صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
دکتر سید مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی، (۱۱ دی ۱۲۸۸ در سبزه میدان رشت – ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن) از سرایندگان شعر نو به فارسی است.
پدرش، سید مهدی میرفخرایی، زادهٔ تفرش و مدتی فرماندار قم و سبزوار بود. مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و در رشتهٔ طب به دریافت درجهٔ دکترا نایل گردید. پس از آن در لندن اقامت گزید و دیگر به ایران نیامد. او در گورستان پاتنی ویلPutney Vale Cemetery خاکسپاری شده (Block U, Number 28).
گلچین از نوجوانی به شاعری پرداخت و کمکم اشعارش مورد توجه قرار گرفت و برای اولین بار در ۱۳۰۷ ش در مجلهٔ «ارمغان» به سردبیری وحید دستگردی[۱] و بعدها در مجلههای «روزگار نو»، «فروغ» و مجله سخن انتشار یافت. شعر «باران» او یکی از معروفترین شعرهایی است که قسمتهایی از آن در کتابهای کودکان به چاپ رسید. او اولین شاعر نوپردازی است که شعرش به کتابهای دورهٔ ابتدائی راه یافت.
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
از آثارش: سه مجموعهٔ شعری، «گلی برای تو»، «مهر و کین»، و «نهفته» یا «نهضت» (در ۱۹۴۸ م در لندن)، و «دیوان» شعر به چاپ رسید.
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده در گذرها
رودها را افتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
میپرند این سو و آن سو
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده از چرنده از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان میزدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکهها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
سنگها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آن جا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ میزد همچو مستان
چشمهها چون شیشههای آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبزو زرد و آبی
با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میپراندم سنگ ریزه
تا دهد بر اب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
میشکستم کردخاله
میکشانیدم به پایین
شاخههای بید مشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه میدیدم آنجا
بود دلکش بود زیبا
شاد بودم میسرودم
روز ای روز دلارا
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان
روز ای روز دلارا
گر دلارایی است از خورشید باشد
اندک اندک رفته رفته ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه از کناره با شتابی
چرخ میزد بی شماره
گیسوی سیمین ما را
شانه میزد دست باران
بادها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
به چه زیبا بود جنگل
بس ترانه بس فسانه
بس فسانه بس ترانه
بس گوارا بود باران
میشنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
در ۲۷ آبان ۹۹ خیابان گلچین در محدوده خیابان کلاهدوز بنام گلچین گیلانی تغییر نام یافت.[۱]
جاماسپی فرگرد ۱۶ •
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
لَندَن (به انگلیسی: London) پایتخت و بزرگترین شهر کشور انگلستان و در عین حال کشور پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی است.[۳][۴] این شهر در کنار رود تیمز در جنوب شرقی انگلستان، در ابتدای پایرود ۸۰ کیلومتری که به دریای شمال میرسد، قرار دارد. لندن به مدت بیش از دو هزار سال سکونتگاهی چشمگیر بودهاست. این شهر توسط رومیان که آن را لوندینیوم نامیدند، بنا نهاده شدهاست.[۵] سیتی لندن، هستهٔ تاریخی و مرکز تجاری لندن – ناحیه ای به مساحت ۲٫۹ کیلومتر مربع – دارای محدودهای مشابه با محدودهٔ شهر در دوران قرون وسطی است.[۶][۷][۸][۹][۱۰] شهر مجاور وستمینستر یک منطقهٔ داخلی از شهر لندن است که در طول قرنها دولت ملی در آن مستقر بودهاست. سی و یک منطقهی دیگر در شمال و جنوب رود تیمز، لندن مدرن را تشکیل میدهند. لندن توسط شهردار و شورای شهر اداره میشود.
لندن یکی از شهرهای جهانی بسیار مهم بوده[۱۱] و قدرتمندترین،[۱۲] مطلوبترین،[۱۳] تأثیرگذارترین،[۱۴] پربازدیدترین،[۱۵] گرانترین،[۱۶] پایدارترین،[۱۷] قابل سرمایهگذاریترین،[۱۸] مناسبترین شهر برای کار[۱۹] شناخته میشود. این شهر تأثیر بسزایی بر روی پژوهش، فرهنگ، هنر، داد و ستد، آموزش، سرگرمی، مد، اقتصاد، بهداشت و درمان، رسانه، خدمات تخصصی، توسعه گردشگری و حمل و نقل و در نهایت همزیستی نژادهای مختلف انسانی دارد.[۲۰] لندن از نظر عملکرد اقتصادی رتبهٔ ۲۶ ام را در میان ۳۰۰ شهر بزرگ جهان دارد.[۲۱] این شهر یکی از بزرگترین مراکز مالی[۲۲] و پنجمین یا ششمین شهر بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی است.[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷] لندن پربازدیدترین شهر از نظر تعداد مسافران خارجی[۲۸] و دارای شلوغترین سیستم فرودگاهی بر اساس ترافیک مسافر است.[۲۹] این شهر میزبان بیشترین تعداد شرکتهای خردهفروشی بینالمللی بوده[۳۰] و از این رو یک مقصد سرمایهگذاری پیشرو محسوب میشود.[۳۱] در سال ۲۰۲۰، لندن پس از مسکو دومین شهر از لحاظ تعداد میلیاردرها در اروپا[۳۲] و در سال ۲۰۱۹، دارای بیشترین تعداد فوق ثروتمندان در اروپا بودهاست.[۳۳] این شهر دارای بیشترین تراکم دانشگاهها در اروپا بوده[۳۴] و دانشگاههای رده بالایی مانند امپریال کالج، کینگز کالج (در حوزهٔ علوم طبیعی، پژوهش و کاربردی)، و مدرسهٔ اقتصاد (در حوزهٔ علوم اجتماعی) در آن قرار دارند.[۳۵] در سال ۲۰۱۲، لندن اولین شهری شد که تا کنون میزبان سه دوره از بازیهای المپیک تابستانی بودهاست.[۳۶]
لندن دارای چهار سایت رسمی میراث جهانی یونسکو شامل برج لندن، باغهای کیو، مجموعه بناهای کاخ وستمینیستر، کلیسای وستمینیستر و کلیسای سنت مارگریت، و منطقهٔ تاریخی گرینویچ است.
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
شهر لندن طبق آمارهای رسمی جمعیتی بالغ بر ۷٬۵۱۲٬۴۰۰ نفر (در نیمه سال ۲۰۰۶) را در داخل محدوده شهری خود گنجاندهاست و به عنوان پرجمعیتترین شهر در اتحادیه اروپا مطرح میشود. مساحت این شهر روز به روز افزایش مییابد، به طوری که امروزه شهر از محدوده خودش بزرگتر شدهاست و جمعیتش به ۸٬۶۳۸٬۲۵۱ نفر (در سال ۲۰۱۵) رسیدهاست. جمعیت منطقه پایتختی انگلستان بین ۱۲ تا ۱۴ میلیون نفر تخمین زده میشود. مردم شهر لندن به دلیل مهاجرت از نقاط مختلف به این شهر، دارای تمدن، فرهنگ، دین و آداب و رسوم خاص خود هستند، به طوری که امروزه ۳۰۰ زبان گوناگون در این شهر تکلم میشود.
این شهر یکی از قطبهای حمل و نقل بینالمللی در جهان است و دارای پنج فرودگاه بینالمللی است که عبارتاند از فرودگاه بینالمللی هیثرو، فرودگاه گاتویک، فرودگاه استانستد لندن، فرودگاه لوتن لندن، و فرودگاه لندن سیتی.
Don در زبان اوستا به معنی رود است و London نیز به معنی رودخانه طولانی می باشد. تلفظ انگلیسی آن لاندِن است.
پس از هجوم وایکینگها به انگلستان که به ساقط شدن دو پادشاهی نورثامبریا در شمال و مرسیا در مرکز منجر شد، پادشاهی وسکس در جنوب تنها حاکمیت انگلیسی بود که توانست استقلال خود را حفظ کند. پادشاهان این سرزمین بعدها توانستند با سلطه بر نواحی دیگر، حاکمیت بر کل انگلستان را به دست بگیرند و حتی خود را «امپراتوران کل بریتانیا» بخوانند. همین موضوع با تابع و خراج گذار نمودن مابقی انگلستان، سبب افزایش ثروت و اهمیت مناطق جنوبی به خصوص مراکز حکومتی آنها، در ابتدا وینچستر و بعدها لندن، شد.[۳۷]
در فاصله ۲ تا ۵ سپتامبر ۱۶۶۶ میلادی قسمت قرون وسطایی لندن که در داخل دیوار رومی شهر قرار داشت، در اثر یک آتشسوزی بسیار بزرگ بهطور کلی ویران شد و از بین رفت.
شهر لندن از فرهنگ بسیار غنی در طول تاریخ برخوردار است. لندن مرکز انگلیسیها در قاره اروپا است.
براساس سرشماری ۲۰۱۱ بریتانیا ۴۸٫۴٪ مردم شهر لندن مسیحی هستند، پس از ۲۰٫۷٪ مردم این شهر بدون دین، ۱۲٫۴٪ مسلمان، ۵٪ هندو، ۱٫۸٪ یهودی، ۱٫۵٪ سیک، ۱٪ بودایی ، ۰٫۶ سایر ادیان و ۸٫۵٪ دین خود را اظهار نکردهاند.
لندن میزبان ۳ دوره بازیهای المپیک تابستانی در سالهای ۱۹۰۸، ۱۹۴۸ و ۲۰۱۲ بودهاست.[۳۹][۴۰] لندن در ژوئیه ۲۰۰۵ میزبانی بازیهای المپیک ۲۰۱۲ و بازیهای پارالمپیک تابستانی ۲۰۱۲ را به دست آورد و اولین شهری است که میزبان سه دوره از بازیهای مدرن المپیک بوده.[۴۱] همچنین لندن میزبان بازیهای اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع در سال ۱۹۳۴ بودهاست. مسابقات جهانی دو و میدانی ۲۰۱۷ نیز در این شهر انجام خواهد شد.[۴۲]
فوتبال از محبوبترین ورزشها در شهر لندن است، تیمهای آرسنال، چلسی، فولهام، کویینز پارک رنجرز، تاتنهام و وستهام یونایتد که در شهر لندن قرار دارند سابقه بازی در لیگ برتر انگلستان را دارند.
ورزشگاه ومبلی، ومبلی آرنا، ولوپارک لندن، زمین کریکت لورد، باشگاه تنیس و کروکت انگلستان، ورزشگاه تویینکهام، ورزشگاه المپیک لندن، ریوربنک آرنا، مرکز ورزشهای آبی لندن، ورزشگاه او۲ آرنا لندن، کوپر باکس، ورزشگاه استمفورد بریج، ورزشگاه امارات و ورزشگاه وایت هارت لن از جمله مراکز ورزشی و فوتبالی شهر لندن هستند.
بزرگترین پارکها در منطقه مرکزی لندن شامل ۳ پارک سلطنتی، هاید پارک، باغهای کنزینگتون و ریجنتز پارک هستند.[۴۳] رجنتز پارک شامل باغوحش لندن میشود که از قدیمیترین باغوحشهای علمی جهان است، این پارک در نزدیکی موزه مادام توسو قرار دارد.[۴۴][۴۵]
سنت جیمز پارک و گرین پارک از پارکهای کوچکتر سلطنتی در نزدیکی مرکز لندن هستند.[۴۶] تعدادی از پارکها خارج از منطقه شهری لندن قرار دارند، از جمله گرینویچ پارک که در جنوب شرقی[۴۷] و بوشی پارک و ریچموند پارک که در جنوب غربی شهر لندن قرار دارند.[۴۸][۴۹]
لندن یکی از مراکز اصلی گردشگری و یکی از صنایع مهم این شهر محسوب میشود[۵۰] و میزان درآمد حاصل از گردشگران سالانه ۱۵ میلیارد پوند است.[۵۱] لندن با داشتن ۱۴ میلیون گردشگری بینالمللی پربازدیدترین شهر در اروپا محسوب میشود.[۵۲]
در سال ۲۰۱۰ میلادی ۱۰ مکان پربازدید در شهر لندن به شرح زیر است:[۵۳]
کنترل و گسترش حملونقل یکی از وظایف اصلی شهرداری لندن است، لندن یکی از قدیمیترین و مجهزترین شهرهای جهان در زمینه ترابری عمومی است، متروی لندن که در سال ۱۸۶۳ تأسیس شده قدیمیترین مترو جهان[۵۴][۵۵] و با ۲۷۰ ایستگاه دومین مترو جهان از لحاظ مسافت میباشد.[۵۶] همچنین لندن دارای خطوط متعدد ریلی و ایستگاههای قطار برای جابهجایی مسافر به مناطق حومه و تمام انگلستان میباشد. تراملینک یا قطار سبکی شهری با ۳۹ ایستگاه یکی دیگر از خدمات ریلی در لندن میباشد.
پنج فرودگاه هیترو لندن، فرودگاه گاتویک، فرودگاه استانستد لندن، فرودگاه لوتن لندن، و فرودگاه لندن سیتی که در اطراف لندن قرار دارد ترابری هوایی را در این شهر فراهم کردهاست.
لندن دارای بزرگترین سیستم اتوبوسرانی شهری در جهان میباشد، بهطوری که خدمات به صورت شبانهروزی توسط ۸۵۰۰ اتوبوس، بیش از ۷۰۰ مسیر و ۱۹٬۵۰۰ ایستگاه ارائه میشود. در سال ۲۰۱۳ میلادی دو میلیارد سفر در سیستم اتوبوسرانی انجام شده که بیشتر از سفرهای متروی لندن بودهاست.[۵۷]
لندن با ۴۶ شهر جهان خواهرخوانده است،[۵۸] مهمترین این شهرها به ترتیب زیر است.
شهرهای زیر با لندن توافقنامه دوستی امضا کردهاند:
بارندگی به مقیاس اینچ
“Global Cities Investment Monitor 2017”
“Global Cities Investment Monitor 2016”
“The Importance of Tourism in London”
“The New York City-London sister city partnership”
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
میر احمد سید فخری نژاد، متخلص به شیون فومنی (۳ دی ۱۳۲۵، فومن – ۲۳ شهریور ۱۳۷۷، تهران) شاعری گیلانی بود.[۱][۲]
شیون فومنی در ۳ دی ۱۳۲۵ در شهرستان فومن متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و سه سالهٔ خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ کرد و سه سالهٔ دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی در ۱۳۴۵ در آنجا گذراند.[۱] او در کرمانشاه با محافل ادبی و شاعران این شهر ارتباط داشت و با افرادی همچون جعفر درویشیان و عباس درویشی در مراوده بود.[۳]
شیون در سال ۱۳۴۶ وارد سپاه دانش در طارم شد و یک سال بعد به استخدام ادارهٔ آموزش و پرورش استان مازندران درآمد و در سال ۱۳۴۸ وارد زندگی زناشویی شد. در کوچی عهدهدار مدیریت و تدریس در یکی از مدارس فولاد محله ساری گشت و تا سال ۱۳۵۱ به کار تدریس مشغول بود. پس از آن نیز در دیگر نقاط گیلان به این شغل ادامه داد.
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
او در سال ۱۳۷۲ مبتلا به بیماری نارسایی کلیه شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به وسیله دیالیز به تهران کوچ کرد و در همین سال با وجود درد شديد موفق به اخذ مدرک تحصیلی لیسانس در ادبیات فارسي، از دانشگاه تربیت معلم شد.
شیون در سال ۱۳۷۶ پس از سالها تدریس، بازنشسته شد.
او در شهریور ۱۳۷۷ پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهران از دنیا رفت.
آرامگاهش در بقعه سلیمان داراب رشت بنا به وصیتش در کنار مقبرهٔ میرزاکوچک جنگلی و در نزدیکی مزار مادرش قرار دارد.[۴]
شیون فومنی به عنوان یکی از شاعران موفق دو زبانه، شعر محلی و بومی گیلکی را که داشت در محاق فراموشی قرار میگرفت سینه به سینه تا آن سوی مرزهای کشورمان اشاعه داد و از سوی دیگر در حوزهٔ شعر فارسی با انتشار مجموعههای شعر فارسی و ارائهٔ قالبهای معمول و مرسوم شعر فارسی از شاعران تأثیرگذار و توانای شعر معاصر بهشمار میرود.
تحقیق و پژوهش در زمینهٔ فرهنگ و ادب گیلان و ارائهٔ مجموعه اشعار گیلکی در قالب غزلیات، منظومهها و دو بیتیهای محلی از جمله آثار اوست.
علاوه بر اینها، ترانهسرایی یکی از جنبههای ادبی و هنری شیون است که با مهارت، چیرگی و تسلط بر موسیقی، آواها و ملودیهای محلی و فارسی از وی بهعنوان موفقترین شاعر ترانهسرا که در این حوزه ترانههای متعددی از وی به وسیله خوانندگان نامور خوانده شده، نام برده شدهاست.
شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیتهای پردغدغهای در سایر حوزههای ادبی داشتهاست که از آن جمله است: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) که طبعاً برشی دیگر از تواناییهای وی بهشمار میرود.[۵]
[۶]
شیون فومنی در شعر فارسی در دو شیوهٔ کلاسیک و نو اشعار ماندگاری را از خود به یادگار نهادهاست. غزلهای شیون، از برجستهترین غزلهای معاصر شعر فارسی است که وی را در ردیف ممتازترین شاعر غزلسرا در حوزهٔ غزل امروز نئوکلاسیک قراردادهاست.
غزلهای شیون، شیوهٔ تخیل و فکرپردازی شاعران سبک هندی، تشبیهات، استعارات، تصاویر و زبان امروزی همراه با تمثیل، ترکیبسازی، مضمونیابی و پارادوکسهای زیبایی را در خود دارد که البته همهٔ اینها در کنار عناصر بومی و چه با اصطلاحات و ترکیبات زبانی گیلک، همانند: این سفر (این دفعه)، وعده خلافی، خرسخواری، تن شده، چموش پا تاوه و … به واقع دیده میشود که کلمات را به راحتی دستکاری میکند و با آنها فضای تخیلی میسازد.
در غزلهای او حتی قافیهها بسیار طبیعی و زیبا بجا مینمایند. خود او میگوید: وزن و قافیه و ردیف اگر اندیشیده آید پوشال کم بهایی است که خار کنی را به کار نمیرود.
تشخیص زبانی او مربوط به گزینش لطیفترین واژهها رایج است و ناخودآگاه از واژههای خشک و خشن پرهیز میکند. وی بلاغت را با تخیل و زیبایی در کنار هم نشاندهاست، به ویژه که سراسر اشعار و مجموعههای او هوای شمال را دارد و فضای گیلان را میتوان در شعر او به وضوح مشاهده کرد. این گونه بومگرایی که از عناصر سبکی اوست، یکی از محصولات نوگرایی نیمایی است که شاعر را با محیط خویش پیوند میدهد.
در کنار غزل در حوزه ٔاشعار کلاسیک، رباعی، دو بیتی، مثنوی و قصیده از جمله طبعآزماییهای شاعر بودهاست که همواره با توجه به ظرفیت قالبها شاهد توانمندیها و موفقیتهای شیون هستیم.
امّا اشعار نو و اشعار سپید از پر دغدغهترین لحظههای سرودن شاعر بودهاست که چهرهٔ دیگر شاعر را در این قالب به خوبی میبینیم که چقدر از ظرفیتهای بیانی، زبانی، عاطفی و … شاعر را با خود به همراه داشتهاست تا بدان پایه که شاعری با آن همه غزلهای زیبا و دلنشین گرایش خاصی به سرودن اشعار سپید نشان میدهد.[۵]
[۷]
[۸]
در ۲۷ آبان ۱۳۹۹ خیابان دوم در محدوده خیابان کلاهدوز بنام شیون فومنی تغییر نام یافت.[۹] [۱۰]
[۱۱]
سایت رسمی بنیاد شیون فومنی
“Global Cities Investment Monitor 2017”
“Global Cities Investment Monitor 2016”
“The Importance of Tourism in London”
“The New York City-London sister city partnership”
چطور با ارز دیجیتال سرمایه مون رو 5 برابر کنیم؟
لیست بهترین تورهای لوکس و ارزان قیمت استانبول ◀مشاهده
شعر باران یکی از معروفترین شعرهای گلچین گیلانی است
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
نام اصلی: مجدالدین میرفخرایی
زمینهٔ کاری: شعر نو به فارسی
زادروز: ۱۱ دی ۱۲۸۸ رشت
پدر و مادر: سید مهدی میرفخرایی
مرگ : ۲۹ آذر ۱۳۵۱ (۶۳ سال) لندن
ملیت: ایران
محل زندگی: لندن
پیشه: شاعر و پزشک
سالهای نویسندگی: ۱۳۵۱–۱۳۰۷
تخلص: گلچین گیلانی
مجدالدین میرفخرایی پزشک و شاعر، متخلص به گلچین، معروف به گلچین گیلانی، جزو نخستین گروه از شعرای سراینده ی شعر نو ایران می باشد. در واقع او اولین شاعر نو پردازی است که شعرش به کتابهای ابتدائی راه یافت.
گلچین گیلانی از گروه شعرای سراینده ی شعر نو ایران می باشد
دکتر مجدالدين میر فخرایی، متخلص به گلچین گیلانی در یازدهم دی ماه سال 1288 در رشت به دنیا آمد و در آذر ماه سال 1351 در لندن درگذشت.
از سرایندگان شعر نو فارسی است. تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و در رشتهٔ طب به دریافت درجهٔ دکترا نایل گردید. پس از آن در لندن اقامت گزید و دیگر به ایران نیامد.
گلچین از نوجوانی به شاعری پرداخت و کمکم اشعارش مورد توجه قرار گرفت و برای اولین بار در ۱۳۰۷ ش در مجلهٔ «ارمغان» و بعدها در مجلههای «روزگار نو»، «فروغ» و مجله سخن انتشار یافت. سال 1312 در آزمون اعزام دانشجو به اروپا پذیرفته شد. ابتدا در فرانسه و سپس در انگلستان به ادامه تحصیل پرداخت.
او ابتدا لیسانس ادبیات گرفت و سپس تغییر رشته داد و درلندن پزشک شد و تا پایان زندگی در آنجا بود و شعرهایش را نیز از آنجا می فرستاد.
در زمان جنگ جهانی دوم و بسته شدن دانشگاه های لندن و قطع شدن کمک هزینه های تحصیلی برای امرار معاش به کارهای متفاوتی از جمله رانندگی آمبولانس و گویندگی فیلمها و رادیو، ترجمهی خبر و مقاله پرداخت. در سال 1947میلادی در رشته بیماریهای عفونی و بیماریهای سرزمینهای گرمسیری، دكترای تخصصی گرفت و كار پزشكی را آغاز كرد. نیمی از عمرش در غربت گذشت.
شعر «باران» او یکی از معروفترین شعرهایی است که قسمتهایی از آن در کتابهای کودکان به چاپ رسید. او اولین شاعر نوپردازی است که شعرش به کتابهای دورهٔ ابتدائی راه یافت.
چندین دفتر شعر از وی منتشر گردیده که معروفترین شان « برگ » ، « نهفته » ، « مهر و کین » و « گلی برای تو » می باشند.
معروفیت گلچین با انتشار شعر « باران » در مجله « سخن » آغاز گردید و از شعر « پرده پندار » به عنوان اوج خلاقیت وی در عرصه شاعری نام می برند. گلچین گیلانی در 29 آذر سال 1351 در لندن ، احتمالا در یک روز بارانی درگذشت.
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
منابع:tebyan.net
fa.wikipedia.org
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
30 میلیون تومان کمک هزینه جام جهانی◀هم معامله ، هم مسابقه
بهترین نرخ بلیط هواپیما و هتل ◀ارزان و به مصرفه بلیط بخر
رایگان یه مهارت پولساز یاد بگیر◀ثبت نام کن تا دیر نشدهشاعر یا نویسنده ی گیلانی
چطور میشه در سریع ترین زمان آب را تصفیه کرد؟
یه سفر تابستونه مهیج و کم هزینه در دیدنی ترین جاهای ایران
رزرو وقت سفارت امریکا با 50% تخفیف * فرصت محدود
خرید دستگاه تصفیه آب به صورت قسطی ◀30 ماه گارانتی طلایی
لیفتراک 7 الی 15 تن DALIAN◀آماده تحویل-اپال ماشین
به همین راحتی میتونی آب رو تصفیه کنی و سالم بنوشی*کلیک کن
10میلیون تومان جایزه نقدی به نفر دوم این مسابقه◀صرافی امن
بلیط آنلاین اتوبوس،متناسب با بودجه ای که میخوای!
تمیزکاری خونه کلافت کرده؟ حتما اینجا سر بزن
خرید لپ تاپ استوک اروپا
تالار مورد نظر خود را اینجا پیدا کنید + تخفیف ویژه ورودی
16 روش زیبایی دندان که تا حالا نمی دونستی !!!
میخوای بدونی شیطنت کودکت طبیعیه یا بیش فعالی؟
ارزانترین بلیط هواپیما فقط با این کد تخفیف:RSP
با ثبت نام جزء1000نفر اول آموزش رایگان ارزدیجیتال باش !
ازفرم سینه هات ناراضی و بی اعتماد به نفسی؟
پولدارشدن شانسی نیست◀همین امروز رایگان راهکارش رو یادبگیر
چه کسانی نباید از لیزر موهای زائد استفاده کنند ؟!
اقامتگاهِ لاکچری و ارزانِ سفرهای شهریور را اینجا پیداکن!
بهترین کلینیک تزریق چربی و تخلیه ژل کجاست؟
تو این گرانی ها هم میشه باهزینه کم سفر بری
با هزینه یه سفر داخلی، برو ترکیه!
کالا ها و خدمات منتخب
//
Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2022
مجدالدین میرفخرایی پزشک و شاعر، متخلص به گلچین، معروف به گلچین گیلانی، جزو نخستین گروه از شعرای سراینده ی شعر نو ایران می باشد. در واقع او اولین شاعر نو پردازی است که شعرش به کتابهای ابتدائی راه یافت.
وی در شهریور سال 1287 در شهر رشت، در خانه ای نزدیک سبز میدان متولد شد. دبستان را در رشت و دوره دبیرستان را در مدارس سیروس و دارالفنون تهران گذراند. در دارلفنون شاگرد اساتیدی چون وحید دستگردی و عباس اقبال آشتیانی بود. هنوز دانش آموز بود که دو شعر از وی در مجله « فروغ » رشت منتشر شد. در جلسات « انجمن ادبی ایران » به سرپرستی شیخ الرئیس افسر شرکت می کرد.
از سال 1307 اشعارش در مجله « ارمغان » به سردبیری وحید دستگردی منتشر شدند. سال 1312 در آزمون اعزام دانشجو به اروپا پذیرفته شد. ابتدا در فرانسه و سپس در انگلستان به ادامه تحصیل پرداخت.
او ابتدا لیسانس ادبیات گرفت و سپس تغییر رشته داد و درلندن پزشک شد و تا پایان زندگی در آنجا بود و شعرهایش را نیز از آنجا می فرستاد.شاعر یا نویسنده ی گیلانی
در زمان جنگ جهانی دوم و بسته شدن دانشگاه های لندن و قطع شدن کمک هزینه های تحصیلی برای امرار معاش به کارهای متفاوتی از جمله رانندگی آمبولانس و گویندگی فیلمها و رادیو، ترجمهی خبر و مقاله پرداخت. در سال 1947میلادی در رشته بیماریهای عفونی و بیماریهای سرزمینهای گرمسیری، دكترای تخصصی گرفت و كار پزشكی را آغاز كرد. نیمی از عمرش در غربت گذشت.
اشعارش در مجلات ادبی « روزگار نو » ، « جهان نو » و « سخن » منتشر می شدند. در مجموع آثارش کمتر سیاسی بوده و بسیاری از آنها متاثر از طبیعت زیبا و لطیف گیلان سروده شدند. علیرغم دوری از میهن با تعداد زیادی از بزرگان ادب زمان تماس مستمر داشت.
از جمله با محمدعلی اسلامی ندوشن، صادق چوبك، هوشنگ ابتهاج، محمد زهری، مسعودفرزاد، محمد مسعود و پرویز خانلری.
چندین دفتر شعر از وی منتشر گردیده که معروفترین شان « برگ » ، « نهفته » ، « مهر و کین » و « گلی برای تو » می باشند.
معروفیت گلچین با انتشار شعر « باران » در مجله « سخن » آغاز گردید و از شعر « پرده پندار » به عنوان اوج خلاقیت وی در عرصه شاعری نام می برند. گلچین گیلانی در 29 آذر سال 1351 در لندن ، احتمالا در یک روز بارانی درگذشت.
شعر “باران” او یکی از معروفترین شعرهائی است که قسمتی از آن در کتاب کودکان به چاپ رسید. که در زیر با هم می خوانیم:
باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یك روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
كودكی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك
با دو پای كودكانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من كودك من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا, هست زیبا, هست زیبا
منبع
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامهی تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری کرد . در سال 1318 با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید . وی در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانهاش با گالیا سرود. ازدواج : در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد . فعالیتهای اجتماعی : ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت و از سال1350 تا 1356 سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است. در سال 1374 به ایالات متحده آمریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهرهای برکلی ، لوس آنجلس ، دالاس ، نیویورک ، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد. شعر ابتهاج : ابتهاج در آغاز ، همچون شهریار ، چندی کوشید تا به راه نیما برود اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا میدانند.«سایه» در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزلهاى عاشقانهى او همراه با مضامین اجتماعى نهفته در آن، غزل وى را به بهترین غزلهاى معاصر بدل ساخته است.سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود.«سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار آن می نویسد.سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید میآورد.. مجموعه شبگیر و زمین نشان می دهد.مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود. آرا و گرایشهای خاص : سایه صرفنظر از توجهی که به سخن اساتید شعر فارسی دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد کمال می داند. به کار سایر شعرای معاصر نیز معتقد است ولی این اعتقاد از آنجاست که می گوید هر پدیده ای که در مسیر کمال باشد جالب است و چون هیچ اثری کامل نیست و مطلق وجود ندارد ، آنچه در مسیر تکامل گام بردارد قابل توجه است . به عقیده ابتهاج شعر امروز ناگزیر باید مبین احوال زمان و احساسات شاعر که تاثیر پذیر از پدیده های اجتماعی اوست باشد و تردید نیست بیان این احساسات و مفاهیم اگر در قالب اشعار گذشته ممکن باشد لااقل با همان ترکیبات و اشارات و واژه های مستعمل مقدور نیست. در شعر سایه دو جنبه کاملاً متفاوت به چشم می خورد ، نیمی از سروده های وی را غزلیاتی که از احساساتی کاملاً شاعرانه سرشار است ، تشکیل می دهد و نیمی دیگر مجموعه ی اشعاری است که باصطلاح امروز در قالب نوین موزون ولی غیر مقفی سروده شده است. در حقیقت آثاری از ایشان که مبین احساسات درونی وی از تاثرات است مشخص و مربوط به پرواز اندیشه شاعرانه او است در غزلها و دوبیتی های وی همه جا متجلی است ولی تاثراتی که از زندگی مردم و وضع اجتماعی وی سخن می گوید بیشتر در فرم جدید شعر امروز خود نمایی می کند. دکتر یوسفی معتقد است: در غزل فارسی معاصر ، شعر های سایه ( هوشنگ ابتهاج ) در شمار آثار خوب و خواندنی است . مضامین گیرا و دلکش ، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع ، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هم آهنگ با غزل از ویژگی های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است. وی در زمینه نو سرایی نیز طبع آزمایی کرده است آنچه از این قبیل سروده درون مایع و محتوای آنها تازه ابتکار آمیز است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده ، ترکیب این دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است. آثار : نخستین نغمه هاسرابسیاه مشقشبگیر زمینچند برگ از یلدایادنامه (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)تا صبح شب یلدایادگار خون سروحافظ به سعی سایه(دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)تاسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو) زندگی فعلی :هوشنگ ابتهاج هم اکنون در شهر کلن آلمان زندگی میکند.
منبع:همشهری آنلاین
کیومرث صابری فومنی در سال ۱۳۲۱ در یکی از روستاهای در آن موقع تابعه صومعهسرا در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش کارمند جزء اداره دارایی و مادرش از سادات ترکنسب و از معدود زنان باسواد روستا بود که بعد از فوت پدر به مکتبداری پرداخت. کیومرث در کنار شاگردی دکان خیاطی، تحصیل را ادامه داد و در ۱۸ سالگی در روستای کسما معلم شد. وی در سال ۱۳۴۰ در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق تهران قبول شد و در سال ۱۳۴۵ شعرهایش در مجله توفیق با امضای “گردنشکستهی فومنی” چاپ میشد. البته اولین نوشتههایش در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ در مجله امید ایران به چاپ رسیده بود. گشایش ستون “دوکلمه حرف حساب” در روزنامه اطلاعات و طنز جسورانه او نام « گلآقا » را بر سر زبانها انداخت. سفر او به حج در سال ۱۳۶۳ و نوشتن ستونی طنز با عنوان داستانهای جعفرآقا در خبرنامه این سفر، او را پس از بازگشت از حج، به کار کردن روی طرح این ستون واداشت که درنهایت ۲۳ دیماه سال ۶۳ عنوان “دو کلمه حرف حساب”و نام مستعار “گلآقا” را برای خود برگزید و طنزهایش را در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند. طنز سیاسی که تقریبا از سال ۵۹ به این سو تعطیل شده بود، با شکلگیری این ستون طنز دوباره احیا شد.
ابوالفضل زرویی نصرآباد – طنز نویس – درباره طنز گلآقا معتقد است: در سالهای بعد از پیروزی انقلاب بهخاطر شروع جنگ و مسائلی از این دست طنزپردازان بیشتر سعی میکردند به مسائل غیر سیاسی بپردازند و مردم به دلیل دغدغههای معیشتی حوصله طنز خواندن نداشتند و کسی هم جرأت نزدیک شدن به طنز سیاسی را نداشت. در این دوره بروز و ظهور قلمی به اسم گلآقا بین مردم شادمانی زیادی را ایجاد کرد؛ زیرا آنها شاهد نوعی نگارش طنز بودند که تا حالا تجربه نکرده بودند؛ آن هم طنزهای بسیار محکم سیاسی با رویکردی عامهفهم و پر گوشه و کنایه که با روحیه هر ایرانی موافق بود. خود وی در جایی عنوان کرده بود که ما با کسی جنگ و دعوا نداریم؛ هر کسی، مقامی، رییسی، مدیر کلی، معاونی، وزیری که مایل نیست دربارهاش مطالبی بنویسیم، البته کتبا به ما بنویسد و ما نوشتهشان را روی چشم میگذاریم؛ منتهای مراتب کار خودمان را میکنیم و شرط کار هم همین است که هر کس کار خودش را بکند و حالا حالاها میل به کشک ساییدن هم نداریم؛ زیرا که آمدهایم بمانیم. طنز فومنی اغلب به انتقاد از مسؤولان، مشکلات معیشتی مردم و واگویی مشکلات اقتصادی بود.
گیتی صفرزاده – سردبیر ماهنامه گلآقا – طنز فومنی را عاری از کینه، نفرت و تهمت و همراه با مهربانی دانست که قصد ترمیم داشت.
کیومرث صابری فومنی در سال ۵۸ به اولین مسؤولیت دولتی خود یعنی مدیر کلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفهیی وزارت آموزش و پرورش رسید که با سرآمدن دوره دولت موقت، دوره مدیر کلی او هم به سر رسید؛ اما هنگامی که دوست صمیمی او یعنی شهید رجایی به نخست وزیری و ریاست جمهوری رسید، صابری به مشاورت فرهنگی نخست وزیر و رییس جمهور منصوب شد؛ ولی شوق نوشتن و قلم، بر قدرت سیاسی پیروز شد و در سال ۶۲ از مشاغل سیاسی کناره گرفت. او میگفت: به هیچ جناحی وابسته نیستم و سعی میکنم با مردم و انقلاب به صداقت رفتار کنم؛ اینها و بسیاری از مسائل دیگر موجب میشود تا با همان لحن محکمی انتقاد کنم که یک موافق حمایت و جانبداری میکند. با این همه من هم از تیر اتهام جان سالم به در نبردهام؛ بارها به مقابله با من برخاستهاند، اما من کار خود را کردهام. زرویی نصرآباد نیز به این جنبه شخصیت صابری فومنی تأکید دارد و پایبندی وی به اخلاقیات را در کلام و نوشتار از خصوصیات بارز گلآقا میداند. مؤسسه فرهنگی گلآقا علاوه بر انتشار هفتهنامه گلآقا، نشریات بچهها گلآقا و ماهنامه گلآقا را نیز منتشر میکرد که صابری فومنی شعرهای طنز و کاریکاتورهای مجموعههای منشتر شده را بهصورت کتابهایی منتشر کرده بود. وی همچنین چهار جلد از دو کلمه حرف حساب را بهصورت کتابی درآورده بود. اولین شماره هفتهنامه گلآقا در ۲۳ دی ۶۹ منتشر شد اما در ۲ آبان سال ۱۳۸۱، و در سیزدهمین سالگرد انتشار هفتهنامهٔ گل آقا، همزمان با چاپ ۵۴۸ مین شماره، گل آقا تصمیم به تعطیلی هفتهنامه به دلایلی نامعلوم گرفت و با چاپ سرمقالهٔ شماره ۵۴۸، که این بار در آن نه شاغلام و غضنفری بود و نه گل آقایی، با نام صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفتهنامه خبر داد.پس از آن دیگر منتشر نشد .
شعرهای طنز صابری برای بچهها که با شعرهای او بزرگ شدند و بزرگسالان که با شعرهایش زیستند، همیشه باقی بوده و خواهد ماند.
گل آقای ایران ما ” گیلانیان ” همچنان دوستت داریم …
منبع
استاد ناصر مسعودی درششم فروردین سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت متولد شد. او کوچکترین فرزند خانواده است. در ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و همراه خانواده ، سه خواهر و سه برادر خود به گذر سوخته تکیه کوچه مستوفی نقل مکان کردند. در این ایام خواهر بزرگتر با خیاطی مخارج خانه را تهیه می کرد. صدای گیرا و نغمه خوانی در خانواده ناصر موج می زد به طوری که همگی آنها از صدای خوش و دلنشین بر خوردار بودند ولی مشکلات گذران زندگی مجالی برای شکوفایی به آنها نمی داد پس ناصر هم نمی توانست از محضر و مکتب استادی برخوردار شود و تنها الگوی او در هنر آواز، امکانات متفرقه ای بوده که در اطرافش وجود داشته است.
ناصر مسعودی خود در این باره می گوید : « اگر کار مختصری در شناسایی و معرفی موسیقی گیلان انجام داده ام همه اش با تلاش و کوشش خودم بوده و البته تشویق هنر دوستان و دوستان هنرمند را نباید نادیده گرفت. من ضمن این که از کودکی که با نغمات دلنشین افراد خانواده ام خو گرفته بودم با صداهای خوش و گرم هنرمندان آن روزگار شهر رشت مانند: مرحوم حسین صوتی ، مرشد زورخانه محل ، موذن مسجد ، نوحه خوانان تکایا و گروهی کسبه دوره گرد و جوانان خوش صدای رشت که بیشتر در باغ با صفای محتشم جمع می شدند و نوا سر می دادند آشنا و الهام می گرفتم و بعدها خوانندگانی چون : بیابانی ، یزدان پرست ، منجمی ، تحویلداری، مرتضوی ، قرقانی و عده ای دیگر و صفحات گرامافون هنرمندانی مثل خانم قمرالملوک وزیری (بانوی آواز ایران) ، ظلی ، اقبال ، بدیع زاده ، معلم و استاد من بودند ولی بیش از دوازده سال نداشتم که برای اولین بار، شخصی به نام حافظی که از فرهنگیان رشت بود قطعه ای با ساز وی خواندم که هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی کنم و من بارها با شوهر خواهرم و تار حافظی در منزل خواندم و پایه و مایه هنری من از همین جا شروع شد.»
ناصر مسعودی در سال ۱۳۲۸ بنا به اقتضای وضع خاص خود به تهران آمد و با برادران دیگر در خیابان هفده شهریور فعلی و شهباز آن زمان اقامت گزید ولی جدایی از زادگاهش برای وی بسیار مشکل بود لیکن در تهران به واسطه امکانات مختلف بهتری می توانست تلاش کند در همین اوقات با یکی از همشهری های مقیم تهران که مشغول تحصیل در دبیرستان بود آشنا می شود و توسط وی که در کلاس موسیقی “علی اکبر خان شهنازی” در خیابان ناصرخسرو درس مویسقی می گرفت به کلاس استاد راه یافت، در این کلاس با آقای “بحرینی” معلم ویولون آشنا می شود و صدای وی مورد پسند بحرینی قرار می گیرد و توسط او به استاد شهنازی معرفی می شود و ناصر بسیار نیاموخته ها را در محضر شادروان شهنازی آموخت و عشق و علاقه به موسیقی سبب شد که ناصر گاهی چند روز هفته را در کلاس باشد ولی باز مشکلات زندگی مانع از ادامه این کار وی شد اما بهترین خاطرات ناصر در این کلاس طبق گفته خودش زمانی بوده که با ساز آقای بحرینی و گاهی با تار زنده یاد شهنازی که برای خودشان در کلاس می نواختند ، بود و ناصر بنا به دستور استاد قطعه ای را با عشق فراوان ولی صدایی لرزان می خواند و همیشه مورد لطف و محبت استاد شهنازی قرار می گرفت.
مسعودی در سال ۱۳۳۲ با محمودی خوانساری آشنا شد و این یکی دیگر از خاطرات به یاد ماندنی وی می باشد زیرا دوستی محمودی خوانساری و مسعودی که بعدها دوستان هنرمند دیگری نیز به جمع آنان پیوستند ادامه پیدا می کند ولی دوستی او با مرحوم خوانساری خیلی صمیمی بود چه هر دو جویای نام و مشتاق یادگیری و تشنه آواز بودند. در آن ایام محمودی خوانساری در منزل دائی اش که در میدان بهارستان بود زندگی می کرد. ناصر می گوید : « عصرها از کوچه جنب مسجد سپهسالار پیاده به طرف پشت ورزشگاه شهباز دولاب برای تمرین می رفتیم ، با سادگی و بی توقعی و با کمال خلوص به خواندن می پرداختیم و هر دو نفر آرزوی رسیدن به هدف خود را داشتیم. یادش بخیر ،حبیب وزیری صدایی رسا داشت و تنی چند از هنرمندانی بودند که برای دل خود می خواندند و گاهی دور هم جمع می شدند و حالی می کردند و ردیفها و گوشه های موسیقی سنتی را با هم می خواندند مثل: پرویز توکلی که ذوق ویولون داشت ، مسعود برزین که سنتور می نواخت ، این همه وسیله شکوفایی و تشویق من بودند.»
او سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته تئاتر به فعالیت پرداخت و همزمان با آغاز بکار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶ به رادیو آمد به عنوان یکی از نخستین خوانندگان در این رادیو به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۳۴ ناصر به زادگاهش رشت رفت و ساکن شد. در همان سال با هنرمندانی کم نظیر چون : شادروان امیر عطایی که صوتی خوش و زخمه ای گوشنواز داشت آشنا شد. مرحوم امیر عطایی از مردم خطه دیلمان بود و تار نیکو می نواخت به ناصر خیلی علاقه داشت و گاهی او را یاری می کرد. غیر از امیر عطایی اشخاص دیگری مثل : کیهان دیوان بیگی ، رکن الدین نژند ، اسداله سمیعی، “علی اکبرپور”، رضا نیکوروان، غلامرضا امانی ، حسین آمنین ، تحویلداری ، منجمی ، منوچهر آمیغ و منوچهر ویسانلو هنرمندان لایقی بودند و هر کدام در کلاس و حال و هوای خود در پیشبرد موسیقی استان گیلان سهمی به سزا دارند و ناصر در مجالست با ایشان بسیار آموخت. درهمین اوان مسعودی به خاطر استعداد و علاقه به بازی گری در تئاتر یزد مرحوم محمد حسن میلانی که از هنرمندان و بانیان تئاتر در گیلان بود معرفی شد و مدت سه سال در کار هنرپیشگی نیز فعالیت کرد و در نمایشنامه های متعدد و گوناگونی مانند: « لیلی و مجنون » ، « یوسف و زلیخا» ، « فاجعه رمضان » و… شرکت کرد و ضمن این که در رادیو ارتش به طور زنده هفته ای یک ربع ساعت با ارکستر “علی اکبرپور “و همکارانش به اجرای آواز و ترانه می پرداخت کار در تئاتر نیز خیلی مورد علاقه اش بود و ضمن اجرای نقش، آواز هم می خواند ولی متاسفانه به خاطر حساس بودن تارهای صوتی اش نتوانست به کار ادامه دهد چون وقتی نقشهای پیرمرد و .. را به او می دادند مدتی دچار گرفتگی صدا می شد، با مراجعه به پزشک گوش و حلق و بینی در رشت طبیب پس از معاینه به ناصر گفت : « اگر به کار در تئاتر ادامه دهی، دیگر قادر به خواندن نخواهی بود» . ناصر با تمام عشق و علاقه ای که به تئاتر داشت، ولی به خاطر موسیقی ، تئاتر را فدای موسیقی نمود و از تئاتر کناره گرفت . در اینجا بی مناسبت نیست که از شادروان میلانی یادی شود و آن این که وی برای فرهنگ و هنر گیلان زحمت کشید و در این کار بسیار کوشا بود و بسیاری از هنرپیشگان خوب و فعال و با استعداد از دست پروردگان او می باشند .
در سال ۱۳۳۶ که رادیو گیلان افتتاح شد، ناصر مسعودی جزو اولین خوانندگانی بود که در این رادیو برنامه اجرا کرد و تا سال ۱۳۳۸ کنسرت هایی که در مدارس و مراکز فرهنگی و هنری دیگر اجرا کرد با شرکت و همکاری همین هنرمندان تئاتر و رادیو گیلان بود ولی همین ترانه ها را از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ به شکلی زیباتر در رادیو و تلویزیون خواند که آهنگهای زیبا و محلی آن را اشخاصی نظیر غلامرضا امانی یکی ازهنرمندان خوب رشت ساخت که عبارتند از: « گول گول پیرهن » ، « پاییز گول » ، « گول ریحان » و همچنین کارهای هنرمند باذوق حسین آمنین مثل: « چی ناز کونی » ، « روخانه لب » ، « پاورچین » و نیز رضا نیکوروان با ترانه « گول مار» و « آمده فصل بهار» همه و همه پایه های ترقی و تلاش ناصر بودند که همیشه در هر مجلسی با سپاس از این هنرمندان ارزنده و دیگر دوستانش مثل: کیهان دیوان بیگی یاد می کند. ولی برای علی اکبرپور که در طول چندین سال با ایشان همکاری داسته احترام فوقالعاده ای قائل است و بیش از ۴۰ آهنگ محلی را باید ثمره این همکاری دانست که به یادگار مانده است. ناصر در این باره می گوید: « از نوجوانی تا دوران شکوفایی هنرمند ارزنده علی اکبرپور با او همکاری داشتم، او هنرمندی است شایسته و انسانی است والا و در مورد آهنگهایش معتقدم که همه آنها الهام گرفته از شالیزارها و روستاهای سرسبز گیلان است».
این تلاش ادامه داشت تا سال ۱۳۳۹ که ناصر به خدمت سربازی با سه سال تاخیر می رود و اواسط سال ۱۳۳۹ به تهران اعزام می شود. در دوره تعلیماتی به وسیله یکی از دوستان نزدیک خانوادگی خود که خانم طلعت فیروزان و آقای توفیق رسام بودند و ناصر را که مثل پسر خود دوست داشتند به « استاد احمد عبادی » و « ملوک ضرابی » معرفی می کنند و استاد هم که مثل پدر هنرمندش، شادروان آقا میرزا عبداله پدر موسیقی سنتی ایران ، از هیچ کوششی درباره آموزش به هنردوستان دریغ نداشت او را مانند پدری دلسوز مورد حمایت و تشویق قرار داد و در اسفند ماه ۱۳۳۹ وی را به مرحوم پیرنیا معرفی کرد و ضمن شنیدن صدای ناصر او را مورد تشویق قراد داد و اولین ترانه های محلی او « بنفشه » و« دلواپسی » را با سنتور زنده یاد رضا ورزنده و ضرب شادروان افتتاح در آن روز ضبط و در ۱۳ فروردین ۱۳۴۰ پخش شد و به طور کلی از همین سال فعالیت ناصر به طور دائم شروع و تا سال ۵۷ ادامه داشت . ناصر سالها از محضر استاد عبادی کسب فیض کرد و یادگار همین سالها که بین ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ می شود، برگ سبزهایی چند و به یاد ماندنی با پنجه سحرآمیز احمد عبادی باقی است که از کارهای خوب و سطح بالای مسعودی به شمار می رود.
ناصر مسعودی در طول ۱۸ سال تلاش در رادیو و تلویزیون با هنرمندان بزرگی مانند: اصغربهاری( کمانچه ) ، مهدی خالدی( ویولون) ، رضا ورزنده(سنتور) ، حبیب اله بدیعی( ویولون) ، محمد میر نقیبی ( ویولون) ، عباس شاپوری( ویولون) ، جلیل شهناز ( تار) ، لطف اله مجد ( تار) ، فرهنگ شریف ( تار) ، فریدون حافظی ( تار) ، امیر ناصر افتتاح ( تنبک) ، عباس زندی( سنتور) ، ابراهیم سرخوش( تار) ، شاپور حاتمی( تار) ، مجید نجاحی ( سنتور) ، بزرگ لشگری ( ویولون) ، جواد لشگری ( ویولون) ، جهانگیر ملک ( تنبک) ، محمد موسوی ( نی) ، سلیم فرزان ( قره نی ) ، مرتضی حنانه ( پیانو) ، جواد معروفی ( پیانو) ، فریدون ناصری ( پیانو) و فرهاد فخرالدینی ( ویولون) همکاری داشته که آهنگهایی مثل « به یاد آشنا » ، « نفرین بر مستی» و « مسافر» او را به یاد خاطرات دوران جوانی می اندازد.
مرتضی خان حنانه آهنگ زیبایی در ارکستر فارابی که آهنگی محلی گیلکی بود به نام « اله تی تی » با صدای ناصر که ترانه لالایی برای دخترش بود خوانده با شعری دلپذیر از « سروش گیلانی» ، کاری زیبا و به یاد ماندنی از خود به جا گذاشتند .
او در سال ۱۳۴۲ با دختری گیلک ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر به نامهای “بنفشه” و “بیتا” و یک پسر به نام “علی” است.
ناصر مسعودی در سال ۱۳۴۳ بنا به پیشنهاد مرحوم استاد روح اله خالقی به اتفاق آقایان استاد مهدی خالدی ، فرهنگ شریف ، جهانگیر ملک ، در چهارچوب مبادلات فرهنگی و هنری سفری به شوروی سابق داشت و در سال ۱۳۵۲ نیز سفری به آمریکا جهت شناساندن و معرفی موسیقی اصیل ایران به مردم آن سامان و دو سفر به پاکستان و یکبار به آلمان که ضمن اجرای موسیقی سنتی ، برنامه هایی در موسیقی محلی نیز اجرا کرد.
از او در ۵۰ سال فعالیت هنری بیش از ۵۰۰ ترانه بجا مانده که بیش از ۲۰۰ آهنگ فارسی و سنتی ۱۵ برگ سبز و ۱۰ شاخه گل و بیش از ۲۵۰ ترانه محلی گیلک می باشد
ناصر در مورد هنرمندان سرزمین گیلان زادگاه خود می گوید : « به “فریدون پوررضا”، “زیباکناری” ، “منصور زمانی” ، “فرامرز دعایی”، و از پیش کسوتان به “مهندس احمد عاشورپور” که صدایی گرم دارد علاقه دارم و همچنین آقایان “تقی پور” ، “باقر اسکویی”، “سعید امیررحمت” ، که هر کدام آهنگی زیبا و در خور توجه برایم ساخته اند و “مسعود آجلی” که بیش از ۸ آهنگ مردمی برایم ساخت ، نظیر: « میر علی چوپان » ، « ایشااله » ، « لیلای من » ، « طفل دبستونی» و… که از اقبال عمومی برخوردار شدند. و ضمن ارادت به تمام شعرا به « نوذر پرنگ » ارادتی خاص دارم
منبع
سیزدهم تیرماه مصادف با سالگرد درگذشت “محمد معین” استاد دانشگاه تهران و پدر فرهنگ فارسی است. او در روز نهم اردیبهشت ماه سال ۱۲۹۷ هجری شمسی در محله زرجوب شهر رشت به دنیا آمد. شش ساله بود که نخست مادرش طلعت و شش روز بعد پدرش ابوالقاسم را از دست داد و تحت سرپرستی پدر بزرگش محمدتقی معین العلما که از روحانیون مورد احترام زادگاهش بود، قرار گرفت.
سیزده ساله بود که پدر بزرگش را از دست داد و تنهایی پر مشقت و غمبار او همچنان ادامه یافت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه شماره یک رشت به پایان رساند، سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد. دوره دوم متوسطه را در دارالفنون تهران گذرانید. در دوران تحصیل همیشه شاگردی برجسته و ممتاز به شمار می رفت زیرا علاوه بر استعدادی که در ادبیات فارسی داشت در عربی نیز دارای معلومات و اطلاعاتی بود که حتی معلمان و استادانش را به حیرت می انداخت. در سال ۱۳۱۳ در شانزده سالگی لیسانس ادبیات فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را از دانشگاه تهران گرفت و موضوع رساله او که به زبان فرانسه نوشته شد “لوکنت دولیل و مکتب پارناس” بود . در سال ۱۳۱۴ پس از فراغت از تحصیل و انجام خدمت نظام به ریاست دانشسرای مقدماتی اهواز منصوب شد در حالی که تنها ۱۷ سال داشت ؛ سپس ریاست دانشسراهای وزارت فرهنگ(آموزش و پرورش فعلی) را به عهده گرفت و در همین زمان توانست دوره روانشناسی عملی، خط شناسی، قیافه شناسی و مغز شناسی را به صورت مکاتبه یی در آموزشگاه روانشناسی بروکسل بلژیک بگذراند و تصدیق نامه آن دوره را کسب کند. در سال ۱۳۲۱ در سن ۲۴ سالگی با نوشتن رساله ” مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی” اولین کسی بود که در ایران به اخذ درجه دکترای ادبیات فارسی نایل شد. در همین سال با بانو مهین امیرجاهد دختر امیر جاهد(مدیر سالنامه پارس) ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پنج فرزند است. بعد از اخذ دکترا به عنوان استاد کرسی ” تحقیق در متون ادبی” دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و استاد در دانش سرای عالی مشغول تحقیق و تدریس شد. در سال ۱۳۲۴ طبق تصویب مجلس شورای ملی و توصیه علامه قزوینی همکاری با علامه دهخدا را در تنظیم لغت نامه شروع کرد و معاون او در کار لغت نامه بود و پس از وی ریاست سازمان لغت نامه را به عهده گرفت و با کمال دقت در انتشار این اثر کوشید.
دکتر محمد معین به زبانهای اوستایی، پارسی باستان، پهلوی، عربی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، لاتینی و سانسکریت آشنایی داشت و در مسافرتهای متعدد از موسسات فرهنگ نویسی کشورهای دیگر مانند لاروس در پاریس و بروکهاوس در ویسبادن دیدار کرد و از نزدیک به روش کار آنان آشنا شد و در ملاقات با نویسندگان، شاعران، منتقدان و هنرمندان رشته های مختلف استفاده ها برد و یادداشتها برداشت و مدتی نیز در موزه های کشورهای مختلف(آمریکا، انگلستان، فرانسه، سویس، آلمان، هلند، ایتالیا، سوئد، فنلاند، روسیه و کشورهای دیگر) به مطالعه و تهیه یادداشت مشغول بود و پس از تهیه مواد اولیه که بیش از نیمی از عمر پر برکتش را صرف تحقیق و تتبع در لغت فارسی کرده بود به تدوین فرهنگ فارسی کنونی که به نام فرهنگ فارسی معین معروف است همت گماشت. قریب یک سوم جلد آخر آن رو به اتمام بود که مصادف با بیماری او شد و ادامه آن به همت دوست و همکارش مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی به پایان رسید.
از آثار تالیفی معین می توان به ” ستاره ناهید” یا “داستان خرداد و امرداد” ، ” یوشت فریان مرزبان نامه( به فارسی و روسی)”،” یادنامه پورداوود”،” برگزیده شعر فارسی (دوره طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل بویه)”،” قاعده های جمع در زبان فارسی”،”مزدیسنا و ادب پارسی ( در دو جلد)”، ” برگزیده نثر فارسی(دوره های سامانیان و آل بویه)”،” مفرد و جمع”،” تحلیل هفت پیکر نظامی”،” اسم جنس”،” حافظ شیرین سخن (در دو جلد)”و ” مجموعه مقالات (در دو جلد)” اشاره کرد و تحصیحات او شامل ” برهان قاطع ( در ۵ جلد)” ، ” دانشنامه علایی ابن سینا”،” چهار مقاله نظامی عروضی”،” جامع الحکمتین ناصر خسرو”،” شرح قصیده فارسی خواجه ابوالهیثم”،” مجموعه اشعار دهخدا”،”جوامع اشعار دهخدا”،” جوامع الحکایات و لوامع الروایات محمد عوفی”،” عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازی” و ” حواشی بر اشعار خاقانی” هستند و ترجمه های او نیز عبارتند از: “روانشناسی تربیتی”،” کتبیبه های پهلوی”،” خسرو کواتان و ریدک وی” و” ایران از آغاز تا اسلام”.
معین در دوران فعالیت خود نشانها و افتخاراتی را کسب کرد که از آن جمله: نشان درجه دوم علمی در سال ۱۳۱۶، نشان درجه دوم علمی در سال ۱۳۲۱، نشان درجه دوم سپاس در سال ۱۳۲۷، نشان لژیون دونور، دریافت جایزه Tambour در سال ۱۳۲۲، دریافت نشان هنر و ادبیات از دولت فرانسه در سال ۱۳۴۰، دریافت نشان Order des palmes Academiques از ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه هستند.
حسن انوری، فرهنگ پژوه معاصر، استاد بازنشسته دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی که تاکنون کتابهای فراوانی را در زمینه زبان و ادبیات فارسی تالیفات و تدوین کرده است یادداشتی را برای بخش کتاب خبرگزاری میراث فرهنگی به رسم یادبود به زنده یاد معین و همه جامعه ادبی و فرهنگی ایران تقدیم کرده است که متن آن در ذیل آمده است:
« مرحوم معین یکی از پژوهندگان پرکار بود که در عمر نسبتا” کوتاه خود آثار بسیار ارزنده ای به جامعه فرهنگی ایران عرضه داشت که من در این گفتار کوتاه به سه مورد اشاره می کنم: اول، تصحیح “برهان قاطع “: “برهان قاطع” کتاب لغتی است که در قرن ۱۱ هجری قمری در دوران پادشاهان گورکانی در هند تالیف شده است و در زمان خود یکی از مهمترین فرهنگهایی بود که برای زبان فارسی تالیف شده و در قرن یازدهم در واقع بزرگترین فرهنگ فارسی بشمار می رفت چرا که از جهت احتوا بر واژگان فارسی، پر واژگان ترین کتاب لغت محسوب می شد. نسخه هایی از فرهنگ ” برهان قاطع” که در دست بود و چاپ ایران و هندوستان اغلب مغلوط بود.
مرحوم دکتر معین، تصحیح بسیار جانانه ای از این کتاب انجام داد که نه تنها اغلاط نسخه ها را تصحیح کرد بلکه اغلاط متن برهان را هم درحاشیه توضیح داد و علاوه براین، ریشه لغات را نیز از متون معتبر در حاشیه آورد به طوری که تصحیح برهان قاطع در زمان خود یکی از بهترین منابع ریشه شناسی زبان فارسی بود. جدا از اینها مرحوم معین سقطات برهان قاطع را نیز یادآور شد. بهرحال تصحیح ایشان نمونه والایی از برخورد با متون کهن بشمار می رود.
اثر دیگری که از مرحوم معین در اینجا نام می برم ” چهار مقاله نظامی عروضی” است که از متون معتبر قرن ششم بشمار می رود. او این کتاب را به وجهی عالی تصحیح کرده و مشکلات آنرا در حاشیه و نیز در تعلیقات مفصل یادآور شده است به طوری که حواشی و تعلیقات استاد معین بر چهار مقاله چند برابر متن اصلی کتاب است.
اثر دیگری از معین که باید نام برد ” فرهنگ فارسی” در ۶ مجلد است که ۲مجلد از این فرهنگ شامل واژگان زبان فارسی و ۲ مجلد آخر اعلام است.
فرهنگ فارسی معین نخستین فرهنگی است در زبان فارسی که با متد جدید با عنایت به آوانگاری دقیق و هویت دستوری لغات و ریشه شناسی تدوین شده است، علاوه بر این اصطلاحات علمی را نیز دارد و به ویژه در مورد دانش گیاه شناسی، اطلاعات بسیاری را در مورد گیاهان در اختیار خوانندگان می گذارد.»
عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسه انتشارات امیرکبیر نیز خاطرات خود را که در طی همکاری خود با دکتر معین درزمینه چاپ فرهنگ او داشته، در کتاب ” در جستجوی صبح” چنین بازگو کرده است: « من، دکتر معین را از تالیفات و آثارش می شناختم و به دانش و علم و معلومات او واقف بودم ولی از نزدیک با او آشنایی و مراوده نداشتم. دکتر معین سوای همکاری با انتشارات دانشگاه تهران و بنگاه ترجمه و نشر کتاب، در بخش خصوصی با کتابفروشی ابن سینا کار می کرد. کتابهای دستور زبان فارسی او را ابن سینا چاپ و منتشر کرده بود. با کتابفروشی زوار نیز همکاری داشت. کتابفروشی زوار از او چهار مقاله عروضی و یکی دو کتاب دیگر چاپ و منتشر کرده و همچنین پس از انتشار فرهنگ امیرکبیر، “فرهنگ برهان قاطع” تصحیح دکتر معین را هم به نحو بسیار نفیسی چاپ و منتشر کرده و الحق برای حروفچینی آن زحمات بسیاری متحمل شده بود. ولی متاسفانه دکتر معین با هر دو آنها اختلاف پیدا کرده و حتی با کتابفروشی زوار کارش به دادگستری کشیده و چاپ دوم ” فرهنگ برهان قاطع” را که کتابفروشی زوار آن همه برایش زحمت کشیده بود بر اثر ناراحتی و بروز اختلافات به کتابفروشی ابن سینا واگذار کرده بود. اما بر خلاف انتظار دکتر معین، کتابفروشی ابن سینا هم برای تجدید چاپ آن کتاب نفیس به طریق افست، از زینکهای ارزان قیمت استفاده کرده و کتاب به وضع بسیار نامطلوبی منتشر شده بود و دکتر معین هم از این جهت و هم از جهت پرداخت حق التالیف از هردو آنها ناراضی بود.
دکتر معین تالیفات بسیاری داشت. در حدود پانزده سال قبل از این تاریخ هم کتاب ” حافظ شیرین سخن” را توسط شرکت طبع کتاب منتشر کرده بود. در کار خود متبحر و علاقه مند و بر خلاف بعضی از همکارانش بی ادعا و متواضع بود، و باز بر خلاف بعضی از همکاران خود، اصلا” در سیاست و بعضی از اموری که خارج از رشته تخصص و علاقه اش بود دخالت نمی کرد. کار سرپرستی ” لغت نامه دهخدا” کار سنگینی بود و این لغت نامه به همت او جزوه جزوه، هر جزوه در قطع رحلی باروکش کاغذی چاپ و منتشر می شد. معاون او آقای دکتر ” سید جعفر شهیدی” و عده ای از اساتید و مدرسان دانشکده ها در رشته های مختلف با او همکاری می کردند و چون به کار خود اعتماد داشت، در عین بی ادعایی به کار خود می بالید و حق هم داشت. در ضمن اینکه خوش برخورد بود با کوچکترین ناملایمی از کوره در می رفت. از کثرت کار عصبی و زودرنج بود. هیچ تفریح و عادت و اعتیادی نداشت. خانواده دوست بود، از محل کارش در دانشگاه یا لغت نامه یکسر به خانه می رفت و پس از مختصر استراحتی به کار می پرداخت و تا پاسی از نیمه شب غرق در کتاب و مطالعه و تحقیق و تالیف و نوشتن بود. آرام صحبت می کرد. وقتی لبخند می زد و صدای خنده اش کمی بلند می شد، آدم خیلی خوشحال می شد که او سرانجام لبخند به لب آورده یا خندیده است. هیچگاه دلش نمی خواست کسی از او دلگیر و ناراحت شود.»
منبع
میر احمد سید فخری نژاد، مشهور به شیون فومنی، از شاعران محبوب و مشهور شمال ایران است.او در سال سوم دی ۱۳۲۵ هجری خورشیدی در شهرستان فومن دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی و سه ساله خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ کرد و سه ساله دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی -۱۳۴۵ در آنجا گذراند. شیون در سال ۱۳۴۶ وارد سپاهی دانش در طارم زنجان شد و یکسال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران درآمد و در سال ۱۳۴۸ وارد زندگی زناشویی شد در کوچی عهده دار مدیریت و تدریس در یکی از مدارس فولادمحله ساری گشت و تا سال ۱۳۵۱ به کار تدریس مشغول بود. پس از آن نیز دردیگر نقاط گیلان به این شغل ادامه داد.
او در سال ۱۳۷۲ مبتلا به بیماری نارسایی کلیه شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به وسیله دیالیز(تراکافت) به تهران کوچ کرد و در همین سال با توجه به درد بیشمارموفق به اخذ مدرک تحصیلی لیسانس در ادبیات، از دانشگاه تربیت معلم شد . شیون در سال ۱۳۷۶ ه.ش پس از سالها تدریس، بازنشسته شد.
او در شهریورماه ۱۳۷۷ پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهران از دنیا رفت . آرامگاهش در بقعه سلیمان داراب رشت بنا به وصیتش در کنار مقبره میرزا کوچک جنگلی قرار دارد .
شیون فومنی و ادبیات
شیون فومنی به عنوان یکی از شاعران موفق دو زبانه در حوزه شعر محلی و بومی گیلکی را که داشت در محاق فراموشی قرار میگرفت سینه به سینه تا آنسوی مرزهای کشورمان اشاعه داد و از سوی دیگر در حوزه شعر فارسی با انتشار مجموعههای شعر فارسی و ارائه قالبهای معمول و مرسوم شعر فارسی از شاعران تأثیر گذار و توانای شعر معاصر بشمار میرود. تحقیق و پژوهش در زمینهٔ فرهنگ، و ادب گیلان و ارائه مجموعه اشعار گیلکی در قالب غزلیات، منظومهها و دو بینیهای محلی است از جمله آثار اوست. علاوه بر اینها، ترانه سرایی یکی از جنبههای ادبی و هنری شیون است که با مهارت، چیرگی و تسلط بر موسیقی، آواها و ملودیهای محلی و فارسی از وی بهعنوان موفقترین شاعر ترانه سرا شناخت که در این حوزه ترانههای متعددی از وی به وسیله خوانندگان نامور خوانده شده، نام برده شدهاست . شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیتهای پر دغدغهای در سایر حوزههای ادبی داشتهاست از آنجمله: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) از دیگر آثار اوست که طبعاً برشی دیگر از تواناییهای وی به شمار میرود.
آثار فارسی شیون
شیون فومنی در شعر فارسی در دو شیوه کلاسیک و نو اشعار ماندگاری را از خود به یادگار نهادهاست. غزلهای شیون، از برجستهترین غزلهای معاصر شعر فارسی است که وی را در ردیف ممتازترین شاعر غزلسرا در حوزهٔ غزل امروز نئوکلاسیک قراردادهاست. غزلهای شیون، شیوهٔ تخیل و مضمون پردازی شاعران سبک هندی، تشبیهات، استعارات، تصاویر و زبان امروزی همراه با تمثیل، ترکیب سازی، مضمون یا بی و پارادوکسهای زیبایی را در خود دارد که البته همه اینها در کنار عناصر بومی و چه با اصطلاحات و ترکیبات زبانی گیلک، همانند: این سفر (این دفعه)، وعده خلافی، خرسخواری، تن شده، چموش پا تاوه و … به واقع دیده میشود که کلمات را به راحتی دستکاری میکند و با انها فضای تخیلی میسازد. در غزلهای او حتی قافیهها بسیار طبیعی و زیبا بجا مینمایند. خود او میگوید: وزن و قافیه و ردیف اگر اندیشیده آید پوشال کم بهایی است که خار کنی را به کار نمیرود. تشخیص زبانی او مربوط به گزینش لطیفترین واژهها رایج است و ناخودآگاه از واژههای خشک و خشن پرهیز میکند وی بلاغت را با تخیل و زیبایی در کنار هم نشانده است؛ به ویژه که سراسر اشعار و مجموعههای او هوای شمال را دارد و فضای گیلان را میتوان در شعر او به وضوح مشاهده کرد. این گونه بومگرایی که از عناصر سبکی اوست، یکی از محصولات نو گرایی نیمایی است که شاعر را با محیط خویش، پیوند میدهد. در کنار غزل در حوزه اشعار کلاسیک، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده از جمله طبع آزماییهای شاعر بودهاست که همواره با توجه به ظرفیت قالبها مشاهده توانمندیها و موفقیتهای شیون هستیم. امّا اشعار نو و اشعار سپید از پر دغدغهترین لحظههای سرودن شاعر بودهاست که چهره دیگر شاعر را در این قالب به خوبی میبینیم که چقدر از ظرفیتهای بیانی، زبانی، عاطفی و … شاعر را با خود به همراه داشتهاست که تا بدان پایه شاعری با آنهمه غزلهای زیبا و دلنشین گرایش خاصی به سرودن اشعار سپید نشان میدهد.
۱- پیش پای برگ (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی، نو و سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار ۱۳۷۴.
۲- یک آسمان پرواز (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، رباعی، دو بیتی، شعر نو، شعر سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار ۱۳۷۴.
۳- از تو برای تو : این مجموعه در برگیرندهٔ غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی سرودهٔ شاعر است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: خجسته، چاپ اول ۱۳۷۸.
۴- رودخانه در بهار : این مجموعه در برگیرندهٔ اشعار سپید شاعر همراه با مقدمهای از شیون در باب دیدگاه وی از شعر و زبان شعری است، به کوشش: حامد فومنی، ناشر: خجسته، چاپ اول ۱۳۷۸.
۵- کوچه باغ حرف : این مجموعه در برگیرندهٔ کلیه اشعار شاعر در قالب رباعی است که در یک کتاب گردآوری و تدوین شدهاست، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: هدایت، چاپ اول ۱۳۸۲.
منبع : :www.sheevan.ir
مجدالدین میرفخرایی مشهور
به «گلچین گیلانی» 11 دی ماه 1288 در شهر رشت متولد شد. مادرش اهل اصفهان
و پدرش، سیدمهدی میرفخرایی زاده تفرش بود که در جوانی به گیلان رفت و مدتی فرماندار
قم و سبزوار بود. دوره کودکی و نوجوانی شاعر در زادگاهش گیلان در تمام ادوار شاعریاش نفوذ و تأثیر مهمی در
ذهن و زبان او دارد. نخستین اشعار
خود را هنگامی سرود که دانشآموز دوره ابتدایی در رشت بود و دو شعر از وی در مجله
«فروغ» منتشر شد. میرفخرایی برای تحصیلات
متوسطه به تهران رفت
.در دارالفنون شاگرد اساتیدی
چون وحید دستگردی و عباس اقبال آشتیانی بود.
در دوران متوسطه استعداد و ذوق طبیعی این نوجوان آشکار شد. گلچین در جلسات
«انجمن ادبی ایران» به سرپرستی شیخ الرئیس افسر شرکت میکرد.
از سال 1307 اشعارش در مجله «ارمغان» به سردبیری وحید دستگردی منتشر
شدند.
او با شعر «باران» که در سال 1940 میلادی در لندن سرود و در مجله «سخن» چاپ شد،
به شهرت رسید. بعدها این
شعر به کتابهای درسی راه پیدا کرد و به طبع کودکان و نوجوانان سخت زیبا و خیالانگیز
جلوه نمود. اشعارش در مجلات ادبی «روزگار نو»، «جهان نو»
و «سخن» منتشر میشدند. در سالهای
1325-1320 اشعار ضد جنگ میسرود ، اما در مجموع آثارش کمتر سیاسی بوده و بسیاری از
آنها متاثر از طبیعت زیبا و لطیف گیلان سروده شدند و به قول بعضی «شاعر باران» ماند.
گلچین گیلانی برای تحصیل به انگلستان رفت و به خواندن رشته پزشکی همت گمارد. علیرغم دوری از میهن با تعداد زیادی از بزرگان ادب زمان ازجمله با محمدعلی اسلامی ندوشن، صادق چوبك، هوشنگ ابتهاج، محمد زهری،مسعودفرزاد،
محمد مسعود و پرویز خانلری تماس مستمر داشت. دیوان
شعرش شامل سه مجموعه شعری است که «نهفته»، «مهر و کین»(بر اساس داستان رستم و سهراب)
و «گُلی برای تو» نام دارند. برگردانهایی از اشعار او به زبان انگلیسی و
روسی نیز انتشار یافته است. از شعر
«پرده پندار» به عنوان اوج خلاقیت وی در عرصه شاعری نام میبرند.
از شاعرانی که از گلچین گیلانی تأثیر گرفتهاند،
محمد زُهری و فروغ فرخزاد را میتوان نام برد. حضور گلچین در میان دوستداران شعر و ادب تنها حضور شعریاش بود که بیشتر شعرهای او در مجله «سخن» انتشار مییافت.
او همچون شعرهایش ساده، سبک و بیادعا
بود. گلچین گیلانی در 29 آذر 1351 به علت بیماری
سرطان خون در شهر لندن درگذشت. او را در گورستان پانلی همان شهر به خاک سپردند.شاعر یا نویسنده ی گیلانی
ای جنگل
ای جنگل بزرگ من! این برگهای زرد
بازیچههای
بال و پر بادهای سرد
زیبایی
گشاده رخ رازهای تو
خوشرنگی
نهفته آوازهای تو
فردا شوند یکسره در برف ناپدید
خسبند زیر چادر یخ بسته سفید
در شاخههای
لخت تو زنگولههای تیز
گردند بر
سر کفن برف اشک ریز
آهو بسان کودک بی مادر و پدر
تنها
گرسنه، کمرو گمراه، در به در
افتند گاه گاه، چو تیر از کمان مرگ
در برف سم
و پوزه گذارد برای برگ
این ابرها که روی تو هستند در گذار
مانند کوه
و دره و دریای بالدار
با گنجهای
زرین از کان آفتاب
در دستهای لاغر تو سیمهای ناب
فردا شوند یکسره چون کیسه سیاه
ریزند
همچو مستان در برد و باختگاه
یک روز
برفهای تو گردند زیر و رو
یخها
شوند آبله رخسار و زشت رو
آهوی بی
گناه شود زخمدار و لنگ
با خون
خود نویسد در برف سیمرنگ:
از میخهای
چکمه مرد تفنگدار
بدرود،
جنگل من، خوش باش در بهار
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
می پرند، این سو و آن
سو
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل
تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان میزدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکهها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دم به دم در شور و غوغا
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ میزد چرخ میزد،
همچو مستان
چشمهها چون شیشههای
آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
میپریدم از لب جو
دور میگشتم ز خانه
میکشانیدم به پایین
شاخههای بید مشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه میدیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا
شاد بودم
میسرودم:
«روز،
ای روز دلارا!
دادهات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بیجان
این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای
چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلاراییست، از خورشید
باشد
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید
باشد»
اندک اندک، رفته رفته،
ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید
رخشان
ریخت باران، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخ ها میزد چو دریا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه، از کرانه
با شتابی چرخ میزد بی
شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
بادها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس دلارا بود جنگل
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه
بس ترانه، بس فسانه
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای
آسمانی:
«بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره، خواه روشن
هست زیبا، هست زیبا، هست
زیبا»
**************
از
خانه تار و نیمه ویران
رفتم به درون آن شتابان
آواز جگرخراش برخاست
فریاد
زدم: «کسی در اینجاست؟»
دادم به
زمین و آسمان گوش
خاموش، چو گورِ تیره، خاموش
ایوان و اتاق و پله و بام
آرام، چو
چشمِ مرده آرام
از پنجره
دیدم آسمان را
مه میشد ناپدید و پیدا
پوشیده ز ابر پاره پاره
همراه یکی
دو تا وب
رومیزی،
فرش، پاره پاره
آجر، گچ،
گِل، به هر کناره
چون بومِ
سیاهِ چشم بسته
ساعت با
شیشه شکسته
این دست
بریده روی دیوار
لالش کرد و فکندش از کار
میزد پیوسته زنگِ هستی
وقت کر،
با دراز دستی
بالشها
زیزِ پایه تخت
این مرده مومیایی سخت
رخساره سیاه کرده از دود
نام
دیرینهاش دُشک بود
رفتم،
بشتاب، روی ایوان
یک میز، سه صندلی، سه فنجان:
فریاد زدم
دوباره:«این کیست؟»
اینجا، یک
خانواده میزیست
یک گربه
سیاه و ترس انگیز
دُم چون نخ، گرد پایه میز
لاغر، نازک، چو چوب کبریت
با پنجه و
روی و موی عفریت
چشمش: دو
ستاره در بُن چاه
گویی، میگفت، در دلش: «آه
پایش: موهای ایستاده
بیگانه!
کجاست خانواده؟»
پشت شیشه باد شبرو جار میزد
برف سیمین شاخهها را بار میزد
پیش آتش یار مهوش نرم نرمک تار میزد
جنبش انگشتهای نازنینش
به چه دلکش
به چه موزون
نقشهای تار و گلگون
بر رخ دیوار میزد
جامهای می تهی بودند از بزم شبانه
لیک لبریز از ترانه
چون دل من
پنجه نرم نگار خوشگل من
بسته میشد باز میشد
جان من لرزنده از ماهور و از شهناز میشد
چشمهایم میشدند از گرمی پندار سنگین
پلکها از خواب خوش میآمدند آهسته پایین
با پر موزیک جان میرفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین بدرود با تو
ای زمین بدرود با تو:
سوی یک زیبایی نو سوی پرتو
دور از نیرنگ هستی
رنج پستی تیره روزی، کشمکش دیوانگی
بی خانمانی خانه سوزی
دارد اینجا آشیانه آرزوی پاک و مغز کودکانه
آرزوی خون و نیروی جوانی دارد اینجا زندگانی
دور از همچشمی شیطان و یزدان
دور از آزادی و دیوار زندان دور دور از
درد پنهان
دور؟ گفتم دور؟ گفتم سوی خوشبختی پریدم؟
چشمها را باز کردم، آه! دیدم:
یار رفته تار رفته آن همه آهنگ خوش از پرده
پندار رفته
پشت شیشه باز برف سیم پیکر شاخه ها را بار
میزد
باز باد مست خود را بر در و دیوار میزد
در رگ من نبض حسرت تار میزد
**************گیلان
گیلان، ای
سرزمین سبزه خوش رنگ
دورم من از تو، گر هزاران فرسنگ
زیر بلند
آسمانِ آبی و زیبا
نیست دلم
دور از آن بهشتِ دلارا
**
دور توان شد مگر ز مادرِ دلبند؟
میرود این جانِ دردناک، چو فرزند
دور توان
شد مگر ز سینه پر مهر؟
سوی تو،
ای مادر گرامی و خوش چهر
**
رفتم یک روز توی جنگل و بیشه
پرتو خورشید گویی از پس شیشه
برگِ زمرد
به شاخههای درختان
می آمد:
سبز و زرد و آبیِ تابان
**
نوک میزد دارکوب، و خوش آهنگ
پیچک پیچیده بود نازک و خوش رنگ
قهقه میزد
ترنگ خرم و خوشحال
گرد
درختان سربلند و کهنسال
**
مرغابی میپرید اینجا، آنجا
بادِ خوش نیم روزِ شادی افزا
نیلوفر
روی آب میزد پرپر
بوی تر و
نیم گرم مستی آور
**
آری گیلان! بهشت سبزه خوش رنگ
جنگل تو،
با پرندگان خوش آهنگ
کوه تو،
با ابرها و پرتو خورشید
در دلم افکندهاند عکسی جاوید
گروه فرهنگ و هنر وب
زندگینامه
ارسال دیدگاه
خلاصه زندگینامه گلچین گیلانی
گلچین گیلانی با نام اصلی سید مجدالدین میرفخرایی در ۱۱ دی سال ۱۲۸۸ در سبزه میدان رشت چشم به جهان گشود. او از سرایندگان شعر نو فارسی بود و اشعارش به کتابهای دورهی ابتدایی نیز راه یافت.
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
شعر «باران» گلچین گیلانی از معروفترین شعرهای وی میباشد که بخشهایی از آن در کتابهای کودکان به چاپ رسید.
سید مهدی میرفخرایی پدر گلچین گیلانی، در تفرش زاده و برای مدتی فرمانداری قم و سبزوار را برعهده داشت. این شاعر ایرانی تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در ادامه موفق به اخذ مدرک لیسانس در در رشتهی فلسفه و علوم تربیتی شد. سپس به انگلستان مهاجرت نمود و در رشته پزشکی به دریافت درجهی دکترا نایل شد و پس از آن دیگر به ایران نیامد و در لندن اقامت گزید.
گلچین از نوجوانی اشتیاق به شاعری داشت و با مرور زمان اشعارش مورد توجه قرار گرفت. اشعا وی برای نخستین بار در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در مجلهی «ارمغان» به سردبیری وحید دستگردی و بعدها در مجلههای «روزگار نو»، «فروغ» و مجله سخن انتشار یافت. گفتنی است آغاز معروفیت وی با انتشار شعر باران در مجله « سخن » بود و شعر « پرده پندار » را به عنوان اوج خلاقیت گلچین در عرصه شاعری میدانند.
او در ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن درگذشت و در گورستان پاتنی ویلPutney Vale Cemetery به خاک سپرده شد.
از این شاعر و پزشک سه مجموعه شعر برگ، مهر و کین، نهفته، گلی برای تو و دیوان شعر به چاپ رسیده است.
شعر باران
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
ميخورد بر بام خانه
من به پشت شيشه تنها
ايستاده در گذرها
رودها را افتاده
شاد و خرم
يک دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
می پرند اين سو و ان سو
می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر نيست نيلی
يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگلهای گيلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده از چرنده از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
اسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان ميزدی پر
شاعر یا نویسنده ی گیلانی
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آن جا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ میزد همچو مستان
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی انها سنگ ریزه
سرخ و سبزو زرد و آبی
با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میپراندم سنگ ریزه
تا دهد بر اب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
میشکستم کردخاله
میکشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
میشنیدم از پرنده داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه میدیدم آنجا
بود دلکش بود زیبا
شاد بودم میسرودم
روز ای روز دلارا
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان
روز ای روز دلارا
گر دلارایی است از خورشید باشد
اندک اندک رفته رفته ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه از کناره با شتابی
چرخ میزد بی شماره
گیسوی سیمین ما را
شانه میزد دست باران
بادها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
به چه زیبا بود جنگل
بس ترانه بس فسانه
بس فسانه بس ترانه
بس گوارا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی پندهای اسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
گیلان
گیلان، ای سرزمین سبزه خوش رنگ
دورم من از تو، گر هزاران فرسنگ
زیر بلند آسمانِ آبی و زیبا
نیست دلم دور از آن بهشتِ دلارا
دور توان شد مگر ز مادرِ دلبند؟
میرود این جانِ دردناک، چو فرزند
دور توان شد مگر ز سینه پر مهر؟
سوی تو، ای مادر گرامی و خوش چهر
رفتم یک روز توی جنگل و بیشه
پرتو خورشید گویی از پس شیشه
برگِ زمرد به شاخههای درختان
می آمد: سبز و زرد و آبیِ تابان
نوک میزد دارکوب، و خوش آهنگ
پیچک پیچیده بود نازک و خوش رنگ
قهقه میزد ترنگ خرم و خوشحال
گرد درختان سربلند و کهنسال
مرغابی میپرید اینجا، آنجا
بادِ خوش نیم روزِ شادی افزا
نیلوفر روی آب میزد پرپر
بوی تر و نیم گرم مستی آور
آری گیلان! بهشت سبزه خوش رنگ
جنگل تو، با پرندگان خوش آهنگ
کوه تو، با ابرها و پرتو خورشید
در دلم افکندهاند عکسی جاوید
برف
پشت شیشه باد شبرو جار میزد
برف سیمین شاخهها را بار میزد
پیش آتش یار مهوش نرم نرمک تار میزد
جنبش انگشتهای نازنینش
به چه دلکش
به چه موزون
نقشهای تار و گلگون
بر رخ دیوار میزد
جامهای می تهی بودند از بزم شبانه
لیک لبریز از ترانه
چون دل من
پنجه نرم نگار خوشگل من
بسته میشد باز میشد
جان من لرزنده از ماهور و از شهناز میشد
چشمهایم میشدند از گرمی پندار سنگین
پلکها از خواب خوش میآمدند آهسته پایین
با پر موزیک جان میرفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین بدرود با تو
ای زمین بدرود با تو:
سوی یک زیبایی نو سوی پرتو
دور از نیرنگ هستی
رنج پستی تیره روزی، کشمکش دیوانگی
بی خانمانی خانه سوزی
دارد اینجا آشیانه آرزوی پاک و مغز کودکانه
آرزوی خون و نیروی جوانی دارد اینجا زندگانی
دور از همچشمی شیطان و یزدان
دور از آزادی و دیوار زندان دور دور از درد پنهان
دور؟ گفتم دور؟ گفتم سوی خوشبختی پریدم؟
چشمها را باز کردم، آه! دیدم:
یار رفته تار رفته آن همه آهنگ خوش از پرده پندار رفته
پشت شیشه باز برف سیم پیکر شاخه ها را بار میزد
باز باد مست خود را بر در و دیوار میزد
در رگ من نبض حسرت تار میزد
برچسبخلاصه زندگینامه گلچین گیلانی شعر خاطره انگیز گلچین گیلانی شعر معروف گلچین گیلانی در کتابهای درسی گلچین گیلانی شعر باران
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
6
−
=
3
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
وبسایت دانشچی با هدف یک سایت آموزشی، تحقیقی، وبگردی و اطلاع رسانی در جهت پیشرفت علمی دانش آموزان، دانشجویان و کاربران اینترنت راهاندازی شده است.0
دیدگاهتان را بنویسید