قصه کودکانه صوتی در تلگرام

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

معرفی کانال روبیکا، کانال ایتا و پیج اینستاگرام

© تمامی حقوق مادی و معنوی برای آل چنلز محفوظ می باشد.

اينجا ما آدم ها با داستان هايمان دور هم جمع شده ايم ، شنيدن قصه هاي شما بزرگترين دستآورد اين پادكست است. با داستان هايتان همراه من باشيد. @un_yooyoo

تنها کانال تلگرامی  مخصوص کودکان ‍♂️ ‍♀️ ‍♂️ ‍♀️ ‍♂️ ‍♀️ ‍♂️ یک دنیا شادی موزیک فیلم و انیمیشن و داستان های صوتی بسیار زیبا همراه با تصاویر متحرک ‍♂️…

#عشق‌ومهربانی‌ آهنگ‌های‌ دلنشین‌ استیکرهای‌ جذاب‌ ‌نوشته‌ های‌ ادمین #به_قلم_زهرا_موحد مطالب‌ روانشناسی، فرهنگی‌ و اجتماعی در جهت‌ موفقیت‌ بیشتر در کانال https://telegram.me/zemzemedel       #شعر #اشعار #مطالب #دلنوشته #امیرالمومنین #علی…

میدونید بچه ها چقدر قصه دوست دارن میدونین چقدر روی خلق و‌خوی اونا تاثیر میزاره این روزا کیا حوصله قصه گفتن دارن واسه این بچه های نازنین خواهش میکنم اونا…

کودک زیر7سال داریداین کانال پرازانواع #بازی برای بالابردن #هوش_کودک #هوش_هیجانی #خلاقیت #بازی_گروهی #بازی_تکی #قصه #کارستی کانال مربیان و والدین کودک https://t.me/artchildrens کانال تلگرام نقاشی   #نقاشی #طراحی #نقاشان #هنر #خلاقیت…

قصه کودکانه صوتی در تلگرام

متن های عاشقانه و تجربه زیبای عاشقی https://t.me/mohammad_merikhi کانال تلگرام قصه عشق   #عشق #عکسنوشته #شعر #ترانه #اشعار #دلنوشته #قصه #عاشقانه #احساسی #جملات #زیبا #عاشق #محمد_مریخی

اینجا محلی ست برای پیمودن راههای نرفته با ما همسفر باشید! بار سفر ببندید و بند کفشهاتونم محکم ببندید و راه بیفتید! اینجا محلی ست برای تجربه کردن و ماجراجویی…

نکات اخلاقی و تربیتی کودکان کلیپ های کودکانه شعرکودکانه روانشناسی کودکان https://t.me/KudaakMan   #کودک #کودکانه #بچه #نکات #اخلاقی #تربیتی #قصه #لالایی #شعر

دوست دارم اينجا داستانهاى طنز ، ضرب المثلهاى قديمى، ملانصرالدين و عبيد زاكانى و داستانهايي كه مدتهاست ازش دور افتاديم رو دوباره به ياد بياريم. هر روز يه داستان يا…

‍ #رنگ_زندگی_ام ماجرای قصه روزمرگی های کسل آور دختریست که شدیدا احساس تنهایی می کند، اما ماجرا از بُروز اختلاف میان او و ناپدری اش شروع میشود، ناپدری ای که…

ربات قصه گو بزرگترین مرجع قصه های کودکانه قصه های جذاب و شنیدنی را با این ربات دریافت کنید. رباتی برای کودکان دلبند شما   https://t.me/GhesegooBot     #ربات #قصه_گو…

یه دنیا شعر و قصه به شعر ها و قصه های کهن علاقه داری حوصله ات نمیشه کتاب بخونی ولی دوست داری گوش بدی بدو بیا کانال یه دنیا شعر…

قصه و شعر خوانی برای گروه سنی قبل از دبستان و دبستان https://t.me/Abnabatttchooobi     #قصه #شعر #شعرخوانی #کودکان #دبستان #پیش_دبستانی #تربیت #فرزند

کانالی برای بچه های ایران زمین نکات اخلاقی و تربیتی کودکان قصه و لالایی صوتی کلیپ های کودکانه شعرکودکانه https://telegram.me/joinchat/AAAAAEGaR_-oaw9H-S9Img https://t.me/KudaakMan   #قصه #کودک #نکات #تربیتی #شعر #کودکانه #کودکان #لالایی

90درصد اونایی که تو خونه سالمندان هستن بچه هاشون تحصیلکرده ان پس بجای دکتر و مهندس انسان تربیت کنیم با عضو شدن در کانال روح کوچک و زمین همزمان در…

داستانک،قصه،شعر،سخن بزرگان و همه #یک_خطی های بی نظیر دنیاباعکسهای زیبابرای شما گاهی اوقات یک خاطره یا جمله تمام زندگی انسان راتغییر میدهد. https://telegram.me/joinchat/Dhln5EAq7KuMA0Ft1l_eKA https://t.me/yekkhati   #داستانک #قصه #شعر #فلسفه #زندگی…

آساره؛ مجله فرهنگی ، ادبی، شعر،تاریخی،سرگرمی،طنز،خانوادگی، موسیقی شاد وآهنگ ، کانالی برای خانواده https://telegram.me/joinchat/CMMlmzyM3f-P_j849v5mzw https://telegram.me/aasare   #مطالب #ادبی #ادبیات #شعر #فولکور #قصه #واژه #شاعر #اشعار

هزاران نکته ای که درمورد سلامت، تغذیه و تربیت کودک نمیدونید را میتونید در این کانال مشاهده کنید و آموزش ببینید.این کانال تنها کانال تلگرامه که متخصص تغذیه کودک داره.…

قصه شعر کاردستی کلیپ،کارتون اموزش تربیت با ما در کانال سرزمین کودکان بمانید https://t.me/joinchat/AAAAAEHnABt0qZGnkq3l1w https://t.me/sarzamin_kodakan     #کودک #کودکان #شعر #قصه #کاردستی #کلیپ #کارتون #آموزش #تربیت #کودکانه #نقاشی

روانشناسی ، موفقیت ، زن و زمان ، گردشگری ، داستان شب ، قصه کودکان ، معرفی کتاب ناب ترین کلیپ های گیلکی قدیمی ، شعر گیلکی ، موسیقی محلی…

“رادیو کتاب” ارائه رایگان فایل صوتی برترینو پرفروشترین کتابهای دنیا رادیو کتاب مفتخر است با هدف افزایش سرانه مطالعه در کشور و ترغیب هم میهنان به مطالعه در هر موقعیت…

ترکیبی از بهترین مطالب روانشناسی،تغذیه،کلیپ آموزشی،عکس، مطالب بامزه،شعر و داستان تصویری کودک. با ما باشید. https://telegram.me/nicekidss     #تربیت #فرزندان #کودکان #مطالب #روانشناسی #کودک #تغذیه #معرفی_کتاب #شعر #قصه #کلیپ #آموزشی…

★مادرانه ترین کانال تلگرام★ کانالی پر از کارتون و کلیپهای جذاب و مناسب کودکان قصه های آموزنده و لالایی نکات آموزشی و تربیتی برای والدین آموزش تهیه غذاها و میان…

کتابی که الان می خونی  جمعی که الان توشی کانالی که الان عضوشی  نقشه راه 5 سال آینده تورا می سازد منتظر معجزه نباش معجزه در مغز تو ست انتخاب…

کانال قصه های تربیتی و آموزنده کودکانه
قصه تربیتی،آموزش نقاشی،انیمیشن،کارتون،نکات آموزشی همه در کانال قصه های کودکانه

© 1401
تمامی حقوقی مادی و معنوی SocialBook محفوظ است

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. یک خرگوش باهوش بود که توی جنگل زندگی می کرد. او دوستان زیادی داشت و خیلی از داشتن اونها خوشحال بود.

یک روز خرگوش باهوش صدای واق واق سگ‌های وحشی را شنید. اون خیلی ترسید و تصمیم گرفت که از دوستانش کمک بخواد. او با سرعت پیش دوستش گوزن رفت و بهش گفت: دوست عزیزم، سگهای وحشی دارن دنبال من میان. میتونی با شاخ هات بهشون بزنی و اونها رو بترسونی؟

گوزن گفت: بله میتونم ولی الان سرم شلوغه. چرا از خرس نمیخوای بهت کمک کنه؟

خرگوش باهوش دوید به سمت خونه‌ی خرس و بهش گفت : دوست عزیزم شما خیلی قوی هستی لطفا کمکم کن. سگهای وحشی دنبال من هستند. لطفا اونها رو بترسون تا برن.

قصه کودکانه صوتی در تلگرام

خرس جواب داد: متاسفم. من گرسنه و خسته هستم و میخوام غذا پیدا کنم. لطفا از میمون کمک بخواه.

خرگوش بیچاره رفت پیش میمون، پیش فیل، پیش بز و پیش همه‌ی دوستان دیگه اش. اون خیلی ناراحت شد. چون هیچ کس نمیتونست بهش کمک کنه.

خرگوش باهوش فهمید که مجبور است که خودش یه کاری برای خودش بکنه. او زیر بوته پنهان شد. خیلی اروم و بی صدا. سگ های وحشی اون و پیدا نکردن و رفتن دنبال حیوونهای دیگه.

خرگوش فهمید که اون خودش باید از خودش محافظت و نگهداری کنه و کار خودش رو انجام بده ، نه اینکه منتظر کمک دوستانش باشه.

این داستان به ما یاد میده که:: بهتر است به خودتان تکیه کنید تا اینکه به دیگران وابسته باشید.

  

کانال تلگرامی قصه های کودکانه: 

 @ChildishStories

 برای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

شش دانه قاشق شش دانه بشقاب نان و نمکدان یک کاسه ی آب دیگی پر از آش یک شام ساده در دور سفره یک خانواده با مهربانی با هم نشستند در سینه شادی بر چهره لبخند گفتند اول نام خدا را خوردند با هم نان و غذا را یک سفره ی خوب یک شام دلخواه بعد از غذا هم الحمدلله

شاعر: مصطفی رحماندوست

 

کانال تلگرامی قصه‌های کودکانه:

@ChildishStoriesبرای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

خرگوش کوچولو از سال نو خیلی خوشش می آید. او از هدیه دادن و هدیه گرفتن هم خوشش میآید. شاگردان کلاس آقای جغد در آخرین ماه هر سال برای بچه های بی سرپرست هدیه هایی تهیه می کنند. این اسباب بازی ها می توانند نو باشند یا این که از وسایل خودشان باشد که چون خوب با آن بازی کرده اند ، سالم مانده اند. وقتی که آقای جغد جعبه هدیه ها را روی میز گذاشت ، بچه ها هیجان زده شدند. فقط سه روز برای آوردن هدیه ها وقت داشتند. آن روز عصر خرگوش کوچولو جعبه اسباب بازی هایش را بیرون آورد و ماشین قرمزش را برداشت و گفت : « وای ماشینم. » یادش آمد که چطوری دور خودش می چرخید و بوق می زد. بعد فیل پنبه ای اش را برداشت و سفت بغل کرد و با خوشحالی گفت : چقدر دنبالت گشتم. کجا بودی ؟ تیله های سبز رنگش را هم که چند هفته پیش گم کرده بود پیدا کرد. فریاد زد : « چه خوب من از این تیله ها خیلی خوشم میاد. » خرگوش کوچولو بقیه اسباب بازی ها را هم بیرون آورد. دلش می خواست به جز یک کامیون که یکی از چرخ هایش را گم کرده بود ، بقیه اسباب بازی ها را نگه دارد. خرگوش از پدرش خواست در درست کردن کامیون به او کمک کند. پدر گفت : « ما سعی خودمان را می کنیم ولی این ماشین دیگر مثل اولش نخواهد بود. »خرگوش گفت : « این تنها چیزی است که می توانم هدیه بدهم. بقیه اسباب بازی ها را خیلی دوست دارم و نمی توانم از خودم جدا کنم. » پدر گفت : « دوست دارم درباره این موضوع بیشتر فکر کنی. در روزهای عید ما باید از خود ، گذشت بیشتری نشان دهیم. » در مدرسه خرگوش از دوست هایش پرسید که چه چیزی آورده اند. سگ آبی کتاب بزرگ پرسش و پاسخ خودش را آورده بود و با افتخار گفت : « من تمام آن را حفظ هستم. » خرس گفت : « من هم یک سرگرمی آورده‌ام ، فقط یک بار آن را درست کرده ام. » خرگوش اخم کرد و گفت : « فکر کنم منم یک کامیون بیاورم. » دو روز وقت داشت تا در این باره تصمیم بگیرد ولی خرگوش آن قدر کار داشت که نمیتوانست به این موضوع فکر کند. هم در گروه سرود تمرین می کرد و هم باید یک داستان درباره تعطیلات می نوشت. به خودش قول داد بعد از مدرسه یک چیزی انتخاب کند. وقتی به خانه رسید، عمه به دیدن او آمده بود و کادویی برای او آورده بود. عمه سال گذشته هم به او عروسک خیمه شب بازی هدیه داده بود. خرگوش آن قدر ذوق کرد که فکر کردن به هدیه را فراموش کرد.روز بعد وقتی به مدرسه رفت جعبه هدیه ها پر شده بود. آقای جغد گفت : « بچه ها شما مثل هر سال نشان دادید که بسیار بخشنده هستید. » می دانید که شاید هدیه شما تنها هدیه ای باشد که آن بچه ها در این روزهای تعطیل می گیرند ؟ » خرگوش به فکر فرو رفت. او هرگز به این موضوع فکر نکرده بود. فردا باید هدیه حسابی بیاورد. به خانه که رسید دوباره سر جعبه اسباب بازی ها رفت. شاید یکی از این فیل خوشش بیاید ولی زیاد با آن بازی کرده ام و رنگش رفته است. او مطمئن نبود که ماشین قرمزش هم تند راه برود. خرگوش ناراحت شد. اول آن قدر این اسباب بازی ها به نظرش خوب بودند که دلش هم نمی آمد به کسی بدهد و الان آن قدر کهنه که رویش نمی شد به کسی بدهد. همان طور که با عروسک های خیمه شب بازی اش بازی می کرد فکر کرد که عمه چطور هدیه ای را انتخاب می کند. زیر لب گفت : « بهترین هدیه آن است که دوست داری خودت هم آن را داشته باشی. » به مجموعه تیله هایش نگاه کرد. از آن ها خیلی خوشش می آمد پس بچه دیگری هم از بازی کردن با آن ها لذت خواهد برد.

خرگوش تیله ها را تمیز کرد و در یک کیسه ریخت و روی یک کاغذ کوچک نوشت : « این تیله ها شانس می آورد. عید مبارک » صبح روز بعد خرگوش هدیه اش را روی دیگر هدیه ها گذاشت. بعد از آن با دوست هایش جعبه اسباب بازی ها را به محل شهرداری بردند تا از آن جا به محل بچه های فقیر برود. خرگوش می دانست دلش برای تیله هایش تنگ می شود ولی به جای اینکه ناراحت باشد ، خوشحال بود.

:: این داستان زیبا به ما نشون میده که :: همه بچه ها این شانس را ندارند که پدر و مادرشان هر چیزی که دوست دارند برای شان فراهم کنند و گاهی حتی لباس و خوراکی مناسب هم ندارند و ممکن است بیمار شوند. تو با هدیه دادن بعضی از وسایلت می توانی آن ها را هم در سال نو خوشحال کنی.

 

کانال تلگرامی قصه های کودکانه: 

@ChildishStories

برای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

درس اخلاقی قصه: کارهای بد نتیجه‌ی خوبی نداره

روزی روزگاری روباه خیلی حیله‌گر و مکاری زندگی میکرد. اون با حیوون‌های دیگه دوست میشد و بعد از اینکه اونها بهش اعتماد میکردن اونها رو گول میزد. یه روز روباه یه لک لک با نوک خیلی بلند رو دید. خیلی زود باهاش دوست شد و ازش دعوت کرد که برای یه مهمونی بزرگ به خونه اش بیاد. لک لک هم خیلی خوشحال شد و دعوت روباه رو قبول کرد.روز مهمونی رسید و لک لک به خونه ی روباه رفت. ولی با تعجب دید که از مهمونی بزرگ و غذاهای خوشمزه و رنگ و وارنگ هیچ خبری نیست و روباه فقط کمی سوپ درست کرده. وقتی که روباه از آشپزخونه اومد بیرون، ‌لک لک دید که روباه سوپ رو توی یه بشقاب ریخته. لک لک بیچاره نمیتونست با نوک بلندش سوپ ها رو از توی بشقاب بخوره. اما روباه به راحتی سوپ میخورد. همونطور که لک‌لک داشت یواش یواش به بشقابش نوک میزد تا بتونه کمی سوپ بخوره، ‌روباهه ازش پرسید: خب لک لک جون سوپت چطوره؟ خوشمزه هست؟ انگار دوست نداری!لک لک گرسنه جواب داد: خیلی خوشمزه است ولی من معده ام ناراحته و دلم درد میکنه و نمیتونم بیشتر از این سوپ خوشمزه بخورم. روباه بدجنس گفت: وای خیلی ناراحتم که غذای من باعث دل درد شما شده و شما رو ناراحت کرده.لک لک جواب داد: ممنونم! متاسفانه من حالم خوب نیست و نمیتونم خیلی ازین غذای خوشمزه که شما زحمت کشیدید درست کردید بخورم و لذت ببرم.و بعد ازینکه از روباه تشکر کرد اون رو برای شام در شب بعد به خونه اش دعوت کرد و بعد هم به خونه ی خودش رفت.فردای اونروز روباه به خونه ی لک لک رفت. بعد ازینکه کلی با هم احوالپرسی و صحبت کردن ، لک‌لک زرنگ به اشپزخونه رفت و دو تا کوزه‌ی بلند اورد که توش سوپ ریخته بود. اون خودش راحت میتونست با نوک بلندش سوپ رو بخوره ولی روباه نمیتونست از کوزه غذا بخوره!بعد از غذا لک لک از روباه پرسید : از غذات خوشت اومد؟ روباه که خیلی خجالت زده شده بود گفت: من…. من بهتره که برم دیگه! یه کم دلم درد میکنه!بعدش هم بدو بدو به سمت خونه اش رفت در حالی که خیلی خجالت زده شده بود.

::ازین قصه‌ی قشنگ فهمیدیم که:: اگه کسی به دیگران بدی کنه بعدا اتفاق های خوب براش نمیافته.

کانال تلگرامی قصه های کودکانه: 

@ChildishStories

برای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

بوی قشنگ دوستی همراه خود میاره

وقتی سلام میکنیشاپرکا میخندن

بالهاشونو برامونوامیکنن میبندن

گوش بده باز میخوننپرنده‌های زیبا

با چه چه و با جیک جیک سلام میدن به گل‌ها

قصه کودکانه صوتی در تلگرام

مرجع: سایت ایران تابش

کانال تلگرامی داستانهای کودکانه:

@ChildishStoriesبرای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. در زمانهای قدیم در جنگلی سبز شیری زندگی میکرد که سلطان جنگل بود. اونروز آقا شیر زیر یه درخت خوابیده بود که یه دفعه یه موش کوچولو همونطوری که داشت تند تند میدوید قل خورد و افتاد روی آقا شیر و آقا شیر رو از خواب بیدار کرد. آقا شیر که خیلی ناراحت شده بود میخواست موش کوچولو رو بگیره ولی موش کوچولو بهش گفت: آقا شیر ای سلطان جنگل! خواهش میکنم اینبار من رو ببخش. من قول میدم که دیگه هیچ وقت اینکارو نکنم و قول میدم که هیچ وقت این مهربونی تو رو فراموش نکنم. کسی چه میدونه شاید در عوض روزی من بتونم برای تو کاری بکنم. آقا شیر خیلی خنده اش گرفت که چطور یه موش کوچولو میتونه به آقا شیر به اون بزرگی کمک کنه و اینقدر خندید که دستشو از روی موشه برداشت واجازه داد موش کوچولو بره. چند روز گذشت تا اینکه یه روز شکارچی ها به جنگل سبز اومدن و آقا شیر رو توی تور گیر انداختن. موقعی که اونها رفتن تا ماشینشون و بیارن و آقا شیر رو بذارن توی ماشین، موش کوچولو که داشت ازونجا رد میشد آقا شیر رو دید که گرفتار شده. رفت و تور شکارچی ها رو جوید رو آقا شیر رو آزاد کرد. بعد به آقا شیر گفت دیدی گفتم یه روز ممکنه من بتونم به تو کمک کنم. بعد هم هر دو تاشون خندیدن و ازون به بعد دوستهای خوبی برای هم شدن.

:: نتیجه ای که ازین قصه‌ی قشنگ می‌گیریم اینه که :: آدم اگه کارهای خوب انجام بده (مثل آقا شیر که موش کوچولو رو بخشید) اتفاق‌های خوب براش میافته (مثل اینکه موش کوچولو آقا شیر رو نجات داد).

کانال تلگرامی قصه های کودکانه: 

@ChildishStories

برای ورود به کانال قصه های کودکانه کلیک کنید

0