دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل
دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

Signup for our newsletter to get notified about sales and new products. Add any text here or remove it.

درس و مدرسه ( مومکا )  – متن داستان و فایل صوتی و مفهوم و پاسخ ( جواب ) سوالات قصه ی یک قطره عسل درس دوازدهم کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی تقدیم شما می‌شود. امید است که از آن بهره گرفته و استفاده لازم را ببرید.

گام به گام فارسی ششم | درس دوازدهم : دوستی و مشاوره 

به قصه‌ی « یک قطره عسل » با دقّت گوش دهید و سپس درباره ی پرسش های زیر گفت وگو کنید.

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

دانلود

متن داستان ( قصه ی ) ” یک قطره عسل ” ( درس دوازدهم فارسی ششم دبستان ) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه ی ۸۷ کتاب درسی فارسی ششم

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می دوید و همینکه شکارچی فرمان میداد سگ خرگوشها و آهوها را دنبال می کرد و آنها را می گرفت و پیش صاحبش می آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می زد سگ می دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می رسانید.

یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود و در پستیها و بلندیها درختها و گلها و علفهای فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میچکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدتهاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسلهای زیادی جمع شده و لابلای سنگها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگها عسل جاری شده و روی خاک خشک می شود.

مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می شوم و هر روز می آیم قدری از این عسل به شهر میبرم و میفروشم و با آن زندگی می کنم و تا مدتها این عسل تمام نمی شود زیرا دامنهٔ کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباسهای خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم میخواهم بفروشم.»

مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می آورم و تصفیه می کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را میفروشم، عسل دیگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می خرم و همانطور با موم میفروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتریهای عسل شناس آن را نمی پسندند، عسلهای خالص هم که از هر ولایتی می آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گرانتر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوش دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت میآورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.

این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موشهای دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.

مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی یکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»

قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید و بعد گفت: «راسو حیوان است و میخواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمیتوان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا می شود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام میشود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل میشود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»

پاسخ ( جواب ) سوال های متن داستان ( قصه ی ) ” یک قطره عسل ” ( درس دوازدهم فارسی ششم دبستان ) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه ی ۸۷ کتاب درسی فارسی ششم

۱- سگ شکاری از نظر ظاهر چه ویژگی هایی داشت؟
لاغر اندام با درست ها و پاهای باریک و بلد

۲- شکارچی چگونه به وجود عسل پی برد؟
دید در اطراف غاز زنبور های عسل پرواز میکندد و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میریزد.

۳- شکارچی با دیدن عسل چه تصمیمی گرفت؟
تصمیم گرفت که هروز به آنجا برود و قدری از این عسل ها را بردارد و به شهر ببرد و بفروشد.

۴- شکارچی چگونه موفّق شد که کوزه اش را از عسل پر کند؟
لباس های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه پوشاند و با احتیاط کوزه اش را پر کرد.

۵- مرد بقّال پس از چشیدن عسل چه گفت؟
آفرین بر تو و این عسل

۶- مرد بقّال چگونه وزن عسل درون کوزه را به دست آورد؟
با ترازو آن را وزن کرد

۷- علّت شکسته شدنِ سرِ مرد بقّال چه بود؟
هنگامی که بقال می‌خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد، یک قطره عسل بر روی زمین ریخت، راسو فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد، سگ به راسو حمله کرد و گردنش را گرفت، مرد بقال با چوب بر سر سگ کوبید و سگ بیهوش بر زمین افتاد، شکارچی عصبانی شد و کوزه‌ی عسل را بر سرِ مرد بقال شکست.

۸- چرا قاضی گفت: «سگ و راسو را نمی توان مجازات کرد؟»
چون سگ و راسو حیوان هستند و نمی توان آن ها را مجازات کرد

۹- باسوادی و وظیفه شناس بودن چه سودی دارد؟
آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی‌آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت‌ناپذیر نگاه نمی‌دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی‌کشد بلکه به قاضی مراجعه می‌کند و تاوان آن را می‌گیرد و دعوا تمام می‌شود.

۱۰- چگونه می‌توان از دعوا و زد و خورد پیشگیری کرد؟
باید علم و دانایی خود را بالا ببریم چرا که همه جنگ ها و دعوا ها از اول کوچک است و مردم نادان آن را بزرگ می کنند.

👈 دانش آموزان و همراهان گرامی جواب سایر درس های کلاس ششم و تمامی مباحث هر درس، به صورت کامل در سایت موجود می باشد، برای دسترسی کافیست درس موردنظر را در گوگل سرچ کرده و در انتهای آن عبارت «مومکا» یا «درس و مدرسه» را نیز اضافه کنید.

🙆 اگر سوال یا پیشنهادی در رابطه با این درس داری، کافیه به انتهای این مطلب مراجعه کرده و هر چه دوست داری بنویسی.

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در آپارات – ورود به صفحه

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در اینستاگرام – ورود به صفحه

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در تلگرام – ورود به صفحه

کتاب فارسی نگارش ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود

کتاب فارسی خوانداری ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود

صفحه مربوط به مطالب فارسی خوانداری ششم ابتدایی – ورود به صفحه

صفحه مربوط به مطالب فارسی نگارش ششم ابتدایی – ورود به صفحه

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

ورود به وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) – ورود به صفحه

ثبت نام در وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) – ورود به صفحه

عالیییییییی بود💙
کیا استقلالی(عشق💙) هستند🤔

عالی

عالی ممنون

سلام خوب بود😕

ممنون

خیلی خوب بود

خیلی خو ب و عالی بود

😻😻😻😻😻😻😻😻

خیلی عالییییی بود ممنون از این داستان 😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊

عالی

خیلی خوب و عالی است😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀

سلام
من کلاس ششمی هستم
این متن
بسیار خوب و آموزنده بود
درسته زیاد بود ولی همه ی آنــــــــــرا خواندم
مـــــمـــــنــــ🙏🏻ــون

خیلی‌زیاده

خوب‌بود

خیلی خوب بود انصافی

😊😊😊😊😊

یعنی چی

چقد دونبال این بودما

خیلی که اسوته پیدا کردنش

نه وولا


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon

admin دسامبر 7, 2020 مطالب آموزشی نظری بدهید 2,835 بازدید

دانلود فایل صوتی قصه یک قطره عسل فارسی ششم ابتدایی به همراه متن داستان یک قطره عسل پایه ششم دبستان در این نوشتار از ساینس هاب تقدیم شما خواهد شد. همچنین قبلاً در مطلب دیگری جواب سوالات گوش کن و بگو یک قطره عسل فارسی ششم تقدیم شما دانش آموزان عزیز شد که می‌توانید با کلیک بر روی همین لینک بنفش، به آن مطلب نیز دسترسی داشته باشید. با ادامه ی مطلب و دانلود و شنیدن قصه ی یک قطره عسل به صورت صوتی همراه باشید.

در این بخش می‌توانید قصه ی 9 دقیقه ایِ یک قطره عسل (فارسی پایه ششم) را به صورت صوتی بشنوید:

https://dl.sci-hub.ir/audiobook/A%20Drop%20of%20Honey%20%2864%29.mp3

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

برای دانلود فایل صوتی قصه یک قطره عسل فارسی ششم ابتدایی با کیفیت خوب 128Kbps و حجم 8.51 مگابایت بر روی لینک زیر کلیک کنید:

دانلود با لینک مستقیم

در بخش بعدی متن کامل داستان یک قطره عسل فارسی پایه ششم (بر اساس کتاب قصه‌های سندبادنامه و قابوسنامه، سومین جلد از مجموعه‌ی هشت جلدی قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب، نوشته‌ی مهدی آذر یزدی) تقدیم شما می‌شود، با ساینس هاب همراه باشید.

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می‌کرد. سگِ شکاری، سگی بود لاغر اندام با دست‌ها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می‌دوید و همین‌که شکارچی فرمان می‌داد سگ، خرگوش‌ها و آهوها را دنبال می‌کرد و آنها را می‌گرفت و پیش صاحبش می‌آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می‌زد سگ می‌دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می‌رسانید.

یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود. در پستی‌ها و بلندی‌ها، درخت‌ها و گل‌ها و علف‌های فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد و دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می‌کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل می‌چکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگ‌ها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدت‌هاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسل‌های زیادی جمع شده و لابلای سنگ‌ها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگ‌ها عسل جاری شده و روی خاک خشک می‌شود. مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می‌شوم و هر روز می‌آیم قدری از این عسل به شهر می‌برم و می‌فروشم و با آن زندگی می‌کنم و تا مدت‌ها این عسل تمام نمی‌شود زیرا دامنه‌ی کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباس‌های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه‌ای پوشاند و با احتیاط کوزه‌هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پُر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم می‌خواهم بفروشم.»

مردِ بقال، کوزه‌ی عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می‌آورم و تصفیه می‌کنم و موم آن را جدا می‌کنم و عسل خالص را می‌فروشم، عسل ديگری دارم که آن را با مومش از کندو خارج می‌کنند و می‌آورند و میخَرم و همانطور با موم می‌فروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می‌کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده‌اند و مشتری‌های عسل‌شناس آن را نمی پسندند، عسل‌های خالص هم که از هر ولایتی می‌آورند مزه‌ی مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همه‌ی آنها بهتر است، از عطر آن و مزه‌ی آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گل‌ها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل‌هایم گرانتر میخَرم. فقط می‌خواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوشدل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می‌دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده‌ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده‌ای و مرا مغبون نکرده‌ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت می‌آورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزه‌ی عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزه‌ی خالی را هم بِکِشد و وزن خالص عسل را معلوم کند. این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موش‌های دُکّان را بگیرد و موقعی که می‌خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگِ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.

مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حمله‌ی سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد، چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می‌داشت اوقاتش تلخ شد و کوزه‌ی عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایه‌ی روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. ساینس هاب، درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبان‌ها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاری‌ها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی يکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقّال سالم است، سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می‌شود.»

قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایه‌ی بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید. و بعد گفت: «راسو حیوان است و می‌خواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی‌توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمی‌توان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی‌کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی‌زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایه‌ی خود جمع شده‌اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایه‌ی آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می‌توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟»

از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا می‌شود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی‌آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت‌ناپذیر نگاه نمی‌دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی‌کشد بلکه به قاضی مراجعه می‌کند و تاوان آن را می‌گیرد و دعوا تمام می‌شود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه‌ای را بر سر انسان دیگر نمی‌کوبد بلکه به حاکم مراجعه می‌کند و قیمت سگ را مطالبه می‌کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همه‌ی این اختلاف‌ها تا کوچک است حل می‌شود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همه‌ی جنگ‌ها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می‌کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می‌کنم.»

در بخش بعدی فایل PDF داستان یک قطره عسل را دانلود کنید.

برای دانلود خلاصه داستان یک قطره عسل که در بخش قبل خواندید، با فرمت PDF و حجم کم کیلوبایت بر روی لینک زیر کلیک کنید:

دانلود PDF با لینک مستقیم

امیدوارم از خواندن یا شنیدن و دانلود فایل صوتی قصه یک قطره عسل فارسی پایه ششم ابتدایی لذت برده باشید و ساینس هاب را به خاطر بسپارید.

اگر اطلاعات و یا تصاویری در این صفحه به اشتباه درج شده در قسمت دیدگاه (پایین صفحه) اعلام کنید تا اصلاح و یا حذف شود یا به مدیر سایت ایمیل بدهید..
واتساپ (فقط پیام): 09374615072

….

آگوست 14, 2022

آوریل 13, 2021

فوریه 25, 2021

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


https://dl.sci-hub.ir/audiobook/A%20Drop%20of%20Honey%20%2864%29.mp3Downloads-icon


دانلود با لینک مستقیمDownloads-icon


دانلود PDF با لینک مستقیمDownloads-icon

ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – قصه یک قطره عسل داستانی است از کتاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» نوشته‌ مهدی آذر یزدی که در کتاب فارسی ششم درباره آن سوال پرسیده شده است تا دانش آموزان با گوش دادن به فایل صوتی آن، آنچه از این قصه درک کرده اند را بنویسند. در این مطلب متن و فایل صوتی قصه یک قطره عسل را به همراه مفهوم داستان و جواب سوالات گوش کن و بگو صفحه ۸۷ فارسی ششم می‌خوانید. 

 

 

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می دوید و همینکه شکارچی فرمان می‌داد سگ خرگوشها و آهوها را دنبال می‌کرد و آنها را می‌گرفت و پیش صاحبش می‌آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می‌زد سگ می دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می رسانید.

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود و در پستی‌ها و بلندی‌ها، درخت‌ها و گل‌ها و علفهای فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد و دید در اطراف غار، زنبورهای عسل پرواز می‌کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل می‌چکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگ‌ها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدتهاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسلهای زیادی جمع شده و لابلای سنگ‌ها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگها عسل جاری شده و روی خاک خشک می‌شود.

مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می‌شوم و هر روز می آیم قدری از این عسل به شهر می‌برم و می‌فروشم و با آن زندگی می‌کنم و تا مدتها این عسل تمام نمی‌شود، زیرا دامنهٔ کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست.

شکارچی لباسهای خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود.

شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم می‌خواهم بفروشم.» مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت:

«آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می‌آورم و تصفیه می‌کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را می‌فروشم، عسل ديگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می‌خرم و همانطور با موم می‌فروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می‌کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتری‌های عسل شناس، آن را نمی پسندند، عسل‌های خالص هم که از هر ولایتی می‌آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد.

اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گران‌تر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوش‌دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می‌دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت می‌آورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.
این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موش‌های دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.
مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست.

مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی يکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»
قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید . بعد گفت: «راسو حیوان است و می‌خواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی‌توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمی‌توان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی‌کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی‌زد، چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده.

مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد.

قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است، و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا می‌شود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام می‌شود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند.

وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل می‌شود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»

 

مفهوم داستان یک قطره عسل درباره «دانایی» و «وظیفه شناسی» است. هدف و منظور این است که انسان ها باید با آگاهی و دانایی عمل کنند و زمانی که مردم با نادانی برخورد می‌کنند اختلاف به وجود می ‌اید و اگر وظیفه شناس نباشند رفتارهایی می کنند که اختلاف شدیدتر می‌شود؛ مثل به بازار بردن سگ شکاری که صیاد انجام داد و نگهداری راسوی تربیت ناپذیر در دکان که بقال انجام داد و باعث ایجاد دعوا شد. 

 

گوش کن و بگو داستان یک قطره عسل فارسی ششم

 

۱. لاغر اندام بود و دستها و پاهایی باریک و بلند داشت.

۲. شکارچی دید در اطراف غار، زنبورهای عسل پرواز می‌کنند و از شکاف یک سنگ، قطره قطره عسل می‌چکد.

۳. تصمیم گرفت هر روز به آنجا برود و مقدرای از این عسل را بردارد و به شهر ببرد و بفروشد و با آن زندگی ‌کند.

۴. لباس‌های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد.

۵. گفت این عسل از همهٔ عسل‌هایی که من در دکان برای فروش دارم بهتر است و گفت من این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم، از تو گران‌تر می‌خرم، به شرط آنکه قول بدهی هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.

۶. ابتدا کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد، سپس عسل را در ظرف دیگر ریخت تا کوزهٔ خالی را هم وزن کند و با کم کردن وزن کوزه خالی از وزن کوزه پر، وزن خالص عسل را معلوم کند.

۷. علت این بود که در دعوا مرد شکارچی کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. 

۸. زیرا آن‌ها حیوان هستند و طبق غریزه شان عمل کرده اند و تقصیری ندارند. (حیوان آگاهی ندارد و از روی عمد خطا نمی‌کند.)

۹. اختلاف ایجاد نمی‌شود و اگر هم اختلافی به وجود آمد جنگ و دعوا بزرگ نمی‌شود.

۱۰. با مراجعه به قاضی

 

برداشت شما از قصه یک قطره عسل چه بود؟ پیشنهاد می‌کنیم مفهوم داستان لی لی حوضک تفکر ششم را نیز در ستاره بخوایند. 

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

با عضویت رایگان در پلتفرم ستاره به گلچینی ازبهترین مطالب و منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دست پیدا کرده و از ابزارها و امکانات مخصوص کسب و کارها نیز استفاده نمایید.

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


https://dl.sci-hub.ir/audiobook/A%20Drop%20of%20Honey%20%2864%29.mp3Downloads-icon


دانلود با لینک مستقیمDownloads-icon


دانلود PDF با لینک مستقیمDownloads-icon


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

قصه ی یک قطره عسل فارسی ششم را از این سایت دریافت کنید.

دانلود فایل صوتی قصه یک قطره عسل فارسی ششم ابتدایی به همراه متن داستان یک قطره عسل پایه ششم دبستان در این نوشتار از ساینس هاب تقدیم شما خواهد شد. همچنین

واکنش علیرضا دبیر به سریال ی

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

admin دسامبر 7, 2020 مطالب آموزشی نظری بدهید 2,731 بازدید

قصه یک قطره عسل فارسی ششم

در این بخش می‌توانید قصه ی 9 دقیقه ایِ یک قطره عسل (فارسی پایه ششم) را به صورت صوتی بشنوید:

برای دانلود فایل صوتی قصه یک قطره عسل فارسی ششم ابتدایی با کیفیت خوب 128Kbps و حجم 8.51 مگابایت بر روی لینک زیر کلیک کنید:

منبع : www.majalenazi.ir

قصه ی یک قطره عسل به صورت صوتی-جواب گوش کن و بگو فارسی ششم-سن مناسب کودک برای خوردن عسل-پی دی اف یک قطره عسل-دادن عسل به نوزاد در طب سنتی-خوردن عسل برای کودک دو ساله

مطالعات در ایالات متحده و کانادا حاکی از دادن عسل به نوزاد در طب سنتی رابطه مثبت بین فعالیت بدنی اوقات فراغت و درآمد شخصی است طرح موجود برای طبقه بندی اختلالات خوردن یک تصادف تاریخی است که بازتاب ضعیفی از واقعیت بالینی است 37 تقویت روزمره ناهمگونی نیز با توجه به نقشی که ناهمخوانی به عنوان یک ساختار اجتماعی در تمایز قائل است، می تواند پیامدهای مهمی برای قدرت جنسیتی داشته باشد محققان با استفاده از سوزن برای دریافت نمونه ای از بافت جواب گوش کن و بگو فارسی ششم عضلانی، چگونگی عملکرد به میزان گلیکوژن عضلانی و جواب گوش کن و بگو فارسی ششم میزان میزان گلیکوژن بستگی به میزان جذب کربوهیدرات ها را بررسی کردند.

یک روز او در مطب پزشک بود که دارای جسمی بود تا بتواند فوتبال بازی کند در پایان هفته دو، بازخورد صادقانه ای به یکدیگر بگویید که در دادن عسل به نوزاد در طب سنتی مورد کدام لذت هایی که بیشتر متوجه شده اید و قدردانی کرده اید، هستید این رژیم انرژی کافی برای وقایع مداوم تا 1 ساعت می دهد این کار آسانی نیست، زیرا گاهی اوقات نیاز به نگاه دقیق تر به کاستی های شخصی دارد، و این می تواند بر ارزش خود ما سخت باشد رفتار: بله، من با جانیس برای نوشیدن سریع ملاقات می کنم.

تکنیک های جایگزین برای شناسایی و بیان احساسات وجود دارد، و شما می توانید ابزارهای بازیابی رفتارهای سالم را یاد بگیرید که به طور مؤثر با موقعیتهای استرس زا مقابله هدف از داستان یک قطره عسل چیست می کنند هدف از داستان یک قطره عسل چیست در بعضی مواقع، ممکن است با صحنه ای مبارزه کنید زیرا صحبت های قدیمی عصبانیت شما در حال رخ دادن است زنان کالج دارای نیمی از قدرت بازو و شانه همتایان مرد و 30 استحکام کمتر پا هستند از دیدگاه آنتونی، سالهایی که او به عنوان والدین در خانه بماند، به اطمینان دادن عسل به نوزاد در طب سنتی حاصل کرد که به محض اشتغال هر دو، او و لیندا همچنان به طور مساوی وظایف والدین را به اشتراک می گذارند.

شناسایی و تأیید بارهایی که از آن استفاده کرده اید انتخاب سبک زندگی، به ویژه رژیم غذایی، می تواند به شما در محافظت از این پوست در داخل یا تضعیف آن کمک کند و به یاد داشته باشید، هنگام رسیدن به وزن بدنی مطلوب، به ورزش های هوازی و کنترل پی دی اف یک قطره عسل وزن سن مناسب کودک برای خوردن عسل بازگردید من آمده ام که از این نسخه رایانه ای یک قفسه شکنجه قرون وسطایی متنفرم اگر تقویت متقابل برای شما کار نمی کند، ممکن است به دلیل یکی از این مشکلات معمول باشد فاکتورهای دقیق کمک کننده، پی دی اف یک قطره عسل عواقب کلی و چالش های بهبودی برای هر فردی که تا به حال با خوردن و مشکلات بدن مواجه بوده است بی نظیر است.

پاسخگویی برای لیزا از انگیزه کمتری نسبت به سایر پالایشگاه ها برخوردار بود اما وی قضاوت های منفی را تصدیق می کرد منظور آنها این بود که مرا نگه دارد اما خدا از آن استفاده خواهد کرد تا پی دی اف یک قطره عسل من را به جلو سوق دهد! آیا تا به حال از خوردن وعده های غذایی صرفنظر کرده اید زیرا جواب گوش کن و بگو فارسی ششم می خواهید وزن خود را کاهش دهید؟ آیا هنگامی که کاری خوب سن مناسب کودک برای خوردن عسل انجام می دهید خود را با غذای مورد علاقه پاداش می دهید یا وقتی احساس غم می کنید.

نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم زمان انتظار: 91 ثانیه .

پی دی اف یک قطره عسلجواب گوش کن و بگو فارسی ششمخلاصه داستان یک قطره عسلخوردن عسل برای کودک دو سالهدادن عسل به نوزاد در طب سنتیسن مناسب کودک برای خوردن عسلقصه ی یک قطره عسل به صورت صوتیهدف از داستان یک قطره عسل چیست

منبع : tajrobiat.com

بچه ها جوابو بگید خیلی کوتاه درس را تعریف کنید‌وافعا لازم داریم این احمقا انقد طولانی گفتن ک نگو

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا محتوای مطلب شما را حذف کنیم.

(درضمن داستان بصورت فایل صوتی می باشد.)

ستاره | سرویس محتوای آموزش – داستان یک قطره عسل داستانی از کتاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» نوشته مهدی آذر یزدی است که در کتاب فارسی ششم گذاشته شده است تا دانش آموزان فایل صوتی آن را بشنوند. این داستان را فهمیدند در این مطلب متن و فایل صوتی داستان یک قطره عسل و همچنین معنی داستان و پاسخ سوالات را بشنوید و صفحه 87 فارسی ششم را بگویید.

یک روز و یک روز بود. مردی شکارچی بود و یک سگ شکاری آموزش دیده برای کمک به او داشت. سگ شکاری سگی لاغر اندام با دستان بلند و پاهای باریک بود که سریعتر از هر حیوان دیگری می دوید.

روزی مردی شکارچی با سگش به شکار رفت و به دنبال آهویی رفت و به کوهی رسید که بسیار سرسبز و سرسبز بود و در ارتفاعات و ارتفاعات، درختان و گل‌ها و علف‌ها روییده بود و دیدند به غاری در این کوه رسیدند. شکارچی به بالا نگاه کرد و زنبورهایی را دید که در اطراف غار پرواز می کنند و از شکاف سنگ عسل می چکند. او متوجه شد که زنبورها در شکاف صخره ها خانه ای دارند و معلوم شد که مدت هاست پای انسان به این جا نرسیده است و عسل زیادی جمع شده و روی سنگ ها پر از عسل شده و عسل از آن سرازیر می شود. شکاف سنگ ها و خشک شدن روی زمین.

شکارچی از دیدن این وضعیت بسیار خوشحال شد و فکر کرد: «اگر کس دیگری به اینجا نیاید، مدتی از زحمت شکار راحت می شوم و هر روز که می آیم.» خسته نمی شود. خیلی وقته چون کوه و صحرا پر از گل و سبزه و زنبورهای زیادی اینجا زندگی میکنن و کارشون عسل درست کردنه.» تنها مشکل هجوم زنبورها بود اما هیچی تو دنیا بی زحمت است

شکارچی لباس هایش را محکم بست و صورتش را با پارچه ای پوشانده و کوزه هایی را که داشت با دقت از آب پر از عسل کرد، سپس به شهر بازگشت و عسل را به همراه سگش برای فروش به بازار آورد.

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

شکارچی به خواربارفروشی نزدیک شد و گفت: «عسل خالص دارم و می‌خواهم آن را بفروشم. بقال شیشه عسل را گرفت، کمی مزه کرد و گفت:

“خوشحال تو و این عسل! من همیشه چند نوع عسل دارم، عسل دارم که از روستا می آورم و تصفیه می کنم و موم را جدا می کنم و عسل خالص می فروشم، عسل دیگری دارم که کند می شود و بیرون می آید. با موم و مثل موم خرید و فروش می کنم، عسل دیگری هم هست که تصفیه می شود و جدا می خرم و می فروشم و گاهی شربت شکر و مربا در آن مخلوط می کنند و مشتریان عسل دوست آن را نمی پسندند، حتی عسل خالص. از همه استان ها طعم خاص دیگری دارد.

اما این عسل از همه بهتر است، از عطر و طعمش پیداست که عسل خالص است و از استانی می آید که گل و گیاهش معطر شده است. من آدم منصفی هستم و این عسل را گرانتر از فروش بهترین عسل هایم می خرم. فقط می خواهم به من قول بدهی که همیشه عسلی را که داری برایم بیاوری.

شکارچی خوشحال شد و گفت: «خیلی خب، قول می‌دهم. “من با کس دیگری صحبت نکرده ام و عسل فراوان دارم. اگر بدانم عسل را به قیمت مناسب خریدی و به من خیانت نکردی، هر روز یک شیشه عسل برایت می آورم. همان عسل.”

بقال خوشحال شد و کوزه عسل را روی ترازو گذاشت و وزن کرد، سپس خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد و کوزه خالی را بیرون آورد و وزن خالص عسل را بداند. جایی برای گرفتن موش های فروشگاهی، و وقتی می خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد، قطره ای از عسل روی زمین چکید و راسو که مراقب بقال بود، بلافاصله جلو دوید تا عسل آسیاب شده را لیس بزند. در این هنگام سگی که همراه شکارچی بود که از همان ابتدا با دیدن راسو شوکه شده بود به سمت راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسو جاری شد. چوب و با حرکتی محکم به سگ ضربه زد و سگ گیج شد و از حال رفت. شکارچی که به سگش بسیار علاقه داشت، گاهی تلخ می شد و کوزه عسل را می گرفت و روی بقال می شکست.

بقال فریاد زد و بیهوش شد، همسایه جلوی بقالی که ماجرا را دیده بود از بازارها خبر داد و گروهی دور شکارچی را گرفتند و شروع به زدن و فحش دادن کردند. درد شکارچی که فقط خود را مقابل آنها می دید چاقوی شکاری خود را از پشت بیرون کشید و چند نفر را مجروح کرد و داد و فریاد می کرد و در این مدت ماموران پلیس آمدند و شکارچی و تعدادی از بازاریان را گرفتند و رفتند او را گرفتند و گفتند: این مرد به بازار هجوم آورد و اینها با او دعوا می کردند.

داروساز یکی یکی آنها را معاینه کرد و گفت: برو ببین بقال زنده است یا نه. گزارش شده بود که بقال حالش خوب است، سرش کمی زخمی شده و چیزی نیست. داروساز همه را نزد قاضی فرستاد و گفت: قاضی اعظم هر چه رای بدهد انجام می شود. قاضی از بقال، شکارچی، همسایه بقال و دیگران درباره تاریخچه دعوا سؤال کرد. او گفت: راسو حیوانی است و می خواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده و سگ را نمی توان مجازات کرد. اما بقال اگر کمی صبور و صبور بود سگ را نمیکشت و اگر شکارچی کمی اغماض میکرد بقال را نمیکشت زیرا تقصیر خودش بود که بازار سگ را برای شکار آورد.

مردم نیز برای حمایت از همسایه خود جمع می شدند و اگر شکارچی را کتک می زدند در ذهن خود از همسایه آشنا خود دفاع می کردند و شکارچی از ترس چاقو را بیرون می کشید و در جان خود از جان خود دفاع می کرد. مزاحم می شود. ما می‌توانیم جریمه‌ای صادر کنیم و همه را مجازات کنیم، زیرا هرکدام از آنها با دیدن ظلم به کسی باید به داروساز و مدیر مراجعه کنند و خودشان این تفاوت کوچک را تشدید نکنند. : حالا کسی شاکی است؟ هیچ یک از حاضران صحبت نکردند.

قاضی گفت: گناه شما همه جهل است و تا زمانی که مردم بی سواد، نادان و مردم عادی هستند این چیزها هر روز پیدا می شود، اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناس باشند، شکارچی سگ را به دامان نمی آورد. بی بند و بند بازار می کند و بقال پیشوای آموزش ندیده را به جای گربه در مغازه نگه نمی دارد و اگر سگ به راسو حمله کند، سگ را با چوب نمی کشد، بلکه نزد قاضی می رود و او را می گیرد. غرامت، و دعوا تمام می شود. و اگر سگی کشته شود، انسان کوزه ای به انسان دیگر نمی زند، بلکه نزد حاکم می رود و قیمت سگ را می خواهد.

وقتی شهر داروساز، حسابدار، حاکم و قاضی داشته باشد، همه این دعواها تا حدودی حل می شود، اما عیب بزرگ جهل است. همه جنگ ها و دعواها از ابتدا کوچک هستند و افراد نادان آنها را تقویت می کنند. این دعوا هم با یک قطره عسل شروع شد و من همه را آزاد می کنم چون شکارچی که باعث این فتنه شده سگش را از دست داده و هیچ کس چیزی برای شکایت ندارد.

معنای تاریخ، قطره عسل بر «حکمت» و «آگاهی» است. نکته این است که انسان باید با آگاهی و معرفت رفتار کند و وقتی مردم با جهل سروکار دارند اختلاف است و اگر وظیفه شناس نباشند طوری رفتار می کنند که اختلاف را شدیدتر می کند. مانند آوردن یک سگ شکاری به بازار توسط یک شکارچی و نگه داشتن یک ولگرد آموزش ندیده در یک فروشگاه مواد غذایی که شروع به دعوا کرده است.

داستان ششمین قطره عسل ایرانی را بشنوید و بگویید

1. او لاغر بود و دستها و پاهای بلند و باریکی داشت.

2. شکارچی زنبورهایی را دید که در اطراف غار در حال پرواز بودند و قطرات عسل از شکاف سنگی جاری بود.

3. تصمیم گرفت هر روز به آنجا برود و مقداری از این عسل را بردارد و به شهر بیاورد و بفروشد و با آن زندگی کند.

4. لباس هایش را محکم بست و صورتش را با پارچه پوشاند و با احتیاط دیگ های آب را پر از عسل کرد.

5. گفت این عسل از همه عسل هایی که در مغازه دارم برای فروش بهتر است و گفت از قیمت بهترین عسل هایم این عسل را گرانتر از شما می خرم به شرطی که قول بدهید همیشه بیاورید. من هر چه عسل داری

6. کوزه عسل را ابتدا روی ترازو گذاشت و وزن کرد سپس عسل را در ظرف دیگری ریخت تا کوزه خالی را وزن کند و وزن کوزه خالی را از وزن کوزه پر کم کرد تا وزن خالص مشخص شود. از عسل

هفت دلیلش این بود که در دعوا شکارچی دیگ عسل را گرفت و روی بقال شکست.

8. چون حیوان هستند و بر اساس غریزه خود عمل می کنند و مقصر نیستند. (حیوان بیهوش است و عمدا مرتکب اشتباه نمی شود.)

9. اختلافی نیست و اگر اختلافی باشد، جنگ بالا نمی گیرد.

ده صحبت کردن با قاضی

برداشت شما از داستان یک قطره عسل چه بود؟ پیشنهاد می کنیم معنی داستان لی لی ششمین حوض فکر را نیز در ستاره بخوانید.

به این مقاله امتیاز دهید

درس و مدرسه (ممکا) – متن داستان و فایل صوتی و مفهومی و پاسخ (پاسخ) به سوالات داستان یک قطره عسل کتاب فارسی ششم دبستان درس 12 را به شما معرفی کرده ایم امیدواریم لذت ببرید.

درس دوازدهم فارسی پایه ششم ابتدایی
دوستی و مشاوره (پاسخ فعالیت ها و درک مطلب و دانش زبانی)

گام به گام فارسی ششم درس دوازدهم: دوستی و مشاوره

به داستان «یک قطره عسل» با دقت گوش دهید، سپس درباره سؤالات زیر بحث کنید.

دانلود

متن داستان یک قطره عسل (درس دوازدهم فارسی ششم ابتدایی) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه 87 کتاب فارسی ششم

یک روز و یک روز بود. مردی شکارچی بود و یک سگ شکاری آموزش دیده برای کمک به او داشت. سگ شکاری سگی لاغر اندام با دستها و پاهای بلند و باریکی بود که سریعتر از هر حیوان دیگری می دوید. سگ با تیر می دود و شما قبل از مرگ آن را زنده به شکارچی تحویل می دهید.

روزی شکارچی با سگش به شکار رفت و به دنبال آهویی به کوهی بسیار سرسبز و سرسبز رفت و در پستی و بلندی ها درختان و گل ها و علف های زیادی وجود داشت و به غاری در این کوه رسیدند. شکارچی زنبورهایی را دید که در اطراف غار پرواز می کردند و قطره ای عسل از شکاف سنگ می چکید. او متوجه شد که زنبورها در شکاف سنگ ها خانه ای دارند و معلوم شد که مدت زیادی است که پای انسان به آنجا نرسیده است و عسل زیادی جمع شده و پر از عسل شده است و عسل از شکاف ها جاری است. سنگ ها و روی زمین خشک می شوند.

شکارچی از دیدن این وضعیت بسیار خوشحال شد و با خود گفت: اگر کس دیگری به اینجا نیاید مدتی از زحمت شکار خلاص می شوم و هر روز می آیم تا مقداری از این عسل را به خانه بیاورم. شهر و آن را بفروش و با آن زندگی کن.» «و این عسل برای مدت طولانی تمام نمی شود، زیرا کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورهایی که در اینجا زندگی می کنند بسیار زیادند و آنها کار عسل کردن است.” تنها مشکل هجوم زنبورها بود. اما هیچ چیز در دنیا خالی از تلاش نیست. شکارچی لباس هایش را محکم بست، صورتش را با پارچه ای پوشانده و دیگ هایی را که داشت با دقت پر از آب عسل کرد. سپس به شهر بازگشت و عسل را به همراه سگش به بازار آورد تا بفروشد.

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل

بقال ظرف عسل را گرفت و مقداری از آن را چشید و گفت: “خوب به شما و این عسل! من همیشه چندین نوع عسل در دسترس دارم، عسلی دارم که از روستا می‌آورم و موم را صاف و جدا می‌کنم. عسل خالص را بفروش، عسل دیگری دارم که کند می شود و با موم آن استخراج می شود و می آورند و می خرند و همانطور که با موم می فروشم عسل دیگری هم هست که تصفیه می شود و جدا می خرم و می فروشم و گاهی شربت شکر و مربا. در آن مخلوط شده است و مشتریان عسل دوست آن را دوست ندارند، حتی عسل خالص، هر استانی طعم خاصی دارد، اما این عسل از همه بهتر است، از عطر و طعمش معلوم است که عسل خالص است. و از استانی می آید که گل و گیاهش معطر شده است من آدم عادلی هستم و این عسل را گرانتر از قیمت فروش بهترین عسل هایم می خرم. من عسلی که تو داری.»

شکارچی خوشحال شد و گفت: «خیلی خب، قول می‌دهم. “من با کس دیگری صحبت نکرده ام و عسل فراوان دارم. اگر بدانم عسل را به قیمت مناسب خریدی و به من خیانت نکردی، هر روز یک شیشه عسل برایت می آورم. همان عسل.”

بقال خوشحال شد و شیشه عسل را روی ترازو گذاشت و وزن کرد، سپس خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد و کوزه خالی را بیرون آورد و وزن خالص عسل را بفهمد.

بقال یک راسو در مغازه داشت که به جای گربه نگه می داشت تا موش را از مغازه بیاورد و وقتی می خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد قطره ای از عسل روی زمین چکید و راسو که به بقال خیره شد، بلافاصله دوید تا عسل را بیاورد. سعادت زمین. در این هنگام سگ شکاری که همراه شکار بود و از همان ابتدا از دیدن راسو ناراحت بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسو جاری شد.

بقال که به خودش علاقه زیادی داشت از حمله سگ عصبانی شد و ناسزاگویان دستشان را دراز کردند. شکارچی که به سگش بسیار علاقه داشت، گاهی تلخ می شد و کوزه عسل را می گرفت و روی بقال می شکست. بقال فریاد زد و بیهوش شد، همسایه جلوی بقالی که ماجرا را دیده بود از بازارها خبر داد و گروهی دور شکارچی را گرفتند و شروع به زدن و فحش دادن کردند. درد شکارچی که فقط خود را مقابل آنها می دید چاقوی شکاری خود را از پشت بیرون کشید و چند نفر را مجروح کرد و داد و فریاد می کرد و در این مدت ماموران پلیس آمدند و شکارچی و تعدادی از بازاریان را گرفتند و رفتند او را گرفتند و گفتند: این مرد به بازار هجوم آورد و اینها با او دعوا می کردند.

داروساز یکی یکی جویا شد و گفت: برو ببین بقال زنده است یا نه؟ گزارش شده بود که بقال حالش خوب است، سرش کمی زخمی شده و چیزی نیست. فروشنده مواد مخدر همه را نزد قاضی فرستاد و گفت: هر چه قاضی بزرگ رای دهد اجرا می شود.

قاضی از بقال، شکارچی، همسایه بقال و دیگران درباره دعوا سؤال کرد، سپس گفت: راسو حیوانی است و می خواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده، سگ را نمی توان مجازات کرد. اما بقال اگر کمی صبور بود سگ را نمی کشت و اگر شکارچی کمی صداقت داشت بقال را نمی کشت زیرا اگر سگ شکاری را به بازار می آورد تقصیر اوست. . مردم نیز برای حمایت از همسایه خود جمع می شدند و اگر شکارچی را کتک می زدند در ذهن خود از همسایه آشنا خود دفاع می کردند و شکارچی از ترس چاقو را بیرون می کشید و در جان خود از جان خود دفاع می کرد. مزاحم می شود. ما می‌توانیم جریمه‌ای صادر کنیم و همه را مجازات کنیم، زیرا هرکدام از آنها با دیدن ظلم به کسی باید به داروساز و مدیر مراجعه کنند و خودشان این تفاوت کوچک را تشدید نکنند. : حالا کسی شاکی است؟ هیچ یک از حاضران صحبت نکردند. قاضی گفت: گناه شما همه جهل است و تا زمانی که مردم بی سواد، نادان و عادی باشند، این اتفاقات هر روز می افتد. اگر مردم همه فرهیخته و وظیفه شناس باشند، شکارچی سگ را بی بند و بار به بازار نمی آورد و بقال هم به جای گربه، آشور آموزش ندیده را در مغازه نگه نمی دارد و اگر سگ به راسو حمله کند، برنده است. ‘t سگ را با چوب بکش در عوض به قاضی می رود و غرامتش را می گیرد و دعوا تمام می شود. و اگر سگی کشته شود، انسان کوزه ای به انسان دیگر نمی زند، بلکه نزد حاکم می رود و قیمت سگ را می خواهد. وقتی شهر داروساز، حسابدار، حاکم و قاضی داشته باشد، همه این دعواها تا حدودی حل می شود، اما عیب بزرگ جهل است. همه جنگ ها و دعواها از ابتدا کوچک هستند و افراد نادان آنها را تقویت می کنند. این دعوا هم با یک قطره عسل شروع شد و من همه را آزاد می کنم چون شکارچی که باعث این فتنه شده سگش را از دست داده و هیچ شکایتی ندارد.

پاسخ (پاسخ) سوالات متن داستان (داستان) یک قطره عسل (درس دوازدهم فارسی ششم ابتدایی) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه 87 کتاب فارسی ششم

1- سگ شکاری از نظر ظاهر چه ویژگی هایی داشت؟ اندام باریک با پاهای صاف و پنجه های باریک.

2- شکارچی چگونه به وجود عسل پی برد؟

3- شکارچی با دیدن عسل چه تصمیمی گرفت تصمیم گرفت هر روز به آنجا برود و تعدادی از این عسل ها را بردارد و به شهر بیاورد و بفروشد.

4- شکارچی چگونه توانسته کوزه اش را پر از عسل کند؟ لباسش را محکم بست و صورتش را با پارچه ای پوشانده و کوزه اش را با احتیاط پر کرد.

5- بقال بعد از چشیدن عسل چه گفت؟ به شما و این عسل تبریک می گویم

6- بقال وزن عسل را در کوزه چگونه گرفت؟ با ترازو وزن کرد.

7. علت شکستن سر مرد بقال چه بود؟ بقال با چوب به سر سگ زد و سگ بیهوش روی زمین افتاد. شکارچی عصبانی شد و دیگ عسل را روی بقال شکست.

8- چرا قاضی گفت: سگ و راسو را نمی توان مجازات کرد؟ چون سگ و راسو حیوان هستند و مجازات نمی شوند

9. باسواد و وظیفه شناس بودن چه فایده ای دارد؟ نزد قاضی می رود و غرامتش را می گیرد و محاکمه تمام می شود.

10. چگونه از دعوا و درگیری جلوگیری کنیم باید دانش و خرد خود را افزایش دهیم زیرا همه جنگ ها و دعواها از ابتدا کوچک هستند و نادانان آن را تقویت می کنند.

👈 دانش آموزان و همراهان گرامی پاسخ سایر کلاس های پایه ششم و تمامی مباحث هر کلاس به صورت کامل در سایت موجود است. “افزودن.

🙆 اگر سوال یا پیشنهادی در مورد این درس دارید، کافیست به انتهای این مقاله مراجعه کنید و هر چه می خواهید بنویسید.

صفحه مدرسه و سایت مدرسه (مومکا) در آپارات – صفحه ورود

صفحه وب سایت درس و مدرسه (مومکا) در اینستاگرام – صفحه ورود

صفحه مدرسه و سایت مدرسه (مومکا) در تلگرام – صفحه ورود

کتاب فارسی ششم ابتدایی (سال تحصیلی 1399-1400) – دانلود

کتاب فارسی روخوانی ششم ابتدایی (سال تحصیلی 1399-1400) – دانلود

صفحه مطالب فارسی خواندنی ششم ابتدایی – صفحه ورود

صفحه محتوای فارسی ویرایش ششم ابتدایی – صفحه ورود

ورود به سایت مدرسه و مدرسه (مومکا) – وارد صفحه شوید

ثبت نام در وب سایت درس و مدرسه (مومکا) – وارد صفحه شوید

به پاسخ گوش کنید و مطالب فارسی ششم صفحه 87 و 86 را بگویید و بفهمید درس 12 دوازده داستان یک قطره عسل; امروز قصد داریم پاسخ ها و گفته های صفحه 87 و فهم از صفحه 86 درس دوازدهم کتاب ادبیات فارسی ششم دبستان داستان یک قطره عسل در درس دوازدهم دوستی را بشنویم. با ما بمان.

همچنین بخوانید: پاسخ درک مطلب و گوش دادن و گفتن صفحه 52 فارسی ششم

جواب درک مطلب درس دوازدهم فارسی ششم صفحه 87

در درک مطالب صفحه 86 کتاب فارسی ششم ابتدایی سوالاتی پیش آمده است که در زیر به آنها پاسخ صحیح و صحیح می دهیم:

سوال 1) شما به عنوان یک زوج چگونه رفتار می کنید؟

پاسخ:

برای یافتن دوست مشورت می کنیم و برای موفقیت بیشتر از افراد با تجربه استفاده می کنیم.

سؤال 2) «دست زدن به ده نفر چون ده نفر به زور مرده اید» به چه معناست؟

پاسخ: همانطور که قدرت ده نفر از قدرت یک نفر بیشتر است، فکر ده نفر بهتر از فکر یک نفر عمل می کند.

سوال 3) با کسانی که “نیم دوست” هستند چگونه رفتار کنیم؟ چرا؟

پاسخ: با آنها خوب رفتار کنید و با آنها مهربان باشید تا دوستان صمیمی و وفادار ما شوند.

سوال 4) تفاوت بین افرادی که در محل کار با دیگران مشورت می کنند و کسانی که این کار را نمی کنند چیست؟

جواب : اینکه در امور باید مشورت کرد. چون همه تجربه دارند و استفاده از تجربه دیگران باعث موفقیت بیشتر ما می شود. علاوه بر این، هر فردی ایده و نظری دارد که می تواند بهتر از ایده و نظر ما باشد.

جواب گوش کن و بگو درس دوازدهم فارسی ششم صفحه 87

گوش کن و جواب بده صفحه 87 کتاب فارسی ششم دبستان می گویند داستان یک قطره عسل را با دقت گوش کنید سپس در مورد سؤالات زیر بحث کنید.

سوال 1) سگ شکاری از نظر ظاهر چه ویژگی هایی داشت؟

پاسخ: سگ لاغر بود و دستها و پاهای بلند و باریکی داشت.

سوال 2) شکارچی چگونه عسل را کشف کرد؟

پاسخ: روزی شکارچی پس از شکار آهو به کوهستان رفت و به غاری رسید و زنبورهای عسل را دید که در اطراف غار پرواز می کنند و قطرات عسل را دید که از شکاف سنگ ها می چکد. از آنجا متوجه شد که زنبورها اینجا خانه دارند.

سوال 3) شکارچی پس از دیدن عسل چه تصمیمی گرفت؟

جواب: تصمیم گرفت هر روز بیاید تا مقداری از این عسل را به شهر بیاورد و بفروشد و با پولش زندگی کند.

سوال 4) چگونه شکارچی توانست کوزه خود را از عسل پر کند؟

جواب: لباسش را محکم بست تا زنبورها داخل لباسش نشوند و سرش را خوب پوشاند و با احتیاط ظرفی را پر از عسل کرد.

سوال 5) بقال بعد از چشیدن عسل چه گفت؟

پاسخ: به شما و آن عزیز تبریک می گویم! من همیشه چندین نوع عسل دارم، اما این عسل از همه بهتر است.

سوال 6) بقال چگونه وزن دیگ عسل را افزایش داد؟

جواب: کوزه عسل را روی ترازو گذاشت و وزن کرد.

سوال 7) علت شکستن سر بقال چه بود؟

پاسخ: یک شکارچی یک شیشه عسل را در یک فروشگاه مواد غذایی شکست.

سوال 8) چرا قاضی گفت: سگ و راسو را نمی توان مجازات کرد؟

پاسخ: چون راسو حیوانی است و می خواست یک قطره عسل بخورد، سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرد.

سوال 9) باسواد بودن و وظیفه شناسی چه مزیتی دارد؟

جواب: سواد و آگاهی یعنی صیاد سگ را بی بند به بازار نبرد و بقال سگ را بی بند و بار نگه ندارد.

سوال 10) چگونه از دعوا و درگیری جلوگیری کنیم؟

جواب: تا زمانی که اختلافات کم است باید به داروساز و ذیحساب و حاکم و قاضی شهر مراجعه شود.

همچنین بخوانید: معنای تاریخ علم و عمل فارسی ششم به زبان ساده

در پایان امیدواریم مقاله گوش کنید و پاسخ دهید و مطالب کتاب فارسی ششم صفحه 87 را در مورد داستان یک قطره عسل درس دوازدهم دوستی برای شما عزیزان مفید واقع شده باشد. دانش آموزان و شما توانستید از آن استفاده کنید. . در نهایت می توانید پاسخ های دیگر خود را در قسمت نظرات با ما و سایر دوستان به اشتراک بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon

دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل
دانلود فایل صوتی داستان یک قطره عسل
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *