صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
طاعون (به فرانسوی: La Peste) رمانی است نوشتهٔ آلبر کامو که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. رمان از ردهٔ آثار ابسوردیسم به حساب میآید. برخی آنرا به عنوان رمان اگزیستانسیالیستی در نظر میگیرند که کامو این را رد کردهاست.[۱]
نویسنده در مورد این اثر در نامهای به رولان بارت مینویسد:
در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بیگفتگوگذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.[۲]
نویسنده ی کتاب طاعون
رمان طاعون نوشته آلبر کامو به ماجرای همهگیری این بیماری در اُران الجزایر و تعطیلی شهر میپردازد. بیماری در طی ماهها جان بسیاری را میگیرد؛ از هر ده نفر ساکنان شهر یکی میمیرد (همان گونه که واقعاً در قرن نوزدهم در اُران رخ داد). در آغاز مقامات محلی تمایلی ندارند که نشانههای اولیه طاعون یعنی موشهای در حال مرگ در خیابانها را تأیید کنند. ستوننویسی در روزنامهای محلی مینویسد: ” آیا مقامات شهر میدانند که اجساد در حال پوسیدگی موشها خطری مهلک برای سلامتی مردم شهر به شمار میآیند؟”
راوی داستان دکتر برنار ریو فداکاری و شجاعت نیروهای بهداشت و درمان را در این دوران به یاد میآورد: “نمیدانم برایم چه پیش خواهد آمد، یا هنگامی که همه این ماجراها به پایان رسید چه رخ خواهد داد. در این لحظه تنها چیزی که میدانم این است؛ مردم بیمارند و به درمان نیاز دارند.” در پایان نجاتیافتگان از طاعون درسی میآموزند؛ ” آنها اکنون میدانستند تنها چیزی که همیشه میتوان مشتاقش بود و گاهی نیز به آن رسید، عشق به انسان است.”[۳]
وقایع رمان در شهری از الجزایر به نام اُران یا وهران رخ میدهد و از زبان راوی که بعدها خود را دکتر ریو معرفی میکند نقل میشود. کتاب با توضیحی از مردم و شهر آغاز میشود و سپس به زیاد شدن تعداد موشها در شهر و مرگ آنها اشاره میکند. آقای میشل، سرایدار منزل دکتر ریو بر اثر بیماریای با بروز تاولها و خیارکها میمیرد و مرگ چند نفر دیگر با همین علائم باعث میشود دکتر ریو علت مرگ را بیماری احتمالاً مسری بداند و کمی بعد دکتر کاستل این بیماری را طاعون تشخیص میدهد. با سستی مسئولین برای واکنش، بعد از مدتی در شهر طاعون و وضع قرنطینه اعلام میشود.
با اعلام وضع قرنطینه، اعضای خانوادههای زیادی از هم جدا ماندند. عدهای اقدام به فرارهای متوالی کردند و عدهای تا جایی که میتوانستند با بیماری مبارزه کردند. ژان تارو یکی از مسافرانی بود که همراه با دکتر ریو اقدام به تشکیل سازمان بهداشتی داوطلبی برای مقابله با بیماری میکند.
کشیش شهر، پدر پانلو، با ایراد سخنرانی در آغاز اعلام وضع طاعون مردم را به گناه محکوم میکند و طاعون را مجازاتی برای همگان میخواند که به علت گناه کردن و توبه نکردن مردم نازل شده بود؛ بنابراین طاعون را تربیتکننده و اقدام علیه آن را بیفایده خواند و از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند که این ارادهٔ خداوند است و باقی کارها با خداست.
با مرگ و میر سریع، بیشتر مؤسسات و سازمانهای دولتی به اردوگاههای قرنطینه برای افراد خانوادهٔ بیماران یا بیمارستان تبدیل شدند. دفن دسته جمعی اجساد جای خود را به کورههای جسدسوزی داد و از راهآهن تنها برای حمل اجساد استفاده شد.
در این مدت آقای کتار که قبل از طاعون اقدام به خودکشی کرد و توسط گران نجات یافت، روابط اجتماعی خوبی برقرار کرد و از وضع طاعون راضی بود. رامبر روزنامهنگار جوان هم با اعلام وضع قرنطینه چندین بار برای رسیدن به معشوقش برنامهٔ فرار چید، اما با مهیا شدن شرایط، وقتی تارو به او گفت ریو نیز از همسرش که به علت بیماری در شهر دیگری است جدا مانده، نظرش را تغییر داد و به گروه نجات پیوست. پدر پانلو نیز به گروه نجات پیوست و با دیدن مرگ سخت و دردناک پسر قاضی اُتون، با ایراد موعظهای دیگر از لفظ «ما» به جای «شما» استفاده کرد و مرگ پسر را آزمایشی الهی میخواند و از مردم خواست با بیماری مقابله کنند. مدتی بعد وی نیز بر اثر بیماریای که دکتر ریو آن را مشکوک اعلام کرد، درگذشت.
سرم کاستل برای چند مورد موفقیت پیدا کرد. گران با علائم طاعون ریوی و خیارکی نجات یافت. قاضی اُتون پس از مرگ پسرش و به اتمام رسیدن دوران قرنطینه خود، برای کمک به اردوگاه بازمیگردد و در آنجا میمیرد. تعداد کشتهشدگان بیماری به مقدار ثابتی میرسد و با رسیدن فصل سرما کم و کمتر میشود و در زمانی که موشها دوباره بیرون آمدند و ترس از طاعون کم میشد، بیماری آخرین قربانی خود یعنی تارو را دربر گرفت.
پس از پایان طاعون، مردم به کارهای روزمره بازمیگردند. رامبر به معشوقش میرسد. کتار به علت تیراندازی به خیابان توسط پلیس دستگیر میشود. دکتر ریو که چند روز قبل از مرگ همسر بیمارش با خبر میشود، به مراسم شادی نگاه میکند و با خود میگوید باسیل طاعون میتواند سالها در شهر زنده بماند و بار دیگر به شهر هجوم کند.[۱][۴]
هیچانگاری
هیچانگاری که مشابه نیهیلیسم است، و در آن شخص میکوشد معنایی برای زندگی بیابد، بدون اینکه حاصلی برای کوشش بیابد.
کنشگری (مبارزهٔ اجتماعی)
یکی از مقاصد کامو از نوشتن رمان طاعون بررسی مسئلهٔ فاشیسم است در واقع طاعون میتواند نماد فاشیسم یا هر شر دیگری در زندگی بشر باشد. همینطوری که کامو پیش از شروع داستان جمله ای از دانیل دفو را مینویسد که این موضوع را شفاف میکند: نشان دادن اسارتی به وسیلهٔ اسارتی دیگر همانقدر منطقی است که چیزی که هست (وجود دارد) را به وسیلهٔ چیزی که نیست توضیح دهیم. در واقع مقصود کامو این است که میخواهد اسارتی را (فاشیسم) را به وسیلهٔ اسارتی دیگر (طاعون) نشان دهد. کامو که خود در زمان اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم در فرانسه حضور داشت این جدایی و مرگ در آن زمان را از نزدیک نظاره کرد یکی از مضامین اصلی رمان مسئلهٔ مبارزه با هرگونه شری نظیر فاشیسم است کامو معتقد است زمانی که شر دامنگیر انسان شد، انسان باید دربرابر آن ایستادگی کند و با آن مبارزه کند، همنطوری که در داستان، دکتر ریو و تارو در برابر طاعون به شدت مقاومت کردند و برای غلبهٔ بر آن دست از مبارزه برنداشتند. در جایی از کتاب ریو در دیالوگ با رامبر بیان میکند که در مبارزهٔ با طاعون بحث قهرمانی در میان نیست بلکه بحث شرافت در میان است حالا که شر طاعون دامنگیر انسان شده و هر روز تعدادی انسان را به کام مرگ میکشاند باید با آن مبارزه کرد این مبارزه برای قهرمانی یا در راه یک اندیشهٔ متعالی نیست بلکه برای زنده ماندن انسانها است. همانطور که ریو میگوید: یگانه راه مبارزه با طاعون شرافت است.کامو ابتدا قصد داشت عنوان زندانیان را به عنوان نام کتاب برگزیند ولی بعداً تصمیم گرفت نام کتاب را طاعون بگذارد. در نتیجه یکی از مضامین اصلی رمان را باید مسئلهٔ شر در زندگی بشر و مبارزهٔ با آن برای آزادی دانست.
مضامین فلسفی
در طول کتاب و در خلال دیالوگها بارها میتوان مضامین فلسفی را مشاهده کرد، گفتگوهایی دربارهٔ خدا و نبود عدالت در جهان در گفتگوهایی میان کشیش پانلو و دکتر ریو و همچنین تارو. کشیش پانلو سعی دارد طاعون را نتیجهٔ گناه انسانها بداند و آن را در جهت سعادت انسان مفید تلقی کند اما دکتر ریو معتقد است در جهانی که کودکان میمیرند عدالتی الهی وجود ندارد: اگر این جهانی است که در آن کودکان میمیرند من این جهان را نمیخواهم.
تبعید و جدایی در دو شخصیت ریو و رامبر نمایان است؛ که هردو از زن مورد علاقهشان جدا شدهاند. این تبعید و جدایی همچنین در شهروندان گمنام دیگری نیز نمایان است که هنگام قرنطینه شدن شهر خود یا عزیزان آنها در بیرون از شهر بودند.
راوی: وقایع از زبان راوی داستان نقل میشود. راوی در پایان کتاب خود را معرفی میکند و علت فاش نکردن نام خود را این میداند که میخواست از زبان مردم صحبت کند نه خود.
دکتر برنار ریو: با وجود اینکه شخصیتها مختلفی در داستان ایفای نقشهای مهمی میکنند، وی شخصیت اصلی رمان است. ریو خود را از دنیا خسته میداند و به وجود خدایی معتقد نیست و اظهار میکند انسان بودن خواست اوست. وی پزشکی ماهر است و از اولین کسانی بود که علت کشته شدن موشها و مردم را یک بیماری میداند.
ژان تارو: مسافری که در طول اقامتش در اُران طاعون فراگیر شد. راوی داستان در موارد زیادی به روزنوشتهای وی استناد میکند. تارو در دوران طاعون خود را بسیار به دکتر ریو نزدیک میکند. تشکیل سازمان بهداشتی داوطلب برای مقابله با بیماری، پیشنهاد وی بود.
ژوزف گران: کارمند سالخوردهٔ شهرداری است. گران در برقراری شرایط با جامعه دچار مشکل است و به سختی مشغول نوشتن یک کتاب است.
ریموند رانبر: روزنامهنگاری که برای تهیهٔ گزارش به اُران میآید و به هنگام قرنطینه خود را زندانی میبیند. او دلباختهٔ دختری خارج از اُران است و خود را از مردم شهر بیگانه میداند و به همین دلیل خواهان آن است که از شهر خارج شود ولی با ممانعت سازمانها برای فرار چندین بار اقدام میکند که با مناسب شدن شرایط برای فرار به دکتر ریو و تارو برای از بین بردن بیماری میپیوندد.
آقای کوتار: همسایهٔ گران است که توسط وی از خودکشی نجات یافت. وی طرفدار اجتماعی شدن است و از جمله افراد کمی است که در دوران طاعون از شرایط راضی است و بهتر زندگی میکند و از این جهت خاص است و بسیاری از جریان داستان پیرامون افکار اوست.
دکتر کاستل: همکار سالخوردهٔ دکتر ریو. کاستل با طاعون در پاریس و چین آشنا بود بنابراین نخستین کسی بود که بیماری را طاعون خواند.
پدر پانلو: کشیش شهر است که ابتدا طاعون را بلایی برای مردم میداند و بنابراین اقدام برای از بین بردن آن را بیشمار میخواند ولی در روند داستان به از در مقابل طاعون کمک میکند.
آقای اُتون: وی باز پرس است و همسر و دو فرزند دارد.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
آلبر کامو (فرانسوی: [albɛʁ kamy] ( شنیدن)؛ زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ – درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰) نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل بود. او یکی از نویسندگان بزرگ در مکتب رئالیسم، خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریانساز افسانهٔ سیزیف است.
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد»[۴] برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کردهاست.[۵] همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.
با وجود برچسبهایی که اغلب فلاسفه هم عصر وی به او زدهاند، کامو اگزیستانسیالیست نیست. در مصاحبهای در سال ۱۹۴۵ کامو هرگونه همراهی با مکاتب ایدئولوژیک را تکذیب میکند و میگوید: «نه، من اگزیستانسیالیست نیستم. هم سارتر و هم من همیشه متعجب بودهایم که چرا نام ما را پهلوی هم میگذارند.»[۶]
اگزیستانسیالیسم، در پی گرفتن هدفی به منظور معنی دهی به ارزشهای از دست رفتهاست، حال آنکه ابزوردیسم، پذیرش پوچی، و ادامه دادن به زندگی جدای از معنی تراشیدن و در پی گرفتن منظوری دینی است و عصیان است.
نویسنده ی کتاب طاعون
کامو در الجزایر تحت استعمار فرانسه متولد شد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. در سال ۱۹۴۹ پس از آنکه کامو از جنبش «شهروند جهانی» گری دیویس جدا شد یک اتحادیهٔ بینالمللی را تأسیس کرد که آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود.[۷] شکلگیری این گروه، به گفته خود کامو، بر اساس «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود.[۸]
آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکدهای کوچک در الجزایر به دنیا آمد. پدرش «لوسین کامو» فرانسوی فقیری بود که در الجزیره برزگری میکرد و در آنجا با زن خدمتکاری که اهل اسپانیا بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای لوسین (همنام پدر) و آلبر شد. به سال ۱۹۱۴ آتش جنگ جهانی اول روشن میشود. پدر کامو به جبهه اعزام میگردد. آلبر کامو در این مورد با طنز میگوید: «به قول مردم او در میدان جنگ شهید شد.»
مادر همچنان به کار خود ادامه میدهد: تأمین زندگی دو کودک به عهده اوست. اینان در محله فقیرنشین «بل کور» در یک اتاق زندگی میکنند.
کودکی کامو در یک زندگی فقیرانهٔ طبقهٔ کارگری سپری شد. فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد. پسند خاطر غریزی کامو قناعت و بیپیرایگی بود. در جزیرهٔ فقر، خود را در خانهٔ خویش احساس میکرد.[۹] خود او گفتهاست که آفتاب الجزیره و فقر محله بلکور چه مفهومی برایش داشت: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»[۱۰]
به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری پیشه کند. اما آموزگارش لویی ژرمن به استعداد وی پی میبرد و او را به امتحان کمک هزینه بگیران و ادامهٔ تحصیل تشویق میکند. او در این آزمون پذیرفته میشود و به هزینهٔ دولت وارد دبیرستان میشود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزیره اختصاص به ثروتمندان داشت. به همین جهت، از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی میکند. روز، در کنار اغنیا وارد دنیای اندیشه میشود و شب، بر عکس، در کنار فقرا در جهانی دشوار گام میزند. خود او بعدها میگوید: «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بل خود آن را در دل فقر شناختم»[۱۱]
کامو در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازهها کار میکرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتیجهٔ کار مطلوب نبود. در برابر، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقهمند بود، به موفقیتهایی رسید. در سال ۱۹۲۹ به عنوان دروازهبان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره (RUA) پیوست.
در سال ۱۹۳۰ و با دریافت دیپلم، نخستین گام را به سوی ترقی برداشت. سپس در دسامبر همان سال نخستین نشانههای ابتلاء به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را کنار بگذارد، هرچند که تا آخر عمر کوتاهش یک تماشاچی فوتبال باقیماند.
لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایاننامه خود را دربارهٔ فلوطین ارائه داد.
در ۱۹۳۵ در جنبش ضد فاشیستی آمستردام پلهیل (که هانری باربوس و رومن رولان بنیاد گذاشته بودند) به مبارزه پرداخت. کامو زیر نفوذ ژان گرونیه، که او را رهبر آینده میدید، وارد حزب کمونیست شد و مسئولیت تبلیغ در جامعهٔ مسلمان را پذیرفت. سپس در ۱۹۳۶ کامو در نامهای به ژان گرونیه تردید روشنفکرانهاش دربارهٔ مارکسیسم و بیاعتمادی خود نسبت به مفهوم پیشرفت (پروگره) را بیان داشت و پیوستنش به حزب را احساسی و نوعی تمایل به همبستگی به خودیها تعبیر کرد و سرانجام در ۱۹۳۷ بر اساسنامهای از بلامیش به فرمینویل با اتهام کلیشهای تروتسکیست از حزب کمونیست اخراج شد. واقعیت این بود که کامو به دشمنی علنی حزب کمونیست با جنبش ملیگرای مصالی حاج، ستارهٔ شمال آفریقا که تحت پیگرد فرمانداری کل بود، اعتراض کرده بود.
او در سال ۱۹۳۸ در روزنامهٔ تازه تأسیس جبههٔ خلق الجزایر، آلژه ریپوبلیکن (الجزیرهٔ جمهوریخواه) که پاسکال پیا آن را اداره میکرد، به کار پرداخت. با انتشار تهوع سارتر، کامو در آلژه ریپوبلیکن نقدی بر آن نوشت: «قهرمان آقای سارتر، وقتی به جای آنکه بر عظمت برخی دلایل ناامید بودنش تکیه ورزد به آنچه در انسان نفرت او را بر میانگیزاند اصرار میورزد، شاید به مفهوم واقعی اضطرابش آگاه نیست.»
در ژوئن ۱۹۳۹ مجوعه مقالاتی تحت عنوان فقر در قبایلیه نگاشت که کیفرخواستی علیه استعمارگران بود: «نفرتآور است اگر گفته شود قبایلیهایها با فقر خو گرفتهاند. نفرتآور است اگر گفته شود این مردم همان نیازهای ما را ندارند[…] در یکی از روزها، صبح زود، در نیزیاوزو (شهری در غرب قبایلیه) کودکانی ژندهپوش را دیدم که بر سر تصاحب محتویات یک سطل آشغال با سگها درگیر شده بودند. یکی از ساکنان محل گفت:صبحها همیشه همینطور است.»
تعداد بسیاری از این مقالهها در کتاب در گذر روزها، رویدادنگاری الجزایر به چاپ رسیدهاست.
در ۱۹۳۹ کامو نشریهٔ ریواژ (ساحلها) را با مشارکت ادیزیو و روبلس بنا گذاشت. در سپتامبر همان سال جنگ جهانی دوم آغاز شد و روزنامهٔ آلژه ریپوبلیکن که با سانسور دست و پنجه نرم میکرد، در بیست و هشتم اکتبر تعطیل شد و به جایش لوسوار ریپوبلیکن منتشر شد که گسترهٔ نشر آن شهر الجزیره بود. انتشار این روزنامه نیز به نوبهٔ خود در دهم ژانویه ۱۹۴۰ به حالت تعلیق درآمد و پس از آن کامو کوشید که با ورود به ارتش به جنگ برود، ولی به دلیل وضعیت جسمانی و گرفتاریاش به بیماری سل نتوانست عضو ارتش شود. او سپس در مجلهٔ آنزمان مخفی «کمبا» شروع به فعالیت علیه نازیها میکند و در مدت اشغال فرانسه به این فعالیت ادامه میدهد. بعد از جنگ نیز کمبا اولین مجلهای است که او در آن مشغول به کار میشود.[۱۲]
او تمام مقالههای خود را به صورت اول شخص مینوشت که تا آن زمان در شیوهٔ گزارشگری فرانسوی متداول نبود.
کامو در ۱۹۳۴ با «سیمونهیه»، دختری جوان، ثروتمند، زیبا و البته معتاد به مرفین ازدواج کرد و دو سال بعد در اثر خیانتهایی از هر دو طرف و با تحمل «تجربهای دردناک» از هم جدا شدند. این جدایی در مقالهٔ «مرگ روح» به صورتی غیر مستقیم دیده میشود.[۱۲]
ازدواج دوم کامو در ۱۹۴۰ بود و او با فرانسین فور، که یک پیانیست و ریاضیدان بود، ازدواج کرد. هرچند که کامو عاشق فرانسین فو بود اما در مقابل خواستهٔ او برای ثبت قانونی ازدواجشان طفره میرفت و آن را روندی غیرطبیعی برای پیوندی عاشقانه میدانست. حتی به دنیا آمدن فرزندان دوقلوی او، کاترین و ژان، در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ نیز کامو را مجاب به ثبت قانونی ازدواج با فرانسین نکرد.
بعد از ۱۹۴۴ او چندین نمایشنامه را با بازی ماریا کاسارس، هنرپیشهٔ اسپانیایی، روی صحنه برد و تا آخر عمر نیز دلباختهٔ او بود؛ رابطهٔ عاشقانهٔ او و معشوقهاش در «مکاتبات» آن دو که در سال ۲۰۱۸ بهوسیلهٔ دخترش در انتشارات گالیمار منتشر شد، ثبت است. این اثر به فاصلهٔ چند ماه تحت عنوان «خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس» در ایران نیز منتشر شد.[۱۲]
با نزدیکتر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامهٔ عصر جمهوری شده بود که در ژانویهٔ سال ۱۹۴۰ دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبر کامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت.
او کار خود را در روزنامهٔ عصر پاریس شروع کرد بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهر کلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.
در ۱۹۴۲ کامو، رُمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیف را منتشر کرد.
نمایشنامهٔ کالیگولا را در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسانید. او این نمایشنامه را تا اواخر دههٔ پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال ۱۹۴۳ کامو کتابی را به نام نامههایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.
در ۱۹ دسامبر ۱۹۴۱ کامو اعدام «گابریل پری» را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمانها در او شد. او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام نبرد شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامهنگاری زیرزمینی پرداخت و در روزنامه ای به نام کمبا که در بخش اشغالی فرانسه منتشر میشد مقاله مینوشت. در مقطعی نیز سردبیر این روزنامه بود. وی در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا شد. او یکبار هنگامی که سرمقالهٔ روزنامهٔ کمبا را همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.کامو در نوامبر ۱۹۴۶ سلسله مقالاتی متوالی را در کمبا منتشر نمود که به نه قربانیان، نه جلادان معروف شد. این مقالات بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیش از جنگ سرد نوشته شد و به آدمکشی و تأثیری که قتل بر مرتکبین، قربانیان و مشاهده کنندگان میگذارد پرداخت.
رمان طاعون نیز در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید که در زمان خود پرفروشترین کتاب فرانسه شد. در سال ۱۹۴۷ کامو از روزنامهٔ کمبا بیرون آمد و نمایشنامهٔ عادلها را در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد و اثر فلسفی خود به نام انسان طاغی را نیز در سال ۱۹۵۱ به چاپ رساند.
در ۱۹۵۲ از کار خود در یونسکو استعفاء داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.
در اوایل سال ۱۹۵۴ بمبگذاریهای گستردهای از جانب جبههٔ آزادیبخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا پایان عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایریهای فرانسویتبار بود ولی در عین حال هیچگاه از گفتگو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.
در ۱۹۵۵ کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه ۳۵ مقاله تحت عنوان الجزایر پارهپاره نوشت.
در ژانویهٔ ۱۹۵۶ کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهدهدار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.
کامو در آخرین مقالهای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونهای فدراسیون متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبرو شد.
از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستانهایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر ساخت. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایشنامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر و جنزدگان اثر فیودور داستایوسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبرو شدند.
سقوط در سال ۱۹۵۶ به رشتهٔ تحریر درآمد.
در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشههایی دربارهٔ گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. او از نظر جوانی دومین نویسندهای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفتهاند.
کامو در بعد از ظهر چهارم ژانویه ۱۹۶۰ و در سن ۴۷ سالگی بر اثر سانحهٔ تصادف نزدیک سن، در شهر ویلبلویل درگذشت. در جیب کت او یک بلیط قطار استفاده نشده پیدا شد، او ابتدا قرار بود با قطار و به همراه همسر و فرزندانش به سفر برود، ولی در آخرین لحظات پیشنهاد دوست ناشرش را برای همراهی پذیرفت تا با خودروی او سفر کند.[۱۳]
رانندهٔ اتومبیل و میشل گالیمار، دوست نزدیک و ناشر آثار کامو، نیز در این حادثه کشته شدند.[۱۴]
هنگامی که کامو در حادثهٔ اتومبیل کشته شد، مشغول کار بر روی نسخهٔ اول رمان تازهای به نام آدم اول بود. به دوستی نوشته بود: «همهٔ تعهداتم را برای سال ۱۹۶۰ لغو کردهام. این سال، سال رمانم خواهد بود. وقت زیادی میبرد؛ اما به پایانش خواهم برد» حادثهٔ اتومبیل زمانی پیشآمد که عازم پاریس بود تا کاری تازه (کارگردانی تئاتری تجربی) را آغاز کند. [۱۵]
آلبر کامو در گورستان لومارین در جنوب فرانسه دفن شد.
پس از مرگ کامو، همسر و فرزندان دوقلوی او حق تکثیر آثارش در اختیار گرفتند و دو اثر از او را منتشر کردند. اولین آنها کتاب مرگ شاد بود که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. شخصیت نخست این کتاب پاتریس مورسو نام دارد که بسیار شبیه مورسو، شخصیت نخست کتاب بیگانه است. در محافل ادبی مباحث بسیاری در مورد ارتباط این دو کتاب درگرفتهاست. دومین کتابی که پس از مرگ کامو منتشر شد یک اثر ناتمام به نام آدم اول بود که سال ۱۹۹۵ منتشر شد. آدم اول یک خودزندگینامه دربارهٔ دوران کودکی نویسنده در الجزایر است.
در طول جنگ کامو به یک گروه مقاومت فرانسوی به نام کمبت پیوست که یک روزنامهٔ زیرزمینی نیز با همین نام منتشر میکرد. آلبر کامو در این گروه با نام مستعار بوشار علیه نازیسم مبارزه میکرد. او در سال ۱۹۴۳ سردبیر نشریهٔ کمبت شد و در همین سال کامو و سارتر نخستین بار در آخرین تمرین نمایش مگسها به کارگردانی سارتر همدیگر را ملاقات کردند.[۱۶]
نویسنده ی کتاب طاعون
هنگامی که در ۱۹۴۵ نیروهای متفقین پاریس را آزاد کردند کامو شاهد این اتفاق بود و آخرین صحنههای نبرد را گزارش میکرد. اندکی بعد از وقایع ۶ اوت ۱۹۴۵ کامو از معدود سردبیران فرانسوی بود که مخالفت و تنفر خود علیه بمباران اتمی هیروشیما توسط ایالات متحده را علنی ابراز میکرد. او در سال ۱۹۴۷ از سردبیری کمبا، که دیگر به نشریهای تجاری تبدیل شده بود استعفاء داد.
بعد از جنگ کامو شروع به رفتوآمد در کافه فلور در بلوار سن-ژرمن پاریس کرد و همنشین سارتر و دیگر روشنفکران فرانسوی بود. او همچنین برای مدتی به آمریکا سفر کرد و چند سخنرانی دربارهٔ تفکرات اندیشمندان فرانسوی انجام داد.
اگرچه او تفکرات چپ گرایانه داشت اما انتقادات شدید او از دکترین کمونیسم هیچ دوستی برای او در حزب کمونیست باقی نگذاشت و به تیره شدن روابطش با سارتر انجامید.
در ۱۹۴۹ مجدداً بیماری سل کامو را زمین گیر کرد و او را دو سال به انزوا کشاند. به دنبال آن در ۱۹۵۱ کامو انسان طاغی را منتشر کرد که تحلیل فلسفی او بر شورش و انقلاب بود و در آن اثر کامو مخالفت خود با کمونیسم را آشکار ساخت و به ناراحتی دوستان و معاصران کامو منجر شد و به جدایی سارتر و کامو انجامید. کاترین کامو، دختر او، دربارهٔ آن سالها میگوید:
پس از آن کامو، افسرده و تنها اما راسخ شروع به ترجمهٔ نمایشنامه کرد.
هم نیچه و هم کامو جهان و بیدادگری موجود را نمیپذیرند زیرا چنین وضعیتی نفی انسانیت میباشد. هر دو آنان معترض هستند و هر کدام به خاطر آدمی راه عصیان و شورش را برمیگزینند. (با وجود اتفاق نظرها بین کامو و نیچه، نمیتوان در همه موارد کامو را فیلسوفی نیچه ای دانست) کامو و نیچه «عصیانگر» امیدی به انقلاب اجتماعی – سیاسی ندارند زیرا از منظر آنها فرد آگاه و آزادمرد نه تنها «زمانه» و حکومت را، بلکه کل آفرینش را زیر سؤال میبرد.[۱۸] چند روز بعد از دریافت نوبل ادبیات، کامو در مصاحبه ای به خبرنگار گفت: «من تفکر مسیحی دارم، اما ذات من کافر است».
در مقام متفکری مذهبی ذهن او درگیر سوالاتی از دست جایگاه انسان در جهان، معنای حیات بشر و دلایل حیات و اخلاقیات بود. از این رو حق داشت که اعلام کند دل مشغولیت مسیحی دارد. او نه به خدا باور داشت و نه اخلاقیات مسیحی را میپذیرفت، از این رو خود را ذاتاً کافر خواند. مردی که عاشق لذات محسوس دنیوی بود تا آمرزش ابدی در جهان آخرت.
کامو در اسطوره سیزیف مینویسد:
تنها یک مسئله واقعی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است.
کامو در ادامه این مقاله اشاره میکند دیگر مباحث فلسفی چون ذهن چند مرحله دارد مسایل دست دوم و سوم حساب میشوند. او برای مشخص کردن این موضوع که. آیا بعضی از مسایل فلسفی ضرورتی بیش از سایر دارند مطلبی مینویسد:
میبینیم که بسیاری از افراد میمیرند زیرا که در ارزیابی خود ارزشی برای زیستن نیافتهاند. دیگرانی را نیز میبینم که به شکلی متناقض در راه تفکر یا تصوراتی که به زندگی آنها علت میدهند کشته میشوند در نتیجه چیزی که علت زندگی نامیده میشود، دلیل خوبی هم برای مردن است کامو در کتاب طاعون به مسئله شر پرداختهاست. او در این کتاب در بطن دو خطبه پانلو با این استدلال فلسفی که انسان به خاطر درک محدود خود قادر به فهم کل وجود و هستی جهان نیست و بنابراین نمیتوان با مسئله شر وجود خدا را زیرسوال برد، مسئله شر را زیرسوال میبرد. دو خطبه کشیش پانلو کلید حملات کامو به مذاهب سنتی و توجیهات فلسفی از شر بر اساس خرد استعلایی خداوند را تشکیل میدهد.[۱۹]
نخستین وابستگی سیاسی کامو ظاهراً از سال ۱۹۳۳ با پیوستن وی به نهضت ضد فاشیست «آمستردام پله یل» که به وسیله «هانری باربوس» و رومن رولان بنیاد نهاده شده بود آغاز گشت. در سال ۱۹۳۴ کامو برای نخستین بار ازدواج کرد ولی چند ماه بعد از همسرش جدا شد و در پایان همان سال به عضویت حزب کمونیست درآمد.[۲۰]
ویل دورانت مینویسد: کامو در وسیعترین معنای کلمه انسانگرا بود. کامو اندیشه خود را از آسمان به امور انسانی هدایت کرد. تلاش میکرد که میراث فرهنگی انسان را حفظ کند، و انسانتر از آن بود که ایدئولوژیهایی را بپذیرد که به انسان فرمان میدهد تا انسان را بکشد. شاید به همین دلیل بود که از تمام احزاب سیاسی کناره گرفت. در کتاب طاعون از زبان تارو میگوید: «من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد.»[۲۱]
کامو در سال ۱۹۲۸ فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسیه آغاز کرد. خود او میگوید: «خیلی زود یادگرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر میکنید نمیآید و این درس، در زندگیام – به خصوص در پاریس که هیچکس با دیگری رو راست نیست – خیلی به دردم خورد.» [۲۲]
یک سال بعد کامو دروازهبان ردهٔ جوانان تیم راسینگ دانشگاه الجزیره (RUA) شد. این تیم در دههٔ ۱۹۳۰ دو بار برندهٔ جام قهرمانان شمال آفریقا شدهاست.[۲۳] در همین دوران بود که روحیهٔ تیمی، برادری و در خدمت جمع بودن در کامو تقویت شد. در گزارشهایی که از دوران فوتبال کامو به جای مانده او دروازهبانی توصیف شده که با فریادهای خود شور و اشتیاق را به سایر بازیکنان تیم تزریق میکرد.[۲۴]
اما بیماری سل تمام آیندهٔ حرفهای آلبر کاموی فوتبالیست را نابود کرد. او معالجه شد، اما نه به اندازهای که بتواند رؤیای برابری با ستارگان بزرگ و استثنایی دروازههای فوتبال را که در سر میپروراند محقق کند. هرچند که کامو دیگر بعد از سن هفده سالگی نتوانست فوتبال بازی کند اما همیشه تا پایان عمر کوتاهش یک تماشاگر پر و پا قرص فوتبال باقیماند. علاقهٔ او به فوتبال به حدی بود که وقتی چارلز پونسه، یکی از دوستانش، از او پرسید فوتبال را ترجیح میدهد یا تئاتر پاسخ داد: «بدون تردید، فوتبال» [۲۵]
در دههٔ ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجلهٔ ورزشی هنگامی که از کامو خواسته شد تا چند کلامی دربارهٔ تیم سابقش، RUA، بگوید گفت: «احساساتی میشوم… پس از سالها که جهان نمایشهای زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. اینها را در RUA آموختم… چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آنگاه که با خستگی پس از تلاش در هم میآمیزد… چقدر بینظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانهٔ گریستن در شبهای شکست…» [۲۵]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
رضا سیدحسینی (۲۲ مهر ۱۳۰۵ – ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) نویسنده و مترجم ایرانی بود.
سیدحسینی همچنین سرپرست و عضو اصلی تألیف و ترجمهٔ مجموعهٔ شش جلدی فرهنگ آثار بودهاست.[۲][۳]
مادر رضا سيدحسينی اشرافزاده بود ولی مانند پدرش خواندن و نوشتن نمیدانست. وی پيش از دبستان يک واژه فارسی حرف نزده بود. در پانزده سالگی با ورود روسها به اردبيل به مجلههای خارجی و از جمله تركی دست يافت و کار ترجمه را از شانزده سالگی با ترجمه از ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی آغاز کرد:
«يک قطعه ادبی در “وطن يولوندا” (در راه وطن) بود، ترجمه كردم و بردم گذاشتم روی ميز سردبير روزنامه “جودت” كه در اردبيل منتشر میشد و در رفتم. بعد ديدم چاپ شده.»[۴]
نویسنده ی کتاب طاعون
وی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی به مدرسه پست و تلگراف تهران رفت و سرگرم خواندن رشته ارتباطات دور شد. سپس برای تکمیل مطالعات خود به پاریس رفت. چندی نیز در دانشگاه دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکا به تحصیل فیلمسازی پرداخت. سپس به ایران بازگشت و به فراگیری عمیقتر زبان فرانسه و فارسی نزد استادانی همچون عبدالله توکل، پژمان بختیاری، پرویز ناتل خانلری و انجمن ايران و فرانسه پرداخت. در ضمن، مبانی نقد فلسفه هنر و ادبیات نیز در آموزشکدهٔ تئاتر تدریس میکرد و طی دورههایی پیاپی سردبیری مجله سخن را به عهده داشتهاست. همچنین، در اداره مخابرات و رادیو و تلویزیون هم خدمت میکرد. از همان دوران بود که به طور جدی به کار ترجمه پرداخت.
در دوران جوانی در زمینه روانشناسی کتابی ترجمه کرده با عنوان «پیروزی فکر» که بسیار مورد توجه قرار گرفت بهطوریکه حدود بیست یا سی بازچاپ شد و هنوز هم میشود. حال آنکه دیگر ترجمههایش همچون ترجمه «شاهکارهای دنیا» یا «طاعون» آلبر کامو این قدر علاقهمند نداشت. این کتاب (پیروزی فکر) که مربوط به روانشناسی پیشافرویدی است دربردارنده پندهایی است که انسان را به اندیشه و ژرفنگری وامیدارد.
رضا سیدحسینی، پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری، در سن ۸۲ سالگی در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت. علت مرگ این مترجم عفونت ریه اعلام شد. وی از ۱۶ فروردین به علت ضعف عمومی و عفونت شدید ریه در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان ایرانمهر تهران بستری بود و چند بار به حالت اغما فرورفت.[۵]
سیدحسینی مکتبهای ادبی را در ۱۳۳۴ منتشر و اين اثر را در ۴۲ سال پيوسته تكميل كرد و چاپ سیزدهم آن در ۱۷۰۰ صفحه منتشر شد،[۴] وی همچنین نقش بسیار مهمی نیز در انتشار فرهنگ آثار (۱۳۷۸–۱۳۸۳) ایفا کرد و علاوه بر سرپرستی، ترجمهٔ بیش از سیصد مقاله کوتاه و بلند آن را برعهده گرفت؛ این اثر سترگ با همکاری اسماعیل سعادت، احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی، جواد حدیدی و عدهای دیگر از مترجمان برگزیده در شش مجلد به چاپ رسید.[۶]
دربارهٔ ترجمههای سیدحسینی در کتاب تاریخ ترجمهٔ ادبی از فرانسه به فارسی، اثر محمدجواد کمالی، چنین میخوانیم: «رضا سیدحسینی با زبان ترکی استانبولی کاملاً آشنا بود و دوستش عبدالله توکل نیز فرانسه میدانست. آنها به اتفاق از سال ۱۳۲۶، با توجه به وضعیت حاکم بر بازار کتاب و اقبال به ادبیات عامهپسند، شش اثر را از طریق این دو زبان به فارسی درآوردند؛ از جمله: بیست و چهار ساعت از زندگانی یک زن و مالک سانفرانسیسکو از اشتفان تسوایگ؛ زن و بازیچهٔ او از پیر لوئی، دختر چشمطلایی از بالزاک، مکتب زنان و در تنگ از آندره ژید. سیدحسینی در این فاصله به کمک توکل کمی فرانسه یادگرفت. البته خوشاقبالی دیگری هم داشت زیرا در مدرسهای که درس میخواند، پژمان بختیاری ناظم و معلم فرانسه بود. با شرکت در کلاسهای او، کمکم به مرحلهای رسید که توانست مستقلاً از فرانسه ترجمه کند. او آثار ادبی زیادی را از زبان فرانسه به فارسی برگرداند، از جمله: معشوقههای من از موریس دوکُبرا، غوغای ژوئیه از ارسکین کالدول، لایم لایت از چارلی چاپلین، بهار کشنده از لاژوس ژیلاهی، طاعون اثر آلبر کامو، مدراتو کانتابیله از مارگریت دوراس، ضدخاطرات با همکاری ابوالحسن نجفی و امید از آثار آندره مالرو؛ بهانهها و بهانههای تازه از آندره ژید و در دفاع از روشنفکران از ژان پل سارتر. او با همکاری جلال خسروشاهی کتابهای ترجمه شدهای از زبان ترکی نیز دارد که مهمترین آنها عبارتند از: آنسوی کوهستان از یاشار کمال، آخرین شعرها از ناظم حکمت و مرگ عزیز بیعار از لطیفه تکین..»[۷]
رضا سیدحسینی مترجم پیشکسوت در سال ۱۳۸۰ عنوان چهره ماندگار را به خود اختصاص داد.[۸]
نشان شوالیه پالم آکادمیک فرانسه در سال ۲۰۰۰ نیز از جوایز جهانی این مترجم در حوزه ادبیات میباشد.[۹] از دیگر ایرانیانی که پس از سیدحسینی این نشان را دریافت کردهاند میتوان محمدعلی سپانلو و احمد کامیابی مسک را نام برد.
مراسم تکریمی توسط بنیاد نخبگان استان اردبیل در سال ۱۳۹۵ با حضور جمعی از چهره های علمی و فرهنگی کشور، شاگردان ایشان و استعدادهای برتر برگزار شد.
مهدی تهرانی تاریخنگار، منتقد سینما و استاد مطالعات عالی فیلم پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران از جمله واپسین شاگردان وی در ترجمه و مدخلنویسی بوده است.[۱۰]
==
جاماسپی فرگرد ۱۶ •
http://kamali.mshdiau.ac.ir/Histoire%20de%20la%20traduction%20litteraire%20en%20persan.pdf
کتاب طاعون اثر برجسته نویسنده برنده جایزه نوبل، آلبر کامو است که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. در این رمان، شخصیتهای داستان علیه بیعدالتی جهان دست به عصیان میزند. کامو درباره این کتاب در نامهای به رولان بارت مینویسد: «در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بی گفتگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.»
طاعون روایتگر جامعهای است که طاعونزده میشود. شهر آرام و ساکتی که به ناگاه مورد هجوم موشهای ناقل بیماری طاعون قرار میگیرد و رفته رفته این سیاهی روی تمام شهر سایه میافکند. ما در طاعون شاهدِ عینی بازخورد و واکنشهای متفاوت هر یک از مردم شهر، نسبت به مصیبتی واحد و یکسان هستیم. کتاب رفته رفته تغییرات رفتار و احساسات و حرکت و عصیانی اجتماعی را در مقابل طاعون به تصویر میکشد.
نویسنده ی کتاب طاعون
آندره موروا در مقدمه کتاب مینویسد:
طاعون در زندگی جمعی، همان است که بیگانه در زندگی فردی بود. همانسان که «مورسو» بر اثر ضربهای بزرگ که به عصیان میانجامید زیبایی زندگی را کشف میکرد، سراسر یک شهر، وقتی که خود را در برابر بلای مهلک، از دنیا جدا میبیند، وجدانش بیدار میشود.
از جمله کتابهای آلبر کامو که تاکنون در سایت «معرفی و نقد کتاب کافهبوک» به آنها پرداخته شده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمد و سراسر کودکی خود را با مادرش در یک محله فقیرنشین الجزیره به سر برد. پدرش در سال ۱۹۱۴ در جنگ جهانی اول کشته شد. مادر کامو در زندگیاش نقش پررنگی داشت و اهمیت جایگاه مادر در کتابهای او نیز مشخص است. هنگام انتشار رمان بیگانه، شهرت کامو اوج گرفت و نهایتاً در سال ۱۹۵۷ کامو توانست برنده جایزه نوبل ادبیات شود. موسسه نوبل در توصیف آثار او مینویسد: «آثار مهم ادبی او با روشنبینی و شنیدن دقیق مشکلات وجدان انسانی در زمان ما همراه است.»
در سهگانهی پوچیِ کامو یعنی کتابهای بیگانه، کالیگولا و اسطوره سیزیف نویسنده فقط با مواجهه با پوچی و پدیده انکار سر و کار دارد. در حالی که بعد از آن در سه کتاب دیگر یعنی کتابهای عصیان، شهربندان و عصیانگر او به اندیشهی ایجابی، نتیجه و راهکارِ روبرو شدن با این پوچی میپردازد. و در واقع بیشتر تمرکزش بر مسیری است که در راه گذر از این انکار طی میکنیم.
در بیگانه ما شاهد عصیان منفعلانهی مورسو هستیم. چیزی که سرانجام و هدفی را هم در پی ندارد. ولی در کتاب طاعون نوعی همبستگی و اتحاد را میبینیم که رفته رفته در حال شکلگیری است. بهنوعی این عصیان، از بیگانه تا طاعون تغییر کرده، از فردیت فاصله گرفته و به سمت یک حرکت و عصیانی اجتماعی پیش میرود. پس در این مرحله میتوانیم بگوییم: «طغیان میکنم، پس ما هستیم!»
کامو در ابتدای کتاب به توصیف شهر ساکت، بیسبزه و بیروحِ ارن میپردازد. مردمی که عشق ورزیدن را بلد نیستند و تنها به فکر کسب درآمد روزهایشان را سپری میکنند. به همه چیز عادت کردهاند و درگیر زندگی روتینوارِ خویش هستند.
این شهر رفته رفته از هجوم موشهای طاعون زده پر میشود. و مردم را یک به یک بیمار میکند. سرایت طاعون از فردی به فرد دیگر به حدی سریع و راحت است که دروازهی شهر را میبندند، بیماران را از خانوادههایشان دور و قرنطینه میکنند.
دکتر ریو یکی از پزشکان شهر است که به بیماران رسیدگی میکند و با همکارانش سعی در پیروز شدن بر طاعون با ساختن سرم و راهکارهای متفاوت دارد.
[ لینک: رمان بازار خودفروشی – نشر نیلوفر ]
طاعون مصیبتی است که روی سر تمام شهر آوار شده است. یگانه چیزی که میتوان در آن عدالت را یافت همان طاعون یا بهنوعی مرگ است. چرا که سایهی محکومیتش را روی همه به یکسان میافکند. مرگی که مواجهه با آن ممکن است منجر به نیهیلیسمی شود که خود کشندهترین عنصر است. این مصیبت نتایج متفاوتی را درون هر شخصی در پی دارد. این سیاهی به بعضیها ارزش زندگی را گوشزد میکند و برای بعضی ارزش آن را از بین میبرد. بعضی جلوی آن سرِ تعظیم فرود میآورند و بهکلی تسلیم آن میشوند، جانِ خود را میبازند، بعضی آن را میپذیرند، و بعضی از آن فرار میکنند.
مردمی که طاعون عزیزانشان را از آنها دور کرده، به ناگهان احساساتشان شدت میگیرد، و به خوشیهای گذشته چنگ میزنند. انسانها در مواجهه اول دیدگاهی اومانیسمی به قضیه دارند. هرکسی به فکر خودش است. آنها حتی نمیخواهند طاعون را بشناسند تا آن را بپذیرند. در حالی که در این راه، بیشترین چیزی که اهمیت دارد، شناختِ واقعه و پذیرشش به همان شکل است. برای گذر از یک مصیبت ابتدا باید آن را شناخت و پذیرفت. باید بدانیم که حتی اگر طاعون را نپذیریم و تنها انکارش کنیم، چیزی از واقعیتِ کشندگیاش کم نمیکند.
در دنیا همانقدر که جنگ بوده طاعون هم بوده است. با وجود این، طاعونها و جنگها پیوسته مردم را غافلگیر میکنند. وقتی که جنگی در میگیرد، مردم میگویند: «ادامه نخواهد یافت، ابلهانه است.» و بیشک جنگ بسیار ابلهانه است، اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمیشود. بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود آن را مشاهده میکرد. همشهریانِ ما نیز در برابر این وضع مانند همه مردم بودند، به خویشتن فکر میکردند یا به عبارت دیگر اومانیست بودند. بلاها را باور نداشتند. بلا مقیاس انسانی ندارد. از اینرو انسان با خود میگوید که بلا حقیقت ندارد و خواب آشفتهای است که میگذرد و انسانها هستند که از خواب آشفتهای به خواب آشفته دیگری دچار میشوند، و قبل از همه این خوابهای آشفته گریبان اومانیستها را میگیرد زیرا آنها پیشبینیهای لازم را نکردهاند. همشهریان ما را نمیشد بیشتر از دیگران متهم ساخت. آنها فقط فراموش میکردند که متواضع باشند. و گمانان میبردند که هنوز همه چیز امکان دارد. و در نتیجه این تصور پیش میآمد که بلا ناممکن است. به داد و ستدها ادامه میدادند. آمادهی سفر میشدند و عقایدی داشتند. چگونه میتوانستند به طاعون فکر کنند که آینده را، سفرها را و بحثها و مشاجرتها را از میان میبرد؟ خود را آزاد میشمردند ولی تا بلا وجود دارد هیچ کس آزاد نخواهد بود. (کتاب طاعون – صفحه ۷۱)
همینطور در بخش دیگری به اهمیت مسالهی شناخت طاعون اشاره میشود:
آنچه ضرورت داشت شناختن صریح آن چیزی بود که باید شناخت. به دور ریختن سایههای بیهوده و اتخاذ تدابیر بود. آنگاه طاعون متوقف میشد، زیرا مردم تصوری از طاعون نداشتند یا تصور نادرست داشتند. (کتاب طاعون – صفحه ۷۴)
اما نتیجه این مواجهه چه باید باشد؟ تسلیم؟ پذیرش؟ انکار؟
در میان این همه، دکتر ریو «عصیان» را انتخاب میکند. او پزشکی است که مرگ را در چشم هزاران نفر دیده ولی هیچ وقت آن را نپذیرفته است. او بیشتر از هر کس دیگری با مرگ آشنا و مانوس شده، ولی بیشتر از هرکسی به جنگ با این واقعیتِ انکار ناپذیر برمیخیزد. و با مرگ مبارزه میکند.
دکتر ریو در بخشی از کتاب میگوید:
بعد لازم شد مردنِ انسانها را ببینم. میدانید کسانی هستند که نمیخواهند بمیرند؟ هرگز صدای زنی را شنیدهاید که در لحظهی مرگ فریاد میزند: «هرگز!» من شنیدهام. و بعد متوجه شدهام که نمیتوانم به آن خو بگیرم. آن وقت من جوان بودم و نفرت من متوجه نظام عالم میشد. از آن وقت متواضعتر شدم. فقط هیچ وقت به دیدنِ مرگ خو نگرفتم. (کتاب طاعون – صفحه ۱۶۰)
دکتر ریو اعتقادی به خدا ندارد. بنابراین راه نجات را در دستانِ انسانی خودش میبیند. نه در انتظار برای کمک و پاسخ از سوی آسمان تاریکی که خدا در آن خاموش نشسته است. همانطور که کامو در اسطوره سیزیف میگوید: «یا ما آزاد نیستیم و خدا قادرِ مطلق و مسولِ همه چیز است. یا ما آزادیم، ولی خدا قادر مطلق نیست.» پس ریو خودش برای نجات و راه حل دست به کار میشود.
در اینجا میبینیم که خداناباوری به عنوان نوعی نیرو محرکه مثبت در جهتِ حرکت خود انسان عمل میکند.
سوال من این است: «چرا خود شما اینهمه فداکاری به خرج میدهید در حالی که به خدا ایمان ندارید.»
ریو بیآنکه از تاریکی خارج شود گفت که به این سوال قبلا جواب داده است و اگر به خدای قادر مطلق معتقد بود از درمان مردم دست برمیداشت و این کار را به خدا وا میداشت. (کتاب طاعون – صفحه ۱۵۹)
و اما نقطه مقابل دکتر ریو، پانلو، کشیش شهر قرار دارد. کسی که متعصبانه به وجود خدا معتقد است. و در مقابل طاعون کاری جز پذیرش و عبادت انجام نمیدهد. او طاعون را نوعی عذاب الهی میبیند که بخاطر گناه بر سر مردم آوار شده است. اما زمانی در داستان میرسد که یک کودک بیگناه در محکومیتِ طاعون ذره ذره جان میدهد و میمیرد. و دکتر ریو رو به پانلو میگوید: «شما خودتان خوب می دانید که این یکی دست کم بی گناه بود!»
این اتفاق یکی از تاثیر گذارترین رویدادهای کتاب است. مصیبتی که کشیش هیچ پاسخی برایش ندارد. در واقع، واقعیتِ مرگِ کودک بیگناه مانند پتکی بر سر تمام عقاید کشیش فرود میآید. در این لحظه کشیش دو راه جلوی خود میبیند، یا باید همهچیز را بپذیرد، یا همه چیز را انکار کند. اما از آنجایی که او جرئت انکار همه چیز را ندارد، خودش را تسلیم ارادهی خداوند میکند. حتی اگر برایش کاملا غیر قابل هضم باشد. او میتواند ایمانش را از دست بدهد. ولی نمیخواهد و این پذیرش و ایمان به چیزی که برایش غیر قابل درک است، انتخاب اوست. و بهقول خودش، شاید لازم باشد آن چیزی را که نمیتوانیم بفهمیم دوست بداریم.
پانلو در خطابهای میگوید:
بدینسان ما نیز باید معتقد شویم که در سرزمین طاعون جزیرهای وجود ندارد. نه، مکانی نیست. بایست فاجعه را پذیرفت زیرا مجبوریم یکی از دو راه را انتخاب کنیم: یا با خداوند کینه بورزیم یا او را دوست بداریم و چه کسی جرئت دارد که کینه به خداوند را انتخاب کند؟
[ لینک: رمان شغل پدر – نشر نیلوفر ]
دکتر ریو و پانلو با اینکه در یک مسیر در کنار عصیان پیش میروند ولی شیوه برخورشان با موضوع کاملا متفاوت است و در طول داستان شاهد جدال عقاید آن دو لابلای صحبتهایشان با یکدیگر هستیم. هرچند که اتحاد تنها نتیجه مهمی ست که هر دو به آن با وجود عقایدی متفاوت رسیدهاند.
مردمِ طاعون زده بعد از آنکه جوابی از سوی مذهب نمیگیرند، دست به گریبان خرافات میشوند. چراکه دیگر مذهب هم نقطه اتکای خوبی برای آنها نیست. آنها رفته رفته با پخش شدنِ هرچه بیشترِ طاعون، در دام عادت میافتند. مردم به طاعون و تمام تلخیها و ناامیدیهایش خو میگیرند و این فاجعهبارترین اتفاق است. همانطور که در بخشی از کتاب آمده: «عادت به نومیدی، از خودِ نومیدی بدتر است.»
اما مهمترین مسالهای که روند مثبتی را در مقابل این مصیبت طی میکند، اجتماعی شدنِ مردم و مساله اتحاد است. در واقع در ابتدای کتاب شاهد آن بودیم که هر شخص به فکر خودش بود. ولی رفته رفته دید مردم، از فردیت فاصله گرفته و جمعی میشود. دیگر کسی فقط نگران همسر یا فرزند خود نیست. بلکه همه تنها میخواهند به طور کلی مشکلِ طاعون و اصلِ مصیبت برطرف شود.
در بخشهایی از داستان شاهد فداکاریهایی هستیم. بهطوری که حتی شخصیتی مثل رامبر که از ابتدا تنها به فکر فرار از این شهر و پیدا کردن خوشبختی شخصی و فردیاش در کنار معشوقهاش بود، به یکباره تصمیم میگیرد کنار جمع بماند. در واقع او بدبختی همگانی را به خوشبختی شخصی ترجیح میدهد.
رامبر گفت که باز هم فکر کرده است و به آنچه معتقد بود باز هم معتقد است اما اگر برود خجالت خواهد کشید. و این خجالت مزاحم عشقی خواهد شد که نسبت به او دارد. اما ریو اندامش را راست کرد و با صدای محکمی گفت که این بی معنی است و ترجیح خوشبختی خجالت ندارد. رامبر گفت: بلی، اما وقتی که آدم تنها خودش خوشبخت باشد خجالت دارد. (کتاب طاعون – صفحه ۲۴۱)
در کنار تمام شخصیتهای داستان، شخصیت دیگری را در داستان میبینیم که دید کاملا متفاوتی نسبت به موضوع طاعون دارد. «کتار» شخصی است که همیشه در زندگیاش تنها بوده است. ولی اکنون زندگی همه بهنوعی دسته جمعی و اجتماعی شده است. و او لذت این زندگی دسته جمعی را مدیون چیزی نیست جز طاعون. او از این جریانات ناراضی نیست. بلکه بهنوعی با آن کنار آمده است. با وجود طاعون و اگاهیاش از حضور آن، زندگیاش را میکند و لذت میبرد. چراکه معتقد است طاعون و هر مساله دیگری، آغاز یک مرحله است. نه پایانش. در این قسمت از کتاب، به بخشی از عقای کتار پرداخته شده است.
او ظاهرا با این اندیشه که زیاد هم ابلهانه نیست زندگی میکند که وقتی کسی دستخوش یک بیماری بزرگ و یا دلهره عمیق باشد، از بیماریها و دلهرههای دیگر معاف است. به من گفت: «توجه کردهاید که نمیتوان بیماریهای مختلف را در خود جمع کرد؟ فرض کنید که شما یک بیماری سخت و یا علاج ناپذیر مانند سرطان جدی و یا سل حسابی داشته باشید، هرگز دچار طاعون و یا تیفوس نخواهید شد. غیرممکن است. حتی مساله از این حد هم فراتر میرود، زیرا شما هرگز ندیدهاید که یک سرطانی در حادثه اتومبیل بمیرد.» این عقیده، چه درست باشد و جه نادرست، کتار را همیشه سرحال نگه میدارد. (کتاب طاعون – صفحه ۲۲۷)
نویسنده ی کتاب طاعون
در میانه داستان، وقتی که کل شهر را طاعون در برگرفته، دکتر ریو و دوستش، برای لحظه کوتاهی، فارغ از فکر طاعون در دریا آبتنی میکنند و غرق در لذتی وصف نشدنی میشوند. میتوان گفت این صحنه زیباترین اتفاق کتاب است. شاید زندگی واقعی آبتنیِ هرچند کوتاه و اما شیرینی باشد، در میان واقعیتِ تلخِ طاعون. طاعون برای همیشه آنها را آزاد نمیگذارد. هیچ کس از طاعون مصون نیست و تا انتها ادامه دارد. ولی میتوان در کنارش زندگی هم کرد. و همه چیز را از سر گرفت. همانطور که تارو، یکی از شخصیتهای مهم و محبوب داستان، میگوید: «بعد از ترکِ طاعون، آیا میتوان همه چیز را از سر گرفت؟ و آغازی دوباره داشت؟»
مردم شهر جرئت این آغاز نو را دارند؟ تارو نگران است چراکه اعتقاد دارد شهری که طاعون زده شود، حتی بعد از گذر طاعون، دیگر نه آن شهر مثل سابق است و نه مردمش. طاعون اثر و لکهاش را برای همیشه روی همهچیز جا میگذارد.
کتاب در مراحل آخر به زیبایی تمام، طغیان و نبردی را که انسان با تمام قوایش در مقابل تاریکی بیرحمانه مرگ انجام میدهد به تصویر میکشد. و سکوتی که بعد از هر مرگ حکمفرما میشود، سکوت کر کننده ایست که نوعی تسلیم و شکست را اعلام میکند. اعلام شکستی تمام عیار برای شخص جنگنده و از طرفی اعلامِ بُرد برای دیگران. پیروزیای که از آگاهی یک واقعیت و گذر از آن نشات گرفته است. چرا که روبرو شدن با این واقعیت ما را به درک بهتری از زندگی میرساند.
طاعون هر چقدر هم که کشنده و غیر قابل شکست باشد، نباید سدی شود روبروی عصیان و مبارزه انسان. تنها با عصیان و گذر کردن از آن است که به آگاهی میرسیم. در بلایا میتوان انسانیت، شرافت و معرفت را در درون آدمیان کند و کاو کرد. بزرگترین چیزی که در مصیبتها میتوان دریافت، کشف ستودنیهای درون است.
طاعون هیچ وقت از بین نمیرود. موشهای طاعون زده در سوراخ هر خانه پنهاند تا به وقتش هجوم بیاورند و با گزندگیشان یاداورِ انسانیت باشند. طاعون با ردای سرخش، لکهاش را بر جای میگذارد و میرود. و مرگی است که به فریادِ بلند، زندگی را اعلام میکند!
[ لینک: کتاب در باب حکمت زندگی – نشر نیلوفر ]
براساس این رمان یک اینفوگرافیک توسط کافهبوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبههای مختلف رمان به خوبی و به شکلی دقیق منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک وجود دارد، به درک بهتر رمان کمک میکند.
البته لازم است به این نکته اشاره کنیم که اگر رمان را نخواندهاید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چرا که در اینفوگرافیک رمان طاعون خلاصه همه قسمتهای مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخشهایی از آن بازگو میشود. شاید مطالعه اینفوگرافیک بعد از مطالعه کتاب برای شما بهتر باشد.
راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار میکنند، چگونه عشق میورزند و چگونه میمیرند. (کتاب طاعون – صفحه ۳۸)
در اران نیز مانند جاهای دیگر، بر اثر فقدان وقت و تفکر، انسان ناگزیر است ندانسته دوست بدارد. (کتاب طاعون – صفحه ۳۹)
روزنامهها که در ماجرای موشها آن همه پرگویی کرده بودند، دیگر حرفی نمیزدند. زیرا موشها در کوچه میمیرند اما انسانها درون خانهها. و روزنامهها فقط با کوچه کار دارند. (کتاب طاعون – صفحه ۶۹)
برای همه مردم همینطور است: با هم ازدواج میکنند، باز هم کمی همدیگر را دوست دارند و کار میکنند. آنقدر کار میکنند که دوست داشتن را فراموش کنند. (کتاب طاعون – صفحه ۱۱۴)
من تو را دوست داشتم، اما حالا خستهام… از اینکه میروم خوشبخت نیستم، اما برای از سر گرفتن هم احتیاجی به خوشبخت بودن نیست. (کتاب طاعون – صفحه ۱۱۵)
هیچ کس نمیخندد، مگر مستها، و آنها هم زیادی میخندند. (کتاب طاعون – صفحه ۱۵۰)
طاعون میتواند به عظمت یافتن کسی کمک کند. با وجود این وقتی انسان فلاکتی را که طاعون همراه میآورد میبیند باید دیوانه یا کور و یا بزدل باشد که در برابر آن تسلیم شود. (کتاب طاعون – صفحه ۱۵۸)
حال که نظام عالم به دست مرگ نهاده شده است، شاید به نفع خداوند است که مردم به او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به آسمانی که او در آن خاموش نشسته است، با همه نیروهاشان با مرگ مبارزه کنند. (کتاب طاعون – صفحه ۱۶۰)
شر و بدی در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مساله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومیدکنندهترین ننگها، ننگ آن نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد. (کتاب طاعون – صفحه ۱۶۴)
پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود مجازاتش مرگ است. (کتاب طاعون – صفحه ۱۶۵)
حال میدانم که انسان لیاقت کارهای بزرگی را دارد. اما اگر لایق احساس بزرگی نباشد، برای من جالب نیست. (کتاب طاعون – صفحه ۱۹۶)
روشن است که شما قادرید در راه یک اندیشه بمیرید. و من از آدمهایی که در راه اندیشه میمیرند خسته شدهام. من به قهرمانی عقیده ندارم. میدانم که آسان است. به این نتیجه رسیدهام که کشنده است. آنچه برای من جالب است این است که انسان زندگی کند و از آن چیزی که دوست دارد بمیرد. (کتاب طاعون – صفحه ۱۹۶)
یگانه راه مبارزه با طاعون شرافت است. (کتاب طاعون – صفحه ۱۹۷)
معمولا زندان یک محیط زندگی دسته جمعی است و بهترین دلیل آن این است که در زندان شهر ما زندانبانان نیز مانند زندانیان باج خود را به طاعون میپرداختند و بر طبق نظر عالیهی طاعون، همه کس، از مدیر زندان گرفته تا پستترین زندانیان محکوم بودند و شاید بدای نخستین بار در زندان عدالت مطلق برقرار میشد. (کتاب طاعون – صفحه ۲۰۳)
در واقع چه کسی میتوانست ادعا کند که ابدی بودن یک شادی میتواند یک لحظه رنج بشری را جبران کند؟ (کتاب طاعون – صفحه ۲۵۷)
فهمیدهام همه بدبختی انسانها از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمیزنند. از این رو تصمیم گرفتهام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم. (کتاب طاعون – صفحه ۱۸۶)
گمان میکنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمیپسندم. آنچه برایم جالب است انسان بودن است. (کتاب طاعون – صفحه ۲۸۸)
قصد مردن ندارم و مبارزه خواهم کرد. اما اگر بازی را باخته باشم میخواهم که خوب تمام کنم. (کتاب طاعون – صفحه ۳۱۶)
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب طاعون چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک کنیم.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
سلام
من ترجمه سید حسینی رو دارم و پیشنهادش نمی کنم
قبلا از اقای شهدی ترجمه هایی رو خوندم که عالی بودن
با توجه به سابقه اقای شهدی و این ترجمه ای که دارم ، ترجمه اقای شهدی رو پیشنهاد می کنم
سلامت باشید
سلام و عرض ادب خدمت همگی دوستان
این کتاب رو به تازگی شروع به مطالعه کردم و در حال خوانش نقد و بررسی و تحلیل کتاب هستم.بی نهایت آموزنده ست.
برای ما که ۳سال در گیر کرونا شدیم.شرایط حاکم بر جامعه،کرونایی که به یکباره اتفاق افتاد. خوانش کتاب طاعون در این عصر بی نهایت ملموس و قابل درک هست.لحظه به لحظه خوانش به نوعی تداعی همین روزها و شرایط زندگی کنونی ماست.
ولی به نظرم مترجمی که آثار بیشتری از یک نویسنده ای خاص ترجمه کرده است.به سبک اون نویسنده بیشتر آگاه است.از این رو من ترجمه آقای پرویز شهدی رو پیشنهاد میدم به دو دلیل.یک اینکه از زبان اصلی ترجمه شده و دو به خاطر اینکه ایشان اکثر آثار آلبر کامو رو ترجمه کردن و به سبک این نویسنده بیشتر آگاه اند
من در حال مطالعه این کتاب با ترجمه زهرا آلوشی به نظرم خوب ترجمه نشده
سلام خسته نباشید
به نظرتون قبل از خوندن طاعون بهتره کدوم اثر کامو رو بخونم تا بتونم طاعون رو به درستی درک کنم؟
سلام – به نظر ما بهتره سه گانه پوچی رو مطالعه کنید.
دوستان محترم بنده ترجمه آقای میر عباسی رو مطالعه کردم،بسیار خوب و روان بود.
خود داستان هم بینهایت جذاب است و حرفی برای گفتن ندارد…
سلام به همه دوستان
نظرتون در مورد موضوع خدا در کتاب چیه؟
آیا خدا قادره ولی سونوشت رو به انسان ها واگذار کرده؟
آیا خدایی توانایی کمک به انسان ها را ندارد؟ یا خدایی که ساخت ذهن انسان است وجود خارجی ندارد؟
نظرتون چیه؟ این موضوع باعث بدفهمی بسیاری از آثار کامو شده که فهمیدنش کلید فلسفه کامو رو باز میکنه
لطفا نظر بدید دوستان
خدا نگهبان وناحدای کشتی بشریت است نه فرد یا افرادی وآنهم _اگر خرد انسانی بخواهد که میخواهد به سمت ساحل نجات ورستگاری برود. شاید اگر کامو به خدایی غیر از خدای پر پانلو وامثال چنیین خدایانی فکر میکرد از آنجاییکه انسان حقیقت جویی بود به خدای حقیقی میرسید. آیا میشود موجودی درطبیعت با منش و صفت دگرخواهی مانند دکتر ریو وجود داشته باشد ومشا هستی ودلیل وجودی چنین انسانهایی را نادیده بگیریم و این سوال برایمان پیش نیاید که چطور چنین انسانهایی به ظهور وبروز میرسند؟آیا فرایند یا فرآیندهایی که موجب شکل گرفتن انسانهایی ازخود گذشته مانند تارو و ریو و تغییرمنش ونگرش افرادی مانند رامبر را جز وجود نهاد وفطرت خداگونه دانست؟ که صدف وجودشان مروارید فضیلت شان را پرورش میدهد؟ والزاما خداوندیست که منشا ونطفه خوبیها ومهربانیها وعشق ورزیها را درطول تاریخ فرآیند تکامل انسان پدیدآورده است وناچار با دیدن شگفت آفرینیهای درونی بشری مجبور به تردید در تصادفی بودن پیدایش جهان هستی خواهیم بود.
درود بر شما.
در متن یک اشتباه وجود دارد:
“… در سه کتاب دیگر یعنی کتابهای عصیان، شهربندان و عصیانگر او به اندیشهی ایجابی …”
اینجا به جای عصیان، باید طاعون نوشته شود. با بانو نوشادی که صحبت کردم ایشان گفتند که در نوشتن نام کتاب، اشتباهی پیش آمده.
آلبر کامو کتابی با نام عصیان ندارد.
با سپاس.
سلام – ممنون از تذکر شما دوست گرامی. اصلاح میکنیم.
من سه ترجمه را مقایسه کردم : پرویز شهدی ، حسینی و میرعباسی که متوجه شدم ترجمه حسینی از نشر تیلوفر قابل فهم تر و صحیح تر است
این جمله برای من خیلی تاثیر گذار بود؛ در واقع چه کسی می توانست ادعا کند که ابدی بودن یک شادی می تواند یک لحظه رنج بشری را جبران کند؟
بشر بدون رنج درکی از خوشی و شادی نداره، شاید این رنج بهای داشتن شادیه،،،
نقد بسیار عالی
آن دسته انسانهایی که نمیخواهند طاعونزده باشند، مرگ را میپسندند! …کامو
.
.
دربارهی این متن از طاعون نظر بدین دوستان
این کتاب چه ژانری هست؟
اکشن
سلام.ببشید بهترین ترجمه رو معرفی میکنین؟اونایی که خوندن هم لطفا بگین کدوم ترجمه بهتره؟
من خودم با ترجمه ی جناب کاوه میرعباسی خوندم که بسیار روان و دلنشین و خواندنی بود و جدای از روان بودن ،باعث اضافه تر شدن دایره لغاتم ،هم شد. اما روان بودنش به معنای آبکی (در اصطلاح) ترجمه کردن نبود …در هرصورت ،ترجمه ی جناب سیدحسینی برای راحت نبود (بخصوص فهم قسمت های فلسفی) اما ترجمه جناب کاوه میرعباسی ،یک ترجمه ی بشدت عالی و خوب بودی و کاملا راضی بود …حالا دیگه انتخاب با شماست .پیشنهاد من جناب میرعباسی(از خود زبان اصلی ترجمه کردن بدون واسطه)
اگه بخوام در مورد خود کتاب حرف بزتم باید بگم یکی از آثار خوب کامو بود با تحلیل ها و پر و بال دادن به اندازه به داستان و پیشنهاد میکنم این کتاب رو دوستان بخونن حتما.
اما در مورد نقد بسیار عالیتون باید یه خسته نباشد بهتون بگم
امیدوارم بیشتر از نوشته ها و نقد های شما رو بخونم.خسته نباشید
ترجمه ی حسینی خوبه اگه غلط های املایی رو چشم پوشی کنید و البته معرفی و مقدمه ی کتاب رو اصلا نخوووونید 🙂
پیشنهادمیکنم ،با ترجمه ی جناب میرعباسی هم بخونید .واقعا بسیار روان .بخصوص قسمت های فلسفی داستان که کاملا قابل فهم بود .
تحلیل عالی
کتاب عالی هست و نقد شما نیز بسیار بجا و موثر
عالی بود نقدتون
بهترین جمله در توصیف این کتاب از زبان خود آقای کاموست که طاعون سرکشی انفرادی به جهان اجتماعیست،اجتماعی که باید در مبارزه هایش شرکت کرد.
بسیار سپاسگزارم از نقد کامل و جالب توجهتان
سلام
کتاب رو تازه تمام کردم ، البته با ترجمه بسیار خوب آقای پرویز شهدی .
در باب خود کتاب چیزی رو نمی گم، چون خود شما به طور کامل توضیح دادید .
اما حس خودم رو بعد از اتمام کتاب میگم ، که : کامو واقعا حق داشت که از پوچی زندگی بگه . زندگی که اگه در اون دکتر ریو باشید یا تارو که با دیدن شغل پدرش از خونه خارج میشه ، باز هم پایانش مرگ و نیستیه.
حتی پانلو کشیش هم در وعظ دومش تا حدی به این موضوع اعتراف میکنه .
میشه گفت مسیر تولد تا مرگ به نوعی حالت همان فرد طاعون زده رو داره ، تب شدید و غده های چرکین نقش بدختی های زندگی رو دارند .
به هر حال خوندن این کتاب بسیار زیبا رو به همه توصیه میکنم
کتابی بود که از کامو انتظار میرفت، من خیلی وقت بود تصمیم به خوندن کتابهای کامو داشتم ، خانم نوشادی شمام مصمم تر ام کردین، نقدتون ۶م مثل همیشه عالیه
من این کتابو یه ماه پیش خوندم
به نظرم یکی از کتاب های واقعا خوب معاصره
توی داستان جذابش فقط یه قهرمان دقیق نمیشه مشخص کرد بلکه قهرمان واقعی تمام مردم شهر بودن
و یکی دیگر از نقاط قوت کتاب اینه که سعی نکرد زود سر و ته کتاب رو هم بیاره یا مثل خیلی از کتاب های دیگران انتهای کتاب انگار که روی اسکیت سوار شدی مثل برق و باد برخلاف اوایل کتاب پیش برود
درکل کتاب خوبیه پیشنهاد میکنم بخونید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
بازنشر مطالب حتما باید با ذکر منبع باشد. در غیر این صورت قابل پیگیری است CopyRight © 2016. All Rights Reserved For kafebook.ir
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
«ادبیات فرانسه» از اشعار قرون وسطایی گرفته تا رمان های مدرن، برخی از تأثیرگذارترین و جسورانه ترین آثار را در ادبیات اروپا و جهان به وجود آورده
اگر تا به حال کتابی از «آلبر کامو» خوانده باشید، آن اثر احتمالا کتاب «بیگانه» است. این رمان همچنان به عنوان شناخته شده ترین و ضروری ترین اثر او در نظر گرفته می شود
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
همه در درون خودشان این طاعون را دارند، چون هیچ کس در این جهان، هیچ کس، هیچ وقت نمی تواند مصون باشد.
نویسنده ی کتاب طاعون
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
در این مقاله سعی شده است با فلسفه و جهان بینی این نویسنده ی بزرگ و مبتکر آشنا شویم و علاوه بر آن، اطلاعات جالبی در مورد زندگی شخصی آلبر کامو نیز به دست آوریم.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
رمان «طاعون» ماجرای همهگیری این بیماری، در یکی از شهرهای کشور الجزایر به نام اران، را روایت میکند. روایتی که در آن طاعون جان بسیاری را میگیرد و در پی انکار و واکنش کند مقامهای محلی، شهر را به تعطیلی میکشاند. داستان از زبان دکتر برنار ریو روایت میشود. پزشکی که از ابتدای بیماری در کنار مردم شهر است و در این کتاب روایتگر عصیان، همبستگی اجتماعی و فداکاری و شجاعت نیروهای خودانگیخته مردمی است؛ روایتگر کنش جمعی مردم شهر و شکلگیری عصیانی اجتماعی، که به همبستگی اجتماعی میانجامد. دکتر ریو نماد عصیان است. او پزشکی است که مرگهای بیشماری را به چشم دیده اما هیچگاه آن را نپذیرفته است. دکتر ریو تسلیم این واقعیتِ انکارناپذیر نمیشود و با آن مبارزه میکند.
با اعلام قرنطینه، اعضای خانوادههای زیادی از هم جدا میشوند. عدهای برای فرار از شهر برنامهریزی میکنند، عدهای اقدام علیه طاعون را بیثمر میدانند و مردم را به نظارهگری تشویق میکنند و در این میان گروهی از مردم، با تشکیل سازمان بهداشتی، داوطلبانه به مبارزه با طاعون برمیخیزند.
در کتاب «طاعون» با شخصیتهای گوناگونی روبرو میشویم که هر یک واکنش متفاوتی نسبت به بیماری دارند و نویسنده بدون ارزشگذاری بر این رفتارها، قضاوت را به خواننده وامیگذارد.
و در پایان، هنگامی که موشها بیرون میآیند و از شدت بیماری کاسته میشود تارو، که بنیانگذار سازمان اجتماعی مبارزه با طاعون است، قربانی این بیماری میشود.
آنچنان که کامو میگوید: «طاعون» گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی. اجتماعی که باید در مبارزههایاش شرکت کرد. «طاعون» شهادتنامهای است بر آنچه میبایست صورت پذیرد و آنچه بیگمان مردمان باید در آینده، در مبارزه با وحشت و سلاح کندناشدنیاش، بهرغم جداییهای فردیشان، باز هم به انجام رسانند.
نویسنده ی کتاب طاعون
درباره نویسنده کتاب:
آلبر کامو (۱۹۱۳ـ۱۹۶۰) نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی است. کامو در الجزایرِ تحت استعمار فرانسه به دنیا آمد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه دچار بیماری سل شود دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. کامو از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتابهای بیگانه، سقوط، کالیگولا، سوءتفاهم و افسانه سیزیف است. او در سال ۱۹۵۷ برای پرداختن به مشکلات بشر در عصر حاضر و نوشتن مقاله علیه مجازات اعدام برنده جایزه نوبل ادبیات شد. آلبر کامو دو سال پس از بردن جایزه نوبل در یک سانحه تصادف درگذشت.
درباره مترجم کتاب:
رضا سیدحسینی (۱۳۰۵ـ ۱۳۸۸) نویسنده و مترجم ایرانی، زاده اردبیل است. او سرپرست و عضو اصلی تألیف و ترجمه مجموعه شش جلدی فرهنگ آثار و در دورههایی نیز سردبیر مجله سخن بود.
سیدحسینی کار ترجمه را از شانزده سالگی با ترجمه از ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی شروع کرد. او پس از فراگیری زبان فرانسه، نخستین برگرداناش از این زبان را در سال ۱۳۲۶ منتشر کرد.
وبلاگ کتاب هدهد با نوشتههایی کاربردی برای خانوادهها و معلمان
همه حقوق سایت کتابک برای پدیدآورندگان آن محفوظ و باز نشر نوشته ها و تصویرها با آوردن منبع آزاد است.
Copyright 2008 – 2019
2222222
برای خرید و دانلود کتاب طاعون نوشته آلبر کامو و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتب طاعون نوشته آلبر کامو( ۱۹۱۳ – ۱۹۶۰)، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار الجزایریتبار فرانسوی برنده نوبل ادبیات است. این کتاب توسط پرویز شهدی ترجمه شده است. کتاب طاعون در کنار کتاب بیگانه از مشهورترین آثار این نویسنده است.
رمان طاعون، درباره هجوم بیماری هولناک طاعون به شهر ناشناختهای به نام اُران در الجزایر است که البته می تواند هرجای جهان باشد. کاملا روشن است که این بیماری نمادین است و می تواند سمبل هرگونه وحشت و هراس بشری باشد. چون این اثر در دوران هجوم فاشیسم هیتلری به کشور فرانسه نوشته شده، بدون تردید یکی از این چهرههای وحشت، فاشیسم است. کامو خود گفته است:«کوشیدهام «طاعون» دارای چند بعد باشد، با وجود این یکی از مسائل آن فاشیسم است». بنابراین طاعون میتواند دیکتاتوری و سرکوب، فاشیسم، اشغال، گرسنگی و دیگر پدیدههایی باشد که جامعه انسانی را با وحشت روبرو میکند. کامو در همان نخستین صفحههای رمان مشخصه جوامعی را که آماده پذیرش طاعون هستند، بیان میکند: « راه ساده برای آشنایی با یک شهر (جامعه) این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می کنند، چگونه عشق می ورزند و چگونه می میرند… مردم شهر اُران، زیاد کار میکنند، اما پیوسته برای پولدار شدن… مخصوصا به تجارت علاقمندند و به قول خودشان داد و ستد را بر همه چیز مقدم می دارند… مردان و زنان با آنچه عمل عشق خوانده می شود، همدیگر را به سرعت می بلعند یا تسلیم انس طولانی دوجانبهای می شوند… در میان این دو افراطکاری، اغلب حد واسطی وجود ندارد و این هم بیسابقه نیست. در اُران مانند جوامع دیگر، براثر فقدان دقت و تفکر، انسان ناگزیر است ندانسته دوست بدارد». در جوامع اینچنینی، طاعون همه قدرت عشق و حتی دوستی را از انسانها سلب میکند: زیرا عشق تا حدی به آینده احتیاج دارد، اما برای مردمان طاعونزده آیندهای وجود ندارد؛ آنان فقط با لحظهها زندهاند.
اگر شما به شاهکارهای مدرن ادبیات جهان علاقه دارید این کتاب را از دست ندهید.
آلبر کامو زاده نوی سنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و از چهرههای درخشان ادبیات فرانسه است.
نویسنده ی کتاب طاعون
کامو ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکدهای کوچک الجزایر تحت استعمار فرانسه متولد شد. پدرش «لوسین کامو» فرانسوی فقیری بود که در الجزیره کشاورزی میکرد و در آنجا با زن خدمتکاری که اهل اسپانیا بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای لوسین (همنام پدر) و البر شد. سال ۱۹۱۴ در شروع جنگ جهانی اول. پدر کامو به جبهه اعزام شد و در حالیکه البر، 14 ساله بود، در میدان جنگ کشته شد. تأمین مخارج زندگی دو کودک به عهده مادرش افتاد، آنها در محله فقیرنشینی در یک اتاق زندگی میکردند؛ خودِ او در مورد این قسمت از زندگیاش گفته است: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست»
البر کامو در سال ۱۹۴۲ که هنوز به ۳۰ سالگی نرسیده بود، دو اثر مهم منتشر کرد که میتوان آنها را دو پایهی محکم برای نوشتههای فلسفی او دانست: رسالۀ “افسانه سیزیف” و رمان “بیگانه”؛ او با انتشار این دو اثر به شکل طبیعی در کنار اگزیستانسیالیسم قرار گرفت، جنبش فلسفی غالب زمان که بر خلاقیت هنری و ادبی سایه انداخته بود. هنگامی که داستان “بیگانه” در پاریسِ اشغالشده انتشار یافت، ژان پل سارتر، که نامدارترین سخنگوی اگزیستانسیالیسم بود، بیدرنگ در مقالهای به ستایش از کتاب نویسندهی جوان پرداخت و همین منجر شد میان کامو و سارتر دوستی گرمی برقرار شود.
البته گفته شده است که دوستی آنها از آغاز با بگومگو همراه بود. کامو همیشه به سارتر خرده میگرفت که به کمونیسم روسی دلبسته است و نمیتواند ذهن خود را از قالبهای ایدئولوژیک رها کند. دوستی آنها به ویژه پس از جنگ و با شکاف میان اردوهای شرق و غرب، به سردی گرایش پیدا کرد.
در سال ۱۹۵۷ ، در ۴۴ سالگی به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برنده جایزه نوبل ادبیات شد. البر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برنده جایزه نوبل است.
۳ سال بعد از دریافت بزرگترین جایزه ادبی دنیا، البر کامو در ۴۷ سالگی، بر اثر تصادف رانندگی جان خود را از دست داد.
در اواسط این سال بود که باد در شهر طاعون زده شروع به وزیدن کرد و چندین هفته ادامه یافت. ساکنان اوران به ویژه از این باد هراس دارند، چون هیچ سد و مانعی سر راهش نیست و در کوچهها و خیابانهای شهر که روی زمین همواری ایجاد شده میپیچد و باشدت تمام در همهٔ خانهها نفوذ میکند. به علت اینکه در چند ماه اخیر یک قطره هم باران نباریده بود، نمای ساختمانها بر اثر تابش خورشید و گرما با قشر خاکستری بتونه مانندی پوشیده شده بود که باد هنگام وزیدن آنها را میکند و با خود میبرد. باد گرد و غبار و تکه کاغذهای پراکنده را هم توی پاهای رهگذران اندکی که توی کوچهها بودند میپیچاند. رهگذرها به جلو خم شده، دستمالی جلو دهان گرفته بودند و به سرعت از کوچهها میگذشتند. غروب، در محلهایی که مردم گرد هم جمع میشدند و میکوشیدند این روزهایی را که میتوانست برای هر یک از آنها آخرین روز زندگیشان باشد هر چه طولانیتر کنند، گروههای کوچکی از مردم دیده میشدند که شتابزده به طرف خانههاشان و یا کافهها میرفتند، بهطوری که چند روزی، هنگام غروب که در آن دوره خیلی سریع فرا میرسید، کوچهها خالی میشد و فقط باد بود که در پیچ و خم آنها دائماً زوزه میکشید. از دریای متلاطم و همچنان ناپیدا، رایحهٔ نمک و آلگ به مشام میرسید. این شهر خلوت، سفید از گرد و غبار و پر از رایحههای دریایی و زوزهٔ مداوم باد، همچون جزیرهای فلکزده و رها شده مینالید.
در این رمان، داستان شهری روایت میشود که درگیر بیماری طاعون میشود. طاعون باعث قرنطینه و منزوی شدن شهر میشود، شهری که تا قبل از طاعون هم شهری بی روح بوده است.
همانطور که کامو بعدا خودش اشاره میکند و البته
جنگ، فقر، طاعون، کرونا… هیچکدوم اتفاقات «خارج» از زندگی نیستند! بلکه احتمالا زندگی ترکیبی از همینهاست (و البته خوشیهای مختلفی هم هست!)… دقیقا مثل نقل قول داخل کتاب: «طاعون چه مفهومی دارد؟ زندگی است، همین و بس.»
تو شرایط حال حاضر
در جایی گفته شده که طاعون خود دکتر ریو را هم در ربود که اشتباه است و درستش دکتر ریشار است لطفاً این عیب بزرگ را برطرف کنید چون باعث سردرگمی شدید خواننده میشود
با تشکر
ترجمه خوبی بود به نظرم. کتاب منطبق با شرایط الان نا هست با این که سال ها پیش نوشته شده، بعید میدونم کسی به گیرایی کامو میتونست هنه این شرایط رو به خوبی توصیف کنه. خیلی جاها توصیفاتش تحسین برانگیز
کتاب خیلی خوبی بود و تاحدودی متناسب با حال و هوای این روزها ، حالت و رفتار و شخصیتهای افراد داستان خیلی با ظرافت و زیبا بیان شده بودن به همراه یه پایان زیبا. ولی حقیقتا ترجمه کار رو خیلی
از نظر داستان پردازی و تصویرسازی, قلم البر کامو فوق العاده گیراست این که نشون میده انسان ها وقتی داخل یه شرایط یکسان قرار میگیرن اما دیدگاه متفاوتی نسبت به اطرافشون دارن به خوبی نمایان شده…قسمتی از کتاب که دو
کتاب خوب و جذابی بود، قابل پیش بینی نبود، الان که ما با ویروس کرونا درگیر هستیم، این داستان برامون ملموس تره، واقعا جنگیدن با این ویروس ها خیلی نفس گیره
۷)طاعون انگار ثبت این روزهای ماست🏴☠️
نمیدونم خوندن این کتاب تو این برهه زمانی درست بود یا اشتباه اما قطعا اگه پنج سال پیش این کتابو میخوندم حتی برای لحظه ای تصور نمیکردم که یه روزی تموم جملاتشو لمس کنم🎭
روند کتاب کمی کند و ترجمه هم خوب بود نه عالی!
نکات عمیق و زیبایی هم داشت
باید با صبر و حوصله بخونید وگرنه لذت کافی رو نمیبرید
کتاب ۲۵۴ از کتابخانه همگانی،
این کتاب را به دلیل شرایط این روزهای جهان که درگیر ویروس کروناست ، انتخاب کردم برای مطالعه. داستان جامعه ای که طاعون زده می شود. شهر آرامی که ناگهان مورد هجوم موش های ناقل طاعون
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
برای خرید و دانلود کتاب طاعون نوشته آلبر کامو و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
«طاعون» یکی از مهمترین آثار آلبر کامو(۱۹۶۰-۱۹۱۳)، نویسنده برجسته فرانسوی برنده جایزه نوبل ادبیات است. داستان طاعون درباره یک شهری خیالی در الجزایر است که بیماری طاعون در آن شیوع مییابد.
بیماری طاعون در کتاب طاعون نمادی است از یورش ایدئولوژیها و نظامهایی که در روزگار کامو، نازیسم هیتلری، آن را نمایندگی میکرد. در بخشی از کتاب میخوانیم: چنین شد که در طول هفته، زندانیان طاعون تا جایی که در توانشان بود تلاش کردند. در میان آنها کسانی چون رامبر با بازدهی بالا در کار، نشان دادند که میدان برای مبارزه علیهی طاعون گسترده است و همه باید درد مشترکشان را به اتفاق هم از میان بردارند. آنجا میدانی بود که برای همهی استعدادها و ویژگیهای کار درخور وجود داشت. آنهایی که مانند رامبر برای بار نخست شرکت کرده بودند باور داشتند که مردم آنها را میبینند و تحسینشان میکنند. همهی این موارد به افزایش بازدهی منجر میشد. زمان، زمان اوجگرفتن طاعون بود. ماه اوت به سبب گرمای سوزاناش اپیدمی را چندین برابر گذشته انتشار میکرد. آنها امیدوار شده بودند که در این مبارزه پیروز خواهند شد. راوی میگوید باید در همین شرایط ویژه موقعیت کلی تشریح بشود. به عنوان مثال، شدت عمل دوستان ما خاطرهی در خاک خفتهگان را در ذهن بازمندهگان، بیدار میکرد. دفن عاشقان زجر بود. در اواسط آن سال بادی برخاست و طی روزها روی شهر طاعونزده وزید. باد به ویژه برای ساکنان اوران مصیبتبار است؛ چرا که باد در جایی توقف نمیکند و نمیشود هم از وزیدن آن کاست. آن هم بادی گرم در شهری بدون سبزه و دار و درخت که برای پذیرش هر بلای واگیردار از جمله طاعون شرایط مهیاست. پس از ماههای طولانی که قطره آبی شهر را خنک نکرده بود، پوشش خاکستری همهی شهر را درنوردیده بود.
این کتاب حال و روز الانمونو بیان میکنه..🚶♀️👇
“وقتی بیماری نیست،فکر مرگ هم سراغ آدم نمی آید.
و این احساس یکنواختی باعث میشود که زیباییِ لحظه هایی مثل سپیده ی صبح و شب و خیلی از دیدنی های دیگر در تنبلی و
نویسنده ی کتاب طاعون
ترجمه به قدری بد بود که نتونستم خوندن کتاب رو ادامه بدم. خیلی جاها اصلاً منظور مترجم رو متوجه نمیشی یا اصلاً نمیدونی جملات از زبان کدوم شخصیت نقل شدن!!!
متاسفانه ترجمه بدی شده اصلا جمله بندی ها علائم نگارشی هیچ کدام رعایت نشده کتاب را با این ترجمه خریدم به بقیه توصیه می کنم ترجمه دیگر را خریداری کنند اصلا جملات نمی توان درک کرد. به نظرم طاقچه باید
متاسفانه این ترجمه اصلا خوب نیست و بعد از خوندن فصل اول، بقیه این کتاب رو از نشر جامی خوندم.
نمیدونم چی بگم در مورد این کتاب,بینظیره..
این کتابو کسایی بخونن ک به پختگی رسیدن و توانایی درک ایهامات رو دارن.البته قبلش باید حتما کتاب زیبا و فوق العاده بیگانه رو بخونین تا نگاهای زیبا و جذاب رو باهم مقایسه کنین.این
متاسفانه ترجمه و نگارش خوبی نداره و خواننده رو گاهی خسته میکنه و میل به ادامه مطالعه رو از بین میبره
داستان کتاب بسیار آموزنده و پر از حقایق تلخ است اما ترجمه بسیار بد اون باعث ایجاد ابهام و کند شدن خواندن کتاب شده، در واقع دو ستاره فقط برای داستان و نویسنده کتاب است نه ترجمه بشدت ضعیف اون.
کتابی هست که همه باید بخونن. البته ما که بعد از این قضیه کرونا بیشتر این مسائل درک میشن
مناسب برای این روزهایی که داریم با ویروس کرونا دست و پنجه نرم میکنیم....
ترجمه غیر حرفه ای موجب شد مطالعش طول بکشه.
_____
همه چیز با لاشه موشهای مرده در سطح شهر شروع میشه…همه جا صحبت از موشهای مرده و فزونی تعداد
نسبت به بیگانه کامو از این کتاب بیشتر خوشم اومد. یه جورایی اتفاقاتی که تو همین دوران ویروس کرونا تجربه می کنیم رو تو این داستان میبینید. البته داستان خیلی چیزی برای گفتن نداره که مثلا تصور کنید ماجرای پر
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
برای دانلود قانونی کتاب طاعون و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب طاعون و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
کتاب طاعون، یکی از آثار ادبی برجستهی جهان و اثری فلسفی از آلبر کامو، رویدادهای عجیبی را گزارش میدهد که توصیف جامعهای است بیهدف و بیهوده، که هیچ تعادلی ندارد. در این کتاب، کامو ما را به سفری در درون بسیاری از شخصیتهای داستان که در شهر اوران وجود دارند، میبرد و طاعون همان رویداد عجیب شهر اوران است.
با آنکه بیش از نیم سده از انتشار کتاب طاعون میگذرد؛ همچنان اهمیت خود را حفظ کردہ است. ماجرای رمان «طاعون» که راوی آن تقریباً تا پایان کتاب خود را معرفی نمیکند، در شهری به نام «اران» اتفاق میافتد. این کتاب درباره شهری است که سراسر آن را بیماری طاعون فرا میگیرد و نخستین نشانههای آن هجوم موشها به شهر است.
کامو در این رمان به بررسی حالات و روحیات افراد در زمانهای مختلف این دوره پرداخته است. حس همدلی، وحشیگری، عذاب وجدان و…. در یک بلای همگانی. کامو در مورد این رمانش در نامهای به رولان بارت مینویسد که در مقایسه با رمان «بیگانه»، «طاعون» بی گفتوگو است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی؛ اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از «بیگانه» تا «طاعون» راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.
نویسنده ی کتاب طاعون
آلبر کامو (Alber Camus) یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است. در سال ۱۹۵۷ به خاطر اینکه با صمیمیت روشنبینانهاش مسئلهی وجدان انسان در عصر حاضر را آشکار ساخته است و ارزشآفرینی حائز اهمیتی در ادبیات ایجاد کرده است، جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. آلبر کامو نویسنده، روزنامهنگار و فیلسوف مشهور قرن بیستم است که عقایدش منجر به وجودآمدن فلسفهی هیچانگاری شده است. او در مقاله انسان طاغی اذعان داشته که تمام عمر خود را صرف مقابله با پوچگرایی کرده است و معتقد به آزادیهای فردی است.
در کتاب طاعون (Ia peste) میخوانیم:
رویدادهای عجیب این کتاب از این قرار بود؛ به نظر عموم مردم، شهر به شکل همیشگیاش نیست. کمی از وضع عادی خارج شده، آنطور که در نگاهاول یک شهر معمولی بهنظر میرسد، اما نه بهشکلی که پیش از دورهی حاکمنشین فرانسوی ساحل الجزیره بود. باید گفت که ظاهر شهر، ظاهری زشت است. ظاهری آرام دارد و همین آرامش، درکِ متمایزبودن این شهر با شهرهای تجاری دیگر را مشکل میکند.
اول از همه؛ آبوهوا. برای مثال این شهر، شهریست بدون کبوتر، جاییست که درآن ما نه پرواز پرندهها را میبینیم، و نه ریزش برگهای درختان را. میتوان گفت که این شهر، شهری بدون جاذبه است. تغییر فصلها را در این شهر، در ابریبودن یا صافبودن آسمان نمیبینی. فقط سبدهای گل را در دستهای گلفروشان کم سنوسال و دورهگرد خیابان میبینی. بعد تابستان سوزان این شهر است که مردم را در پناه سایهی اتاقها و در زیر پنجرهها زندانی میکند. وقتی پاییز میرسد، در کوچههای شهر، گل و لای آزاردهنده، مردم را حسابی عصبانی میکند. در بین فصلها، فقط زمستان این شهر قابل تحمل است. اما مردم اینجا چهطور روزگار میگذرانند؟ دوستیها و دشمنیهایشان؟ مرگ و میرشان؟
همین ویژگیهاست که فرهنگ مردم کوچک ما را بههمراه آبوهوای خاصاش بهوجود میآورد. آبوهوایی که در مرگ و زندگیشان، و در خلقوخویشان تأثیر میگذارد. بعضیها را تحریک میکند و به حرکت وا میدارد. بعضیها را هم کسل و لَخت میکند، آنقدر که حوصلهی هیچ کاری را نداشته باشند.
روزها سخت کار میکنند و شبها در کافهها جمع میشوند و تفریح میکنند. البته آدمهایی هم هستند که جور دیگری زندگی میکنند و تفریحشان هم مخصوص خودشان است. هر چه هست در زندگی و رفتارشان تعادلی وجود ندارد. در شهر اوران، مثل باقی شهرها مردم عادت ندارند دربارهی زندگیشان فکر کنند و یا خودشان را دوست داشته باشند. یکی از عجایب این شهر «مُردن» است. مردن به هر وسیلهیی که رایج است در اینجا وجود ندارد.
وقتی بیماری نیست، فکر مرگ هم سراغ آدم نمیآید و این احساس یکنواختی باعث میشود که زیبایی لحظههایی مثل سپیدهی صبح و شب و خیلی از دیدنیهای دیگر در تنبلی و ملال از دست برود. چیزی که کلیت دارد جنبهی بیهدفبودن و بیهودهبودن زندگیست. هر کس هم که از جای دیگری به اینجا بیاید، به زودی با عادتهای مردم کنار میآید و چیزی به نام «هیجان» را به ذهناش راه نمیدهد.
برای دریافت کتاب طاعون و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
کتاب طاعون اثر ماندگار آلبر کامو است که در سال 1947 منتشر شد. این کتاب را رضا سیدحسینی به فارسی ترجمه کرده است. آلبر کامو نخستین نویسندهی زادهی آفریقاست که افتخار کسب جایزهی ادبی نوبل را به دست آورده است. او در 43سالگی این جایزه را در حالی دریافت کرد که یکی از برندگان جوان این جایزه به حساب میآمد و به خاطر اینکه در کتابهایش به مشکلات وجدان بشری پرداخته بود، از او تقدیر شد. این نویسندهی بزرگ خالق آثاری همچون «مرگ خوش»، «بیگانه» و «سقوط» است که به زبانهای گوناگون در سراسر جهان ترجمه شدهاند.
کتاب طاعون داستان همهگیری بیماری طاعون را در یکی از شهرهای الجزایر به نام اران شرح میدهد. این شهر پیش از همهگیری بیماری به شهری سرد و بیمحبت تبدیل میشود که هریک از افراد در آن به دنبال سود خود هستند. تا اینکه شهر آرامآرام در محاصرهی موشهای ناقل بیماری طاعون قرار میگیرد. با فراگیر شدن طاعون، آدمها واکنشهای مختلف از خود نشان میدهند: برخی در برابر آن تسلیم میشوند، برخی دیگر آن را میپذیرند و عدهای نیز از آن فرار میکنند. در این میان واکنش دکتر ریو که از پزشکان شهر است و به خدا اعتقادی ندارد، متوسل شدن به دستان خودش است. نکتهی جالبتوجه در این کتاب این است که نویسنده با وجود اینکه از علم پزشکی اطلاعی ندارد، از اطلاعات تخصصی بسیاری در متن داستان مدد گرفته تا روایت را باورکردنیتر کند. در داستان طاعون مردم گرفتارآمده به یک حرکت جمعی برای رهایی از این بیماری روی میآورند. آلبر کامو دراینباره گفته است: «در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بیگفتوگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.»
در انبار موجود نیست.
[email protected]
http://kamali.mshdiau.ac.ir/Histoire%20de%20la%20traduction%20litteraire%20en%20persan.pdf
0
دیدگاهتان را بنویسید