شعر زيبا در مورد غربت

شعر زيبا در مورد غربت
شعر زيبا در مورد غربت

روزانه

در این مطلب روزانه شعر و اشعار زیبا در مورد غربت و غم غریبی را از شاعران مختلف گردآوری کرده ایم.

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی‌ وفا یاران که بربستند بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را

شعر زيبا در مورد غربت

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی‌ نوایی دیده‌ ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

سعدی

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌ اش
طلوع همه آفتاب‌ هاست

احمد شاملو

***

می‌ ترسیدم خدای نکرده
آنقدر در غربت گریه‌ هایم بمانی
تا از سکوی سرودن تصویرت
سقوط کنم

سیدعلی صالحی

***

در فراقت دم به دم تب میکنم
خورده شعر هایم مرتب میکنم
در قبار غربت و دلواپسی
روز را با یاد تو شب میکنم..

***

غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت،
غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ…..

***

مسافرم ولی هنوز هزار جاده فاصله ست
میان غربت من و سرای چشم های تو….

***

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتی
گذشته از من و از پشت سر نمی‌ آید

***

مه بالانشین، پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
بتا فایز غریب این دیار است
محبت با غریبان بیشتر کن

فایز دشتستانی

***

دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم
به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم

***

کاش میشد غربت دل را شکست
شیشه عمر شقایق را شکست
کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی
ای طلسم بی وفایی را شکست

***

من هماره، آدمیان را دیدم
که از خورشید می خواستند
طلوع نکند
و از بهار
که شروع نکند
و از تاریکی
که سکوت نکند…
و آن ها گاه
از سفر به غربت ماه می گویند
بی آنکه بدانند ماه
تداوم شُکوهِ خورشیدست..!

متن و جملات غربت + عکس نوشته های غم غریبی در غربت و تنهایی

متن عاشقانه کوتاه و جذاب + مجموعه جملات عاشقانه برای عشقم

***

خاک غربت‌ کیمیای مردم نیک اختر است
قطره درگرد یتیمی خشک چون شد گوهر است

شعر زيبا در مورد غربت

بیدل دهلوی

***

زین گونه‌ ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه‌ ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

***

عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنایی
به درد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنایی

بابا طاهر

***

به نام آنکه غربت را بنا کرد
مرا از تو؛ تورا از من جدا کرد

***

من میگم خسته شدم از، شب و دلتنگی و غربت

تو میگی زندگی اینه،درد تو،درد محبت

***

باغ غربت نرم نرمک روبه زوال خزان می رود

چهره نسترن ها افسرده/شادی مریم ها به دروغ اغشته

رقص قاصدک ها به بازی امیخته

باغ ارغوانی به رخساره ای زرد گراییده

زمستان ارام و بی نجوا

قدم زنان باغ غربت را کویر می کند

لیک پلک های باغ

برای بیدار ماندن/برای ورق زدن تقویم بهار

خیلی سنگین است

***

رویاهایت را ناتمام بگذار

باید برویم

وقتی رسیدیم

دوباره شعر بگو

از ابتدای رویا

وقتی رسیدیم

نگاه خیسـم را دوباره می بخشم

به گل ها

همین امروز …

دست های گرمت را پس می گیرم

***

فرشته بود و آدم
شب سیاه بدبخت
نفهم بیشور مست
سیاهی زد به هر دو ، هم فرشته ، هم آدم
خیال می کرد می مونه !
نوبتیه بی شرف!
دهاتی اون شب کور
سواد نداشت بدونه
روز میاد و می مونه
اونجاست که شب ویلونه
پاره می شه می سوزه
داغون می شه می میره
شبا گذشت و گذشت
شبای آخر شده
فرشته شیطون شده !
اون هم از روز اول
آدم شده بلهوس
یه عده شون می دونن
شب شبای آخره
آشفته و منتظر…
یه عدشون خل شدن!
می گن شب با وفا!
شب که وفا نداره
نقاب پیر خفن
می گن شب عزیزم!
تاریکی ام عزیزه؟!
یه عده هم میونه
می دونن فردا روزه
می گن عجب شبی بود
این شبا هم بد نبود!
تو این شب غریبه
تو این جنون غربت
می گن لیلی اومده!
بابا لیلی تو روزه
عجب نقابیه شب!
ساخته لیلی تو ظلمت!
تاریکی خوب می دونه
فیلم شبای غربت
رفته سکانس اخر
شیطونه هم می دونه
زمان فیلم تمومه
عجب سکانسی می شه
اونم سکانس آخر
روز اول آدم
همه ، همو می بینن
تو اون فضای روشن
محشره روز اول
پرده ها رو می یارن
نور می ندازن می بینن
فیلم شبای غربت
از اولش تا آخر
چی می شه روز اول
آدم روز و ندیده
آدمای نقش اول
حالا همه مضطرب
می گن که کاش نبودیم
یه آدم هنرمند!
تو این نقشای اول
تو این شبای غربت
حالا اگه نور بیاد
شبا همش رو می شه
که شب وفا نداره
آخه اگه روز بیاد
فرشته نیست و آدم!
فقط خداست و ادم….

***

من گریزانم از این شکل حیات

و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستن

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم

***

نمیدانم چرا رفتی!!!

نمیدانم چرا شاید خطا کردم!!!

وتو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا….

تا کی…..

برای چه

***

کیست که غربت رفته را یاد کند

دل غربت زده را شاد کند

من نوشتم این سخن از بهر دوست

تا بداند این دلم در فکر اوست

اشعار غم انگیز پارسی + شعر غمگین و احساسی از شاعران بزرگ

شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا

شعر غمگین کوتاه + گلچین زیباترین اشعار کوتاه سوزناک در مورد غم و تنها شدن

شعر غمگین فوت همسر جوان + مجموعه اشعار در سوگ درگذشت عشق و یار

اشعار فروغ فرخزاد + شعر غمگین، بلند، کوتاه و عاشقانه از شاعر نامدار معاصر فروغ فرخزاد

شعر در مورد امام حسین (ع) و شهیدان کربلا + اشعار غمگین کربلا و ماه محرم

مطالب جدید

جوک خنده دار + مجموعه جوک و لطیفه های خفن بامزه و خنده دار

عکس عاشقانه + مجموعه عکس نوشته و تصاویر پروفایل بدون متن رمانتیک و…

فال روزانه واقعی امروز + فال و طالع بینی شما با حوادث و اتفاقات روز

متن تبریک تولد بهترین دوست + پیام و جملات تبریک تولد به رفیق فابریک و…

متن تولدمه + عکس نوشته تولد منه برای پروفایل + جملات تبریک تولد خودم و…

متن عاشقانه کوتاه و جذاب + مجموعه جملات عاشقانه برای عشقم

دلنوشته در وصف مادر + متن های خوب و قشنگ برای مادرم عزیزم

متن فاز سنگین و غمگین؛ جملات و اس ام اس فاز سنگین و کوبنده

جوک خنده دار 🤣 1401 + اس ام اس های خنده دار و عکس های بامزه و جالب

شعر عاشقانه کوتاه + مجموعه اشعار عاشقانه برای همسر و عشق

متن دلتنگی برای کربلا و زیارت امام حسین (ع) با عکس نوشته حرم

سخنان محمد علی کلی و عکس نوشته از جملات ناب این بوکسور معروف

در ادامه این مطلب مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار کوتاه در مورد غربت را برای شما ارائه کرده ایم. با پرشین استار همراه باشید؛

به نام آنکه غربت را بنا کرد
مرا از تو؛ تورا از من جدا کرد

*****

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

سعدی

شعر زيبا در مورد غربت

*****

شعر عاشقانه غربت

عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنایی
به درد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنایی

باباطاهر

*****

کیست که غربت رفته را یاد کند
دل غربت زده را شاد کند
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست

*****

زین گونه‌ ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه‌ ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

*****

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌ تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم

حافظ

*****

خاک غربت‌ کیمیای مردم نیک اختر است
قطره درگرد یتیمی خشک چون شد گوهر است

بیدل دهلوی

*****

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

*****

من هماره، آدمیان را دیدم
که از خورشید می خواستند
طلوع نکند
و از بهار
که شروع نکند
و از تاریکی
که سکوت نکند…
و آن ها گاه
از سفر به غربت ماه می گویند
بی آنکه بدانند ماه
تداوم شُکوهِ خورشیدست..!

*****

غربت آن است
که در جمعی و جانانت نیست..!

مولانا

*****

کاش میشد غربت دل را شکست
شیشه عمر شقایق را شکست
کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی
ای طلسم بی وفایی را شکست

*****

اشعار کوتاه درباره غربت

ای که گفتی که به غربت چه فتادی خواجو
چه کنم دور فلک دور فکند از وطنم

خواجوی کرمانی

*****

دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم
به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم

*****

من یک مسافرم،
از غربتی به غربت دیگر
و از رویایی به رویایی دیگر!

