معنی put on به فارسی

خواص دارویی و گیاهی

معنی put on به فارسی
معنی put on به فارسی



گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

مترادف:  
dress
متضاد:  
take off

1.
Put your coat on – it’s cold outside.

1. پالتویت را بپوش – بیرون سرد است.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

مترادف:  
play

1.
Would you mind if I put some music on?

معنی put on به فارسی


1. می توانم موسیقی بگذارم؟

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
Did you put on suntan lotion?

1. آیا تو لوسیون برنزه کننده زدی؟

2.
Is there a mirror somewhere? I need to put my makeup on.

2. آینه این دور و ور نیست؟ باید آرایش کنم.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
She put on about 10 pounds.

1. او حدود 10 پوند وزن اضافه کرده است.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
The local drama club is putting on ‘Macbeth’.

1. باشگاه محلی تئاتر نمایش “مکبث” را اجرا می کند.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
I put on the TV.


1. من تلویزیون را روشن کردم.

2.
Put the lights on.


2. چراغ‌ها را روشن کن.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
Would you like to put this on your credit card?

1. می‌خواهید این را به حساب کارت اعتباری‌تان بزنید؟

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
Hi, Dad. Can you put Nicky on?

1. سلام بابا. گوشی تلفن را به «نیکی» می‌دهی؟

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
Oh, come on, you know I was only putting you on.

1. آه بی‌خیال. می‌دانی که فقط داشتم سر به سرت می‌گذاشتم.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
The city is putting on extra buses during the summer.

1. شهر [شهرداری] دارد اتوبوس‌های اضافه‌ای را برای تابستان فراهم می‌کند.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
I don’t think she was hurt. She was just putting it on.

1. فکر نمی‌کنم که او آسیب دیده بود. او فقط داشت وانمود می‌کرد.

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
The government has put ten pence on the price of twenty cigarettes.

1. دولت 10 پٍنس به قیمت 20 تا [یک پاکت] سیگار افزوده است.

معنی put on به فارسی

گذشته: put on,
 
گذشته کامل: put on,
 

1.
I put £5 on him to win.

1. من 5 پوند روی پیروزی او شرط بستم.

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: put on

زبردستی را بخوانید.زبرزیر را بخوانید.زبرسو را بخوانید.

معنی put on به فارسی

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


پوشیدن، انجام دادن، تحمیل کردن، گذاردن، وانمود شدن، صرف کردن، بخود بستن، وانمود کردن، اعمال کردن، بکار گماردن، افزودن، دست انداختن، زدن، برتن کردن، پوشاندن، بکار انداختن

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است.
استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

barsadictionary@gmail.com

Telegram:

@Barsadic

دیکشنری تخصصی برساد برای استفاده دانشجویان، پژوهشگران و استادان رشته های مختلف طراحی شده است. استفاده از خدمات دیکشنری تخصصی برساد کاملا رایگان است.

معنی put on به فارسی
معنی put on به فارسی
10

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *