قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی
قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

15 مهر 1398
قصه صوتی کودکان

2 دیدگاه
110,294 بازدید

بخش اول:

لینک کمکی بخش اول

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

بخش دوم:

لینک کمکی بخش دوم

(این نوشته در تاریخ 30 شهریور 1400 بروزرسانی شد.)

برچسب هابز زنگوله پا بزبز قندی داستان صوتی شنگول و منگول قصه صوتی کتاب صوتی گرگ

15 مرداد 1401

15 مرداد 1401

6 تیر 1401

پخش نمیشه ???

سلام . می تونید اول دانلود کنید بعد گوش بدبد. پخش آنلاین مشکل داره.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام

ایمیل

وب‌ سایت

Δ

 

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

 

 

یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود.

روزی روزگاری بزی در یک خانه ی کوچک و قشنگ  ، در جنگلی زیبا با سه بزغاله ی کوچولو و قشنگش به نام های شنگول و منگول و حبه ی انگور ، زندگی می کرد.

 

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

 

یک روز که مامان بزی میخواست به صحرا بره تا چرا کنه و سر راهش برای بچه ها سبزیجات و علف های تازه بیاره ، بچه ها رو صدا کرد و گفت :” شنگول ، منگول ، حبه ی انگور، بیاین کارتون دارم ، بچه های عزیزم من به صحرا میرم تا برای شما خوراکی های خوشمزه تهیه کنم ، وقتی که من نیستم مواظب خودتون باشین و عین همین چیزی که به شما می گم رو انجام بدین، حواستون باشه هرکسی که در زد ، در رو به روش باز نکنین، به خاطر اینکه تازگی ها در این نزدیکی گرگی خونه ساخته و بدش نمیادکه شما ها رو بخوره ، اون خیلی حیله گره ، ممکنه قیافه ش رو تغییر بده و بیاد اینجا ، ولی بچه های من اونو خیلی راحت میشه شناخت ، چون اون صدای کلفت و خشنی داره و دست های سیاه و زشتی هم داره”

 

 

مامان بزی اینارو به بچه هاش گفت و ازشون خداحافظی کرد و به سوی دشت به راه افتاد.

همین که بزی روی تپه ها رسید یک صورت زشت و ترسناک پشت درخت ظاهر شد، بله بچه ها اون همون گرگی بود که مامان بزی به بزغاله هاش گفته بود.

اقا گرگه در حالی که زبان و لبهاش رو می لیسید به خودش می گفت من امشب گرسنه نمی خوابم و مرتب در حال کشیدن نقشه برای خوردن شنگول و منگول و حبه ی انگور بود که توی خونه تنها بودن.

 

 

طولی نکشید که آقا گرگه خودش رو به خونه ی بزغاله ها رسوند و شروع به در زدن کرد.

بزغاله ها پرسیدن :” کیه؟”

گرگ گفت :” بچه های عزیز در رو باز کنین من مامان شما هستم”

 

 

ولی شنگول و منگول و حبه ی انگور که صدای گرگ رو شناخته بودن ، فهمیدن که مامانشون نیست و گرگه داره گولشون می زنه ، به خاطر همین گفتن:” از اینجا برو تو مادر ما نیستی ما در رو روی تو باز نمیکنیم ، مامان ما صدای لطیف و شیرینی داره ولی صدای تو کلفته ، تو گرگ حیله گر و بدجنسی هستی ، از دست های پشم آلو و سیاهت پیداست.”

آقا گرگه به شهر رفت و مقداری شیرینی خرید تا با خوردن اونا صداش رو شیرین کنه ،بعد از اونجا پیش نونوا رفت و مقداری خمیر ازش گرفت ، بعد از اونجا هم پیش آسیابان رفت و مقداری ازش آرد گرفت ، گرگ بدجنس اول خمیر رو به دستش مالید بعد آرد رو روی خمیر ها پاشید ، ولی بچه ها اینو هم بدونین که آسیابان اول نمی خواست به گرگه آرد بده چون از آقا گرگه خاطره ی خوبی نداشت.

 

 

خلاصه آقا گرگه با پنجه های سفید در حالیکه شیرینی می خورد به خونه ی بزغاله ها برگشت و با صدای بلند داد زد :”بچه ها منم منم مادرتون ، من برگشتم به خونمون، به پنجه ی قشنگ و نرمم نگاه کنین ” گرگ اینو گفت و پنجه ش رو دم پنجره گرفت تا شنگول و منگول و حبه ی انگور اونو ببینن.

 

 

بچه ها که این دفعه خیال کرده بودن واقعا مامانشون به خونه برگشته و برای اونا خوراکی های خوشمزه اورده ، با شادی و خوشحالی در رو باز کردن ،ولی در همون موقع گرگ زشت و بدجنس در حالیکه چشمهاش از گرسنگی میدرخشید وارد خونه شد.

شنگول و منگول و حبه ی انگور که خیلی ترسیده بودن دیگه کاری از دستشون ساخته نبود و با خودشون می گفتن که ای کاش در رو باز نکرده بودیم.ولی بچه های خوبم دیگه دیر شده بود و اونا باید فکر دیگه ای برای خودشون می کردن ، شنگول و منگول و حبه ی انگور هر کدومشون به گوشه ای فرار کردن تا گرگه نتونه اونا رو بگیره .

 

 

یکی خودش رو تو ظرف پر از آب صابون انداخت و توی حباب و کف خودش رو قایم کرد ، یکی دیگه پشت صندلی قایم شد و اون یکی هم داخل کمد.خلاصه هر کدومشون یک جایی قایم شدن.

 

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

اونا خیلی دوست داشتن که آقا گرگه بدون اینکه با اونا کاری داشته باشه از اونجا دور بشه.ولی مگه همچین چیزی ممکن بود ؟ در همین لحظه گرگه فریاد زد :” بیخود تلاش نکنین و خودتون رو قایم نکنین من شماها رو پیدا می کنم و با خودم می برم”

دیگه قایم شدن فایده ای نداشت ، بزغاله ها به حرف مادرشون گوش نکرده بودن و گرفتار گرگ بدجنس شده بودن.

در این هنگام گرگ بدجنس دو تا از بزغاله ها رو پیداکرد و گرفت ولی از اونجایی که می ترسید و میدونست که  هر لحظه ممکنه مامان بزی به خونه بیاد ، یکی از بزغاله ها رو جا گذاشتو سریع فرار کرد و رفت.

در همین موقع خانم بزی که از صحرا برگشته بود متوجه شد که درخونه بازه ، جلو اومد و با نگرانی و ترس بچه هاش رو صدا کردو فریاد زد شنگول منگول حبه ی انگور کجا هستین؟ ولی هرچی صدا کرد جوابی نشنید ، تا اینکه حبه ی انگور که خودش رو توی ساعت دیواری قایم کرده بود و صدای مادرش رو کاملا شناخته بود بیرون اومد و پیش مادرش رفت و اون موقع بود که داستان اومدن گرگ بدجنس و اتفاقی که افتاده بود رو برای مادرش تعریف کرد.

 

 

مامان بزی که خونه ی گرگه رو بلد بود سریع به طرف اونجا حرکت کرد تا بچه هاش رو از چنگال گرگ بدجنس نجات بده.وقتی به خونه ی گرگه رسید به پشت بوم رفت  و از سوراخی که روی اون بود شروع به کشیدن سم های خودش رو پشت بوم کرد و هر چی گرد و خاک بود رو توی خونه ی  گرگه ریخت.

آقا گرگه با عصبانیت فریاد زد :” چه کسی روی پشت بومه؟”

خانم بزی گفت :” منم آقا گرگه حیله گر، تو بردی شنگول منو؟ تو بردی منگول منو؟”

آقا گرگه گفت :” بله من بردم شنگول تو، من بردم منگول تو”

خانم بزی که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود گفت پس منم اومدم به جنگ تو . آقا گرگه خندید و گفت :” عجب ، تو اومدی به جنگ من ، ولی چطوری می خوای با این جثه ی کوچیک و ضعیفت با من بجنگی؟”

اما مامان بزی به گرگه گفت که با تمام نیرو و قدرتش با گرگه می جنگه و قرار گذاشتن تا روز بعدتوی دشت با همدیگه مبارزه کنن.

روز بعد هر دوتاشون به دشت اومدن. خانم بزی که فکری به ذهنش رسیده بود به گرگه گفت که در این نزدیکی یه رودخونه ست ، بیا بریم کمی آب بخوریم بعد با هم مبارزه کنیم.

گرگه که خیلی تشنه ش بود انقدر آب خورد تا شکمش سنگین شد و دیگه به راحتی نمیتونست حرکت کنه و بپره. ولی خانم بزی دهان خودش رو توی آب رودخونه فرو می کرد ولی آب نمیخورد تا سنگین نشه و تا چابکی و فرزی خودش رو از دست نده.

 

 

در همین موقع مامان بزی که دید گرگه حسابی سنگین شده و نمی تونه درست و حسابی مبارزه کنه با شاخش یه ضربه ی محکم به گرگه زد و اونو پرت کرد توی آب رودخونه .گرگه که از بس آب خورده بود کند و بی حرکت شده بود نتونست خودش رو ازتو رودخونه نجات بده و آب اونو باخودش برد.

خانم بزی که از گرگ بدجنس خیالش راحت شده بود به طرف خونه ی گرگ به راه افتاد تا بره و شنگول و منگول رو نجات بده.

بزغاله ها وقتی مامانشون رو دیدن خیلی خجالت کشیدن و از کار نادرست خودشون حسابی شرمنده شدن و قول دادن که از اون به بعد حرف مادرشون رو خوب خوب گوش کنن تا اتفاق بدی براشون نیفته و بعد از اون به همراه مامان بزی به سمت خونشون به راه افتادن.

شنگول و منگول و حبه انگور یکی از قصه های معروف، جذاب و شناخته شده برای بچه ها و والدین است. موضوع این قصه بزی است که 3 بزغاله به نام های شنگول و منگول و حبه انگور دارد و یک روز که قصد دارد برایی تهیه مایجتاج خود از خانه بیرون برود به بچه ها سفارش می کند که تحت هیچ شرایطی در خانه را برای کسی باز نکنند تا کسی وارد خانه نشود و به آنها آسیبی نزند بچه ها هم در ابتدا حرف مادر را گوش می کنند و شروع به بازی می کنند ولی بعد از مدتی گرگی که در آن حالی بوده و از رفتن مادر خبردار می شود قصد وارد شدن به خانه و خوردن بزغاله ها را می کند و به حیله های مختلف متوصل می شود.
قصه شنگول و منگول و حبه انگور نمونه ای از نتیجه گوش نکردن به حرف والدین را برای بچه ها تشریح می کند در داستان شنگول و منگول خطراتی که گوش نکردن به حرف والدین برای بچه ها می تواند داشته باشد را با زبان کودکانه برای بچه ها توضیح می دهد.
در این قصه به واسطه آقا گرگه، شنگول و منگول و حبه انگور درگیر داستان ها و مخاطراتی می شوند که با رسیدن به موقع مادرشان به خانه آنها نجات پیدا می کنند.
قصه شنگول و منگول علاوه بر سرگرم کننده بودن می تواند به بچه ها گوشزد کند که حتما و در هر حالی به حرف والدین خود گوش دهند تا از مخاطرات و مشکلاتی که در محیط اطرف در کمین آنها نشسته در امان باشند و آسیبی به آنها وارد نشود
شنگول و منگول در این قصه توسط آقا گرگه خورده می شوند ولی با توجه به اینکه حبه انگور در گوشه ای از خانه قایم شده و با شنیدن صدای مادرشان و دیدن او موضوع را برای مادر تعریف می کند مامان بزی می تواند در زمان مناسب بچه ها را از شکم آقا گرگه بیرون بیاورد و آنها را نجات دهد.
در این صفحه می توانید قصه صوتی و تصویری شنگول و منگول و حبه انگور را برای کودک خود پخش کنید و به او تاکید کنید که هیچ موقع کاری خلاف آنچه پدر و مادر به او می گویند انجام ندهد.
قصه چون یکی از روش های آموزش غیر مستقیم است می تواند اثربخشی بالایی برای کودکان داشته باشد کودک در حین شنیدن قصه ناخواگاه و غیرمستقیم با مفاهیمی آشنا شده و آنها را می اموزد که بصورت مستقیم درک آنها برای کودک سخت خواهد بود.

 

برای مشاهده سایر قصه کودکانه های موجود کلیک کنید

زیبا و آموزنده بود 🌺❤

ممنون از شما همراه عزیز

من این قصه رو از حفظ برای داداشم خوندم
داستان خودم رو با این قصه مقایشه کردم هیچ فرقی نداشت😐💔

دوست مهربونم بعضی از جاهای قصه کمی تغییر کرده بود

همه حفظن ربطی نداره

بسیار عالی
💖💐

سلام ممنون از قصه های خوبتون ولی یه سوال گرگ گرسنه مگه میتونه صبر کن تا فردا با بزی بجنگه
بع

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر لطفتون ، بله حق با شماست در قصه اصلی گرگ خواهر و برادرهای شنگول و منگول رو میخوره ولی ما به خاطر کوچولو های نازنینمون کمی قصه رو تغییر دادیم

ممنون از شما دوست عزیز

ممنون قشنگ بود 🤩🤩🤩🙂🙂🙂🙂

ممنون از نظر لطفتون

😑😑😑😑

سلام.من خودم این کتاب رو داشتم فقط فرقی که داشت این بود که یکی بچه های بزی زیاد بودن.دوم اینکه اونا به جای اینکه اب بخورن سنگ گذاشتن تو شکم گرگ.گرگ که میخواست اب بخوره افتاد توی رودخونه و غرق شد.ممنون از قصه های خوبتون.💙💛💚💜❤💖

سلام دوست عزیز ، بله بچه های بزی هفت تا بودن که که گرگ چهار تا از خواهر و برادرهای اونا رو میخوره ولی ما به خاطر بچه ها ی عزیزمون اون قسمت رو حذف کردیم چون احساس کردیم شاید تاثیر خوبی نداشته باشه و در آخر این قصه بزی با شاخ به شکم گرگ ضربه میزنه ولی روایت های مختلفی از قصه ی شنگول و منگول وجود داره

سلام ممنونم به نظرم کاره خوبی بود تغییر اخر داستان❤🙏🙏🙏🙏

سلام دوست عزیز و ممنونم از نظر لطفتون

فکر کنم آخر داستان تغییر کرده چون اینطوری تموم نمیشه

این داستان به شکل های دیگه ای هم روایت شده دوست عزیز و ما فقط قسمتی که گرگ خواهر و برادرهای شنگول و منگول رو میخوره به خاطر بچه های عزیزمون حذف کردیم و کمی تغییر دادیم

سلام خیلی خوب بود من طور دیگه خونده بودم ممنون

سلام، وولک جون مرسی . این داستانتونم قشنگ بود.
من یاد گرفتم که به حرف پدرو مادرم گوش بدم.💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤

سلام دوست نازنینم ممنون که به قصه های وولک گوش میکنی

سلام دوست مهربان و ممنون از شما ، بله این قصه به شکل های دیگه ای هم نوشته شده

سلام. ممنون از داستان آموزنده ⁦♥️⁩🌹🙏😀😍😘👍💐🌷

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر خوبتون

سلام وولک جان خیلی قشنگ بود وولک

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر خوبتون

ممنون از قصه قشنگتون

سپاس از نظر خوبتون

عالی هستن داستان هاتون ممنون

سپاسگزارم از محبت شما دوست عزیز

سلام🌸
خیلییییییییییییی قصه عالی بود 🌺

ممنونم از شما دوست مهربانم

سلام
با اینکه قبلاً شنیده بودم ولی خیلی لذت بردم، ممنون از قصه خوبتون
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

درود بر شما همراه گرامی ، ممنون که به قصه های وولک گوش میکنین

دخترم این قصه رو خیلی دوست داره. ممنون از این قصه خوب و نوستالژی شما

بسیار ممنون از نظر لطف و همراهی شما دوست عزیز

خیلی خوب بود ممنون 🙏🙏🙏🙏💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💗💗💗💗💗💗💗💗💗

ممنون از نظر خوبتون دوست عزیز

سلام.خیلی قشنگ بود

ممنونم از نظر خوبتون دوست عزیز

عالی بود

ممنونم دوست خوبم

💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌹🌹🌹🌹🌹

سلام این قصه خیلی قشنگه.. دخترم با خوندن قصه های شما سریع حوابش میبره… ممنون ازتون… چرا چند وقتیه قصه جدید نمیذارین؟؟؟؟ 💐😍😍💐🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷😘😘😘😘😘😍😍😍

قصه هاتون خیلی قشنگن… لطفا قصه جدید بذارین

سپاس از لطفتون دوست عزیز

خیلی خیلی قصه زشتی بود

بچه ها خیلی ترسیدن

😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾

ممنون از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین دوست عزیز ، امیدوارم از سایر قصه های وولک راضی باشین

النا

سلام النای عزیز

🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥲🥳🥳🥳

تشکر

🥰سلام عزیزم النا امروز با این حال با این حال

سلام النای عزیز
ممنونم که با وولک همراهی دختر قشنگم

عالی بود ممنون

عالی بود من خودم این کتاب رو بچگی هام با همین تصاویر داشتم عالی بود

چه عالی

عالی

تشکر

قشنگ بود🤗🌹

تشکر

عالی ؛مخصوصن جایی که گر گ بچه هارو میخوره تغییر دادین چون پسرم همیشه از این قصه میترسید والا ن تا اخرش گوش کرد

ممنونم از نظرت کیان عزیز

من ای قصه را حفضم و برای خواهرم میخونم خیلی فرقا داره اما برای من اشکال نداره شما زحمت کشیدین برای بچه ها و زشته که من ایراد بگی و از ته دل از شما ممنونم و خواهرم هم این قصه را خیلی خیلی دوست داره من دانلودش کردم هر شب میذارم الان این شب هفتم است خیلی ممنون از شما با تشکر فراوان لیلا آذری هستم

شب تان خوش

ممنون از نظرت دوست خوبم. مطمئنم قصه ای که تو تعریف میکنی هم زیبا و آموزنده هست

ممنون دخترم پناه عاشق این قصه هست

خیلی خوشحالم پناه جان قصه رو دوست داشته. امیدوارم از بقیه قصه ها هم خوشش بیاد

عالی بود

ممنون از نظرت دوست خوبم

👍

تشکر دوست خوبم

دسترسی سریع

داستان کودکانه

بازی کودکانه

مقالات کودکانه

شبکه های اجتماعی

تماس با ما

ایمیل: info@voolak.com

تلفن :09198304300

آدرس: تهران- ضلع جنوب شرقی پارک دانشجو ، خیابان شیرزاد، پ 14

در تماشا وارد شوید تا به ویدیو‌ها و کانال‌های
مد نظر خود دسترسی پیدا کنید

مرورگر شما قادر به پخش ویدیو نمی باشد.

داستان ایرانی قدیمی مخصوص کودکان

وقتی مامان بز زنگوله پا از خانه بیرون می رود و به شنگول و منگول و حبه انگور می سپارد که در را روی غریبه باز نکنند ولی گرگ تیز دندان سر می رسد…

برای ارسال دیدگاه لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.

در تماشا وارد شوید تا به ویدیو‌ها و کانال‌های
مد نظر خود دسترسی پیدا کنید

مرورگر شما قادر به پخش ویدیو نمی باشد.

داستان ایرانی قدیمی مخصوص کودکان

وقتی مامان بز زنگوله پا از خانه بیرون می رود و به شنگول و منگول و حبه انگور می سپارد که در را روی غریبه باز نکنند ولی گرگ تیز دندان سر می رسد…

برای ارسال دیدگاه لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

محتوا و داستان

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

قصه صوتی شنگول و منگول با صدای مریم نشیبا را از سایت هاب گرام دریافت کنید.

شب که می شد اسب سیاه براقی سر و کله اش پیدا می شد.

همه اسب سیاه را می شناختند و دوستش داشتند. درخت ها برای دیدنش برگ هایشان را بهم می زدند و ماه هم شنل طلایی اش را روی دوشش می انداخت و دنبال اسب به راه می افتاد.

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

منبع مطلب : radiokodak.com

مدیر محترم سایت radiokodak.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

علی کوچولو یک روز که از خواب بیدار شد حس کرد حالش خوب نیست و به مادرش گفت حالم خوب نیستش.

علی با مادرش به دکتر رفت و دکتر با مهربانی علی را معاینه کرد و به او دارو داد. علی توی فصل تابستان سرما خورده بود.

داستان”دکتر مهربان” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده.

منبع مطلب : www.madresehpub.ir

مدیر محترم سایت www.madresehpub.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

ناشناس : قصه شنگول ومنگول

محمدطاها : عالی بوووووووود

عاااالــ💓ــــی

درسته

درسته

مرسی

سلام خدا خانوم نشیبای عزیزم رو حفظ کنه ولی اینکه شنگول و منگول نیست

خدا حفظشون کنه خانم نشیبای مهربان

قصه شنگول ومنگول

خیلی از خانم نشیبا ممنونم بابت قصه های خوب ودلنشینش

سلتم

سلام برای من قصه باز نمی شود و من ناراحتم مگ لایک نمی خواهم چون پول اضافی میاره پس نه لایک کنید ونه لایک بگیرید

درسته

عالی

خلک

ایرادی نداره

سلام

سلام خوبی

سلام عالیه

عالی بوووووووود

خوب بود

آره

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

😉

نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

دروسته

این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا
محتوای مطلب شما را حذف کنیم.


برای دانلود آهنگ کلیک کنیدDownloads-icon

قصه شنگول و منگول قدیمی صوتی را از سایت پست روزانه دریافت کنید.

منبع مطلب : tamasha.com

مدیر محترم سایت tamasha.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

قسمت اول:

قسمت دوم:

منبع مطلب : www.epubfa.ir

مدیر محترم سایت www.epubfa.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز بزبز قندی با سه بزغاله‌ش زندگی می‌کردن. بز بز قندی اسم بچه‌هاش رو گذاشته بود: شنگول، منگول و حبه انگور.

بز بز قندی همیشه بچه‌ها رو نصیحت می‌کرد و می‌گفت هرگز در را به روی کسی که نمی‌شناسند باز نکنند و خیلی مواظب آقا گرگه باشند.

او می‌گفت که آقا گرگه همیشه در کمینه.

یک روز بز بز قندی تصمیم گرفت برای خرید از کلبه بیرون بره.

او به بچه‌هاش گفت: شنگولم منگولم حبه انگورم، من دارم میرم. در رو روی کسی باز نکنین ها!

بچه‌ها با هم گفتند: نه مامان بزی، خیالت راحت باشه.

بز بز قندی بچه هارو بوسید و خداحافظی کرد و رفت.

حالا براتون بگم از آقا گرگه که پشت درختا ایستاده بود و کلبه بزبز قندی رو تماشا می‌کرد.

وقتی بز بز قندی از کلبه بیرون رفت آقا گرگه خوشحال شد. او می‌خواست برای ناهار سه بزغاله خوشمزه بخوره. کمی که گذشت آقا گرگه به طرف کلبه رفت و در زد.

بچه‌ها پرسیدند: کیه کیه در می‌زنه؟

گرگه گفت منم منم مادرتون. مادر مهربونتون. غذا آوردم براتون. درو باز کنین.

بچه‌ها گفتند: مامان ما صدای لطیف و نازکی داشت. صدای تو کلفته. تو مادر ما نیستی.

گرگه همان جا ایستاد و فکر کرد و چند دقیقه بعد دوباره در زد و با صدای نازکی گفت:

بچه‌های خوب من. من مادرتون هستم، درو باز کنین.

بچه‌ها گفتند: اگه تو مامان ما هستی دستاتو از زیر در نشون بده. آقا گرگه از زیر در دستاشو نشون داد.

بچه‌ها گفتن واه واه واه!  چه دستای سیاهی. چه ناخونای بلندی. مامان ما دستای سفیدی داره و ناخوناش تمیزه. تو مامان ما نیستی.

آقا گرگه کمی فکر کرد و بعد به طرف آسیاب دوید و دستاشو تو آرد فرو برد. ناخوناشو کوتاه کرد به طرف کلبه دوید و دستاشو از زیر در نشون داد.

بچه‌ها گفتن: مامان ما حنا به دست داشت. تو مامان ما نیستی.

آقا گرگه به طرف خونه دوید دستاشو حنا بست و به سرعت برق و باد به کلبه مامان بزی برگشت.

بچه‌ها با دیدن دستای سفید و حنا بسته‌ گرگ ناقلا گول خوردند و درو باز کردن. آقا گرگه به داخل کلبه پرید و بچه‌ها رو دنبال کرد.

حبه انگور که از همه کوچکتر بود به داخل تنور پرید و قایم شد ولی شنگول منگول بیچاره جایی برای قایم شدن پیدا نکردن.

خلاصه گرگ ناقلا در یک چشم به هم زدن بزغاله‌ها رو قورت داد. لبهایش را لیسید و با خوشحالی گفت:

به به چه ناهار خوشمزه ای نوش جان کردم. اون یکی بزغاله باشه برای بعد. الان شکمم جا نداره و بس که سنگین شده بود همان جا نشسته خوابش برد.

حالا بشنوید از مامان بزی: او با سبد خرید از شهر برگشت و چه چیزی دید؟قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی

گرگ ناقلا با شکم باد کرده  دراز به دراز افتاده بود و اثری از بچه‌ها نبود.

بزبز  قندی شروع به گریه کرد. حبه انگور که صدای مامان بزی رو شنید از تنور بیرون پرید و اشک ریزون ماجرا رو تعریف کرد.

بزبز قندی عصبانی شد. چاقوی آشپزخونه رو برداشت به طرف گرگ پرید و شکمش رو پاره کرد. شنگول و منگول بیرون پریدند و مادرشون رو بوسیدند.

بزبز قندی شکم آقا گرگه رو پر از کاه کرد و اونو دوخت . بعد گرگ گریان رو با لگد انداخت توی چاه.

بچه ها که درس بزرگی گرفته بودند به مامانشون قول دادند که همیشه حواسشون جمع باشه و گول

کسی رو نخورند.

منبع مطلب : karaland.ir

مدیر محترم سایت karaland.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا محتوای مطلب شما را
حذف کنیم. این سایت توسط سرور های قدرتمند پارس
وب سرور پشتیبانی میشود.


برای دانلود آهنگ کلیک کنیدDownloads-icon

قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی
قصه صوتی شنگول و منگول قدیمی
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *