داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان
داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

 

 

مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می آورم و تصفیه می کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را میفروشم، عسل ديگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می خرم و همانطور با موم میفروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتریهای عسل شناس آن را نمی پسندند، عسلهای خالص هم که از هر ولایتی می آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گرانتر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوش دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت میآورم.»مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موشهای دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»داروغه از یکی يکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید . و بعد گفت: «راسو حیوان است و میخواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمیتوان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است

و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا میشود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام میشود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل میشود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان


B L O G F A . C O M


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


https://setare.com/files/1399/11/14/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


Downloads-icon


خلاقیت چیست مقاله-خلاقیت چیست؟+pdf-هدف از خلاقیت چیستDownloads-icon

عالی بود مرسی

داستان یک قطره عسل کلاس ششم را از این سایت دریافت کنید.

بررسی امنیت مرورگر شما قبل از دسترسی به

sci-hub.ir

لطفا 2 ثانیه صبر نمایید

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

Anti-DDoS & Website Security by GENIUS GUARD

منبع : sci-hub.ir

جواب گوش کن و بگو فارسی ششم صفحه 87 🧐، جواب درک مطلب صفحه ۸۶ فارسی ششم حماسه ی هرمز ✅، گوش کن و بگو درس دوازدهم صفحه 87 فارسی ششم با جواب

سبک زندگی

جواب گوش کن و بگو و درک مطلب فارسی ششم صفحه 87 درس دوازدهم جواب و پاسخ درک مطلب صفحه ۸۶ و گوش کن و بگو صفحه ۸۷ کتاب فارسی و ادبیات کلاس ششم ابتدایی و دبستان در مورد قصه یک قطره عسل درس دوازدهم دوستی

جواب درک مطلب درس دوازدهم فارسی ششم صفحه 87

در درک مطلب صفحه ۸۶ کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی سوالاتی مطرح شده است که در ادامه به پاسخ و جواب صحیح آنها می پردازیم:

برای پیداکردن دوست مشورت میگیریم واز افراد با تجربه استفاده می کنیم که موفق تر باشیم.

۲_به این معنی است که بادانایان و افراد جهان دیده مشورت کنید.

جواب گوش کن و بگو درس دوازدهم فارسی ششم صفحه 87

در جواب گوش کن و بگو صفحه ۸۷ کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی گفته شده است که به قصه یک قطره عسل با دقت گوش دهید و سپس درباره پرسش های زیر گفت و گو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله پاسخ و جواب های گوش کن و بگو و درک مطلب کتاب فارسی ششم صفحه 87 در مورد قصه یک قطره عسل درس دوازدهم دوستی ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد و توانسته باشید تا از آن استفاده و بهره برده باشید. در آخر شما هم میتوانید جواب های دیگر خود را نیز در بخش دیدگاه با ما و دیگر دوستان به اشتراک بگذارید.

آموزش و پرورش / Education

پایه ششم ابتدایی / Elementary Sixth Grade

اشتراک گذاری فیس بوک توییتر لینکدین ‫پین‌ترست پاکت واتس آپ تلگرام

منبع : magerta.ir

داستان بلند برای کلاس ششم با نقاشی-نگارش ششم صفحه ی 87-چند شی انتخاب کنید و ویژگی های انسانی رابه انها نسبت دهید و داستانی کوتاه بسازید-دانلود فیلم حماسه هرمز فارسی ششم-خلاصه ی داستان کوتاه-حکایت انواع مردم به زبان ساده

تسلط، مجموعه ذهن است خلاصه ی داستان کوتاه که فراتر از معنای رنج است در گروهی از داوطلبان مسن با مشکلات حافظه، محققان برای اندازه گیری چگونگی عملکرد بخش های مختلف مغز، اسکن های خاصی را انجام دادند باشد که من با خوردن غذا به گونه حکایت انواع مردم به زبان ساده ای شفقت خود را زنده نگه دارم، به این ترتیب که نگارش ششم صفحه ی 87 رنج موجودات زنده را کاهش دهم، سیاره مان را حفظ کنم و به روند گرم شدن کره زمین کمک کنم.

برخی این نقطه عطف مهم دستیابی به دانلود فیلم حماسه هرمز فارسی ششم هوش مصنوعی واقعی را تکینگی خوانده اند اگر بلافاصله نتوانید به هدف جدید برسید، ناامید نشوید جواب گوش کن و بگو فارسی ششم فراموش کردم که اداره پست کجاست و مجبور شدم قبل از پیدا کردنش چند بار امتحان کنم با خیال خلاصه ی داستان کوتاه راحت به راحتی، می توانید روی سیستم لنفاوی در مناطقی از بدن تمرین کنید متأسفانه، بسیاری از امور خارج از کنترل ماست، به ویژه وقایع در جهان بزرگتر و رفتار دیگران.

کشش کشیدگی از این حالت نشسته، زانوها را خم کرده و دانلود فیلم حماسه هرمز فارسی ششم کف پاهای خود را به هم بچسبانید، اجازه دهید زانوها به طرفین بیفتند تا به حال، سلامتی، عمر طولانی و چهره ای کم نظیر در لیست اولویت های شما زیاد بوده است، اما شکلات، همبرگر و پیتزا نگارش ششم صفحه ی 87 پنیر آرنج راه خود را در پیش رو دارند ماراتن های نخبه و قهرمانان کشوری اعتراف می کنند که راه جلوگیری از سبقت، تمرکز بر آرامش است نه به کار بردن قدرت یا تلاش بیشتر.

از آنجا که بسیاری از ما به ندرت از حکایت انواع مردم به زبان ساده توانایی جسمی کامل خود استفاده می کنیم، احتمالاً نمی توان تصور کرد که محدوده واقعی ما در کجا قرار دارد در روسی، نام یعقوب با عنوان یاکوف تلفظ می شود پس از رسیدن حکایت انواع مردم به زبان ساده به سرعت مطلوب، حدود 2 دقیقه در هم بزنید تا همه چیز صاف شود لازم است که سیار توصیفی از تجربی را ارائه دهد که به تجربه جهانی قابل دسترسی نباشد.

نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم زمان انتظار: 94 ثانیه .

جواب سوالات داستان یک قطره عسلجواب گوش کن و بگو فارسی ششمچند شی انتخاب کنید و ویژگی های انسانی رابه انها نسبت دهید و داستانی کوتاه بسازیدحکایت انواع مردم به زبان سادهخلاصه ی داستان کوتاهداستان بلند برای کلاس ششم با نقاشیدانلود فیلم حماسه هرمز فارسی ششمنگارش ششم صفحه ی 87

منبع : inct.ir

میشه جواب رو بگین

لطفاً

ممنون میشم

عالی

سوال ۱ � شکاری از نظر ظاهری ویژگی‌هایی داشت جواب سگ شکاری لاغر داشت

سگ شکاری لاغر بود.

عالی بود

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

سلام بله خیلی عالی بود ممنونننننننننن🤗

عالی بود مرسی

عالی

جواب ها راحت بوددد

سلام عالییییی بوددددد

عالی بود اسم من مرینت هست😍

من در تهران زندگی می کنم😍

خيلی ممنون

خيلی ممنون

سلام خوبی ممنون 💖❤️😜

سلام ممنون 💖😜

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا محتوای مطلب شما را حذف کنیم.

Signup for our newsletter to get notified about sales and new products. Add any text here or remove it.

درس و مدرسه ( مومکا )  – متن داستان و فایل صوتی و مفهوم و پاسخ ( جواب ) سوالات قصه ی یک قطره عسل درس دوازدهم کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی تقدیم شما می‌شود. امید است که از آن بهره گرفته و استفاده لازم را ببرید.

گام به گام فارسی ششم | درس دوازدهم : دوستی و مشاوره 

به قصه‌ی « یک قطره عسل » با دقّت گوش دهید و سپس درباره ی پرسش های زیر گفت وگو کنید.داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

دانلود

متن داستان ( قصه ی ) ” یک قطره عسل ” ( درس دوازدهم فارسی ششم دبستان ) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه ی ۸۷ کتاب درسی فارسی ششم

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می دوید و همینکه شکارچی فرمان میداد سگ خرگوشها و آهوها را دنبال می کرد و آنها را می گرفت و پیش صاحبش می آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می زد سگ می دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می رسانید.

یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود و در پستیها و بلندیها درختها و گلها و علفهای فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میچکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدتهاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسلهای زیادی جمع شده و لابلای سنگها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگها عسل جاری شده و روی خاک خشک می شود.

مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می شوم و هر روز می آیم قدری از این عسل به شهر میبرم و میفروشم و با آن زندگی می کنم و تا مدتها این عسل تمام نمی شود زیرا دامنهٔ کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباسهای خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم میخواهم بفروشم.»

مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می آورم و تصفیه می کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را میفروشم، عسل دیگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می خرم و همانطور با موم میفروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتریهای عسل شناس آن را نمی پسندند، عسلهای خالص هم که از هر ولایتی می آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گرانتر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوش دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت میآورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.

این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موشهای دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.

مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی یکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»

قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید و بعد گفت: «راسو حیوان است و میخواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمیتوان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا می شود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام میشود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل میشود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»

پاسخ ( جواب ) سوال های متن داستان ( قصه ی ) ” یک قطره عسل ” ( درس دوازدهم فارسی ششم دبستان ) نوشته مهدی آذر یزدی – صفحه ی ۸۷ کتاب درسی فارسی ششم

۱- سگ شکاری از نظر ظاهر چه ویژگی هایی داشت؟
لاغر اندام با درست ها و پاهای باریک و بلد

۲- شکارچی چگونه به وجود عسل پی برد؟
دید در اطراف غاز زنبور های عسل پرواز میکندد و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میریزد.

۳- شکارچی با دیدن عسل چه تصمیمی گرفت؟
تصمیم گرفت که هروز به آنجا برود و قدری از این عسل ها را بردارد و به شهر ببرد و بفروشد.

۴- شکارچی چگونه موفّق شد که کوزه اش را از عسل پر کند؟
لباس های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه پوشاند و با احتیاط کوزه اش را پر کرد.

۵- مرد بقّال پس از چشیدن عسل چه گفت؟
آفرین بر تو و این عسل

۶- مرد بقّال چگونه وزن عسل درون کوزه را به دست آورد؟
با ترازو آن را وزن کرد

۷- علّت شکسته شدنِ سرِ مرد بقّال چه بود؟
هنگامی که بقال می‌خواست عسل را در ظرف دیگری بریزد، یک قطره عسل بر روی زمین ریخت، راسو فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد، سگ به راسو حمله کرد و گردنش را گرفت، مرد بقال با چوب بر سر سگ کوبید و سگ بیهوش بر زمین افتاد، شکارچی عصبانی شد و کوزه‌ی عسل را بر سرِ مرد بقال شکست.

۸- چرا قاضی گفت: «سگ و راسو را نمی توان مجازات کرد؟»
چون سگ و راسو حیوان هستند و نمی توان آن ها را مجازات کرد

۹- باسوادی و وظیفه شناس بودن چه سودی دارد؟
آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی‌آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت‌ناپذیر نگاه نمی‌دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی‌کشد بلکه به قاضی مراجعه می‌کند و تاوان آن را می‌گیرد و دعوا تمام می‌شود.

۱۰- چگونه می‌توان از دعوا و زد و خورد پیشگیری کرد؟
باید علم و دانایی خود را بالا ببریم چرا که همه جنگ ها و دعوا ها از اول کوچک است و مردم نادان آن را بزرگ می کنند.

👈 دانش آموزان و همراهان گرامی جواب سایر درس های کلاس ششم و تمامی مباحث هر درس، به صورت کامل در سایت موجود می باشد، برای دسترسی کافیست درس موردنظر را در گوگل سرچ کرده و در انتهای آن عبارت «مومکا» یا «درس و مدرسه» را نیز اضافه کنید.

🙆 اگر سوال یا پیشنهادی در رابطه با این درس داری، کافیه به انتهای این مطلب مراجعه کرده و هر چه دوست داری بنویسی.

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در آپارات – ورود به صفحه

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در اینستاگرام – ورود به صفحه

صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در تلگرام – ورود به صفحه

کتاب فارسی نگارش ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود

کتاب فارسی خوانداری ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود

صفحه مربوط به مطالب فارسی خوانداری ششم ابتدایی – ورود به صفحه

صفحه مربوط به مطالب فارسی نگارش ششم ابتدایی – ورود به صفحهداستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

ورود به وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) – ورود به صفحه

ثبت نام در وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) – ورود به صفحه

عالیییییییی بود💙
کیا استقلالی(عشق💙) هستند🤔

عالی

عالی ممنون

سلام خوب بود😕

ممنون

خیلی خوب بود

خیلی خو ب و عالی بود

😻😻😻😻😻😻😻😻

خیلی عالییییی بود ممنون از این داستان 😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊😊

عالی

خیلی خوب و عالی است😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀

سلام
من کلاس ششمی هستم
این متن
بسیار خوب و آموزنده بود
درسته زیاد بود ولی همه ی آنــــــــــرا خواندم
مـــــمـــــنــــ🙏🏻ــون

خیلی‌زیاده

خوب‌بود

خیلی خوب بود انصافی

😊😊😊😊😊

یعنی چی

چقد دونبال این بودما

خیلی که اسوته پیدا کردنش

نه وولا


https://momeka.ir/wp-content/uploads/2021/01/A-Drop-of-Honey-128.mp3Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

قصه یک قطره عسل فارسی ششم ابتدایی به همراه متن داستان یک قطره عسل پایه ششم دبستان در این نوشتار از جالب فا تقدیم شما خواهد شد.

در بخش بعدی متن کامل داستان یک قطره عسل فارسی پایه ششم (بر اساس کتاب قصه‌های سندبادنامه و قابوسنامه، سومین جلد از مجموعه‌ی هشت جلدی قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب، نوشته‌ی مهدی آذر یزدی) تقدیم شما می‌شود، با جالب فا همراه باشید.

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می‌کرد. سگِ شکاری، سگی بود لاغر اندام با دست‌ها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می‌دوید و همین‌که شکارچی فرمان می‌داد سگ، خرگوش‌ها و آهوها را دنبال می‌کرد و آنها را می‌گرفت و پیش صاحبش می‌آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می‌زد سگ می‌دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می‌رسانید.

یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود. در پستی‌ها و بلندی‌ها، درخت‌ها و گل‌ها و علف‌های فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد و دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می‌کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل می‌چکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگ‌ها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدت‌هاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسل‌های زیادی جمع شده و لابلای سنگ‌ها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگ‌ها عسل جاری شده و روی خاک خشک می‌شود. مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می‌شوم و هر روز می‌آیم قدری از این عسل به شهر می‌برم و می‌فروشم و با آن زندگی می‌کنم و تا مدت‌ها این عسل تمام نمی‌شود زیرا دامنه‌ی کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباس‌های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه‌ای پوشاند و با احتیاط کوزه‌هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پُر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم می‌خواهم بفروشم.»

مردِ بقال، کوزه‌ی عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می‌آورم و تصفیه می‌کنم و موم آن را جدا می‌کنم و عسل خالص را می‌فروشم، عسل ديگری دارم که آن را با مومش از کندو خارج می‌کنند و می‌آورند و میخَرم و همانطور با موم می‌فروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می‌کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده‌اند و مشتری‌های عسل‌شناس آن را نمی پسندند، عسل‌های خالص هم که از هر ولایتی می‌آورند مزه‌ی مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همه‌ی آنها بهتر است، از عطر آن و مزه‌ی آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گل‌ها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل‌هایم گرانتر میخَرم. فقط می‌خواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

شکارچی خوشدل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می‌دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده‌ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده‌ای و مرا مغبون نکرده‌ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت می‌آورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزه‌ی عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزه‌ی خالی را هم بِکِشد و وزن خالص عسل را معلوم کند. این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موش‌های دُکّان را بگیرد و موقعی که می‌خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگِ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.

مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حمله‌ی سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد، چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می‌داشت اوقاتش تلخ شد و کوزه‌ی عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایه‌ی روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. جالب فا، درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبان‌ها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاری‌ها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی يکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقّال سالم است، سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می‌شود.»

قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایه‌ی بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید. و بعد گفت: «راسو حیوان است و می‌خواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی‌توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمی‌توان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی‌کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی‌زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایه‌ی خود جمع شده‌اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایه‌ی آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می‌توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟»

از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا می‌شود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی‌آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت‌ناپذیر نگاه نمی‌دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی‌کشد بلکه به قاضی مراجعه می‌کند و تاوان آن را می‌گیرد و دعوا تمام می‌شود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه‌ای را بر سر انسان دیگر نمی‌کوبد بلکه به حاکم مراجعه می‌کند و قیمت سگ را مطالبه می‌کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همه‌ی این اختلاف‌ها تا کوچک است حل می‌شود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همه‌ی جنگ‌ها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می‌کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می‌کنم.»

در بخش بعدی فایل PDF داستان یک قطره عسل را دانلود کنید.

امیدوارم از خواندن قصه یک قطره عسل فارسی پایه ششم ابتدایی لذت برده باشید و جالب فا را به خاطر بسپارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ذخیره نام و ایمیل در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

ما تمام کامنت ها و نظرات شما را میخوانیم! پس حتما نظرات، پیشنهادها و انتقادات هاتون رو بنویسید چون به نگوش ما میرسه!

هدف ما بالا بردن سطح علمی دانش آموزان، دانشجویان و خانواده هاس برای همین در موضوعات مختلف فعالیت میکنیم.

داستان یک قطره عسل به صورت نوشته را از این سایت دریافت کنید.

620 KB بازسازی خانه

مسئولیت فایل آپلود شده بر عهده‌ی کاربر آپلودکننده می‌باشد، لطفا در صورتی که این فایل را ناقض قوانین می‌دانید به ما گزارش دهید.

منبع : s8.picofile.com

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند کهداستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

کلاس ششم

صفحه اصلی ☰

جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۹۵ – 12:17 – مسعود جبلی فروشانی – 9 نظر

یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می دوید و همینکه شکارچی فرمان میداد سگ خرگوشها و آهوها را دنبال می کرد و آنها را می گرفت و پیش صاحبش می آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می زد سگ می دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می رسانید. یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود و در پستیها و بلندیها درختها و گلها و علفهای فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میچکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدتهاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسلهای زیادی جمع شده و لابلای سنگها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگها عسل جاری شده و روی خاک خشک می شود. مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می شوم و هر روز می آیم قدری از این عسل به شهر میبرم و میفروشم و با آن زندگی می کنم و تا مدتها این عسل تمام نمی شود زیرا دامنهٔ کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباسهای خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم میخواهم بفروشم.»

مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می آورم و تصفیه می کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را میفروشم، عسل ديگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می خرم و همانطور با موم میفروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتریهای عسل شناس آن را نمی پسندند، عسلهای خالص هم که از هر ولایتی می آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گرانتر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»

شکارچی خوش دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت میآورم.»

مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.

این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موشهای دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.

مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»

داروغه از یکی يکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»

قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید . و بعد گفت: «راسو حیوان است و میخواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمیتوان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است

و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا میشود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام میشود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل میشود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»

منبع : h95.blogfa.com

قصه ی یک قطره عسل به صورت صوتی-جواب گوش کن و بگو فارسی ششم-سن مناسب کودک برای خوردن عسل-پی دی اف یک قطره عسل-دادن عسل به نوزاد در طب سنتی-خوردن عسل برای کودک دو ساله

مطالعات در ایالات متحده و کانادا حاکی از دادن عسل به نوزاد در طب سنتی رابطه مثبت بین فعالیت بدنی اوقات فراغت و درآمد شخصی است طرح موجود برای طبقه بندی اختلالات خوردن یک تصادف تاریخی است که بازتاب ضعیفی از واقعیت بالینی است 37 تقویت روزمره ناهمگونی نیز با توجه به نقشی که ناهمخوانی به عنوان یک ساختار اجتماعی در تمایز قائل است، می تواند پیامدهای مهمی برای قدرت جنسیتی داشته باشد محققان با استفاده از سوزن برای دریافت نمونه ای از بافت جواب گوش کن و بگو فارسی ششم عضلانی، چگونگی عملکرد به میزان گلیکوژن عضلانی و جواب گوش کن و بگو فارسی ششم میزان میزان گلیکوژن بستگی به میزان جذب کربوهیدرات ها را بررسی کردند.

یک روز او در مطب پزشک بود که دارای جسمی بود تا بتواند فوتبال بازی کند در پایان هفته دو، بازخورد صادقانه ای به یکدیگر بگویید که در دادن عسل به نوزاد در طب سنتی مورد کدام لذت هایی که بیشتر متوجه شده اید و قدردانی کرده اید، هستید این رژیم انرژی کافی برای وقایع مداوم تا 1 ساعت می دهد این کار آسانی نیست، زیرا گاهی اوقات نیاز به نگاه دقیق تر به کاستی های شخصی دارد، و این می تواند بر ارزش خود ما سخت باشد رفتار: بله، من با جانیس برای نوشیدن سریع ملاقات می کنم.

تکنیک های جایگزین برای شناسایی و بیان احساسات وجود دارد، و شما می توانید ابزارهای بازیابی رفتارهای سالم را یاد بگیرید که به طور مؤثر با موقعیتهای استرس زا مقابله هدف از داستان یک قطره عسل چیست می کنند هدف از داستان یک قطره عسل چیست در بعضی مواقع، ممکن است با صحنه ای مبارزه کنید زیرا صحبت های قدیمی عصبانیت شما در حال رخ دادن است زنان کالج دارای نیمی از قدرت بازو و شانه همتایان مرد و 30 استحکام کمتر پا هستند از دیدگاه آنتونی، سالهایی که او به عنوان والدین در خانه بماند، به اطمینان دادن عسل به نوزاد در طب سنتی حاصل کرد که به محض اشتغال هر دو، او و لیندا همچنان به طور مساوی وظایف والدین را به اشتراک می گذارند.

شناسایی و تأیید بارهایی که از آن استفاده کرده اید انتخاب سبک زندگی، به ویژه رژیم غذایی، می تواند به شما در محافظت از این پوست در داخل یا تضعیف آن کمک کند و به یاد داشته باشید، هنگام رسیدن به وزن بدنی مطلوب، به ورزش های هوازی و کنترل پی دی اف یک قطره عسل وزن سن مناسب کودک برای خوردن عسل بازگردید من آمده ام که از این نسخه رایانه ای یک قفسه شکنجه قرون وسطایی متنفرم اگر تقویت متقابل برای شما کار نمی کند، ممکن است به دلیل یکی از این مشکلات معمول باشد فاکتورهای دقیق کمک کننده، پی دی اف یک قطره عسل عواقب کلی و چالش های بهبودی برای هر فردی که تا به حال با خوردن و مشکلات بدن مواجه بوده است بی نظیر است.

پاسخگویی برای لیزا از انگیزه کمتری نسبت به سایر پالایشگاه ها برخوردار بود اما وی قضاوت های منفی را تصدیق می کرد منظور آنها این بود که مرا نگه دارد اما خدا از آن استفاده خواهد کرد تا پی دی اف یک قطره عسل من را به جلو سوق دهد! آیا تا به حال از خوردن وعده های غذایی صرفنظر کرده اید زیرا جواب گوش کن و بگو فارسی ششم می خواهید وزن خود را کاهش دهید؟ آیا هنگامی که کاری خوب سن مناسب کودک برای خوردن عسل انجام می دهید خود را با غذای مورد علاقه پاداش می دهید یا وقتی احساس غم می کنید.

نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم زمان انتظار: 116 ثانیه .