*****

مه بالانشین، پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
بتا فایز غریب این دیار است
محبت با غریبان بیشتر کن

فایز دشتستانی

*****

شعر زيبا در مورد غربت

غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد

*****

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتی
گذشته از من و از پشت سر نمی‌ آید

*****

غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از غربت تنهایی‌ هاست
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن از ورطه هستی می‌داد

حمید مصدق

*****

مسافرم ولی هنوز هزار جاده فاصله ست
میان غربت من و سرای چشم های تو….

*****

غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت،
غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ…..

*****

هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می‌ رویند
قارچ‎ های غربت؟

*****

در فراقت دم به دم تب میکنم
خورده شعر هایم مرتب میکنم
در قبار غربت و دلواپسی
روز را با یاد تو شب میکنم..

*****

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل‌ های غریبانه نگنجد

*****

شعر نو در مورد غربت

می‌ ترسیدم خدای نکرده
آنقدر در غربت گریه‌ هایم بمانی
تا از سکوی سرودن تصویرت
سقوط کنم

سیدعلی صالحی

*****

دوباره دیدمت
و این بار
به درک تازه تری از تنهایی رسیدم
دوباره دیدمت
و ناباورانه
در هوای غربتت نفس کشیدم
دوباره دیدمت
و به فصل تازه تری در عشق رسیدم

*****

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌ اش
طلوع همه آفتاب‌ هاست

احمد شاملو

*****

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند! مگر می‌شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

*****

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی‌ وفا یاران که بربستند بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی‌ نوایی دیده‌ ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

سعدی

در ادامه بخوانید : شعر غمگین

تعبیر خواب دانلود آهنگ سرگرمی شعرهای زیبا عکس متن تبریک تولد جملات عاشقانه جملات زیبا عکس نوشته سخنان ناب بزرگان متن تبریک

متن زیبامتن سنگینکپشن زیبا و مفهومیسوالات جرات حقیقتشعر عاشقانهمتن عاشقانه جدیدتولدت مبارک رفیقفال حافظ

کپی برداری از مطالب سایت پرشین استار برای وب سایت های اینترنتی اکیدا ممنوع است و پیگرد قانونی دارد!

استفاده از مطالب سایت پرشین استار در سایت های خبرخوان، آی فریم و لینک باکس ها اکیدا ممنوع است.

تماس با ما

مجله آریا

اشعار زیبا در مورد غربت، غم دوری، دوری از خانواده و غربت خارج از وطن را در این مطلب آریا مگ گردآوری کرده ایم.

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند! مگر می‌شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

شعر زيبا در مورد غربت

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

دوباره دیدمت
و این بار
به درک تازه تری از تنهایی رسیدم
دوباره دیدمت
و ناباورانه
در هوای غربتت نفس کشیدم
دوباره دیدمت
و به فصل تازه تری در عشق رسیدم

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل‌ های غریبانه نگنجد

هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می‌ رویند
قارچ‎ های غربت؟

غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از غربت تنهایی‌ هاست
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن از ورطه هستی می‌داد

حمید مصدق

غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد

من یک مسافرم،
از غربتی به غربت دیگر
و از رویایی به رویایی دیگر!

ای که گفتی که به غربت چه فتادی خواجو
چه کنم دور فلک دور فکند از وطنم

خواجوی کرمانی

غربت آن است
که در جمعی و جانانت نیست..!

مولانا

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌ تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم

حافظ

کیست که غربت رفته را یاد کند
دل غربت زده را شاد کند
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

سعدی

خبری یا نه در ی
غیر من آخر دگری نیست
در این ظلمت غمگین
من دعا می کنم اما
چه کنم نیست کسی تا کند آمین
چه بگویم که نباید دل شاد تو بلرزد
اگر آنگونه شود حرف دلم مفت نیرزد
مرغ امید دلم حیف که پر زد
جغد غربت زده ام هیچ کجا خانه ندارم
چه امیدیست نگهدار من از مرگ حقیرم
من تنها نگران می نگرم خلق خدا را
همه باهم و من از خویش جدا آه خدا راه نجاتی
همدمی همنفسی مانده دلم در قفسی تنگ خدایا

می دانم

حتی نگاهم نمی کنی

من تو را

در خیابانی تاریک

به غریبه ها سپردم

دست های گرمت را به دست سردشان دادم

همین امروز

می دانم …

به غربت خودم می خندم

که در این دیار

دل می بندم

به تو

شعر زيبا در مورد غربت

چرا اینقدر تنهایی؟
بر غربت دستانم نگاه کن
حجم خواهش را در چشمانم بنگر
ببین که نگاه خیسم هنوز
بر تو خیره مانده
تو بیا
مهربانم تو بیا
تو مرا خواهی دید
تو مرا خواهی برد
تو مرا با خود خواهی برد
و به من خواهی گفت
که نسیم روزی
گیسوانم را نوازش خواهد کرد
و نگاه شقایق روزی
در نگاهم گره خواهد خورد
تو به من خواهی داد
شوق را
امید را
تا حضور سبز تو خواهم نوشت
برای تو ای قشنگ ترین
و ترانه هایم را هر شب
برای باران خواهم خواند
میدانم روزی می ایی
تو می ایی
پشت پنجره ی تنهاییم منتظرت خواهم ماند
چه اهمیت دارد
گاه اگر که شب بر پنجره ام می کوبد
و هوای غربت
سکوتم را پر می کند…

غربت

تو غربتم، چه تنها
نشی تو مثل ِ مَنها

نه دوست و آشِنایی
که دردمو بدونه
نه عشق ِ موندگاری
که تا ابَد بمونه

حتا پرنده ها که
بی دون و آب و لونَن
قدر ِ هَمو همیشه
تو زندگی میدونن

تو غربتم، چه تنها
نشی تو مثل ِ مَنها

اینجا دل ِ آدما
یخ شده، از سنگ شده
برای اون قدیما
دل ِ همه تنگ شده

بگو چه فایده داره
دل ِ همو شکستن؟
برای زنده موندن
به واژه دل نَبَستن؟

تو غربتم، چه تنها
نشی تو مثل ِ مَنها

رو بوم آسمون من، پر میزنن کـبـوتـــرات
ابری شده نگاه من، بازم دلم تنگــــه برات
یه شب کنار پنـــجره، نامه نوشتم واسه تو
گرفته رنگ عاشــقی، غربت پر رنگ شبات

بارون گرفـــته گونه هام، منتظر پرنده هام
به چشم من نیگا نکن، تحملش سخته برام
تنها دلیل زنـــــدگی؛ خسته شدن یاسمنا
بهونه ای شده غــــمت، واسه ترانه گفتنام

تکیه به شونه هام بده، به خاطر ســتاره ها
بخون از عاشقی برام، شعری پر از گلایه ها
چیزی ندارم به خدا، ساحل چشمام مال تو
رود غمام رد میشه از، شهر سفید نامه ها

شب شده آسمون دل، غصه نشسته رو دلم
خیره شدم به عکس تو، دلم گرفته، کسلم
خیلی عزیزی واسه من، خیلی دوستت دارم ولی
یه قولی دادم به خودم، اگه بگی برو، برم

گفتی اگه بهار بشه، دوباره از سفر میای
محض دل اقاقیا ، یک دفه بی خبر میای
می ترسم از چشمای تو، روزی که برگشتی بگی
از عا شقی خسته شدی ، یه حس تازه تر میخوای

پست قبلی

سخنان بزرگان در مورد پشیمانی و متن های ناب و قصار در مورد حسرت خوردن

پست بعدی

پیام تسلیت فوت پدر و مادر با جملات عرض تسلیت برای درگذشت پدر و مادر دوست و آشنا

جملات غمگین تاثیرگذار با مجموعه متن و شعر تاثیرگذار عاشقانه ناراحت کننده

متن و دو بیتی غمگین دلشکسته و اشعار غمگین سوزناک برای عشق

متن در مورد شام غریبان و جملات با اشعار غمگین عاشورا و محرم

متن ویژه تاسوعا با جملات غمگین در مورد حضرت عباس و روز نهم ماه محرم

متن ویژه ماه محرم با جملات غمگین ویژه کربلا و یاران امام حسین (ع) با عکس پروفایل محرم

دلنوشته عشق یک طرفه و جملات غمگین و غمناک با عکس نوشته دوست داشتن نافرجام

مطالب جدید سایت

متن در مورد هدف زندگی و تلاش و جملات درباره سختی رسیدن به اهداف

سرطان مثانه چیست | علائم و نشانه ها و درمان این سرطان

برگ بو چیست؟ چه عوارض و فوایدی برای سلامت بدن دارد

جملات عاشقانه چقدر خوبه که هستی و متن زیبای مرسی که دارمت

جملات انگیزشی برای زنان از خانم های موفق با عکس نوشته انگیزه دهنده

متن زیبای صبح بخیر خدایی و قرآنی با عکس نوشته مذهبی صبح بخیر گفتن


کاهش وزن پس از زایمان با روش های مناسب

ایده کارهای هنری و راه اندازی شغل هنری در منزل

عکس عاشقانه ❤️ با مجموعه تصاویر رمانتیک و عشقی با نوشته های احساسی

شعر عاشقانه ❤️ و گلچین زیباترین اشعار کوتاه و بلند عاشقانه برای عشقم

متن شاخ با فونت باحال مناسب برای بخش بیو و کپشن پسرانه و دخترانه

متن درباره جسارت داشتن و متن های انگیزشی در مورد نترسیدن و جلو رفتن

جملات عاشقانه برای خانمی ❤️ با متن و عکس پروفایل پر احساس

متن در مورد حال خوب قهوه نوشیدن با عکس نوشته از قهوه و کافه


دلیل خشک شدن پوست و روش های مراقبت از آن

موانع جلوگیری از ثروتمند شدن شما و روش های رسیدن به ثروت

تبریک روز پزشک به فرزند دختر و پسر (تبریک خودمونی روز دکتر)

متن دلتنگی برای کربلا و زیارت امام حسین (ع) با اشعار و جملات احساسی

تبریک عاشقانه روز پزشک به عشق و همسر با عکس نوشته رمانتیک

جملات تبریک روز پزشک به دوست و عزیزان دکتر با متن گرامیداشت روز پزشک



شعر تبریک تولد به دوست شعر تبریک تولد به دوست ، صمیمی + تبریک تولد رفیق فابریک طنز همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب …

شعر در مورد مبعث حضرت محمد کودکانه شعر در مورد مبعث حضرت محمد کودکانه ، شعر صلوات بر محمد کودکانه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم …

شعر در مورد سختی و تلاش شعر در مورد سختی و تلاش ؛ مجموعه ای از اشعار درباره سختی و تلاش همگی در سایت پارسی …

شعر زيبا در مورد غربت

شعر در مورد غربت ، و تنهایی و دوری از خانواده و وطن از مولانا و حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

کیست که غربت رفته را یاد کند

دل غربت زده را شاد کند

من نوشتم این سخن از بهر دوست

تا بداند این دلم در فکر اوست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

رو بوم آسمون من، پر میزنن کـبـوتـــرات ابری شده نگاه من، بازم دلم تنگــــه برات یه شب کنار پنـــجره، نامه نوشتم واسه تو گرفته رنگ عاشــقی، غربت پر رنگ شبات

بارون گرفـــته گونه هام، منتظر پرنده هام به چشم من نیگا نکن، تحملش سخته برام تنها دلیل زنـــــدگی؛ خسته شدن یاسمنا بهونه ای شده غــــمت، واسه ترانه گفتنام

تکیه به شونه هام بده، به خاطر ســتاره ها بخون از عاشقی برام، شعری پر از گلایه ها چیزی ندارم به خدا، ساحل چشمام مال تو رود غمام رد میشه از، شهر سفید نامه ها

شب شده آسمون دل، غصه نشسته رو دلم خیره شدم به عکس تو، دلم گرفته، کسلم خیلی عزیزی واسه من، خیلی دوستت دارم ولی یه قولی دادم به خودم، اگه بگی برو، برم

گفتی اگه بهار بشه، دوباره از سفر میای محض دل اقاقیا ، یک دفه بی خبر میای می ترسم از چشمای تو، روزی که برگشتی بگی از عا شقی خسته شدی ، یه حس تازه تر میخوای

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بندر ریگ ، شعر های محلی و زیبای بندری بندر ریگ

نمیدانم چرا رفتی!!!

نمیدانم چرا شاید خطا کردم!!!

وتو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا….

تا کی…..

برای چه

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

غربت

تو غربتم، چه تنها نشی تو مثل ِ مَنها

نه دوست و آشِنایی که دردمو بدونه نه عشق ِ موندگاری که تا ابَد بمونه

حتا پرنده ها که بی دون و آب و لونَن قدر ِ هَمو همیشه تو زندگی میدونن

تو غربتم، چه تنها نشی تو مثل ِ مَنها

اینجا دل ِ آدما یخ شده، از سنگ شده برای اون قدیما دل ِ همه تنگ شده

بگو چه فایده داره دل ِ همو شکستن؟ برای زنده موندن به واژه دل نَبَستن؟

تو غربتم، چه تنها نشی تو مثل ِ مَنها

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من گریزانم از این شکل حیات

و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستن

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بوکان ، شعر کوتاه و زیبای بوکانی و دانلود اشعار سواره ایلخانی زاده

چرا اینقدر تنهایی؟ بر غربت دستانم نگاه کن حجم خواهش را در چشمانم بنگر ببین که نگاه خیسم هنوز بر تو خیره مانده تو بیا مهربانم تو بیا تو مرا خواهی دید تو مرا خواهی برد تو مرا با خود خواهی برد و به من خواهی گفت که نسیم روزی گیسوانم را نوازش خواهد کرد و نگاه شقایق روزی در نگاهم گره خواهد خورد تو به من خواهی داد شوق را امید را تا حضور سبز تو خواهم نوشت برای تو ای قشنگ ترین و ترانه هایم را هر شب برای باران خواهم خواند میدانم روزی می ایی تو می ایی پشت پنجره ی تنهاییم منتظرت خواهم ماند چه اهمیت دارد گاه اگر که شب بر پنجره ام می کوبد و هوای غربت سکوتم را پر می کند…

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

غربت تمام عالمه وقتی نباشی

شعر زيبا در مورد غربت

این گریه ها خیلی کمه وقتی نباشی

شب گردی های من دوباره بی هدف شد

راه تموم قصه ها از این طرف شد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

فرشته بود و آدم شب سیاه بدبخت نفهم بیشور مست سیاهی زد به هر دو ، هم فرشته ، هم آدم خیال می کرد می مونه ! نوبتیه بی شرف! دهاتی اون شب کور سواد نداشت بدونه روز میاد و می مونه اونجاست که شب ویلونه پاره می شه می سوزه داغون می شه می میره شبا گذشت و گذشت شبای آخر شده فرشته شیطون شده ! اون هم از روز اول آدم شده بلهوس یه عده شون می دونن شب شبای آخره آشفته و منتظر… یه عدشون خل شدن! می گن شب با وفا! شب که وفا نداره نقاب پیر خفن می گن شب عزیزم! تاریکی ام عزیزه؟! یه عده هم میونه می دونن فردا روزه می گن عجب شبی بود این شبا هم بد نبود! تو این شب غریبه تو این جنون غربت می گن لیلی اومده! بابا لیلی تو روزه عجب نقابیه شب! ساخته لیلی تو ظلمت! تاریکی خوب می دونه فیلم شبای غربت رفته سکانس اخر شیطونه هم می دونه زمان فیلم تمومه عجب سکانسی می شه اونم سکانس آخر روز اول آدم همه ، همو می بینن تو اون فضای روشن محشره روز اول پرده ها رو می یارن نور می ندازن می بینن فیلم شبای غربت از اولش تا آخر چی می شه روز اول آدم روز و ندیده آدمای نقش اول حالا همه مضطرب می گن که کاش نبودیم یه آدم هنرمند! تو این نقشای اول تو این شبای غربت حالا اگه نور بیاد شبا همش رو می شه که شب وفا نداره آخه اگه روز بیاد فرشته نیست و آدم! فقط خداست و ادم….

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بافق ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهرستان بافق استان کرمان

تقصیر چشمهای توست

که این طور

حجله نشین شبهای غربت خاطره اش شده ام

بگذار تاهمیشه

در صومعه ی چشمانت

راهبه باشم

من

این راه رسیدن به نرسیدنت را

دوست دارم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

می دانم

حتی نگاهم نمی کنی

من تو را

در خیابانی تاریک

به غریبه ها سپردم

دست های گرمت را به دست سردشان دادم

همین امروز

می دانم …

به غربت خودم می خندم

که در این دیار

دل می بندم

به تو

رویاهایت را ناتمام بگذار

باید برویم

وقتی رسیدیم

دوباره شعر بگو

از ابتدای رویا

وقتی رسیدیم

نگاه خیسـم را دوباره می بخشم

به گل ها

همین امروز …

دست های گرمت را پس می گیرم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

این که مردم نشناسند تو را “غربت” نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

بیشتر بخوانید : شعر در مورد بام شهر ، متن زیبا در مورد بام شهر و متن درباره پشت بام

باغ غربت نرم نرمک روبه زوال خزان می رود

چهره نسترن ها افسرده/شادی مریم ها به دروغ اغشته

رقص قاصدک ها به بازی امیخته

باغ ارغوانی به رخساره ای زرد گراییده

زمستان ارام و بی نجوا

قدم زنان باغ غربت را کویر می کند

لیک پلک های باغ

برای بیدار ماندن/برای ورق زدن تقویم بهار

خیلی سنگین است

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من میگم خسته شدم از، شب و دلتنگی و غربت

تو میگی زندگی اینه،درد تو،درد محبت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

خبری یا نه در ی غیر من آخر دگری نیست در این ظلمت غمگین من دعا می کنم اما چه کنم نیست کسی تا کند آمین چه بگویم که نباید دل شاد تو بلرزد اگر آنگونه شود حرف دلم مفت نیرزد مرغ امید دلم حیف که پر زد جغد غربت زده ام هیچ کجا خانه ندارم چه امیدیست نگهدار من از مرگ حقیرم من تنها نگران می نگرم خلق خدا را همه باهم و من از خویش جدا آه خدا راه نجاتی همدمی همنفسی مانده دلم در قفسی تنگ خدایا

بیشتر بخوانید : شعر در مورد خوی ، شعر کوتاه و زیبا ترکی و فارسی در مورد خوی آذربایجان غربی

کاش میشد غربت دل را شکست

شیشه عمر شقایق را شکست

کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی

ای طلسم بی وفایی را شکست



شعر در مورد ماه شهریور شعر در مورد ماه شهریور,شعر درباره ماه شهریور,شعر درباره شهریور ماه ,شعری درباره ماه شهریور,شعر در مورد شهریور ماه,,شعر شهریور,شعر شهریوری,شعر شهریور ماه,شعر شهریوریا,شعر شهریوری ها,شعر شهریور …

اس ام اس شعر عاشقانه SMS Sher • • • عشقت نه سرسری است که از سر به در شود مهرت نه عارضی است که جای دگر شود عشق تو در وجودم …

شعر در مورد جگر شعر در مورد جگر ,شعر درباره جگر,شعر جگر خونی,شعر های جگر خونی,شعر جگر سوز,شعر عاشقانه جگر سوز,شعر های جگر سوز,شعر جگر,شعر جگر سوخته,شعر جگرم سوخت,شعر جگرخونی,جگر گوشه شعر,شعر …

شعر در مورد غربت,شعر در مورد غربت و تنهایی,شعر در مورد غربت بقیع,شعر در مورد غربت علی,شعر در مورد دیار غربت,شعر کوتاه درمورد غربت,شعر در مورد درد غربت,شعر در مورد غم غربت,شعر زیبا در مورد غربت,شعر درباره غربت,شعر درباره غربت بقیع,شعر کوتاه درباره غربت,اشعار زیبا در مورد غربت,شعر درباره غربت شهدا,شعر درباره غربت امام حسن,شعر درباره غربت سامرا,شعر درباره غربت امام رضا,شعری درباره غربت,شعر نو درباره غربت,شعر غربت,شعر غربت و دلتنگی,شعر غربت شاملو,شعر غربت مولانا,شعر غربت و تنهایی,شعر غربت سهراب سپهری,شعر غربت مادر,شعر غربت امام زمان,شعر غربت امام حسن,شعر غربت بقیع,شعر غربت و تنهایی,شعر غربت تنهایی,شعر غربت تنهایی,شعر در مورد غربت و تنهایی,تفسیر شعر غربت سهراب سپهری,شعر غربت امام زمان عج,متن شعر غربت امام زمان,شعر از غربت امام زمان,شعر درمورد غربت امام زمان,شعر غربت امام حسن مجتبی,شعر برای غربت امام حسن,شعر در غربت امام حسن,شعر درباره غربت امام حسن,شعر برای غربت بقیع,شعر غربت بقیع,شعر درباره غربت بقیع,شعر در مورد غربت بقیع,شعر در وصف غربت,شعر در وصف غربت امام زمان,شعری در وصف غربت,شعر نو در وصف غربت,شعر در وصف دیار غربت

شعر زيبا در مورد غربت

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غربت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

نرو دستم به دامانت

نگو دیگر نمی آیی

که میمیرم غریبانه

امان از درد تنهایی

کیست که غربت رفته را یاد کند

دل غربت زده را شاد کند

من نوشتم این سخن از بهر دوست

تا بداند این دلم در فکر اوست

نمیدانم چرا رفتی!!!

نمیدانم چرا شاید خطا کردم!!!

وتو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا….

تا کی…..

برای چه

من گریزانم از این شکل حیات

و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستن

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم

غربت تمام عالمه وقتی نباشی

این گریه ها خیلی کمه وقتی نباشی

شب گردی های من دوباره بی هدف شد

راه تموم قصه ها از این طرف شد

تقصیر چشمهای توست

که این طور

حجله نشین شبهای غربت خاطره اش شده ام

بگذار تاهمیشه

در صومعه ی چشمانت

راهبه باشم

من

شعر زيبا در مورد غربت

این راه رسیدن به نرسیدنت را

دوست دارم

این که مردم نشناسند تو را “غربت” نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

من میگم خسته شدم از، شب و دلتنگی و غربت

تو میگی زندگی اینه،درد تو،درد محبت

کاش میشد غربت دل را شکست

شیشه عمر شقایق را شکست

کاش میشد در سکوت مرگبار زندگی

ای طلسم بی وفایی را شکست

هرکجا دور از تو باشم

عشق من،

غربت نشینم

هرکجا پایت گذاری

خاک نرم آن زمینم

غروب زیباست

ولی

نه در غربت

مگه میشه ترک وطن کرد توی غربت عمریو سر کرد

وقتی غربت توصداته تودیگه همیشگی نیستی

غربت را نباید تو الفبای شهر غریب جستجو کرد

همین ک عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد تو غریبی

بتوعادت کردم مثل گلبرگی به شبنم

مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم

من که در گریزم ازمرگ بتو عادت کردم

از سکوت وگریه شب بتو عادت کردم

با خط غم نوشتم غربت مکان ما نیست

از یاد بردن دوست هرگز مرام ما نیست

دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی

شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین

بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

به نام آنکه غربت را بنا کرد

مرا ازتو ؛ تورا ازمن جدا کرد

هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

دوباره دل

برای غربت چشمات تنگه

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند

گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب

وز غم غربت از سرت بپرید غراب

گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب

گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب

هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است

از برایش سرمه چشم است دیدار وطن

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت

بال تنها غم غربت به پرستوها داد

اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت

آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب

حتی به غزل‌های غریبانه نگنجد

غریبی بس مرا دلگیر دارد

فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار

که غربت خاک دامنگیر دارد

عزیزان از غم و درد جدایی

به چشمانم نمانده روشنایی

به درد غربت و هجرم گرفتار

نه یار و همدمی نه آشنایی

ای روح! درین عالم غربت چونی

بی آن همه پایگاه و رتبت چونی

سلطانِ جهانِ قدس بودی، اکنون

در صحبتِ نفس شوم صحبت چونی

بزرگ زاده نادان به شهر وا ماند

که در دیار غریبش به هیچ نستانند

بتا فایز غریب این دیار است

محبت با غریبان بیشتر کن

نشسته در پس زانوی غربتم شب و روز

خدای داند ازین پس مرا چه پیش آید

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش

در عشق دیدن تو هواخواه غربتم

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

صبح وطن به شیر مگر آورد برون

زهری که ما ز تلخی غربت کشیده‌ایم

مجنون به هر در و دشت محو کنار لیلی‌ست

عاشق به سعی غربت دور از وطن نماند

خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است

قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهر است

کجا قرار توانم گرفت در غربت

که گشته‌ام بهوای تو در وطن معتاد

ای که گفتی که به غربت چه فتادی خواجو

چه کنم دور فلک دور فکند از وطنم

بال و پرم را غمِ غربت شکست

کاش دراین میکده بازی کند

شکوه غربت نبرم این زمان

دست تو و روی توام آرزوست

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس‌از تو

حتی ننشسته‌ست غباری به مزارم

دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از این

من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتی

گذشته از من و از پشت سر نمی‌آید

این غزل باشد برای لحظه‌های غربتم

در همان وقتی که خوابم برد و نشنیدم تو را

غربت

با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد

و دستی که پشت سرت آب می‌ریخت

جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد

غربت یعنی صندلی خالی تو

وقتی زمینم وارونه می‌چرخد

غربت دور و نزدیکش به اندازه یک آه است

غربت من

شده نبودن تو

همه چیز را مثل موهات

به باد بسپار

دلت را به من

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از غربت تنهایی‌هاست

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن از ورطه هستی می‌داد

خسته‌تر از پروانه

سالهاست

گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می‌زنم وُ

هنوز غربت تلخ همیشه را،

مزه می‌کنم

تو لبخند بزن!

من غربت پشت آن لبخند را خوب می‌شناسم

نمی‌گویم نرو

اصلا مگر چیزی عوض می‌شود؟!

فقط یک والله خیرالحافظین می‌خوانم

و به چهار جهت فوت می‌کنم

بی گاهان

به غربت

به زمانی که خود در نرسیده بود

چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،

و قلبم

در خلاء

تپیدن آغاز کرد

زبان عشق سکوت می‌خواهد

زبان عشق واژه ای ندارد

غربت ندارد

حضور تو آشناست

باران اگر بهانه‌ای برای گریستنت نبود،

تو این همه از آسمان سخن نمی‌گفتی!

دیروز “ترانه‌های کوچک غربت” را می‌خواندم،

امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ می‌گذرم.

دلم یک آغوش بی‌ غربت می‌خواهد

یک آغوش پر سلام ، پر نوازش

یک آغوش آرام و نجیب ، بی‌ بهانه

یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه

غربت من

شده نبودن تو.

هنگامی که دستان مهربانش

را به دست می گیرم

تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوهش غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادیش

طلوع همه آفتاب هاست

از دور سایه هایی غریب می آمد از جنس دلتنگی

و اندوه و غربت و تنهایی و شاید عشق

من

راه های دور را هر روز

با خیال تو

نزدیک می کنم 

ای هر محال زندگیم با تو ممکن

ای آشنای هر روز با غربتم عجین 

من 

دوست دارمت

چه بخواهی

من 

دوست دارمت

چه نخواهی

دوباره دیدمت

و این بار

به درک تازه تری از تنهایی رسیدم

دوباره دیدمت

و ناباورانه

در هوای غربتت نفس کشیدم

دوباره دیدمت

و به فصل تازه تری در عشق رسیدم

 به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب

 سفر کنید از این غربت و به خانه روید

از این فراق ملولیم عزم فرمایید

 منم مهره تو فتاده ز دستت

از این طاس غربت بیا درربایش

 بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم

وز غربت اجسام بالله رسیدیم

 ندانستم ز اول قدر آن شهر

ز نادانی بسی غربت کشیدم

 تو در جهان غریبی غربت چه می کنی

قصد کدام خسته جگر می کنی مکن

 رسید آن لک لک عارف ز غربت

مسبح گرد او مرغان الکن

 جانا به غریبستان چندین به چه می مانی

بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

 ز دارالملک عشقم رخت بردی

در این غربت چنین آواره گشتی

 ناچار گشته غربت دل را و گرنه هرگز

مرغی بود که یادش از آشیان نیاید

 عجب مدار ز کوری که نور دیده بجوید

و یا ز چشم اسیری که اشک غربت بارد

 ای آدم خوکرده با جنت و با حورا

افتاده در این غربت با رنج و عنا چونی

 اگر مخمور اگر مستی به بزم او رو و رستی

که شد عمری که در غربت ز خان و مانی آواره

 که مسکین در اقلیم غربت بمرد

متاعی کز او ماند ظالم ببرد

 شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است

گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

 غربت ز ننگ قیمت کنعان ترا خرید

ای ماه مصر، شکوه (ز) غربت چه می کنی؟

 چه دانی که گردیدن روزگار

به غربت بگرداندش در دیار

 در آب حیات رو چو ماهی

کز غربت خاکدان گذشتی

 به غربت از وطن چون ماه کنعان صلح کن صائب

که جز یاد وطن مکروه در غربت نمی باشد

دعا کردیم که بمانی

بیایی کنار پنجره، باران ببارد

و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی

اما دریغ که رفتن

راز غریب همین زندگی است

رفتی پیش از آن که باران ببارد

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

سلام من به محرم، محرم گل زهرا

به لطمه‌های ملائک به ماتم گل زهرا

سلام من به محرم، به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین غم و حسین غریبش

شعر زيبا در مورد غربت

وه که گر من بازبینم
روی یار خویش را

تا قیامت شکر گویم
کردگار خویش را

یار بارافتاده را
در کاروان بگذاشتند

بی‌وفا یاران که بربستند
بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر
نگه دارند خلق

دوستان ما بیازردند
یار خویش را

همچنان امید می‌دارم
که بعد از داغ هجر

مرهمی بر دل نهد امیدوار
خویش را

هر که را در خاک غربت
پای در گل ماند ماند

گو دگر در خواب خوش
بینی دیار خویش را

دوستان گویند سعدی
دل چرا دادی به عشق

تا میان خلق کم کردی
وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در
بی‌نوایی دیده‌ایم

هر کسی گو مصلحت بینند
کار خویش را

سعدی

~~~~~✦✦✦~~~~~

ای غریب آب غریبی
ز تو بربود شباب

وز غم غربت از سرت
بپرید غراب

گرد غربت نشود شسته
ز دیدار غریب

گرچه هر روز سر و
روی بشوید به گلاب

هر درختی که ز جایش
به دگر جای برند

بشود زو همه آن رونق
و آن زینت و آب

گرچه در شهر کسان
گلشن و کاشانه کنی

خانهٔ خویش به ار
چند خراب است و یباب

مرد را بوی بهشت
آید از خانهٔ خویش

مثل است این مثلی
روشن بی پیچش و تاب

آب چاهیت بسی خوشتر
در خانهٔ خویش

زانکه در شهر کسان
گرم گهان پست و جلاب

این جهان، ای پسر،
اکنون به مثل خانهٔ توست

زانت می‌ناید خوش
رفت ازینجا به شتاب

به غریبیت همی خواند
از این خانه خدای

آنکه بسرشت چنین
شخص تو را از آب و تراب

آن مقدر که برانده‌است
چنین بر سرما

قوت و خواب و خور
و سستی و پیری و شباب

وعده کرده‌است بدان
شهر غریبیت بسی

شعر زيبا در مورد غربت

جاه و نعمت که چنان
خلق ندیده‌است به خواب

ناصر خسرو

~~~~~✦✦✦~~~~~

زنده باد آن کس که
هست از جان هوادار وطن

هم وطن غمخوار او
هم اوست غمخوار وطن

دکتری فهمیده باید
دست در درمان زند

تا ز نو بهبود یابد
حال بیمار وطن

هرکه دور از میهن
خود در دیار غربت است

از برایش سرمه چشم
است دیدار وطن

تا خس و خار خیانت
را نسازی ریشه کن

کی مصفا می‌شود بهر
تو گلزار وطن

پیکر مام وطن دانی
چرا خم گشته است

زان که مشتی اجنبی
خواهند، سربار وطن

به که در فکر وطن،
باشیم و فکر کار او

پیش از آن کز دستها
بیرون رود کار وطن

رهی معیری

ناگزیر از سفرم،
بی سرو سامان چون باد

به گرفتار رهایی
نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند؟! مگر
می‌شود از خویش گریخت

بال تنها غم غربت
به پرستوها داد

اینکه مردم نشناسند
تو را غربت نیست

غربت آن است که یاران
ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز
شادی و مهر و غم و قهر؟!

نه من از قهر تو
غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه
شدن دوخته‌ای

اشک آن روز که آیینه
شد از چشم افتاد

فاضل نظری

~~~~~✦✦✦~~~~~

امشب غم تو در دل
دیوانه نگنجند

گنج است و چه گنجی
که به ویرانه نگنجد

تنهایی ام امشب که
پر است از غم غربت

آن قدر بزرگ است
که در خانه نگنجد

مجنون چه هنر کرد
در آن قصه؟ مرا باش

با طرفه جنونی که
به افسانه نگنجد

تا رو به فنایت زدم
از حیرت خود پر

سیمرغم و سیمرغ تو
در لانه نگنجد

دور از تو چنانم
که غم غربتم امشب

حتی به غزل‌های غریبانه
نگنجد

حسین منزوی

غریبی بس مرا دلگیر
دارد

فلک بر گردنم زنجیر
دارد

فلک از گردنم زنجیر
بردار

که غربت خاک دامنگیر
دارد

*

عزیزان از غم و درد
جدایی

به چشمانم نمانده
روشنایی

به درد غربت و هجرم
گرفتار

نه یار و همدمی نه
آشنایی

باباطاهر

~~~~~✦✦✦~~~~~

ای روح! درین عالم
غربت چونی

بی آن همه پایگاه
و رتبت چونی

سلطانِ جهانِ قدس
بودی، اکنون

در صحبتِ نفس شوم
صحبت چونی

عطار

~~~~~✦✦✦~~~~~

وجود مردم دانا مثال
زر طلی است

که هر کجا برود قدر
و قیمتش دانند

بزرگ زاده نادان
به شهر وا ماند

که در دیار غریبش
به هیچ نستانند

سعدی

~~~~~✦✦✦~~~~~

مه بالانشین، پایین
نظر کن

به مسکینان کلامی
مختصر کن

بتا فایز غریب این
دیار است

محبت با غریبان بیشتر
کن

فایز دشتستانی

~~~~~✦✦✦~~~~~

مرا چو یاد زیار
و دیار خویش آید

هزار ناله زار از
درون ریش آید

نشسته در پس زانوی
غربتم شب و روز

خدای داند ازین پس
مرا چه پیش آید

سلمان ساوجی

~~~~~✦✦✦~~~~~

اگر چه نرگسدان‌ها
ز سیم وزر سازند

برای نرگس هم خاک
نرگسستان به

به غربت اندر اگر
سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش
و بیت احزان به

ازرقی هروی

نه مرا طاقت غربت
نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری
که جز این چاره ندانم

سعدی

~~~~~✦✦✦~~~~~

من کز وطن سفر نگزیدم
به عمر خویش

در عشق دیدن تو هواخواه
غربتم

*

غم غریبی و غربت
چو بر نمی‌تابم

به شهر خود روم و
شهریار خود باشم

حافظ

~~~~~✦✦✦~~~~~

صبح وطن به شیر مگر
آورد برون

زهری که ما ز تلخی
غربت کشیده‌ایم

صائب تبریزی

~~~~~✦✦✦~~~~~

مجنون به هر در و
دشت محو کنار لیلی‌ست

عاشق به سعی غربت
دور از وطن نماند

*

خاک غربت‌کیمیای
مردم نیک اختر است

قطره درگرد یتیمی
خشک چون شدگوهر است

بیدل دهلوی

~~~~~✦✦✦~~~~~

کجا قرار توانم گرفت
در غربت

که گشته‌ام بهوای
تو در وطن معتاد

*

ای که گفتی که به غربت
چه فتادی خواجو

چه کنم دور فلک دور
فکند از وطنم

خواجوی کرمانی

~~~~~✦✦✦~~~~~

بال و پرم را غمِ
غربت شکست

کاش دراین میکده
بازی کند

راضیه خدابنده

~~~~~✦✦✦~~~~~

شکوه غربت نبرم این
زمان

دست تو و روی توام
آرزوست

احمد عزیزی

~~~~~✦✦✦~~~~~

سیمای مسیحائی اندوه
تو، ای عشق

در غربت این مهلکه
فریاد رسم بود

فریدون مشیری

از غربت‌ام این‌قدر
بگویم که پس‌از تو

حتی ننشسته‌ست غباری
به مزارم

فاضل نظری

~~~~~✦✦✦~~~~~

دیگر چه بلاییست
غم انگیزتر از این

من بار سفر بستم
و یک شهر نفهمید

فرامرز عرب عامری

~~~~~✦✦✦~~~~~

ز غربتم چه بگویم؟
که سایه ام حتی

گذشته از من و از
پشت سر نمی‌آید

رضا خادمه مولوی

~~~~~✦✦✦~~~~~

این غزل باشد برای
لحظه‌های غربتم

در همان وقتی که خوابم
برد و نشنیدم تو را

محمدمهدی اسماعیلی

من مانده ام با یک
دریا غربت

افق تا افق فاصله
وُ

جایت

که حتی یک لحظه هم
خالی نیست

چشم دوخته ام

به انتظار آن اتفاق
تماشایی وُ

تاب می‌آورم

خدا را چه دیدی

شاید هم آمدی وُ

گره کور این دوست
داشتنِ ناتمام را

با دست‌های تمامت
باز کردی

ماندانا پیرزاده

~~~~~✦✦✦~~~~~

بی تو

خودم را بیابان غریبی
احساس می‌کنم

که باد را به وحشت
می‌اندازد

جویبار نازکی

که تنها یک پنجم
ماه را دیده ‌است

زیباترین درختان
کاج را حتی

زنان غمگینی احساس
می‌کنم

که بر گوری گمنام
مویه می‌کنند

آه

غربت با من همان
کار را می‌کند

که موریانه با سقف

که ماه با کتان

که سکته قلبی با
ناظم حکمت

گاهی به آخرین پیراهنم
فکر می‌کنم

که مرگ در آن رخ
می‌دهد

پیراهنم بی تو آه

سرم بی تو آه

دستم بی تو آه

دستم در اندیشۀ دست
تو از هوش می‌رود

ساعت ده است

و عقربه‌ها با دو
انگشت هفتی را نشان می‌دهند

که به سمت چپ قلب
فرو می‌افتد

غلامرضا بروسان

~~~~~✦✦✦~~~~~

جاده‌ها جایی اگر
برای رفتن داشتند

تکان دادن دست

دو معنای کاملاً
متفاوت نداشت

غربت

با پوشیدن کفش‌هایت
آغاز نمی‌شد

و دستی که پشت سرت
آب می‌ریخت

جاده‌ها را به زمین
کوک نمی‌زد

یک روز برمی گردی
که باد

تمام آدم‌ها را برده
است

جاده‌ها مثل کلاف
سردرگمی دور خود پیچیده‌اند

و زمین

یک گلوله کاموایی
بزرگ شده است

که برای تنهایی عصرهای
یخ بندانت

خیالبافی می‌کند

لیلا کردبچه

~~~~~✦✦✦~~~~~

غربت یعنی صندلی
خالی تو

وقتی زمینم وارونه
می‌چرخد

آنجا که منم

نه ابتدای خلقت است

و نه انتهای آفرینش

آنجا

صفرترین نقطه دنیاست

شرمناک ترین بی پناهی
انسان

آنجا

ناگهان ترین بغض
تاریخ است

غربت

نبودن تو نیست

نزدیک‌ترین ساحل
دور افتاده ای ست

که گاهی در چشمان
تو جا می‌ماند

در آغوش تو گاهی حتی غریب بوده‌ام

غریب که باشی می‌دانی

تنگ ترین جای جهان

دل من است

فریاد فرید

~~~~~✦✦✦~~~~~

غربت دور و نزدیکش
به اندازه یک آه است

بعضی از چیزها

تنها از دور ظاهر
آرام و زیبا دارند

و انسان

برای نزدیک شدن به
آنها نباید پافشاری کند

مثل عشق

سیاست

و مهاجرت…

من بر آسمان خراش‌ها

پرنده‌های مهاجر
زیادی دیده ام

که چشم‌هایشان پر
از اشک بود!

سابیر قبادی

غربت من

شده نبودن تو

همه چیز را مثل موهات

به باد بسپار

دلت را به من

عباس معروفی

~~~~~✦✦✦~~~~~

هر کجا هستم، باشم،

آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می‌رویند

قارچ‎های غربت؟

*

جاده یعنی غربت

باد، آواز، مسافر،
و كمی میل به خواب

سهراب سپهری

~~~~~✦✦✦~~~~~

غمم از وحشت پوسیدن
نیست

غمم از غربت تنهایی‌هاست

برگ بید است که با
زمزمه جاری باد

تن به وارستن از
ورطه هستی می‌داد

حمید مصدق

~~~~~✦✦✦~~~~~

خسته‌تر از پروانه

سالهاست

گٍردِ رؤیاهای سرخ
باغچه‌ی خویش پر می‌زنم وُ

هنوز غربت تلخ همیشه
را،

مزه می‌کنم

بهمن قره داغی

~~~~~✦✦✦~~~~~

در هر گوشه ای از
این ولایت که بمیرم

می توانم دوباره
زنده شوم

اما

هراس من از غربت
است

غربت در چشمان تو

که چون بیگانه ای
مرا می‌نگرند!

فریاد شیری

~~~~~✦✦✦~~~~~

تو لبخند بزن!

من غربت پشت آن لبخند
را خوب می‌شناسم

نمی‌گویم نرو

اصلا مگر چیزی عوض
می‌شود؟!

فقط یک والله خیرالحافظین
می‌خوانم

و به چهار جهت فوت
می‌کنم

نیلوفر لاری پور

~~~~~✦✦✦~~~~~

دعا کردیم که بمانی

بیایی کنار پنجره،
باران ببارد

و باز شعر مسافر
خاموش خود را بشنوی

اما دریغ که رفتن

راز غریب همین زندگی
است

رفتی پیش از آن که
باران ببارد

*

می‌ترسیدم خدای نکرده

آنقدر در غربت گریه‌هایم
بمانی

تا از سکوی سرودن
تصویرت

سقوط کنم

سیدعلی صالحی

~~~~~✦✦✦~~~~~

بی گاهان

به غربت

به زمانی که خود
در نرسیده بود

چنین زاده شدم در
بیشه جانوران و سنگ،

و قلبم

در خلاء

تپیدن آغاز کرد

*

اندوهش غروبی دلگیر
است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادی‌اش

طلوع همه آفتاب‌هاست

احمد شاملو

~~~~~✦✦✦~~~~~

زبان عشق سکوت
می‌خواهد

زبان عشق واژه ای
ندارد

غربت ندارد

حضور تو آشناست

نزار قبانی

ترجمه: بابک شاکر

گروه فرهنگ و
هنر وب

عکس,بازیگران,مد و زیبایی,تعبیر خواب,سلامت

نوشته شده توسط

مدیر  

· در۲۸ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۱۹.

شعر غربت و دلتنگی از شاعران معاصر و شاعرانی که در قرن های گذشته اشعاری سروده اند مشاهده می شود. این اشعار دارای بیانی بسیار دلنشین و وصف نشدنی از غم دوری و غربت همه کسانی می باشند که به نحوی آن را تجربه کرده اند و آن را در قالب شعر به تصویر می کشند.

شعر غربت و دلتنگی یکی از اشعار خاص با مضامینی که شامل غم و دوری از زبان شاعران متعدد و احساسات لطیف این شاعران می باشد سروده شده اند. در این میان شاعران مختلفی از غم غربت شعرها سروده اند. قالب این گونه اشعار دارای تنوع بوده و شاعران معاصر نیز با پرداختن به این اشعار در قالب شعر نو جایگاهی خاص را در ادبیات شعر به خود اختصاص داده اند. نمونه های مختلفی از شعر غربت را با هم می خوانیم. شعر غربت تنوع بسیار بالایی در ادبیات ما دارد و در این میان انواع دو بیتی و غزل به زیبایی توانسته اند غم غریبی و غربت را به تصویر بکشند

شعر غربت از سعدی در قالب غزلی زیبا و خواندنی

شعر زيبا در مورد غربت

وه که گر من باز بینم روی یار خویش را

تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بار افتاده را در کاروان بگذاشتند

بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق

دوستان ما بیازردند یار خویش را

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر

مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند

گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق

تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم

هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

شعر غربت از ناصر خسرو

ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب

وز غم غربت از سرت بپرید غراب

گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب

گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب

هر درختی که ز جایش به دگر جای برند

بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب

گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی

خانه خویش به ار چند خراب است و یباب

مرد را بوی بهشت آید از خانه خویش

مثل است این مثلی روشن بی پیچش و تاب

آب چاهیت بسی خوشتر در خانه خویش

زآنکه در شهر کسان گرم گهان پست و جلاب

این جهان، ای پسر، اکنون به مثل خانه توست

زانت می‌ناید خوش رفت از اینجا به شتاب

به غریبیت همی خواند از این خانه خدای

آنکه بسرشت چنین شخص تو را از آب و تراب

آن مقدر که برانده‌ است چنین بر سرما

قوت و خواب و خور و سستی و پیری و شباب

وعده کرده‌است بدان شهر غریبیت بسی

جاه و نعمت که چنان خلق ندیده‌است به خواب

شعر غربت در قالب دو بیتی

غریبی بس مرا دلگیر دارد

فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار

که غربت خاک دامنگیر دارد

شعر غربت با بیانی زیبا و دلنشین از غریبی

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد

به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند! مگر می‌شود از خویش گریخت

بال تنها غم غربت به پرستوها داد

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!

شعر زيبا در مورد غربت

نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای

اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

و اما شعر غربت از رهی معیری که بسیار زیبا می باشد و خواندن آن خالی از لطف نیست

زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن

هم وطن غمخوار او هم اوست غمخوار وطن

دکتری فهمیده باید دست در درمان زند

تا ز نو بهبود یابد حال بیمار وطن

هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است

از برایش سرمه چشم است دیدار وطن

تا خس و خار خیانت را نسازی ریشه کن

کی مصفا می‌شود بهر تو گلزار وطن

پیکر مام وطن دانی چرا خم گشته است

زان که مشتی اجنبی خواهند، سربار وطن

به که در فکر وطن، باشیم و فکر کار او

پیش از آن کز دستها بیرون رود کار وطن


شعر غربت در قالب دوبیتی

اگر چه نرگسدان‌ها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسستان به

به غربت اندر اگر سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به

شعر غربت از باباطاهر

عزیزان از غم و درد جدایی

به چشمانم نمانده روشنایی

به درد غربت و هجرم گرفتار

نه یار و همدمی نه آشنایی

برچسب ها:
شعر درباره غریبی
شعر کوتاه در مورد غربت
شعر در غربت بودن

فیلم وکلیپ

کلیپ تولدت مبارک مامان جونم برای وضعیت واتساپ (2)

۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۴۵

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته حرف دل با خدا پروفایل حرف زدن با خدا

۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۷

فیلم وکلیپ

کلیپ داداش گلم تولدت مبارک برای وضعیت واتساپ (2)

۰۱ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۹:۵۸

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته حرف دل با خدا پروفایل حرف زدن با خدا

۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۷

فیلم وکلیپ

کلیپ داداش گلم تولدت مبارک برای وضعیت واتساپ (2)

۰۱ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۹:۵۸

فیلم وکلیپ

کلیپ تولدت مبارک مامان جونم برای وضعیت واتساپ (2)

۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۴۵

بیشتر

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته حرف دل با خدا پروفایل حرف زدن با خدا

۰۲ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۷

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته قدرت نه گفتن پروفایل نه گفتن را یاد بگیر

۰۱ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۲۷

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته های روز پزشک مبارک برای پروفایل

۳۱ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۹:۱۰

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته های زیبا برای وضعیت واتساپ جدیدترین

۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۰۲

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته شخصیتی تیکه دار سنگین برای پروفایل

۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۰۷

اس ام اس و عکس نوشته

عکس پروفایل انسان بودن + عکس نوشته انسانیت

۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۳۳

اس ام اس و عکس نوشته

عکس پدرم دوست دارم + متن

۱۴ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۰۲

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته عاشورا

۱۰ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۳۸

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته اخلاقی مذهبی اجتماعی و عرفانی برای پروفایل

۰۵ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۱۳

اس ام اس و عکس نوشته

عکس نوشته در مورد دلتنگی از روزگار پروفایل دلتنگی روزگار

۰۲ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۲۰:۱۲


طراحی قالب از PressCustomizr.



وه که گر من بازبینم روی یار خویش را


تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را


یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند

شعر زيبا در مورد غربت


بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را


مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق


دوستان ما بیازردند یار خویش را


همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر


مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را


هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند


گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را


دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق


تا میان خلق کم کردی وقار خویش را


ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم


هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را


سعدی


~~~~~✦✦✦~~~~~

ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب


وز غم غربت از سرت بپرید غراب


گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب


گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب


هر درختی که ز جایش به دگر جای برند


بشود زو همه آن رونق و آن زینت و آب


گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی


خانهٔ خویش به ار چند خراب است و یباب


مرد را بوی بهشت آید از خانهٔ خویش


مثل است این مثلی روشن بی پیچش و تاب


آب چاهیت بسی خوشتر در خانهٔ خویش


زانکه در شهر کسان گرم گهان پست و جلاب


این جهان، ای پسر، اکنون به مثل خانهٔ توست


زانت می‌ناید خوش رفت ازینجا به شتاب


به غریبیت همی خواند از این خانه خدای


آنکه بسرشت چنین شخص تو را از آب و تراب


آن مقدر که برانده‌است چنین بر سرما


قوت و خواب و خور و سستی و پیری و شباب


وعده کرده‌است بدان شهر غریبیت بسی


جاه و نعمت که چنان خلق ندیده‌است به خواب


ناصر خسرو


~~~~~✦✦✦~~~~~

شعر زيبا در مورد غربت


زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن


هم وطن غمخوار او هم اوست غمخوار وطن


دکتری فهمیده باید دست در درمان زند


تا ز نو بهبود یابد حال بیمار وطن


هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است


از برایش سرمه چشم است دیدار وطن


تا خس و خار خیانت را نسازی ریشه کن


کی مصفا می‌شود بهر تو گلزار وطن


پیکر مام وطن دانی چرا خم گشته است


زان که مشتی اجنبی خواهند، سربار وطن


به که در فکر وطن، باشیم و فکر کار او


پیش از آن کز دستها بیرون رود کار وطن


رهی معیری


~~~~~✦✦✦~~~~~

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد


به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد


کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت


بال تنها غم غربت به پرستوها داد


اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست


غربت آن است که یاران ببرندت از یاد


عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!


نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد


چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای


اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد


فاضل نظری


~~~~~✦✦✦~~~~~

امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند


گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد


تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت


آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد


مجنون چه هنر کرد در آن قصه؟ مرا باش


با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد


تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر


سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد


دور از تو چنانم که غم غربتم امشب


حتی به غزل‌های غریبانه نگنجد


حسین منزوی



غریبی بس مرا دلگیر دارد


فلک بر گردنم زنجیر دارد


فلک از گردنم زنجیر بردار


که غربت خاک دامنگیر دارد


*


عزیزان از غم و درد جدایی


به چشمانم نمانده روشنایی


به درد غربت و هجرم گرفتار


نه یار و همدمی نه آشنایی


باباطاهر


~~~~~✦✦✦~~~~~

ای روح! درین عالم غربت چونی


بی آن همه پایگاه و رتبت چونی


سلطانِ جهانِ قدس بودی، اکنون


در صحبتِ نفس شوم صحبت چونی


عطار


~~~~~✦✦✦~~~~~

وجود مردم دانا مثال زر طلی است


که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند


بزرگ زاده نادان به شهر وا ماند


که در دیار غریبش به هیچ نستانند


سعدی


~~~~~✦✦✦~~~~~

مه بالانشین، پایین نظر کن


به مسکینان کلامی مختصر کن


بتا فایز غریب این دیار است


محبت با غریبان بیشتر کن


فایز دشتستانی


~~~~~✦✦✦~~~~~

مرا چو یاد زیار و دیار خویش آید


هزار ناله زار از درون ریش آید


نشسته در پس زانوی غربتم شب و روز


خدای داند ازین پس مرا چه پیش آید


سلمان ساوجی


~~~~~✦✦✦~~~~~

اگر چه نرگسدان‌ها ز سیم وزر سازند


برای نرگس هم خاک نرگسستان به


به غربت اندر اگر سیم و زر فراوانست


هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به


ازرقی هروی



نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت


دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم


سعدی


~~~~~✦✦✦~~~~~

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش


در عشق دیدن تو هواخواه غربتم


*


غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم


به شهر خود روم و شهریار خود باشم


حافظ


~~~~~✦✦✦~~~~~

صبح وطن به شیر مگر آورد برون


زهری که ما ز تلخی غربت کشیده‌ایم


صائب تبریزی


~~~~~✦✦✦~~~~~

مجنون به هر در و دشت محو کنار لیلی‌ست


عاشق به سعی غربت دور از وطن نماند


*


خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است


قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهر است


بیدل دهلوی


~~~~~✦✦✦~~~~~

کجا قرار توانم گرفت در غربت


که گشته‌ام بهوای تو در وطن معتاد


*


ای که گفتی که به غربت چه فتادی خواجو


چه کنم دور فلک دور فکند از وطنم


خواجوی کرمانی


~~~~~✦✦✦~~~~~

بال و پرم را غمِ غربت شکست


کاش دراین میکده بازی کند


راضیه خدابنده


~~~~~✦✦✦~~~~~

شکوه غربت نبرم این زمان


دست تو و روی توام آرزوست


احمد عزیزی


~~~~~✦✦✦~~~~~

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق


در غربت این مهلکه فریاد رسم بود


فریدون مشیری


~~~~~✦✦✦~~~~~

از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس‌از تو


حتی ننشسته‌ست غباری به مزارم


فاضل نظری


~~~~~✦✦✦~~~~~

دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از این


من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید


فرامرز عرب عامری


~~~~~✦✦✦~~~~~

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتی


گذشته از من و از پشت سر نمی‌آید


رضا خادمه مولوی


~~~~~✦✦✦~~~~~

این غزل باشد برای لحظه‌های غربتم


در همان وقتی که خوابم برد و نشنیدم تو را


محمدمهدی اسماعیلی



من مانده ام با یک دریا غربت


افق تا افق فاصله وُ


جایت


که حتی یک لحظه هم خالی نیست


چشم دوخته ام


به انتظار آن اتفاق تماشایی وُ


تاب می‌آورم


خدا را چه دیدی


شاید هم آمدی وُ


گره کور این دوست داشتنِ ناتمام را


با دست‌های تمامت باز کردی


ماندانا پیرزاده


~~~~~✦✦✦~~~~~

بی تو


خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم


که باد را به وحشت می‌اندازد


جویبار نازکی


که تنها یک پنجم ماه را دیده ‌است


زیباترین درختان کاج را حتی


زنان غمگینی احساس می‌کنم


که بر گوری گمنام مویه می‌کنند


آه


غربت با من همان کار را می‌کند


که موریانه با سقف


که ماه با کتان


که سکته قلبی با ناظم حکمت


گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم


که مرگ در آن رخ می‌دهد


پیراهنم بی تو آه


سرم بی تو آه


دستم بی تو آه


دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رود


ساعت ده است


و عقربه‌ها با دو انگشت هفتی را نشان می‌دهند


که به سمت چپ قلب فرو می‌افتد


غلامرضا بروسان


~~~~~✦✦✦~~~~~

جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند


تکان دادن دست


دو معنای کاملاً متفاوت نداشت


غربت


با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد


و دستی که پشت سرت آب می‌ریخت


جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد


یک روز برمی گردی که باد


تمام آدم‌ها را برده است

جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود پیچیده‌اند


و زمین


یک گلوله کاموایی بزرگ شده است


که برای تنهایی عصرهای یخ بندانت


خیالبافی می‌کند


لیلا کردبچه


~~~~~✦✦✦~~~~~


غربت یعنی صندلی خالی تو


وقتی زمینم وارونه می‌چرخد


آنجا که منم


نه ابتدای خلقت است


و نه انتهای آفرینش


آنجا


صفرترین نقطه دنیاست


شرمناک ترین بی پناهی انسان


آنجا


ناگهان ترین بغض تاریخ است


غربت


نبودن تو نیست


نزدیک‌ترین ساحل دور افتاده ای ست


که گاهی در چشمان تو جا می‌ماند


در آغوش تو گاهی حتی غریب بوده‌ام


غریب که باشی می‌دانی


تنگ ترین جای جهان


دل من است


فریاد فرید


~~~~~✦✦✦~~~~~


غربت دور و نزدیکش به اندازه یک آه است


بعضی از چیزها


تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند


و انسان


برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند


مثل عشق


سیاست


و مهاجرت…


من بر آسمان خراش‌ها


پرنده‌های مهاجر زیادی دیده ام


که چشم‌هایشان پر از اشک بود!


سابیر قبادی



غربت من


شده نبودن تو


همه چیز را مثل موهات


به باد بسپار


دلت را به من


عباس معروفی


~~~~~✦✦✦~~~~~


هر کجا هستم، باشم،


آسمان مال من است


پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است


چه اهمیت دارد


گاه اگر می‌رویند


قارچ‎های غربت؟


*


جاده یعنی غربت


باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب


سهراب سپهری


~~~~~✦✦✦~~~~~


غمم از وحشت پوسیدن نیست


غمم از غربت تنهایی‌هاست


برگ بید است که با زمزمه جاری باد


تن به وارستن از ورطه هستی می‌داد


حمید مصدق


~~~~~✦✦✦~~~~~


خسته‌تر از پروانه


سالهاست


گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می‌زنم وُ


هنوز غربت تلخ همیشه را،


مزه می‌کنم


بهمن قره داغی


~~~~~✦✦✦~~~~~


در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم


می توانم دوباره زنده شوم


اما


هراس من از غربت است


غربت در چشمان تو


که چون بیگانه ای مرا می‌نگرند!


فریاد شیری


~~~~~✦✦✦~~~~~


تو لبخند بزن!


من غربت پشت آن لبخند را خوب می‌شناسم


نمی‌گویم نرو


اصلا مگر چیزی عوض می‌شود؟!


فقط یک والله خیرالحافظین می‌خوانم


و به چهار جهت فوت می‌کنم


نیلوفر لاری پور


~~~~~✦✦✦~~~~~


دعا کردیم که بمانی


بیایی کنار پنجره، باران ببارد


و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی


اما دریغ که رفتن


راز غریب همین زندگی است


رفتی پیش از آن که باران ببارد


*


می‌ترسیدم خدای نکرده


آنقدر در غربت گریه‌هایم بمانی


تا از سکوی سرودن تصویرت


سقوط کنم


سیدعلی صالحی


~~~~~✦✦✦~~~~~


بی گاهان


به غربت


به زمانی که خود در نرسیده بود


چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،


و قلبم


در خلاء


تپیدن آغاز کرد


*


اندوهش غروبی دلگیر است


در غربت و تنهایی


همچنان که شادی‌اش


طلوع همه آفتاب‌هاست


احمد شاملو


~~~~~✦✦✦~~~~~


زبان عشق سکوت می‌خواهد


زبان عشق واژه ای ندارد


غربت ندارد


حضور تو آشناست


نزار قبانی


ترجمه: بابک شاکر




شعر برای پاییز : مجموعه ای از 55 شعر زیبا در وصف پاییز | دلگرم

شعر برای پدر : 54 شعر زیبا در وصف پدر | روز پدر مبارک | دلگرم


درج کامنت برای این مطلب غیر فعال است

شعر زيبا در مورد غربت
شعر زيبا در مورد غربت
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *