داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی
داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

ورود به اپلیکیشن

دانلود زبانشناس

دانلود زبانشناس

داستان های کوتاه و بلند انگلیسی به همراه فایل صوتی ، ترجمه، تفسیر و اطلاعات تکمیلی. طبقه بندی شده برای کودکان، نوجوانان، و سطوح پیشرفته تر (تافل و آیلتس)

همان طور که می‌دانید، خواندن داستان ‌های کوتاه، یکی از بهترین روش های تقویت زبان انگلیسی است. در این صفحه، برای سطوح مختلف زبان انگلیسی، داستان های متنوعی قرار داده شده است. در ادامه عناوین اصلی داستان های ارائه شده در وبسایت زبانشناس، به همراه توضیحات آن، و لیستی از جدیدترین داستان های انگلیسی را مشاهده می کنید.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

این سری از داستان‌ها معمولا به همراه فایل تصویری انیمیشنی بوده که آن را برای کودکان و نوجوانان مناسب می‌سازد. البته به دلیل زبان ساده‌ای که دارند، برای افراد مبتدی و آن‌هایی که برای مدتی زبان انگلیسی را کنار گذاشته اند، نیز بسیار مناسب می باشد. در ادامه، لیستی از جدیدترین داستان‌ها در این موضوع را مشاهده می‌فرمایید.

برای مشاهده‌ی تمامی داستان‌های مشابه به برچسب داستان کوتاه انگلیسی مراجعه بفرمایید؛ یا اپلیکیشن اندروید آموزش زبان انگلیسی زبانشناس را روی گوشیتان نصب کنید و پکیج داستان کودکانه را مطالعه بفرمایید.

این سری از داستان‌ها از اخبار و داستان‌های واقعی و جذاب تشکیل شده است و معمولا شامل لغات و اصطلاحات پیشرفته‌ای است که آن را برای زبان‌آموزان سطوح متوسط رو به بالا، مناسب ساخته است. اکثر این داستان‌ها و متون انگلیسی شامل فایل‌هایی صوتی با سرعت آهسته، نرمال، و سریع است که زبان‌آموز رفته‌رفته با سرعتی که برای وی مناسب است، پیشرفت نماید. همچنین در انتهای هر داستان، فایلی برای تمرین مکالمه قرار داده شده است.

برای مشاهده‌ی تمامی داستان‌های مشابه به برچسب داستان واقعی انگلیسی مراجعه بفرمایید؛ یا اپلیکیشن اندروید آموزش زبان انگلیسی زبانشناس را روی گوشیتان نصب کنید و پکیج داستان کودکانه را مطالعه بفرمایید.

مگا داستان‌ها، داستان‌هایی هستند که به‌طور ویژه‌ای برای یادگیری ناخودآگاه زبان انگلیسی ساخته‌شده‌اند. این داستان‌ها، به همراه خودشان مطالب تکمیلی و آموزشی زیادی دارند که می‌توانید آن‌ها را چندین روز داشته باشید و تمرین کنید. ازجمله مطالبی که به‌خوبی در این داستان‌ها یاد می‌گیرید، لغت‌های مهم کم‌کاربرد، گرامر زمان‌های حال استمراری، گذشته‌ی استمراری، حال کامل، و آینده است. این داستان ها، برای زبان آموزانی که در سطح بالا قرار دارند و افرادی که در حال آمادگی برای آزمونهایی مثل آیلتس یا تافل هستند، بسیار مناسب است.

برای مشاهده‌ی تمامی داستان‌های مشابه به برچسب داستان بلند انگلیسی مراجعه بفرمایید؛ یا اپلیکیشن اندروید آموزش زبان انگلیسی زبانشناس را روی گوشیتان نصب کنید و پکیج داستان کودکانه را مطالعه بفرمایید.

داستان، ما را در تمام مراحل زندگی هدایت می‌کند. از همان لحظه‌ای که به دنیا آمدیم تا وقتی‌که به سن نوجوانی و بزرگ‌سالی می‌رسیم. وقتی بچه هستیم، پدران و مادرانمان برایمان داستان و افسانه میگویند. وقتی بزرگ‌تر می‌شویم، داستان‌ها را در رادیو، تلویزیون یا اینترنت می‌بینیم. وقتی یک دانش‌آموز هستیم داستان‌های خودمان را در مدرسه میگوییم. وقتی به سن بزرگ‌سالی می‌رسیم، دوست داریم که موسیقی‌هایی گوش کنیم که داستان‌های تأثیرگذاری در آن نهفته باشد؛ تئاتر برویم و یا فیلم ببینیم؛ یا داستان را در کتاب‌ها و مجلات بخوانیم. داستان برای همه‌ی ما است و فقط ویژه‌ی کودکان نیست.

بنده کاملاً باور دارم که داستان تنها برای زبان مادری نیست، بلکه از آن می‌توان به نحو مطلوبی برای یادگیری زبان انگلیسی نیز استفاده کرد. داستان می‌تواند آغاز بسیار خاطره‌انگیزی برای یادگیری زبان انگلیسی باشد. همان‌گونه که پدران و مادران ما مفاهیم زندگی را در قالب داستان برای ما بیان می‌کردند، داستان انگلیسی نیز می‌تواند مفاهیم را به شیوه‌ی خاطره‌انگیزی به زبان‌آموز منتقل کند. داستان‌ها خیلی جذاب هستند و درعین‌حال می‌توانند آموزنده نیز باشند.

خواندن داستان کوتاه انگلیسی، ذهن شما را بروی یک دنیای خارق‌العاده باز می‌کند و شما را به سطح جدیدی از یادگیری زبان انگلیسی می‌رساند.

یادگیری زبان از این راه شاید روش آهسته‌ای به نظر برسد، اما بسیار مؤثر است.

اتفاقاً خواندن داستان کوتاه انگلیسی در درازمدت باعث می‌شود که سریع‌تر از هر راهی که فکرش را می‌کنید به شیوایی در زبان انگلیسی برسید. بنابراین داستان های کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای نوجوانان ای که علاقه ی زیادی به یادگیری دارند، بسیار توصیه می شود.

اگر عاشق خواندن هستی اما از این می‌ترسی که نتوانی یک داستان بلند و یا رمان انگلیسی را تا آخر بخوانی، خواندن داستان کوتاه انگلیسی به‌شدت به شما توصیه می‌شود. بنابراین ما در تارنگار زبانشناس قصد داریم که قشنگ‌ترین و جذاب‌ترین داستان‌های کوتاه انگلیسی را برای شما به‌صورت آنلاین ارائه کنیم و به شما کمک کنیم که کم‌کم به‌جایی برسی که خودت بتوانی داستان‌های بلند بخوانی. هرچقدر بیشتر این داستان‌های ارائه‌شده در زبانشناس را بخوانی، طبیعتاً بیشتر پیشرفت می‌کنی.

خواندن، به‌خودی‌خود ارزشمند است

اگر بتوانی یک کتاب داستان بزرگ را به زبان انگلیسی تا آخر بخوانی خودش موفقیت بسیار بزرگی است. این موفقیت را وقتی به‌خوبی احساس می‌کنی که در حال خواندن خطوط آخر صفحه‌ی آخر هستی، بعدش کتاب را می‌بندی و در رابطه با تجاربی که با خواندن آن کتاب به دست آوردی فکر می‌کنی. وقتی شروع به خواندن یک کتاب داستان انگلیسی می‌کنی، شاید زودتر ازآنچه خودت انتظار داری به صفحه آخر برسی؛ شاید هم دیرتر. اما وقتی خواندن یک کتاب جذاب را شروع می‌کنی، به همین راحتی‌ها نمی‌توانی آن را کنار بگذاری.

خواندن کتاب به خودی خود ارزشمند است.

خواندن، تمرین یادگیری زبان انگلیسی است

خواندن داستان کوتاه انگلیسی به افزایش دایره‌ی لغات شما کمک می‌کند؛ اطلاعات عمومی شما را بالا می‌برد؛ و گاهی اوقات، اطلاعات دقیق‌تر و بهتری از فرهنگ عمومی مردم کشوری که می‌خواهی به آن سفر کنی به شما می‌دهد. در ضمن با مطالعه‌ی داستان کوتاه انگلیسی، می‌توانی با سرعت دلخواه خود پیش بروی. می‌توانی به‌سرعت یک داستان را بخوانی و تمام کنی؛ می‌توانی چند روز روی یک داستان کوتاه متوقف باشی تا همه‌ی آن را یاد بگیری؛ می‌توانی در هنگام خواندن و گوش دادن به داستان کوتاه انگلیسی، صدای گوینده را متوقف کنی و دوباره پاراگراف را بخوانی تا بفهمی که چه چیزی گفته‌شده است.

خواندن داستان کوتاه انگلیسی ذهن را باز می‌کند

خواندن به‌خودی‌خود آموزنده است. خواندن داستان کوتاه انگلیسی ذهن شما را به روی تجارب جدید و زوایای مختلف زندگی باز می‌کند. داستان‌های کوتاه می‌تواند اخلاقی باشد؛ می‌تواند خنده‌دار باشد؛ می‌تواند ترسناک باشد؛ می‌تواند آرامش‌بخش باشد. هر چیزی که بخواهی در آن پیدا می‌شود.

خواندن داستان کوتاه انگلیسی لذت‌بخش است

خواندن داستان کوتاه انگلیسی به‌طورکلی روش لذت‌بخش و آرامش‌بخشی برای یادگیری زبان انگلیسی است. نه نیازی داری که به حفظ کردن دستورات گرامری بپردازی؛ نه نیازی داری که گرفتار روش‌های حفظی و کسل‌کننده لغات انگلیسی بشوی. فقط کافی است که بخوانی.

این داستان‌ها در تارنگار زبانشناس به‌صورت زیر ارائه می‌شود.

فایل صوتی داستان کوتاه انگلیسی: این فایل صوتی به‌صورت آنلاین قابل‌اجراست. و شامل صوت داستان کوتاه می‌شود.

فایل اچ تی ام ال متن داستان به‌صورت انگلیسی: ازآنجایی‌که می‌خواهیم این تارنگار تا آنجایی که ممکن است به زبان فارسی نوشته شود، متن انگلیسی داستان کوتاه به‌صورت یک فایل جداگانه برای دانلود قرار داده می‌شود و داخل پست نوشته نمی‌شود.

متن داستان به‌صورت فارسی: این متن دقیقاً ترجمه‌ی فارسی داستان کوتاه است که در صورت نیاز می‌توانید به آن رجوع کنید.

برای دانلود داستان کوتاه انگلیسی بایستی از افزونه ای مانند flashgot برای مرورگر موزیلا استفاده کنید.

روش خواندن هر داستان به چند بخش تقسیم می‌شود که ترجیحاً هر بخش را در یک روز انجام دهید. البته با توجه به سطح زبانتان می‌توانید بعضی بخش‌ها را باهم انجام دهید و یا حتی بعضی بخش‌ها را انجام ندهید.

۱- گوش دادن کلی داستان کوتاه: ابتدا داستان را یک دور با آرامش خاطر بخوانید و سعی کنید که با کلیات آن آشنا شوید. اگر احساس می‌کنید که داستان کوتاه تا حدودی برای شما سخت است، از متن فارسی برای درک داستان استفاده کنید. اما برای دفعات بعدی از متن انگلیسی استفاده کنید.

۲-گوش دادن داستان به همراه متن انگلیسی: در این بخش می‌خواهید که با رویکردی آموزشی خواندن و شنیدن داستان را آغاز کنید. بنابراین فایل متن داستان انگلیسی را بازکرده و دوباره از اول درحالی‌که دارید داستان را می‌شنوید، متن آن را نیز به همراه گوینده مطالعه نمایید. هر لغتی را که نمی‌دانستید در گوشه‌ای یادداشت کنید. در پایان داستان، یک دور تمامی لغت‌ها را با استفاده از دیکشنری و یا متن فارسی داستان استخراج نموده و بازبینی کنید. توجه نمایید که لازم نیست لغاتی که نمی‌دانید را حفظ بکنید. فقط کافی است که آن را بازبینی کنید. همین. پس‌ازاینکه یک دور لغت‌ها را بازبینی کردید. دوباره از اول به همین ترتیب یک‌بار دیگر به صدای گوینده گوش دهید و متن را بخوانید و درنهایت لغاتی که نمی‌دانید را بازبینی کنید. این فرایند را تا جایی که دوست داشتید و احساس کردید که داستان انگلیسی را به‌خوبی فهمیده‌اید ادامه دهید.

۳- گوش دادن داستان بدون نگاه کردن متن: این بار بدون اینکه به متن داستان نگاهی بکنید تنها به گوینده‌ی داستان گوش دهید. در این مرحله احتمالاً به‌خوبی متوجه می‌شوید که گوینده چه می‌گوید. اما شاید تعدادی از لغت‌های جدید را فراموش کرده باشید. هیچ اشکالی ندارد. وقتی‌که داستان تمام شد دوباره لغت‌های جدید را مور کنید و این بخش را نیز چند بار تکرار کنید.

۴- تمرین تلفظ: وقتی به اینجا رسیدید احتمالاً همه‌چیز داستان انگلیسی را میدانید. زیرا چندین بار آن را با متن داستان و چندین بار بدون نگاه کردن به متن، داستان انگلیسی را شنیده‌اید. لغت‌های جدید را نیز چندین بار مرور کرده‌اید. بنابراین نوبت آن می‌رسد که از حالت گوش دادن منفعلانه دربیایید و فعال‌تر گوش کنید. برای این کار داستان را دوباره از اول گوش بدهید اما این بار هرچه که گوینده می‌گوید را تکرار کنید. یعنی ابتدا به صدای گوینده گوش دهید؛ آن را متوقف کنید؛ و هر چه گفته شد را تکرار کنید و به همین ترتیب تا آخر داستان. تنها به تکرار طوطی‌وار اکتفا نکنید بلکه حالت‌های گوینده را نیز می‌توانید تقلید کنید. مثلاً اگر گوینده در حال خنده است، شما نیز بخندید. این کار را نیز چندین بار تکرار کنید.

۵- شگرد سایه: در این بخش همانند بخش قبل قرار است که هر چه را که می‌شنوید تکرار کنید. ولی این بار دیگر خبری از توقف سخنان گوینده نیست. بلکه هرچه می‌گوید را با او تکرار می‌کنید. مثل شعر. در اینجا نیز بایستی تا جایی که می‌شود حالات روحی گوینده را نیز منتقل کنید. شگرد سایه کاملاً یک روش علمی جدید است که بسیار به تقویت مهارت‌های زبان انگلیسی شما، کمک می‌کند. در یک پست جداگانه به‌تمامی روش‌هایی که می‌توانید در شگرد سایه استفاده کنید اشاره می‌کنم.

۲۵ آبان ۱۳۹۵

سلام

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

من برای یاد گیری گرامر وارد سایت شدم،بعد از بازدید به نظرم جالب اومد،و حتما از داستانها انگلیسی استفاده خواهم کرد،ممنون از زحمات شما.

۲۴ آبان ۱۳۹۵

سلام و خدا قوت

بنظرم داستان های کوتاههتون واسه سطح مبتدی که گذاشتین بازم سنگینه

من خودم سطح میتدیم ولی داستانای کوتاهتون سنگینه واسم!!

وقتی داستانو متوجه نمیشم حس بدی نسبت به خودم دارم

اگه میشه داستانای سبکتری رو بذارین

ممنون

۲۴ آبان ۱۳۹۵

سلام وقت خوش این نرم افزار از جهت تلفظ و گسترش واژگان به ما کمک می کنه اما از جهت گرامر خیر لطفا بخش گرامری رو هم اضافه کنید

۲۰ آبان ۱۳۹۵

سلام وقتتون بخیر من همین امروز با سایت شما آشنا شدم!(95/8/21)

خیلی فوق العادس سایتتون و از امروز میخوام همین روش یادگیری زبان با فیلم رو شروع کنم.

اگه ممکنه توی اینستاگرام هم یه پیج درست کنید که از مطالب و نکات سایتتون به صورت خلاصه و مفید بتونیم استفاده کنیم.

یاعلی

۱۹ آبان ۱۳۹۵

سلام اقای ناصری خسته نباشید

تو دوره ی داستان های کوتاه داستان راز سکه های گم شده تقریبا نصف متنش با چیزی که راوی می خونه فرق داره ….

ولی برنامتون خیلی عالیه و توی یاد گیری زبان خیلی بهم کمک کرده.

کلماتی روکه یاد ندارم و به جعبه‌ی لایتنر اضافه کردم چجوری کم رنگ میشن؟؟؟

و اینکه لطفا تست گرفتن مکالمه رو هم به برنامه اضافه کنین که بی نظیر شه

ممنون

۱۸ آبان ۱۳۹۵

سلام، چرا در بخش مگا داستان فقط سه داستان هست، در حالی که در سایت تعداد داستانها بیشتره و عنوان کردین که توی نرم افزار همه آنها ارائه شدن. من فقط برای دریافت بقیه داستان ها، پرداخت رو انجام دادم.

۱۰ آبان ۱۳۹۵

بسیار تاثیرگذار بود.

و تکنیگ شگرد سایه کاربردی و علمی می باشد.

۹ آبان ۱۳۹۵

سلام

امکانش هست برای شما برای IOS هم این برنامه رو تعریف کنید؟

من خیلی تمایل دارم ازش استفاده کنم اما نمیتونم.

با تشکر

۴ آبان ۱۳۹۵

باسلام

با توجه به اینکه برای دیدن فیلم ها یکسری تمرین هایی از سوی شما ارایه شده این موضوع نیازمن دانلود فیلم جهت تمرین می باشد.باتوجه به اینکه اینجانب تازه با سایت شما آشنا شدم متاسفانه نتوانستم فیلم را دانلود کنم.

سوالم اینست است که آیا امکان دانلود فیلم وجود دارد؟ اگر آری راهنمایی فرمائید.

باتشکر

۳۰ مهر ۱۳۹۵

سلام من بسته بینهایت رو خریداری کردم یه سوال داشتم درباره لهجه داستان ها داستان ها هم با لهجه امریکن هیت و هم با بریتیش اینگونه چطور ما تلفظ صحیح یه متن رو طبق یه لهجه یاد بگیریم چون ما داریم هر دو لهجه رو گوش میکنیم ایا از این لحاظ مشکل ندارد؟

من دوست دارم لهجه امریکن رو یاد بگیرم لطفا راهنمایی کنید

۲۷ مهر ۱۳۹۵

به نظر من عالیه اما خیلی زود زود میخونه و من اصلا متوجه نمی شم به جز این داستان هاش عالیه ومتنوع وداستان های جالبی هم هست همه چیزش عالیه هرکی نگاه نکنه از دستش رفته با تشکر از همه و مدیر وبلاگ که اینهمه زحمت کشیدن

۲۱ مهر ۱۳۹۵

سلام آقای ناصری

ی سوال داشتم .من تازه خوندن داستان ها رو شروع کردم ( دقیقا اولین داستان هملت ).تو مرحله 4 که گوش دادن فعاله ، هستم . تا قبل از این مرحله ، 12 بار داستانو گوش دادم و گوشم به جمله ها آشناست . ولی تو این مرحله که باید جمله ها رو تکرار کنم به مشکل برخوردم . تا وقتی به متن انگیلسی داستان نگاه نکنم (همزمان با گوش دادن )، نمیتونم جمله رو تکرار کنم . به نظرتون طبیعیه ؟ به مرور درست میشه یا بخاطر بصری بودنمه ؟! اصلا مشکلیه ؟ خودم حس خوبی ندارم

۲۲ مهر ۱۳۹۵

سلام. خیر مشکلی نداره چون تازه شروع کردین طبیعیه و به مرور زمان این کار براتون مثل آب خوردن میشه. میتونین چنتا درسو موازی پیش برین و بعدا که دیدین در این تمرین بهتر شدین برگردین و روی تمامی درسهای قبلی این مرحله رو هم انجام بدین.

۱۹ مهر ۱۳۹۵

سلام خسته نباشید،

ممنونم بابت آموزش و راهنمایی های خوبتون ببخشید میشه راهنماییم کنید من هر کار میکنم نمیتونم اپلیکیشن زبانشناس دانلود کنم چیکار کنم؟؟؟

سوال دیگه اینکه زبان من از نظر خودم خیلی ضعیفه ب نظرتون با کمک این نرم افزار چیزی یاد میگیرم ممنون میشم اگه زودتر جواب سوالاما ب آدرس ایمیلم بفرستید….

۱۷ مهر ۱۳۹۵

سلام

خداقوت

راجع به این جمله تان ابهام هست:

‘ ۱- گوش دادن کلی داستان کوتاه: ابتدا داستان را یک دور با آرامش خاطر بخوانید و سعی کنید که با کلیات آن آشنا شوید. اگر احساس می‌کنید که داستان کوتاه تا حدودی برای شما سخت است، از متن فارسی برای درک داستان استفاده کنید. اما برای دفعات بعدی از متن انگلیسی استفاده کنید.’

فرمودید گوش دادن کلی داستان و در ادامه نوشتید با آرامش بخوانید ؟؟!!

گوش بدیم یا بخوانیم؟

۱۸ مهر ۱۳۹۵

سلام. بله درست میفرمایین ابهام وجود داره. منظور هردو با همه یعنی هم گوش دادن و هم خوندن از روی متن

۱۳ مهر ۱۳۹۵

با سلام خدمت شما…یه سوال داشتم بنده قصد دارم صبح ها از نرم افزار rosseta stone و عصرها از نرم افزار شما استفاده کنم.رشته م مهندسی پتروشیمیه خیلی لازم دارم زبان رو .به نظرتون این روش که میخوام پیش بگیرم خوبه که تو مدت 6 ماه مسلط بشم.با تشکر

۱۲ مهر ۱۳۹۵

سلام وقت بخیر

من خیلی دوست دارم زبان انگلیسی رو خوب یادبگیرم تابتونم به راحتی صحبت کنم یا وقتی کسی حرف میزنه متوجه بشم

بارها خواستم خودم بخونم اما نشد

کلاسم به دلیل مسائل مالی نتونستم تاالان برم

خیلی توی اینترنت میگشتم تا فایل های صوتی پیداکنم ومرتب گوش بدم باترجمه فارسی تا یادبگیرم ولی هیچ وقت چیزه به دردبخوری پیدانکردم

امروز توی گشتن راجبه این موضوع به سایت شما برخوردم وگفتم امتحان کنم برنامه شمارو امیدوارم که منم بتونم یه روزی انگلیسی رو به خوبیه بقیه دوستام یادبگیرم

راستی من خیلی زبانم ضعیفه و راستش رو بخواید اعتمادبنفسموگرفته همش به این فکرمیکنم که هیچی بلد نیستم

۱۱ مهر ۱۳۹۵

سلام اقای ناصری

از اینکه نرم افزار شما رو انتخاب کردم خوشحالم.

در یک سال گذشته تلاش کردم دایره لغات خودم رو افزایش بدم. این کارو با روش حفظ طوطی وار لغات و جعبه لایتنر انجام دادم اما ب نتیجه دلخواهی نرسیدم.الان بعد از یک سال با اینکه مرور داشتم اما خیلی از کلمات و یادم نمیاد و مجبورم از لغت نامه استفاده کنم.

از دیروز ک از نرم افزار شما استفاده میکنم هر لغت جدید رو تقریبا 4 بار میخونم و میشنوم اما معنیشو فقط یک بار یادداشت میکنم، با توجه به ماهیت زبان شاید برای این نتیجه کمی زود باشه اما تا الان معنای کلمات بر اساس کاربردش در داستان یادم مونده و ازین بابت بسیار خوشحالم.

از راهنمایی های شما بسیار متشکرم، یک راهنمای خوب در هر کاری باعث پیشرفت بهتر در اون کار میشه.

۸ مهر ۱۳۹۵

با سلام و سپاس از حسن توجه حضرتعالی٬ بنده بدلیل پایه ضعیف که از اول زمان تحصیلی و روش نامناسب تعلیم م که برای بیشتر افراد رخ داده دچار هستم. بارها تلاش نمودم ولی موفق نشدم. الان که خدمت شما هستم باتوجه به تحصیلات کارشناسی ارشدم متأسفانه در این بخش بسیار ضعیف و ناتوانم نمی دانم الان با سن ۴۶ سالگی و با دغدغه‌های زندگی و پراکندگی ذهن و عدم تمرکز حافظه اقدامی می شود نمود چراکه فکر کنم علاقه به تنهایی فایده ندارد. بنظرم حافظه و پشتکار نیز نیاز است. از بابت پشتکار می شود کاری کرد والی نمی دانم باتوجه به دامنه دانش محدود لغات و حافظه چکار باید کرد. درضمن علاقه زیادی به شرکت در دکتری داشتم ولی باتوجه به رشته بنده(مدیریت فناوری اطلاعات) که ارتباط زیادی به زبان دارد امکان شرکت را از من می گیرد. لذا چند تا از داستانها را در بخش ابتدایی دیدم ولی ترجمه لغات آنها مشکل دارم و باید حتما رجوع کنم به ترجمه اینکار در طول داستان خسته کننده شده و از ادامه کار آدم رو باز می دارد. بنظر شما راهکار چیست؟ روش مناسب چه می باشد؟ آیا روشهایی که تبلیغ می کنند از جمله CBT مناسب است؟ نمی دانم از کجا و چگونه شروع کنم که از یک پایه ابتدایی و ضعیف برخوردارم. شرمنده جسارت کردیم فرمودید ما خدمت شما درد دل نمودیم.

۳ مهر ۱۳۹۵

سلام . تشکر از مطالب خوبتون

سوالم شاید خیلی ابتدایی باشه

برای خلاصه بیان کردن داستان های انگلیسی تو کلاس باید چیکار کنم؟؟متاسفانه مکالمه ام هم در سطح خوبی نیست و نمیدونم بآید چجوری بگم خلاصه رو . باید عین مطلب رو حفظ کنم و جاهای مهمشو بگم یا میشه جملات رو اندکی تغییر هم داد؟

ممنون از راهنماییتون

۲ مهر ۱۳۹۵

سلام حسين جان ممنون از سايت خوب و نرم افزار جالبتون

محسنات كار شما خيلي زياده و من هم متقاعد شدم ازش استفاده كنم و فعلا يه ماهه اون رو مشترك شدم يكي دو تا مطلب بنظرم اومد بگم شايد كمكي باشه براي بهبود سايت خوبتون

اولا اگه انيميشن هاي بيشتري بزاريد تو نرم افزار . مثل جك و لوبياي سحر آميز و خرگوش و لاك پشت خيلي به بهبود نرم افزار كمك ميكنه اينها تو نرم افزار نيستن و تو سايتتون هستن

دوم اينكه روشهاي يادگيري خوندن از روي متن داستان و مرحله بعد شنيدن با ديدن متن همزمان و بقيه دستورات تو جاهاي مختلف و بصورت توضيحات پي در پي تو بخشهاي مختلف تكرار شده كه هم خوندن همه اونها وقتگيره و هم خواننده رو خسته و سردرگم ميكنه بنظر مياد اگه اين روشها خلاصه بشه و يكبار گفته بشه به علاقه مندان كمك زيادي ميكنه

۱ مهر ۱۳۹۵

ضمن تشکر ویژه از شما سوالی برایم پیش امده . بنده زبانم ضعیف است و از داستان کوتاه شروع کردم میخواستم ببینم من باید داستان را فول بشم و برم داستان بعدی؟؟

به عبارتی منظورم این است که تا وقتی نتونستم مثل خودشون صحبت کنم ویا داستان را ی دور بگم (البته نه از حفظ) نباید برم داستان بعدی ؟؟

تا جه مرحله ای از یادگیری پیش برم و برم داستان بعد

اضافه کنم که این داستان های کوتاه برای من سخت بود!و سعی کردم تا جایی ک بتونم از تکنیک های شما بهره ببرم

با تشکر

۲۸ شهریور ۱۳۹۵

سلام؛ ممنون از سایت و برنامه خوبتون؛

آیا داستان هایی که بر روی سایت قرار دارند رو میشه دانلود و در برنامه استفاده کرد؟

اگه داستان هایی که بر روی سایت قرار دارند رو هم در برنامه قرار بدید خیلی خوب میشه؛

۲۶ شهریور ۱۳۹۵

سلام ب شما استاد گرامی

والا حقیقت همه دوستان نزدیکم ب زبان مسلط هستن. منم ک هیچی از انگلیسی بلد نیستم واینو ضعف خودم میدونم . حس میکنم از بقیه خیلی عقبم.ی مدت کلاس زبان رفتم ولی همش تمرین نوشتن و ی سری کتاب ک ک از شون اصلا سردر نمیاوردم بهم دادن چون دانشجو هستم برام سخت بود خب بعد ی مدت گذاشتم کنار.ولی بالاخره باید یاد بگیرم پس تو اینترنت شروع ب سرچ کردن کردم سایتای خارجیو نگاه میکردم و بصورت کاملا اتفاقی ب سایت شما برخوردم بنظرم جالب اومد….

ویقین همین طورم هست. داستان شاهزاده هملت رو گوش کردم. فک کنم با این روش شما بتونم سریعتر ب نتیجه برسم. من ب این روش شما ایمان دارم

خیلی زحمت کشیدین

خدددداااااا قووووووووت

فقط یه سوال با این روش چ مدت طول میکشه ک بتونم دستوپاشکسته حرف بزنم؟

مثلا در حدی ک طول روز کارم ادمو یخورده رابندازه ؟؟

۲۷ شهریور ۱۳۹۵

سلام. بستگی داره چقدر بخونین در طول روز. به طور متوسط ۶ ماه زمان میخواد.

۲۳ شهریور ۱۳۹۵

سلام و درود

شيوه مطالعه مگا داستانها متفاوت با داستان هاى واقعى هست؟!

من چندتا داستان واقعى رو با ٥ تكنيك كه گفته بوديد، تمرين كردم و ميخواستم مگا داستان و امتحان كنم كه ببينم برام چقدر سخت تر هست، كه ديدم تقريبا فقط تكنيك سايه گفته شده براشون، يعنى ديگه تكرار فعالانه و سخنرانى و … لازم نيست اينجا؟! به دليل طولانى بودن ؟!؟

۲۴ شهریور ۱۳۹۵

سلام

مگا داستان ها با داستان واقعی خوندنش فرق آنچنانی نداره

۲۳ شهریور ۱۳۹۵

سلام

من حدود ده سال پیش دوره زبان رو در کانون زبان ایران تموم کردم. اون موقع زبانم تقریباً خیلی خوب بود. راحت و روان بدون فکر کردن صحبت میکردم، حتی اخبار انگلیسی رو هم کم و بیش متوجه میشدم. اما از وقتی وارد دانشگاه شدم تقریباً استفاده ای از زبان نشد. حالا زبانم خیلی افت پیدا کرده. البته هنوز ترجمه ام خوبه. ولی خییییلی از لغت ها رو یادم رفته. توی مکالمه و لسنینگ خیلی ضعیف شدم. دیگه فیلم و اخبار رو متوجه نمیشم. ميخواستم دوباره زبانم رو بازسازی کنم و اگه بشه شروع کنم به کار ترجمه.

امیدوارم با نرم افزار شما و مطالعه دوباره کتاب هام بتونم دوباره قوی بشم.

۲۳ شهریور ۱۳۹۵

باسلام.من میخوانم مدرک آیلتس بگیرم ولی چون پایه زبانم ضعیف هست به من پیشنهاد دادن اول پایه زبان قوی کن بعد برو کلاس آیلتس.حالا من موندم چطوری پایه زبانمو قوی کنم آخه کلاس عمومی طولانیه و زمان بره.من میخوان خودم شروع کنم اگه به نتیجه نرسیدم کلاس عمومی یاخصوصی برم.من برای لغت روش لایتنر امتحان کردم ولی بعد یه مدت یادم میره و تو دراز مدت کارایی نداشته.یه سری میگن لغت حفظ کردن فایده نداره.یه سری هم میگن لغت باید با جمله حفظ کنی.که این کارم زمانبره و منابع مشخصی برای شروع ندارم.اگه میشه منو راهنمایی کنید که از کجا شروع کنم.اگه نرم افزار شما رو دسکتاب بود خیلی بهتر بود.اگه داستان ها همراه با عکس بود ماندگاریش تو ذهن بهتر می بود.

۲۳ شهریور ۱۳۹۵

يك راهنمايى هم ميخواستم از حضورتون،

سطح زبان من متوسط هست و حدودا تا سه ماه ديگه بايد سطح و بالاتر ببرم و بعد هم بعد از پروسه چهارماهه آمادگى تافل، آزمون بدم.

وقتم تقريبا بصورت روزى ٦ ساعت آزاد هست و براى دوره ٣ ماه اول تصميم گرفتم و از متدهاى شما و داستانهاى واقعى شروع كردم. الان دچار وسواس فكرى شدم! مثلا اگر ٣ روز رو يه داستان كار كنم تسلط تقريبا كامل پيدا ميكنم براى آخرين تكنيك و با fluency نسبتا قابل قبول داستان و بازگويى ميكنم، اما ترجيح ميدم متدها رو با ٦٠-٧٠ موفقيت (خصوصا در مورد آخرين متد) رها كنم و با صرف زمان كمتر داستانهاى بيشتر كار كنم، اين درست ه؟! و مسىله دوم اينكه بعد از مدتى ذهنم فعال بودن اول و از دست ميده و با داستان بصورت چيزى كه بايد حفظ كنه برا مرحله بعدى برخورد ميكنه! با اين مشكل برخورده ايد خودتون؟! پيشنهادى داريد؟!؟

بينهايت ممنون

۲۴ شهریور ۱۳۹۵

ببینین همینطور هست که میفرمایین و بعد یه مدت آدم خسته میشه. شما سعی بفرمایین بازگویی داستان رو حتما انجام بدین بعد برین درس بعدی.

درسهای داستان کوتاه هم هست که همین کار رو میتونین روش انجام بدین. ولی بازگویی حتما انجام بشه. حتی اگرم اولش دست و پا شکسته باشه رفته رفته خوب میشه.

۱۹ شهریور ۱۳۹۵

سلام آقا ناصری عزیز…خیلی نرم افزار جالبی..علاوه بر یادگیری زبان حتی اطلاعات داستانی هم بالا ميره و با داستان های معروف آشنا میشیم..من به شخصه تازه فارق التحصیل شدم و لیسانس عمران گرفتم و تصمیم گرفتم که به جای اینکه وقتمو تو این اپليکيشن های مسخره مثل تلگرامو و اينستا بگذرونم وقتمو بذارم و زبان یاد بگیرم و کاملا اتفاقی با این نرم افزار تو سایت آشنا شدم…فقط یه سوال..به نظر شما خسته کننده نیست که آدم هی سرش تو گوشی باشه و زبان بخونه؟ میشه لطفا علاوه بر این نرم افزار یه راه دیگه هم معرفی کنید که اصلا از گوشی نخوايم استفاده کنیم..

۲۰ شهریور ۱۳۹۵

سلام

خیلی ممنونم از نظر لطفتون. ببینین اولا شما لازم نیست هی سرتون تو گوشی باشه چون خیلی از روشهایی که ما گفتیم فقط کافیه گوش بدین و تکنیک ها رو اجرا کنین. ثانیا شما این کار رو میتونین تو پارک، طبیعت، یا هر جای دیگه و در حال قدم زدن و ورزش انجام بدین که هم با یه تیر سه نشون بزنین. هم زبان یاد بگیرین، هم ورزش کنین و هم از طبیعت لذت ببرین.

۱۶ شهریور ۱۳۹۵

ممنونم جناب ناصری از زحمتی که برای سایتتون و نرم افزار آموزشی کشیدید.

من هم چندتا کلاس رفتم و از خیلی منابع استفاده کردم ،ولی متاسفانه بازدهی آنها کم ،و کسل کننده است.

آموزش برای من یک مدتی کسل کننده بود و قضیه برام لووس شده!

امیدوارم بتونم از منابع شما استفاده کنم ،چون الان برای کارهام نیاز شدید به دانستن زبان انگلیسی در حد حرفه ای دارم.

جناب ناصری عزیز، راه حلی برای این موضوع در کوتاه هست؟؟

۱۴ شهریور ۱۳۹۵

سلام چرا تو نرم افزار رمان هايي مثل هري پاتر و …. نميذاريد؟

۱۲ شهریور ۱۳۹۵

سلام اقای ناصری

وقت شما بخیر

حقیقتش من تا الان در هیچ کلاسی برای زبان شرکت نکردم و قصد دارم به صورت خودآموز یاد بگیرم. تا الان برای یادگیری و روشش خیلی سرچ کرد و دوستان زیادی به بنده گفتن بدون کلاس هیچ نتیجه ای نمیگیری ولی از اونجایی که بنده به زبان علاقه زیادی دارم مطمئنم که میتونم بدون کلاس پیشرفت کنم. میخواستم از شما بپرسم ایا فکر من درسته و اگه ممکنه هرگونه تجربه ای در این راه دارید بفرمایید تا بنده هم بتونم یاد بگیرم و به دیگران یاد بدم. از اونجایی که درگیر ازمون دکتری هستم نه وقتش رو دارم نه هزینه کلاس ها رو.

برنامه ام این هستش که 3000 وازه پرکاربرد و لغات تافل و 504 رو یاد بگیرم همراه با ویس ویدئو و آزمون و نوشتن داستان های کوتاه به زبان انگلیسی. ایا من میتونم با این امکانات به حداقل تسلط برسم یعنی اسپیکینگ و لیسینینگ؟

۱۳ شهریور ۱۳۹۵

سلام

بله شما حتما با توجه به علاقه ای که به زبان دارین میتونین خودتون به صورت خودآموز زبان رو پیش ببرین. اما پیشنهادم اینه که به هیچ وجه لغات رو با استفاده از کتابهایی مثل ۵۰۴ نخونین که تاثیر چندانی نداره.

۱۴ شهریور ۱۳۹۵

با سلام

وقت شما بخیر

من امکاناتی که دارم رو اول شرح میدم و ضمن اینکه در این چند روز پیشرفت خوبی داشتم

حقیقتش بنده یک ماه فقط لغت میخوندم و قرار بر این بودش که هرشب یک مقدار جمله با همون کلمات بسازم ولی نتیجه ای نگرفتم و خیلی خوب نمیتونستم جملات رو بسازم بعد از اون متوجه شدم که باید قواعد رو یاد بگیرم و شروع کردم به خوندن گرامر اما باز هم پیشرفت آنچنانی نداشتم. تو این مدت خیلی گیج شده بودم تا اینکه ی پکیج زبان انگلیسی تهیه کردم که شامل فیلم با زیرنویس انگلیسی و ویس و موزیک بودش که بعد از اینکه گوش دادم خیلی وضعیتم بهتر شدو بنظرم باید لغت، قواعد و دیدن فیلم در کنار هم باشن.

ممنون بابت راهنمایی هاتون

۱۱ شهریور ۱۳۹۵

سلام

من دانشجوی کارشناسی هستم از زمانی که کنکور دادم حدود سه سال پیش هر روشی رو که برای یادگیری زبان انتخاب کردم بعد از مدتی از روش مطالعه دلسرد شده و اونو کنار گذاشتم. دیگه دارم نا امید میشم لطفاً کمکم کنید چطور باید پیشش برم تا انگیزم در طول آموزش از بین نره؟

۱۲ شهریور ۱۳۹۵

سلام. همین داستان های انگلیسی که در این وبسایت قرار گرفته از جذابیت کافی برخوردار هستن و خوندنشون با این روش باعث میشه هم انگیزتون حفظ بشه هم خوب یاد بگیرین.

۱۱ شهریور ۱۳۹۵

سلام جناب ناصری خسته نباشید،من امروز یه کتاب داستان رو شروع کردم به خوندن،کتاب قطوریه،من موقع خوندنش یه مشکلی دارم،اونم اینه که با این که حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد لغات رو بلدم،اما همون ۲۰،۳۰ درصد باقیمونده خیلی منو اذیت میکنه،مجبورم هی معنیشو چک کنم با گوشیم،یکم وقت گیره،علاوه بر این باعث میشه پیوستگی داستان از بین میره،نمیتونم رو داستان خیلی متمرکز بشم،میخواستم ببینم این برایه روز اول طبیعی هست و با ادامه دادن بهتر میشه یا نه؟خواهشا نگین کتاب ساده تری رو بردارم چون من ۳ جلد اول این داستانو،به فارسی خوندم خیلی علاقه مند شدم الان برایه جلد چهارم نمیتونم بیخیالش شم،علاوه بر این که خود داستانش یه موتور محرکه ایه که باعث میشه هی برم سمتش!

۱۲ شهریور ۱۳۹۵

اگر به داستان علاقه مند هستین اشکالی نداره. اما همونطور که تو نوشته ی گسترده خوانی توضیح دادم، داستانهایی که بیش از ۱۰ درصد لغت جدید دارن توصیه نمیشه در کل چون دقیقا همین مشکل مراجعه مکرر به دیکشنری پیش میاد که یادگیری رو مختل میکنه. و با توجه به تجربه ای که داشتم بحث یکی دو روز هم نیست و شما حتی تا وسط داستان هم که پیش برین ممکنه این درصد تا حد زیادی حفظ بشه. حتی اگه لغتی هم معنیشو در بیارین و دوباره بعد از مدت مدیدی ببینینش ممکنه معنیش در این حالت یادتون رفته باشه و نیاز به مراجعه مجدد باشه.

۱۱ شهریور ۱۳۹۵

سلام و عرض ادب .

محسن هستم 26 ساله و دارای مدرک کارشناسی برق .

قبل از اینکه برم خدمت ، حدودا 3سال پیش ، آکادمی میرفتم ، زبانم متوسط بود خیلی پیشرفت نمیکردم ، البته معمولی وقت میزاشتم ، هم سر کار میرفتم هم زبان میخوندم تا اینکه رفتم خدمت و کلا زبان فراموش شد ، الان بشدت به زبان نیاز دارم و نه دوست دارم دوباره برم آکادمی و نه وقت دارم ! تو نت خیلی سرچ کردم و فهمیدم که میشه بوسیله داستان سطح زبانو برد بالا تا اینکه اتفاقی وارد سایت شما شدم و دیدم انگار واقعا میشه !!

خواستم اگه میشه بازم کمکم کنی ، چون احساس میکنم چیزی یادم نیس!

یه برنامه میخوام بزارم برای خودم که تا 6 ماه دیگه به یه حدی از تسلط برسم – هدفم از یادگیری زبان اینه که هم بتونم مدرک بین المللی بگیرم و هم میخوام باعث پیشرفت تو کارم بشه ، من الان برای کسی کار میکنم و یه فروشگاهو که تو زمینه فروش لوازم ساخت تابلوهای تبلیغاتیه به تنهایی میگردونم و فروشندش هستم ، میخوام اگه بشه کم کم تو کار وارداتش ورود کنم ، پس به زبان خیلی نیاز دارم

پس لطفا خیلی کمکم کن

پیشاپیش ممنونم

۱۲ شهریور ۱۳۹۵

سلام

شما بایستی این روش رو روی داستانهای کودکانه پیاده سازی کنی.

۱۱ شهریور ۱۳۹۵

سلام. اول از مطالب خوبی که تو سایتتون گذاشتین تشکر میکنم. من فوق لیسانس زبان هستم که تقریبا هشت سالی میشه که دارم تدریس میکنم دقیقا بعد از لیسانسم. اما احساس میکنم تدریس باعث شده که مطالعه زبانی دیگه ای نداشته باشم و تقریبا در همون سطح محدود شدم. علاوه بر این چون رشته تخصصیم زبانشناسیه بیشتر مطالعاتم به این حیطه محدود شده و تقریبا دارم از دنیای زبان فاصله میگیرم. برای همین به سایت های مختلف سر زدم که با سایت شما آشنا شدم. احساس کردم تو این سایت طبقه بندی موضوعات حساب شده و علمی هستن. به همین جهت ترجیح دادم تقویت زبانم رو باسایت شما شروع کنم که البته چون وقت کمی دارم نمیدونم موفق میشم یا نه. امیدو‌‌‌‌‌‌ارم! بازم ممنونم

۱۰ شهریور ۱۳۹۵

سلام وتشکر فراوان از سایت و برنامه زبان شناس عالی

من نرم افزار رو نصب کردم اما داستان های کودکانه اش مثل خرگوش و لاک پشت توی سایتتون هست اما توی قسمت داستان های بچه گانه نرم افزار نیست . و موضوع دیگه این که ترجمه فارسی داستان ها توی سایت هست اما تو نرم افزار نیست . ممنون از اینکه راهنماییم فرمایید .

۱۱ شهریور ۱۳۹۵

سلام. بله بعضی داستان ها مثل داستانهایی که فرمودین هنوز آپدیت نشده.

درضمن برای دیدن ترجمه ها توی نرم افزار وقتی وارد درسی میشینُ در نوار ابزار بالایی گزینه ‘فا’ رو انتخاب بفرمایین.

۸ شهریور ۱۳۹۵

سلام به دوستان گل من مازیارهستم دکترروان پزشک واین داستان ها دیدگاهم را نسبت به زندگی عوض کرد.و.تونستم با این داستان های کوتاه و جالب نمونه دیگری ازآداب ورسوم را خلق کنم.

مرسی ازداستان های باحالتون

۵ شهریور ۱۳۹۵

سلام وخسته نباشی من کارشناسی روانشناسی بالینی روتمام کردم والان برای کارشناسی ارشد شرکت کردم وهدفم تا مقطع دکترا است فقط تنها چیزی که خیلی میترسم ودران درس ضعیفم فقط انگلیسی است که بلد نیستم با گوینده تلفظ کنم و هر کلاسی رفتم ولی چون بلد نبودم ودر آن کلاس از بچه‌ها کمتر بلد بودم حوصله ام سر رفته بود ادامه نمیدادم و لطفا راهنماییم کنید که بتونم زبان انگلیسی رو عالی باشم چون واقعا ارزومه لطفا جواب منو زود بدهید باسپاس

۴ شهریور ۱۳۹۵

سلام و خسته نباشید میگم ب شما..خیلی ممنونم بابت راهنمایی های عالی تون..من سایتتون رو دیدم الان واقعا مطالبش مفیدن ومن ب شخصه خیلی مشتاق تر شدم برای یادگیری زبان…فقط ی سوال داشتم من ی 3 تا از داستان های ابتدایی نرم افزارتون رو گوش کردم ..اگه اشتباه نکنم تلفظش بریتیشه..اگه امکانش هست تلفظ امریکن رو هم توی نرم افزارتون قرار بدین..وبه عنوان پیشنهاد اگه در نرم افزارتون ی قسمتی رو اختصاص بدین به این ک اگه توی داستان ها اصطلاحی رو دیدم اونجا یادداشت کنیم ک اونا رو داشته باشیم توی همون نرم افزر یا هرجور دیگه ،خیلی خوب میشه…چون حس میکنم این نرم افزار برای من ب شخصه مث ی دفترچه یادداشت خیلی خوب میمونه ک دوس دارم همه ی چیزایی ک میخام یاددشون بگیرم اونجا داشته باشمون..باز هم از زحمات بی کران شما و اطلاعات مفیدتون واقعا سپاس گزارم…

۱۷ مرداد ۱۳۹۵

سلام اقا حسین و عرض احترام

اول از همه ازتون ممنون واسه وقتی که میذارید و پاسخ سوالات رو میدید.من ترم دو رشته علوم ازمایشگاهیم و بنا به اینکه یه فکرایی واسه گرفتن فاند دارم و همچنین واسه کنکور ارشد نیاز به زبان انگلیسی قوی هست تصمیم گرفتم که تا حدودا 2 سال دیگه تافل رو با نمره خوبی بگیرم.اما نمیدونم که توی نرم افزار زبان شناس از کدوم قسمت بهتره که شروع کنم.گفتید که یک داستان بچگانه و یک داستان واقعی بخونم و ببینم که کدوم مناسبتره برام.اما مشکل اینه که نمیدونم ملاک اینکه بدونم که کدوم مناسبتره چیه؟

ممنون میشم اگه پاسخ بدید

۱۸ مرداد ۱۳۹۵

ملاک عددی بخوام بدم وقتی داستان رو میخونین و لغتهایی که بلدین رو توی نرم افزار سفید میکنین، به طور میانگین 80، 90 درصد لغتها رو بلد باشین. اما این عدد همه جا ممکنه همین نباشه. ملاک حسی شاید راحت تر باشه و اون اینکه وقتی داستان رو میخونین بفهمین قضیه چی به چیه یعنی با وجود اینکه چنتا لغت هم بلد نبودین، قضیه کلی داستان دستتون بیاد و اگه یکی بگه فارسی خلاصه کن، اونقدری از داستان فهمیده باشین که بتونین این کار رو انجام بدین.

وقتی در این حد باشین، اون لغتهایی که بلد نبودین رو راحت تر میتونین یاد بگیرین.

۱۹ مرداد ۱۳۹۵

سلام وقتتون بخیر

امیدوارم حالتون خوب باشه

عذر خواهی میکنم بابت تاخیر تو پاسخ .من طبق فرموده شما داستان بچه گانه و واقعی رو خوندم در هر دو مورد متن کلی رو میفهمیدم. و میتونستم خلاصه فارسی ر بگم و درصد لغتایی که بلد نبودم در هر دو مورد شبیه هم بود حدود 13درصد.با این وضع نظر شما چیه از کدوم شروع کنم؟و اینکه نظر خودم اینه که با این وضع از همون بچه گانه شروع کنم.و یه سوال دیگه که داشتم اینه که اگه بخوام دوسال دیگه

بتونم تافل بدم روزی چقدر وقت بذارم و چه مقدار از داستانها رو بخونم به تسلط میرسم و میتونم نمره خیلی خوبی از تافل بگیرم؟ واینکه به نظر شما با همین نرم افزار پیش برم منظورم اینه که نیاز نیست خودمو با تستا و سوالای تافل از همین الان اشنا کنم؟

ممنون از وقتی که میذارید.و ارزوی شادی و سلامتی و موفقیت روز افزون برای شما و همکارانتون دارم:))) سپاس

۲۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام.

سطح شما مناسب استفاده از نرم افزار هست خوشبختانه. به شما توصیه میکنم که هر دو پکیج داستان بچه گانه و داستان واقعی رو با هم پیش برین تا اولا لغت های هر دو داستان رو یاد بگیرین، ثانیا پکیج داستان واقعی درسنامه هایی برای مکالمه و گرامر داره که از اون بابت خیلی کمکتون میکنه.

برای دوسال دیگه به نظرم روزی یک ساعت وقت بذارین حداقل. در کل از این کمتر هم پیشنهاد نمیکنیم به بقیه چون کمتر باشه تمرکز مناسب برقرار نمیشه.

و در رابطه با سوال آخرتون هم خیر لازم نیست خودتون رو آشنا کنین فعلا. چون آزمون تافل مثل کنکور ما نیست و کاملا آزمون استانداردی هست. و افرادی بودن که حتی یک یا دو روز قبل از آزمون فقط خودشون رو با شکل آزمون آشنا کردن و به دلیل اینکه در کل زبانشون خوب بوده نمره ی خوبی گرفتن.

ولی مثلا کنکور سراسری ما، هرچقدر هم درست خوب باشه اما اگه تستی کار نکرده باشی نمره ی خوبی نمیشه آورد.

حالا من نمیگم شما هم یکی دو روز قبل امتحان فقط با امتحان آشنا بشی، بلکه با توجه به اینکه دوسال وقت دارین، به نظرم دو سه ماه پایانی برای خوندن کتاب های تکست خود این آزمون براتون کافی باشه.

۱۵ مرداد ۱۳۹۵

سلام

من خیلی به زبان انگلیسی علاقه داشتم ولی هیچوقت فرصت اینونداشتم که برم دنبال اموزش ویادگیری واصلا هم شرایطم طوری نیست ونبود که بتونم درکلاس های حضوری شرکت کنم تا اینکه وارد دانشگاه شدم وفهمیدم که چقدریادگیری زبان نیازدارم من نیازدارم که بتونم خودم مقاله ها ومتن های بین المللی علمی روبخونم وخودم بتونم کتاب های معتبرعلمی رومطالعه کنم باتوجه به اینکه رشته ی من علوم پایه هست وبستگی زیادی به مطالعه وبه روزرسانی دانسته ها ومطالب داره وتقریبا همه ی مطالب معتبرعلمی به زبان انگلیسی هستند٬من متوجه شدم که تا زبان انگلیسی روندونم وبهش مسلط نباشم ازخیلی ازهم رشته ای هام جا می مونم ومن هم ادمی نیستم که ساکن بودن وشکستو بپذیرم.

منم خیلی توسایت های مختلف دنبال روش های سلف استادی گشتم چون واقعا شرایط کلاس حضوریوندارم وبه خیلی ازنرم افزارها برخوردم ولی احساس میکنم اینهابرام کافی نیست من نیازدارم که علاوه بر یادگیری لغات تلفظ صحیح اونهاروهم یادبگیرم واینکه اصلا نمیدونم ازکجاباید شروع کنم یعنی اول دامنه لغاتموگسترش بدم یا تلفظوتمرین کنم اصلا دراینباره اطلاعی ندارم وبادیدن نرم افزارتون سوالی که برام‌پیش اومده اینه که من که هیچ پیش زمینه ی خاصی تو این رشته ندارم فقط باخوندن چندتاداستان میتونم سطحموارتقابدم؟؟؟ اصلا برام قابل هضم نیست نمیدونم شایدمن بدمتوجه شدم اگه میشه لطفادرمورد سبک وروش های اموزش نرم افزاروروش های پیشرفت وبالارفتن سطح زبانم توضیح بدیدواینکه من باید دقیقا چطوری وازکجاشروع کنم؟؟ ممنون.

۱۶ مرداد ۱۳۹۵

سلام دوست عزیز.

بله اگه صرفا داستان بخونین، پیشرفت خاصی نمیکنین. ما در وبسایتمون روشهایی گفتیم که بایستی روی این داستان ها انجام بشه تا از لحاظ آموزشی تاثیر گذار باشه. مثلا میتونین نوشته ی استراتژی های تقویت مکالمه رو بخونین.

دوما روش هایلایت لغات یک روش ابتکاری هست که روی هر مطلبی توی اپلیکیشن اعمال کنین، باعث میشه لغت ها رو به طرز کاربردی یاد بگیرین.

و در نهایت بعضی بسته ها مثل بسته ی داستان واقعی و مگاداستان ها، برای مکالمه و گرامر درسنامه های خیلی خوبی در کنار داستان درسنامه اصلی دارن که باعث میشه این موارد رو یاد بگیرین.

بنابراین به طور خلاصه بخوام بگم استفاده از متدهای ارائه شده و امکانات اپلیکیشن و درسهای اختصاصی، باعث میشه شما زبانتون تقویت بشه.

۱۷ مرداد ۱۳۹۵

سلام اقای ناصری با تشکر از زحماتتون

سوالی ازتون داشتن و اون اینه که من کار با نرم افزارو نمیدونم که به چه صورت هستش! شماگفته بودین از داستان های واقعی شروع کنم یعنی دقیق چه کاری انجام بایدبدم؟ متنو بخونم و کلمات جدید و هایلایت کنم و بعده یادگیری لغات قدم های بعدی چی هست؟! استراتژی تقویت مکالمه رو هم خوندم همه ی اونهارو روی همین متن ها پیاده کنم؟!!!ممنون میشم راهنمایی کنید.مرسی.

۱۸ مرداد ۱۳۹۵

سلام

روش خوندن تا حد خوبی منعطف هست. اولش بایستی چند دور صوت و متن رو با هم بخونین و لغات رو در بیارین و مطلب رو کامل درک کنین. بعد از اون دیگه رفته رفته استراتژی ها رو روی درسنامه های اصلی پیاده سازی کنین. البته لازم نیست همه ی استراتژی ها یک جا روی درس انجام بشه بلکه مثلا میتونین اول فرضا دو تا استراتژی اول رو روی دوسه تا درس اجرا کنین. بعد دوباره از اول برگردین و استراتژی های بعدی رو اعمال کنین.

به موازات اینکه درسنامه های اصلی (داستان اصلی در سرعت های مختلف) رو میخونین هم بایستی درسنامه های گرامر و مکالمه خونده بشه ( با استفاده از تکنیک سایه) و وقتی سوالی پرسیده میشه شما بایستی به سرعت و قبل از گوینده جواب بدین.

۱۵ مرداد ۱۳۹۵

سلام آقای ناصری…

امیدوارم حالتون خوب باشه..

ببخشید یه سوال برام پیش اومده…شما فرمودین من از داستان های واقعی شروع کنم من از طریق نرم افزارتون که تو گوشیم نصب کردم داخل دوره ها داستان واقعی رو انتخاب کردم و یک داستان هم تموم کردم..ولی وقتی من از طریق لپ تاپ داخل سایتتون میرم اینجا داستان واقعی با اونایی که من میخونم فرق داره…

ببخشید شاید سوالم از خطای من باشه ولی نمیخوام مسیرو اشتباه برم…

بازم ممنون از سایت و نرم افزار خوبتون.. من تو کلاس به دوستام و حتی به خواهرم نرمافزارتون و معرفی کردم…همه از نرم افزارتون راضی هستن.

واقعا ممنونم.

۱۶ مرداد ۱۳۹۵

سلام

اون داستان واقعی که من گفتم، براساس اسم بندی داخل نرم افزار هست که با درس زندگی یا مرگ شروع میشه. اگه با این درس شروع کردین مسیرتون درست هست.

این اسامی با اسامی سایت ناهمخوانی داره که در اسرع وقت درستش میکنم.

۱۱ مرداد ۱۳۹۵

با سلام و عرض خسته نباشید

یه سوال داشتم

اونم اینکه وقتی مگا داستان ها رو می خونیم به هر کدوم از سرعت های داستان چند بار باید گوش بدیم؟

از بقیه بخش ها مثل مکالمه فعالانه و زمان ها چطور باید استفاده کنیم که بهترین نتیجه کسب بشه؟؟

اگه کامل راهنمایی کنید ممنون می شم

۱۲ مرداد ۱۳۹۵

سلام

به هر کدوم از سرعت ها بایستی تا زمانی گوش بدین که بتونین تکنیک سایه رو به راحتی روشون پیاده سازی کنین.

بقیه بخش ها هم با گوینده سوالات رو مثل تکنیک سایه میخونین، اما به صرعت قبل از اینکه خودش جواب بده، بدون ناه به متن شما به سوال جواب میدین.

در نهایت هم بایستی بتونین داستان رو از زبان خودتون بازگویی کنین.

۱۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام

من درس شما رو نمیفهمم

چون مبتدی هستم این تلفظ هم این خانم خیلی تند تند میگه و داستانهای سختی داره. بگین من چه کار کنم

یه خورده اسون تر میگردین این داستانارو

۱۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام استاد

من چند ماهی میشه که به کلاس میرم الان مثلا ترم ۴ هستم، تو کلاس که بر اساس کتاب اینترچنج پیش میریم قسمت مکالمه ها که میرسه میگه کتاب ها رو ببندید و فایل صوتی رو پخش می کنه و میگه هر چی میگه تکرار کنید یا بخش های لیسینینگ هم همینطور یا فیلم ها هم همینطور بدون زیرنویس می گذاره باید تکرار کنیم ولی به نظرم سطح تلفظ هایی که در این موارد هست خیلی بالاس خیلی با لهجه و تند تکرار می کنه که این موضوع بیشتر دلهره آوره تا جنبه آموزشی. تو همین داستان های صوتی زبانشناس هم من بدون نگاه کردن به متن سعی می کنم بفهمم چون با نگاه کردن به متن یه جور حس تقلب بهم دست میده و این احساس رو دارم که اینجوری نمیشه یاد گرفت (شاید اشتباه می کنم). می خواستم نظرتون رو در این مورد بدونم. خیلی ممنون.

۱۱ مرداد ۱۳۹۵

روش کامل خوندن داستانها اینجا نوشته شده.

۱۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام

ممنونم

من خیلی خوش شانس هستم که وارد سایت شما شدم

من مدرک کارشناسی ارشد دارم پارسال توی فراخوان هیت علمی دانشگاه غیرانتفاعی شرکت کردم ب بخاطر سوابق اموزشی و پژوهشی که داشتم دعوت به مصاحبه شدم

روز مصاحبه سوالات رو به انگلیسی پرسیدن و من با اینکه متوجه سوال میشدم ولی اصلا نمیتونستم جواب بدم

این خییلی برام ناراحت کننده بود و توی اون مصاحبه رد شدم

از طرفی تمام شرایط استفاده از ظرفیت استعداد درخشان رو برای دوره دکتری داشتم بجز مدرک زبان و این فرصت رو هم از دست دادم.

دایره لغات من خوب هست و تقریبا مشکلی در لیسینینگ ندارم ولی مکالمه و رایتینگ -درست نوشتن لغات نه از نظر گرامری- بسیار ضعیف هستم.

راستش تا روز مصاحبه زبان رو جدی نگرفته بودم چون مقاله های تخصصی رو خودم ترجمه میکردم و دو مقاله هم نوشته بودم فکر میکردم سواد کافی زبان رو دارم.

الان دو ترم هست که کلاس زبان میرم از پایه شروع کردم و الان درسطح pre-intermediate هستم

ولی هنوز از تلفظ و مکالمه خودم راضی نیستم.

شروع کردم به خواندن داستانهای انگلیسی و وقتی داشتم داستان جدید سرچ میکردم وارد سایت شما شدم.

ممنون میشم اگر فکر میکنید روشی مناسب من باشه بهم معرفی کنید.

متشکرم

موفق، شاد و سربلند باشد

۱۱ مرداد ۱۳۹۵

سلام

روش آموزشی رو که اینجا توضیح دادم. اما پیشنهاد میکنم که نرم افزار زباشناس رو هم امتحان بفرمایین.

۱۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام ممنون از زحماتتون کاش فایل صوتی قابل دانلود شدن بودهمیشه انلاین بودن سخته.

۱۰ مرداد ۱۳۹۵

سلام

من امسال به کلاس هفتم ( دوم متوسطه قدیم) میرم و مدرسه خوبی قبول شدم که برای کلاس های زبان شون تعیین سطح میکنند، میخوام قبل از آزمون تعیین سطح مدرسه خودم رو به سطح قابل قبولی برسونم

من تا حالا هیچ کلاس زبانی شرکت نکردم و در حال حاضر امکان این رو ندارم که کلاس خارج از مدرسه ثبت نام کنم .

خودم شروع کردم و با دیدن فیلم های انگلیسی و استفاده از مترجم گوگل کلمه و جملاتی رو یاد گرفتم .

می خواستم اگه میشه کمکم کنید که منی که خیلی چیزی از زبان انگلیسی نمی دونم ، باید از کجا شروع کنم ؟

یکدفعه بیام سراغ داستان های بچه گانه و کلمات اونو یاد بگیرم ؟ یا قبلش باید کار دیگه بکنم ؟

ممنون

۱۱ مرداد ۱۳۹۵

خوب اگه شما دارین با فیلم این کار رو انجام میدین، داستان های بچه گانه که خیلی بهتر و موثر تر هست براتون. روشی که اینجا گقتم رو روی این داستان ها پیاده سازی بفرمایین.

۶ مرداد ۱۳۹۵

با عرض سلام وخسته نباشید.اول از همه تشکر می کنم بابت زحماتی که کشیدین

ببخشین آقای ناصری بنده شخصی هستم که واقعا زبان انگلیسیم ضعیفه.اصلا بلد نیستم لغاتو چه جوری یاد بگیرم تا فراموش نکنم.طبق فرموده شما شروع به خوندن داستاهای بچگانه از نرم افزار شما کردم. نمی دونم یه یاداستانو چند بار بخونم یا چند روز بخونم یا تو چند مرحله بخونم تا بدونم واقعا یاد گرفتم.داستانهارو می خونم ولی در اخر که باید با گوینده هماهنگ به خوندن کنم هر کار می کنم نمی تونم با گوینده هماهنگ شم.یعنی تا زمانی که با گوینده هماهنگ نشدم دنبال داستان دیگه نرم؟ خودم که این کار و می کنم جملات هر داستانو با معنی لغات ان متوجه میشم دنبال داستان دیگه میرم تا کل داستانهای بچگانه شمارو تموم کرده دوباره بیام از اول با دقت بخونم بنظر شما این کار خوب است یا نه؟

ممنون میشم اگه راهنماییم کنین

۷ مرداد ۱۳۹۵

سلام

شما بایستی تا همین مرحله ی هماهنگی پیش برین برای هر داستان. ولی طبق فرموده ی خودتون لازم نیست که حتما همه ی مراحل رو تا همینجا انجام بدین. میتونین همین روشی که فعلا پیش گرفتین برین جلو تا دایره لغاتتون و درک مطلبتون سریعتر قوی بشه و بعد برگردین و با دقت و قدرت بیشتری بقیه استراتژی های لازم رو اعمال کنین.

۴ مرداد ۱۳۹۵

سلام دوست عزیز و گرامی

منم خیلی نیاز دارم که زبان خوب یاد بگیدم و خیلی زبان انگلیسی رو دوست دارم . ولی اینسری تصمیم جدی گرفتم که پیشرفت کنم دنبال داستان های صوتی می گشتم که گوش بدم که با سایت شما آشنا شدم . من دنبال یه برنامه ریزی کاربردی هستم . نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم و به خاطر بسپارم . امیدوارم شما بتونبن به من کمک کنین .

با تشکر از زحمات بی دریغ شما

با آرزوی روزای خوب

۵ مرداد ۱۳۹۵

سلام. توضیحات درباره ی نحوه ی خوندن داستان ها در این قسمت نوشته شده.

تکنیک یادگیری انگلیسی

اگر جستجویی در اینترنت در رابطه با گوش دادن منفعلانه انجام بدهید متوجه می‌شوید که نظریات در این رابطه بسیار زیاد است و گاهی اوقات تا ۱۸۰ درجه با یکدیگر فرق دارد

تکنیک یادگیری انگلیسی

چرا باید برای یادگیری انگلیسی صبر داشته باشیم؟ در این مقاله از اهمیت صبر داشتن بیشتر آگاه میشوید.

تکنیک یادگیری انگلیسی

چگونه با تلاش میتوانیم در یادگیری زبان انگلیسی موفق شویم؟ در این مقاله از اهمیت تلاش به شما میگوییم.

کپی برداری از مطالب «زبانشناس» بدون کسب اجازه از مدیر وبسایت ممنوع است !

درست زمانی که دیگران در شرایط سختی قرار می گیرند، مردم برای کمک جمع می شوند و دست در دست هم می دهند تا به هم نوع خود یاری برسانند. در این داستان شاهد نجات گروهی نه نفره توسط مردم خواهیم بود.

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

Derek Simmons was enjoying a beautiful day at the beach with his family when he noticed something odd. A group of people near the pier were pointing at something in the water. He and his wife thought it was just another shark, but they walked toward the commotion anyway. As it turned out, it wasn’t a shark. It was something much more dangerous.

Nine people were caught in a riptide. That group included a family of six with two small boys and a grandmother, as well as three would-be rescuers who got pulled in while trying to help. They were trying to swim to safety but the current was too strong and they were being pulled away.

The lifeguards had already finished work, so it was up to Derek. He had to think fast. The nine were getting tired and would soon be lost at sea and possibly drowned. He gathered as many people as he could on the beach and got them to hold hands in a line. Soon, he had a human chain of more than 80 people. It reached about 100 yards from the beach into the ocean.

Derek and his wife, Jessica, went out beyond the chain on their body boards and began towing the exhausted swimmers to people in the chain. The 67-year-old grandmother had a heart attack in the water and appeared to have died by the time they got to her, but the human chain pulled her back to shore too.

After about an hour, all nine were passed back along the chain to safety. Even the grandmother survived, saying that she had a vision of her late husband and it wasn’t her time yet. Complete strangers were on the beach hugging and high-fiving. It was a beautiful end to a stressful day at the beach.

Some famous philosophers have said that humans are selfish by nature. They believed that even when a person does something that appears to be selfless, there is always an ulterior motive. But according to recent psychology experiments, when making snap decisions, people’s first instincts are to be cooperative and helpful, not selfish. Only when we have time to think and deliberate, do we become selfish.

Derek Simmons and the 80 rescuers he gathered certainly had little time to think when they put their lives at risk to save the lives of strangers. Derek later said, “It was a wave of humanity that brings some things back into focus, that maybe we haven’t lost all hope in this world.”

درک سیمونز داشت در ساحل همراه با خانواده اش از روزی زیبا لذت می برد که متوجه چیز عجیب و غریبی شد. گروهی از مردم در نزدیکی اسکله به چیزی در آب اشاره می کردند. او و همسرش فکر کردند که باز هم سر و کله یک کوسه دیگر پیدا شده است، اما به هر حال به سوی جمعیت به راه افتادند. آنطور که پیدا بود، کوسه ای در کار نبود. چیزی بسیار خطرناکتر بود.

نه نفر در یک گرآب گرفتار شده بودند. این گروه یک خانواده شش نفره از دو پسر بچه و یک مادربزرگ و نیز سه نجات غریقی تشکیل می شد که هنگام تلاش برای کمک به آنها به داخل کشیده شده بودند. آنها در حال تلاش برای رسیدن به محل ایمن بودند اما جریان خیلی قوی بود و آنها از ساحل به طرف دریا کشیده می شدند.

گارد نجات ساحلی تعطیل کرده بود، بنابراین درک باید کاری می کرد. او باید سریع راه چاره ای پیدا می کرد. آن نُه نفر داشتند خسته می شدند و به زودی در دریا گم شده و احتمالا غرق می شدند. او تا جایی که می توانست افرادی را که در ساحل بودند جمع کرد تا در یک خط دست به دست هم بدهند.آنها خیلی زود یک زنجیر انسانی بیش از 80 نفر تشکیل دادند. این زنجیره تا حدود 100 یارد در داخل اقیانوس می رسید.

درک و همسرش، جسیکا، بیرون از زنجیره روی تخته های موج سواری خود شروع به یدک کشیدن شناگران خسته به طرف زنجیره انسانی کردند. مادربزرگ 67 ساله در آب دچار حمله قلبی شده بود و ظاهرا زمانی که آنها به او رسیدند مُرده بود، اما زنجیره انسانی او را نیز به سمت ساحل کشید.

پس از حدود یک ساعت، هر نه نفردر طول زنجیره به ساحل امن منتقل شدند. حتی مادر بزرگ هم زنده ماند و گفت که رویای شوهر مرحومش را دیده بود و هنوز وقت مرگش نشده بود. افراد کاملا غریبه در ساحل یکدیگر را در آغوش گرفتند و کف دستهایشان را به نشان موفقیت بر هم می زدند (بزن قدش) و شادی می کردند. این پایانی زیبا برای روزی پر اضطراب در ساحل بود.

برخی از فیلسوفان معروف گفته اند که انسان بالفطره خودخواه است. آنها معتقد بودند حتی زمانی که فردی کاری به ظاهر فداکارانه انجام می دهد، همیشه انگیزه ای درونی دارد. اما با توجه به آزمایشات روانشناسی اخیر، اولین غریزه افراد هنگام اتخاذ تصمیمهای فوری و ناگهانی، همکاری و مفید واقع شدن است و نه خودخواه بودن. تنها زمانی که وقت کافی برای فکر و تعمق داشته باشیم، خودخواه می شویم.

درک سیمونز و 80 ناجی که او جمع کرده بود وقتسی جانشان را به خطر انداختند تا جان غریبه ها را نجات دهند، زمان چندانی برای فکر کردن نداشتند. درک بعدا گفت: “این موجی از انسانیت است که موجب می شود به بعضی چیزها توجه کنیم تا در این دنیا همه ی امیدمان را از دست ندهیم.

اپلیکیشن زبانشناس، نرم‌افزار اصلی گروه زبانشناس است که با استفاده از آن می‌توانید یکبار برای همیشه، به صورت کاربردی و عملی زبان انگلیسی را در محیطی جذاب یاد بگیرید.

به خبرنامه «زبانشناس» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید:

تمامی حقوق برای «زبانشناس» محفوظ است. هر گونه کپی برداری از مطالب «زبانشناس» بدون کسب اجازه از مدیر وبسایت ممنوع است !

خانه | درباره‌ی «زبانشناس» | قوانین | ارتباط با ما

یه کبوتر که خیلی وقته حمام نرفته و علاقه‌ای هم به حمام رفتن نداره. بالاخره بعد از اینکه بهش می‌گن بو میده و باید بره حموم، تسلیم میشه و میره حموم. از حموم کردن لذت می‌بره و می‌بینه که چقدر خوشاینده.

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

Hi. I don’t know if you’ve noticed but the pigeon is filthy. So I could use your help, because the pigeon needs a bath. That is a matter of opinion.

What a kidder! I don’t really need a bath! I took one last month. I think it was last month. “clean, dirty” they’ re just words. Right? I feel clean. Maybe you need a bath! Yeah… when was the last time you had a bath?

Oh! That was pretty recently.

Life is so short. Why waste it on unimportant things, Like taking a bath.

What smell?

I don’t smell anything. And if I do it’s a very normal smell for a pigeon. You know in some places it is very impolite to bathe. all of those flies buzzing around me are purely coincidental.

P.U. Yuck! Let’s get out of here! Take a bath dude.

OKEY, FINE! If it means sooo much to you, I’ll take a bath!

Whoa. I’m not going to like this one bit. The water is too hot. Too cold. Too lukewarm. Too hot. Too wet. Too cold. Not enough toys. too many toys. Too deep. Not deep enough. Too cold. No, it’s too hot again. Too reflective. That is still too hot. Well I guess this is OK.

Splash…

Hey this is fun. Wash, wash, wash, washyyyy. La la la la singing in the tub. This is the life. I love bubbles. Look at my wrinkly toes. Hello, hello. How are you? I’m fine. I’m a fish. I’m a fish.

10 hours later…

Can I stay in the tub forever?

سلام. نمی‌دونم متوجه شدی یا نه، ولی کبوتر کثیفه. بنابراین من می‌تونم ازت کمک بگیرم، برای اینکه کبوتر نیاز به حمام داره. خوب این یه موضوعیه که هر کسی نظر خودش رو داره.

عجب جوکی! من واقعا به حمام نیاز ندارم. ماه قبل حموم کردم. فکر کنم ماه قبل بود. “تمیز یا کثیف،” اینها همش کلمه‌ان. درسته؟! من احساس تمیزی می‌کنم. شاید “تو” به حموم رفتن احتیاج داری! آره… آخرین باری که به حموم رفتی کی بود؟

خوب، همین اواخر بود.

زندگی خیلی کوتاهه، چرا باید با چیزهایی مثل حموم رفتن که مهم نیست، هدر بره؟!

چه بویی داره میاد؟

به نظر من که بویی نمیاد. حتی اگر هم بویی بیاد، یه بوی خیلی طبیعی برای یه کبوتره. می‌دونی تو بعضی جاها حموم کردن خیلی کار زشتیه. همه‌ی اون مگس‌هایی هم که اطراف من وزوز می‌کنن کاملاً تصادفی‌ان.

پی یو! اَه اَه! بیاین از اینجا بریم بیرون. یه دوشی بگیر رفیق.

خیلی خوب. باشه! اگه به نظر شما خیلی مهمه، من میرم حموم.

وای! من توی این حموم نمی‌کنم. آب خیلی گرمه! خیلی سرده! خیلی ولرمه! خیلی داغه! خیلی خیسه! خیلی سرده! اسباب‌بازی توی آب کمه! اسباب‌بازی توی آب زیاده! خیلی عمیقه! به اندازه‌ی کافی عمیق نیست! خیلی سرده! نه، دوباره خیلی داغه! خیلی زلاله! هنوز خیلی داغه! خوب، فکر کنم الان خوبه.

شالااااااپ…

هی! خیلی حال میده. بشور، بشور، بشور، بشووووووور…. لا لا لا توی وان آواز می‌خونم. زندگی اینه. من حباب‌ها رو خیلی دوست دارم. انگشت‌های چروکیده‌ی من رو ببین! سلام، سلام! چطوری؟ خوبم. من یه ماهی‌ام، من یه ماهی‌ام.

10 ساعت بعد…

می‌تونم برای همیشه توی وان بمونم؟

اپلیکیشن زبانشناس، نرم‌افزار اصلی گروه زبانشناس است که با استفاده از آن می‌توانید یکبار برای همیشه، به صورت کاربردی و عملی زبان انگلیسی را در محیطی جذاب یاد بگیرید.

به خبرنامه «زبانشناس» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید:

تمامی حقوق برای «زبانشناس» محفوظ است. هر گونه کپی برداری از مطالب «زبانشناس» بدون کسب اجازه از مدیر وبسایت ممنوع است !

خانه | درباره‌ی «زبانشناس» | قوانین | ارتباط با ما

مردی تکه‌ی طلایی داشت که آن را زیر درختی قایم کرده بود. هر روز آن را می‌دید و خوشحال بود. تا اینکه یک دزد آن تکه‌ی طلا را دزدید. واکنش این مرد را در این داستان بخوانید.

این داستان انگلیسی را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

The lump of gold

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money.

He was scared that someone would steal it.

He pretended to be poor and wore dirty old clothes.

People laughed at him, but he didn’t care.

He only cared about his money.

One day, he bought a big lump of gold.

He hid it in a hole by a tree.

Every night, he went to the hole to look at his treasure.

He sat and he looked.

‘No one will ever find my gold!’ he said.

But one night, a thief saw Paul looking at his gold.

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran away!

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there.

It had disappeared!

Paul cried and cried! He cried so loud that a wise old man heard him.

And came to help. Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold.

‘Don’t worry,’ he said. ‘Get a big stone and put it in the hole by the tree.’

‘What?’ said Paul.

‘Why?’

‘What did you do with your lump of gold?’

‘I sat and looked at it every day,’ said Paul.

‘Exactly,’ said the wise old man.

‘You can do exactly the same with a stone.’

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I don’t need a lump of gold to be happy!’

تکه ی طلا

پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.

او می ترسید که کسی آن را بدزدد.

وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.

مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.

او فقط به پولهایش اهمیت می داد.

روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.

آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.

هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

می نشست و نگاه می کرد.

می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»

اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.

و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!

روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.

ناپدید شده بود!

پاول شروع به فریاد و گریه و زاری کرد! صدایش آنقدر بلند بود که پیرمرد دانایی آن را شنید.

او برای کمک آمد. پاول ماجرای غم انگیز تکه طلای به سرقت رفته را برایش تعریف کرد.

او گفت: «نگران نباش.» «سنگ بزرگی بیار و توی چاله ی نزدیک درخت بذار.»

پاول گفت: «چی؟»

«چرا؟»

«با تیکه طلات چیکار می کردی؟»

پاول گفت: «هر روز میشستم و نیگاش می کردم.»

پیرمرد دانا گفت: «دقیقا».

«می تونی دقیقا همین کارو با یه سنگ هم بکنی.»

پاول گوش داد و کمی فکر کرد و بعد گفت: «آره راست میگی. چقدر نادون بودم. من واسه خوشحال بودن نیازی به تیکه طلا ندارم که!»

اپلیکیشن زبانشناس، نرم‌افزار اصلی گروه زبانشناس است که با استفاده از آن می‌توانید یکبار برای همیشه، به صورت کاربردی و عملی زبان انگلیسی را در محیطی جذاب یاد بگیرید.

به خبرنامه «زبانشناس» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید:

تمامی حقوق برای «زبانشناس» محفوظ است. هر گونه کپی برداری از مطالب «زبانشناس» بدون کسب اجازه از مدیر وبسایت ممنوع است !

خانه | درباره‌ی «زبانشناس» | قوانین | ارتباط با ما

فرمول خوشبختی در چیست؟ آیا داشتن پول زیاد کافیست ؟ در داستان امروز با فرمول خوشبختی واقعی آشنا خواهیم شد.

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

In 1922, Albert Einstein was staying in a hotel in Tokyo. Without any money to tip a hotel deliveryman, he instead gave him a couple of notes on hotel stationery about happiness and success. While the man was probably unable to read the advice, he recognized their value and held on to them. In October of this year, the deliveryman’s nephew sold the notes for 1.3 million dollars.

One note said, “Where there’s a will, there’s a way.” The other said, “A calm and humble life will bring more happiness than the pursuit of success and the constant restlessness that comes with it.” Multi-millionaire Mo Gawdat curiously came to a similar conclusion as Einstein after trying to find his own formula for happiness. On paper, his life ticked every box. He was a top Google executive. He lived in a huge house. He married his university sweetheart and fathered two beautiful children.

He was incredibly wealthy. Once he purchased a vintage Rolls-Royce at the drop of a hat.

People thought he had the perfect life, but Mo was as miserable as sin.

Mo believed happiness could be captured in a computer code. He wanted to develop an algorithm which could bring complete happiness.

Together with his son Ali, they created a formula. Mo thought it nailed the art of happiness.

And then something terrible happened. Ali was rushed to the hospital for a routine appendix removal. A needle punctured a major artery by mistake. His 21-year-old son’s organs were failing one by one. The time had come to say goodbye.

Mo and his wife kissed Ali’s forehead and left the hospital. Grief overwhelmed them.

Mo blamed the doctors for his son’s death, and he blamed himself. His wife told him blaming other people would not bring Ali back. This struck a chord with Mo.

He began to look at Ali’s death in a different light. He heard his son’s voice in his head saying, “I’ve already died, Papa. There is nothing you can do to change that, so make the best of it.” Whenever Mo’s mind drifted toward negativity, he would ask what would Ali say in this situation.

In the wake of Ali’s death, his father remembered the happiness formula his son had helped him create. H ≥ e – E. “Happiness is greater than or equal to the events of life, minus the expectations of life.” He realized that his striving for material things wasn’t making him happy. And his expectations for the way he thought life should be also weren’t making him happy.

Mo says, “I’ve changed my expectations. Rather than thinking that my son should never have died, I choose to be grateful for the times we had.”

Mo now believes that happiness isn’t something we should strive for. It’s about enjoying the present moment and being content with what we’ve got as opposed to what we want.

در سال 1922، آلبرت اینشتین در یک هتل در توکیو اقامت داشت. بدون هیچ پولی برای انعام دادن به مامور تحویل هتل، او در عوض دو نوشته روی کاغذ‌های یادداشت هتل در مورد شادی و موفقیت به او داد . در حالی که این مرد احتمالا قادر به خواندن توصیه ها نبود، متوجه ارزش آنها شد و آنها را نگه داری کرد. در اکتبر سال جاری ، برادرزاده‌ی مامور تحویل این یادداشت ها را به قیمت 1.3 میلیون دلار فروخت.

در یکی از یادداشت‌ها گفته است : “هرجا که خواسته‌ای وجود دارد راهی وجود دارد” (اگر چیزی را واقعا بخواهی، راهی برای انجام آن پیدا می‌کنی). و در دیگری گفته است: “یک زندگی آرام و فروتنانه، خوشبختی بیشتری نسبت به پیگیری موفقیت و بی‌ثباتی مداوم که همراه آن است، به ارمغان خواهد آورد” مولتی ملیونر “مو گاودات” به طور عجیبی پس از تلاشش برای رسیدن به فرمول خوشبختی به نتیجه مشابهی رسید. ظاهرا او در زندگی اش به همه چیز رسیده بود. او یک مدیراجرایی ارشد گوگل بود، در خانه ای بسیار بزرگ زندگی می کرد . با معشوقه‌ی زمان دانشگاه خود ازدواج کرده بود و صاحب دو فرزند زیبا شده بود.

او بسیار ثروتمند بود. یک بار یک خودرو رولز- رویس قدیمی و گرانقیمت را در یک لحظه و بدون لحظه‌ای فکر خرید.

مردم فکر می کردند او یک زندگی کامل و بی‌نقصی دارد، اما “مو” بسیار غمگین بود.

“مو” معتقد بود خوشبختی را می‌توان در یک کد کامپیوتری بدست آورد. او می‌خواست الگوریتمی را پیدا کند که بتواند خوشبختی کامل را به ارمغان بیاورد.

همراه پسرش علی یک فرمول ایجاد کردند ، “مو” فکر می‌کرد این فرمول هنر خوشبختی را تکمیل می‌کند.

سپس اتفاق وحشتناکی افتاد ، علی برای یک عمل آپاندیس معمولی به‌طور اورژانسی به بیمارستان انتقال داده شد. یک سوزن اشتباها یک شریان اصلی را سوراخ کرد. ارگانهای حیاتی پسر 21 ساله او یکی پس از دیگری از کار می‌افتادند. زمان خداحافظی فرا رسیده‌بود . “مو” و همسرش پیشانی علی را بوسیدند و بیمارستان را ترک کردند. غم و اندوه آنها را فرا گرفت.

“مو” دکترها را برای مرگ فرزندش مقصر می‌دانست و همچنین خودش را سرزنش می‌کرد. همسرش به او گفت مقصر دانستن دیگران علی را برنمی‌گرداند. این حرف بر روی مو تاثیر گذاشت.

او شروع به دیدن مرگ علی از زاویه دیگری کرد. او صدای پسرش را در سر خود می‌شنید که می‌گفت : من دیگر مرده‌ام پاپا . شما نمی توانی کاری برای تغییر آن بکنی، بنابراین باید شرایط جدید را قبول کنی.

هروقت ذهن “مو” به سمت افکار منفی می‌رفت، او از خود میپرسید اگر علی بود در این وضعیت چه می‌گفت.

پس از مرگ علی ، پدرش فرمول خوشبختی‌ای را که با کمک پسرش به وجود آورده بود را به یاد آورد . H ≥ e – E “خوشبختی بزرگتر یا مساوی است با رویدادهای زندگی منهای انتظارات (ما) از زندگی.” او فهمید تلاش او برای کارهای مادی او را خوشحال نمی‌کند. انتظارات او از این که او فکر می‌کند زندگی باید چگونه باشد نیز اورا خوشحال نمی‌کند.

“مو” گفت: “ من انتظاراتم را تغییر دادم . بجای اینکه فکر کنم به اینکه پسرم هرگز نباید می‌مرد ، انتخاب کردم که بخاطر زمانهایی که ما (باهم) داشتیم ، سپاسگذار باشم.

“مو” اکنون اعتقاد دارد که خوشبختی چیزی نیست که ما باید برای آن تلاش کنیم. خوشبختی لذت بردن از لحظه‌ی کنونی و قانع بودن به آنچه بدست می آوریم در مقابل آنچه که می‌خواستیم است.

اپلیکیشن زبانشناس، نرم‌افزار اصلی گروه زبانشناس است که با استفاده از آن می‌توانید یکبار برای همیشه، به صورت کاربردی و عملی زبان انگلیسی را در محیطی جذاب یاد بگیرید.

به خبرنامه «زبانشناس» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید:

تمامی حقوق برای «زبانشناس» محفوظ است. هر گونه کپی برداری از مطالب «زبانشناس» بدون کسب اجازه از مدیر وبسایت ممنوع است !

خانه | درباره‌ی «زبانشناس» | قوانین | ارتباط با ما

آموزش زبان انگلیسی (رایگان) > جملات و لغات مهم انگلیسی > ۱۰۰ داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی (ساده) با ترجمه فارسی

در این مطلب پس از گشت و گذاری یک هفته ای، همه داستان های کوتاه انگلیسی ساده با ترجمه فارسی را از سرتاسر اینترنت برای تان گلچین کرده ایم. بعد از آن نیز چندین داستان صوتی و رمان را می توانید به رایگان دانلود نمایید.

Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.

امیلی ۸ سال سن دارد. او در یک خانه بزرگ زندگی میکند. او یک اتاق خیلی بزرگ دارد. او اسباب بازیها و دوستان زیادی دارد. اما امیلی شاد نیست. او یک راز دارد.

She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 

می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی چرب زبان، انگلیسی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان انگلیسی مثل بلبل حرف بزن!

 

او نمیخواهد به در مورد رازش به کسی بگوید. او احساس شرمساری میکند. مشکل این است که اگر کسی )هم( در این مورد بداند، هیچ کس نمیتواند به او کمک کند.

Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet. 

امیلی  تکلیف مدرسهاش را نمینویسد. وقتی یک امتحان دارد، او مریض میشود. او به هیچ کس .نمیگوید، اما واقعیت این است که او نمیتواند بخواند و بنویسد. امیلی حروف الفبا را به یاد نمیآورد

One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”. The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.

یک روز معلم امیلی میفهمد. او میبیند که امیلی نمیتواند روی تخته بنویسد. او امیلی را بعد از کلاس صدامیزند و از او میخواهد  حقیقت را به او بگوید. امیلی می گوید “این درست است. من نمیدانم چطور بخوانم و بنویسم.” معلم به او گوش میکند. او میخواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی میگوید “مشکلی   نیست.  تو        میتوانی  بخوانی  و         بنویسی،     اگر       ما         با         هم       تمرین    کنیم”.

So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write. 

پس  امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس )همدیگر را( ملاقات میکنند. آنها با هم تمرین میکنند. امیلی .به سختی کار میکند. حالا او میداند چگونه بخواند و بنویسد

The school ends and Erica quickly puts her books in the bag and runs out of the class.

مدرسه تمام میشود و اریکا به سرعت کتابهایش را توی کیفش میگذارد و از کلاس بیرون میدود.

Today is a special day. Erica is very excited. She runs home and thinks about her uncle. She spoke with him on the phone a week ago. He returns from Australia, and he brings a special surprise with him! .

امروز  یک روز ویژه است. اریکا خیلی هیجان زده است. او به خانه میدود و در مورد عمویش فکر میکند او با عمویش یک هفته پیش تلفنی صحبت کرده است. او از استرالیا برمیگردد، و او با خود یک چیز غافلگیر کننده میآورد.

 Erica is very happy. She thinks about the surprise that he brings.

اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد چیز غافلگیر کنندهای که او (عمویش) میآورد فکر میکند.

“Maybe he brings a surfboard? That is fun! I can learn how to surf!”, “Maybe he brings Australian nuts? Oh, I can eat nuts all day!”, “Or maybe he brings a kangaroo? That is not good. I don’t have a place in my room for a kangaroo…”

“شاید او یک تخته موج سواری میآورد؟ این سرگرم کننده است! من میتوانم یاد بگیرم چگونه موج سواری کنم.”، “شاید او خشکبار (مغز) استرالیایی بیاورد؟ اوه، من میتوانم تمام روز خشکبار بخورم.”، “یا شاید او یک کانگرو بیاورد؟ این خوب نیست. من جایی در اتاقم برای یک کانگرو ندارم…”

Erica finally arrives home. Her parents are there, and her uncle is there! She is very happy to see him. They hug and she jumps up and down.

اریکا سرانجام به خانه میرسد. والدینش آنجا هستند، و عمویش (هم) آنجاست! او از دیدنش خیلی خوشحال است. آنها (همدیگر را) بغل می کنند و او بالا و پایین می پرد.

“Uncle, uncle,” she calls, “what special surprise do you have for me from Australia?”

“عمو، عمو” او فریاد صدا میزند، “چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا آورده ای؟”

“Well,” her uncle smiles and answers, “I have for you an Australian aunt!”

 “.خب” عموی او لبخند میزند و جواب میدهد، “من برای تو یک زن عموی استرالیایی آوردم”

Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.

کلویی و کوین از رفتن به رستورانهای ایتالیایی لذت میبرند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.

Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.

سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ میزند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ میزند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.

Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.

کوین فکر میکند و در خانه قدم میزند. او میداند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او میداند که هیچ چیز او را خوشحالتر نمیکند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.

Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort. 

کوین  ایده ای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور میکند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن میکند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش میکند. کلویی عاشق زمانی است که  کوین برای شاد کردنش تلاش میکند.

There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is. 

فقط  یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی  میکند صبحانه درست کند تخم مرغ را میسوزاند، وقتی سعی میکند ناهار درست کند سالاد را خراب  میکند، وقتی سعی میکند شام درست کند حتی همسایهها هم بوی بد غذایش را متوجهمیشوند.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking! 

ایده ی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، میتواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.

The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.

روز موعود فرا میرسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش میدهد، دنبال غذا میرود ،و آن را به خانه میآورد. وقتی او میز را میچیند، شمعها را روشن میکند و موسیقی را پخش میکند ،کلویی به خانه میآید. کوین به کلویی میگوید:« سالگرد ازدواجمان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانه شان را به کلویی نشان می دهد.

Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.

کلویی گیج شده است. “سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین.” کوین مکث میکند، به تقویم نگاه میکند و متوجه میشود که کلویی راست میگوید. او بر میگردد و به کلویی نگاه میکند. او میگوید: “فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!”

Jack and Lydia are on holiday in France with their friends, Mike and Anna. Mike loves to visit historical buildings. Jack agrees to sightsee some historical buildings with him.

جک و لیدیا تعطیلات را همراه با دوستانشان مایک و آنا در فرانسه به سر میبرند. مایک عاشق بازدید کردن از ساختمانهای تاریخی است. جک موافقت میکند تا همراه با مایک به دیدن چند ساختمان تاریخی برود.

Lydia and Anna decide to shop in the city. “See you boys when we get back!” the girls shout. 

لیدیا و آنا تصمیم میگیرند تا در شهر خرید کنند. دخترها داد میزنند: “وقتی برگشتیم شما پسرها را “!میبینیم

In the village Jack and Mike see a beautiful old church, but when they enter the church, a service is already in progress. “Shh! Just sit quietly, so that we don’t stand out. And act like the others!” Mike whispers.

در روستا، جک و مایک یک کلیسای قدیمی زیبا را میبینند اما وقتی وارد کلیسا میشوند، میبینند که یک مراسم در حال برگزاری است. مایک در گوشی میگوید:« هیس! فقط آرام بنشین تا کسی متوجه ما  »!نشود. و مثل بقیه رفتار کن

Since they don’t really know French, Jack and Mike quietly sit down. During the service, they stand, kneel and sit to follow what the rest of the crowd do.

چون جک و مایک فرانسوی خوب بلد نیستند آرام یک جا مینشینند. طی مراسم، آنها بلند میشوند زانو میزنند و مینشینند تا هرکاری که جمعیت انجام میدهند را تقلید کنند.

“I hope we blend in and don’t look like tourists!” Mike tells Jack.

 “.مایک به جک می گوید: “امیدوارم قاطی جمعیت شویم و شبیه گردشگرها نباشیم.

At one point, the priest makes an announcement and the man who sits next to Jack and Mike stands up. “We should stand up, too!” Jack whispers to Mike. So, Jack and Mike stand up with the man. Suddenly, all the people burst into laughter!

یک بار کشیش کسی را صدا میزند و مردی که کنار جک و مایک نشسته است بلند میشود. جک در گوش مایک میگوید: “ما هم باید بلند شویم!” پس جک و مایک همراه مرد بلند میشوند. ناگهان ، !همه ی آدمها شروع به خندیدن میکنند.

After the service, Jack and Mike approach the priest, who speaks English. “What’s so funny?” Jack asks. With a smile on his face the priest says, “Well boys, there is a new baby born, and it’s tradition to ask the father to stand up.”

بعد از مراسم، جک و مایک پیش کشیش که انگلیسی صحبت میکرد، رفتند. جک پرسید: “چه چیز خیلی خندهدار بود؟” کشیش با لبخندی بر لب گفت: “خب پسرها، یک نوزاد متولد شده و رسم این است “.که از پدر خواسته شود تا بلند شود و بایستد.

Jack and Mike look at each other and Mike shakes his head. He smiles and says, “I guess we should understand what people do before we act like the others!” 

جک و مایک به همدیگر نگاه کردند و مایک سرش را تکان داد. او لبخند زد و گفت: “فکر کنم بهتر باشد  “.تا قبل از اینکه شکل مردم عمل کنیم اول بفهمیم آنها چه میکنند

   دانلود داستان های بالا + ۷۱ صفحه داستان کوتاه دیگر

سلام ممنون از این داستان های خیلی خوب

بسیاااااار عالیییی👍🏻

فکر کنم داستان اول پاراگراف دوم درست معنی نشده if nobody knows about it : یعنی اگر هیچ کس بدونه که میشه اگه کسی ندونه there is no one that can help her : کسی نیست که کمکش کنه. با توجه به آخر داستان که معلم متوجه مشکل میشه و کمکش میکنه پس فکر کنم ترجمه اش این باشه.

اگه جمله مثبت باشه nobody هر کس معنی میشه

عالی و مفید بود ممنون.

خیلی خوب

مرسی از داستان های زیبا و زیرنویس آنها

خيلي خوب بود ممنونم متن هاي ساده و واقعا پركاربرد

متن بسيار ساده همراه با نكات كليدي و پركاربرد در روزمره

Useful

واقعا مفید بود و از وقتی که براش گذاشتم لذت بردم ; داستان ها به مراتب سخت ترشدن و حاوی کلمات پرکاربردزبان انگلیسی بودن نهایت سپاس را دارم << زنده باد ایران

ممنونم

داستان های بسیار عالی بودند و من از انها در دفتر خودم نوشتم

مــــــــــــــرسے

Thanks alot 🙏

این بسیار خوب کتاب است
That was so cool book

اشتباه نوشتی باید بگی این کتاب بسیار خوب است

بسیار عالی ولی نوشته کردین ۱۰۰ داستان اینجا فقط ۴ داستان است
باز هم تشکر عالی بود همه

بسیار عالی و مفید

ممنونم

عالی بود ❤

Thanks for wright the beautifull story

thanks for your beautiful story

من فعلا این ۴ تا رو خوندم و خیلی برام آموزنده بود
ولی برای بقیه یه پیشنهاد دارم و اونم اینکه حتما هر کلمه‌ای نمی‌دونستن تو دیکشنری معنیش رو ببینن و به معنایی که زیرش نوشته اکتفا نکنن چون اولا اینجا تلفظ کلمات رو ننوشته و ثانیا خیلی جا ها مضمون ترجمه‌ رو نوشته
برای مثال
burst into laughter
یعنی ترکیدن از خنده
که اینجا ترجمه شده شروع کردن به خندیدن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرستادن دیدگاه

لیست کامل بهترین آموزشگاههای زبان انگلیسی

کاشت مو روانپزشک متخصصان تغذیه دندانپزشک کاشت ابرو لیفت صورت  لیپوساکشن جراح پلاستیک کلینیک جراحی بینی ارتودنسی

در تلگرام ما زبان یاد بگیر (Vpn روشن کن و کلیک)

با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان، هدف اصلی ما شکوفایی هموطنان عزیزمان و کمک به ارتقای دانش آنهاست با همه توان! استفاده از مطالب چرب زبان با دادن لینک مستقیم به سایت به عنوان منبع بلامانع است.

تبلیغــات     تماس با ما


دانلود داستان های بالا + ۷۱ صفحه داستان کوتاه دیگرDownloads-icon

اقامتگاهِ لاکچری و ارزانِ سفرهای مرداد را اینجا پیداکن!

دنبال راهکاری ساده برای افزایش فالوور پیجتی؟

داستان کوتاه انگلیسی

 

cowboy

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

A cowboy rode into town and stopped at a saloon for a drink. Unfortunately, the locals always had a habit of picking on strangers. When he finished his drink, he found his horse had been stolenHe went back into the bar, handily flipped his gun into the air, caught it above his head without even looking and fired a shot into the ceiling. “Which one of you sidewinders stole my horse?!?!? ” he yelled with surprising forcefulness. No one answered. “Alright, I’m gonna have another beer, and if my horse ain’t back outside by the time I finish, I’m gonna do what I done in Texas! And I don’t like to have to do what I done in Texas! “. Some of the locals shifted restlessly. The man, true to his word, had another beer, walked outside, and his horse had been returned to the post. He saddled up and started to ride out of town. The bartender wandered out of the bar and asked, “Say partner, before you go… what happened in Texas?” The cowboy turned back and said, “I had to walk home

 

گاوچران

گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمان‌خانه ایستاد . بدبختانه ، کسانی که در آن شهر زندگی می‌کردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبه‌ها می‌گذاشتند . وقتی او (گاوچران ) نوشیدنی‌اش را تمام کرد ، متوجه شد که اسبش دزدیده شده استاو به کافه برگشت ، و ماهرانه اسلحه‌ اش را در آورد و سمت بالا گرفت و بالای سرش گرفت بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد . او با تعجب و خیلی مقتدرانه فریاد زد : « کدام یک از شما آدم‌های بد اسب منو دزدیده؟!؟! » کسی پاسخی نداد . « بسیار خوب ، من یک آب جو دیگه میخورم ، و تا وقتی آن را تمام می‌کنم اسبم برنگردد ، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام می‌دهم ! و دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم! » بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن . آن مرد ، بر طبق حرفش ، آب جو دیگری نوشید، بیرون رفت ، و اسبش به سرجایش برگشته بود . اسبش رو زین کرد و به سمت خارج از شهر رفت . کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید : هی رفیق قبل از اینکه بری بگو ، در تگزاس چه اتفاقی افتاد ؟ گاوچران برگشت و گفت : مجبور شدم پیاده برم خونه.

 

 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی

 

The lump of gold

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money.

He was scared that someone would steal it.

He pretended to be poor and wore dirty old clothes.

People laughed at him, but he didn’t care.

He only cared about his money.

One day, he bought a big lump of gold.

He hid it in a hole by a tree.

Every night, he went to the hole to look at his treasure.

He sat and he looked.

‘No one will ever find my gold!’ he said.

But one night, a thief saw Paul looking at his gold.

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran 

away!

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there.

It had disappeared!

Paul cried and cried!

He cried so loud that a wise old man heard him.

He came to help.

Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold.

‘Don’t worry,’ he said.

‘Get a big stone and put it in the hole by the tree.’

‘What?’ said Paul.

‘Why?’

‘What did you do with your lump of gold?’

‘I sat and looked at it every day,’ said Paul.

‘Exactly,’ said the wise old man.

‘You can do exactly the same with a stone.’

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I 

don’t need a lump of gold to be happy!’

  

تکه ی طلا

پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.

او می ترسید که کسی آن را بدزدد.

وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.

مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.

او فقط به پولهایش اهمیت می داد.

روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.

آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.

هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.

می نشست و نگاه می کرد.

می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»

اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.

و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!

روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.

ناپدید شده بود!

پاول شروع به داد و بیداد و گریه و زاری کرد!

صدایش آنقدر بلند بود که پیرمرد دانایی آن را شنید.

او برای کمک آمد.

پاول ماجرای غم انگیز تکه طلای به سرقت رفته را برایش تعریف کرد.

او گفت: «نگران نباش.»

«سنگ بزرگی بیار و توی چاله ی نزدیک درخت بذار.»

پاول گفت: «چی؟»

«چرا؟»

«با تیکه طلات چیکار می کردی؟»

پاول گفت: «هر روز میشستم و نیگاش می کردم.»

پیرمرد دانا گفت: «دقیقا».

«می تونی دقیقا همین کارو با یه سنگ هم بکنی.»

پاول گوش داد و کمی فکر کرد و بعد گفت: «آره راست میگی. چقدر نادون بودم. من واسه خوشحال بودن نیازی به تیکه طلا ندارم که!»

 

داستان انگلیسی

 

Mr. robinson never Went to a dentist

Mr. robinson never Went to a dentist, because he Was afraid.

but then his teeth began hurting a lot, and he went to a dentist.

The dentist did a lot of work in his mouth for a long time.

On the last day Mir Robinson Said to him: “How much is all this Work going to cost?”

The dentist said,: “Twenty-five pounds,”

but he did not ask him for the money.

After a month Mir Robinson phoned the dentist and said: “You haven’t asked me for any money for 

your Work last month.”

“Oh,” the dentist answered, “I never ask a gentleman for money.”

“Then how do you live?”Mr Robinson asked.

“Most gentlemen pay me quickly,” the dentist said, “but Some don’t.

I wait for my money for two months, and then I say, “That man isn’t a gentleman,” and then I ask 

him for my money”

 

آقای رابینسون به دلیل ترس، تا به حال پیش دندان پزشک نرفته بود.

اما روزی دندانش به شدت درد گرفت و او پیش یک دندان پزشک رفت.

برای مدت زیادی دندان پزشک روی دندانش کار کرد.

روز آخر، آقای رابینسون به دندان پزشک گفت: “دستمزد تمامی این کارهای شما چقدر است؟”

دندان پزشک گفت: “۲۵ پوند می شود.”

اما او از آقای رابینسون تقاضای پول نکرد.

یک ماه بعد، آقای رابینسون با دندان پزشک تماس گرفت و گفت: “شما دستمزد ماه گذشته ی خود را نگرفته اید.”

دندان پزشک پاسخ داد: “آه، من هرگز از انسانهای نجیب دستمزد نمی گیرم.”

آقای رابینسون پرسید: “پس چطور زندگی خود را اداره می کنید؟”

دندان پزشک گفت: “بیشتر انسانهای شریف پول من را به سرعت پرداخت می کنند، اما برخی نه.

من دو ماه برای دریافت پولم صبر می کنم و بعد از آن می گویم: “آن مرد نجیب نیست و از او درخواست پول می کنم.”

  

داستان انگلیسی با ترجمه

 

 Harry’s Feet

One of Harry’s feet was bigger than the other. “I can never find boots and shoes for my feet,” 

he said to his friend Dick.

“Why don’t you go to a shoemaker?” Dick said. “A good one can make you the right shoes.”

“I’ve never been to a shoemaker,” Harry said. “Aren’t they very expensive?”

“No,” Dick said, “some of them aren’t. There’s a good one in our village, and he’s quite cheap. 

Here’s his address.” He wrote something on a piece of paper and gave it to Harry.

Harry went to the shoemaker in Dick’s village a few days later, and the shoemaker made him some 

shoes.

Harry went to the shop again a week later and looked at the shoes. Then he said to the shoemaker 

angrily, “You’re a silly man! I said, “Make one shoe bigger than the other,” but you’ve made one 

smaller than the other!”

 

پاهای هری

یکی از پاهای هری از آن یکی بزرگتر بود. او به یکی از دوستانش به نام دیک گفت : من اصلا نمی توانم کفش و پوتینی اندازه پایم پیدا کنم.

 دیک گفت : چرا پیش یک کفش‌دوز نمی‌روی؟ یک کفش دوز خوب کفشی اندازه پاهایت می دوزد.

هری گفت : من تا به حال به کفش دوز مراجعه نکرده‌ام. خیلی گران نمی شود؟

دیک گفت : نه. بعضی از آنها گران نیستند. یک کفش دوز خوب و نسبتا ارزان در روستای ما هست. این هم آدرس اوست. دیک یک چیزهایی روی کاغذ نوشت و به هری داد. چند روز بعد هری به کفش دوزی روستای دیک رفت و کفشی برای او دوخت.

هفته بعد هری دوباره به مغازه رفت و به کفشهایش نگاه کرد. بعد با عصبانیت به کفش دوز گفت : تو احمقی! من گفتم : کفشی بدوز که یک لنگه‌اش بزرگتر از دیگری باشد اما تو یکی را کوچکتر از دیگری دوختی.

 

داستان انگلیسی ساده

  

Frogs

A group of frogs were traveling through the Woods.

Two of them fell into a deep pit.

When the other frogs saw how deep the pit Was, they told the two frogs that they Were as good as 

 dead.

The two frogs ignored the comments and tried to jump up out of the pit with all their migh.

Finally, one of the frogs took heed to what the other frogs Were Saying and gave up.

He fell down and died.

The other frog continued to jump as hard as he could.

Once again, the crowd of frogs yelled at him to stop the pain and just die.

He jumped even harder and finally made it out.

When he got out, the other frogs said: “Did you not hear us?”

The frog explained to them that he was deaf.

He thought they were encouraging him the entire time.

This Story teaches two lessons.

There is power of life and death in the tongue.

encouraging word to someone Who is down can lift them up and help them make it through the day.

A destructive Word to Someone who is down can be What it takes to kill them.

So, be careful of What you say.

 

گروهی از قورباغه ها، در حال عبور از جنگل بودند.

دو تا از قورباغه ها، داخل گودال بزرگی افتادند.

هنگامی که قورباغه های دیگر متوجه شدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه ی دیگر گفتند که آنها دیگر می میرند.

آن دو قورباغه، توجهی به صحبتهای آنها نکردند و تلاش نمودند تا با همه ی توانشان از گودال به بیرون بپرند.

سرانجام، یکی از آن دو قورباغه به آنچه دیگر قورباغه ها می گفتند عمل کرد و دست از تلاش برداشت.

او به زمین افتاد و مرد.

قورباغه ی دیگر تا جایی که توان داشت برای بیرون پریدن، به تلاش خود ادامه داد.

بار دیگر، بسیاری از قورباغه های دیگر با فریاد کشیدن از او خواستند که دست از رنج کشیدن بردارد و بمیرد.

او حتی با شدت بیشتری پرید و سر انجام بیرون آمد.

وقتی بیرون آمد، قورباغه های دیگر گفتند: “آیا صدای ما را نمی شنیدی؟”

قورباغه به آنها توضیح داد که وی ناشنوا بوده است.

او فکر می کرد، در تمام این مدت آنها او را تشویق می کردند.

این داستان، دو درس را می آموزد.

قدرت مرگ و زندگی در زبان است.

استفاده از یک واژه ی دلگرم کننده در مورد کسی که غمگین است می تواند باعث پیشرفت وی شود و کمک کند که فرد در طول روز سرزنده بماند.

استفاده از یک واژه ی مخرب در مورد کسی که غمگین است می تواند موجب مرگ وی شود.

بنابراین، مواظب آنچه می گویید باشید.

 

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته 

 

 

میخوای بدونی پرسودترین ارز دیجیتال کدومه؟

با این عینک های آفتابی خاص به استقبال تابستان میریم

چطور میشه 1 دقیقه ای آب را تصفیه کرد؟

تور لاکچری ترین جزیره ایران باکمتراز 2میلیون

هتل های لاکچری و ارزانِ تعطیلات مرداد را اینجا پیدا کن!

سفری مجلل و ارزان را با این پرواز تجربه کن!

اقامتگاه لاکچری و ارزان رو اینجا پیدا کن *رزرو تور

5000 گیگ اینترنتو ، هدیه بگیر!

1000 عدد فالوور واقعی فقط با 13 هزار تومان

فقط کافیه ثبت نام کنی و 7000 ساتوشی بیت کوین هدیه بگیری

میخوای بدونی شیطنت کودکت طبیعیه یا بیش فعالی؟

5000 گیگ اینترنتو ، هدیه بگیر!

از بین بردن موهای زائد بدن در کمترین زمان !!

چطور آب سالم بنوشیم؟! ◀مشاهده راهکار

7000 بیت کوین و ساتوشی هدیه ی یک معامله امن!

خرید ووچر پرفکت مانی. آنی و اتوماتیک.

سفید کردن دندان با مواد مخصوص در 1 جلسه

تمیزکاری خونه کلافت کرده؟ حتما اینجا سر بزن

رزرو ارزانترین بلیط هواپیما برای سفر های لوکس مرداد ماه

ارزانترین بلیط هواپیما مشهد رو از اینجا بخر

جنسیت بچتو خودت تعیین کن ! (مرکز باروری و درمان ناباروری)

مسافرت تابستونه رو خنک و دلپذیر تجربه کن!

جستجوی ارزانترین بلیط مشهد◀تیکبان

یه سفر تابستونه مهیج و کم هزینه در دیدنی ترین جاهای ایران

ازفرم سینه هات ناراضی و بی اعتماد به نفسی؟

30 میلیون تومان کمک هزینه سفر◀معامله کن و درمسابقه اول شو

با نوشیدن آب خالص از سلامت فرزندت محافظت کن

تخفیف فوق العاده CP کالاف دیوتی+روش دریافت CP رایگان

مزایای استفاده از ووچر برای کاربران ایرانی

مقایسه و انتخاب بهترین لپ تاپ ها*زیر قیمت*

کالا ها و خدمات منتخب

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2022

برای اطلاعات بیشتر و نصب رایگان این اپلیکیشن بر روی دکمه زیر کلیک کنید :

خواندن داستان های انگلیسی به فارسی به زبان آموزان کمک می کند به راحتی بتوانند جمله بندی کنند و در مکالمات استفاده کنند. و یا حتی می توانند درک کنند که از کلمات کجا و چه موقع استفاده کنند. خواندن داستان مهارت reading شما را تقویت می کند و علاوه بر آن لغات و اصطلاحات زیادی را فرا خواهید گرفت. سایت languagedownload.ir تمامی این مطالب را به صورت رایگان برای شما عزیزان قرار می دهد تا در جهت پیشرفت و پیشروی زبان آموزان کمکی کرده باشد. لینک هایی که در زیر مشاهده می کنید، پکیج و نرم افزار فوق العاده کاربردی آموزش زبان انگلیسی به فارسی است که با تهیه آنها به راحتی می توانید زبان انگلیسی را همراه با نکات کاربردی فرا بگیرید.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 

– فوق العاده ترین نرم افزار اندروید مکالمه انگلیسی به فارسی همراه با نکات و لغات مهم

– کامل ترین و بهترین پکیج آموزش زبان انگلیسی به فارسی

 

اکنون قسمت هشتم از داستان “داغ ننگ” را همراه با ترجمه فارسی در این پست قرار می دهیم:

“Will you never tell me?”

“هرگز به من نمی گویی؟”

Hester looked away.

هستر نگاهش را برگرفت.

“Maybe the town will never know your secret,” the old doctor said. “But I will find this man. I will know him when I see him. And then he will be mine!”

پزشک پیر گفت: “شاید شهر هرگز راز تو را نفهمد. ولی من خواهم فهمید. وقتی ببینمش او را خواهم شناخت و آن موقع از آن من خواهد شد!”

Hester saw a strange, ugly light in the old mans eyes. She put her hands over her heart.

هستر در چشمان پیرمرد نور عجیب پلیدی دید. دستش را بر قلبش نهاد.


“Do not be afraid,” the old man said. “I will read the secret in the man’s heart, not yours. I will not hurt him. I will not tell other people. But there is one thing, Hester.

پیرمرد گفت: “نترس. راز را از قلب آن مرد خواهم خواند، نه از قلب تو. به تو آزاری نخواهم رساند. به دیگران نخواهم گفت. ولی یک موضوع هست، هستر.

Every body here thinks thet I am Roger Chillingworth, a doctor. Tell nobody that I am your husband. Do you promise?”

همه در اینجا فکر می کنند که من راجر جیلینگورث پزشک هستم. به هیچ کس نگو که من شوهرت هستم. قول می دهی؟”

“Why?” Hester asked. “Why not tell everybody? They will not punish you. I am the sinner, not you.”

هستر پرسید: “چرا؟ چرا به کسی نگویم؟ آنها تو را مجازات نمی کنند. من گناهکار هستم نه تو.”

The old man had no answer to this. He only said, “Tell nobody my secret, and I will tell nobody yours.”

پیرمرد پاسخی برایش نداشت. تنها گفت: “رازم را به کسی نگو، و راز تو را به کسی نمی گویم.”

“I promise,” Hester said. “Good. Now, I will leave you with your child and the scarlet letter.”

هستر گفت: “قول می دهم.” “خب حالا تو را با بچه ات و حرف قرمز تنها می گذارم.”

With a strange smile on his tired old face, the doctor left the room.

با لبخندی عجیب بر چهره ی پیر خسته اش، پزشک اتاق را ترک کرد.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 × 

 = 
forty eight

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

دسته ها

محصولات برتر

سایتهای مفید

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان  

موضوع این داستان ، در مورد پیرزنی است که در هنگام بازگشت از محل کار خود گنجینه ی طلایی را پیدا می کند و با خود تصمیم می گیرد آنها را نگه دارد. همانطور که به سمت خانه می رود طلا شکل ها مختلفی می گیرد و ……………………

نکته های داستان: علی رغم اینکه این داستان توسط یک ادیب مشهور نوشته شده و از صنایع ادبی غنی برخوردار است ، ولی برای زبان آموزانی که تازه شروع به یادگیری زبان کرده اند ، داستانی بسیار کارآمد و مناسب است . سطح لغات و گرامر آن بسیار ساده است و دو زمان حال و گذشته ساده در آن بکار رفته است. زبان آموزان می توانند این داستان کوتاه سه صفحه ای را با تنها یک کلیک دانلود کنند.  

 

دانلود

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان  

داستان مشهور خرگوش و لاک پشت که بسیاری از ما کارتن ها و داستان های مشابه آن را در زبان فارسی خوانده ایم. لاک پشت خرگوش را به چالش می کشد تا با او مسابقه سرعت دهد . ابتدا خرگوش به این ایده می خندد ولی نتیجه ی آن ……..  

نکته های این داستان: آیا تا به حال اصطلاح “Slow and steady wins the race”? ( رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود.) را شنیده اید؟ این اصطلاح برگرفته از این داستان کوتاه می باشد. این داستان با بهره گیری از گرامر و لغات ساده ، تلاش می کند تا داستانی پر معنا را به ما آموزش دهد. حالا که با محتوای کلی این داستان آنشا شدید می توانید آن را دانلود کرده و نه تنها برای تقویت مهارت زبان انگلیسی خود از آن استفاده کنید بلکه می توانید برای تقویت زبان انگلیسی کودکان خود نیز آن را بخوانید.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: متوسط

تیمی یک موش روستایی است که به صورت تصادفی داخل یک بسته سبزیجات به شهر می رود. وقتی بیدار می شود متوجه می شود در یک مهمانی است و سریعا برای خود دوستی پیدا می کند ، زمانی که توانایی تحمل زندگی شهری را ندارد …….

نکته های این داستان: داستانی مملو از سمبل ها و نشانه های گرامر . این داستان از زمان های مختلف استفاده کرده و قواعد گرامری متفاوتی را نویسنده در درون داستان گنجانده است. با این حال لغات داستان بسیار ساده بوده و قابل درک هستند. زبان آموزانی که با مفاهیم مبتدی تا حدودی آشنا هستتد، خواندن این داستان کوتاه برای شما بسیار کارآمد است. ما در انگلیش کلینیک این داستان کوتاه را برای شما زبان آموزان عزیز آماده کرده ایم و از شما می خواهیم با دانلود آن مهارت ریدینگ خود را نیز تقویت کنید.  

 

دانلود

 

 

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان  

یکی از کتاب های سطح مبتدی شرکت پنگوئن که در سال 2020 به چاپ رسیده ، در مورد دو موتور سوار است که در جنگل های آمازون همراه با موتورهای خود به سفر می روند و با داستان های جذابی روبرو می شوند. این کتاب یکی از بهترین کتب آموزش سطح مبتدی می باشد و از لغات و گرامر ساده ای در نگارش آن استفاده شده است.

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان  

زوجی به مدت 13 سال هر سال برای تعطیلات به ساحل Lea-on می روند و تا در هتل ویستا اقامت کرده و عشق خود را جشن بگیرند ولی امسال اتفاقات به شکل عجیبی ، بد پیش می رود و ………..

این کتاب نیز توسط انتشارات پنگوئن به چاپ رسیده است و از کتب محبوب بانوان برای یادگیری زبان انگلیسی است. لغات و گرامر این داستان بسیار ساده است و در ژانویه سال 2020 چاپ شده است. این کتاب به دلیل اینکه ساختارهای زبانی خیلی پیچیده ای را به کار نمی برد و در انتها نیز لغات به رفته را توضیح می دهد در یادگیری زبان انگلیسی جایگاه ویژه ای دارد. زبان آموزان عزیز می توانند با تنها یک کلیک بر روی لینک زیر این کتاب را دانلود کرده و آن را مطالعه کنند.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان

یکی از کتب هایی که توسط انتشارات شرکت مک میلیان چاپ شده ، داستان دختری را بیان می کند که در کنار پدر خود مشغول به میوه فروشی است ، و شب ها نیز موظف است در خانه به تمیزی بپردازد. این داستان برخلاف دیگر داستان های معرفی شده به لهجه ی آمریکن نوشته شده است و برای سنین پایین نیز فوق العاده مناسب است. گرامر کتاب ساده بوده و بیشتر از زمان حال ساده و استمراری استفاده شده است. به دلیل زیاد بودن عکس های رنگی زیاد کودکان و نوجوانان به راحتی با کتاب ارتباط بر قرار می کنند. زبان آموزان عزیز می توانند این کتاب را همراه با فایل صوتی آن بخوانند و در اصل نه تنها مهارت ریدینگ خود را تقویت کنند بلکه مهارت لیسنینگ را نیز همراه با آن تقویت کنند. اگر از آن دست زبان آموزانی هستید که زمان کافی برای مطالعه کتب ندارید و بیشتر مایل هستید به فایل صوتی کتب گوش دهید این کتاب برای شما فرصتی مناسب را ایجاد کرده است.  

 

دانلود 

 

سطح زبان انگلیسی: خیلی آسان

داستان آرایشگر شهری به اسم Crossway که مردم شهرها را ترغیب می کند تا به جای استفاده از کلاه و مخفی کردن موهای بلند خود موهای سر خود را کوتاه کرده و کلاه ها را کنار بگذارند.  

یکی از کتب دیگر چاپ شده توسط انتشارات مک میلیان که با استفاده از لغات و گرامر ساده تلاش می کند مفاهیم خوبی را به مخاطب خود آموزش دهد. این کتاب نیز از سطح ساده ای برخوردار است و مناسب کودکان و نوجوانان است. زبان آموزانی که به کتاب های صوتی علاقه دارند می توانند این کتاب را نیز همراه با فایل صوتی گوش کنند.  

 

دانلود

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 

سطح زبان انگلیسی: آسان

داستان تعدادی نوجوان که به حومه ی شهر Eden می روند تا کمی از فضای شهر به دور باشند و با فضای علمی بیشتر آشنا شوند که در این بین با اتفاق های جدیدی روبرو می شوند.  

این کتاب برای نوجوانان و جوانان بسیار مناسب است و تمرین هایی را نیز برای زبان آموزان آماده کرده است. توجه داشته باشید این کتاب نیز از مجوعه کتب منتشر شده انتشارات پنگوئن است و برای یادگیری زبان بسیار مناسب می باشد. این کتاب نیز همراه با فایل صوتی است و زبان آموزان می توانند این کتاب را با لهجه ی بریتیش گوش کرده و هر دو مهارت را به صورت همزمان تقویت کنند.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: آسان

کودکی بسیاری از ایرانیان ، با دیدن کارتون های رابین هود گذشت ، جنگجویی که اموال ثروتمندان را به سرقت می برد و آن ها را بین فقرا تقسیم می کرد . این کتاب بازگو کننده داستان کلی رابین هود است نکته ای که کمتر زبان آموزی با آن آشنا است این است که این داستان بر اساس واقعیت بوده و رابین هود حقیقی در قرن 13 میلادی میزیسته است امروزه او جایگاه ویژه ای در فرهنگ و ادبیات انگلستان و حتی کل دنیا دارد.    

زبان انگلیسی به کار رفته در این داستان تا حدی از سطح مبتدی بالاتر است. خواندن این داستان برای زبان آموزان در هر سنی مناسب بوده و آن ها را با داستان های عامیانه ی انگلستان و به طور کلی انگلیسی زبانان بیشتر آشنا می کند. این کتاب نیز توسط انتشارات پنگوئن چاپ شده و از سال 1998 تا به امروز در بسیاری از مراکز آموزش زبان از آن استفاده می شود.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: متوسط  

آیا شما نیز از آن دسته از افرادی هستید که علاقه ی زیادی به داستان های تاریخی دارید؟ آرتور شاه یکی از داستان های تاریخی و جذاب فرهنگ انگلستان است که فیلم ها و سریال های فراوانی بر اساس آن ساخته شده است. این کتاب از آغاز پادشاهی و آشنایی مرلین با آرتور شروع شده و با مرگ او نیز خاتمه می یابد.  

سطح زبان این سریال کتاب از نظر گرامر و لغات خیلی دشوار نبوده و مناسب تمامی سنین می باشد. در زبان انگلیسی ، آرتور به عنوان یکی از سمبل های تاریخی شناخته شده و از اهمیت مهمی برخوردار است.  از این رو خواندن داستان های او برای زبان آموزان به شدت توصیه می شود.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: متوسط  

برای بسیاری از زبان آموزانی که به دیدن فیلم علاقه دارند ، داستان فارست گامپ از مشهورترین داستان ها می باشد. فیلمی با هنرنمایی تام هنکس که برنده ی جایزه اسکار نیز شده است. در این کتاب داستان کلی فیلم به صورت مکتوب در آمده است.  

این کتاب با بهره گیری از لغات و گرامر متوسط تلاش می کند زبان آموزان را با جو حاکم بر داستان بیشتر آشنا کند. کتابی مهیج و درام که خواندن آن برای زبان آموزان بسیار آموزنده می باشد. این کتاب نیز مانند بسیاری از کتابهایی که تا بدینجا به شما معرفی شده است همراه با فایل صوتی و در اختیار شما زبان آموزن قرار گرفته است و می توانید با کلیک بر روی لینک آن ها را دانلود کنید.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: متوسط  

یکی از داستان های کلاسیک ادبیات آمیریکا که نه تنها در دانشگاه های داخل کشور بلکه در کلاس های کالج و دبیرستان خود آمریکا و انگلستان نیز تدریس می شود. این داستان که کوتاه شده و ساده شده رمان مشهور است سال های است به عنوان یک منبع آموزش زبان انگلیسی به کار می رود. این کتاب برای زبان آموزان سطح Intermediate یک منبع فوق العاده به حساب می آید. نکته مثبت دیگری این کتاب نیز اقتباس هایی است که از آن گرفته شده است. شما می توانید فیلم هایی که برگرفته شده از این کتاب است را نیز پس از خواندن کتاب دانلود کنید. ما در این پست برای شما عزیزان کتاب صوتی را داخل پی دی اف قرار داده ایم و همراه با خواندن می توانید به محتوای آن نیز گوش دهید.  

 

دانلود

 

سطح زبان انگلیسی: متوسط  

قصه دو شهر که کوتاه شده داستان مشهور چارلز دیکنز است. این داستان در مورد اتفاقاتی است که در دو شهر لندن و پاریس پیش از انقلاب فرانسه رخ می دهد. این رمان سالها به عنوان شاهکار ادبی در دانشگاه ها تدریس می شد ولی در داخل کشور ما کمتر به آن بها داده شده. زبان آموزانی که قصد دارند این کتاب را مطالعه کنند بهتر است فایل صوتی را نیز دانلود کرده و همراه با خواندن به فایل صوتی میز می توانید گوش دهید.  

 

دانلود

 

رمان کلاسیک دیگر از ادبیات انگلیسی ، نوشته ی هنری فیلدینگ داستان کودک سر راهی (تام جونز) را بیان می کند که عاشق دختر همسایه می شود و تلاش می کند به هر نحوی عشق او را بدست آورد. این کتاب را بسیاری جزء 10 رمان برتر ادبیات کلاسیک می نامند و جنبه های تربیتی بسیاری دارد. از نظر سطح زبان انگلیسی نیز مملو از سمبل ها ، استعاره ها و لغات کاربردی است که خواندن آن خالی از لطف نیست. زبان آموزان عزیز که قصد دارند خود را به چالش کشانده و کتاب های دشوار را بخوانند این کتاب برای آغاز بسیار مناسب است و بهتر است همین حالا آن را دانلود کرده و شروع به مطالعه کنند. 

 

دانلود

 

بهترین کتاب آموزش زبان انگلیسی برای مبتدیان

مقالات مرتبط

نظرها

اولین نفری باشید که نظر میگذارید

پاسخ به نظر

این دوره 144 جلسه ای شامل 4 سطح Elementary،و Pre intermediate،و Intermediate و Advanced است که تمامی نیاز های زبان آموز در یادگیری زبان انگلیسی را برطرف میکند

این دوره مهارت اسپیکینگ شما را تقویت خواهد کرد چون با یادگیری تلفظ صحیح کلمات اعتماد به نفس شما در طول مکالمه بالا خواهد رفت و درنتیجه مکالمه ی با کیفیت تری خواهید داشت.

در این دوره به یادگیری بیش از 2000 اصطلاح رایج در زبان انگلیسی می‌پردازیم تا به کمک آن‌ها مهارت بیشتری در مکالمه روزمره‌ی زبان انگلیسی پیدا کنیم.

در این دوره با 1100 واژه ی مهم و کاربردی آشنا می‌شویم و با شیوه‌ای متفاوت آن‌ها را به خاطر می‌سپاریم.

در این دوره با 504 کلمه‌ی مهم و کاربردی آشنا می‌شویم و با شیوه‌ای متفاوت آن‌ها را به خاطر می‌سپاریم.

در این دوره 1000 فعل دوکلمه‌ای را یاد ‌می‌گیریم و با جایگاه و کاربرد آن‌ها در جمله آشنا می‌شویم.

در این دوره با حدود 1000 کالوکیشن و همینطور تشخیص و کاربرد آن‌ها در متن آشنا می‌شویم.

ما در کلینیک زبان بر آن باوریم که موثر ترین راه برای آموزش زبان آموزشی مبتنی بر تمارین و سرگرمی خواهد بود ،انگلیش کلینیک تماما پاسخ گویی را جزو اصول خود میداند و میکوشد این مهم برآورده شود

دوره ها

بازی

درباره ما

پست های آموزشی

لینک های کاربردی

انگلیش کلینیک را به مجموعه اپ‌های خود اضافه کنید


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon


دانلودDownloads-icon

لطفا از حروف a-z,A-Z,0-9 استفاده نمایید – حداقل 5 کاراکتر

حداقل 8 کاراکتر

داستان های کوتاه انگلیسی

شاید هرگز به این موضوع فکر نکرده باشید که بتوانید زبان انگلیسی را با داستان یاد بگیرید. حتی ممکن است پیش خودتان فکر کنید که این روش ممکن نیست! اما تجربه نشان داده است که یکی از قدرتمندترین  روش های یادگیری زبان مبنی بر ورودی اطلاعات (یادگیری به صورت نامنظم و بدون سیستم) روش داستان هاست. نه تنها یادگیری با داستان ها موثر است بلکه بسیار سرگرم کننده و لذت بخش است!

داستان انگلیسی قلب ارتباط با زبان انگلیسی است!

برخلاف گذشته و مطالعه کتاب های خسته کننده درسی زبان، اکنون میتوانید با داستان های انگلیسی تجربه روزمره یادگیری زبان خود را غنی و تحقق بخشید. با خواندن و گوش دادن به داستان های انگلیسی درباره وقایع مختلف و انتقال آن به اطرافیان خود، ارتباط برقرار کنید. زبان همیشه در موقعیت ها و فرهنگ های خاص اجتماعی قرار گرفته است و ما همیشه فرصت کافی برای بیرون رفتن و تمرین مهارت های زبانی با افراد واقعی نداریم.

با خواندن داستان به زبان انگلیسی و یا هر زبان هدف می توانیم این موقعیت های اجتماعی را در تصور خود بازآفرینی کنیم و مهارت های ارتباطی خود را در امنیت این “واقعیت مجازی” توسعه دهیم. به گفته كیت اوتلی Keith Oatley، رمان نویس و استاد كانادایی، روانشناس کاربردی در دانشگاه تورنتو: “افرادی كه داستان های زیادی را می خوانند نسبت به كسانی كه نمی خوانند، همدلی و مهارت های اجتماعی بهتری دارند.”

چرا داستان ها در یادگیری هرچه بهتر زبان انگلیسی به ما کمک میکنند؟

موریل روکی سر (Muriel Rukeyser)، شاعر و فعال سیاسی آمریکایی می گوید: “جهان از داستان ساخته شده است نه اتم”. ما از روایت ها و داستان ها در زندگی روزمره خود استفاده می کنیم و با تجربیات روزانه خود معنا پیدا کنیم. هر فرهنگ مجموعه ای از داستان های خاص خودش را دارد که درک ما از جهان و جایگاه ما در آن را آگاه می کند، درست مثل اینکه هر یک از ما اساطیر شخصی خودمان را داریم با داستان هایی که ما در مورد خودمان می گوییم.

ارتباط داستان ها با واقعیت مجازی ذهن

دانشمندان دانشگاه پارما ایتالیا با نظارت بر فعالیت مغز میمون ها اکتشاف جالبی انجام دادند، آنچه آن ها دریافتند این بود كه وقتی محقق موزی را برمی دارد (در حالی که میمون او را می بیند)، نورونی به نام نورون آینه ای در مغز میمون فعال شده و باعث می شود میمون هم همانند محقق موز را بردارد.

نورون‌های آینه‌ای (به انگلیسی: Mirror neurons) نورونی است که هنگامی که موجودی عملی را انجام می‌دهد و نیز هنگامی که مشاهده می‌کند که همان عمل را دیگری انجام می‌دهد تحریک می‌شود. بدین‌گونه نورون شبیه “آینه” رفتارهای دیگری را کپی می‌کند، مثل آنکه خودش انجام داده. نورون های آینه ای، مؤلفه اصلی قدرت داستان پردازی در ذهن هستند.چرا که این سلول­ های عصبی اقدامات فرد دیگر را بطور آیینه­ ای در مغز ما بازتاب می­ کند و گویی که ما خود، آن کارها را انجام می­ دهیم و انگار که ما آیینه شده­ ایم.

هنگامی که ما یک رمان می خوانیم یا فیلمی جذاب تماشا می کنیم، مغز ما با داستان همگام می شود و باعث می شود که ترس، غم و شادی شخصیت قهرمان را شخصا تجربه و حس کنیم.

داستان انگلیسی لذت یادگیری زبان انگلیسی را دوچندان می کند

مطالعه داستان های انگلیسی روشی عالی برای یادگیری زبان است.

داستان ها هنگام گوش دادن یا خواندن، تمام مغز شما را درگیر می کنند. داستان های کوتاه انگلیسی توجه شما را جلب و شما را به خودشان مجذوب می کنند چرا که فرضیه برآن است که وضعیت عاطفی شما بر یادگیری تأثیر مضاعف می گذارد.

با داستان های انگلیسی به سرعت دایره ی واژگان خود را می سازید

وقتی داستان ها را می خوانید یا گوش می دهید، این فرصت را دارید که واژگان عظیمی را به زبان فارسی پرورش دهید. چرا که شما در معرض تعداد زیادی لغت انگلیسی قرار می گیرید. در هر داستان انگلیسی، واژگان کلیدی را به صورت مکرر پیدا می کنید.

هنگامی که کلمات خاصی را می خوانید که بارها و بارها در نقاط مختلف داستان تکرار می شوند، پس یادآوری این کلمات برای شما بسیار آسان می گردد. این را وقتی با کتاب های درسی مقایسه کنید میبیند که در آن معمولاً کلمات جدید فقط یک بار (در فصل های جداگانه) معرفی می شوند و متوجه می شوید که ساخت واژگان در داستان های انگلیسی چقدر ساده تر است!

کاربرد زبان انگلیسی را در متون داستان ها بیابید

هر کلمه، هر عبارت، هر جمله، هر فعل در یک متن داستان ظاهر می شود.
این بدان معناست که شما می آموزید که کلمات با کلمات دیگر کنار هم می روند و جملات مفهومی را می سازند. شما هرگز یک کلمه را بدون دانستن نحوه استفاده از آن و بدون مثال در زندگی واقعی نمیتوانید بیاموزید.
این برخلاف روش های سنتی یادگیری زبان است (حفظ لیست واژه ها، لیست دستورالعمل های دستور زبان) داستان ها این اطمینان خاطر را به شما می دهند که شما جملات و لغاتی را که باید یاد بگیرید را یاد می گیرید.

در نهایت انگیزه شما برای یادگیری زبان جدید، تعیین کننده موفقیت شما است.

اپلیکیشن زبانشناس هر چیزی که برای یادگیری زبان انگلیسی نیاز دارید را برایتان فراهم کرده است. دیگر نیازی به کلاس های زبان نخواهید داشت. همین الان از طریق لینک زیر دانلود کنید.

خواندن داستانهای کوتاه انگلیسی ، ذهن شما را بر روی یک دنیای خارق العاده باز می کند و شما را به سطح جدیدی از یادگیری زبان انگلیسی می رساند . یادگیری زبان انگلیسی از این راه شاید روش آهسته ای به نظر برسد ، اما بسیار موثر است . خواندن داستانهای کوتاه انگلیسی در دراز مدت باعث می شود که سریع تر از هر راهی که فکرش را می کنید به شیوایی در زبان انگلیسی برسید . من کاملا باور دارم که داستان تنها برای زبان مادری نیست بلکه از آن می توان به نحو مطلوبی برای یادگیری زبان انگلیسی نیز استفاده کرد . همان گونه که پدران و مادران ما مفاهیم زندگی را در قالب داستان برای ما بیان کردند ، داستان انگلیسی نیز می تواند مفاهیم را به شیوه خاطره انگیزی به زبان آموز منتقل کند .

The butterfly & the cocoon

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

A small crack appeared on a cocoon. A man sat for hours and watched carefully the struggle of

the butterfly to get out of that small crack of cocoon

Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and couldn’t go on trying

The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came

out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled

The ma continued watching the butterfly. He expected to see her wings become expanded to

protect her body. But it didn’t happen! As a matter of fact, the butterfly had to crawl on the

ground for the rest of her life, for she could never fly

The kind man didn’t realize that God had arranged the limitation of cocoon and also the struggle

for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable

her to fly afterward

Sometimes struggling is the only thing we need to do. If God had provided us with an easy to

live without any difficulties then we become paralyzed, couldn’t become strong and could not

fly

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظاهر شد.مردی ساعتها به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد.

پروانه دست از تلاش برداشت.به نظرمی رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد.

او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند.با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد.پروانه به راحتی از پیله خارج شد….

اما بدنش کوچک و بالهایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود و انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بالهایش را باز کند.اما اینطور نشد.

در حقیقت پروانه مجبور بود بقیه عمرش را روی زمین بخزد و نمی توانست پرواز کند.

مرد مهربان پی نبرده بود که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود اورده.

به اینصورت که مایع خاصی از بدنش ترشح میشود و او را قادر به پرواز میسازد.

بعضی اوقات تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام بدهیم.اگر خدا اسودگی را بدون سختی برای ما مهیا کرده بود در اینصورت فلج شده و نمیتوانستیم نیرومند باشیم و  پرواز کنیم.

A long time ago, there was an Emperor who told his horseman that if he could ride on his horse

and cover as much land area as he likes, then the Emperor would give him the area of land he has

covered

Sure enough, the horseman quickly jumped onto his horse and rode as fast as possible to cover as

much land area as he could. He kept on riding and riding, whipping the horse to go as fast as

possible. When he was hungry or tired, he did not stop because he wanted to cover as much area

as possible

Came to a point when he had covered a substantial area and he was exhausted and was dying
.
Then he asked himself, “Why did I push myself so hard to cover so much land area? Now I am

dying and I only need a very small area to bury myself

The above story is similar with the journey of our Life. We push very hard everyday to make

more money, to gain power and recognition. We neglect our health , time with our family and to

appreciate the surrounding beauty and the hobbies we love

One day when we look back , we will realize that we don’t really need that much, but then we

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

cannot turn back time for what we have missed

Life is not about making money, acquiring power or recognition . Life is definitely not about

work! Work is only necessary to keep us living so as to enjoy the beauty and pleasures of life

Life is a balance of Work and Play, Family and Personal time. You have to decide how you want

to balance your Life. Define your priorities, realize what you are able to compromise but always

let some of your decisions be based on your instincts. Happiness is the meaning and the purpose

of Life, the whole aim of human existence. But happiness has a lot of meaning. Which kind of definition would you choose? Which kind of happiness would satisfy your high-flyer soul

سالها پیش حاکمی به یکی از سوارکارانش گفت:مقدار سرزمینهایی که بتواند با اسبش طی کند را به او خواهد بخشید.همانطور که انتظار میرفت سوارکار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سر زمینها سوار بر اسبش شد و با سرعت شروع به تاختن کرد.

با شلاق زدن به اسبش با اخرین سرعت می تاخت و می تاخت.حتی وقتی گرسنه و خسته بود از توقف نمی ایستاد چون میخواست تا جایی که امکان داشت سرزمینهای بیشتری را طی کند.وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود به نقطه ای رسید.خسته بود و داشت می مرد.از خودش پرسید: چرا خودم را مجبور

کردم که سخت تلاش کنم و این مقدار زمین را بدست بیاورم؟ در حالی که در حال مردن هستم و یک وجب خاک برای دفن کردنم نیاز دارم.

داستان بالا شبیه سفر زندگی خودمان است.برای بدست اوردن ثروت…قدرت و شهرت سخت تلاش میکنیم و از سلامتی و  زمانی که باید برای خانواده صرف کرد غفلت میکنیم تا با زیباها و سرگرمی های اطرافمان که دوست داریم مشغول باشیم.

وقتی به گذشته نگاه میکنیم متوجه خواهیم شد که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم اما نمیتوان اب رفته را به جوب بازگرداند.

زندگی تنها بدست اوردن قدرت و پول و شهرت نیست. زندگی قطعا فقط کار نیست…بلکه کار تنها برای امرار معاش است تا بتوان از زیباییها و لذتهای زندگی بهره مند شد و استفاده کرد.زندگی تعادلی است بین کار و تفریح…خانواده و اوقات شخصی.بایستی تصمیم بگیری چطور زندگیت را متعادل

کنی.اولویت هایت را تعریف کن و بدان که چطور میتوانی با دیگران به توافق برسی اما همیشه اجازه بده بعضی از تصمیماتت بر اساس غریزه ونیت باشد.شادی معنا و هدف زندگی است.هدف اصلی وجود انسان.اما شادی معناهای متعددی دارد. چه نوع شادی را شما انتخاب میکنید؟چه نوع شادی روح بلند

پروازتان را ارضا خواهد کرد؟

A little boy went into a drug store, reached for a soda carton and pulled it over to the telephone. He climbed onto the carton so that he could reach the buttons on the phone and proceeded to punch in seven digits. The

store-owner observed and listened to the conversation: The boy asked, “Lady, Can you give me the job of cutting your lawn? The woman replied, “I already have someone to cut my lawn.” “Lady, I will cut your lawn for

half the price of the person who cuts your lawn now.” replied boy. The woman responded that she was very satisfied with the person who was presently cutting her lawn. The little boy found more perseverance and

offered, “Lady, I’ll even sweep your curb and your sidewalk, so on Sunday you will have the prettiest lawn in all of Palm beach, Florida.” Again the woman answered in the negative. With a smile on his face, the little boy

replaced the receiver. The store-owner, who was listening to all, walked over to the boy and said, “Son… I like your attitude; I like that positive spirit and would like to offer you a job.” The little boy replied, “No thanks, I

was just checking my performance with the job I already have. I am the one who is working for that lady, I was talking to

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تادستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شمارهای هفت رقمی. مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،” خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن

چمن ها را به من بسپارید؟” زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.” پسرک گفت:”خانم، من این کار را نصف قیمتی که اومی گیرد انجام خواهم داد. زن در جوابش گفت که ازکار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،” خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم

برایتان جارو میکنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهرخواهید داشت.” مجددا زن پاسخش منفی بود”. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی راگذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: “پسر…از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه

روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم” پسر جوان جواب داد،” نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این

خانوم کار می کنه”.

Four brothers left home for college, and they became successful doctors and lawyers and prospered. Some years later, they chatted after having dinner together. They discussed the gifts that they were able to give to

their elderly mother, who lived far away in another city

The first said, “I had a big house built for Mama. The second said, “I had a hundred thousand dollar theater built in the house. The third said, “I had my Mercedes dealer deliver her an SL600 with a chauffeur. The fourth

said, “Listen to this. You know how Mama loved reading the Bible and you know she can’t read it anymore because she can’t see very well. I met this monk who told me about a parrot that can recite the entire Bible. It

took 20 monks 12 years to teach him. I had to pledge them $100,000 a year for 20 years to the church, but it was worth it. Mama just has to name the chapter and verse and the parrot will recite it.” The other brothers

were impressed

After the holidays Mama sent out her Thank You notes. She wrote: Dear Milton, the house you built is so huge. I live in only one room, but I have to clean the whole house. Thanks anyway

Dear Mike, you gave me an expensive theater with Dolby sound, it could hold 50 people, but all my friends are dead, I’ve lost my hearing and I’m nearly blind. I’ll never use it. But thank you for the gesture just the same

Dear Marvin, I am too old to travel. I stay home, I have my groceries delivered, so I never use the Mercedes … and the driver you hired is a big jerk. But the thought was good

Thanks. Dearest Melvin, you were the only son to have the good sense to give a little thought to your gift. The chicken was delicious. Thank you

چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند.اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ،صحبت کردن.

اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم . دومی گفت: من تماشاخانه(سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه ساختم. سومی گفت : من ماشین مرسدسی با راننده کرایه کردم که مادرم به سفر بره.

چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس رو دوست داره، و میدونین که نمی تونه هیچ چیزی رو خوب بخونه چون جشماش نمیتونه خوب ببینه . شماها میدونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدونین هیچ وقت نمی تونه بخونه ، چون چشماش خوب نمی

بینه. من ، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه . این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفت. من ناچارا تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و

طوطی از حفظ براش می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن.

پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه .من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمییز کنم.به هر حال ممنونم.

مایک عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی.اون ،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم ، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام .هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.

ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم ،مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. راننده ای که کرایه کردی یه احمق واقعیه. اما فکرت خوب بود ممنونم

ملوین عزیزترینم، تو تنها پسری بودی که درک داشتی که کمی فکر بابت هدیه ات بکنی. جوجه خوشمزه بود. ممنونم.

The man whispered, “God, speak to me” and a meadowlark sang .But, the man did not hear. So the man yelled, “God, speak to me” and the thunder rolled across the sky .But, the man did not listen. The man looked

around and said, “God let me see you.” And a star shone brightly .But the man did not see. And, the man shouted, “God show me a miracle.” And, a life was born .But, the man did not notice. So, the man cried out in

despair, “Touch me God, and let me know you are here.” Whereupon, God reached down and touched the man .But, the man brushed the butterfly away … and walked on

مردی گفت: خدایا با من حرف بزن.و پرنده ای شروع به آواز خواندن کرد ولی مرد متوجه نشد،مرد فریاد زد خدایا بامن حرف بزن و رعد وبرقی در آسمان به صدا در آمد ولی مرد نفهمید. مرد به اطراف نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار ببینمت و ستاره ای پرسو درخشید. مرد متوجه نشد . سپس مرد فریاد زد خدایا

به من معجزه ای نشان بده وزندگی متولد شد ولی مرد نفهمید.مرد با ناامیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن، و بگذار بدانم که اینجایی. در نتیجه خدا پایین آمد و مرد را لمس کرد ولی مرد پروانه را با دستانش از خود دور کرد و رفت.

ارسال شده توسط رضا در تاریخ فروردین ۳۱, ۱۳۹۶ در داستان و ضرب المثل, کمک آموزشی | ۴ دیدگاه

به کمک اپلیکیشن زبانشناس می توانید علایقتان را وارد روند یادگیری زبان انگلیسی کنید و انگلیسی را از طریق جذاب ترین و متنوع ترین منابع مثل کتاب صوتی، فیلم، انیمیشن، آهنگ، پادکست و… یاد بگیرید.


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step…
سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود…

دی ۲۰, ۱۳۹۶

با عرض سلام، تقدیم احترام و آرزوی موفقیت

بهمن ۱۲, ۱۳۹۶

دیدگاه ما یاد گرفتن زبان بیالمللی میباشد

اسفند ۲۲, ۱۳۹۷

مرسی عالی بود😍💎💫

دی ۱۳, ۱۴۰۰

یاشیاسیز
چوخ قشییدی
الله ساخلاسون سیزی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );

سایت سرای عالی ترجمه در سال ۱۳۸۹ فعالیت خود را در عرصه اینترنت شروع کرد. در ابتدا این سایت با هدف مرجعی برای آموزش زبان انگلیسی  تأسیس شد که با استقبال خوبی روبرو شد و به همین منظور بخش های مختلف به سایت اضافه شد و مبدل به یک پورتال کامل و جامع در زمینه ترجمه و آموزش زبان انگلیسی شده است. هزاران مطلب اختصاصی و نیمه اختصاصی بر روی سایت قرار گرفته  است.

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – یادگیری و تقویت زبان انگلیسی یکی از دغدغه‌های امروز اکثر مردم است. خواندن داستان‌ کوتاه انگلیسی با ترجمه آن می‌تواند کمک شایانی در این زمینه باشد. داستان‌هایی که در این نوشتار آمده شامل داستان‌های ساده برای کودکان و افراد مبتدی و همچنین داستان‌هایی برای کسانی که سطح زبان انگلیسی آنان متوسط و بالاتر است، می‌شود.

 

 

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

1. Emily’s Secret

راز امیلی

 

Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.

امیلی 8 سال سن دارد. او در یک خانه بزرگ زندگی می‌کند. او یک اتاق خیلی بزرگ دارد. او اسباب بازی‌ها و دوستان زیادی دارد. اما امیلی شاد نیست. او یک راز دارد.

She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.

او نمی‌خواهد به در مورد رازش به کسی بگوید. او احساس شرمساری می‌کند. مشکل این است که اگر کسی (هم) در این مورد بداند، هیچ کس نمی‌تواند به او کمک کند.

Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet.

امیلی تکلیف مدرسه‌اش را نمی‌نویسد. وقتی یک امتحان دارد، او مریض می‌شود. او به هیچ کس نمی‌گوید، اما واقعیت این است که او نمی‌تواند بخواند و بنویسد. امیلی حروف الفبا را به یاد نمی‌آورد.

One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”. The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.

یک روز معلم امیلی می‌فهمد. او می‌بیند که امیلی نمی‌تواند روی تخته بنویسد. او امیلی را بعد از کلاس صدامی‌زند و از او می‌خواهد  حقیقت را به او بگوید. امیلی می گوید “این درست است. من نمی‌دانم چطور بخوانم و بنویسم.” معلم به او گوش می‌کند. او می‌خواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی می‌گوید “مشکلی نیست. تو می‌توانی بخوانی و بنویسی، اگر ما با هم تمرین کنیم.”

So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write.

پس امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس (همدیگر را) ملاقات می‌کنند. آنها با هم تمرین می‌کنند. امیلی به سختی کار می‌کند. حالا او می‌داند چگونه بخواند و بنویسد.

 

2. A Surprise from Australia

سوپرایزی از استرالیا

The school ends and Erica quickly puts her books in the bag and runs out of the class.

مدرسه تمام می‌شود و اریکا به سرعت کتاب‌هایش را توی کیفش می‌گذارد و از کلاس بیرون می‌دود.

Today is a special day. Erica is very excited. She runs home and thinks about her uncle. She spoke with him on the phone a week ago. He returns from Australia, and he brings a special surprise with him!

امروز یک روز ویژه است. اریکا خیلی هیجان زده است. او به خانه می‌دود و در مورد عمویش فکر می‌کند. او با عمویش یک هفته پیش تلفنی صحبت کرده است. او از استرالیا برمی‌گردد، و او با خود یک چیز غافلگیر کننده می‌آورد!

Erica is very happy. She thinks about the surprise that he brings.

اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد چیز غافلگیر کننده‌ای که او (عمویش) می‌آورد فکر می‌کند.

“Maybe he brings a surfboard? That is fun! I can learn how to surf!”, “Maybe he brings Australian nuts? Oh, I can eat nuts all day!”, “Or maybe he brings a kangaroo? That is not good. I don’t have a place in my room for a kangaroo…”

“شاید او یک تخته موج سواری می‌آورد؟ این سرگرم کننده است! من می‌توانم یاد بگیرم چگونه موج سواری کنم.”، “شاید او خشکبار (مغز) استرالیایی بیاورد؟ اوه، من می‌توانم تمام روز خشکبار بخورم.”، “یا شاید او یک کانگرو بیاورد؟ این خوب نیست. من جایی در اتاقم برای یک کانگرو ندارم…”

Erica finally arrives home. Her parents are there, and her uncle is there! She is very happy to see him. They hug and she jumps up and down.

اریکا سرانجام به خانه می‌رسد. والدینش آنجا هستند، و عمویش (هم) آنجاست! او از دیدنش خیلی خوشحال است. آنها (همدیگر را) بغل می کنند و او بالا و پایین می‌پرد.

“Uncle, uncle,” she calls, “what special surprise do you have for me from Australia?”

“عمو، عمو” او فریاد صدا می‌زند، “چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا آورده‌ای؟”

“Well,” her uncle smiles and answers, “I have for you an Australian aunt!”

“خب” عموی او لبخند می‌زند و جواب می‌دهد، “من برای تو یک زن عموی استرالیایی آوردم.”

 

3. Amanda’s work

کار آماندا!

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی

 

Amanda goes to work every day. She works in an office. She works very hard. She starts and 7 o’clock in the morning and finishes at 10 o’clock at night. She likes her work, and she wants to be a good worker, but she has one problem. Her boss is not a very good boss. 

آماندا هر روز به سر کار می‌رود. او در یک دفتر کار می‌کند. کار او بسیار سخت است. او کارش را در ساعت ۷ صبح آغاز می‌کند و ساعت ۱۰ شب به پایان می‌رساند. او کارش را بسیار دوست دارد؛ اما یک مشکلی وجود دارد. رییس او، مدیر خیلی خوبی نیست

He tells her to do one thing, and then he changes his mind. He tells her to do another thing, and then he changes his mind again. He tells her to do something else, and again, changes his mind. Amanda doesn’t like this. She says, “This is a waste of time!”

مدیر به آماندا می‌گوید کاری را انجام دهد؛ اما سریعا نظرش عوض می‌شود. دوباره به او می‌گوید کار دیگری را انجام دهد و باز هم نظرش عوض می‌شود. به آماندا می‌گوید کار دیگر انجام دهد؛ اما دوباره نظرش عوض می‌شود. آماندا می‌گوید: او وقت من را هدر می‌دهد.

Today Amanda decides to talk with him. She goes to his room and says: “I like to work. I work a lot of hours. I am a good worker. But I can’t work like this. We have to work better. You need to tell me what to do without changing your mind.”

امروز آماندا تصمیم گرفت تا با او صحبت کند. او به اتاق مدیرش رفت و گفت: من دوست دارم کار کنم. من ساعت‌های زیادی کار می‌کنم. من کارمند خوبی هستم. اما نمی‌توانم اینگونه کار کنم. ما باید با هم کار کنیم. شما باید به من بگویید چه کاری باید انجام دهم بدون این که نظرتان عوض شود.

Amanda’s boss listens to her. He sees that she is right. He promises to listen to her advice.

رییس آماندا به اوگوش داد. متوجه شد که آماندا درست می‌گوید. او به آمادا قول داد که به پیشنهادش گوش می‌دهد

Now Amanda is happy. She comes to work every day. She starts at 7 o’clock and finishes at 4 o’clock, but she completes much more things than before! Amanda and her boss are happy.

الان آماندا خوشحال است. او هر روز سر کار می‌رود. او ساعت ۷ کارش را آغاز می‌کند و در ساعت ۴ به پایان می‌رساند؛ اما کارهای بیشتری را نسبت به قبل انجام می‌دهد. آماندا و رییسش الان خوشحال هستند

 

4. Anniversary Day

سالگرد ازدواج

Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.

کلویی و کوین از رفتن به رستوران‌های ایتالیایی لذت می‌برند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.

Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.

سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ می‌زند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ می‌زند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.

Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.

کوین فکر می‌کند و در خانه قدم می‌زند. او می‌داند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او می‌داند که هیچ چیز او را خوشحال‌تر نمی‌کند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.

Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort.

کوین ایده‌ای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور می‌کند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن می‌کند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش می‌کند. کلویی عاشق زمانی است که  کوین برای شاد کردنش تلاش می‌کند.

There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is.

فقط یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی می‌کند صبحانه درست کند تخم مرغ را می‌سوزاند، وقتی سعی می‌کند ناهار درست کند سالاد را خراب می‌کند، وقتی سعی می‌کند شام درست کند حتی همسایه‌ها هم بوی بد غذایش را متوجه می‌شوند.

Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking!

ایده‌ی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، می‌تواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.

The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.

روز موعود فرا می‌رسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش می‌دهد، دنبال غذا می‌رود، و آن را به خانه می‌آورد. وقتی او میز را می‌چیند، شمع‌ها را روشن می‌کند و موسیقی را پخش می‌کند، کلویی به خانه می‌آید. کوین به کلویی می‌گوید:« سالگرد ازدواج‌مان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانه‌شان را به کلویی نشان می‌دهد.

Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.

کلویی گیج شده است. “سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین.” کوین مکث می‌کند، به تقویم نگاه می‌کند و متوجه می‌شود که کلویی راست می‌گوید. او بر می‌گردد و به کلویی نگاه می‌کند. او می‌گوید: “فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!”

 

5. Act like the Others

همرنگ جماعت شو

Jack and Lydia are on holiday in France with their friends, Mike and Anna. Mike loves to visit historical buildings. Jack agrees to sightsee some historical buildings with him.

جک و لیدیا تعطیلات را همراه با دوستانشان مایک و آنا در فرانسه به سر می‌برند. مایک عاشق بازدید کردن از ساختمان‌های تاریخی است. جک موافقت می‌کند تا همراه با مایک به دیدن چند ساختمان تاریخی برود.

Lydia and Anna decide to shop in the city. “See you boys when we get back!” the girls shout.

لیدیا و آنا تصمیم می‌گیرند تا در شهر خرید کنند. دخترها داد می‌زنند: “وقتی برگشتیم شما پسرها را می‌بینیم!”

In the village Jack and Mike see a beautiful old church, but when they enter the church, a service is already in progress. “Shh! Just sit quietly, so that we don’t stand out. And act like the others!” Mike whispers.

در روستا، جک و مایک یک کلیسای قدیمی زیبا را می‌بینند اما وقتی وارد کلیسا می‌شوند، می‌بینند که یک مراسم در حال برگزاری است. مایک در گوشی می‌گوید:« هیس! فقط آرام بنشین تا کسی متوجه ما نشود. و مثل بقیه رفتار کن!»

Since they don’t really know French, Jack and Mike quietly sit down. During the service, they stand, kneel and sit to follow what the rest of the crowd do.

چون جک و مایک فرانسوی خوب بلد نیستند آرام یک جا می‌نشینند. طی مراسم، آنها بلند می‌شوند، زانو می‌زنند و می‌نشینند تا هرکاری که جمعیت انجام می‌دهند را تقلید کنند.

“I hope we blend in and don’t look like tourists!” Mike tells Jack.

مایک به جک می گوید: “امیدوارم قاطی جمعیت شویم و شبیه گردشگرها نباشیم.”

At one point, the priest makes an announcement and the man who sits next to Jack and Mike stands up. “We should stand up, too!” Jack whispers to Mike. So, Jack and Mike stand up with the man. Suddenly, all the people burst into laughter!

یک بار کشیش کسی را صدا می‌زند و مردی که کنار جک و مایک نشسته است بلند می‌شود. جک در گوش مایک می‌گوید: “ما هم باید بلند شویم!” پس جک و مایک همراه مرد بلند می‌شوند. ناگهان، همه‌ی آدم‌ها شروع به خندیدن می‌کنند!

After the service, Jack and Mike approach the priest, who speaks English. “What’s so funny?” Jack asks. With a smile on his face the priest says, “Well boys, there is a new baby born, and it’s tradition to ask the father to stand up.”

بعد از مراسم، جک و مایک پیش کشیش که انگلیسی صحبت می‌کرد، رفتند. جک پرسید: “چه چیز خیلی خنده‌دار بود؟” کشیش با لبخندی بر لب گفت: “خب پسرها، یک نوزاد متولد شده و رسم این است که از پدر خواسته شود تا بلند شود و بایستد.”

Jack and Mike look at each other and Mike shakes his head. He smiles and says, “I guess we should understand what people do before we act like the others!”

جک و مایک به همدیگر نگاه کردند و مایک سرش را تکان داد. او لبخند زد و گفت: “فکر کنم بهتر باشد تا قبل از اینکه شکل مردم عمل کنیم اول بفهمیم آنها چه می‌کنند.”

 

6. Secret Talent

استعداد مخفی

 

Sarah is excited to go to her first Dylan Wyman concert in New York. Dylan Wyman is Sarah’s favorite singer. In fact, Sarah tells her mother Jeannine, Dylan Wyman is her favorite person! 

سارا برای اولین حضورش در کنسرت دیلان ویمان در نیویورک هیجان زده است. دیلان ویمان خواننده مورد علاقه ساراست. در واقع، سارا به مادرش جینین می‌گوید که دیلان ویمان شخصیت مورد علاقه اش است

When they are about halfway to New York, Jeannine hears a weird noise. “Oh no,” she says, realizing that they have a flat tire.

زمانی که آن‌ها نیمی از مسیر را تا نیویورک رفته بودند، جینین یک صدای عجیب شنید. او گفت: اوه نه! فهمید که تایر ماشین پنچر شده است

Jeannine pulls the car over and climbs out. Sure enough, their right rear tire is completely flat.

جنین کنار زد و از ماشین پیاده شد. اوه بله! تایر سمت راست ماشین کاملا پنچر شده بود

Jeanine opens the trunk to get the jack and the spare tire. 

جینین صندوق را باز کرد تا جک و تایر زاپاس را آماده کند

“Mom, are we going to die?” Sarah asks. She is really scared.

سارا پرسید: مامان داریم میمیریم؟! واقعا ترسیده بود

“Don’t worry honey, I’ll be quick,” Jeannine says as she starts to jack up the car.

جینین گفت: نگران نباش عزیزم. سریع تموم میشه. و بعد شروع کرد به کار با جک

“Wow Mom, how do you know how to do this?” Sarah is shocked at her mother’s secret talent.

سارا با تعجب به خاطر استعداد مخفی مادرش پرسید: واو مامان، چجوری بلدی این کار رو انجام بدی؟

Then Jeannine takes off the flat tire. 

جینین تایر پنچر شده رو خارج کرد

“Wow Mom, how do you know how to do that?” Sarah asks in wonder.

سارا با تعجب پرسید: مامان چجوری بلدی این کار رو انجام بدی؟

Jeannine just laughs. Then she puts the spare tire on. Sarah says, “Mom, who are you?”

جینین فقط می‌خندید. سپس، تایر زاپاس رو جا انداخت. سارا پرسید: مامان تو دیگه کی هستی؟!

The entire tire change takes only 10 minutes. They both climb back into the car and Jeannine says, “I’m so sorry honey, but we can’t drive all the way to Albany on this spare tire. We’re going to have to stop and buy a new tire. We might be late for your concert.”

کل تغییر تایر فقط ۱۰ دقیقه طول کشید. هر دو وارد ماشین شدند و جینین گفت: من خیلی متأسفم عزیزم اما نمی‌تونیم کل مسیر رو با تایر زاپاس بریم. ما باید بریم یک جایی و یک تایر زاپاس جدید بخریم. ممکنه دیر به کنسرت برسیم.

“That’s okay, Mom,” Sarah says, “You’re my favorite person now!”

سارا گفت: طوری نیست مامان! الان تو شخصیت مورد علاقه من در زندگی هستی

 


7. The ugly duckling

جوجه اردک زشت

 

Mummy Duck lived on a farm. In her nest, she had five little eggs and one big egg. One day, the five little eggs started to crack. Tap, tap, tap! Five pretty, yellow baby ducklings came out.

اردکِ مادر در مزرعه‌ای زندگی می‌کرد. در لانه‌اش پنج تخم کوچک و یک تخم بزرگ داشت. یک روز، پنج تخم کوچک شروع به ترک خوردن کردند. ترق، ترق، ترق! پنج جوجه اردک کوچولوی زرد و زیبا از آنها بیرون آمدند.

Then the big egg started to crack. Bang, bang, bang! One big, ugly duckling came out. ‘That’s strange,’ thought Mummy Duck.

بعد تخم بزرگ شروع به ترک خوردن کرد. تلق، تلق، تلق! جوجه اردک بزرگ زشتی از آن بیرون آمد. اردکِ مادر با خودش فکر کرد: «عجیبه.»

Nobody wanted to play with him. ‘Go away,’ said his brothers and sisters. ‘You’re ugly’ . The ugly duckling was sad. So he went to find some new friends. ‘Go away!’ said the pig. ‘Go away!’ said the sheep. ‘Go away!’ said the cow. ‘Go away!’ said the horse

 هیچ کس دوست نداشت با او بازی کند. خواهر و برادرهایش به او می گفتند «از اینجا برو.» «تو زشتی!». جوجه اردک زشت غمگین بود. پس رفت تا دوستان جدیدی پیدا کند. گوسفند گفت: «از اینجا برو!»، گاو گفت: «از اینجا برو!»، اسب گفت: «از اینجا برو!».

No one wanted to be his friend. It started to get cold. It started to snow! The ugly duckling found an empty barn and lived there. He was cold, sad and alone

هیچ کس نمی‌خواست با او دوست شود. کم کم هوا سرد شد. برف شروع به باریدن کرد. جوجه اردک زشت انباری خالی پیدا کرد و آنجا ماند. سردش شده بود و غمگین و تنها بود.

Then spring came. The ugly duckling left the barn and went back to the pond. He was very thirsty and put his beak into the water. He saw a beautiful, white bird! ‘Wow!’ he said. ‘Who’s that’

سپس بهار از راه رسید. جوجه اردک زشت از انبار بیرون رفت و به برکه برگشت. خیلی تشنه بود و منقار خود را در آب فرو برد. او یک پرنده‌ی زیبا و سفید دید! او گفت: «وای! اون کیه؟»

‘It’s you,’ said another beautiful, white bird. ‘Me? But I’m an ugly duckling’. ‘Not any more. You’re a beautiful .swan, like me. Do you want to be my friend’. ‘Yes,’ he smile

پرنده سفید زیبای دیگری گفت: «اون تویی.» «من؟ ولی من که یه جوجه اردک زشتم.» «دیگه نیستی. تو هم مثل من یه قوی زیبا هستی.» دوست داری با من دوست بشی؟» او لبخندی زد و گفت: «آره.»

All the other animals watched as the two swans flew away, friends forever

همه حیوانات دیگر آنها را که تا همیشه با هم دوست ماندند، در حال پرواز و دور شدن از آنجا تماشا کردند.

 

8. Formula For Happiness

فرمول خوشبختی

In 1922, Albert Einstein was staying in a hotel in Tokyo. Without any money to tip a hotel deliveryman, he instead gave him a couple of notes on hotel stationery about happiness and success. While the man was probably unable to read the advice, he recognized their value and held on to them. In October of this year, the deliveryman’s nephew sold the notes for 1.3 million dollars.

در سال 1922، آلبرت اینشتین در یک هتل در توکیو اقامت داشت. بدون هیچ پولی برای انعام دادن به مامور تحویل هتل، او در عوض دو نوشته روی کاغذ‌های یادداشت هتل در مورد شادی و موفقیت به او داد. در حالی که این مرد احتمالا قادر به خواندن توصیه‌ها نبود، متوجه ارزش آنها شد و آنها را نگه داری کرد. در اکتبر سال جاری، برادرزاده‌ی مامور تحویل این یادداشت‌ها را به قیمت 1.3 میلیون دلار فروخت.

One note said, “Where there’s a will, there’s a way.” The other said, “A calm and humble life will bring more happiness than the pursuit of success and the constant restlessness that comes with it.” Multi-millionaire Mo Gawdat curiously came to a similar conclusion as Einstein after trying to find his own formula for happiness. On paper, his life ticked every box. He was a top Google executive. He lived in a huge house. He married his university sweetheart and fathered two beautiful children.

در یکی از یادداشت‌ها گفته است : “هرجا که خواسته‌ای وجود دارد راهی وجود دارد” (اگر چیزی را واقعا بخواهی، راهی برای انجام آن پیدا می‌کنی). و در دیگری گفته است: “یک زندگی آرام و فروتنانه، خوشبختی بیشتری نسبت به پیگیری موفقیت و بی‌ثباتی مداوم که همراه آن است، به ارمغان خواهد آورد”. مولتی ملیونر “مو گاودات” به طور عجیبی پس از تلاشش برای رسیدن به فرمول خوشبختی به نتیجه مشابهی رسید. ظاهرا او در زندگی‌اش به همه چیز رسیده بود. او یک مدیر اجرایی ارشد گوگل بود، در خانه‌ای بسیار بزرگ زندگی می‌کرد. با معشوقه‌ی زمان دانشگاه خود ازدواج کرده بود و صاحب دو فرزند زیبا شده بود.

He was incredibly wealthy. Once he purchased a vintage Rolls-Royce at the drop of a hat. People thought he had the perfect life, but Mo was as miserable as sin. Mo believed happiness could be captured in a computer code. He wanted to develop an algorithm which could bring complete happiness. Together with his son Ali, they created a formula. Mo thought it nailed the art of happiness.

او بسیار ثروتمند بود. یک بار یک خودرو رولز-رویس قدیمی و گرانقیمت را در یک لحظه و بدون لحظه‌ای فکر خرید. مردم فکر می‌کردند او یک زندگی کامل و بی‌نقصی دارد، اما “مو” بسیار غمگین بود. “مو” معتقد بود خوشبختی را می‌توان در یک کد کامپیوتری بدست آورد. او می‌خواست الگوریتمی را پیدا کند که بتواند خوشبختی کامل را به ارمغان بیاورد. همراه پسرش علی یک فرمول ایجاد کردند. “مو” فکر می‌کرد این فرمول هنر خوشبختی را تکمیل می‌کند.

And then something terrible happened. Ali was rushed to the hospital for a routine appendix removal. A needle punctured a major artery by mistake. His 21-year-old son’s organs were failing one by one. The time had come to say goodbye. Mo and his wife kissed Ali’s forehead and left the hospital. Grief overwhelmed them.

سپس اتفاق وحشتناکی افتاد. علی برای یک عمل آپاندیس معمولی به‌طور اورژانسی به بیمارستان انتقال داده شد. یک سوزن اشتباها یک شریان اصلی را سوراخ کرد. ارگانهای حیاتی پسر 21 ساله او یکی پس از دیگری از کار می‌افتادند. زمان خداحافظی فرا رسیده‌بود. “مو” و همسرش پیشانی علی را بوسیدند و بیمارستان را ترک کردند. غم و اندوه آنها را فرا گرفت.

Mo blamed the doctors for his son’s death, and he blamed himself. His wife told him blaming other people would not bring Ali back. This struck a chord with Mo.

“مو” دکترها را برای مرگ فرزندش مقصر می‌دانست و همچنین خودش را سرزنش می‌کرد. همسرش به او گفت مقصر دانستن دیگران علی را برنمی‌گرداند. این حرف بر روی “مو” تاثیر گذاشت.

He began to look at Ali’s death in a different light. He heard his son’s voice in his head saying, “I’ve already died, Papa. There is nothing you can do to change that, so make the best of it.” Whenever Mo’s mind drifted toward negativity, he would ask what would Ali say in this situation.

او شروع به دیدن مرگ علی از زاویه دیگری کرد. او صدای پسرش را در سر خود می‌شنید که می‌گفت: من دیگر مرده‌ام پاپا. شما نمی‌توانی کاری برای تغییر آن بکنی، بنابراین باید شرایط جدید را قبول کنی. هروقت ذهن “مو” به سمت افکار منفی می‌رفت، او از خود می‌پرسید اگر علی بود در این وضعیت چه می‌گفت.

In the wake of Ali’s death, his father remembered the happiness formula his son had helped him create. H ≥ e – E. “Happiness is greater than or equal to the events of life, minus the expectations of life.” He realized that his striving for material things wasn’t making him happy. And his expectations for the way he thought life should be also weren’t making him happy.

پس از مرگ علی، پدرش فرمول خوشبختی‌ای را که با کمک پسرش به وجود آورده بود را به یاد آورد . H ≥ e – E “خوشبختی بزرگتر یا مساوی است با رویدادهای زندگی منهای انتظارات (ما) از زندگی.” او فهمید تلاش او برای کارهای مادی او را خوشحال نمی‌کند. انتظارات او از این که او فکر می‌کند زندگی باید چگونه باشد نیز او را خوشحال نمی‌کند.

Mo says, “I’ve changed my expectations. Rather than thinking that my son should never have died, I choose to be grateful for the times we had.”

“مو” گفت: من انتظاراتم را تغییر دادم. بجای اینکه فکر کنم به اینکه پسرم هرگز نباید می‌مرد، انتخاب کردم که بخاطر زمان‌هایی که ما (باهم) داشتیم، سپاسگزار باشم.

Mo now believes that happiness isn’t something we should strive for. It’s about enjoying the present moment and being content with what we’ve got as opposed to what we want

“مو”” اکنون اعتقاد دارد که خوشبختی چیزی نیست که ما باید برای آن تلاش کنیم. خوشبختی لذت بردن از لحظه‌ی کنونی و قانع بودن به آنچه بدست می‌آوریم در مقابل آنچه که می‌خواستیم است.

 

9. The beginner Doctor

دكتر تازه كار

When Dave Perkins was young, he played a lot of games, and he was thin and strong, but when he was forty-five, he began to get fat and slow. He was not able to breathe as well as before, and when he walked rather fast, his heart beat painfully.

هنگامی که دیو پرکینس جوان بود، او خیلی ورزش می‌کرد، و لاغر و قوی بود، اما هنگامی که چهل و پنج ساله شد، شروع به چاق شدن و تنبل شدن کرد. او قادر به نفس کشیدن مانند قبل نبود، و هنگامی که مقداری تندتر حرکت می‌کرد، ضربان قلبش به سختی می‌زد.

He did not do anything about this for a long time, but finally he became anxious and went to see a doctor, and the doctor sent him to hospital. Another young doctor examined him there and said, ‘I don’t want to mislead you, Mr Perkins. You’re very ill, and I believe that you are unlikely to live much longer. Would you like me to arrange for anybody to come and see you before you die?’

Dave thought for a few seconds and then he answered, ‘I’d like another doctor to come and see me.’

ديو برای چند ثانيه فكر كرد و سپس پاسخ داد، مايلم تا يک دكتر ديگر بيايد و مرا ببيند.

 

10. The purpose of life

مقصد زندگی

 

A long time ago, there was an Emperor who told his horseman that if he could ride on his horse and cover as much land area as he likes, then the Emperor would give him the area of land he has covered. Sure enough, the horseman quickly jumped onto his horse and rode as fast as possible to cover as much land area as he could. He kept on riding and riding, whipping the horse to go as fast as possible. When he was hungry or tired, he did not stop because he wanted to cover as much area as possible.

Came to a point when he had covered a substantial area and he was exhausted and was dying. Then he asked himself, “Why did I push myself so hard to cover so much land area? Now I am dying and I only need a very small area to bury myself.”

وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود به نقطه‌ای رسید. خسته بود و داشت می‌مرد. از خودش پرسید: چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و این مقدر زمین بدست بیاروم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب خاک برای دفن کردنم نیاز دارم.

The above story is similar with the journey of our Life. We push very hard everyday to make more money, to gain power and recognition. We neglect our health , time with our family and to appreciate the surrounding beauty and the hobbies we love. One day when we look back, we will realize that we don’t really need that much, but then we cannot turn back time for what we have missed.

داستان بالا شبیه سفر زندگی خودمان است. برای بدست آوردن ثروت، قدرت و شهرت سخت تلاش می‌کنیم و از سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف کرد، غفلت می‌کنیم تا با زیبایی‌ها و سرگرمی‌های اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم. متوجه خواهیم شد که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم اما نمی‌توان آب رفته را به جوی بازگرداند.

Life is not about making money, acquiring power or recognition . Life is definitely not about work! Work is only necessary to keep us living so as to enjoy the beauty and pleasures of life. Life is a balance of Work and Play, Family and Personal time. You have to decide how you want to balance your Life. Define your priorities, realize what you are able to compromise but always let some of your decisions be based on your instincts. Happiness is the meaning and the purpose of Life, the whole aim of human existence. But happiness has a lot of meaning. Which king of definition would you choose? Which kind of happiness would satisfy your high-flyer soul?

زندگی تنها پول در آوردن و قدرتمند شدن و بدست آوردن شهرت نیست. زندگی قطعا فقط کار نیست، بلکه کار تنها برای امرار معاش است تا بتوان از زیبایی‌ها و لذت‌های زندگی بهره‌مند شد و استفاده کرد. زندگی تعادلی است بین کار و تفریح، خانواده و اوقات شخصی. بایستی تصمیم بگیری که چه طور زندگیت را متعادل کنی. اولویت‌هایت را تعریف کن و بدان که چه طور می‌توانی با دیگران به توافق برسی اما همیشه اجازه بده که بعضی از تصمیماتت بر اساس غریزه درونیت باشد. شادی معنا و هدف زندگی است. هدف اصلی وجود انسان. اما شادی معنا های متعددی دارد. چه نوع شادی را شما انتخاب می‌کنید؟ چه نوع شادی روح بلند پروازتان را ارضا خواهد کرد؟


سخن پایانی

در این مطلب، مجموعه ای از زیباترین داستان های کوتاه انگلیسی را با هم مشاهده کردیم. در پایان، از شما دعوت می‌کنیم نگاهی به جذاب ترین شعرهای عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی نیز در ستاره بیاندازید. شما کدام داستان را پسندیدید؟ دیدگاه ها و نظراتتان را با ما و دیگر مخاطبان ستاره درمیان بگذارید.

برگرفته از: abcxyz ، b-amooz ، coca ، zabanshenas

با عضویت رایگان در پلتفرم ستاره به گلچینی ازبهترین مطالب و منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دست پیدا کرده و از ابزارها و امکانات مخصوص کسب و کارها نیز استفاده نمایید.

داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی
داستان کوتاه ایرانی به زبان انگلیسی
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *