متن اهنگ چگونه فراموشت کنم

خواص دارویی و گیاهی

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم
متن اهنگ چگونه فراموشت کنم




 

دانلود آهنگ قصه از مسعود فردمنش

♫♫ چگونه فراموشت کنم، چگونه فراموشت کنم،تو راکه از خرابه های هرزگی به قصر سفید عشق هدایتم کردیوعاشقی بی قرار و یاری باوفا برای خویش ساختیآهو بره ای شدی که دوستی گرگ را برای خود پذیرفتیوبرای اشکهای او شانه هایت را ارزانی داشتیو با صداقت عاشقانه ات دلش را به درد آوردیچگونه فراموشت کنم،تو راکه سالها در خیالم سایه ات را می دیدم و تپش قلبت را حس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافتچگونه فراموشت کنم،تو راکه همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردمبرایم تمامی اسمها بیگانه شدهاند و همه خاطرات مرده انددستم را به تو می دهم قلبم را به تو می دهم فکرم را به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم که مپرس با من غریبه اند و تمامی لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنندچگونه فراموشت کنم،تو راکه قلم سبزم را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشندپیشتر ها سبز زا نمی شناختم بهتر بگویم با سبز رفاقتی نداشتم سبز را با تو شناختم و دلم می خواهد با یاد تو همیشه سبز بنویسمدستت را به من بده فکرت را به من بده سرت را به روی شانه هایم بگذار و بگذار عطر نفسهایت را میان هم قسمت کنیمعزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورمبی تو به مفت می ارزم به دنیا زیر قرضمقربونت برم الهی شاپرک سفیدم روزنه ی امیدم خورشید دل طلایی قصیده ی رهاییمال و منالی ندارم مال و منالی ندارماما ستاره ها رو هر چی شمردم مال توتوی قمار زندگی هر چی که باختیم پای من هر چی که بردم مال توقربونت برم الهی عزیز راه دورمحالا که ما روز و روزگارمون یکی شد شبای مهتابی و شبای تارمون یکی شدروزگار شبای تارش مال من شبای مهتابی و صبح سپیدش مال توروزگار سردی و یأسش مال من همه سرفرازی و عشق و امیدش مال توعزیز راه دورم حالا که عطر نفسهاتو برام ارزونی کردی با من نامهربون این همه مهربونی کردیزندگی صدای چلچله های سبزه زاراش مال توغرش و پنجه ی ببرای درندش مال منزندگی نم نم بارون و عطر شالیزاراش مال توآفتاب داغ کویر و تیغ برندش مال منپر پرواز پرنده های عاشق مال توچشم جغد و زهر مارای کشندش مال منعزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورمبر بام دگر نشست و زین بام گسستاو بار دلش را این چنین آخر بستبی دانه و بی آب و علف بود و خزانحق داشت کبوترک که پرواز نماید از آنبی دانه و بی آب و ز فردا خالیای مرد بر هیچ چگونه این چنین می بالیبر بام دگر نشست و زین بام گسستبر هیچ چگونه طفلکی دل می بستبر بام دگر نشست و زین بام گسستاو بار دلش را این چنین آخر بستیا بام تو بر چین و خراباتش کنیا دانه بیار و آب و آبادش کنیا بوی بهار و عطر نسرین و نسیم یا مردک بیچاره ز دنیا برویمبرچین تو این بام و خدا همراهتحق حافظ آن کبوتر گمراهت ♫♫

این وب سایت تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد .
تمامی حقوق برای IRMP3 محفوظ می باشد .
کپی از این وب سایت بدون ذکر و لینک منبع مجاز نمی باشد.


Powered By
 

BLOGFA.COM

قصه

 

متن شعر:

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم

 

چگونه فراموشت کنم، چگونه فراموشت کنم

تو را، که از خرابه های هرزگی، به قصر سفید عشق، هدایتم کردی

وعاشقی بیقرار و، یاری باوفا، برای خویش ساختی

آهو بره ای شدی، که دوستی گرگ را پذیرفتی

و برای اشکهای او، شانه هایت را ارزانی داشتی

و با صداقت عاشقانه ات، دلش را به درد آوردی

چگونه فراموشت کنم

تو را، که سالها در خیالم، سایه ات را می دیدم، و تپش قلبت را حس می کردم

و به جستجوی یافتنت، به درگاه پروردگارم

دعا می کردم، که خدایا، پس کی او را خواهم یافت

چگونه فراموشت کنم

تو را، که همزمان با تولدت، در قلبم، همه را فراموش کرده ام

برایم، برایم  تمامی اسمها بیگانه شده اند، و همه خاطرات مرده اند

دستم را به تو می دهم، قلبم را به تو می دهم، فکرم را به تو می دهم

بازوانم را به تو می بخشم، و نگاهم از آن توست

و شانه هایم که مپرس، دیگر، با من غریبه اند و

تمامی لحظه ها، تو رو را می خواهند

و برای عطر نفس هایت، دلتنگی می کنند

چگونه فراموشت کنم

تو را، که قلم سبزم را، به تو هدیه کردم

که حتی نوشته هایت، همرنگ نوشته هایم باشد

پیشتر ها، پیشترها سبز را نمی شناختم

بهتر بگویم، با سبز رفاقتی نداشتم، سبز را با تو شناختم

و دلم می خواهد، که  با یاد تو، همیشه سبز بنویسم

دستت را به من بده، فکرت را به من بده

سرت را به روی شانه هایم بگذار

و بگذار، عطر نفس هایت را، میان هم قسمت کنیم

عزیز راه دورم، بی تو، چه سوت و کورم

بی تو به مفت می ارزم، به دنیا زیر قرضم

قربونت برم الهی، شاپرک سفیدم، روزنه امیدم

خورشید دل طلایی، قصیده رهایی

حالا که حرف دل و، راه دلهامون یکی شد

آسمون پُرستاره شبهامون یکی شد

هرچی که دارم، مال تو، باقی عمرم، مال تو

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم

شعرهای عاشقونم، اگه نمُردم، مال تو

مال و منالی ندارم، مال و منالی ندارم، اما ستاره ها رو، هر چی شمردم، مال تو

توی قمار زندگی، هر چی که باختیم پای من، هر چی که بُردم، مال تو

قربونت برم الهی، عزیز راه دورم

حالا که ما، روز و روزگارمون یکی شد

حالا که ما، روز و روزگارمون یکی شد

 شبهای مهتابی و، شبهای تارمون یکی شد

روزگار، شبهای تارش، مال من

شبهای مهتابی و، صبح سپیدش، مال تو

روزگار، سردی و یأسش، مال من

همه سرفرازی و، عشق و امیدش، مال تو

عزیز راه دورم

حالا که عطر نفس هات رو برام، ارزونی کردی

با من نامهربون، این همه مهربونی کردی

زندگی، صدای چلچله های سبزه زاراش، مال تو

غرش و پنجه ببرهای درندش، مال من

زندگی، نم نم بارون و، عطر شالیزاراش، مال تو

آفتاب داغ کویر و، تیغ بُرندش، مال من

پَر پرواز پرنده های عاشق، مال تو

چشم جغد و، زهر مارهای کشندش، مال من

عزیز راه دورم، بی تو، چه سوت و کورم

بر بام دگر نشست و، زین بام گسست

او بار دلش را، این چنین آخر بست

بی دانه و، بی آب و علف بود و، خزان

حق داشت کبوترک، که پرواز نماید از آن

بی دانه و، بی آب و، ز فردا خالی

ای مرد، بر هیچ، چگونه این چنین می بالی

بر بام دگر نشست و، زین بام گسست

بر هیچ، چگونه طفلکی، دل می بست

بر بام دگر نشست و، زین بام گسست

او بار دلش را، این چنین آخر بست

یا بام، تو برچین و، یا بام، تو برچین و، خراباتش کن

یا دانه بیار و، آب و، آبادش کن

یا بوی بهار و، عطر نسرین و نسیم

یا مردک بیچاره، ز دنیا بروی

برچین، برچین تو این بام و، خدا همراهت

حق، حافظ آن، کبوتر گمراهت

 

روزگار، روزگار، باز داری، چوب لای چرخم می ذاری

روزگار، باز داری، سر به سر اوقات تلخم می ذاری

روزگار، این دفعه وا نمی دم

یا باید حق و حسابم رو بدی، یا به این مفتی بهت، راه نمی دم

 

روزگار، کاری نکن که تار و مارت بکنم

روزگار، کاری نکن که تار و مارت بکنم

که فقط با دو تا خط، پیش همه بی اعتبارت بکنم

می دونی، می دونی که این دفعه بدجوری دلتنگم و، می لنگم و

دارم خودم رو، به زور و ضرب آبرو می کشم و

با دنگ و فنگم، لی و لی و، با آب و رنگم، هی و هی و، با یار قشنگم، کی و کی

که وا بده، که وا ندم، این دفعه رو، تو راه بده، که راه ندم

همتی کن، همتی کن، به موی مرتضی علی

که این دفعه زائو، به وقت زا نره

جشنی به پا کنیم و باز، گوسفند قربونی ما، به مجلس عزا نره

 

ای روزگار، عبد و عبید و، چاکرم، الهی قربونت برم

بدم به این تنور ما

بدم به این تنور ما، که سرد و خاکستریه

دعوای ما حرفیه و، ستیز ما سرسریه

بدم به این تنور ما

خودت که بهتر می دونی، تو روزگاری و، بهت نمی رسه که زور ما

بدم به این تنور ما

همتی کن، به موی مرتضی علی

که این دفعه زائو، به وقت زا نره

جشنی به پا کنیم و باز، گوسفند قربونی ما، به مجلس عزا نره

ای روزگار، عبد و عبید و، چاکرم، الهی قربونت برم

 

به تو یاد دادم، عاشق شدن را

و دلم می خواست، که از تو یاد بگیرم، عاشق بودن را

و عاقبت به من آموختی، که منطق عشق را نمی شناسد

پیشترها، از خدا بی خبران می گفتند، که عشق منطق را نمی شناسد

لعنت بر آنها

دستت را از من بگیر

سرت را از روی شانه هایم بردار

عطر نفس هایت را، از من دریغ کن

و بگذار با غم خویش تنها بمانم

 

 بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعرها: مسعود فردمنش

تنظیم کننده موسیقی: منوچهر چشم آذر

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت دوم

 

 

پرواز

 

متن شعر:

 

پرواز، با تو باید

گر، پَرشکسته در باد

آغاز، هر کجا شد

پایان، هر کجا باد

 

چه باید گفت

اگر دل، یار ما نیست

اگر عشقی دگر، در کار ما نیست

نباید مُرد و، از بودن جدا شد

که باید دست به دامان خدا شد

که باید همتی کرد، قصه ای گفت

سکوت شهر را، باید برآشفت

سکوت شهر را، باید برآشفت

 

برای دیگران، باید بگوییم

برای دیگران، باید بروییم

برای دیگران، در کوره راه ها

جلو افتاده و، ره را بجوییم

 

اگر از ما گذشت و، پیر گشتیم

اگر در انتهای سرگذشتیم

جوان دلدادگان، باید بمانند

برای یکدیگر، سر در گریبان

بگیرند و، بگریند و، بخوانند

 

پرواز با تو باید، گر پرشکسته در باد

آغاز هر کجا شد، پایان هر کجا باد، پایان هر کجا باد

 

گر تابش از تو باشد

خورشید، بی فروغ است

از چشم من چنین است

گر پوچ، یا دروغ است

 

  بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعرها: مسعود فردمنش

تنظیم کننده موسیقی: منوچهر چشم آذر

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت دوم

 

 

 

 

 

 

جهان پهلوان تختی

 

متن شعر:

 

نبرد نابرابر، نیست کار ما، برادر

 

موضوع درس امروز، درس جوونمردیه

می دونین کیه معلم؟، غلامرضا تختیه

 

باید که توی زندگی، یه مرد باشیم، توی میدون

این راه و رسم تختیه، آی بچه های ایرون

پیرو راه مرداییم؟، شاگرد پهلووناییم؟

خوبه که یادتون باشه، معلمهای فرداییم

 

یه تختی بود، یه ایرون، خاطر خواهاش فراوون

کارش رضای مردم، به دادشون رسیدن

بجای مهر و امضاء، حرفش رو می خریدند

 

روزی و روزگاری، در حین کارزاری

فهمید که یک دست حریف اون شکسته

مردونه با شهامت گفت: نیست این عدالت

نبرد نابرابر، نیست کار ما، برادر

 

تموم دنیا دیدند، کشتی گرفت یه دستی

گویی که ساغری شد، در گیر و دار مستی

اون نیست، اما اسمش، موند توی دیار هستی

 

یه تختی بود، یه دنیا، دلش به قد دریا

توی قصه ها نوشتند، حقیقته، نه رؤیا

اسمش چه رونقی داد، به اسم پهلوونا

دنبال راه و رسمش، راه افتادند جوونا

 

یه تختی بود، یه بازار، دوست داشت بمیره، اما مردم نبینند آزار

یه تختی بود، یه میدون، وای ز روز مرگش، مردم با چشم گریون

 

یه ملت و یه تختی، قصه اش قشنگه، اما پایان روزگارش، رسید به شوربختی

یه تختی بود که مُردش، از بس زمین نخوردش

گفتند که خودکشی بود، از بس که در خوشی بود

گفتیم  دروغه، شاید از درد و ناخوشی بود

یه تختی بود که کشته شد، اما توی روزنامه ها، یه جور دیگه، نوشته شد

یه تختی بود که کشتنش، اما دلیل مرگش رو، خاطرخواهی نوشتنش

 

یه تختیه که زنده است، قصه اش کوتاهه، اما، اسمش که خیلی گنده است

چه باخت چه برد، مهم نیست، اما تا دنیا دنیاست، بَرنده است و، بَرنده است

 

نبرد نابرابر، نیست کار ما، برادر

 

 بشنوید 

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعرها: مسعود فردمنش

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت چهارم

زمان آفرینش: ۱۳۷۵ هجری خورشیدی

 

اتاق خالی

 

متن شعر:

 

من به دنبال اتاقی خالی

روزها می گردم

تا از این جا بروم

 

من به دنبال اتاقی خالی

کز دل پنجره اش

عطر گلبوته شبنم زده ای می گذرد

کز دل پنجره اش

ناله و سوز نی غمزده ای می گذرد

روزهاست می گردم

تا از این جا بروم

 

من به دنبال گلیمی ساده

سقفی از چوب و حصیر

سردری افتاده

من به دنبال هوای خنک آزادی

و، دری، پنجره ای، باز به یک آبادی

روزهاست می گردم

تا از این جا بروم

 

من به دنبال هوایی، نه چنین آلوده

روزگاری، نه چنین افسرده

روزهایی، نه چنین پژمرده

روزها می گردم

تا از این جا بروم

 

من به دنبال اتاقی خالی

روزها می گردم

که از سر کوچه آن

جوی آبی، چشمه ای، می گذرد

که مرا، عصر به عصر

به تماشا ببرد

 

کاش که، پیرزنی

صاحب یک بز پیر

با دو تا، مرغ و خروس

و سگی بازیگوش

کاش، همسایه دیوار به دیوار اتاقم باشد

کاش که، توی حیاطش باشد

دو، سه تایی از درختان یلند

چند تایی نارنج

و، چناری که کلاغی هر روز

به سراغش برود

و من هر روز

به عشق گل رویشان

بروم، پنجره را باز کنم

 

بشنوید 

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعرها: مسعود فردمنش

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت چهارم

زمان آفرینش: ۱۳۷۵ هجری خورشیدی

 

 

 

 

 

 

قصه گو

 

متن شعر:

 

زیر گنبد کبود

قصه گوی عاشقی، زندونی بود

قصه هاش قصیده بود

غصه هاش رسیده بود

خط خطی روی جزوه هاش

پاپتی، شاه و گداش

همه سر در گم و، گیج

همه پوچ و، همه هیچ

 

زیر گنبد کبود

قصه گوی عاشقی، زندونی بود

توی تمام قصه هاش

لا به لای غصه هاش

رنگ آفتابش، پریده است

پشت رستمش، خمیده است

کوچه هاش، پس کوچه دارن

اما هیچ رهگذری نیست

بس که دیوارهاش بلندن

مثل چشمش، به دری نیست

 

قصه گو، قصه رو وا داد

همه رو، توی قصه جا داد

روی چشمهاش رو گرفت

اما چشمهاش کور نمی شد

همه رو توی قصه جا داد

اما قصه اش جور نمی شد

شهر قصه رو شلوغ کرد

پر از راست و دروغ کرد

 

قصه گو، قصه رو وا داد

همه رو، توی قصه جا داد

تکسوار، اسبش رو بردند

پهلوون، حقش رو خوردند

آرزوی مادرا رو

جوونها، به خاک سپردند

تکسوار، پای پیاده

پهلوون، حقش رو داده

دیو قصه اش، مهربون

پری هاش، ابرو کمون

نه اسارتی به راهه

نه اسیری ته چاهه

 

زیر گنبد کبود

قصه گوی عاشقی، زندونی بود

روی چشمهاش رو گرفت

اما چشمهاش کور نمی شد

همه رو توی قصه جا داد

اما قصه اش جور نمی شد

خنجرهاش، برّنده نیستند

ببرهاش هم، درّنده نیستند

باغچه ها، بی باغبون

کفترها، بی آب و دون

عاشقها، خونه بدوش

در کمین می فروش

شهر قصه رو شلوغ کرد

پر از راست و، دروغ کرد

الغرض، الغرض آخر کار

توی زندون، پای دار

 

بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خوانندگان شعرها: مسعود فردمنش – شهره صولتی

آهنگساز: مسعود فردمنش

تنظیم کننده موسیقی: پرویز رحمان پناه

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت پنجم

زمان آفرینش: ۱۳۷۹ هجری خورشیدی

 

رفتن

 

متن شعر:

 

رفتن، دلیل نبودن نیست

 

در آسمان تو پرواز می کنم

عصری غمگین، و غروبی غمگین تر در پیش

من بیزار از خود و، از کرده خویش

دل نامهربانم را به دوش می کشم

تا آن سوی مرزهای انزوا، پنهانش کنم

 

در اوج نیزارهای پشیمانی

و پای سیاه و سرگردان

که با من از یک طایفه اند، سلام می گویم

تو باور نکن، اما من عاشقم

رفتن، دلیل نبودن نیست

در غروب آسمان تو شاید

در شب خویشتن، چگونه بی تو، گم شوم

تو را تا فردا، تا سپیده، با خود خواهم برد

و با یاد تو، و با عشق تو، خواهم مرد

تو باور نکن، اما من عاشقم

 

 بشنوید

 

نشان ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعر: مسعود فردمنش

آهنگساز: مسعود فردمنش

تنظیم کننده موسیقی: پرویز رحمان پناه

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت پنجم

زمان آفرینش: ۱۳۷۹ هجری خورشیدی

 

آخر

 

متن شعر:

 

به یادم هست آن سوز زمستان را، عزیزا

که چون خورشید بر یخ بسته جان من، دمیدی

به یادم هست آن پاییز غمزا را

که تنها بودم و تنها

تو اما، ناگهان از راه رسیدی

کبوتروار در باغ سکوتم

از این شاخه به آن شاخه پریدی

 

مقصد از مقصود ما هم دورتر

راه ناهموار بود و، همسفر ناجورتر

در نهایت، بینهایت خفته بود

دل مردد بود و، هم آشفته بود

 

آسمان تاریکتر، هر لحظه شد

گفت و گوها چون علف ها، هرزه شد

جز جدایی چاره ای بهتر نبود

لحظه ای شیرین تر از آخر نبود

 

بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعر: مسعود فردمنش

آهنگساز: مسعود فردمنش

تنظیم کننده موسیقی: پرویز رحمان پناه

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت پنجم

زمان آفرینش: ۱۳۷۹ هجری خورشیدی

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

حکایت پنجم 

چوپان

 

 

متن شعر:

 

هراس های بیهوده، تا بوده، همین بوده

فرزندهای مشروع، شرع، قانون

و تباهی، پوچی، بیهودگی

و عمر می رسد به سی، پنجاه، هفتاد

و حاصل چند فرزند، و چندین نواده

و اینست ضمانت زندگی

گوسفندان آبادی بالا، چه فرق دارد، آبادی پایین

چوپان ها سرمست، مغرور

سرشیر هست، پنیر هست، و ماست های ترشیده

و گه گاهی گرگ های دریده

و در هر جشنی، و در هر عزایی، سری بریده

 

من رفتم، می روم جایز نیست، من رفتم

من رفتم و حدیث گفتم، چوپان به از گوسفند

آزادی به از بند، چه با لبخند، چه بی لبخند

آزادی به از بند

 

  بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعر: مسعود فردمنش

آهنگساز: سیاوش قمیشی

تنظیم کننده موسیقی: آندرانیک

آلبوم: حکایت

زمان آفرینش: ۱۳۷۱ هجری خورشیدی

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

حکایت 

بچه ها

 

 متن شعر:

 

و چه این جمله به فکر همگی افتاده

بچه ها را چه کنیم؟

بچه ها می خواهند، بچه ها می رقصند، بچه ها می خوانند

این طریقی است که در خاطرشان می ماند

ای فلانی، دو سه خطی بنویس

ساده تر، رندی تر

در پی قافیه و واژه نباش

سوژه امروزی، بگذر از دلسوزی

لَ له هایی همه دلسوزتر از مادرشان

بی خیال از، غم فردایی و، از عاقبت و آخرشان

من هنوز معتقدم، من هنوز معتقدم

می شود عشق به آنها آموخت

می شود در به در واژه بازار نبود

می توان تقدیم کرد، و پشیزی به پشیزی نفروخت

می توان عشق به آنها آموخت

 

 بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعر: مسعود فردمنش

آهنگساز: سیاوش قمیشی

تنظیم کننده موسیقی: آندرانیک

 

برگرفته از:

 

آلبوم: حکایت

زمان آفرینش: ۱۳۷۱ هجری خورشیدی

 

 حادثه

 

متن شعر:

  

آن لحظه که از نیاز، انسان

دارد نه کم از هوای حیوان

یک دانه گندم طلایی

از تشت طلا گرانبهاتر

در حادثه های ناگهانی

سالم ز مریض مبتلاتر

آسوده مباش، که بی نیازی

یک آن دگر، پُر از نیازی

آن جا که تو، فرعون زمانی

در تیررس باد خزانی

 

 بشنوید

 

نشانه ها:

 

شاعر: مسعود فردمنش

خواننده شعر: مسعود فردمنش

آهنگساز: سیاوش قمیشی

تنظیم کننده موسیقی: محمد مقدم

  

برگرفته از:

  

 

آلبوم: حادثه

زمان آفرینش: ۱۳۸۰ هجری خورشیدی

 

چشم در برابر چشم

(قصاص)

Oeil pour Oeil

(Oeil pour Oeil / Eye for Eye)

 

 

در باره نوشتار:

 

چشم در برابر چشم / قصاص نام نوشتاری از واهه کاچا می باشد که در سال ۱۹۵۵ میلادی منتشر شده است.

در باره این داستان چنین آمده است:

قصاص داستانی است گرم و پراضطراب.

تار داستان، انتقام خون زنی است که دو مرد را در کوهستان های سخت و شنزارهای مرگبار به دنبال هم می کشاند و پود آن تفکر در باره انتقام و هویت انتقام گیرنده است.

 

گوشه و کنار:

 

 

  

این نوشتار را ابراهیم صدقیانی با نام قصاص به پارسی برگردانده است.

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

نوشتارها

 

زمینه نوشته پیوسته دیگر:

واهه کاچا

 

 

ارکیده و داس

 

متن شعر:

 

کنار کوچه بچه های پرسه

توی بهت رعشه و رگ، گرد و سوزان

کنار مادرک های شناور

روی سمفونی نفرین و شیون

کنار فقر گلبانوی ایثار

که می فروشه تنش رو، تیکه تیکه

کنار مرد دریا بغض خسته

که وا می باره از هم، چیکه چیکه

به من چه؟ سرخی میخک توی مهتاب

به من چه؟ رقص نیلوفر روی آب

قفس بارونه، کابوس کبوتر

به من چه؟ کوچه باغ شعر سهراب

ستیز تگرگ و گلبرگه

مصاف آینه و الماسه

پیکار کبریته و خرمن

نبرد ارکیده و داسه

نبرد ارکیده و داسه

 

بشنوید

 

ویژگی ها:

 

شاعر: ایرج جنتی عطایی

خواننده: ایرج جنتی عطایی

آهنگساز: بیژن مرتضوی

تنظیم کننده موسیقی: بیژن مرتضوی

 

برگرفته از:

 

آلبوم: به من چه

زمان آفرینش: ۱۳۸۴ هجری خورشیدی

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

نوشتارها

بزرگترین آرزو

 

پدر احمد به او قول داده بود که اگر در کلاس شاگرد اول شود، هر چه بخواهد برایش انجام دهد.

در آخر سال تحصیلی، احمد با سربلندی کارنامه اش را به دست گرفته و به منزل آمد. کارنامه را به پدرش نشان داد و گفت: ببین، شاگرد اول شده ام.

پدرش گفت: بارک الله! حالا بگو ببینم از من چه می خواهی؟

احمد گفت: سال دیگه من را به مدرسه نفرست.

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

 

 

مادر و بچه

 

 

بچه: مامان، مامان این یارو را ببین، سرش کچله!

مادر: هیس، می فهمه، بده!

بچه: مگه تا حالا نفهمیده؟!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

منطق

 

پدری با همسر و فرزندش که دانش آموز دبیرستان بود، در منزل نشسته و مشغول غذا خوردن بودند. پسرش روی بشقاب خود، دو تخم مرغ داشت و می خواست آنها را بخورد.

پدر از پسر پرسید: پسرم، در این دبیرستان به شما چه چیزهایی می آموزند؟

پسرش جواب داد: ریاضیات، ادبیات، فلسفه و منطق.

پدر پرسید: منطق یعنی چه؟

پسر توضیح داد: منطق علمی است بسیار شیرین. من حالا برای شما یک مثال می زنم. گوش کنید! در بشقاب من چند تخم مرغ است؟

پدر گفت: دو تا.

پسر گفت: نه خیر، سه عدد. چون که این تخم مرغ اولی یکی، دومی هم می شود دو تا، آنوقت یکی و دو تا می شود سه تا. پس من سه تخم مرغ دارم.

پدر ضمن اینکه به هوش پسرش آفرین می گفت و خیلی خوشحال بود که در دبیرستان چیزهای خوبی به او یاد می دهند، رو به همسرش کرد و گفت: خُب، از این سه تا تخم مرغ، این یکی را تو بخور، دومی را هم من می خورم، سومی را هم پسرمان می خورد.

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

 

 

 

امتحان در زمستان

 

 

پدر: خجالت داره، آقاجون، خجالت!… حساب صفر، دیکته صفر، فارسی صفر، …

بچه: آخه بابا جون، اون روزی که امتحان می دادم، هوا ۱۲ درجه زیر صفر بود. حالا خوبه که نمره های من زیر صفر نشده!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

مجرم اصلی

 

 

روزی بازرس فرهنگ، بدون خبر وارد کلاس شد و دید که یک نفر خیلی شلوغ می کند! بی مقدمه گوش او را گرفت با اردنگ از کلاس بیرونش انداخت. بعد رو به یکی از دانش آموزان کرد و پرسید: معلمتون کو؟

دانش آموز مزبور جواب داد: آقا همون بود که از کلاس بیرونش کردید!

 

گوشه و کنار:

 

معنی واژه ها:

 

بازرس فرهنگ: بازرس آموزش و پرورش

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

صدای گاو

 

 

دکتر هاروی، استاد دامپزشکی در کلاس مشغول بحث در پیرامون بیماری های دام بود. ضمن صحبت، موضوع سرماخوردگی گاو را پیش کشید و گفت: همانطور که هفته گذشته هم توضیح دادم، گاو وقتی سرما می خورد، صدایش کمی تغییر می کند و یگ نفر دامپزشک فقط از صدای گاو می تواند به مرض او پی ببرد.

یکی از شاگردان پرسید: وقتی صدای گاو تغییر می کند، به چه صورتی در می آید؟

دکتر پاسخ داد: من که هفته گذشته صدای یک گاو سرماخورده را از خودم در آوردم و همه شنیدید.

شاگرد دو باره گفت: صحیح می فرمایید، اما متأسفانه چیزی از آن در ذهنم نمانده.

دکتر گفت: بسیار خُب، الان دو باره صدای یک گاو سرماخورده را در می آورم، به شرط اینکه این بار صدا را در ذهن بسپارید. سپس خود را آماده کرد که صدای گاو سرماخورده از خودش در بیاورد. ولی هر چه سعی کرد، موفق نشد. ناچار به شاگرد گفت: آن هفته صدای گاو سرماخورده را خوب می توانستم تقلید کنم، اما نمی دانم چرا امروز هر چه سعی می کنم،

نمی توانم این صدا را از خودم در آورم؟

شاگرد ناقلایی که ته کلاس نشسته بود، با صدای بلند گفت: آخه، آن هفته سرماخورده بودید!

 

برگرفته  از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

 

 

بارک الله به اصغر!

 

 

آموزگار ریاضی با طمأنینه پشت میزش قرار گرفت و دفتر کلاس را باز کرد و گفت: احمد، بیا درس گذشته را تعریف کن!

احمد بلند شد و گردنش را کج گرفت و گفت: آقا، ما دیشب مهمونی رفته بودیم، نتونستیم درس حاضر کنیم.

آموزگار گفت: بنشین! خبر مرگت! نمره ات صفره. هوشنگ بیاد جواب بده.

هوشنگ: آقا، من هم دیشب با مامانم رفته بودم سینما، نرسیدم درس حاضر کنم.

آموزگار: بنشین تنبل! حیف نمره صفر که به تو بدهم. حالا حسین بیاد.

حسین: آقا، بخدا تقصیر من نیست، بابام مهمون آورده بود، نگذاشت درس حاضر کنم.

آموزگار: خبر مرگت بنشین! حالا بگین ببینم کدامتون درس گذشته را بلدین بگین؟

در تمام کلاس، تنها اصغر بود که انگشتش را بلند کرده بود. آموزگار گفت: بارک الله به اصغر که برخلاف بقیه شاگردها، دیشب بجای این که بره مهمونی و سینما، نشسته درسش رو حاضر کرده. آفرین به اصغر. همتون از این بچه زرنگ سرمشق بگیرید! خُب اصغر، بگو ببینم!

اصغر که در بین حرف آموزگار می خواست حرف بزند ولی فرصت پیدا نمی کرد، گفت: آقا اجازه می دین، برم دست به آب برسونم؟!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

امتحان تاریخ

 

آموزگار تاریخ برای چندمین بار به دانش آموزی که به هیچ کدام از سؤال های امتحان پاسخ

 نداده و سکوت کرده بود، گفت: اگه نمی خوای نمره صفر بگیری، به این سؤال آسان جواب

 بده، برای آخرین بار می پرسم: در جنگ استرلیز کی پیروز شد؟

دانش آموز باز سکوت کرد.

این بار آموزگار که بینهایت ناراحت و عصبانی شده بود، فریاد زد: ناپلئون بناپارت!

وقتی که آموزگار این اسم را گفت، دانش آموز تکانی خورد و به سوی میزش رفت.

آموزگار از او پرسید: کجا می ری؟

دانش آموز با کمال خونسردی جواب داد: مگر نفر بعدی را صدا نکردید؟

  

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن (کتاب توفیق – شماره ۵)

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن 

وقتی بابا شب دیر به خانه می آید

 

 

بچه: کارنامه ام رو امضاء می کنی یا مامان رو از خواب بیدار کنم؟

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

معاینه آقا کوچولو

 

 

پرستار: آقای دکتر برای معاینه آقا کوچولو حاضرند!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

تربیت

  

معلم: اسم شما چیست؟

شاگرد (همانطور که نشسته): پری.

معلم (عصبانی): احترام گذاشتن و تربیت را هیچکس به شما یاد نداده؟

پری: ببخشید! اسم من پری خانمه.

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

زبان خارجه

 

 

آموزگار: حسن بلدی ماه های خارجی را نام ببری؟

حسن: بله آقا. فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، …

آموزگار: اینها که ماه های ایرانیه!

حسن: اختیار دارید آقا. به جون خودتون همون ماه های خارجی اند. من دوبله به فارسی شون کردم .

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

دستور زبان

 

دستو زبان کاظم خوب نبود. پدرش تصمیم گرفت در روزهای تعطیل تابستان، روزی چند ساعت او را درس بدهد.

یک روز ضمن درس دادن، به پسرش گفت: ببین کاظم، اگه بگی اون می ره از لحاظ دستوری درست نیست. باید بگی، او می رود و به همین ترتیب، من می روم، ما می رویم، شما

می روید، آنها می روند…

کاظم با خوشحالی فریاد زد: پس همه می رن؟!

  

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن 

 

بچه خوب

 

 

بچه خوب و عاقل و هُشیار

ظهر از خواب می شود بیدار

می خورد وقت ظهر صبحانه

پول با فحش گیرد از خانه

پشت پا می زند به درس و کلاس

می رود توی کوچه پی لاس

بر دوچرخه شود، سه ترکه سوار

می کند توی کوچه داد و هوار

یک گل سرخ می زند به لباس

تا بشه ریختش عینهو نسناس

می کند زلف خویش را براق

وسطش باز می کند یک فاق

می زند دخل شوفر تاکسی

ندهد مزد مردک واکسی

پول شیرون و قلوه و جیگرک

می خورد با هزار دوز و کلک

پاتوقش هست جمعه ها سر پل

عصرها هم سجاف اسلامبول

با هنرمند می شه یار و ایاغ

هِر اگر یافت می کشه به دماغ

می رود از در دکانها کِش

جنس های گران و با ارزش

کُت خود می نهد به کافه گرو

همه را بی جهت نماید هو

دم هر سینما کند گردش

ظهر تا عصر، حدود شش

هر چه پُر چانه گفت در اشعار

می کند به عکس آن رفتار!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

 

 

 

بهترین راه فرار

 

دو آموزگار در اتاق دفتر نشسته بودند و با هم صحبت می کردند.

اولی گفت: راستی، آن روز، یوسف را که با صورت نشُسته به مدرسه آمده بود، از کلاس بیرون کردی، حالا صورتش را می شوید؟

دومی گفت: اتفاقاً حالا یک عده دیگر هم روزها با صورت نشُسته به کلاس می آیند!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن 

 

چرا؟!

 

یکی از دانشجویان دانشگاه عادت داشت که هر حرفی از دهان استاد خارج می شد، بلافاصله بگوید: چرا؟

یک روز استاد بالاخره عصبانی شد و گفت: عجب دانشجوی بی تربیتیه! اگر یک دفعه دیگر بگی چرا دستور می دهم از دانشگاه اخراجت کنند.

دانشجو بلافاصله گفت: استاد چرا؟!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 

بچه سرش بشو

 

خانم صاحبخانه، دختر ده ساله اش پروین را به مهمانان که سر میز مشغول صرف غذا بودند، معرفی کرد و گفت: ماشالله، ماشالله، پروین دیگه یک دختر به تمام معنا شده، همیشه خودش میز غذا را با سلیقه مرتب می کنه و بعداً هم تمام ظرف ها را جمع می کنه، می شوره و می ذاره سر جاش.

مهمان ها همه پروین را تحسین کردند و به او آفرین گفتند. در این وقت پروین گفت: مامان جونم یادش رفت واسه تون بگه، من بعد از رفتن مهمان ها قاشق و چنگال های نقره ها را هم می شمرم!

 

برگرفته از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن 

 

روانشناسی کودک

 

 

یکی از متخصصین روانشناسی مشغول بازدید از مدرسه ابتدایی بود و ضمن انتقاد از طرز تدریس معلم کلاس چهارم ابتدایی گفت: شما به این ترتیب هیچوقت  موفق نمی شوید کمترین توجه بچه ها را به درس جلب کنید و من این موضوع را وقتی بچه ها بیایند، ثابت خواهم کرد. چند لحظه بعد شاگردها توی کلاس آمدند و سر جاهایشان نشستند.

روانشناس از شاگردی خواست که یک عدد بگوید. شاگرد گفت: ۳۵

روانشناس با خط خوانا روی تخته سیاه نوشت: ۵۳

عدد دیگری خواست. شاگرد گفت: ۴۸

روانشناس نوشت: ۸۴

باز کسی از شاگردها اعتراض نکرد. آنگاه روانشناس با نگاه پیروزمندانه ای رو به خانم معلم کرد و تا دهانش را باز کرد که حرفی بزند ، از ته کلاس یکی داد زد: بنویسید ۶۶  و بعد آهسته به رفیق بغل دستیش گفت: بذار ببینم دیگه چه کلکی می خواد بزنه …!؟

  

برگرفته  از:

 

کتاب: تخم جن / کتاب توفیق – شماره ۵

نوشته: نویسندگان روزنامه توفیق

 

زمینه نوشته پیوسته پیشین:

 تخم جن

 

 بزرگترین آرشیو موسیقی ایران

 بیش از 145 هزار آهنگ فارسی

 بیش از 10 هزار آهنگ کردی

 بیش از 8 هزار موزیک ویدئو

 دانلود کاملا رایگان

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم

 جدیدترین آهنگ ها

کد پخش آنلاین این آهنگ برای مدیران سایتها. ‌
کد زیر را در قسمت مناسب وبلاگ یا وبسایت خود قرار دهید

چگونه فراموشت کنم چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های هرزگی به قصر سفید عشق هدایتم کردی وعاشقی بی قرار و یاری باوفا برای خویش ساختی آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را برای خود پذیرفتی وبرای اشکهای او شانه هایت را ارزانی داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلش را به درد آوردی چگونه فراموشت کنم تو را که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم و تپش قلبت را حس می کردم و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافت چگونه فراموشت کنم تو را که همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم برایم تمامی اسمها بیگانه شدهاند و همه خاطرات مرده اند دستم را به تو می دهم قلبم را به تو می دهم فکرم را به تو می دهم بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم که مپرس با من غریبه اند و تمامی لحظه ها تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند چگونه فراموشت کنم تو را که قلم سبزم را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشند پیشتر ها سبز زا نمی شناختم بهتر بگویم با سبز رفاقتی نداشتم سبز را با تو شناختم و دلم می خواهد با یاد تو همیشه سبز بنویسم دستت را به من بده فکرت را به من بده سرت را به روی شانه هایم بگذار و بگذار عطر نفسهایت را میان هم قسمت کنیم عزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورم بی تو به مفت می ارزم به دنیا زیر قرضم قربونت برم الهی شاپرک سفیدم روزنه ی امیدم خورشید دل طلایی قصیده ی رهایی مال و منالی ندارم مال و منالی ندارم اما ستاره ها رو هر چی شمردم مال تو توی قمار زندگی هر چی که باختیم پای من هر چی که بردم مال تو قربونت برم الهی عزیز راه دورم حالا که ما روز و روزگارمون یکی شد شبای مهتابی و شبای تارمون یکی شد روزگار شبای تارش مال من شبای مهتابی و صبح سپیدش مال تو روزگار سردی و یأسش مال من همه سرفرازی و عشق و امیدش مال تو عزیز راه دورم حالا که عطر نفسهاتو برام ارزونی کردی با من نامهربون این همه مهربونی کردی زندگی صدای چلچله های سبزه زاراش مال تو غرش و پنجه ی ببرای درندش مال من زندگی نم نم بارون و عطر شالیزاراش مال تو آفتاب داغ کویر و تیغ برندش مال من پر پرواز پرنده های عاشق مال تو چشم جغد و زهر مارای کشندش مال من عزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورم بر بام دگر نشست و زین بام گسست او بار دلش را این چنین آخر بست بی دانه و بی آب و علف بود و خزان حق داشت کبوترک که پرواز نماید از آن بی دانه و بی آب و ز فردا خالی ای مرد بر هیچ چگونه این چنین می بالی بر بام دگر نشست و زین بام گسست بر هیچ چگونه طفلکی دل می بست بر بام دگر نشست و زین بام گسست او بار دلش را این چنین آخر بست یا بام تو بر چین و خراباتش کن یا دانه بیار و آب و آبادش کن یا بوی بهار و عطر نسرین و نسیم یا مردک بیچاره ز دنیا برویم برچین تو این بام و خدا همراهت حق حافظ آن کبوتر گمراهت

دانلود آهنگ جدید ،
دانلود آهنگ های برتر ،
دانلود آهنگ قصه ،
دانلود اهنگ قصه ،
دانلود آهنک قصه ،
دانلود قصه ،
دانلود موزیک قصه ،
دانلود رایگان آهنگ قصه ،
دانلود قصه ،
قصه دانلود آهنگ مسعود فردمنش
دانلود آهنگ جدید قصه از مسعود فردمنش ،
دانلود آهنگ جدید مسعود فردمنش به نام قصه ،
دانلود آهنگ جدید مسعود فردمنش قصه ،
دانلود آهنگ زیبای قصه ،
دانلود آهنگ های جدید مسعود فردمنش ،
دانلود فول آلبوم مسعود فردمنش ،
دانلود جدیدترین آهنگ های فارسی ،
دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی ،
دانلود آخرین آهنگ های مسعود فردمنش ،
دانلود آهنگ شاد ،
دانلود آهنگ فارسی ،
دانلود آهنگ ایرانی ،
دانلود بهترین آهنگ های فارسی ،
دانلود همه آهنگ های مسعود فردمنش ،
متن ترانه قصه مسعود فردمنش ،
Masoud Fared Manesh to gheseh ,
Download New Song Masoud Fared Manesh to gheseh ,
Download New Song gheseh from Masoud Fared Manesh ,
Download New Song ,
Download free music,
Download music gheseh ,
Download gheseh for free ,
free Download gheseh ,
free Download gheseh by Masoud Fared Manesh ,
free Download New Song Masoud Fared Manesh to gheseh ,
free Download Masoud Fared Manesh to gheseh ,

در صورتی که این آهنگ شامل یکی از موارد زیر میباشد لطفا آن را گزارش دهید. در صورت صحت گزارش ، این آهنگ در اولین فرصت حذف خواهد شد

توجه:لطفا از ارسال گزارش نادرست پرهیز کنید. گزارش شما توسط همکاران ما در اولین فرصت بررسی خواهد شد

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird verarbeitet…

Wird geladen…

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم

Wird verarbeitet…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird verarbeitet…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird geladen…

Wird verarbeitet…

Playlists werden geladen…

در آپارات شما قادر خواهید بود ویدئوهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارید و از اخبار رویدادها اطلاع پیدا کنید.

آرشیو هزاران فیلم وسریال ایرانی و خارجی

آرشیو انیمیشن و فیلم های مناسب برای کودکان

مسئولیت محتوای ویدئوها و هرگونه پاسخگویی به ادعاهای مطروحه توسط اشخاص حقیقی
و حقوقی با منتشر کننده است و آپارات هیچگونه مسئولیتی نسبت به آن ندارد.

متن اهنگ چگونه فراموشت کنم
متن اهنگ چگونه فراموشت کنم
10

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *