صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
برادران کارامازوف (به روسی: Братья Карамазовы) رمانی از فیودور داستایفسکی نویسندهٔ روس است که نخستین بار در سالهای ۸۰–۱۸۷۹ در نشریه پیامآور روسی به صورت پاورقی منتشر شد. نوشتههای نویسنده نشان میدهد که این کتاب قرار بود قسمت اول از یک مجموعه بزرگتر با نام زندگی یک گناهکار بزرگ باشد اما قسمت دوم کتاب هیچگاه نوشته نشد؛ چون داستایفسکی چهار ماه بعد از پایان انتشار کتاب درگذشت. این کتاب در چهار جلد منتشر شد و مثل بیشتر آثار داستایفسکی، یک رمان جنایی است.
شخصیتهای اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است). فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که در نهایت به قتل میرسد و پسر بزرگترش، دیمیتری به ظن قتل وی دستگیر میشود. هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان میکنند. پیرامون پیرنگ اصلی، خردهروایتهایی هم وجود دارد که برخی از آنها مورد توجه منتقدان ادبی قرار دارد. مشهورترین خردهروایت این رمان، روایت «مفتش اعظم» است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلکسی برای او میخواند، روایت میشود.
این رمان مملو از شخصیتپردازی و تحلیلهای عمیق روانشناسی است. زیگموند فروید، در مقالهای با عنوان «داستایفسکی و پدرکشی»، با تحلیل انگیزههای فرزندان کارامازوف برای پدرکشی و تحلیل روابط داستایفسکی با پدرش، او را واجد انگیزه پدرکشی دانست. خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانستهاست. داستایفسکی در این کتاب، علاوه بر روایت کردن داستان، سیری از تحول افکارش را نیز ارائه کردهاست. رابرت برد معتقد است که محوریت این اثر، مشروعیت بخشیدن به نهاد «پیر دیر» در کلیسای ارتدکس بود تا بتواند وجهه عمومی این مذهب را در روسیه و سراسر دنیا بهبود بخشد.
داستایوفسکی برادران کارامازوف
نخستین ترجمه انگلیسی از برادران کارامازوف به عنوان یک رمان کامل را کنستانس گرانت در سال ۱۹۱۲ انجام داد. نخستین ترجمه فارسی را هم مشفق همدانی در سال ۱۳۳۵ انجام داد. سه ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی و احمد علیقلیان انجام دادهاند که هیچکدام مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشدهاند. چند فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی مختلف نیز با اقتباس از این رمان ساخته شدهاست.
تا اواخر قرن هجدهم، روسیه که از امواج عصر روشنگری در غرب بهرهای نبرده بود، در اثر شکست در نبرد با ناپلئون، دچار حس حقارتی عمیق شد و این حس نوعی هوشیاری ملی را دست کم در بین نخبگان و روشنفکران روس ایجاد نمود. ادبیات روسیه در پرتو این تحولات ظهور کرد و با الهام از ادبیات ایتالیا، آلمان و انگلستان شکل گرفت.[۱]
رمان برادران کارامازوف مربوط به دورانی از تاریخ روسیه است که به دلیل رسوخ فرهنگ اروپایی در روسیه، روحیه شکاکیت و پوچانگاری در طبقات بالای جامعه حاکم شدهاست و تبعات آن نابودی ارزشهای سنتی و رواج پولپرستی و هوسرانی است.[۲]
فیودور میخائیلوویچ داستایفسکی در سال ۱۸۲۱ در مسکو متولد شد. پدرش، پزشک نظامی و فردی خشن و تودار بود که با فرزندانش رفتار خوبی نداشت. در سال ۱۸۳۹، در حالی که هنوز دانشآموز بود، مادر و پدرش را از دست داد. پدرش به سبب بدخلقی، به دست رعایای یکی از املاک خود به قتل رسید.[۳] او دوران جوانی را در تنگدستی گذراند اما تصمیم گرفت از راه ادبیات امرار معاش کند. نخستین نوشته او، رمان بیچارگان، که نخستین بار در سال ۱۸۴۱ منتشر شد، نام او را بر سر زبانها انداخت.[۴] در سال ۱۸۴۹ به خاطر عضویتش در حلقهٔ پتراشفسکی، به همراه ۳۴ نفر دیگر دستگیر و به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سیبری محکوم شد.[۵] چند کتاب بعدی او، استقبال چندانی در پی نداشت.[۶] از سال ۱۸۶۶، او نوشتههایش از جمله شاهکار مشهورش جنایت و مکافات را در مجله پیک روسی منتشر میکرد.[۷] انتشار همین اثر او را از بحران شدید مالی که بدان دچار بود، رهایی بخشید.[۸] به عقیده سعید نفیسی، تا قبل از انتشار جنایت و مکافات، داستایفسکی همیشه در تنگنای مالی قرار داشت و از این رو به مطالبش شاخ و برگ میداد و در پی آن بود که هرچه سریعتر کارش را به پایان برساند که موجب بروز نقصهایی در آثارش میشد اما با برطرف شدن این مضیقه، ردی از این نواقص در آثار بعدی او دیده نمیشود.[۹]
داستایفسکی از سال ۱۸۷۰، که چند ماهی در شهر درسدن آلمان اقامت داشت، نقشه این کتاب را طرح کرده بود.[۱۰] او در نامهای به سال ۱۸۷۰ نوشتهاست: «اندیشه نوشتن این رمان از سه ماه پیش تاکنون در من موجود است.» و در نامه دیگری در همان سال تصریح کرد: «مساله اصلی که در همه بخشهای این کتاب دنبال خواهد شد، همان مسالهای است که من در سراسر زندگی، آگاهانه یا ناآگاهانه، از آن رنج بردهام و آن وجود خداست.»[۱۱] قرار بود این کتاب پنج قسمت داشته باشد و به عنوان زندگی یک گناهکار بزرگ درآید. جنگ و صلح تولستوی تازه بیرون آمده بود و داستایفسکی مصمم بود با او رقابت کند. داستایفسکی آن پنج قسمت را به دو قسمت تقسیم کرد اما تنها توانست قسمت اول را تمام کند که خود، چهار جلد است.[۱۲] یادداشتهای داستایفسکی نشان میدهد که شخصیت آلیوشا، پیش از سایر شخصیتها در ذهن داستایفسکی شکل گرفتهاست و او بنا داشته است در بخش دوم کتاب (که نوشته نشد)، سیر و سلوک روحانی او را تکمیل کند. به نظر سیمونز، داستایفسکی قصد داشت در ادامه داستان، آلیوشا را در گذر از برزخ زندگی نوین به ورطه گناه بکشاند و در عین حال توش و توان دست و پنجه نرم کردن با شیطان را نیز به او اعطا نماید.[۱۳]
این داستان، نخستین بار در سالهای ۱۸۷۹ و ۱۹۸۰ به صورت پاورقی در نشریه پیامآور روسی منتشر شد.[۱۴] بنا بر گزارش رابرت بِرد، داستایفسکی قصد داشت این کتاب را به همسرش، آنا، تقدیم کند اما با درگذشت فرزندشان در سال ۱۸۷۸، موجی از ناامیدی بر او چیره شد.[۱۵]
نخستین ترجمه از برادران کارامازف به زبان انگلیسی، یک نسخه نمایشنامهای بود که در سال ۱۹۰۵ منتشر شد. این ترجمه را ایزابل هپگود،[الف] مترجم آثار کلاسیک روسی، انجام داده بود اما نخستین ترجمه انگلیسی از برادران کارامازوف به عنوان یک رمان کامل را کنستانس گرانت در سال ۱۹۱۲ انجام داد.[۱۶] در سال ۱۹۹۰، لاریسا ولوکونسکی و ریچارد پِوییر که معتقد بودند طنز داستایفسکی و بیان زنده او در ترجمه انگلیسی این اثر نادیده گرفته شدهاست، این اثر را از نو به انگلیسی برگرداندند.[۱۷]
نخستین ترجمه فارسی کتاب را مشفق همدانی در سال ۱۳۳۵ از روی نسخه فرانسوی انجام داد. سه ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی و احمد علیقلیان انجام دادهاند. همچنین ترجمههای دیگری نیز به فارسی منتشر شدهاست. هیچیک از ترجمههای فارسی برادران کارامازوف مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشدهاند.[۱۸]
فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که از دو ازدواج قبلی خود سه پسر داشت: دیمیتری، ایوان و آلکسی. دیمیتری، فرزند ارشد، پس از درگذشت مادرش مدتی نزد نوکر خانه، گریگوری نگهداری شد و بعد هم توسط اقوام مادرش. او در جوانی به ارتش پیوسته و فردی ولخرج و بیبندوبار شده بود. ایوان و آلکسی هم تا سنین نوجوانی سرنوشت مشابهی پیدا کردند اما ایوان به دانشگاه رفت و روزنامهنگار شد و آلکسی به صومعه رفت و راهب شد. هر دو برادر به آلکسی علاقه داشتند.[۱۹]
هر سه برادر در جوانی نزد پدر بازگشتند. دیمیتری بر سر ارثیه بر جا مانده از مادرش، با فیودور مرافعه داشت و حتی برگزاری جلسه حل اختلاف در محضر پدر زوسیما، پیر صومعه، نیز به حل مشکل کمکی نکرد. فیودور و دیمیتری هر دو دل به یک دختر به نام گروشنکا باخته بودند. دیمیتری برای رسیدن به گروشنکا دست از نامزدش، کاترینا شسته بود و فیودور هم یک بسته سه هزار روبلی آماده کرده بود تا در صورتی که به دیدنش بیاید، به او هدیه بدهد. دیمیتری سه هزار روبلی را که کاترینا به او سپرده بود تا به مسکو حواله کند، در یک روز خرج کرد تا دل گروشنکا را به دست آوَرَد.[۲۰] اما از این بابت احساس گناه میکرد. دیمیتری تلاش میکرد به هر طریق ممکن، سه هزار روبل به دست آورد و به کاتریانا برگرداند.[۲۱] یک بار برادرش آلکسی را مامور کرد که نزد پدرشان برود و از او سه هزار روبل مطالبه کند؛ چون معتقد بود فیودور اخلاقاً به او بدهکار است، اما تقریباً بلافاصله منصرف شد. دیمیتری که به دلیل اختلافش با فیودور، در خانه دیگری سکنی گزیده بود، شبها نزدیکی خانه فیودور کشیک میکشید تا مبادا گروشنکا به دیدن پدرش برود. حتی یک بار به خیال این که گروشنکا به آنجا رفتهاست، با عصبانیت وارد خانه شد و فیودور را به سختی کتک زد.[۲۲]
علاوه بر گریگوری و زنش، اسمردیاکف، دیگر خدمتکار خانه بود که از بچگی تحت سرپرستی گریگوری بزرگ شده بود و گفته میشد فرزند نامشروع فیودور است، اما خود فیودور این شایعه را تایید یا تکذیب نکرده بود. فیودور از ترس دیمیتری شبها درِ اتاقش را قفل میکرد و تنها به اسمردیاکف آموخته بود که اگر گروشنکا آمد چگونه بهطور رمزی در بزند تا او در را باز کند. اسمردیاکف (ظاهراً از ترس) این رمز را به دیمیتری لو داده بود. او پیشبینی میکرد اتفاقهای ناگواری در حال وقوع است و به همین جهت طی گفتگویی با ایوان، او را ترغیب کرد که فردا به شهر دیگری برود و گفت که خودش هم به دلیل بیماری مزمنی که دارد، احتمالا فردا غش خواهد کرد و برای چند روز در بستر خواهد ماند. ایوان فردای آن روز به مسکو رفت و گروشنکا هم پیامی از نامزد سابق خود دریافت کرد و بیخبر به نزد او در یک مسافرخانه در حوالی شهر رفت؛ همان مسافرخانهای که قبلاً دیمیتری در آنجا سه هزار روبل برایش خرج کرده بود.[۲۳]
شب که شد، دیمیتری با مراجعه به خانه گروشنکا، نشانی از او نیافت و با این خیال که نزد پدرش رفتهاست، با عصبانیت راهی خانه فیودور شد و از لای بوتهها به پنجره اتاق فیودور نگاه کرد تا ببیند گروشنکا آنجاست یا نه. حتی ضربه رمزی را به پنجره زد تا واکنش فیودور را ببیند و اطمینان پیدا کند که گروشنکا آنجا نیست. در همین هنگام، گریگوری از خواب بیدار شد و با دیدن دیمیتری، با او درگیر شد. دیمیتری او را مضروب کرد و با وضعی آشفته و لباسهای خونین به خانه گروشنکا برگشت و مستخدم را مجبور کرد به او بگوید گروشنکا کجاست. او بلافاصله عازم اقامتگاه گروشنکا شد. او تصور میکرد گریگوری در درگیری با او کشته شدهاست و به همین دلیل قصد داشت بامداد خودکشی کند. پلیس، همان شب، او را که بالاخره توانسته بود دل گروشنکا را به دست آورد، به اتهام قتل فیودور بازداشت کرد. در جریان برگزاری دادگاه، او قتل پدر و دزدیدن سه هزار روبلی را که فیودور برای گروشنکا آماده کرده بود، انکار کرد. ایوان با مراجعه به اسمردیاکف دریافت که قاتل پدرش اسمردیاکف بودهاست. او حتی سه هزار روبل دزدیده شده را از اسمردیاکف پس گرفت اما قبل از این که بتواند اعترافی رسمی از او بگیرد، اسمردیاکف خودکشی کرد. اسمردیاکف معتقد بود که ایوان با عزیمت به مسکو، به صورت غیرمستقیم به او دستور داده بود که پدرش را بکشد و این مساله ایوان را با عذاب وجدان مواجه کرد؛ به طوری که در دادگاه سعی کرد اعتراف کند قاتل، خودش بوده است اما به دلیل تب مغزی نتوانست شهادت خود را کامل کند و از حال رفت. دیمیتری در دادگاه به تبعید به سیبری محکوم شد و برادرانش، ایوان و الکسی، در صدد فراری دادن او و گروشنکا به آمریکا برآمدند.[۲۴]
«مفتش اعظم» داستانی است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلکسی برای او میخواند، روایت میشود.[۲۵] این شعر، یکی از فصلهای کتاب را در بر میگیرد و بیانی متفاوت از به صلیب کشیدن مسیح را تصویر میکند. داستان در قرن پانزدهم میلادی و در زمان رواج تفتیش عقاید و سوزاندن مشرکان روایت میشود. مسیح، دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور میکند، مردم او را به جا میآورند. او از میان جمعیت عبور میکند، نابینایی را شفا میدهد، دختربچه مردهای را زنده میکند. مفتش بزرگ، که پیرمردی نود ساله است، به نگهبانان دستور میدهد تا او را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. شب هنگام، مفتش به دیدار مسیح میرود و با او مونولوگی برقرار میکند. مفتش به مسیح میگوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفتهای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه میزدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند…»[۲۶]
مثل بیشتر آثار داستایفسکی، برادران کارامازوف، یک رمان جنایی است که مانند داستانهای جنایی امروزی سرشار از شگفتی و تعلیق است. این رمان به گفته مهرجویی، متاثر از داستان قتل پدر داستایفسکی است؛ با این تفاوت که پدر داستایفسکی را سرفها کشتند اما فیودور کارامازوف را پسرانش کشتند. پیرامون پیرنگ اصلی، تعداد زیادی پیرنگ فرعی وجود دارد که خردهروایتهای داستان را نشان میدهند.[۲۷] خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانستهاست.[۲۸]
دیمیتری کارامازوف و پدرش، فیودور، در رسیدن به دختری به نام گروشنکا با هم رقیب عشقیاند. فیودور را اسمردیاکف فرزند نامشروعش به قتل میرساند در حالی که فرزند دیگرش ایوان او را تحریک کردهاست. اما قراین و شواهد نشان میدهد قاتل دیمیتری بودهاست و دیمیتری به همین سبب محاکمه و محکوم میشود.[۲۹]
هرچند آلکسی فیودورویچ را قهرمان رمان خود میدانم اما خود بیش از همه میدانم که به هیچ روی آدم بزرگی نیست… درواقع، او گونهای عامل است؛ عاملی مبهم و تعریفناشده… با این همه یک چیز در این میان تا اندازهای مسلم مینماید: او آدمی غریب و ناهمرنگ است.
از مقدمه داستایفسکی بر برادران کارامازوف [۳۰]
شخصیتهای اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است).[۳۱] بر اساس آنچه سول مورسون، نویسنده مدخل فیودور داستایفیکی در دانشنامه بریتانیکا نوشتهاست، از بین شخصیتهای داستان، راوی در تلاش است که آلیوشا را یک قهرمان نشان بدهد اما بیشتر خوانندگان، به شخصیت ایوان علاقهمند میشوند.[۳۲] هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان میکنند.[۳۳]
مهمترین وجه شخصیت پدر، شهوتپرستی است که این خصلت را به فرزندانش هم منتقل کردهاست. این خصلت، دیمیتری را به تباهی میکشاند و دومین محرک و انگیزه ایوان محسوب میشود و حتی در آلیوشا هم خود را مینمایاند. در داستان از دیمیتری نقل میشود که «کارامازوفها همه فیلسوفند و غریزه حیوانی در آنها دائماً در نبرد با وجه اخلاقی و روحانی سرشتشان است.»[۵۵]
کریم مجتهدی معتقد است که شخصیت سه برادر (دیمیتری، ایوان و آلکسی) بیان کننده سه جنبه از زندگی فکری و روحی نویسنده است؛ دیمیتری جنبه رمانتیک داستایفسکی را نمایان میکند که در نهایت به بنبست میرسد، ایوان یادآور روزهایی است که داستایفسکی در پی در هم آمیختن مسیحیت و سوسیالیسم بود و سوسیالیسم را مسیحیتی جدید در عصر خود میدانست و آلیوشا مظهر اعتقاد داستایفسکی به بازگشت خویشتنِ روسی؛ یعنی مسیحیت ارتدکس است.[۵۶]
داستایفسکی برای نوشتن این رمان وقت و انرژی زیادی صرف کرد تا بتواند ارج و شهرت سابق خود به عنوان یک نویسنده را دوباره به دست آورد؛ چنان که در نامهای به تاریخ ۱۳ اوت ۱۸۷۹ به آنا، همسرش نوشت: «این روزها، بارِ کارامازوفها بر دوشم سنگینی میکند. باید تمامش کنم. همچون جواهرساز، استادانه صیقلش دهم. اما کاری است به غایت دشوار و خطیر و نیروی زیادی از من طلب میکند.»[۵۷]
مهرجویی از این کتاب با عنوان مهمترین اثر داستایفسکی و یکی از برجستهترین آثار ادبی جهان یاد میکند[۵۸] که سنتز همه تفکرات، ایدهها و شخصیتهای رمانهای قبلی را در خود جمع کردهاست. او دیالوگ آلیوشا و ایوان در کافه را «جلوه راستین اندیشه داستایفسکی» میداند.[۵۹] در این فصل از کتاب، یکی از دو برادر از لزوم کشتن مسیح و دروغی که او و بشریت را فراگرفتهاست، حرف میزند و دیگری از نجات روح و رستگاری در اثر ایمان به مسیح.[۶۰] سول مورسون نیز معتقد است این فصل از کتاب (عصیان) به همراه دو فصل «مفتش اعظم» و «شیطان؛ بختک ایوان فیودورویچ» را میتوان در زمره درخشانترین صفحات ادبی جهان برشمرد. شیطانی که به دیدار ایوان میآید نه بزرگ است و نه شیطانی؛ بلکه کوچک و مبتذل است و نمادی است از پیش پا افتاده بودن شر در جهان. به گفته مورسون، تصویر شیطان کوچک، تاثیر زیادی بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم داشتهاست.[۶۱] نفیسی نیز عالیترین صفحات خلق شده در ادبیات روسیه را در همین کتاب دانستهاست.[۶۲]
رابرت بِرد برادران کارامازوف را مهمترین عرضهداشتِ کیش ارتودکس به جهانیان و حتی خود روسیه شمردهاست که از پویش داستایفسکی در باب فرهنگ دینی روسیه حاصل شدهاست.[۶۳] برد معتقد است که محوریت این اثر، مشروعیت بخشیدن به نهاد «پیر دیر» در کلیسای ارتدکس بود تا بتواند وجهه عمومی این مذهب را در روسیه و سراسر دنیا بهبود بخشد. داستایفسکی پیر دیر را شخصیتی میدانست که میتوانست به مسیحیت ارتودکس نفس تازهای بدهد و آن را از «فلجی» که «سالهاست گریبانگیرش شدهاست» برهاند. به همین جهت شخصیت پدر زوسیما در داستان به عنوان پیر دیر معرفی میشود و داستایفسکی در توصیف جایگاه او مینویسد: «پیر دیر کسی است که جان و اراده مرید را به جان و اراده خود پیوند میزند. شخص سالک، پس از انتخاب، از اراده خودش چشم میپوشد و تسلیم او میکند، در تسلیم و وارستگی کامل.»[۶۴]
داستایفسکی در این کتاب، علاوه بر روایت کردن داستان، سیری از تحول افکارش را نیز ارائه کردهاست؛ تقابل دو نسل متوالی از پدران و پسران که در جوان خام به آن پرداخته بود، تقابل میان معتقدان و منکران دین که در جنزدگان مورد بحث بود و بحثها و تقابلهای میان دو رقیب عشقی که در ابله منعکس شده بود، همه از نو در این کتاب سوژه داستایفسکی قرار گرفتند و او نگاهی دوباره و با شیوهای جدیدتر به این موضوعات داشتهاست.[۶۵]
سعید نفیسی میگوید که در آثار داستایفسکی، از جمله برادران کارامازوف، مناظر طبیعی کم است و رویدادها در شهرها و خانهها و اتاقها واقع میشوند و نویسنده نیز در توصیف آنها زحمت چندانی به خود نمیدهد. در مقابل، آنچه برای داستایفسکی اهمیت دارد، روح شخصیتهای داستان است که حتی وقتی ارتباطی به پیشبرد روایت داستان ندارد، مو به مو و دقیق توصیف میشود و نویسنده گام به گام با آنها همراهی میکند.[۶۶] کریم مجتهدی معتقد است که داستان برادران کارامازوف، نسبت به نخستین رمان بلند داستایفسکی، یعنی جنایت و مکافات، از انسجام کمتری برخوردار است. در مقابل، نقطه قوت آن را شخصیتپردازی و تحلیلهای عمیق روانشناسی عنوان میکند.[۶۷]
داستایفسکی در برادران کارامازوف، به موضوعات الهیاتی و فلسفی مورد علاقهاش پرداختهاست؛ سرمنشاء شر، طبیعت آزادی و گرایش به ایمان.[۶۸] سیمونز اندیشه محوری رمان را «جستجوی خدا» و «جستجوی ایمان» میداند که در سرتاسر اثر جریان دارد. سیمونز معتقد است که داستایفسکی تمام معنایی را که زندگی برای او داشت، در شخصیتهای این رمان منعکس کردهاست.[۶۹] مهرجویی میگوید که او در این کتاب دستگاه خلقت را بازسازی کردهاست و در جایگاه انسان-خدا، کائنات را در دادگاه به محاکمه میکشد. فرشتگان و شیطانها در هیات انسان (آلیوشا، ایوان، دیمیتری، اسمردیاکف، گروشنکا، کاترینا و دیگران) و نیز خود آفریننده (فیودور) در جایگاه متهمان قرار میگیرند تا بتوان دریافت سرمنشاء حقکشیها و نابسامانیها و آدمکشیها کجاست.[۷۰] وی معتقد است که اگر از دور به کتاب بنگریم، داستانی خواهیم یافت با این پرسش که «چه کسی پدر را کشت؟» اما اگر موشکافانهتر بنگریم، پرسش اصلی کتاب این است که: «چه کسی خدا را کشت؟» و پاسخ این است که همه انسانها در کشتن خدا نقش داشتهاند. حتی آلیوشا که راه ایمان به خدا را در پیش گرفتهاست، باز هم از جنس «کارامازوف»هاست و او هم دچار شک و تزلزل میشود.[۷۱]
به عقیده مهرجویی، داستایفسکی با به تصویر کشیدن دادگاه دیمیتری، کل دستگاه قضاوت را به نقد میکشد؛ قاضی، دادستان، وکیل مدافع، هیات منصفه، بازپرس و… همه در درک حقیقت عاجز میمانند و وقتی ایوان، تنها کسی که از راز قتل فیودور مطلع است، حقیقت را برملا میکند، کسی باور نمیکند و همه تصور میکنند او عقلش را از دست دادهاست. این تصویر گویای این پرسش است که آیا فقط دیوانگان از حقیقت مطلعند؟[۷۲]
در عین حال، نفیسی داستایفسکی را حامل انجیلی جدید میداند که در آن همه انسانها سزاوار عفو قرار میگیرند؛ حتی سه مظهر جنایت یعنی بزهکار پشیمان، فرزند عاق شده و زن بیعفاف. نمود این بخشایش در برادران کارامازوف به خوبی دیده میشود که در آن نویسنده، دیمیتری را که محکوم شدهاست دوست میدارد و حتی اسمردیاکف را که پدرکشی حقیقی است، تقریباً عفو میکند.[۷۳]
سول مورسون معتقد است که دو فصل «عصیان»[ب] و «مفتش اعظم»[پ]، حاوی استدلالهایی قوی در رد وجود خداست و داستایفسکی این استدلالها را در زمینهای در رد آنها قرار دادهاست تا بتواند از مسحیت دفاع کند. او این ویژگی را یکی از پارادوکسهای این اثرِ «عمیقاً مسیحی» داستایفسکی میداند.[۷۴]
برادران کارامازوف عالیترین رمانی است که تاکنون نوشته شدهاست و قطعه «مفتش اعظم» یکی از والاترین دستاوردهای ادبیات جهانی است که ارزشگذاری مجدد آن ممکن نیست. همانگونه که آشکار است، پدرکشی مهمترین و نخستین جنایت بشر و فرد است. به هر حال، پدرکشی منشاء اصلی حس گنهکاری است.
از مقاله «داستایفسکی و پدرکشی» نوشته زیگموند فروید[۷۵]
نخستین شخصی که تحلیلی روانکاوانه از برادران کارامازوف ارائه کرد، خودِ زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی بود. او در مقالهای با عنوان «داستایفسکی و پدرکشی» با تحلیل انگیزههای فرزندان کارامازوف برای پدرکشی و تحلیل روابط داستایفسکی با پدرش، او را واجد انگیزه پدرکشی دانست.[۷۶]
موسوی ثابت، دیمیتری، ایوان و آلیوشا را به سبب ویژگیهایشان، به ترتیب انعکاسی از اید، اگو و سوپراگوی فیودور کارامازوف میداند.[۷۷]
داستایفسکی در کشف و تشریح بیماریهای روحی نظر تیزبینی داشت؛ چنان که به گفته نفیسی، از بیماریهای روحی شخصیتهای آثار او به منظور مطالعه بیماریهای روانی استفاده میشد. به طور مثال، آلیوشا فیودورویچ در کشف نیات دیگران خبره بود و پدر زوسیما رنج عظیمی را در آینده دیمیتری فیودورویچ پیشبینی میکند و در برابر او زانو میزند؛ چون خود را موظف به تسکین دردهای برادران دینی خود میداند.[۷۸]
نفیسی، داستایفسکی را مبدع قوانین مطلق در سرشت آدمی میشمارد و مهمترینِ این قوانین را خبث و بدرفتاری میداند؛ چنان که میل انسان به آن از میلش به خوبی و زیبایی بیشتر است. نفیسی گواه این سخن خود را جملهای از دیمیتری فیودورویچ میداند که به گروشنکا میگوید: «فسق و فساد را دوست میداشتم، حتی رسوایی را که دنباله فسق است، دوست میداشتم. خشونت را دوست میداشتم.» و گروشنکا در پاسخ میگوید: «میدانم… درندهای، اما در ضمن، اصیل و نجیب هم هستی.»[۷۹] بر این مبنا، نفیسی داستایفسکی را تنها شارح و مفسر زشتیها و نابکاریهای زمان خود میداند که دیگران آنها را نمیدیدند.[۸۰] به عقیده مهرجویی، داستایفسکی در این رمان میکوشد با روایت نفرت حاکم بر روابط پدر و فرزندانش، نیهیلیسم موجود در روسیه قرن نوزدهم را نشان دهد.[۸۱]
داستایوفسکی برادران کارامازوف
ایوان در گفتگویش با آلیوشا گفت: «شخص فقط مسئول اعمال خود است، اما مسئول خواستههای خود نیست.» با این حال، پس از کشته شدن کارامازوف پیر، چون آرزوی مرگ او را داشت، احساس عذاب وجدان کرد. به گفته سول مورسون، داستایفسکی، با بیان این سرگذشت، سعی در توجیه روانشناختی یک آموزه مسیحی دارد؛ این که شر، صرفاً به خاطر رفتار و کردار چند جنایتکار به وجود نمیآید، بلکه دلیل آن اتمسفر اخلاقی جامعه است که همه مردم با داشتن آرزوهای شیطانی، در به وجود آمدنِ آن سهیمند. نقطه مقابلِ دیدگاه ایوان، دیدگاه پدر زوسیما است که میگوید: «همه در قبال همه و برای همه چیز مسئولند.»[۸۲]
آلبر کامو در انسان طاغی با اشاره به پرسشهای عذابآور رمان برادران کارامازوف، این نظریه را مطرح میکند که اعتقاد به عقل در دوران مدرن هرگونه ادراک از ارزشها را از بین بردهاست و دیکتاتورها به همین واسطه توانستهاند قدرت را قبضه کنند.[۸۳]
چند فیلم سینمایی مختلف با اقتباس از رمان برادران کارامازوف ساخته شدهاست:
در سال ۲۰۰۹ یک مینی سریال تلویزیونی روسی با نام برادران کارامازوف تولید و پخش شد که در ساخت آن تلاش شده بود با داستان اصلی کتاب کاملاً منطبق باشد.[۹۰]
در سال ۲۰۱۳ یک سریال ژاپنی با نام برادران کارامازوف[ت] تولید و پخش شد که در آن، روایت برادران کارامازوف در ژاپن مدرن بازسازی شدهاست.[۹۱]
روایت «مفتش اعظم» نیز دستمایه درام تلویزیونی یک ساعته انگلیسی با نام مفتش، ساخته سال ۲۰۰۲ شد که در آن درک جاکوبی در نقش مفتش اعظم بازی کرد.[۹۲]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی (روسی: Фёдор Михайлович Достоевский[الف]؛ IPA: [ˈfʲɵdər mʲɪˈxajləvʲɪdʑ dəstɐˈjɛfskʲɪj] ( شنیدن) یا داستایِوسکی؛ زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱[۱][ب])، نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسنده روانشناختی جهان به حساب میآورند. سوررئالیستها، مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایِفسکی ارائه کردهاند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمیست عصیان زده، بیمار و روانپریش. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد.
در اکثر داستانهای او مثلث عشقی دیده میشود، به این معنی که خانمی در میان عشق دو مرد یا آقایی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها بسیاری از مسایل روانشناسانه که امروز تحت عنوان روانکاوی معرفی میشود، بیان میشود و منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
مترجمان مختلف نام این نویسنده را به اشکال متفاوتی در فارسی نوشتهاند: «داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که مورد دوم تلفظ صحیح نام اوست. خشایار دیهیمی در ترجمهٔ زندگینامهٔ داستایِفسکی نوشتهٔ ادوارد هلت کار نام او را به شکل «داستایِفسکی» آوردهاست. نام کوچک او نیز در متون ترجمهشده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمدهاست. با توجه به تلفظ روسی نام او، «فیودور داستایِفسکی» صحیح است.
در بین عامه فارسی زبانان به داستایوفسکی معروف است.
داستایوفسکی برادران کارامازوف
واقعاً نمیدانم چرا در ایران به داستایوفسکی شناخته میشود. بکار بردن چنین تلفظی تنها به دلیل اشتباه مترجمان و ترجمه از زبانهای واسطه رخ دادهاست. حرف «о» پیش از تکیه در زبان روسی تلفظی شبیه به «a» کوتاه پیدا میکند و به همین علت نام Dostoevsky به صورت «داستایِفسکی» تلفظ میشود، نه «داستویفسکی» یا «دوستویفسکی».
فیودور میخایلاویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۱۱ نوامبر۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در دهسالگی والدینش مزرعهای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستانها را در این مکان میگذراندند.
در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانهروزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در پانزدهسالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهٔ ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.
در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدریاش به خاطر ولخرجیهای مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا کرد.
در زمستان ۱۸۴۴–۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای همزاد، آقای پروخارچین و زنِ صاحبخانه را نوشت.
یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.
دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت اما برای نشان دادن قدرت فائقه حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخههای آتش نمایشی قرار دادند. در نمایشی که با دقت طراحی شده بود بامداد روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایِفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آنجا چوبههای اعدام و داربستهایی برپا شده بود و روی آن را با پارچههای سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آنها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آنها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبهها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبلهای نظامی با صدای بلند به نواختن درآمد و جوخه آتش تفنگهای خود را که به سوی آنها نشانه رفته بود بر زمین گذاشتند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژهای بنگرد. سالها بعد او در جایی گفت: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.»[۳]
در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت.
داستایِفسکی در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دورهٔ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند. به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیادهنظام سیبری به سمی (سمیپالاتینسک) اعزام شد.
در ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوهٔ یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان خواب عموجان و دهکدهٔ ستیپان چیکاوا را نوشت و به چاپ رسانید. در سال ۱۸۵۹ عرضحالی برای الکساندر دوم که تازه بر تخت نشسته بود فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به سن پترزبورگ برود. یک سال بعد او به جمع ادیبان و روشنفکران شهر سن پترزبورگ ملحق شد.[۳]
در نشریهای که برادرش منتشر میکرد ‐ «ورمیا» ‐ شروع به روزنامهنگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. داستانی به نام ماجرای بیشرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن ۱۸۶۳ «ورمیا» تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز ۱۸۶۳ را با معشوقش در اروپا گذراند. در ۱۰ ژوئیه ۱۸۶۴ «میخاییل داستایِفسکی» برادر بزرگش درگذشت. در ۱۶ آوریل ۱۸۶۴ ماریا دیمیتریونا درگذشت.
در فاصله سالهای ۶۴–۱۸۶۲ کتابهای خاطرات خانه اموات و آزردگان را به چاپ رسانید.
در ۱۸۶۶ جنایت و مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشت این کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. در ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با آنا ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در دِرِسدِن گذراند.
در فوریهٔ سال ۱۸۶۸ دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. نوشتن ابله را در ژانویهٔ ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ماه سپتامبر ۱۸۶۹ دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد.
در ژوئیهٔ ۱۸۷۱ نوشتن جنزدگان را به پایان رسانید. در تابستان همان سال پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد.
در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در زمستان ۷۵‐۱۸۷۴ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت.
«آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت ۱۸۷۵ به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت.
دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده را طی سالهای ۷۷‐۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد.
برادران کارامازوف در طول سالهای ۷۹‐۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد
داستایِفسکی سرانجام در اوایل فوریهٔ سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت.
در ۷ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۶ ژانویه) ۱۸۸۱ خواهرش نزد وی آمد، و از او خواست تا سهم خودش از املاک به ارث رسیده از عمهشان را به خواهرانش بدهد.
ممکن است که این مکالمه ناخوشایند باعث تشدید بیماری وی (آمفیزم) شده باشد.
پس از ۲ روز، در ۹ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۸ ژانویه) ۱۸۸۱ در شصتمین سال از زندگی خود، داستایِفسکی در گذشت.
تشخیص، سل ریوی، برونشیت مزمن و بیماری مزمن انسدادی ریه بود.
داستایِفسکی در آثار خود شخصیتهایی را حلاجی میکرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه میدانستند. به همین خاطر آثار این نویسنده در تمام سالهایی که از آن میگذرد، چه در دوران قدرتگیری حکومتهای تمامیتخواه قرن بیستم و چه امروزه که «کارزار علیه ترور» در جریان است، با چالشهای زمانه تناسب دارند. او به خصوص به افکار و ایدههایی که پس از ده سال تبعید و بازگشت به سن پترزبورگ در میان روشنفکران رواج یافته بود به دیده شک مینگریست.[۳]
مخالفت و اعلام جرم داستایِفسکی علیه نهیلیسم روسی در کتاب او با عنوان تسخیرشدگان (جن زدگان) به خوبی منعکس شدهاست. این کتاب که در سال ۱۸۷۲ چاپ شد به خاطر زبان آمرانه و نصیحت گونه آن مورد انتقاد قرار گرفته ولی بدون تردید او میخواست نشان دهد که افکار مرسوم در میان روشنفکران آن نسل میتوانند خطرناک باشند. داستانی که داستایِفسکی در این کتاب نقل میکند در قالب یک طنز سیاه و گزنده، روشنفکران هم دوره خود را به خاطر بازی کردن با ایدههای انقلابی بدون آنکه بدانند انقلاب در عمل به چه معنایی است به نقد میکشد. داستان کتاب را در واقع میتوان نسخهای از حوادث واقعی دانست که در زمانی که داستایِفسکی مشغول نگارش کتاب بود اتفاق میافتاد. داستایِفسکی در داستان تسخیر شدگان استدلال میکند که فراموش کردن موازین اخلاقی و انسانی به خاطر افکار آزادیخواهانه به نوعی تمامیتخواهی و استبداد بدتر از گذشته منجر میشود.[۳]
مارشال برمن در کتاب تجربه مدرنیته برای توضیح مدرنیزاسیون از بالا و توسعه نیافتگی دوران تزاری در روسیه، شهر سن پترزبورگ و بلوار معروف نووسکی را مثال زده و برای توضیح آن از آثار فئودور داستایِفسکی استفاده کردهاست.[۴]
شاید بتوان گفت مشهورترین دیدگاه داستایِفسکی که از زبان یکی از شخصیتهای رمان برادران کارامازوف بیان میشود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد، همهچیز مجاز است». ژیل دلوز و ژاک لاکان، متفکران معاصر فرانسوی خلاف این عقیده را دارند. لاکان معتقد است دقیقاً وجود منع الهی است که زمینهٔ گناه را فراهم میسازد. به باور دلوز نیز قضیه کاملاً برعکس چیزی است که داستایِفسکی میگوید، زیرا به واسطهٔ وجود خداست که همهچیز مجاز است.[۵]
مقاله اصلی:کتابشناسی فیودور داستایفسکی
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
داستایوفسکی برادران کارامازوف
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات انتشارات ناهید
۴.۱
(۲۵۳)
۱۶۰ دیدگاه
۳ پرسش
۸۴% (۱۱۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
سلفون
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
تهران بوک
۷۷.۸%
رضایت از کالا
عملکرد
خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
۸۴%
رضایت از کالا
عملکرد
داستایوفسکی برادران کارامازوف
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوچه کتاب استور
منتخب
۶۶.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوبوک استور
منتخب
۷۴.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نفیس اصفهان
منتخب
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
۲۱ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
تهران بوک
۷۷.۸%
رضایت از کالا
عملکرد
خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
۸۴%
رضایت از کالا
عملکرد
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوچه کتاب استور
منتخب
۶۶.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوبوک استور
منتخب
۷۴.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
بررسی تخصصی
سه برادر سه داستان سه شخصیت
مشخصات
نویسنده
فئودور داستایفسکی
مترجم
صالح حسینی
شابک
۹۷۸۹۶۴۶۲۰۵۰۶۲
ناشر
انتشارت ناهید
موضوع
رمان تاریخی
قطع
رقعی
نوع جلد
سلفون
گروه سنی
بزرگسال
تعداد صفحه
۱۶۱۷
تعداد جلد
۲
وزن
۱۵۰۹ گرم
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
جنس کاغذ چیه لطفا؟؟؟؟
سلام کتاب چاپ کدام سال است
سلام
این قیمت هر دو جلد هست؟
کتاب برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی انتشارات ناهید دو جلدی
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-271658
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.داستایوفسکی برادران کارامازوف
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
The Brothers Karamazov (Russian: Братья Карамазовы, Brat’ya Karamazovy, pronounced [ˈbratʲjə kərɐˈmazəvɨ]), also translated as The Karamazov Brothers, is the last novel by Russian author Fyodor Dostoevsky. Dostoevsky spent nearly two years writing The Brothers Karamazov, which was published as a serial in The Russian Messenger from January 1879 to November 1880. Dostoevsky died less than four months after its publication.
Set in 19th-century Russia, The Brothers Karamazov is a passionate philosophical novel that enters deeply into questions of God, free will, and morality. It is a theological drama dealing with problems of faith, doubt, and reason in the context of a modernizing Russia, with a plot that revolves around the subject of patricide. Dostoevsky composed much of the novel in Staraya Russa, which inspired the main setting.[1] It has been acclaimed as one of the supreme achievements in world literature.
Although Dostoevsky began his first notes for The Brothers Karamazov in April 1878, the novel incorporated elements and themes from an earlier unfinished project he had begun in 1869 entitled The Life of a Great Sinner.[2] Another unfinished project, Drama in Tobolsk (Драма. В Тобольске), is considered to be the first draft of the first chapter of The Brothers Karamazov. Dated 13 September 1874, it tells of a fictional murder in Staraya Russa committed by a praporshchik named Dmitry Ilynskov (based on a real soldier from Omsk), who is thought to have murdered his father. It goes on to note that the father’s body was suddenly discovered in a pit under a house.[3] The similarly unfinished Sorokoviny (Сороковины), dated 1 August 1875, is reflected in book IX, chapter 3–5 and book XI, chapter nine.[4]
In the October 1877 Writer’s Diary article “To the Reader”, Dostoevsky mentions a “literary work that has imperceptibly and involuntarily been taking shape within me over these two years of publishing the Diary.” The Diary covered a multitude of themes and issues, some of which would be explored in greater depth in The Brothers Karamazov. These include patricide, law and order, and a variety of social problems.[5]
داستایوفسکی برادران کارامازوف
The writing of The Brothers Karamazov was altered by a personal tragedy: in May 1878, Dostoevsky’s 3-year-old son Alyosha died of epilepsy,[6] a condition inherited from his father. The novelist’s grief is apparent throughout the book. Dostoevsky named the hero Alyosha, as well as imbuing him with qualities that he sought and most admired. His loss is also reflected in the story of Captain Snegiryov and his young son Ilyusha.
The death of his son brought Dostoevsky to the Optina Monastery later that year. There he found inspiration for several aspects of The Brothers Karamazov, though at the time he intended to write a novel about childhood instead. Parts of the biographical section of Zosima’s life are based on “The Life of the Elder Leonid”, a text he found at Optina and copied “almost word for word.”[7]
Fyodor Pavlovich, a 55-year-old sensualist and buffoon, is the father of three sons—Dmitri, Ivan and Alexei—from two marriages. He is rumored to have also fathered an illegitimate son, Pavel Fyodorovich Smerdyakov, whom he employs as his servant. Fyodor Pavlovich takes no interest in any of his sons, who are, as a result, raised apart from each other and their father. The relationship between Fyodor and his adult sons drives much of the plot in the novel.
Dmitri Fyodorovich (often referred to as Mitya) is Fyodor Karamazov’s eldest son and the only offspring of his first marriage, with Adelaida Ivanovna Miusov. Dmitri is considered to be a sensualist, like his father, and regularly indulges in champagne-drinking and carousing. Dmitri is brought into contact with his family when he finds himself in need of his inheritance, which he believes is being withheld by his father. He was engaged to be married to Katerina Ivanovna, but breaks that off after falling in love with Grushenka. Dmitri’s relationship with his father is the most volatile of the brothers, escalating to violence as he and his father begin fighting over his inheritance and Grushenka. While he maintains a relationship with Ivan, he is closest to his younger brother Alyosha, referring to him as his “cherub”.
The character of Dmitri was initially inspired by a convict, D.I. Ilyinsky, whom Dostoevsky met while in prison in Siberia. Ilyinsky, who is described in Dostoevsky’s memoir-novel Notes from the House of the Dead as “always in the liveliest, merriest spirits”, was in prison for murdering his father in order to obtain his inheritance, although he always steadfastly maintained his innocence. He was later freed after another man confessed to the crime.[8]
Ivan Fyodorovich (sometimes also referred to as Vanya) is the 24-year-old middle son, and the first from Fyodor Pavlovich’s second marriage. Ivan is reserved and aloof, but also intellectually brilliant. His dictum “if there is no God, everything is lawful” is a recurring motif in the novel. At first, Ivan seems not to have much time for his brother Alyosha, but later their bond and mutual affection deepens. However, he finds his father repulsive, and also has a strong antipathy towards Dmitri. Ivan falls in love with Katerina Ivanovna, who was Dmitri’s betrothed, but she does not start to return his feelings until the end. Fyodor Pavlovich tells Alyosha that he fears Ivan more than he fears Dmitri.
Some of the most memorable and acclaimed passages of the novel involve Ivan, including the chapters “Rebellion” and “The Grand Inquisitor” from Book V (Pro and Contra), and the three conversations with Smerdyakov and the subsequent chapter “Ivan’s nightmare of the devil” in Book XI (Ivan). The book entitled “Pro and Contra” is primarily about “the inner debate taking place in Ivan between his recognition of the moral sublimity of the Christian ideal and his outrage against a universe of pain and suffering.”[9] Ivan’s rejection of God is posited in terms of the Christian value of compassion—the value that Dostoevsky himself (through the character of Prince Myshkin in The Idiot) called “the chief and perhaps the only law of all human existence.”[9] Thus Ivan’s rejection of God is justified by the very principle at the heart of Christianity. For Ivan the absurdity of all human history is proven by the senselessness of the suffering of children: if reason or rationality is the measure, God’s world cannot be accepted. All the examples Ivan gives of horrors perpetrated against children were taken by Dostoevsky from actual newspaper accounts and historical sources.[10]
Alexei Fyodorovich (often referred to as Alyosha) is, at age 20, the youngest of the brothers. He is the second child of Fyodor Pavlovich’s second wife, Sofya Ivanovna, and is thus Ivan’s full brother. The narrator identifies him as the hero of the novel in the opening chapter, as does the author in the preface. At the outset of the events, Alyosha is a novice in the local Russian Orthodox monastery. His faith is in contrast to his brother Ivan’s atheism. The Elder, Father Zosima, who is a father figure and spiritual guide to Alyosha throughout the book, sends him into the world, where he becomes involved with the extreme personalities and fraught relationships in his family and elsewhere. At all times he acts as a compassionate and insightful peace maker, and is loved by virtually everyone.
In creating the character of Alyosha, Dostoevsky was in large part addressing himself to the contemporary Russian radical youth, as a positive alternative to the atheistic approach to justice and attainment of the good. Alyosha embodies the same aspiration to a society governed by goodness and compassion that is contained in the Socialist ideal, but not divorced from faith in God, from faith in the immortality of the soul in God, or from the Orthodox Christian tradition in Russia.[11]
Pavel Fyodorovich Smerdyakov is the son of “Reeking Lizaveta”, a mute woman of the street who died alone giving birth to the child in Fyodor Pavlovich’s bathhouse: the name “Smerdyakov” means “son of the reeking one”. He is rumored to be the illegitimate son of Fyodor Pavlovich. He was brought up by Fyodor Pavlovich’s trusted servant Grigory Vasilievich and his wife Marfa. Grigory tutored him and attempted to give him religious instruction, but Smerdyakov responded with ingratitude and derision. On one occasion Grigory had struck him violently across the face: a week later Smerdyakov had his first epileptic seizure. The narrator notes that as a child, Smerdyakov was fond of hanging cats and giving them ritualistic burials. Grigory told him: “You’re not human. You’re the spawn of the mildew on the bathhouse wall, that’s who you are”—a remark for which Smerdyakov never forgave him. Smerdyakov becomes part of the Karamazov household as a servant, working as Fyodor Pavlovich’s lackey and cook. Generally contemptuous of others, Smerdyakov admires Ivan and shares his atheism. Despite his evident shrewdness, other characters—particularly Ivan, Dimitri and Fyodor Pavlovich—underestimate his intelligence.
Agrafena Alexandrovna Svetlova, usually referred to as ‘Grushenka’, is a beautiful and fiery 22-year-old woman with an uncanny charm for men. In her youth she was jilted by a Polish officer and subsequently came under the protection of a tyrannical miser. The episode leaves Grushenka with an urge for independence and control of her life. Grushenka inspires complete admiration and lust in both Fyodor and Dmitri Karamazov. Their rivalry for her affection becomes the main focus of their conflict, a state of affairs that Grushenka is happy to take advantage of for her own satisfaction and amusement. Belatedly, she realizes that she truly loves Dimitri, and becomes ashamed of her cruelty. Her growing friendship with Alyosha leads her toward a path of spiritual redemption, and hidden qualities of gentleness and generosity emerge, though her fiery temper and pride remain intact.
Katerina Ivanovna (sometimes referred to as Katya) is Dmitri’s beautiful fiancée, despite his open forays with Grushenka. Her engagement to Dmitri is chiefly a matter of pride on both their parts, Dmitri having bailed her father out of a debt. Katerina is extremely proud and seeks to act as a noble martyr. Because of this, she cannot bring herself to act on her love for Ivan, and constantly creates moral barriers between him and herself.
Father Zosima is an Elder and spiritual advisor (starets) in the town monastery and Alyosha’s teacher. He is something of a celebrity among the townspeople for his reputed prophetic and healing abilities. His spiritual status inspires both admiration and jealousy among his fellow monks. Zosima provides a refutation to Ivan’s atheistic arguments and helps to explain Alyosha’s character. Zosima’s teachings shape the way Alyosha deals with the young boys he meets in the Ilyusha storyline.
Dostoevsky’s intent with the character of Zosima (as with Alyosha) was to portray the Church as a positive social ideal. The character was to some extent based on Father Ambrose of the Optina Monastery, who Dostoevsky had met on a visit to the monastery in 1878. For Zosima’s teachings in Book VI, “The Russian Monk”, Dostoevsky wrote that the prototype is taken from certain teachings of Tikhon of Zadonsk and “the naïveté of style from the monk Parfeny’s book of wanderings”.[12] The style and tone in Book VI, where Zosima narrates, is markedly different from the rest of the novel. V. L. Komarovich suggests that the rhythm of the prose is “a departure from all the norms of modern syntax, and at the same time imparts to the entire narration a special, emotional colouring of ceremonial and ideal tranquility.”[13]
Ilyusha (sometimes called Ilyushechka) is a local schoolboy, and the central figure of a crucial subplot in the novel. Dimitri assaults and humiliates his father, the impoverished officer Captain Snegiryov, who has been hired by Fyodor Pavlovich to threaten Dmitri over his debts, and the Snegiryov family is brought to shame as a result.
The opening of the novel introduces the Karamazov family and relates the story of their distant and recent past. The details of Fyodor Pavlovich’s two marriages, as well as his indifference to the upbringing of his three children, is chronicled. The narrator also establishes the widely varying personalities of the three brothers and the circumstances that have led to their return to their father’s town. The first book concludes by describing the mysterious Eastern Orthodox tradition of the Elders. Alyosha has become devoted to the Elder at the local monastery.
Book Two begins as the Karamazov family arrives at the monastery so that the Elder Zosima can act as a mediator between Dmitri and his father in their dispute over the inheritance. It was the father’s idea, apparently as a joke, to have the meeting take place in such a holy place in the presence of the famous Elder. Fyodor Pavlovich’s deliberately insulting and provocative behaviour destroys any chance of conciliation, and the meeting only results in intensified hatred and a scandal. This book also contains a scene in which the Elder Zosima consoles a woman mourning the death of her three-year-old son. The poor woman’s grief parallels Dostoevsky’s own tragedy at the loss of his young son Alyosha.
The third book provides more details of the love triangle among Fyodor Pavlovich, his son Dmitri, and Grushenka. Dmitri hides near his father’s home to see if Grushenka will arrive. His personality is explored in a long conversation with Alyosha. Later that evening, Dmitri bursts into his father’s house and assaults him. As he leaves, he threatens to come back and kill him. This book also introduces Smerdyakov and his origins, as well as the story of his mother, Lizaveta Smerdyashchaya. At the conclusion of this book, Alyosha is witness to Grushenka’s humiliation of Dmitri’s betrothed Katerina Ivanovna.
This section introduces a side story which resurfaces in more detail later in the novel. It begins with Alyosha observing a group of schoolboys throwing rocks at one of their sickly peers named Ilyusha. When Alyosha admonishes the boys and tries to help, Ilyusha bites Alyosha’s finger. It is later learned that Ilyusha’s father, a former staff-captain named Snegiryov, was assaulted by Dmitri, who dragged him by the beard out of a bar. Alyosha soon learns of the further hardships present in the Snegiryov household and offers the former staff captain money as an apology for his brother and to help Snegiryov’s ailing wife and children. After initially accepting the money with joy, Snegiryov throws it to the ground and stomps it into the mud, before running back into his home.
Here, the rationalist and nihilistic ideology that permeated Russia at this time is defended and espoused by Ivan Karamazov while meeting his brother Alyosha at a restaurant. In the chapter titled “Rebellion”, Ivan proclaims that he rejects the world that God has created because it is built on a foundation of suffering. In perhaps the most famous chapter in the novel, “The Grand Inquisitor”, Ivan narrates to Alyosha his imagined poem that describes an encounter between a leader from the Spanish Inquisition and Jesus, who has made his return to Earth. The opposition between reason and faith is dramatised and symbolised in a forceful monologue of the Grand Inquisitor who, having ordered the arrest of Jesus, visits him in prison at night.
Why hast Thou come now to hinder us? For Thou hast come to hinder us, and Thou knowest that…We are working not with Thee but with him [Satan]…We took from him what Thou didst reject with scorn, that last gift he offered Thee, showing Thee all the kingdoms of the earth. We took from him Rome and the sword of Caesar, and proclaimed ourselves sole rulers of the earth…We shall triumph and shall be Caesars, and then we shall plan the universal happiness of man.
The Grand Inquisitor accuses Jesus of having inflicted on humankind the “burden” of free will. At the end of the Grand Inquisitor’s lengthy arguments, Jesus silently steps forward and kisses the old man on the lips. The Inquisitor, stunned and moved, tells him he must never come there again, and lets him out. Alyosha, after hearing the story, goes to Ivan and kisses him softly on the lips. Ivan shouts with delight. The brothers part with mutual affection and respect.
The sixth book relates the life and history of the Elder Zosima as he lies near death in his cell. Zosima explains that he found his faith in his rebellious youth, after an unforgivable action toward his trusted servant, consequently deciding to become a monk. Zosima preaches people must forgive others by acknowledging their own sins and guilt before others. He explains that no sin is isolated, making everyone responsible for their neighbor’s sins. Zosima represents a philosophy that responds to Ivan’s, which had challenged God’s creation in the previous book.
The book begins immediately following the death of Zosima. It is a commonly held perception in the town and the monastery that true holy men’s bodies are incorrupt, i.e., they do not succumb to putrefaction. Thus, the expectation concerning the Elder Zosima is that his deceased body will not decompose. It therefore comes as a great shock that Zosima’s body not only decays, but begins the process almost immediately following his death. Within the first day, the smell is already unbearable. For many this calls into question their previous respect and admiration for Zosima. Alyosha is particularly devastated by the sullying of Zosima’s name due to nothing more than the corruption of his dead body. One of Alyosha’s companions in the monastery—Rakitin—uses Alyosha’s vulnerability to set up a meeting between him and Grushenka. However, instead of Alyosha becoming corrupted, he acquires new faith and hope from Grushenka, while Grushenka’s troubled mind begins the path of spiritual redemption through his influence: they become close friends. The book ends with the spiritual regeneration of Alyosha as he embraces and kisses the earth outside the monastery (echoing, perhaps, Zosima’s last earthly act before his death) and cries convulsively. Renewed, he goes back out into the world, as his Elder instructed.
This section deals primarily with Dmitri’s wild and distraught pursuit of money for the purpose of running away with Grushenka. Dmitri owes money to his fiancée Katerina Ivanovna, and will believe himself to be a thief if he does not find the money to pay her back before embarking on his quest for Grushenka. Dmitri approaches Grushenka’s benefactor, Samsonov, who sends him to a neighboring town on a fabricated promise of a business deal. All the while Dmitri is petrified that Grushenka may go to his father and marry him because of his wealth and lavish promises. When Dmitri returns from his failed dealing in the neighboring town, he escorts Grushenka to her benefactor’s home, but later discovers that she has deceived him and left early. Furious, he runs to his father’s home with a brass pestle in his hand, and spies on him from the window. He takes the pestle from his pocket. There is a discontinuity in the action, and Dmitri is suddenly running from his father’s property. The servant Gregory tries to stop him, yelling “Parricide!”, but Dmitri hits him in the head with the pestle. Dmitri, thinking that he has killed the old man, tries to attend to the wound with his handkerchief, but gives up and runs away.
Dmitri is next seen in a daze on the street, covered in blood, with a pile of money in his hand. He soon learns that Grushenka’s former betrothed has returned and taken her to a nearby lodge. Upon learning this, Dmitri loads a cart with food and wine and pays for a huge orgy to finally confront Grushenka in the presence of her old flame, intending all the while to kill himself at dawn. The “first and rightful lover” is a boorish Pole who cheats the party at a game of cards. When his deception is revealed, he flees, and Grushenka soon reveals to Dmitri that she really is in love with him. The party rages on, and just as Dmitri and Grushenka are making plans to marry, the police enter the lodge and inform Dmitri that he is under arrest for the murder of his father.
Book Nine introduces the details of Fyodor Pavlovich’s murder and describes the interrogation of Dmitri, who vigorously maintains his innocence. The alleged motive for the crime is robbery. Dmitri was known to have been completely destitute earlier that evening, but is suddenly seen with thousands of rubles shortly after his father’s murder. Meanwhile, the three thousand rubles that Fyodor Pavlovich had set aside for Grushenka has disappeared. Dmitri explains that the money he spent that evening came from three thousand rubles that Katerina Ivanovna gave him to send to her sister. He spent half that at his first meeting with Grushenka—another drunken orgy—and sewed up the rest in a cloth, intending to give it back to Katerina Ivanovna. The investigators are not convinced by this. All of the evidence points toward Dmitri; the only other person in the house at the time of the murder, apart from Gregory and his wife, was Smerdyakov, who was incapacitated due to an epileptic seizure he suffered the day before. As a result of the overwhelming evidence against him, Dmitri is formally charged with the murder and taken away to prison to await trial.
Boys continues the story of the schoolboys and Ilyusha last referred to in Book Four. The book begins with the introduction of the young boy Kolya Krasotkin. Kolya is a brilliant boy who proclaims his atheism, socialism, and beliefs in the ideas of Europe. Dostoevsky uses Kolya’s beliefs, especially in a conversation with Alyosha, to satirize his Westernizer critics by putting their words and beliefs in the mouth of a young boy who doesn’t really understand what he is talking about. Kolya is bored with life and constantly torments his mother by putting himself in danger. As part of a prank Kolya lies between railroad tracks as a train passes over and becomes something of a legend for the feat. All the other boys look up to Kolya, especially Ilyusha. Since the narrative left Ilyusha in Book Four, his illness has progressively worsened and the doctor states that he will not recover. Kolya and Ilyusha had a falling out over Ilyusha’s maltreatment of a local dog: Ilyusha had fed it a piece of bread in which he had placed a pin, at the bidding of Smerdyakov. But thanks to Alyosha’s intervention the other schoolboys have gradually reconciled with Ilyusha, and Kolya soon joins them at his bedside. It is here that Kolya first meets Alyosha and begins to reassess his nihilist beliefs.
Book Eleven chronicles Ivan Fyodorovich’s influence on those around him and his descent into madness. It is in this book that Ivan meets three times with Smerdyakov, desperately seeking to solve the riddle of the murder and whether Smerdyakov, and consequently he himself, had anything to do with it. In the final meeting Smerdyakov confesses that he had faked the fit, murdered Fyodor Pavlovich, and stolen the money, which he presents to Ivan. Smerdyakov expresses disbelief at Ivan’s professed ignorance and surprise. Smerdyakov claims that Ivan was complicit in the murder by telling Smerdyakov when he would be leaving Fyodor Pavlovich’s house, and more importantly by instilling in Smerdyakov the belief that, in a world without God, “everything is permitted.” The book ends with Ivan having a hallucination in which he is visited by the devil, in the form of an idle and parasitic former ‘gentleman’, who torments him by personifying and caricaturing his thoughts and ideas. The nightmare is interrupted by a knocking at the window: it is Alyosha, who has come to inform him that Smerdyakov has hanged himself. Although the Devil disappears, Ivan remains in a delirium and converses irrationally. Alyosha is shocked at his brother’s condition and tries to pacify him, but Ivan’s raving becomes increasingly incoherent. Eventually he falls into a deep sleep.
This book details the trial of Dmitri Karamazov for the murder of his father. The courtroom drama is sharply satirized by Dostoevsky. The men in the crowd are presented as resentful and spiteful, and the women as irrationally drawn to the romanticism of Dmitri’s love triangle with Katerina and Grushenka. Ivan’s madness takes its final hold over him and he is carried away from the courtroom after his attempt to give evidence about Smerdyakov descends into incomprehensible raving. The turning point in the trial is Katerina’s damning testimony. Shocked by Ivan’s madness, she passionately defends him and abandons her ‘honourable’ approach to Dimitri. She produces a letter drunkenly written by Dmitri saying that he would kill his father. The section concludes with lengthy and impassioned closing remarks from the prosecutor and the defence counsel and the verdict that Dmitri is guilty.
The final section opens with discussion of a plan developed for Dmitri’s escape from his sentence of twenty years of hard labor in Siberia. The plan is never fully described, but it seems to involve Ivan and Katerina bribing some guards. Alyosha cautiously approves, because he feels that Dmitri is not emotionally ready to submit to such a harsh sentence, that he is innocent, and that no guards or officers would suffer for aiding the escape. Dmitri and Grushenka plan to escape to America and work the land there for several years, and then return to Russia under assumed American names, because they cannot imagine living without Russia. Dmitri begs for Katerina to visit him in the hospital, where he is recovering from an illness, before he is due to be taken away. When she does, Dmitri apologizes for having hurt her; she in turn apologizes for bringing up the implicating letter during the trial. They agree to love each other for that one moment, and say they will love each other forever, even though both now love other people. The novel concludes at Ilyusha’s funeral, where Ilyusha’s schoolboy friends listen to Alyosha’s “Speech by the Stone”. Alyosha promises to remember Kolya, Ilyusha, and all the boys and keep them close in his heart, even though he will have to leave them and may not see them again until many years have passed. He implores them to love each other and to always remember Ilyusha, and to keep his memory alive in their hearts, and to remember this moment at the stone when they were all together and they all loved each other. Alyosha then recounts the Christian promise that they will all be united one day after the Resurrection. In tears, the twelve boys promise Alyosha that they will keep each other in their memories forever. They join hands, and return to the Snegiryov household for the funeral dinner, chanting “Hurrah for Karamazov!”
One of the novel’s central themes is the counterposition of the true spiritual meaning of the Orthodox Christian faith, particularly insofar as it is posited as the heart of Russian national identity and history, with the ideas and values emanating from the new doctrines of atheism, rationalism, socialism and nihilism. Not only were these ideas and values alien to Russia’s spiritual heritage, they were, in Dostoevsky’s opinion, actively working to destroy it, and moreover were becoming increasingly popular and influential, especially among Russia’s youth.[14] The theme had already been vividly depicted in all the earlier major novels, particularly Demons, but in The Brothers Karamazov Dostoevsky artistically represents and counterposes the two antithetical worldviews in archetypal forms — the character of Ivan Fyodorovich and his legend of The Grand Inquisitor, and the characters of Alyosha and the Elder Zosima in their expression and embodiment of a lived Christian faith.
The character of Ivan Fyodorovich, though he outwardly plays the role of devil’s advocate, is inwardly far from being resolved in his atheism. A constantly reappearing motif in the novel is his proposition that without faith in immortality, there is no such thing as virtue, and that if there is no God, everything is permitted. When Zosima encounters the idea in the meeting at the monastery, he doesn’t dispute it, but suggests to Ivan that since in all probability he doesn’t believe in the immortality of his own soul, his thoughts must be a source of torment to him: “But the martyr likes sometimes to divert himself with his despair, as it were driven to it by despair itself. Meanwhile … you divert yourself with magazine articles, and discussions in society, though you don’t believe your own arguments, and with an aching heart mock at them inwardly…. That question you have not answered, and it is your great grief, for it clamors for an answer.”[15] In his relations with Ivan, Alyosha consciously personifies the loving voice of faith that he knows lives in his brother’s soul, in opposition to the mocking voice of doubt that ultimately becomes personified in the nightmare of the Devil.[16] Alyosha says of Ivan “His mind is a prisoner of his soul. There is a great and unresolved thought in him. He is one of those who don’t need millions, they just need to get a thought straight.”[17]
Dostoevsky wrote to his editor that his intention with book V, “Pro and Contra”, was to portray “the seed of the idea of destruction in our time in Russia among the young people uprooted from reality”. This seed is depicted as: “the rejection not of God but of the meaning of His creation. Socialism has sprung from the denial of the meaning of historical reality and ended in a program of destruction and anarchism.”[18] In the chapter “Rebellion”, the rationale behind Ivan’s rejection of God’s world is expounded in a long dialogue with Alyosha, in which he justifies his atheism on the grounds of the very principle—universal love and compassion—that is at the heart of the Christian faith. The unmitigated evil in the world, particularly as it relates to the suffering of children, is not something that can be accepted by a heart steeped in love, so Ivan feels bound in his conscience to “humbly return the ticket” to God. The idea of the refusal of love on the grounds of love is taken further in the subsequent “Legend of the Grand Inquisitor”. In a long dialogue, in which the second participant (the returned Christ) remains silent for its entire duration, the Inquisitor rejects the freedom and spiritual beauty of Christ’s teaching as being beyond the capability of earthly humanity, and affirms instead the bread-and-chains materialism derived from the Devil’s Temptations as being the only realistic and truly compassionate basis for the government of men.[19] The Legend is Ivan’s confession of the struggle of “pro and contra”, in relation to the problem of faith, taking place within his own soul. According to Mikhail Bakhtin, “both the very form of its construction as The Grand Inquisitor’s dialogue with Christ and at the same time with himself, and the very unexpectedness and duality of its finale, indicate an internally dialogic disintegration at its ideological core.”[20]
With Book VI, “The Russian Monk”, Dostoevsky sought to provide the refutation of Ivan’s negation of God, through the teachings of the dying Elder, Zosima.[21] The dark world of the Inquisitor’s reasoning is juxtaposed with the radiant, idyllically stylized communications of the dying Elder and Alyosha’s renderings of his life and teachings.[22][23] Zosima, though suffering and near death, unreservedly communicates his love for those around him, and recounts the stories of the crucial moments in his progress along the spiritual path. Alyosha records these accounts for posterity, as well as the Elder’s teachings and discourses on various subjects, including: the significance of the Russian Monk; spiritual brotherhood between masters and servants; the impossibility of judging one’s fellow creatures; Faith, Prayer, Love, and Contiguity with Other Worlds; and the spiritual meaning of ‘hell’ as the suffering of being unable to Love. Dostoevsky based Zosima’s teachings on those of the 18th century Orthodox saint and spiritual writer Tikhon of Zadonsk, and constructed them around his own formulation of the essence of a true Christian faith: that all are responsible for all, and that “everyone is guilty before all and for everything, and therefore everyone is strong enough also to forgive everything for others”. He was acutely aware of the difficulty of the artistic task he had set himself and of the incompatibility of the form and content of his “reply” with ordinary discourse and the everyday concerns of his contemporaries.[24]
داستایوفسکی برادران کارامازوف
“Dostoevsky could hear dialogic relationships everywhere, in all manifestations of conscious and intelligent human life. Where consciousness began, there dialogue began also. Only purely mechanistic relationships are not dialogic, and Dostoevsky categorically denied their importance for understanding and interpreting life and the acts of man.”[25]
Throughout the novel, in the very nature of all the characters and their interactions, the freedom of the human personality is affirmed, in opposition to any form of deterministic reduction. The “physiologism” that is being attacked is identified in the repeated references to Claude Bernard, who becomes for Dimitri a despised symbol of the scientific reduction of the human soul to impersonal physiological processes. For Dimitri the word ‘Bernard’ becomes the most contemptuous of insults. References to Bernard are in part a response to Zola’s theories about heredity and environment, gleaned from Bernard’s ideas, which functioned as the ideological background to the Les Rougon-Macquart series of novels.[26]
Though the affirmation of freedom and rejection of mechanistic psychology is most openly and forcefully expressed through the character of Dimitri, as a theme it pervades the entire novel and virtually all of Dostoevsky’s other writings. Bakhtin discusses it in terms of what he calls the unfinalizability of Dostoevsky’s characters. In Dostoevsky, a fundamental refusal to be wholly defined by an external source (another person, a social interpretation, an ideology, a system of ‘knowledge’, or anything at all that places a finalizing limit on the primordial freedom of the living soul, including even death) is at the heart of the character. He sees this quality as essential to the human being, to being human, and in his most fiercely independent characters, such as Ivan and Dimitri in The Brothers Karamazov, Raskolnikov in Crime and Punishment, Nastasya Filippovna in The Idiot, or the Underground man in Notes From Underground, it is actively expressed in virtually all their words and deeds.[27] According to Bakhtin, for Dostoevsky:
A man never coincides with himself. One cannot apply the formula of identity A≡A. In Dostoevsky’s artistic thinking the genuine life of the personality takes place at the point of non-coincidence between a man and himself, at his point of departure beyond the limits of all that he is as a material being – a being that can be spied on, defined, predicted apart from its own will, “at second hand”. The genuine life of the personality is made available only through a dialogic penetration of that personality, during which it freely and reciprocally reveals itself.
Although written in the 19th century, The Brothers Karamazov displays a number of modern elements. Dostoevsky composed the book with a variety of literary techniques. Though privy to many of the thoughts and feelings of the protagonists, the narrator is a self-proclaimed writer; he discusses his own mannerisms and personal perceptions so often in the novel that he becomes a character. Through his descriptions, the narrator’s voice merges imperceptibly into the tone of the people he is describing, often extending into the characters’ most personal thoughts. There is no voice of authority in the story.[i] In addition to the principal narrator, there are several sections narrated by other characters entirely, such as the story of The Grand Inquisitor and Zosima’s confessions.
Dostoevsky uses individual styles of speech to express the inner personality of each person. For example, the attorney Fetyukovich (based on Vladimir Spasovich) is characterized by malapropisms (e.g. ‘robbed’ for ‘stolen’, and at one point declares possible suspects in the murder ‘irresponsible’ rather than innocent).[citation needed] Several plot digressions provide insight into other apparently minor characters. For example, the narrative in Book Six is almost entirely devoted to Zosima’s biography, which contains a confession from a man whom he met many years before. Dostoevsky does not rely on a single source or a group of major characters to convey the themes of this book, but uses a variety of viewpoints, narratives and characters throughout.
The Brothers Karamazov has had a deep influence on many public figures over the years for widely varying reasons. Admirers include scientists such as Albert Einstein,[28] philosophers Ludwig Wittgenstein[29] and Martin Heidegger,[30] as well as writers such as Virginia Woolf,[31] Cormac McCarthy,[32] Kurt Vonnegut,[33] Haruki Murakami,[34] and Frederick Buechner.[35]
British writer C.P. Snow writes of Einstein’s admiration for the novel: “The Brothers Karamazov—that for him in 1919 was the supreme summit of all literature. It remained so when I talked to him in 1937, and probably until the end of his life.”[36]
Sigmund Freud called it “the most magnificent novel ever written” and was fascinated with what he saw as its Oedipal themes. In 1928 Freud published a paper titled “Dostoevsky and Parricide” in which he investigated Dostoevsky’s own neuroses.[37] Freud claimed that Dostoevsky’s epilepsy was not a natural condition but instead a physical manifestation of the author’s hidden guilt over his own father’s death. According to Freud, Dostoevsky (and all other sons) wished for the death of his father because of latent desire for his mother; citing the fact that Dostoevsky’s epileptic fits began at age 18, the year his father died. It followed that more obvious themes of patricide and guilt, especially in the form of the moral guilt illustrated by Ivan Karamazov, were further literary evidence of his theory.
Franz Kafka felt indebted to Dostoevsky and The Brothers Karamazov for its influence on his own work. Kafka called himself and Dostoevsky “blood relatives”. Kafka felt immensely drawn to the hatred the brothers demonstrated toward their father in the novel, dealing with his version of the strained father-son relationship, such as he personally experienced, in many of his works (most explicitly in the short story “The Judgment”).[38]
James Joyce wrote:
[Leo] Tolstoy admired him but he thought that he had little artistic accomplishment or mind. Yet, as he said, ‘he admired his heart’, a criticism which contains a great deal of truth, for though his characters do act extravagantly, madly, almost, still their basis is firm enough underneath…. The Brothers Karamazov … made a deep impression on me … he created some unforgettable scenes [detail]…. Madness you may call it, but therein may be the secret of his genius…. I prefer the word exaltation, exaltation which can merge into madness, perhaps. In fact all great men have had that vein in them; it was the source of their greatness; the reasonable man achieves nothing.[39]
The philosopher Ludwig Wittgenstein is said to have read The Brothers Karamazov “so often he knew whole passages of it by heart”.[40] A copy of the novel was one of the few possessions Wittgenstein brought with him to the front during World War I.[40]
Martin Heidegger identified Dostoevsky’s thought as one of the most important sources for his early and best known book, Being and Time.[41] Of the two portraits Heidegger kept on the wall of his office, one was of Dostoevsky.[42]
According to philosopher Charles B. Guignon, the novel’s most fascinating character, Ivan Karamazov, had by the middle of the twentieth century become the icon of existentialist rebellion in the writings of existentialist philosophers Albert Camus and Jean-Paul Sartre.[42] Camus centered on a discussion of Ivan Karamazov’s revolt in his 1951 book Rebel. Ivan’s poem “The Grand Inquisitor” is arguably one of the best-known passages in modern literature due to its ideas about human nature, freedom, power, authority, and religion, as well as for its fundamental ambiguity.[42] A reference to the poem can be found in English novelist Aldous Huxley’s Brave New World Revisited and American writer David Foster Wallace’s novel Infinite Jest.
Nobel Prize laureate William Faulkner reread the book regularly, claiming it as his greatest literary inspiration next to Shakespeare’s works and the Bible. He once wrote that he felt American literature had produced nothing yet great enough that might compare to Dostoyevsky’s novel.[31]
In an essay on The Brothers Karamazov, written after the Russian Revolution and the First World War, Nobel Prize-winning author Hermann Hesse described Dostoevsky as not a “poet” but a “prophet”.[43] British writer W. Somerset Maugham included the book in his list of ten greatest novels in the world.[44]
Contemporary Turkish Nobel Prize-winning writer Orhan Pamuk said during a lecture in St. Petersburg that the first time he read The Brothers Karamazov, his life was changed. He felt Dostoyevsky, through his storytelling, revealed completely unique insight into life and human nature.[31]
American philosophical novelist Walker Percy said in an interview:[45]
I suppose my model is nearly always Dostoevsky, who was a man of very strong convictions, but his characters illustrated and incarnated the most powerful themes and issues and trends of his day. I think maybe the greatest novel of all time is The Brothers Karamazov which…almost prophesies and prefigures everything—all the bloody mess and the issues of the 20th century.
Pope Benedict XVI cited the book in the 2007 encyclical Spe Salvi.[46]
Soviet leader Joseph Stalin had read Dostoevsky since his youth and considered the author as a great psychologist. His copy of The Brothers Karamazov reveals extensive highlights and notes in the margins that he made while reading the work, which have been studied and analyzed by multiple researchers.[47][48] Russian president Vladimir Putin has described The Brothers Karamazov as one of his favorite books.[49]
According to Serbian state news agency Tanjug, Serbian president Aleksandar Vučić described Dostoevsky as his best-loved novelist, saying: “The Brothers Karamazov may be the best work of world literature.”[50] American First Lady Laura Bush has said she is an admirer of the novel.[51]
Although The Brothers Karamazov has been translated from the original Russian into a number of languages, the novel’s diverse array of distinct voices and literary techniques makes its translation difficult. Constance Garnett did the first English translation, in 1912.[52]
In 1958, David Magarshack and Manuel Komroff released translations of the novel, published respectively by Penguin and The New American Library of World Literature.[53] In 1976, Ralph Matlaw thoroughly revised Garnett’s work for his Norton Critical Edition volume.[54] This in turn was the basis for Victor Terras’ influential A Karamazov Companion.[55] Another translation is by Julius Katzer, published by Progress Publishers in 1981 and later re-printed by Raduga Publishers Moscow.
In 1990 Richard Pevear and Larissa Volokhonsky released a new translation; it won a PEN/Book-of-the-Month Club Translation Prize in 1991 and garnered positive reviews from The New York Times Book Review and the Dostoevsky scholar Joseph Frank, who praised it for being the most faithful to Dostoevsky’s original Russian.[56]
In The Oxford Guide to Literature in English Translations, academic Peter France comments on several translations of Dostoevsky’s work. In regard to Constance Garnett’s translations, he writes:[57]: 595–6
[Her] translations read easily…the basic meaning of the Russian text is accurately rendered on the whole. It is true, as critics such as Nikoliukin have demonstrated, that she shortens and simplifies, muting Dostoevsky’s jarring contrasts, sacrificing his insistent rhythms and repetitions, toning down the Russian colouring, explaining and normalizing in all kinds of ways…Garnett shortens some of Dostoevsky’s idiosyncrasy in order to produce an acceptable English text, but her versions were in many cases pioneering versions; decorous they may be, but they allowed this strange new voice to invade English literature and thus made it possible for later translators to go further in the search for more authentic voice.
On David Magarshack’s Dostoevsky translations, France says:[57]: 596
[I]t is not certain that Magarshack has worn as well as Garnett. He certainly corrects some of her errors; he also aims for a more up-to-date style which flows more easily in English…Being even more thoroughly englished than Garnett’s, Magarshack’s translations lack some of the excitement of the foreign.
On Andrew R. MacAndrew’s American version, he comments: “He translates fairly freely, altering details, rearranging, shortening and explaining the Russian to produce texts which lack a distinctive voice.”[57]: 596
On David McDuff’s Penguin translation:[57]: 596–7
McDuff carries this literalism the furthest of any of the translators. In his Brothers Karamazov the odd, fussy tone of the narrator is well rendered in the preface…At times, indeed, the convoluted style might make the reader unfamiliar with Dostoevsky’s Russian question the translator’s command of English. More seriously, this literalism means that the dialogue is sometimes impossibly odd—and as a result rather dead…Such ‘foreignizing’ fidelity makes for difficult reading.
On the Pevear and Volokhonsky’s translation, France writes:[57]: 597
Pevear and Volokhonsky, while they too stress the need to exhume the real, rough-edged Dostoevsky from the normalization practised by earlier translators, generally offer a rather more satisfactory compromise between the literal and the readable. In particular, their rendering of dialogue is often livelier and more colloquial than McDuff’s…Elsewhere, it has to be said, the desire to replicate the vocabulary or syntax of the Russian results in unnecessary awkwardness and obscurity.
In commenting on Ignat Avsey’s translation, he writes: “His not entirely unprecedented choice of a more natural-sounding English formulation is symptomatic of his general desire to make his text English…His is an enjoyable version in the domesticating tradition.”[57]: 597
This is a list of the unabridged English translations of the novel:[58][57]: 598
There have been several film adaptations of The Brothers Karamazov, including:
A Russian 12-episode miniseries was produced in 2009, and is considered to be as close to the book as possible.[63]
The 2013 Japanese TV drama Karamazov no Kyōdai is an adaptation of the book set in modern-day Japan[64][65] that was created by executive producer Sato Misato, screenwriters Ouka Shizuka and Takei Aya, and directors Tsuzuki Junichi, Murakami Shosuke, and Satō Genta.[66]
The Open University produced a version of “The Grand Inquisitor” in 1975 starring John Gielgud.[67]
“The Grand Inquisitor” was adapted for British television as a one-hour drama titled Inquisition. Starring Derek Jacobi as the inquisitor, it was first broadcast on Channel 5 on 22 December 2002.
A 30-episode drama series named Oulad El Moukhtar (“Mokhtar’s Sons”) was produced by Nabil Ayouch for Al Aoula in 2020. The adaptation of the book is set in Morocco, with some aspects changed to resemble the local Moroccan culture.[68]
کالای دیجیتال
خودرو، ابزار و تجهیزات صنعتی
مد و پوشاک
کالاهای سوپرمارکتی
اسباب بازی، کودک و نوزاد
داستایوفسکی برادران کارامازوف
محصولات بومی و محلی
زیبایی و سلامت
خانه و آشپزخانه
کتاب، لوازم تحریر و هنر
ورزش و سفر
/
کتاب شعر و ادبیات انتشارات ناهید
۴.۱
(۲۵۳)
۱۶۰ دیدگاه
۳ پرسش
۸۴% (۱۱۰) نفر از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند
ویژگیها
قطع :
رقعی
نوع جلد :
سلفون
گروه سنی :
بزرگسال
درخواست مرجوع کردن کالا در گروه کتاب شعر و ادبیات با دلیل “انصراف از خرید” تنها در صورتی قابل تایید است که کالا در شرایط اولیه باشد (در صورت پلمپ بودن، کالا نباید باز شده باشد).
برای سفارش بالای ۵۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای دیجیپلاس
فروشندگان این کالا
تهران بوک
۷۷.۸%
رضایت از کالا
عملکرد
خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
۸۴%
رضایت از کالا
عملکرد
داستایوفسکی برادران کارامازوف
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوچه کتاب استور
منتخب
۶۶.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوبوک استور
منتخب
۷۴.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتاب نفیس اصفهان
منتخب
عملکرد
عالی
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
۲۱ امتیاز دیجیکلاب
قیمت بهتری سراغ دارید؟
امکان تحویل اکسپرس
۲۴ ساعته، ۷ روز هفته
امکان پرداخت در محل
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
فروشندگان این کالا
تهران بوک
۷۷.۸%
رضایت از کالا
عملکرد
خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کتابسرای اشجع
منتخب
۸۴%
رضایت از کالا
عملکرد
خیلی خوب
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
ارسال فروشنده
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوچه کتاب استور
منتخب
۶۶.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کوبوک استور
منتخب
۷۴.۶%
رضایت از کالا
عملکرد
عالی
ارسال دیجیکالا از ۱ روز کاری دیگر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کالاهای مشابه
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
بررسی تخصصی
سه برادر سه داستان سه شخصیت
مشخصات
نویسنده
فئودور داستایفسکی
مترجم
صالح حسینی
شابک
۹۷۸۹۶۴۶۲۰۵۰۶۲
ناشر
انتشارت ناهید
موضوع
رمان تاریخی
قطع
رقعی
نوع جلد
سلفون
گروه سنی
بزرگسال
تعداد صفحه
۱۶۱۷
تعداد جلد
۲
وزن
۱۵۰۹ گرم
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
آیا این دیدگاه مفید بود؟
۰
۰
جنس کاغذ چیه لطفا؟؟؟؟
سلام کتاب چاپ کدام سال است
سلام
این قیمت هر دو جلد هست؟
کتاب برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی انتشارات ناهید دو جلدی
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
ارسال فروشنده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۳ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۱ عدد در انبار باقی مانده
تنها ۲ عدد در انبار باقی مانده
موجود در انبار دیجی کالا
رویه های بازگشت کالا
شناسه کالا: DKP-271658
تلفن پشتیبانی ۶۱۹۳۰۰۰۰ – ۰۲۱
۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم
اﻣﮑﺎن ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس
امکان پرداخت در محل
۷ روز ﻫﻔﺘﻪ، ۲۴ ﺳﺎﻋﺘﻪ
هفت روز ضمانت بازگشت کالا
ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ
با دیجیکالا
خدمات مشتریان
راهنمای خرید از دیجیکالا
یک خرید اینترنتی مطمئن، نیازمند فروشگاهی است که بتواند کالاهایی متنوع، باکیفیت و دارای قیمت مناسب را در مدت زمانی کوتاه به دست مشتریان خود برساند و ضمانت بازگشت کالا هم داشته باشد؛ ویژگیهایی که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا سالهاست بر روی آنها کار کرده و توانسته از این طریق مشتریان ثابت خود را داشته باشد.
تقریبا میتوان گفت محصولی وجود ندارد که دیجیکالا برای مشتریان خود در سراسر کشور فراهم نکرده باشد. شما میتوانید در تمامی روزهای هفته و تمامی شبانه روز یا در روزهای خاصی مثل حراج شگفت انگیز دیجیکالا که محصولات دارای تخفیف عالی میشوند، سفارش خود را به سادگی ثبت کرده و در روز و محدوده زمانی مناسب خود، درب منزل تحویل بگیرید. بعضی از گروههای اصلی و زیر مجموعههای پرطرفدار محصولات دیجیکالا شامل مواردی میشود که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم.
انواع گوشی موبایل از برندهای مختلفی مثل آیفون، گوشی سامسونگ، گوشی نوکیا، گوشی شیائومی، گوشی هواوی، و…، انواع کنسول بازی ps4 و ps5، انواع تبلتهای پرطرفدار مثل تبلت سامسونگ نوت 10، انواع هندزفری مثل هندزفری بی سیم، تلوزیون از برندهای مختلف مثل تلویزیون سامسونگ، سونی و…، انواع مانیتور، کیس، کیبورد، مودم از برندهای مختلف مثل مودم ایرانسل، آنتن و … تنها بخشی از محصولاتی هستند که زیر مجموعه کالای دیجیتال در دیجیکالا قرار دارند.
انواع خودروهای ایرانی و خارجی از برندهای مطرحی مثل هوندا، کیا و…، موتور سیکلت از برندهایی مثل کویر موتور و…، لوازم جانبی خودرو مثل سیستم صوتی تصویر، ضبط و…، لوازم یدکی مثل دیسک و صفحه کلاج و… و لوازم مصرفی خودرو مثل کفپوش سانا در این گروه قرار میگیرند.
محصولاتی مثل انواع لباس مثل لباس مجلسی زنانه و مردانه، لباس راحتی، لباس ورزشی، اکسسوری، کیف، کفش، عینک آفتابی، لباس زیر، شال و روسری و… جزو مواردی هستند که میتوانید آنها را از برندهای مطرح ایرانی و خارجی موجود در دیجی کالا مثل آدیداس، نایکی، دبنهامز، آلدو، درسا و… خریداری کنید.
در این دسته از کالاهای دیجیکالا، انواع لوازم بهداشتی و حمام کودک و نوزاد، انواع پوشاک و کفش، تبلت، اسباببازی، لوازم اتاق خواب کودک، لوازم ایمنی، لوازم شخصی و غذا خوری و … قرار میگیرد تا خرید را برای پدر و مادرها به کاری سریع و آسان تبدیل کند.
هر چیزی از مواد خوراکی که به آن نیاز دارید، در سوپرمارکت دیجیکالا پیدا میشود، محصولات پرطرفداری مثل کره بادامزمینی، عسل، سس، قهوه، زعفران، شکلات، انواع نان و … از برندهای معتبر و معروفی مثل نستله، نوتلا، استارباکس، مزمز، چی توز و … همگی در اختیار شما هستند و تا رسیدن به آشپزخانه شما تنها چند کلیک فاصله دارند.
انواع لوازم آرایش مثل لاک، رنگ مو، لوازم آرایش لب، چشم، صورت و… همگی در دیجیکالا موجود هستند. همچنین محصولات بهداشتی مثل انواع شامپو، کرم، ماسک صورت، ضد تعریق، ماسک مو و…، انواع لوازم شخصی برقی، ست هدیه، بهترین انواع عطر و اسپری، انواع زیورآلات طلا و نقره مثل سرویس طلا، سرویس نقره و… به همراه وسایل مراقبت شخصی طبی در گروه زیبایی و سلامت دیجیکالا قرار میگیرد. در این بخش برندهای مطرحی مثل اسنس، پنبه ریز، سینره و… حضور دارند.
یکی از متنوعترین بخشهای دیجیکالا، بخش لوازم خانه و آشپزخانه است که از محصولاتی مثل صندلی گیمینگ در بخش صندلیها گرفته تا انواع مبل راحتی، انواع آبگرمکن مثل آبگرمکن بوتان، لباسشوییهای متنوع مثل انواع لباسشویی اسنوا، شیرآلات مختلف مثل شیرآلات قهرمان و…، ظروف و همچنین لوازم برقی آشپزخانه مثل توستر و… را شامل میشود و امکان خریدی عالی را برای مشتریان فراهم کرده است. در بخش لوازم خانگی دیجیکالا، برندهای معتبری مثل تفال، اخوان، فیلیپس، ال جی، اسنوا، جی پلاس و… حضور دارند.
بخش هنر، کتاب، رمان و لوازم تحریر دیجیکالا نیز یکی از متنوعترین بخشهای این فروشگاه اینترنتی است. انواع کتاب و مجله، بازی، لوازم تحریر، سازهایی مثل پیانو، سنتور، هنگ درام و… با بهترین قیمتها و از بهترین برندها در دسترس شما قرار دارند.
هر نوع وسیله و لباس ورزشی که فکرش را کنید، انواع وسایل کمپینگ و کوهنوردی، ساک و قمقمه ورزشی و… در این بخش قرار میگیرند. همچنین شما میتوانید وسایل مد نظر خود را بر اساس نوع ورزش (آبی، هوازی، بدنسازی و…) در دستهبندیهای دیجیکالا پیدا کنید.
و در آخر دیجیکالا از طریق به فروش رساندن محصولات بومی و سنتی متفاوتی مثل انواع خوراکی، گلیم و گبه، ابزار و … تلاش کرده تا بین هنر ایرانی و متقاضیان آن کوتاهترین راه را پیدا کند. در این بخش شما میتوانید انواع محصولات از جمله ظروف زیبای مخصوص به سفره هفتسین و پذیرایی از مهمانان در روزهای نوروز، انواع آیینه و شمعدان و هر آن چیزی را که برای خلق زیبایی در روزهای بهاری به آن نیاز دارید، با قیمت مناسب و تنوع بسیار بالا انتخاب کنید. دیجیکالا همچنین برای اینکه حال و هوای عید را به اعضای خود هدیه کند، تقویم ۱۴۰۱، انواع ایده عکس پروفایل عید نوروز، آهنگهای عید نوروز و موزیکهای شاد بهاری، وسایل مربوط به خانهتکانی و انواع لباس های عید را برای شما فراهم کرده است تا بتوانید در کنار خرید خود، از این حال و هوای تازه نهایت لذت را ببرید.
در راستای توجه ویژه به شفافیت به عنوان یکی از اصلیترین ارزشهای محوری دیجیکالا، با شروع سال ۱۳۹۸ داستانپردازی با دادههای آماری و ارائه گزارشهای سالانه آغاز شد. مسیری که دستاورد آن تا امروز چندین گزارش سالانه و تخصصی مثل گزارش سالانه ۱۳۹۸، گزارش سالانه ۱۳۹۹ و گزارش سالانه ۱۴۰۰ دیجیکالا هستند. علاوه بر این، گزارش منابع انسانی سال ۱۳۹۹، گزارش منابع انسانی سال ۱۴۰۰ و همچنین گزارش کتاب دیجیکالا، از دیگر گزارشهای تخصصی دیجیکالا به حساب میآیند. انتشار این گزارشها امکان رصد شفافتر و دقیقتر خدمات دیجیکالا را فراهم میکند، وضعیت بازار آنلاین کشور را به نمایش میگذارد و به تمامی کسبوکارهای ایرانی کمک میکند تا با فرایندهای فروش و عرضه آنلاین کالاهای خود بیشتر آشنا شوند.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.داستایوفسکی برادران کارامازوف
داستان های او، یکی از اصلی ترین پایه های ادبیات روسیه را تشکیل می دهند.
«شبهای روشن» نیز مانند همهی شاهکارهای داستایفسکی، از منظری انسانی و روانشناسانه پرداخت شده است.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
برای خرید و دانلود کتاب برادران کارامازوف (جلد اول) نوشته فئودور داستایفسکی و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانوادهای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزشهای نظامی میدید، اما خودش به ادبیات علاقهی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشتههای اولیهی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بیثبات ترسیم میکنند.
فئودور داستایفسکی، یکی از تاثیرگذارترین رماننویسان جهان است که در طول زندگیاش در زادگاه خود بسیار مشهور بود و اکنون نیز در جهان کمتر کسی او را نمیشناسد. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است به نحوی که سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند. عمده داستانهای او همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است عصیان زده، بیمار و روانپریش.
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ نخستین رمان خود به نام بیچارگان را نوشت که داستانی دربارهی کارگران فقیر دولتی بود و مورد تشویق یک منتقد خوشنام واقع شد، اما رمان دوم داستایوفسکی، همزاد (۱۸۴۶) و همچنین نوشتههای بعدی او طی دههی ۱۸۴۰ با استقبال چندانی مواجه نشدند. با این حال همزاد امروزه به عنوان یکی از رمانهای جلوتر از زمان خود شناخته میشود. عدم موفقیت همزاد موجب شد زندگی داستایوفسکی از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۹ گرفتار بیهدفی شده و همچنین دستنوشتههایش بیشتر شبیه تجربههایی با فرمهای مختلف به نظر برسند.
در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه «مردم فقیر» را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «خانم صاحبخانه» را نوشت.داستایوفسکی برادران کارامازوف
در فاصله سالهای ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۴ کتابهای «خاطرات خانه اموات» و «آزردگان» را به چاپ رساند. در ۱۸۶۶ «جنایت و مکافات» را نوشت و در اکتبر همان سال رمان «قمارباز» را در ۲۶ روز نوشت.
نوشتن «ابله» را در ۱۸۶۹ به پایان رساند و «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال نوشت.
در ژوئیه ۱۸۷۱ «جنزدگان»، در زمستان ۱۸۷۵ «جوان خام» و در طول سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰، «برادران کارامازوف» را نوشت.
در رمانهای او درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و همچنین مسائل پیچیدهی روانی به چشم میخورد. نفوذ روانشناختی نوشتههای داستایفسکی به تاریکترین حفرههای روح انسانها، تاثیری بیسابقه بر ادبیات قرن بیستم گذاشت، تا جایی که بسیاری او را یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میخوانند. تخصص او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونهای که منجر به جنون، قتل و خودکشی میشود و همچنین در کشف احساساتی مانند تحقیر، خودویرانگری، سلطهی ظالمانه و خشم قاتل منجر به تصویرسازیهایی در رمانهایش شده که آنها را در دل تاریخ ادبیات ماندگار کردهاند.
فئودور داستایفسکی پس از فرستادن فصل آخر برادران کارامازوف برای ناشرش، در ۲۸ ژانویهی ۱۸۸۱ در سن پطرزبورگ چشم از جهان فروبست. او در زمان مرگش بر قلهی ادبیات روسیه قرار داشت و بسیاری از مردم روسیه در سوگ از دست دادن او فرو رفتند. داستایوفسکی در زمان مرگش در اروپا نیز تا حدی شناخته شده بود و امروزه نیز در حوزههای ادبی، سینمایی و ادبی استقبال زیادی از آثار او میشود.
براردان کارامازوف مشهورترین نوشتهی فئودور داستایفسکی یک رمان کلاسیک بلند معمولی نیست. داستایفسکی در برادران کارامازوف به شرح ماجرای غیرعادی قتل یک پدر و اتهام به پسرش میپردازد.
این اثر شاهکاری است که برخی از منتقدان آن را نهتنها متعلق به ملت روسیه بلکه متعلق به همه ملتهای جهان دانستهاند. برادران کارامازوف را در دو جلد با ترجمهی پرویز شهدی میخوانید.
فئودو داستایفسکی این اثر را تقریبا در پایان عمرش نوشت، دو سال پیش از مرگش، البته پیش از نوشتن و انتشار، سالها روی آن کار کرده بود. میگویند فئودور داستایفسکی داستان برادران کارامازوف را بر اساس ماجرایی واقعی که در زندان از زبان یک همبندی شنیده بود، نوشته است. داستان کشته شدن پدری و اتهام ناحق قتل، به پسری که هسته اصلی داستانش شد.
خانواده کارامازوف عبارتست از پدر، سه برادر از دو مادر و فردی معلول و دچار صرع که فرزند نامشروع یک مادر عقبمانده ذهنی است. افراد این خانواده همه غیرعادیاند و تعادل روانی ندارند. حتی برادر کوچکتر که به ظاهر جوانی آرام و فرشتهخو میآید. این عدم تعادل روانی نقطه مشترک همه آنها است. حتی افراد دیگر ماجرا هم نامتعادلند. از پیر یک صومعه گرفته تا وکیل و دادستان شهر. کل ماجرای این رمان شگفتانگیز هم درباره رابطه فئودور کارامازوف متمول و فاسد با سه پسرش و فرزند نامشروعش است، چهار فرزندی که همه از پدر متنفرند و تضادهای اخلاقی و رفتاری دارند و دائم در تلاش برای همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگرند و در نهایت هم پسر بزرگتر نقشه نابودی پدرش را میکشد اما برادر دیگری به دردسر میافتد.
در سراسر داستان، تمام صحنهها و دیالوگها دولایهاند، یکی لایهٔ رویی؛ یعنی آنچه ما بهظاهر میبینیم و میخوانیم، که لایهایست بسیار نازک و سطحی و گاه پیشپاافتاده و دیگری لایه زیرین که گاه چنان عمیق و رعبآور است که لرزه به اندام آدم میاندازد. این اثر در چارچوب یک رمان کلاسیک متداول نمیگنجد و چیزی فراتر از آن است چون محدود به زمان و مکان خودش نمیشود.
برادران کارامازوف رمانی پیچیده است که مباحث عمیق الهی، فلسفی و اخلاقی را مطرح میکند. بسیاری از اندیشمندان مانند فروید، هایدگر، کورت ونگات و ویتگنشتاین این اثر را ستوده و در ردیف بهترین آثار ادبی جهان دانستهاند.
اگر دوست دارید از بهترین آثار ادبی جهان، داستانی با مایههای روانکاوانه بخوانید، کتاب برادران کارامازوف گزینهی مناسبی است. این اثر همچنین میتواند توجه علاقهمندان به ادبیات روسیه را نیز به خود جلب کند.
فئودور
داستایوفسکی نویسندهی مشهور و تاثیرگذار روسی
بود. روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان از ویژگیهای منحصربهفرد
کتابهای داستایوفسکی است. بسیاری از منتقدان او را بهعنوان بزرگترین
نویسنده روانشناختی جهان میشناسند.
او در بیشتر داستانهای
خود درمورد سرگذشت مردمانی عصیان زده، بیمار و روانپریش است. او در ابتدا برای
زندگی به کار ترجمه پرداخت. اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش
شیلر نمونههایی از کارهای ترجمه او است. در سال 1843 با درجه افسری از دانشکدهی
نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ پیدا کرد، تا تابستان سال
1844 که سهم ارثی پدریاش به خاظر ولخرجیهای متفاوت تمام شد و اورژنی گرانده را
ترجمه کرده و همان سال از ارتش استعفا داد. در زمستان 1855 رمان کوتاه بیچارگان را
نوشت و این گونه وارد محافل نویسندگان و ساختارشکنان بزرگ در شهر سنتپترزبورگ شد
و شهرتی برای خود کسب کرد. دو سال بعد داستانهای همزاد، آقای پروخارچین و زن
صاحبخانه را نوشت. یک جاسوس پلیس بهصورت مخفیانه وارد محافل و جلسات آنان شد و
موضوعات بحث آنها را به مقامات روسیه گزارش داد و او در روز 22 آوریل 1849 به جرم
براندازی حکومت دستگیر شد. دادگاه برای او تقاضای حکم اعدام کرد که تا پای چوبه
دار هم رفت اما مشمول به تخفیف شد و به چهار سال حبس در زندان و سپس خدمت در لباس
سرباز ساده تغییر یافت. در زمان تبعید و زندان به حملات صرع که تا پایان عمر
گرفتارش بود دچار شد و سرانجام در فوریه سال 1881 بر اثر خونریزی ریه درگذشت.
رمان یادداشتهای
زیرزمینی او اولین نوشته ادبی اگزیستانسیالیسم در جهان است. در اکثر داستانهای او
مثلث عشقی دیده میشود که یعنی خانمی میان عشق دو مرد و یا آقایی میان عشق دو زن
قرار گرفته است. در بین این اتفاقات و درون کتابهای داستایوفسکی بسیاری از
مسائل روانشناسانه که به عنوان روانکاوی معرفی میشود، بیان میشوند. شاید بتوانیم
بگوییم مشهورترین دیدگاه دوستایوفسکی که از زبان یکی از شخصیتهای رمان
برادران کارامازوف بیان میشود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد،
همهچیز مجاز است».
ممکن است بعضی از خوانندگان تصور کنند که این قهرمان کم سن و سالم، جوانی است بیمارگونه که تا مرحلهٔ خلسه پیش رفته، با بنیهای ضعیف، رنگِپریده، جوانکی نزار و رنجور. برعکس، آلیوشا در آن موقع جوانی نوزدهساله بود، با قامتی متناسب، گونههای گلانداخته، نگاه آرام و بیخدشه که نشانهٔ سلامتی جسمی و روحی کامل او بود. در آن سن خیلی هم زیبا بود، با اندام کشیده، قدی بلندتر از حد معمول، موهای بلوطیرنگ، با صورتی بیضیشکل و منظم، اگرچه کمی کشیده، چشمهای خاکستری تیره و درخشان، با فاصلهای نسبتاً زیاد از هم، بسیار متفکر، با ظاهری آرام. شاید کسانی پیدا شوند که بگویند گونههای گل انداخته دلیلی برای متعصب یا صوفیمسلکنبودن نیست؛ ولی بهنظر من، آلیوشا از هرکس دیگری واقعگراتر بود. آه، البته، در صومعه مطلقاً به معجزه ایمان داشت؛ ولی باز هم بهنظر من از آن معجزه یا معجزههایی که آدم واقعگرایی را به یقین و ایمان کامل میرساند. یک حقیقتبین واقعی اگر مذهبی نباشد، همیشه این نیرو و استعداد را در خودش سراغ دارد که منکر معجزه شود. حتی اگر هم جلو روی خودش رخ بدهد، بیشتر تمایل دارد چشمها و حواسش را مقصر بداند که اشتباه دیده یا حس کردهاند تا اینکه واقعیت را بپذیرد. از طرفی، اگر هم بپذیرد، آن را امری طبیعی خواهد پنداشت که تا آن موقع از آن بیاطلاع بوده است. اگر آدم واقعگرا سرانجام چنین امری را بپذیرد، باز هم بهدلیل حقیقتبینیاش است که میتواند حقیقت را تشخیص دهد و قبول کند. توماسِ حواری میگفت تا چیزی را به چشمش نبیند قبول نمیکند، موقعی هم که آن را دید گفت: «خدایا، پروردگارا!» آیا معجزه باعث شده بود او چنین حرفی بزند؟ احتمالش خیلی زیاد است که او به این خاطر واقعیت را پذیرفته که میخواسته قبول کند، یا شاید هم پیش از آن در عمق وجودش به این موضوع اعتقاد داشته ولی بهظاهر میگفته: «تا نبینم، باور نمیکنم.»
ممکن است گفته شود آلیوشا بیعقل یا عقبماندهٔ ذهنی بوده که تحصیلاتش را بهپایان نرسانده است و از اینگونه حرفها. اینکه تحصیلاتش را ناتمام گذاشته درست است؛ ولی اگر نسبت بیعقلی یا حماقت به او داده شود، خیلی بیانصافانه است. فقط یکبار دیگر آنچه را پیش از این گفتهام تکرار میکنم: «اگر قدم به این راه گذاشته به این علت است که تنها راهی بوده که مورد توجهش قرار گرفته و به ناگهان توانسته راهحلی دلخواه برای آرامش روحش پیدا کند، روحی که آرزو داشت از ظلمات بگریزد و بهسوی روشنایی برود.» این موضوع را هم در نظر داشته باشید که او نوجوانی است در دوران ما؛ یعنی با سرشتی درستکار و نجیب، هواخواه حقیقتی که همواره دنبالش بوده و حالا آن را در این طریق یافته است و باورداشتن آن مستلزم این بوده که بیدرنگ و با تمام وجودش در آن قدم گذارد، شرط قدمگذاشتن در این راه هم آزمایشی سریع و قاطعانه بوده که همهچیزش، حتی جانش را هم برای رسیدن به مقصود فدا کند.
بگذریم از اینکه این جوانها بدبختانه نمیدانند که جانفداکردن در این راه یا راههایی شبیه به آن، شاید میان سایر آزمایشها آسانترینشان باشد، حال آنکه بهطور مثال اگر همهٔ دوران جوانی پرشور و شوقش را وقف پنج شش سال تحصیلات سنگین و دشوار کندحتی اگر به این نیت باشد که نیروی جوانیاش را به دو نیم کرده و نیمی از آن را در خدمت این حقیقت و همین تلاش بگذارد که خودش را موظف به انجام آن کرده ـچنین ازخودگذشتگیای بالاتر از توش و توان بسیاری از این جوانهاست. تنها کاری که آلیوشا کرده این است که راهی را خلاف راهی که همهٔ مردم برمیگزینند، انتخاب کرده؛ ولی با همان اقدام سریع و با همان شور و علاقهای که دیگران در راههای انتخابی دیگر از خود نشان میدهند، بهمجردی که بهطور جدی به این موضوع اندیشیده، بهوجود خدا و فناناپذیری روح ایمان آورده است، بعد هم طبعاً بیدرنگ به خودش گفته: «من میخواهم برای فناناپذیری زندگی کنم، هیچ نوع سازشکاری و کنارآمدنی را هم نمیپذیرم.» بههمینترتیب اگر به این نتیجه رسیده بود که خدا و فناناپذیری بیمعنی است و وجود ندارد، بیدرنگ کافر میشد و به سوسیالیسم رو میآورد (چون سوسیالیسم فقط به مسئلهٔ کارگران یا طبقهٔ فقیرتر جامعه نمیپردازد؛ بلکه موضوع انکار وجود خدا و بیدینی بهشکل جدید فعلیاش هم در آن مطرح است، موضوع ساختن برج بابل است بدون کمک خدا، نه برای اینکه به آسمان دست یابند؛ بلکه آسمان را بیاورند روی زمین تا در دسترس همه قرار بگیرد). برای آلیوشا عجیب و حتی ناممکن بود که بشود مانند گذشته زندگی کرد.
انقدر افراد مختلفی درباره این کتاب و اثار داستایفسکی حرف زدن و تعریف کردن که دیگه لازم به تعریف من نیست ……. ترجمه اقای شهدی و ترجمه خانم لادن مدیر بسیار کامل و قابل فهمه ……. خیلیا به دلیل زیاده
خط به خط کتاب جالب و خواندنی هست، با خواندن کتاب متوجه گذر زمان نمی شوید. ترجمه عالی.
جلد اول چرا ، وقتی الکترونیکه تک جلدی مناسب تره . کتابایی چندهزارصفحه ایم تکجلدی گذاشتین ، این چرا دوجلدی !
واقعا کتاب بی نظیری بود،ترجمه هم بسیار عالی بود.
من که بیشتر احساس می کردم دارم فیلم می بینم،خسلی لذت بردم
از بهترینها که به اندازهی کافی طولانی نیست!
اونقدری تحلیل، تعریف و تمجید از این کتاب وجود داره که نیازی نیست تو کامنتها دنبال دیدگاهی مثبت بقیه باشید. خوندن این کتاب رو حتماً مدنظر داشته باشید.
ترجمهی پرویز شهدی هم خوب و
داستایوفسکی توی شخصیت پدرازی عالی هست طوری که فرد فردِ توی داستان رو باهاش همدردی میکنید. کلا به نظر من ادبیات روس خیلی نزدیک به ماست؛ادم هاش شبیه ادم های اطرافمونن همون احساساتِ تند و گاها بدون منطق و نه
چقدر برادران کارامازوف قشنگه واقعا لذت میبرم ازش هرچی به اواخر کتاب میرم مفهومی تر میشه واقعا داستایوسکی تحسین برانگیزه چطور میتونه کلی شخصیت خلق کنه و تمام شخصیت ها یک شخصیت متضاد داشته باشند و در عین حال بسیار
بهترین کتابی ک تاکنون خوندم.
دمش گرم براستی.
بسیار دل پسند و ژرف. بسیار شورانگیز و گیرا و پر از نقد ب چیزهای مهم. سپاس تو را داستایوفسکی بزرگ
کسی این کتابو نخونده باشه نمی تونه درک کنه داستایوفسکی کی بوده.
جالبه این کتاب
من صوتیشو گوش دادم باصدای آقای سلطان زاده فوق العادس کتاب شماراباخودش میبرد و نمیتونید رهاش کنید مثل اینکه اسمان همه جای دنیا یکرنگ است ادمها همان ادمها باهمان روحیات و درونیاتند فقط زبان و شکلمان فرق میکند.
فکر میکنم ترجمه ی این کتاب یکی از بهترین ترجمه های موجود هست. من چون این کتاب رو داشتم ( البته با یه ترجمه ی دیگه ) کتاب نفوس مرده رو از این مترجم خریدم.
طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را میتوانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آنها را بخوانید. در طاقچه کتابهای روانشناسی، رمان و داستان، کتابهای تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.
© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.
فهرست مطالب
برادران کارامازوف آخرین رمانی بود که فئودور داستایوفسکی، رماننویس بزرگ روسی، نوشت و تمام انرژی و شور آخرین کلمات یک مرد را دارد.به طور کلی یکی از بهترین رمانهایی است که تا به حال نوشته شده است.
خلاصه داستان این رمان حول محور قتل شاید یکی از نفرت انگیزترین شخصیتهایی است که تا کنون خلق شده است، یعنی فئودور کارامازوف، پدر برادران کارامازوف.
داستایوفسکی از این طرح داستان به عنوان ساختار اساسی برای ارائه فلسفه عمل میکند و سؤالات واقعاً بزرگی را مطرح میکند. مثل این که آیا ما اراده آزاد داریم؟ آیا خدا وجود دارد؟ چرا انسان باید رنج بکشد؟ ماهیت طبیعت انسان چیست؟ آیا عقل انسان محدودیتهایی دارد؟ آیا ما مقید به قوانین اخلاقی هستیم؟ چگونه به خوشبختی برسیم؟
برای خواندن خلاصه کتاب این اثر برجسته با این مقاله همراه شوید.داستایوفسکی برادران کارامازوف
برادران کارامازوف، آخرین و احتمالاً بزرگترین رمان از داستایفسکی نویسندهٔ شهیر روسی است. برادران کارامازوف مشهورترین اثر داستایوفسکی است که نخستین بار به صورت پاورقی در سالهای ۸۰–۱۸۷۹ در نشریه پیامآور روسی منتشر شد.
داستایوفسکی برادران کارامازوف را به عنوان قسمت اول در یک پروژه رمان نویسی دو قسمتی در نظر گرفته بود. زمانی که او شروع به نوشتن رمان کرد، از قبل یک نویسنده مشهور بود، که نظراتش مورد توجه اشراف، سیاستمداران و ادبا بود.
این پروژه رمان دو قسمتی قرار بود پاسخ داستایوفسکی به پرسشهای سوزان زمانه باشد، اما متاسفانه زندگی به او مهلت نوشتن قسمت دوم رمان را نداد و این نویسنده بزرگ چهار ماه بعد از پایان انتشار کتاب اول درگذشت.
برادران کارامازوف، داستان فئودور کارامازوف و پسرانش آلیوشا، دیمیتری و ایوان است. همچنین داستان پدرکشی است که داستایوفسکی برای آشکار شدن آن مبارزه ای بین عشق و نفرت همراه با پیامدهای عمیق روانی و معنوی ارائه میکند.
در برادران کارامازوف، داستایوفسکی بر مضامین مذهبی و فلسفی مورد علاقه اش متمرکز است یعنی: منشأ شر، ماهیت آزادی، و میل به ایمان
این رمان بیشتر به خاطر سه فصل معروف است که ممکن است در زمره بزرگترین صفحات ادبیات غرب قرار گیرد. این سه فصل حاوی مطالبی است که بسیاری آن را قویترین استدلالهایی میدانند که تاکنون علیه خدا صورتبندی شده است.
اما داستایوفسکی آنها را به قصد رد چنین ادعاهایی گنجانده است تا بتواند واقعاً از مسیحیت دفاع کند. این یکی از بزرگترین پارادوکسهای آثار داستایوفسکی است که رمان عمیقاً مسیحی او بیش از آنکه حقش باشد از شیطان دفاع میکند.
این شاهکار ادبی مورد توجه سینماگران قرار گرفته است و چندین فیلم و اثر تلویزیونی برمبنای آن ساخته شده است که برخی از آنها عبارتند از : برادران کارامازوف (۱۹۵۸) یک فیلم اقتباسی. برادران کارامازوف (۱۹۶۴) یک اقتباس تلویزیونی بریتانیایی. براتیا کارامازوی (۱۹۶۹) فیلم دوران شوروی که نامزد اسکار شد.
فئودور کارامازوف: پدر برادران کارامازوف و مردی شرور و بداخلاق است. او فقط به لذتهای نفسانی و کارهای خودخواهانه علاقه دارد و اصلاً به پسرانش اهمیت نمیدهد.
دیمیتری کارامازوف: پسر اولین ازدواج فئودور و تنها پسری که انتظار دارد وقتی بزرگ شد ارثی داشته باشد. دیمیتری شخصیتی دارای اشتیاق دارد، پول خود را به آسانی خرج میکند، و خلق و خوی تندی دارد.
ایوان کارامازوف: پسر دوم از ازدواج دوم فئودور، شخصیت ایوان توسط عقل و منطق اداره میشود. او معتقد است که عقل پاسخی برای سوالات زندگی دارد. به نظر او عقل و احساس متضاد هم هستند، و او به سختی میتواند راهی برای همزیستی این دو پیدا کند.
آلیوشا کارامازوف : پسرم سوم و برادر تنی ایوان است. عشق به انسانیت بر آلیوشا حکومت میکند. او بسیار صلحجوتر و منفعلتر از برادرانش است. آلیوشا تلاش میکند به گونه ای زندگی کند که ثابت کند عشق به همسایه، عشق به خالق و عشق به زندگی بیشترین اهمیت را دارد.
اسمردیاکوف: این مرد بیچاره محصول یک رابطه جنسی یا تجاوز جنسی بین فئودور و یک زن کم هوش است که معروف به “لیزاوتای بدبو” بود. فئودور او را به عنوان آشپز استخدام میکند و با پسر نامشروعش بهتر از یک برده یا خدمتکار رفتار نمیکند.
گروشنکا او زن زیباروی شهر است که دیمیتری کارامازوف مصمم است او را به دست آورد و با او ازدواج کند. فئودور نیز بی شرمانه او را میخواهد و امیدوار است که محبت او را به خود جلب کند. او یکی از قویترین زنان رمانهای داستایوفسکی است که به طور کلی شامل شخصیتهای زن قوی میشود.
پدر زوسیما: کشیشی که به عنوان یک رهبر معنوی نقش مهمی در شهر دارد. برخی از دهقانان حتی گمان میکنند که او یک قدیس است و معجزات کوچکی دا رد. او استاد آلیوشا در صومعه است.
فئودور کارامازوف از همسر اولش یک پسر – دیمیتری – و از همسر دومش، دو پسر – ایوان و آلیوشا داشت. با این حال، هیچ یک از پسران کارامازوف در خانه خانواده بزرگ نشدند.
پس از مرگ مادرانشان، پدر زناکار مست شان، آنها را به اقوام مختلف سپرده است تا تمام انرژی و زمان خود را به عیاشیهای بدنام خود اختصاص دهد.
دیمیتری با باز شدن رمان روی سن میآید و از پدرش تقتاضای ارثیه ای که مادرش به جا گذاشته را میکند. درخواست او مورد تمسخر قرار میگیرد. کارامازوف پیر وانمود میکند که از هر گونه پول یا دارایی افسانهای که متعلق به دیمیتری باشد، بیاطلاع است.
با این حال، موضوع در اینجا به پایان نمیرسد. دیمیتری و پدرش خود را دشمنان خونی یکدیگر مییابند. زیرا علاوه بر نزاع بر سر ارث، به خاطر گروشنکا نیز با یکدیگر رقابت میکنند.
در نهایت پیشنهاد میشود که اگر قرار است در خانواده کارامازوف صلح برقرار شود، باید با هم به صومعه بروند و به پدر زوسیما، استاد آلیوشا، اجازه داوری و حل نزاعها را بدهند. ایوان، پسر روشنفکر کارامازوف، نیز آنها را تا جلسه همراهی میکند.
اما بازهم امید چندانی برای ایجاد آشتی در صومعه وجود نداشت. فئودور ابتذالهای مشمئزکننده معمول خود را به نمایش میگذارد و وقتی دیمیتری دیر میرسد، پسرش را به انواع انحطاط متهم میکند.
دیمیتری پاسخ میدهد که پدرش سعی کرده است گروشنکا را با وعده ۳۰۰۰ روبلی جذب خود کند و در میان فریادهایشان، پدر زوسیما تعظیم کرده و پاهای دیمیتری را میبوسد. این عمل به مشاجره پایان میدهد. همه در سکوت و شوک فرو میروند. در ادامه کارامازوف پیر صومعه را ترک میکند و به آلیوشا دستور میدهد که او نیز آنجا را ترک کند.
این کودک که مبتلا به صرع است، اکنون بزرگ شده و برای کارامازوف پیر آشپزی میکند. این کودک، اسمردیاکوف عجیب است که اخیراً حملات صرعش بیشتر شده است. جالب است که او از گفتگوی فلسفی با ایوان لذت میبرد.
روز بعد از ماجراهای پیش آمده در صومعه، آلیوشا به ملاقات پدرش میآید. اما در میانه راه توسط دیمیتری متوقف میشود. دیمیتری، پسر احساساتی و تکانشی کارامازوف به آلیوشا توضیح میدهد که از غم و اندوه بیمار شده است. دیمیتری مدتی پیش با دختری به نام کاترینا نامزد کرده و اخیراً ۳۰۰۰ روبل از او قرض گرفته است تا هزینه سفر با گروشنکا را تأمین کند.
او از آلیوشا میخواهد که با کاترینا صحبت کند، تا نامزدی را به هم بزند و به او کمک کند تا راهی برای بازپرداخت این پول پیدا کند تا بتواند راحت با گروشنکا فرار کند. آلیوشا قول میدهد تا جایی که بتواند کمک کند.
آلیوشا وقتی به خانه پدرش برمیگردد،سردرگمی بیشتری پیدا میکند. زیرا اسمردیاکوف با صدای بلند با خدمتکار دیگری درباره مذهب بحث میکند و بسیاری از ایدههای ایوان را بیان میکند.
کارامازوف پیر به ایوان و آلیوشا درباره خدا و جاودانگی طعنه میزند و ایوان پاسخ میدهد که به هیچ کدام اعتقاد ندارد. اما آلیوشا بی سر و صدا وجود هر دو را تأیید میکند.
دیمیتری به دنبال گروشنکا میگردد و وقتی او را پیدا نمیکند به پدرش حمله میکند و او را تهدید به کشتن میکند. آلیوشا از زخمهای پدرش مراقبت میکند، سپس به صومعه برمیگردد.
روز بعد طبق قولی که به دیمیتری داده بود به دیدن کاترینا میرود و سعی میکند او را متقاعد کند تا نامزدی اش با دیمیتری به هم بزند. اگر او و ایوان یکدیگر را دوست دارند و نباید خودشان را نگران دیمیتری و مشکلاتش کنند اما ناموفق است.
بعداً در همان روز، آلیوشا در رستورانی به سراغ ایوان میرود و گفتگو درباره خدا و جاودانگی را که در خانه پدرشان آغاز کرده بودند، ادامه میدهند. ایوان میگوید که نمیتواند جهانی را بپذیرد که در آن خداوند انسان بیگناه را عذاب میدهد. آلیوشا میگوید، اگرچه ایوان نمیتواند منطق خدا را درک کند، کسی وجود دارد که میتواند همه را درک کند: عیسی.
سپس ایوان با شعر خود «بازرس بزرگ» توضیح میدهد که عیسی نه پاسخی آماده و نه آسان برای پرسشهای اوست. زیرا با دادن آزادی کامل به انسان، بار غیرقابل تحملی را بر دوش انسان گذاشته شده است.
وقتی آلیوشا به صومعه باز میگردد، پدر زوسیما را نزدیک به مرگ میبیند. روز بعد بسیاری از مردم گرد هم میآیند تا جسد زوسیما مقدس را ببینند، زیرا سالهاست شایعاتی وجود دارد مبنی بر این که پس از مرگ زوسیما، معجزه ای رخ خواهد داد. با این حال هیچ معجزه ای رخ نمیدهد.
در عوض، بوی گندیده و متعفن اتاق را پر میکند و همه عزاداران وحشت زده میشوند. حتی آلیوشا عدالت خدا را زیر سوال میبرد و لحظه ای تسلیم وسوسه میشود و به خانه گروشنکا میگریزد.داستایوفسکی برادران کارامازوف
اما پس از صحبت با گروشنکا، متوجه میشود که او آن زن گناهکاری نیست که فکر میکرده است. بلکه بسیار حساس و کاملاً فهمیده و دلسوز است. ایمان آلیوشا احیا میشود و به ایمان خود به خدا و جاودانگی کاملاً اطمینان پیدا میکند.
در همین حال، دیمیتری دیوانه وار به دنبال راهی برای جمع آوری پول جهت بازپرداخت بدهی کاترینا است. حتی به شهر همسایه رفته تا مبلغی را قرض کند، اما در آنجا هم شکست میخورد. بعد از بازگشت متوجه میشود که گروشنکا دیگر در خانه نیست و مطمئن است که تسلیم روبلهای فئودور شده است.
دیمیتری، ابتدا به خانه پدرش میرود. سپس، پس از فهمیدن اینکه گروشنکا آنجا نیست، سعی میکند فرار کند اما توسط یک خدمتکار قدیمی گیر میافتد. دیمیتری خدمتکار را به کناری میزند و او را خون آلود و بیهوش رها میکند و به خانه گروشنکا باز میگردد.
دیمیتری میخواهد محل مخفی شدن گروشنکا را بداند. در نهایت به او گفته میشود که گروشنکا برای دیدن عشق سابقش به مکانی دیگر رفته است.
در این موقعیت، دیمیتری تصمیم نهایی خود را میگیرد: میخواهد یک بار دیگر و برای آخرین بار، گروشنکا را ببیند و سپس خود را بکُشد. او به میعادگاه این زوج میرود، گروشنکا را در حال جشن گرفتن با معشوقش میبیند و به آنها میپیوندد.
پس از مشاجره ای که به وجود میآید، سرانجام گروشنکا متقاعد میشود که معشوق سابقش یک شرور است و این دیمیتری است که واقعاً او را دوست دارد. اما این دو عاشق قرار نیست دوباره به هم برسند، زیرا پلیس از راه میرسد و دیمیتری را به قتل پدرش متهم میکند.
هر دو از وجود شواهد حیرت زده میشوند، زیرا اتهام سنگین است و دمیتری واقعاً مجرم به نظر میرسد و قرار است محاکمه شود.
در این بین آلیوشا با پسر مدرسه ای جوانی دوست میشود که پدرش به طرز وحشیانه ای توسط دیمیتری مورد ضرب و شتم قرار گرفته، اما آلیوشا به تدریج تمایل خالصانه خود را برای کمک به این پسر جوان ثابت میکند.
در همین حال ایوان، روشنفکر که نه شور عاشقانه دیمیتری را دارد و نه علایق گسترده و معنوی آلیوشا را وقتی از قتل پدرش باخبر میشود، به فکر فرو میرود، سپس تصمیم میگیرد نظریههای خود را با اسمردیاکوف در میان بگذارد. در این زمان اسمردیاکوف اعتراف میکند که او مسئول قتل کارمازوف پیر است.
اسمردیاکوف که باهوش است، مسئولیت کامل را رد میکند و معتقد است که ایوان توجیه فکری و اخلاقی قتل را به او داده است. علاوه بر این، ایوان با ترک شهر اجازه این عمل را به اسمردیاکوف داده است تا آزادانه کاری که میخواهد را انجام دهد.
ایوان به سختی این استدلال را قبول میکند. اما پس از قبول آن، کاملاً با منطق اسمردیاکوف متقاعد میشود. قبول این گناه تازه کشف شده، ایوان را دیوانه میکند و شب قبل از محاکمه دمیتری، تب سوزان مغز ایوان را میبلعد. همان شب اسمردیاکوف خودکشی میکند. در نتیجه وضعیت دیمیتری به طور فزاینده ای خطرناک تر میشود.
در طول محاکمه، شواهد و قرائن به قدری کامل ارائه میشود که دیمیتری به طور منطقی به عنوان قاتل فئودور محکوم میشود. او که انگیزه و اشتیاق لازم را داشته و در صحنه جنایت هم حاضر بوده است.
با این حال، بدترین شواهد توسط کاترینا ارائه شده میشود. او نامهای از دیمیتری را به دادگاه نشان میدهد که در آن دیمیتری میگوید که میترسد ممکن است پدرش را به قتل برساند.
پس از محکومیت، دیمیتری با برنامهای برای فرار خود موافقت میکند اما میگوید که فرار از سرزمنی مادری اش روسیه و زندگی در تبعید برای او شکنجه و رنج بزرگی خواهد بود.
در مورد آلیوشا، آینده او نویدبخش امید و خوبی است. زیرا پس از مرگ پسر جوان و شرکت همه همکلاسیهایش در مراسم تشییع جنازه، آلیوشا آنها را دور هم جمع میکند و عمیقاً آنها را با توضیح خود تحت تأثیر قرار میدهد. عشق و دوستی پسرها به او بیشتر میشود و آلیوشا و خرد او را تشویق میکنند.
“مهمتر از هر چیزی، هیچ وقت به خودتان دروغ نگویید. مردی که به خودش دروغ میگوید و به دروغ خودش گوش میدهد به جایی میرسد که دیگر نمیتواند حقیقت را در درون خود یا اطرافش تشخیص دهد و درنتیجه تمام احترامیکه خود و دیگران را از دست میدهد. و بدون احترام، از عشق باز میایستد.”
“رمز و راز وجود انسان فقط در زنده ماندن نیست، بلکه در یافتن چیزی برای زندگی کردن است.”
” میتوانم خورشید را ببینم، اما حتی اگر نتوانم خورشید را ببینم، میدانم که وجود دارد. و دانستن اینکه خورشید آنجاست، همان زندگی کردن است.”
” کودکان را دوست بدارید، زیرا آنها نیز مانند فرشتگان بی گناه هستند. آنها زندگی میکنند تا دلهای ما را نرم و پاک کنند و گویی آمده اند که ما را راهنمایی کنند.”
«ای انسان، به برتری خود نسبت به حیوانات مغرور مشو، زیرا آنها گناهی ندارند، در حالی که تو با تمام عظمت خود، زمین را هر جا که ظاهر شوی نجس میکنی و ردی ناپسند از خود به جای میگذاری، و این درست است، افسوس. تقریباً برای هر یک از ما!»
اما عاشق شدن به معنای عشق ورزیدن نیست. یک نفر میتوان عاشق شود و همچنان متنفر بود.»
”زندگی بهشت است و همه ما در بهشت هستیم، اما از دیدن آن امتناع میکنیم.”
«عشق چنان گنجینه گرانبهایی است که میتوان تمام دنیا را با آن خرید و نه تنها گناهان خود، بلکه گناهان دیگران را نیز بازخرید کرد. برو و نترس.»
”همه چیز میگذرد، فقط حقیقت باقی میماند.”
«از آنجایی که انسان نمیتواند بدون معجزه زندگی کند، معجزاتی را که خودش ساخته است برای خود فراهم میکند. او به جادوگری و سحر و جادو ایمان خواهد آورد، اگرچه ممکن است بدعت گذار، ملحد و یاغی باشد.»
فروید برادران کارامازوف را «با شکوه ترین رمان نوشته شده تا کنون» نامید.
ویرجینیا وولف در مورد برادران کارمازوف گفته است که داستایوفسکی، «به تنهایی در میان نویسندگان، قدرت بازسازی سریعترین و پیچیدهترین حالات ذهنی را دارد».
این تعاریف کافی است تا بدانید این کتاب سبک نیست، نه در موضوعاتی که مطرح میکند و نه در سؤالاتی که خواننده را مجبور میکند هنگام خواندن از خود بپرسند.
روشی که این کتاب در مورد این سؤالات پیش میگیرد شبیه خواندن یک متن فلسفی نیست. اگرچه داستایوفسکی، فلسفه و دین را به شکل غیرداستانی مطالعه کرد، اما در نهایت به این نتیجه رسید که از طریق دنیای داستانی است که میتواند به بهترین شکل به این پرسشها بپردازد.
بزرگترین چالش خواندن این کتاب، رویارویی با برخی از دشوارترین سؤالات زندگی است.
داستایوفسکی استاد کلام نوشتاری است. شرح زیادهرویهای دمیتری در حالت مستی با بازیهای لفظی بین ایوان و شیطان و یادآوری ایمان مربیان روحانی آلیوشا همراه است.
این موضوعات، تضاد اساسی را در زیربنای داستان ایجاد میکند و به درک خواننده از هر شخصیت عمق زیادی میبخشد. داستایوفسکی بخشهای زیادی از کتاب را به تحلیل افکار و انگیزههای درونی هر یک از برادران اختصاص میدهد که شخصیتهای آنها را بیشتر توسعه میدهد.
«برادران کارامازوف» بسیار بیشتر از یک راز است. می توان گفت رمانی است درباره برخورد جهان بینیهای رقیب. سبک زندگی لذتگرایانه دیمیتری با «الحاد اخلاقی» ایوان و مسیحیت کتاب مقدس آلیوشا به شدت در تضاد است. در نهایت، این جنگ بین سه ایده رقیب است که نتیجه چالش برانگیز کتاب را بسیار قدرتمند میکند.
این رمان در ایران با ترجمههای مختلفی وجود دارد. بر اساس اطلاعات سایت کتابخانه ملی بیش از ۳۴ ترجمه از کتاب برادران کارامازوف در دسترس است. اما با این حال همهی این ترجمهها از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند.
هیچ یک از ترجمههای فارسی برادران کارامازوف مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشدهاند.
نخستین ترجمه فارسی کتاب را مشفق همدانی در سال ۱۳۳۵ از روی نسخه فرانسوی انجام داد. سه ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی و احمد علیقلیان انجام دادهاند.
اگر به خواندن سایر آثار نویسنده بزرگ روسیه، داستایوفسکی علاقه دارید، با کلیک بر روی لینک زیر میتوانید خلاصه ای از یکی دیگر از آثار این نویسنده را مطالعه نمایید.
خلاصه کتاب قمارباز
خواندن کتاب قمارباز انواع واکنشهای احساسی را در شما برمیانگیزد. این کتاب شما را به دنیای بازی رولت میبرد و میتوانید قمار را از چشم یک قمارباز ببینید.
اکنون بخوانید
فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی رماننویس، داستاننویس، مقالهنویس و روزنامهنگار روسی بود. معمولاً او را یکی از بهترین رماننویسانی میدانند که تاکنون زندگی کرده است. در زمان خود به دلیل فعالیت روزنامه نگاریاش نیز شهرت داشت.
زندگی فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی مانند رمانهای بزرگی که نوشت، تاریک و دراماتیک بود. او در سال ۱۸۲۱ در مسکو به دنیا آمد، پسر یک جراح ارتش سابق بود که وحشیگری اش در مستی باعث شد مردم با ریختن ودکا در گلویش او را خفه کنند.
اولین رمان داستایوفسکی، رمان کوتاهی به نام مردم بیچاره (۱۸۴۶) به سرعت برای او موفقیت به ارمغان آورد، اما حرفه نویسندگی او با دستگیری اش به اتهام خرابکاری علیه تزار نیکلاس اول در سال ۱۸۴۹ کوتاه شد.
داستایوفسکی به مدت هشت ماه در زندان تحت “درمان سکوت” قرار گرفت و سپس برای اعدام به مقابل جوخه تیراندازی هدایت شد. او کفن مرگ پوشیده بود و منتظر اعدام بود که ناگهان دستور تخفیف حکم صادر شد.
سپس چهار سال را در یک زندان سیبری به کار سخت گذراند، جایی که در آن به صرع مبتلا شد، و ده سال پس از آن که ار زنجیر رها شد، به سن پترزبورگ بازگشت.
تجربیات زندان او همراه با گرایشاش به یک فلسفه محافظه کارانه و عمیقاً مذهبی اساس رمانهای بزرگ او را تشکیل داد. اما ازدواج تصادفی او با آنا اسنیتکینا، پس از یک دوره فقر مطلق به خاطر قمار بازی چیزی بود که به داستایوفسکی ثبات عاطفی داد.
داستایوفسکی بیشتر به خاطر رمان یادداشتهایی از زیرزمین و چهار رمان بلند جنایت و مکافات، ابله، تسخیر شده (همچنین با نام شیاطین) و برادران کارامازوف شناخته میشود. هر یک از این آثار به دلیل ژرفای روانشناختی خود شهرت دارند.
در واقع داستایوفسکی را معمولاً یکی از بزرگترین روانشناسان تاریخ ادبیات میدانند. او در تجزیه و تحلیل حالات روحی بیمارگونه تخصص داشت. مدرنیسم ادبی، اگزیستانسیالیسم و مکاتب مختلف روانشناسی، الهیات و نقد ادبی عمیقاً تحت تأثیر افکار او شکل گرفته است.
آثار او اغلب پیشگویانه خوانده میشود، زیرا او به دقت پیشبینی کرده بود که انقلابیون روسیه در صورت به قدرت رسیدن چگونه رفتار خواهند کرد.
هنگامیکه داستایوفسکی در سال ۱۸۸۱ درگذشت، آثار شاهکاری از خود به جای گذاشت که بر متفکران و نویسندگان بزرگ جهان غرب تأثیر گذاشت و او را به عنوان غولی در میان نویسندگان ادبیات جهان جاودانه کرد.
اگر به خواندن آثار کلاسیک و برترین کتابهای جهان علاقه دارید با دانلود اپلیکیشن ذهن میتوانید مجموعه ای از برترین کتابها را در کمترین زمان مطالعه نمایید.
اشتراک گذاری
ذخیره نام، ایمیل و سایت توسط مرورگر برای ارسال دیدگاه در زمانی دیگر.
نمیدونی چه کتابی بخونی؟
ما در اینستاگرام
ذهن
بهترین کتاب های
توسعه فردی
و
کسب و کار
رو بهتون معرفی می کنیم
رمان برادران کارامازوف آخرین اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. رمانی که داستایفسکی سه سال از آخرین سالهای عمر خود را صرف نوشتن آن کرد. این رمان نهایتا در سال ۱۸۸۰ به پایان رسید و اگر نویسنده از دنیا نمیرفت قصد داشت داستان آن را ادامه دهد. به اعتقاد بسیارانی این رمان بزرگترین رمان داستایفسکی است.
همانطور که احتمالا میدانید، داستایفسکی شاهکارهای زیادی خلق کرده است که بیشتر آنها را نیز در کافهبوک معرفی کردهایم. اما در این میان معرفی رمان برادران کارامازوف یکی از سختترین موارد خواهد بود. این رمان بهحدی بزرگ است که محال است کسی بتواند در یک معرفی به همه جنبههای کتاب اشاره کند. با این حال امیدواریم در این معرفی شما را ترغیب کنیم که این اثر بزرگ را بارها و بارها بخوانید.داستایوفسکی برادران کارامازوف
کتابهایی که تا به امروز از فیودور داستایفسکی در کافهبوک معرفی شده عبارتند از:
پشت جلد کتاب برادران کارامازوف نیز قسمت مهمی از متن کتاب در صفحه ۳۵۰ آمده است:
برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همهی خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانهی ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هرچیز را دوست بدارید. اگر هرچیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین که آن را دریافتید هر روز بیوقفه شروع خواهید کرد به درک بیشتر و بیشتر آن. و سرانجام شیفتهی همهی عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی. حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آنها را عذاب ندهید، شادیشان را از آنان نگیرید…
داستایفسکی این اثر شاهکار خود را به آنا گریگوریونا – همسرش – تقدیم کرده است.
[ لینک: زندگی و آثار لئو تولستوی ]
در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه میشود که این رمان با دیگر رمانهای داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان میکند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونهی آدمهای عجیب روزگار است، از گونهای که فراوان به آنها برخورد میکنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.
در مقدمهای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید میداند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی میکند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان میداند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر میکند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.
فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصلهای اول رمان داستان این خانواده کوچک نازنین بیان میشود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت میشود.
با خواندن فصلهای ابتدایی رمان متوجه میشویم که فیودور مردی رذل و کثیف است که کوچکترین توجهی به پسرانش ندارد. کاملا مشخص است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری نبرده است. فیودور پسرانش را در کودکی به حال خودشان رها کرده و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است.
در میان پسران ابتدا با دمیتری آشنا میشویم که او هم شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت پدرش – فیودور – او را رها کرد. خط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروتهای مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانوادهای اشرافی و نسبتا ثروتمند بود.
از سه پسر فیودور پاولویچ این دمیتری فیودورویچ تنها کسی بود که با این یقین بزرگ شد که به هر حال اموالی دارد و به سن قانونی که برسد مستقل خواهد شد. دورهی نوجوانی و جوانی آشفتهای را از سر گذارند: دبیرستان را هیچوقت تمام نکرد؛ بعدها سر از مدرسهی نظام درآورد، شپس سروکلهاش در قفقاز پیدا شد، ترفیع گرفت، دوئل کرد، به درجهی سربازی تنزل کرد، دوباره ترفیع گرفت، زندگی بیبندوباری داشت و بهنسبت پول فراوانی خرج میکرد. پیش از رسیدن به سن قانونی چیزی از فیودور پاولویچ دریافت نکرد و تا آن موقع زیر بار قرض رفته بود. پدرش، فیودور پاولویچ، را نخستین بار تازه پس از رسیدن به سن قانونی دید و شناخت. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۰)
سپس با ایوان آشنا میشویم. روشنفکری شکاک که خط فکری مشخصی دارد و حتی تلاش میکند رابطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را حل کند. و در نهایت با آلیوشا آشنا میشویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همانطور که خواندید قهرمان رمان معرفی شده است.
آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب میکرد و میشود گفت این راه، برونرفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود چون بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.
پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک نازنین، به مرور متوجه اختلاف جدی میان بزرگترین پسر و پدر خانواده میشویم و میبینم که دو پسر دیگر چه تلاشهایی برای رفع این مشکل میکنند. برای حل این مشکل اعضای خانواده که سالهاست همدیگر را ندیدهاند دور هم جمع میشوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با همدیگر، اختلاف نظرهای آنها، گفتوگوهایی که با همدیگر دارند و مراجعه آنها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان است.
رمان برادران کارامازوف در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چندین فصل است. کتابهای این رمان به ترتیب عبارتند از: خانوادهی کوچک نازنین / جمع ناجور / شهوتپرستان / خراش دل / موافق و مخالف / راهب روس / آلیوشا / میتیا / تحقیقات اولیه / پسر بچهها / برادر ایوان فیودورویچ / اشتباه در قضاوت.
در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. کسی که نقشی مهم و اساسی در رمان دارد. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشارهای نمیکنیم. در ادامه و در قسمت درباره رمان از اسمردیاکوف صحبت خواهیم کرد.
این رمان ترجمههای مختلفی دارد و ما ترجمه احد علیقلیان را معرفی کردهایم. این ترجمه یک ترجمه خوب و روان بود که اگر کمی در مطالعه کتاب جلو بروید با سبک آن کامل آشنا خواهید شد. البته کتاب ایرادهایی دارد اما به ترجمه مربوط نیست. رمان برادران کارامازوف یک رمان طولانی است که تقریبا ۴۰۰٫۰۰۰ کلمه دارد و نشر مرکز آن را در یک جلد منتشر کرده است. این موضوع باعث شده فونت کتاب مقداری ریزتر از حالت عادی باشد و ممکن است خواننده را هنگام مطالعه دچار مشکل کند. همچنین یادداشتهای مترجم نیز به طور کلی در آخر کتاب آمده است که رجوع به آن از حالت عادی که پایین صفحات میآید سختتر است.
[ مطلب مرتبط: رمان در جستجوی زمان از دست رفته – نشر مرکز ]
در طول سالها کتابهای خوب زیادی خواندهام که از جمله آنها میتوانم به دن کیشوت، بینوایان، جنایت و مکافات، ابله، خوشههای خشم و… اشاره کنم. کتابهایی که هر کدام برای خود یک شاهکار هستند و حرفهای بسیار زیادی برای گفتن دارند. اما وقتی رمان برادران کارامازوف را تمام کردم، به این فکر میکردم که این رمان بدون تردید جزء سه رمان برتری است که تا به حال خواندهام. رمانی که وقتی آن را مطالعه کنید بدون تردید جایگاه ویژهای در ذهن شما خواهد داشت.
برادران کارامازوف برای من دقیقا همان کتابی بود که از داستایفسکی انتظار داشتم. یک رمان سرشار از طغیان، سرشار از جدال بین نیرویهای خوب و بد، جدال بین شک و ایمان با مفاهیم فوقالعاده زیبا و عمیق از جمله بخشش، اشتراک در گناه، اشتراک در رستگاری، عذاب کشیدن و بسیاری موارد دیگر.
در پیشگفتار رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکلگیری داستان برادران کارامازوف صحبت میکند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بیایمانی داستایفسکی صحبت میشود. احتمالا شما هم میدانید که منتقدان به کتابهای داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژهای دارند و این کتابها را شاهکارهای او میدانند. داستایفسکی در دوره محکومیتش در زندان اومسک فقط میتوانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.
همزیستی ایمان و بیایمانی به راستی در همهی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند؛ بیان هنری نهایی آن در برادران کارامازوف جلوهگر میشود، در شخصیتهای متضاد زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیلها را در زندان اومسک «ملاقات کرد». آن جا مرد جوانی را هم ملاقات کرد به نام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیتی بیست ساله را میگذراند. او را در یادداشتهای خانه مردگان وصف کرده است:
در تمام مدتی که با او زندگی میکردم، عالیترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبکمغز بود و بیاندازه بیمسئولیت، هرچند به هیچ روی احمق نبود. هرگز هیچ بدرفتاری خاصی در او ندیدم.
داستایفسکی باور نمیکرد که ایلینسکی مقصر این جنایت باشد. بعدها خبردار شد که این مرد پس از تحمل ده سال از دورهی محکومیتش آزاد شده بود. داستان این «زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت هولناک» سرانجام موضوع برادران کارامازوف یا، چنان که روای این رمان میگوید، «جنبهی بیرونی ان» شد. (پیشگفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴)
اما اشتباه نکنید، این رمان صرفا در مورد تباه شدن جوانی بر اثر محکومیت نیست، حتی در مورد قتل پدر هم نیست. این رمان جنبههای بسیار گستردهتری دارد که پرداختن به همهی آنها از توان خارج است. در اینجا به برخی از این جنبهها اشاره میکنیم.
ما در این رمان آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان محسوب میشود. بعد از مطالعه رمان متوجه میشوید که آلیوشا بهنحوی مرکز رمان است. در همهجا حضور دارد و همه شخصیتها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد میکنند اما میبینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد. و یا همانطور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست، او اغلب خاموش است و فقط گوش میدهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم میآید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.
شخصیت ایوان نیز یکی از به ماندگارترین و کلیدیترین شخصیتهاست. ایوان روشنفکری است که عمیقترین فصل کتاب را – مفتش بزرگ – از زبان او میشنویم. او طغیانگر است. یک معترض که در برابر دنیای خداوند میایستد. البته درباره بود و نبود خداوند با آلیوشا – این آدم پاک، ابله مقدس و نماینده خوبی – بحث و گفتوگو میکند اما به طور کلی خودش میگوید با خدا کاری ندارد بلکه به دنیای خداوند معترض است. او دنیا را غرق در فساد و خشونت میبیند و فقط میخواهد بلیطی زندگی در این دنیا که توسط خداوند به او داده شده است را پس بدهد.
اگر آدم شریفی باشم وظیفهام این است که آن را هرچه زودتر پس بدهم. و این کاری است که من دارم میکنم. این نیست که خدا را قبول ندارم. آلیوشا، فقط با کمال احترام بلیت را به او پس میدهم. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۲)
ایوان برای توجیه اینکه چرا دنیا را قبول ندارد به کارهای وحشیانه انسان علیه کودکان اشاره میکند. کودکانی که هیچ گناهی ندارد و مطلقا دلیلی وجود ندارد که این معصومان سختی بکشند و یا قربانی باشند. ولی با این حال انسان آزاد است، مختار است که هر کاری انجام دهد و این کار میتواند علیه کودکان هم باشد. مسئله آزادی انسان به فصل مفتش بزرگ ختم میشود. یک فصل گسترده و عمیق که در آن داستایفسکی مسیح را زنده میکند. مسیح در قرن شانزدهم در زمانهای که دستگاه تفتیش عقاید در اوج قدرت و فعالیتش است به زمین بازمیگردد:
آرام و ناپیدا ظهور کرد اما، گفتنش عجیب است، همهکس او را بهجا آورد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۶)
پس از اینکه همه مسیح را شناختند، دستگاه تفتیش عقاید نیز او را شناسایی و در نهایت دستگیر میکند. او را به زندان منتقل میکنند و در آنجا کشیش کلیسای جامع با مسیح گفتوگو میکند. گفتوگویی که موضوع اصلی آن بر سر آزاد گذاشتن انسان است. این فصل از کتاب حقیقتا تکاندهنده است و خواننده لازم است با دقت آن را مطالعه کند.
یکی دیگر از شخصیتهای رمان، پسر بزرگ یعنی دمیتری است. کسی که منتقدان او را انسانیترین و نابترین چهره روسی در آثار داستایفسکی میدانند. دمیتری فردی است که سهی عظیم در مشکلات این رمان دارد و راه رهایی را از طریق رنج دیدن میبیند. در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان درباره او آمده است:
دمیتری کارامازوف صرفا بزرگترین شخصیت واپسین رمان داستایفسکی نیست که آموزههای گناه و رنجش را در وجود او تجسم بخشیده و به عمیقترین وجه بیان کرده است؛ او یکی از چهرههای تراژدیک بزرگ ادبیات است. در لحظاتی از رمان، او به دنیای شعر ناب تعلق دارد. از این جنبه، او در میان شخصیتهای آفریده داستایفسکی یگانه است. رفتار خونسردانه واقعبینانه او سبب میشود که همان تاثیری را که میشکین بر خواننده دارد او هم داشته باشد و از آن فراتر برود. (داستایفسکی جدال شک و ایمان – صفحه ۳۶۰)
اسمردیاکوف نیز یکی از کلیدیترین شخصیتهای رمان است. کسی که منتقدان نقش او را در برابر ایوان شبیه نقش سویدریگایلف در برابر راسکلنیکف در جنایت و مکافات میدانند. انگیزههای اسمردیاکوف برای انجام کارهای خبیث بسیار زیاد است و او با توجه ویژهای که به شخصیت ایوان دارد نقاط قوت او را دریافت کرده است و نقاط ضعف را از بین برده است. تاثیرات ایوان روی اسمردیاکوف و انجام کارهایی توسط او مفهوم اشتراک در گناه را در این رمان به تصویر میکشد.داستایوفسکی برادران کارامازوف
درباره جنبههای مختلف و فوقالعاده رمان برادران کارامازوف میتوان بسیار نوشت و صحبت کرد اما درنهایت با خواندن آن است که به معنای واقعی کلمه میتوان به شاهکار بودن آن پی برد. شاید بد نباشد به این موضوع اشاره کنیم که برای درک وسیعتر و عمیقتر این رمان لازم است اطلاعات مختلفی در اختیار داشته باشید که مترجم کتاب – احد علیقلیان – تلاش کرده است در هرجا که لازم باشد خواننده را راهنمایی کند. در قسمت دیگری از پیشگفتار کتاب در این مورد آمده است:
برادران کارامازوف علاوه بر بسیاری چیزهای دیگر، رمانی است درباره کلمه به همهی معنای آن، از کلام مجسم خداوند تا پوچترین حرفهای پیشپاافتاده. به نظر میرسد این رمان در فرایند نوشته شدن کتابخانهی کوچکی را بلعیده باشد: رمان پر از نقلقول، تقلید و تلمیح است. شخصیتهایش فقط سخنگو نیستند، بیشترشان نویسنده نیز هستند: نامه، مقاله، شعر، جزوه، رساله، خاطرات و یادداشت مینویسند. شخصیتها نمایش اجرا میکنند، سخنرانی میکنند، لطیفه میگویند یا موعظه و اعتراف میکنند. (پیشگفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸)
رمان برادران کارامازوف بدون هیچ تردیدی در میان لیست کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار میگیرد و ما خواندن آن را به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنیم.
براساس این رمان یک اینفرگرافیک توسط کافهبوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبههای مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر برادران کارامازوف کمک میکند. البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخواندهاید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چراکه در اینفوگرافیک خلاصه همه قسمتهای مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخشهای مهم آن را بازگو میکند.
[ لینک: رمان دسته دلقکها – نشر مرکز ]
آنچه ایمان را برای شخص واقعبین به ارمغان میآورد معجزه نیست. واقعبین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بیچونوچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)
از دروغ بپرهیز، از همهی دروغها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آنچه در تو بد مینماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کردهای پالایش مییابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پیآمد هر دروغی است. از کمدلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)
پدران راهب، چرا روزه میگیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم میروم و روزه میگیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بیآنکه خود را با نان دیگران در صومعهای حبس کنی، و بیطمع هیچگونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)
خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیستوچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)
از گناهانتان نهراسید، حتی آنگاه که به آن پی میبرید، بهشرط آنکه توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز میگویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را میرانند، بیآبرویتان میکنند، دشنامتان میدهند و به شما تهمت میزنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و مادهگرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهایتان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برایشان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمیخواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)
انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغهی بیوقفه و آزاردهندهای برایش نمیماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را میجوید در پایش بیفتد که بیچونوچرا باشد، به قدری بیچونوچرا که همهی انسانها بیدرنگ در پرستش همگانیاش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغهی این موجودات ترحمانگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همهچیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)
به تو میگوییم برای انسان هیچ دغدغهای آزارندهتر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیهی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا میآید به او بسپرد. اما تنها کسی میتواند آزادی انسانها را بر عهده بگیرد که وجدانشان را راضی کند. با نان بیرقی بیچون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچچیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آنگاه حتی نان تو را بر زمین میاندازد و کسی را متابعت میکند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)
زندگی بهشت است، و ما همه در بهشتیم اما نمیخواهیم آن را بفهمیم، و اگر بهراستی میخواستیم آن را بفهمیم فردا سرتاسر دنیا بهشت میشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۱۸)
دنیا، بهویژه اخیرا، اعلام آزادی کرده است، اما در این آزادی آنان چه میبینیم: فقط بردگی و خودکشی! (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴۴)
وقتی پسر خدا به صلیب کشیده شد و مرد، از بالای صلیب یکراست رفت به جهنم و همهی گناهکارانی را که آنجا رنج میکشیدند آزاد کرد. و جهنم نالید چون فکر میکرد دیگر گناهکارانی نخواهند آمد. و خداوندگار به جهنم گفت: «ناله نکن، ای جهنم، چون همهی انواع قدرتمندان، و فرمانروایان، قضات بزرگ و ثروتمندان از همهجا بهسوی تو خواهند آمد و تو همچون همیشه پر خواهی بود، تا ابدالآبد، تا زمانی که من دوباره بیایم. درست است، این همان چیزی است که گفت…» (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴۴۹)
من به مردم ایمان دارم و همیشه خوشحال میشم به انصاف با آنها رفتار کنم اما هیچوقت رو بهشون نمیدم، این شرط لازمه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۵۹۳)
بسیاری آدمها فقط به این دلیل شریفند که احمقند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۴۲)
اگر خدای لایتناهی وجود نداشته باشد، پس فضیلتی هم نیست، و اصلا نیازی به آن نیست. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۸۴)
حقیقت بهندرت چیز بامزهای است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹۴)
لحظاتی هست که، در انجام وظایفمان، خودمان در برابر انسان درون و هم به خاطر انسان درون تقریبا احساس ترس میکنیم! این لحظاتی است که آدم به وحشت حیوان جنایتکاری میاندیشد که از پیش میداند همهچیز از دست رفته است اما همچنان تقلا میکند، همچنان قصد دارد با شما بجنگد. اینها لحظاتی است که همهی غرایز صیانت نفس فورا در او سربلند میکند و او در تلاش برای نجات خودش به شما با چشمی نافذ نگاه میکند، میپرسد و رنج میکشد، شما را میگیرد و مطالعه میکند، چهرهتان را، اندیشههایتان را، در انتظار اینکه ببیند از کدام سو ضربه خواهید زد، و بیدرنگ هزاران طرح در ذهن اشفتهاش میریزد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۷۷۴)
کاملا در سلامت عقل هستم، اما روحم زیر بار سنگینی است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸۰۷)
[ لینک: رمان باباگوریو – نشر مرکز ]
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
نظر شما در مورد رمان برادران کارامازوف چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان آثار داستایفسکی کدام کتاب(ها) را مطالعه کردهاید و کدام مورد را بیشتر از همه دوست دارید؟
» معرفی چند مطلب خوب دیگر:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
ترجمۀ صالح حسینی رو خوندم، خوب بود و پُر از واژگانی که برام تازگی داشت و یادشون گرفتم👌👌👌
قسمتهایی از متن کتاب:
ایمان، در آدمِ واقع بین، از معجزه نشأت نمی گیرد بلکه معجزه از ایمان نشأت می گیرد.
*
از همه مهمتر، به خودت دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، به چنان بن بستی می رسد که حقیقت درون یا پیرامونش را تشخیص نمی دهد و این است که احترام به خود و دیگران را از دست می دهد.
*
آدمی که به خود دروغ می گوید، بسیار آسان تر از دیگران مورد اهانت قرار می گیرد.
*
روستایی روسی، کارگر، صنار پولی را که به کد یمین به دست آورده و از دست خانواده اش و مالیات بگیر، بیرون کشیده، اینجا می آورد! پدران مقدّس، می دانید، شما خون مردم را می مکید.
*
به نظرم اگر شیطان وجود نداشته باشد و انسان او را آفریده باشد، او را به صورت و شباهت خودش آفریده است.
آلیوشا گفت: یعنی، درست همانگونه که خدا را آفرید؟!
*
در حقیقت همگی ما در برابر یکدیگر مسئولیم، حیف که آدمها این را نمی دانند. اگر می دانستند، دنیا در دم بهشت می شد.
*
بهشت در وجود همگی ما نهفته است.
*
پدران و استادان، از خود می پرسم جهنم چیست؟ به نظر من رنج ناتوانی از دوست داشتن است.
*
همه چیز می گذرد. تنها حقیقت بر جای می ماند.
*
چگونه می توانیم بر فرزندانمان خرده بگیریم، اگر که طبق پیمانۀ خودمان ما را بپیمایند؟
*
پدر آن نیست که بچه را به وجود می آورد بلکه کسی است که بچه را به وجود می آورد و در کنار آن وظیفه اش را انجام می دهد.
۱-در خصوص خود کتاب باید بگویم یک حفره یا اشتباه بزرگ در داستان رخ داده است دقت کنید زمانی که دیمیتری در جستجوی گروشنکا به خانه پدرش می رود و در آنجا با زخمی کردن گری گوری دسته هاون برنجی را جا می گذارد بعد به خانه بیوه موروزوف می رود فنیا پیشخدمت گروشنکا وی را خون آلود می بیند که دسته هاون برنجی همراهش نیست ولی دقت کنید که دسته اسکناسی هم در دستان او نمی بیند در حالی که وقتی دیمیتری به خانه پرخوتین می رود تا اسلحه هایش را از او بگیرد وی در دستان او یک دسته اسکناس صد روبلی می بیند حالا چطور شده که فنیا به بازپرس گفت که او دسته هاون برنجی را برد ولی با خود نیاورد ولی نگفت که هیچ دسته اسکناسی همراه او نبود است؟؟؟این می توانست در دادگاه مطرح شود و دلیلی برای بی گناهی وی باشد در حالی که نویسنده از کنار آن به. سادگی گذشته است تنها برای اینکه هدفش فقط این بوده که دیمیتری را در داستان کذایی اش قربانی کند.
۲-داستان به این نکته اشاره کرده که اگر خدا نباشد پس انجام هر کاری مجاز است ! و این را از منظر روانشناسی بررسی کرده در حالی که جاناتان هایت در کتاب بینظیرش فرضیه خوشبختی می گوید چه خدا باشد چه خدا نباشد انجام هر کاری مجاز نیست اخلاقیات بر این مبنا استوار است که شما تحت هیچ شرایطی به موجود زنده آسیب نرسانید. این شرط روانشناسی است .
۳-برخی از مطالب حاکی از آن است که نویسنده به علوم علاقه بسیاری داشته است مثل محاوره ای که ایوان در ذهن خودش با شیطان می کند و شیطان به او می گوید نور خورشید ۸ دقیقه و ۲۰ ثانیه طول می کشد تا به زمبن برسد این در حالی است که محاسبه این مطلب در سال ۱۹۸۰ که سال انتشار این کتاب بوده واقعا” نکته ای جالب بوده است.
۴- برخی از مطالب گنگ و نامفهوم هستند مثلا”زمانی که دیمیتری در مغازه تریفون بوری سیچ روی یک صندوق می خوابد خواب می بیند در یک ارابه به سمت یک ده در حرکت است زنانی بچه هایی در بغل دارند که مدام گریه می کنند و وقتی از راننده ارابه می پرسد چرا به این بچه ها غذا نمی دهند چرا مادر ها همین طور ایستاده اند می گوید کوچولوست کوچولو!! وجالب است که به مادرها اشاره می کند و می گوید کوچولو!یا افسر کتک خورده از دست دیمیتری به پسرش یعنی آلیوشکا می گوید پیرمرد کوچولو!یا به زنش می گوید مامان کوچولو !این ها چه ربطی به هم دارند!!
۵- در پایان کتاب صوتی با اجرای آقای سلطان زاده فوق العاده و بی نظیر است صدایی که برای هر شخصیت با همان تن صدا حفظ می شود با کیفیت بالا و موسیقی متنی که همواره با متن هماهنگ است.ترجمه ی پرویز شهدی پیشنهاد من به شماست.
دلیل اختلاف تعداد صفحات ترجمه های صالح حسینی و احد علیقلیان در چیست؟
قطع کتاب دوست عزیز ،کتاب نشر مرکز قطعی نزدیک به رحلی داره به این خاطر تو هر صفحه کلمات بیشتری جا گرفته
سایتتون عالیه
بهترین رمان دنیا
ترجمه اقای رستگار ترجمه روان و خوبی است. پشنهاد میکنم
من دوبار این کتاب را خوانده ام. اولین بار سالها پیش حدود سی سال پیش با ترجمه مشفق همدانی و یکبار دیگر همین امروز تمامش کردم با ترجمه صالح حسینی هر دو ترجمه عالیست.
ترجمه صالح حسینی جاهایی جملاتش گنگه و من نمیفهمم هرچند متوجه منظور میشم:
ص ۵۵ سطر ۶: “مرد جوان آماده ورود به دانشگاه میشد. میوسف، با همو که در حال زندگی میکرد، سعی داشت تشویقش کند به خارج … برود”. با همو که در حار زندگی میکرد یعنی چه؟
ص ۷۷، پنج سطر به آخر “از زمان نامه نوشتنش (پسرش) یک سالی میگذشت. از او جویا شده بود، اما از محل درست جویا شدن خبر نداشت” از او جویا شده بود ….. یعنی چه، مفهوم را میشه درک کرد ولی جمله نادرسته. محل جویا شدن؟!
سلام
ممنون از سایت خوبتون
برادران کارامازوف کتابی به معنای کلمه فوق العاده هست و داستانی به شدت پر کشش داره
البته من این کتاب رو با ترجمه آقای رستگار خوندم از نشر نگاه که بسیار ترجمه ی خوبی بود
سلام این کتاب رو حدودا تا ۳۰ صفحه اولش خوندم زیاد بنظرم جالب نیومد و یکنواخت بود از این به بعد بهتر میشه؟
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام کافه بوک 🙂 فقط خواستم یه خسته نباشید بگم و یه تشکر بکنم برای بودنتون. مطالبتون خیلی با دقت و مفید نوشته شده. من از خوندن نقد و بررسی کتاب شما واقعا لذت میبرم و برای انتخاب کتاب خیلی کمکم میکنه. الحق که کافه بوک! پاتوقی برای دوستداران کتاب هستی.
شاهکار به معنای واقعی کلمه
با ابله و جنایت و مکافات بیشتر ارتباط گرفتم ولی شکی نیست که برادران کارامازوف از نظراتی پربار تر از این دو کتابه،قدرت ذهن داستایوفسکی تو یه بخش هایی باور نکردنیه.
+من با ترجمه صالح حسینی خوندم، ترجمه کمی سنگین اما اصیل بود، اوایل کتاب کمی سخت بود برام بخاطر کلمات قلمبه سلمبه ای که استفاده کرده بودن اما به مرور عادی شد.
کاش دوستان ما بین این تعریف ها لطف میکردن میگفتن که کدوم ترجمه بهتره
کتاب جنایات و مکافات مرشد و مارگاریتا برادران کارامازوف شیاطین
ترجمه انقدر زیاد شده که واقعا نمیشه فهمید کدوم ترجمه بهتره لطفا راهنمایی کنید
سلام – برای کتابهای جنایت و مکافات و برادران کارامازوف به این دو مطلب در سایت ما سر بزنید:
بهترین ترجمه رمان جنایت و مکافات
بهترین ترجمه برادران کارامازوف
برای کتاب شیاطین هم ترجمه سروش حبیبی رو تهیه کنید.
ممنون از راهنماییتون جنایات و مکافات ترجمه مهری اهی و برادران کارامازوف ترجمه احمد عقلبایی الان با خیال راحت میشه هر سه کتاب رو خرید
ممنون
در پاسخ به الیاس عزیز:
جنایت و مکافات: حمیدرضا آتش برآب(نشر علمی فرهنگی)
مرشد و مارگاریتا: حمیدرضا آتش بر آب(نشر کتاب پارسه)
شیاطین:سروش حبیبی (نشر نیلوفر)
برادران کارامازوف رو نمیدونم.ولی میدونم که نشر ماهی داره روش کار میکنه
بی شک برادران کارامازوف، بهترین کتابیه که تا حالا خوندم… بعد از دوسال، جزئیات صحنه ها تو ذهنم هست. انگار اونجا زندگی کردم و شاهد حاضر در داستان و اتفاق ها بودم. این کتاب معجزه قلم داستایفسکی
ممنون از مطلب خوب و مفیدتون
بی نظییییر بووود این کتاب. بااارها و باارها مطالبشو میخوندم تا هضم کنم چی میگه… واقعا ادبیات روسیه شگفت انگیزه, من شخصا انتون چخوف رو خیلییی دوس دارم ولی برادران کارامازوف واقعااا قوی و فوق العاده بود. مرسی داستایوسکی عزیز🌞🌷
این کتاب رو به تازگی خوندم… اگه فرصت کنم دوباره میخونمش…
هزار بارم میشه خوندش .از همه نظر عالی
کتابیه که باید حداقل دو بار بخونیمش چون انقدر جملات و بحث های چالش برانگیز و تفکرانه داره که باید برای فهم هر کدامشون وقت گذاشت . اصلا مهم نیستش که چقدر طول میکشه یه کتابو بخونید من خودم بار ها بار ها یه جمله ای رو خوندم تا کاملا به مفهومش پی ببرم و شاید در یک ساعت فقط پانزده صفحه خوندم.
کتابی بسیار عالی با شخیتهای زنده و انسانی و طبیعی . شخیتها از جهت روانشناسی بسیار عمق دارند و داستان بسیار زیباست با روایتی کشش دار و شیرین
سلام…واقعا ممنون از سایت خوبتان…واقعا اصلا فکر نمیکردم همچین سایت خوبی اصلا باشد…دمتون گرم همین جور ادامه بدید..🌺🌺🌺
نا گفته نماند من یو سال کتاب برادران کارامازوف رو شروع نکرده بودم به خواندن…واقعا متن جذابتان،بر انگیزه ی من برای مطالعه افزود…
ممنون
با درود
تقریبا اوایل داستان بخاطر تشابهات اسمی و تعدد نامها ممکنه یکم گیج بشین واحساس خستگی کنین ولی اگر یکم صبورباشین مجذوب داستان میشین. واقعا بعضی از فصلهای داستان ممکنه شمارو تا مدتها درگیرکنه. دوستش دارم وخوندنش رو به دوستان دیگه توصیه میکنم.سرافراز باشید
آیا درسته که قرار این کتاب با ترجمه آقای سروش حبیبی چاپ شود یا خیر ؟
واقعا کتاب خیلی خوبیه…من ی جا خوندم که کتاب زیر بالین انیشتین بوده و انیشتین در موردش گفته هر بار که این کتابو خونده مطالب بیشتری رو ازش یاد گرفته
کارامازوف رمانی هست که هم افسوس میخورم چرا دیر خوندمش و هم افسوس میخورم چرا خوندمش
هیچ رمان دیگه ایی نتونسته منو مثل کارامازوف به وجد بیاره
به به
سلام.کدام ترجمه ی این کتاب به طور مستقیم از روی متن روسی است؟
سلام – هیچ کدام از ترجمه های این رمان از زبان روسی نیستند.
چرا؟
سپاسگزارم از شما که این کتاب رو به بهترین شکل نقد و بررسی کردید.
من می خوام شروع به خوندن این کتاب کنم.
ترجمه ی صالح حسینی بهتره یا احد علیقلیان؟
لطفا مقایسه این دو ترجمه را در مطلب زیر بخوانید:
» ترجمههای برادران کارامازوف
من کتاب مرگ ایوان ایلیچ با ترجمه ی صالح حسینی رو خوندم فوق االعاده بود
متأسفانه هیچکدام از ترجمه هاى موجود، چنگى به دل نمیزند.
salam khaste nabashin kafe book fgt moarefi ketab hast?? ya mishe ketab ham download kard?! 😐
کتاب برای دانلود قرار نمیدیم دوست گرامی
کتاب خوب و درجه یکیه. دوست داشتم.از مباحثش لذت و استفاده بردم. عمیق بود.قلم قوی و شخصیت پردازی و داستان عالی. یکم طولانی بود ولی از ارزش کتابی به این قدرت و ماندگاری کم نکرده بود.
سلام
از دیگر اثر داستایفسکی، “تحقیر و توهین شده ها” ست که نمی دانم چرا چاپ و منتشر نمی شود!
همون شیاطین یا جن زدگانه دیگه
این کتاب با ترجمه سروش حبیبی هم موجوده؟
خیر دوست گرامی
این شاهکار با ترجمهٔ شاعرانهٔ صالح حسینی خواندنیست.
واقعا استاد شفیعی کدکنی دربارهٔ این کتاب بهترین توصیف را داشتند:
برادران کارامازوف؛ بزرگترین کتابی که تاکنون بشر خلق کرده!
سلام دوست عزیز
این تعبیری که جنابعالی به کار بردید رو آقای دکتر شفیعی در مورد مثنوی مولانا و در ابتدای شرح کریم زمانی بر مثنوی نوشتن:
مثنوی معنوی مولوی بزرگترین حماسه روحانی تاریخ بشریت است
که البته به حق هم نوشتن
من هیچ جا این نقل قول شما از ایشون رو راجع به برادران کارامازوف پیدا نکردم. شما منبعی دارید برای این موضوع؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
بازنشر مطالب حتما باید با ذکر منبع باشد. در غیر این صورت قابل پیگیری است CopyRight © 2016. All Rights Reserved For kafebook.ir
برای دانلود قانونی کتاب برادران کارامازوف: جلد اول و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب برادران کارامازوف: جلد اول و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
در کتاب برادران کارامازوف: جلد اول، یکی از مهمترین آثار تاریخ ادبیات جهان، فئودور داستایوفسکی داستان چهار برادر را روایت میکند که هر یک بنا به انگیزههایی شخصی در پی کشتن پدرشان هستند. در خلال این داستان است که داستایوفسکی مفاهیمی فلسفی را در حوزهی الهیات و اخلاقیات مطرح میکند. این کتاب در دو جلد منتشر شده است و کتاب حاضر جلد نخست آن است.
کتاب برادران کارامازوف (The Brothers Karamazov) ماجرای پدر متمول، بدسرشت و بیبندوباری است که دو بار ازدواج کرده است و از ازدواج اولش، یک پسر به نام دیمیتری و از ازدواج دومش، دو پسر به نامهای ایوان و آلکسی دارد. پسر دیگری که اسمردیاکوف نام دارد نیز گمان میرود که فرزند نامشروع این پدر هوسران باشد. هر چهار پسر از پدرشان نفرت دارند.
فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky) در این رمان فلسفی افرادی را به تصویر میکشد که هر یک خصوصیاتی ویژه دارند: دیمیتری فردی تندخو و عصبی است و بیش از دیگران با پدر درگیری دارد. ایوان پسری آرام و روشنفکری شکاک است. آلکسی فردی باایمان و مهربان است. و اسمردیاکوف مبتلا به بیماری صرع و مردی هوسران است. این چهار نفر که هر یک شخصیت متفاوتی دارند همگی برای کشتن پدرشان انگیزههایی مخصوصبهخود دارند.داستایوفسکی برادران کارامازوف
رمان برادران کارامازوف، با این خط داستانی، مفاهیم عمیقی را دربارهی وجود خدا و قدرت اختیار و انتخاب انسان مطرح میکند. درواقع، درونمایهی این رمان درخشان این پرسش است که آیا خدایی وجود دارد؟ اگر خدایی وجود نداشته باشد، آیا ما مجاز به انجام هر کاری هستیم یا همچنان کارهایی برای ما مجاز هستند و کارهایی غیرمجاز؟ امر مجاز و امر ممنوع را چه کسی تعیین میکند؟ چه کسی میتواند داوری کند که چیزی درست است و چه چیزی نادرست؟ در خلال بندهای این کتاب است که خواننده عمیقاً به فکر فرو میرود و پاسخ مورد نظر خود را از زبان یکی از این شخصیتها میشنود، شخصیتهایی که هر یک نماد نحلهای فکری هستند و در طول این رمان، عقایدشان را در معرض داوری میگذارند و از خود و باورهایشان دفاع میکنند.
بسیاری از متفکران بزرگ تاریخ مانند آلبرت اینشتین، زیگموند فروید و مارتین هایدگر این کتاب را تحسین کردهاند. فروید رمان برادران کارامازوف را بهخاطر محتوای آن که به نظریات او دربارهی «عقدهی ادیپ» و رابطهی پسر با پدر مربوط است شایستهی بررسی میداند و در این زمینه مقالهای نیز نوشته است. همچنین فرانتس کافکا این کتاب را الهامبخش خود میداند و آن را بسیار ستوده است.
از این کتاب تحسینشده بارها اقتباس سینمایی و تلویزیونی شده است که از جملهی آنها میتوان به فیلم صامتی به همین نام ساختهی سال 1915 و فیلم دیگری به کارگردانی ایوان پیریف ساختهی شوروی در سال 1969 اشاره کرد.
روسیه، ژاپن و بریتانیا نیز بر اساس این شاهکار ادبی مجموعههای تلویزیونیای ساختهاند. شبکهی الاولی نیز در سال 2020 سریالی سیقسمتی با نام «پسران مختار» با اقتباس از این کتاب پخش کرده است که بعضی قسمتهای آن بنا بر فرهنگ مراکش تغییر یافته است.
خواندن این شاهکار ادبی را به کلیهی کتابخوانان و علاقهمندان به ادبیات توصیه میکنیم.
نویسندهی کتاب حاضر از مشهورترین و تأثیرگذارترین نویسندگان روسیه و البته جهان است. فئودور داستایوفسکی را بزرگترین نویسندهی روانشناختی جهان میدانند و بررسی روانکاوانهی شخصیتهای داستان یکی از برجستهترین ویژگیهای آثار او به شمار میرود.
داستایوفسکی در سال 1821 به دنیا آمد. در جوانی به خدمت ارتش درآمد و پس از مدتی استعفا داد و بعد، با نگارش کتاب بیچارگان، به محافل روشنفکران راه یافت. پس از مدتی، پلیسی که در این محافل جاسوسی میکرد داستایوفسکی را به مقامات معرفی کرد و او به زندان و سپس به اعدام محکوم شد. اما نجات یافت و این تجربهی نزدیک به مرگ بر کل زندگی او تأثیر خود را گذاشت.
این نویسندهی روس کتابهای متعددی منتشر کرده است که از مشهورترین آنها میتوان به «جنایت و مکافات»، «برادران کارامازوف»، «ابله»، «یادداشتهای زیرزمینی» و «شبهای روشن» اشاره کرد. داستایوفسکی چهار ماه پس از انتشار کتاب برادران کارامازوف بر اثر خونریزی ریه درگذشت.
ایوان پس از جداشدن از آلیوشا، رفت به خانهى پدرش. ولى موضوع تعجبآور این بود که هرچه به خانهى پدرش نزدیک مىشد، اضطرابى ناگهانى و تحملناپذیر وجودش را تسخیر مىکرد. خود اضطراب عجیب نبود؛ بلکه از این بابت شگفتآور مىنمود که ایوان نمىتوانست ماهیت اصلى آن را تشخیص دهد. در گذشته پیش آمده بود که چنین دلشورهاى را در خود احساس کند. باز هم عجیب نبود که در چنین لحظهاى بهسراغش آمده باشد، بهویژه که پس از بریدن از همهکس و همهچیز، تصمیم قطعى داشت از فردا مسیر زندگىاش را تغییر دهد و راه جدیدى را انتخاب کند، راهى مطلقا ناشناخته و جدید، بهویژه که بیش از گذشته باز هم تک و تنها بود. امیدهاى فراوانى در دل مىپروراند، بىآنکه بداند چه امیدهایى، با توقعهاى بسیار از زندگى، توقعهایى زیاده از حد، بىآنکه قادر باشد نه این انتظارش و نه حتى خواستهایش را مشخص کند.
بااینهمه، در این لحظه، هرچند اضطراب دربرابر ناشناخته و راه جدید واقعا در روحش رخنه کرده بود، این موضوع نبود که او را عذاب مىداد. به خودش گفت: «آیا علتش احساس انزجار از خانهى پدرى نیست؟ آنقدر دربارهاش صحبت شده که در نظرم کریه و نفرتانگیز مىنماید. خیلى خوب، امروز براى آخرینبار از آستان این خانهى منفور مىگذرم. خود همین موضوع هم که منزجرم نمىکند…» ولى نه، علتش این هم نبود. دراینصورت آیا صحبتهایش با آلیوشا و خداحافظى از او عامل اصلى آن نبود؟ «سالها، مهر سکوت به لب زدم و با کسى صحبتى نکردم، راضى نمىشدم با هیچکس گفت و شنودى داشته باشم و بعد ناگهان اینهمه چرندیات را بههم بافتم.» درحقیقت مىتوانست ستیزهجویى ناپختهاى ناشى از بىتجربگى و خودخواهى جوانانه باشد، کینهجویى بهخاطر اینکه نتوانسته حرف دلش را بزند و بهویژه با آدمى مثل آلیوشا که بهطور حتم توقعهاى زیادى از او داشت. بهطور حتم این کینه و مخالفتجویى هم در این قضیه دخالت داشته، حتى مطلقا باید یکى از علل آن باشد؛ ولى باز این عامل هم نبود. «من تا سرحد تهوع نگرانم؛ ولى قادر نیستم توضیح دهم چى مىخواهم. شاید بهتر باشد فکرش را هم نکنم…»
پیشگفتار مترجم
هشدار نویسنده
بخش نخست
کتاب یکم: داستان زندگى یک خانواده
کتاب دوم: گردهمآیى بىثمر
کتاب سوم: شهوترانان
بخش دوم
کتاب چهارم: دلشکستگىها
کتاب پنجم: موافق و مخالف
کتاب ششم: تارک دنیایى روسى
بخش سوم
کتاب هفتم: آلیوشا
برای دریافت کتاب برادران کارامازوف: جلد اول و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
0
دیدگاهتان را بنویسید