پی دی اف یک قطره عسلجواب گوش کن و بگو فارسی ششمخلاصه داستان یک قطره عسلخوردن عسل برای کودک دو سالهدادن عسل به نوزاد در طب سنتیسن مناسب کودک برای خوردن عسلقصه ی یک قطره عسل به صورت صوتیهدف از داستان یک قطره عسل چیست

منبع : tajrobiat.com

مممننننوووننننن

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا محتوای مطلب شما را حذف کنیم.


برای دیدن کل مطلب کلیک کنیدDownloads-icon


منبع : s8.picofile.comDownloads-icon

گام به گام درس 12 فارسی ششم

جواب درس دوازدهم فارسی ششم

نام درس : دوستی / مشاوره | موضوع : گام به گام | ششم ابتدایی

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

انتخاب سریع صفحه :

گام به گام فارسی ششم

درس دوازدهم :: دوستی / مشاوره

1- در دوست یابی چگونه رفتار می‌کنید؟
پاسخ:  هنگام انتخاب دوست ویژگی‌های زیر را در او بررسی کنیم. اگر واجد این شرایط بود او را به دوستی انتخاب نماییم: با ایمانی، ظاهر و باطنش یکی باشد، راستگو و درستکار، امین و راز دار، خوش برخورد، طالب علم و آگاهی باشد.

2- منظور از «تدبیر ده تنه چون زور ده مرده باشد» چیست؟
پاسخ:  مشورت و چاره اندیشی با ده نفر، مانند استفاده از زور و توان په نفر است.

3- با کسانی که «نیم دوست» هستند چگونه باید رفتار کرد؟ چرا؟
پاسخ:  باید با آنها به خوبی و مهربانی رفتار کنیم؛ زیرا آنها زمانی که انسانیت و صداقت ما را ببینند، با ما دوست صمیمی و یکدل می‌شوند.

4- افرادی که در کارها با دیگران مشورت می‌کنند، چه فرقی با آنهایی دارند که مشورت نمی‌کنند؟
پاسخ:  افرادی که مشورت می‌کنند دانا، هوشمند و آینده نگر هستند و در کار‌هایشان موفق می‌شوند.

به قصه‌ی «یک قطره عسل» با دقّت گوش دهید و سپس درباره ی پرسش های زیر گفت وگو کنید.

1- سگ شکاری از نظر ظاهر چه ویژگی هایی داشت؟
پاسخ: لاغر اندام با درست ها و پاهای باریک و بلد

2- شکارچی چگونه به وجود عسل پی برد؟
پاسخ: دید در اطراف غاز زنبور های عسل پرواز میکندد و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میریزد

3- شکارچی با دیدن عسل چه تصمیمی گرفت؟
پاسخ: تصمیم گرفت که هروز به آنجا برود و قدری از این عسل ها را بردارد و به شهر ببرد و بفروشد

4- شکارچی چگونه موفّق شد که کوزه اش را از عسل پر کند؟
پاسخ: لباس های خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه پوشاند و با احتیاط کوزه اش را پر کرد

5- مرد بقّال پس از چشیدن عسل چه گفت؟
پاسخ: آفرین بر تو و این عسل

6- مرد بقّال چگونه وزن عسل درون کوزه را به دست آورد؟
پاسخ: با ترازو آن را وزن کرد

7- علّت شکسته شدنِ سرِ مرد بقّال چه بود؟
پاسخ: شکارچی کوزه را بر سر مرد بقال شکست

۸- چرا قاضی گفت: «؟ سگ و راسو را نمی توان مجازات کرد؟»
پاسخ: چون سگ و راسو حیوان هستند و نمی توان آن ها را مجازات کرد

9- باسوادی و وظیفه شناس بودن چه سودی دارد؟
پاسخ: به عنوان مثال سودی که در این داستان دارد بدین صورت است که اگر وظیفه شناس باشند صیاد سگ شکاری را بدون قید و بند به بازار نمی آورد و بقال هم بجای گربه از راسوی تربیت ناپذیر نگه نمی دارد

10- چگونه می‌توان از دعوا و زد و خورد پیشگیری کرد؟
پاسخ: باید علم و دانایی خود را بالا ببریم چرا که همه جنگ ها و دعوا ها از اول کوچک است و مردم نادان ان را بزرگ میکنند.

1- مفهوم بیت «فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت» چیست؟
پاسخ:  سپیده زده و علی (ع) هنوز بیدار است. (اشاره به شب زنده داری حضرت (ع)).
2- در بیت «دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما مگذر» واژه هایی که مشخّص شده است با چه آهنگی خوانده می‌شود؟
پاسخ:  مولا: با کشیده و بلند/ علی: با آهنگ بلند و کشیده

 

خیلی عالیئیییی

بله

عالی

علییییییی حرف نداره

واقعا عالی

خوبه ولی خیلی کمه

دو صفحه اش نبود ها بذارید

لغت هااا کووو؟؟؟؟؟؟؟خوبه اگه لغت ها هم بود عالی میشد

ممنون مرسی تشکر🙏😊

آنها در معنی دروس هستند

باید بری تو معنی دروس

کاش درس های بعدی بود

قرار گرفته شد

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

یه سلامی هم خدمت برنامه همیار پرسنل ساخت برنامه کنم
خیلی ممنون بابت برنامه خوبتون
جواب ها کامله و وقتی برای معلم میگیم خیالمون راحته که درسته نه عین یه سری سایت های دیگه که نام نمیبرم…..
من دوم رو جهشی خوندم یه سری مطالب برام سخت بود ولی الان با برنامه شما خیلی راحت درس هام رو جلو میبرم
خدا قوت🍃🤍🐚

سلام لطفا تا فردا درس ١٣و١۴ را بزارید ممنون

آماده شده به زودی ارسال میشه

خوبه👍

خیلی خوبه فقط حواب هارو کوتاه تر کنید خیلی یهتر میشه

عالی

کاش ایه تو کتاب هم بود

لطفا‌تمام‌کتاب‌ها‌ودرس‌ها‌باجواب‌بگذارید‌عالی‌میشه

عالی

میشه درس های بیشتری بزارید و همین طور لغت هارا

لغات داخل اپلیکیشن هست

عالی بود
ممنون

مطالب واقعا عالی هستن 🌺🌺🌺❤️❤️

یه صفحه دادتون رفته

خوب هست ولی اگه لغت هارو میزاشتین عالی میشد

عالیه ولی کاش لغات و درس آزاد هم باشه

عالیه خیلی از شما ممنونم

قبول نیست معنی شعر نواره

عالی بود

عالی ممنون
اگه تمام درس هارو بزارید عالی تر میشه

آره اگر لغت هم داشت بهتر می بود😌 چون بدون لغت بده

تو مثلاً درس خونی داری میگی که بدون لغت بده

عالی هست همه اون مطلب هایی که نیاز داری دارد

عالییییی👌
ممنون از سازنده

اما خیلی عالی

میشه معنی‌هاهم‌بزارین
مرسی تشکر 🇮🇷🎊

خیلی خوب نبو دمعنی شیرهانیست

ای کاش هم مترادف هم خانواده و متضاد هم می گذاشتید

عالی بود ، ممنون ♥️♥️

حال میده واسه تقلب 😁

عالی بود

عالیه
وقعا ممنونم❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣

پس صفحه ۸۷ 😠😠

هستش عزیزم

وای عالی:)

عالی فقط در سوال ۹ گوش کن و بگو یک ن برای بازار گذاشته اید

ممنون باسه رایگان بودند

اگه می شد داستان یک قطره عسل هم بود عالی می شد

ممنون بابت همه کار های شما 🌹🤩

عالی حرف نداره بهترین برنامه ممنون از سازنده

خیلی خیلی عالی ممنون

عالی هستی مثل همیشه

خوبه ولی خیلی کمه

عالی هست ممنونم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


کلیه حقوق مادی و معنوی برای این سایت محفوظ می باشد

همگام درس / تماس با ما / تبلیغات / sitemap

 

 

دانلود نمونه سوال ریاضی از فصل 5 فروردین

دانلود نمونه سوال فارسی نگارشی فروردین

دانلود نمونه سوال مطالعات اجتماعی فروردین

 

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

دانلود نمونه سوال هدیه آسمان  فروردین

دانلود نمونه سوال علوم  فروردین

دانلود نمونه سوال ریاضی اسفند ماه 95

دانلود نمونه سوال فارسی اسفندماه 95

دانلود نمونه سوال علوم  اسفندماه 95

دانلود نمونه سوال مطالعات اجتماعی اسفندماه 95

دانلود نمونه سوال هدیه آسمان اسفندماه 95

دانلود نمونه سوال املای فارسی ششم 16 آذر ماه 96-95

سری1

دانلود نمونه سوال ریاضی ششم  از نصف فصل اول96-95

دانلود نمونه سوال فارسی نگارشی ششم از 2 درس اول

 

 

ورد نمونه سوالات ریاضی و فارسی

دانلودریاضی

دانلود فارسی

 

دانلود نمونه سوال فارسی (سری جدید)

4اسفند94

دانلود نمونه سوال فارسی ششم از درسها ی 1-7

سری دوم دیماه 95-94

معنی درس راز زندگی

معنی درس غنچه با دل گرفته گفت :  «زندگی  لب زخنده بستن است  گوشه ای درون خود نشستن است » غنچه با دل گرفته گفت: زندگی یعنی نخندیدن و در گوشه ای تنها نشستن . گل به خنده گفت : «زندگی شکفتن است  با زبان سبز ، راز گفتن است » گل با خنده گفت زندگی یعنی شکوفایی . راز زندگی همان سرسبزی است .  گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه  باز هم به گوش می رسد . تو چه فکر می کنی ؟ راستی کدام یک درست گفته اند ؟ همچنان گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه شنیده می شود. تو چه فکری در مورد گفت و گوی آنها می کنی؟ به نظرت کدام یک ازآنها حرفش درست است ؟ من که فکر می کنم  گل به راز زندگی اشاره کرده است  هر چه باشد او گل است گل یکی دو پیرهن  بیشتر از غنچه پاره کرده است . من که فکر می کنم گل به راز زندگی پی برده و به آن اشاره کرده هرچه باشد او گل است و از غنچه تجربه ی بیشتری در زندگی دارد

خود ارزیابی ۱- گل زندگی را چگونه تعریف کرده است ؟ از نظر گل زندگی شکوفایی و رشد و سرسبز شدن و طراوت داشتن است . ۲-تعریف شاعر از زندگی چیست ؟  شاعر همانند گل زندگی را در شکوفایی و سرسبزی می بیند .

حکایت عمر گرانمایه دو برادر ، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو ،نان خوردی .باری توانگر گفت درویش را که : چرا خدمت نکنی تا از مشقّت کار کردن بِرَهی ؟ گفت : تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت ،رهایی یابی که خردمندان گفته اند :نان خود خوردن و نشستن به ، که کمر زرّین بستن و به خدمت ایستادن . دو برادر بودند که یکی به سلطانی خدمت می کرد و دیگری با کار و تلاش خود روزی به دست می آورد . یک بار برادر ثروتمند به برادر فقیر خود گفت که : چرا مانند من به سلطان خدمت نمی کنی تا از زحمت کار کردن راحت شوی . برادر فقیر تر گفت :تو چرا کار نمی کنی تا از خفّت و خواری خدمت به سلطان راحت بشی که اندیشمندان گفته اند : از دست رنج خود استفاده کردن و راحت بودن بهتر است از کمربند طلا بستن و در خدمت کسی سرپا ایستادن . به دست آهن تفته کردن خمیر ………… بِه از از دست بر سینه به پیش امیر  آهن گداخته را با دست مانند خمیر شکل دادن بهتر است از اینکه دست بر سینه در خدمت پادشاه بایستی . عمر گران مایه در این صرف شد ………. تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا عمر ارزشمند به این گذشت که تابستان چه بخورم و زمستان چه بپوشم. ( همه ی عمر در اندیشه ی خوردن و پوشیدن گذشت.) ای شکم خیره ، به نانی بساز …………. تا نکنی پشت به خدمت دوتا  ای شکم گستاخ با تکه نانی سر کن تا برای خدمت به هر کسی تعظیم نکنی . چگونه می توانیم زندگی خودرا بارزش تر کنیم . با تلاش و کوشش وحفظ غرور و شخصیت خود که پیش هرکسی خدمت نکنیم . « گلستان ، شیخ مصلح الدّین سعدی شیرازی »

ایستگاه اندیشه  ۱-پیام این داستان چیست ؟ این که انسان کار خود را خودش انجام بدهد ووقتی که ضرورتی ندارد از دیگران کمک نخواهد . معنی واژه ها  سلطان = پادشاه / باری = یک بار / توانگر = ثروت مند / مشقّت = سختی / بِرَهی = رها شوی/ مذّلت = خواری – خفّت – پستی / زرّین = طلایی /تفته = گداخته / گران مایه = گران بها /صیف = تابستان / شتا = زمستان / خیره = گستاخ – لجباز / بساز = قناعت کن / بزّاز =پارچه فروش / آبادی = روستای آباد – ده

=============

منبع :http://kelaseazad.ir/?p=924

دانلود نمونه سوال ریاضی فصل اول

مخصوص همکاران پایه ششم

بدون نام ونشانی

=================================

دانلود نمونه سوال املای فارسی (کتبی)ششم

مخصوص همکاران پایه ششم

بدون نام ونشانی

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان

خدا

 

به مادر گفتم: ((آخر این خدا کیست ؟))

 

که هم در خانه ای ما هست وهم نیست

 

تو گفتی  مهربان تر از خدا نیست

 

دمی از بند گان خود جدا نیست

 

چرا هرگز نمی آید به خوابم؟

 

چر ا هرگز نمی گوید جوابم؟

 

نماز صبحگاهت را شنیدم

 

تو را دیدم خدایت را ندیدم.))

 

به من آهسته مادر گفت : ((فرزند!

 

خدا را در دل خود جوی یک چند

 

خدا در رنگ وبوی گل نهان است

 

بهار و باغ و گل از او نشان است

 

خدا در پاکی و نیکی است فرزند!

 

بود در روشنایی ها خداوند .))

                                        پروین دولت آبادی

متن کتاب : درس اول             معرفت آفریدگار

( نویسنده ی این متن : ابوعلی بلعمی ـ از کتاب تاریخ بلعمی )

این همه خَلق را که شما بینید بدین چندین بسیاری،این همه را خالقی است

 که آفریدگار ایشان است و نعمت بر ایشان از وی است،آفریدگار را بباید پرستیدن 

و بر نعمت او سپاس داری باید کردن.

 

اندیشه کردن اندر کار خالق و مخلوق،روشنایی افزاید اندر دل و غفلت از این 

و نا اندیشیدن،تاریکی افزاید اندر دل،ونادانی،گمراهی است.

 

معنی درس اوّل : معرفت آفریدگار

این همه آفریده که می بینید که این قدر زیاد است،این همه را آفریننده ای آفرید

که خداوند گار است و نعمت های ما از ایشان است.آفریدگار را باید  بپرستیم و

از نعمت او شکر گذاری و تشکر باید بکنیم.

 

فکر کردن درباره ی کار آفریننده و آفریده شده،روشنایی و نور یه دل ها می بخشد

و فکر نکردن و نادانی کردن تاریکی به دل ها می دهد و نتیجه نادانی گمراهی است.

——————————————————————————————

 

معنی شعر : سعدی 

 

1 ـ باد بهاری از طرف سبزه زار وزید   (معنی مصراع اول )

 

باز صدای پرندگان به گوش گردش روزگار رسید. (معنی مصراع دوم )

 

 

 

2 ـ بلند شو و از فرصت استفاده کن.وزیدن باد بهاری، (معنی مصراع اول )

 

صدای آهنگین پرندگان و بوی خوب گلها.  (معنی مصراع دوم )

 

 

 

3 ـ هر چیزی که در  دنیا هست،از خداوند یاد می کند. (معنی مصراع اول )

 

بلبل و قمری و پرندگان با صدای زیبای خود چه چیزی را یاد آوری کردند؟

 

یاد خداوند و آفریدگار.  (معنی مصراع دوم )

 

 

 

4 ـ برگ درختان سبز،در نظر انسان عاقل و هوشمند   (معنی مصراع اول )

 

مانند دفتری است که به آن نگاه  می کند و به شناخت خداوند می رسد.

 

(معنی مصراع دوم )

 

 

دانلودنمونه سوال فارسی نوشتاری نوبت دوم از کل کتاب

اردیبهشت 95

انواع صفت

 

صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که قبل یا بعد از اسم مى آید ،و آن را با ویژگى یا مفهومى همراه مى کند و درباره آن توضیح می دهد. صفت هاى پیشین، پیش از اسم مى آیند و صفت هاى پسین، پس از اسم. هر گاه صفت به جاى اسم بنشیند، کارکرد اسم را پیدا مى کند: مثال:«آیا هنوز ریزش باران بر گونه هایت، تو را شاداب مى کند؟» اسمى که پیش یا پس از صفت قرار مى گیرد و صفت، ویژگى آن را بیان مى کند، موصوف نام دارد.

 

صفت بیانى ویژگى اسم را از نظر چگونگی و خصوصیات نشان مى دهد و انواع آن عبارتند از: ساده، فاعلى، مفعولى، نسبى، لیاقت

صفت بیانى ساده تنها بر چگونگى موصوف دلالت مى کند: هوای خوب/ اتاق گرم

صفت فاعلى نشان مى دهد که موصوف کننده کارى است; و ساخت هایى دارد از این قبیل: ـ بن مضارع + ـَ نده: گوینده/گیرنده ـ بن مضارع + آن: دعاگویان / گریان. این ساخت را صفت حالیّه نیز مى نامند، زیرا بر گذرا بودنِ وصف دلالت مى کند. ـ بن مضارع + آ: شنوا / دانا. این ساخت برابر است با صفت مشبّهه در عربى و معمولا پایدارىِ وصف را مى رساند. ـ بن ماضى + آر: خواستار/ خریدار. ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گار: آفریدگار/ پرهیزگار/ یادگار. ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گر: رُفتگر/ توانگر. -اسم یا بن فعل یا ساخت امر+کار:ستمکار / طلبکار

صفت مفعولى نشان مى دهد که موصوفْ مفعول است. ساخت این صفت چنین است: بن ماضى + هاى غیر ملفوظ + شده :گرفته شده/نوشته شده.

صفت نسبى موصوف خود را به عناصرى مثل مکان نسبت مى دهد. تابعیّت ها و بسیارى از نام هاى خانوادگى به همین گونه بیان مى شوند: رضایى، ایرانى. ساخت صفت نسبى معمولا چنین است: – اسم + ى یا ین یا ینه یا هاى غیر ملفوظ یا آنه: زرهى، سیمین، زرینه، بهاره، مردانه. – اسم عربى + آنى: روحانى، ربّانى. توجه:در تشخیص اقسام صفت، نباید تنها به ساخت نظر داشت، بلکه معنى را نیز باید در نظر گرفت; زیرا برخى از ساخت ها مشترکند. مثلا گرفتار با آن که ساخت صفت فاعلى دارد، از لحاظ معنا صفت مفعولى است.

صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند. -مصدر +ی: خوردنی/ پوشیدنی. درجه هاى صفت بیانى: 1. صفت مطلق : بدون سنجش با دیگری ، حالت و چگونگی موصوف را بیان می کند.مثل:خوب / بزرگ. 2. صفت برتر (= تفضیلى):این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از موصوف یا موصوف هاى مورد سنجش ـ و نه همه موصوف هاى دایره بحث ـ برتر است. نشانه این صفت، تر است که پس از صفت می آید.مثل:خوبتر / بزرگتر. 3 .صفت برترین (= عالى): این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از همه موصوف هاى دایره بحث برتر است. نشانه این صفت ترین است که بعد از صفت مى آید.مثل: خوبترین /بزرگترین.

صفت شمارشى صفتى است که شماره و تعداد موصوف را نشان می دهد. این صفت دوگونه دارد: ساده، ترتیبى

تنها تعداد موصوف را بیان مى کند: یک/…..بیست….

: ترتیب و جایگاه قرار گرفتن موصوف را نشان مى دهد و ساخت آن چنین است: صفت ساده + ـُ م یا ـُ مین: اولین / ششمین این صفت معمولا پیش از موصوف و گاه پس از آن مى آید

صفت اشاره صفتى است که موصوف را مورد اشاره قرار مى دهد: این، آن، همین، همان، چنین، چنان، این قدر، این گونه. این صفت نیز باید همانند دیگر صفات همراه با موصوف بیاید تا صفت نام گیرد. در این مورد، اگر کلمات مزبور با موصوف همراه نشوند، ضمیر اشاره اند. این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد. “این گل را از آن باغ چیدم.”

صفت پرسشى صفتى است که سؤالى را درباره موصوف خود مطرح می کند چه، کدام، چگونه، چند، چندمین. این صفت معمولا پیش از موصوف مى آید. اهواز چگونه شهری است؟

صفت مبهم صفتى است که یک ویژگى موصوف را به طور نامعیّن نشان مى دهد: چند، بعضى، فلانى، هر، همه، دیگر، هیچ ،هر همه ، دیگر. این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد. “حمید امروز چندین کتاب خرید.”

صفت تعجّبى صفتى است که نشانگر شگفتى گوینده درباره موصوف است: چه، چگونه، چقدر. این صفت پیش از موصوف مى آید. “چه گل زیبایی!”

 

صفتى که قابل تقسیم به «جزءهاى معنى دار» یا «جزءهاى معنى دار و معنى ساز» نباشد. بزرگ / کوچک / خوب.

صفتى که از چند جزء معنى دار یا چند جزء معنى دار و معنى ساز ترکیب شده باشد. مثل: سنگدل، ششم، (شش + ـُ م) / بخرد (بـ + خرد)/ خوبروی”(خوب+روی) برخى از پسوندهاى سازنده صفت مرکّب از این قرارند: سان، آسا، گونه، گون، فام، دیس، وَش، سار، مان، سیر، بار، وار.

صفتى که از یک هسته و یک یا چند وابسته ساخته شده باشد. مثل: نان به نرخ روزخور/ خوش آب و رنگ/ از جان گذشته. نکته هایى در باره کاربرد صفت: 1. معمولا میان موصوف و صفت کسره مى آید. امّا گاه این کسره حذف مى شود: پدرْبزرگ، آدمْ آهنى. 2. صفت پسین گاه پیش از موصوف مى آید: پیرْمرد، زیبا گل.

=========================با تشکر

منبع : دانشنامه رشد

اضافه نوعی از ترکیب کلمات در گروه اسمی‌ست. بر خلاف ترکیب «موصوف و صفت»، در ترکیب «مضاف و مضافٌ‌الیه» که به آن اضافه گفته می‌شود، هر دو کلمهٔ ترکیب، اسم هستند؛ اسم اولی مضاف و اسم دومی مضافٌ‌الیه نام می‌گیرد.

در دستورهای سنتی، گروه‌های اسمی به دو دستة «موصوف و صفت» و «مضاف و مضافٌ‌الیه» تقسیم می‌شوند. در دستورهای سنتی، گروه‌های اسمی اضافه‌ای بر اساس ملاک‌های معنایی دسته‌بندی شده‌اند. دستورهای سنتی معمولاً گروه‌های اسمی اضافه‌ای را به این شکل دسته‌بندی می‌کنند (انوری و گیوی، ۱۳۸۵: ۱۲۸): ۱- اضافة ملکی مثل: کتابِ حمید، خانة من ۲- اضافة تخصیصی مثل: میز مطالعه، پنجرة کلاس ۳- اضافة توضیحی مثل: کشور ایران، قارة آفریقا، کتاب «گلستان» ۴- اضافة بیانی (جنسی) مثل: لباس پشم، جام طلا، سینی نقره ۵- اضافة تشبیهی مثل: لب لعل، قد سرو، لعل لب، سروِ قد ۶- اضافة استعاری مثل: دست روزگار، دیوار جدایی ۷- اضافة اقترانی مثل: دستِ ادب (دستِ ادب بر سینه نهادم)، زانوی تلمذ ۸- اضافة بُنُوَت (فرزندی) مثل: رستمِ زال

هرگاه مضاف، مختوم به «الف» یا «واو» باشد، بعد از مضاف و پیش از مضافٌ‌الیه، «ی» اضافه می‌شود: آوای بلبل، موی سر. هر گاه مضاف، مختوم به «ه» غیر ملفوظ باشد، این حرف به صورت «هٔ» در می‌آید و به شکل «ی» تلفظ می‌شود: خانهٔ یوسف. در سایر حالات، بعد از مضاف یک کسره تلفظ می‌شود: دوستِ مریم.

اگر چه در ظاهر هم صفت و موصوف و هم مضاف و مضافٌ‌الیه حاصل ترکیب دو کلمه هستند، اما معنای حاصل از این دو ترکیب متفاوت است؛ مقصود از صفت همان موصوف و است ولی مقصود از مضافٌ‌الیه همان مضاف نیست. مثلاً اگر بگوییم «آب گوارا» مقصود از گوارا، آب (خاصیتی از آب) است ولی اگر بگوییم «آب قنات» می‌بینیم که قنات چیزی غیر از آب است.

آنچه در زبانهای غربی صفت ملکی خوانده می شود (مانند my در انگلیسی و mon / ma در فرانسه) در دستور زبان فارسی «اضافۀ تملیکی» نامیده می شود؛ مانند: کتابم = کنابِ من یا کتابش = کتابِ او ( کتابِ آرمین)

آوردن چند اضافه را پشت سر هم تتابع اضافات می‌گویند.

به حالتی که مضافٌ‌الیه پیش از مضاف بیاید اضافه مقلوب گفته می‌شود. در این حالت مضافٌ‌الیه اول می‌آید و کسره اضافه حذف می‌شود و اسم مرکب می‌سازد.[۱] در واژه‌گزینی رسمی ترجیح با اضافه مقلوب است زیرا این نوع اضافه موجب حذف نشانه اضافه و تبدیل ترکیب به یک واژه می‌شود. استفاده از اضافه مقلوب موجب پدید آمدن تشخّص واژگانی نیز می‌شود.[۲]

قالب شعر به شکل شعر گفته می‌شود که بر دو نوع است: شکل ظاهری و شکل درونی (یا شکل ذهنی). شکل ظاهری که شامل وزن یا بی‌وزنی، تساوی مصرع‌ها و یا کوتاهی و بلندی آنها، قافیه‌ها – در صورتی که قافیه‌ای وجود داشته باشد- و صداها و حرکات ظاهری کلمه می‌شود.

قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر می‌بخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرع‌ها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیین کننده قالب ظاهری شعرند. .[۱]

در شعر سپید و شعر نوی فارسی، عنصری مهم‌تر و عمیق‌تر وجود دارد با عنوان شکل درونی (شکل ذهنی) است. شکل ذهنی عبارت از محیطی است که شعر در آن حرکت می‌کند و پیش می‌رود و اشیاء و احساس‌ها را با خود پیش می‌برد. شکل ذهنی به یک شعر یا یکپارچگی می‌دهد یا آن را از وحدت و استحکام درمی‌آورد.

به محل قرارگیری قوافی در یک شعر، قافیه آرایی آن شعر گفته می‌شود. برای مثال قالب مثنوی دارای قوافی مشابه در انتهای هر مصرع است و قافیه هر بیت ممکن است با قافیه دیگر ابیات تفاوت داشته باشد. لیکن در یک قصیده، قافیه در پایان تمام ابیات و همچنین انتهای مصرع اول بصورت مشابه تکرار می‌شود.

طول مصرع‌ها و چیدمان هجاهای هر مصرع را در یک شعر، وزن آن شعر می‌گویند. هجاها در زبان فارسی به سه دسته کوتاه، بلند و کشیده تقسیم می‌شوند. حال اگر در دو مصرع اولا تعداد هجاها با هم برابر بوده و ثانیا هجاهای کوتاه و بلند آنها در مقابل هم قرار داشته باشند، آن دو مصرع هم وزن نامیده می‌شوند. (هجای کشیده را می‌توان با یک هجای کوتاه + یک هجای بلند معادل گرفت.[۲] مثال:

در–د–مز–یا–رس–ت–در–مان–نیز–هم

دل–ف–دا–ی–او–ش–دو–جان–نیز–هم

قالب مستزاد، در میان قالبهای کلاسیک شعر فارسی تنها قالبی است که در آن بخشهای غیر هم وزن وجود دارد.

با وجود آنکه با چنبن تعریفی بی نهایت قالب شعری می‌توان ارائه داد، لیکن اکثر شعرای کلاسیک پارسی گوی، تلاش کرده‌اند تا از قالبهای معروف شعر فارسی خارج نشوند. قالبهای کلاسیک معروف شعر فارسی به شرح زیرند:

نیما یوشیج در قالب شعر کلاسیک تغییراتی ایجاد کرد و آن را به شکل شعر نو درآورد. در شعر نیمایی هجاها با هم یکسان نیست و مصرع‌ها کوتاه و بلند است. نیز در این نوع شعر قافیه‌ها می‌توانند متفاوت باشند و نیازی به نظم و هماهنگی در قافیه‌بندی نیست.

احمد شاملو در شعر سپید از تقطیع استفاده کرد. وزن کلمات به این نوع شعر قالب درونی و یا شکلی ذهنی می‌دهد و به این دلیل قالب شعر سپید از قالب شعر نیمایی متفاوت است.

آنچه دربارهٔ قالب شعر مهم است وحدت ذهنی است که چه در قالب کلاسیک و چه در قالب شعر نوی نیمایی و شعر سپید باید رعایت شود. همان‌قدر که شعر موزون باید از وحدتی ذهنی برخوردار باشد شعر آزاد یا بی‌وزن نیز باید از یکپارچگی برخوردار گردد.

۳. رضا براهنی، طلا در مس، جلد اول، ص ۷۶-۷۳، چاپ اول، انتشارات زریاب، ۱۳۸۰، تهران.

با تشکر : ایرج اسدزادهhttp://klaseabe1.blogfa.com/

 

نیمتاج سلماسی

نیمتاج سلماسی، در زمره بانوان بی باک و میهن دوست و از شاعران نامور کشور در قرن چهاردهم می باشد. وی نوه حاج وزیر سلماسی، دختر یوسف لکستانی و نرگس و به دیگر سخن فرزند مسعود دیوان سلماسی و عروس تاجرباشی خویی بود. هر چند در مورد اصل و نسب اش اختلاف رأی وجود دارد، ولی همه او را از لکستان، یکی از آبادی های سلماس دانسته اند. سلماس یکی از شهرهای باستانی و پرآشوب ایران است که در طول تاریخ، نام های گوناگونی داشته و در اواخر عصر قاجاریه، ناحیه ای ناامن بوده و بارها به وسیله ترک ها، روس ها و یاغیان کُرد مورد هجوم قرار گرفته است.

تحصیلات شاعر یاد شده تا کلاس یازدهم دبیرستان بوده و به زبان های انگلیسی و عربی هم آشنایی داشت. او در درگیری هایی که به سال 1298 شمسی در سلماس رخ داد و موجب قتل عام مردم بی گناه، ویرانی خانه ها و غارت اموال آنان گردید، همچنان در این شهر می زیست و بعد از مهاجرت از سلماس در تهران زندگی کرد.

او سه فرزند به نام های بدرالزمان، غلامحسین و مهستی داشت. این بانو، طبع موزونی داشته و در اشعارش مضامین لطیفی آورده است. دینشاه ایرانی در «سخنوران دوران پهلوی» در باره شعر «کاوه» سروده نیمتاج می نویسد: «هنگام کشتار و چپاول اموال عمومی ارومیه، در یورش ترک ها به سلماس و رشت یعنی در طول جنگ جهانی اول که پدر و خویشاوندان نیمتاج به قتل رسیدند، سروده شده است.» شعر وی آکنده از آرمان های اجتماعی و امید به نظم و آرامش در وطن شکوهمندش بوده و وی شاعری مترقی و آزاده بوده است.

قطعه «کاوه» فوق العاده مؤثر و مهیج است. او در سرودن این اثر، مردم را به مبارزه علیه اخلالگران و آشوب طلبان ترغیب کرد. اشعار این بانوی شاعر، مردم را به گونه ای هیجان زده نمود که قابل تصور نبود و کار به جایی رسید که آنان جان بر کف نهاده و ریشه فساد و تباهی را کندند.

این شعر در رشت، زمانی که بلشویک ها به خاک ایران تجاوز کرده و شهر را به یغما بردند و پیش از سلطنت رضاخان سروده شد.

به نوشته مرحوم آغابزرگ تهرانی، مؤلف «الذریعه الی تصانیف الشیعه» او دارای دیوان شعری است حاوی اشعار وطنی و اجتماعی. مسائل انتقادی و مضامین سیاسی را به قلمرو شعر راه داد و شعر را فضایی آزاد برای عرضه اندیشه های اجتماعی خویش دید.

دو غزل قوی اجتماعی ـ سیاسی که از نیمتاج سلماسی به جا مانده و جنبه انتقادی دارد، دربرگیرنده مضمون انعکاسی وقایع سیاسی ـ اجتماعی دوره شاعر است و در آنها مشکلات موجود به مردان و دولتمردان

یادآوری شده و این مضمون نادر با صراحت یگانه ای توسط زنی شاعر در قالب غزلی موفق ریخته شده و شاید یکی از عوامل ماندگاری این دو غزل، قوی بودن آنهاست.

ذهنیت سیاسی و آگاهی اجتماعی شاعر در آفرینش این اشعار گام به گام، همراه با حسی مادرانه و دلسوزانه راهکارها را گفته و یا با زبانی ساده و روان، بی مسؤولیتی مردان و شکوه های متعهدانه زنانه را سروده و در پایان هشداری لرزاننده داده است که انسان میهن دوست ایرانی را تکان داده و وی را به حرکت وا دارد. این شعر نخستین غزل سیاسی معاصر به زبان یک زن شاعر است که به حیطه مردانه وارد شد و حتی به حریم غیرت مردانه تعرض کرد.

درونمایه های وطن پرستی، آزادیخواهی و عنایت به مشکلات از ویژگی های مهم شعر دوره مشروطه و پس از آن است که این هر سه شاخصه در اشعار نیمتاج سلماسی دیده می شود.

غزل زیر، اثر معروف اوست که به مناسبت حمله بلشویک ها به ایران و رخدادهایی که پیامد جنگ اول جهانی بوده، سروده است:

ایرانیان که فرّ کیان آرزو کنند

باید نخست کاوه خود جستجو کنند

مردی بزرگ باید و عزمی بزرگ تر

تا حل مشکلات به نیروی او کنند

آزادگی به دسته شمشیر بسته است

مردان هماره تکیه خود را بدو کنند

در اندلس، نماز جماعت به پا کنند

آنها که قادسیه به خون ها وضو کنند

ایوانِ پی شکسته مرمت نمی شود

صد بار اگر به ظاهر وی رنگ و رو کنند

شد پاره پرده عجم از غیرت شما

اینک بیاورید که زن ها رفو کنند

نسوان رشت، موی پریشان کشیده صف

تشریح عیب های شما مو به مو کنند

دوشیزگان شهر ارومی گشاده رو

دریوزه ها به برزن و بازار و کو کنند

بس خواهران به خطه سلماس تا کنون

خونِ برادران همه سرخابِ رو کنند

نوحی دگر بباید و توفان دیگری

تا لکه های ننگ شما شستشو کنند

قانون خلقت است که باید شود ذلیل

هر ملتی که راحتی و عیش، خو کنند

1ـ عقیقی بخشایشی، «مفاخر آذربایجان»، ج سوم، تبریز 1375.

2ـ کراچی، روح انگیز، «اندیشه نگاران زن در شعر مشروطه»، تهران، 1381.

3ـ دیهیم، محمد، «تذکرة الشعرای آذربایجان»، ج چهارم؛ تبریز، بی ت.

منبع:http://www.hawzah.net/

دانلود داستانهای گوش کن و بگو کتاب فارسی خوانداری چهارم  

قابل توجه همکاران پایه چهارم

آداب طعام خوردن

آداب =جمع ادب / خوان =سفره / فراخ =زیاد – وسیع /اعتدال =میانه روی / نظر نکند =نگاه نکند / نگزیند =دست چین نکند – انتخاب نکند / تعلّل =درنگ / ایثار کند =ببخشد / فراغ =آسوده / حاجت =نیاز /زیادت =بیشتر / می شنو =بشنو / آفات = جمع آفت / ثواب = کارخوب / خاموشی =در اینجا سکوت / فوایده = جمع فایده / اختیار کند = انتخاب کند / فاضل تر = برتر / تعالی = بلند مرتبه / الفت =دوستی – انس / مَحرَم = رازدار / ازلی=بی آغاز / دُرّ =مروارید / آویزه = آویخته / مدهوش = سرگشته/ فجر =طلوع / آفاق =کناره های آسمان / خفته =خوابیده/ شب روان =شب زنده داران بر ای عبادت / وِلا =محبت -ولایت/الله اکبر =خدابزرگتر است / ابهت= شکوه – عظمت / شأن = مقام / مقرر داشته =لازم شمرده – تعیین کرده / اُ ف = صدای که برای ابراز نا رضایتی گفته می شودمانند آه / بانگ =فریاد / کریمانه = با بخشندگی / پاس =در اینجا به معنی سپاس / ارائه =نمایش / تواضع =فروتنی / آزرده = رنجیده / خردی =کوچکی / درشتی = تندی کردن /جهل = نادانی / جفا =ستم مدرسه مجازی

 

آن قصّه شنیدید که در باغ
یکی روز ……………از جور تبر، زار بنالید سپیدار .آن داستان را شنیده اید
که در باغ یک روز از ستم تبر درخت سپیدار سخت ناله می کرد.
کز من نه دگر بیخ و بنی
ماند و نه شاخی ……. ازتیشه ی هیزم شکن وارّه نجار
که از دست ارّه نجار و
تیشه هزم شکن برای من نه ریشه ای مانده و نه شاخه ای .
گفتش تبر آهسته که جرم تو
همین بس ….. کاین موسم حاصل بودو نیست تورا بار
تبر آهسته به اوگفت :
گناه تو این است که الان فصل میوه دادن است ولی تو میوه و ثمری نداده ای .
تا شام ،نیافتاد صدای تبر
از گوش ……شوده توده درباغ ، سحر هیمه بسیار .
تا شب صدای تبر هچنان
ادامه داشت و قطع نشد و صبح در آن باغ توده ای از هیزم جمع شده بود .
دهقان چوتنورخود ازاین
همیه برافروخت ……بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار .
وقتی کشاورز ( باغبان )
تنور خودش را با آن هیزم روشن کرددرخت سپیدار گریه کرد و بازهم گفت .
آوخ که شدم هیزم و، آتشگر
گیتی ………. اندام مرا سوخت چنین زآتش ادبار .
افسوس که به هیزم تبدیل
شده ام و دنیای سوزان ( ستمگر ) بدن مرا این چنین در آتش بدبختی سوزاند .
خندید براو شعله ، کز دست
که نالی ……. ناچیزی تو، کرد بدین گونه تورا خار(خوار).
شعله به او خندید و گفت
از چه کسی شکایت می کنی ؟ بی ارزشی تو تورا اینگونه پست وحقیر کرده است .


دانلود ادامهDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلود Downloads-icon


دانلود Downloads-icon


دانلود Downloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


“اضافه+مقلوب”&cd=4&hl=nl&ct=clnk&gl=nl&client=firefox-a حداد عادل، غلام‌علی: درآمدی بر واژه‌گزینی مردمیDownloads-icon


دانلودDownloads-icon

داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان
داستان یک قطره عسل در کتاب فارسی ششم دبستان
0


منتشر شده

در

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *