رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
داستان دختر عاشق
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
یک روز آموزگاری از دانش آموزانش پرسید:صادقانه ترین راه ابراز عشق چیست؟ برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» .
در آن بین، پسری برخاست و داستان کوتاهی تعریف کرد: روزی زوج جوانی که زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرأت کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید :آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد:نه، آخرین حرف مرد این بود که :عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود. قطره های اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
سریال ترکی لروکس
سریال ترکی کلاغ
سریال ترکی معلم
عکس های خیره کننده ارتباط انسان با حیوانات
شعر عاشقانه
برنامه دورهمی مهران مدیری
عکس پسر خوشگل ایرانی
رنگ سال ۹۹
جملات زیبا درباره پدر و مادر
جملات زیبا درباره پدر
قیمت طلا و سکه امروز در ایران
قیمت دلار و انواع ارز امروز در ایران
عکس بچه های ناز و مامانی
بیوگرافی کامل آرات حسینی پسر فوتبالیست نابغه ایرانی همراه عکس
همسر کیهان کلهر نوازنده معروف ایرانی کیست ؟
اس ام اس های فان آخره خنده
نمایشگاه خودروهای کلاسیک در ایران
آب آوردن بیضه در بالغین
روشهایی برای زیباتر شدن
آیا ماجرای کتک زدن یک خانم توسط ماموران گشت ارشاد حقیقت دارد ؟
آخرین خبر ها از وضعیت مجتبی جباری
مدل گوشواره
تمامی حقوق این سایت برای رها فان محفوظ است و هرگونه کپی برداری از مطالب و قالب پیگرد قانونی دارد . طراحی سایت و سئو : شیکنا
داستان کوتاه عاشقانه خارجی بدون سانسور
دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور خارجی پی دی اف
رمان عاشقانه کوتاه خارجی بدون سانسور
Previous postدانلود رمان عاشقانه خارجی با فرمت pdf
Next postدانلود رمان کوتاه عاشقانه خارجی
دانلود کتاب راه استادی در شطرنج pdf
دانلود رمان کوتاه عاشقانه بدون سانسور
به گزارش سایت دکتر حمیدی :
دانلود فیلم عروسی امیر حسین صدیق به صورت کامل بدون سانسور عکس های بدون سانسور سریال ترکی دلدادگی شبکه جم ۳ دیدگاه: 30 secs
رمان های صحنه دار و عاشقانه – دانلود فیلم های هالیوودی صحنه دار. – دانلود فیلم خارجی صحنه دار با لینک مستقیم کم حجم مخصوص موبایل زیر 10 ثانیه فیلم کوتاه خارجی بدون سانسور فیلم های صحنه دار دختر هالیوود وقتی بغض دارم تو گریه میکنی دوباره اه میکشی به جای منرمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
دانلود رمان قطار شماره 191 ایستگاه را به مقصد عشق ترک می کند اندروید apk . آیفون pdf . epub و موبایل, دانلود رمان قطار شماره 191 ایستگاه را به مقصد عشق ترک می کندبا لینک مستقیم و بدون سانسور, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید. نام رمان: قطار شماره 191 ایستگاه را به مقصد عشق ترک
۸۳ مطلب با کلمهی کلیدی «رمان عاشقانه ایرانی بدون سانسور ثبت شده است – دانلود رمان عاشقانه pdf,دانلود جدیدترین رمان های ایرانی 97 با لینک مستقیم,دانلود رایگان رمان خارجی 2018,کتاب نودهشتیا برای
فهرست. 1 معرفی و دانلود 10 رمان بدون سانسور بسیار زیبا. 1.1 خاطرات یک گیشا (Memoirs a Geisha) یک رمان عاشقانه بدون سانسور خوب; 1.2 عقل و احساس (Sense and Sensibility) یا دلباخته یا حس و حساسیت یکی از بهترین رمان های بدون سانسور 5: 4 s
· عکس های بدون سانسور سریال ترکی دلدادگی شبکه جم دانلود فیلم عروسی امیر حسین صدیق به صورت کامل بدون سانسور اسامی بازیگران فیلم آقای سانسور و خلاصه داستان
۳۲ مطلب با کلمهی کلیدی «دانلود رمان بدون سانسور خارجی ثبت شده است – دانلود رمان عاشقانه pdf,دانلود جدیدترین رمان های ایرانی 97 با لینک مستقیم,دانلود رایگان رمان خارجی 2018,کتاب نودهشتیا برای موبایل اندروید,رمان با فرمت pdf
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود. صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند. از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد
این مطلب در سایت دکتر حمیدی نوشته شده است.
شاید اگه خیلی خوشبینانه بخوایم نگاه کنیم . احتمالا دوستان دوستدار ادبیات به دنبال رمان هایی سیاسی اجتماعی خاصی هستن که احتمال میدن ممکنه برخی مباحث کتاب مورد نظرشون سانسور شده باشه و برای همین با چسبوندن “رمان بدون سانسور” به اخر رمان مورد نظرشون ریسک خوندن رمان سانسوری
· دانلود رمان داماد اجاره ای به قلم هوای تو. خلاصه رمان : دختر قصه ما برای ادامه تحصیل رفته اتریش الان هم که داره برمیگرده باباش اصرار داره که با پسر شریکش ازدواج کنه اما راحیل دوسش نداره به خاطر همین با دخترعمو و پسرعموش تصمیم میگیرن که. دانلود رمان داماد اجاره ای بصورت Pdf
وبلاگ جامع اوکی رمان بدون سانسور – اوکی بلاگ جامع ترین وبلاگ ایرانی – هر آنچه که نیازدارید را از ما بخواهید ! ناب ترین مطالب در اینترنت – وبلاگ جامع اوکی
معرفی رمان: دانلود رمان بر آب رفته _ بر آب رفته. حکایت عاشقانهی پر سوزیست که میانِ اِدواردِ نقاش و اِمیلیِ ماهیگیر در دههی شصت میلادی و در جزیرهی کوچک کیبرونِ فرانسه. شکوفا میشود. دقیقاً در زمان و مکانی که مردمش این احساسات را گناه تلقی میکنند و میکوشند تا جلوی
بهترین فیلم های عاشقانه جهان بدون سانسور 2021 را در این بخش به شما همراهان عزیز سایت سماتک معرفی خواهیم کرد
· وای گفتی رمان بدون سانسور یاد یه کتاب خنده دار افتادم سوم راهنمایی یه کتاب از کتابخونه مدرسه گرفتم ت خیلی ازین کتاباهس برای اطلاعاتن دیگه یچیز طبیعیه. آرامش الانمو مدیون همسرم هستم که وجودنداره. مرسی که نیستی. فدااات. ستاره بچینی. خونه ننت .
رمان راز شاهزاده شهر جادو جلد دوم برای موبایل و کامپیوتر با لینک مستقیم دانلود رمان تخیلی شاهزاده جادو, دانلود رمان راز شاهزاده جادو, دانلود رمان راز شاهزاده. دانلود رمان راز شاهزاده شهر جادو از AMI74 (آمنه حلاجیان) با لینک مستقیم
· منبع تایپ: کانال شخصی نویسنده. برچسب ها:, دانلود رمان, دانلود رمان اربابی, دانلود رمان بدون سانسور, دانلود رمان صحنه دار, دانلود رمان صحنه دار کابوس, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان کابوس, دانلود رمان .
داستان عشق و هوس الناز ومیلاد – بدون سانسور – میهن بلاگ بدون سانسور – مطالب ابر داستان عشق و هوس الناز ومیلاد – 2044.mihanblog – بدون سانسور. 3
· نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی, roman98. #آمال_حیات. #هلنا_ام_اس_ان. ~HELENA MSN~.
بزرگسال, خون آشامی, رمان صحنه دار, رمان عاشقانه خلاصه کتاب: خلاصه رمان خون آشامان اصیل : روایتی عاشقانه و جنجال برانگیز از دختری پرورشگاهی به اسم مرسده که تو دانشگاه عاشق پسری میشه
در این صفحه از رسانه نکسوان فیلم. امکان دانلود فیلم هندی عاشقانه دوبله فارسی با کیفیت بالا برای شما عزیزان فراهم شده است تا بهترین و جدیدترین آثار سینمای بالیوود در ژانر درام و رمانتیک را با بالاترین کیفیت و با سرعت بالا دانلود و تماشا کنید
دانلود رمان عاشقانه وسکسیدانلود رمان اربابی صحنه داررمان انلاین بدون سانسور وسکسیدانلود رمان صحنه داردانلود برنامه رمان عاشقانهرمان آنلاینرمان عاشقانه جدیدرمان های بدون سانسور
مطالب پیشنهادی :
قرص هیدروکسی کلروکین سولفات برای چیست
متن اللهم عجل لولیک الفرج با فونت زیبا
برای سقط جنین خارج از رحم چه باید کرد
دانلود کتاب راه استادی در شطرنج pdf
کارت ورود به جلسه سازمان فنی و حرفه ای
چگونه بدون رمز دوم کارت به کارت کنیم
برنامه ساخت اکانت اینستاگرام اندروید
زنگ خور موبایل پیمان در سریال عاشقانه
چه چیزی سریع قند خون را پایین می اورد
سوالات متن امادگی دفاعی نهم با جواب
اساسنامه شرکت چه مواردی را مشخص میکند
چگونه نقطه اتصال آیفون را فعال كنیم
دانلود نسخه جدید اسنپ باکس رانندگان
آموزش زبان انگلیسی نصرت تصویری درس نهم
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
مدارک لازم برای ثبت نام آموزش و پرورش
دانلود آهنگ جدید معین به نام آتش دل
ایا بعد از عمل لیزیک چشم ضعیف می شود
دانلود نوحه ی این گل را به رسم هدیه
تخت خواب دخترانه ساده با قیمت مناسب
نمونه سوال فصل دوم ریاضی سوم ابتدایی
رشته های کارشناسی ناپیوسته پیام نور
دانلود صدای تیراندازی برای زنگ موبایل
مدارک لازم برای انتقالی دانشگاه دولتی
دانلود گام به گام انگلیسی دهم تجربی
علت ادرار نکردن نوزاد تازه متولد شده
مزایا و معایب استخدام در نیروی انتظامی
نمونه سوال امتحانی ریاضی ششم فصل اول
استرس را چگونه مدیریت کنیم تفکر هشتم
مصاحبه با نفرات برتر ارشد ایمونولوژی
اداره طرح نیروی انسانی وزارت بهداشت
جای آبله مرغان را چگونه از بین ببریم
اسامی چند برابر ظرفیت دانشگاه فرهنگیان
سامانه خدمات الکترونیک بیمه های عمر
آخرین رتبه قبولی پزشکی دانشگاه تهران
کم خونی در بارداری برای جنین ضرر دارد
چگونه به دوست دختر خود ابراز علاقه کنیم
بعد از عمل جراحی بواسیر چه باید کرد
چه زمانی چای سبز بخوریم تا لاغر شویم
درمان گیاهی عفونت ریه دکتر خیراندیش
متولدین چه سالی مشمول خدمت سربازی هستند
دانلود سوره عنکبوت با صدای عبدالباسط
ثبت نام تکمیل ظرفیت دانشگاه فرهنگیان
ثبت نام بدون کنکور کارشناسی پیام نور
تاثیر پیاده روی در باز شدن دهانه رحم
حدیث از پیامبر در مورد عظمت حضرت علی
منابع آزمون معامله گری بازار سرمایه
دانلود پیام رسان سروش برای اندروید 2
تشخیص جنسیت جنین در ماه دوم بارداری
دعا برای پیدا كردن خانه اجاره ای خوب
ویرایش اطلاعات ثبت نام کارشناسی ارشد
جدیدترین مطالب سایت
لازم نیست به خودتان سختی بدهید تا لاغر شوید!
اموزش چند روش ساده برای کوچک کردن شکم در زمان کوتاه
مواد غذایی مضر که باعث پیری و افتادگی پوست صورت می شوند؟
رازهای داشتن یک زندگی سالم و طولانی
تمام حقوق برای سایت دکتر حمیدی محفوظ است.
dr-hamidi.com | All Rights Reserved – © 2020 – 2025
دانلود کتاب راه استادی در شطرنج pdf
بهترین سایت برای خرید کتاب های عاشقانه به زبان های دیگر کدام است؟ فرض کنید به دنبال “کتاب عاشقانه” و معروف romeo & juliet هستید. با جست و جوی این عبارت romeo & juliet story book در بخش جست وجوی گوگل تعداد زیادی سایت برای شما به نمایش در می آید. می توانید با کلیک …
ادامه مطلب
هرچیزی که به آن نیاز دارید در ویکی پدیا وجود دارد.
207 · رمان کوتاه عاشقانه واقعی بدون سانسور. داستان دختر عاشق دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود. صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. 7
205 · دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور کوتاه رعنا. رعنا دختر نوزده سالهای است که خیلی مودب و درس خوان است. اما اتفاقی عاشق یک پسر به نام مهدی می شود از طرفی پسر عموی رعنا. آرمان هم عاشق اوست. و باقی ماجرا. نام رمان : رمان . 1
03 · رمان کوتاه بدون سانسور و عاشقانه. رمان کوتاه در زندگی هر شخصی که یک روزی تنهایی را حس کرده وجود داشته و این داستان های کوتاه هستند که کیتوانند حس و حال شمارا تغییر بدهند و حال شمارا به طرز عجیبی قشنگ کنند. اگر با . 3 2
داستان کوتاه عاشقانه خارجی بدون سانسور. فرار ميکنند. به اين گروه بايد تعداد دختراني که به نام ازدواج. کار يا . توسط. خانواده هايشان به فروش ميرسند و يا بوسيله باندهاي کودک ربا به خارج از کشور آورده 4رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
داستان کوتاه عاشقانه و غمگین. دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود. صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند. از اینکه راز .
Mordad 6, 1398 AP — رمان کوتاه عاشقانه واقعی بدون سانسور. داستان دختر عاشق. دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود. صدای بمی داشت
008 · دانلود رمان عاشقانه ایرانی بدون سانسور با لینک مستقیم – رمان خوان ها رمان عاشقانه بدون سانسور کوتاه – دانلود رمان های عاشقانه از سایت رمان خوان ها 11 2
دانلود رمان لیانا اندروید apk . آیفون pdf . epub و موبایل, دانلود رمان لیانا با لینک مستقیم و بدون سانسور, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید. ♦ نام رمان: لیانا جلد اول. ♦ زبان: فارسی
002 · معرفی رمان بدون سانسور 338025 بازدید 62 پست خانما یه رمان بدون سانسور قشنگ بهم معرفی میکنید
۱ مطلب با کلمهی کلیدی «خواندن رمان بدون سانسور» ثبت شده است – فور رمان دانلود جدید ترین و محبوب رمان عاشقانه ایرانی و خارجی , رمان مخصوص موبایل pdf apk epub بهترین رمان فور یو نگاه دانلود نودوهشتیا خواندن رمان کتاب عاشقانه رمان جدید
جذاب ترین داستان های کوتاه عاشقانه. عشق و آرامش. استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟. چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند میكنند و سر هم داد میكشند
دانلود رمان شوره زار اندروید apk . آیفون pdf . epub و موبایل, دانلود رمان شوره زار با لینک مستقیم و بدون سانسور, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید. ♦ نام رمان: شوره زار. ♦ زبان: فارسی
رمان بدون سانسور. در این مقاله کوتاه سعی کردیم دلایل جست و جو “چند هزار” مرتبه در روز این عبارت رو مورد بررسی قرار بدیم :دی رمان عاشقانه بدون سانسور,
103 · رمان عاشقانه بدون سانسور برای کتاب خورها. 1 گوژپشت نتردام (The Hunchback Notre-Dame) یکی از بهترین رمان های سانسور نشده عاشقانه کاربرای زیادی تقاضا کردن مطلبی برای معرفی رمان بدون سانسور و عاشقانه کرده اند.: 3
رمان های عاشقانه-بدون سانسور. Company two کتابها و منابع. مناسب برای همه. ۴٬۶۶۶. Contains Ads. افزودن به فهرست خواستهها. چندین رمان جذاب و جدید و عاشقانه بدون سانسور. از خواندن این رمان ها لذت ببرید. هیجازن زده شوید.4.7.)
دانلود رمان های عاشقانه رمان های بدون سانسور عکس نوشته های فاز سنگین داستان های کوتاه غمگین
رمان کوتاه عاشقانه واقعی بدون. رمان کوتاه عاشقانه واقعی بدون سانسور داستان دختر عاشق دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد پسر قدبلند بود. صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود
308 · کتاب های رمان همیشه جذاب و خواندنی هستند. اما در بین جماعت کتابخون. کتاب های رمان عاشقانه طرفداران بسیار زیادی را دارد. رمان های معروف عاشقانه جهان اکثرا به سبک عاشقانههای کلاسیک هستند که مستقیما احساس و عاطفه آدمی (28) 5
رمان بدون سانسور; رمان پلیسی; رمان تاریخی; رمان تخیلی; رمان ترسناک; رمان جدید; رمان جنایی; رمان درام; رمان طنز; رمان عاشقانه; رمان فارسی; رمان معمایی; رمان نودهشتیا; رمان هیجانی
103 · دسته بندی : دانلود رمان ایرانی و عاشقانه رمان جدید رمان بدون سانسور. مجموعه داستان کوتاه و جالب عاشقانه. زیبا.: 4
مطالب پیشنهادی :
ویژگی هایی از ترشک که نمیدانستید
هر ایرانی، یک «صف»؛ مردمانِ همیشه معطل
مد و پوشاک زنان قجری؛ کمی عجیب، اما منطقی
بدون سانسور با جماعت کافهنشین در ایران
اشرف، زنی از سلاخخانه شماره ۲۸
چگونه کلاه بگذاریم؟ چگونه کلاه برداریم؟
جدیدترین مطالب سایت
راه های کاربردی برای تقویت بهره ی هوشی
چگونه با دیگران مودبانه صحبت کنیم؟
راه های تقویت اعتماد به نفس
چگونه در روزهای سخت قوی تر زندگی کنیم؟
داشتن انگیزه در کار و زندگی
علت و راه های درمان تیک عصبی
روش های ساده برای کاهش استرس
افسردگی چیست و چه علائمی دارد؟
ویکی پدیا ، دانشنامه آزاد © 2022. تمامی حقوق محفوظ است
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
سماتک
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
داستان عاشقانه کوتاه و زیبا برای شما کاربر گرامی در ادامه آورده شده است که اگر به دنبال داستان عاشقانه واقعی کوتاه هستید می توانید با سماتک همراه شوید و زیباترین داستان کوتاه عاشقانه واقعی جدید را بخوانید.
نخستین داستان عاشقانه واقعی کوتاه و زیبا را در اینجا تقدیم به شما کاربر گرامی می کنیم و امیدواریم از مجموعه جدیدترین داستان عاشقانه کوتاه و زیبا لذت ببرید:
عشق پستچی
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.
تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود. تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .
هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.
یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام!
نویسنده: چیستا یثربی
=============
جای خالی تو
طوبا خانم که فوت کرد، «همه» گفتند چهلم نشده حسین آقا میرود یک زن دیگر میگیرد.
سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه میرفت سر خاک.
ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمیرسند که به او برسند.
طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد.
حسین آقا که برآشفت، «همه» گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر میشود. حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمیتواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید.
«همه» گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور میشود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن میخواهد. حسین آقا ولی هر پنجشنبه میرفت سر خاک.
سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. «همه» گفتند امسال دیگر حسین آقا زن میگیرد. سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت.
هر وقت یکی پیشنهاد میداد حسین آقا زن بگیرد، حسین آقا میگفت آنموقع که بچهها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. حرفی از احتیاج خودش نمیزد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده پنجشنبهها سر جایش بود.
«همه» گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچهها هم رفتهاند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر میکند. حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوشهایش حرفهای «همه» را نمیشنید.
دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی میگشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:
«هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی «تو» باشد، آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمیشود.»
نویسنده: مریم سمیع زادگان
=============
تصمیم ساعت ۲ شب
یه روز یکی بهم گفت هیچوقت بعد از ساعت ۲ شب تصمیم نگیر، فقط بخواب
پرسیدم چرا؟
گفت که به نظر من یه هورمونی بعد ساعت 2 تو بدنت ترشح میشه که
باعث میشه یه تصمیمی بگیری یا یه کاری بکنی که هیچوقت ساعت 7 صبح نمیکنی،
بهت جیگر میده تا دیوونه بازی دربیاری، کاری که میکنه اینه که بهت جرعت اینو میده که
به یه نفر بگی چقدر دوستش داری یا چقدر دلت براش تنگ شده.
با خودم گفتم پس من هر شب قبل از ساعت ۲ میخوابم که هیچوقت درگیر این هورمون نشم
سالها از اون روز گذشت، ساعت ۱:۴۵ شب بود، توی تختم بودم و داشتم بهش فکر میکردم.
دیوونه وار عاشقش بودم و میدونستم که حسم متقابل نیست.
برای بقای دوستیم ۱ سال پیش خودم این راز رو نگه داشتم
همینطور که داشتم فک میکردم و آهنگ گوش میدادم دیدم ساعت شده ۲:۱۵ شب…
داشتم فک میکردم چجوری ۳۰ دقیقه اینقدر سریع گذشت که یهو دیدم بهم تکست داد.
گوشیمو برداشتم دیدم میگه که
رمان عاشقانه خارجی بدون سانسور کوتاه
“حالم خوب نیست” گفتم چرا؟ چی شده؟ گفت “دلم شکسته”
و شروع کرد تعریف کردن که چجوری یه پسری رو دوست داشته و چجوری اون پسره دلشو شکسته.
همون بود که حس کردم اون هورمون تو بدنم جاری شده… تو جوابش یه متن بلند بالا نوشتم…
چیزایی نوشتم که الان نگا میکنم، باورم نمیشه اینا رو من نوشتم.
نوشتم که چقدر دوستش دارم و تو جوابم گفت “خودت میدونی که، من عاشق یه نفر دیگم”
اینو که گفت به خودم اومدم… یاد اون بنده خدا افتادم که گفت بعد ساعت 2 هیچ تصمیمی نگیر. گریه کردم…
براش نوشتم ببخشید، خیلی وقت بود توی دلم بود، بالاخره یه روزی باید میفهمیدی.
ازش خواهش کردم که دوستیشو ازم نگیره.
هیچی نگفت… یه هفته گذشت و هر دوتامون جوری رفتار کردیم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
ولی بعده به هفته، کم کم احساس کردم که دیگه داره کمتر باهام صحبت میکنه، یه هفته دیگه گذشت…
دیگه حتی سلام هم نمیکرد. فقط یه نگاه میکرد بهم و منم توی چشاش غرق میشدم.
هر از گاهی هم بهش نگا میکردم، همینطور که میخندید بهم نگا میکرده الان هم به جای رسیده که حتی جواب تکست هم نمیده…
از یه طرف خیلی ناراحت بودم که از دستش دادم.
از طرف خیلی خوشحال بودم که بالاخره حرف دلمو زدم. یه چیزی هم یاد گرفتم…
بعد از ساعت ۲ شب…هورمونی توی بدنت ترشح نمیشه بلکه قلبت شروع میکنه به صحبت کردن…
از اون موقع هروقت میخوام تصمیمی رو از ته قلبم بگیرم…ساعت ۲ شب اینکار رو میکنم… .
نویسنده روزبه معین
=============
بیست سالگی
وقتی بیست سالم بود، همان روزهایی که همه چیز طعم تازهای دارد و به معنای واقعی جوان هستی، واسه اولین بار گلوم پیش یکی گیر کرد، از اون عشقهای اساطیری، عاشق زیباترین دختر دانشکده شدم، سلطان دلبری و غرور، تقریباً همه دانشکده بهش پیشنهاد داده بودن و اون همه رو از دم رد کرده بود. حتی یه بار یکی از استادها بهش پیشنهاد ازدواج داد، میدونی او در جواب چی گفت؟ گفت: هه!
آخه «هه» هم شد جواب؟ استاد هم اون ترم از لجش هممون رو مردود کرد.
اما خب من فکر میکردم یه جورایی بهم علاقه داره، گاهی وقتها وسط کلاس حس میکردم داره من رو یواشکی دید میزنه، ولی تا برمیگشتم داشت تخته رو نگاه میکرد و با دوستش ریز ریز میخندید، توی اون مدتی که همکلاسی بودیم من حتی یک کلمه هم نتونسته بودم باهاش صحبت کنم.
تا اینکه یه روز وقتی که داشتم بازیگرهای تئاتر جدیدم «باغ آلبالو» اثر چخوف رو انتخاب میکردم به سرم زد که اونم توی تئاترم بازی کنه، البته من هیچ وقت از هنرم سوء استفاده نمیکردم و این کار رو برخلاف اخلاقمداری یه هنرمند میدونستم، ولی میتونستم به هوای تئاتر حداقل کمی باهاش حرف بزنم، با اینکه حدس میزدم شاید کنف شم و به گفتن یک «هه» قناعت کنه، ولی رفتم پیشش و قضیه رو واسش گفتم، اون هم رو کرد بهم و گفت: اِ…واقعا؟ باغ آلبالو؟ نقش مادام رانوسکی؟
گفتم: نه! نقش آنیا، دختر مادام رانوسکی.
گفت: ولی من مادام رانوسکی رو خیلی دوست دارم!
گفتم: باشه، مادام رانوسکی، تو فقط بیا.
خلاصه بهترین روزهای زندگی من شروع شد، صبحها به شوق دیدنش از خواب بیدار میشدم، عطر میزدم، کلی به خودم میرسیدم، سرخوش بودم، توی پلاتو ساعتها بهش خیره میموندم و در آخر تمرین تئاتر، گفتگوهای دلپذیری بین ما شکل میگرفت.
کاش آن روزها تموم نمیشد، چون زمان تکرار شدنی نیست، دیگه هیچ وقت یه جوان بیست ساله نمیشم، فقط میتونم آرزو کنم خواب آن روزها رو ببینم…
تئاتر باغ آلبالوی من به بهترین شکل با بازی آن دختر زیبا اجرا شد و تراژدیکترین اثر واسه من رقم خورد، چون روز قبل از اجرا وقتی داشتیم مهمانهای ویژه رو دعوت میکردیم از من خواست تا واسه نامزدش اون جلو یه صندلی رزرو کنم، از اون روز به بعد من دیگه یه جوان بیست ساله نبودم، بیست سالگی خیلی زودگذره و پس از اون دیگه چیزی واست تازگی نداره!
نویسنده: روزبه معین
=============
گل سرخی برای محبوبم
جان بلانکارد از روی نیمکت برخاست، لباس ارتشیاش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش میگرفتند مشغول شد.
او به دنبال دختری میگشت که چهره او را هرگز ندیده بود، اما قلبش را میشناخت دختری با یک گل سرخ.
از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. جان در صفحه اول توانست نام صاحب کتاب را بیابد:
«دوشیزه هالیس مینل»
با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. جان برای او نامهای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامهنگاری با او بپردازد.
روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود. در طول یکسال و یک ماه پس از آن، آن دو به تدریج با مکاتبه و نامهنگاری به شناخت یکدیگر پرداختند.
هر نامه همچون دانهای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو میافتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد.
جان درخواست عکس کرد، ولی با مخالفت میس هالیس روبه رو شد. به نظرهالیس اگر جان قلباً به او توجه داشت دیگر شکل ظاهریاش نمیتوانست برای او چندان با اهمیت باشد.
سرانجام روز بازگشت جان فرارسید. آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند: ۷ بعدازظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک.
هالیس نوشته بود: تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت؛ بنابراین رأس ساعت ۷ جان به دنبال دختری میگشت که قلبش را سخت دوست میداشت، اما چهرهاش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید:
زن جوانی داشت به سمت من میآمد. بلند قامت و خوش اندام، موهای طلاییاش در حلقههای زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود. چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گلها بود و در لباس سبز روشنش به بهاری میمانست که جان گرفته باشد.
من بی اراده به سمت او قدم برداشتم. کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم. لبهایش با لبخندی پرشور از هم گشوده شد، اما به آهستگی گفت: «ممکن است اجازه دهید عبور کنم؟»
بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم و در این حال میس هالیس را دیدم. تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود زنی حدوداً ۴۰ ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود. اندکی چاق بود و مچ پای نسبتا کلفتش توی کفشهای بدون پاشنه جا گرفته بودند.
دختر سبزپوش از من دور میشد. احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفتهام. از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبزپوش فرا میخواند و از سویی علاقهای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود، به ماندن دعوتم میکرد.
او آنجا ایستاده بود؛ با صورت رنگ پریده و چروکیدهاش که بسیار آرام و موقر به نظر میرسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی میدرخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم.
کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب میآمد. از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود، اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبهایی که میتوانستم همیشه به آن افتخار کنم.
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم. با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم: «من جان بلانکارد هستم و شما هم باید دوشیزه مینل باشید. از ملاقات شما بسیار خوشحالم. ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟»
چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: «فرزندم من اصلاً متوجه نمیشوم! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت: اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست. او گفت که این فقط یک امتحان بود!»
تحسین هوش و ذکاوت میس مینل زیاد سخت نیست!
طبیعت حقیقی یک قلب تنها زمانی مشخص میشود که به چیزی به ظاهر بدون جذابیت پاسخ بدهد.
=============
زیباترین داستان های عاشقانه کوتاه و زیبا را در این بخش از سایت سماتک خواندید. شما می توانید هر شب یک متن داستان عاشقانه جدید واقعی را که در بالا آمده است برای خود و همسرتان بخوانید و لذت ببرید.
خواندن کتاب عاشقانه گاهی می تواند مفهوم عشق و عاشقی را در افکار ما به طور کلی تغییر دهد. این روزها کتاب های عاشقانه زیادی در بازار موجود هستند که برخی از آن ها به صورت رمان های ساختگی و برخی کاملا واقعی هستند. این کتاب ها معموملا برای همه افراد جذاب و خواندنی هستند. …
ادامه مطلب
0
دیدگاهتان را بنویسید