داستان های قرآنی درباره دروغ

داستان های قرآنی درباره دروغ
داستان های قرآنی درباره دروغ

رزرو ارزان و لحظه آخری بلیط هواپیما

مطمئن ترین مرکز تزریق چربی و تخلیه ژل کجاست؟

داستان هایی درباره دروغ گفتن

 

چهار فرد دانشجو که به خودشان خیلی مطمئن بودند يک هفته پیش از امتحان پايان ترم به سفر رفتند و با هم بسیار خوشگذرانی کردند. ولی هنگامی که به شهر خود بازگشتند متوجه شدند که در باره تاريخ امتحان خود اشتباه کرده‌اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح برگزار شده است.داستان های قرآنی درباره دروغ

 

پس تصميم گرفتند استاد خود را پيدا کنند و دلیل جا ماندن از امتحان را برای او بگویند . بنابراين آنها براي غيبتشان به دنبال راهی گشتند!

 

و به دروغ به استاد گفتند : ما به شهر ديگری رفته بوديم که هنگام بازگشت لاستيک خودرومان پنچر شد و چون زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولانی نتوانستيم کسی را پیدا کنیم  و از او کمک بگيريم، به همين علت دوشنبه دير هنگام به خانه رسيديم. استاد فکری کرد و قبول کرد که آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند.

 

آن چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يک ورقه امتحانی داد و از آنها خواست که پاسخ بدهند. آنها به نخستین سوال نگاه کردند که 5 نمره داشت. سؤال خيلی راحت بود و به آسانی به آن پاسخ دادند. بعد از آن ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازی پشت ورقه جواب بدهند که سؤال اين بود :

 

کدام لاستیک پنچر شده بود؟!!!

 

داستان های خواندنی درباره دروغ گفتن

 

سلطان حسین بایقرا که حاکم خراسان و زابلستان بود با یعقوب میرزا که حاکم آذربایجان  بود رفیق بود و با هم نامه نگاری می کردند و برای هم هدیه نیز می‌فرستادند.

 

زمانی که سلطان حسین قدری چیزهای گران قیمت به فردی به نام امیرحسین ابیوردی داد و گفت: این هدیه ها را با کتابی که از کتابخانه به نام کلیات جامی است می‌گیری و به عنوان هدیه برای سلطان یعقوب میرزا می‌بری.

 

امیرحسین پیش کتابدار رفت و کتاب کلیات جامی را خواست و او اشتباهاً کتاب فتوحات مکیه تاءلیف محی الدین عربی که به همان اندازه و حجم بود داد.

 

امیر حسین به سمت آذربایجان رفت و نزد یعقوب میرزا آمد و نامه سلطان حسین و هدایای با ارزش را تقدیم او کرد. یعقوب میرزا پس از قرائت نامه و احوالپرسی از سلطان و ارکان دولت، از خود امیرحسین احوال پرسید و از دوری راه که دو ماه طول کشیده بود سئوال کرد و گفت: حتماً هم صحبتی نیز داشتی که به شما خوش گذشته باشد.

 

امیرحسین گفت: بلی کتاب کلیات جامی را که تازه رونویسی شده بود همراهم بود و مرتب به خواندن آن مشغول بودم و از آن لذت می‌بردم.

 

یعقوب میرزا تا نام کتاب کلیات جامی را شنید گفت: خیلی مشتاق بودم و از آوردن این کتاب خوشحال شدم. امیرحسین یکی از ملازمان را فرستاد و کتاب را آورد به دست یعقوب میرزا داد.

 

یعقوب میرزا هنگامی که کتاب را باز کرد، دید کتاب فتوحات مکی است و رو به امیرحسین کرد و گفت: این کلیات جامی نیست، چرا دروغ گفتی؟!

 

امیر حسین از شرم به عقب برگشت و دیگر صبر نکرد جواب نامه را بگیرد، به سمت خراسان حرکت کرد و گفت: حاضر بودم وقتی که دروغم آشکار شد می مردم.

 

داستان های کوتاه درباره دروغ

 

سال ها پیش چند دریانورد با هم سوار یک کشتی شدند تا به سفر دریایی بروند. یکی از دریانوردها میمونش را با خود آورده بود تا در این سفر طولانی حوصله اش سر نرود. چند روزی بود که آن ها در مسافرت بودند.

 

ناگهان طوفان وحشتناکی آمد و کشتی آن ها را واژگون کرد. همه در دریا افتادند و میمون نیز که در آب افتاده بود اطمینان داشت که به زودی غرق می شود. میمون که از نجاتش ناامید شده بود ناگهان دلفینی را دید که به سمت او می آید. بسیار خوشحال شد و پشت دلفین سوار شد.

 

زمانی که آن ها به یک جزیره رسیدند میمون دلفین را پیاده کرد. دلفین از میمون پرسید:« قبلاً به این جزیره آمده ای، اینجا را می شناسی؟» میمون جواب داد:« بله. می شناسم. راستش پادشاه این جزیره بهترین رفیق من است. آیا تو می دانستی من جانشین پادشاه هستم؟»

 

داستان های قرآنی درباره دروغ

دلفین که می دانست هیچ کس در این جزیره زندگی نمی کند، گفت:« خب، پس شما جانشین پادشاه هستی! بنابراین خوشحال باش، چون تو از این به بعد می توانی خود پادشاه باشی!» میمون از دلفین پرسید:« چگونه؟» دلفین که داشت از ساحل دور می شد پاسخ داد:« کار دشواری نیست. چون تو در این جزیره فقط هستی و کسی غیر تو اینجا زندگی نمی کند، بنابراین تو پادشاه هستی!»

 

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

 

دوست داری مهاجرت کنی ولی نمیدونی چجوری؟! مشاهده راهکار

ازفرم سینه هات ناراضی و بی اعتماد به نفسی؟

قسطی طلا بخر◀بدون ضامن و بدون پیش برداخت !

طلای دلخواهتو قسطی، بدون بهره و بدون پیش پرداخت بخر

یه سفر تابستونه مهیج و کم هزینه در دیدنی ترین جاهای ایران

یه سفر تابستونی مهیج،با هتل جنگلی در دیدنی ترین جای ایران

درمان افتادگی پلک در کمترین زمان و بدون جراحی !

با نوشیدن آب خالص از سلامت فرزندت محافظت کن

10میلیون تومان جایزه نقدی به نفر دوم این مسابقه◀صرافی امن

چه کسانی نباید از لیزر موهای زائد استفاده کنند ؟!

اقامتگاه لاکچری و ارزان رو اینجا پیدا کن *رزرو تور

30 میلیون تومان کمک هزینه سفر◀معامله کن و درمسابقه اول شو

بهترین نرخ های بلیط هواپیما و هتل ◀برای سفری هیجان انگیر

به آرایشگری علاقه داری؟ پس ازش پول در بیار!!!

هتل های لاکچری و ارزان با آفرهای تابستانه رزرو کن!

ارزانترین تور لاکچری آنتالیا رو همین الان رزرو کن !

16 روش زیبایی دندان که تا حالا نمی دونستی !!!

دنبال راهکاری ساده برای افزایش فالوور پیجتی؟

کالا ها و خدمات منتخب

//

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2022

21 اسفند 1399
داستانک

نظر بدهید
7,598 بازدید

5 داستان آموزنده درباره دروغ

 

1 – ولید بن عقبه

2 – گرسنگی و دروغ

داستان های قرآنی درباره دروغ

3 – دروغ

4 – زینب کذابه

5 – دروغ واضح امیرحسین

 

ولید بن عقبه ابی معیط از مسلمانانی بود که ابتداءً ظاهری خوب داشت، تا جائیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله او را ماءمور کرد به سوی قبیله بنی مصطلق برود و زکات و صدقات آنان را بگیرد.

افراد قبیله وقتی شنیدند ماءمور پیامبر آمده، به استقبال برای خوش آمد گوئی آمدند.

چون در زمان جاهلیت میان ولید و این قبیله خصومت و عداوت بوده خیال کرد آن‌ها به کشتن او مهیا شدند، پس مراجعه به مدینه کرد و نزد پیامبر آمد و گفت: اینان زکات مالشان را نمی‌دهند در حالیکه که قضیه به عکس بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شد و قصد کرد که سپاهی به طرف آن قبیله بفرستد که خداوند این آیه را نازل کرد: (ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر شخص فاسقی برای شما خبر آورد تحقیق کنید (در این که حرف او صحیح است یا دروغ)

بعد از نزول آیه ولید دروغگو بعنوان فاسد شناخته شد، و پیامبر فرمود او از اهل دوزخ است و بعد او با عمروعاص شراب خوردند و دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤ منین را شیوه خود کرد؛ و چون از طرف خلیفه سوم به امارت کوفه منصوب شد یک روز صبح به حالت مستی نماز صبح به جماعت را چهار رکعت خواند

 

اسماء بنت عمیس گفت: من و تعدادی دیگر از زنان در شب عروسی عایشه با پیامبر، نزد او بودیم و او را آماده می‌کردیم.

وقتی که به خانه رسول خدا می‌رفتیم غذایی جز یک ظرف شیر آنجا نیافتیم.

حضرت مقداری از شیر را نوشیدند و آن را به عایشه دادند.

عایشه خجالت کشید و آن را نگرفت. من گفتم: دست رسول خدا را کوتاه مکن و ظرف شیر را بگیر و بنوش؛ عایشه با خجالت آن ظرف شیر را گرفت و نوشید.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: ظرف شیر را به همراهانت بده تا بنوشند. زنانی که همراه ما بودند گفتند: که ما میل نداریم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بین گرسنگی و دروغ جمع نکنید (یعنی چرا هم دروغ می گوئید و هم گرسنگی را تحمل می‌کنید).

من گفتم: ای رسول خدا آیا ما چیزی را میل داشته باشیم و بگوئیم میل نداریم دروغ گفته‌ایم؟ فرمود: دروغ اگر چه کوچک هم باشد در نامه اعمال نوشته می‌شود

 

شاعر خسروی هروی از معاصران عبدالرحمن جامی بوده و این بیت از اوست:

بستان حسن را گُل روی تو آب داد

گوش بنفشه را سر زلف تو تاب داد

نوشته‌اند که او گفت: پدر من در وقت ختنه کردن من طعامی را ساخته بود، که در آن صد من زعفران سوده کمندی به کار برده بود.

حاضران گفتند: اینهمه زعفران در کدام طعام به کار رفت؟ گفت: چهل من برنج مزعفر، سی من در نخود آب، ده من در قلیه بای بغراء (نام آشی است)، ده من در حلوا.

گفتند: این نود من شد ده من دیگر را در کجا به کار بردند؟

خسروی فرو ماند و به فکر فرو رفت، بعد از مدتی سر بر آورد و به نشاط تمام گفت: یافتم، ده من دیگر در قطاب بکار بردند!!

 

در زمان متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام می‌باشم. متوکل گفت: از زمان زینب تا به حال سال‌ها گذشته و تو جوانی؟! گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر سر من کشید و دعا کرد در هر چهل سال جوانی من عود کند.!

متوکل بزرگان آل ابوطالب و اولاد عباس و قریش را جمع کرد و آن‌ها همگی گفتند: او دروغ می‌گوید، زیرا زینب در سال 62 ه ق وفات کرده است.

زینب کذابه گفت: ایشان دروغ می گویند، من از مردم پنهان بودم و کسی از حال من مطلع نبود تا الان که ظاهر شدم.

متوکل قسم خورد که باید شما با دلیل ادعای این زن را باطل کنید. آنان گفتند: دنبال امام هادی علیه السلام بفرست تا بیاید و ادعای او را باطل کند. متوکل امام را طلبید و حکایت این زن را عرض کرد.

امام فرمود: او دروغ می‌گوید و زینب در فلان سال وفات کرد. متوکل گفت: دلیلی بر بطلان قول او بیان کن. امام فرمود: گوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است، او را بفرست نزد شیران اگر راست می‌گوید!

متوکل به آن زن گفت: چه می گویی؟ گفت: می‌خواهد مرا به این سبب بکشد. امام فرمود: اینجا جماعتی از اولاد فاطمه علیهاالسلام می‌باشند هر کدام را خواهی بفرست. راوی گفت: صورت‌های جمیع سادات تغییر یافت، بعضی گفتند: چرا حواله بر دیگری می‌کند و خودش نمی‌رود. متوکل گفت: شما چرا خودتان نمی‌روی؟

فرمود: میل تو است می‌روم؛ متوکل قبول کرد و دستور داد نردبانی نهادند؛ حضرت داخل در جایگاه شیران درنده شدند و آن‌ها از روی خضوع سر خود را جلو امام به زمین می‌نهادند و امام دست بر سر ایشان می‌مالید، بعد امر کرد کنار روند و همه درندگان کنار رفتند!

وزیر متوکل گفت: زود امام هادی را بطلب که اگر مردم این کرامت را از او ببینند بر او می‌گروند. پس نردبان نهادند و امام به بالا آمدند و فرمودند: هر کس اولاد فاطمه علیهاالسلام است بیاید میان درندگان بنشیند.!!

آن زن گفت: امام ادعایم باطل است، من دختر فلان مرد فقیر هستم، بی چیزی مسبب شد که این خدعه کنم. متوکل گفت: او را نزد شیران بیفکنید؛ مادر متوکل شفاعت زینب کذابه را نمود و متوکل او را بخشیدداستان های قرآنی درباره دروغ

 

سلطان حسین بایقرا که بر خراسان و زابلستان حاکم بود با یعقوب میرزا که بر آذربایجان سلطان بود دوست بوده و نوعاً با هم مکاتبه و هدایا برای هم می‌فرستادند.

وقتی سلطان حسین مقداری اشیاء نفیسه به شخصی به نام امیرحسین ابیوردی داد و گفت: این هدایا را با کتابی که از کتابخانه به نام کلیات جامی است می‌گیری و به رسم هدیه برای سلطان یعقوب میرزا می‌بری.

امیرحسین نزد کتابدار رفت و کتاب کلیات جامی را خواست و او اشتباهاً کتاب فتوحات مکیه تاءلیف محی الدین عربی که به همان اندازه و حجم بود داد.

امیر حسین روانه آذربایجان شد و به حضور یعقوب میرزا آمد و نامه سلطان حسین و هدایای نفیسه را تقدیم داشت. یعقوب میرزا بعد از قرائت نامه و احوالپرسی از سلطان و ارکان دولت، از خود امیرحسین احوال پرسید و از دوری راه که دو ماه طول کشیده بود سئوال کرد و گفت: حتماً هم صحبتی هم داشتی که به شما خوش گذشته باشد.

امیرحسین گفت: بلی کتاب کلیات جامی را که تازه استنساخ نموده بودند همراهم بود و پیوسته به مطالعه آن مشغول بودم و از آن لذت می‌بردم.

یعقوب میرزا تا نام کتاب کلیات جامی را شنید گفت: بسیار مشتاق بودم و از آوردن این کتاب خوشحال شدم. امیرحسین یکی از ملازمان را فرستاد و کتاب را آورد به دست یعقوب میرزا داد.

یعقوب میرزا وقتی کتاب را گشود، دید کتاب فتوحات مکی است و رو به امیرحسین کرد و گفت: این کلیات جامی نیست، چرا دروغ گفتی؟!

امیر حسین از خجالت به عقب برگشت و دیگر صبر نکرد جواب نامه را بگیرد، رو به خراسان حرکت کرد و گفت: راضی بودم آنگاه که دروغم ظاهر شد مرده بودم

 

برچسب هاداستان آموزنده دروغ دروغ گفتن

3 خرداد 1401

12 فروردین 1401

16 شهریور 1400

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام

ایمیل

وب‌ سایت

Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );

 

در این مطلب چند داستان آموزنده درباره دروغ برای کودکان را ملاحظه خواهید کرد شما می توانید با خواندن این چند داستان آموزنده و شیرین برای کودکان آن ها را با پیامدهای دروغ گفتن آشنا سازید.

دروغ گفتن یکی از کارهای زشت و ناپسند در دین اسلام است که دارای پیامدهای زیادی است و بهتر است هر فردی از همان دوران کودکی با عواقب دروغ گفتن آشنا شود. یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری از دروغ گفتن کودکان خواندن داستان آموزنده درباره دروغ برای آن ها است و داستان های زیادی در اینباره وجود دارند و شما می توانید با تهیه این داستان ها کودکان را با عواقب دروغ گفتن آشنا سازید.

داستان های آموزنده  درباره دروغ می توانند تجربیات زیادی را در اختیار کودکان قرار دهند و آن ها را از انجام دادن برخی از کارهای زشت نظیر دروغ، تهمت و … منع کنند بنابراین بهتر است والدین و مربیان عزیز داستان های کوتاه و آموزنده را برای کودکان در منزل و یا مهد کودک بخوانند.

داستان چوپان دروغگو و داستان میمون دروغگو از انواع داستان آموزنده درباره دروغ هستند که این چند داستان کودکان را با عواقب دروغ گفتن آشنا می سازند. داستان چوپان دروغگو از انواع داستان های قدیمی و شیرین آموزنده درباره دروغ است که بزرگتر ها نیز با خواندن این داستان شیرین به یاد دوران خوش کودکی خود می افتند.داستان های قرآنی درباره دروغ

روزی روزگاری پسرک چوپانی در ده ای زندگی می کرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه های سبز و خرم نزدیک ده می برد تا گوسفند ها علف های تازه بخورند. او تقریبا تمام روز را تنها بود. یک روز حوصله او خیلی سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در کنار گوسفندان باشد. از بالای تپه، چشمش به مردم ده افتاد که در کنار هم در وسط ده جمع شده بودند. یکدفعه قکری به ذهنش رسید و تصمیم گرفت کاری جالب بکند تا کمی تفریح کرده باشد. او فریاد کشید: گرگ، گرگ، گرگ آمد.

مردم ده ، صدای پسرک چوپان را شنیدند. آنها برای کمک به پسرک چوپان و گوسفند هایش به طرف تپه دویدند ولی وقتی با نگرانی و دلهره به بالای تپه رسیدند ، پسرک را خندان دیدند، او می خندید و می گفت : من سر به سر شما گذاشتم.

مردم از این کار او ناراحت شدند و با عصبانیت به ده برگشتند.  از آن ماجرا مدتها گذشت،یک روز پسرک نشسته بود و به گذشته فکر می کرد به یاد آن خاطره خنده دار خود افتاد و تصمیم گرفت دوباره سر به سر مردم بگذارد.

او بلند فریاد کشید: گرگ آمد ، گرگ آمد ، کمک … مردم هراسان از خانه ها و مزرعه ها یشان به سمت تپه دویدند ولی باز هم وقتی به تپه رسیدند پسرک را در حال خندیدن دیدند.

مردم از کار او خیلی ناراحت بودند و او را دعوا کردند. هر کسی چیزی می گفت و از اینکه چوپان به آنها دروغ گفته بود خیلی عصبانی بودند. آنها از تپه پایین آمدند و به مزرعه هایشان برگشتند. از آن روز چند ماهی گذشت . یکی از روزها گرگ خطرناکی به نزدیکی آن ده آمد و وقتی پسرک را با گوسفندان تنها دید، بطرف گله آمد و گوسفندان را با خودش برد.
پسرک هر چه فریاد می زد: گرگ، گرگ آمد، کمک کنید…. ولی کسی برای کمک نیامد. مردم فکر کردند که دوباره چوپان دروغ می گوید و مییخواهد آنها را اذیت کند.

نکته آموزنده این داستان آموزنده درباره دروغ : آن روز چوپان نتیجه مهمی در زندگیش گرفت, او فهمید اگر نیاز به کمک داشته باشد، مردم به او کمک خواهند کرد به شرط آنکه بدانند او راست می گوید.

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان کسی نبود. سال ها قبل چند دریانورد با هم سوار یک کشتی شدند تا به مسافرت دریایی بروند. یکی از دریانوردها میمونش را با خود آورد تا در این مسافرت طولانی حوصله اش سر نرود. چند روزی بود که آن ها در سفر بودند. ناگهان طوفان وحشتناکی آمد و کشتی آن ها را واژگون کرد. همه در دریا افتادند و میمون هم که در آب افتاده بود مطمئن بود که به زودی غرق می شود.میمون که از نجاتش ناامید شده بود ناگهان دلفینی را دید که به طرف او می آید. خیلی خوشحال شد و پشت دلفین سوار شد

وقتی آن ها به یک جزیره رسیدند میمون دلفین را پیاده کرد. دلفین از میمون پرسید:« قبلاً به این جزیره آمده ای، اینجا را می شناسی؟» میمون جواب داد:« بله. می شناسم. راستش پادشاه این جزیره بهترین دوست من است. آیا تو می دانستی من جانشین پادشاه هستم؟» دلفین که می دانست کسی در این جزیره زندگی نمی کند، گفت:« خب، پس شما جانشین پادشاه هستی! پس خوشحال باش، چون تو از این به بعد می توانی خود پادشاه باشی!» میمون از دلفین پرسید:« چطوری؟» دلفین که داشت از ساحل دور می شد جواب داد:« کار سختی نیست. چون تو در این جزیره تنها هستی و کسی جز تو اینجا زندگی نمی کند، پس تو پادشاه هستی!»

یکی از مهم ترین اصول اخلاقی در زندگی راستگویی می باشد و باید والدین این اصول را به فرزندان شان نیز آموزش دهند زیرا، در زندگی راستگویی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و نقش مهمی در داشتن یک زندگی سالم ایفا می کند، داستان هایی زیادی در مورد دروغ گویی وجود دارد که می توانید برای کودکان تان بخوانید تا فرزندتان از این داستان ها یاد بگیرند که دروغ گویی کار زشت و ناپسندی است، علاوه بر دو داستان بالا که آن ها را مطالعه کردید در ادامه دو داستان دیگر را نیز در مورد دروغگویی و راستگویی در اختیار شما عزیزان قرار خواهیم داد.

روزی روزگاری پسری به اسم نیما در یک پرورشگاه زندگی میکرد. نیما شش سال داشت. او همیشه آرزو داشت خانواده داشته باشد و هر وقت میدید خانم و آقایی برای حضانت فرزند به پرورشگاه آمده اند، آرزو داشت او را انتخاب کنند.

یک روز وقتی نیما در حیاط پرورشگاه بازی میکرد شنید که خانم و آقایی در مورد حضانت یک بچه با مسئول پرورشگاه صحبت میکنند. نیما کلی خوشحال شد و از خدا خواست که آن ها او را انتخاب کنند.

آن خانم و آقا برایشان خیلی مهم بود فرزندی راستگو و درستکار داشته باشند.

وقتی آن خانم و آقا در حیاط پرورشگاه در میان بچه ها می‌چرخیدند نیما دید که کیف پول آن آقا از جیبش افتاد وحشی متوجه آن نشد. نیما رفت و کیف پول و پول هایش را که بیرون ریخته بود برداشت و به آن آقا داد.

مرد تشکر کرد و کیف و پول ها را گرفت. از نیما خوشش آمد و تصمیم گرفت او را امتحان کند و اگر از این امتحان سربلند بیرون آمد او را به فرزندی بپذیرند. بنابراین رو به نیما کرد و نصف پول ها را به او برگرداند و گفت این کیف مال منه اما پولای من نصف این بود.

نیما با اینکه می‌توانست پول ها را برای خودش بردارد اما اینکار را نکرد و جواب داد: اما من دیدم اینا همش از کیف شما افتاد.

زن و مرد جوان از صداقت نیما بسیار خوشحال شده و تصمیم گرفتن او را به فرزندی بپذیرند.

دختر و پسر کوچکی در حال بازی بودند. پسر چند تیله بسیار زیبا داشت و دختر چند شیرینی خوشمزه با خودش داشت.

پسر به دختر گفت : اگر من همه تیله هایم را به تو بدهم تو قول میدهی که همه شیرینی هایت را به من بدهی؟ دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد…!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد…

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده …!!!

از این داستان نتیجه میگیریم راستگویی و صداقت همیشه بهترین چیز است زیرا وجدان راحت از هر چیزی مهمتر است.

 در این مطلب با داستان های آموزنده درباره دروغ را در اختیار کودکان عزیز و گرامی قرار دادیم که امیدواریم کودکان از شنیدن و مطالعه کردن این داستان ها نهایت لذت را ببرند و با پیامدهای دروغ گفتن آشنا شوند. در صورت تمایل می توانید برای مشاهده انواع داستان های کودکانه شیرین و آموزنده به بخش داستان کودک مجله آرگا مراجعه کنید.

منبع : آرگا


دوست داشتنی ترین وسایل کودک و نوزاد رو اینجا ببین داستان های قرآنی درباره دروغ



روتختی های شیک و لاکچری رو اینجا ببینید



اتاق کودک با این وسایل خوشگل میشه!



انواع دستبند نقره شیک و خاص رو اینجا ببینید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام

ایمیل

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

 

مذهبی و دینی

1 دیدگاه

حدیث درباره دروغ و آیات قرآنی در مورد دروغگویی

دروغ و دروغگویی از جمله کارهایی که در دین مبین اسلام نهی شده است به همین دلیل آیات و احادیث زیادی در مورد دروغ از معصومین گفته شده است، در این پست حدیث و آیه قرآنی درباره دروغ جمع آوری شده است با دانشچی همراه باشید.

احادیث مختلف درباره دروغ و تاثیرات آن بر بر زندگی افراد .داستان های قرآنی درباره دروغ

۱- پيامبر صلى الله عليه و آله

أَنَّ رَجُلًا أَتَى سَيِّدَنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي خُلُقاً يَجْمَعُ لِي خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَقَالَ لَا تَكْذِب‏

مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج ۶۹ ، ص ۲۶۲، ح ۴۳

۲- امام على عليه السلام

لَيسَ الكَذِبُ مِن خَلائِقِ الإِسلامِ؛

دروغگويى از اخلاق اسلام نيست.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۲۲۰ ، ح ۴۳۷۹

۳- امام على عليه السلام

(علامة) اَلايمانُ أَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّكَ عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ؛

(نشانه) ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص ۵۵۶ ، حكمت ۴۵۸

۴- امام سجاد عليه السلام

اِتَّقُوا الكَذِبَ الصَّغيرَ مِنهُ وَ الكَبيرَ، فى كُلِّ جِدٍّ وَ هَزلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا كَذِبَ فِى الصَّغيرِ اجتَرَأَ عَلَى الكَبيرِ؛

از دروغ كوچك و بزرگش، جدّى و شوخيش بپرهيزيد، زيرا انسان هرگاه در چيز كوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند.

تحف العقول ص ۲۷۸

۵- امام صادق عليه السلام

لَا يَنْبَغِي لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يُوَاخِيَ الْفَاجِرَ وَ لَا الْأَحْمَقَ وَ لَا الْكَذَّابَ.

سزاوار نيست كه مسلمان با بدكار و احمق و دروغگو رفاقت كند.

كافى(ط-الاسلامیه) ج۲ ، ص ۶۴۰، ح ۳

۶- امام على عليه السلام

يَكْتَسِبُ الْكَاذِبُ بِكَذِبِهِ ثَلَاثاً سَخَطَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اسْتِهَانَةَ النَّاسِ بِهِ وَ مَقْتَ الْمَلَائِكَةِ لَه‏

دروغگو با دروغگويى خود سه چيز بدست مى آورد: خشم خدا را نسبت به خود، نگاه تحقيرآميز مردم را نسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۲۲۱ ، ح ۴۴۱۸

۷- امام صادق عليه السلام

إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِينَ النِّسْيَان‏

از جمله كمكهاى خداوند بر ضد دروغگويان فراموشى است.

كافى(ط-الاسلامیه) ج۲ ، ص ۳۴۱، ح ۱۵

۸- امام عسكرى علیه السلام

جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الْكَذِبُ.

همه پليدى‏ ها را در خانه‏ اى نهادند و كليد آن، دروغ است.

بحارالانوار(ط-بیروت) ج ۶۹ ، ص ۲۶۳

۹- پيامبر صلى الله عليه و آله

إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ الكَذِبَ فِى الصَّلاحِ و َأبغَضَ الصِّدقَ فِى الفَسادِ؛

خداوند عزوجل، دروغى را كه باعث صلح و آشتى شود دوست دارد و از راستى كه باعث فتنه شود بيزار است.داستان های قرآنی درباره دروغ

من لا يحضره الفقيه ج۴، ص ۳۵۳، ح۵۷۶۲

۱۰- پيامبر صلى الله عليه و آله

الصدق طمأنينة و الكذب ريبة

راستگويى [مايه] آرامش و دروغگويى [مايه] تشويش است.

نهج الفصاحه ص ۵۴۸ ، ح ۱۸۶۴

۱۱- پيامبر صلى الله عليه و آله

اعْلَمْ أَنَّ الصِّدْقَ مُبَارَكٌ وَ الْكَذِبَ مَشْئُوم‏

بدان كه راستگويى، پر بركت است و دروغگويى، شوم.

تحف العقول ص ۱۴

۱۲- حضرت محمد صلى الله عليه و آله

أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِي رَبَضِ الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي وَسَطِ الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَ إِنْ كَانَ هَازِلًا وَ لِمَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ.

من براى كسى كه بگو مگو را رها كند، هر چند حق با او باشد و براى كسى كه دروغ گفتن را اگر چه به شوخى باشد، ترك گويد و براى كسى كه اخلاقش را نيكو گرداند، خانه اى در حومه بهشت و خانه اى در مركز بهشت و خانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى كنم.

خصال ص ۱۴۴، ح ۱۷۰

۱۳- پيامبر صلى الله عليه و آله

عَلَيكُم بِالصِّدقِ فَاِنَّهُ مَعَ البِرِّ وَ هُما فِى الجَنَّةِ وَ ايّاكُم وَ الكِذبِ فَاِنَّهُ مَعَ الفُجورِ وَ هُما فِى النّارِ ؛

شما را سفارش مى كنم به راستگويى، كه راستگويى با نيكوكارى همراه است و هر دو در بهشت اند و از دروغگويى بپرهيزيد كه دروغگويى همراه با بدكارى است و هر دو در جهنم اند.

نهج الفصاحه ص ۵۷۲ ، ح ۱۹۷۶

 

۱۴- حضرت محمد صلى الله عليه و آله

اَلكَذِبُ يَنقُصُ الرِّزقَ؛

دروغ، روزى را كم مى كند.

نهج الفصاحه ص ۳۷۳ ، ح ۱۰۸۷

 

۱۵-امام صادق عليه السلام

سِتَّةٌ لَا تَكُونُ فِي مُؤْمِنٍ الْعُسْرُ وَ النَّكَدُ وَ الْحَسَدُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ الْكَذِبُ وَ الْبَغْيُ.

شش (صفت) در مومن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.

تحف العقول ص۳۷۷

۱۶- پيامبر صلى الله عليه و آله

مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ ْ مُرُوَّتُه‏ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَيْبَتُهُ.

هر كس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نكند، دروغ نگويد و خلف وعده ننمايد، جوانمرديش كامل، عدالتش آشكار، برادرى با او واجب و غيبتش حرام است.

تحف العقول ص ۵۷ – خصال ص ۲۰۸، ح ۲۸

۱۷- امام على عليه السلام

لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ [إِلَيْكَ‏] الْقَرِيب‏

با دروغگو مشورت نكن، چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزديك نشان مى دهد و نزديك را دور.

تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص ۴۴۲ ، ح ۱۰۰۹۲

۱۸- امام على عليه السلام

لَوْ تَمَيَّزَتِ الْأَشْيَاءُ لَكَانَ الصِّدْقُ مَعَ الشَّجَاعَةِ وَ كَانَ الْجُبْنُ مَعَ الْكَذِب‏

اگر خصلت ها از يكديگر متمايز و جدا شوند، هر آينه راستى با شجاعت باشد و بزدلى با دروغ.

تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص ۲۱۹ ، ح ۴۳۴۹

۱۹- امام صادق عليه السلام

تَركُ الحُقوقِ مَذَلَّةٌ وَ إِنَّ الرَّجُلَ يَحتاجُ إِلى أَن يَتَعَرَّضَ فيها لِلكَذِبِ؛

ندادن حقوق (ديگران) ذلّت مى آورد و انسان در اين باره مجبور به دروغ گفتن مى شود.

تحف العقول ص ۳۶۰

۲۰- امام حسن عسکری علیه السلام

جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ؛

تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص ۱۴۵ – بحار الانوار(ط-بیروت) ج ۷۵ ، ص ۳۷۷

۲۱- امام على عليه السلام

اَدَّبْتُ نَفْسى فَما وَجَدْتُ لَها بِغَيرِ تَقْوَى الاْلهِ مِنْ اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَتْ اَفْضَلَ مِنْ صَمْتِها عَنِ الْكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالْجَلالِ فِى الْكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفْسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛

به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى ‏آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب‏ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست

دیوان امیرالمومنین ص ۶۹

۲۲- امام صادق عليه السلام

الْمُؤْمِنُ لَا يُخْلَقُ عَلَى الْكَذِبِ وَ لَا عَلَى الْخِيَانَةِ وَ خَصْلَتَانِ لَا يَجْتَمِعَانِ فِي الْمُنَافِقِ سَمْتٌ حَسَنٌ وَ فِقْهٌ فِي سُنَّةٍ.

مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و دين شناسى.

بحار الانوار(ط-بیروت) ج ۷۵ ، ص ۲۵۱ – تحف العقول ص۳۶۷

۲۳- امام على عليه السلام

تَحَرِّى الصِّدقِ وَ تَجَنُّبُ الكَذِبِ اَجمَلُ شيمَةٍ وَ اَفضَلُ اَدَبٍ؛

راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ، زيباترين اخلاق و بهترين ادب است.

تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص ۲۱۷ ، ح ۴۲۹۴

۲۴- امام على عليه السلام

اَلصّادِقُ عَلى شَفا مَنجاةٍ وَ كَرامَةٍ وَ الكاذِبُ عَلى شُرُفِ مَهواةٍ وَ مَهانَةٍ؛

راستگو در آستانه نجات و بزرگوارى است و دروغگو در لبه پرتگاه و خوارى.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص ۱۱۷ ، خطبه ۸۶

۲۵- امام على عليه السلام

يَبلُغُ الصّادِقَ بِصِدقِهِ ما يَبلُغُهُ الكاذِبَ بِاحتيالِهِ؛

راستگو، با راستگويى خود به همان مى رسد كه دروغگو با حيله گرى خود.

غررالحکم و درر الکلم ص ۸۰۹

۲۶- امام موسى كاظم عليه السلام

اَداءُ الاَمانَةِ وَ الصِّدقُ يَجلِبانِ الرِّزقَ، و َالخيانَةُ وَ الكَذِبُ يَجلِبانِ الفَقرَ وَ النِّفاقَ؛

اداى امانت و راستگويى روزى را زياد مى كند و خيانت و دروغگويى باعث فقر و نفاق مى شود.

تحف العقول ص ۴۰۳

۲۷- امام باقر عليه السلام

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ.

به راستى كه خداوند عزوجل براى شر قفل هايى گذارد و كليد آن قفل ها را شراب قرار داد و دروغ از شراب بدتر است.

كافى(ط-الاسلامیه) ج ۲، ص ۳۳۹، ح ۳

۲۸- امام صادق عليه السلام

الْكَلَامُ ثَلَاثَةٌ صِدْقٌ وَ كَذِبٌ وَ إِصْلَاحٌ بَيْنَ النَّاسِ قَالَ قِيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْإِصْلَاحُ بَيْنَ النَّاسِ قَالَ تَسْمَعُ مِنَ الرَّجُلِ كَلَاماً يَبْلُغُهُ فَتَخْبُثُ نَفْسُهُ فَتَلْقَاهُ فَتَقُولُ سَمِعْتُ مِنْ فُلَانٍ قَالَ فِيكَ مِنَ الْخَيْرِ كَذَا وَ كَذَا خِلَافَ مَا سَمِعْتَ مِنْهُ.

سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح ميان مردم به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح ميان مردم چيست؟ فرمودند: از كسى سخنى درباره ديگرى مى شنوى كه اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت مى شود. پس تو آن ديگرى را مى بينى و بر خلاف آنچه شنيده اى، به او مى گويى: از فلانى شنيدم كه در خوبى تو چنين و چنان مى گفت.

كافى(ط-الاسلامیه) ج۲، ص ۳۴۱، ح ۱۶

۲۹- امام على عليه السلام

لا تُحَدِّثِ النّاسَ بِكُلِّ ما سَمِعتَ بِهِ، فَكَفى بِذلِكَ كَذِبا؛

هر چه را شنيدى براى مردم بازگو مكن، كه همين براى دروغگويى (تو) كافى است.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص ۴۵۹ ، از نامه ۶۹

۳۰- امام على عليه السلام

اَمرانِ لا يَنفَكّانِ مِنَ الكَذِبِ: كَثرَةُ المَواعيدِ، وَ شِدَّةُ الاعتِذارِ؛

دو چيز از دروغ جدا نمى شود: بسيار وعده دادن و به شدت عذرخواهى نمودن.

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ۲۰، ص ۲۸۷، ح ۲۸۲

۳۱- امام على عليه السلام

اَلكَذِبُ فِى العاجِلَةِ عارٌ وَ فِى الآجِلَةِ عَذابُ النّارِ؛

دروغ در دنيا ننگ و عار است و در آخرت عذاب جهنم.

غررالحکم و درر الکلم ص ۹۱ ، ح ۱۷۳۷

۳۲- امام على عليه السلام

لَيسَ لِكَذوبٍ اَمانَةٌ، وَ لا لِفُجورٍ صيانَةٌ؛

دروغگو امانتدار نيست و بدكار، نگهدارنده اسرار.

تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص ۲۲۰ ، ح ۴۳۸۷

۳۳- پيامبر صلى الله عليه و آله

اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ تَصديقا لِلنّاسِ اَصدَقُهُم حَديثا وَ اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ تَكذيبا اَكذَبُهُم حَديثا؛

هر كس راستگوتر است سخن مردم را بيشتر باور مى كند و هر كس دروغگوتر است مردم را بيشتر دروغگو مى داند.

نهج الفصاحه ص ۲۷۲ ، ح ۵۹۱

۳۴- پيامبر صلى الله عليه و آله

ثلاث من كنّ فيه فهو منافق و إن صام و صلّى و حجّ و اعتمر و قال: «إنّي مسلم» من إذا حدّث كذب و إذا وعد أخلف و إذا ائتمن خان.

سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد من مسلمانم، كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد.

نهج الفصاحه ص ۴۲۲ ، ح ۲۸۰

۳۵- پيامبر صلى الله عليه و آله

آیَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: اِذا حَدَثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذا اؤتُمِنَ خانَ؛

نشان منافق سه چیز است: ۱ – سخن به دروغ بگوید . ۲ – از وعده تخلف کند .۳ – در امانت خیانت نماید .

نهج الفصاحه ص ۱۵۶ ، ح ۷

۱- «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضـا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون؛

در دلهای آنان یک نوع بیماری است خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغ‎هایی که می‌گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.» بقره/سوره۲، آیه۱۰.

۲- اولـئک اصحـب النار هم فیها خــلدون• یوم یبعثهم الله جمیعـا فیحلفون له کما یحلفون لکم ویحسبون انهم علی شیء الا انهم هم الکـذبون.

هرگز اموال و اولادشان آنها را از عذاب الهی حفظ نمی‌کند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن می‌مانند! • (به خاطر بیاورید) روزی را که خداوند همه آنها را برمی‌انگیزد، آنها برای خدا نیز سوگند (دروغ) یاد می‌کنند همان گونه که (امروز) برای شما یاد می‌کنند و گمان می‌کنند کاری می‌توانند انجام دهند بدانید آنها دروغگویانند.» مجادله/سوره۵۸، آیه ۱۷ و ۱۸

۳- دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است. معنی سوره نور آیه ۷

۴- و مگوئید آنچه را که وصف می کند آن را زبان های شما به دروغ در احکام خدا که این حلال است و این حرام چنین می گویید و توصیف می کنید بر خلاف واقع تا افتراء بزنید بر خدا دروغ را آن کسانی که افتراء می زنند به خدا دروغ را رستگار نمی شوند. معنی سوره نحل آیه ۱۱۵

۵- برخورداری کمی است در دنیا دروغ گویان را و برای ایشان عذابی دردناک است در آخرت. معنی سوره نحل آیه ۱۱۶

۶- آگاه باشید مردم که برای خداست دین خالص نه دین مخلوط با غیر خدا آن کسانی که گرفتند سوای خدا دوستانی برای پرستش گویند نمی پرستم این ها را مگر برای آنکه نزدیک گردانند این بت ها ما را به خدا. نزدیکی کامل البته خدا حکم می کند میانه ایشان در آن چه اختلاف می کنند در دین خود ، خدا راه نمی نماید کسی را که او دروغگو و ناسپاس است. معنی سوره زمر آیه ۲

آیات و حدیث درباره دروغ _ دانشچی

برچسبآیه در مورد دروغ حدیث درباره دروغ حدیث درباره دروغگویی دروغ چیست؟ دروغ در قرآن دروغ در قرآن و روایات

دروغ توسط هر کس در هیچ شکل و توجیهی پذیرفتنی نیست مگر در عالم قدرت و یا سیاست. شکست در صداقت بهتر از پیروزی با نیرنگ و دروغ است. حق همیشه پیروز نیست و تداوم قدرت باطل، فرصت ازمایش حقجویان است اگر حق با روش شیطانی دروغ و نیرنگ پیروز شود، دیگر حق محسوب نمیشود ممکن است به پیروزی برسد اما باطلی را رایج کرده که بمراتب بدتر از شکست در مقابل باطل است و جامعه را ناامن و بی اعتماد میکند.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

4
 − 
چهار
 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

وب‌سایت دانش‌چی با هدف یک سایت آموزشی، تحقیقی، وبگردی و اطلاع رسانی در جهت پیشرفت علمی دانش آموزان، دانشجویان و کاربران اینترنت راه‌اندازی شده است.


دروغ در قرآنDownloads-icon


دروغ در قرآنDownloads-icon

دروغ گفتن یکی از محرمات و آفت های خطرناک زبان است که از گناهان کبیره به شمار می رود. در قرآن و احادیث، دروغ کلید بدی ها و مایه تباهی ایمان محسوب گشته است. این گناه بزرگ انسان را در دنیا و آخرت از رحمت الهی محروم می سازد و اعتماد مردم را نسبت به فرد از بین می برد. با دروغگویی جامعه دچار نفاق می شود و ایمان مردم زایل خواهد شد. یکی از دلایل مهم دروغگویی، عقده حقارت و خود کم بینی انسان است که به عنوان روانشناسی اخلاقی در کلمات معصومین به آن اشاره شده است.

ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور انسان، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام از دلایل دیگر دروغ گفتن انسان می باشد که برای تامین هدف مورد نظر خود از آن استفاده می کند.

دروغ ریشه بسیاری از گناهان است، انسانهای دروغ گو، خود را با دروغ بزرگ جلوه می دهند، به همه کس و همه چیز بدبینی و سوءظن دارند و با سخنان دروغ خود تملق گویی می کنند. یکی از روشهای درمان دروغ این است که باید افراد دروغگو را از عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن آگاه ساخت. در برخی موارد دروغ موجب نفع شخصی می شود اما بسیار زودگذر است. راه حل دیگر پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایه های ایمان در دل افراد دروغگو است که با پاک کردن محیط های تربیتی و معاشرتی از وجود افراد دروغگو به دست می آیدتا به مرور با تاثیر پذیری از محیط این رذیله اخلاقی از وجود آنها پاک شود.

در سراسر جهان هستی قانون صداقت و صراحت و حقیقت جاری است. با وجود اینکه در ظاهر تضاد و تعارض هایی دیده می شوداما دروغ و خیانت در طبیعت هرگز وجود ندارد.حقایق ناب درباره طبیعت را باید از زبان آفرینش شنید. تمام قوانین علمی و فلسفی برداشت نسبی از جهان هستی و قوانین حاکم بر آن است و طالبان حقیقت با تفکر در اسرار هستی، از آن الهام می گیرند و به غیر از هستی و قوانین حاکم بر آن کاری ندارند.به طور کلی می توان گفت که بنای خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستی استوار است و این انسان است که حق و باطل را در هم آمیخته و آن را طور دیگری نشان می دهد، زیرا باطل محض را نمی توان به افراد جامعه نشان داد زیرا ذات حقیقت جوی مردم به خودی خود آن را دفع می نماید.داستان های قرآنی درباره دروغ

خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع، با بندگان خود در کمال صدقت و درستی صحبت می کندو صداقت را برای بندگان خود بهتر می داند.

حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند:« ولکن یُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَیُمزجان …»(نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 50) مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و در هم می آمیزند و از این راه ، باطل را به خورد مردم می دهند.

کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معنی دروغ گفتن می باشد. صحاح و قاموس و اقرب و … هر دو وزن را مصدر گفته اند ولی استعمال قرآن نشان میدهد که کذب بر وزن وزر مصدر است.(سید علی اکبر قرشی قاموس قرآن ج7)

کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معنی دروغ مثل « یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِب‏» (سوره نساء آیه 50، مائده 103، یونس60 و69، نحل 116) چون کذب مفعول به یفترون است لذا اسم است نه مصدر یعنی بر خدا دروغ می بندند.

تکذیب آن است که دیگری را به دروغ نسبت دهی و بگویی دروغ می گوید.

کذّاب مبالغه است یعنی بسیار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب» .(سوره غافر آیسه 28)

کاذبه مصدر است مثل عاقبه، عافیه و باقیه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ – لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَة». ( سوره واقعه آیات 1 و2)

کذب در لغت به معنای عدم مطابقت است و همانگونه که سخن به دروغ متّصف می شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف می گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است ، همانگونه که عمل مخالف با سخن و وعده نیز دروغ است.(آیت الله مشکینی ، درسهایی از اخلاق ص 282)

آیات و روایات بسیاری در زمینه زشتی دروغ سخن می گویند و آیات تکان دهنده ای حتی دروغگو را در ردیف کافران و منکران آیات الهی می شمارند.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:«مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و بوی بدی از قلبش بیرون می آید که تا به عرش می رسد و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او می نویسد.» ( بحار الانوار، ج69، ص263)

همچنین در روایتی دیگر می فرماید:«از دروغ بپرهیز که روی دروغگو را سیاه می کند.» ( مستدرک الوسائل، ج9، ص50)

مردی از رسول خدا(ص) پرسید:«چه عملی سبب دخول در آتش است؟ حضرت فرمود:دروغ؛ زیرا دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.» ( مستدرک الوسائل، 1408ق، ج9، ص89)

در روایتی حضرت علی(ع) فرمود:بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان دروغگو است

امام حسن عسکری(ع) فرمودند:تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.(بحار الانوار، ج69، ص263)

در روایتی دیگر پیامبر اکرم(ص) ریشه دروغ را در کمبودها و پستی های انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است:دروغگویی از پستی روح ریشه می گیرد.بحار الانوار، ج9، ص262)

«إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُون‏»؛( سوره نحل آیه 105):گرچه در این آیه دروغ و افترا بر خدا و پیامبر است ولی به هر حال زشتی دروغ اجمالا در این آیه مجسم شده است و در تعلیمات اسلام به مساله راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آن را در زیر می آوریم.

در روایات اسلامی دروغ به عنوان ” کلید گناهان” شمرده شده است، علی (ع) می‏ فرماید:«الصدق یهدی الی‏ البر، و البر یهدی الی الجنة»” (مشکاة الانوار طبرسی صفحه 157). راستگویی دعوت به نیکوکاری می‏ کند، و نیکوکاری دعوت به بهشت”.

در حدیثی از امام باقر( ع) می‏خوانیم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، و الکذب شر من الشراب» “(اصول کافی جلد 2 صفحه 254)؛ خداوند متعال برای شر و بدی، قفلهایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتیها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می‏اندازد) سپس اضافه فرمود:دروغ از شراب هم بدتر است” .

امام حسن عسکری (ع) می‏فرماید:«جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب»(جامع السعادات جلد 2 صفحه 233)”؛ تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده، و کلید آن دروغ است” .

رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمی ‏تواند، راستگو باشد، چرا که راستگویی موجب رسوایی او است، و برای پوشاندن آثار گناه معمولا باید متوسل به دروغ شود. و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می‏کند، و راستگویی محدود.

اتفاقا این حقیقت در حدیثی که از پیامبر (ص) نقل شده ،کاملا تجسم یافته، حدیث چنین است:

شخصی به حضور پیامبر( ص) رسید، عرض کرد نماز می‏ خوانم و عمل منافی عفت انجام می‏ دهم، دروغ هم می‏ گویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر( ص) فرمود:دروغ، او در محضر پیامبر( ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید:هنگامی که خارج شد، وسوسه‏ های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر( ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید، بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است، اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می ‏شود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید.

چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل، و بنا بر این دروغ ناهماهنگی این دو است، و نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست.

در آیه 77 سوره توبه می‏خوانیم:فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ”(سوره بقره آیه77):اعمال آنها نفاقی در دلهایشان تا روز قیامت ایجاد کرد، به خاطر اینکه عهد خدا را شکستند و به خاطر اینکه دروغ می ‏گفتند”.

این واقعیت نه تنها در قرآن بلکه در احادیث نیز ثابت می شود:در حدیثی چنین می‏ خوانیم:سئل رسول اللَّه (ص) یکون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قیل و یکون بخیلا؟ قال نعم، قیل یکون کذابا؟ قال لا!”(جامع السعادات جلد 2 صفحه 322)؛ از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهی) ترسو باشد فرمود:آری، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیانا) بخیل باشد فرمود:آری، پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه”!

چرا که دروغ از نشانه‏ های نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست. و نیز به همین دلیل این سخن از امیر مؤمنان (ع)نقل شده است: 

«لا یجد العبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله وجده»(اصول کافی باب دروغ ج5 ص 291) ؛ بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی.

می‏دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است، و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می‏ کشاند دروغ و خیانت و تقلب است، و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است.

در احادیث اسلامی می‏ خوانیم که پیشوایان دین از دوستی با چند طایفه از جمله دروغگویان شدیدا نهی کردند، چرا که آنها قابل اطمینان نیستند.

علی( ع ) در کلمات قصارش می‏فرماید:«ایاک و مصادقة الکذاب فانه کالسراب، یقرب علیک البعید، و یبعد علیک القریب»(نهج البلاغه کلمات قصار کلمه 37)؛” از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می‏سازد” .

خدا نکند کسی معروف شود به دروغگویی که هیچ چیز شاید بیشتر از این به حیثیت انسان لطمه نمی زند.( روح الله الخمینی چهل حدیث ص 471)داستان های قرآنی درباره دروغ

البته سخن در باره زشتیهای دروغ و فلسفه آن و همچنین علل پیدایش دروغگویی از نظر روانی و طرق مبارزه آن بسیار زیاد است که باید آن را در کتب اخلاق جستجو کرد.

امام باقر(ع) می فرماید« دروغ ویران کننده ایمان است».

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند:« آیا شما را از بزرگترین گناهان خبر ندهم ؟بزرگترین گناه شرک به خدا و درفتاری نسبت به پدر و مادر و دروغ گفتن است»( ارشادالقلوب ج1 ص185)

پیامبر(ص) می فرمایند:« دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به سبب پستی نفسش» (اختصاص مفید ص 232)

حضرت علی(ع) فرمودند:« دروغ انسان را به سوی بدیها هدایت می کند و بدیها نیز به سوی آتش جهنم»(أمالی صدوق ص419)

حضرت علی (ع) می فرماید« بیماری دروغ ، زشت ترین بیماری است» (غرر الحکم، ص220)

امیرالمومنین علی(ع) در ضمن حدیثی به امام حسن مجتبی(ع) فرمود« از دوستی با دروغگو برحذر باش زیرا او مانند سراب است که در نظرت دور را نزدیک و نزدیک را دور می سازد»

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند:« دروغ روزی انسان را کم می کند.»

رسول خدا(ص) فرمودند:« بدترین و بالاترین رباها دروغ است» (زیرا در ربای اقتصادی سرمایه افراد از میان می رود لکن در دروغ اصل ایمان خدشه دار می شودو ربا خوار مالی دارد و آن را زیاد می‏کند و دروغ گو از هیچ، چیزی درست می‏کند). أَرْبَی الرِّبَا الْکذِبُ( من لا یحضره الفقیه، ج4، ص377)

امام صادق(ع) فرمودند:« خداوند فراموشی را بر دروغ پردازان مسلط می سازد که انسان علاوه بر اینکه لازم است خود از دروغ گفتن بپرهیزد بایستی از همنشینی و دوستی با افراد دروغگو خودداری کند». قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَی الْکذَّابِینَ النِّسْیانَ (کافی، ج2، ص341)

از امام صادق(ع) نقل شده که امیرالمومنین علی(ع) مکرر بالای منبر می فرمود« سزاوار است انسان مسلمان از دوستی با سه کس دوری کند:پر روی بی باک و تبه کار – احمق و دروغگو سپس درباره دروغگو فرمود زندگی کردن با دروغگو برای تو سزاوار نیست چون سخنان تو را برای دیگران و سخنان دیگران را برای تو بازگو می کند و هرگاه داستانی را به پایان رساند ، داستان دیگری به آن می افزاید تا آنجا که اگر راست گوید کسی باور نکند».

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند:« خیانت بزرگی است که با برادرت سخنی بگویی که او تو را تصدیق کند و تو به او دروغ گفته باشی (عبدالله شبر، اخلاق عبادی ص232) و نیز می فرماید:دروغ روزی را کم می کند و ممکن است مومن هر خصلتی پیدا کند و حتی با همان خصلت بمیرد اما به خیانت و دروغ آلوده نمی شود».

امام صادق(ع) فرموده اند:« خدای عزوجل انبیاء را مبعوث نکرد مگر به راستی سخن و اداء امانت به نیک و فاجر» ( کافی ج2 ص 104)

امیرالمومنین(ع) فرمودند:«بزرگترین کژی ها و لغزشها نزد خدا زبان دروغ پرداز است».

امام باقر(ع) می فرمایند:« دروغ مایه ویرانی ایمان است».

یکی از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. این عمل از زشت ترین گناهان و فاحش ترین عیوب است.

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندی به خدا یاد کند که به اندازه بال پشه ای دروغ در آن باشد نقطه ای سیاه در قلبش پدید می آید و تا روز قیامت باقی می ماند»

حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خیانت بزرگی است که به برادرت چیزی بگویی که تو را تصدیق کند و تو به او دروغ گفته باشی»

پیامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فردای قیامت خدا با آنها سخن نمی گوید و به آنها توجه نمی کند و آنها را از گناهانشان تزکیه نمی کند اول کسانی که چون چیزی ببخشند منت می گذارند دوم کسانی که کالای خود را با سوگند دروغ به فروش می رسانند و سوم انسانهای متکبر.»

چنانچه گفته شد دروغ بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاق و گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در کار نباشد گفتن دروغ جایز نیست.

قرآن کریم تقیه را در مقام اکراه و اضطرار جایز دانسته و بدیهی است که تقیه از مصادیق دروغ و خلاف واقع است و انسان در مقام اضطرار می تواند عقیده خود را پنهان کند و بر خلاف عقیده و ایمانش گواهی دهد.

از رسول خدا(ص) نقل شده است که:« ما من شیء إلا و قد أحله الله لمن إضطر ألیه»( مکاسب محرمه شیخ انصاری ص265) هیچ کاری نیست جز آنکه خداوند آنرا برای کسیکه ناچار شده باشد حلال کرده است.

در باب رفع ضرر احادیثی به تواتر رسیده که انسان به خاطر جلوگیری از ضرر مالی و جانی و عرضی و… می تواند سوگند دروغ یاد کند.

یعنی در صورتی که انسان برای ایجاد الفت و محبت و رفع کینه و کدورت دروغ بگوید و بدین وسیله میان آنها صلح و صفا و صمیمیت برقرار کند که در این موارد دروغ حرام نیست.

در وصیت پیامبر(ص) به علی (ع)آمده است که ای علی خداوند دروغ مصلحت آمیز را دوست دارد و از راست فتنه انگیز بیزار است». (من لا یحضره الفقیه ج4 ص352 و وسائل الشیعه ج8ص265)

شک نیست که جنگ یک ضرورت دینی و اجتماعی است که به دلایل مختلف عقیدتی، سیاسی و اقتصادی و… بر ملتها و جوامع بشری الزام یا تحمیل می گردد و معمولا برای خروج از این تحمیل و رهایی از این مخمصه و سرعت بخشیدن به شکست دشمن از وسایلی استفاده می شود که در مواقع عادی جایز نیست. یکی از این موارد مهم غافلگیری دشمن است که در این راستا عنصر خدعه و نیرنگ می تواند وسیله خوبی باشد. در وصایای رسول(ص)به علی(ع)آمده است:« ای علی سه چیز است که دروغ بر آنها نیکوست:خدعه و نیرنگ در جنگ – وعده به همسر و اصلاح میان مردم»(بحارالانوار ج74ص51)

دروغ به جز آثار سوء اخلاقی که در شاکله خود انسان دارد بنیان و شالوده جامعه را ویران می کند مثل موشهایی که سد سبا را با آن استحکام ویران کردند. دروغ در خانه ، دروغ در مدرسه ، دروغ در بازار و محله و اداره و … نظام خانواده و مدرسه و بازار و اداره و… را از هم می پاشد. دروغ آثار زیانباری از جهت فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی به دنبال دارد .

در دین مقدس اسلام نفقه(هزینه زندگی)زن و فرزند به عهده مرد است. البته نفقه به تناسب امکانات و در حدّ میانه روی است و بیش از آن لزومی ندارد ولی چون بسیاری از اوقات در اثر زیاده طلبی و چشم و هم چشمی تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و بیش از حد کفایت است در چنین وضعی مرد بر سر دوراهی قرار می گیرد که یا باید با برخورد منفی و ردّ صریح در برابر خواسته های آنان موضع گیری کند و یا با برخورد امیدوار کننده و وعده های مصلحتی تا حدودی آنها را راضی و قانع نماید. اما باید در نظر داشت که اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانه های پوچ و بی اساس به خانواده اش دروغ بگوید علاوه بر آنکه از نظر تربیتی آثار بدی در پی دارد حسّ اعتماد و اطمینان را در اعضای خانواده از بین می برد و جایگاه رفیع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آنرا در معرض سقوط قرار می دهد و در نتیجه اساس خانواده از بین می رود.

« والله مخرج ما کنتم تکتمون»(سوره بقره آیه 72)

به قول علامه طباطبایی هر جزء نظام هستی با اجزاء دیگر و لوازمش مرتبط است . دروغگو اگر چیزی را پنهان کند لوازمش را چه کند لذا زود رسوا می شود. بر فرض گرگ یوسف را درید پیراهنش چرا سالم است؟ گندم کاشتی پس چرا جو سبز شد همین است که قرآن می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّار»(سوره زمر آیه3)

« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب‏»(سوره غافر آیه 28)

امام علی(ع):«الکذب یزری بالانسان». (غررالحکم ص229)

پیامبر(ص):« راستی آرامش است ولی دروغ هراس است»(کشف الغمه ج1ص535) دروغگو در هیجان است که مبادا حرف امروزش با فردا تضاد داشته باشد.

دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است

دروغگو از نماز شب محروم است در نتیجه از برکاتی که این عبادت بزرگ دارد محروم می ماند که از آن جمله سعه رزق است.عیسی بن مریم(ع) فرمود:« کسی که دروغگوئیش زیاد شود حسن و جمال و وقارش نزد خدا و خلق از بین می رود به طوریکه مردم از او متنفر و منزجر می شوند»(سید محمد هاشم دستغیب گناهان کبیره ص295)

دروغگو قابل رفاقت و برادری نیست .حضرت علی(ع):« مسلمان باید از دوستی و برادری دروغگو بپرهیزد زیرا به سبب دروغ گفتن اگر راست هم بگوید باور نمی شود»( اصول کافی باب دروغ ج5 ص 293)

خداوند او را هدایت نمی کند و راه حق را نشان او نمی دهد:«إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب»( سوره غافر آیه 28)

باید دانست همانطور که دروغ بر دروغگو حرام است نقل دیگری هم حرام و همچنین ثبت کردن و نوشتن یا خواندن و گوش دادنش هم حرام می شود

«سمّاعون للکذب» (سوره مائده آیه 41)؛ در مذمت گوش فرادادن به دروغ و با علم به اینکه دروغ است آن را می‏پذیرند چون اگر علم به دروغ بودن آن نداشته باشند صرف شنیدن دروغ صفت مذموم شمرده نمی‏شود.

انواع و نمونهای متعددی را می توان نام برد اما به عنوان مثال چند نمونه را ذکر می کنیم

دروغهای نامرئی مانند نفاق و ژشتهای خلاف واقع مثل اینکه کسی کتابخانه بزرگی دارد ولی فقط برای زیبائیش تهیه شده است.

دروغهای عملی مانند ریا و تکذیب حرف راست که این هم دروغ عملی است . نوشتن دروغ و اشاره دروغ و تدلیس یعنی زیبا جلوه دادن جنس هم از مصادیق این گروه اند.

دروغهای عادی و رایج مانند تعارفات معمولی و تعریف خواب با کم و زیاد کردن.

دروغهای مکتبی مانند :تحریف و کج فهمی و کتمان.

توریه بر وزن توصیه به سخنی گفته می شود که از ظاهر آن چیزی فهمیده می شود درحالیکه منظور گوینده چیز دیگری است. در معنی توریه چنین گفته اند:توریه عبارت از این است که انسان کلامی بگوید و از آن معنی مطابق واقع اراده نموده ولی آن کلام طوریست که شنونده معنی دیگری از آن می فهمد و منظور گوینده نیز همین است که در عین اراده معنی صحیح ، مخاطب چیز دیگری بفهمد .مشهور در میان فقهای ما این است که در مواردی که دروغ به خاطر ضرورتی تجویز می شود از توریه باید استفاده کرد و تا توریه ممکن است نباید دروغ صریح گفت.

آنچه در اینجا کاملا حایز اهمیت است این است که روشن شود آیا توریه داخل در ادله کذب می باشد به طور کلی سه قول دیده می شود :گروهی معتقدند توریه اصلا دروغ نیست و لذا گفته اند باید در موارد ضرورت چنان سخن بگوید که از دروغ خارج گردد. گروه دوم توریه را داخل در کذب می دانند و گروه سوم می گویند توریه مصداق کذب است ولی میزان قبح و فساد آن از کذب معمولی کمتر است.

با توجه به عواملی که در ایجاد این صفت و ریشه دارساختن آن موثر است راه درمان آن نسبتا روشن خواهد بود و به طور کلی برای درمان این انحراف اخلاقی باید از طریق زیر اقدام نمود:

قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی ، فردی و اجتماعی این رذیله زشت متوجه ساخت و با تدبیر و تفکر در آیات قرآن کریم و سخنان پیشوایان بزرگ دین و تجزیه و تحلیل گذشته و گفتار بزرگان به این نکته برسید که دروغ در پاره ای از موارد هر چند نفع شخصی نیز داشته باشد نفعی آنی و زود گذر است و هیچ سرمایه ای برای یک انسان در اجتماع بالاتر از سرمایه اعتماد و اطمینان مردم نسبت به وی نیست که بزرگترین دشمن آن همین دروغ است.

یکی دیگر از موثرترین طرق درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد است زیرا همانطور که دانستیم یکی از عوامل مهم روانی دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصیت است و در حقیقت دروغ گفتن یک نوع عکس العمل برای جبران این موضوع است.اگر مبتلایان به دروغ احساس کنند صاحب نیروها و استعدادهایی در درون خود هستند که با پرورش آنها می توانند ارزش و شخصیت خود را بالا ببرند نیازی به توسل جستن به دروغ برای ایجاد شخصیت قلابی در خود نمی بینند به علاوه باید اینگونه افراد را متوجه ساخت که ارزش اجتماعی یک انسان راستگو بالاتر است ازهر سرمایه مادی و چیزی با آن برابری نمی کند.

کوشش برای تقویت پایه های ایمان به خدا در دل مبتلایان و توجه دادن آنها به این حقیقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر برحل تمام مشکلاتی است که افراد ضعیف الایمان به خاطر آن به دروغ پناه می برند . راستگویان در برابر حوادث گوناگون بر خدا تکیه دارند ولی دروغگوها در این گونه موارد تنها هستند.

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند.او تقريبا تمام روز را تنها بود.

 

 يك روز حوصله او خيلي سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در كنار گوسفندان باشد. از بالاي تپه ، چشمش به مردم ده افتاد كه در كنار هم در وسط ده جمع شده بودند. يكدفعه قكري به ذهنش رسيد و تصميم گرفت كاري جالب بكند تا كمي تفريح كرده باشد. او فرياد كشيد: گرگ، گرگ، گرگ آمد.داستان های قرآنی درباره دروغ

 

 

مردم ده ، صداي پسرك چوپان را شنيدند. آنها براي كمك به پسرك چوپان و گوسفندهايش به طرف تپه دويدند ولي وقتي با نگراني و دلهره به بالاي تپه رسيدند ، پسرك را خندان ديدند، او مي خنديد و مي گفت : من سر به سر شما گذاشتم.

مردم از اين كار او ناراحت شدند و با عصبانيت به ده برگشتند.  

 

 

از آن ماجرا مدتها گذشت،يك روز پسرك نشسته بود و به گذشته فكر مي كرد به ياد آن خاطره خنده دار خود افتاد و تصميم گرفت دوباره سر به سر مردم بگذارد.او بلند فرياد كشيد: گرگ آمد ، گرگ آمد ، كمك …

 

 

 

مردم هراسان از خانه ها و مزرعه هايشان به سمت تپه دويدند ولي باز هم وقتي به تپه رسيدند پسرك را در حال خنديدن ديدند.

مردم از كار او خيلي ناراحت بودند و او را دعوا كردند. هر كسي چيزي مي گفت و از اينكه چوپان به آنها دروغ گفته بود خيلي عصباني بودند. آنها از تپه پايين آمدند و به مزرعه هايشان برگشتند.

 

از آن روز چند ماهي گذشت . يكي از روزها گرگ خطرناكي به نزديكي آن ده آمد و وقتي پسرك را با گوسفندان تنها ديد ، بطرف گله آمد و گوسفندان را با خودش برد.

پسرك هر چه فرياد مي زد: گرگ، گرگ آمد، كمك كنيد….

ولي كسي براي كمك نيامد . مردم فكر كردند كه دوباره چوپان دروغ مي گويد و مي خواهد آنها را اذيت كند.

آن روز چوپان نتيجه مهمي در زندگيش گرفت. او فهميد اگر نياز به كمك داشته باشد، مردم به او كمك خواهند كرد به شرط آنكه بدانند او راست مي گويد.

قانونی در مورد دروغ گفتن هست که هیچ دروغی گفته نمی شود مگر اینکه روزی رسوا شود.این داستان آموزنده در مورد این مسئله است. 

 

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند يک هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاريخ امتحان اشتباه کرده‌اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضيح دهند . بنابر اين آنها براي توجيه غيبت در امتحانشان فكري كردند !

چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند. آنها به اولين مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سؤال خيلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سؤال اين بود :

 کدام لاستیک پنچر شده بود؟!!!

داستان های قرآنی درباره دروغ
داستان های قرآنی درباره دروغ
0


منتشر شده

در

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *