خواص دارویی و گیاهی
گذشته: saw,
گذشته کامل: seen,
مترادف:
comprehend
understand
متضاد:
misunderstand
1.
He
didn’t
see
the
joke
.
1. او آن لطیفه را نفهمید [متوجه نشد].
2.
I
can
see
both
sides
of
the
argument
.
2. می‌توانم هر دو طرف مباحثه را بفهمم.
معنی be seeing you به فارسی
3.
I
see
what
you
mean
.
3. می‌فهمم که چه می‌گویی.
گذشته: saw,
گذشته کامل: seen,
مترادف:
look
meet
observe
visit
1.
From
the
window
we
could
see
the
children
playing
in
the
yard
.
1. از پنجره می‌توانستیم بچه‌ها را که در حیاط بازی می‌کردند ببینیم.
2.
He
is
seen
to
be
doing
great
at
his
job
.
2. به نظر می‌رسد که [دیده شده است که] او کارش را عالی انجام می‌دهد.
3.
I
went
to
see
my
doctor
for
coming
down
with
a
cold
.
3. به دلیل سرماخوردگی به دکترم مراجعه کردم [به دیدن دکترم رفتم].
4.
I’ll
see
you
later!
4. بعدا می‌بینمت!
5.
I’m
going
to
see
a
movie
tonight!
5. امشب (می‌خواهم) یک فیلم تماشا کنم!
6.
My
mother
is
seeing
the
doctor
again
next
week
.
6. مادرم هفته آینده دوباره با دکتر ملاقات می‌کند.
7.
Turn
the
light
on
so
I
can
see
.
7. چراغ را روشن کن تا بتوانم ببینم.
گذشته: saw,
گذشته کامل: seen,
مترادف:
make sure
1.
Could
you
see
that
the
kids
are
in
bed
by
8
o’clock
?
1. می توانی مطمئن شوی که بچه ها ساعت 8 بخوابند؟
2.
Please
see
that
you
lock
the
door
.
2. لطفا مطمئن شو که در را قفل کنی.
3.
See
that
all
the
doors
are
locked
before
you
leave
.
3. قبل از این که بروی مطمئن شو که همه درها قفل هستند.
گذشته: saw,
گذشته کامل: seen,
1.
This
decade
has
seen
huge
technological
advances
.
1. این دهه شاهد پیشرفتهای عظیم در زمینه تکنولوژی بوده است.
شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.
ترتیب بر اساس:
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
واژه: seeing
انگشتانه را بخوانید.انگشت پیچ را بخوانید.انگشتر را بخوانید.معنی be seeing you به فارسی
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیدن، مشاهده، دید، رویت، بینش، قوه دید، بینا
1
general::
Phrase(s): Seeing is believing.
Prov. It is hard to believe something you have not seen. (Implies that you will not believe the thing under discussion until you have actually seen it.) • Jill: They say Melissa has become a wonderful housekeeper now that she has her own apartment. Jane: Seeing is believing. • I really didn’t think that Jerry’s girlfriend could be as pretty as he said she was, but seeing is believing.
McGrawhill’s American Idioms And Phrasal Verbs
2
general::
Only physical or concrete evidence is convincing, as in She wrote us that she’s lost twenty pounds, but seeing is believing. This idiom was first recorded in this form in 1639.
دیدگاهتان را بنویسید