داستان ویس و رامین به نثر روان

داستان ویس و رامین به نثر روان
داستان ویس و رامین به نثر روان

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – شاید شما هم تا کنون درباره داستان ویس و رامین و عشق آن‌ها شنیده‌اید اما از حکایت این عشق چیز زیادی نمی‌دانید. آنچه از قرائن برمی‌آید، داستان یاد شده از زمان اشکانیان و مربوط به اقوام پارتی است که فخر الدین اسعد گرگانی آن داستان را شنیده و در قرن پنجم هجری به نظم درآورده است. به این دلیل که این داستان مربوط به هزاران سال پیش است، یک سری از رسوم منسوخ باستانی مثل ازدواج با محارم در آن دیده می‌شود. این داستان روایتگر یک مثلث عشقی است؛ یعنی سه نفر در یک جریان عاشقانه دخالت دارند. از این رو در گذشته این داستان در میان مردم ایران خوش‌نام نبوده و والدین به فرزندان خود اجازه خواندن این داستان را نمی‌داده‌اند. اینک خلاصه‌ای از داستان ویس و رامین:

 

 

داستان ویس و رامین به نثر روان

در جشن بهاره، شاه کهنسال مرو که موبد (=روحانی) هم بوده است، ملکه ماه آباد (شاید مهاباد امروزی) را می‌بیند و یک دل نه صد دل عاشق او می‌شود. ملکه ماه آباد؛ «شهرو»، که او نیز زنی میانسال اما زیبا و جذاب بوده و شوهر نیز داشته است، برای شاه مرو بهانه می‌آورد و می‌گوید از سن و سال او گذشته که با کسی عشق بازی کند و دست رد به سینه شاه مرو می‌زند.

شاه – موبد مرو که مردی هوسباز است، او را رها نمی‌کند و از او می‌خواهد حداقل یکی از دخترانش را به ازدواج او دربیاورد. شهرو می‌گوید دختری ندارم که به تو بدهم؛ اما موبد باز اصرار می‌کند. شهرو نیز قول می‌دهد که اگر روزی دختری داشته باشم، حتما او را به تو می‌دهم و به این اطمینان که در آن سن و سال بچه دار نمی‌شود، خود را از شر اصرار موبد رها می‌کند؛

در کمال ناباوری پس از مدتی شهرو باردار و صاحب دختری بسیار زیبا می‌شود و نام او را ویس می‌گذارد.

سال‌ها می‌گذرد و ویس به سن ازدواج می‌رسد. شهرو دخترش را به عقد ازدواج برادر ویس، یعنی ویرو، درمی‌آورد (زیرا چنان که پیش‌تر گفته شد، در میان ایرانیان باستان ازدواج با محارم در میان خانواده‌های اشرافی و ثروتمند نه تنها ممنوع نبود، بلکه ثواب بسیاری هم برای این کار قائل بودند.)

موبد جریان ازدواج ویس با ویرو را متوجه می‌شود و برادر خود، «زرد» را نزد شهرو می‌فرستد تا پیمانی را که سال‌ها قبل با او بسته بود به او یادآوری کند. در این میان ویس دوست ندارد با موبد ازدواج کند و شهرو نیز به این کار مایل نیست.

ازدواج ویس و ویرو یک هفته به تعویق می‌افتد و موبد فرصت می‌یابد تا به ماه آباد لشکر بکشد. جنگی بزرگ به راه می‌افتد و در این نبرد قارن، همسر شهرو، کشته می‌شود؛ اما شاه – موبد نمی‌تواند بر شهرو و خانواده‌اش چیره شود. سپس موبد دوباره هدایایی برای شهرو می‌فرستد و ویس را از او خواستگاری می‌کند و پیمانی که سال‌ها پیش با هم بسته‌اند را به یاد او می‌آورد. این بار شهرو می‌پذیرد. پس موبد برادرش «رامین» را برای آوردن عروس به سرزمین خود می‌فرستد.

رامین به همراه کاروان عروس از ماه آباد به سوی مرو به راه می‌افتد؛ اما در راه ناگاه بادی برمی‌خیزد و پردۀ کالسکه ویس را کنار می‌زند. رامین با دیدن ویس در یک نگاه عاشق او می‌شود و به یاد می‌آورد که در دوران کودکی آن‌ها با هم بزرگ شده بودند و دایه مشترکی هم داشته‌اند.

علی‌رغم میل ویس، ویس و موبد با هم ازدواج می‌کنند؛ اما ویس نمی‌خواهد دست موبد به او برسد؛ بنابراین به بهانه عزادار بودن برای پدرش، به طور موقت موبد را از خود دور می‌کند. او سپس دایه خود را که از زمان کودکی با او بوده در مرو پیدا می‌کند و از او می‌خواهد تا چاره‌ای بیندیشد تا پیرمرد را از خود دور کند.

دایه که ویس را بسیار دوست می‌دارد، طلسمی می‌سازد که به طور موقت توانایی جنسی موبد را از بین می‌برد. او این طلسم را در ساحل رودخانه‌ای در زمین فرومی‌کند. پس از مدت کوتاهی توفانی برمی‌خیزد و طلسم نابود می‌شود؛ به طوری که طلسم ابدی می‌شود و حتی دیگر دایه هم به آن دسترسی ندارد تا آن را باطل کند.

در این میان رامین جرأتی پیدا می‌کند و به دایه نزدیک می‌شود و دل او را به دست می‌آورد تا ویس را راضی کند که عشق رامین را بپذیرد. دایه با ویس صحبت می‌کند و با توصیفاتی که از رامین می‌کند، دل ویس به رامین متمایل می‌شود. او زمینه‌ای را فراهم می‌کند تا ویس و رامین با هم دیدار کنند.

روزی موبد مهمانی بزرگی ترتیب می‌دهد و شهرو و ویرو را هم در آن جشن دعوت می‌کند. در اثنای همان جشن، به موبد خبر می‌دهند که ویس و رامین با یکدیگر رابطه عاشقانه دارند. موبد به سختی بر می‌آشوبد و آن دو را تهدید به مجازات می‌کند؛ اما در کمال شگفتی ویس می‌گوید که خبر درست بوده و او عمیقا به رامین عشق می‌ورزد. شهرو مادر ویس، و ویرو برادرش، ویس را نصیحت می‌کنند؛ اما او نمی‌پذیرد و به عشق خود پای می‌فشرد.

ویس و رامین تصمیم می‌گیرند برای رهایی از موبد به شهری دیگر بگریزند. مدتی می‌گذرد و موبد از مکان ویس و رامین بی اطلاع بوده است. تا این که رامین نامه‌ای برای مادرش می‌فرستد تا او را از نگرانی درآورد. مادر به موبد اطلاع می‌دهد و موبد آن‌ها را می‌یابد و به مرو بازمی‌گرداند. بزرگان میانجی‌گری می‌کنند و موبد آن دو را می‌بخشد و آن دو را از هم دور می‌کنند. رامین از غم عشق ویس می‌سوزد. او چنگی می‌سازد (رامین در کتاب ویس و رامین مخترع چنگ معرفی شده است) و آوازی در غم دوری از ویس می‌سراید و آن را در یک مهمانی با نوای چنگ می‌خواند.

 

 

♥ ♥ ♥ داستان ویس و رامین ♥ ♥ ♥

 

به موبد خبر می‌دهند که برادرش، رامین، هنوز گرفتار عشق ویس است و این رسوایی را در مهمانی بزرگی فاش کرده است. موبد به سراغ او می‌رود و او را به مرگ تهدید می‌کند؛ اما این بار رامین از عشق خود به ویس دفاع می‌کند و به موبد می‌گوید که از او ترسی ندارد. این ماجرا با پا در میانی بزرگان خاتمه می‌یابد. بزرگان برای جلوگیری از مشکلات جدیدتر بین دو برادر به رامین پیشنهاد می‌کنند تا به شهری دیگر برود.

رامین از مرو می‌رود و با دختری به نام گل ازدواج می‌کند تا ویس را فراموش کند، اما موفق به این کار نمی‌شود و گل او را ترک می‌کند. رامین این بار نامه‌ای به ویس می‌نویسد و آن را به دایه می‌سپارد تا به ویس برساند. آن دو با هم نامه نگاری‌هایی دارند و با تدبیر دایه قرار می‌گذارند تا رامین افرادی را فراهم کند و در زمانی که موبد برای شکار از شهر خارج شده است، به شهر برود و آن را تصرف کند.

در روز موعود دایه زنان قصر را بهانه عبادت به آتشکده می‌برد و  رامین با چهل مرد جنگی که لباس زنانه بر تن کرده‌اند، به قصر می‌رود و خزانه موبد را غارت می‌کند؛ اما قبل از اقدام جدی برای نبرد با موبد، شب‌هنگام گرازی به موبد حمله می‌برد و او را می‌درد. بدین ترتیب با کشته شدن موبد، شهر بدون جنگ و خونریزی به دست رامین می‌افتد.

 

 

♥ ♥ ♥ داستان ویس و رامین ♥ ♥ ♥

 

ویس و رامین با هم ازدواج می‌کنند و سال‌ها با یکدیگر زندگی می‌کنند تا این که پیر می‌شوند و ویس از دنیا می‌رود. رامین با غم و اندوه فراوان ویس را بنا به رسم آن روزگار در دخمه‌ای می‌نهد و خود مجاور آتشکده‌ای در نزد کنار دخمه ویس می‌شود. او سه سال همان جا در کنار عشق جاویدانش می‌ماند تا می‌میرد و او را در دخمه ویس می‌گذارند.

نخواهم بی تو یارا زندگانی

نه آسانی نه کام این جهانی

نترسم چون تو را بینم ز دشمن

وگر باشد زمانه دشمن من

اگر راهم سراسر مار باشد

برو صد آهنین دیوار باشد

همه آبش بود جای نهنگان

همه کوهش بود جای پلنگان

سمومش باد باشد صاعقه میخ

داستان ویس و رامین به نثر روان

نبارد بر سرم زان میغ جز تیغ

به جان تو که زان ره برنگردم

وگر چونان که برگردم نه مَردم

اگر دیدار تو باشد در آتش

نهم دو چشم بینا را در آتش

ره وصلت مرا کوتاه باشد

سه ماهه راه گامی راه باشد

 

داستان عاشقانه ویس و رامین با آنکه فخرالدین اسعد گرگانی آن را به نظم درآورد هرگز همچون منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی به شهرت و محبوبیت نرسید. دكتر اسدالله معطوفی پژوهشگر تاریخ گرگان درباره علت این موضوع می‌گوید: «داستان ویس و رامین برگرفته از افسانه‌ای مربوط به ایران باستان است كه به سبب منسوخ بودن برخی سنن زمان باستان، نزد ایرانیان بعد از اسلام مورد اقبال قرار نگرفت و جایگاهی همچون سروده‌های شاعران دیگر نیافت.»

با این حال شنیدن این داستان عاشقانه خالی از لطف نیست. ویس که قرار بود به عقد برادر خود در بیاید، با کارشکنی‌های «موبد»، مراسم عقدش بهم خورد و از طرفی با وجودی که به عقد اجباری موبد درآمد، بخاطر عشقی که نسبت به رامین در دلش ایجاد شد، از همبستری با موبد خودداری کرد. ویس و رامین پس از مرگ موبد تا پایان عمر با هم زندگی می‌کنند و رامین پس از مرگ همسرش در کنار آرامگاه او می‌ماند تا خود نیز از دنیا می‌رود.

نظر شما نسبت به این داستان چیست؟ لطفا دیدگاه‌های خود را از طریق «ارسال نظر» با ما و سایر خوانندگان ستاره به اشتراک بگذارید. پیشنهاد می‌کنیم خلاصه داستان شیرین و فرهاد را نیز در مجله ستاره بخوانید.

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

خیلی داستان عاشقانه و دراماتیک است به نظر من اگه محدودیت‌های جمهوری اسلامی نبود میشد ازاون یه سریال جذاب عشقی ایرانی ساخت. تا مردم به این سریال‌های مبتذل واشتغال ترکی نگاه نکنند.. ما در هر زمینه ای دارای فرهنگی غنی هستیم وخودمان راباور نداریم..

باتشکر،واقعاحیف که اینجورداستانهایی درتاریخمون داریم، امامن بایددر40سالگی اونوبخونم،داستان جذابی بود،حتماکتابش وتهیه میکنم ومیخونم…
ممنون

با سپاس فراوان از شما .
بنده تا کنون فقط جز اسم و رسم چیزی از این داستان عاشقانه نمیدانستم بسیار لذت بردم برام خیلی جالب بود .

خیلی جالب بود، کاملترش رو بزارید

خیلی داستان زیبا و عاشقانه ای بود ممنون و زنده باد ایران باستان

با عضویت رایگان در پلتفرم ستاره به گلچینی ازبهترین مطالب و منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دست پیدا کرده و از ابزارها و امکانات مخصوص کسب و کارها نیز استفاده نمایید.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن

منظومه ویس و رامین از شاهکارهای ادب فارسی و جهان است که سروده فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری است. این داستان عاشقانهٔ منظوم در حدود ۹۰۰۰ بیت*[۱] دارد که در بحر هزج مسدس محذوف*[۲] یا مقصور*[۳] سروده شده‌است. چنان‌که از شواهد و قراین بر می‌آید فخرالدین اسعد گرگانی این اثر را از متنی پهلوی به شعر فارسی برگردانده‌است*[۴] که در این ترجمه با آرایش کلام و به کاربردن صنایع لفظی و معنوی*[۵] شاهکاری عظیم خلق کرده‌است. محمد عوفی تذکره‌نویس قرن هفتم هجری چنین گفته‌است: «… و آنچه از غرّر اوصاف و درّر تشبیهات در آنجا ایراد کرده‌است مقوّمان ضمیر افاضل از تقویم آن عاجزند و جوهریان صنعت از تصریع معارضهٔ آن قاصر…» ∗

مؤلف کتاب مجمل التواریخ و القصص وقوع داستان را در عهد شاپور پسر اردشیر بابکان می‌داند.∗ ولی ولادیمیر مینورسکی، خاورشناس و ایران‌شناس روسی و استاد دانشگاه لندن، بر پایهٔ پاره‌ای از جزئیات، زمان حادث شدن این رویداد را مربوط به دورهٔ اشکانیان و برابر با زمان پادشاهی گودرز دوم، یعنی سال‌های ۳۹ تا ۵۱ میلادی برآورد کرده‌است.∗

ابوالفتح مظفر، از فخرالدین به نظم کشیدن اثر را درخواست کرد. از آنجا که اثر منثور اصلی به زبان پهلوی داشت، بعضی از کلمه‌ها و ترکیب‌های پهلوی به شعر فخرالدین راه یافته‌است: چون دژخیم، دژپسند و دژمان.∗ این کتاب در فاصلهٔ سال‌های ۴۳۲ تا ۴۴۶ ه‍.ق (نگارش ویس و رامین در سال ۱۰۵۴ میلادی به پایان رسیده‌است) به نظم درآمده‌است.
داستان ویس و رامین به نثر روان

ویس و رامین را نخستین‌بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در کلکتهٔ هندوستان چاپ کردند تا آن‌که ویرایش علمی آن در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به کوشش مجتبی مینوی فراهم آمد. از این منظومه، سه چاپ ویرایش شدهٔ دیگر در دسترس است: چاپ دکتر محمدجعفر محجوب (۱۳۳۷ خورشیدی)؛ چاپ ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، دو دانشمند گرجستانی (۱۳۴۹ خورشیدی) و چاپ محمد روشن (۱۳۷۷ خورشیدی).[۱]

به عقیدهٔ بعضی محققین، منشأ افسانهٔ اروپایی تریستان و ایزولت همین داستان است.[۲]

صادق هدایت در مقالهٔ «چند نکته از ویس و رامین»∗ اشاره می‌کند: «… آنچه ویس و رامین را از سایر رمان‌های عاشقانهٔ باستان ممتاز می‌سازد نخست موضوع کتاب است، زیرا بر خلاف پهلوانان داستان‌های عشقی قدیم که عموماً از افسانه یا اشخاص تاریخی گرفته شده‌اند و داستانسرا کوشیده که از جزئیات زندگی آنها به خواننده درس اخلاق و دلاوری و گذشت و غیره بیاموزد موضوع «ویس و رامین» بسیار گستاخانه انتخاب شده و گویا به همین علت پهلوانان آن خیالی است و با افسانه و تاریخ وفق نمی‌دهد»∗

به‌طور خلاصه موضوع داستان عبارتست از: عشق متقابل شهوانی و افسار گسیختهٔ دختری به نام ویس با برادر «شاه‌موبد» به‌نام رامین، که البته ویس در عقد «شاه‌موبد» است و سخت از این پیوند ناراضی‌است.

فریده گلبو نویسندهٔ معاصر ایرانی، منظومهٔ ویس و رامین را، که توسط فخرالدین اسعد گرگانی در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در فاصلهٔ سال‌های ۴۳۲ تا ۴۴۶ یا ۴۴۸هـ. ق سروده شده‌است، به نثر امروزی درآورده‌است. این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۸۸ انتشار یافت.

محمدعلی اسلامی ندوشن در این باره می‌نویسد:

«ویس و رامین یک اثر ادبی رئالیست است که تار و پود آن از طبیعت گرفته شده‌است. عشق ویس و رامین با روشنایی و زندگی پیوند دارد.

پردازندگان ویس و رامین می‌دانسته‌اند که انسان موجودی است سرشته از خوب و بد و کوششی در پنهان کردن جنبه بد او نداشته‌اند.

آدمی محل برخورد آز و خرد است و خرد بر عشق که بالاترین حد حدت عاطفی انسان است نمی‌تواند غلبه کند.

دو جوان یکدیگر را دوست دارند تا از روشنی و نعمت حیات نصیب برگیرند. رنج و هجران نیز برای آنان جز این معنایی ندارد که امید شادی و وصال را در خود می‌پرورد.»[۳]

محققان ویس و رامین عاشق و معشوق افسانه‌ای ایران باستان را از مردم شهر گوراب که در جنوب فیال ویروگرد (بروجرد) می‌باشد دانسته‌اند. ویرو از شاهزادگان اشکانی بوده که در حدود نهاوند حکومت داشته‌است و در بنای بروجرد سهیم بوده‌است و قصهٔ ویس و رامین در روزگار اشکانیان اتفاق افتاده‌است.[۴] گودرز (یکم) نیز در سال ۹۱ پ. م از فرمان مهرداد دوم سرپیچی می‌کند و خود را شاه ایران می‌خواند. جالب است که رامین بر پایهٔ «ویس و رامین» در مناطق غربی ایران قرار می‌گیرد و گودرز نیز در مناطق غربی ایران بوده‌است.[۵] فیال در لغت به معنای سرزمینی است که برای نخستین بار در آن کشت شود. به دلیل همین نام، برخی معتقدند ممکن است نخستین بار سکونت در ناحیٔه بروجرد از این منطقه آغاز شده باشد.

گوراب که در بین اهالی به شهر خرابه معروف است جایی است که بروجرد در آنجا به وجود آمده‌است و در زلزلهٔ بزرگی که موجب ویرانی آنجا گردید باعث شد مردم از گوراب به پایین‌تر یعنی فیال و شهر بروجرد که در سه کیلومتری فیال است نقل مکان کنند. نام‌های قدیم بروجرد: ویروگرد- وروگرد – ورویرد[۶] و… بوده‌است. زمین‌لرزه‌ای ۷٫۴ ریشتری در ساعت ۶:۱۸ بامداد سوم بهمن‌ماه سال ۱۲۸۷ ه‍.خ زلزله‌ای با بزرگی ۷٫۴ در مقیاس امواج سطحی (Ms) استان لرستان را لرزاند. این زمین‌لرزه که مرکز آن در منطقهٔ سیلاخور در ۹ کیلومتری شهرستان دورود قرار داشت، موجب ویرانی و آسیب ۱۲۸ روستا و کشته شدن حدود ۶ تا ۸ هزار نفر از هم‌وطنانمان شد.[۷]

دژ گوراب یکی از بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین آثار تاریخی ملایر و ایران (دورهٔ اشکانیان و ساسانیان) است. مطالعات باستان‌شناختی نشان می‌دهد که از دورهٔ مس و پارینه‌سنگی گروهی در محل کنونی تپهٔ گوراب ساکن شدند که سفال‌های آنان با بخشی از سفال‌های ساکنان اولیهٔ گیان در طبقهٔ V a قابل مقایسه‌است. بعد از آن در دورهٔ گسترش فرهنگی اوروک به داخل زاگرس، این مکان به یکی از هشت کانون اصلی اقتصادی اوروکی‌ها در منطقه بدل می‌گردد که کار و فعالیت اصلی آن‌ها جمع‌آوری کالاهای مورد نیاز تمدن اوروکی در جنوب بین‌النهرین بود. پس از آن، گروهی از مهاجران دامداری که قبلاً در گوراب از آن‌ها یاد شد در این مکان مستقر شدند. به نظر می‌رسد تداوم استقرار در این مکان تا دورهٔ اخیر اسلامی وجود داشته، لکن به خاطر ساخت یک قلعهٔ مستحکم در دورهٔ اشکانی بخش زیادی از این آثار فرهنگی تخریب شد، اما پس از آن آثار دورهٔ اشکانی و ساسانی و دوران اسلامی بر روی قلعه قابل مطالعه بر جای مانده‌است.

نام گوراب به علت حمله اعراب به ایران به جوراب تغییر یافته‌است. در شاهنامه فردوسی از گوراب به نیکی نام برده‌است که نشان از قدمت آن دارد. در داستان ویس و رامین، آمده‌است: «گوراب نام کشوری بود، که فرمانروایش شاپور و رفیدا بودند»

همچنین نقل شده که: «شاه موبد به آنجا که ویس است لشکر کشید و رامین که همراه شاه موبد به گوراب رفته بود، ویس را بدید و بر وی عاشق شد.»

در این زمینه که آیا گوراب اسعد گرگانی، همان گوراب ملایر است یا خیر؟ ولادیمیر مینورسکی خاورشناس روسی می‌نویسد: «وضع گوراب روشن است و در جنوب همدان است.»

«گل بانوی» گوراب یکی دیگر از زیبا رویانی است که رامین او را به همسری برمی‌گزیند و در ابیاتی از منظومه، خود را چنین معرفی می‌کند:

تپه گوراب در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۵۳ با شمارهٔ ثبت ۱۰۴۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.

دلایلی که برای اشکانی بودن این داستان آورده می‌شود:

در ادامهٔ داستان هم شرح داده می‌شود که شاه از تمام شهرها لشکری آماده می‌کند و به نبرد با رومیان می‌رود و پیروز بازمی‌گردد.

جهان خرمی با کس نماند/ فلک روزی دهد روزی ستاند – اثر اسعد گرگانی در کتاب ویس و رامین
جهان یادگارست و ما رفتنی / بمردم نماند به جز مردمی – اثر فردوسی در شاهنامه

[۶]
یک راهب ژاپنی بنام کیوسه در حاشیه این کاغذ نوشته‌است (سال ۱۲۱۷ میلادی) در گوانگجو چین با ۳ فرد خارجی ملاقات کردم و موقع خداحافظی از آنها خواستم که به خط خود دعایی برایم بنویسند آنها این دستخط را نوشتند. این راهب این نوشته را با خود به معبد کوزانجی ژاپن آورد.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


فارسی یا پارسی یک زبان ایرانی غربی از زیرگروه ایرانی شاخهٔ هندوایرانیِ خانوادهٔ زبان‌های هندواروپایی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکمنستان و آذربایجان به آن سخن می‌گویند. فارسی یک زبان چندکانونی و زبان رسمی ایران، تاجیکستان و افغانستان به‌شمار می‌رود. این زبان در ایران و افغانستان به الفبای فارسی، که از خط عربی ریشه گرفته، و در تاجیکستان و ازبکستان به الفبای تاجیکی، که از سیریلیک آمده، نوشته می‌شود. زبان فارسی در افغانستان به‌طور رسمی دَری (از ۱۳۴۳ خورشیدی) و در تاجیکستان تاجیکی (از دورهٔ شوروی) خوانده می‌شود.

زبان فارسی از زبان کهن‌تر پارسی میانه (یا پهلوی) آمده که آن نیز خود از پارسی باستان سرچشمه گرفته‌است. این دو زبان برخاسته از ناحیهٔ باستانی پارس (استان فارس و بوشهر و جنوب یزد امروزی در جنوب ایران) هستند. پارسی باستان زبان رسمی شاهنشاهی هخامنشی بود و نوادهٔ آن، پارسی میانه، به‌عنوان زبان رسمی و دینی شاهنشاهی ساسانی درآمد که در این دوران در دیگر سرزمین‌های ایرانی گسترش بسیاری یافت؛ به گونه‌ای که در خراسان جایگزین زبان‌های پارتی و بلخی شد و بخش‌های بزرگی از خوارزمی‌زبانان و سُغدی‌زبانان در خوارزم و فرارود نیز فارسی‌زبان شدند. گویشی از پارسی میانه که با گذشت زمان فارسی دری نام گرفت، پس از اسلام به عنوان گویش معیار نوشتاری در خراسان پا گرفت و در سراسر ایران گسترده شد. گویش‌های دیگر پارسی باستان و پارسی میانه مانند مازندرانی در طبرستان، گیلکی در شمال شرقی جبال، بلوچی در مکران جنوب سیستان، آذری در آذربایجان و قفقاز، لری در لرستان، کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری، و خوزی در خوزستان پا گرفتند که همراه با دری نزدیک به یکدیگرند.

فارسی دری، در طول تاریخ، زبانِ فرهنگی و ارجمند امپراتوری‌های پرشماری در آسیای غربی، میانه و جنوبی بوده‌است. این زبان تأثیرات بزرگی را بر زبان‌های همسایه خویش، از جمله دیگر زبان‌های ایرانی، زبان‌های ترکی (به ویژه ازبکی و آذربایجانی)، ارمنی، گرجی و زبان‌های هندوآریایی (به ویژه اردو) گذاشته‌است. فارسی بر عربی نیز تأثیر گذاشته و از آن تأثیر پذیرفته‌است. این زبان حتی در میان کسانی که گویشور بومی آن نبوده‌اند، همانند ترکان عثمانی در امپراتوری عثمانی یا پشتون‌ها در افغانستان، برای دورانی زبان رسمی دیوان‌سالاری بوده‌است.
داستان ویس و رامین به نثر روان

در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان‌شناسان اروپایی در برلین، زبان‌های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان‌های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به‌شمار می‌آید که باستانی و دارای ادبیات پرباری باشد و همچنین در واپسین هزارهٔ زندگانی خود دچار دگرگونی‌های اندکی شده باشد. فارسی از نظر آثار ادبی و شمار و گوناگونی واژگان و همچنین ضرب‌المثل‌ها یکی از غنی‌ترین و پرمایه‌ترین زبان‌های جهان است. از شناخته‌شده‌ترین آثار ادبیات فارسی می‌توان شاهنامه فردوسی، آثار مولوی، رباعیات خیام، پنج گنج نظامی، دیوان حافظ، منطق‌الطیر عطار نیشابوری و گلستان و بوستان سعدی را نام برد.

بر پایهٔ برآوردها، ۷۰ میلیون تن در ایران، ۲۵ میلیون تن در افغانستان، ۹ میلیون تن در تاجیکستان و میان ۱۰ تا ۱۲ میلیون تن در ازبکستان به زبان فارسی دری گفتگو می‌کنند. فارسی همچنین در بحرین، عراق، پاکستان، کویت، امارات متحده عربی، قطر، روسیه، جمهوری آذربایجان، قرقیزستان، قزاقستان، ترکمنستان، چین و هند نیز دارای گویشور بومی است. با توجه به رسمی بودن فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویشوران دیگر زبان‌ها بِدان به‌عنوان زبان دوم، روی‌هم‌رفته می‌توان شمار فارسی‌گویان جهان را بیش از ۱۲۰ میلیون تن برآورد کرد. فارسی همچنین پنجمین زبان پرکاربرد در محتوای وب است.

زبان فارسی نو، در درازای تاریخ و در پهنه‌های گوناگون جغرافیایی، نام‌های گوناگونی داشته و دارد. این زبان در ایران به نام «پارسی» و رسماً «فارسی»،[۱۱] در افغانستان به نام فارسی و رسماً «دری»[۱۶] و در تاجیکستان و ازبکستان نیز رسماً به نام «تاجیکی» (Тоҷикӣ)[۱۷] مشهور است. این زبان در بحرین و دیگر کشورهای پیرامون خلیج فارس نیز «عجمی» و همچنین فارسی نام دارد.[۱۸] در عثمانی و هند نیز این زبان فارسی نامیده می‌شد.[۱۹]

از نظر ریشه‌شناسی، واژهٔ فارسی معرب پارسی است که در نتیجه نبود حرف «پ» در دستگاه واجی عربی بدین شکل درآمده است.[۲۰] واژه پارسی از واژه کهن‌تر پارسیگ (𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪) در پارسی میانه آمده که حاصل افزودن پسوند صفت‌ساز ـیگ به واژه «پارس» و به معنای «[زبانِ] منسوب به پارس» است. در پارسی باستان نیز نام این زبان پارسَه (𐎱𐎠𐎼𐎿) یا آریَه (𐎠𐎼𐎹) بود.[۲۱][۲۲][۲۳]

در بیشتر زبان‌های ایرانی از فارسی و مشتقات آن برای اشاره به فارسی استفاده می‌شود؛ استثناهای مهم پشتو و آسی هستند که به ترتیب از پاړسی و (Persaynag) Персайнаг استفاده می‌کنند. در بیشتر زبان‌های جهان اسلام و شبه‌قارهٔ هند نیز به پیروی از عربی مشتقات واژهٔ فارسی رایج است. در عربی کلاسیک، به‌ویژه در سده‌های نخست دورهٔ اسلامی، به فارسی «لسان العجم» (زبان عجم) می‌گفتند.[۲۴]

نام فارسی در زبان‌های غربی از واژهٔ یونانی (Persís) Περσίς آمده‌است.[۲۵] این واژه یونانی‌شدهٔ واژهٔ پارسَه در پارسی باستان است که در فارسی امروزی پارس تلفظ می‌شود.[۲۶] در بیشتر زبان‌های اسلاوی و برخی از زبان‌های ژرمنی و ترکی (همانند روسی: Персидский، آلمانی: Persische، قزاقی: Парсы) نام فارسی مستقیماً از واژهٔ یونانی آمده‌است. در دیگر زبان‌ها (همانند ایتالیایی: persiana، انگلیسی: Persian، صربی: персијски) نام فارسی مشتقی از صفت لاتین Persiānus است که از اسم Persia مشتق می‌شود که به همان Περσίς یونانی بازمی‌گردد.

فارسی از گروه جنوبِ غربی شاخهٔ غربی زبان‌های ایرانی است که خود زیرگروه هندوایرانی خانوادهٔ هندواروپایی به‌شمار می‌رود. تاتی قفقاز از نظر تباری نزدیک‌ترین زبان به فارسی (یا گویشی از آن[۲۷][۲۸]) به‌شمار می‌رود. پس از آن دیگر زبان‌های گروه جنوب غربی، یعنی لری، اچمی، بشاگردی و گویش‌های استان فارس، نزدیک‌ترین‌ها به فارسی هستند.[۲۹] میزان شباهت واژگانی گویش‌های زبان لری به فارسی در لری شمالی ۸۰٪ (با لهجهٔ خرم‌آبادی ۸۵٪)،[۳۰] بختیاری ۷۶٪[۳۱] و لری جنوبی ۷۵٪ (با گویش بوشهری فارسی ۸۰٪)[۳۲] است. میزان این شباهت میان فارسی و لکی نیز ۷۰٪ برآورد شده‌است.[۳۳]

زبان‌های شمال غربی ایرانی شامل کردی، بلوچی، مازندرانی، گیلکی، تالشی، تاتی، زازاکی، گورانی و گویش‌های مرکز ایران می‌شوند. دیگر زیرگروه زبان‌های ایرانی، زبان‌های ایرانی شرقی، شامل زبان‌های آسی، پشتو و پامیری و زبان‌های مردهٔ اوستایی، سُغدی، خوارزمی، سَکایی و باختری می‌شوند.[۲۹] اتنولوگ شمار زبان‌های ایرانی را ۸۵ عدد برآورد می‌کند[۳۴] که از این میان فارسی در ایران، افغانستان، تاجیکستان و داغستان (به عنوان تاتی)، پشتو در افغانستان و کردی در عراق از وضعیت رسمی برخوردارند.[۳۵] فارسی همچنین پرگویشورترین زبان ایرانی است و پس از آن پشتو، کردی و بلوچی قرار دارند.[۳۶]

زبان‌های هندوایرانی علاوه بر زیرگروه ایرانی شامل خانواده‌های هندوآریایی و نورستانی می‌شوند که زبان‌های هندوستانی (هندی-اردو)، بنگالی، پنجابی و مراتی از شناخته‌شده‌ترین و پرگویشورترین آن‌ها به‌شمار می‌روند.[۳۷] خانوادهٔ بزرگ زبان‌های هندواروپایی افزون بر زبان‌های هندوایرانی شامل خانوادهٔ زبان‌های ژرمنی، رومی، بالتواسلاوی، سلتی و همچنین زبان‌های منفرد ارمنی، یونانی و آلبانیایی می‌شوند. انگلیسی، آلمانی، هلندی و سوئدی از مهم‌ترین زبان‌های ژرمنی؛ اسپانیایی، فرانسوی، ایتالیایی و پرتغالی از معروف‌ترین زبان‌های رومی؛ روسی، لهستانی، بلغاری، صربی و لیتوانیایی از مهم‌ترین زبان‌های بالتواسلاوی و ایرلندی، گیلیک اسکاتلندی و ولزی سه زبان شناخته‌شدهٔ سلتی هستند. چندین زبان مرده از جمله تخاری، هیتی، لووی و لیدیایی نیز عضوی از این خانواده بوده‌اند که هزاران سال پیش از میان رفته‌اند و صرفاً از آن‌ها آثار نوشتاری برجای مانده‌است.[۳۸]

بیشتر زبان‌های بومی اروپا و غرب و جنوب آسیا از این خانواده هستند که شماری از آن‌ها، به‌ویژه انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی و پرتغالی، در نتیجهٔ استعمار در سراسر نیم‌کرهٔ غربی و اقیانوسیه و بخش‌هایی از آفریقا نیز گسترده شده‌اند. طبق برآورد اتنولوگ این خانواده دارای ۴۴۵ زبان زنده و ۳٫۲ میلیارد گویشور در سراسر جهان و از نظر شمار گویشوران بزرگ‌ترین خانوادهٔ زبانی جهان است. بیش از دو سوم این زبان‌ها به شاخهٔ هندوایرانی تعلق دارند.[۳۹]

زبان‌های ایرانی معمولاً به سه دورهٔ باستان، میانه و نوین تقسیم می‌شوند. این دوره‌ها با دوره‌های تاریخ ایران مطابقت دارند؛ بدین ترتیب که دورهٔ باستان مربوط به زمان شاهنشاهی هخامنشی، دورهٔ میانه مربوط به زمان شاهنشاهی ساسانی و دورهٔ نوین مربوط به زمان ورود اسلام به ایران تا به امروز است.[۴۰] طبق اسناد موجود، زبان فارسی «تنها زبان ایرانی» است[۴۱] که میان سه دورهٔ آن روابط زبانی نزدیکی برقرار است و به همین ترتیب پارسی باستان، میانه و نو همگی نمایانگر[۴۱][۴۲] یک زبان هستند که همان فارسی است؛ به این معنی که فارسی نو نوادهٔ مستقیم پارسی میانه و باستان است؛ در حالی که ایجاد روابط نزدیک ژنتیکی میان دیگر زبان‌های میانه و نوین ایرانی دشوار است. برای نمونه زبان امروزی یغنابی به همان گروه گویشی سغدی تعلق دارد، اما نوادهٔ مستقیم این زبان نیست. بلخی نیز ممکن است به یدغه و مونجانی نوین نزدیک باشد؛ اما نیای مستقیم آن دو به‌شمار نمی‌رود. میان زبان نوین وخی و ختنی کهن نیز همین رابطه بر قرار است.[۴۲]

«پارسی باستان» در زمان دودمان هخامنشی سخن گفته می‌شده‌است.[۴۳] کهن‌ترین متن نوشته‌شده به آن مربوط به سنگ‌نبشتهٔ بیستون است که به زمان داریوش بزرگ (فرمانروایی در ۵۲۲–۴۸۶ پ. م) بازمی‌گردد.[۴۴] آثار نوشته شده به پارسی باستان در ایران، رومانی (گرله)،[۴۵][۴۶][۴۷] ارمنستان، بحرین، عراق، ترکیه و مصر امروزی یافت شده‌اند.[۴۸][۴۹] پارسی باستان یکی از کهن‌ترین زبان‌های هندواروپایی است که از آن آثار نوشتاری بر جای مانده‌است.[۵۰] خط پارسی باستان، خط میخی بوده‌است و به نظر می‌رسد در زمان هخامنشی، چندان در میان توده‌ها رایج نبوده‌است و تنها خطی ادبی برای نوشتن سنگ‌نوشته‌ها بوده‌است.[۵۱] پارسی باستان از نظر دستوری پیچیده‌تر از نسل‌های بعدیِ «فارسی» بود.[۵۲][۵۳]

با توجه به فرضیات خاص تاریخی در مورد تاریخ اولیه و منشأ پارسیان باستان در جنوب غرب ایران (که هخامنشیان از آن جا برخاستند)، پارسی باستان در اصل توسط قبیله‌ای به نام پارسواش صحبت می‌شد که در هزارهٔ نخست پیش از میلاد به ایران وارد شدند و در ناحیه‌ای که امروزه فارس خوانده می‌شود، سکنی گزیدند. زبان آن‌ها، پارسی باستان، به زبان رسمی شاهان هخامنشی تبدیل شد.[۵۰] نوشته‌های آشوری، که در واقع به نظر می‌رسد دربرگیرندهٔ نخستین شواهد حضور ایرانیان باستان در فلات ایران باشند، گاه‌شناسی خوبی ارائه می‌دهند، اما فقط نشانگر جایگاه جغرافیایی تقریبی آنچه امروزه پارسی باستان می‌خوانیم، هستند. در نوشته‌های شلمنسر سوم مربوط به سدهٔ نهم پیش از میلاد که در پیرامون دریاچهٔ ارومیه یافت شده‌اند، برای نخستین بار از پارسواش (در کنار ماتای، احتمالاً مادها) یاد شده‌است.[۵۴] هویت دقیق پارسواش به‌طور قطعی مشخص نیست، اما از نظر زبان‌شناسی، این واژه با واژهٔ پارسی باستان پارسَه مطابقت دارد که آن نیز مستقیماً از واژهٔ کهن‌تر *پارسوا می‌آید.[۵۴] همچنین از آنجا که پارسی باستان دربرگیرندهٔ واژگانی از دیگر زبان منقرض‌شدهٔ ایرانی، مادی، است، به گفتهٔ پرودس شروو ممکن است پارسی باستان پیش از پایه‌گذاری امپراتوری هخامنشی و در نیمهٔ نخست هزارهٔ نخست پیش از میلاد نیز صحبت می‌شده‌است.[۵۰]

علاوه بر پارسی باستان، سه گویش ایرانی باستان دیگر شناخته‌شده‌اند: مادی، سکایی و اوستایی. از دو زبانِ مادی و سکایی، که اولی در غرب ایران و منطقهٔ فرمانروایی ماد و دومی در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، ازجمله میان اقوام پارت و ساکنان سُغد رایج بوده، تنها واژگان و عبارت‌هایی در نوشته‌های دیگران برجای مانده‌است؛ اما از زبان‌های اوستایی و پارسی باستان مدارک بسیار در دست است.[۵۵] اوستایی زبان دینی مزدیسنا است.[۵۶]



، شعر اندرز دانایان به مزدیسنان به پارسی میانه و برگردان آن به فارسی نو

«پارسی میانه» از سدهٔ سوم پیش از میلاد تا سدهٔ هفتم پس از میلاد در ایران‌زمین رایج بوده‌است. دستور زبان فارسی در دورهٔ میانه ساده‌تر از دورهٔ باستان ولی پیچیده‌تر از فارسی نو رایج در دورهٔ اسلامی بوده‌است؛ برای نمونه ساختار مثنی و جنس دستوری که در پارسی باستان رایج بودند، در این زبان ناپدید شدند.[۵۷][۵۸] زبان فارسی امروزی و پارسی میانه چه از دید واژگانی و چه از دید دستوری همانندی‌های بسیاری دارند. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا پارسی میانه رخ داده‌است بسیار بزرگ‌تر از تحولی‌است که پارسی میانه را به فارسی نو تبدیل کرده‌است.[نیازمند منبع]

اگرچه دورهٔ میانه زبان‌های ایرانی به‌طور رسمی با سقوط امپراتوری هخامنشی آغاز می‌شود، دورهٔ گذار پارسی باستان به میانه احتمالاً پیش از سدهٔ چهارِ پیش از میلاد آغاز شده بود. با این حال، پارسی میانه در واقع تا ۶۰۰ سال بعد که در کتیبه‌های دوران ساسانی (۲۲۴–۶۵۱ میلادی) پدیدار می‌شود، در جایی ظاهر نشده‌است، بنابراین هر نوع زبانی مربوط به زمانی پیش از این تاریخ را با هیچ درجه اطمینانی نمی‌توان توصیف کرد. افزون بر این، پارسی میانه به عنوان یک زبان ادبی برای نخستین بار در سدهٔ ششم تا هفتم میلادی پدیدار شد. از سدهٔ هشتم به بعد، روند تغییر تدریجی پارسی میانه به فارسی نو آغاز شد و گونهٔ دوران میانه تنها در مزدیسنا به حیات خود ادامه داد.[نیازمند منبع]

پارسی میانه را گونهٔ پسین پارسی باستان می‌دانند.[۵۹] نام بومی پارسی میانه پارسیگ یا پارسیک بود که از نام منطقه «پارس» آمده که همان پارسه پارسی باستان و فارس فارسی نو است. پس از فروپاشی دولت ساسانی، پارسیک منحصراً به پارسی (میانه یا نو) که به خط عربی نوشته شده بود، اطلاق می‌شد.[نیازمند منبع] از سدهٔ نهم به بعد، که پارسی میانه در آستانهٔ تبدیل شدن به فارسی نوین بود، گونهٔ کهن‌تر زبان به اشتباه پهلوی نامیده شد که در واقع یکی از سامانه‌های نوشتاری بود که از آن برای نوشتن پارسی میانه و دیگر زبان‌های میانه ایرانی استفاده می‌شد. این سامانهٔ نوشتاری را ساسانیان از اشکانیان آموخته بودند. ابن مقفع در سدهٔ هشتم میان پهلوی و پارسی تمایز قائل می‌شد اما این تفکیک در گزارش‌های عربی پس از آن تاریخ مشهود نیست.[نیازمند منبع]

گرنوت ویندفور فارسی نو را حاصل تحول پارسی میانه و باستان می‌داند[۶۰] اما می‌گوید که هیچ یک از گویش‌های شناخته‌شدهٔ پارسی میانه نیای مستقیم فارسی نو نیستند.[۶۱][۶۲] لودویگ پاول در این زمینه می‌گوید: «زبان شاهنامه را باید یکی از مصادیق توسعهٔ مداوم تاریخی پارسی میانه به فارسی نو دانست.»[۶۳]

«فارسی نو» یا «فارسی نوین» واپسین گونهٔ زبان فارسی به‌شمار می‌رود. این گونه در سده‌های هشتم و نهم میلادی در زمان حکومت عباسیان جایگزین فارسی میانه شد.[۶۴] فارسی نو به سه دوره آغازین، کلاسیک و امروزی بخش‌پذیر است. میان این دوره‌ها بر خلاف پارسی باستان و میانه، هیچ مرز زبان‌شناسانه مشخصی وجود ندارد و تعریف آن‌ها تلویحاً بر اساس گفته‌های ژیلبر لازار است که اسناد فارسی سده سیزده میلادی به بعد را فاقد ویژگی‌های گویشی می‌داند و شکل‌گیری فارسی معیار همگن را کمابیش به این دوره منتسب می‌کند.[۶۵]

با زوال عباسیان، زندگی ملی ایرانیان دوباره برقرار شد و ایرانیان پایه‌های نوزایی را در زبان خود بنا نهادند. فارسی نو به عنوان یک زبان مستقل برای نخستین بار در بلخ از طریق اقتباس از گونه گفتاری پارسی میانه دربار ساسانی به نام پارسی دری پدیدار شد. گهواره نوزایی ادبی فارسی در شرق ایران بزرگ در خراسان و فرارود (افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان امروزی) بود.[۶۶] بنابراین واژگان فارسی نو به شدت از زبان‌های ایرانی شرقی، به ویژه سغدی، تأثیر پذیرفت.[۶۷]

چیرگی فارسی نو در زمان فرمانروایی سه دودمان ایرانی‌تبار طاهریان (۸۲۰–۸۷۲)، صفاریان (۸۶۰–۹۰۳) و سامانیان (۸۷۴–۹۹۹) رخ داد.[۶۶] گفته می‌شود که ابوالعباس مروزی نخستین آوازه‌خوانی بود که به زبان فارسی نو آواز خواند و پس از او اشعار حنظله بادغیسی از معروف‌ترین اشعار در میان فارسی‌زبانان بوده‌است.[۶۸] فارسی نو آغازین برای گویشوران فارسی امروزی تا حد زیادی قابل درک است، زیرا نحو و تا حدودی واژگانش تاکنون نسبتاً پایدار مانده‌اند.[۶۹]

پس از پیروزی اعراب در ایران، فارسی گفتاری همچنان به سوی خاور پیش رفت و به وسیلهٔ سپاهیان و بازرگانان به فرارود و افغانستان کنونی رسید. برای فاتحان عرب، فارسی، بسیار بیشتر از عربی، زبان تبلیغ و نشر اسلام در میان مردم این نواحی بود. از همین‌رو سرانجام فارسی جانشین زبان‌های محلّی از جمله سغدی و دیگر گویش‌ها شد؛ و در همین مناطق، در مرزهای خاوری ایران، بود که فارسی‌زبان ادبی این جوامع گردید.[۷۰]

نخستین شعرها به زبان فارسی نو در افغانستان امروزی پدیدار شدند.[۷۱] نخستین شاعر بزرگ فارسی‌زبان رودکی بود. او در قرن دهم میلادی در زمان اوج قدرت سامانیان شکوفا شد. اگرچه شعر کمی از او حفظ شده‌است، هنوز به عنوان یک شاعر درباری، نوازنده و خواننده برجسته مشهور است. از جمله آثار گمشده او حکایت‌های تبدیل به نظم‌شده کلیله و دمنه است.[۷۲]

گسترش جغرافیایی فارسی از سده یازدهم به بعد آغاز شد و از آن زمان به عنوان واسطهٔ آشنایی ترکان آسیای میانه با اسلام و فرهنگ شهرنشینی درآمد. فارسی نو به‌طور گسترده‌ای به عنوان یک زبان میانجی فرامنطقه‌ای مورد استفاده قرار گرفت که به دلیل ساختار ریخت‌شناختی نسبتاً ساده آن بسیار مناسب این کار بود و این وضعیت حداقل تا قرن نوزدهم ادامه داشت.[۶۴] در اواخر قرون وسطی، زبان‌های ادبی اسلامی جدیدی بر اساس الگوی فارسی ایجاد شدند که از آن‌ها می‌توان ترکی عثمانی، جغتایی، دوبهاشی و اردو را نام برد که به عنوان «زبان‌های دختر ساختاری» فارسی در نظر گرفته می‌شوند.[۶۴]

«فارسی کلاسیک» آزادانه به زبان معیار ایران در قرون وسطی اشاره دارد که در ادبیات فارسی به کار گرفته می‌شد. این زبان، زبان سده‌های ۱۰ تا ۱۲ است که به عنوان زبان ادبی و میانجی در زمان فرمانروایی دودمان‌های «ایرانی‌شده» ترک و مغول در سده‌های ۱۲ تا ۱۵ و دودمان‌های ایرانی از سده ۱۶ تا ۱۹ استفاده می‌شد.[۷۳]

گرچه فارسی در این دوره از نظر معیارسازی به پیشرفت‌هایی دست یافت، هنوز هم یک زبان واحد معیار به‌شمار نمی‌رفت. فارسی این دوره را می‌توان دارای چند گویش معیار موقت یا «سبک» دانست که نویسندگان کلاسیکی همچون فردوسی، سعدی و حافظ تنظیم کرده بودند.[۶۵] در سبک‌شناسی، فارسی را دارای سه سبک اصلی خراسانی (شیوهٔ شاعران خراسان و فرارود مربوط به سدهٔ چهارم تا میانه‌های سدهٔ ششم هجری) عراقی (شیوهٔ شاعران عراق عجم و آذربایجان مربوط به اواخر سدهٔ ششم تا سده نهم هجری) و هندی (شیوهٔ شاعران هندوستان از سدهٔ نهم هجری به بعد) می‌دانند.[۷۵] بازگشت ادبی نیز به سبک دوره قاجار به بعد (اواخر سدهٔ دوازدهم) فارسی اشاره دارد که شاعران سبک هندی را کنار گذاشتند و دوباره به سبک‌های کهن‌تر، به ویژه عراقی، رو آوردند.[۷۵]

فارسی در این دوره به زبان میانجی ایران بزرگ و بیشتر شبه‌قاره هند تبدیل شد. این زبان همچنین زبان رسمی و فرهنگی دودمان‌های اسلامی، از جمله سامانیان، آل بویه، طاهریان، زیاریان، گورکانیان، تیموریان، غزنویان، آل افراسیاب، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، سلجوقیان روم، سلطان‌نشین دهلی، شروان‌شاهان، صفویان، افشاریان، زندیان، قاجاریان، خانات بخارا، خانات خوقند، امارت بخارا، خانات خیوه، عثمانیان و بیشتر نوادگان مغولان هند همچون نظام حیدرآباد بود. فارسی تنها زبان هندواروپایی بود که مارکو پولو در دربار قوبلای خان و در سفرش در چین آن را می‌دانست و از آن استفاده می‌کرد.[۷۶]

عده‌ای بر این باورند که ادبیات فارسی از دورهٔ مشروطیت به بعد با ادبیات فارسی دورهٔ قاجار و صفویه و پیش از آن متفاوت است و به‌ویژه با تأسیس فرهنگستان ایران (در سال ۱۳۱۳ ه‍.خ) و شروع نهضت ترجمه در ایران، یک دورهٔ نوین در زبان فارسی به‌وجود آمده‌است که گرایش عملی‌تری به برگشت و به پاکی و خالص‌سازی زبان فارسی از عبارات و اصطلاحات پیچیدهٔ عربی دارد.[۷۸]

در فرهنگستان نخست زبان فارسی برای حدود ۲ هزار واژهٔ بیگانه معادل‌یابی انجام شد.[۷۹] فرهنگستان دوم که در سال ۱۳۴۷ تأسیس شد، تا ۱۳۵۱ خورشیدی در مجموع ۶٬۶۶۵ واژهٔ نو در برابر واژه‌های بیگانه پیشنهاد کرد.[۷۹] فرهنگستان سوم در سال ۱۳۶۸ تأسیس شد که فعالیت آن تاکنون ادامه داشته و تا مرداد ۱۳۹۸ برای ۴۵ هزار واژهٔ بیگانه معادل‌یابی کرده‌است.[۷۹] غلامعلی حداد عادل در سال ۱۳۹۸ شمار واژگان معادل‌یابی‌شدهٔ مصوب فرهنگستان را بیش از ۶۰ هزار اعلام کرد.[۸۰]

طی سده‌های اخیر، زبان فارسی در نیمهٔ شرقی قلمرو خود با تنگنا و دشواری روبه‌رو شد، ولی در نیمهٔ غربیِ قلمرو خود (کشور ایران) رو به شکوفایی نهاد. انگلیسی‌ها، با استعمار هند، فارسی از آن سرزمین زدودند و آن را با انگلیسی جایگزین کردند. در پی تسخیر مناطق گسترده‌ای از سرزمین‌های فارسی‌زبان ازسوی روس‌ها در آسیای میانه نیز، سه کانون بزرگ زبان فارسی و تمدن ایرانی در منطقه، یعنی سمرقند، بخارا و مرو رو به زوال نهادند و تحت روند شدید فارسی‌زدایی و ایرانی‌زدایی روس‌ها قرار گرفتند.[۸۱]

با این حال، زبان فارسی هم‌چنان در تاجیکستان زبان اکثریت و زبان رسمی است و در ازبکستان، ساکنان شهرهای بخارا و سمرقند هم‌چنان فارسی‌زبانند و فارسی هنوز در درهٔ فَرغانه و مناطق شرقِ تاشکند رواج دارد.[۸۲] در افغانستان نیز سیاست‌های شاهانِ پشتون‌تبار با گرایش فارسی‌زدایی باعث تنزل بلخ و هرات و کابل به‌عنوان مراکز تمدن فارسی در افغانستان در اواخر سدهٔ بیستم شد، اما فارسی هم‌چنان زبان میانجیِ اصلی در آن کشور است. این روندها در حالی بود که در ایران، زبان فارسی راه پیشرفت و توانمندی را پیمود و مرکز ثقل تولیدات فرهنگی، اعم از کتاب، ترجمه، فیلم و موسیقی به زبان فارسی بیشتر در ایران قرار گرفت.[۸۱]

پراکندگی گویشوران فارسی در جهان

داستان ویس و رامین به نثر روان

فارسی بیش از ۷۸ میلیون گویشور بومی در سراسر جهان دارد[۷] که این تعداد با در نظر گرفتن گویشوران زبان دوم به ۱۲۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر می‌رسد.[۸][۹] فارسی در ۲۹ کشور در جهان گفتگو می‌شود و از این نظر در رتبه ششم جهان قرار دارد.[۸۳][۱۰]

فارسی زبان رسمی کشورهای ایران،[۸۴] افغانستان[۸۵] و تاجیکستان[۸۶] است. شمار فارسی‌زبانان ازبکستان نیز طبق آمار رسمی کشور بیش از ۱٫۵ میلیون نفر (۴٬۸٪) اعلام شده‌است، اما آمارهای مستقل شمار آنان را تا ۱۰ میلیون نفر (۳۰٪) برآورد کرده‌اند.[۸۷][۸۸][۸۹] جوامع بومی فارسی‌زبان در کشورهای بحرین،[۹۰][۹۱] عراق،[۹۲] پاکستان،[۹۳] کویت،[۹۴] امارات متحده عربی،[۹۵] قطر،[۹۶] روسیه،[۹۷][۹۸] جمهوری آذربایجان،[۶] قرقیزستان،[۹۹] قزاقستان،[۱۰۰] ترکمنستان،[۱۰۱] چین[۱۰۲] و هند[۱۰۳] نیز یافت می‌شوند.

فارسی به واسطه افزایش مهاجرت‌ها در قرن اخیر به کشورهای دیگر نیز راه یافته‌است.[۱۰۴] بزرگ‌ترین جوامع غیربومی فارسی‌زبان در ایالات متحده، روسیه، ترکیه، امارات، عراق، کانادا، استرالیا، آلمان، بریتانیا و سوئد ساکن هستند. این زبان همچنین در مدارس کشورهای آلمان، صربستان، لهستان، لبنان، ارمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان به عنوان زبان دوم خارجی آموزش داده می‌شود.[۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹]

ایران بزرگ‌ترین کشور فارسی‌زبان جهان است.[۱۰۴] اتنولوگ جمعیت فارسی‌زبانان ایران در سال ۲۰۱۹ را ۷۰٬۴۰۰٬۰۰۰ نفر می‌داند که ۵۲٬۵۰۰٬۰۰۰ نفر از آن‌ها گویشور بومی این زبان هستند.[۱۱۰][۸۴] بر پایهٔ نتایج سرشماری سال ۱۳۷۵ مرکز آمار ایران دربارهٔ ترکیب و چیدمان قومی و تباری مردم ایران، جمعیت و آمار فارسی‌زبان‌ها نزدیک ۷۳ تا ۷۵ درصد جمعیت ایران است. این آمار نشان می‌دهد که ۸۲ تا ۸۳ درصد مردم به «فارسی» سخن می‌گویند و ۸۶ درصد از آن‌ها تنها فارسی را می‌دانند.[۱۱۱]

طی پژوهشی که به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۱۳۹۱ انجام شد، فارسی‌زبانان بیشینه جمعیت را در ۱۳ استان تهران، البرز، اصفهان، یزد، سمنان، قم، بوشهر، فارس، مرکزی، خراسان رضوی، کرمان، هرمزگان و خراسان جنوبی می‌سازند و در ۷ استان خوزستان، قزوین، چهارمحال و بختیاری، همدان، گلستان، خراسان شمالی و سیستان و بلوچستان نیز اقلیت قابل توجهی به‌شمار می‌روند.[۱۱۲]

تهران بزرگ‌ترین شهر فارسی‌زبان جهان است[۱۱۳] و ۹۸ درصد تهرانی‌ها به زبان فارسی تسلط دارند.[۱۱۴] از ۱۰ شهر بزرگ و پرجمعیت فارسی‌زبان جهان، ۸ شهر تهران، مشهد، اصفهان، کرج، شیراز، قم، اهواز و همدان در ایران قرار دارند و تنها شهرهای کابل و دوشنبه در خارج از این کشور واقع شده‌اند.[۱۱۵][۱۱۶]

فارسی رایج‌ترین زبان در افغانستان و زبان مادری بیش از ۱۶ میلیون نفر (۴۸–۵۲٪) از مردم این کشور است.[۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹] به دلیل اینکه فارسی زبان میانجی افغانستان نیز به‌شمار می‌رود، در کل بیش از ۲۵ میلیون نفر یا ۸۰٪ از باشندگان این کشور بدان تسلط دارند.[۱۲۰] تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ایماق‌ها گویشوران بومی فارسی در افغانستان هستند.[۱۲۱]

بیشتر فارسی‌زبانان افغانستان در شمال، شرق، غرب و مرکز کشور زندگی می‌کنند. فارسی زبان بیشینه مردم ولایت‌های بدخشان، تخار، کاپیسا، بلخ، جوزجان، پروان، کابل، بغلان، پنجشیر، کندز، سمنگان، بامیان، سرپل، دایکندی، غزنی، بادغیس، غور، فراه و هرات به‌شمار می‌رود. اقلیت‌های بزرگ فارسی‌زبان نیز در ولایت‌های لغمان، ننگرهار، پکتیا، پکتیکا، اروزگان، جوزجان، قندهار، فاریاب، زابل، کنر، نیمروز، هلمند، لوگر و میدان وردک این کشور یافت می‌شوند.[۱۲۲]

فارسی در کنار پشتو یکی از دو زبان رسمی افغانستان است. در سال ۱۳۴۳ خورشیدی برای ایجاد هویت ملی مستقل از ایرانیان، نام زبان «فارسی» در قانون اساسی افغانستان به «دری» تغییر یافت.[۱۲۳] با این وجود بیشتر فارسی‌زبانان این کشور هنوز هم نام زبان خویش را فارسی خوانده و به‌کارگیری نام دری را حاصل تلاش پشتون‌ها برای دور کردن آن‌ها از جهان فارسی‌زبان می‌دانند.[۱۲۴]

فارسی زبان ملی و رسمی تاجیکستان است که به الفبای سیریلیک تاجیکی نوشته می‌شود. فارسی زبان مادری نزدیک به ۷٫۵ میلیون نفر یا ۸۴٫۳٪ از شهروندان این کشور است.[۱۲۵][۱۲۶] شهرهای بزرگ تاجیکستان شامل دوشنبه (پایتخت)، خجند، کولاب، پنجکنت، باختر، خاروغ و استروشن همگی فارسی‌زبانند.[۱۲۷]

فارسی در تاجیکستان تا دههٔ ۱۹۲۰ میلادی همانند سایر کشورهای فارسی‌زبان به الفبای فارسی نوشته می‌شد. پس از رخداد انقلاب اکتبر در تاجیکستان گونه‌ای از الفبای لاتین برای نوشتن فارسی معرفی شد که در آوریل ۱۹۲۸، رسماً جای خط فارسی را گرفت.[۱۲۸] الفبای سیریلیک تاجیکی نیز در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ میلادی در جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان رواج یافت و جایگزین الفبای پیشین لاتین شد. پس از سال ۱۹۳۹ میلادی، انتشار آثار به خط فارسی ممنوع اعلام شد.[۱۲۹]

در سال ۱۹۸۹ میلادی، با رشد ملی‌گرایی در میان تاجیک‌ها، قانونی تصویب شد که طبق آن «فارسی تاجیکی» به‌عنوان زبان رسمی تاجیکستان اعلام شد. قانون یادشده افزون بر این، تاجیکی را برابر با فارسی در نظر گرفت و خواستار بازگشت دوباره به الفبای فارسی شد.[۱۳۰][۱۳۱] در سال ۱۹۹۹ میلادی، واژهٔ «فارسی» از عنوان رسمی زبان کشور تاجیکستان حذف شد و زبان رسمی این کشور «تاجیکی» نام گرفت.[۱۳۲]

بر پایه آمار رسمی ازبکستان تاجیک‌ها ۵٪ از جمعیت کل این کشور را شامل می‌شوند. اما آمارهای غیررسمی شمار تاجیکان این کشور را میان ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر[۸۸][۱۳۳][۱۳۴] یا ۳۰ تا ۴۰ درصد از جمعیت کل کشور[۱۳۵][۱۳۶][۱۳۷] برآورد می‌کند. فارسی‌زبانان در تاجیکستان بیشتر در دو شهر سمرقند و بخارا و ولایت سرخان‌دریا سکونت دارند؛ هرچند در دیگر مناطق ولایت‌های سمرقند و بخارا و همچنین ولایت‌های قشقه‌دریا، نمنگان، فرغانه و سیردریا نیز به‌طور پراکنده یافت می‌شوند. ریچارد فولتس در برآوردی در سال ۱۹۹۶ زبان ۷۰٪ از اهالی سمرقند و ۹۰٪ از اهالی بخارا را فارسی اعلام کرده‌است.[۱۳۸][۱۳۹]

افزون بر سمرقند و بخارا، گروه‌های بزرگ فارسی‌زبان در کاسانسای، چوست، رشتان و ساخ در دره فرغانه، همچنین بورچ‌ملا، آهنگران و باغستان در ولایت تاشکند و افزون بر آن شهرسبز، ترمذ، نخشب، نوایی، کتاب و دره‌های رودهای کافرنهان و چغان‌رود می‌زیند.[۱۴۰][۱۳۷][۸۸]

امروزه پاکستان در کنار ازبکستان، یکی از بزرگ‌ترین جوامع اقلیت فارسی‌زبان دنیا را در خود جای داده‌است. شمار فارسی‌زبانان این کشور میان یک[۱۴۱][۱۴۲] تا دو میلیون نفر[۱۰۴][۱۴۳] برآورد می‌شود. این فارسی‌زبانان، بیشتر پاکستانی‌های بومی فارسی‌زبان هستند، نه مهاجران فارسی‌زبان.[۱۰۴] در پی جنگ‌های افغانستان نیز گروه‌هایی از پناهندگان افغانستانی نیز به پاکستان مهاجرت کرده که برخی از آن‌ها فارسی‌زبانند.[۱۴۴] تا زمان رژیم نظامی ژنرال ضیاءالحق در پاکستان، زبان فارسی در تمامی مدارس دولتی این کشور، تا کلاس هشتم تدریس می‌شد[۱۴۵] اما آموزش رسمی زبان فارسی در زمان حکومت او در مدارس پاکستان کنار گذاشته شد.[۱۴۶]

امروزه بیشتر فارسی‌زبانان بومی پاکستان در پیشاور، کویته، کشمیر و گلگت می‌زیند.[۱۴۷] در پاکستان همچنین جامعه‌ای از هزاره‌های بومی وجود دارد که بیشتر در ایالت بلوچستان و به ویژه کویته ساکنند.[۱۴۸] جمعیت هزاره‌ها در سرشماری ۱۹۹۸ پاکستان برابر با ۱۵۰٬۰۰۰ اعلام شد.[۱۴۹]

فارسی از دیرباز در کشورهای عربی پیرامون خلیج فارس به عنوان یک زبان اقلیت رایج بوده‌است. بحرین در بر گیرنده بزرگ‌ترین اقلیت فارسی‌زبان (از نطر نسبت) این کشورهاست و میان ۱۴۴[۱۵۰] تا ۲۲۰ هزار نفر (۱۴٪)[۱۵۱] از جمعیت این کشور فارسی‌زبان بومی هستند. فارسی‌زبانان پس از عرب‌ها دومین گروه قومی بزرگ بحرین هستند.[۱۵۲] افزون بر این، نام بسیاری از شهرها و مناطق بحرین، از جمله منامه، دارای ریشه فارسی است.[۱۵۳]

فارسی در عراق از گذشته‌های دور حضور داشته و شمار فارسی‌زبانان این کشور در سال ۲۰۱۴ بیش از ۴۰۰ هزار نفر برآورد شده‌است.[۱۵۰] امارات متحده عربی نیز دارای ۳۰۳ هزار (۲۰۱۶)، قطر ۲۵۷ هزار (۲۰۱۶) و عمان ۶۴ هزار (۲۰۱۷) فارسی‌زبان است.[۱۵۰] فارسی در کویت نیز از ابتدای تأسیس آن به خصوص در ناحیه شرق شهر کویت دارای گویشور بوده‌است.[۱۵۴]

تات‌های قفقاز تنها گروه فارسی‌زبان بومی قفقاز هستند[۱۵۵][۱۵۶] که در جمهوری آذربایجان و روسیه (جنوب داغستان) سکونت دارند. فارسی‌زبانان قفقاز در سال ۱۹۰۱ بیش از ۱۳۵٬۰۰۰ نفر جمعیت داشته‌اند.[۱۵۷] امروزه با وجود چندین برابر شدن جمعیت منطقه قفقاز، گویش فارسی تاتی تنها ۲۳٬۰۰۰ گویشور دارد.[۱۵۸] این زبان در آذربایجان به نفع ترکی آذربایجانی به شدت در حال عقب‌نشینی است و از سوی یونسکو در فهرست زبان‌های در خطر جای گرفته‌است.[۱۵۹] این گویش از فارسی در جمهوری خودمختار داغستان فدراسیون روسیه از وضعیت رسمی برخوردار است و در مدارس ابتدایی آموزش داده می‌شود.[۱۵۸]

جوامع مهاجر فارسی‌زبان در سرتاسر اروپا پراکنده‌اند اما بیشتر آن‌ها در روسیه (حدود ۱ میلیون؛ عمدتاً تاجیک)،[۱۶۰] آلمان (۱۲۵ هزار)،[۱۶۱] بریتانیا (حدود ۹۰ هزار)،[۱۶۲] سوئد (۷۰ هزار)،[۱۶۳] فرانسه (۶۵ هزار)،[۱۶۴] و هلند (حدود ۳۰ هزار)[۱۶۵] می‌زیند.

شمار فارسی‌زبانان ایالات متحده آمریکا طبق نظرسنجی در سال ۲۰۱۷ برابر با ۴۲۰ هزار نفر اعلام شده‌است.[۱۶۶][۱۶۷] آمارهای غیررسمی شمار ایرانیان را تا دو میلیون نفر نیز برآورد کرده‌اند[۱۶۸][۱۶۹] که بخش اعظم آن‌ها فارسی‌زبانند. کالیفرنیا در بر گیرنده بزرگ‌ترین جامعه فارسی‌زبان در خارج از آسیا است.[۱۶۹] در سال ۲۰۱۰، ۰٫۵۲٪ از جمعیت کالیفرنیا زبان خود را فارسی معرفی کردند و فارسی ششمین زبان پرگویشور این ایالت به‌شمار می‌رفت.[۱۷۰] بیشتر فارسی‌زبانان کالیفرنیا در لس آنجلس، به ویژه منطقه وست‌وود که به تهرانجلس معروف است، می‌زیند. بیش از ۲۰۰ هزار افغانستانی در آمریکا حضور دارند[۱۷۱] که ۶۵٪ از آن‌ها تاجیک هستند.[۱۷۲]

در سرشماری ۲۰۱۶ کانادا، شمار فارسی‌زبانان این کشور ۲۵۲٬۳۲۰ نفر اعلام شد.[۱۷۳] بیشتر فارسی‌زبانان در ریچموند هیل، تورنتو، شمال ونکوور، مونترآل و اتاوا ساکنند.[۱۷۴][۱۷۵][۱۷۶] تورنتو با داشتن حدود ۱۲۰ هزار فارسی‌زبان،[۱۷۷] در بر گیرنده بزرگ‌ترین جامعه فارسی‌زبان کاناداست.[۱۷۸]

تقریباً همه فارسی‌زبانان اقیانوسیه در دو کشور استرالیا و نیوزیلند ساکنند. فارسی‌زبانان در سال ۲۰۱۶ بیش از ۱۱۰ هزار نفر از جمعیت استرالیا را می‌ساختند.[۱۷۹] بیشینه فارسی‌زبانان در ایالت‌های نیو ساوت ولز، ویکتوریا و کوئینزلند این کشور حضور دارند.[۱۸۰][۱۸۱] فارسی‌زبانان نیوزیلند در سرشماری سال ۲۰۱۸ دارای بیش از ۷٬۰۰۰ جمعیت بودند[۱۸۲] که بیشتر در آوکلند و پیرامون آن متمرکز بودند.[۱۸۳]

فارسی در آمریکای مرکزی و جنوبی دارای ۱۰۰ هزار و در سراسر قاره آفریقا دارای حدود ۲۵ هزار گویشور است.[۱۸۴]

زبان فارسی بر شکل‌گیری زبان‌های بسیاری در غرب آسیا، اروپا، آسیای میانه و جنوب آسیا تأثیر گذاشته‌است. در پی فتح جنوب آسیا به دست سلطان محمود، فارسی برای نخستین بار در این منطقه معرفی شد.[۱۸۵] به‌طور کلی از همان روزهای نخستین دودمان‌های ترک ایرانی‌شدهٔ آسیای میانه و افغان‌ها عامل ورود فارسی به شبه‌قاره بودند.[۱۸۶] از زمان سلطان محمود تا پنج سده بعد و استعمار انگلیس، فارسی به گستردگی به عنوان زبان دوم در شبه‌قاره هند استفاده می‌شد. این زبان به عنوان زبان فرهنگی و آموزشی در چندین دربار اسلامی در شبه‌قاره برجسته شد و در اوایل دورهٔ امپراتوران گورکانی به عنوان تنها «زبان رسمی» به کار گرفته شد.[۱۸۷]

مهاجرت مسلمانان و به ویژه فارسی‌زبانان به بنگال پیش از پی فتح آن به دست محمد بن بختیار خلجی آغاز شده بود اما پس از آن گروه بسیار بزرگی از فارسی‌زبانان در بنگال ساکن شدند.[۱۸۸] دو موج مهاجرتی بزرگ دیگر نیز در زمان شاهی بنگاله و امپراتوری گورکانی رخ داد و این سرزمین شاهد هجوم دانشمندان، وکیلان، آموزگاران و روحانیان فارسی‌زبان بسیاری بود.[۱۸۹] در این دوران هزاران کتاب و نسخه خطی فارسی در بنگال منتشر شد. زمان فرمانروایی سلطان غیاث‌الدین اعظم‌شاه به عنوان «عصر طلایی ادبیات فارسی در بنگال» توصیف می‌شود. بزرگی این دوره با نامه‌نگاری و همکاری شخص سلطان با حافظ شیرازی مشخص می‌شود که در غزلی در دیوان حافظ نیز بر جای مانده‌است.[۱۹۰][الف ۱] یک گویش بنگالی به نام دوبهاشی (به معنای دوزبانه) بر اساس الگوی فارسی در میان مسلمانان بنگال پدیدار شد. دوبهاشی مورد پشتیبانی شاهان بنگاله که صرف نظر از دین، زبان نخست و پرکاربردترین زبان ادبی آن‌ها فارسی بود، قرار گرفت و به رسمیت رسید.[۱۹۱]

در پی شکست شاهی هندو، فارسی کلاسیک به عنوان زبان درباری منطقه در سده دهم در زمان فرمانروایی غزنویان در مرز شمال‌غربی شبه‌قاره هند درآمد.[۱۹۲] با به‌کارگیری فارسی توسط پنجابی‌ها، این زبان در سده‌های بعد در منطقه برتری یافت.[۱۹۲] فارسی تا سده نوزدهم نقش زبان درباری امپراتوری‌های بسیاری را در پنجاب ایفا می‌کرد که واپسین آن‌ها امپراتوری سیک بود که در سال ۱۸۴۹ توسط انگلیسی‌ها از بین رفت.[۱۹۳][۱۹۴][۱۹۵]

از سال ۱۸۴۳، زبان‌های انگلیسی و هندوستانی، به مرور، جایگزین فارسی شدند.[۱۹۶] شواهد تأثیر تاریخی فارسی در آنجا را می‌توان در میزان تأثیر آن بر زبان‌های شبه‌قاره هند دید. وام‌واژگان فارسی هنوز هم در برخی از زبان‌های هندوآریایی، به ویژه اردو (یا همان هندوستانی)، پنجابی، کشمیری و سندی، یافت می‌شوند.[۱۹۷] جمعیت کوچکی از زرتشتیان ایرانی نیز در هند وجود دارند که ایرانی نامیده می‌شوند و در سده نوزدهم برای فرار از اعدام‌های مذهبی در ایران قاجاری بدان جا پناه برده‌اند. آن‌ها نیز به گویشی از فارسی سخن می‌گویند.[۱۹۸]

سلجوقیان روم، که شاخه‌ای از سلجوقیان بودند، زبان فارسی و هنر ایرانی را به آناتولی بردند.[۱۸۶] آن‌ها فارسی را به عنوان زبان رسمی امپراتوری خویش برگزیدند.[۱۹۹] امپراتوری عثمانی، که تقریباً می‌توان آنان را جانشینان نهایی سلجوقیان خواند، این سنت را ادامه دادند؛ فارسی زبان رسمی دربار و برای مدتی زبان رسمی امپراتوری بود.[۲۰۰] طبقه تحصیل‌کرده و اشراف امپراتوری عثمانی، از جمله سلیم یکم با وجود اینکه مخالف سرسخت ایران صفوی و شیعه بود، همگی به فارسی صحبت می‌کردند[۲۰۱] و فارسی یک زبان ادبی پرکاربرد در امپراتوری به‌شمار می‌رفت.[۲۰۲] از آثار نخستین فارسی در عثمانی می‌توان به هشت بهشت ادریس بدلیسی که در سال ۱۵۰۲ میلادی نوشته شد و دوره حکومت هشت فرمانروای نخست عثمانی را در بر می‌گرفت و همچنین سلیم‌نامه در تجلیل سلیم یکم، اشاره کرد.[۲۰۱] با گذشت چند سده، زبان ترکی عثمانی (که خود بسیار فارسی‌شده بود) به سمت زبان ادبی کاملاً پذیرفته‌شده‌ای که قادر بود نیازهای علمی را برآورده کند، توسعه یافت.[۲۰۳] گرچه شمار وام‌واژگان فارسی و عربی آن گاه تا ۸۸٪ هم می‌رسید.[۲۰۳] در امپراتوری عثمانی، زبان فارسی برای دیپلماسی، شعر، تاریخ‌نگاری و ادبیات مورد استفاده قرار می‌گرفت و در مدارس دولتی نیز آموزش داده می‌شد.[۲۰۴]

انجمن زبان ترکی استانبولی در سال ۱۹۳۲ در دوران مصطفی کمال آتاترک در پی بنیان‌گذاری ترکیه امروزی و تغییر خط، با هدف پژوهش در زبان ترکی استانبولی، بنیان نهاده شد. یکی از اهداف این سازمان تازه‌تاسیس، آغاز اصلاحات زبانی برای جایگزینی وام‌واژگان فارسی و عربی با برابرهای ترکی آن‌ها بود. این سازمان با ممنوعیت استفاده از وام‌واژگان در مطبوعات، موفق به حذف چند صد کلمه خارجی از ترکی استانبولی شد.[۲۰۵] به دلیل این تغییرات ناگهانی، زبان پیران و جوانان در ترکیه از نظر نوع واژگان متفاوت است؛ نسل‌هایی که پیش از دهه ۱۹۴۰ زاده شده‌اند از اصطلاحات کهن‌تر و با اصالت عربی یا فارسی استفاده می‌کنند و نسل‌های جوان‌تر اصطلاحات نو را ترجیح می‌دهند. این تغییر به گونه‌ای بود که سخنرانی خود آتاتورک در پارلمان جدید در سال ۱۹۲۷ که به سبک عثمانی بود، برای ترک‌زبانان بعدی کاملاً بیگانه به نظر می‌رسید و لازم بود به ترکی نوین «ترجمه» شود. این ترجمه کردن سه بار، ابتدا در سال ۱۹۶۳، سپس در ۱۹۸۶ و اخیراً در سال ۱۹۹۵، انجام شده‌است.[۲۰۶] تا پیش از فارسی‌زدایی به دست آتاترک در ترکیه، در فرهنگ عثمانی و زبان ترکی نزدیک به ۵۰ هزار واژه فارسی وجود داشت.[۲۰۷]

بالکان در گذشته‌ای نه‌چندان دور، مرز غربی زبان و ادبیات فارسی بوده‌است. عثمانیان فارسی را به همراه اسلام به این مناطق وارد کردند و برخی از شهرها همانند سارایوو و موستار به مراکز شعر و ادب فارسی تبدیل شدند و شاعران فراوانی را در خود پرورش دادند. فرهیختگان و روشنفکران بالکانی نیز به دلیل اهمیت فارسی در دربار عثمانی آشنایی با فارسی را بر خود واجب می‌دیدند.[۲۰۸]

بوسنی و هرزگوین از نظر وضعیت فارسی در میان کشورهای بالکان از حالت ویژه‌ای برخوردار است. بوسنیایی‌ها نخستین ملت اروپایی بودند که اسلام آوردند و به دنبال آن به درگاه ورود فارسی به بالکان تبدیل شدند. از سده ۱۶ تا ۱۹ میلادی در سارایوو و موستار مراکز آموزش فارسی و حلقه‌های مثنوی‌خوانی دایر بود. شعرهای شاعرانی همچون سعدی، حافظ و مولوی در برنامه‌های درسی مدارس و خانقاه‌ها گنجانده می‌شد. آلبانی دیگر مرکز عمدهٔ زبان فارسی در بالکان است. نعیم فراشری، شاعر ملی آلبانی،[۲۰۹] بزرگ‌ترین شاعر پارسی‌گوی این کشور و دارای چندین اثر به فارسی است.[۲۰۸]

در سده نوزدهم و پس از ضعف حکومت عثمانی، جریان ملی‌گرایی با رهبری مسیحیان در بالکان شروع به فعالیت نمود و با چیرگی آن‌ها، فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی در بالکان رو به زوال نهاد و از میان مردم رخت بربست و فقط محدود به دانشگاه‌ها و مراکز شرق‌شناسی شد. با این حال امروزه صدها واژهٔ فارسی در زبان‌های پرشمار بالکان از آن دوران به یادگار مانده‌است.[۲۰۸]

فارسی از گذشته‌های دور، به ویژه از دوره یوآن تا آغاز سده بیستم، در چین از نقش مهمی برخوردار بوده‌است. تعامل ایران و چین از دوره ساسانی تداوم داشت و در هنگام ایجاد جاده ابریشم این روابط به اوج رسید. پس از پیدایش اسلام این روابط توسعه پیدا کرد. آثار فارسی فراوانی همانند منهاج الطلب نوشته محمد بن حکیم زینینی در چین نوشته شده‌اند. با ایجاد دودمان مغولی یوآن، بسیاری از مسلمانان آسیای میانه و غربی به چین مهاجرت کردند که ایرانی‌ها و فارسی‌زبان‌ها بخش قابل توجهی از آن‌ها بودند. به این ترتیب در این دوره فارسی به یکی از سه زبان رسمی و زبان اول مسلمانان چین تبدیل شد.[۲۱۰][۲۱۱][۲۱۲][۲۱۳]

نامه گیوک خان، خاقان چین، به پاپ اینوسنت چهارم به فارسی بوده‌است.[۲۱۴] ورود اسلام به چین توسط زبان فارسی بود و هنوز واژگان دینی، نماز‌ها و جملات رسمی در ازدواج به زبان فارسی بیان می‌گردد. همچنین بسیاری از اصطلاحات اسلامی که در ایران به زبان عربی استفاده می‌شود، در چین به زبان فارسی بیان می‌گردد. در حوزه علمیه‌های سنتی در سین کیانگ، شاندونگ و شانشی زبان اصلی آموزش زبان فارسی بود و گسترش و کاربرد زبان فارسی در بین مسلمانان و غیر مسلمانان چینی مورد تحقیق بسیاری از محققان چینی قرار گرفته‌است.[۲۱۲]

روابط ایران با جهان مالایی از زمان پادشاهی پاسای برقرار بود.[۲۱۵] تا سده ۱۸ میلادی فارسی به عنوان زبان رسمی و دیپلماتیک در جهان مالایی مورد استفاده قرار می‌گرفت.[۲۱۵] استفاده از فارسی در جهان مالایی تنها به مسلمانان و همچنین غیرمسلمانان آن منطقه محدود نمی‌شد و این زبان حتی در مکاتبات بین‌المللی نیز به کار گرفته می‌شد.[۲۱۵]

امروزه در زبان اندونزیایی بیش از ۳۵۰ واژهٔ فارسی وجود دارد.[۲۱۶] بر سنگ قبر سلطان ملک الصالح نخستین حاکم مسلمان سوماترا نیز اشعاری به فارسی نوشته شده‌است.[۲۱۶] بستان‌السلاطین و تاج‌السلاطین دو اثر مهم اندونزیایی هستند که از کتاب‌های فارسی برگرفته و به حکایت‌های مالایی تبدیل شده‌اند.[۲۱۶]

ارتباط ایران و تایلند از سده ۱۵ میلادی در دورهٔ صفویه بازمی‌گردد و حتی شهری از تایلند را به دلیل اینکه کشتی‌های بسیاری پهلو می‌گرفت، «ناو» نام نهادند. امروزه در زبان تای نیز واژگان فارسی زیادی یافت می‌شود.[۲۱۷]

آفریقای شرقی، به ویژه تانزانیا، سومالی و بخش‌های جنوبی کنیا، از جمله مناطقی است که با وجود فاصله بسیار با ایران، طی چند سده گذشته تأثیری در خور توجه از زبان و ادبیات فارسی پذیرفته و تعداد نسبتاً زیادی از واژگان فارسی را در زبان‌های بومی خود جای داده‌است.[۲۱۸] این تأثیر چنان است که کتیبه‌ای به زبان فارسی در تونگونی در شمال تانزانیا یافت می‌شود.[۲۱۹]

بسیاری از بومیان مسلمان مجمع‌الجزایر زنگبار در کنیا که شیرازی نام دارند، خود را ایرانی‌الاصل و از نسل شیرازیان مهاجر می‌دانند.[۲۲۰] زبان این مردم که سواحلی نام دارد و در دیگر بخش‌های ساحل شرق آفریقا نیز رایج است، از فارسی تأثیرات بسیای پذیرفته و از آن حدود ۵۰۰ وام‌واژه دریافت کرده‌است.[۲۱۸]

فارسی ایران دارای شش واکه و بیست و سه همخوان است. در فارسی هر واژه یا تکواژ با همخوان آغاز می‌شود و هیچ واژه‌ای با واکه آغاز نمی‌شود. واژگانی چون آب، ابر، اردک، او، ایران و اثبات همگی با صدای همزه (ء) آغاز می‌شوند.[۲۲۱]
تکواژهای فارسی معیار از یکی از سه الگوی زیر پیروی می‌کنند:[۲۲۲]

فارسی نو در آغاز دارای ۸ واکه، ۵ واکه بلند ī، ū، ā، ō و ē و سه واکه کوتاه a, i و u بود. این واکه‌ها به مرور در ایران و تاجیکستان تغییر پیدا کردند. در زمانی پیش از سده ۱۶ در ایران ē در ī و ō در ū ادغام شدند؛ بنابراین تفاوت تلفظی میان شیر (shēr، جانور) و شیر (shīr، نوشیدنی) یا زود (zūd) و زور (zōr) در این گویش‌ها از بین رفت؛ گرچه هنوز هم در این مورد استثناهایی وجود دارد و در برخی از واژگان ē و ō ادغام نشده و به صورت واکه مرکب حضور دارند؛ برای نمونه واژه روشن.

بر خلاف فارسی ایرانی، در فارسی افغانستان هنوز میان تلفظ ē و ī (که گاه به ترتیب یای مجهول و یای معروف نامیده می‌شوند) و همچنین ō و ū (به ترتیب واو مجهول و واو معروف) تمایز وجود دارد. از سویی دیگر، در تاجیکی معیار نیز تمایز در کشیدگی به گونه‌ای دیگر از میان رفته و ī در i و ū در u ادغام شده‌است.[۲۲۳] بنابراین امروزه گویش‌های فارسی افغانستانی از نظر واکه‌ها نزدیک‌ترین گویش‌ها به فارسی نو آغازین هستند. تمایز طول هنوز هم توسط برخی از خوانندگان دقیق شعر به سبک کلاسیک، به ویژه تاجیک‌ها، کاملاً رعایت می‌شود. جدول زیر تفاوت‌های واکه‌ای میان گویش‌های اصلی فارسی را نشان می‌دهد:[۲۲۴][۲۲۵]

فارسی در کل دارای ۲۵ همخوان و لهجهٔ تهرانی آن دارای ۲۳ همخوان است.[۲۲۶][۲۲۷] همخوان‌های لهجه تهرانی فارسی عبارتند از:

دستور زبان فارسی با دستور زبان‌های دیگر زبان‌های هندواروپایی همانندی‌های بسیاری دارد. این زبان در دوره میانه بسیاری از ویژگی‌های دستوری پیچیده خود را، از جمله جنس دستوری، از دست داد و امروزه فارسی نو از اندک زبان‌های هندواروپایی بدون ساختار جنسی به‌شمار می‌رود.[۲۳۲]

اسم‌ها و ضمیرهای فارسی دارای جنس دستوری نیستند؛ گرچه در مواردی جنسیت معمولاً با تغییر کلمه متمایز می‌شود همانند مرغ و خروس. همه اسم‌ها در فارسی با پسوند -ها جمع می‌شوند که پس از اسم می‌آیند و شکل آن را تغییر نمی‌دهند. شکل‌های جمع پس از اعداد یا صفت‌های زیاد یا بسیاری پدیدار نمی‌شوند. -ها زمانی استفاده می‌شود که اسم معرفه باشد و پیش از آن عدد نباشد. در زبان ادبی، برای جمع اسم‌های جاندار از -ان (یا -گان، -یان و -وان) نیز استفاده می‌شود، ولی -ها در زبان گفتاری رایج‌تر است.[۲۳۳] اسم‌هایی که از عربی وام گرفته شده‌اند، معمولاً دارای یک شکل ویژه جمع هستند و با -ات یا به صورت مکسر می‌آیند؛ مثلاً کتاب/کتب. اسم‌های عربی نیز می‌توانند نشانه‌های جمع فارسی را بپذیرند. پرکاربردترین شکل جمع بستگی به خود واژه دارد.[۲۳۴]

ضمیر واژه‌ای است که جانشین اسم می‌شود. ضمایر فارسی دارای شش شخص هستند و به دو دسته گسسته و پیوسته تقسیم می‌شوند.[۲۳۴] فارسی یک زبان ضمیرانداز است و در آن جملات بدون نهاد هم‌معنی دارند و بنابراین استفاده از ضمیرهای شخصی اختیاری است.[۲۳۵]

صفت واژه‌ای است که به اسم افزوده می‌شود تا حالت یا چگونگی آن را بیان کند. اسمی که صفت آن را وصف می‌کند موصوف نام دارد. صفت‌ها در فارسی معمولاً با استفاده از ساختار نقش‌نمای اضافه پس از اسمی که توصیف می‌کنند، می‌آیند؛ گرچه در ساختار اسم مرکب، صفت‌ها مقدم بر اسم می‌آیند؛ همانند خوش‌بخت و سیاه‌چادر. صفت در شمار از موصوف پیروی نمی‌کند و همواره مفرد است.[۲۳۴]

در فارسی برای سنجش یک کس یا چیز با کس یا چیزی دیگر از صفت برتر با پسوند تَر و برای سنجش یک کس یا چیز با همه هم‌نوعان آن از صفت برترین با پسوند تَرین استفاده می‌شود. صفت‌های برتر پس از موصوف و صفت‌های برترین پیش از آن پدیدار می‌شوند. برای صفت‌های برتر واژه از کاربرد دارد.[۲۳۴]

قید واژه‌ایست که چگونگی و روش انجام یافتن یا به انجام رسانیدن فعل را می‌رساند. همچنان که صفت برای بیان حالت یا چگونگی اسم می‌آید و وابسته اسم است، قید نیز چگونگی رویداد فعل را بیان می‌کند و وابسته آن است. بسیاری از صفت‌ها در فارسی برای بیان حالت فعل نیز به کار می‌روند و قید خوانده می‌شوند. قیدها به چهار دسته اصلی حالت، زمان، مکان و مقدار تقسیم می‌شوند.[۲۳۴]

فعل‌های فارسی در مقایسه با بیشتر زبان‌های اروپایی بسیار باقاعده هستند. تقریباً می‌توان همه شکل‌های فعل‌های فارسی را از دو بن ماضی و مضارع ساخت. بی‌قاعدگی اصلی این است که با دانستن یک بن معمولاً نمی‌توان بن دیگر را ساخت و باید آن را از پیش دانست یا در جایی جستجو کرد. فعل‌ها در فارسی به سه شخص مفرد و سه شخص جمع صرف می‌شوند و حدود ده زمان دارند.[۲۳۴] منفی‌سازی فعل با افزودن پیشوند منفی‌ساز نَـ (یا نِـ پیش از «می») به بن فعل انجام می‌شود.[۲۳۳]

هر فعل فارسی که بر شخص و زمان معنی دلالت می‌کند از ترکیب یک بن با یک شناسه ساخته می‌شود. بن فعل جزئی از فعل است که معنی اصلی را دربردارد و در همه صیغه‌ها ثابت است. فارسی دارای دو بن ماضی و مضارع است. بن ماضی از زدودن ـَن از مصدر به دست می‌آید (گفتن ← گفت) و در ساخت فعل‌های گذشته کاربرد دارد. بن مضارع از زدودن بـ آغازین فعل امر آن مصدر به دست می‌آید (بگو ← گو) و از آن معنی زمان‌های حال و آینده بر می‌آید.[۲۳۴]

شناسه جزئی از فعل است که در هر صیغه تغییر می‌کند و مفهوم شخص و شمار فعل از آن بر می‌آید. شناسه‌های فارسی بدین شرحند:[۲۳۴]

فعل‌های فارسی در هر زمان دارای شش شخص هستند. اگر فعل به گوینده مربوط باشد اول شخص، اگر به شنونده مربوط باشد، دوم شخص و اگر به شخص دیگری مربوط باشد سوم شخص است. فعلی که به یک تن نسبت داده می‌شود، فعل مفرد و فعلی که به چند تن نسبت داده می‌شود، فعل جمع به‌شمار می‌رود. بدین ترتیب هر فعل در هر زمان دارای شش شخص است. برای نمونه شش شخص فعل «آمدن» در گذشته به صورت زیر است:[۲۳۴]

فعل‌های فارسی دارای سه زمان دستوری است: گذشته، اکنون و آینده. اکنون، مضارع یا حال همان زمانی است که در حال سخن گفتن هستیم؛ گذشته یا ماضی پیش از زمان سخن بوده و آینده زمان پس از آن است. فعل‌هایی که بر زمان گذشته دلالت می‌کنند پنج نوع هستند: ماضی ساده (نمونه: رفت)، ماضی استمراری (می‌رفت)، ماضی نقلی (رفته‌است)، ماضی بعید (رفته بود)، ماضی التزامی (رفته باشد). همچنین فعل مضارع دارای دو نوع اخباری (می‌روم) و التزامی (بروم) است و فعل آینده نیز همواره همراه با فعل «خواستن» (خواهم رفت) پدیدار می‌شود.[۲۳۴]

جملات فارسی دارای دو بخش نهاد و گزاره هستند. نهاد بخشی از جمله است که دربارهٔ آن سخن می‌گوییم؛ یعنی کاری را انجام می‌دهد یا صفت و حالتی را به آن نسبت می‌دهیم و گزاره خبری است که دربارهٔ نهاد داده می‌شود.[۲۳۷] ترتیب واژگان در جمله در فارسی معیار به صورت نهاد-مفعول-فعل است.[۲۳۸] فعل در فارسی نشانه زمان و نمود دارد و از نظر شخص و شمار با نهاد مطابقت دارد.[۲۳۳]

در فارسی سه نوع جمله اصلی وجود دارد: جمله خبری، جمله پرسشی و جمله امری. ترتیب واژگان در جملات خبری به شکل معمول است و در جملات پرسشی نیز این ترتیب حفظ می‌شود مگر با آهنگ خیزان.[۲۳۳] جمله خبری جمله‌ای است که خبری را بیان می‌کند. در جمله امری فرمانی داده می‌شود و از شنونده می‌خواهیم کاری انجام دهد یا حالتی را بپذیرد.[۲۳۴] در این جملات فعل امری با افزودن بِـ یا بُـ به بن مضارع ساخته می‌شود.[۲۳۳] دیگر نوع جمله در فارسی جمله عاطفی یا تعجبی است که برای بیان شور، هیجان یا افسوس به کار گرفته می‌شود و معمولاً با چه همراه است.[۲۳۴]

فارسی دارای دو نوع جمله پرسشی است: پرسش‌های بله و خیر و پرسش‌های پرسش‌واژه‌دار. پرسش‌های بله و خیر دارای دو نوع هستند؛ یک نوع رسمی که با آوردن جزء پرسشی آیا در آغاز جمله خبری همراه با آهنگ خیزان ساخته می‌شود و یک نوع غیررسمی که جمله خبری با همان ترتیب و فقط با آهنگ خیزان بیان می‌شود. در یک گونهٔ دیگر از پرسش‌های بله و خیر، پرسش‌کننده به صورت هدایت‌شده و با افزودن واژه مگر به جمله خبری با آهنگ خیزان پرسش را می‌سازد و در انتظار پاسخ مخالف آن است. پرسش متناوب گونه‌ای دیگر از پرسش‌های بله و خیر است که با یا نه؟ پایان می‌یابد.[۲۳۳]

پرسش‌واژه‌های فارسی شامل مجموعه‌ای از ضمیرها و صفت‌های پرسشی هستند. ضمیرهای پرسشی شامل کی، چی، کِی، کجا، چرا و چند و صفت‌های پرسشی شامل کدام، یک، چند (تا) و چقدر هستند. این واژه‌های صرف‌نشدنی را می‌توان جای فاعل یا مفعول قرار داد و با خیزان کردن آهنگ جمله، یک پرسش پرسش‌واژه‌دار ساخت.[۲۳۳]

زبان فارسی در زمرهٔ زبان‌های هندواروپایی قرار دارد و بسیاری از واژه‌های فارسی نو از زبان نیاهندواروپایی ریشه گرفته‌اند. زبان فارسی برای ساختن واژه‌های جدید از ریشهٔ کلمات، به صورت گسترده، از روش‌های واژه‌سازی، به ویژه وندافزایی و ترکیب، استفاده می‌کند. همچنین، زبان فارسی ارتباط قابل توجهی با زبان‌های دیگر داشته که باعث ورود وام‌واژگان بسیاری به این زبان شده‌است.[۲۳۹]

فارسی در واژه‌سازی و روش‌هایی که می‌توان با آن از ترکیب وندها، ریشه‌ها، اسم‌ها و صفت‌ها واژه ساخت، بسیار قدرتمند است. ادعا[۲۴۰][۲۴۱][۲۴۲] و اثبات شده[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] که زبان فارسی با داشتن داشتن وندهای بسیار (بیش از صد) برای ساخت واژگان تازه و توانایی ساخت پسوندها و پیشوندهای خاص از اسم‌ها یک زبان پیوندی است، زیرا این زبان غالباً از اشتقاق‌های هم‌چسبی برای واژه‌سازی از اسم‌ها، صفت‌ها و ریشه‌های فعلی استفاده می‌کند. نوواژگان نیز در فارسی همانند آلمانی و سانسکریت (و به دنبال آن بیشتر زبان‌های هندی) به‌طور گسترده با ترکیب ساخته می‌شوند که در آن دو واژه موجود با هم ترکیب می‌شوند و یک واژه جدید ساخته می‌شود. استاد محمود حسابی نشان داده‌است که زبان فارسی می‌تواند بیش از ۲۲۶ میلیون واژه بسازد.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵][۲۴۶]

مهم‌ترین ابزارهایی که زبان‌ها برای واژه‌سازی در اختیار دارند اشتقاق و ترکیب است. برخی زبان‌ها از این هر دو روش سود می‌جویند و برخی تنها یکی از آن‌ها را به کار می‌برند. فارسی از جمله زبان‌هایی است که از هر دو روش سود می‌جوید. منظور از اشتقاق استفاده از پسوندها و پیشوندها در ساختن کلمات جدید است. فارسی از دید ترکیبی زبانی توانا است و بیش از پنجاه پسوند در اختیار دارد که برخی از آن‌ها را در واژه‌های زیر می‌بینیم: آهنگر، شامگاه، کوشش، آتشدان، تاکستان، نمناک، دانا، دانشمند، دربان، ماهواره، شنزار، کوهسار، دانشکده، فروشنده، هنری، هنرور، ساختمان، پروردگار، زرین، و غیره.[۲۴۷]

واژگان فارسی از نظر ساختمان به چهار دسته ساده (فقط یک تکواژ؛ همانند دیوار)، مشتق (یک تکواژ آزاد و یک یا چند وند؛ همانند هنرمند)، مرکب (دو یا چند تکواژ آزاد؛ همانند چهارراه) و مشتق‌مرکب (دو یا چند تکواژ آزاد و یک یا چند وند؛ همانند آتش‌نشانی) تقسیم می‌شوند.[۲۴۸]

فارسی بیشتر از زبان‌های عربی، ترکی، فرانسوی و اخیراً انگلیسی وام‌واژه پذیرفته‌است. در برابر زبان‌هایی همچون عربی،[۲۴۹] ارمنی،[۲۵۰] و گرجی،[۲۵۱] و همچنین خانواده زبان‌های هندوایرانی و ترکی از فارسی واژگان بسیاری پذیرفته‌اند. وام‌واژگان فارسی در انگلیسی و دیگر زبان‌های اروپایی نیز یافت می‌شوند.[۲۵۲]

در حالی که تأثیر واژگانی پارسی میانه بر عربی[۲۵۳] و سایر زبان‌های بین‌النهرین یافت می‌شود[۲۵۴] فارسی نو دارای مقدار زیادی از وام‌واژگان عربی است[۴۱][۲۵۵][۲۵۶] که فارسی‌سازی شده[۲۵۷] و گاه معنی و کاربرد متفاوتی با واژه اصلی عربی خویش دارند. وام‌واژگان عربی موجود در فارسی بیشتر مربوط به اصطلاحات اسلامی می‌شوند. به‌طور کلی واژگان عربی که در سایر زبان‌های ایرانی، ترکی و هندی یافت می‌شوند به‌طور غیرمستقیم و از راه فارسی به این زبان‌ها وارد شده‌اند.[۲۵۸] پژوهش‌ها و بررسی‌ها نشان می‌دهد که درصد واژه‌های عربی که در آثار شاعران اولیه زبان فارسی به‌کار رفته در حدود ۱۰ درصد از واژگان آن‌ها است،[۲۵۹] برای نمونه سروده‌های رودکی دارای حدود هشت تا نه درصد واژه عربی است.[۲۵۹] درصد واژه‌های عربی در شاهنامه فردوسی حدود دو درصد محاسبه شده‌است.[۲۵۹] درصد وام‌واژه‌های عربی در فارسی، امروزه بسته به حوزه و گونهٔ متن تفاوت‌هایی دارد. میانگین درصد کاربرد واژه‌های عربی در فارسی امروزی گفتاری و نوشتاری را حدود ۱۴ درصد برآورد کرده‌اند.[۲۶۰] این درصد در نوشته‌های سیاسی و ادبی میان ۲۴ تا ۴۰ درصد قرار دارد.[۲۶۰]

زبان‌های مغولی و ترکی دیگر منبع وام‌واژگان فارسی هستند.[۲۶۱] شمار این واژگان در مقایسه با عربی ناچیز است و بیشتر به عناوین نظامی، سیاسی و عشایری محدود می‌شود.[۲۶۲] نخستین تأثیر ترکی بر فارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش سامانیان روی داد. پس از آن، در زمان فرمان‌روایی غزنویان، سلجوقیان و پس از حملهٔ مغول، شمار بیشتری وام‌واژهٔ از ترکی به فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه‌یابی واژه‌های ترکی به فارسی در زمان فرمان‌روایی صفویان و قاجاریان بود.[۲۶۳]

پارسی سَره آن گونه از زبان فارسی است که تهی از واژه‌های بیگانه یا دارای کمینه‌ای از آن‌ها باشد. زبان فارسی کنونی بازماندهٔ زبانی کهن است که در درازای پیشینه‌اش واژه‌های بسیاری به آن اندر شده یا از آن رخت بربسته‌اند؛ از این روی بخش بزرگی از دستور زبان فارسی کنونی و واژگان آن، ریشه در زبان‌های پارسی میانه و پارسی باستان دارد.[۲۶۴][۲۶۵]

سره‌گرایان مدعی هستند، سره‌سازی با گوناگونی زبانی در جهان مشکلی ندارد و این که در سره‌گرایی کوشیده می‌شود تا از به‌کارگیری واژگان دیگر زبان‌ها پرهیز شود، به معنای دشمنی با ملت‌های دیگر و زبانشان نیست، زیرا هر زبانی در جای خود بسیار ارزشمند است و گویش‌وران این زبان‌ها نیز باید بر توان‌مندسازی زبان خود و زدودن آسیب‌هایی که به آن زبان رسیده‌است، کوشا باشند.[۲۶۶]

زبان‌های هندواروپایی دارای حدود ۱۵۰۰ ریشه و در حدود ۲۵۰ پیشوند و در حدود ۶۰۰ پسوند هستند که با اضافه کردن پیشوندها به اصل ریشه می‌توان تعداد ۳۷۵٬۰۰۰ واژه را ساخت. هر کدام از واژه‌هایی که به این ترتیب به دست آمده‌است را می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد. هرگاه ۳۷۵٬۰۰۰ واژه‌ای را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده‌است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد ۲۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ واژه به دست می‌آید. اگر همه ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هندواروپایی بخواهیم به‌شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را دانست و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت. اساس توانایی زبان‌های هندواروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی است. زبان فارسی یکی از زبان‌های هندواروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یک روالی پیدا شده‌است. توانایی که در هر زبان هندواروپایی مانند زبان یونانی و زبان لاتین و زبان آلمانی و زبان فرانسوی و زبان انگلیسی وجود دارد، در زبان فارسی هم وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده‌است و برای زبان فارسی به کار بردن آن‌ها بسیار ساده است. این تعداد واژه‌ها به روش اشتقاقی به وجود می‌آید و اگر روش ترکیبی و نشانه‌های اختصاری را هم اضافه کنیم واژگان بسیار بیش تری خواهیم داشت. این‌ها غیر از وندهای منسوخ و مهجور پارسی باستان است.[۲۶۷][۲۶۸]

بیشتر متون فارسی نوین ایران و افغانستان به خط عربی نوشته می‌شود. فارسی تاجیکستان تحت تأثیر روسی به الفبای سیریلیک نوشته می‌شود.[۲۶۹][۲۷۰] چندین شیوه لاتین‌نویسی نیز برای نوشتن فارسی به الفبای لاتین وجود دارند. کهن‌ترین نوشتهٔ به‌دست‌آمده از زبان فارسی امروزی به خط عبری کتابت شده‌است. نمونه‌های بسیار کهن دیگری هم از نوشته‌های متعلق به یهودیان فارسی‌زبان به دست آمده‌است که دارای مختصات گویشی خاص خود است.[۲۷۱]

فارسی نوین در ایران و افغانستان به الفبای فارسی نوشته می‌شود که یک گونه اصلاح‌شده از الفبای عربی و دارای چند حرف اضافی است. حدود ۲۰۰ سال پس از حمله اعراب به ایران که در ایران بدان دو قرن سکوت می‌گویند، خط عربی جایگزین خط‌های پیشین فارسی شد. پیش از آن از خط پهلوی برای نوشتن پارسی میانه و از خط اوستایی (دین دبیره) برای نوشتن متون مذهبی، به‌ویژه برای اوستایی، استفاده می‌شد.[۲۷۲]

الفبای فارسی دارای ۳۲ حرف (۳۳ با در نظر گرفتن همزه[۲۷۳]) است. برخی از واج‌های فارسی دارای دو یا چند حرف در نوشتار هستند؛ برای نمونه برای واج /ز/ چهار حرف ز، ذ، ض و ظ، برای واج /س/ سه حرف س، ص و ث، برای واج /ت/ دو حرف ت و ط و همچنین برای واج /ه/ دو حرف ه و ح وجود دارد. از سویی دیگر برای واکه‌های کوتاه در فارسی هیچ حرفی وجود ندارد و ناگزیر از حرکت‌ها برای نشان دادن آن‌ها استفاده می‌شود که این‌ها یادگیری فارسی را بیش از پیش دشوار می‌کنند.[۲۷۴] حروف الفبای فارسی به شرح زیر می‌باشند:

ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

الفبای تاجیکی در اواخر دهه ۱۹۳۰ برای نوشتار فارسی تاجیکی در جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان ابداع شد و جای الفبای لاتین را که از انقلاب اکتبر در این منطقه رایج بود را گرفت. از سال ۱۹۳۹، چاپ نوشته‌ها به الفبای عربی در این کشور ممنوع شد.[۲۷۵] این الفبا در سال ۱۹۹۸ بازنگری شد و تعدادی از حروف از آن پاک شدند.[۲۷۶]

در سال‌های گذشته به دلایل فراوانی شیوه و ساختار خط لاتین، استفاده از آن برای زبان فارسی پیشنهاد شده‌است. اولین بیان‌کنندهٔ این ایده میرزا فتحعلی آخوندزاده بود که در صدر مشروطیت رساله‌ای نیز در این راستا نوشت، اما مورد استقبال قرار نگرفت.[۲۷۷] لاتین‌نویسی فارسی دارای چندین گونه رسمی و غیررسمی است. در گونه‌های رسمی که بیشتر در فرهنگنامه‌ها، دانشنامه‌ها و نرم‌افزارهایِ ترانویسی کاربرد دارند، با ابداع نویسه‌های نوآورانه، برای هر آوا تنها یک نویسه وجود داشته و دوگانگی و ابهام از بین می‌رود.[۲۷۸] گونهٔ دیگری از لاتین‌نویسی که به فینگلیش معروف است، به صورت غیررسمی در برنامه‌های چت، شبکه‌های اجتماعی و پیامک‌ها کاربرد دارد که معیار نیست و قوانین آن در میان افراد و حتی رسانه‌های مختلف متفاوت است.[۲۷۹] پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه گونه‌ای از الفبای لاتین در حدود دو دهه در تاجیکستان رایج بود که الفبای سیریلیک کنونی جایگزین آن شد.[۲۷۶]

گویش‌شناسان برای زبان فارسی گویش‌های پرشماری را برشمرده‌اند که بیشتر از نظر الگوهای دستور زبان، واژگان و تلفظ با یکدیگر متفاوت هستند. تلفظ‌های ویژه در گویش‌ها را به عنوان لهجهٔ منطقه‌ای دسته‌بندی می‌کند. گویش‌های فارسی از نظر جغرافیایی به سه دسته بزرگ غربی (رایج در ایران و کشورهای عربی پیرامون خلیج فارس)، شرقی (رایج در افغانستان و پاکستان) و فرارودی (رایج در تاجیکستان و ازبکستان) تقسیم می‌شوند.[۲۸۰]

گویش‌های تاتی رایج در جمهوری آذربایجان و داغستان نیز دیگر گروه گویشی فارسی هستند.[۲۷] گروه‌های قومی و مذهبی نیز دارای گویش‌های ویژه خود هستند که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به گویش‌های جودی مربوط به یهودیان ایران، گویش بخاری مربوط به یهودیان بخارایی و گویش هزارگی مربوط به هزاره‌ها اشاره کرد.

فارسی غربی یا ایرانی یکی از گونه‌های زبان فارسی و پرگویشورترین آن‌هاست. این زبان، زبان رسمی ایران است و توسط اقلیت‌های بزرگی در عراق و کشورهای عربی خلیج فارس، به ویژه بحرین، گفتگو می‌شود.[۲۸۱] فارسی ایران نسبت به فارسی افغانستان میزان بیشتری وام‌واژه فرانسوی دارد. با این حال واژه‌های فرانسوی‌ای مانند «فاکولته» هستند که پس از وارد شدن به فارسی، در فارسی افغانستان باقی‌مانده‌اند اما در فارسی ایران عمدتاً فراموش شده و جای خود را به معادل اصیل‌تر، در این مورد «دانشکده» داده‌اند. برخی فقط در فارسی افغانستان وجود دارند مانند «لیسه»، «شارژ دافیر» به ترتیب به معنی «دبیرستان» و «کاردار» در فارسی ایران.

فارسی معیار در ایران بر پایه لهجه تهرانی بنا شده‌است.[۲۸۲] با گسترش سواد و پدید آمدن وسایل ارتباط جمعی و همگانی شدن آموزش و گسترش شهرنشینی در ایران و تأثیرگذاری شهر تهران و طبقه تحصیل‌کرده آن، فارسی معیار ایران، با دگرگونی‌هایی که عوامل مذکور در آن پدیدآوردند، به صورت زبان معیار امروزی درآمد.[۲۸۳] لهجه‌های اصفهانی، مشهدی، شیرازی و آبادانی از شناخته‌شده‌ترین لهجه‌های فارسی ایرانی هستند. فارسی بحرینی، کویتی و کربلایی (عراقی) نیز از گونه‌های فارسی غربی رایج در خارج از ایران هستند.

فارسی شرقی، فارسی افغانستان یا رسماً دری، در افغانستان رایج است. فارسی رایج‌ترین زبان در افغانستان و زبان مادری بیش از ۱۶ میلیون نفر (۴۸–۵۲٪) از مردم این کشور است.[۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹][۲۸۴] به دلیل اینکه فارسی زبان میانجی افغانستان نیز به‌شمار می‌رود، در کل بیش از ۲۰ میلیون نفر یا ۸۰٪ از باشندگان این کشور بدان تسلط دارند.[۲۸۵] تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ایماق‌ها گویشوران بومی فارسی در افغانستان هستند.[۱۲۱] این زبان در کنار پشتو یکی از دو زبان رسمی کشور است.

فارسی معیار افغانستان بر پایه لهجه کابلی بنا شده‌است. گویش‌های فارسی شرقی از نظر گلاتولوگ به سه دسته بزرگ دری، آیماقی و هزارگی تقسیم می‌شوند. گویش دهواری که در پاکستان رایج است و همچنین گویش منقرض‌شده پهلوانی نیز از گویش‌های فارسی شرقی هستند.[۲۸۶] لهجه‌های هراتی، قندهاری، پنجشیری و بلخی از معروف‌ترین لهجه‌های فارسی افغانستان هستند.

فارسی فرارودی یا تاجیکی در آسیای میانه، به ویژه در کشورهای تاجیکستان و ازبکستان گفتگو می‌شود. وام‌واژه‌هایی از زبان‌های روسی و ازبکی وارد فارسی تاجیکی شده‌است[۲۸۷] و افزون بر این در مواردی تاجیکان برای برخی معنی‌ها و مفهوم‌ها، واژگانی را به کار می‌برند که در ایران بسامد کمتری برای آن مفهوم دارند. برای نمونه در فارسی تاجیکی به «خفاش»، «کورشب پرک»؛ به «فوتبالیست»، «فوتبالباز»؛ به «چای سبز»، «چای کبود»؛ به «بالگرد»، «چرخبال»؛ به «فرودگاه»، «خیزگَه» (محل برخاستن هواپیما) و به «کتری»، «چایجوش» می‌گویند. با این همه، فارسی تاجیکی به سادگی برای ایرانیان و افغانستانی‌ها قابل درک است.

فارسی معیار تاجیکستان در سده نوزدهم میلادی برپایه گویش ناحیه سمرقند و بخارا که مرکز تاریخی بی چون و چرای فارسی‌زبانان آن دیار بود، پدید آمد. دوشنبه، پایتخت کنونی تاجیکستان، در آن زمان یک روستای کوچک با چند صد نفر جمعیت بود که به هیچ روی در مقایسه با آن دو شهر از پیشینه فرهنگی خاصی برخوردار نبود. لهجه‌های بخاری و سمرقندی به گویش شمالی فارسی تاجیکی تعلق دارند و از طرف دیگر، لهجه دوشنبه‌ای جزو گویش جنوبی این زبان است و بنابراین گویش‌های رایج در منطقه‌ای که پایتخت واقع شده‌است، با فارسی تاجیکی معیار منطبق نیست. برای نمونه، گویش‌های شمالی، و همچنین تاجیکی معیار، واج /ɵ/ دارند، ولی این واج اصلاً در لهجه‌های صحبت شده در منطقه دوشنبه وجود ندارد.[۲۸۸]

ادبیات فارسی شامل آثار گفتاری و نوشتاری به فارسی و یکی از کهن‌ترین ادبیات‌های جهان است.[۲۸۹][۲۹۰][۲۹۱] سن این ادبیات به دو و نیم هزاره می‌رسد. سرچشمه‌های آن در ایران بزرگ، شامل ایران، عراق، افغانستان، قفقاز، ترکیه و مناطقی از آسیای میانه (همچون تاجیکستان و ازبکستان) و جنوب آسیا قرار دارند که فارسی زبان بومی یا رسمی آن‌ها بوده‌است. برای نمونه، مولوی، یکی از محبوب‌ترین شاعران فارسی، در بلخ (در افغانستان امروزی)][۲۹۲] یا وخش (در تاجیکستان امروزی)[۲۹۳] زاده شد و در قونیه (در ترکیه امروزی) در گذشت.[۲۹۴] غزنویان مناطق بزرگی را در مرکز و جنوب آسیا فتح کردند و فارسی را به عنوان زبان درباری خود برگزیدند؛[۲۹۵] بنابراین ادبیات فارسی افزون بر ایران، متعلق به بین‌النهرین، جمهوری آذربایجان، و قفقاز، ترکیه، پاکستان، بنگلادش، هند، تاجیکستان و دیگر بخش‌های آسیای میانه است.

ادبیات فارسی به عنوان یکی از ادبیات بزرگ بشریت توصیف شده‌است[۲۹۶] و گوته از آن به عنوان یکی از چهار رکن اصلی ادبیات جهان یاد می‌کند.[۲۹۷] ریشه ادبیات فارسی در آثار برجای مانده از پارسی میانه و باستان است که قدمت دومی به ۵۲۲ سال پیش از میلاد مسیح و سنگ‌نبشته بیستون بازمی‌گردد.[۲۹۸] بخش عمده ادبیات فارسی از دوران پس از حمله اعراب به ایران به جا مانده‌است. پس از قدرت‌گیری عباسیان (۷۵۰ م)، ایرانیان به کاتبان و دیوان‌سالاران خلافت تبدیل شدند و به نویسندگی و شاعری نیز روی آوردند. ادبیات فارسی نو به دلایل سیاسی در خراسان و فرارود پدیدار و شکوفا شد، چرا که نخستین دودمان‌های پسااسلامی همانند طاهریان و سامانیان در این مناطق مستقر بودند.[۲۹۹]

شاعران فارسی همانند فردوسی، سعدی، حافظ، عطار، نظامی،[۳۰۰] مولوی،[۳۰۱] و خیام در جهان شناخته شده و بر ادبیات بسیاری از کشورها تأثیر گذاشته‌اند. در میان چهره‌های شناخته‌شده ادبیات معاصر فارسی می‌توان به صادق هدایت، محمدعلی جمال‌زاده، هوشنگ گلشیری و جلال آل احمد در ادبیات داستانی و شهریار، نیمایوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری در شعر اشاره کرد.

شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. شعر فارسی به صورت کنونی قدمتی بیش از ۱۱۰۰ سال دارد. این گونه شعر کاملاً موزون بوده و وزن آن بر پایهٔ ساختاری است که عروض (وزن شعر فارسی) نام دارد.[۳۰۲] در شعر فارسی به‌طور سنتی سه سبک اصلی ادبی خراسانی، عراقی و هندی وجود دارد. سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان، دستور زبان و نیز محتوا و درونمایه‌های شعری دوره‌های خاص تاریخی گفته می‌شود که در شعر شاعران همان دوره نمود پیدا کرده و آن را از شیوه شاعری پیشینیان و آیندگان متمایز می‌سازد.[۳۰۳]

نثر فارسی به چهار دسته مرسل (ساده)، مسجع (آهنگین)، مصنوع (متکلف) و محاوره‌ای (گفتاری) تقسیم می‌شود.[۳۰۴] چهارمقاله اثر نظامی عروضی سمرقندی و جوامع الحکایات و لوامع الروایات اثر محمد عوفی از پرآوازه‌ترین نثرهای فارسی هستند.[۳۰۵][۳۰۶] قابوس‌نامه اثر عنصرالمعالی کیکاووس زیاری، سیاست‌نامه اثر خواجه نظام‌الملک طوسی و کلیله و دمنه اثر نصرالله منشی نیز از دیگر نثرهای شناخته‌شده فارسی هستند.

زبان فارسی با اینکه یکی از پایه‌های اصلی هویت ایرانی است و به عنوان زبان ملی و رسمی ایران شناخته شده‌است، ولی هویتی بسیار فراتر از فلات ایران دارد.[۳۰۷][۳۰۸] فارسی از حدود سال ۱۰۰۰ میلادی تا ۱۸۰۰، زبان میانجی بخش بزرگی از غرب، مرکز و جنوب آسیا بود.[۳۰۹]

در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان‌شناسان اروپایی در برلین، زبان‌های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان‌های کلاسیک جهان برگزیده شدند.[۳۱۰] بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به‌شمار می‌آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزارهٔ عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.[۳۱۱][۳۱۲] فارسی از نظر شمار و تنوع ضرب‌المثل‌ها در میان سه زبان نخست جهان است.[۳۱۳] دامنهٔ واژگان و تنوع واژه‌ها در فارسی هم‌چنین بسیار بزرگ و پرمایه‌است و یکی از غنی‌ترین زبان‌های جهان از نظر واژه‌ها و دایرهٔ واژگان به‌شمار می‌آید. در کمتر زبانی فرهنگ واژگانی چون دهخدا (در ۱۸ جلد) یا فرهنگ معین (در ۶ جلد) دیده می‌شود.[۳۱۴]

فارسی پس از عربی، زبان دوم جهان اسلام است[۳۱۵][۳۱۶][۳۱۷] و امروزه هم گروندگان به اسلام در چین و دیگر نقاط آسیا فارسی را به‌عنوان زبان دوم متن‌های اسلامی پس از عربی می‌آموزند.[۸۲] فارسی هم‌چنین جزو چند زبانی است که در بسیاری از دانشگاه‌های اصلی جهان به‌عنوان رشتهٔ تحصیلی در مقطع کارشناسی و بالاتر ارائه می‌شود و بسیاری از دانشگاه‌ها نشریه‌هایی به فارسی یا دربارهٔ آن دارند. آموزش فارسی در ۳۴۰ دانشگاه جهان انجام می‌پذیرد.[۳۱۸]

امروزه بجز صدها شبکه رادیویی و تلویزیونی داخلی کشورهای فارسی‌زبان، بسیاری از رسانه‌های بزرگ جهان هم‌چون بی‌بی‌سی، صدای آمریکا، یورونیوز، دویچه‌وله (صدای آلمان)، رادیو فرانسه، نشنال جیوگرفیک، صدای روسیه، رادیو اسرائیل، رادیو بین‌المللی چین، العربیه و غیره به زبان فارسی برنامه دارند[۳۱۹] و ده‌ها کانال ماهواره‌ای و اینترنتی به پخش برنامه به زبان فارسی مشغولند.

فارسی در ایران،[۱۱] افغانستان (به عنوان دری)،[۱۲] تاجیکستان (به عنوان تاجیکی)[۱۳] و در جمهوری داغستان در فدراسیون روسیه (به عنوان تاتی)[۱۴] از وضعیت رسمی برخوردار است. تلاش‌هایی برای ثبت فارسی به عنوان هفتمین زبان رسمی سازمان ملل متحد انجام شده‌است.[۳۲۰][۳۲۱]
زبان فارسی برمبنای معیارهای بلاغت و وجه پرسشی نیز نهمین زبان کامل در جهان است.[۳۲۲]

فارسی بر زبان‌های بسیاری، به ویژه دیگر زبان‌های هندواروپایی همانند ارمنی،[۳۲۳] اردو، بنگالی و تا حد کمتری هندی؛[۳۲۴] زبان‌های ترکی همانند ترکی عثمانی، جغتایی، تاتاری، ترکی استانبولی،[۳۲۵] ترکمنی، آذربایجانی،[۳۲۶] ازبکی، قرقیزی، قزاقی و قره‌چای-بالکاری؛[۳۲۷] زبان‌های قفقاز همانند گرجی[۳۲۸] و تا حد کمتری آواری و لزگی؛[۳۲۹] زبان‌های آفروآسیایی همانند آرامی نو، عبری و عربی، به ویژه عربی بحرانی، خلیجی و عراقی؛[۳۳۰][۳۳۱] زبان‌های دراویدی همانند تامیلی، تلوگو و براهویی و همچنین زبان‌های آسترونزیایی همانند اندونزیایی و مالایی تأثیر گذاشته‌است. فارسی از راه ترکی عثمانی تأثیر واژگانی چشمگیری بر زبان‌های شرق اروپا همچون آلبانیایی، صربی، کرواتی، بلغاری و به ویژه بوسنیایی گذاشته‌است. حضور پررنگ وام‌واژگان فارسی را حتی تا زبان سواحلی در کنیا و تانزانیا نیز می‌توان یافت.[۳۳۲] شمار وام‌واژه‌های فارسی در زبان انگلیسی ۸۱۱ واژه‌است.[۳۳۳]

نام بسیاری از شهرها و کشورهای جهان دارای ریشه فارسی است. در میان کشورها نام‌های بین‌المللی ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، پاکستان، ارمنستان،[۳۳۴] عراق،[۳۳۵] جمهوری آذربایجان،[۳۳۶] گرجستان،[۳۳۷][۳۳۸] هند،[۳۳۹] چین[۳۴۰] و کرواسی[۳۴۱] دارای ریشه فارسی است. نام کشور تانزانیا نیز از ترکیب «تانگانیکا» و «زنگبار» می‌آید که دومی واژه‌ای فارسی و به معنی «ساحل سیاهان» (زنگ + بار) است.[۳۴۲][۳۴۳] نام جمهوری‌های تاتارستان، داغستان و باشقیرستان در روسیه نیز دارای ریشه فارسی است. پسوند فارسی -آباد در نام بسیاری از شهرهای جهان از جمله اسلام‌آباد (پایتخت پاکستان)، عشق‌آباد (پایتخت ترکمنستان)، حیدرآباد (هند)، خرم‌آباد (ایران)، جلال‌آباد (افغانستان)، اگرآباد (بنگلادش) و فیض‌آباد (ترینیداد و توباگو) یافت می‌شود. واژه فارسی بندر نیز در نام شهرهای بسیاری در سراسر جهان از جمله بندر عباس (ایران)، بندر سری بگاوان (پایتخت برونئی)، بندر لامپونگ (اندونزی)، بندر سری پوترا (مالزی) و باند (ناحیه‌ای در شانگهای، چین) یافت می‌شود. در خارج از جغرافیای فارسی‌زبانان نام شهرهای بسیاری از جمله بغداد (پایتخت عراق)،[۳۴۴] باکو (پایتخت جمهوری آذربایجان)،[۳۴۵] سارایوو (پایتخت بوسنی و هرزگووین)،[۳۴۶] موگادیشو (پایتخت سومالی)،[۳۴۷] آستانه (نام پیشین پایتخت قزاقستان)،[۳۴۸] قیروان (تونس)،[۳۴۹] دربند (روسیه)،[۳۵۰] نووی پازار (صربستان)، پازارجیک (بلغارستان) و باغچه‌سرای (اوکراین) دارای ریشه فارسی است.


Turkic-Iranian contact areas: historical and linguistic aspectsDownloads-icon


“ҲАЙАТИ МИЛЛӢ, ДОНИСТАНИ ЗАБОНҲО ВА ШАҲРВАНДИИ АҲОЛИИ ҶУМҲУРИИ ТОҶИКИСТОН ҶИЛДИ III”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“TAJIK LANGUAGE: FARSI OR NOT FARSI?”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Government of Pakistan: Population by Mother Tongue”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


“Do the Talysh and Tat Languages Have a Future in Azerbaijan?”Downloads-icon


“Iran-born)Community Information Summary)”Downloads-icon


the originalDownloads-icon


«بررسی سیر زبان و ادبیات فارسی در بالکان از گذشته تا کنون»Downloads-icon


“Les Mongols et la Papauté. Documents nouveaux édités, traduits et commentés par M. Paul Pelliot”Downloads-icon


بایگانی‌شدهDownloads-icon


«تحلیل جایگاه زبان فارسی در زبان و ادبیات سواحیلی»Downloads-icon


«بررسی ساختار هجایی زبان فارسی و حذف انسدادی‌های تیغه‌ای در چارچوب نظریهٔ CVX»Downloads-icon


«مقایسهٔ همخوان‌های سایشی و انسدادی در خوشه با توالی آنها در مرز ترکیب بر اساس محل تولید و اندام‌های تولید فعال»Downloads-icon


«بررسی چگونگی نمود جنسیت در زبان فارسی»Downloads-icon


«بررسی ارتباط ساخت‌های اشتقاقی و رده‌شناسی زبانی در پدیده دوزبانگی»Downloads-icon


«واژه‌شکن فارسی»Downloads-icon


«املا و نظام نوشتاری زبان فارسی»Downloads-icon


“Persian (Farsi)”Downloads-icon


«زبان معیار چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟»Downloads-icon


Andreas Tietze, Persian loanwords in Anatolian Turkish, Oriens, 20 (1967) pp- 125–168.Downloads-icon


A concise Pahlavi dictionaryDownloads-icon


بایگانی‌شدهDownloads-icon

ايران يک کشور باستاني و با فرهنگ است، اين مسأله را همه جهانيان قبول دارند، چرا خودمان قبول نداشته باشيم، قدر اين فرهنگ ارزشمند را دانسته و زبان و ادبيات پارسي را پاس بداريد، زيرا تمام هويت ايرانيان وابسته به زبان پارسي است و اگر خداي ناکرده اين زبان خدشه دار شود، بناي هويت، استقلال و وحدت ارضي ايرانيان به خطر مي افتد.

جلال خالقی مطلق

حماسه تاریخی، عاشقانه و آموزنده ویس و رامین به دوره شاهنشاهی و امپراتوری پارتیان در قرن اول پس از میلاد باز میگردد. شاعر برجسته گرگانی از این مضمون برای سروده های خویش بهره گرفته است ولی در تاریخ آن اشتباهی نموده است و آن را به دوره پس از اشکانیان یعنی ساسانیان متصل نموده است. البته بدون شک منابع تاریخی در روزگار وی به آشکاری امروز نبوده است.از این روی به این ماجرا حماسه ای تاریخی گفته می شود که در زمانهایی که دو عاشق بیگانه به نام رومئو و ژولیت وجود نداشته اند ایرانیان در تمام زمینه های جهان منجمله عشق و دوست داشتن بر دیگران برتری داشته اند ولی هیچ تاریخ نگار یا فیلمسازی از جریانات پرافختار ایرانی ( به جهت سرکوب شخصیت ما ) سود نبرده است و با صرف هزاران تبلیغ و هزینه های کلان برای معرفی شخصیت های غربی و فرهنگ خودشان در جهان کوشش کرده اند. آنان که تاریخ کشورشان به هزار سال هم نمی رسد. حماسه ای که گرگانی از این دو عاشق ایرانی مکتوب کرده است نمادی از آموزه های عاشقانه ایرانی و آداب و سنت کشورمان است . چارچوب این جریان از خصومت دو خاندان بزرگ پارتی یکی از شرق و دیگری از غرب است. به جای پادشاهان کوی اوستا و فرمانروایان کیانی شاهنامه فردوسی بزرگ یکی از طرفین درگیر خاندان قران یا همان خاندان اشرافی کارن در غرب ایران بوده است. طرف مقابل موبد منیکان پادشاه مرو بوده که تا چند سال اخیر جزوی از خاک ایران بود و متاسفانه در دوره قاجار از خراسان بزرگ جدا شد. ماجرا از آنجا آغاز می شود که پادشاه میانسال مرو به شهرو ملکه زیبایی و پری چهره “ماه آباد” یا همان مهاباد امروزی که سرزمین کردستان آریایی مادی ایران است ابراز علاقه می نماید. شهرو به پادشاه مرو توضیح می دهد که متاهل و دارای یک فرزند پسر به نام “ویرو” می باشد. اما ناگزیر می شود به دلیل داشتن روابط دوستانه با خاندان بزرگ و قدرتمند در شمال شرقی ایران قول بدهد که اگر روزی صاحب دختری شد او را به همسری پادشاه مرو در بیاورد. شهرو از این رو با این امر موافقت کرد زیرا هرگز نمی اندیشید که فرزند دیگری بدنیا بیاورد. اما از قضای روزگار چنین نشد و وی صاحب دختری شد.پس شهرو ملکه زیبای ایرانی نام دخترک را ویس گذاشت. ولی بلافاصله ویس را به دایه ای سپرده تا او را به خوزان ببرند و با کودک دیگری که تحت آموزش بزرگان کشوری بود دوره های علمی و مهم آن روزگار را ببیند. کودک دوم کسی نبود جز رامین برادر پادشاه مرو. هنگامی که این دو کودک بهترین دوران کودکی و جوانی را در کنار یکدیگر می گذارنند رامین به مرو فراخوانده می شود و ویس نیز به زادگاه خود در همدان. شهرو مادر ویس بدلیل آنکه دختر زیبای خود را ( ویس ) در پی قولی که در گذشته ها داده بود به عقد پادشاه پای به سن گذاشته مرو در نیاورد بهانه ازدواج با غیر خودی را مطرح نمود و می گوید که ویس با افراد غریبه ازدواج نمی کند. به همین روی بنای مراسم بزرگی را گذاشتند تا از پیگری های پادشاه مرو رهایی پیدا کنند. در روز مراسم “زرد” برادر ناتنی پادشاه مرو برای تذکر درباره قول شهبانو شهرو وارد کاخ شاهنشاهی می شود ولی ویس که هرگز تمایل به چنین ازدواجی نداشت از درخواست پادشاه مرو و نماینده اش “زرد” امتناع میکند. خبر نیز به گوش پادشاه مرو رسید و وی از این پیمان شکنی خشمگین شد. به همین روی به شاهان گرگان، داغستان، خوارزم، سغد، سند، هند، تبت و چین نامه نوشت و درخواست سپاهیان نظامی نمود تا با شهبانو مهابادی وارد نبرد شود . پس از خبر دار شدن شهرو شهبانوی ایرانی از این ماجرا وی نیز از شاهان آذربایجان – ری – گیلان – خوزستان یا سوزیانا – استخر و اسپهان یا اصفهان که همگی در غرب ایران بودند درخواست کمک نمود . پس از چندی هر دو لشگر در دشت نهاوند رویاروی یکدیگر قرار گرفتند. نبرد آغاز شد و پدر ویس ( همسر شهرو ) در این جنگ کشته شد. در فاصله نبرد رامین نیز در کنار سپاهیان شرق ایران قرار داشت و ویس نیز در سپاهاین غرب ایران شرکت نموده بود . در زمانی کوتاه آن دو چشم شان به یکدیگر افتاد و سالهای کودکی همچون پرده ای از دیدگانشان با زیبایی و خاطره گذشته عبور کرد. گویی گمشده سالهای خویش را یافته بودند. آری نقطه آغازین عشق ورجاوند ویس و رامین در دشت نهاوند رقم خورد. رامین پس از این دیدار به این اندیشه افتاد که برادر خویش ( پادشاه مرو ) را از فکر ازدواج با ویس منصرف کند ولی پادشاه مرو از قبول این درخواست امتناع نمود. پس از نبردی سخت پادشاه مرو با شهرو رو در رو می گردد و وی را از عذاب سخت پیمان شکنی در نزد اهورامزدا آگاه می نماید. شهرو در نهایت به درخواست پادشاه مرو تن داد و دروازه شهر را به روی پادشاه مرو گشود تا وارد شود و ویس را با خود ببرد. پس از بردن ویس به دربار پادشاه مرو در شهر جشن باشکوهی برگزار شد و مردم از اینکه شاه شهرشان ملکه خویش را برگزیده است خرسند شدند و شادمانی کردند ولی رامین از عشق ویس در اندوه و دلگیری تمام بیمار شد و سپس بستری شد. ویس نیز که هیچ علاقه ای به همسر جدید خود ( پادشاه مرو ) نداشت مرگ پدرش را بهانه نمود و از همبستر شدن با پادشاه مرو امتناع کرد. در این میان شخصیتی سرنوشت ساز وارد صحنه عاشقانه این دو جوان ایرانی می شود و زندگی جدیدی برای آنان و تاریخ ایران رقم می زند. وی دایه ویس و رامین در دوران کودکی است که پس از شنیدن خبر ازدواج پادشاه مرو با ویس خود را از خوزستان به مرو می رساند. سپس با نیرنگ هایی که اندیشه کرده بود ترتیب ملاقات ویس و رامین با یکدیگر را می دهد و هر سه در یک ملاقات سرنوشت ساز به این نتیجه می رسند که ویس تنها و تنها به رامین می اندیشد و نمی تواند با پادشاه مرو زندگی کند ولی از طرف دیگر رامین احساس گناه بزرگی را در دل خود حس می کرد و آن خیانت به زن همسرداری است که زن برادرش نیز بوده است ولی به هر روی آنان لحظه ای دوری از یکدیگر را نمی توانستد تاب و توان بیاورند. پس از ملاقات به کمک دایه ویس و رامین آنها بهترین لحظات خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند.پادشاه مرو که از جریانات اتفاق افتاده آگاهی نداشت از برادرش ( رامین ) و همسرش ( ویس ) برای شرکت در یک مراسم شکار در غرب ایران دعوت میکند تا هم ویس بتواند با خانواده اش دیداری کند و هم مراسم نزدیکی بین دو خاندان شکل گیرد ولی نزدیکان پادشاه مرو از جریانات پیش آمده بین دایه و ویس و رامین خبرهایی را به شاه مرو میدهند. شاه مرو از خشم در خود می پیچد و آنان را تهدید به رسوایی میکند. حتی رامین را به مرگ نیز وعده می دهد. ویس پس از چنین سخنانی لب به سخن می گشاید و عشق جاودانه خود را به رامین فریاد می زند و میگوید که در جهان هستی به هیچ کس بیش از رامین عشق و علاقه ندارم و یک لحظه بدون او نمی توانم زندگی کنم. از طرف دیگر برادر ویس “ویرو” با ویس سخن میگوید که وی از خاندان بزرگی است و این خیانت یک ننگ برای خانوداه ما می باشد و کوشش خود را برای منصرف کردن ویس میکند ولی ویس تحت هیچ شرایطی با درخواست ویرو موافقت نمی کند و تنها راه نجات از این درگیری ها را فرار به شهری دیگر می بینند. ویس و رامین به ری می گریزند و محل زندگی خود را از همگان مخفی میکنند. روزی رامین نامه ای برای مادرش نوشت و از جریانات پیش آمده پرسش کرد ولی مادر محل زندگی آنان را به پادشاه مرو که پسر بزرگش بود خبر میدهد. شاه با سپاهش وارد ری می شود و هر دو را به مرو باز می گرداند و با پای درمیانی بزرگان آنها را عفو میکند. پادشاه که از بی وفایی ویس به خود آگاه شده بود در هر زمانی که از کاخ دور می شد ویس را زندانی می کرد تا مبادا با رامین دیداری کند.پس از این وقایع آوازه عاشق شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده می شود و مردم از آن با خبر می شوند. روزی رامین که استاد و نوازنده چنگ و سازهای ایرانی بوده است در ضیافتی بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس می شود. خبر به برادرش شاه مرو می رسد و وی با خشم به نزد رامین می آید و او را تهدید به بریدن گلویش میکند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخی کند وی را خواهد کشت. درگیری بالا می گیرد و رامین به دفاع از خویش برمی خیزد و با میانجیگری اطرافیان و پشیمانی شاه مرو جریان خاتمه می یابد. مردان خردمند و بزرگان شهر مرو رامین را پند میدهند که نیک تر است که شهر را ترک کنی و به این خیانت به همسر برادر خود پایان دهی زیرا در نهایت جنگی سخت بین شما درخواهد گرفت. با گفته های بزرگان مرو رامین شهر را ترک میکند و راهی غرب ایران می شود و ناچار زندگی جدیدی را با دختری از خانواده بزرگان پارتی به نام “گل” آغاز میکند ولی یاد و خاطره ویس هرگز از اندیشه او پاک نمی شود. روزی که رامین گل را به چهره ویس تشبیه میکند و به او از این شبهات ظاهری بین او و عاشق دیرینه اش ویس خبر میدهد همسرش برآشفته می گردد و او را یک خیانت کار معرفی میکند و پس از مشاجراتی از یکدیگر جدا می شوند. رامین که اندیشه ویس را از یاد نبرده بود مشغول نبشتن نامه ای برای ویس در مرو میشود. سپس مکاتبات طولانی بین آن دو مخفیانه انجام می گیرد و بنا به درخواست ویس رامین به مرو باز میگردد و هر دو با برداشتن مقداری طلا از خزانه شاهی فرار می کنند و راهی غرب ایران می شوند و پس از عبور از قزوین به دیلمان می رسند و آنجا مستقر می شوند. پادشاه مرو که خبر را می شنود سخت آشفته می شود و با سپاهیانش راهی جستجوی آن دو می شود. شاه و یارانش شب هنگام در جاده ای استراحت میکند ولی ناگهان گرازی بزرگ به اردوگاه آنان حمله می کند پس از چنیدن ساعت درگیری میان شاه و یارانش با گراز حیوان شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین می درد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته می شود. پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو رامین به عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه خود آغاز میکند تا روزی که ویس پس از سالها به مرگ طبیعی فوت می شود. رامین که زندگی پر از رنجش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود با مرگ ویس کالبد او را در زیر زمینی قرار می دهد و پس از واگذاری تاج و تخت شاهی به اطرافیانش در مراسمی بزرگ راهی زیر زمین می شود و خود در کنار ویس با زندگی بدرود می گوید و با آغوش باز به مرگ درود می دهد و در کنار کالبد معشوقه دیرینه اش به خاک او و جسدش بوسه می زند و خودکشی می کند و چنین پایان یافت عشقی که پس از دو هزار سال همچنان آوازه اش در ایران و جهان شنیده می شود.داستان ویس و رامین به نثر روان

مولانا محمد جلال الدین بلخی فیلسوف و عارف بزرگ ایرانی می فرماید :بوی رامین می رسد از جان ویس

بوی یزدان می رسد هم از ویسخواجوی کرمانی می فرماید :پیش رامین هیچ گل ممکن نباشد غیر ویس .. پیش سلطان هیچکس محمود نبود جز ایازسعدی شیرازی می فرماید :رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد ….. یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

حساب حساب است کاکا برادر

در کاسبی و بازرگانی با دوستان و آشنایان خود هم مانند دیگران برخورد کن

داستان ویس و رامین حکایت عشقی است که در پی سرکشی از ازدواجی اجباری رخ می‌دهد. داستانی از اقوام پارتی در زمان اشکانیان سروده فخرالدین اسعد گرگانی. در این داستان برخی سنت‌های منسوخ باستانی دیده می‌شود.

شاید شما هم تا کنون درباره داستان ویس و رامین و عشق آن‌ها شنیده‌اید اما از حکایت این عشق چیز زیادی نمی‌دانید. آنچه از قرائن برمی‌آید، داستان یاد شده از زمان اشکانیان و مربوط به اقوام پارتی است که فخر الدین اسعد گرگانی آن داستان را شنیده و در قرن پنجم هجری به نظم درآورده است. به این دلیل که این داستان مربوط به هزاران سال پیش است، یک سری از رسوم منسوخ باستانی مثل ازدواج با محارم در آن دیده می‌شود. این داستان روایتگر یک مثلث عشقی است؛ یعنی سه نفر در یک جریان عاشقانه دخالت دارند. از این رو در گذشته این داستان در میان مردم ایران خوش‌نام نبوده و والدین به فرزندان خود اجازه خواندن این داستان را نمی‌داده‌اند. اینک خلاصه‌ای از داستان ویس و رامین:داستان ویس و رامین

در جشن بهاره، شاه کهنسال مرو که موبد (=روحانی) هم بوده است، ملکه ماه آباد (شاید مهاباد امروزی) را می‌بیند و یک دل نه صد دل عاشق او می‌شود. ملکه ماه آباد؛ «شهرو»، که او نیز زنی میانسال اما زیبا و جذاب بوده و شوهر نیز داشته است، برای شاه مرو بهانه می‌آورد و می‌گوید از سن و سال او گذشته که با کسی عشق بازی کند و دست رد به سینه شاه مرو می‌زند.

شاه – موبد مرو که مردی هوسباز است، او را رها نمی‌کند و از او می‌خواهد حداقل یکی از دخترانش را به ازدواج او دربیاورد. شهرو می‌گوید دختری ندارم که به تو بدهم؛ اما موبد باز اصرار می‌کند. شهرو نیز قول می‌دهد که اگر روزی دختری داشته باشم، حتما او را به تو می‌دهم و به این اطمینان که در آن سن و سال بچه دار نمی‌شود، خود را از شر اصرار موبد رها می‌کند؛

در کمال ناباوری پس از مدتی شهرو باردار و صاحب دختری بسیار زیبا می‌شود و نام او را ویس می‌گذارد.داستان ویس و رامین به نثر روان

سال‌ها می‌گذرد و ویس به سن ازدواج می‌رسد. شهرو دخترش را به عقد ازدواج برادر ویس، یعنی ویرو، درمی‌آورد (زیرا چنان که پیش‌تر گفته شد، در میان ایرانیان باستان ازدواج با محارم در میان خانواده‌های اشرافی و ثروتمند نه تنها ممنوع نبود، بلکه ثواب بسیاری هم برای این کار قائل بودند.)

موبد جریان ازدواج ویس با ویرو را متوجه می‌شود و برادر خود، «زرد» را نزد شهرو می‌فرستد تا پیمانی را که سال‌ها قبل با او بسته بود به او یادآوری کند. در این میان ویس دوست ندارد با موبد ازدواج کند و شهرو نیز به این کار مایل نیست.

ازدواج ویس و ویرو یک هفته به تعویق می‌افتد و موبد فرصت می‌یابد تا به ماه آباد لشکر بکشد. جنگی بزرگ به راه می‌افتد و در این نبرد قارن، همسر شهرو، کشته می‌شود؛ اما شاه – موبد نمی‌تواند بر شهرو و خانواده‌اش چیره شود. سپس موبد دوباره هدایایی برای شهرو می‌فرستد و ویس را از او خواستگاری می‌کند و پیمانی که سال‌ها پیش با هم بسته‌اند را به یاد او می‌آورد. این بار شهرو می‌پذیرد. پس موبد برادرش «رامین» را برای آوردن عروس به سرزمین خود می‌فرستد.

رامین به همراه کاروان عروس از ماه آباد به سوی مرو به راه می‌افتد؛ اما در راه ناگاه بادی برمی‌خیزد و پردۀ کالسکه ویس را کنار می‌زند. رامین با دیدن ویس در یک نگاه عاشق او می‌شود و به یاد می‌آورد که در دوران کودکی آن‌ها با هم بزرگ شده بودند و دایه مشترکی هم داشته‌اند.

علی‌رغم میل ویس، ویس و موبد با هم ازدواج می‌کنند؛ اما ویس نمی‌خواهد دست موبد به او برسد؛ بنابراین به بهانه عزادار بودن برای پدرش، به طور موقت موبد را از خود دور می‌کند. او سپس دایه خود را که از زمان کودکی با او بوده در مرو پیدا می‌کند و از او می‌خواهد تا چاره‌ای بیندیشد تا پیرمرد را از خود دور کند.

دایه که ویس را بسیار دوست می‌دارد، طلسمی می‌سازد که به طور موقت توانایی جنسی موبد را از بین می‌برد. او این طلسم را در ساحل رودخانه‌ای در زمین فرومی‌کند. پس از مدت کوتاهی توفانی برمی‌خیزد و طلسم نابود می‌شود؛ به طوری که طلسم ابدی می‌شود و حتی دیگر دایه هم به آن دسترسی ندارد تا آن را باطل کند.

در این میان رامین جرأتی پیدا می‌کند و به دایه نزدیک می‌شود و دل او را به دست می‌آورد تا ویس را راضی کند که عشق رامین را بپذیرد. دایه با ویس صحبت می‌کند و با توصیفاتی که از رامین می‌کند، دل ویس به رامین متمایل می‌شود. او زمینه‌ای را فراهم می‌کند تا ویس و رامین با هم دیدار کنند.

روزی موبد مهمانی بزرگی ترتیب می‌دهد و شهرو و ویرو را هم در آن جشن دعوت می‌کند. در اثنای همان جشن، به موبد خبر می‌دهند که ویس و رامین با یکدیگر رابطه عاشقانه دارند. موبد به سختی بر می‌آشوبد و آن دو را تهدید به مجازات می‌کند؛ اما در کمال شگفتی ویس می‌گوید که خبر درست بوده و او عمیقا به رامین عشق می‌ورزد. شهرو مادر ویس، و ویرو برادرش، ویس را نصیحت می‌کنند؛ اما او نمی‌پذیرد و به عشق خود پای می‌فشرد.

ویس و رامین تصمیم می‌گیرند برای رهایی از موبد به شهری دیگر بگریزند. مدتی می‌گذرد و موبد از مکان ویس و رامین بی اطلاع بوده است. تا این که رامین نامه‌ای برای مادرش می‌فرستد تا او را از نگرانی درآورد. مادر به موبد اطلاع می‌دهد و موبد آن‌ها را می‌یابد و به مرو بازمی‌گرداند. بزرگان میانجی‌گری می‌کنند و موبد آن دو را می‌بخشد و آن دو را از هم دور می‌کنند. رامین از غم عشق ویس می‌سوزد. او چنگی می‌سازد (رامین در کتاب ویس و رامین مخترع چنگ معرفی شده است) و آوازی در غم دوری از ویس می‌سراید و آن را در یک مهمانی با نوای چنگ می‌خواند.

♥ ♥ ♥ داستان ویس و رامین ♥ ♥ ♥

به موبد خبر می‌دهند که برادرش، رامین، هنوز گرفتار عشق ویس است و این رسوایی را در مهمانی بزرگی فاش کرده است. موبد به سراغ او می‌رود و او را به مرگ تهدید می‌کند؛ اما این بار رامین از عشق خود به ویس دفاع می‌کند و به موبد می‌گوید که از او ترسی ندارد. این ماجرا با پا در میانی بزرگان خاتمه می‌یابد. بزرگان برای جلوگیری از مشکلات جدیدتر بین دو برادر به رامین پیشنهاد می‌کنند تا به شهری دیگر برود.

رامین از مرو می‌رود و با دختری به نام گل ازدواج می‌کند تا ویس را فراموش کند، اما موفق به این کار نمی‌شود و گل او را ترک می‌کند. رامین این بار نامه‌ای به ویس می‌نویسد و آن را به دایه می‌سپارد تا به ویس برساند. آن دو با هم نامه نگاری‌هایی دارند و با تدبیر دایه قرار می‌گذارند تا رامین افرادی را فراهم کند و در زمانی که موبد برای شکار از شهر خارج شده است، به شهر برود و آن را تصرف کند.

در روز موعود دایه زنان قصر را بهانه عبادت به آتشکده می‌برد و  رامین با چهل مرد جنگی که لباس زنانه بر تن کرده‌اند، به قصر می‌رود و خزانه موبد را غارت می‌کند؛ اما قبل از اقدام جدی برای نبرد با موبد، شب‌هنگام گرازی به موبد حمله می‌برد و او را می‌درد. بدین ترتیب با کشته شدن موبد، شهر بدون جنگ و خونریزی به دست رامین می‌افتد.

♥ ♥ ♥ داستان ویس و رامین ♥ ♥ ♥

ویس و رامین با هم ازدواج می‌کنند و سال‌ها با یکدیگر زندگی می‌کنند تا این که پیر می‌شوند و ویس از دنیا می‌رود. رامین با غم و اندوه فراوان ویس را بنا به رسم آن روزگار در دخمه‌ای می‌نهد و خود مجاور آتشکده‌ای در نزد کنار دخمه ویس می‌شود. او سه سال همان جا در کنار عشق جاویدانش می‌ماند تا می‌میرد و او را در دخمه ویس می‌گذارند.

نخواهم بی تو یارا زندگانی

نه آسانی نه کام این جهانی

نترسم چون تو را بینم ز دشمن

وگر باشد زمانه دشمن من

اگر راهم سراسر مار باشد

برو صد آهنین دیوار باشد

همه آبش بود جای نهنگان

همه کوهش بود جای پلنگان

سمومش باد باشد صاعقه میخ

نبارد بر سرم زان میغ جز تیغ

به جان تو که زان ره برنگردم

وگر چونان که برگردم نه مَردم

اگر دیدار تو باشد در آتش

نهم دو چشم بینا را در آتش

ره وصلت مرا کوتاه باشد

سه ماهه راه گامی راه باشد

داستان عاشقانه ویس و رامین با آنکه فخرالدین اسعد گرگانی آن را به نظم درآورد هرگز همچون منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی به شهرت و محبوبیت نرسید. دکتر اسدالله معطوفی پژوهشگر تاریخ گرگان درباره علت این موضوع می‌گوید: «داستان ویس و رامین برگرفته از افسانه‌ای مربوط به ایران باستان است که به سبب منسوخ بودن برخی سنن زمان باستان، نزد ایرانیان بعد از اسلام مورد اقبال قرار نگرفت و جایگاهی همچون سروده‌های شاعران دیگر نیافت.»

با این حال شنیدن این داستان عاشقانه خالی از لطف نیست. ویس که قرار بود به عقد برادر خود در بیاید، با کارشکنی‌های «موبد»، مراسم عقدش بهم خورد و از طرفی با وجودی که به عقد اجباری موبد درآمد، بخاطر عشقی که نسبت به رامین در دلش ایجاد شد، از همبستری با موبد خودداری کرد. ویس و رامین پس از مرگ موبد تا پایان عمر با هم زندگی می‌کنند و رامین پس از مرگ همسرش در کنار آرامگاه او می‌ماند تا خود نیز از دنیا می‌رود.

بیشتر بخوانید: مروری بر داستان عاشقانه ” شیرین و فرهاد”

خواب دیدم برادرم برای بار دوم بچه اش توی قبر میزاره اما این…داستان ویس و رامین به نثر روان

نوش جان…

خیلی خوب بود ممنون از شما…

سریال یاغی و جیران عالیه اینجا میخونمش فقط لطفا بلافاصله بزا…

با سلام، لازم است بگم که رضایت شما از خوش سعادتی تیم ما است،…

برای ما که پول نداریم فیلیمو رو شارژ کنیم واقعا اینجا خوندن…

خیلی کانال جالبی دارین دستتان درد نکنه فیلم باحال میزارین لط…

با سلام و عرض ادب. لطفاً و خواهشاً حداقل حداقل یکروز قبل و ی…

یوتاب گلچینی از بهترین ها

برچسب های مرتبط

داستان از آنجا آغاز می‌شود که پادشاه مرو موبد منیکان‌، در جشن بهاره به شه‌رو ملکه‌ی زیبا‌ چهره ای در غرب ایران (ماه آباد) ابراز علاقه می‌کند. شهرو اما خود را در خزان زندگی می‌بیند و با این بهانه خواستگاری شاه را رد می‌کند. شاه از او می‌خواهد که اگر زمانی صاحب دختری شد، دختر را به ازدواج او درآورد و شهرو که فکر نمی‌کرد، دوباره باردار شود، با شاه پیمان می‌بندد، ولی دست تقدیر برایش جور دیگری رقم زده شده بود.

پس از چندسال شهرو صاحب دختری شد و نامش را ویس گذاشت و اورا به دایه ای در سرزمین خوزان سپرد. دایه سرپرستی کودکی دیگر یعنی رامین برادر موبد منیکان (پادشاه مرو) را هم به عهده داشت. دوسال بعد دایه به شهرو نامه نوشت که دیگر از پس هوسهای ویس برنمی آید. و بدین ترتیب ویس به همدان برگردانده شد.

«شه‌رو» مادر ویس به‌ دلیل آن‌که دختر زیبای خود را در پی قولی که در گذشته‌ها داده بود، به عقد پادشاه پا‌ به‌ سن گذاشته مرو در نیاورد، اورا به یکی از فامیل نزدیک خود شوهر می دهد.
پادشاه مرو از این پیمان‌ شکنی خشمگین شده به همین روی ارتشی آماده کرده و بعد ار جنگ و پیروزی موبد، ویس را به‌ سوی مرو می‌برد.
میان راه پرده‌ی کالسکه‌ی ویس به کنار می‌رود و رامین با دیدن ویس زیبا روی، به او دل می‌بازد.داستان ویس و رامین به نثر روان

ویس که هیچ علاقه‌ای به همسر جدید خود «موبد» نداشت، مرگ پدرش را بهانه کرد و از هم‌ بستر‌ شدن با او سرباز می‌زند. در این میان دایه ویس در دوران کودکی، خود را به مرو می‌رساند.

دایه طلسمی می‌سازد و با آن طلسم، توان جنسی از موبد گرفته می شود و بر اثر طوفانی، طلسم برای همیشه گم می‌شود و موبد در ناتوانی جنسی باقی می ماند!!!
از سوی دیگر، رامین دست‌ به‌ دامان دایه می‌شود تا آشنایی رامین را با ویس فراهم کند.
ویس نیز به رامین دل می‌بازد. آنها با یکدیگر فرار کرده ولی شاه هر دو را دستگیر می کند. او از کشتن آنها گذشته ولی در هر زمانی که از کاخ دور می‌شد ویس را زندانی می‌کرد تا مبادا با رامین دیداری کند.

با گفته‌های بزرگان مرو، رامین شهر را ترک می‌کند و ناچار زندگی جدیدی را با دختری از خانواده بزرگان پارتی بنام گل‌نار (معروف به گل) آغاز می کند. ولی یاد و خاطره ویس هرگز از اندیشه او پاک نمی شود و پس از مشاجراتی از یکدیگر جدا می‌شوند.

رامین که اندیشه ویس را از یاد نبرده بود مشغول نوشتن نامه‌ای برای ویس می‌شود. تا سرانجام با پند دایه ویس تصمیم می گیرد که درهنگام شکار و نبود موبد کودتا کند و رامین را جای موبد بر تخت بنشاند.

پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو، رامین به عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می‌گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه خود آغاز می‌کند تا روزی که ویس پس از سال‌ها به مرگ طبیعی فوت می‌شود.
رامین که زندگی پر از رنجش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود با مرگ ویس کالبد او را در زیر‌زمینی قرار می‌دهد و پس از واگذاری تاج‌ و‌ تخت شاهی به پسر خود تا روز مرگ، به آتش‌کده و در کنار دخمه‌ی ویس می‌رود.

پس از سه سال که رامین نیز می‌میرد، جسد او را در کنار ویس به خاک می‌سپارند و تن آن‌ها در این جهان و روان آن‌ها در مینو به یک‌دیگر می‌رسند.

ویس و رامین یکی از داستان های عاشقانه ی ایران زمین است که سابقه ای بسیار طولانی دارد. حوادث داستان مربوط می شود به دوره ی اشکانی؛ امّا در قرن پنجم هجری فخرالدّین اسعد گرگانی به پیشنهاد حاکم اصفهان ( ابوالفتح مظفر) آن را در تقریباً ۹۰۰۰ بیت به نظم می کشد.

رامین : خیلی عالی بود، ساده و روان
تشکر

ناشناس : سلام ، این داستان درست نیست ، لطفا دقیق مطالعه کنید

مایا : میشه منبع اصلی و بدون تحریف معرفط کنید ممنون

فریبا هراتی : این داستانها طبق سالهای متوالی در اینترنت موجود بوده اند و من صرفا اینها را جمع آوری کرده ام. از منابع و نویسنده های آنها هم اطلاعی ندارم چون در زمانی که گردآوری می شدند منبعی برایشان ذکر نشده بود.

Mis•_•poker : سلام خیلی خوب بود میشه داستان مهد و وفا رو بزارید

رامین : جالب بود مرسی از سایتتون

فریبا هراتی : تشکر.

کلیه حقوق مادی ومعنوی مطالب متعلق به وب سایت یوتاب دات کام می باشد و کپی برداری از آن ممنوع است!

 فشرده شده ی  داستان ویس و رامین به زبان ساده  در دربار شاه موبد پری رویان بسیاری بودند که یکی از آنان شهرو نام داشت. شاه موبد بر آن بود تا با او ازدواج کند اما شهرو عذر آورد که چند فرزند زاییده و پیر شده است. پس پیمان بستند که هرگاه شهرو دختری بزاید او را به زنی به شاه موبد(منیکان) بدهد. شهرو دختری زایید و بر او نام ویس نهاد. ویس را به دایه سپرد و دایه ویس را به خوزان برد. از قضا رامین برادر شاه موبد هم نزد همان دایه در خوزان بود.ویس بزرگ شد و دایه نامه ای به شهرو نوشت تا دختر خود را ببرد.ویس را به نزد مادر بردند و شهرو او را به عقد پسر خود(یعنی برادر ویس)که ویرو نام داشت درآورد. شاه موبد پس از اطلاع از این امر برادر خود زرد را به نزد شهرو فرستاد تا پیمان سالیان پیش را به او یادآوری کند. ویس بر عشق ویرو ابرام کرد.شاه به جنگ ویرو آمد اما موفق نشد.پس نامه ای با هدایایی بسیار به نزد شهرو فرستاد و او را فریفت. شهرو شبانه دروازه ی شهر را گشود و شاه، ویس را برد. ویس بسیار غمناک بود و دایه همواره او را به صبوری اندرز می داد. رامین برادر شاه موبد نیز که سخت عاشق ویس بود به دایه ملتجی شد. ویس به هیچ  روی حاضر نبود دست از عشق ویرو باز دارد.

سرانجام دایه با چرب زبانی او را فریفت و دلش را به رامین نرم ساخت. شاه موبد از عشق ویس و رامین آگاه شد. ویس اعتراف کرد که رامین را دوست دارد. شاه به ویرو شکایت برد. ویرو خواهر خود را اندرز داد، اما سودی نبخشید. شاه موبد ویس را به همدان به نزد مادر و برادرش باز فرستاد. رامین خود را به بیماری زد و از شاه اجازه ی سفر گرفت و بدین حیله به نزد ویس رفت. چون شاه موبد از جریان مطلع شد به همدان رفت و خواست تا ویرو را مجازات کند. ویرو خواهر را دوباره در اختیار شاه قرار داد. چون ویس در دفاع از خود، مطالبی را حاشا کرده بود، قرار شد از او و رامین آزمایش«ور» یعنی عبور از آتش به عمل آید تا گناهکار بودن یا بیگناهی آنان معلوم شود. ویس  و رامین ترسیدند و گریختند و مدت ها از آنان خبری نبود. تا آن که رامین به مادر خود نامه ای نوشت و مادر هم دل شاه موبد را نرم کرد و رامین و ویس باز گشتند.چون شاه، ویس را دید همه ی اندوه و خشم خود را فراموش کرد و چون قرار بود با قیصر روم جنگ کند. ویس را در دز اشکفت محبوس کرد و رامین را به همراه خود برد. رامین از فراق ویس بیمار شد. پس او را از ادامه ی سفر منع کردند. رامین به پای دز اشکفت امد. ویس و دایه چهل دیبای چینی را به هم بافتند و به پایین آویختند و رامین با گرفتن آن وارد دز شد. شاه موبد از روم بازگشت و یکسره به دز رفت زیرا از جریان آگاهی یافته بود.رامین گریخت و شاه ویس و دایه را به شدت تنبیه بدنی کرد. شهرو می گریست.و می گفت دختر مرا خواهی کشت و خود شاه هم می گریست. از طرفی زرد هم از رامین شفاعت کرد و شاه رامین را بخشود. سرانجام ویس را در همان دز باز گذاشت و به دایه سپرد و تمامی درها را قفل کرد.ویس دوباره از دز خارج شد و در باغ به رامین پیوست. موبد از کار آنان آگاهی یافت و دایه را به شدت زد. رامین گریخت. شاه خواست ویس را بکشد اما زرد مانع شد و گفت که رامین در باغ نبوده است. ویس هم دروغی بافت و جان خود را نجات داد.رامین به خراسان رفت و آنجا فرزانه ای به نام بهگوی او را به ترک این عشق پرماجرا اندرز داد. از طرفی شاه هم ویس را پند و اندرز داد و ویس متعهد شد که از این پس خلافی نکند. رامین هم از شاه پوزش خواست و به گوراب رفت و با گل دختر رفیدا ازدواج کرد.سپس نامه ای به ویس نوشت که من زندگانی سعادتمندانه ای یافته ام و دیگر کاری به کار تو ندارم.ویس دایه را با پیغامی به سوی رامین به گوراب فرستاد. رامین به دایه بی اعتنایی کردو ویس نامه ای به رامین نوشت و او را به سبب پیمان شکنی و بدعهدی ملامت کرد. رامین از پیوند با گل پشیمان شد و به ویس نامه ای عاشقانه نوشت و در طلب او به مرو رفت. شاه خواست رامین را با خود به شکار برد اما رامین خود را به بیماری زد.نامه ی رامین به ویس رسید و ویس هم پاسخی برای رامین نوشت. رامین سرانجام زرد را کشت و گنج موبد را به چنگ آورد شاه موبد از موضوع اطلاع یافت اما چون در حال جنگ بود نتوانست باز گردد و قضا را در همان جنگ در گذشت. رامین به پادشاهی رسید و با ویس ازدواج کرد.رامین صدو ده سال عمر یافت و هشتاد و سه سال پادشاهی کرد و از ویس صاحب دو فرزند شد. سرانجام ویس درگذشت و رامین پادشاهی را به پسر خود سپرد و خود تا پایان زندگی مجاور آتشگاه،نزدیک دخمه ی ویس عمر را به گریه و زاری گذراند.

خیلی زیبا بود ، ممنون، باید داستان رو اینگونه توجه کرد که هردو کم سن و عاشق بودنپ و برادر سن بالایی داشته . این عشق بی شک زیبا و درست بوده. و شنیده ام از بچگی مهر ویس و رامین بر دل هم افتاده بوده . و وقتی ب بلوغ رسیدند و زمان ازدواج فرا رسید این دو که بی شک کم سن بودند ، داستان عاشقیشون آغاز شد …


دانلود دکلمه ی سلامی دوباره از خسرو شکیباییDownloads-icon

%PDF-1.4
%
1 0 obj
>
endobj
2 0 obj
>
endobj
3 0 obj
>
endobj
4 0 obj
>
endobj
5 0 obj
>
endobj
6 0 obj
>
stream
x}|TU9N$3dI&af$ ; 5!”FQ(^ѵX&jbYv]WW*s9ϛcv|Xm娊l3rԄ򫚫`L)WywQض?Ժpw!-]X|`aMV(bԱ}Xēhϊ7g~+j^Ҷv8?bl-ؽ(>sI|soFyƶN߶q_2g,[x݁3)[uʶn7xAQuEckir sao5Ϸ
?YǮCq#Fzv=m8-SvvfgápX`

این داستان تنها اثر فخرالّدین اسعد گرگانی از شاعران داستان سرای قرن پنجم هجری است۰ این منظومه ی غنایی ،بازمانده ی یک داستان کهن و عاشقانه ایرانی منسوب به دوره ی اشکانیان است۰ اشعار این کتاب ساده و روان و دور از مــغلق گـــویی و همـــواره سرمشق شعرای بزرگ برای سرودن منظومه های عاشقانه بوده است۰ لغات عربی نامأنوس بسیار کــم دارد امّا واژه هــای کهنه ی فارسی در آن زیاد دیده می شود۰ 

  چون این داستان در اصفهان بسیار محبوب بوده و اصل این داستان به زبان پهلوی(فارسی قبل از اسلام ) ، و عامه مردم  آن را خوب نمی فهمیدند ،حاکم اصفهان(خواجه عمید ابوالفتح مظفّربن محمدنیشابوری)از اسعد گرگانی خواســت تا آن داستان را به فارسی روان ترجمه کند.

  علّت نظم کتاب از زبان خود ِ شاعر:

مـرا یک روز گفـت آن قبله ی دین

داستان ویس و رامین به نثر روان

چـه گویی در حـدیث ویس و رامین

که می گویند چیزی سخت نیکوست

درین کشور همه کس داردش دوست

نـدیـدم  زان  نــکوتــر 
د ا سـتا نـــی

نــمانــد جــز بــه خــــرّم بـــوستانی

ولیکـــن پــهلـــوی بـــاشد زبــانش

به طور
خیلی خیلی خلاصه موضوع داستان عبارتست از: عشق متقابل شهوانی و افسار گسیختهٔ
دختری به نام ویس با برادر شاه «موبد» به‌نام رامین، که البته ویس در عقد شاه
«موبد» است و سخت از این پیوند ناراضی‌است.

         امّا خود داستان :………….

   

چون شاه مرو ، شاه موبد ، شهروی زیبارو را درجشن نوروزی می بیند به وی دل می بندد و شهرو را خواستگاری می کند امّا شهرو پاسخ می دهد که پیش تر با قارن، پادشاه همدان ،  ازدواج کرده و چند پسر دارد ۰ پس شاه موبد شهرو را گوید : 

زتخم خویش  یک دختر به من ده

به کـــام دل صنوبر بــا سمن به

 لیکن شهرو پاسخ می دهد : 

به جــان تو کــه من دختر نـــدارم

و گر دارم چـــگونه پیــش نــــــارم 

پس با هم عهد می کنند : 

کــه شهرو گـــر یکی دختر بـــــزاید

 بــه گیتی جــز شهنشه را نشایــد 

و سال ها می گذرد ۰

بر این پیمان فراوان سال بگذشت

زدل ها یاد این احوال بگذشت

درخت خشک بوده تر شد از سر

گل صد برگ و نسرین آمدش بر

 به پیری بــارور شــد شــهربــانـو

تـــو گفتی در صدف افتاد لــؤلـؤ

 یکــی لؤلؤ که چــون نــه مـه بر آمد

از او تابنده مـــاهی دیــگر آمــــد

 نه مــاهی بود گفتی مشرقـی بود

کزو خـورشید تــابـــان روی بنـمود 

 یکــی دختر کــــه چون آمد ز مادر

شب دیــجور را بنمود چـــون خَــــور 

داستان ویس و رامین به نثر روان

کــه و مـــه را سخن ها بود یکسان

کــه یــا رب صورتی باشد بدین سان؟  

هــمه در روی او خیره بــمــانــدنــد

به نـــام او را خجسته ویــس خواندند  

همان ســـاعت که از مــادر فــرو زاد

مـــر او را مـــــادرش بــا دایـــــگان داد  

بــــه خـــوزان برد او را دایــــگانــش

کـــــه آن جا بود جای وخـــان و مـــا نش

   و اتّفاقاً :

بـــــه دایـــه بود رامین هـــم به خوزان

همــیدون دایـــگان بر جـــانش لـــــرزان  

 و  ویس(دختر) و رامین (پسر ) برادر کوچک تر شاه موبد ،درکنار  هم درسرزمین خوزان بزرگ می شوند۰ امّا پس از ده سال شهرو ویس را به زادگاه برمی گرداند و چون همسری شایسته ی وی نمی بیند شهرو را به عقد برادرش ، ویرو، درمی آورد۰ لیکن هر دو مراد نمی یابند و جدا می شوند ۰شاه موبدآوازه ی زیبایی ویس را می شنود و به جنگ ویرو می رود و  گرچه شکست می خورد امّاقارن کشته می شودو شاه موبد بنا بر رسم آن زمان اختیار ویس و ویرو را به دست می گیردو آنان را با خودبه مرو می برد و رامین،برادر کوچک تر شاه موبد ، بار دیگر ویس را می بیند وعاشق او می شود۰ 

        رامین پس از مدتی  با گل ازدواج می کند و ویس از فراق رامین بیمار می شود و  ده نامه  بدو می نویسد که نامه ی چهارم خشنودی بستن بر فراق به امید وصال است :

     چه خوش روزی بود روز جدایی        اگر با وی نباشد بی وفایی و …. که این نامه در

کتاب ادبیّات سال سوم دبیرستان رشته های ریاضی و تجربی آمده است .

      ویس نامه ها را به آذین می دهد تا به رامین رساند. آذین درست زمانی رامین را می یابد که وی از گل سیر شده است. پس با خواندن نامه ها به یاد ویس می افتد و نامه ها را جواب می دهد . بعد از مدّتی به مرو می آید و ویس را می بیند :

  و هزاران گونه لابه کرد و پوزش .لیکن ویس سخت ناراحت است و او را می گوید :

                برو راما امید از مـــرو بردار      مـــرا و مرو را نابــوده پندار

                 مــرا بفریفتی یک ره به گفتار      کنون بفریفت نتوانی دگر بار  … و پس از گفت و گوهای بی شمار از هم جدا می شوند اما هردو از این جدایی ناخشنودند و نهانی هم دیگر را می بینند و یک ماهی با هم خوش می گذرانند.

 نتیجه ی این ملاقات ها آن می شود  که رامین خود را به شاه موبد نشان دهد. پس نزد شاه می رود و او را می گوید :

               مـــــرا در کـــودکی تــو پروریدی       کنونم سر به پروین برکشیدی

              تو دادستی مرا هم جان و هم جاه          مرا هم بابی و هم نامور شاه  و ….

و سه ماه نزد شاه موبد ماند . نهانی ویس را  دید و خوشی ها کردند لیکن باز به گرگان (مقرّ حکومت خود) برگشت و ویس از جدایی مجدد بسیار اندهگین و با مشورت با دایه ی خود دوباره نامه ها نوشته می شود و رامین هم آن ها را جواب می دهد و با مکر به کهندز می رود و برادر کوچک خود(زرد) را می کشد و گنج های شاه موبد را برمی دارد و به دیلمان  می گریزد  و بعد از سه روز شاه  آگاه می گردد و لشکر به دیلمان می کشد امّا شاه موبد  به  دست گراز کشته می شود و رامین بر تخت شاهی می نشیند  و اگرچه در دل خوش حال است اما یک هفته عزای عمومی اعلام می کند و با همه ی بزرگان راهی خراسان می شوند و خود به جای شاه شاهان بر اریکه ی قدرت می نشیند.

 به ویس می پیوندد و :

 دو فــرزنــد آمــــــدش زان مـــاه پیکر        چـــو مــامک خوب و چون بابک دلاور

دوخسرو نامشان خورشید و جمشید       جـهان در فــــرّ هــــر دو بسته امّـــید

و تازمان مرگ یعنی هشتادویک سالگی ویس با رامین خوش می گذراند. رامین هم بعد از وفات ویس یکی از فرزندانش را به تخت  می نشاند و خود تا زمان مرگ  یعنی صدو ده سالگی به آتشگاه می نشیند.

     بله:

     بشد ویس و بشد رامینش از پس      چنین خواهد شدن ز ایدر همه کس

چهارم فروردین ماه سال 1392 هجری خورشیدی

 اله کرم (حمید ) یزدان پناه             

 

داستان ویس و رامین به نثر روان
داستان ویس و رامین به نثر روان
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *