در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.داستایوفسکی جن زدگان
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
برای دانلود قانونی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان)، اثر فئودور داستایوفسکی، داستان ملتی است که موازین اجتماعی را نمیشناسد و بدین ترتیب به جای این که خود را نجات دهد، نابود میسازد. شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کردهاند باقی نمیمانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه در هم شوریده شیاطین در هم رانده شوند و در جسم خوکها حلول کنند، و خوکان دیوانه وار در دریاچه فرو افتند.
مطالعه کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) (Demons) آشکار میسازد که در کالبد داستایفسکی، انسانی بزرگتر از آن آدم خود پرست ضعیف النفس آتشی مزاج مغرور، که نویسندگان شرح حال او تصویر میکنند، وجود داشت: در وجود او مردی زندگی میکرد که میتوانست «الیوشا» را بیافریند، آفریدهای که شاید در تمامی رمانهای جهان، جذابتر و شیرینتر و نجیبتر و مهربانتر از او نیامده باشد. در کالبد داستایفسکی، انسانی زندگی میکرد که میتوانست “بابا زوسیما” را خلق کند، مردی که شبیه اولیاء است..
در کتاب جن زدگان گروهی سیاسی که در تسخیراند، درصدد هستند که آرمانهای فردی راسکلنیکف را این بار به صورت اجتماعی و نه فردی تحقق بخشند. راسکلنیکف برای اثبات آزادی دست به قتل میزند و سپس در توجیه این جنایت میگوید که «این یک موجود انسانی نیست که به دست من کشته شده، بلکه یک اصل اخلاقی است.» …داستایوفسکی جن زدگان
فئودور داستایوسکی (Fyodor Dostoyevsky) در 30 اکتبر 1821 در خانواده متوسطی در مسکو به دنیا آمد. فئودور به عقاید فروید توجه خاصی داشت و ابتدا کار خود را با ترجمه کتاب اوژنی گرانده نوشته بالزاک آغاز کرد و پس از پایان تحصیلات به نویسندگی روی آورد.
فئودور در سال 1846 اولین رمانش را با نام مردم فقیر به چاپ رساند. وی در سال 1849 به دلیل شرکت در محافل انقلابی زندانی شد. او برای چندین مجله داستانهای کوتاه و دنبالهدار مینوشت تا بتواند مخارج خانوادهاش را تامین کند. در همان دوران کتاب یادداشتهای زیرزمینی را به چاپ رساند. از کتابهای معروف این نویسنده بزرگ میتوان از مردم فقیر، اشعار پترزبورگ، زخمها و توهینها، خانه مرگ، جنایت و مکافات، قمارباز، جوانی، ابله، شیطان، برادران کارامازوف نام برد.
در بخشی از کتاب جن زدگان میخوانیم:
پس فردای آن روز، یکشنبه بود سرنوشت استپان تروفی موویچ رقم میخورد. این روز یکی از مهمترین روزهای زندگیام بود. صبح دوستم خواسته بود با او به خانه واروارا پتروونا بروم، بعداً باید خود را به خانه لیزاوتا نیکلایوونا میرساندم تا موضوعی را به او بگویم، خلاصه روزی بود پر از رویداد. ظهر به خانه واروارا پتروونا رسیدیم. او در خانه نبود. هنوز از کلیسا برنگشته بود. دوستم وضع روحیاش بسیار بد بود، او روی یک صندلی راحتی در سالن افتاد.
یک لیوان آب به او تعارف کردم، با وجود اینکه حالش خوب نبود و رنگش پریده بود، با اشاره تشکر کرد. وضع ظاهریاش بسیار مرتب بود با پیراهن گلدار، کراوات سفید، دستکش زرد رنگ و کلاه نو آمد به خودش عطر هم زده بود. شاتوف با مستخدم وارد شد، او را هم دعوت کرده بودند. استپان تروفی موویچ بلند شد تا با او دست بدهد، اما شاتوف بدون اینکه به ما سلام کند در گوشهای نشست. استپان تروفی موویچ به من نگاه کرد. چند لحظه ساکت ماندیم. استپان تروفی موویچ، ناگهان درگوش من چیزی گفت، اما به او گوش نمیدادم. ساکت شد. مستخدم آمد به بهانه اینکه چیزی را از روی میز بردارد، بهتر بگویم میخواست ما را نگاه کند. شاتوف از او پرسید:
“آلکسی یگوروویچ، آیا میدانید که داریا پاولوونا نیز با او رفته است یا نه؟”
“خانم تنها رفته. داریا پاولوونا خیلی ناراحت است. او در اتاقش آن بالا تنهاست. “
دوست بیچاره من دوباره با نگرانی به من نگاه کرد. خواستم به نگاهش جواب ندهم. ناگهان از بیرون صدای کالسکهای شنیده شد. انگار صاحب خانه آمده بود، صدای چند نفر آمد، او تنها نبود. عجیب بود، زیرا خودش در همین ساعت قرار ملاقات گذاشته بود. واروارا پتروونا نمیتوانست تندتر راه برود، ناگهان با حالتی نگران وارد شد. لیزاوتا نیکلایوونا دستش را به ماریاتیموفیونا لبیادکین داده بود و با هم وارد سالن شدند. آنچه میدیدم باور نداشتم. برای بیان این رویداد غیرعادی باید به یک ساعت قبل برگردیم تا جریان غیرعادی را که در کلیسا برای واروارا پتروونا روی داده بود، شرح دهیم.
همه شهر (طبقات اشرافی) در کلیسا بودند. همه میدانستند که زن فرماندار برای اولین بار پس از ورود حتماً به کلیسا میآید. شایع شده بود که او افکار متعالی دارد و همه خانمها میدانستند که او بیش از حد شیک و زیباست. واروارا پتروونا بنا به عادتی که داشت سیاه پوشیده بود. همین که وارد کلیسا شد، سر جای همیشگیاش در ردیف اول سمت چپ نشست. مستخدمش بالش مخمل برایش آورد، این بار به نظر میرسید که بسیار با شور و اشتیاق دعا میخواند. مردم تمام جزئیات ان روز را به یاد دارند، حتی هنگامی که اشک در چشمانش حلقه زده بود. مراسم پایان یافت. اسقف شروع به سخنرانی کرد. مردم از سخنرانی او بسیار لذت بردند.
ناگهان میان سخنرانی بود که درشکهای قدیمی جلوی کلیسا ایستاد، در این درشکه خانمها بایستی در آن کج بنشینند و کمربند را محکم ببندند. از این درشکهها هنوز در شهر ما وجود داشت. درشکه در گوشهای ایستاد، برای اینکه جلوی کلیسا خیلی شلوغ بود. خانمی سریع به درشکهچی چهار کپک نقره داد. وقتی که قیافه ناراحت درشکهچی را دید، به او گفت:
“بس نیست؟ (با صدایی ترحمانگیز گفت:) فقط همین را داشتم.”
مقدمه مترجم
کتاب اول
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: شاهزادههاری، خواستگاری
فصل سوم: گناهان دیگران
فصل چهارم: زن لنگ
فصل پنجم: مار خوش خط و خال
کتاب دوم
فصل اول: شب
فصل دوم: شب (ادامه)
فصل سوم: دوئل (جنگ تن به تن)
فصل چهارم: همه مردم در انتظار
فصل پنجم: شب جشن
فصل ششم: افکار و نگرانیهای پتراستپانوویچ
فصل هفتم: جلسه خودمانی
فصل هشتم: ایوان سزاروویچ
فصل نهم: بازرسی خانه استپان تروفیموویچ
فصل دهم: دزدها- صبح شوم
کتاب سوم
فصل اول: جشن
فصل دوم: پایان جشن
فصل سوم: (پایان یک داستان)
فصل چهارم:آخرین تصمیم
فصل پنجم: زن سرگردان
فصل ششم: شبی پرماجرا
فصل هفتم: آخرین سفر استپان تروفی موویچ
فصل هشتم: پایان
برای دریافت کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
داستایوفسکی جن زدگان
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات انتشارات نیلوفر
۴.۳
(۴۴)
۳۳ دیدگاه
۳ پرسش
۸۹% (۲۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
گالینگور
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
نسخه الکترونیکی
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
عملکرد
خیلی خوب
داستایوفسکی جن زدگان
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا
۲۳ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
عملکرد
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
مشخصات
نویسنده
فیودور داستایفسکی
مترجم
سروش حبیبی
شابک
۹۷۸۹۶۴۴۴۸۳۳۴۹
ناشر
نیلوفر
قطع
رقعی
نوع جلد
گالینگور
گروه سنی
بزرگسال
تعداد جلد
۱
وزن
۱۲۴۰ گرم
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
جلدش سلفونه آیا؟
ببخشید جلدش سلفونه یا نه؟
چند صفحس؟؟؟
کتاب شیاطین (جن زدگان) اثر فیودور داستایفسکی نشر نیلوفر
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-2377196
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
Demons (pre-reform Russian: Бѣсы; post-reform Russian: Бесы, tr. Bésy, IPA: [ˈbʲe.sɨ]; sometimes also called The Possessed or The Devils is a novel by Fyodor Dostoevsky, first published in the journal The Russian Messenger in 1871–72. It is considered one of the four masterworks written by Dostoevsky after his return from Siberian exile, along with Crime and Punishment (1866), The Idiot (1869), and The Brothers Karamazov (1880). Demons is a social and political satire, a psychological drama, and large-scale tragedy. Joyce Carol Oates has described it as “Dostoevsky’s most confused and violent novel, and his most satisfactorily ‘tragic’ work.”[1] According to Ronald Hingley, it is Dostoevsky’s “greatest onslaught on Nihilism”, and “one of humanity’s most impressive achievements—perhaps even its supreme achievement—in the art of prose fiction.”[2]
Demons is an allegory of the potentially catastrophic consequences of the political and moral nihilism that were becoming prevalent in Russia in the 1860s.[3] A fictional town descends into chaos as it becomes the focal point of an attempted revolution, orchestrated by master conspirator Pyotr Verkhovensky. The mysterious aristocratic figure of Nikolai Stavrogin—Verkhovensky’s counterpart in the moral sphere—dominates the book, exercising an extraordinary influence over the hearts and minds of almost all the other characters. The idealistic, Western-influenced generation of the 1840s, epitomized in the character of Stepan Verkhovensky (who is both Pyotr Verkhovensky’s father and Nikolai Stavrogin’s childhood teacher), are presented as the unconscious progenitors and helpless accomplices of the “demonic” forces that take possession of the town.
The original Russian title is Bésy (Russian: Бесы, singular Бес, bés), which means “demons”. There are three English translations: The Possessed, The Devils, and Demons. Constance Garnett’s 1916 translation popularized the novel and gained it notoriety as The Possessed, but this title has been disputed by later translators. They argue that “The Possessed” points in the wrong direction because Bésy refers to active subjects rather than passive objects—”possessors” rather than “the possessed”.[4][5] ‘Demons’ in this sense refers not so much to individuals as to the ideas that possess them. For Dostoevsky, ‘ideas’ are living cultural forces that have the capacity to seduce and subordinate the individual consciousness, and the individual who has become alienated from his own concrete national traditions is particularly susceptible.[6] According to translator Richard Pevear, the demons are “that legion of isms that came to Russia from the West: idealism, rationalism, empiricism, materialism, utilitarianism, positivism, socialism, anarchism, nihilism, and, underlying them all, atheism.”[7] The counter-ideal (expressed in the novel through the character of Ivan Shatov) is that of an authentically Russian culture growing out of the people’s inherent spirituality and faith, but even this—as mere idealization and an attempt to reassert something that has been lost—is another idea and lacks real force.[8]
In a letter to his friend Apollon Maykov, Dostoevsky alludes to the episode of the Exorcism of the Gerasene demoniac in the Gospel of Luke as the inspiration for the title: “Exactly the same thing happened in our country: the devils went out of the Russian man and entered into a herd of swine… These are drowned or will be drowned, and the healed man, from whom the devils have departed, sits at the feet of Jesus.”[9] Part of the passage is used as an epigraph, and Dostoevsky’s thoughts on its relevance to Russia are given voice by Stepan Verkhovensky on his deathbed near the end of the novel.
In late 1860s Russia there was an unusual level of political unrest caused by student groups influenced by liberal, socialist, and revolutionary ideas. In 1869, Dostoevsky conceived the idea of a ‘pamphlet novel’ directed against the radicals. He focused on the group organized by young agitator Sergey Nechayev, particularly their murder of a former comrade—Ivan Ivanov—at the Petrovskaya Agricultural Academy in Moscow. Dostoevsky had first heard of Ivanov from his brother-in-law, who was a student at the academy, and had been much interested in his rejection of radicalism and exhortation of the Russian Orthodox Church and the House of Romanov as the true custodians of Russia’s destiny. He was horrified to hear of Ivanov’s murder by the Nechayevists, and vowed to write a political novel about what he called “the most important problem of our time.”[10] Prior to this Dostoevsky had been working on a philosophical novel (entitled ‘The Life of a Great Sinner’) examining the psychological and moral implications of atheism. The political polemic and parts of the philosophical novel were merged into a single larger scale project, which became Demons.[11] As work progressed, the liberal and nihilistic characters began to take on a secondary role as Dostoevsky focused more on the amoralism of a charismatic aristocratic figure—Nikolai Stavrogin.[12]
داستایوفسکی جن زدگان
Although a merciless satirical attack on various forms of radical thought and action, Demons does not bear much resemblance to the typical anti-nihilist novels of the era (as found in the work of Nikolai Leskov for example), which tended to present the nihilists as deceitful and utterly selfish villains in an essentially black and white moral world.[13] Dostoevsky’s nihilists are portrayed in their ordinary human weakness, drawn into the world of destructive ideas through vanity, naïveté, idealism, and the susceptibility of youth. In re-imagining Nechayev’s orchestration of the murder, Dostoevsky was attempting to “depict those diverse and multifarious motives by which even the purest of hearts and the most innocent of people can be drawn in to committing such a monstrous offence.”[14] In A Writer’s Diary, he discusses the relationship of the ideas of his own generation to those of the current generation, and suggests that in his youth he too could have become a follower of someone like Nechayev.[15] As a young man Dostoevsky himself was a member of a radical organisation (the Petrashevsky Circle), for which he was arrested and exiled to a Siberian prison camp. Dostoevsky was an active participant in a secret revolutionary society formed from among the members of the Petrashevsky Circle. The cell’s founder and leader, the aristocrat Nikolay Speshnev, is thought by many commentators to be the principal inspiration for the character of Stavrogin.[16]
The first person narrator is a minor character, Anton Lavrentyevich G—v, who is a close friend and confidant of Stepan Verkhovensky. Young, educated, upright, and sensible, Anton Lavrentyevich is a local civil servant who has decided to write a chronicle of the strange events that have recently occurred in his town. Despite being a secondary character, he has a surprisingly intimate knowledge of all the characters and events, such that the narrative often seems to metamorphose into that of the omniscient third person. According to Joseph Frank, this unusual narrative point-of-view enables Dostoevsky “to portray his main figures against a background of rumor, opinion and scandal-mongering that serves somewhat the function of a Greek chorus in relation to the central action.”[17]
The narrator’s voice is intelligent, frequently ironic and psychologically perceptive, but it is only periodically the dominant voice, and often seems to disappear altogether. Much of the narrative unfolds dialogically, implied and explicated through the interactions of the characters, the internal dialogue of a single character, or through a combination of the two, rather than through the narrator’s story-telling or description. In Problems of Dostoevsky’s Poetics the Russian philosopher and literary theorist Mikhail Bakhtin describes Dostoevsky’s literary style as polyphonic, with the cast of individual characters being a multiplicity of “voice-ideas”, restlessly asserting and defining themselves in relation to each other. The narrator in this sense is present merely as an agent for recording the synchronisation of multiple autonomous narratives, with his own voice weaving in and out of the contrapuntal texture.[18][19]
The novel is in three parts. There are two epigraphs, the first from Pushkin’s poem “Demons” and the second from Luke 8:32–36.
After an almost illustrious but prematurely curtailed academic career Stepan Trofimovich Verkhovensky is residing with the wealthy landowner Varvara Petrovna Stavrogina at her estate, Skvoreshniki, in a provincial Russian town. Originally employed as a tutor to Stavrogina’s son Nikolai Vsevolodovich, Stepan Trofimovich has been there for almost twenty years in an intimate but platonic relationship with his noble patroness. Stepan Trofimovich also has a son from a previous marriage but he has grown up elsewhere without his father’s involvement.
A troubled Varvara Petrovna has just returned from Switzerland where she has been visiting Nikolai Vsevolodovich. She berates Stepan Trofimovich for his financial irresponsibility, but her main preoccupation is an “intrigue” she encountered in Switzerland concerning her son and his relations with Liza Tushina—the beautiful daughter of her friend Praskovya. Praskovya and Liza arrive at the town, without Nikolai Vsevolodovich who has gone to Petersburg. According to Praskovya, Varvara Petrovna’s young protégée Darya Pavlovna (Dasha), has also somehow become involved with Nikolai Vsevolodovich, but the details are ambiguous. Varvara Petrovna suddenly conceives the idea of forming an engagement between Stepan Trofimovich and Dasha. Though dismayed, Stepan Trofimovich accedes to her proposal, which happens to resolve a delicate financial issue for him. Influenced by gossip, he begins to suspect that he is being married off to cover up “another man’s sins” and writes “noble” letters to his fiancée and Nikolai Vsevolodovich. Matters are further complicated by the arrival of a mysterious “crippled woman”, Marya Lebyadkina, to whom Nikolai Vsevolodovich is also rumoured to be connected, although no-one seems to know exactly how. A hint is given when Varvara Petrovna asks the mentally disturbed Marya, who has approached her outside church, if she is Lebyadkina and she replies that she is not.
Varvara Petrovna takes Marya (and Liza who has insisted on coming with them) back to Skvoreshniki. Already present are Dasha, her older brother Ivan Shatov, and a nervous Stepan Trofimovich. Praskovya arrives, accompanied by her nephew Mavriky Nikolaevich, demanding to know why her daughter has been dragged in to Varvara Petrovna’s “scandal”. Varvara Petrovna questions Dasha about a large sum of money that Nikolai Vsevolodovich supposedly sent through her to Marya’s brother, but in spite of her straightforward answers matters don’t become any clearer. Marya’s brother, the drunkard Captain Lebyadkin, comes looking for his sister and confuses Varvara Petrovna even further with semi-deranged rantings about some sort of dishonour that must remain unspoken. At this point the butler announces that Nikolai Vsevolodovich has arrived. To everyone’s surprise, however, a complete stranger walks in and immediately begins to dominate the conversation. It turns out to be Pyotr Stepanovich Verkhovensky, Stepan Trofimovich’s son. As he is talking, Nikolai Stavrogin quietly enters. Varvara Petrovna stops him imperiously and, indicating Marya, demands to know if she is his lawful wife. He looks at his mother impassively, says nothing, kisses her hand, and unhurriedly approaches Marya. In soothing tones he explains to Marya that he is her devoted friend, not her husband or fiancé, that she should not be here, and that he will escort her home. She agrees and they leave. In the din that breaks out after their departure, the strongest voice is that of Pyotr Stepanovich, and he manages to persuade Varvara Petrovna to listen to his explanation for what has occurred. According to him, Nikolai Vsevolodovich became acquainted with the Lebyadkins when he was living a life of “mockery” in Petersburg five years earlier. The downtrodden, crippled and half mad Marya had fallen hopelessly in love with him and he had responded by treating her “like a marquise”. She began to think of him as her fiancé, and when he left he made arrangements for her support, including a substantial allowance, which her brother proceeded to appropriate as though he had some sort of right to it. Varvara Petrovna is elated and almost triumphant to hear that her son’s actions had a noble foundation rather than a shameful one. Under interrogation from Pyotr Stepanovich, Captain Lebyadkin reluctantly confirms the truth of the whole story. He departs in disgrace as Nikolai Vsevolodovich returns from escorting Marya home. Nikolai Vsevolodovich addresses himself to Dasha with congratulations on her impending marriage, of which, he says, he was expressly informed. As if on cue, Pyotr Stepanovich says that he too has received a long letter from his father about an impending marriage, but that one cannot make sense of it—something about having to get married because of “another man’s sins”, and pleading to be “saved”. An enraged Varvara Petrovna tells Stepan Trofimovich to leave her house and never come back. In the uproar that follows no-one notices Shatov, who has not said a word the entire time, walking across the room to stand directly in front of Nikolai Vsevolodovich. He looks him in the eye for a long time without saying anything, then suddenly hits him in the face with all his might. Stavrogin staggers, recovers himself, and seizes Shatov; but he immediately takes his hands away, and stands motionless, calmly returning Shatov’s gaze. It is Shatov who lowers his eyes, and leaves, apparently crushed. Liza screams and collapses on the floor in a faint.
News of the events at Skvoreshniki spreads through society surprisingly rapidly. The main participants seclude themselves, with the exception of Pyotr Stepanovich who actively insinuates himself into the social life of the town. After eight days, he calls on Stavrogin and the true nature of their relations begins to become apparent. There was not, as some suspect, an explicit understanding between them. Rather Pyotr Stepanovich is trying to involve Stavrogin in some radical political plans of his own, and is avidly seeking to be of use to him. Stavrogin, while he seems to accept Pyotr Stepanovich acting on his behalf, is largely unresponsive to these overtures and continues to pursue his own agenda.
That night Stavrogin leaves Skvoreshniki in secret and makes his way on foot to Fillipov’s house, where Shatov lives. The primary object of his visit is to consult his friend Kirillov, who also lives at the house. Stavrogin has received an extraordinarily insulting letter from Artemy Gaganov, the son of a respected landowner—Pavel Gaganov—whose nose he pulled as a joke some years earlier, and has been left with no choice but to challenge him to a duel. He asks Kirillov to be his second and to make the arrangements. They then discuss philosophical issues arising out of Kirillov’s firm intention to commit suicide in the near future. Stavrogin proceeds to Shatov, and once again the background to the events at Skvoreshniki begins to reveal itself. Shatov had guessed the secret behind Stavrogin’s connection to Marya (they are in fact married) and had struck him out of anger at his “fall”. In the past Stavrogin had inspired Shatov with exhortations of the Russian Christ, but this marriage and other actions have provoked a complete disillusionment, which Shatov now angrily expresses. Stavrogin defends himself calmly and rationally, but not entirely convincingly. He also warns Shatov, who is a former member but now bitter enemy of Pyotr Verkhovensky’s revolutionary society, that Verkhovensky might be planning to murder him. Stavrogin continues on foot to a distant part of town where he intends to call at the new residence of the Lebyadkins. On the way he encounters Fedka, an escaped convict, who has been waiting for him at the bridge. Pyotr Stepanovich has informed Fedka that Stavrogin may have need of his services in relation to the Lebyadkins, but Stavrogin emphatically rejects this. He tells Fedka that he won’t give him a penny and that if he meets him again he will tie him up and take him to the police. At the Lebyadkins’ he informs the Captain, to the Captain’s horror, that in the near future he will be making a public announcement of the marriage and that there will be no more money. He goes in to Marya, but something about him frightens her and she becomes mistrustful. His proposal that she come to live with him in Switzerland is met with scorn. She accuses him of being an imposter who has come to kill her with his knife, and demands to know what he has done with her “Prince”. Stavrogin becomes angry, pushes her violently, and leaves, to Marya’s frenzied curse. In a fury, he barely notices when Fedka pops up again, reiterating his requests for assistance. Stavrogin seizes him, slams him against a wall and begins to tie him up. However, he stops almost immediately and continues on his way, with Fedka following. Eventually Stavrogin bursts into laughter: he empties the contents of his wallet in Fedka’s face, and walks off.
The duel takes place the following afternoon, but no-one is killed. To Gaganov’s intense anger, Stavrogin appears to deliberately miss, as if to trivialize the duel and insult his opponent, although he says it is because he doesn’t want to kill anyone any more. He returns to Skvoreshniki where he encounters Dasha who, as now becomes apparent, is in the role of a confidant and “nurse” in relation to him. He tells her about the duel and the encounter with Fedka, admitting to giving Fedka money that could be interpreted as a down payment to kill his wife. He asks her, in an ironic tone, whether she will still come to him even if he chooses to take Fedka up on his offer. Horrified, Dasha does not answer.
Pyotr Stepanovich meanwhile is very active in society, forming relationships and cultivating conditions that he thinks will help his political aims. He is particularly focused on Julia Mikhaylovna Von Lembke, the Governor’s wife. By flattery, surrounding her with a retinue and encouraging her exaggerated liberal ambition, he acquires a power over her and over the tone of her salon. He and his group of co-conspirators exploit their new-found legitimacy to generate an atmosphere of frivolity and cynicism in society. They indulge in tasteless escapades, clandestinely distribute revolutionary propaganda, and agitate workers at the local Spigulin factory. They are particularly active in promoting Julia Mikhaylovna’s ‘Literary Gala’ to raise money for poor governesses, and it becomes a much anticipated event for the whole town. The Governor, Andrey Antonovich, is deeply troubled by Pyotr Stepanovich’s success with his wife and casual disregard for his authority, but is painfully incapable of doing anything about it. Unable to cope with the strange events and mounting pressures, he begins to show signs of acute mental disturbance. Pyotr Stepanovich adopts a similarly destabilizing approach toward his father, driving Stepan Trofimovich into a frenzy by relentlessly ridiculing him and further undermining his disintegrating relationship with Varvara Petrovna.
Pyotr Stepanovich visits Kirillov to remind him of an “agreement” he made to commit suicide at a time convenient to the revolutionary society. He invites Kirillov, and subsequently Shatov, to a meeting of the local branch of the society to be held later that day. He then calls on Stavrogin, arriving just as Mavriky Nikolaevich, Liza’s new fiancé, is angrily departing. Stavrogin, however, seems to be in a good mood and he willingly accompanies Pyotr Stepanovich to the meeting. Present are a wide variety of idealists, disaffected types and pseudo-intellectuals, most notably the philosopher Shigalyev who attempts to expound his theory on the historically necessary totalitarian social organization of the future. The conversation is inane and directionless until Pyotr Stepanovich takes control and seeks to establish whether there is a real commitment to the cause of violent revolution. He claims that this matter can be resolved by asking a simple question of each individual: in the knowledge of a planned political murder, would you inform the police? As everyone else is hurrying to assert that they would of course not inform, Shatov gets up and leaves, followed by Stavrogin and Kirillov. Uproar ensues. Pyotr Stepanovich abandons the meeting and rushes after Stavrogin. Meeting them at Kirillov’s place, where Fedka is also present, Verkhovensky demands to know whether Stavrogin will be providing the funds to deal with the Lebyadkins. He has acquired proof, in the form of a letter sent to Von Lembke, that the Captain is contemplating betraying them all. Stavrogin refuses, tells him he won’t give him Shatov either, and departs. Verkhovensky tries to stop him, but Stavrogin throws him to the ground and continues on his way. Verkhovensky rushes after him again and, to Stavrogin’s astonishment, suddenly transforms into a raving madman. He launches into an incoherent monologue, alternately passionately persuasive and grovelingly submissive, desperately pleading with Stavrogin to join his cause. The speech amounts to a declaration of love, reaching a climax with the exclamation “Stavrogin, you’re beautiful!” and an attempt to kiss his hand. Verkhovensky’s cause, it turns out, has nothing to do with socialism, but is purely about destroying the old order and seizing power, with Stavrogin, the iron-willed leader, at the helm. Stavrogin remains cold, but does not actually say no, and Pyotr Stepanovich persists with his schemes.
Social disquiet escalates as the day of the literary gala approaches. The Governor’s assistant, under the false impression that Stepan Trofimovich is the source of the problem, orders a raid on his residence. Deeply shocked, Stepan Trofimovich goes to the Governor to complain. He arrives as a large group of workers from the Spigulin factory are staging a protest about work and pay conditions. Already in a precarious state of mind, Andrey Antonovich responds to both problems in a somewhat demented authoritarian fashion. Julia Mikhaylovna and her retinue, among whom are Varvara Petrovna and Liza, return from a visit to Skvoreshniki and the Governor is further humiliated by a public snubbing from his wife. As Julia Mikhaylovna engages charmingly with Stepan Trofimovich and the ‘great writer’ Karmazinov, who are to read at the Gala tomorrow, Pyotr Stepanovich enters. Seeing him, Andrey Antonovich begins to show signs of derangement. But attention is immediately diverted to a new drama: Stavrogin has entered the room, and he is accosted by Liza. In a loud voice she complains of harassment from a certain Captain Lebyadkin, who describes himself as Stavrogin’s relation, the brother of his wife. Stavrogin calmly replies that Marya (née Lebyadkina) is indeed his wife, and that he will make sure the Captain causes her no further trouble. Varvara Petrovna is horrified, but Stavrogin simply smiles and walks out. Liza follows him.
The much vaunted literary matinée and ball takes place the next day. Most of the town has subscribed and all the influential people are present for the reading, with the exception of the Stavrogins. Julia Mikhaylovna, who has somehow managed to reconcile Andrey Antonovich, is at the summit of her ambition. But things go wrong from the beginning. Pyotr Stepanovich’s associates Lyamshin and Liputin take advantage of their role as stewards to alter proceedings in a provocative way, and allow a lot of low types in without paying. The reading starts with the unscheduled appearance on stage of a hopelessly drunk Captain Lebyadkin, apparently for the purpose of reading some of his poetry. Realizing the Captain is too drunk, Liputin takes it upon himself to read the poem, which is a witless and insulting piece about the hard lot of governesses. He is quickly followed by the literary genius Karmazinov who is reading a farewell to his public entitled “Merci”. For over an hour the great writer plods through an aimless stream of self-absorbed fantasy, sending the audience into a state of complete stupefaction. The torture only comes to an end when an exhausted listener inadvertently cries out “Lord, what rubbish!” and Karmazinov, after exchanging insults with the audience, finally closes with an ironic “Merci, merci, merci.” In this hostile atmosphere Stepan Trofimovich takes the stage. He plunges headlong into a passionate exhortation of his own aesthetic ideals, becoming increasingly shrill as he reacts to the derision emanating from the audience. He ends by cursing them and storming off. Pandemonium breaks out as an unexpected third reader, a ‘professor’ from Petersburg, immediately takes the stage in his place. Apparently delighted by the disorder, the new orator launches into a frenzied tirade against Russia, shouting with all his might and gesticulating with his fist. He is eventually dragged off stage by six officials, but he somehow manages to escape and returns to briefly continue his harangue before being dragged off again. Supporters in the audience rush to his aid as a schoolgirl takes the stage seeking to rouse oppressed students everywhere to protest.
In the aftermath, Pyotr Stepanovich (who was mysteriously absent from the reading) seeks to persuade a traumatized Julia Mikhaylovna that it wasn’t as bad as she thinks and that it is essential for her to attend the ball. He also lets her know that the town is ringing with the news of another scandal: Lizaveta Nikolaevna has left her home and fiancé and gone off to Skvoreshniki with Stavrogin.
Despite the disaster of the reading, the ball goes ahead that evening, with Julia Mikhaylovna and Andrey Antonovich in attendance. Many of the respectable public have chosen not to attend but there is an increased number of dubious types, who make straight for the drinking area. Hardly anyone is dancing, most are standing around waiting for something to happen and casting curious glances at the Von Lembkes. A ‘literary quadrille’ has been especially choreographed for the occasion, but it is vulgar and stupid and merely bemuses the onlookers. Shocked by some of the antics in the quadrille and the degenerating atmosphere in the hall, Andrey Antonovich lapses back into his authoritarian persona and a frightened Julia Mikhaylovna is forced to apologise for him. Someone shouts “Fire!” and the news quickly spreads that a large fire is raging in part of the town. There is a stampede for the exits, but Andrey Antonovich screams that all must be searched, and when his distressed wife calls out his name he orders her arrest. Julia Mikhaylovna faints. She is carried to safety, but Andrey Antonovich insists on going to the fire. At the fire he is knocked unconscious by a falling beam, and although he later recovers consciousness, he does not recover his sanity, and his career as governor comes to an end. The fire rages all night, but by morning it has dwindled and rain is falling. News begins to spread of a strange and terrible murder: a certain Captain, his sister and their serving maid have been found stabbed to death in their partially burned down house on the edge of town.
Stavrogin and Liza have spent the night together and they wake to the dying glow of the fire. Liza is ready to leave him, convinced that her life is over. Pyotr Stepanovich arrives to impart the news of the Lebyadkins’ murder. He says the murderer was Fedka the Convict, denies any involvement himself, and assures Stavrogin that legally (and of course morally) he too is in the clear. When Liza demands the truth from Stavrogin, he replies that he was against the murder but knew it was going to happen and didn’t stop the murderers. Liza rushes off in a frenzy, determined to get to the place of the murders to see the bodies. Stavrogin tells Pyotr Stepanovich to stop her, but Pyotr Stepanovich demands an answer. Stavrogin replies that it might be possible to say yes to him if only he were not such a buffoon, and tells him to come back tomorrow. Appeased, Pyotr Stepanovich pursues Liza, but the attempt to stop her is abandoned when Mavriky Nikolaevich, who has been waiting for her outside all night, rushes to her aid. He and Liza proceed to the town together in the pouring rain. At the scene of the murders an unruly crowd has gathered. By this time it is known that it is Stavrogin’s wife who has been murdered, and Liza is recognized as ‘Stavrogin’s woman’. She and Mavriky Nikolaevich are attacked by drunk and belligerent individuals in the crowd. Liza is struck several times on the head and is killed.
Most of society’s anger for the night’s events is directed toward Julia Mikhaylovna. Pyotr Stepanovich is not suspected, and news spreads that Stavrogin has left on the train for Petersburg. The revolutionary crew, however, are alarmed. They are on the point of mutiny until Pyotr Stepanovich shows them Lebyadkin’s letter to Von Lembke. He points to their own undeniable involvement and tells them that Shatov is also determined to denounce them. They agree that Shatov will have to be killed and a plan is made to lure him to the isolated location where he has buried the society’s printing press. Pyotr Stepanovich explains that Kirillov has agreed to write a note taking responsibility for their crimes before he commits suicide. Shatov himself is preoccupied with the unexpected return of his ex-wife Marie, who has turned up on his doorstep, alone, ill and poverty-stricken. He is overjoyed to see her, and when it turns out that she is going into labour with Stavrogin’s child he frantically sets about helping her. The child is born and, reconciled with Marie, he is happy that he is going to be the father. That night the emissary from the revolutionary group—Erkel—arrives to escort Shatov to the isolated part of Skvoreshniki where the printing press is buried. Thinking this will be his final interaction with the society, Shatov agrees to come. As he shows Erkel the spot, the other members of the group jump out and grab him. Pyotr Verkhovensky puts a gun to Shatov’s forehead and fires, killing him. As they clumsily weight the body and dump it in the pond, one of the participants in the crime—Lyamshin—completely loses his head and starts shrieking like an animal. He is restrained and eventually quietened, and they go their separate ways. Early the following morning Pyotr Stepanovich proceeds to Kirillov’s place. Kirillov has been forewarned and is eagerly awaiting him. However, his aversion to Pyotr Stepanovich and the news of Shatov’s death arouse a reluctance to comply, and for some time they parley, both with guns in hand. Eventually Kirillov seems to be overcome by the power of his desire to kill himself and despite his misgivings he hurriedly writes and signs the suicide note taking responsibility for the crimes, and runs into the next room. But there is no shot, and Pyotr Stepanovich cautiously follows him into the darkened room. A strange and harrowing confrontation ends with Pyotr Stepanovich fleeing in a panic. A shot rings out and he returns to find that Kirillov has shot himself through the head.
Meanwhile, Stepan Trofimovich, oblivious to the unfolding horrors, has left town on foot, determined to take the high road to an uncertain future. Wandering along with no real purpose or destination, he is offered a lift by some peasants. They take him to their village where he meets Sofya Matveyevna, a travelling gospel seller, and he firmly attaches himself to her. They set off together but Stepan Trofimovich becomes ill and they are forced to take a room at a large cottage. He tells Sofya Matveyevna a somewhat embellished version of his life story and pleads with her not to leave him. To his horror, Varvara Petrovna suddenly turns up at the cottage. She has been looking for him since his disappearance, and her ferocity greatly frightens both Stepan Trofimovich and Sofya Matveyevna. When she realizes that he is extremely ill and that Sofya Matveyevna has been looking after him, her attitude softens and she sends for her doctor. A difficult reconciliation between the two friends, during which some painful events from the past are recalled, is effected. It becomes apparent that Stepan Trofimovich is dying and a priest is summoned. In his final conscious hours he recognizes the deceit of his life, forgives others, and makes an ecstatic speech expressing his re-kindled love of God.
When Shatov fails to return, Marie, still exhausted from the birth, seeks out Kirillov. Encountering the terrible scene of the suicide, she grabs her newborn baby and rushes outside into the cold, desperately seeking help. Eventually the authorities are called to the scene. They read Kirillov’s note and a short time later Shatov’s body is discovered at Skvoreshniki. Marie and the baby become ill, and die a few days later. The crime scene at Skvoreshniki reveals that Kirillov must have been acting with others and the story emerges that there is an organized group of revolutionary conspirators behind all the crimes and disorders. Paranoia grips the town, but all is revealed when Lyamshin, unable to bear it, makes a groveling confession to the authorities. He tells the story of the conspiracy in great detail, and the rest of the crew, with the exception of Pyotr Stepanovich who left for Petersburg after Kirillov’s suicide, are arrested.
Varvara Petrovna, returning to her town house after Stepan Trofimovich’s death, is greatly shaken by all the terrible news. Darya Pavlovna receives a disturbing letter from Nikolai Vsevolodovich, which she shows to Varvara Petrovna. News arrives from Skvoreshniki that Nikolai Vsevolodovich is there and has locked himself away without saying a word to anyone. They hurry over, and find that Nikolai Vsevolodovich has hanged himself.
The editor of The Russian Messenger, Mikhail Katkov, refused to publish the chapter “At Tikhon’s”. The chapter concerns Stavrogin’s visit to the monk Tikhon at the local monastery, during which he confesses, in the form of a lengthy and detailed written document, to taking sexual advantage of a downtrodden and vulnerable 11-year-old girl—Matryosha—and then waiting and listening as she goes through the process of hanging herself. He describes his marriage to Marya Lebyadkina as a deliberate attempt to cripple his own life, largely as a consequence of his inability to forget this episode and the fear he experienced in its aftermath.[54] Dostoevsky considered the chapter to be essential to an understanding of the psychology of Stavrogin, and he tried desperately but unsuccessfully to save it through revisions and concessions to Katkov. He was eventually forced to drop it and rewrite parts of the novel that dealt with its subject matter.[55] He never included the chapter in subsequent publications of the novel, but it is generally included in modern editions as an appendix. It has also been published separately, translated from Russian to English by S.S. Koteliansky and Virginia Woolf, with an essay on Dostoevsky by Sigmund Freud.[56]
Dostoevsky wrote to Maykov that the chief theme of his novel was “the very one over which, consciously and unconsciously, I have been tormented all my life: it is the existence of God.”[57] Much of the plot develops out of the tension between belief and non-belief, and the words and actions of most of the characters seem to be intimately bound to the position they take up within this struggle.
Dostoevsky saw atheism as the root cause of Russia’s deepening social problems. He further wrote to Maykov: “a man who loses his people and his national roots also loses the faith of his fathers and his God.”[58] It is in this letter that he speaks, referring primarily to Stavrogin and secondarily to Stepan Verkhovensky, of the ‘Russian Man’ as comparable to the man possessed by demons who is healed by Jesus in the parable of the swine. In Demons the Russian man has lost his true national identity (inextricably linked, for Dostoevsky, with the Orthodox Christian faith) and tries to fill the void with ideas derived from Western modes of thought—Catholicism, atheism, scientism, socialism, idealism, etc. As teachers and strong personalities, Stavrogin and Stepan Trofimovich influence those around them, and thus the demons enter the swine. Only at the end, after a heartfelt acknowledgment of their fault, are they given the possibility of redemption—Stavrogin when Tikhon offers him life as a Christian renunciate (an offer Stavrogin refuses) and Stepan Trofimovich as he approaches death.[59]
Instead of belief in God, Stavrogin has rationality, intellect, self-reliance, and egoism, but the spiritual longing and sensual ardour of his childhood, over-stimulated by his teacher Stepan Trofimovich, has never left him.[60][61] Unfettered by fear or morality, his life has become a self-centred experiment and a heartless quest to overcome the torment of his growing ennui.[62] The most striking manifestation of his dilemma is in the dialogue with Tikhon, where we find him, perhaps for the only time, truthfully communicating his inner state. In this dialogue there is an alternation in his speech between the stern, worldly voice of rational self-possession and the vulnerable, confessional voice of the lost and suffering soul.[63][64]
Many of the other characters are deeply affected by one or other of the two aspects of Stavrogin’s psyche. The nihilist Pyotr Verkhovensky is in love with the cynical, amoral, power-seeking side, while Shatov is affected by the ardour of the feeling, spiritually-bereft side. Shatov “rose from the dead” after hearing Stavrogin’s uncompromising exhortation of Christ as the supreme ideal (an assertion made in a futile effort to convince himself: he succeeds in convincing Shatov but not himself).[65] Conversely, Kirillov was convinced by Stavrogin’s exhortation of atheism—the supremacy of Man’s will, not God’s—and forges a plan to sacrifice himself to free humanity from its bondage to mystical fear. But Stavrogin himself does not even believe in his own atheism, and as Shatov and Tikhon recognize, drives himself further into evil out of a desire to torture himself and avoid the truth. Kirillov sums up Stavrogin’s dilemma thus: “If Stavrogin believes, then he doesn’t believe that he believes. But if he doesn’t believe, then he doesn’t believe that he doesn’t believe.”[66]
Dostoevsky saw Russia’s growing suicide rate as a symptom of the decline of religious faith and the concomitant disintegration of social institutions like the family.[67] Self-destruction as a result of atheism or loss of faith is a major theme in Demons and further recalls the metaphor of the demon-possessed swine in the epigraph.[68]
In addition to a number of extended dialogues on the subject, mostly involving Kirillov, there are four actual suicides described in the novel. The first is in anecdotal form, told by the narrator after the pranksters associated with Julia Mikaylovna pay a visit to the scene of a suicide. Entrusted with a large sum of money by his family, a hitherto quiet and responsible young man deliberately squanders it all on riotous living over a period of several days. Returning to his hotel, he calmly and politely orders a meal and some wine, writes a short note, and shoots himself through the heart.
The first plot-related suicide is that of Kirillov. Kirillov is a kind of philosopher of suicide and, under questioning from several interlocutors (the narrator, Stavrogin, Pyotr Verkhovensky), expounds his ideas on the subject, mostly as it relates to him personally but also as a general phenomenon. According to him there are two types of people who commit suicide: those who do it suddenly upon being overwhelmed by an unbearable emotion, and those who do it after much thought for good reason. He thinks that everyone could fall into the latter category if it were not for two prejudices: fear of pain, and fear of the next world. “God” he says, “is the pain of the fear of death. Whoever conquers pain and fear will himself become God.” In his mind he is the man who, by his own intentional death, will demonstrate to humanity the transcendence of pain and fear and free them of the need to invent God.[69]
Stavrogin’s suicide at the end of the novel is only fully understood with reference to the censored chapter. The enormity of his crimes, the desolation of his inner being, the madness born of his “sacrilegious, proto-Nietzschean attempt to transcend the boundaries of good and evil”, are hidden realities that only become visible in the confession and dialogue with Tikhon.[70] Despite this ‘madness’, it is ‘rationality’ that is emphasized in the narrator’s description of the suicide itself. The efficiency of the procedure, the brief, precise note, and the subsequent medical opinion of his mental state emphatically ruling out madness, all point to his ‘reasonable’ state of mind at the time of the act.
The final suicide is that of the little girl Matryosha, described by Stavrogin in his confessional letter. After her encounter with Stavrogin, she tells her mother that she has “killed God”. When she hangs herself Stavrogin is present in the next room and aware of what she is doing.
A common criticism of Demons, particularly from Dostoevsky’s liberal and radical contemporaries, is that it is exaggerated and unrealistic, a result of the author’s over-active imagination and excessive interest in the psycho-pathological. However, despite giving freedom to his imagination, Dostoevsky took great pains to derive the novel’s characters and story from real people and real ideas of the time. According to Frank, “the book is almost a compressed encyclopedia of the Russian culture of the period it covers, filtered through a witheringly derisive and often grotesquely funny perspective, and it creates a remarkable ‘myth’ of the main conflicts of this culture reconstructed on a firm basis of historical personages and events.”[71]
Almost all of the principal characters, or at least their individual guiding ideas, had actually existing contemporary prototypes. Stavrogin was partly based on Dostoevsky’s comrade from the Petrashevsky Circle, Nikolay Speshnev, and represented an imagined extreme in practice of an amoral, atheistic philosophy like that of Max Stirner.[72] The darkness of Stavrogin is confronted by the radiance of Bishop Tikhon, a character inspired by Tikhon of Zadonsk.
Of Pyotr Verkhovensky, Dostoevsky said that the character is not a portrait of Nechayev but that “my aroused mind has created by imagination the person, the type, that corresponds to the crime… To my own surprise he half turns out to be a comic figure.”[73] Most of the nihilist characters associated with Pyotr Verkhovensky were based on individuals who appeared in the transcripts of the trial of the Nechayevists, which were publicly available and studied by Dostoevsky. The character of Shatov represents a Russian nationalist response to socialist ideas, and was initially based on Nechayev’s victim Ivanov, but later on the contemporary slavophile ideas of Danilevsky[74] and to some extent on Dostoevsky’s own reformed ideas about Russia.
Stepan Verkhovensky began as a caricature of Granovsky, and retained the latter’s neurotic susceptibilities, academic interests, and penchant for writing long confessional letters, but the character was grounded in the idealistic tendencies of many others from the generation of the 1840s, including Herzen, Belinsky, Chaadaev, Turgenev, and Dostoevsky himself.[75] Liberal figures like Stepan Trofimovich, Varvara Petrovna, Liputin, Karmazinov, and the Von Lembkes, and minor authority figures like the old Governor Osip Osipovich and the over-zealous policeman Flibusterov, are parodies of a variety of establishment types that Dostoevsky held partially responsible for the excesses of the radical generation. Karmazinov was an openly hostile parody of Turgenev—his personality and mannerisms, his perceived complicity with nihilism, and, in the Gala reading scene, the style of some of his later literary works.[76]
داستایوفسکی جن زدگان
Even the most extreme and unlikely characters, such as Kirillov and Shigalev, were grounded in real people or ideas of the time. Kirillov was initially inspired by a Nechayev associate who spoke openly at the trial of his plan to commit suicide, but the apocalyptic philosophy the character builds around his obsession is grounded in an interpretation of the anthropotheistic ideas of Feuerbach.[77] Shigalev was initially based on the radical critic V.A. Zaitsev who advocated a form of Social Darwinism that included, for example, an argument that without the protection of slavery the black race would become extinct due to its inherent inferiority.[78] Shigalev’s notion of human equality, the “earthly paradise” in which nine tenths of humanity are to be deprived of their will and turned into a slave-herd by means of a program of inter-generational ‘re-education’, had a contemporary prototype in the ideas of Petr Tkachev. Tkachev argued that the only biologically possible ‘equality’ for human beings was “an organic, physiological equality conditioned by the same education and common living conditions” and he saw this as the supreme goal of all historical and social progress.[79]
Kjetsaa claims that Dostoevsky did not regard Revelation as “merely a consolatory epistle to first century Christians during the persecution they suffered”, but as a “prophecy being fulfilled in his own time”.[80] Dostoevsky wrote that “Communism will conquer one day, irrespective of whether the Communists are right or wrong. But this triumph will stand very far from the Kingdom of Heaven. All the same, we must accept that this triumph will come one day, even though none of those who at present steer the world’s fate have any idea about it at all.”[81]
Since the Russian Revolution, many commentators have remarked on the prophetic nature of Demons. André Gide, writing in the early 1920s, suggested that “the whole of (the novel) prophesies the revolution of which Russia is presently in the throes”.[82] In Soviet Russia, a number of dissident authors found a prototype for the Soviet police state in the system expounded by Shigalev at the meeting of Pyotr Verkhovensky’s revolutionary society. Boris Pasternak, Igor Shafarevich, and Alexander Solzhenitsyn, have called Dostoevsky’s description of Shigalevism prophetic, anticipating the systematic politicide which followed the October Revolution. Pasternak often used the term “Shigalevism” (shigalevshchina) to refer to Joseph Stalin’s Great Purge.[83][84][85] According to Richard Pevear, Dostoevsky even presaged the appearance of Lenin himself with his description of the final reader at the ill-fated literary gala: “a man of about forty, bald front and back, with a grayish little beard, who…keeps raising his fist over his head and bringing it down as if crushing some adversary to dust.”[86]
Dostoevsky biographer Ronald Hingley described the novel as “an awesome, prophetic warning which humanity, no less possessed of collective and individual devilry in the 1970s than in the 1870s, shows alarmingly few signs of heeding.”[87] Robert L. Belknap notes its relevance to the twentieth century in general, “when a few Stavrogins empowered thousands of Pyotr Stepanovichs to drive herds of ‘capital’, to use Nechayev’s term, to slaughter about a hundred million people, the very number Shigalyev and Pyotr hit upon.”[88] In his book Dostoyevsky in Manhattan
French philosopher André Glucksmann argued that ‘nihilism’, as depicted in Demons, is the underlying idea or ‘characteristic form’ of modern terrorism.[89]
This is a list of the unabridged English translations of the novel:[90][91]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
جنزدگان یا شیاطین (به روسی: Бесы, tr. Besy) رمانی است از داستایوسکی، نویسندهٔ اهل روسیه. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان بهشمار میرود.[۱]
شیاطین تمثیل پیامدهای فاجعه آمیز نیهیلیسم سیاسی و اخلاقی است که در دهه ۱۸۶۰ در روسیه رواج داشت.
چهره مرموز اشرافی نیکولای استاووگین – همتای ورکوخوفسکی در حوزه اخلاقی – بر این کتاب حاکم است و تأثیر فوقالعادهای بر قلب و ذهن تقریباً همه شخصیتهای دیگر اعمال میکند.
نسل آرمانگرایانه و تحت تأثیر غرب دهه ۱۸۴۰ که در شخصیت استپن ورخوفسکی (که هم پدر پیوتر وروخوفسکی است و هم معلم کودکی نیکولای استاوروگین است) به نمایش گذاشته شدهاست، به عنوان نوکران ناخودآگاه و همدستان ناتوان نیروهای «شیطان» که شهر را تصرف میکنند.
یک روشنفکر تصفیه شده و با ذکاوت بالا است که ناخواسته با محوریت پسرش پیوتر استپانوویچ و شاگرد سابق نیکولای استاوروژین، در توسعه نیروهای نیهیلیستی نقش دارد و درنهایت جامعه محلی را در آستانه فروپاشی قرار میدهد. داستایوفسکی برای خلق این شخصیت که از یک ایدهآلیست لیبرال باستانی از روشنفکران روس در دهه ۱۸۴۰ استفاده میکند، و تا حدی براساس تیموفی گرانووسکی و الکساندر هرتزن بنا شدهاست.
این رمان با توصیف محبت آمیز اما مضحک راوی از شخصیت و کار اوایل استپان تروفوفیویچ آغاز میشود.
شروع حرفه خود را به عنوان مدرس دانشگاه داشت و برای مدت کوتاهی چهره برجستهای در میان مأمورین «ایدههای جدید» بود که شروع به تأثیرگذاری بر زندگی فرهنگی روسیه کردند. وی ادعا میکند که مقامات دولتی او را به عنوان یک متفکر خطرناک میدیدند و او را از دانشگاه و تبعید در استانها بیرون میکشیدند، اما در واقعیت این احتمال بیشتر بود که هیچکسی از دولت حتی نمیدانست که او کیست.
روایت اصلی این داستان در متن رمان بر عهده یکی از شخصیتهای نه چندان شاخص آن است و آن شخص آنتوان لاورنتیوویچ نام دارد و هم او رفیق گرمابه و گلستان یکی از مهمترین شخصیتهای این رمان یعنی استپان ورخاوینسکی است. راوی داستان در واقع کارمند دولتی است که سعی بر آن دارد تا ماجراهای غیرقابل باوری را که به تازگی در منطقهشان رخ داده روایت کند. اما جالبی ماجرا این است که این راوی نه چندان مهم در اتفاقات داستان گاهی تا حدی از اتفاقات و درونیات شخصیتهای داستان خبر دار است به یک دانای کل تغییر ماهیت میدهد. راوی داستان صدای (بیان) هوشیار و دقیقی دارد ولی در واقع در تمامی داستان این همو نیست که داستان را روایت میکند و در برخی موارد بهطور کامل صدای راوی قطع میشود. در واقع سبک روایت داستایوسکی در آثارش طبق تئوری باختین به نوعی پلیفونی میباشد.
از نظر باختین صداها به کمیتشان نیست، به کیفیتشان است. تعدد آدمها صدا را اضافه نمیکند، تعدد افکار است که آن را اضافه میکند. چندصدایی یعنی وجود آدمهای وارسته، آگاه، دانا، شجاع، کسانی که میتوانند عقاید خود را بیان کنند، اینها صاحبان صدا هستند. صاحبان صدا کسانی نیستند که صاحب زبان باشند، صاحب صدا یعنی صاحب فکر، صاحب نظر. صداها میتوانند به هم نزدیک یا دور باشند، این استقلال و آزاد بودن است که صدا را تبیین و تعریف میکند نه تعدد کمی آن.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
به هر اثر مکتوب، ادب یا ادبیات میگویند، از این واژه برای سخنی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بودهاست و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کردهاند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگون گشته و احساس غم، شادی یا لذّت نیز استفاده میشود.[۱]
در باور همگانی، ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متنهایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان آن تیره و ملت را تشکیل میدهند. یکی از طبقهبندیهای مشهور و پرکاربرد متنهای ادبی، طبقهبندی دوگانهایست که بر اساس آن متنها به دو گونهٔ اصلی شعر و نثر تقسیم میشوند. این طبقهبندی سنت دیرینهای در سخنشناسی، زبان فارسی و ادبیات جهان دارد. سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو گونه، تعریفی فراگیر و تمیّزدهنده از شعر و نثر بودهاند؛ البته در نخستین دستهبندی ادبی انجام شده توسط ارسطو در تاریخ بشر، ادبیات یونان شامل گونه سومی به نام دراما یا همان هنر نمایشی باستان نیز بود که بعدها توسط رومیان توسعه یافت و در متون غربی تا به امروز این دستهبندی، بر خلاف سنت ایرانی نظم و نثر، به نظم و نثر و دراما تقسیم میشود. شاید یکی از دلایل نبود دراما در گونههای اصلی ادب فارسی، فقدان توجه به هنرهای نمایشی پیش از اسلام بوده باشد، زیرا همزمان با یونان باستان، در ایران باستان از هخامنشی به بعد، مدارک هنرهای نمایشی همراه آواز و موسیقی نیز وجود دارد.
ادب واژهای است معرب از فارسی.[۲] این واژه از دیدگاه واژهشناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمدهاست.[۳] برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کردهاند و گفتهاند که ادب یا فرهنگ همان دانش است.[۴] از دیگر معانی واژهٔ ادب میتوان به هنر، حسن معاشرت، شیوهٔ پسندیده، با سخن اشاره کرد؛ اما ادب در اصطلاح، نام دانشی است که قدما آن را شامل این علوم دانستهاند: واژه، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط، قوانین قرائت که بعضی اشتقاق و انشاء راهم بدانها افزودهاند.[۵]
البته دیدگاه ادبای قدیم دربارهٔ معنی اصطلاحی «ادب» کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی،[۶] برخی پرهیز از انواع خطاها[۷] و برخی آن را مانند فرشتهای دانستهاند که صاحبش را از ناشایستیها بازمیدارد.[۸]
داستایوفسکی جن زدگان
اما علم ادب (ادبیات) یا سخنسنجی یا در دیدگاه پیشینیان اشاره داشتهاست به دانش آشنایی با نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن.[۹] اما برخی ادیب را کسی میدانستند که عالم بر علوم نحو، لغت، صرف، معنا، علم بیان، عروض، قافیه و فروع باشد و برخی خط، قرضالشعر، انشا، محاضره و تاریخ را هم جزو آنها دانستهاند.[۱۰] و در ایران تا سدهٔ پیشین صفت ادیب را برای کسی به کار میبردند که به زبانهای فارسی و عربی و علوم مربوط که به آنها اشاره شد مسلط و در سخن ماهر در استفاده از آنها بود. مانند ادیب الممالک فراهانی و ادیب نیشابوری.[۱۱]
جرجی زیدان در این باره مینویسد:
«علم ادب در اصطلاح علمای ادبیت مشتمل بر اکثر علوم ادبیه است از قبیل: نحو، لغت، تصریف، عروض، قوافی، صنعت شعر، تاریخ و انساب؛ و ادیب کسی است که دارای تمام این علوم یا یکی از آنها باشد و فرق مابین ادیب و عالِم آن است که ادیب از هر چیزی بهتر و خوبترش را انتخاب مینماید و عالم تنها یک مقصد را گرفته در آن مهارت مییابد.»[۱۲]
مردم غالباً بین ادبیات و آثار مکتوب دیگر تفاوت قائل میشوند. اصطلاحات «تخیل ادبی» و «شایستگی ادبی» غالباً به منظور تشخیص آثار ادبی از یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند؛ مثلاً تقریباً تمام انسانهای باسواد دنیا آثار چارلز دیکنز را در زمرهٔ «ادبیات» تلقی میکنند در حالی که برخی از منتقدین، آثار جفری آرچر را شایستهٔ گنجانده شدن تحت عنوان «ادبیات انگلیسی» نمیدانند. گاهی اوقات ممکن است منتقدان برخی از آثار را به دلایلی همچون سطح پایین دستور زبان و نحو، داشتن پیرنگ روایتی باورنکردنی یا گسیخته یا داشتن شخصیتهای متناقض یا غیرقابلباور از زمرهٔ آثار ادبی حذف کنند.
اما باید گفت که مفهوم واژهٔ ادب و ادبیات نیز همانند همهٔ پدیدههای دیگر در طول زمان یکسان نمانده و دستخوش تحول گردیدهاست. بیشتر اقوام قدیم جهان، همچون یونانیان، ادب را فقط به معنی و مفهوم شعر به کار میبردهاند و علوم ادبی، نزد آنها علم شعر بودهاست و بس.[۱۳]
یکی از کهنترین آثار ادبی شناخته شده در جهان، حماسهٔ گیلگمش است. بسیاری از پژوهشگران، گیلگمش را نخستین حماسهٔ بشری میدانند.[۱۴] این اثر ادبی که تاریخ نگارش آن را سال ۲۷۰۰ پیش از میلاد میدانند موضوعاتی چون قهرمانی، دوستی، شکست و جستجو به دنبال زندگی ابدی را شامل میشود. در هر دورهٔ تاریخی یکی از گونههای ادبیات برجسته میشود. نخستین آثار ادبی بیشتر دارای جنبههای پیدا و پنهان مذهبیاند و ریشهٔ تعلیمی نیز همین منابع هستند. سرشت نامتعارف آثار رمانتیک پس از قرون وسطی رشد پیدا کرد؛ در حالی که عصر روشنگری باعث بروز حماسههای ملی و آثار فلسفی شد. رمانتیسم بر ادبیات عامیانه و مسائل عاطفی تأکید میکرد و به این گونه بود که در سده ۱۹ میلادی راه را برای ظهور رئالیسم و ناتورالیسم که در پی کشف مصادیق واقعیت بودند باز کرد. سده ۲۰ میلادی نیاز به سمبولیسم یا بینش روانی در توصیف و توسعه شخصیت را با خود آورد.
از دیدگاه مفهوم و پیام درونی ادبیات را به چهار دستهٔ کلی تقسیم میکنند:
دیگر انواع ادبی عبارتاند از:
ادبیات روایی و داستانی، ادبیات اسطورهای، ادبیات نمادین، ادبیات طنز، ادبیات فولکلور و عامیانه، ادبیات مفاخره، ادبیات مناظره و…[۱۵]
داستان روایی (نثر روایی) غالباً از نثر برای بیان رمان، داستان کوتاه، رمان تصویری و امثال آن استفاده میکند. نمونههای منفرد این نوع داستان در طول تاریخ وجود داشتهاند اما تنها در سدههای اخیر به شکل منظم و مجزا نوشته شدند. برای دستهبندی داستانهای منثور غالباً از اندازهٔ آنها استفاده میکنند. هر چند که این محدودهها دلخواه است اما قراردادهای نشر مدرن محدودههای زیر را تعیین کردهاند:
رمان، داستان بلندی است که به صورت نثر نوشته میشود. شکل آن نیز از ابداعات سدههای اخیر است. داستان منثور ایسلندی به نام ساگاس که گفته میشود در سدهٔ ۱۱ میلادی نوشته شده، در مرز بین یک اثر سنتی منظوم حماسی- ملی و یک رمان روانشناسی مدرن قرار دارد. به جرئت میتوان گفت که سروانتس اسپانیایی اولین کسی بود که در اروپا دست به نگارش یک رمان تأثیرگذار به نام دون کیشوت زد. اولین بخش این داستان در سال ۱۶۰۵ و دومین بخش آن در سال ۱۶۱۵ منتشر شد. مجموعههای داستانی قدیمیتر دیگری مانند هزار و یک شب، دکامرون اثر جیووانی بوکاچیو و داستانهای کانتربری اثر چاسر شکل مشابهی دارند و اگر امروز نوشته میشدند، میشد آنها را در دستهٔ رمان قرار داد. دیگر داستانهایی که در دوران کلاسیک ادبیات آسیا و عرب نوشته شدهاند را بیش از آن که ما فکر کنیم میتوان در دستهٔ رمان قرار داد. برای مثال آثاری چون داستان گِنجی (ژاپنی) اثر بانو موراساکی، داستان عربی حی بن یقظان اثر ابن طفیل، داستان عربی تئولوگوس آتودیداکتوس اثر ابن نفیس و داستان چینی افسانه سه پادشاه اثر لو گوانژونگ.
همهٔ رمانها در اروپا در ابتدا جزو آثار مهم ادبی تلقی نشدند. دلیل آن شاید این بود که نگارش نثر صرف، آسان و غیر مهم مینمود. با این حال، امروزه مشخص شدهاست که نگارش نثر بدون توجه به آرایههای شاعرانه میتواند لذت هنری در فرد ایجاد کند. به علاوه نویسندگان آزاد به این باور رسیده بودند که درگیر نشدن با ساختارهای نظم باعث ایجاد طرح داستانی پیچیدهتر یا دقیقتری نسبت به گونههای دیگر ادبی حتی شعر روایی میشود. این آزادی به نویسنده این امکان را میدهد که به سبکهای ادبی و نمایشی دیگر – حتی شعر – در محدودهٔ یک رمان بپردازد.
نوشتههای فلسفی، تاریخی، روزنامهای، حقوقی و علمی از گذشته جزو ادبیات بهشمار میآمدند. این گونه آثار شامل برخی از کهنترین آثار منثور موجود هستند؛ رمانها و داستانهای منثور نام «داستان» را به خود گرفتند تا از آثار دیگری که معرف واقعیات بودند و اثر «غیرداستان» نامیده میشدند مشخص شوند. آثار غیرداستانی از گذشتههای دور به شکل منثور نوشته میشدند.
جنبهٔ ادبی نوشتههای علمی در طول دو سدهٔ گذشته رو به کاهش گذاشت زیرا پیشرفت و تخصصیتر شدن علوم باعث شدند که پژوهشهای علمی برای بسیاری از مخاطبان غیرقابل درک شوند؛ امروزه علم را در ژورنالهای علمی میتوان یافت. آثار علمی اقلیدس، ارسطو، کوپرنیک و نیوتون امروز هم از اعتبار زیادی برخوردارند؛ اما به دلیل آنکه دانش موجود در آنها تا حد زیادی منسوخ شدهاست دیگر نمیتوان از آنها برای تعالیم علمی سود برد. با این حال این آثار آن قدر هم فنی هستند که نمیتوان آنها را در برنامههای درسی ادبی گنجاند. تنها در برنامههای درسی مانند «تاریخ علم» است که میتوان دانشجویانی را یافت که این آثار را مطالعه کنند. بسیاری از کتبی که به «عمومی ساختن» دانش میپردازند نیز امروزه شایستهٔ دریافت عنوان «ادبیات» هستند.
فلسفه نیز تا حد زیادی به یک رشتهٔ دانشگاهی تبدیل شدهاست. بسیاری از فلسفهدانان از این وضع ابراز نارضایتی میکنند؛ با وجود این بسیاری از آثار فلسفی در ژورنالهای آکادمیک چاپ میشوند. فیلسوفان بزرگ تاریخ مانند افلاطون، ارسطو، آگوستین، دکارت و نیچه رسماً نویسنده تلقی میشدند. برخی از آثار فلسفی امروزی نیز مانند آثار سیمون بلکبرن را جزو «ادبیات» تلقی میکنند اما بسیاری از دیگر آثار را نمیتوان در این رده طبقهبندی کرد. برخی از مباحث همچون منطق به قدری فنی شدهاند که میتوان آنها را با ریاضیات مقایسه کرد.
بخش عمدهای از آثار تاریخی را هنوز میتوان جزو ادبیات بهشمار آورد، به خصوص بخشی که آن را به نام گونه اثر غیرداستانی خلاقانه میدانند. همچنین بخش اعظم آثار روزنامهنگاری مانند روزنامهنگاری ادبی نیز چنین است. با این حال این بخش نیز به شدت بزرگ شده و غالباً با هدف سودمندگرایی نوشته میشود: مانند ضبط دادهها یا هدایت سریع اطلاعات. به همین دلیل آثاری که در این زمینهها نوشته میشوند غالباً فاقد خصوصیت ادبی هستند اما برخی از آنها هنوز هم این قابلیت را دارند. بزرگترین تاریخنگاران ادبی هرودوت، توسیدید و پروکپیوس بودهاند که همگی جزو ادبای جهانی بهشمار میروند.
حقوق، وضعیت بغرنجتری دارد. برخی از آثار افلاطون و ارسطو یا حتی بخشهایی از انجیل را میتوان به عنوان ادبیات حقوقی (یا قوانین ادبی) دستهبندی کرد. شاید قوانین حمورابی در بابل نیز شامل این دستهبندی شوند. قانون مدنی روم که تحت حاکمیت ژوستنین اول از امپراتوری بیزانس تدوین شد، به عنوان یک اثر ادبی شهرت یافت. اسناد تأسیس بسیاری از حکومتها همچون قانون اساسی ایالات متحده را میتوان جزو ادبیات بهشمار آورد؛ هر چند که امروزه متون قانونی، کمتر دارای ارزشهای ادبی هستند.
متون طراحی بازیهای رایانهای هیچگاه توسط بازیکنان قابل مشاهده نیستند و تنها تولیدکنندگان یا ناشران این بازیها میتوانند این متون را دیده و از آنها برای درک، تجسم و حفظ ثبات در هنگام همکاری در ساخت یک بازی استفاده کنند. مخاطب اینگونه آثار معمولاً بسیار کم است. بسیاری از متون بازیها دارای داستانهای عمیق و دنیاهای دقیقی هستند که باعث میشوند که این آثار تبدیل به یک گونهٔ ادبی پنهان شوند.
در نتیجه با تخصصیتر شدن و تکثر بسیاری از این رشتهها دیگر نمیتوان آثار تولید شده در حوزههای این علوم را جزو ادبیات بهشمار آورد. شاید بتوان گاهی آنها را جزو «ادبیات ادبی» دستهبندی کرد؛ خیلی وقتها این رشتهها آثاری تولید میکنند که میتوان بر آنها عناوین «ادبیات فنی» یا «ادبیات حرفهای» نهاد.
نمایشنامه، معرفِ نوع دیگری از قالبهای ادبی کلاسیک است که در طول سالهای متمادی متحول شده. این نوع اثر ادبی غالباً شامل گفتگو بین شخصیتها است و به جای خواندهشدن بیشتر تکیه بر اجرای نمایشی دارد. اپرا در طول سدههای هجده و نوزده میلادی به عنوان ترکیبی از شعر، نمایش و موسیقی رشد یافت. در آن زمان تقریباً تمام نمایشنامهها منظوم بودند. شکسپیر را میتوان یکی از برجستهترین نمایشنامهنویسان جهان دانست. برای نمونه رومئو و ژولیت نمایشنامهای کلاسیک است که عموماً یک اثر ادبی شناخته میشود.
نمایشنامههای یونانی نمونههای اولین گونههای نمایشی در طول تاریخ هستند که ما به آنها دسترسی داریم. تراژدی به عنوان یک گونه نمایشی از جشنوارههای مذهبی و مدنی سرچشمه گرفت و معمولاً برای نمایش تمهای تاریخی یا افسانهای به کار برده میشد. تراژدیها معمولاً برای موضوعات بسیار مهم مورد استفاده قرار میگرفتند. با ظهور فناوریهای نوین، نوشتن متن نمایشنامههای غیر اجرایی باب شد. جنگ دنیاها (رادیو) در سال ۱۹۳۸ نمایشنامهای رادیویی بود که برای پخش سراسری نوشته شده بود. پس از آن بسیاری از آثار نمایشی برای فیلم یا تلویزیون ساخته شدند. بهطور معکوس، ادبیات تلویزیونی، فیلم و رادیو نیز برای نوشتن آثار چاپی یا الکترونیک به کار برده شدند.
اصطلاح ادبیات شفاهی به سنتهای شفاهی به جا مانده از گذشته اشاره دارد که مشتمل بر گونههای متفاوتی چون حماسه، شعر و نمایشنامه، داستانهای قومی، تصنیف، افسانه، لطیفه و دیگر گونههای قومی و محلی (فولکلور) میشود. این نوع ادبیات در هر جامعهای وجود دارد و نمیتوان آن را محدود به جوامع باسواد یا متمدن دانست. ادبیات شفاهی معمولاً توسط فولکلورشناسان یا دانشمندانی که به مطالعات فرهنگی و ادبیات قومی میپردازند همچون زبانشناسان، انسانشناسان و حتی جامعهشناسان مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرد.
ادبیات را میتوان از جنبههای گوناگون دیگر هم بررسی و طبقهبندی کرد. به عنوان نمونه، بخشی از ادبیات که به عنوان نظریه ادبی مطرح میشود، اغلب ناشی از تعریفی است که از ارتباط ادبیات و علم، حکایت میکند. در واقع میتوان گفت، واژه-مفهوم نظریه، مبتنی بر نگرش و راهکار علمی است و اگر در تعریف ادبیات، علمی بودنش مورد تردید باشد، ابداع و طرح موضوعی به نام نظریه ادبی، اساساً بلا موضوع خواهد شد؛ زیرا عدهای باور دارند که ادبیات با عواطف و احساسات و خروجی تراوشهای عاطفی از ذهن و جاری شدن آن بر زبان (گفتار و نوشتار) تأکید بسیار دارند.
گونه ادبی به تقسیمات سنتی انواع آثار گوناگون ادبی بر اساس نوع خاصی از نگارش گفته میشود. در زیر فهرستی از گونههای ادبی نمایش داده شدهاست:
آرایهٔ ادبی در یک اثر باعث ایجاد تأثیر خاصی بر خواننده میشود. تفاوت میان آرایههای ادبی و گونههای ادبی مانند تفاوت تاکتیکهای نظامی و استراتژی نظامی است؛ بنابراین با این که داستان دیوید کاپرفیلد در برخی جاها از هزل استفاده میکند اما به گونه کمیک تعلق دارد و نه گونه هزل. در عین حال، خانه متروک آن قدر از هزل استفاده میکند که باعث میشود این اثر را در زمرهٔ هزلیات قرار دهیم. این گونهاست که استفادهٔ مکرر از یک آرایهٔ ادبی باعث میشود تا یک گونه جدید به وجود آید، همانطور که در مورد یکی از نخستین رمانهای مدرن به نام پاملا (رمان) اثر ساموئل ریچاردسون اتفاق افتاد. در این اثر آن قدر از صنعت نامهنگاری استفاده شد که باعث شد رمانهای نامهنگاری که چند صباحی بود که باب شده بودند، قدرت گرفته و خود به یک گونه ادبی جداگانه تبدیل شوند.
نقد ادبی، بررسی و نقد یک اثر ادبی است که در برخی موارد باعث پیشبرد کیفیت اثر ادبی در حال تکمیل میشود. شیوههای نقد ادبی گوناگونی وجود دارند که هر کدام میتوانند برای نقد یک اثر به صورت دیگر یا نقد جنبههای متفاوت یک اثر به کار روند.
هم چنین نقد ادبی قوانین، موازین و دلایل مقبولیت و رد آثار ادبی را مورد مطالعه قرار میدهد، حقیقت هنری را در یک اثر ادبی میشناسد و میشناساند، ارزشهای نهفته و نامکشوف آن را کشف و آشکار میسازد، و سره را از ناسره، و قوی را از ضعیف در آثار ادبی جدا میسازد و تفکیک میکند.
نقد ادبی بر اساس این که از کدام زاویه دید به اثر ادبی نگاه و بر مبنای چه موازینی آن را تحلیل و ارزیابی میکند به انواع گوناگونی بخشبندی میشود. نخستین و مهمترین تقسیمبندی عبارت است از:
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.داستایوفسکی جن زدگان
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
برای دانلود قانونی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان)، اثر فئودور داستایوفسکی، داستان ملتی است که موازین اجتماعی را نمیشناسد و بدین ترتیب به جای این که خود را نجات دهد، نابود میسازد. شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کردهاند باقی نمیمانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه در هم شوریده شیاطین در هم رانده شوند و در جسم خوکها حلول کنند، و خوکان دیوانه وار در دریاچه فرو افتند.
مطالعه کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) (Demons) آشکار میسازد که در کالبد داستایفسکی، انسانی بزرگتر از آن آدم خود پرست ضعیف النفس آتشی مزاج مغرور، که نویسندگان شرح حال او تصویر میکنند، وجود داشت: در وجود او مردی زندگی میکرد که میتوانست «الیوشا» را بیافریند، آفریدهای که شاید در تمامی رمانهای جهان، جذابتر و شیرینتر و نجیبتر و مهربانتر از او نیامده باشد. در کالبد داستایفسکی، انسانی زندگی میکرد که میتوانست “بابا زوسیما” را خلق کند، مردی که شبیه اولیاء است..
در کتاب جن زدگان گروهی سیاسی که در تسخیراند، درصدد هستند که آرمانهای فردی راسکلنیکف را این بار به صورت اجتماعی و نه فردی تحقق بخشند. راسکلنیکف برای اثبات آزادی دست به قتل میزند و سپس در توجیه این جنایت میگوید که «این یک موجود انسانی نیست که به دست من کشته شده، بلکه یک اصل اخلاقی است.» …داستایوفسکی جن زدگان
فئودور داستایوسکی (Fyodor Dostoyevsky) در 30 اکتبر 1821 در خانواده متوسطی در مسکو به دنیا آمد. فئودور به عقاید فروید توجه خاصی داشت و ابتدا کار خود را با ترجمه کتاب اوژنی گرانده نوشته بالزاک آغاز کرد و پس از پایان تحصیلات به نویسندگی روی آورد.
فئودور در سال 1846 اولین رمانش را با نام مردم فقیر به چاپ رساند. وی در سال 1849 به دلیل شرکت در محافل انقلابی زندانی شد. او برای چندین مجله داستانهای کوتاه و دنبالهدار مینوشت تا بتواند مخارج خانوادهاش را تامین کند. در همان دوران کتاب یادداشتهای زیرزمینی را به چاپ رساند. از کتابهای معروف این نویسنده بزرگ میتوان از مردم فقیر، اشعار پترزبورگ، زخمها و توهینها، خانه مرگ، جنایت و مکافات، قمارباز، جوانی، ابله، شیطان، برادران کارامازوف نام برد.
در بخشی از کتاب جن زدگان میخوانیم:
پس فردای آن روز، یکشنبه بود سرنوشت استپان تروفی موویچ رقم میخورد. این روز یکی از مهمترین روزهای زندگیام بود. صبح دوستم خواسته بود با او به خانه واروارا پتروونا بروم، بعداً باید خود را به خانه لیزاوتا نیکلایوونا میرساندم تا موضوعی را به او بگویم، خلاصه روزی بود پر از رویداد. ظهر به خانه واروارا پتروونا رسیدیم. او در خانه نبود. هنوز از کلیسا برنگشته بود. دوستم وضع روحیاش بسیار بد بود، او روی یک صندلی راحتی در سالن افتاد.
یک لیوان آب به او تعارف کردم، با وجود اینکه حالش خوب نبود و رنگش پریده بود، با اشاره تشکر کرد. وضع ظاهریاش بسیار مرتب بود با پیراهن گلدار، کراوات سفید، دستکش زرد رنگ و کلاه نو آمد به خودش عطر هم زده بود. شاتوف با مستخدم وارد شد، او را هم دعوت کرده بودند. استپان تروفی موویچ بلند شد تا با او دست بدهد، اما شاتوف بدون اینکه به ما سلام کند در گوشهای نشست. استپان تروفی موویچ به من نگاه کرد. چند لحظه ساکت ماندیم. استپان تروفی موویچ، ناگهان درگوش من چیزی گفت، اما به او گوش نمیدادم. ساکت شد. مستخدم آمد به بهانه اینکه چیزی را از روی میز بردارد، بهتر بگویم میخواست ما را نگاه کند. شاتوف از او پرسید:
“آلکسی یگوروویچ، آیا میدانید که داریا پاولوونا نیز با او رفته است یا نه؟”
“خانم تنها رفته. داریا پاولوونا خیلی ناراحت است. او در اتاقش آن بالا تنهاست. “
دوست بیچاره من دوباره با نگرانی به من نگاه کرد. خواستم به نگاهش جواب ندهم. ناگهان از بیرون صدای کالسکهای شنیده شد. انگار صاحب خانه آمده بود، صدای چند نفر آمد، او تنها نبود. عجیب بود، زیرا خودش در همین ساعت قرار ملاقات گذاشته بود. واروارا پتروونا نمیتوانست تندتر راه برود، ناگهان با حالتی نگران وارد شد. لیزاوتا نیکلایوونا دستش را به ماریاتیموفیونا لبیادکین داده بود و با هم وارد سالن شدند. آنچه میدیدم باور نداشتم. برای بیان این رویداد غیرعادی باید به یک ساعت قبل برگردیم تا جریان غیرعادی را که در کلیسا برای واروارا پتروونا روی داده بود، شرح دهیم.
همه شهر (طبقات اشرافی) در کلیسا بودند. همه میدانستند که زن فرماندار برای اولین بار پس از ورود حتماً به کلیسا میآید. شایع شده بود که او افکار متعالی دارد و همه خانمها میدانستند که او بیش از حد شیک و زیباست. واروارا پتروونا بنا به عادتی که داشت سیاه پوشیده بود. همین که وارد کلیسا شد، سر جای همیشگیاش در ردیف اول سمت چپ نشست. مستخدمش بالش مخمل برایش آورد، این بار به نظر میرسید که بسیار با شور و اشتیاق دعا میخواند. مردم تمام جزئیات ان روز را به یاد دارند، حتی هنگامی که اشک در چشمانش حلقه زده بود. مراسم پایان یافت. اسقف شروع به سخنرانی کرد. مردم از سخنرانی او بسیار لذت بردند.
ناگهان میان سخنرانی بود که درشکهای قدیمی جلوی کلیسا ایستاد، در این درشکه خانمها بایستی در آن کج بنشینند و کمربند را محکم ببندند. از این درشکهها هنوز در شهر ما وجود داشت. درشکه در گوشهای ایستاد، برای اینکه جلوی کلیسا خیلی شلوغ بود. خانمی سریع به درشکهچی چهار کپک نقره داد. وقتی که قیافه ناراحت درشکهچی را دید، به او گفت:
“بس نیست؟ (با صدایی ترحمانگیز گفت:) فقط همین را داشتم.”
مقدمه مترجم
کتاب اول
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: شاهزادههاری، خواستگاری
فصل سوم: گناهان دیگران
فصل چهارم: زن لنگ
فصل پنجم: مار خوش خط و خال
کتاب دوم
فصل اول: شب
فصل دوم: شب (ادامه)
فصل سوم: دوئل (جنگ تن به تن)
فصل چهارم: همه مردم در انتظار
فصل پنجم: شب جشن
فصل ششم: افکار و نگرانیهای پتراستپانوویچ
فصل هفتم: جلسه خودمانی
فصل هشتم: ایوان سزاروویچ
فصل نهم: بازرسی خانه استپان تروفیموویچ
فصل دهم: دزدها- صبح شوم
کتاب سوم
فصل اول: جشن
فصل دوم: پایان جشن
فصل سوم: (پایان یک داستان)
فصل چهارم:آخرین تصمیم
فصل پنجم: زن سرگردان
فصل ششم: شبی پرماجرا
فصل هفتم: آخرین سفر استپان تروفی موویچ
فصل هشتم: پایان
برای دریافت کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
فئودور داستایوفسکی، خالق آثار جاودانهای چون «ابله» و «جنایت و مکافات»، از جمله مهمترین نویسندگان قرن نوزدهم بود که با کتابهایش تأثیری ژرف بر ادبیات روسیه و جهان گذاشت. او در رمانهای بزرگ خود راوی دشواریهای زندگی در جهانی است که بنیانهای اخلاقی آن سست و لرزان شده است.
فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky) فرزند دوم خانوادهای بااصل و نسب اما نهچندان ثروتمند بود. پدرش پزشک بود و مادرش دخترِ یک بازرگانِ اهل مسکو. داستایوفسکی پانزدهساله و در آستانهی ورود به دانشکدهی نظامی بود که مادرش را برای همیشه از دست داد؛ چند سال بعد، در سال 1839، پدر فئودور نیز چشم از جهان فرو بست.
روسیهی زمان داستایوفسکی دستخوش تعارضات سیاسی حاد و ناآرامیهای اجتماعی گسترده بود. حکومت تزاری مخالفان فراوانی داشت. در رأس این مخالفان، دستهای از جوانان قرار داشتند که عمدتاً تحت تأثیر عقاید رایج در اروپای غربی، با جدیتی مهیب، خواستار سرنگونی تمام بنیانهای سیاسی – اجتماعی در روسیه بودند. آنان علیه تزار و وابستگانش دست به توطئه میزدند، افکار ملحدانهی خویش را در بوق و کرنا میکردند، و بیمحابا عرفها و عادات مردمِ سنتی روسیه را به باد انتقاد و تمسخر میگرفتند.
این گروه که به نیهیلیستها شهره بودند، برای مدتی کوتاه فئودور داستایوفسکی جوان را نیز تحت تأثیر قرار دادند. به نحوی که وی مدتی با آنان به نشست و برخاست پرداخت و در پارهای از فعالیتهای سیاسیشان نیز مشارکت کرد؛ همین امر هم بود که در نهایت سببِ محکومیت نویسندهی جوان و تبعید چهارسالهاش به سیبری (در سال 1849) شد.
سیر نویسندگی فئودور داستایوفسکی
داستایوفسکی جن زدگان
از فیودور داستایوسکی، پیش از تبعید، سه رمان به نامهای «مردم فقیر»، «همزاد» و «خانم صاحبخانه» منتشر شده بود. اگرچه این رمانها، خصوصاً کتاب مردم فقیر، به دلیل محتوای دغدغهمند اجتماعیشان، ستایش بسیاری از منتقدان مطرح آن زمان را به همراه داشتند، باید اذعان نمود که نبوغ و خلاقیت داستایوفسکی پس از پایان دوران محکومیت بود که بهراستی فوران کرد.
کتاب «خاطرات خانه اموات» اولین اثر مهمی است که فئودور داستایفسکی پس از بازگشت به شهر نوشت. این رمان مستندگونه حاصل تجربیات تلخ و شیرین نویسنده از زندگی با جانیان و بزهکاران در زندان سیبری است، تجربیاتی با اثری ژرف و پایدار بر روح داستایوفسکی، و البته، بر نوشتههایش.
کتاب «جنایت و مکافات» نخستین اثری بود که نام فئودور داستایوفسکی را در مقام یکی از نویسندگان بزرگ روسیه بر سر زبانها انداخت. پس از آن هر چه از او به انتشار رسید با استقبال فراوان و واکنشهای متعدد مواجه شد.
آثار داستایوفسکی در زمان حیاتش به اندازهی کافی شناختهشده و پرخواننده بودند، با این حال او، در مقام نویسندهای پرآوازه، هرگز به آن رفاه مادی که آرزویش را داشت نرسید. در حقیقت، نوشتن برای این نابغهی همواره غرق در بدهکاری و تنگدستی در حکم تلاشی برای زنده ماندن بود!
فئودور داستایفسکی در تاریخ 9 فوریهی 1881، بر اثر مشکلات ریوی از دنیا رفت. در روز خاکسپاریاش از او بهعنوان پیامبر روسیه یاد کردند. رسولی که اعجازش قلم بود و رسالتش، کشف گوهرِ پاک انسانی از پسِ روایتِ جنون و خون و گناه.
فیودور داستایوسکی نویسندهی نسبتاً پرکاری بود. از وی رمانها، داستانهای کوتاه، مقالات و همچنین نامههای متعددی به جا مانده است. در ادامه مروری داشتهایم بر برخی از مهمترین آثار او:
کتاب یادداشتهای زیرزمینی (Notes from Underground): این رمان کوتاه پایهی آثار بزرگ بعدی نویسنده است. قهرمان اصلی کتاب شخصیتی موسوم به مرد زیرزمینی است که چنان شکاف عمیقی میان خود و جامعه احساس میکند که ناگزیر به تاریکترین اندیشهها سوق مییابد.
کتاب جنایت و مکافات (Crime and Punishment): داستان تأثربرانگیزِ جوانی به نام راسکلنیکف که شرایط دشوار زندگی سبب گرایشش به افکار و اعمالی جنایتکارانه میشود. داستایوفسکی ایدهی اصلی این رمانِ جنجالی را از حادثهای واقعی اخذ کرد.
کتاب ابله (The Idiot): رمانی خواندنی با مضمون گناه و معصومیت. حوادث اصلی داستان ابله حول محور شخصیتی نیک و پاکسرشت به نام پرنس میشکین به وقوع میپیوندد.
کتاب تسخیرشدگان (Demons): رمانی سیاسی که بخش عمدهای از وقایع آن برگرفته از تجربیات خود نویسنده در دوران جوانی است. داستایوفسکی در این اثر نگاهی محافظهکارانه دارد و همدلی چندانی با ایدههای انقلابی مطرح در روسیهی قرن نوزدهم نشان نمیدهد.
کتاب برادران کارامازوف (The Brothers Karamazov): آخرین اثر داستایوفسکی. شاهکاری عظیم و بیهمتا که در آن، ضمن نقل داستانی جذاب و پرافتوخیز، از موضوعات فلسفی مهمی چون سرشت انسان، معنای زندگی، بنیانهای اخلاق، ماهیت قانون، وجود و عدم وجود خدا و… سخن گفته شده است.
در پایان، بد نیست اشاره کنیم که اگر به دنبال کتابهای الکترونیکی فئودور داستایوفسکی باشید، میتوانید برخی از بهترین آثار این نویسنده (از جمله کتاب الکترونیکی جنایت و مکافات و کتاب الکترونیکی شبهای روشن) را در کتابراه بیابید. همچنین به برخی از بهترین کتابهای صوتی فئودور داستایوفسکی برخواهید خورد، از جمله دو اثر پرطرفدار و شنیدنی، یعنی کتاب صوتی ابله و کتاب صوتی قمارباز.
داستانهای فئودور داستایوفسکی بهترین نمونه از تجلیِ افکار و ایدههای فلسفی در ادبیاتاند. او در کتابهایش به واکاوی دقیق تعارضات فکری و عاطفیِ انسان مدرن پرداخته است. داستایوفسکی از نخستین متفکرانی بود که خطراتِ واقعیت هولناکی را که فریدریش نیچه از آن با تعبیر «مرگ خدا» یاد کرده بود دریافت. به همین خاطر نیز، در آثارش تمام کوشش خود را به کار بست تا عواقبِ سست شدن بنیانهای اندیشهی متافیزیکی را گوشزد کند.
داستایوفسکی عمیقاً به مسیحیت باور داشت، اما بیش از آن پایبند به انسانیتی جهانشمول بود که مؤمن و ملحد را در برخورداری از آن یکسان میدانست. رمانهای او، به بیان یکی از مفسران مشهور آثارش، آوردگاه شک و ایمان است؛ یا آنطور که خودش گفته، صحنهی نبردِ نفسگیر شیطان و خدا در قلب انسان.
اشاره به تمام هنرمندان، ادیبان و البته فیلسوفانی که از نابغهی روس تأثیر یا الهام گرفتند عملاً محال است. با این حال میتوان از چند نام بزرگ، از جمله آلبر کامو، فرانتس کافکا، آندره ژید، ویلیام فاکنر و مارسل پروست، بهعنوان شاخصترین شیفتگان آثار فئودور داستایوفسکی، اسم برد.
جا دارد اشارهای نیز داشته باشیم به سلیقهی ادبی و تربیت فلسفی خود داستایوفسکی. او از دوستداران انوره دوبالزاک بود و کار ادبی را با ترجمهی آثار وی شروع کرد. همچنین، ارادت خاصی به الکساندر پوشکین و نیکلای گوگول داشت. از فحوای نامههایش درمییابیم که رمانهای ویکتور هوگو و نمایشنامههای ویلیام شکسپیر را نیز بسیار میپسندید. همچنین، شیفتهی کتاب مقدس (خصوصاً روایات عهد جدید) و البته، خوانندهی مشتاق آثار فیلسوفان آلمانی، از جمله ایمانوئل کانت و گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، بود.
– من تربیت فکری خود را تا حد زیادی مرهون آثار داستایوفسکی، خصوصاً رمان تسخیرشدگان او، میدانم. (آلبر کامو)
– داستایوفسکی تنها فردی است که چیزی از روانشناسی به من آموخته. (فریدریش نیچه)
– هر ساله باید کتاب برادران کارامازوف داستایوفسکی را مطالعه کنم. (ویلیام فاکنر)
– داستایوفسکی با آثار خود قلبهای مردم سرزمین روسیه را گرد هم آورد. (آندره ژید)
– داستایوفسکی یگانه نابغهی سیاهیهاست. (هرولد بلوم، منتقد ادبیِ اهل آمریکا)
– داستایوفسکی کار نگارش رمان قمارباز را ظرف بیست و شش روز به اتمام رساند!
– تولستوی و داستایوفسکی در یک بازهی زمانی میزیستند، با این حال هرگز همدیگر را ملاقات نکردند. اگرچه این دو نسبت به آثار یکدیگر نظر خوبی داشتند.
– داستایوفسکی معتاد قمار بود و سرانجام در پی یک تحول روحی شگرف این اعتیاد را کنار گذاشت. شرح این دگرگونی در یکی از نامههایی که به همسرش، آنا گریگوریونا، نوشته با بیانی جذاب آمده است.
– هرگز باور نداشته و نخواهم داشت که شر و بدی جزوی از ذات انسان باشد. (برادران کارامازوف)
– یک نویسنده، برکنار از تأثراتی که از مردم میگیرد، چگونه میتواند بنویسد؟ (از نامهای به آنا گریگوریونا)
– اگر کسی به من ثابت کند که مسیح جز حقیقت است، و اگر بهواقع هم حقیقت جز مسیح باشد، بی لحظهای درنگ، باز ماندن با مسیح را انتخاب میکنم. (از نامهای به فون ویزینا)
– مبادا که ارزش رنج را دستکم بگیرید! (جنایت و مکافات)
– اعدامْ توهین به روح انسان است. (ابله)
– زیباییْ جهان را نجات خواهد داد. (ابله)
آثار فئودور داستایوفسکی از محبوبترین عناوین ادبی در بازار ترجمهی ایراناند. خوشبختانه، در زبان فارسی بخت از ابتدا با این نویسندهی کلاسیک روس یار بوده؛ نه تنها از این حیث که آثارش از همان ابتدا مورد اقبال فوقالعادهی مخاطبین فارسیزبان قرار گرفتند، بلکه مخصوصاً از این جهت که اغلبِ این آثار به قلم مترجمانی نامدار و حاذق به فارسی برگردانده شدند. از جملهی این بزرگان میتوان به مهری آهی، مشفق همدانی، صالح حسینی و البته، سروش حبیبی اشاره کرد. همچنین باید از حمیدرضا آتشبرآب، مترجم توانای نسل جدید، نام برد که با جدیتی درخور تحسین، به برگردانِ برخی از بهترین کتابهای فئودور داستایوفسکی از زبان اصلی همت گمارد.
علاوه بر این، بد نیست یادی کنیم از فرزاد مؤتمن و اقتباس سینمایی خاطرهانگیزش از داستان شبهای روشن. اثری با بازی مهدی احمدی و هانیه توسلی که بیگمان از بهترین عاشقانههای سینمای ایران به شمار میرود.
در پایان، این واقعیت مسرتبخش نیز شایان ذکر است که نه تنها اغلب آثار داستایوفسکی به جامهی زبان فارسی درآمدهاند، بلکه بسیاری از آثار پژوهشی و انتقادی مهم در باب این نویسنده نیز به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفتهاند، از جمله کتاب درخشان و تأثیرگذار میخائیل باختین با عنوانِ «پرسشهای بوطیقای داستایفسکی»، زندگینامهی خواندنی ادوارد هلت کار با عنوانِ «داستایفسکی: جدال شک و ایمان» و پژوهش فوقالعادهی ویچسلاف ایوانوف در وجوه دینی آثار نویسندهی روس، با عنوان «آزادی و زندگی تراژیک».
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
داستایوفسکی جن زدگان
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات انتشارات نیلوفر
۴.۳
(۴۴)
۳۳ دیدگاه
۳ پرسش
۸۹% (۲۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
گالینگور
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
نسخه الکترونیکی
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
عملکرد
خیلی خوب
داستایوفسکی جن زدگان
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا
۲۳ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
دیجیکالا
۹۱%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
عملکرد
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
مشخصات
نویسنده
فیودور داستایفسکی
مترجم
سروش حبیبی
شابک
۹۷۸۹۶۴۴۴۸۳۳۴۹
ناشر
نیلوفر
قطع
رقعی
نوع جلد
گالینگور
گروه سنی
بزرگسال
تعداد جلد
۱
وزن
۱۲۴۰ گرم
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
جلدش سلفونه آیا؟
ببخشید جلدش سلفونه یا نه؟
چند صفحس؟؟؟
کتاب شیاطین (جن زدگان) اثر فیودور داستایفسکی نشر نیلوفر
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-2377196
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
برای خرید و دانلود کتاب جنزدگان (تسخیرشدگان) نوشته فئودور داستایفسکی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانوادهای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزشهای نظامی میدید، اما خودش به ادبیات علاقهی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشتههای اولیهی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بیثبات ترسیم میکنند.
فئودور داستایفسکی، یکی از تاثیرگذارترین رماننویسان جهان است که در طول زندگیاش در زادگاه خود بسیار مشهور بود و اکنون نیز در جهان کمتر کسی او را نمیشناسد. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است به نحوی که سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. عمده داستانهای او همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیان زده، بیمار و روانپریش.
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ نخستین رمان خود به نام بیچارگان را نوشت که داستانی دربارهی کارگران فقیر دولتی بود و مورد تشویق یک منتقد خوشنام واقع شد، اما رمان دوم داستایوفسکی، همزاد (۱۸۴۶) و همچنین نوشتههای بعدی او طی دههی ۱۸۴۰ با استقبال چندانی مواجه نشدند. با این حال همزاد امروزه به عنوان یکی از رمانهای جلوتر از زمان خود شناخته میشود. عدم موفقیت همزاد موجب شد زندگی داستایوفسکی از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۹ گرفتار بیهدفی شده و همچنین دستنوشتههایش بیشتر شبیه تجربههایی با فرمهای مختلف به نظر برسند.
در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه «مردم فقیر» را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «خانم صاحبخانه» را نوشت.داستایوفسکی جن زدگان
در فاصله سالهای ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۴ کتابهای «خاطرات خانه اموات» و «آزردگان» را به چاپ رساند. در ۱۸۶۶ «جنایت و مکافات» را نوشت و در اکتبر همان سال رمان «قمارباز» را در ۲۶ روز نوشت.
نوشتن «ابله» را در ۱۸۶۹ به پایان رساند و «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال نوشت.
در ژوئیه ۱۸۷۱ «جنزدگان»، در زمستان ۱۸۷۵ «جوان خام» و در طول سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰، «برادران کارامازوف» را نوشت.
در رمانهای او درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و همچنین مسائل پیچیدهی روانی به چشم میخورد. نفوذ روانشناختی نوشتههای داستایفسکی به تاریکترین حفرههای روح انسانها، تاثیری بیسابقه بر ادبیات قرن بیستم گذاشت، تا جایی که بسیاری او را یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میخوانند. تخصص او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونهای که منجر به جنون، قتل و خودکشی میشود و همچنین در کشف احساساتی مانند تحقیر، خودویرانگری، سلطهی ظالمانه و خشم قاتل منجر به تصویرسازیهایی در رمانهایش شده که آنها را در دل تاریخ ادبیات ماندگار کردهاند.
فئودور داستایفسکی پس از فرستادن فصل آخر برادران کارامازوف برای ناشرش، در ۲۸ ژانویهی ۱۸۸۱ در سن پطرزبورگ چشم از جهان فروبست. او در زمان مرگش بر قلهی ادبیات روسیه قرار داشت و بسیاری از مردم روسیه در سوگ از دست دادن او فرو رفتند. داستایوفسکی در زمان مرگش در اروپا نیز تا حدی شناخته شده بود و امروزه نیز در حوزههای ادبی، سینمایی و ادبی استقبال زیادی از آثار او میشود.
«فئودور داستایوسکی» نویسندهی روسی زبان و خالق بهترین رمانهای روسی است. داستایوسکی یکی از پایههای اصلی ادبیات روسیه به شمار میرود. او با نگارش رمان کوتاه «بیچارگان» به محافل نویسندگان ساختارشکن راه یافت که همین اتفاق شروع به شهرت رسیدن او شد. از ویژگیهای منحصر به فرد آثار وی میتوان به روانکاوی و بررسی زوایای درونی شخصیتهای داستان اشاره کرد زیرا فئودور یکی از پیروان فروید در روانشناسی بود. رمان «جن زدگان» یکی دیگر از نوشتههای او، از برترینهای آثار سیاسی تاریخ است و به مسائل سیاسی وقت خود میپردازد و از این حیث به دلیل زیبایی و واقع نگری در توصیفات یکی دیگر از شاهکارهای داستایوسکی است. داستان، زندگی جوانی انقلابی را روایت میکند که عاقبت توسط همرزمان خود کشته میشود. «جن زدگان» کارگرها و اوضاع آنها را در وقایع سیاسی کشور به تصویر میکشد و در نوشته به خوبی و چیره دستی با این قشر جامعه همزاد پنداری میکند و مقابل آن تصویری خشونت آمیز برای تندروهای وقت روسیه ترسیم میکند. رمان پیش رو، نشاندهندهی نبوغ داستایوفسکی در شخصیت پردازی و ترسیم روایت است.
چرا توی کتابخانه نیست؟چرا؟چرا؟ آخه چراااااااااا؟
معرفی نامه این کتابو کدوم بی سوادی نوشته؟!!!
داستایفسکی پیرو فروید بوده!!! زیرا فئودور پیرو فروید بود؟ فئودور؟! پسرخالته مگه؟!!!
ماجرا کاملا برعکسه، فروید یکی از بسیار اندیشمندان قرن ۱۹ و بیسته که تحت تاثیر داستایوفسکی قرار گرفته، و در “داستایوفسکی و
چرا این کتاب ۴۰۰صفحه اختلاف داره با یک ترجمه دیگه!!!!۴۰۰صفحه آخه!!!
رمان شیاطین یا به عبارت دیگر جنزدگان، یکی دیگر از شاهکارهای فیودور داستایفسکی نویسنده بزرگ روس است که میتوان آن را کتابی متفاوت با دیگر آثار او دانست. شیاطین را سیاسیترین کتاب داستایفسکی میدانند که داستان درباره ملتی است که
یک شاهکار همیشه خواندنی
کاش صوتی این کتاب موجود بود. به نظرم داستایوفسکی از جمله نویسنده هاییه که لزومی نداره حتما خونده بشه، میشه آثارش رو شنید و باهاش خیلی خوب ارتباط گرفت، به این دلیل که با اثری فرمی مواجه نیستیم و رمانهاش
در ردیف آثار خمب داستایوفسکی است
عالی یه اشکالاتی داره ولی مرسی خوب بود
به نظر من نسبت به کتاب ابله کشش و جذابیت بیشتری داشت.
شاید دلتون بخواد بدونید
سروش حبیبی این کتاب رو ترجمه کرده
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
کتاب شیاطین (جنزدگان) متمایزترین نوشتهی فیودور داستایفسکی است که سروش حبیبی آن را ترجمه کرده است. برخی از منتقدان، داستایفسکی را بزرگترین نویسندهی روانشناختی جهان میدانند که هریک از قهرمانها و شخصیتهای داستانهای خود را با همهی پیچیدگیهای ذهنی یک انسان خلق میکند. رمان «یادداشتهای زیرزمینی» وی نخستین نوشتهی ادبی اگزیستانسیال دنیاست. از این نویسندهی بزرگ و نامدار روسی آثار بسیاری به چاپ رسیده که برخی از آنها عبارتاند از: «ابله»، «جنایت و مکافات»، «قمارباز»، «همیشه شوهر»، «برادران کارامازوف» و «خاطرات خانهی اموات».
کتاب شیاطین که با دیگر آثار داستایفسکی متفاوت است، با توصیفی از شخصی به نام ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی آغاز میشود که پدر معنوی و پرورشدهندهی شخصیت اصلی داستان، ستاوروگین است. هریک از شخصیتها و نقشهای داستان وجهی از شخصیت پیچیدهی قهرمان داستان را روشن میسازند. در این داستان گروهی انقلابی وجود دارند که میخواهند تحتتأثیر اندیشههای اروپای غربی، حکومت وقت و سلطهی کلیسا را از بین ببرند. از عدهای در این میان سوءاستفاده میشود و بازیچهی دست گروههای رادیکال و تندرو قرار میگیرند. با از بین رفتن قدرت تعقل و شدت یافتن تعصب در افراد، آنها به ماشینی برای کشتار و خونریزی بدل میشوند. شخصیت اصلی داستان، ستاوروگین، یکی از همان شیطانهایی است که داستایفسکی در طول کتاب معرفی میکند. ستاوروگین به همان اندازه که بر ذهن اطرافیان خود نفوذ دارد، خودخواه، ترسناک و بیاخلاق است و دیگران را به انجام هرکاری وامیدارد.
حراجی!
حراجی!
چیزی در سبد خرید یافت نشد
رمان شیاطین (جن زدگان، تسخیر شدگان) یکی از چهار شاهکار حجیم فئودور داستایفسکی است که بین سال های 1871 و 1872، در مجله ای روسی منتشر شد. سه رمان بسیار بزرگ دیگر او عبارتند از: جنایت و مکافات، «ابله» و برادران کارامازوف. شیاطین رمانی تودرتو و پر شخصیت است که در عین داشتن نثر و داستانی ساده (و در مواقعی سخت)، محتوایی لایه لایه، نمادین و بسیار فلسفی دارد. این نکته باعث می شود تا توضیحات، پانویسی ها و تفسیر هایی که مترجم برای این رمان نوشته یا نقل می کند، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار باشد.
داستایوفسکی جن زدگان
علی اصغر خبره زاده از مترجمان قدیمی ایرانی بود که در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی، مدرک دکتری داشت. او معمولا از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می کرده است. خبره زاده آثار بزرگی همچون رمان های دکتر ژیواگو از بوریس پاسترناک و بیگانه از آلبر کامو را ترجمه کرده است.
ترجمۀ خبره زاده از رمان تسخیر شدگان قدیمی ترین ترجمۀ موجود می باشد. تاریخ اولین چاپ این ترجمه به دهه 50 شمسی و انتشارات نگاه بر می گردد و به تبع آن، نثری قدیمی دارد. این کتاب از روی ترجمۀ فرانسوی رمان به فارسی ترجمه شده است. بنابر همین موضوع، ترجمۀ خبره زاده از متن اصلی رمان فاصله گرفته است و همچنین، انتقال لحن و حتی تلفظ صحیح اسامی شخصیت های رمان، به خوبی صورت نپذیرفته است. پانویسی های ارائه شده توسط مترجم برای این رمان، از کیفیت و کمیّت قابل قبولی برخوردار هستند. همچنین، مقدمه و تفسیرهای مفصلی از داستایفسکی، مجموعه آثار او و رمان شیاطین، توسط مترجم در کتاب گنجانده شده است. پیشنهاد می شود این نوشته ها را بعد از خواندن متن اصلی رمان بخوانید، زیرا می تواند برخی وقایع اصلی رمان را لو بدهد.
سروش حبیبی یکی از کهنه کار ترین و بهترین مترجمان آثار روسی به فارسی است. او ترجمه های بسیار خوبی را از برخی از شاهکارهای ادبیات روسیه را در کارنامه دارد؛ مانند رمان های «جنایت و مکافات» و «ابله» از داستایفسکی و جنگ و صلح از تالستوی. سروش حبیبی علاوه بر تسلط بر زبان روسی، بر زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز تسلط دارد.
ترجمۀ سروش حبیبی از رمان شیاطین (جن زدگان) به مراتب جدیدتر و تاریخ انتشار اولین چاپ آن به سال 1386 و انتشارات نیلوفر بر میگردد. سروش حبیبی رمان شیاطین را به صورت مستقیم از متن اصلی و روسیِ آن ترجمه کرده است. دقت ترجمۀ این رمان بسیار بالا و نزدیک به نوشتار اصلی داستایفسکی است. نثر کتاب ادبی و روان است. انتقال لحن نویسنده و تغییر سبک گویش های مختلف (به خصوص برای شخصیتی مانند کیریلف) در رمان، بسیار عالی صورت گرفته است. تلفظ اسامی اشخاص در رمان تا حد امکان نزدیک به تلفظ اصلی و روسی آن ها می باشد. پانویسی ها و توضیحات مترجم در خلال متن، بسیار راه گشا و مفید می باشند. همچنین، سروش حبیبی یک فصل حذف شده از نسخه اصلی رمان را نیز، به نام «نزد تیخون» ترجمه کرده و به صورت ضمیمه در انتهای کتاب آورده است. علاوه بر بخش ذکر شده، در انتهای کتاب نقدی مفصل و ترجمه شده از منتقد مشهور روسی، کانستانتین ماچولسکی به چشم می خورد.
نسرین مجیدی از مترجمان پرکار متون انگلیسی به فارسی در چند سال اخیر است. خانم مجیدی ترجمۀ بسیاری از آثار داستایفسکی مانند رمان های «همزاد»، «یادداشت های زیرزمینی»، «برادران کارامازوف»، «ابله» و «بیچارگان» را در کارنامه دارد.
ترجمۀ خانم مجیدی از رمان جن زدگان، جدیدترین ترجمۀ موجود و تاریخ انتشار اولین چاپ آن 1396 می باشد. علارغم وجود ترجمۀ مستقیم سروش حبیبی از این رمان، نسرین مجیدی این رمان را به صورت غیرمستقیم و از زبان انگلیسی ترجمه کرده است. نثر و لحن این ترجمه از متن اصلی رمان تا حدی فاصله دارد. تلفظ اسامی خاص به درستی بیان نشده است و در برخی موارد، جملات غیر روان و بدون علائم نگارشی مناسب می باشند. پانویسی خاصی در این ترجمه مشاهده نمی شود و مترجم، فقط به مقدمه ای بسیار کوتاه در ابتدای کتاب بسنده کرده است. این ترجمه از رمان جن زدگان در انتشارات روزگار به چاپ رسیده است.
بخشی از متن سه ترجمۀ مختلف رمان شیاطین (جن زدگان، تسخیر شدگان)
ترجمۀ علی اصغر خبره زاده:
«یک هفته گذشت. مساله ازدواج داشت و سروصورت می گرفت. این نکته را باید بگویم که این هفته برایم پُراندوه و رنج بود. در سراسر این هفتۀ بدبختی، من بعنوان نزدیکترین محارم تازه داماد، می بایست از کنار او دور نمی شدم. او خجالت می کشید. تمام هفته را تنها بودیم و هیچکس را ندیدیم، اما او از اسراری که برایم فاش کرده بود، شرمسار بود. چنان بدگمان شده بود که خیال می کرد هرچه را که گفته است در شهر و باشگاه فاش شده است. به هیچ یک از رفقای «مجمع» خود را نشان نمیداد.»
ترجمۀ سروش حبیبی:
«یک هفته گذشت و بلاتکلیفی رفته رفته بیشتر می شد. این را هم بگویم که این هفتۀ نافرجام بر من بسیار ناگوار گذشت، زیرا در مقام نزدیک ترین همدم و رازدار، ناچار تقریبا مدام در کنار دوست بینوای خود که نامزدِ دامادی بود به سر می بردم. عذاب او بیشتر از احساس شرم بود، گرچه ما در این هفته هیچ کس را نمی دیدیم و پیوسته تنها بودیم. اما او حتی از من شرم داشت چنانکه هر قدر بیشتر با من راز می گفت، غیظش افزایش می یافت. به قدری از همه چیز واهمه داشت و بدگمان بود که خیال می کرد همۀ اهل شهر، از همۀ نهفته های لو خبر دارند و از ترس نه فقط به باشگاه نمی رفت بلکه از دوستان جمع کوچک خودمان نیز روی پنهان می کرد.»
ترجمۀ نسرین مجیدی:
«حدودا یک هفته سپری شد، و موضوع ازدواج پیچیده تر می شد. این را هم باید بگویم که این هفته بسیار غمگین بودم. من نزدیک ترین عضو داماد بودم و نباید از او دور می شدم. تمام هفته با هم بودیم و او از رازهایی که برایم گفته بود، خجالت می کشید. آنقدر بدبین شده بود که با خود فکر می کرد هرچه را گفته در شهر برملا شده است. خود را نزدیک دوستان باشگاه آفتابی نمی کرد.»
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد
چی بخونم، یک بانک کتاب واقعی و سرشار از اطلاعاتی بدردبخور است که قبل از خرید کتاب کمک آموزشی باید بدانید. بعد از یک انتخاب درست، با خیال راحت می توانید برای خرید اینترنتی کتاب از طریق همین سایت اقدام کنید.
©
2022
Chibekhoonam
ivahid
Specialized
and Professional
Web Design
& Development Co
: Uncaught ErrorException: md5_file(/home/chibekho/public_html/wp-content/litespeed/css/fd1ba6d20cdcb940fcf923a425ccf4eb.css.tmp): failed to open stream: No such file or directory in /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimizer.cls.php:121
Stack trace:
#0 [internal function]: litespeed_exception_handler(2, ‘md5_file(/home/…’, ‘/home/chibekho/…’, 121, Array)
#1 /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimizer.cls.php(121): md5_file(‘/home/chibekho/…’)
#2 /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimize.cls.php(776): LiteSpeedOptimizer->serve(‘https://www.chi…’, ‘css’, false, Array)
#3 /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimize.cls.php(305): LiteSpeedOptimize->_build_hash_url(Array)
#4 /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimize.cls.php(238): LiteSpeedOptimize->_optimize()
#5 /home/chibekho/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php(307): LiteSpeedOptimize-> in /home/chibekho/public_html/wp-content/plugins/litespeed-cache/src/optimizer.cls.php on line 121
رمان شیاطین یا به عبارت دیگر جنزدگان، یکی دیگر از شاهکارهای فیودور داستایفسکی نویسنده بزرگ روس است که میتوان آن را کتابی متفاوت با دیگر آثار او دانست. شیاطین را سیاسیترین کتاب داستایفسکی میدانند که داستان درباره ملتی است که موازین اجتماعی را نمیشناسد و بدین ترتیب به جای این که خود را نجات دهد، نابود میسازد.
پشت جلد رمان شیاطین از هانری تروایا نقل شده است:داستایوفسکی جن زدگان
شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کردهاند باقی نمیمانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه درهم شوریده شیاطین درهم رانده شوند و در جسم خوکها حلول کنند، و خوکان دیوانهوار در دریاچه فرو افتند.
[ مطلب مرتبط: کتاب بیچارگان – اولین رمان داستایفسکی ]
شکلگیری رمان شیاطین بهسبب یک حادثه واقعی بود. اتفاقی که داستایفسکی را بهشدت تحت تاثیر قرار داد. روسیه در اوایل دهه ۱۸۷۰ در آستانه صنعتی شدن و تبدیل به یک ابرقدرت اروپای مدرن بود و این در حالی بود که هنوز بخش بزرگی از مردم در فقر و تنگدستی به سر میبردند و شایعاتی درباره انقلابها و ایدههایی از خارج از کشور شنیده میشد که خواستار تغییر شرایط بودند اما مادر مقدس روسیه همچنان تحت حکومت کلیسا بود.
در اواخر دهه ۱۸۶۰ ناآرامیهای سیاسی ناشی از گروههای دانشجویی که تحت تاثیر ایدههای لیبرال، سوسیالیست و انقلابی نشات گرفته از اروپای غربی بودند در روسیه شکل میگرفت. در نوامبر ۱۸۶۹ دانشجویی به نام ایوانف به عنوان یکی از اعضای این گروهها در پی مخالفت با آرمانهای تندروانه و خشونتآمیز و فریبکارانه در مسکو به دست همگروهیهایش به سرکردگی نچایف به قتل رسید.
روایت این قتل که تبدیل به بحث برانگیزترین رسوایی قرن نوزدهم روسیه شد در کنار محبوبیت روزافزون بحث شیوههای انقلاب در بین مردم به همراه تجربه شخصی داستایفسکی از تبعید و کار سخت در اردوگاههای سیبری که زمینهساز بارها مطالعه کتاب مقدس گشته بود و قطعا نقش بسیار موثری در رد ایدوئولوژیهای انقلابی رادیکال دوران جوانی او داشته، تبدیل به منبع اصلی الهام داستایفسکی برای خلق شاهکار شیاطین گردید.
نسخهای از عهد جدید که به شدت به کشف دوباره مسیحیت میپرداخت، تنها کتابی بود که داستایفسکی اجازه خواندن آن را داشت. این چنین بود که داستایفسکی نسبت به برطرف شدن مشکلات روسیه از طریق شناخت ارزشهای ملی و سنتی و ایمان ارتدکس اعتقادی روحانی پیدا کرد.
در جای جای رمان شیاطین ردپای کتاب مقدس خصوصا مکاشفه وجود دارد. روایت شیاطین و خوکها و حتی توصیف چهرهها خصوصا پیوتر که به گونهای به تصویر کشیده شده که ناخودآگاه نمایانگر مار افسونگر کتاب مقدس است. جنبههای نبوی و روحانی این رمان به سبب اعتقادات مذهبی داستایفسکی عمیقتر از انگیزههای ابتدایی سیاسیِ شکلگیری رمان است.
بنابراین عجیب نبود که در بسیاری رمانهای پس از تبعید با پرسشهای فراوانی در جهت انتقاد از رادیکالسازی روشنفکران روسی مواجه میشوید. او علاقه بسیاری به رد رادیکالیزم و نهادینه کردن باور اینکه کلیسای ارتدکس و مجلس رومانف تنها ناجیان روسیه هستند پیدا کرد و قول داد درباره این «مهمترین مساله زمان ما» بنویسد.
[ مطلب مرتبط: کتاب خاطرات خانه مردگان – ثمره دوره چهار ساله داستایفسکی در زندان اومسک واقع در سیبری ]
کتاب شیاطین که یکی از پیچیدهترین رمانهای داستایفسکی محسوب میشود با شرح احوال ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی شروع میشود. کسی که مربی و پدر معنوی شخصیت اصلی و مرکزی داستان یعنی ستاوروگین است.
همانطور که در کتاب جنایت و مکافات شخصیت راسکلنیکف و در کتاب ابله پرنس میشکین در مرکز داستان بودند، در شیاطین هم همه شخصیتها – حلقهای از چهار زن اصلی داستان، حلقه دیگری از چهار مرد اصلی داستان و… – پیرامون ستاوروگین قرار دارند. در واقع ستاوروگین معلم، پیشوا و آقای دیگر شخصیتهاست که زندگی همه به زندگی او وابسته است. هرکدام از شخصیتهای دیگر قسمتی از او را به نمایش میگذارند و شخصیت قهرمان داستان آنقدر پیچیده و پرتناقض است که آدمهای مختلفی در کتاب پدید میآورد.
شیاطین اما درباره دستهای از آدمهای انقلابی است که برای رسیدن به آرمانهای خود از هیچ جنایتی رویگردان نیستند و برای رسیدن به اهداف خود ترسی از کُشتن ندارند. میتوان گفت، مسئله اخلاقی مطرح شده در کتاب جنایت و مکافات در اینجا به مسئله اخلاقی-سیاسی تبدیل شده است.
در رمان شیاطین داستایفسکی به بازسازی تصویر یک گروه انقلابی میپردازد که خواهان سرنگونی حکومت و تضعیف کلیسای روسیهاند. در شیاطین افرادی را میبینید که به سادگی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. کسانی که عاشق وطن و خواستار جهانی بهترند اما تحت تاثیر متعصبان تندرو تبدیل به ماشینهای کشتاری فاقد تفکر مستقل میشوند.
از جمله شخصیتهای مهم رمان میتوان به شاتوف که ناسیونالیستی ارتدوکسمسلک است، به کیریلف که خود را خدا میداند، به پیوتر ستپانویچ انقلابپرداز و به شیگالیوف متعصب اشاره کرد.
پیوتر اولین شیطان معرفی شده توسط داستایفسکی است. پسر استپان که یک نیهیلیست و آنارشیست است. پیوتر شخصیت اصلی یک دایره انقلابیست که علاقه بسیاری به کنترل دیگران دارد. او یک استراتژیست است. اگر ستاوروگین توانایی وادار کردن دیگران به اعمال غیرانسانی را دارد پیوتر خود یک شخصیت غیرانسانی است. او توانایی متقاعد کردن هر کسی برای انجام هر کاری را دارد. اما آنچه مسلم است پیوتر هسته است و هسته نیاز به مرکز دارد. او خود به ضعف خویش که همانا فقدان صفات رهبری میباشد واقف است بنابراین در پی استفاده از ستاوروگین برای پیشبرد اهداف گروه انقلابی خویش است.
ستاوروگین یک رهبر واقعی است. هوشمند،بینظیر، مستقل، مرموز و کاریزماتیک که یک شکل مسیحگونه دارد. او به جای اعتقاد به خدا مسیر عقلانیت، اعتماد به نفس خود و خودخواهی را در پیش میگیرد که ترس و اخلاق را نادیده میگیرد. برای ستاوروگین زندگی مجموعهای از تجربیات دلخواه است. او یکی از شخصیتهای ترسناک رمان داستایفسکی است.یک شیطان به معنای واقعی. همچنان که شرارتهای این شخصیت در برخورد با دیگر عناصر داستان پیداست به همان اندازه نفوذ فوقالعادهای نیز بر دل و ذهن تمامی آنها دارد. اگر فصل درخشان ملاقات با تیخون نبود، ستاوروگین تا آخر رمان در ذهن خواننده قهرمان میماند. این فصل نماینده اعتقادات مسیحی داستایفسکی و بیانگر علل تمامی رفتارهای ستاوروگین است. با وجود فقدان جایگاه مناسب در کتاب (این فصل توسط مدیر مجله یعنی کاکتوف به چاپ نرسید اما داستایفسکی به آن اهمیت بسیار میداد. فصل ملاقات با تیخون در آخر کتاب آمده است.) همچنان این فصل شاهکارِ این رمان شاهکار است. آیا برای مردی که اعتقادی به خداوند ندارد راهی برای رستگاری هست؟ مقصود از توبه ی مردی که ارتکاب به گناه از افتخارات اوست، چیست؟ مباحثات این فصل به سادگی علت اعتبار روزافزون داستایفسکی به عنوان یک روانشناس و فیلسوف را نشان میدهد. تنها با چیره دستی نویسنده در خلق گفتگوهاست که به عمق ناامیدی و خودخواهی استاوروگین پی میبریم. تصور اینکه چگونه بدون خواندن این فصل میتوانستیم شخصیت نیکلای وسیهوالودویچ ستاوروگین را درک کنیم، بسیار سخت است.
[ مطلب مرتبط: کتاب جنایت و مکافات – همراه با اینفوگرافیک رمان ]
در شیاطین، داستایفسکی به وضوح تعصبی عمیق نسبت به روسیه – این مادر مهربان – دارد و دلیل آلودگی کشورش را طغیان ایدئولوژی ماتریالیستی میبیند. آنچه در این رمان توصیف شده قطرهای از دنیای انقلابیون است که نبضشان با ایدئولوژی میتپید. ایدوئولوژی که هرگونه خونریزی مرگبار را ناگزیر میبیند. داستایفسکی میخواهد شرارت ایدئولوژی با هر ریشهای را ثابت کند. قطعا هر ایدهای که خود را مطلق بداند محکوم به فناست. با شروع آزادی نامحدود در ایدهپردازی به استبداد نامحدود خواهید رسید.
بدین ترتیب است که انقلابیهای شیاطین تبدیل به آنارشیستهای انتقامجو از جامعه میشوند. داستایفسکی به شیوهای دقیق پیشبینی کرد که اگر انقلابیون روسیه به قدرت برسند چگونه رفتار خواهند کرد.
مشکل ایدئولوژیها نتیجه یکسان اجتنابناپذیری است که گریبان متعصبان به آن را میگیرد. ایدهها در ابتدا سرشار از حس وطنپرستی و دلسوزی نسبت به مام وطن هستند اما همیشه هستند افرادی که با اعتقادات انحرافی و انگیزههای شخصی و افراطی شروع به سوءاستفاده از ایده و متونِ منبع به نفع منافع خویش میکنند و نتیجه، یک کپی مرگبار و تحریف شدهست به نام ایدئولوژی.
انقلابیها یا به عبارتی نیهیلیستهای رمان داستایفسکی نه سیاه مطلقند و ته سفید. آنها دارای تمامی ضعفهای انسانی مثل غرور، آرمانگرایی، حساسیت، ایدههای مخرب و… هستند. داستایفسکی تلاش کرد تا نشان دهد چگونه تعصب به ایدئولوژیها خالصترین و نابترین و بیگناهترین مردم را به ارتکاب اعمال خشونتآمیز وا میدارد.
اما با پیشرفت کار، شخصیتهای نیهیلیست و انقلابی به حاشیه رانده شده و داستایفسکی غرق در خلق و بسط اندیشههای فلسفی و روحانی و شخصیت اشرافی ستاوروگین میشود. او معتقد است بیتفاوتی و تضعیف باور و اعتقاد مردم علت اصلی مشکلات روسیه است. همانطور که در شیاطین قهرمانان، هویت ملی خود (در اینجا ایمان مسیحی ارتدکس) را از دست میدهند و تلاش میکنند با استفاده از ایدههایی از شیوههای غربی اندیشه، بیخدایی، عملگرایی، سوسیالیسم، ایدهآلیز و… فقدان هویت خویش را جبران کنند.
نکته بارز دیگر در رمان شیاطین مطرح شدن مباحث اجتماعی است. داستایفسکی به شکلی غیرمستقیم به افزایش نرخ خودکشی در روسیه اشاره میکند. او با توجه به اعتقاد راسخ دینی خود اصلیترین دلیل را کاهش اعتقاد مذهبی و فروپاشی همبستگی اجتماعی خصوصا در خانوادهها میداند. اولین اقدام به خودکشی مربوط به کیریلف است. او دارای فلسفهای برای خودکشی است و به طور اخص این فلسفه را به صورت پدیدهای عمومی به تصویر میکشد. او در نظر دارد با مرگ عمدی خود رهایی از درد و ترس را به نمایش بگذارد تا بدین گونه مردم را از نیاز به اختراع خداوند آزاد کند. از نظر او خدایی جز اراده انسان وجود ندارد که همین نشاندهنده عدم اعتقاد مذهبی است.
مبحث مهم دیگری که در رمان مطرح شد مفهوم شیگالیوفیسم بود. بدیهیست که این ایدهای واقعی و متناسب با زمان روسیه بوده است. پذیرش بردهداری و ارزش تنها یک دهم جمعیت و بیارزشی مابقی مردم است. یک تئوری تمامیتخواه و عوام فریبانه که به طرح و بسط یک نظام جدید اجتماعی میپرداخت. شیاطین دایرهالمعارف فشرده فرهنگ روسیه است. معاصران لیبرال و رادیکال مهمترین انتقادی که به داستایفسکی وارد میکردند این بود که داستانهایش غیرواقعی و نتیجه ذهن بیش از اندازه فعال و علاقه بیش از اندازه او به روانشناسیاند. اما داستایفسکی به شدت تلاش میکرد شخصیتهای داستانهایش از واقعیات نشات گرفته و مابه ازای واقعی داشته باشند.
رمانهای داستایفسکی گفتگو محور و از طریق تعامل شخصیتها یا گفتار درونی کاراکتر هستند اما در رمان شیاطین داستایفسکی سبک پلیفونیک را دنبال کرد. صدای راوی هوشمند و به طرز شگفتی صمیمی با تمام شخصیتها و آگاه به تمام اتفاقات به همراه همصدایی شخصیتها و ایدهها. به نحوی که هر کدام مانند آکوردهایی منظم عمل میکنند که در نهایت موسیقی روح نواز به گوش خواهد رسید.
در نهایت اینکه در پایان رمان شیاطین نقدی از کانستانتین ماچولسکی آمده است که به فهم کتاب بسیار کمک میکند. نقش روی جلد کتاب نیز توطئه نام دارد که اثر جیمز انسور میباشد. جلدی که برازنده این رمان است.
[ مطلب مرتبط: شبهای روشن اثر داستایفسکی ]
بعضی دوستیها بسیار عجیبند. طرفین هر دو میخواهند خون هم را بریزند و گوشت بدن هم را بجوند. تمام عمر بدین سان روزگار میگذرانند اما جدایی از هم را برنمیتابند. حتی میشود گفت که جداییشان به هیچ روی ممکن نیست. اگر یکی از سر بهانهجویی و لجاج پیوند بگسلد اول خود بیمار میشود و شاید حتی بمیرد. (رمان شیاطین – صفحه ۲۰)
ما هنوز یاد نگرفتهایم از حاصل کارمان زندگی کنیم و حالا آمدهاند برای من صحبت از «افکار عمومی» میکنند که تازه «پیدا شده است». همین طور بیمقدمه از آسمان افتاده است میان ما! اینها نمیفهمند که آدم برای اینکه فکری و عقیدهای داشته باشد قبل از همه چیز باید کار کند. خودش کار کند، باید خودش در کار ابتکار داشته باشد، یعنی با کار خودش تجربه پیدا کند. هیچ کس به مفت چیزی به دست نمیآورد. اگر ما روزی توانستیم خودمان کار کنیم عقیدهای هم خواهیم داشت و آن وقت میشود انتظار داشت که «افکار عمومی» هم پیدا شود. اما چون ما هرگز تن به کار نخواهیم داد صاحب عقیده کسانی خواهند بود که تا امروز به جای ما کار کردهاند، یعنی همان اروپاییان و همان آلمانیهایی که دویست سال است معلم مایند. (رمان شیاطین – صفحه ۵۳)
انسان از مرگ به این دلیل میترسد که به زندگی دلبسته است. (رمان شیاطین – صفحه ۱۶۱)
بعضیها هستند که پیرهن سفید بر تنشان لکه رسوایی است. (رمان شیاطین – صفحه ۲۳۵)
بعضی صورتها هستند که همیشه، هربار که ظاهر میشوند گویی چیز تازهای در شما القا میکنند که پیش از آن به نظر شما نرسیده بود، ولو اینکه صد بار آنها را دیده باشید. (رمان شیاطین – صفحه ۲۴۹)داستایوفسکی جن زدگان
آدم باهوش فقط سکوت میکند، پرحرفی کار احمقهاست. (رمان شیاطین – صفحه ۳۶۸)
من معتقدم که نباید از جوانهامان غافل بود. همه فریاد میزنند که جوانها امروز همه کمونیست شدهاند. ولی من میگویم که باید دیدی گشاده داشت و اغماض نشان داد و قدرشان را شناخت. من حالا هر چه به دستم برسد میخوانم. همه روزنامهها را، از جراید سوسیالیستی گرفته تا مجلات علوم طبیعی. همه مطبوعات را میخواهم و میخوانم، چون چارهای نیست. انسان باید دنیایی را که در آن زندگی میکند بشناسد و بداند با چه کسانی سر و کار دارد. نمیشود تمام عمر را روی ابرهای خیال سیر کرد. من مسئله را عمیقا بررسی کرده و این قاعده را سرلوحه کارهای خود قرار دادهام که باید با جوانان مهربان بود و آنها را بر لب پرتگاه از خطر سقوط حفظ کرد. (رمان شیاطین – صفحه ۴۱۱)
امروز صاحبان فکر اصیل بسیار کماند. (رمان شیاطین – صفحه ۵۶۶)
در همه جوامع و در وقت پریشانی تردید و تزلزل یا در دورانهای گذار و تحول همیشه اراذلی رنگارنگ از اعماق جامعه برمیآیند. منظور من آن گروه به اصطلاح «پیشتاز» و علمداران نیست که در هر جریانی میکوشند از دیگران جلوتر باشند (و جز این فکری ندارند) و هدفشان در این تلاش اغلب بسیار احمقانه است و در عین حال کم و بیش معین. خیر، منظور من اراذل بیسر و پاییست که در همه جوامع هستند و فقط در دورانهای تحول یا آشوب و گذار برمیآیند و آشکار میشوند. اینها نه فقط هدفی ندارند بلکه حتی نشانی از اندیشه در ذهنشان پیدا نیست و فقط بیشکیبی و تشویش جامعه را با شدت بسیار بیان میکنند. این اراذل همیشه بیآنکه خود به این حال آگاه باشند در خدمت و تحت فرمان گروه کوچک «پیشتازان» قرار میگیرند که هدفی مشخص دارند و اگر بسیار سبکمغز نباشند (که کم پیش نمیآید که باشند) این زبالهها را به هر سو که بخواهند میروبند و هدایت میکنند. (رمان شیاطین – صفحه ۶۲۶)
من آنها را نکشتم و نمیخواستم بکشم. ولی میدانستم که ممکن است کشته شوند و مانع کشته شدنشان نشدم. (رمان شیاطین – صفحه ۷۲۲)
ما باید هوشمندان را با خود همراه کنیم و بر گرده احمقان سوار شویم. (رمان شیاطین – صفحه ۸۲۲)
نسل حاضر باید از نو تربیت شود تا شایسته آزادی باشد. (رمان شیاطین – صفحه ۸۲۲)
من همه عمر دروغ گفتهام. حتی زمانی که راست میگفتم دروغ میگفتم. من هرگز برای حقیقت حرف نزدهام. همیشه فقط برای خودم حرف میزدهام. (رمان شیاطین – صفحه ۸۸۲)
👤 نویسنده مطلب: فاطمه جیریایی
نظر شما در مورد رمان شیاطین چیست؟ لطفا اگر این رمان را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان آثار داستایفسکی کدام کتاب او را بیشتر از همه دوست دارید؟
» معرفی چند کتاب مرتبط دیگر:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
شیاطین روایت زندگی مردمی است که از حماقت حاکمان و جاهلیت روشن فکران در رنج اند . حاکمان و روشن فکرانی که هیچ شباهتی ندارند جز ناآگاهی از احوالات توده های مردم ؛ توده های مردمی که انسان اند ، و حاکمان و روشن فکران به مثابه شیاطین .
جملاتی از متن کتاب:
بعضی از ترس خودکشی میکنند و بعضی از ترس زنده می مانند …
*
آزادی کامل وقتی است که زنده ماندن یا مُردن برای آدم مساوی باشد.
*
اگر می خواهی بر دنیا تسلط یابی بر خودت چیره شو.
*
آدمِ عاقل از نگاه کردن به چهرۀ زشت حقیقت، نمی ترسد.
*
اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آورده اید و آن را با این شادمانی و افتخار برافراشته و به آسمان رسانده اید فقط برای این است که بُریدنِ سر از همه کار آسان تر است و پروردنِ اندیشه در سر از همه کار دشوارتر.
*
نیمۀ دوم زندگی آدمیزاد از عادت هایی شکل می گیرد که در نیمۀ اول روی هم جمع شده اند.
*
همه جا عدۀ زاهدان بیش از عاقلان است.
*
من شاید همین حالا هم دروغ بگویم. بله، حتماً دروغ می گویم. بدی کار این است که دروغهای خودم را باور می کنم. مشکل ترین کار در دنیا دروغ نگفتن است … و … دروغ های خود را باور نکردن.
از نظر من این کتاب یک شاهکار بود اما قبل از خوندنش باید یک پیش زمینه ای میداشتم ، که متاسفانه نداشتم و این خوندنش رو خیلی سخت کرد برام ، و همچنین تجزیه تحلیلش رو .
این جمله مربوط به کدوم صفحه ی کتابه؟؟
انسان هر چه سیاه روزتر باشد یا قومی هر قدر زیرپا افتاده تر و بینواتر باشند،
امید اجر اخروی و رویای بهشت در در دلشان ریشه دارتر است…
خاصه وقتی صدهزار مبلغ مذهبی مدام بر آتش این امید بدمند و منافع خود را در آن بجویند.
** جن زدگان / فئودور داستایوسکی **
فوق العادست…
باید اعتراف کنم این کتاب منو تسخیر کرد
با سلام،ببخشید میشه بگید بهترین ترجمه کتاب شیاطین داستایوفسکی کدوم هست یعنی از کدوممترجم ،و همچنین بهترینترجمه کتاب (ابله) ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام – برای دو کتاب شیاطین و ابله پیشنهاد ما ترجمه سروش حبیبی است.
سلام بابت سایت خوبتون ممنون،لطفا اینفوگرافی این کتاب رو هم قرار بدید
سلام. این رمان اینفوگرافیک نداره دوست عزیز.
چ کتاب عجیبی. دیوانه کنندست
فهم کتاب مشگل بود.به نقد مراچعه کردم عالی بود.برادران کارامازوف روشنتر و قابل فهم تر بود
تبریک میگم به داستایوسکی مرحوم جن زدگان معجونی از اندیشه های قابل توجه و قابل تعمقه بسیار تحسین بر انگیزه
این کتاب رو خوندم و بسیار دوست داشتم… خیلی عالی بود .
اما به پای کتاب جنایت و مکافات نمیرسه
این نقدتون که تقریبا خلاصه ی نقد باب مارلی بود
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
بازنشر مطالب حتما باید با ذکر منبع باشد. در غیر این صورت قابل پیگیری است CopyRight © 2016. All Rights Reserved For kafebook.ir 0
دیدگاهتان را بنویسید