برای خرید و دانلود کتاب قمارباز نوشته فئودور داستایفسکی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانوادهای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزشهای نظامی میدید، اما خودش به ادبیات علاقهی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشتههای اولیهی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بیثبات ترسیم میکنند.
فئودور داستایفسکی، یکی از تاثیرگذارترین رماننویسان جهان است که در طول زندگیاش در زادگاه خود بسیار مشهور بود و اکنون نیز در جهان کمتر کسی او را نمیشناسد. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است به نحوی که سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. عمده داستانهای او همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیان زده، بیمار و روانپریش.
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ نخستین رمان خود به نام بیچارگان را نوشت که داستانی دربارهی کارگران فقیر دولتی بود و مورد تشویق یک منتقد خوشنام واقع شد، اما رمان دوم داستایوفسکی، همزاد (۱۸۴۶) و همچنین نوشتههای بعدی او طی دههی ۱۸۴۰ با استقبال چندانی مواجه نشدند. با این حال همزاد امروزه به عنوان یکی از رمانهای جلوتر از زمان خود شناخته میشود. عدم موفقیت همزاد موجب شد زندگی داستایوفسکی از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۹ گرفتار بیهدفی شده و همچنین دستنوشتههایش بیشتر شبیه تجربههایی با فرمهای مختلف به نظر برسند.
در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه «مردم فقیر» را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «خانم صاحبخانه» را نوشت.فئودور داستايوفسكي قمارباز
در فاصله سالهای ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۴ کتابهای «خاطرات خانه اموات» و «آزردگان» را به چاپ رساند. در ۱۸۶۶ «جنایت و مکافات» را نوشت و در اکتبر همان سال رمان «قمارباز» را در ۲۶ روز نوشت.
نوشتن «ابله» را در ۱۸۶۹ به پایان رساند و «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال نوشت.
در ژوئیه ۱۸۷۱ «جنزدگان»، در زمستان ۱۸۷۵ «جوان خام» و در طول سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰، «برادران کارامازوف» را نوشت.
در رمانهای او درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و همچنین مسائل پیچیدهی روانی به چشم میخورد. نفوذ روانشناختی نوشتههای داستایفسکی به تاریکترین حفرههای روح انسانها، تاثیری بیسابقه بر ادبیات قرن بیستم گذاشت، تا جایی که بسیاری او را یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میخوانند. تخصص او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونهای که منجر به جنون، قتل و خودکشی میشود و همچنین در کشف احساساتی مانند تحقیر، خودویرانگری، سلطهی ظالمانه و خشم قاتل منجر به تصویرسازیهایی در رمانهایش شده که آنها را در دل تاریخ ادبیات ماندگار کردهاند.
فئودور داستایفسکی پس از فرستادن فصل آخر برادران کارامازوف برای ناشرش، در ۲۸ ژانویهی ۱۸۸۱ در سن پطرزبورگ چشم از جهان فروبست. او در زمان مرگش بر قلهی ادبیات روسیه قرار داشت و بسیاری از مردم روسیه در سوگ از دست دادن او فرو رفتند. داستایوفسکی در زمان مرگش در اروپا نیز تا حدی شناخته شده بود و امروزه نیز در حوزههای ادبی، سینمایی و ادبی استقبال زیادی از آثار او میشود.
کتاب قمارباز اثری زیبا و مهم از نویسندهی مشهور و تاثیرگذار روس، فئودور داستایفسکی، است. قمارباز، حکایت عشق حریصانهی مردی به قمار است. مردی که با هر برد حرصش بیشتر میشود و پشیمانی در کارش نیست.
فئودور داستایفسکی کتاب قمارباز را از روی زندگی خود نوشته است. زمانی که مهلت کمی برای پرداخت یکی از بدهیهایش داشته است. این اثر را با ترجمهای از جلال آلاحمد میخوانیم.
رمان قمارباز درباره قمار است. درباره آدمهایی که هر چقدر میبرند حریصتر میشوند و هرچه میبازند پشیمان نمیشوند. درباره آدمهایی که همه زندگی خود را به پای شانس میگذارند.
شخصیت اصلی رمان قمارباز، الکسی ایوانویچ است. الکسی معلم سرخانهای است که وارد خانوادهای اشرافی میشود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی میکنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد. الکسی ندانسته عاشق پولینا، خواهر زن ژنرال، میشود. اما پولینا با سنگدلی و بیاعتنایی با او رفتار میکند. با این حال وقتی الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار میدهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره میکشاند تا حدی که تمام پول خود را میبازد.
همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند میآید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار میگذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار میبینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او میبیند قمار است.
فئودور داستایفسکی مانند همیشه چنان در تحلیل شخصیتها خوب پیش میرود که در پایان احساس میکنیم آنها را میبینیم و درک میکنیم.
قمارباز برای دوستداران ادبیات روسیه، جذاب و خواندنی است. اگر دوست دارید آثار نویسندگان مشهور را بخوانید، از خواندن قمارباز لذت خواهید برد.
فیودار میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت میکرد. شهرت فئودور داستایفسکی به خاطر رمانهایش: ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. داستایفسکی در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.
مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود.
مادر بزرگ که بزرگترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود.
😥
یه پیشنهاد به عزیزانی که میخواهند این کتاب را بخوانند ، این کتاب تا انتهای فصل ۴ که حدود ۸۴ صفحه میشود ، گنگ و کسل کننده است ، این ۴ فصل را بدون تامل و با سرعت بخوانید و
فارغ از سبک نوشتاری و فلسفهی خاص نویسندگی جناب داستایوسکی که بینیاز از تشریح است، آنهم از اشخاصی مثل بنده. حاشا و کلا، پناه بر پروردگار بزرگ. اما وقتی برای خواندن نظرات بزرگان به این بخش رجوع
با کمال احترام به آقای جلال آل احمد بنده به تجربه این موضوع را لمس کرده ام که وقتی یک نویسنده مترجم یک نویسنده دیگر میشود قضیه آش ( آشپز که دوتا باشه آش یا شور میشه یا بی نمک)
دو بار و با دو ترجمه مختلف خواندمش. خواندنش را توصیه میکنم، اما نه این نسخه را. نسخه ترجمه استاد حبیبی روان تر است.
💣💣💣 خطر لو رفتن 💣💣💣
آلکسی ایوانویچ معلم سرخانه ی بچه های ژنرال است، و به صورتی بسیار ناگهانی عاشق پولینا دخترخوانده ی ژنرال می شود.
آلکسی ایوانویچ با حرف پولینا شروع به قمار می کند و در لجن فرو می رود
قبلانسخه پی دی افش راخوانده بودم داستایوسکی غول ادبیات جهان به شمارمی رودوتوصیفات روانشناسی وفلسفیش اززبان قهرمانانش حیرت انگیزاست
(۳-۱۲-[۲۰])
تحلیل رفتار آدم ها و پیامی که این کتاب به همراه داره، واقعا خیلی خوبه؛ داستان خیلی خشک و یکنواخت شروع میشه ولی هر چقدر جلوتر میره جذاب تر میشه، هیجانات و اون حس و حالی که شخصیت های داستان
کتاب های این نویسنده قلق داره خوندنش
۱: زیاد در گیر اسمها نشید
( روسا اسمای پیچیده ای دارن)
۲:شخصیت های داستان عموما روح تاریکی دارن
(یعنی شخصیت پردازیاش وسواس داشته تو پرداختن به اونا)
۳:هر مدتی یه نفس عمیق بکشید و محیط و عوض
علی الرغم آنکه شنیده بودم که فئودور داستایوفسکی داستان نویسی با سبکی پوج گرایانه است
در انتهای این اثر عجیب و به یاد ماندنی در یافتم که داستایوفسکی نگاه مثبتی به زندگی داشت
به این جمله توجه کنید
باید از میان مردگان برخیزم
یا
اگه هنوز کتابو نخوندین نظر منو نگاه نکنین..
نمیدونم چه علتی داره که جوری که قمار رو توصیف کرده بود باعث میشد منم مثل شخصیت اصلی فکر کنم.. جوری که آخر داستان که میگه نه دیگه قمار نمیکنم مطمئنم که این
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
فئودور داستايوفسكي قمارباز
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات نشر چشمه
۳.۹
(۶۰۷)
۳۳۶ دیدگاه
۴ پرسش
۹۲% (۲۶۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شومیز
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
نسخه الکترونیکی
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نیکا
منتخب
عملکرد
عالی
فئودور داستايوفسكي قمارباز
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا
۵ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نیکا
منتخب
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
بررسی تخصصی
همه چیز پای میز قمار
داستایوفسکی در اکتبر سال 1866 داستان «قمارباز» را تنها در 26 روز نگاشت. او در این داستان نسبتا کوتاه با نگاهی روانکاوانه به مشکل قماربازی و قشر قمارباز میپردازد. درواقع او این داستان را براساس تجربهی شخصی خود در دوران اقامت خارج از کشور نوشته است. روزگاری که قمار باعث شد درمانده و مستاصل و بیپول از آلمان به روسیه بازگردد. داستایوفسکی در آلمان به دلیل مشکلات مالی و قماربازی دوران سختی را گذراند. او پس از بازگشت به کشورش برای رهایی از بدهیها و کسب درآمد داستانی نوشت که در آن تجربهی تلخ خودش از بازی قمار را به شکلی تاثیرگذار روایت میکند. او در این اثر نیز همچون آثار دیگرش شخصیتهای داستان را با مهارت کامل از نظر روانشناختی تحلیل میکند. مهمترین بخشهای مربوط به روان در این داستان پای میز قمار میگذرد و نویسنده از احساسات یک قمارباز در لجظههای برد و باخت پرده برمیدارد. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «عاقبت از سفر دوهفتهایام بازگشتم. گروه ما سه روز بود که به رولتنبورگ آمده بودند. خیال میکردم با بیصبری در انتظار بازگشت مناند، ولی اشتباه کرده بودم. ژنرال بسیار بیخیال به نظر میرسید. از سر نخوت چند کلمهای با من حرف زد و بعد مرا به خواهرش حواله کرد. پیدا بود که توانسته بودند از جایی پولکی وام بگیرند…»
راوی داستان، آلکسی ایوانویچ معلم سرخانهی فرزندان یک ژنرال روس است که بر اثر ولخرجی ثروتشان را از دست داده و در شهر کوچکی در اروپای مرکزی زندگی میکنند. آنها به انتظار مرگ عمهی ژنرال نشستهاند تا ارث مناسبی از طرف او به آنها برسد. در این میان آلکسی دلبستهی پولینا خواهر همسر ژنرال میشود. پولینا زن هوسبازی است که مقداری پول به آلکسی قرض میدهد و او را به سر میز قمار میفرستد. آلکسی به شانس و برد خود در قمار اطمینان دارد و به خاطر پولینا به قمارخانه میرود «آری گاهی اندیشهای که هرزهگردتر از آن نباشد، اندیشهای که سخت محال در نظر آید، طوری وسوسه دایمی ذهن میشود که دست آخر آدم آن را شدنی میانگارد… تازه از این هم بیشتر: در جایی که چنین اندیشهای با آرزویی قوی و پرشور جفت شود، آدم چه بسا آن را محتوم و ناگزیر و حکم ازلی بپندارد و وقوع آن را حتمی و مقدور بداند! شاید از این هم باز بیشتر، نوعی الهام، نوعی کوشش فوقالعاده اراده، که تخیلآگین شده باشد، یا باز هم چیز دیگری… نمیدانم چی، اما به هر تقدیر، آن شب (که تا عمر دارم از یادم نمی رود) معجزهای رخ داد.» قمارباز همچون دیگر آثار داستایفسکی برادران کارامازوف، ابله و جنایت و مکافات تبحر این نویسنده را در تجزیه و تحلیل روان بشر نشان میدهد همانطور که نیچه عقیده داشت آنچه دربارهی روانشناسی آموخته نتیجهی مطالعهی آثار این نویسندهی بینظیر روس است.
مشخصات
نویسنده
فیودور داستایوسکی
مترجم
سروش حبیبی
شابک
۹۷۸۶۰۰۲۲۹۱۸۲۰
ناشر
چشمه
موضوع
رمان خارجی
قطع
رقعی
نوع جلد
شومیز
گروه سنی
بزرگسال
تعداد صفحه
۲۱۵
تعداد جلد
۱
وزن
۲۴۲ گرم
سایر توضیحات
– از یادداشتهای یک جوان
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
سانسور شده؟!ترجمه آقای اتش براب بدون سانسور هستش؟
بین ترجمه سروش حبیبی و آتش بر آب کدوم بهتره؟
این ترجمه سانسور شده؟
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایوسکی نشر چشمه
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-39558
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
The Gambler (Russian: Игрокъ, romanized: Igrok; modern spelling: Игрок) is a short novel by Fyodor Dostoevsky about a young tutor in the employment of a formerly wealthy Russian general. The novella reflects Dostoevsky’s own addiction to roulette, which was in more ways than one the inspiration for the book: Dostoevsky completed the novella in 1866 under a strict deadline to pay off gambling debts.[1]
The Gambler treated a subject Fyodor Dostoevsky himself was familiar with: gambling. Fyodor Dostoevsky gambled for the first time at the tables at Wiesbaden in 1863.[2] From that time till 1871, when his passion for gambling subsided, he played at Baden-Baden, Homburg, and Saxon-les-Bains frequently, often beginning by winning a small amount of money and losing far more in the end.[2] He first mentions his interest in gambling in a letter he sent to his first wife’s sister on 1 September 1863 describing his initial success:[3]
Please do not think that, in my joy over not having lost, I am showing off by saying that I possess the secret of how to win instead of losing. I really do know the secret — it is terribly silly and simple, merely a matter of keeping oneself under constant control and never getting excited, no matter how the game shifts. That’s all there is to it — you just can’t lose that way and are sure to win.
Within a week he lost his winnings and was forced to beg his family for money. He wrote to his brother Mikhail on 8 September 1863:[2]
And I believed in my system … within a quarter of an hour I won 600 francs. This whetted my appetite. Suddenly I started to lose, couldn’t control myself and lost everything. After that I … took my last money, and went to play … I was carried away by this unusual good fortune and I risked all 35 napoleons and lost them all. I had 6 napoleons d’or left to pay the landlady and for the journey. In Geneva I pawned my watch.فئودور داستايوفسكي قمارباز
Fyodor Dostoevsky then agreed to a hazardous contract with F. T. Stellovsky that if he did not deliver a novel of 12 or more signatures by 1 November 1866, Stellovsky would acquire the right to publish Dostoevsky’s works for nine years, until 1 November 1875, without any compensation to the writer.[2][4] He noted down parts of his story, then dictated them to one of the first stenographers in Russia and his wife-to-be, young Anna Grigorevna, who transcribed them and copied it neatly out for him.[1][4] With her help, he was able to finish the book in time.[1]
The first-person narrative is told from the point of view of Alexei Ivanovich, a tutor working for a Russian family living in a suite at a German hotel.
The patriarch of the family, The General, is indebted to the Frenchman de Grieux and has mortgaged his property in Russia to pay only a small amount of his debt.
Upon learning of the illness of his wealthy aunt, “Grandmother”, he sends streams of telegrams to Moscow and awaits the news of her demise. His expected inheritance will pay his debts and gain Mademoiselle Blanche de Cominges’s hand in marriage.
Alexei is hopelessly in love with Polina, the General’s niece. She asks him to go to the town’s casino and place a bet for her. After hesitations, he succumbs and ends up winning at the roulette table. He returns to her the winnings but she will not tell him the reason she needs money. She only laughs in his face (as she does when he professes his love) and treats him with cold indifference, if not downright malice. He only learns the details of the General’s and Polina’s financial state later in the story through his long-time acquaintance, Mr. Astley. Astley is a shy Englishman who seems to share Alexei’s fondness of Polina. He comes from English nobility and has a good deal of money.
One day while Polina and Alexei are on a walk he swears an oath of servitude to her. He tells her while on a walk on the Schlangenberg (a mountain in the German town) that all she had to do was give the word and he would gladly walk off the edge and plummet to his death. Thereafter, they see Baron and Baroness Wurmerhelm. Polina dares him to insult the aristocratic couple and he does so with little hesitation. This sets off a chain of events that details Mademoiselle Blanche’s interest in the General and gets Alexei fired as tutor of the General’s children. Shortly after this, Grandmother shows up and surprises the whole party of debtors and indebted. She tells them all that she knows all about the General’s debt and why the Frenchman and woman are waiting around the suite day after day. She leaves the party of death-profiteers by saying that none of them are getting any of her money. She then asks Alexei to be her guide around the town famous for its healing waters and infamous for its casino where the tables are stacked with piles of gold; she wants to gamble.
After being ushered to the roulette table, she plays and wins 13,000 Friedrichs d’ors (7000–8000 roubles), a significant amount of money. After a short return to the hotel, she comes back to roulette tables and she starts to get the bug; before she leaves the town, she’s lost over a hundred thousand roubles in three days.
When Alexei gets back to his room after sending Grandmother off at the railway station, he’s greeted by Polina. She shows him a letter where des Grieux says he has started legal proceedings to sell General’s properties mortgaged to him, but he is returning properties worth fifty thousand roubles to General for Polina’s benefit. des Grieux says he feels he had fulfilled all his obligations that way. Polina tells Alexei she is des Grieux’s mistress and she wishes she had fifty thousand to fling at des Grieux’s face. Upon hearing this, Alexei runs out of the room and to the casino where he in a feverish rush of excitement wins in few hours two hundred thousand florins (100,000 francs) and becomes a rich man. When he gets back to his room and the waiting Polina, he empties his pockets full of gold (Alexei estimates the weight to some 4 kilograms (8.8 lb)) and bank notes onto the bed. At first she accuses him of trying to buy her like des Grieux, but then she embraces him. They fall asleep on the couch. Next day, she asks for fifty thousand florins (25,000 francs) and when he gives it to her, she flings that money at Alexei’s face and runs off to Mr. Astley (Polina and Mr. Astley had been secretly meeting and exchanging notes; she was supposed to meet Astley the night before, but had come by mistake to Alexei’s room). Alexei doesn’t see her again.
After learning that the General wouldn’t be getting his inheritance and that Prince Nilski is penniless, Mademoiselle Blanche leaves the hotel with her mother/chaperone for Paris and seduces Alexei to follow her. Alexei goes with them, and they stay together for almost a month, he allowing Mlle Blanche to spend his entire fortune on Mlle Blanche’s personal expenses, carriages and horses, dinner dances, and a wedding-party. After getting herself financially secured, in order to get an accepted status in the societies, Mlle Blanche unexpectedly marries the General, who has followed her to Paris.
Alexei starts to gamble to survive. One day he passes Mr. Astley on a park bench in Bad Homburg and has a talk with him. He finds out from Astley that Polina is in Switzerland and actually does love Alexei. Astley tells that Grandmother has died and left Polina and the children financially secured. The General has died in Paris. Astley gives him some money but shows little hope that he will not use it for gambling. Alexei goes home, initially promising himself to head for Switzerland the next day, yet recollects a past incident where he spent the last of his money on gambling and won big. Drawing parallels to his destitution now, and believing himself to be predestined to win, he makes up his mind to try his luck at the roulette tables one last time before leaving for Switzerland tomorrow.
In order of appearance:
Chapter 1
I can’t stand this lackeyishness in the gossip columns of the whole world, and mainly in our Russian newspapers: … first, the extraordinary magnificence and splendor of the gaming rooms in the roulette towns on the Rhine, and second, the heaps of gold that supposedly lie on the tables … There is no magnificence in these trashy rooms, and as for the gold, not only are there no heaps on the tables, but there’s scarcely even the slightest trace.
Chapter 3
Why is gambling worse than any other way of making money—trade, for instance?
Chapter 6
…is it really not clear yet which is more vile—Russian outrageousness or the German way of accumulation through honest work?
Chapter 9
Des Grieux was like all Frenchmen, that is, cheerful and amiable when it was necessary and profitable, and insufferably dull when the necessity to be cheerful and amiable ceased. A Frenchman is rarely amiable by nature; he is always amiable as if on command, out of calculation.
Chapter 15
The novel was the basis of a 1917 opera by Sergei Prokofiev, The Gambler.
Several films have been inspired by the book. The Great Sinner, a loose adaptation, starred Gregory Peck and Ava Gardner under the direction of Robert Siodmak in 1949. Le joueur, a 1958 french film adaptation by Claude Autant-Lara, starred by Gérard Philipe. A 1972 co-production of the USSR and Czechoslovakia by Lenfilm studio and Barrandov Studios, directed by Alexei Batalov, follows the book closely.
There are two movies based on Dostoevsky’s life during the time when he was writing the novella: the 1981 Soviet film Twenty Six Days from the Life of Dostoyevsky and the Hungarian director Károly Makk’s 1997 film The Gambler.
A TV mini-series was broadcast on BBC in 1969, and rebroadcast by Masterpiece Theatre in the US.[5]
A radio play version was aired by BBC Radio 4 in December 2010, written by Glyn Maxwell and directed by Guy Retallack.[6]
A two-part modern-day adaptation, written by Dolya Gavanski (who also played “Polina”) and entitled The Russian Gambler, was broadcast on BBC Radio 4 as part of its Classic Serial series in November 2013 and re-broadcast on BBC Radio 4 Extra in March 2018. The cast also included Ed Stoppard as Alexei.[7]
برای خرید و دانلود کتاب قمارباز نوشته فئودور داستایفسکی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانوادهای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزشهای نظامی میدید، اما خودش به ادبیات علاقهی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشتههای اولیهی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بیثبات ترسیم میکنند.
فئودور داستایفسکی، یکی از تاثیرگذارترین رماننویسان جهان است که در طول زندگیاش در زادگاه خود بسیار مشهور بود و اکنون نیز در جهان کمتر کسی او را نمیشناسد. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است به نحوی که سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. عمده داستانهای او همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیان زده، بیمار و روانپریش.
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ نخستین رمان خود به نام بیچارگان را نوشت که داستانی دربارهی کارگران فقیر دولتی بود و مورد تشویق یک منتقد خوشنام واقع شد، اما رمان دوم داستایوفسکی، همزاد (۱۸۴۶) و همچنین نوشتههای بعدی او طی دههی ۱۸۴۰ با استقبال چندانی مواجه نشدند. با این حال همزاد امروزه به عنوان یکی از رمانهای جلوتر از زمان خود شناخته میشود. عدم موفقیت همزاد موجب شد زندگی داستایوفسکی از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۹ گرفتار بیهدفی شده و همچنین دستنوشتههایش بیشتر شبیه تجربههایی با فرمهای مختلف به نظر برسند.
در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه «مردم فقیر» را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «خانم صاحبخانه» را نوشت.فئودور داستايوفسكي قمارباز
در فاصله سالهای ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۴ کتابهای «خاطرات خانه اموات» و «آزردگان» را به چاپ رساند. در ۱۸۶۶ «جنایت و مکافات» را نوشت و در اکتبر همان سال رمان «قمارباز» را در ۲۶ روز نوشت.
نوشتن «ابله» را در ۱۸۶۹ به پایان رساند و «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال نوشت.
در ژوئیه ۱۸۷۱ «جنزدگان»، در زمستان ۱۸۷۵ «جوان خام» و در طول سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰، «برادران کارامازوف» را نوشت.
در رمانهای او درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و همچنین مسائل پیچیدهی روانی به چشم میخورد. نفوذ روانشناختی نوشتههای داستایفسکی به تاریکترین حفرههای روح انسانها، تاثیری بیسابقه بر ادبیات قرن بیستم گذاشت، تا جایی که بسیاری او را یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میخوانند. تخصص او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونهای که منجر به جنون، قتل و خودکشی میشود و همچنین در کشف احساساتی مانند تحقیر، خودویرانگری، سلطهی ظالمانه و خشم قاتل منجر به تصویرسازیهایی در رمانهایش شده که آنها را در دل تاریخ ادبیات ماندگار کردهاند.
فئودور داستایفسکی پس از فرستادن فصل آخر برادران کارامازوف برای ناشرش، در ۲۸ ژانویهی ۱۸۸۱ در سن پطرزبورگ چشم از جهان فروبست. او در زمان مرگش بر قلهی ادبیات روسیه قرار داشت و بسیاری از مردم روسیه در سوگ از دست دادن او فرو رفتند. داستایوفسکی در زمان مرگش در اروپا نیز تا حدی شناخته شده بود و امروزه نیز در حوزههای ادبی، سینمایی و ادبی استقبال زیادی از آثار او میشود.
کتاب قمارباز اثری زیبا و مهم از نویسندهی مشهور و تاثیرگذار روس، فئودور داستایفسکی، است. قمارباز، حکایت عشق حریصانهی مردی به قمار است. مردی که با هر برد حرصش بیشتر میشود و پشیمانی در کارش نیست.
فئودور داستایفسکی کتاب قمارباز را از روی زندگی خود نوشته است. زمانی که مهلت کمی برای پرداخت یکی از بدهیهایش داشته است. این اثر را با ترجمهای از جلال آلاحمد میخوانیم.
رمان قمارباز درباره قمار است. درباره آدمهایی که هر چقدر میبرند حریصتر میشوند و هرچه میبازند پشیمان نمیشوند. درباره آدمهایی که همه زندگی خود را به پای شانس میگذارند.
شخصیت اصلی رمان قمارباز، الکسی ایوانویچ است. الکسی معلم سرخانهای است که وارد خانوادهای اشرافی میشود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی میکنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد. الکسی ندانسته عاشق پولینا، خواهر زن ژنرال، میشود. اما پولینا با سنگدلی و بیاعتنایی با او رفتار میکند. با این حال وقتی الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار میدهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره میکشاند تا حدی که تمام پول خود را میبازد.
همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند میآید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار میگذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار میبینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او میبیند قمار است.
فئودور داستایفسکی مانند همیشه چنان در تحلیل شخصیتها خوب پیش میرود که در پایان احساس میکنیم آنها را میبینیم و درک میکنیم.
قمارباز برای دوستداران ادبیات روسیه، جذاب و خواندنی است. اگر دوست دارید آثار نویسندگان مشهور را بخوانید، از خواندن قمارباز لذت خواهید برد.
فیودار میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. اما در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت میکرد. شهرت فئودور داستایفسکی به خاطر رمانهایش: ابله، قمارباز، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات است. داستایفسکی در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ از دنیا رفت.
مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود.
مادر بزرگ که بزرگترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود.
😥
یه پیشنهاد به عزیزانی که میخواهند این کتاب را بخوانند ، این کتاب تا انتهای فصل ۴ که حدود ۸۴ صفحه میشود ، گنگ و کسل کننده است ، این ۴ فصل را بدون تامل و با سرعت بخوانید و
فارغ از سبک نوشتاری و فلسفهی خاص نویسندگی جناب داستایوسکی که بینیاز از تشریح است، آنهم از اشخاصی مثل بنده. حاشا و کلا، پناه بر پروردگار بزرگ. اما وقتی برای خواندن نظرات بزرگان به این بخش رجوع
با کمال احترام به آقای جلال آل احمد بنده به تجربه این موضوع را لمس کرده ام که وقتی یک نویسنده مترجم یک نویسنده دیگر میشود قضیه آش ( آشپز که دوتا باشه آش یا شور میشه یا بی نمک)
دو بار و با دو ترجمه مختلف خواندمش. خواندنش را توصیه میکنم، اما نه این نسخه را. نسخه ترجمه استاد حبیبی روان تر است.
💣💣💣 خطر لو رفتن 💣💣💣
آلکسی ایوانویچ معلم سرخانه ی بچه های ژنرال است، و به صورتی بسیار ناگهانی عاشق پولینا دخترخوانده ی ژنرال می شود.
آلکسی ایوانویچ با حرف پولینا شروع به قمار می کند و در لجن فرو می رود
قبلانسخه پی دی افش راخوانده بودم داستایوسکی غول ادبیات جهان به شمارمی رودوتوصیفات روانشناسی وفلسفیش اززبان قهرمانانش حیرت انگیزاست
(۳-۱۲-[۲۰])
تحلیل رفتار آدم ها و پیامی که این کتاب به همراه داره، واقعا خیلی خوبه؛ داستان خیلی خشک و یکنواخت شروع میشه ولی هر چقدر جلوتر میره جذاب تر میشه، هیجانات و اون حس و حالی که شخصیت های داستان
کتاب های این نویسنده قلق داره خوندنش
۱: زیاد در گیر اسمها نشید
( روسا اسمای پیچیده ای دارن)
۲:شخصیت های داستان عموما روح تاریکی دارن
(یعنی شخصیت پردازیاش وسواس داشته تو پرداختن به اونا)
۳:هر مدتی یه نفس عمیق بکشید و محیط و عوض
علی الرغم آنکه شنیده بودم که فئودور داستایوفسکی داستان نویسی با سبکی پوج گرایانه است
در انتهای این اثر عجیب و به یاد ماندنی در یافتم که داستایوفسکی نگاه مثبتی به زندگی داشت
به این جمله توجه کنید
باید از میان مردگان برخیزم
یا
اگه هنوز کتابو نخوندین نظر منو نگاه نکنین..
نمیدونم چه علتی داره که جوری که قمار رو توصیف کرده بود باعث میشد منم مثل شخصیت اصلی فکر کنم.. جوری که آخر داستان که میگه نه دیگه قمار نمیکنم مطمئنم که این
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
قمارباز (روسی: Игрок، Igrok) رمان کوتاهی از داستایفسکی است، رمان نشان دهنده اعتیاد خود داستایفسکی به رولت میباشد که الهام بخش نوشتن این کتاب شد، نویسنده در هنگام نوشتن کتاب تحت مهلت سختی برای بازپرداخت بدهیاش ناشی از قمار بود.
قمارباز یکی از آثار درخور و ممتاز داستایفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز نگاشته شدهاست.
داستان رمان ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحولات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
راوی داستان آلکسی ایوانوویچ فردی دانشگاه رفته و به قول خودش نجیبزادهاست که شغل آموزگاری دارد. داستان از جایی شروع میشود که وی به عنوان معلم سرخانهٔ نوههای ژنرال در استخدام او است. ژنرال افسر بازنشستهٔ ارتش روسیه است که در ضمن داستان اشاره میشود که با درجهٔ سرهنگی بازنشسته شدهاست؛ ولیکن خود را همه جا ژنرال معرفی میکند و دیگران نیز او را به این نام میخوانند. ژنرال به سبب بدهی سنگین مالی، تمام املاکش را در روسیه گرو گذاشته و حالا همراه خانوادهٔ خود در هتلی در رولتنبورگ اقامت دارد. راوی تعریف میکند که جز خانوادهٔ ژنرال و او که به عنوان معلم بچهها ملازم آنها است، چه کسانی در کنار ژنرال هستند: مارکیز دوگریو یک بورژوای فرانوسوی که ژنرال مبلغ زیادی به او بدهکار است، مادمازل بلانش دوکومنژ که ژنرال دل به او بسته همراه با مادرش کنتس دوکومونژ، مستر آسلی یک نجیب زادهٔ انگلیسی که سهامدار کارخانهٔ قند است و پرنس نیلسکی که ارتباط خاصی با خانواده ندارد ولی در گردشها آنها را همراهی میکند.
فئودور داستايوفسكي قمارباز
راوی عشق جنون آمیزی به پولینا الکساندرونا پراسکوویا، دختر خواندهٔ ژنرال، دارد. این احساس از یک سو و تمایل او برای به چالش کشیدن آدمهای متظاهر افرادش برای این که نقاب نزاکت و ادب را از چهرهٔ خود بردارند و نیات مادی و پست خود را نمایان کنند، باعث میشود بی پروا به بحثهایی با ژنرال و دوگریو بپردازد که موجبات خشم و تعجب ایشان را برمیانگیزد؛ ولی نکته سنجیهای رندانهٔ راوی باعث میوشود که آندو در بسیاری از موارد از واکنش دادن به حرفهای او عاجز شوند. مستر آسلی این رفتار راوی را میپسندد و لذا با او طرح دوستی میریزد و ضمن گفتگوهایش با او فاش میکند که مادمازل بلانش و دوگریو هیچکدام حقیقتاً نسب اشرافی ندارند.
خالهٔ ژنرال که ملاکی پیر در مسکو است، سخت بیمار است. ژنرال به این امید که با مرگ او با ارثی که دریافت خواهد کرد به کارهایش سامانی خواهد داد، به تکاپو میافتد و مرتب تلگراف هایی به مسکو میفرستد تا از وضعیت سلامتی خاله که او را «مادر بزرگ» خطاب میکنند با خبر شود. بلانش و دوگریو که هرکدام به سهم خویش برای این پولها دندان تیز کردهاند، مشوق ژنرال در ارسال پیدرپی تلگرامها هستند.
در همین اثنا پولینا که تنها سلوک پیشینش با راوی خلاصه در ریشخند کردن احساسات او نسبت به خودش میشده، نزد راوی میآید و پولی به او میسپارد و از او میخواهد که به کازینو برود و برایش بازی کند. پولینا از گفتن این که انگیزهاش از این کار چیست طفره میرود و راوی با خودش فکر میکند که او حتماً احتیاج مالی قابل ملاحظهای دارد که دست به دامان قمار شده وگرنه بعید است که هدف او صرفاً تفریح باشد. راوی در حالی که سرمایهٔ پولینا را افزایش داده نزد او بازمیگردد ولی بار هم با رفتار تحقیرآمیز پولینا مواجه میشود. با این همه، میپذیرد که به دو شرط دوباره برای او بازی کند: اول این که پولینا انگیزهٔ خودش را از این امر با او در میان بگذارد و دوم این که در صورت برد مبلغ را برای پاداش دادن به راوی نصف نکند. راوی در دفعات بعد در بازی شکست میخورد؛ ولیکن اینطور وانمود میکند که آنچه باخته سرمایه خودش بوده تا آبروی پولینا حفظ شود. پولینا بیتوجه به همهٔ اینها مرتب راوی را مسخره میکند. خصوصاً به او یادآوری میکند که ضمن گردشی که قبلاً در کوهستان داشتهاند به او گفتهاست که اگر پولینا اراده کند خودش را در دره میاندازد. پولینا برای این که جرئت راوی را به چالش بکشد از او میخواهد به بارون و بارونسی که در هتل آنها اقامت دارند اهانت کند. راوی در کمال ناباوری پولینا پیش چشمان بارون متلکی که حاکی از علاقهٔ او به بارونس است، به بارونس میگوید و در گستاخانه در جواب خشم بارون لهجهٔ برلینی او را با تمسخر تقلید میکند.
بارون شکایت راوی را به ژنرال میبرد و ژنرال که از یک سو نگران موقعیت اجتماعی سخت متزلزل خود است و از سوی دیگر از طرف بلانش که سال قبل با بارون در همین شهر اصطکاکی داشته و مایل نیست خاطرهٔ ماجرا زنده شود، تحت فشار قرار میگیرد و بیدرنگ عذر آلکسی ایوانوویچ را میخواهد و او را به خاطر عدم نزاکتش شماتت میکند. راوی با خونسردی در توجیه رفتارش آسمان و ریسمان میبافد و در نهایت میگوید بارون با این کارش به او توهین کردهاست. چرا که او را آنقدر صغیر و وابسته دانسته که نتواند مسئولیت کارهایش را برعهده گیرد و شکایت او را به ژنرال برده. راوی ژنرال را تهدید میکند که حتماً از بارون در این زمینه به واسطهٔ مستر آسلی توضیح خواهد خواست و اگر توضیح لازم و عذرخواهی او را دریافت نکند، وی را به دوئل دعوت میکند. ژنرال از این بیباکی راوی به وحشت میافتد و سعی میکند با تطمیع او را آرام کند؛ ولی میل شیطنت آمیز راوی به رسوایی به بار آوردن باعث میشود که او لج کند. دوگریو برای این که راوی را از تصمیمش منصرف کند واسطه میشود و چون سرسختی او را میبیند، دستخطی از پولینا به او نشان میدهد که از او میخواهد ماجرا را تمام کند. راوی به خواست پولینا تن میدهد؛ ولی سخت به رابطهٔ او و دوگریو مشکوک میشود و حدس میزند که پولینا از جانب او و ژنرال تحت فشار بوده که این نامه را نوشته.
چندی بعد در میانهٔ حیرت همگان مادربزرگ با خدم و حشم خود به رولتنبورگ میآید. او نه تنها در حال احتضار نیست، بلکه برای تکمیل معالجات خود و استفاده از آب معدنی شفابخش به رولتنبورگ آمدهاست. مادربزرگ به ژنرال میگوید که از تلگرامهایی که او به مسکو فرستاده آگاه است و میداند که آنها در آرزوی مرگ او بودهاند. مادربزرگ در حالی که راوی را مأمور میکند که شهر را نشان او بدهد، به کازینو میرود و با اصرار عجیبش به شرط بستن روی عدد صفر ۱۳۰۰۰ فردریک طلا معادل حدود ۸۰۰۰ روبل برنده میشود. مادربزرگ سرمست از پیروزی خودش شب را به بذل و بخشش میگذارند و فردا دوباره به کازینو بازمیگردد؛ ولی اینبار سخت میبازد. کار به جایی میکشد که پول نقدی برای مادربزرگ باقی نمیماند. یک بنگاه مالی و اعتباری اسناد و اوراق بهادار مادربزرگ را به ثمن بخس از او میخرد و مادربزرگ با پول نقد حاصل بازی میکند و باز میبازد. ژنرال و دوگریو وحشتزده از این که مادربزرگ تمام اموالش را بر باد دهد، سعی میکنند با تهدید او را از ادامهٔ قمار منصرف کنند؛ ولی اینها هیچکدام افاقه نمیکند. در حالی که راوی دیگر با مادربزرگ در کازینو همراهی نمیکند، او با راهنمایی لهستانیهای شیادی که دورش را گرفتهاند آخرین پولهایش را میبازد و در حالی که فقط به اندازهٔ بازگشت به مسکو برایش پول باقی مانده، رولتنبورگ را به مقصد مسکو ترک میکند. قبل از رفتن، از رفتار خودش ابراز ندامت میکند و به پولینا پیشنهاد میدهد به مسکو بیاید و با او زندگی کند. پولینا که میداند ژنرال چنان مفتون عشق بلانش است که کاملاً فرزندخواندههایش را فراموش کردهاست، از ترس سرنوشت خواهر و برادر کوچکش، درخواست مادربزرگ را مؤدبانه رد میکند. بلانش که میبیند ژنرال آه در بساط ندارد، او را ترک میکند و با پرنس نیلسکی گرم میگیرد. ژنرال ضربه روحی شدیدی میخورد و تقریباً دیوانه میشود. عمر رابطهٔ بلانش با پرنس هم چندان به طول نمیانجامد.
در همین اثنا راوی شبی در بازگشت به اتاقش در هتل، پولینا را آنجا مییابد. پولینا در حالی که سخت مشوش است، اعتراف میکند که معشوقهٔ دوگریو بودهاست. پولینا نامهٔ دوگریو را به راوی نشان میدهد که حاکی از آن است که با وجود بدهی سنگین ژنرال به او حاضر است ۵۰۰۰ فرانک به تلافی محبتهای پولینا به او بدهد. پولینا با نفرت میگوید که کاش ۵۰۰۰ فرانک داشت تا آن را در صورت دوگریو میکوبید و بیمهری او را تلافی میکرد. راوی در حالتی نامتعادل و نشئتزده از هتل به کازینو میرود و بعد از ساعتها بازی با مبلفی عظیم از بردهایش چنانکه جیبهایش مملو از اسکناس و طلا است و نمیتواند راه برود به هتل بازمیگردد. پولینا در ابتدا فکر میکند که راوی مانند دوگریو میخواهد او را با پول بخرد ولی بعد از آن به راوی محبت میکند و در صحبتهای هذیان گونهاش اشاره میکند که او همان شب با آسلی قرار داشته و چه بسا آسلی همین الان پشت پنجره هتل منتظر او باشد. صبح، پولینا ۵۰۰۰ فرانک از راوی طلب میکند و وقتی راوی تقاضای او را اجابت میکند، پولینا پولها را با تحقیر به صورت او میکوبد و از اتاقش میگریزد. راوی که مطمئن شده سلامت عقل پولینا زائل گشتهاست، در جستجوی او نزد مستر آسلی میرود. آسلی سربسته میگوید که پولینا نزد او است و گو این که از سرنوشت محتوم راوی آگاه باشد پیشبینی میکند که آلکسی ایوانوویچ همان روز رولتنبورگ را به مقصد پاریس ترک خواهد کرد. وقتی راوی بازمیگردد، بلانش با عشوه او را برای این که در سفر به پاریس همراهیاش کند، اغوا میکند. راوی میپذیرد که همراه بلانش به پاریس برود.
در پاریس، بلانش پولهای آلکسی ایوانوویچ را به نحوی افسارگسیخته در راه امور تجملی مثل اسب و کالسکه مجلل، مهمانیهای رقص شبانه و آپارتمانهای گرانقیمت خرج میکند. او در این میانه از پولهای خود راوی به او خرجی میدهد و نه تنها رابطهٔ عاطفی با او ندارد، بلکه مرتب با معشوق خود، آلبر، دیدار میکند. وقتی بلانش متوجه میشود که بیتوجهی راوی به کارهای او نه از سر سادهلوحی، که برخاسته از درویش مسلکی و مناعت طبع ذاتی او است، به او ابراز علاقه میکند؛ ولی راوی وقعی به او نمینهد. ژنرال در تعقیب بلانش به پاریس میآید و بلانش که حالا با پولهای راوی ظاهر زندگی خود را ساخته، برای مستحکم کردن جایگاه اجتماعی خودش با ژنرال سرانجام ازدواج میکند و خرج عروسی را از آخرین اموال باقیماندهٔ آلکسی ایوانوویچ میپردازد.
راوی پاریس را ترک میکند و در سفرهای پی دی پی در شهرهای اروپایی بیشتر و بیشتر در باتلاق اعتیاد به قمار فرومیرود. کار به جایی میکشد که به دلیل عجز از پرداخت مبلغ باختش به زندان میافتد، ولی ناشناسی که تا پایان داستان مشخص نمیشود کیست، قرض او را پرداخته و از حبس خارجش میکند. بعد از آزادی در سمت منشی برای یک آلمانی فرومایه کار میکند و چون صاحبکارش بیپول میشود، مقرری او را تا حقوق یک نوکر ساده کم میکند. روای در یک قمار پول زیادی برنده میشود و صاحب کارش را ترک میکند تا به هامبورگ برود؛ ولی درست نیم ساعت قبل از سوار شدن به قطار، عمده پولش را در کازینو میبازد. چندی بعد در هامبورگ در پارکی مستر آسلی را میبیند و از او احوال پولینا را میپرسد. آسلی با اکراه تعریف میکند که مادربزرگ در مسکو مردهاست و مبلغی برای پولینا به ارث گذاشتهاست. پولینا در حال حاضر با خانوادهٔ خواهر آسلی در سوئیس به سر میبرد. ژنرال از ارثیهٔ مادربزرگ بینصیب نمانده، ولی خود او هم چندی پیش قالب تهی کرده و اموالش همه به بلانش رسیدهاست. راوی اکراه آسلی در حرف زدن دربارهٔ پولینا را حمل بر این میکند که او نیز مانند خودش مورد بیمهری پولینا قرار گرفتهاست. از همین رو با یادآوری رابطهٔ پولینا با دوگریو نطق قرایی در این باب که دن ژوئنهای فرانسوی همانند دوگریو همواره گوی سبقت را در دلبری از دوشیزگان روس از امثال خودش و آسلی خواهند ربود، میکند. آسلی از حرفهای راوی به خشم میآید و فاش میکند که علت حضور او در هامبورگ این است که پولینا برای آگاهی از احوال راوی او را به آنجا فرستاده و پولینا به راوی علاقهمند است. راوی با شنیدن این حرف منقلب میشود. آسلی هنگام خداحافظی ۱۰ لویی پول به راوی میدهد و به او میگوید که اگر ایمان داشت او قمار را ترک میکند ۱۰۰۰ لیره به او میداد تا کاری جدید برای خودش راه بیندازد؛ ولی در شرایط کنونی فکر میکند که ۱۰ لویی و ۱۰۰۰ لیره برای راوی فرقی ندارد. راوی با آسلی روبوسی میکند و از او خداحافظی میکند. او با شنیدن مهر پولینا به خودش برای ترک قمار انگیزه پیدا کردهاست و در اندیشه است که هامبورگ را به مقصد سوئیس ترک کند. او به یاد میآورد که چگونه یک روز در حالی که فقط یک گلدن در جیب داشت، شکست خورده از کازینو بیرون آمده بود، ولی با اراده بازگشته بود و با سرمایهای چند برابر کازینو را ترک کرده بود. او با خود میاندیشد که باز هم میتواند بعد از شکست برخیزد، بعد از مرگ زنده شود و همه چیز را عوض کند.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن وجود دارد تا فقط انتخاب کند و گردانه را بچرخاند، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیرکننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتهای داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردانهٔ زندگی را به حرکت درمیآورند و هر بار بر روی عددی -شرایطی- خاص نشانهٔ گردانه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
همانند بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات روسیه این اثر هم ابتدا نه از زبان اصلی خودش، بلکه از فرانسه به فارسی برگردانده شد. ترجمهٔ جلال آلاحمد از این اثر از مشهورترین کارهای وی در حوزهٔ ترجمه بهشمار میرود که توسط انتشارات فردوسی منتشر شدهاست. سروش حبیبی این اثر را مستقیماً از زبان روسی به فارسی برگردانده است و ترجمهٔ وی توسط نشر چشمه منتشر شدهاست.
فهرستی از مترجمان این اثر به فارسی در زیر آمدهاست.
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
فئودور داستايوفسكي قمارباز
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات نشر چشمه
۳.۹
(۶۰۷)
۳۳۶ دیدگاه
۴ پرسش
۹۲% (۲۶۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شومیز
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
نسخه الکترونیکی
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نیکا
منتخب
عملکرد
عالی
فئودور داستايوفسكي قمارباز
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا
۵ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۸۸.۲%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نیکا
منتخب
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
بررسی تخصصی
همه چیز پای میز قمار
داستایوفسکی در اکتبر سال 1866 داستان «قمارباز» را تنها در 26 روز نگاشت. او در این داستان نسبتا کوتاه با نگاهی روانکاوانه به مشکل قماربازی و قشر قمارباز میپردازد. درواقع او این داستان را براساس تجربهی شخصی خود در دوران اقامت خارج از کشور نوشته است. روزگاری که قمار باعث شد درمانده و مستاصل و بیپول از آلمان به روسیه بازگردد. داستایوفسکی در آلمان به دلیل مشکلات مالی و قماربازی دوران سختی را گذراند. او پس از بازگشت به کشورش برای رهایی از بدهیها و کسب درآمد داستانی نوشت که در آن تجربهی تلخ خودش از بازی قمار را به شکلی تاثیرگذار روایت میکند. او در این اثر نیز همچون آثار دیگرش شخصیتهای داستان را با مهارت کامل از نظر روانشناختی تحلیل میکند. مهمترین بخشهای مربوط به روان در این داستان پای میز قمار میگذرد و نویسنده از احساسات یک قمارباز در لجظههای برد و باخت پرده برمیدارد. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «عاقبت از سفر دوهفتهایام بازگشتم. گروه ما سه روز بود که به رولتنبورگ آمده بودند. خیال میکردم با بیصبری در انتظار بازگشت مناند، ولی اشتباه کرده بودم. ژنرال بسیار بیخیال به نظر میرسید. از سر نخوت چند کلمهای با من حرف زد و بعد مرا به خواهرش حواله کرد. پیدا بود که توانسته بودند از جایی پولکی وام بگیرند…»
راوی داستان، آلکسی ایوانویچ معلم سرخانهی فرزندان یک ژنرال روس است که بر اثر ولخرجی ثروتشان را از دست داده و در شهر کوچکی در اروپای مرکزی زندگی میکنند. آنها به انتظار مرگ عمهی ژنرال نشستهاند تا ارث مناسبی از طرف او به آنها برسد. در این میان آلکسی دلبستهی پولینا خواهر همسر ژنرال میشود. پولینا زن هوسبازی است که مقداری پول به آلکسی قرض میدهد و او را به سر میز قمار میفرستد. آلکسی به شانس و برد خود در قمار اطمینان دارد و به خاطر پولینا به قمارخانه میرود «آری گاهی اندیشهای که هرزهگردتر از آن نباشد، اندیشهای که سخت محال در نظر آید، طوری وسوسه دایمی ذهن میشود که دست آخر آدم آن را شدنی میانگارد… تازه از این هم بیشتر: در جایی که چنین اندیشهای با آرزویی قوی و پرشور جفت شود، آدم چه بسا آن را محتوم و ناگزیر و حکم ازلی بپندارد و وقوع آن را حتمی و مقدور بداند! شاید از این هم باز بیشتر، نوعی الهام، نوعی کوشش فوقالعاده اراده، که تخیلآگین شده باشد، یا باز هم چیز دیگری… نمیدانم چی، اما به هر تقدیر، آن شب (که تا عمر دارم از یادم نمی رود) معجزهای رخ داد.» قمارباز همچون دیگر آثار داستایفسکی برادران کارامازوف، ابله و جنایت و مکافات تبحر این نویسنده را در تجزیه و تحلیل روان بشر نشان میدهد همانطور که نیچه عقیده داشت آنچه دربارهی روانشناسی آموخته نتیجهی مطالعهی آثار این نویسندهی بینظیر روس است.
مشخصات
نویسنده
فیودور داستایوسکی
مترجم
سروش حبیبی
شابک
۹۷۸۶۰۰۲۲۹۱۸۲۰
ناشر
چشمه
موضوع
رمان خارجی
قطع
رقعی
نوع جلد
شومیز
گروه سنی
بزرگسال
تعداد صفحه
۲۱۵
تعداد جلد
۱
وزن
۲۴۲ گرم
سایر توضیحات
– از یادداشتهای یک جوان
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
سانسور شده؟!ترجمه آقای اتش براب بدون سانسور هستش؟
بین ترجمه سروش حبیبی و آتش بر آب کدوم بهتره؟
این ترجمه سانسور شده؟
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایوسکی نشر چشمه
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-39558
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنندفئودور داستايوفسكي قمارباز
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
برای دانلود قانونی کتاب قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
کتاب قمارباز، یکی از برجستهترین آثار فئودور داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز و با استخدام تندنویسی به نام «آنا» و با انگیزهی خلاصی از مضیقهی مالی که در آن گرفتار آمده بود، نگاشته شده است. این اثر ۲۶ روزه به خوبی نشان دهندهی نبوغ داستایوفسکی است.
کتاب قمارباز (The Gambler) دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلههای شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… نکتهی ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیرکنندهی داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتهای داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمارخانه به مسافرخانه است. به طوری که گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهای زندگی را به حرکت در میآورند و هر بار برروی عددی – شرایطی- خاصی نشانهای گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
این کتاب از روی ترجمهی فرانسوی «آثار کامل داستایوسکی» از انتشارات N.R. F چاپ سال ١۹۳١، ترجمه شده است. کتاب «قمارباز» در این سلسله به وسیلهی هانری مونگو Henri Mongault به فرانسه درآمده و باید گفت که دقیقترین ترجمههای این کتاب به زبان فرانسه است.فئودور داستايوفسكي قمارباز
این نکته را مترجم با مقایسهای که میان ترجمهی این شخص و ترجمهی دیگری که هالپرین کامنسکی Halferine Kaminsky کرده است دریافت. نسخه اخیر را که به وسیله کتابخانهی «رولیه پلون» Relieeplon در سال ١۹۳۰ چاپشده، مترجم از آقای دکتر خانلری به امانت گرفت و به این وسیله از ایشان تشکر میکند.
فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی به انگلیسی (Fyodor Mikhailovich Dostoyevsky)، رماننویس، نویسنده داستان کوتاه، مقالهنویس، روزنامه نگار و فیلسوف روسی بود. داستایوسکی آثار ادبی منحصر بفردی خلق کرده است که روانشناسی فضای آشفتهی سیاسی، اجتماعی و معنوی قرن نوزدهم در روسیه را بررسی میکند. او در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و نخستین رمان داستایفسکی مردم فقیر (Poor Folk) برای نخستینبار در سال ١۸۴۶ هنگامی که داستایفسکی تنها ۲۵ ساله بود، چاپ شد. آثار مهم او عبارتند از جنایت و مکافات، ابله و برادران کارامازوف. آثار او شامل ١١ رمان بلند، ۳ رمان، ١۷ داستان کوتاه و آثار متعدد دیگر است. بسیاری از منتقدان ادبی از او به عنوان یکی از بزرگترین و برجستهترین روانشناسان در ادبیات جهان یاد میکنند. رمان یادداشتهای زیرزمینی (Notes From Underground) یکی از از اولین آثار ادبی اگزیستانسیالیستی به حساب میآید.
در بخشی از کتاب قمارباز میخوانیم:
پس از دو هفته غیبت برگشتهام. کسان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ سکونت گزیدهاند. خیال میکردم مرا مانند مسیح انتظار میکشند. ولی اشتباه میکردم. ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ با من به تفرعن صحبت داشت میکرد و مرا پیش خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شدهاند پول قرض کنند و نیز به نظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز میکرد.
ماری فیلیپوونا که سرش خیلی شلوغ بود با من جز چند کلمه حرف نزد؛ با وجود این پول را از من گرفت، شمرد و به گزارش من تا آخر گوش داد. برای شام مجللی که به عادت مسکوییها، که هروقت پولدار باشند میدهند، منتظر مزنتسوف مردکی فرانسوی و یک انگلیسی بودند. پولینا آلکساندرونا وقتی مرا دید پرسید که چرا این قدر دیر کردهام و بیآنکه منتظر پاسخ من باشد فوراً منصرف شد. پیدا بود که در این کار تعمد داشت. با وجود این میبایست ما با هم صحبت میکردیم. آنچه میباید برای او بگویم بر دلم سنگینی میکرد.
برای دریافت کتاب قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
برای دانلود قانونی کتاب رمان قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب رمان قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
“قمار باز (The Gambler)” یکی از آثار جذاب و درعینحال ممتاز داستایوسکی و ادبیات روس به شمار میرود. داستایوسکی این رمان را در شرایطی خاص در سن 45 سالگی و در مدتزمانی کوتاه (حدود 26 روز) نوشته است؛ اما خلاقیت بی پایان و هنرمندانه او در این مدت اندک به خلق اثری جاودان انجامیده است.
راوی رمان قمارباز، آلکسی ایوانویچ، معلم جوان سرخانه فرزندان یک ژنرال است که با آنها زندگی میکند. ژنرال هر وقت به خارج از کشور سفر میکند در شهری با عنوان رولتنبورگ اقامت میکند.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که شخصیتهای رمان در انتظار رسیدن خبر مرگ پیرهزنی هستند که قرار است میراثش به ژنرال برسد. ژنرال با این ثروت میخواهد دل زنی فرانسوی بنام مادام بلانش را به دست آورد.
راوی در طول این اقامتها در دام عشق پولینا، خواهرزن ژنرال، میافتد. زنی بوالهوس که به آلکسی مقداری پول قرض داده و او را سر میز قمار میفرستد. بردهای اولیه کام آلکسی را شیرین میکند اما اندک زمانی بعد باختها و تلخکامیها از راه میرسند.فئودور داستايوفسكي قمارباز
داستایوسکی در قمارباز به جنون سیریناپذیر انسان برای دستیابی به منافع مادی زندگی پرداخته و همچون اغلب آثارش با زبردستی شخصیتهای چند بعدی داستانش را به لحاظ روانشناختی کالبدشکافی میکند. او به شکلی تأثیرگذار احساسات متغیر یک قمارباز را در لحظات بردوباخت ترسیم میکند.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
در بخشی از متن این رمان می خوانید:
دانستن اینکه، سود و استفاده به خودی خود چیزهای بد و کثیفی هستند مسأله دیگری است و من در اینجا درصدد نیستم که از آن نتیجهای بگیرم؛ اضافه بر اینکه من در خودم میل سرشار به بردن را حس میکردم.
این حرص عمومی، این ناپاکی و ننگ و پولپرستی و طمع، وقتی که به سالن قمار وارد میشدم در نظر من خودمانی و عادی شده بود.
در سالن قمار هیچ چیز زیباتر از این نیست که هیچ تشریفاتی وجود ندارد و میشود بدون ترس و با دست و دلِ باز عمل کرد. از اینها که بگذریم راستی به خود فریفته شدن، به چه درد میخورد؟ آیا این اشتغال ذهنی پست و بیهوده و از روی بیفکری نیست؟ آنچه بهخصوص در اولین برخورد با این انبوه قماربازان، ناخوشایند به نظر میرسد شیوه رفتار احترامآمیز آنها و نزاکت و ادب آنها، دور میز قمار است. به همین جهت حد مشخصکننده دقیق وجود دارد که میان بازی بهاصطلاح «ناپسند» و آنچه به مرد لایق اجازه آن داده میشود، فرق میگذارد. دو نوع قمار هست: یکی قماری که مختص جنتلمنهاست و دیگری قماری که مختص طبقه سوم است. این یکی پست و لئیم و درخور مردم فقیر است. این امتیاز و تفکیک در سالن قمار چهقدر صریح و روشن و راستی که چهقدر پست و زشت است!
برای دریافت کتاب رمان قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
رمان قمارباز با عنوان فرعی «از یادداشتهای یک جوان» اثری از نویسنده بزرگ روسی، فیودور داستایوسکی است که سروش حبیبی آن را از روسی ترجمه کرده است.
داستایوسکی این رمان را در شرایط خاصی نوشته است و منتقدان آن را نوعی خودزندگینامه نیز تلقی میکنند.فئودور داستايوفسكي قمارباز
معمولا وقتی اسم داستایوسکی را میشنویم، شاهکارهایی مانند جنایت و مکافات، ابله، شیاطین و برادران کارامازوف در ذهن ما خطور میکند. اما کتاب قمارباز هم در نوع خود شاهکاری بیمانند است.
ماجرای این رمان از زبان یک معلم جوان نام الکسی ایوانویچ روایت میشود و کتاب قمارباز در واقع یادداشتهای اوست. ایوانویچ معلم سرخانه بچههای یک ژنرال روسی است. ژنرالی که با سهلانگاری ثروت خود را به باد داده و اکنون در هتلی در یک شهر اروپایی اقامت دارند. شهری که به رولتنبورگ نیز معروف است. رولت به معنی چرخ بخت است و نمادی برای قمار و قمارخانه محسوب میشود.
همانطور که گفته شد، ژنرال ثروت خود را از دست داده و اکنون مبلغ قابل توجهی به یک فرانسوی بدهکار است و تنها امید او برای پرداخت این بدهی، ارثی است که در صورت مرگ مادربزرگ به او خواهد رسید. ژنرال تحت فشار عجیبی است و مرد فرانسوی – مارکی دو گریو – افسار او را در چنگ دارد. در همین حال به نظر میآید که مارکی دو گریو، مخفیانه با نادختری ژنرال – پولینا الکساندرونا – روابطی دارد.
در کنار این داستان، ماجراها و شخصیتهای دیگری هم وجود دارد. معلم جوان خانه ژنرال، که جوانی ساده، خوشباور و عین حال زباندراز است عاشق نادختری ژنرال یعنی پولینا است. در حدی که حاضر است برای او هر کاری انجام دهد، حتی حاضر است خودکشی کند. پولینا دقیقا همان چیزی است که مانع جدا شدن الکسی ایوانویچ از خانواده ژنرال میشود.
حال عجیبی داشتم. کلافه شده بودم. گیرم تا وسط غذا مثل همیشه با خود کلنجار میرفتم. در دل میگفتم: «چرا دنبال این ژنرال افتادهام؟ حال آنکه میبایست مدتها پیش، او و دارودستهاش را گذاشته، و پی کار خود رفته باشم.» گاهی نگاهی به پولینا الکساندرونا میانداختم، اما او ابدا اعتنایی به من نمیکرد. (قمارباز – صفحه ۱۱)
میان ما رابطهی عجیبی برقرار شده است که با توجه به نخوت و نفرتی که در رفتارش نسبت به همه آشکار است از بسیاری جهات برای من نامفهوم است. مثلا میداند که من دیوانهوار دوستش دارم و حتا اجازه میدهد که از این عشق سودایی برایش حرف بزنم. و البته هیچچیز بیش از همین آزاد گذاشتن من، که بیهیچ مانع یا ملاحظهای از عشق خود با او حرف بزنم، گواه نفرتش از من نیست. (قمارباز – صفحه ۲۹)
پولینا یکی از شخصیتهای کلیدی رمان قمارباز است. او با افراد مختلف کتاب، روابط مرموز و عجیبی دارد و در این میان بیشتر از همه این معلم جوان را دست میاندازد و از او در جهت منافع خود استفاده میکند. به او پول میدهد تا قمار کند و پولی که احتیاج دارد را برایش فراهم کند و…
در طرف دیگر داستان، ژنرال هم با همه بیلیاقت بودنش دلباخته ماموزل بلانش است. کسی که عاشق پول است و فکر میکند با مرگ مادربزرگ، ژنرال به ثروت هنگفتی خواهد رسید و بنابراین کاملا به او چسبیده است.
اما در قمارباز هیچ چیز آنطور که انتظار میرود پیش نمیرود. مادربزرگ ناگهان از روسیه میآید و به شکل عجیبی عاشق قمار میشود و…
[ لینک: رمان جنایت و مکافات اثر داستایفسکی ]
نوشتن از قمارباز سخت است. همه قسمتهای کتاب، همه شخصیتها و همه اتفاقات طوری هستند که خواننده کاملا به فکر فرو میرود. مدام در پی این است که منظور و هدف نویسنده را درک کند. چرا این شخصیت به شکل مشخص این کار را انجام داد؟ چرا این دیالوگ در اینجا گفته شد؟ هدف از آن کار چه بود؟ و بسیاری از سوالات دیگر که جز با خواندن دوباره و سهباره جملات و پاراگرافها جوابی به دست نخواهد آمد.
چیزی که در قمارباز واضح و مشخص است، این است که رفتار هیچکدام از شخصیتها، درست مانند چرخ بخت، قابل پیشبینی نیست. در هنگام قمار، ممکن است با انتخاب رنگ قرمز چندین و چند بار برنده شوید، ممکن است ۵ بار پشت سر هم پول خوبی به دست آورید اما برای بار ششم هیچ چیز معلوم نیست. در کتاب هم ممکن است چند رفتار خاص از شخصیتها را حدس بزنید اما درک کردن واکنش بعدی آنها خارج از تصور است.
شاید پیام اصلی کتاب قمارباز همین باشد. اینکه رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است. اینکه زندگی در کل شبیه قمار است و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است. از بین گزینههای مختلف یکی را انتخاب میکنیم چون احساس میکنیم درست است و به موفقیت میانجامد، اما در عین حال میبینیم که زندگی چیز دیگری را برایمان انتخاب کرده است. شانسمان را در جای دیگری امتحان میکنیم چون فکر میکنیم کار درست همین است و مشخص میشود که حق با ماست و احساس میکنیم که زندگی روی خوشی به ما نشان داده است.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که در کتاب دیده میشود، بحث رفتار آدمها نسبت به پول و کسی که پول دارد، میباشد. این موضوع به زیبایی در کتاب نشان داده شده و داستایوسکی با به اوج رساندن برخی شخصیتها رفتار اطرافیان را تشریح میکرد. و بعد با حقیر کردن همان شخصیت روی دیگر آدمها را به خواننده نشان میداد. بیجهت نیست که کتابهای داستایوسکی را بهترین کتابهای روانشناسی و تحلیل رفتار آدمها نامیدهاند.
نکته قابل توجه دیگری در مورد کتاب قمارباز ترجمه آن است. سروش حبیبی ترجمه عالی و بسیار جذابی از این کتاب تقدیم مخاطب میکند که از آن لذت خواهید برد. در قسمتهای مختلف وقتی شخصیتهای کتاب به زبان فرانسوی صحبت میکند، همان دیالوگها که در متن کتاب روسی هم به زبان فرانسوی آورده شدهاند، در ترجمه هم به فرانسوی آورده شده و ترجمه آن در پاورقی نوشته شده است. همین موضوع باعث میشود به ترجمه احساس خوبی داشته باشید.
در نهایت اینکه، در این مطلب تلاش کردیم یک معرفی کتاب قمارباز را ارائه کنیم اما شما اگر به نقد دقیق و نکته به نکته کتاب علاقه دارید، میتوانید کتاب قمارباز با نه تفسیر را که توسط حمیدرضا آتشبرآب ترجمه شده است بخوانید.
[ لینک: رمان بینوایان – همراه با اینفوگرافیک ]
آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد. (قمارباز – صفحه ۸)
ابتدا همهچیز بهنظرم بسیار کثیف میرسید، اخلاقا پلید و سیاه. منظورم ابدا دهها و صدها پولجوی بیقراری نیست که دور میز رولت جمع میشوند. من در میل مردم به بردنِ هر چه سریعتر پول هیچچیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که «کلان بازی نمیکنم»، میفرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند. (قمارباز – صفحه ۲۳)
قدر پول باید به اندازهای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند. (قمارباز – صفحه ۲۵)
نزدیک بیست و پنج سال دارد. بلندبالاست، با شانههایی زیبا و گردن و سینهای دلفریب. رنگ پوستش گندمگونی است زرینه و گیسوانش مثل قیر سیه و به قدری پُرپشت، که برای زلفآرایی دو نفر کافی میبود. تخم چشمانش سیاه و سفیدیشان زردرنگ است. نگاهش گستاخ است و دندانهایش درخشان مثل مروارید. لبهایش همیشه سرخ کردهاند و تنش همیشه بوی مشک میدهد. لباسهایش چشمگیر است و فاخر و سنجیده و بسیار با سلیقه. پاها و دستهایش از ظرافت حیرتانگیزند اما صدایش کلفت است و ناصاف. (قمارباز – صفحه ۳۳)
ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سهبار تکرار کردم. گمان میکنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم. (قمارباز – صفحه ۳۷)
پول برای چه میخواهم؛ چهطور برای چه؟ پول همهچیز است. (قمارباز – صفحه ۴۷)
پرنده را از پروازش میشناسند، آدم را از کارهایش! (قمارباز – صفحه ۱۱۲)
اگر از گرگ میترسی جنگل نرو! (قمارباز – صفحه ۱۱۳)
کسی که در این راه قدم گذاشت به آن میماند که با سورتمهای از سراشیب برفپوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده میشود. (قمارباز – صفحه ۱۴۹)
گاهی فکری عجیب، خیالی واهی، و بهظاهر سخت از واقعیت دور، در ذهن آدم چنان قوت میگیرد که آدم آن را معقول و عملی میپندارد، سهل است، در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محترم و مقدر بشمارد، چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی باشد. شاید کار از این هم فراتر رود. (قمارباز – صفحه ۱۶۷)
من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم. (قمارباز – صفحه ۲۰۳)
جداً وقتی آدم در کشوری بیگانه، دور از وطن و کسوکارش، تنهاست و نمیداند که همان روز چه خواهد خورد، و میخواهد آخرین گولدن خود را، آخرینش را، به خطر اندازد، احساس عجیبی دارد. اما خطر کردم و بُردم و بیست دقیقه بعد با صد و هفتاد گولدن در جیب از کازینو بیرون آمدم. این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟ (قمارباز – صفحه ۲۱۵)
[ لینک: رمان زوربای یونانی ]
👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر شما در مورد کتاب قمارباز چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما و همهی کاربران کافهبوک در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر چشمه:
فئودور داستايوفسكي قمارباز
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
ترجمه آتش بر آب بگیرم یا سروش حبیبی
قطعا و بی شک سروش حبیبی
صد در صد سروش حبیبی👌:)
من خودم اول ترجمه استاد سروش حبیبی گرفتم و خوندم خیلی خوب بود بعد آتش برآب هم خریدم که با اون ترجمه هم بخونمش
در ضمن ترجمه آتش برآب نه تفسیر هم ضمیمه کتاب داره
حتما سروش حبیبی
ترجمه آتش برآب رو خوندم خوب بود و از داستان لذت بردم اما تفاوتش با ترجمه سروش حبیبی تا جایی که میدونم مثل اینکه سروش حبیبی قسمتهای آلمانی و فرانسوی متن رو ترجمه نکرده برا همین از آتش بر آب رو خریدم و ترجمه عالی بود نه تفسیر هم در آخرش اورده بود که خوندنشون پیشنهاد میشه در کل ترجمه آتش براب بهتر از سروش حبیبی هست فقط تنها نکته اینه میزان سانسور دو کتاب رو ازش اطلاعی ندارم
سلام
من چند مدل کتاب قمار باز و دیدم حتی کتاب دو جلدی خیلی قطور
ترجمه سروش حبیبی حدودا ۲۰۰ صفحست که بهترین ترجمه است
داستان چیه واقعا؟!
اون ۲ تا جلد چی داره واسه گفتن که تو ترجمه اقای حبیبی نیست؟!
سلام و درود
ترجمه سروش حبیبی از نظر من واقعا عالی بود. جوری که عاشق کتاب قمارباز شدم و بیشتر مشتاق خواندن دیگر آثار فئودور داستا، چون برگردان از زبان اصلی کتاب هست واقعا بی نظیره، خواننده رو غرق در داستان و کتاب می کنه.
کتاب خوون باشید.
سلام و عرض خسته نباشید.
ترجمه ی صالح حسینی چگونه است؟
من اون روهم دوست داشتم. کلا نشر نیلوفر رو هم بیشتر میپسندم
من جمله آخر کتاب رو نفهمیدم، میشه کمک ام کنید؟
دقیقا منم اصلا ترجمه جلال آل احمد رو نوصیه نمیکنم خیلی خیلی گنگ ومبهمه آدم هیچی متوجه نمیشه ازش خیلی خیلی افتضاح ترجمه شده
ببخشید ترجمه آقای آتش بر آب بهتر نیست؟
با احترام سلام
ترجمه آل احمد خیلی گنگه وقتی شروع کردم احساس کردم خودم متوجه نمیشم تحقیق کردم نه مشکل از سبک ترجمه هستش الآنم نمی خواهم ایراد بگیرم از استاد جلال آل احمد ولی اگر دقت کنی ترجمه انگار برای خودش که. بفهمه ترجمه کرده
ترجمه های جناب آل احمد زیاد شنیدم که به شدت بده. درسته نویسنده خوبیه اما دلیل نمیشه که مترجم خوبی هم باشه. بهتره از مترجم های معروف تر و ثابت شده تر بخونیم
نویسنده برای نوشتن کتاب خیلی عجله داشته.فصل ۱۵ رو هم در نسخه ای که من داشتم حذف شده انگار روابط بلانش با آلکسی بوده که سانسور شده.
من ترجمه جلال آل احمد رو دوبار خوندم تا چیزی دستگیرم شد.البته ویراستاری کتاب هم خیلی بد بود.
کتاب را با ترجمه جلال آل احمد شروع به خوندن کردم ولی واقعا ترجمه سخت و غیر دلچسب و غیرجذابی بود تو نت سرچ کردم فهمیدماستاد سروش حبیبی ترجمه فصیح تری از این کتاب با نشرچشمه انجام داده که خوب اگه از اول میدونستم هرگز با ترجمه جلال نمیخریدم.
سلام
من این کتاب را یکبار خوندم.کتاب خوب و دشواری بود.ولی در شش روز این کتاب را خواندم
معنی های دشواری داره.و اصطلاح های سخت روسی مانند(بابوشکا)یعنی مادر بزرگ
اگر وقت داشته باشم کتاب آرزوهای بزرگ از چالز دیکنز را هم می خونم
به امید دیدار
ترجمه جلال آل احمد رو خوندم جملات و متن کتاب سخت بود در کل برای خوندنش اذیت شدم کتاب روابط و رفتارهای گنگی داشت خیلی چیزا نامعلوم بود
سلام جلال از ترجمه فرانسه به فارسی ترجمه کرده ولی آقای حبیبی از روسی به فارسی مطمعنا ترجمه سروش بهتر هست چون از زبان اصلی ترجمه شده و لازم به ذکر است که جلال آن زمان تازه فرانسه آموخته بوده
منم با ترجمه جلال خوندم و برام دشوار بود، اما معتقدم اشکال از ایشون نیست. نباید جلال آل احمد رو با سروش حبیبی مقایسه کرد. ترجمه آل احمد متعلق به هفتاد سال پیشه و اون زمان ادبیات به مراتب سختتر و نامفهوم تر از الان بوده. ترجمه جلال فرزند خلف زمان خودشه، و او مقصر نیست.
بنظرم آل احمد با این ترجمه نیمی از اعتبار خودش رو بر باد داد…ال احمد انسان فرهیخته ی و با سوادیه ،ولی امروز فهمیدم اشتباهات بزرگان با اشتباهات ما مردم عادی تفاوت چندانی نداره…جناب ال احمد ترجمه کار تو نیست چرا انجام میدی .تمام ترجمه هات ایراد دارند ـ داستایوفسکی فقط با سروش حبیبی معنا داره ـ دوستی گفته گنگ خوبه ـ اخه چرا گنگ؟ خوبه؟ گنگ در پاره ی از موضوعات خوبه ولی ن در ترجمه اشتباه ال احمد که فکر کنم خیلی جاها برداشت ما اشتباه میشه از کتاب
خیلی از دوستان مدعی بودند که ترجمه جلال آل احمد موجب سردرگمی خواننده میشود ولی بنده مشکل و ایرادی در ترجمه جلال آل احمد ندیدم و ایراد این که خواننده در گرفتن نتیجه سردرگم میشود، مقصر جلال
آل احمد نیست و داستان مسلما چندین پیام را داراست پیام های ریز و درشتی که دچار سردرگمی خواننده برای دریافت پیام، میشود ولی به نظر بنده دو پیام اصلی داستان طمع و حشر است طمعی که موجب میشود آدم ها رفتارشان با یک دگر عوض شود و طمع موجب میشود که آدم ها شخصی را درخور ستایش و احترام ببینند یا نبینند طمعی که گریبانگیر الکسی شد که ادعا میکرد به سرمایه اهمیتی نمیدهد و مادربزرگ پیری که طمع قمار ثابت کرد او چقدر احمق است
حشری که زندگی ژنرال و پول ثروت الکسی را به باد داد حشری که حتی الکسی حاضر بود برای ارضا خویش آدم بکشد و به نظرم تنها شخصیت داستان که طمع نمیکرد به در اتش قمار نسوخت و برای حشرش نه خود را تحقیر کرد نه دختر را مستر آستلی محجوب بودکه در آخر هم به اهدافش رسید
عالی
دقیقا موافقم ، به نظر منم ترجمه آقای آل احمد هیچ مشکلی نداشت و من از خوندن این کتاب با همین ترجمه لذت بردم
با ترجمه جلال آل احمد خوندم و کلا باهاش ارتباط برقرار نکردم دوتا کار از داستایوفسکی خوندم هر دو هم دوست نداشتم کلا فک کنم با فیودور کنار نمیام
چجوری میتونم سفارش بدم؟
سلام – ما فروش کتاب نداریم و شما میتونید این کتاب رو از کتابفروشیهای معتبر تهیه کنید.
اکثرا گفتید که با ترجمه آقای جلال آل احمد راحت نبودید ولی به نظرم اول کتاب و متن اصلی گنگی داره که تا وسط کتاب از بین نمیره . این گنگی هم مثبت هست و هم منفی ، مثبت از اون جهت ِ که خواننده رو درگیر داستان میکنه و منفی از اون جهت که این ابهام خیلی طولانی میشه و چند برگ نهایی جواب سوالات قریب صد و شصت برگ رو میده در صورتی که به نظرم گه در طول داستان این آشکار سازی صورت میگرفت جذاب تر بود در دیدگاه های خوندم که داستان مانند رولت به صورت قمارگونه پیش میره و شخصت ها به خصوص شخصیت اصلی حرکت های دقیق و حساب شده ای از خودشون نشون نمیدن مثل قمار مادربزرگ و یا شخصیت اصلی داستان که در یک دفعه برای قمار کل سرمایه اش از پیش پولینا به قمارخانه میره و در عرض یک شب پول زیادی میبره و همه ی آن را در پاریس و پیش دوشیزه ای در مدت کوتاهی خرج میکنه . این بی پروایی هم باعث جذابیت داستان میشه و هم قدری آن را از دنیای پر حساب و کتاب واقعی دور میکنه ، گو اینکه انسان ها اگر همین قدر بی پروا بودن پیشرفت امروزی و تلاش برای هرچقدر راحتی بیشتر معنایی نداشت ! البته میدانم که این کتاب نمایی از زندگی بخش کوچکی از مردم است .
گاهی به این فکر میکنم که گنگی ابتدا داستان برای کنجکاو شدن و درگیر ی بیشتر تایپیست آقای داستایوفسکی با این داستان است که بعد از اتمام داستان که ۲۶ روز طول میکشد با هم ازدواج میکنند البته فکر کودکانه است اما باعث خندیدنم میشود .
به امید روزی که کتاب نقش پر رنگ تری در زندگی همه ایرانیان بازی کند !:)
درگیر کردن منطقی نیست اون چیزی که زبان اصلی هستش ترجمه بشه نه سلیقه زبان نوشتاری که حالت کدگذاری شده
من ترجمه جلال آل احمد رو خوندم اصلا راضی نبودم و کتاب برام خسته کننده بود
من با ترجمه صالح حسینی دارم میخونم
فوق العاده نیست ولی اونقدری که ازش بد گفتن هم بد نیست
دوتا سوال برام پیش اومده از این ترجمه
اول این که چرا حتی رو حتا نوشتن
و بعد چرا داستایوفسکی رو داستایوسکی نوشتن
نشر چشمه معمولا در کتابهاش حتی رو به همین شکل حتا مینویسه (سبک ویراستاری کتابهاشون به همین شکله.)
و در مورد اسم هم هر دو نوع رایج است ولی بیشتر شکل «داستایفسکی» که به نظر صحیحتر است به کار میره.
مرسی😍♥️♥️
درباره اسم باید عرض کنم که حرف استفاده شده در اسم ایشون و هستش و غلط مصطلح و چرخش راحت زبان هستش که ف خونده میشه
ولی بنظرمن ترجمه خوبی نیست …منم از همین مترجم خوندم ..فکر میکنم ادبیات روس باید به دنبال ترجمه خوب بود ..سروش حبیبی ی چیز دیگس
در فارسی کلمه ی در هیچ جا آ خونده نمیشه. در کتاب های نگارش دبیرستان هم این مورد ذکر شده و گفته شده اون شکل از نوشتنم صحیحه.
یه سوال برلی شروع داستایوفسکی میخام اخر برادران کارامازوف بخونم و قبلش جنایت و مکافات و قبلش ابله ولی نمیدونم برای شروع از بین قمارباز و یادداشتهای زیرزمینی کدومو انتخاب کنم؟ فقط یکی از بین این دو رو میخام تهیه کنم.
لطفا برای گرفتن جواب این مطلب رو مطالعه کنید:
» چگونه داستایفسکی بخوانیم؟
اولین کتابی بود که از داستایوفسکی میخوندم و بسیار جذاب بود برام.
برداشت من از کتاب این بود که انسان باید قبل از گرفتن تصمیم خوب و درست و حسابی فکر کنه و سعی کنه سنجیده عمل کنه که بعدا پشیمون نشه.درسته گاهی لازمه که بزنی به سیم و اخر و بدون فکر یکسری کارها رو انجام بدی و در لحظه تصمیم بگیری.ولی فقط گاهی!اینکه بخوای مرتبا بدون هیچ فکر و برنامه قبلی و بدون فرصت دادن به خودت و افکارت و زندگیت و از روی چیزی که در لحظه احساس میکنی تصمیم بگیری ممکنه که خیلی بد تمام زندگیت رو ببازی!و تمام زندگی منظورم فقط پول و اموالت نیست…بلکه باختن روح و شخصیتت در یک کلام خوده واقعیت هم هست.
زندگی یک قماره…کاملا درسته.یا میبری یا میبازی!اما قمار بازی برنده هست که در عین ریسک پذیری و انتخاب های آنی و کنار گذاشتن ترسش،فکرش رو هم به کار بندازه!
ترجمه جلال آل احمد ره خوندم خیلی گس بود اصلن به مشکل میشد ازش مفهوم گرفت
به نظرم فراتر از اینکه داستایوفسکی در این رمان قصد به نکوهش کردن قمار داره و اعتیادی که به هیچ وجه نمیشه رهاش کرد و حتی آنقدر در مشوش کردن ذهن آلکسی پیش میره که تقریبا جنون وار به تنها چیزی که میتونه فکر کنه قمار هست، چیز دیگری که قصد نشان دادنش رو داره اینه که زندگی هم یک بازی رولت یا همون در واقع چرخ شانس هست.شخصیت های مختلف داستان مدام در موقعیتی قرار می گیرند که در زمان “خیلی کمی”باید دست به انتخاب بزنند.در نقدی از این رمان خوندم که تصمیم ناگهانی آلکسی برای ترک پولینا و رفتن با بلانش دور از عقل بود ولی درواقع این رو هم هنرنمایی داستایوفسکی در شبیه کردن زندگی به قمار میدونم.همون طور که تصمیم ناشی از هیجان بالا و جنون آنی باعث میشه آلکسی بدون هیچ منطق خاصی تصمیم بگیره تمام پولش رو روی قرمز بزاره با اینکه قرمز ۱۴بار پشت سرهم اومده ، و در کمال ناباوری باز هم ببره؛ در پاسخ به درخواست بلانش هم همینگونه و درواقع قماروار دست به انتخاب میزنه و هیچ فکری در پس این انتخاب نیست!
پولینا در تمام سیر داستان در پرده ای از ابهام قرار داره و درست زمانی که خودش به سمت آلکسی میاد، آلکسی دوباره تصمیمی هیجانی و دور از عقل و تفکر انجام میده.پس از بازگشت از قمار هم صراحتا بیان میکه که عکر میکنه قمار حتی باعث شده او پولینا رو هم فراموش کنه.
در آخر داستان وقتی از عشق پولینا به خود باخبر میشه اینطور تحلیل میکنه وه قمار خواهد کرد و بعد از اینکه پولدار شد به سراغ پولینا خواهد رفت تا او را انسان حساب کند.در واقع این جمله ی دو پهلو هم به این اشاره می کند که دلیل کشیده شدن افراد به قمار، فقر، بی ارزش شمرده شدن و نداشتن پول و درنتیجه شخصیت است و از طرفی بهانه ای ست که آلکسی برای خود می تراشد تا به قمار ادامه دهد.در واقع او نخواهد توانست که از قمار دست بکشد!
این ترجمه ای که من خیلی نامفهوهم رغبتم از کتاب خوندن کم شده
من هم با ترجمه جلال آل احمد خوندم و اصلا برام جذابیتی نداشت در حالیکه کتابهای دیگه داستایوفسکی رو خیلی دوست داشتم
کل داستان رو که شما اسپویل می کنید؟! خوشم نیومد
نقد رو بهتره بعد از مطالعهی کل کتاب خوند.
من که این کار رو میکنم تا اگر نکته ای از چشمم افتاده متوجهاش بشم.
پس اسپویلی در کار نیست.
ترجمه جلال آل احمد انگار از ارزش کتاب کاسته .درکش خیلی سخت میشه
در متن جای جای متن کتاب هبچ گونه اثری که بتوان رو به بهبودی باشه وجود نداره و الکساندرا دائما در حالی در زندگی روزانش رفتار می کنه که تحت تاثییر سائقه هایی غریضیش هستش و ناخودآگاهش در حال کنترل کردن رفتارهایش هستش و در آخر با ۵۰هزار فرانکی که از قمار برد می تونست زندگی راحتی داشته باشه ولی شهوت و میل به قدرت اون رو با بلانش همداستان میکنه.انسان در اکثر رفتارهاشون و انتخاب هاشون این غرایض هستش که حرف اول رو میزنه.
کاش منم از سروش خونده بودم جلال ال احمد خیلی درک مطالبش سخت بود و برات موضوع رو خسته کننده میکزد
این کتاب رو با چه ترجمه ای بخونیم که قابل درک باشه؟ من سه بار این کتاب رو شروع کردم بیشتر ۳۰ صفحه نتونستم بخونم 🙁
من ترجمه جلال ال احمد رو خوندم، به هیچ وجه توصیه اش نمی کنم. ظاهرا ترجمه سروش حبیبی بهتر از بقیه ترجمه هاست
ترجمه سروش حبیبی بی نظیره، مطمئنم بعد از خوندنش حرف منو تایید می کنی
از معرفی شسته و رفته شما از کتاب قمار باز لذت بردم …اما بهر جهت نوشتن از آثار داستایوفسکی و شخصیت های آفریده شده در رمانهایش سخت و پیچیده است چون رئالیسمی که او بکار می برد…شما تنها رمان نمی خوانید بلکه بالاتر از آن با یک آفرینش خارق العاده هنری روبرویید به اضافه روانکاوی انسانها….ع-بهار
با سلام و احترام
به هیچ عنوان نتایج شما را از کتاب قمار باز نپسندیدم. از ابتدا تا انتهای کتاب میتوان شعله های پنهان یک قدرت بی کران را حس کرد. زبانهای اراده انسان که نویسنده تلاش داشته تا خواننده را تشنه ی بکار بردن این قدرت نماید. افسوفی که هنگام ترک الکسی ایوانوویچ و همراه شدنش با بلانش در خواننده ایجاد می شود برای برانگیختن توان اراده خواننده بسیار مفید است و همچنین پایان کتاب… با تشکر کیوان سهرابی ثانی
موافقم با شما
سلام
با چه ترجمه ای خوندی؟
با سلام و احترام
با تشکر از مطالبی که در خلاصه داستان آوردید.بنده داستان را با ترجمه جلال آل احمد خواندم که درک مطالب برام سخت بود با این جمع بندی مطالب بهتر دستگیرم شد.
منم همینطور با ترجمه ی جلال ال احمد خواندم ولی درکش خیلی سخته
ترجمه سروش حبیبی عالیه
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
بازنشر مطالب حتما باید با ذکر منبع باشد. در غیر این صورت قابل پیگیری است CopyRight © 2016. All Rights Reserved For kafebook.ir
نوشته شده توسط : محمد حسین نادی . در دسته ادبیات ، هنر و فلسفه
فئودور داستايوفسكي قمارباز
کتاب قمارباز ؛ این رمان برای نخستین بار در سال 1866 منتشر شده است. «قمارباز» روایتی است از تجربهی تلخی که برای داستایوسکی و در جریان اقامتش در خارج از روسیه پیش آمده است. ناشر دربارهی کتاب آورده است: «قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ، معلمی سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند، در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میکند.
داستان اما با ماجرای قرضدادن 700 فلورن از سوی پولونیا برای آلکسی بهمنظور شرکت در بازی رولت وارد مرحلهی تازهای میشود. در آغاز، بخت با آلکسی ایوانویچ یار میشود، ولی او میخواهد از اقبالی که نصیبش شده است حداکثر فایده را ببرد؛ بنابراین، به بازی ادامه میدهد، اما در ادامه تمام پولش را میبازد و در اثر این باخت تعادل روانی خود را از دست میدهد و دچار نوعی هذیان میشود. وجود اصول روانشناسی این داستان است که سبب میشود که دقیقا با شخصیت، دغدغهها و احساسات یک قمارباز آشنا باشید. مثل اینکه با علم روانشناسی به تحلیل این شخصیت پرداختهاید. زاویهی دید این رمان دانای کل نامحدود است. سروش حبیبی از مترجمان فعال ایرانی در چهار دههی گذشته بهشمار میرود که آثار نویسندگانی چون “رومن گاری”، “آلخو کارپانتیه”، “الیاس کانتی”، “تالستوی” و… را به مخاطبان ایرانی معرفی کرده است.
داستايوفسکي در اکتبر سال 1866 داستان «قمارباز» را تنها در 26 روز نگاشت. او در این داستان نسبتا کوتاه با نگاهی روانکاوانه به مشکل قماربازی و قشر قمارباز میپردازد. درواقع او این داستان را براساس تجربهی شخصی خود در دوران اقامت خارج از کشور نوشته است. روزگاری که قمار باعث شد درمانده و مستاصل و بیپول از آلمان به روسیه بازگردد. داستایوفسکی در آلمان به دلیل مشکلات مالی و قماربازی دوران سختی را گذراند. او پس از بازگشت به کشورش برای رهایی از بدهیها و کسب درآمد داستانی نوشت که در آن تجربهی تلخ خودش از بازی قمار را به شکلی تاثیرگذار روایت میکند. او در این اثر نیز همچون آثار دیگرش شخصیتهای داستان را با مهارت کامل از نظر روانشناختی تحلیل میکند. مهمترین بخشهای مربوط به روان در این داستان پای میز قمار میگذرد و نویسنده از احساسات یک قمارباز در لجظههای برد و باخت پرده برمیدارد. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «عاقبت از سفر دوهفتهایام بازگشتم. گروه ما سه روز بود که به رولتنبورگ آمده بودند. خیال میکردم با بیصبری در انتظار بازگشت مناند، ولی اشتباه کرده بودم. ژنرال بسیار بیخیال به نظر میرسید. از سر نخوت چند کلمهای با من حرف زد و بعد مرا به خواهرش حواله کرد. پیدا بود که توانسته بودند از جایی پولکی وام بگیرند…»
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (1821–1881) در شهر مسکو و در خانوادهای ارتدکس متولد شد. در پانزدهسالگی امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهی 1838 وارد دانشکده شد. پس از اتمام تحصیل، در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال 1844 «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خوانندهی ایرانی آن را به نام هایی چون «نگون بختگان» و «مردم فقیر» نیز میشناسد، در سال 1839 منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به عنوان نویسندهای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدیاش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال 1859 دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشتهای زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیتهای داستان در آثارش نمایان شد. در سال 1866 کتاب بعدیاش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختیهای مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار میدهد که پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می شود. فقر و بدبختی جامعه روسیهی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچار شدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند.
در فاصلهی سالهای 1869 تا 1875، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جنزدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بیبدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیتپردازی خاص در سالهای 1879 و 1880 نوشته شد. این رمان، داستان کینهی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت میکند. بسیاری از اندیشمندان همچون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کردهاند. برادران کارامازوف به عنوان وصیتنامهی داستایوفسکی به ملت روس شناخته میشود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهی سال 1881 در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.
نام *
پست الکترونیکی *
مرا به یاد بسپار
تصویر جدید
سئو فلسفه هنر فناوری اطلاعات فناوری اطلاعات ict موسیقی متدولوژی کار آفرینی فیسبوک seo فناوری اطلاعات و ارتباطات Nokia google اینترنت گوگل it شبکه های اجتماعی کودکان فروشگاه آنلاین خدمات وب UX social networks ارتباطات Internet معماری سوررئالیسم عشق علوم اجتماعی methodology Triz خدمات سئو
ماجرای این رمان از زبان یک معلم جوان نام الکسی ایوانویچ روایت میشود و کتاب قمارباز در واقع یادداشتهای اوست. ایوانویچ معلم سرخانه بچههای یک ژنرال روسی است. ژنرالی که با سهلانگاری ثروت خود را به باد داده و اکنون در هتلی در یک شهر اروپایی اقامت دارند. شهری که به رولتنبورگ نیز معروف است. رولت به معنی چرخ بخت است و نمادی برای قمار و قمارخانه محسوب میشود.
همانطور که گفته شد، ژنرال ثروت خود را از دست داده و اکنون مبلغ قابل توجهی به یک فرانسوی بدهکار است و تنها امید او برای پرداخت این بدهی، ارثی است که در صورت مرگ مادربزرگ به او خواهد رسید. ژنرال تحت فشار عجیبی است و مرد فرانسوی – مارکی دو گریو – افسار او را در چنگ دارد. در همین حال به نظر میآید که مارکی دو گریو، مخفیانه با نادختری ژنرال – پولینا الکساندرونا – روابطی دارد.
در کنار این داستان، ماجراها و شخصیتهای دیگری هم وجود دارد. معلم جوان خانه ژنرال، که جوانی ساده، خوشباور و عین حال زباندراز است عاشق نادختری ژنرال یعنی پولینا است. در حدی که حاضر است برای او هر کاری انجام دهد، حتی حاضر است خودکشی کند. پولینا دقیقا همان چیزی است که مانع جدا شدن الکسی ایوانویچ از خانواده ژنرال میشود.
حال عجیبی داشتم. کلافه شده بودم. گیرم تا وسط غذا مثل همیشه با خود کلنجار میرفتم. در دل میگفتم: «چرا دنبال این ژنرال افتادهام؟ حال آنکه میبایست مدتها پیش، او و دارودستهاش را گذاشته، و پی کار خود رفته باشم.» گاهی نگاهی به پولینا الکساندرونا میانداختم، اما او ابدا اعتنایی به من نمیکرد. (قمارباز – صفحه ۱۱)فئودور داستايوفسكي قمارباز
میان ما رابطهی عجیبی برقرار شده است که با توجه به نخوت و نفرتی که در رفتارش نسبت به همه آشکار است از بسیاری جهات برای من نامفهوم است. مثلا میداند که من دیوانهوار دوستش دارم و حتا اجازه میدهد که از این عشق سودایی برایش حرف بزنم. و البته هیچچیز بیش از همین آزاد گذاشتن من، که بیهیچ مانع یا ملاحظهای از عشق خود با او حرف بزنم، گواه نفرتش از من نیست. (قمارباز – صفحه ۲۹)
پولینا یکی از شخصیتهای کلیدی رمان قمارباز است. او با افراد مختلف کتاب، روابط مرموز و عجیبی دارد و در این میان بیشتر از همه این معلم جوان را دست میاندازد و از او در جهت منافع خود استفاده میکند. به او پول میدهد تا قمار کند و پولی که احتیاج دارد را برایش فراهم کند و…
در طرف دیگر داستان، ژنرال هم با همه بیلیاقت بودنش دلباخته ماموزل بلانش است. کسی که عاشق پول است و فکر میکند با مرگ مادربزرگ، ژنرال به ثروت هنگفتی خواهد رسید و بنابراین کاملا به او چسبیده است.
اما در قمارباز هیچ چیز آنطور که انتظار میرود پیش نمیرود. مادربزرگ ناگهان از روسیه میآید و به شکل عجیبی عاشق قمار میشود و…
«فئودور داستایوفسکی» در داستان قمارباز دست به انتقاد قمار و اثرات مخرب آن بر زندگی زده است. او که خود به قمار اعتیاد داشت و دچار مشکلات شده بود این کتاب را در کمتر از یک ماه نوشته است.
بحث قمار بحثی اساسی است و نویسنده درصدد مطرح کردن نوعی فلسفه زندگی است که همه چیز برپایه شانس و اتفاق است و هیچ چیز قطعی نیست. قماربازها بین گزینه های محدودی که دارند، انتخاب می کنند و نتیجه براساس شانس معلوم می شود. در زندگی تصویر شده نیز اتفاقات غافلگیر کننده زیاد می افتد و چرخ زندگی نیز مانند گردونه قمار می چرخد و اتفاقی رخ می دهد.
دیده می شود که در سر میز قمار عده ای کاغذ قلم در دست می گیرند و حساب و کتاب می کنند تا بلکه بتوانند رابطه ای منطقی کشف کنند و از این طریق پولدار شوند اما همانگونه که کشف این رابطه در قمار محال است در زندگی نیز امری ناممکن است و راوی اینگونه زنده بودن را زندگی نمی داند.
در این رمان چهره ها و فضاها زیاد تشریح نمی شود ولی کاری که نویسنده در آن تبحر خاصی دارد تحلیل شخصیت هاست. در قسمتی از زندگی داستایوفسکی برای خلاصی از بدهی خودش مجبور است کتابی را در مدت کمی تحویل دهد و در حالیکه در اتاقی قدم ی زند داستان را روایت کرده و خانم جوانی آن را می نویسد که بعد داستایوفسکی با آن خانم جوان ازدواج می کند، کتاب فوق”قمار باز”بود.
تحلیل کتاب قمارباز سخت است. همه قسمتهای کتاب، همه شخصیتها و همه اتفاقات طوری هستند که خواننده کاملا به فکر فرو میرود. مدام در پی این است که منظور و هدف نویسنده را درک کند. خواننده به دنبال هدف نویسنده از معرفی شخصیت ها بوده و اینکه هر دیالوگ به چه معناست! و بسیاری از سوالات دیگر که جز با خواندن دوباره و سهباره جملات و پاراگرافها جوابی به دست نخواهد آمد. چیزی که در قمارباز واضح و مشخص است، این است که رفتار هیچکدام از شخصیتها، درست مانند چرخ بخت، قابل پیشبینی نیست. در هنگام قمار، ممکن است با انتخاب رنگ قرمز چندین و چند بار برنده شوید، ممکن است ۵ بار پشت سر هم پول خوبی به دست آورید اما برای بار ششم هیچ چیز معلوم نیست. در کتاب هم ممکن است چند رفتار خاص از شخصیتها را حدس بزنید اما درک کردن واکنش بعدی آنها خارج از تصور است.
شاید پیام اصلی کتاب قمارباز همین باشد. اینکه رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است. اینکه زندگی در کل شبیه قمار است و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است. از بین گزینههای مختلف یکی را انتخاب میکنیم چون احساس میکنیم درست است و به موفقیت میانجامد، اما در عین حال میبینیم که زندگی چیز دیگری را برایمان انتخاب کرده است. شانسمان را در جای دیگری امتحان میکنیم چون فکر میکنیم کار درست همین است و مشخص میشود که حق با ماست و احساس میکنیم که زندگی روی خوشی به ما نشان داده است.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که در کتاب دیده میشود، بحث رفتار آدمها نسبت به پول و کسی که پول دارد، میباشد. این موضوع به زیبایی در کتاب نشان داده شده و داستایوفسکی با به اوج رساندن برخی شخصیتها رفتار اطرافیان را تشریح میکرد و بعد با حقیر کردن همان شخصیت روی دیگر آدمها را به خواننده نشان میداد. بیجهت نیست که کتابهای داستایوفسکی را بهترین کتابهای روانشناسی و تحلیل رفتار آدمها نامیدهاند.
نکته قابل توجه دیگری در مورد کتاب قمارباز ترجمه آن است. سروش حبیبی ترجمه عالی و بسیار جذابی از این کتاب تقدیم مخاطب میکند که از آن لذت خواهید برد. در قسمتهای مختلف وقتی شخصیتهای کتاب به زبان فرانسوی صحبت میکند، همان دیالوگها که در متن کتاب روسی هم به زبان فرانسوی آورده شدهاند، در ترجمه هم به فرانسوی آورده شده و ترجمه آن در پاورقی نوشته شده است. همین موضوع باعث میشود به ترجمه احساس خوبی داشته باشید.
• آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد. (قمارباز – صفحه ۸)
• ابتدا همهچیز بهنظرم بسیار کثیف میرسید، اخلاقا پلید و سیاه. منظورم ابدا دهها و صدها پولجوی بیقراری نیست که دور میز رولت جمع میشوند. من در میل مردم به بردنِ هر چه سریعتر پول هیچچیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که «کلان بازی نمیکنم»، میفرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند. (قمارباز – صفحه ۲۳)
• قدر پول باید به اندازهای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند. (قمارباز – صفحه ۲۵)
• نزدیک بیست و پنج سال دارد. بلندبالاست، با شانههایی زیبا و گردن و سینهای دلفریب. رنگ پوستش گندمگونی است زرینه و گیسوانش مثل قیر سیه و به قدری پُرپشت، که برای زلفآرایی دو نفر کافی میبود. تخم چشمانش سیاه و سفیدیشان زردرنگ است. نگاهش گستاخ است و دندانهایش درخشان مثل مروارید. لبهایش همیشه سرخ کردهاند و تنش همیشه بوی مشک میدهد. لباسهایش چشمگیر است و فاخر و سنجیده و بسیار با سلیقه. پاها و دستهایش از ظرافت حیرتانگیزند اما صدایش کلفت است و ناصاف. (قمارباز – صفحه ۳۳)
• ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سهبار تکرار کردم. گمان میکنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم. (قمارباز – صفحه ۳۷)
• پول برای چه میخواهم؛ چهطور برای چه؟ پول همهچیز است. (قمارباز – صفحه ۴۷)
• پرنده را از پروازش میشناسند، آدم را از کارهایش! (قمارباز – صفحه ۱۱۲)
• اگر از گرگ میترسی جنگل نرو! (قمارباز – صفحه ۱۱۳)
• کسی که در این راه قدم گذاشت به آن میماند که با سورتمهای از سراشیب برفپوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده میشود. (قمارباز – صفحه ۱۴۹)
• گاهی فکری عجیب، خیالی واهی، و بهظاهر سخت از واقعیت دور، در ذهن آدم چنان قوت میگیرد که آدم آن را معقول و عملی میپندارد، سهل است، در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محترم و مقدر بشمارد، چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی باشد. شاید کار از این هم فراتر رود. (قمارباز – صفحه ۱۶۷)
• من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم. (قمارباز – صفحه ۲۰۳)
• جداً وقتی آدم در کشوری بیگانه، دور از وطن و کسوکارش، تنهاست و نمیداند که همان روز چه خواهد خورد، و میخواهد آخرین گولدن خود را، آخرینش را، به خطر اندازد، احساس عجیبی دارد. اما خطر کردم و بُردم و بیست دقیقه بعد با صد و هفتاد گولدن در جیب از کازینو بیرون آمدم. این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟ (قمارباز – صفحه ۲۱۵)
• من در میل مردم به بردنِ هر چه سریعتر پول هیچچیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که «کلان بازی نمیکنم»، میفرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند.
• انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم.
instagram facebook telegram rss
© تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به حقوق نیوز می باشد. هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.0
دیدگاهتان را بنویسید