صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
داستان فیلم لاتار
فهرست
move to sidebar
hide
لاتاری فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان، نویسندگی ابراهیم امینی و محمدحسین مهدویان و به تهیهکنندگی سید محمود رضوی محصول سال ۱۳۹۶ است. این فیلم به سبک اجتماعی-عاشقانه (درام-رمانتیک) و در فضای حماسی و تلخ؛ به زبان فارسی میباشد.[۲][۳]
این فیلم در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در سینماهای ایران اکران شدهاست؛ و پرمخاطبترین فیلم سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر و تاریخ جشنواره فیلم فجر است. لاتاری اکنون چهارمین فیلم پرفروش غیرکمدی در تاریخ سینمای ایران و پر مخاطبترین فیلم اکران نوروزی ۱۳۹۷ میباشد. این فیلم به دلیل موضوع خاص و حساسی که دارد ماهها در انتظار گرفتن پروانه ساخت بود.[۴]
پس از پخش نسخهٔ نمایش خانگی لاتاری، این فیلم عنوان پر فروشترین فیلم شبکه نمایش خانگی سال ۱۳۹۷ را بدست آورد.[۵]
امیرعلی (ساعد سهیلی) و نوشین (زیبا کرمعلی) دو جوان بیست و یک-بیست و دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانوادههایشان چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کردهاند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یک رؤیای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا، اما نوشین به واسطه دوست یکی از آشنایان برای کار ترجمه به دبی میرود. پس از مدتی امیرعلی خبر دار میشود نوشین خودکشی کرده و او برای پی بردن به راز خودکشی به دبی میرود و میفهمد نوشین گرفتار باندهای قاچاق جنسی شده بودهاست.[۶]
سید محمود رضوی تهیهکننده فیلم، با انتشار توییتی اعلام کرد ایده اولیه این فیلم را محمدحسین مهدویان پس از شنیدن آهنگ مسلخ از محسن چاوشی گرفتهاست.[۷] مسلخ یا دبی عنوان آهنگی انتقادی و اجتماعی از محسن چاووشی دربارهٔ تجارت و قاچاق دختران ایرانی به دبی است.[۸]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
داستان فیلم لاتار
فهرست
move to sidebar
hide
هادی بهروز (زادهٔ ۲ فروردین ۱۳۶۲) مدیر فیلمبرداری اهل ایران است.[۱]
[۲]
این یک مقالهٔ خرد فیلمبردار است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
داستان فیلم لاتار
در پروژههای دیگر
فهرست
move to sidebar
hide
محمدحسین مهدویان (زادهٔ ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ در بابل) کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی است. از فیلمهای مهم او میتوان به ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز، ماجرای نیمروز:ردخون، لاتاری، زخم کاری، شیشلیک، درخت گردو و مرد بازنده اشاره کرد.
او دارای مدرک کارشناسی سینما (گرایش کارگردانی) از دانشگاه سوره و همچنین کارشناسی ارشد تهیهکنندگی از دانشگاه صدا و سیما است.[۱]
همچنین وی از سال 1394 ، عضو هیئت مدیره موسسه فرهنگی در انتظار فردایی دیگر نیز می باشد. سایر اعضا هیئت مدیره آقایان : مجید رجبی معمار،سید محمد آوینی ، حبیب الله والی نژاد، اردلان عاشوری و .. می باشند.[۱]
مهدویان برای ساخت فیلم ایستاده در غبار مورد تحسین قرار گرفت[نیازمند منبع] و سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۴ را نیز کسب کرد. وی برای فیلم ماجرای نیمروز برای دومین بار سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۵ را کسب کرد. او در هنگام کسب این جایزه (سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران)، این جایزه را مهمترین جایزهٔ جشنواره نامید. وی همچنین موفق شد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را برای فیلم درخت گردو از جشنواره فیلم فجر ۱۳۹۸ کسب کند. مهدویان این جایزه را به پدران داغ دیده این سرزمین تقدیم کرد.[۲]
فیلم «ماجرای نیمروز» با سرمایهگذاری[۳] مؤسسه سیمای مهر،[۴] بنیاد سینمایی فارابی، حوزه هنری و مؤسسه تصویر شهر در سال ۱۳۹۵ تولید شد. همچنین ماجرای نیمروز ۲: رد خون، محمدحسین مهدویان با سرمایهگذاری محمود رضوی، بنیاد سینمایی فارابی، شرکت توسعه کسب و کار توسکا در سال ۱۳۹۷ ساخته شد.[۵] اما سرمایهگذاری «زخم کاری» اولین سریال کارگردان «درخت گردو» توسط پلتفرم فیلیمو[۶] صورت پذیرفتهاست.
این در حالی است که فیلم سینمایی «شیشلیک»، که در سی و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت. هماکنون در انتظار اکران مردمی است تا با سرمایه اول مارکت[۷] روی پرده نقرهای برود.
مهدویان در گفت و گو با مهدی یزدانی خرم درباره فیلم ساختن با موضح مسله ایران و همدلی ملی میگوید: .mw-parser-output .templatequote{overflow:hidden;margin:1em 0;padding:0 40px}.mw-parser-output .templatequote .templatequotecite{line-height:1.5em;text-align:right;padding-right:1.6em;margin-top:0}
من همیشه هدفم ایجاد همدلی ملی بوده و احساس میکنم تنها چیزی که امروز می تواند ما را نجات دهد همین همدلی است. نه اینکه بگویم خیلی آدم ناسیونالیست افراطی هستم. نه آنطوری، اما یک وطندوستی عمیقی در من هست. میتوانید برگردید فیلمهایم را از اول تا امروز ببینید، مساله من ایران بوده و این موضوع هیچوقت تغییر نکرده است.
[۸]
فیلم لاتاری به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی در سال 1396 تولیده شده است و از جمله فیلمهایی است که در بخش سودای سیمرغ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر 96 حضور دارد و یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره فجر امسال می باشد. این فیلم پرمخاطب ترین فیلم جشنواره گردید
در ادامه به معرفی خلاصه داستان,بازیگران و نقد این فیلم می پردازیم.
هادی حجازی فر در نقش موسی ، ساعد سهیلی در نقش امیر علی, جواد عزتی , حمید فرخ نژاد و با معرفی زیبا کرمعلی ( بازیگر دختر فیلم در نقش نوشین).داستان فیلم لاتار
امیرعلی ( با بازی ساعد سهیلی) و نوشین ( با بازی زیبا کرمعلی) دو جوان بیست و یک دوساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند ، خانواده هایشان چندان موافق نیستند . آنها صبر پیشه کرده اند تا به مرور زمان رضایت خانواده هایشان را جلب کنند.آن دو یکسری رویای مشترک دارند . برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا.
امیرعلی(ساعد سهیلی) و نوشین قرار است با هم ازدواج کنند، اما خانواده نوشین دچار یک ورشکستگی سنگین شده اند. پدر دختر مخالف ازدواج است و از طرفی فردی به نام سامی، نوشین را برای کار در یک شرکت حسابداری (بعدا می فهمیم مدلینگ) انتخاب می کند و به دوبی ترانسفر می کند. پدر دختر موافق است چون نیما(جواد عزتی) پسربزرگ در زندان گرفتار شده و 300 میلیون بدهی بالا آورده است، چند روز پس از عزیمت نوشین به دبی خبر خودکشی او می رسد و امیرعلی دیوانهوار به دنبال حقیقت میرود
یکی از مهم ترین المانهای فیلمهای محمد حسین مهدویان، فیلمبرداری خاص فیلم است. دوربین روی دستی که بی تاب از پشت اشیاء و آدمها بدنبال ضبط وقایع است. با زوم کردن هایی که الان دیگر مرسوم نیست و غیر حرفهای محسوب میشود (البته در فیلم های محمد حسن مهدویان اینطور نیست). دوربین در فیلم های محمد حسین مهدویان، دارای شخصیت می باشد. خود انگار شخصی دیگر است که تمام اتفاقات را میبیند. و همین باعث میشود تا فیلمبرداری فیلمهای محمد حسین مهدویان، همیشه جذاب باشد.
محمد حسین مهدویان ریسک زیادی برای ساخت”لاتاری” به خرج داد. اما میتوان گفت که ریسکش بی نتیجه نماند. لاتاری یک فیلم اصولی، و قابل قبول و مورد تایید است. یک فیلم جذاب که با حرف هایی که در فیلم زد، جای زیادی در دل مخاطبین باز کرد. و از نظر خیلی از مخاطبان و حتی خود کارگردان، تبدیل به بهترین اثرش شد. اما به نظر من هر دو فیلم قبلی کارگردان، از “لاتاری” بهتر بود.
“لاتاری” دچار یک شتابزدگیای شده، که به بعضی از موضوع ها بیشتر پرداخته و برای موضوع های دیگر وقت کمتری صرف شده. و این باعث شده است تا ریتم کار، کمی هموار نباشد. فیلم به خوبی روند عشق در یک رابطه، حل یک معما و تنفر چند نفر نسبت به یک نفر را به تصویر کشیده است. و به دلیل کامل بودن این روند، فیلم باور پذیر است. و در کنار این تاثیر گذار هم هست. با دکوپاژ های جذاب و هوشمندانه و بازی جذاب تمام بازیگران از ساعد سهیلی تا مهدی زمین پرداز که همه درخشیدند. در کنار طنزهای بجا و مناسب با موقعیت (که البته قسمتهایی از کنترل خارج شد). همه و همه باعث جذاب شدن این اثر سینمایی شده است. و باعث شده تا مخاطبان برای فیلم دقایقی ایستاده دست بزنند.
اما چرا این اثر از دو اثر قبلی کارگردان ضعیف تر است؟ “لاتاری” تا حدی دچار شعار زدگی شده است. و میتوان گفت کمی با اغراق جلو آمده. و شاید همین شعارها توانست دل بسیاری را بدست آورد. برای مثال در انتهای فیلم، وقتی صحبت از خلیج فارس شد و همه در سالن دست و سوت زدند. با این که خیلی به من چسبید، اما یاد تریبون های سیاسی افتادم. که کسی شعاری را فریاد میزند و همه در ادامه با خوشحالی او را تشویق میکنند.
“لاتاری” فیلمی بسیار پر محتوا و جذاب است. که حتما توصیه میشود. اما محمد حسین مهدویان نتوانست قلب مخاطبانش را بلرزاند به نحوی که در “ماجرای نمیروز” لرزاند. / نقد از سلام سینما
جواد عزتی در فیلم لاتاری
فیلم سینمایی لاتاری
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
واقعا غمگین شدم خیلی فیلم خوبی هست خدا هیچ عاشقی رو از هم جدا نکنه
سلام این فیلم واسم خیلی تاثیر گذاشت . کاش نوشین خودکشی نمیکرد.وقتی که نوشین رفت امیرعلی که ناراحت شد من خیلی گریه کردم .باعث وبانی فقط من پدرشو میدونم.وکاش خواهر نوشین شماره رو به امیر علی میداد.
بهترین فیلم بود من وخانوادم خیلی خوشمون آمد
این فیلم واقعا محتوا داست و عالییی بود
سلام
من ساعد سهیلی را خیلی دوست دارم و تمام فیلم های اورا تماشا می کنم
من این فیلم زیبا رو دیشب دیدم وخیلی تحت تاثیر قرار گرفتم تا این حد که الان دارم در موردش نظر میزارم چون من معمولا بعد دیدن فیلمها دیگه بهش فکر نمیکنم اما در مورد این فیلم نمیشه فکر نکرد دم همتون گرم مخصوصا آقای حجازی عزیزو ساعد جان گلم خیلی عالیییییی خیلی عالیییی
من دیشب این فیلم دیدم خیلی تحت تاثیرقرارگرفتم گاش امیرعلی نامزدش رو نزاشت بره دبی
بهترین و برترین فیلم غمگینی بود که دیدم و با دیدن این فیلم زندگی برام عوض شد. تا چند روز درگیر این فیلم بود. و نمیتونستم از تو فکرش دربیام. واقعا عالی بود
واقعا عالی بود و غم انگیز مخصوصا سرنوشت نوشین
من یه هفتس درگیر این فیلمم و نمیتونم از فکرش در بیام ،،، دلم خیلی به امیر علی میسوزه چون به خاطر یه نامرد عشقشو از دست داد واز اون غم انگیز تر اینه که چقدر با هم رویاهای عاشقانع داشتن و آخرشم ….
واقعا از تهیه کننده ، کارگردان ، بازیگران و … این سینمایی خیلی ممنونم
بهترین و برترین فیلم غمگینی بود که دیدم و با دیدن این فیلم زندگی برام عوض شد. تا چند روز درگیر این فیلم بود. و نمیتونستم از تو فکرش دربیام. واقعا عالی بود
بهترین فیلم وغمناک ترین فیلمی که دیدم
البته ساعد هم قشنگ بازی کرد
عالی بود
عالی
متنفرم ازش
داستان فیلم لاتار
عالیییییی بووووود
عاللللللللیییییییییییییییییییی بوووووووووووووووووود
واقعا عالی بود
من این فیلمو دیشب دیدم واقعا عالی بود.دمتون گرم
من دیشب این فیلم و تو سینما دیدم واقعا عالی بود نقش امیر علی خیلی برام جذاب بود دم همه ی عوامل گرم ….خدا یارتون
خیلی هم خوب بوووووود
اونایی هم کع خوششون نمیاد نگاه نمیکردن مجبورتون گردن مگه؟؟؟
من بعنوان یک طرفدار فیلم و هنردوست به بازیگری ممتاز و قوی آقای حجازیفر افتخار میکنم.. ایوالله
اتفاقا خیلی عالیه..نظرتون کاملا مغرضانه است و فاقد ارزش.محمدحسین مهدویان دستت درست
من خیلی این فیلم رو نگاه کردم خیلی خوب بوده عالی هر وقت میخوام نگاه کنم ملی و راه های نرفتا اش هم نگاه میکنم ولی خیلی غمگین میشم ولی دفعه بعد دوباره نگاه میکنم از نگاه کردن سیر نمیشم
خیلی فیلم قشنگو جذابیه و بدرده دل عاشقا میخوره من الان که دارم نظر میدم دارم نگاش میکنم و کنکجکاوم بدونم دلیل خودکشی نوشین چیه
اين وبسايت متعلق به آریا پیکس ميباشد و تمامی حقوق آن محفوظ ميباشد
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای هرگونه کپی برداری از قالب های طراحی شده توسط وبیت پیگرد قانونی دارد.
طراح قالب : وبیت
فیلم لاتاری با داستان عشق دو جوان بیست و یک ساله شروع می شود. امیرعلی (با بازی ساعد سهیلی) و نوشین(زیبا کرمعلی) قرار می گذارند تا با هم ازدواج کنند هر دونفر یک وجه مشترک دارند؛ رویای برنده شدن در لاتاری و گرین کارت آمریکا.
خانواده نوشین ورشکست شده اند و برادر نوشین، نیما(جواد عزتی) که پسربزرگ خانواده است 300 میلیون تومان بدهکار هست و به همین دلیل در زندان افتاده. پدر نوشین(علیرضا استادی) با ازدواج امیر علی و نوشین مخالفت هست. در همین زمان ها فردی بنام سامی(مهدی زمان پرداز) سر وکله اش پیدا می شود و به نوشین پیشنهاد کار در یک شرکت حسابداری در دوبی را می دهد. پدر نوشین با این موضوع هیچ مخالفتی نمی کند و نوشین همجهت رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی خانواده راضی به این سفر می شود و سامی او را به دوبی ترانسفر میکند. بعدها معلوم می شود که سامی، نوشین را برای کار بعنوان مدلینگ به دوبی برده است و چند روز پس از عزامت نوشین به دوبی خبر خودکشی او به ایران می رسد.
در این زمان امیرعلی که عاشق سینه چاک نوشین هست(اینجا کمی رنگ و بوی فیلم های پیش از انقلاب را دارد) به دوبی می رود و تصمیم به کشف حقیقت می گیرد. بعد از اینکه معلوم می شود نوشین خودکشی نکرده امیرعلی تصمیم به انتقام میگیرد. در این راه شخصی بنام موسی(هادی حجازی فر) هم بنا به شخصیتی که برای او در فیلم درنظر گرفته شده، شخصی با انگیزهها و دغدغههای اجتماعی،سیاسی و فرهنگی) تصمیم می گیرد به امیر علی کمک کند (در اینجا ذهن مخاطب وارد مسیر ذهنی فیلم Taken می شود). موسی در فیلم لاتاری در اصل نقش یک ناموس پرست بازی میکند و در پایان فیلم تصمیم به کشتن فردی عرب بنام هلال بن حمد (شاهزاده ای که از نوشین بخاطر باکره بودن این دختر از او خوشش آمده) می گیرد.
موسی یک کتانی و لباسی ژولیده، فردعرب، که از نفوذگران سیاسی امارات بوده و در فیلم فردی عیاش معرفی میشود، را کشته و به لابی هتل می کشد و با صدای بلند اعلام فریاد می زند که: “هر کس کخ به ناموسی ایرانی چشم طمع داشته باشد در خانه خودش کشته خواهد شد”
پس او قاضی میشود و حکمیکه سیستمهای دست و پاگیر حکومتی قادر به اجرای آن نیست را اجرا میکند.
در این مقاله قصد داریم به صورت ویژه به تجربیات برندگان لاتاری گرین کارت آمریکا بپردازیم. تجربه کسانی که لاتاری برنده شدهاند یکی از ارزشمندترین اطلاعات برای انجام مراحل اداری بعد از برنده شدن در لاتاری و نحوه شروع زندگی برندگان لاتاری در آمریکاست. …
یک برنده لاتاری گرین کارت پس از تکمیل فرم DS-260 و امضای دیجیتالی آن باید منتظر بماند تا کیس برنده لاتاری کارنت شود. کارنت شدن به معنی جریان ا …
تجربه کاری 2 ساله در مشاغل برنامه گرین کارت لاتاری، هر شغلی در کشور آمریکا یک کد شغلی (OCA) دارد که در ایم مقاله جدول مربوط به مشاغل از این کده …
« مطالب بیشتر »
خلاصه داستان:
امیر علی ( ساعد سهیلی ) و نوشین ( زیبا کرمعلی ) دو جوان پائین شهر تهران هستند که به یکدیگر علاقه مند هستند و قصد دارند تا به همراه یکدیگر به خارج از کشور بروند. اما نوشین به یکباره به دبی می رود و…
داستان فیلم لاتار
کارگردان :
محمدحسین مهدویان : مستند ساز جوان ایرانی که در سال 1391 با ساخت فیلمی نیمه مستند به نام « آخرین روزهای زمستان » درباره زندگی شهید باقری توانست توجهات زیادی را به خود جلب نماید و سپس در سال 1394 با بکارگیری همان فرمول فیلمسازی، « ایستاده در غبار » را روانه سینماها کرد که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از جشنواره فیلم فجر شد. و پس از آن « ماجرای نیمروز » را درباره گروهک منافقین روانه سینما کرد. « لاتاری » اولین ساخته اجتماعی مهدویان محسوب می شود.
درباره فیلم « لاتاری » :
محمد حسین مهدویان فیلمسازی است که مسیر حرفه ای خود را با انتخاب و ساخت آثاری پشت سر گذاشته که همواره حساسیت برانگیز بوده اند. پرداختن به زندگی احمد متوسلیان در « ایستاده در غبار » و ماجرای گروهک منافقین در « ماجرای نیمروز » از جمله مسائلی بوده که محمد حسین مهدویان طی سالهای اخیر به سراغ آنها رفته و با توجه به تسلطش بر فرم روایت مستند وار که باعث نزدیکی مخاطب با داستان می شود، توانسته نظر مساعد مخاطبین سینما را در حوزه جنگ و شخصیت های سیاسی دوران جنگ جلب نماید. اما حکایت « لاتاری » که اینبار با جنگ و آدمهای آن کاری ندارد، با دیگر ساخته های این کارگردان تا حد زیادی جداست.
مهدویان اینبار نیز برای روایت داستان خود به سمت و سوی فرم مستند رفته و تمام ویژگی های تصویربرداری که همواره در آثارش مورد استفاده قرار می گیرد را بار دیگر در « لاتاری » به کار گرفته. دوربینی که معمولاً دور از سوژه قرار دارد و داستان را از زاویه سوم شخص روایت می کند، گویی که فردی هموار در کنار شخصیت های داستان نشسته و نظاره گر فعالیت ها و گفتگوی آنان می باشد. شاید استفاده از این تکنیک در « ایستاده در غبار » بهترین تصمیم ممکن بود و می توانست به شدت بر وجه رئالیستی اثر بیفزاید، اما به کارگیری آن در « لاتاری » نمی تواند باعث شود تا مخاطب به قصه و آدمها نزدیک شود و با آنان همذات پنداری کند چراکه اینبار فیلمنامه از پای بست ویران است.
« لاتاری » که نخستین اثر اجتماعی این کارگردان محسوب می شود و نویسندگی آن نیز برعهده خودش بوده، تمام ویژگی های یک اثر بد را به همراه دارد. نخستین ایراد فیلم در طرح قصه و شخصیت پردازی می باشد. امیرعلی و نوشین دختر و پسر جوانی هستند که فارغ از مشکلات شخصی شان، رابطه ای عاشقانه را تجربه می نمایند اما این رابطه هرگز به عمق نمی رسد و فیلمساز با شتابزدگی در چند سکانس و طرح شوخی های دم دستی میان این دو، قصد دارد مخاطب را به عمق رابطه این دو ببرد که ابداً در این راه موفق نبوده. در واقع عدم موفقیت مهدویان در رقم زدن عاشقانه میان امیر علی و نوشین زمانی اهمیت می یابد که مخاطب در نیمه داستان به یکباره با پسری جوان مواجه می شود که قصد دارد زندگی خود را فدای دختر مورد علاقه اش نماید، دختری که عاشقانه اش با امیر علی در یک سوم آغازین فیلم به ثمر نمی نشیند و ابتر باقی می ماند.
« لاتاری » در میانه داستان حتی منطق نصفه و نیمه خود را هم از دست می دهد و هنگام مقدمه چینی برای بیان سخن اصلی خود، به بدترین وضعیت ممکن گرفتار می شود. از راه رسیدن یک غریبه نا آشنا با ماشین مدل بالا و فرستادن دختر به دبی آن هم در کمترین زمان ممکن، از جمله مشکلاتی است که فیلمنامه با آن مواجه است. به همین دلیل است که زمانیکه نوشین به یکباره به دبی می رود و پس از مدتی خبر درگذشتش به ایران و امیر علی می رسد، مخاطب چندان غافلگیر نمی شود چراکه فیلم در پرداخت شخصیت دختر و امیر علی دچار ضعف فراوان است. اما این موارد تنها مقدمه ابتدایی مشکلات « لاتاری » است که جنبه های سینمایی دارد و قابلیت بررسی دارد؛ مهمترین شاخصه جدیدترین اثر محمد حسین مهدویان یک سوم پایانی داستان است که در نوع خود یکی از عجیب ترین در سالهای اخیر سینمای ایران بوده است.
به نظرم ی رسد که مهدویان با مقدمه چینی پر ایراد خود در نیمه ابتدایی فیلم که در آن نه شخصیت ساخته می شود و نه منطقی در رفتارشان به چشم می خورد، می خواسته به حرف نهایی خود که تنفر از اعراب حاشیه خلیج فارس است برسد. تنفری که نتیجه آن رقم خوردن یک سوم پایانی « لاتاری » است که سراسر لحظات تعجب برانگیز با دیالوگ هایی که به واقع در حال نفرت پراکنی هستند می باشند. لحظاتی که امیر علی و مربی فوتبالش موسی ( هادی حجازی فر ) به یکباره تصمیم می گیرند به دبی سفر کنند تا گناهکار را با الهام پذیری نصفه و نیمه از منطق « قیصری » مجازات نمایند و در این میان کسانی را هم مواخذه نمایند که دست روی دست گذاشته و با چاقو به هر نقطه دنیا نمی روند تا کار افراد را یکسره نمایند!
فارغ از نگاه خام و خشونت آمیز فیلمساز به سوژه اثرش، سوال اصلی که هرگز در « لاتاری » مطرح نمی شود و ظاهراً فیلمساز هم علاقه ای به پرداختن به آن ندارد این است که چرا و به چه دلیل افراد به این سادگی پا به کشورهایی می گذارند تا چنین سرنوشت شوم و پلیدی نصیب شان گردد؟ مهدویان آشکارا از بررسی ریشه مشکلات اجتماعی که منجر به مهاجرت افراد می گردد پرهیز کرده و تنها نوک پیکان خشم و خشونت خود را به سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس نشانه رفته که قاچاق دختران به کشورشان انجام می شود. همین مسئله باعث شده تا « لاتاری » یک اثر کم مایه و به شدت سطحی و البته ترسو باشد که به دلایل مختلف، از پرداختن به دلایل مهاجرت شهروندان ایرانی به دبی و کشورهای حاشیه خلیج فارس پرهیز کرده و در مقابل، با کینه و خشونتی عجیب به دبی تاخته است.
خشم و خشونتی که می توان آن را در آغاز لحظه ورود شخصیت های داستان به دبی در دیالوگ ها شاهد بود. در زمان ورود امیرعلی و موسی به دبی، تقریباً لحظه ای نیست که صحبتی از دبی به میان نیاید و افراد با کنایه و یا حتی توهین مستقیم، به این شهر و کشور و تمام مواردی که به امارات مرتبط می شود، سخنی به میان نیاورند. خشونت کلامی که شبیه به فیلمنامه سینمایی نیست و بیشتر مشابه به یک عقده گشایی درونی از کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده.
« لاتاری » در انتها نیز با رقم زدن یک پایان عجیب و همسو با رویکرد کلی فیلمنامه، به هر شکل ممکن سعی می کند از احساسات ملی گرایانه مخاطبان ایرانی سوء استفاده نماید و توجیه مناسبی برای خشونت خود مهیا نماید. فیلمساز در دقایق پایانی به هر نوع عامل و بهانه ای که بتواند خشم تماشاگر را برانگیخته نماید چنگ می اندازد که از جمله آن بازی با کلمه ” خلیج ” و البته اقدام نهایی موسی است که بیشتر شبیه به یک بیانیه سیاسی ساده لوحانه است که برخلاف اعتقاد فیلمساز، اینجا جنبه شخصی نمی یابد و از زبان یک ملت بیان می گردد. منطقی که البته خیلی با تصویری که از ایران در جهان ارائه شده متفاوت نیست و بطور کل می تواند بیانگر همان توصیفی باشد که در تبلیغات علیه این سرزمین از آن استفاده می گردد!
« لاتاری » در مجموع اثری عقب مانده است که بیشتر برای مصرف داخلی ساخته شده و به شدت نیز تاکید دارد تا مخاطبش را احساساتی کرده و او را به سمت تفکر خشونت آمیزی که در اثر مطرح می شود سوق دهد و چنانچه مخاطب راه دیگری را برای پایان بحران قاچاق در نظر داشته باشد، او را بی غیرت خطاب می کند. تفکری که در جدیدترین اثر محمد حسین مهدویان مطرح می گردد به واقع خطرناک است و می تواند به مثابه تایید قتل و کشتار باشد که براساس آن قرار است احساسات ملی مخاطب تحریک شده و برای چنین اقداماتی سوت و کف به همراه بیاورد. « لاتاری » از منظر سینمایی اثری ضعیف و سطحی است اما تفکر اصلی که در آن جریان دارد نه ضعیف بلکه خطرناک است!
منتقد : میثم کریمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید
نام فیلم : لاتاری
کارگردان : : محمد حسین مهدویان
فیلمنامه : محمدحسین مهدویان, ابراهیم امینی
تهیه کننده : محمود رضوی
مدیر فیلمبرداری: هادی بهروز
بازیگران :
ساعد سهیلی
زیبا کرمعلی
هادی حجازی فر
حمید فرخ نژاد
داستان فیلم لاتار
و…
فیلم عاشقانه و تلخ لاتاری یکی از بهترین و پرطرفدارترین فیلم های ساخته شده در سال 96 می باشد که توانست توجه مخاطبین بسیاری را به خود جلب کند. این فیلم به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیه کنندگی سید محمود رضوی در سال 1396 ساخته شده است و بعد از اکران در اسفند ماه 96 در سینماهای کشور توانست لقب پرفروش ترین فیلم سی و ششمین جشنواره فیلم فجر را به خود اختصاص دهد. جالب است بدانید فیلم لاتاری به دلیل اینکه موضوع خاصی دارد ماه ها در انتظار گرفتن پروانه ساخت بود.
امیرعلی (ساعد سهیلی) و نوشین (زیبا کرمعلی) دو جوان بیست و یکی دو ساله هستند که قصد ازدواج دارند ولی خانواده های آن ها چندان موافق نیستند و برای همین صبر پیشه کردند تا بلکه با گذشت زمان بتوانند رضایت آن ها را بگیرند. آن ها یک رویای مشترک دارند و آن هم برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا می باشد.
اما در این میان اتفاقات ناخوشایندی می افتد. پدر نوشین برای اینکه بتواند بدهی پسرش را بدهد و او را از زندان آزاد کند تصمیم می گیرد نوشین را با پیشنهاد شخصی بنام سامی راهی دبی کند تا در آنجا در حرفه مدلینگ مشغول به کار شود و با این کار پسرش را از زندان آزاد کند.
نوشین این موضوع را با امیرعلی در میان میگذارد و امیرعلی به این موضوع واکنش شدید نشان می دهد. برای همین نوشین بدون خداحافظی با امیرعلی به دبی می رود و بعد از مدتی امیرعلی و خانواده نوشین متوجه می شوند که نوشین در دبی خودکشی کرده است. امیرعلی نمی فهمد که چرا باید نوشین دست به چنین عملی بزند؟ برای همین تصمیم می گیرد به هر نحوی که شده از واقعیت موضوع خبردار شود برای همین به همراه شخصی بنام موسی (هادی حجازی فر) راهی دبی می شود.داستان فیلم لاتار
ساعد سهیلی در نقش امیرعلی ، زیبا کرمعلی در نقش نوشین ، هادی حجازیفر در نقش موسی ، حمید فرخنژاد در نقش مرتضی ، نادر سلیمانی در نقش دوست موسی ، مهدی زمینپرداز در نقش سامی ، علیرضا استادی در نقش پدر نوشین ، جواد عزتی در نقش برادر نوشین ، حمیدرضا هدایتی در نقش پدر امیرعلی ، مهسا باقری در نقش خواهر نوشین
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام
ایمیل
وب سایت
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به بارونک می باشد
محمدحسین مهدویان کارگردان جوانی که در تجربه های اول سینمایی اش خوش درخشید فیلم لاتاری را روی پرده سینماها برد و توانست باز هم به مانند سابق نظر مخاطبانش را جلب کند.
بعد از فیلم ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار محمدحسین مهدویان فیلم لاتاری را با بازیگرانی جوان و محتوایی متفاوت ساخت و توانست به فروش خوبی دست پیدا کند.فیلم لاتاری از 30 مرداد در شبکه نمایش خانگی توزیع میشود ، به همین بهانه مروری بر بازیگران ، داستان ، فروش ، نقد و حواشی این فیلم داشته ایم که توصیه میکنیم حتما همراه ما باشید.
فیلم لاتاری به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی اسفندماه سال 96 در سینماهای کشور اکران شد و توانست عنوان دومین فیلم پرفروش غیرکمدی ایران در این سال را از آن خود کند.
فیلم لاتاری در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و از پربیننده ترین های جشنواره بود و با وجود اینکه توانست یکی از شلوغ ترین سانس ها را در جشنواره به خود اختصاص دهد اما دست خالی از جشنواره فجر بازگشت.داستان فیلم لاتار
در خلاصه داستان فیلم لاتاری آمده است : امیر علی و نوشین دو جوان بیست و یک دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کرده اند تا مرور زمان رضایت خانواده هایشان را جلب کنند. آن دو یکسری رویای مشترک دارند. برنده شدن در لاتاری و گرین کارت….
بازیگران فیلم لاتاری عبارتند از : ساعد سهیلی، زیبا کرمعلی، هادی حجازی فر، حمید فرخ نژاد ، نادر سلیمانی و جواد عزتی بازیگران اصلی فیلم لاتاری را تشکیل میدهند.
عوامل فیلم لاتاری عبارتند از : نویسنده و کارگردان:محمدحسین مهدویان، تهیه کننده:سیدمحمود رضوی، نویسنده و بازیگردان:ابراهیم امینی، مدیر تولید:کامران حجازی، مجری طرح:امیر بنان، مدیر فیلمبرداری:هادی بهروز، طراح صحنه و لباس:بهزاد جعفری طادی، مدیر صدابرداری:هادی ساعد محکم، طراح گریم:شهرام خلج، برنامه ریز:محمدرضا کشمیری، دستیار اول کارگردان:عبدالرحیم صاحب الفصول،دستیار اول فیلمبردار:مهران ممدوح، جلوه های ویژه میدانی:ایمان کرمیان، جانشین تولید:مسعود زمانی، مدیرتدارکات:محمداسماعیل کلبی آبادی، جلوه های ویژه کامپیوتری:سینا قویدل.
حبیب خزایی فر موسیقی فیلم سینمایی لاتاری را ساخت. خزایی فر که قبلاً در فیلم های سینمایی ایستاده درغبار و ماجرای نیمروز با مهدویان همکاری کرده بود، این بار هم موسیقی فیلم دیگری از این فیلمساز را ساخت.
محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم لاتاری در یک پست اینستاگرامی درباره نقش محسن چاوشی در ساخت فیلم لاتاری توضیح داد.
محمدحسین مهدویان با انتشار پستی در اینستاگرامش درباره نقش محسن چاوشی نوشت :جرقه اولیه ساخت فیلم لاتاری بعد از شنیدن ترانه مسلخ محسن چاوشی در ذهنم زده شد و داستان هم از این قراره که دوست مشترکی داریم که بهار امسال به من پیشنهاد کرد یک ویدیو برای این آهنگ بسازم ولی من بعد از این که موسیقی رو گوش دادم به سرم زد یک فیلم سینمایی با همون موضوع بسازم. در یک قرار مشترک با آقای چاوشی این مساله رو مطرح کردم و طرح اولیه فیلم نامه لاتاری رو براشون بردم. ولی برنامه هامون خیلی با هم منطبق نشد. البته گویا تمام این ماجرا حکمت اش این بود که من و دوستانم هوایی بشیم و سفت وایستادیم که این فیلم رو بسازیم.
رضا رشیدپور مجری برنامه حالا خورشید در ایام سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به عنوان مجری برنامه هفت انتخاب شد تا هرشب با حضور عوامل فیلم های حاضر در جشنواره یکی از فیلم ها را به چالش بکشد.
در شبی که نوبت به فیلم لاتاری رسید محمدحسین مهدویان کارگردان این فیلم مهمان رضا رشیدپور شد و گفتگوی پرحاشیه ای در آن شب رقم خورد. ماجرایی که باعث حواشی زیادی برای رضا رشیدپور و عوامل لاتاری شد ماجرای لو دادن داستان فیلم توسط رضا رشیدپور بود که باعث عصبانیت محمدحسین مهدویان و هادی حجازی فر بازیگر این فیلم شد.
هادی حجازی فر بازیگر فیلم لاتاری بعد از این گفتگو با انتشار پستی با لحنی تند خطاب به رضا رشیدپور کلمه ای را گفت که به تایید کارگردان فیلم رسید اما پشیمانی به بار آورد.
رضا رشیدپور هم در واکنش به پست اینستاگرامی هادی حجازی فر نوشت:آقای هادی حجازی فر عزیز را هرگز ملاقات نکرده ام و افتخار دوستی نداشته ام . اما بازی های متفاوت و زیبای ایشان را تحسین کرده ام. حتی در همین برنامه دیشب. حالا ایشان من را ابله،در قهقرا، بی سواد و پرت خطاب کرده و از جناب مهدویان پرسیده که چرا با پشت دست به دهان من نکوبیده است !
یک – جناب حجازی فر گرامی، این چند کلمه شما را هرگز به دل نخواهم گرفت چون جنابعالی را برخاسته از متانت و اصالت تئاتر می دانم و کسی که چند روزی را در کنار بزرگان هنر نفس کشیده باشد محترم می شمارم حتی اگر به من فحش داده باشد.
دو – اتفاقا تمام حرف دیشب من همین بود که اگر دیگران را به کوبیدن دهان یکدیگر دعوت کنیم چه اتفاقی در جامعه خواهد افتاد .
سه – وقتی تمام داستان یک فیلم پرهیاهو از چند کلمه فراتر نمی رود و با چند اشاره کوتاه به گمان دوستان لو می رود، به جای فحش دادن به من باید دنبال منشا این اشکال رفت
چهار- البته برنامه دیشب در دقایقی به قهقرا رفت، نه زمانی که فیلم را نقد می کردیم. بلکه زمانی که فردوسی بزرگ که فخر فرهنگ پارسی ست در مقابل میلیون ها بیننده فرهیخته، فاشیست خطاب شد و شاهنامه اش را خرج شاهکار لاتاری کردند.
پنج – درشتی ز کس نشنود نرم گوی/ سخن تا توانی به آزرم گوی.
این اتفاقات سبب شد تا هادی حجازی فر با انتشار کامنتی در اینستاگرام رضا رشیدپور و یک ارتباط تلفنی در تلویزیون از او معذرت خواهی کند .
لاتاری به اکران موفق نوروزی و اکران بعد از آن توانست به فروشی بیش از 15 میلیارد تومان در گیشه سینماهای کشور دست یابد.
فیلم سینمایی لاتاری از 30 مرداد 1397 در شبکه نمایش خانگی توزیع میشود.
در سلامسینما جستجو کنید
فیلم سینمایی |درام ، عاشقانه ، هیجانی
lottery
از ۱۱۹۸ رای
۴.۹
داستان فیلم لاتار
امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یک ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کردند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یکسری رویای مشترک دارند. برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا.
کارگردان: محمدحسین مهدویان
بعد از دو موفقیت بزرگ در کارنامه محمد حسین مهدویان، برای کار سوم انتظار خیلی بالایی از او داریم. وقتی”لاتاری” سر-و-صدا کرد، انتظار ژانر جدیدی از محمد حسین مهدویان نداشتیم. و این کارگردان با این فیلمش خیلی خوب غافلگیرمان کرد. مخصوصا وقتی بعد از بارها صادر نشدن پروانه ساخت، کنجکاوی در باره این فیلم زیاد شد. اما به هر نحوی در حال حاضر، فیلم در جشنواره در حال اکران است. و صف مشتاقان “لاتاری” کل سینماها را پر کرده. و صف فیلم های دیگر خالی است. “لاتاری” به دلایل ذکر شده، فیلمی بسیار مهم و تحریک کننده است. که احتمالا هر کسی که به سینما اهمیت میدهد، دیدن “لاتاری” نیز به همان اندازه برایش مهم است.
یکی از مهم ترین المانهای فیلمهای محمد حسین مهدویان، فیلمبرداری خاص فیلم است. دوربین روی دستی که بی تاب از پشت اشیاء و آدمها بدنبال ضبط وقایع است. با زوم کردن هایی که الان دیگر مرسوم نیست و غیر حرفهای محسوب میشود (البته در فیلم های محمد حسن مهدویان اینطور نیست). دوربین در فیلم های محمد حسین مهدویان، دارای شخصیت می باشد. خود انگار شخصی دیگر است که تمام اتفاقات را میبیند. و همین باعث میشود تا فیلمبرداری فیلمهای محمد حسین مهدویان، همیشه جذاب باشد.
محمد حسین مهدویان ریسک زیادی برای ساخت”لاتاری” به خرج داد. اما میتوان گفت که ریسکش بی نتیجه نماند. لاتاری یک فیلم اصولی، و قابل قبول و مورد تایید است. یک فیلم جذاب که با حرف هایی که در فیلم زد، جای زیادی در دل مخاطبین باز کرد. و از نظر خیلی از مخاطبان و حتی خود کارگردان، تبدیل به بهترین اثرش شد. اما به نظر من هر دو فیلم قبلی کارگردان، از “لاتاری” بهتر بود.
“لاتاری” دچار یک شتابزدگیای شده، که به بعضی از موضوع ها بیشتر پرداخته و برای موضوع های دیگر وقت کمتری صرف شده. و این باعث شده است تا ریتم کار، کمی هموار نباشد. فیلم به خوبی روند عشق در یک رابطه، حل یک معما و تنفر چند نفر نسبت به یک نفر را به تصویر کشیده است. و به دلیل کامل بودن این روند، فیلم باور پذیر است. و در کنار این تاثیر گذار هم هست. با دکوپاژ های جذاب و هوشمندانه و بازی جذاب تمام بازیگران از ساعد سهیلی تا مهدی زمین پرداز که همه درخشیدند. در کنار طنزهای بجا و مناسب با موقعیت (که البته قسمتهایی از کنترل خارج شد). همه و همه باعث جذاب شدن این اثر سینمایی شده است. و باعث شده تا مخاطبان برای فیلم دقایقی ایستاده دست بزنند.
اما چرا این اثر از دو اثر قبلی کارگردان ضعیف تر است؟ “لاتاری” تا حدی دچار شعار زدگی شده است. و میتوان گفت کمی با اغراق جلو آمده. و شاید همین شعارها توانست دل بسیاری را بدست آورد. برای مثال در انتهای فیلم، وقتی صحبت از خلیج فارس شد و همه در سالن دست و سوت زدند. با این که خیلی به من چسبید، اما یاد تریبون های سیاسی افتادم. که کسی شعاری را فریاد میزند و همه در ادامه با خوشحالی او را تشویق میکنند.
“لاتاری” فیلمی بسیار پر محتوا و جذاب است. که حتما توصیه میشود. اما محمد حسین مهدویان نتوانست قلب مخاطبانش را بلرزاند به نحوی که در “ماجرای نمیروز” لرزاند.
عاشقانه؟ اجتماعی؟ اکشن؟ سیاسی؟
لاتاری فیلم بلاتکلیفیست، در مضمون، ژانر و حتی فرم. برای درک یک فیلم و لذت بردن از آن قیاس با فیلمهای قبلی کارگردان شاید قیاس درستی نباشد، اما انگار خود مهدویان میخواهد که این قیاس اتفاق بیفتد، کارگردانی که به یمن دوفیلم موفق گذشتهاش و سیل مخاطبی که هوادارش شدند اینبار سالنها را پر میکند، از قیاس با خودش نباید واهمهای داشته باشد. مخاطبی که با لذت و متانت ایستاده در غبار و هیجان و جسارت ماجرای نیمروز روی صندلی سینما مینشیند، توقعی جز اکشنی پرکنش و لحظههای بیپروا ندارد، اما «لاتاری» در همهی جنبهها ناامیدمان میکند، آنقدر که با شیشه شکستن جوادعزتی درجایگاه قلدری که به تنهایی توی شهر حقش را میخواهد ذوق میکنیم و برای مردی از جنس بنیادگراهای متعصب-که به حق هادی حجازیفر خوب بازیاش میکند- هورا میکشیم.که همین شخصیت را توی خیابان و مترو و شهر تاب نمیآوریم.
مشکل لاتاری قیاس شدن با مهدویان قوی و جسور ایستاده درغبار نیست، بلاتکلیفی فیلم در ژانری که قصد بازکردن المانهایش را دارد بیش از همه آزار دهنده است، نیمی از فیلم روایت عشقی بچهگانه است که نسخهی خیلی بهترش را در فیلمهای هرروز دوروبرمان میبینیم، دوربین سیال و پنهانکار مهدویان هم هیچ تاثیری روی صحنههای تکراری عاشقانه فیلم نگذاشته است. و به همین راحتی نیمی از فیلم در باب عشقی نافرجام و معرفی شخصیتها هدر میرود، و آنجا که اتفاق قرار است شروع شود، شاهد فیلمی اجتماعی و ضعیف دربارهی فساد جامعه، فقر و انتقام گیری به مثابه بهروزوثوق کیمیایی هستیم، قیصری که کاپشن پفدار میپوشد و با موتورش غیرت ایرانی را توی خیابانهای شهر گریه میکند.
و نیمه پایانی فیلم همهی چیزیست که مخاطب این همه منتظرش بوده، انتقام اکشنی از جنس فیلمهای جاسوسی ملویل و پایانبندی تارانتینووار و قهرمانی دوست داشتنی از جنس کمال ماجرای نیمروز، و کاش فیلم از همین پایان شروع میشد….
کپی کردن شخصیت محبوب فیلم قبلی، و بازی متفاوت جوادعزتی هم هیچ کمکی به لاتاری نمیکند، لاتاری در اغنای تماشاگر ناتوان است و جز چند دیالوگ چیزی برای شعفش باقی نمیگذارد-بازی کلامی فرخنژاد با خلیج و خلیج فارس-
لبخندی از جنس متوسلیان پایان «ایستاده در غبار» روی تمام «لاتاری» سنگینی میکند.
هر سینمادوستی، قطعاً فیلمسازان موردعلاقه ای دارد؛ فیلمسازانی که نسبت به آنها ممکن است تعصب هم پیدا کند. این مسئله شاید پذیرش نقص های کار آن فیلمساز را توسط آن سینمادوست دشوار کند اما فراموش نکنیم، هر فیلمسازی ممکن است در کارنامه حرفه ای خود فراز و نشیب هایی را تجربه کند. «لاتاری» به زعم من عقبگرد آشکاری در سینمای محمدحسین مهدویان است؛ فیلمسازی که طرفداران بسیاری به واسطه فیلمهای قبلی خود دارد و حالا شاید باورش سخت باشد که سازنده این فیلم روزی فیلم هایی چون «عبور از غبار» و «ماجرای نیمروز» را ساخته است. شاید به نظر برسد ساخت فیلم های دشواری چون فیلم های نامبرده توقعات را از محمدحسین مهدویان بالا برده است. این ادعای درستی است. «لاتاری» اساساً فیلمی جمع و جورتر و آسان تر نسبت به دو ساخته قبلی اوست. فیلم یک درام با موضوع روز جامعه است و وجوه مستندگرایانه و خاصِ دو ساخته قبلی در آن به چشم نمی خورد. بنابراین انتظار می رود ساخت آن برای کارگردانی چون مهدویان آسان تر باشد. اما نکته ای که نباید فراموش کرد این است که ضعف نهفته در دو فیلم قبلی این کارگردان یعنی فقدان فیلمنامه ی مستحکم و منسجم حالا در «لاتاری» که اثری داستانی است خود را عیان تر نشان می دهد. «لاتاری» فیلمنامه ضعیفی دارد که البته شروع آن بد نیست اما دو پرده نیمه و انتهای آن به شدت کسل کننده، کلیشه ای و شعارزده اند با داستانی تکراری و قابل پیش بینی که نه تنها مخاطب را دچار حس تعلیق نمی کند بلکه جذابیتی نیز ندارد و فیلم در بخش هایی به وضوح کم می آورد و آنجاست که فیلمساز به شعاردهی روی می آورد. مثلاً به طور کلی بخش های مربوط به “دوبی” ضعیف و دم دستی از آب درآمده اند و حالتی باسمه ای به فیلم داده اند. الگوی قهرمان پروری فیلم جدید مهدویان، بی شباهت به گروهی از فیلم های سینمای پیش از انقلاب یعنی فیلمفارسی ها نیست. نحوه رویارویی امیرعلی (ساعد سهیلی) و موسی (هادی حجازی فر) با مسئله خودکشی نوشین و شیوه ی انتقامجویی آنها واقعاً شباهتی به الگوهای رفتاری جامعه ی مدرن امروزی ندارد و فیلمنامه وقتی باورناپذیرتر می شود که پای مرتضی (حمید فرخ نژاد) نیز به نقشه انتقامجویی آنها باز می شود او که عضو مهم یک ارگان امنیت ملی ست به صورت خودسرانه با آن دو همراه می شود و به آن شکل خنده دار سامی را به قتل می رساند بی آن که نظارتی بر کارش اعمال شود و کسی او را زیر نظر داشته باشد. سکانس نهایی فیلم یعنی اقدامی که موسی انجام می دهد نیز به شدت بی منطق است و بر جنبه شعارزدگی فیلم می افزاید. شاید این دسته از تصاویر در آثار دهه 60 و 70 و مطابق با الگوهای روایی آن دوران جواب می دادند اما این قهرمان پروری ساده انگارانه، حالا بیشتر کار را به سمت و سوی همان فیلمفارسی های گفته شده سوق می دهد و نمی تواند تأثیری بر مخاطب بگذارد. استفاده ی درست از دوربین، زوایا و حرکات آن نیز از رمزهای شکست یا موفقیت فیلمهاست. استفاده از دوربین روی دست متحرک و پویای «ماجرای نیمروز» و «ایستاده در غبار»، قرار نیست در فیلمی چون «لاتاری» هم جواب بدهد. دلیل تحرک دائم دوربین در صحنه ای که مثلاً کاراکتر ثابت در نانوایی نشسته چیست؟ این شیوه از فیلم برداری می توانست در صحنه های تعقیب و گریز و اکشن کار موثر واقع شود اما همیشه جواب نمی دهد و تا حدودی هم برای مخاطب آزاردهنده است. ریتم کند فیلم از دیگر ایرادهای وارد بر آن است. «لاتاری» گاه به شدت کسل کننده می شود و ضرباهنگ کند آن فیلم را دچار بی هیجانی می کند که این خلاف اسلوب های ژانری کار است. انتخاب درست بازیگران از محاسنِ همیشگی کارهای مهدویان است که این بار نیز در «لاتاری» شاهد آن هستیم. «لاتاری» فیلمی بود که می توانست به یکی از آثار شاخص جشنواره امسال مبدل شود اما به عنوان کسی که دو فیلم قبلی مهدویان را به لحاظ اجرا دوست داشتم، آخرین ساخته ی او را فیلم متوسطی می دانم که گاه مرزهای شعارزدگی را می شکند و به لحاظ روایی نیز حرف تازه ای برای گفتن ندارد و عقبگردی محسوس در کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان به شمار می رود.
هم سازندگان فیلم در باره فیلم خودشان اشتباه میکنند و هم دو طرف سیاسی موافق و مخالف! فیلم نه فیلم اجتماعیست و نه واقع گرا و نه در ستایش غیرت و نه در ستایش هر چیزی! فیلمی قهرمان محور است با یک داستان مشخص. یک فیلم هالیوودی. داستانش هم مواجه یک شخصیت با بازی ساعد سهیلی با اتفاقی که برای دوست دخترش افتاده. اینکه دوست دختر واقعا به چه انگیزه ای رفته و واقعا چه اتفاقی افتاده مشخص نیست چون هر اطلاعاتی که داده میشود از ناحیه افرادیست که خودشان هم به نوعی دخیل در ماجرا هستند و ممکن است همه واقعیت را نگفته باشند. اصلا دوست دختر شخصیت نیست و نباید هم باشد. سه شخصیت اصلی داستان ساعد سهیلی مربی فوتبال و مامور امنیتی هستن که کاملا شخصیت شده اند.
فیلمنامه دقیق و کارگردانی هم دقیق است. مشکلاتی که برای فیلمنامه گفته اند هیچ کدام مشکل نیست. میگویند که فیلم از مخاطب عقب تراست و مخاطب فیلم را پیش بینی میکند وتا اخرش را میفهمد. متاسفانه نمیدانند که حدس پذیری با قابل پیش بینی بودن فرق دارد؛ فیلم باید قابل پیش بینی باشد اما حدس پذیر خیر. این فیلم داستانش مشخص است که قرار است انتقامی گرفته شود و حالا اینکه این انتقام گرفته میشود یا نمیشود و یا به چه شکل جذابی گرفته میشود حدس پذیر نیست. میگویند که چنین پدری منطقا نباید اجازه دهد که دخترش به خارج کشور رود در حالیکه پدر اصلا چنین آدم غیرتی نیست و اگر هم با ازدواج دخترش با ساعد سهیلی مشکل دارد به خاطر پول نداشتن اوست. همین پدر به دخترش اجازه کار در آژانس هواپیمایی را داده است.
این فیلم اژانس شیشه ای نیست که با شخصیت قهرمان همذات پنداری شود و حاج کاظم تایید شود. اینجا سه شخصیت داریم که هر سه قهرمان قصه هستند. ساعد سهیلی، مربی فوتبال و نیروی امنیتی. هیچ کدام هم تایید یا رد نمیشوند. فقط یک موقعیت نمایشی و مواجه آنها با این موقعیت است که نشان داده میشود.
آنها که از فیلم چیزهای عجیب و غریب در اورده اند(هر دوطرف) اصولا نگاه خود را به فیلم سنجاق کرده اند و در واقع فیلم را ندیده اند! این فیلم یک فیلم خوش ساخت است که فقط یک داستان تعریف کرده و بعد از سالن هم چندان در ذهن مخاطب باقی نمیماند. شخصا معتقدم هوشمندی مهدویان بوده است که به جای نزدیک شدن به یک شخصیت و همذات پنداری با او (روایت اول شخص) روایت سوم شخص محدود را برگزیده تا هم شعارهایی را که قبول ندارد تایید نکند و هم فیلمش را بسازد. فیلمی که اتفاقا تصویری از جوان معتقد در ان نشان داده میشود که چندان باب میل بعضی گروهها نمیتواند باشد. جوان معتقدی که دوست دختر هم دارد! جوان معتقدی که دوستش فردیست که از نگاه گروهی جز جامعه بی دین تلقی میشود! جامعه ای که هم جوانش عصیان کرده و هم میانسالش و نیروی امنیتی در این وضعیت عصیان زده و عجیب و غریب مدام باید به فکر راه حلی باشد تا امنیت ملی و درخت کرم زده را حفظ کند که از ریشه افتادن درخت یعنی مرگ و نابودی همه. حتی جان جوان هم در آخر فیلم توسط این نیرو نجات داده میشود. اگر بخواهیم محتوای فیلم را از داخل خود فیلم در بیاوریم اینهاست که گفته شد نه آنچه دوستان موافق و مخالف و حتی خود سازندگان میگویند… فیلم اصلا به دلایل معضلات و مسایل اجتماعی کاری ندارد و اصلا هم وارد ان نمیشود. دلایل بی کاری، دلایل علاقه دختران برای رفتن به دبی و تن فروشی یا رفتن برای کار مدلینگ و دلایل هر آسیب اجتماعی دیگر…فیلم همانطور که گفتم فقط مواجه شخصیت اصلی و دو شخصیت دیگر با یک مسئله است.
«و با موسى 30 شب وعده گذاشتیم و آن را با 10 شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد. موسى خشمناک و اندوهگین بهسوی قوم خود بازگشت و گفت پس از من چه بد جانشینى براى من بودید. آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید؟ و الواح را افکند و [موسى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید». «موسی» بعد از جنگ به گوشهای میرود و سرش را به حلال و حرام زندگی شخصیاش گرم میکند.«مربی»گری فوتبال پیشه کرده و مدتهاست که از خَلق و کارهای دولتی دور مانده است. «آقای مربی» اما دیری نمیگذرد که به داستانی گره میخورد. او که به همراه همرزمانش جانشان را برای یک وجب خاک گذاشته بودند، حال میبیند که بهآسانی ناموس وطن به «فروش» گذاشته شده است و سیستم امنیتی هم هنوز میخواهد بازی «بدون جنگ برنده» انجام شود. جدال موسای به قوم برگشته با سیستم مصلحتسنجی اتفاقی است که حاجکاظم با آژانس شیشهای داشت. از نظر او «عباس» مرز امنیت ملی بود و از نظر این، «نوشین». لاتاری روایت غیرت است، غیرتی که در فضای اکشن و سینمای منحصربهفرد مهدویان روایت میشود. دوربین همچنان مانند 3 اثر قبلی مهدویان، جستوجوگر و معمایی است و در هر فریم چیزی برای فولو شدن در جلوی سوژه وجود دارد. ریتم از جریان نمیافتد و با اینکه در آخر مخاطب در اوج هیجان فیلم را به پایان میرساند، چفتوبست داستان حفظ میشود. آدمهای «لاتاری» ممکن است کمی متفاوت باشند، اما شخصیتها تیپ نیستند. نمیتوانی حمید فرخنژاد را به سیستم امنیتی تعمیم دهی، ساعد سهیلی را به همه جوانها. شخصیتها متمایز هستند و هرکدام ویژگی روحی و روانی منحصربهفردی دارند که آنها را واقعی و باورپذیر کرده است. شاید نقطه افتراق لاتاری و آژانس همین شخصیتها باشند، چرا که در آژانس هر شخصیت نماد قشر و تفکری است که حاتمیکیا تلاش داشت سیستمهای اجتماعی و سیاسی را به چالش بکشد. در آخر آژانس شیشهای عباس از دنیا رفت اما در لاتاری موسی قهرمان شد. دهه 90 همچنان دهه مربی است. این روایت غیرت و قهرمانی ایرانی اگرچه برای نخستینبار تشویق را به دستان منتقدان و اهالی رسانه در جشنواره آورد اما به مذاق روشنفکرانی که همواره در دنیای نوآر زندگی میکنند و لذتشان «فروشنده»گی است طعم تلخی داشت. آن موقع که مساله شان نه فرم و تکنیک است بلکه اندوهشان از خلاف آمد عادت دیکتاتوری اقلیت است. آن گاه که در نشست یک فیلم سینمایی میپرسیدند: «سکانس پایانی به معنای هشدار و تهدید شما برای جناح رقیب است؟» ، «این فیلم بهعنوان سندی برای اثبات حرف کشورهای دیگر درباره تروریست بودن ایران نیست؟»، «حاضرید یک فیلم هم درباره حمله به سفارت عربستان بسازید؟»، «اگر قالیباف رئیس جمهور میشد جرات ساخت چنین فیلمی را داشتید؟»، «فیلم شما حمایت از خودسرانگی است و نشان میدهد در دستگاه اطلاعاتی میشود عملیات خودسرانه انجام داد!»
سومین ساخته محمدحسین مهدویان برخلاف دو اثر پیشینش یعنی «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز»، هیچ پایهای در سینمای مستند نداشته و کاملا داستانیست. اگر حواشی این فیلم از بحث امنیت ملی تا فاشیسم و نژادپرستی را به کناری بگذاریم و وارد خود فیلم شویم به سه نتیجه مهم خواهیم رسید:
از آنجایی که «لاتاری» بر خلاف دو فیلم قبلی او –مخصوصا «ماجرای نیمروز»- قصد «تاریخسازی» نداشته و مدام بین سینمای مستند و داستانی آونگ نکرده و از یکی به نفع دیگری سواستفاده نمیکند، فیلمی به مراتب قابل تحملتر از «ماجرای نیمروز» و چندین گام پختهتر از «ایستاده در غبار» است.
حوادث و شخصیتهای مختلف با تعدد و تنوعی طراحی شدهاند که شاید سریعترین فیلم جشنواره به لحاظ ریتم داستانی همین «لاتاری» باشد، و این در حالیست که این فیلم اگر طولانیترین فیلم این دوره نیست، با زمانی بیش از 110 دقیقه، قطعا یکی از سه فیلم طولانی جشنواره به حساب میآید.
دکوپاژ این فیلم بنابر تعاریف کلاسیک که مطلقا بیمعناست، اما اگر آن تعاریف را هم کنار بگذاریم، در بعضی بخشها که دوربین زوم میکند، یا بعضی جاها که مانعسازی در مسیر دید دوربین صورت میگیرد حس مخاطب به طور کامل مختل شده و این امر باعث میشود که تا دقیقه 40 فیلم چیزی جز یک درام تینیجری بیحس بر روی پرده نبینیم. در فیلمنامه هم شخصیت امیر علی دچار هیچ تحولی نمیشود، بلکه ویژگی «متعصب» -و نه «غیرتی»- بودنش مثل یک بادکنک باد شده و حادثه نهایی قدم به قدم با مداخله شخصیتهای دیگر –مانند برادرِ دختر با بازی جواد عزتی و موسی و مرتضی- حاصل میشود. این الگوی «میز بیلیاردیِ» فیلم که توسط همان شخصیتهای جنبی پیاده میشود هم میلنگد، چون تمام مسائل و مشکلات آن شخصیتها با هم در جهان فیلم تعریف نشده و گویا باز هم مهدویان فکر کرده، در حال ساختن فیلم مستند است و نیازی به توجیه دراماتیک ندارد.
بسمه تعالی
نگاهی به فیلم سینمایی «لاتاری»
محمدحسین مهدویان، در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، با «لاتاری» سومین ساخته بلند سینمایی خود حضور پیدا کرد. فیلمی که گرچه نگاه سیاسی این کارگردان جوان را در روایت خود حفظ کرده اما ژانری اجتماعی و روایتی از جامعه امروز را دربر دارد. فیلم سوم کارگردان مستند «آخرین روزهای زمستان»،از چند جهت قابل بحث و بررسی است.
مهدویان در دو فیلم پیشین خود،«ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز»، که در جشنواره سال های گذشته به خوبی دیده شدند، به روایت تاریخ سیاسی ایران پرداخته بود. با سبک روایتی که در «آخرین روزهای زمستان» هم قابل مشاهده بود. این سبک مشابه چه از نظر فنی، از جمله فیلمبرداری که تداعی گر یک روایت مستند است تا شخصیت پردازی کاراکترها مشهود است. اما «لاتاری» را می توان نقطه تغییر سبک های پیشین مهدویان دانست. نقطه ای که می توان آن را هم قوت و هم ضعف کارگردانی وی خواند.
داستان فیلم، متمایز تر از روایت تاریخی کارهای پیشین مهدویان، روایت معضلات سیاسی در یک بستر اجتماعی است. نقدهایی که در فیلم به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه وارد می شود، نه تنها به شرایط مدیریتی کشور بلکه به تبعیض های برون مرزی نیز اشاره می کند. نگاهی دو جانبه که شاید در فیلم هایی با ژانر مشابه کمتر به آن پرداخته شده باشد. اما جریان و پایان بندی داستان، انتقامی همراه با خشونت است که برخاسته از غلیان خشم و تعصبات قربانی تبعیض جامعه امروز است. هرچند شاید مخاطب ایرانی اثر، بعد از تماشای فیلم، از این پایان بندی رضایت داشته باشد اما در نگاهی فراتر از همذات پنداری و تعصب، منطقی پشت این پایان دیده نمی شود. پایانی که شاید در دهه های چهل و پنجاه سینمای ایران مقبول مخاطبان بیشتری قرار می گرفت.
درباره کاراکترهای فیلم، در جریان داستان، گاهی کاراکترها رها می شوند و به قدری حضورشان کمرنگ است که حذفشان از روایت آسان به نظر می آید. در واقع به جز چند نقش اصلی اثر، عدم شخصیت پردازی برای دیگر کاراکترها کاملا مشهود است. شخصیتی مشابه خواهر نوشین.موضوع دیگری که در جریان داستان های این کارگردان به چشم می آید عدم حضور پررنگ و اصلی زنان در فیلم های اوست. که البته این مساله در فیلم های گذشته مهدویان با توجه به فضای آن قابل قبول است اما در روایتی اجتماعی که مستقیما به تهدید های وارد بر جامعه زنان اشاره دارد، این حضور می توانست پررنگ تر باشد.داستان فیلم لاتار
در ارتباط با هنرپیشه های فیلم، تقریبا تمامی بازیگران بازی های درست و روانی را به نمایش گذاشتند، علی الخصوص نقش آفرینی ساعد سهیلی را می توان یک بازی درخشان در کارنامه هنری اش دانست. اما از هادی حجازی فر، که یکی از پدیده های سال های اخیر سینماست، یک بازی متوسط را مشاهده کردیم.
در پایان باید دید اگر تاثیرگذاری و بیان مسایلی که به آگاهی مخاطب منجر شود، مقصود کارگردان باشد ، آیا یک پایان متعصبانه و در مدح خود محوری شخصیت ها می تواند دقیقا چه پیامی را به مخاطب برساند؛ تعصب یا تاثر؟
محمدحسین مهدویان در سومین اثر سینمایی اش به جامعه ی معاصر پرداخته، بعد از دو فیلم دفاع مقدس و سیاسی حالا مهدویان کوشیده است با خلق یک اثر ملودراماتیک به ایران فعلی بپردازد دغدغه در فیلم لاتاری موج می زند و انگار فیلمساز از شروعِ تیتراژ فیلمش که تصاویری از تهران است می خواهد حرف جدی بزند که شاید در نگاه اول لاتاری مخاطب را به یاد مستند فقر و فحشای ده نمکی بی اندازد یا اینکه مخاطب فکر کند موضوع لاتاری به شدت نخ نما شده، اما واضح و مبرهن است که مهدویان از سینمای مستند می آید به همین جهت احساس می شود لاتاری با یک تحقیق گسترده یی ساخته شده و هنوز موضوع قاچاق دختران ایرانی به دوبی مسئله ی مهمی ست؛ اما مهدویان چگونه به این موضوع پرداخته است ؟ بسیاری از دوستان رسانه یی و منتقد این فیلم را سفارشی می دانند اما سفارش از طرف چه کسی؟ مگر کسی توانسته جلوی این فحشا و تن فروشی را بگیرد که حالا به مهدویان سفارش کند فیلمی با این مضمون بسازد؟ اگر در دهه ی چهل قیصر ساخته می شود و قیصر به خاطر ناموسش قید همه چی را می زند با یک چاقو می خواهد به حق فردی اش برسد در فیلم لاتاری هم امیرعلی می خواهد بداند نامسوس خود چگونه در دوبی مُرده است، اما از طرفی دیگر موضوع اصلی لاتاری موسی است انگار مهدویان با خلق شخصیت موسی سعی کرده قهرمان پروری کند و راهش را هم درست رفته است موسی قیصر دهه ی نود است که پایش را فراتر از قیصر هم دراز می کند از مرز می گذرد تا بتواند حق را بگیرد او حتی از ماشین و خانواده اش می گذرد تا با امیرعلی به دوبی برود تا پرده از مرگ نوشین بردارد ساسان می گوید موسی موجی است اما این موج باعث شده تا موسی غیرت را از یادش نبرد هشت سال جنگ کرده است و سال ها در ارگان دولتی خدمت کرده اما حالا مربی فوتبال جوانان است ، مهدویان برای موسی توانسته سنگ تمام بگذارد و او را به یک قهرمان مستقل که غیرت را می فهمد تبدیل کند قهرمانی از جنس فیلم های حاتمی کیا یا اصلا قهرمانی مثل حاج کاظم آژانس شیشه یی که هنوز هم معتقد است جنگ ادامه دارد خلق کند، موسی برای امیرعلی خودش را به مخمصه نمی اندازد او برای کشورش می خواهد خون کسی را بریزد که به ناموس وطنش دست درازی کرده است آیا این نوعِ دفاع شعار محسوب می شود؟ در کشوری که کسی نمی تواند به مشکل امیرعلی رسیدگی کند موسی باید با چاقو وارد میدان بشود ، اساسا شخصیت موسی ابعاد گسترده یی از یک قهرمان را دارد قهرمانی که با همرزمانش سر جنگ دارد که جواب جوانان را چه گونه بدهیم ؟ اتفاقا مهدویان از شعار گذشته است اگر قرار بود مهدویان شعارهای ریزودرشت را در دل فیلم و شخصیت هایش جا بدهد چه نیازی به دوبی رفتن بود؟ اگر مهدویان قصد داشت با سفارشات از مسئولین فیلمی این چنینی بسازد که قواعد باید طور دیگری می شد، دیالوگ هایی که موسی یا مرتضی می گویند شعار نیستند مرتضی به فکر مصلحت نظام است و موسی به فکر غیرت و ناموس دزدی از وطنش ، امیرعلی می خواهد راز مرگ نوشین را بداند و موسی می خواهد دوباره خون دشمن کشورش را بریزد که این بار دشمن یک ایرانی ست به نام سامی که نوشین را به دوبی فرستاده است و یک شیخ عرب که قصد داشته به ازای پرداخت پول نوشین را بخرد.کمی باید هوشیارانه فیلم لاتاری را ببنیم موضوع اصلی به هیچ وجه نوشین و رفتن او به دوبی نیست زیرا این دختر کم سن و سال مستعد این بود که برای عرض اندام کردن دست به هر کاری بزند با توجه به دیالوگ های اول فیلمش در پارک، و اینکه امیرعلی در همان ابتدای فیلم به موهای رنگ کرده و لاک های نوشین تاکید می کند و اساسا مهم نیست که رابطه ی امیرعلی با نوشین چقدر بوده و میزان ارتباط شان چه اندازه یی بوده است مهم رگ غیرت امیرعلی ست که جریحه دار می شود و این اتفاق برای خیلی از آدم ها می افتد که به دلیل فقر نامزدشان به سوی فرد دیگری می روند اما اینکه نوشین گول خورده است یا با اطلاعات قبلی به دوبی رفته است بماند؟ اما قصه ی لاتاری به قاچاق دختران جوان به دوبی مربوط می شود و موسی مانند یک پدر امیرعلی را حمایت می کند تا او هم یک قهرمان باشد کاری که پدر امیرعلی نمی کند و ترجیح می دهد به جای رسیدگی به حال پسرش دستشویی خانه اش را تعمیر کند، موسی و امیرعلی آدم هایی اند که دست خالی می خواهند به طرف دشمن بروند دشمنی که خودی است و دشمن دیگری که یک عرب تاجرزاده است این مسائل برای موسی قابل هضم نمی باشد، موسی در تهران سعی می کند به نتیجه برسد اما کسی پاسخگوی او نیست همین مسئله ی مهم است که لاتاری را از فیلم سفارشی بودن نجات می دهد و چقدر خوب که فیلمساز تصمیم می گیرد از امیرعلی و موسی قیصر بسازد( اگر قصدش چنین بوده) زمانی که کسی جواب گوی حق نیست باید طور دیگری وارد میدان جنگ شد و حق را گرفت دقیقا کاری که موسی برای وطنش می کند درست بر عکس پدر نوشین! مرتضی اسلحه دارد و به راحتی سامی را می کشد اما موسی با چاقو و دستانش یک عرب را می کشد او می داند که تصاویرش ثبت می شود و دیگر راهی برای بازگشت به ایران ندارد اما آرام می گیرد وقتی توانسته خون کسی را بریزد که به ناموس وطنش دست درازی کرده است حالا باهر نگرشی که نوشین در سرش داشته مسئله ی موسی نوشین هایی ست که به دوبی می روند و آدم هایی که از داخل ایران نمی توانند جلوی این فحشا را بگیرند.
تعداد کثیری از منتقدان محترم می گویند موسی شعار می دهد، فیلم سفارشی و فیلمفارسی ست ، احتمالا این منتقدان مصلحت اندیش روشنفکرنما نظر دیگری درباره ی غیرت ایرانی دارند، شدیدا باید برای این نگرش های جوگیرانه متاسف بود زیرا لاتاری تنها فیلمی ست که موضعش کاملا مشخص است فیلمی که داستان می گوید و یک ملودارم کامل است که می خواهد تا انتها برود، مهم تر از تمامی این موارد مهدویان به عنوان کارگردان به قصه گویی و اصول روایت در ملودرام تسلط کامل دارد، اگر بخواهیم به چند نکته ی ضعف در فیلم بپردازیم دوربین روی دست آن است که باعث عدم تمرکز مخاطب می شود زوم های بی منطق و لرزه های دوربینی که بیشتر درونمایه ی فیلم را مستندگونه کرده است ،لاتاری به شدت کشدار است اما این کشدار بودن به منطق روایی فیلم آسیب نمی رساند چرا که خصوصیات ملودرام، واقع گرایی ست و نشانه ی آن جزئیات پردازی در شکل گیری شخصیت است و مهدویان توانسته به درستی قواعد ملودرام را به سینما تبدیل کند اما احساس می شود زمانی که فیلم به دوبی می رود نیمه ی اول فیلم کارکردش را از دست می دهد و این به دلیل بافت ملودرامی ست که در این فیلم از آن استفاده شده . بازی هادی حجازی فر به شدت رو به موفقیت است و مهم ترین موضوع در بازی او غالب پذیری نقش است که می تواند به راحتی نقش را برای خود کند و بدرخشد ساعد سهیلی حمید فرخ نژاد نادر سلیمانی و جواد عزتی با یک بازی متفاوت توانسته اند لاتاری را به یک فیلم مهم تبدیل کنند. سومین فیلم مهدویان مهم تر از دو اثر قبلی اش است زیرا لاتاری یک ملودرام تمام عیار است که مخاطبش را تحت تاثیر قرار می دهد ، در نما به نمای این فیلم یک شور و دغدغه ی مهم احساس می شود که برای بعضی از کارشناسان شاید خوشایند نباشد ، اما لاتاری برای مخاطب سینما ساخته شده و فیلمسازش با جسارت تحسین برانگیزی یک فیلم تمام عیار ساخته است.
« مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام میدهند و خدا را بسیار یاد میکنند، و به هنگامی که مورد ستم واقع میشوند به دفاع از خویش (و مؤمنان) و انتقام گرفتن برمیخیزند؛ آنها که ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت گاهی باز خواهند گشت؟! » « الشعرا – 227 »
انتقام کهنترین پیرنگ داستانی-نمایشی در جهان است، در کهنترین اساطیر یونانی همواره پیرنگ انتقام خدایان از یکدیگر و از آدمیان نقش اصلی را دارد. زئوس برای انتقام از پدرش اورانوس که برادران و خواهرانش را در زمان کودکی خورده بود دست به قیام زد و انتقام گرفت. بعد از آن در داستانی دیگر انتقام سختی از پرومتئوس گرفت که به او خیانت کرده بود، و زان پس بود که پیرنگ انتقام از داستانهای آسمانها به داستانهای زمینی راه یافت، ادیپ، آژاکس، الکترا و بسیاری دیگر قربانی انتقام خدایان از انسانها شدند، این روند ادامه یافت تا پیرنگ انتقام روندی زمینتر به خود گرفت، هملت نمونه درخشان انتقام انسانی از انسان دیگر به سبب پدرکشی و تعارض به مادر بود. کماکان بعد از گذر چندین قرن و با توجه به روند تمدن و تفکر صلحطلبی! انسان و سیاهکردن کاغذهای بسیار در ثنای عفو و بخشش همچنان پیرنگ انتقام از محبوبترین پیرنگها در بین دوستداران ادبیات و سینماست. شاید به همین علت است که اعراب میگویند « انتقام لذتی الهی است». هرچند روح بزرگمنش است که عفو میکند و در ازای عفو رضایت پروردگار را به دست میآورد، اما روح زخمخورده نیز انتقام میگیرد، زیرا مطالبه زمینی و خونبها خود را از آسمان میجوید.
اغلب در پیرنگ انتقام، داستان از نقطهای آغاز میگردد که جنایت در پیش داستان اتفاق افتاده است و قهرمان داستان در یک کشف و شهود متوجه جنایت میشود و پس از ناامیدی از روند طبیعی برای مجازات خاطی خود دست به انتقام میزند. این روند در آثاری مانند هملت اثر شکسپیر، ادیپ اثر سوفوکل و عشق بعد از مرگ اثر کالدرون به وضوح مشخص است. بنابراین اگر بخواهیم مولفههای اصلی پیرنگ انتقام را یاد کنیم، نخست جنایت بر علیه قهرمان یا نزدیکانش، دوم : ناامیدی قهرمان از نیروهای طبیعی و قوانین برای مجازات جنایتکار و سوم : اقدام برای انتقام ورای قوانین است. اما داستان فیلم لاتاری با پیشداستانی بسیاری کمرنگ آغاز میشود، پیشداستان فیلم لاتاری تنها یک سبقه شخصیتپردازانه برای شخصیتها در نظر دارد و هیچ ساختار داستانی را تدارک ندیده است، در نخستین صحنه با امیرعلی و نوشین مواجه هستیم که در رویایی ماجراجویانه و از سر جوانی درصدد ثبت نام برای بلیط لاتاری و مهاجرت به ایالات متحده هستند، در همین راستا داستان در حال گسترش خود و معرفی فضای شخصیتها خانواده نوشین را معرفی میکند، دیالوگهای امیرعلی و نوشین در مترو موقعیت خانواده نوشین را مشخص میکند، پدری ورشکسته، برادری که بخاطر بدهی در زندان است و برادری کوچکتر که به علت ورشکستگی پدر و تغییر در درسه و محل زندگی از لحاظ برقراری ارتباط دچار مشکل است. این صحنه و اطلاعات ماحصل از این صحنه را میتوان پتانسیل و ظرفیت داستان فیلم لاتاری عنوان کرد، پتانسیلی که در نزد قهرمان نیست و همین امر تا پایان تسری مییابد که به تفصیل توضیح خواهیم داد. صحنه بعد در داستان مواجه امیرعلی با پدر نوشین در ساختمان شهرداری است، قهرمان داستان در این صحنه با نخستین نیروی مخالف خود مواجه میشود، پدری سرسخت، غیرقابل نفوذ و بی منطق که شخصیتی تک بعدی دارد، در کنار پدر نوشین دومین نیروی مخالف قهرمان که درجه بالاتری دارد نیز ظاهر میشود «سامی» به عنوان ضد قهرمان نخستین بار در داستان با همراهی پدر نوشین دیده میشود. امیرعلی بار دیگر در مواجه با نیروی مخالف داستان که قدرتش ارتقا یافته است ناکام میماند، روند داستان تا بدین لحظه پرولوگ و مقدمهچینی بود که به معارفه شخصیتها و فضای داستان میپرداخت اما صحنه بعد که امیرعلی و نوشین در خیابان مشغول غذا خوردن هستند، حادثه محرک داستان اتفاق میافتد، نوشین خبر از مسافرت خود به دبی برای کار و پرداخت بدهی پدرش و نیما برادرش میدهد، امیرعلی در مقام قهرمان دوباره در نفوذ در خانواده نوشین و منصرف کردن او ناکام میماند. در این مسیر برای نخستین بار امیرعلی دست به دامن شخصیت موسی میشود. هرچند که موسی نیز نمیتواند پدر نوشین را متقاعد کند اما معارفه موسی به عنوان پیر و مرشد برای امیرعلی که حتی بر پدرش مقدم است کاشتی است که محاصلش بعدتر در فیلمنامه بروز پیدا میکند. صحنه بعدی ملاقات امیرعلی با نیما در زندان است که موسی آن را هماهنگ میکند، این صحنه شخصیت موسی را به عنوان یک شخصیت پرنفوذ در قانون نشان میدهد که ارتباط بسیار نزدیکی با امیرعلی دارد و تنها یک مربی ساده فوتبال نیست. با صحنه رفتن نوشین به دبی، امیرعلی به عنوان قهرمان در واقع کاملا در مسیر عاشقی خود شکست میخورد. داستان در این نقطه به دوراهی میرسد که تم خود را مشخص کند، امیرعلی به عنوان قهرمان باید در پیرنگ جستجو به دنبال نوشین به دبی برود و او را بیابد ؟ یا در پیرنگ انتقام باید در تهران به دنبال «سامی» باشد و از او انتقام بگیرد؟ نوع برخورد نوشین با امیرعلی پیش از رفتن به دبی و پاسخ ندادن پیامهای او و خداحافظی با پیام ویدئویی انتخاب اول را از قهمران سلب میکند، زیرا در صورت یافتن نوشین در دبی او به تهران بازنخواهد گشت. بنابراین پیرنگ انتقام هرچند با درصد اهمیت پایین اما تم غالب در فیلمنامه میشود. امیرعلی و شخصیت همرازش با تعقیب «سامی» پیرنگ انتقام را آغاز میکنند، در این مسیر اطلاعاتی که امیرعلی از سامی به دست میآورد را در اختیار پدر نوشین قرار میدهد که به علت همان شخصیت تک بعدی پدر نوشین کماکان با امیرعلی مخالفت میکند و حرفهایش را نمیشنود. در این نقطه امیرعلی تمام امید خود را از خانواده نوشین قطع میکند و نخستین باری که از پیگیری ناامید میشود در این صحنه رقم میخورد. نقطه عطف اول داستان و پایان پرده اول در صحنه مواجه امیرعلی با مرگ نوشین است، پرده اول مفصل و طولانی داستان با مرگ نوشین خاتمه مییابد، هرچند که این طولانی بودن به شدت برای داستان پربار است و متریال فراوانی برای ادامه داستان تدارک میبیند. پرده دوم داستان قسمت تغییر است، تغییر انگیزهها، تغییر رفتار و منش شخصیتها، تغییر رنگ و بوی داستان از یک داستان عاشقانه به یک داستان جنایی، این تغییرات ماحصل خودکشی نوشین در دبی است. داستان در پرده اول همواره با خرده پرسشهایی مواجه بود که التهاب پایینی برای مخاطب داشتند، و میزان خطر آنان برای شخصیتها و داستان پایین بود اما در آغاز پرده دوم پرسش قدرتمند و برندهای شکل میگیرد، چرا نوشین خودکشی کرده است؟ نخستین جرقهای که این پرسش پدید میآورد در صحنه زیرزمین و درگیری بین نیما و پدرش درمیگیرد. صحنه بعد که درگیری در دفتر سامی است، ماحصل همان پیرنگ انتقام پرده اول است که به نقطه اوج خود میرسد، اما پس از مرگ نوشین حال این انتقام پررنگتر میشود همچنین نبود سامی در تهران مسئله انتقام را جدیتر میکند. نیما که در درگیری دفتر سامی نقش اصلی را داشت به زندان بازمیگردد، به نوعی نیما از مسیری که امیرعلی برای انتقام باید طی کند بازمیماند. اما موسی به واسطه ارتباطات خود امیرعلی را همراهی میکند، صحنههای دادستانی و مرتضی به عنوان نیروی امنیت ملی، امیرعلی و موسی را با ناامید شدن از قانون مواجه میکنند. امیرعلی کاملا تنها بین خانواده نوشین که حتی حاضر به شکایت نیستند و قانون امنیتی که نمیتواند در کشور دیگر عملیات انجام دهد سرگردان میماند، موسی نیز در دیالوگی به مرتضی میگوید « من خونه بودم به این امید که رفیقام هستن » متوجه میشود که امید به قوانین نمیتوان داشت و باید خودش کاری کند. رابطه موسی و امیرعلی در این نقطه کامل میشود. نقطهای از داستان که امیرعلی و موسی هر دو تنها ماندهاند و برای رسیدن به آمال و آرامششان خودشان دست به کنش بزنند. موسی به عنوان شخصیت استاد قهرمان، پیشنهاد سفر به دبی و اقدام فردی را مطرح میکند و رابطه ارشاد و مرشدی با قبول کردن امیرعلی کامل میشود. حال میتوان استحاله دو شخصیت در یکدیگر را دید که اگر موسی نیز در داستان حضور پررنگ نداشت امیرعلی با توجه به خط فکری که از او گرفته است مانند موسی شده است. بنابراین قهرمان داستان به نوعی متکثر میشود. در این بین خواهر نوشین با در اختیار گذاشتن وسایل نوشین کور سوی امیدی را برای امیرعلی باز میکند، امیرعلی از تلگرام نوشین، شماره تماس دختری که در دبی دوست نوشین بوده را پیدا میکند و مرجان سرنخی برای امیرعلی و موسی میشود که راهی دبی میشوند. موسی با فروش ماشین خود و امیرعلی با دادن موتور سیکلت خود به دوستش و اصرارش به فروش به طریق استعاری از تمام داشتههای خود میگذرند و راهی دبی میشوند تا انتقام خود را بگیرند. سفر به دبی نقطه عطف دوم و پایان پرده دوم داستان است، پرده سوم با ورود به دبی آغاز میشود، نقطهای از داستان که شخصیتهای حاشیهای حذف شدند و شخصیتهای تاثیرگذار برای نتیجه داستان ماندهاند. نکته مهم در داستان رعایت مولفههای پیرنگ انتقام است، در نقطه عطف اول جنایت بر علیه قهرمان رخ میدهد و در نقطه عطف دوم قهرمان که از قوانین و مجازات جنایتکار ناامید شده خود راهی سفر میشود. در پرده سوم داستان نیروهای مخالف و موافق روشنتر و واضحتر میشوند. سامی و شیخ هلال و مرجان در سمت نیروی متخاصم و امیرعلی و موسی و نعیم که دوست قدیمی موسی است از سوی دیگر در این جدال حضور دارند. نعیم به عنوان شخصیت یاریدهنده، مسیر را برای قهرمان هموار میکند، او خانه و ماشین را برای موسی و امیرعلی فراهم میکند و اوست که در تعقیب و مراقبت آدرسها و خانهها را پیدا میکند. به نوعی در پرده سوم پیرنگ انتقام با پیرنگ جستجو در راستا یکدیگر پیش میروند. نگهبانی برای پیدا کردن سامی که به صورت شیفتی انجام میشود یا صحنههای تعقیب کردن سامی پس از یافتنش خود موید این موضوع است، اما نکته اصلی در پرده سوم جرقهای است که مرجان برای امیرعلی بوجود میآورد، امیرعلی که مرجان را در کنار سامی میبیند با ترفندی او را دور از سامی پیدا میکند و از او اطلاعاتی درباره نوشین میخواهد. مرجان نیز با ارسال ویدئو سامی مبنی بر جلب رضایت نوشین برای ارتباط با شیخ هلال، نقش خود را ایفا میکند. امیرعلی و موسی که برای انتقام قصد ورود به خانه سامی را دارند توسط مرتضی مامور امنیتی غافلگیر شده و به خانه نعیم بازمیگردند. مرتضی اجازه انتقام و ماندن در دبی را به آنان نمیدهد و بلیط بازگشت به تهران را برایشان تهیه میکند. داستان در این لحظه به التهاب نهایی خود میرسد، قهرمان با گذر از مرزها و قوانین کشور خارجی باید از قوانین ایران نیز گذر کند تا بتواند عمل قهرمانانه خود را انجام دهد. این التهاب است که نقطه اوج داستان را پدید میآورد. موسی و امیرعلی با تمرد از حرف مرتضی و خروج از خانه نعیم به صورت انفرادی دست به انتقام میزنند، امیرعلی به خانه سامی میرود و در خانه با او درگیر میشود، هرچند که در نهایت مرتضی او را نجات میدهد و سامی را میکشد اما موفق به انتقام میشود و موسی نیز موفق میشود شیخ هلال را بکشد و انتقام نوشین را بگیرد. نقطه اوج داستان که بر نقطه پایانی منطبق است نوعی احساس رهایی در خاطب را سبب میشود که ناشی از همان لذت انتقام و همسویی نیروهای داخلی است. هرچند که در زیرلایههای داستان شخصیت موسی سرنوشتی تراژیک دارد و مانند قهرمان تراژیک خود را فدا میکند تا جامعه در آسایش و در مسیر بالندگی و بهتر شدن حرکت کند. این عمل قهرمانانه بیشتر در طول داستان در شخصیتی شکل میگیرد که از حاشیه داستان به عنوان مربی فوتبال به مسیر اصلی کشیده شد و قهرمانانه خود را فدای اصول و ایدههای ذهنی خود کرد. چنین چیدمانی در شخصیتپردازی ماحصل شخصیتهای دیونیزوسی است که تابع احساسات هستند و با یک شوریدگی و غلیان احساسات دست به کنشهایی میزنند که قهرمانانه است و مخاطب را مجذوب و شیفته خود میکنند، امیرعلی نیز به عنوان شاگرد موسی مسیر این نوع شخصیت را طی میکند، حتی مرتضی نیز در انتهای داستان نشان داد که وجه منطقی و عقلانی شخصیتش که نزدیک به شخصیتهای آپولونی و منطق محور است تنها برای همسو شدن با قوانین است و هر انسانی به صورت ناخودآگاه شخصیت دیونیزوسیاش خفته است و با توجه به اتفاقات پیرامون میتواند بیدار شود و دست به کنش بزند. پیرنگ انتقام نیز بر پایه شخصیتهای دیونیزوسی شکل میگیرند شخصیتهایی که احساسات آنان فرای قانونهای منطقی و آپولونی است و آنان را از پوسته محافظهکار خود بیرون میآورد و باعث میشود به یک قهرمان تبدیل شوند. اما نکته قابل تامل این گزاره از نیچه در کتاب زایش تراژدی یونانی است که به آن اشاره و اعلام داشت که تراژدی از برخورد و همآمیزی نیروهای آپولونی و دیونیزوسی حاصل میآید. نکتهای که در فیلمنامه لاتاری آن را پی میگیرد. تراژدی که شخصیتها در آن گرفتار هستند، شخصیتهایی که برای رسیدن به آرامش روحی خود باید خود را فدا کنند و زندگی خود را در آینده با مشکلات فراوان روبهرو کنند، شخصیتی نظیر موسی که به علت مناسبات قانونی خود را برای همیشه گرفتار قوانین کشوری دیگر کرد و امیرعلی که حتی پس از بازگشت به ایران نیز همواره باید زندگی را زیر سایه اتفاقات این داستان سپری کند. در زیر لایه داستان لاتاری ورای داستان قهرمانانه و پایان دلنشینی که تدارک میبیند چنین غمی نهفته است.
نویسنده
یاسمن خلیلی
نویسنده
کیوان کثیریان
نویسنده
نیما حسنی نسب
نویسنده
محسن آزرم
نویسنده
مدیسا مهراب پور
نویسنده
امین فرج پور
نکته: این متن خطر لو رفتن داستان را دارد.
فیلم تا نیمه ها و لحظه ای که میفهمیم نوشین فوت کرده سرحال و سرپا ست و به کاراکترها نزدیکیم ولی از آن به بعد لحظه به لحظه افت می کند تا در نهایت به یک پایان بندی مضحک می رسد.
درست لحظه ای که با مرگ مشکوک دختر مواجه می شویم این ذهنیت ایجاد می شود که با یک گره ی پیچیده ای طرف خواهیم بود و حالا از اینجا به بعد قرار است نفس در سینه هایمان حبس شود تا به گره گشایی برسیم.
اما قصه جانش گرفته می شود، سکته مغزی می کند و از نیمه فیلم به بعد سررشته داستان از دست خارج شده و از جدیت فیلم کاسته می شود گویی داستان همان میانه فیلم تمام شده است و بعد از آن قرار نیست قصه سر و سامان بگیرد . مثلا فوتبالیست بودن شخصیت اصلی و مربی اش هیچ کمکی به خلق شخصیت و روند داستان نمی کند یا شوخی های بی موردی که با محوریت شخصیت مربی رخ می دهد که بعضا نمونه اش را در ماجرای نیمروز هم دیده بودیم عملا فیلم را رو به تباهی برده است فیلمی که با شروع جاندارش می توانست به سمت ایده های ناب تر و جدیت بیشتری برود. یا صرفا این نگاه شخصیت مربی که می گوید بخاطر وطن و حق الناس و اینها میخواهم کمک کنم تا انتقام دختر را بگیریم اصلا باورپذیر نیست چون ما چندان روی این شخصیت تا نیمه های فیلم کار نکردیم از قبل از نیمه ما این شخصیت را حذف کرده بودیم و از نیمه به بعد شخصیت های دیگری مثل پدر دختر را یا برادر دختر را.
لاتاری تکلیفش با خودش معلوم نیست اگر قرار است از مهاجرت حرف بزنیم که عملا مهاجرتی رخ نمی دهد اگر می خواهیم بگوییم مهاجرت امری کثیف است و با گارد کاملا بسته با آن برخورد کنیم و بگوییم همه اش حربه ی نگاه امپریالیستی است، پس نیازی نباید باشد که یک مشت حرف ضد حاکمیت بزنیم بالاخره یا اینور یا آنور! مسلما صرفا با چند دیالوگ نخ نما که ارتباطی هم با اصل داستان ندارد، فیلم نمی تواند حرف سیاسی بزند و در برخورد با این قضیه هم شدیدا دچار لکنت است
برای مثال شخصیت فرخ نژاد دقیقا کجای فیلم ایستاده است؟
اگر بعنوان فردی معرفی می شود که قرار است بیشتر منافع ملی را در نظر بگیرد تا منافع عاطفی یک شخص، پس چطور در آخر بعنوان یک سوپرمن ظاهر می شود و آن شلیک را می کند کسی که روز قبلش اجازه حمله با چاقو را به آن دو نداده بود. اصلا چرا باید شخصی که به ظاهر پست مهمی در نظام دارد کار و زندگی اش را بیخیال شود و یکباره به طرز طنز آمیزی بخاطر انتقام گیری شخصی دو نفر دیگر سر از دبی درآورد؟
نه اگر قرار است این شخص بیشتر سمت (بقول خود فیلم) ناموس کشور را بگیرد تا منافع دیگر، پس بگومگو ها و درگیری های لفظی اش با شخصیت حجازی فر چه معنی دارد جز قایم شدن فیلم و فیلمساز پشت یکسری حرفهایی که امروز خیلی ها می زنند و لازم هم نیست در سینما بعنوان تریبون شعاری از آن استفاده کرد و فیلم را تبدیل به یک شعارزدگی خام و نارس کند.
به شخصه نظرم این هست شخصیت فرخ نژاد نه تنها هیچ گره ای در داستان باز نمی کند بلکه کاملا اضافی و بی مورد است ما بارها و بارها در سالهای اخیر با فیلمهای مختلف شاهد تقابل و نزاع بین شخصیت های جنگ در دوران امروز مقابل هم در موقعیت های مختلف بوده ایم دیگر گمان نمی کنم نیازی به باز شدن این کنش و واکنش ها باشد
برای عقده گشایی از دعوای ایران و عربها هم بهتر است رینگ بوکس و تشک کشتی را انتخاب کنیم سینما جای شعارهای سفارشی نیست
بازی سهیلی تا حدودی قابل دفاع است اگرچه مورد کاملا مشابهی را قبل تر در فیلم مالاریا شهبازی دیده بودیم اما عشق او به دختر قابل باور می باشد اما باز هم در پرداخت کسی که بیش از 90 درصد فیلم با او همراه هستیم پای فیلم میلنگد یا شاید قصه توان حرکت ندارد و بعد از مرگ دختر دیگر نمی تواند پیش برود و ایده پردازی کند.
سهیلی را می بینیم که تنها زندگی می کند و بعنوان بچه جنوب شهری که جای خسته ای می ماند و در چند نما هم پدرش را میبینیم که رابطه ش با پسر به دور از کدورت و حتی صمیمی شکل گرفته ست پس ما کدام را باید باور کنیم؟ پسری خسته از زندگی با پدر و دنیای اطرافش که حتی فکر مهاجرت در سر دارد یا پسری پر تلاش و باپشتکار و بامعرفت و محترم برای پدر؟
متاسفانه لاتاری از نیمه به بعد کاملا سکته می کند حتی در مواجهه با شخصیت اصلی (سهیلی) منفعل و تکراری برخورد می کند این فیلم نه در مورد مهاجرت است نه در مورد انتقام. فیلم دچار یک شعارزدگی سیاسی اجتماعی می شود که از سینما خارج می زند و حتی در برداشت سیاسی به نفع ایران و ایرانی هم ناموفق عمل می کند. اگر قرار است دل چرکین بودن خودمان نسبت به عرب ها را اعلام کنیم بهتر است از قاب سینما فاصله بگیریم و روی رینگ بوکس یا تشک کشتی وارد شویم. بله اوج بد سلیقگی لاتاری لحظات پایانی فیلم است جایی که شخصیت موسی (حجازی فر) با یک کتانی و لباس ژولیده و کهنه، فرد عرب که از نفوذگران سیاسی امارات و لاابالی و عیاش هم معرفی می شود را به طرز مضحک و احمقانه ای به کافه ای می کشاند و می کشد و بلند به حضار فریاد می زند این جواب هر کسیه که به ناموس مملکت ما تعارض کنه توی خونه خودش خفه ش می کنیم!
به به چقدر وطن پرستی و ملی گرایی! خب که چه؟ این صحنه اتفاقا یک افتضاح ملی ست یک تصویر تروریست گون از یک ایرانی ست که اتفاقا از شبکه خبر امارات هم در حال پخش است. تصویر پر زرق و برق و امپریالیسم گونه از امارات و تصویری درب و داغون از یک ایرانی! خب فیلم می خواهد چه چیزی را بازگو کند؟ کدام سمت ایستاده است؟ به این بی آبرویی باید خندید یا گریست؟
در نهایت لاتاری نه دیدگاه ضد امپریالیستی اش درآمده نه حس میهن پرستی اش حتی ادای شومن بودنش هم بیهوده ست
این انتقامی را که میبینیم نه تارانتینویی ست نه از نوع سینمای شرقی و کره ای مثل پیر پسر است این انتقام به دم دست ترین شکل ممکن رخ می دهد مثل حرف های شعارزده ای که داستان پشت آن سنگر گرفته بی روح، نخ نما، مضحک که مجبوریم بجای قهرمان ملی یک احمق ملی را ببینیم.
مهدویان را از مستند چند اپیزودی “آخرین روز های زمستان”، (بیوگرافی شهید حسن باقری) “ایستاده در غبار”، (بیوگرافی شهید احمد متوسلیان) و “ماجرای نیمروز” (وقایع مربوط به ترور های سازمان مجاهدین خلق در اوایل انقلاب) می شناسیم. با توجه به اینکه آثار این کارنامه تماما کارهای مستند-داستانی و بازسازی وقایع تاریخ معاصر ایران است، و استقبال خوبی که هم مخاطب هم منتقدان از آنها کرده اند می توان گفت مهدویان در شیوه ی روایت مستند-داستانی، جا و لحن خودش را یافته است. لحنی که بر استفاده از دوربین روی دست، لنز های تِله فتو و دور ایستادن از صحنه و دکوپاژ “یواشکی” به پلان ها مایه ی مستند می بخشد استوار است.
مهدویان در “لاتاری” دست به ساختن یک فیلم داستانی زده است. اساسی ترین چالشی هم که به پاشنه ی آشیل کارگردانی اش تبدیل می شود همین دوربین است. هر چند که در صحنه های کارآگاهی فیلم این دوربین بسیار موثر و به جا است، تقریبا نیمی از فیلم شامل پلان های ملودرام است و این دوربین روی دست و بازی های زوم حواس پرت کن و دور ایستادن های همیشگی اش اجازه نمی دهد حس صحنه در تماشاگر ته نشین شود. این اصرار بیش از حد به دوربین خاص بهروز (مدیر فیلمبرداری) حتی در جاهایی فیلم را دچار مشکل زاویه دید می کند.
شکی نیست موضوعی که مهدویان روی آن دست گذاشته موضوع جذابی است. اما فرم داستانی اش اشکالات اساسی دارد. مثلا موضوع مهاجرت و لاتاری کاملا به خط داستانی بی ارتباط به نظر می رسد و می شد به جای آن، زمینه چینی برای راه انداختن فیلم به سوی خط داستانی اصلی انجام گیرد. شخصیت موسی (هادی حجازی فر) برای ما گنگ می ماند و برای شروع قصه جز اینکه او یک رزمنده ی کنار کشیده از قدرت است چیزی به بیننده داده نمی شود و دلیل همراهی او با امیر علی (ساعد سهیلی) تا اواخر فیلم مجهول است. با اینکه حجازی فر بازی بسیار خوبی ارائه می دهد، از آن طرف شخصیت پدر نوشین بسیار خشن و سخت گیر معرفی شده و خوب از آب در آمده اما اینکه پس از فاجعه اینقدر وا داده است و پیگیر ماجرا نمی شود (که اساسا کل خانواده ی نوشین این گونه اند) جای سوال دارد. برادر نوشین (جواد عزتی) که وضعیتش موتور اولیه ی شروع سفر نوشین بوده، با اینکه قابل باور و سمپاتیک است، در نیمه ی فیلم رها می شود و سرنوشتش نا معلوم می ماند. پس از اینکه پیگیری های موسی و امیرعلی به فرخ نژاد می رسد، با یک افت شدید در ریتم مواجه می شویم و به منازعات سیاسی و مسایل امنیت ملی به شیوه ی مانیفست هایی که در دیالوگ های حجازی فر آمده می رسیم که بسیار از اثر بیرون می زند. گویی فیلمساز قصه گفتن را متوقف می کند و با بیننده شروع به درد و دل کردن می کند. ظاهرا چون تا اینجا از موسی یک “فرشته ی نگهبان” ساخته ایم، اکنون باید مواضعش را بی چون و چرا بپذیریم. با مخالفت فرخ نژاد، موسی حالا به شیوه ی فیلم “ربوده شده” خود می خواهد عملیات برون مرزی انجام دهد که همچنان به خاطر ضعف شخصیت پردازی، مقاصد او برای ما گنگ است. از اینجا سیر فیلم به یک فانتزی بدل می شود و یک افت دیگر در ریتم خودنمایی می کند. پس از کشف های پیاپی موسی و امیر علی، مجددا به فرخ نژاد بر می خوریم که قصد منصرف کردن آنها را دارد. باز هم یک سری دیالوگ شعاری را شاهدیم. امیر علی منصرف نمی شود و جالب است که موسی در حمایت از تصمیم امیر علی این بار در هیئت “رمبو”ی شورشی ظاهر می شود که بالاخره از او می شنویم “عذاب وجدان” از وضعیت پس از انقلاب این رزمنده ی آرمانگرا را به حرکت در آورده است. اولا برای این توجیه کمی دیر است و ثانیا کمی خلق الساعه ای می نماید. پس از آن به کارهای محیر العقول مانند زندانی کردن دوست همرزم اش و اعمال تروریستی دست می زند که دیگر قابل هضم نیست و شاید فقط در فضای کمدی و فانتزی معنا دار باشد. فرخ نژاد هم بدون اینکه بدانیم چرا، تمام “چرتکه انداختن” ها را کنار می گذارد و به این حرکت می پیوندد و دیالوگ های میهن پرستانه می گوید. شاید برای آنکه فیلمساز چند تشویق جانانه دریافت کند.
در مجموع می توان این کار را ضعیف ترین کار مهدویان تا به امروز دانست. اگر بازی ها را نقطه ی قوت فیلم بگیریم، قطعا کارگردانی، نویسندگی و فیلمبرداری از نقاط ضعف اساسی آن به حساب می آید.
لاتاری سومین ساخته ی سینمایی محمد حسین مهدویان است که مثل ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز حس ناسیونالیسیتی در آن موج میزند اما مهدویان به موضوعی جدیدتر نسبت به دو اثر قبلی اش پرداخته که این خود نشانگر علاقه مند بودن این کارگردان به موضوعات به روزتر است گرچه این فیلم اگر در ۱۵ سال گذشته ساخته و اکران میشد با تماشاگر ارتباطی بهتر برقرار میکرد. مهدویان به خوبی از یک موضوع قدیمی اما ادامه دار بدون کلیشه در سینمای اجتماعی امروز استفاده کرده و جسورانه موضوعاتی را کاملا واضح عنوان کرده که شاید در کمتر فیلمی با چنین وضوحی برخورد کرده باشیم. در کنار تمام تلاش جسورانه و ستودنی نویسندگان و کارگردان موفق به گنجاندن دیالوگهای شعاری در پس اتفاقات نشده اند. در لحظات اول فیلم و قاب بندی های کارگردان متوجه ردپای دو فیلم قبلی میشویم که با چند بار استفاده از زوم این در قاب های ثابت ببینده را خود به خود به یاد فضای فیلم های دهه ۵۰ می اندازد. بازی بازیگران این فیلم قابل ستایش است چراکه بیننده را در تمام طول فیلم با خود همراه میکنند گرچه گاهی اوقات دنبال کردن جریان خطی بعضی از سکانس ها از حوصله ی بیننده خارج میشود اما بازی متفاوت بازیگران در این فیلم قابل احترام است. در آخر دیدن لاتاری را برای یک بار هم که شده توصیه میکنم چراکه فیلم خوب را باید دید.
الناز غیابی
بهمن ۹۶
واقعا جای تاسف داره، من موندم این همه اعتماد به نفس از کجا میاد! حالم خیلی بده! خدایا خودت کمکمون کن! چرا من باید ۲ ساعت از وقتمو صرف دیدن یه همچنین فیلمی کنم! خدایا کمکمون کن، تو رو خدا یه کاری کن! کجا داریم میریم! سال ۲۰۱۸ هستیم و یه همچنین فیلمی ساخته میشه و معلوم نیست جریان چیه! باید بیشتر تمرین کنم و آمادگیه اینکه یه همچین فیلمی جز بهترینهای جشنواره امسال باشه رو داشته باشم!!!!! بیخیال واقعا !!!!
اگر مهدویان را در ماجرای نیمروزش برای نشان دادن تعصب و عمل گرایی حجازی فر مورد ستایش قرار دادیم(که گاها این تعصب با افراطی گری هم همراه بود) دلیلش واضح بود، نقش منفی داستان ماجرای نیمروز ، منفور همه ایرانیان بود، اما لاتاری گل به خودی مهدویان حساب میشود، ای کاش حجازی فر در نقش مربی فوتبالی که 39 سال است در غار زندگی میکرده، و ظاهرا تازه وارد شهر شده و با هیچ یک از تعارضات اجتماعی کشور ایران آشنایی ندارد، در نقش همان مربی ، بچه هایش را تشویق میکرد که یک گل به خودی ، به تیمشان بزنند، تا حداقل تکلیف فیلم تا حدی (تاکید میکنم، تا حدی) با خودش روشن شود، به نظر من مهدویان فرمول فیلمنامه ای و حل مسئله ماجرای نیمروز را میخواسته در قالب یک معضل امروزی (که حداقل این امروزش 20 سال از روزگار واقعی ما عقب است) نشان دهد، خود این تفکر از اساس دارای اشکال است، چه برسد به اجرا، چیزی که مهدویان قصد نشان دادنش را دارد، عملکرد گروه های مختلف فکری، مذهبی جامعه امروزی در قبال یک مافیای خطرناک چند لایه است، که فقط روی کاغذ زیبا است، فیلم در یک سوم ابتدایی دختر و پسری را نشان میدهد ، عاشق پیشه و ظاهرا توهم زده در سودای رسیدن به آمریکا، این موضوع بدون کوچک ترین نشانه های شخصیت پردازی و صرفا با تکیه بر اینکه پسر عاشق دختر است،( که این نمایش از فرم خارج شده و کاملا دور از منطق واقعی اجتماع است) اما این بحران اصلی فیلم نیست، و ای کاش مهدویان در همین حال و هوای حال بهم زن، فیلم را نگه میداشت تا به پایان برسد، (تا اینکه مسیر فعلی را به آن بدهد) نویسنده و کارگردان خوابهای بدی از جنس تبلیغات سیاسی شعاری برای بیننده دیده اند، مهدویان، متوسلیان دوران جنگ را به ماجرای نیمروز کشاند و او را عمل گرا و افراطی کرد، همان آدم را به لاتاری کشانده تا رشته هایی که از قبل بافته بود را هم پنبه کند، آیا متوسلیان ایستاده در غبار در سال 96 شبیه موسی عمل میکند؟!! نظر مهدیان مثبت است، و این یک فاجعه است!! این سقوط فکری را میرساند که المانهای یک فیلم دیگر را به صورت کاملا سفارشی و حکومتی در فیلم دیگری به کار ببری!! موسی به دبی میرود تا عملیات انتحاری بزند!! یا باید همین جا بایستد و فساد را از داخل کشور ریشه کن کند؟!! موسی تحریک میکند و جوان مملکت را در نقش مربی کار چاق کنها به میدان میفرستند تا یک ایرانی دیگر را بکشد؟!! بعد در آنجا شعار خلیج فارس بدهد!! اگر اینها تناقض نیست پس چیست؟!! گویا مهدویان موقع نگارش فیلمنامه، یک ایده به ذهنش میرسیده، آن را مینوشته و سپس همان را خط میزده است، اما حالا همان خط خطی ها تبدیل شده اند به این فیلم!! یک فیلم به ظاهر تماشاگر پسند( به خاطر غلظت برخوردها و کنش ها) و در باطن کاملا سفارشی و حتی حکومتی. کافی است به ارجاعات و نتیجه گیری های حاصل از این ارجاعات نگاهی بیندازید تا متوجه پیام فیلم شوید، ساعد سهیلی نسل دهه هفتادی عاشق پیشه را نشان میدهد که اصلا نمیداند در کشورش یا در بیرون آن چه خبر است، موسی یک افراطی عملیاتی است که سالهاست مرخصی رفته و هیچ خبری از اوضاع کشورش ندارد، دوست ساعد سهیلی ، نسل دهه هفتاد را نشان میدهد که با موسی به لحاظ تفکر تعارض شدید دارد، دختر قربانی هم که کاملا منفعل است و اصلا و ابدا نه از فساد داخل کشور خبری دارد نه از اینکه اگر به دبی برود باید چکار کند!! (واقعا نسل دهه 70 در این حد ساده و بی خبر از همه جاست) این همان نسلی نیست که همین الان جلودار تمامی نسل ها برای باز پس گیری حقوق اولیه مردم در کشورش شده؟!! حمید فرخ نژاد یک مصالحه کار نیمه محافظه کار ، همه کاره و هیچ کاره، که کمک میکند در انجام عملیات انتحاری و بعد افسوس میخورد!! جواد عزتی که از دست رفته است، و ای کاش مانور داستان حول عزتی دوست داشتنی بود، که حداقل انگیزها معنا میگرفت، یا حداقل حول پدر قربانی بود!! ساعد سهیلی کجای داستان است؟!! احتمالا در لابه لای خط خطی ها گم شده، و متن قصه را یک مامور از جان گذشته انقلابی از آن خود میکند. جناب مهدویان عزیز آیا بهتر نبود این عملیات انتحاری را روبه روی فساد همه جانبه داخلی خودمان میزدی!! یا حتما میباست با تهییج احساسات بیننده ، عامل فساد را در دبی و کشور های عربی جستجو میکردی؟!! موضوعی که شما به آن پرداختی چندین سال پیش مسعود ده نمکی به آن پرداخته بود، اگر کشتن یک ایرانی و انتقام از او به عنوان عامل کشور عربی یک گل به خودی نیست، چه تعریف دیگری برای آن دارید؟!! حتما برای الهام، از داستان فیلم taken هم استفاده کرده اید، اما به ظاهر آن فیلم را خوب ندیده اید، آنجا شخصی که اقدام به انتقام میکند پدر قربانی است نه یک عمل گرا (افراطی) دلسوز!! آنجا دشمن کاملا مشخص و بولد است نه اینکه دست واسطه ها قطع شود، و آنجا گره فیلم را کسی باز میکند که قهرمان فیلم است، نه اینکه 3 یا 4 نفر که هیچ کدام قهرمان هم نیستند، و مهمتر از همه آنجا گره کار توسط یک انسان دلسوز که انگیزه شخصی دارد باز میشود نه اینکه موسی در پایان فیلم ، کار اصلی را به زعم شما انجام دهد، در پایان ماجرای نیمروز هم همین کار را کردی، آیا نظر شما این است که گره اصلی مشکلات کشور توسط نیروهای افراطی محافظه کار دینی حل میشود؟!!(خود این افراد متن مشکل نیستند؟!) اما در این روزگار ، افراطی گری هیچ جوابی نمیگیرد جز تحریک مردم، لاتاری بلیط شانس است و شما با این شخصیت پردازی بلیط شانس تمام کاراکترهای داستان را برای نزدیکی به بیننده سوزاندی!! ای کاش در ماجرای نیمروز نمی ماندی!! یا حداقل بحرانها را با یک فرمول حل نمیکردی!!
لاتاری؛ اندر مصائب ایرانی بودن
اجازه دهید در همین ابتدا خیالتان را راحت کنم. ما در ایران موجودی به نام «فیلم» نداریم. در نهایت با جنین مرده ای سروکار داریم که آنقدر «بند ناف سانسور» دور گردن نحیفش پیچیده شده که دگر نفسی برایش باقی نمانده است. جنینی که میتوانست حیات یابد و حیات بخشد در همان مرحله به خاطره ها می پیوندد. زمانی که از یک فیلم حدود 50 دقیقه سانسور میشود و 27 باز مجبور به بازنویسی فیلمنامه میشوند، چگونه میخواهی آن را به تماشا بنشینی و حتی نقدش کنی!!! بی مروتها 50 دقیقه خود، یک فیلم است. (رجوع کنید به مصاحبه آقای خزاعی، تهیه کننده امپراطور جهنم)
پس اجازه دهید به همین جنین مرده نظری بیاندازیم.
مهدویان عاشق تاریخ معاصر کشور است و امروز هم دست بر یکی از فجایع ملی گذاشته و آنقدر این فاجعه دردآور است که مسئولین بی مسئولیت ما تا آنجا که شد خواستند که نشود و بهرحال توانستند پایانی دیگر در فیلم فرو کنند.
فیلم با نماهای مستند گونه همچون ماجرای نیمروزِ شریف آغاز میشود. دوربین، همان است. به نظرم بهترین بازیگر فیلمهای مهدویان، دوربین اوست. دوربینی که دگر شخصیت پیدا کرده است. فردی است به شدت با هوش، ظریف، احساساتی و البته خجالتی. ولی ای کاش این خصوصیات دوربین می ماند برای فیلمهای قبلی اش که شخصیتهایی به مراتب خاصتر و بزرگتر داشت.
لاتاری دو نقطه قوت بسیار مهم دارد: موضوع فیلمنامه و بازیها…. بازیهای درخشان. در موقعیتهایی شاهد آنیم که فیلم دچار سکته می شود، فاصله هایی می افتد بین یک و دوها و تا شمای مخاطب می خواهی از فیلم فاصله بگیری و حتی در مقابل فیلم موضع منفی اختیار کنی، فیلم با بازیهای دلنشین بازیگرانش، دوپینگ می کند. اجازه دهید کمی از بازی کم نظیر جواد عزتی بگویم. کلاً حضورش در فیلم 7 دقیقه نشد، ولی آنقدر درخشان بود که گویی در سراسر فیلم حضور جدی و روشنی دارد و حتی با آن نگاه ملتمسانه اش و در خواستش از امیر علی، به دبی نیز رفته است.
بعد از مدتها عاشقانه ای آتشین و البته پاک می بینیم. البته بماند که برخی گفته اند یاد فیلم فارسی های قبل از انقلاب و قیصریسم افتاده و نپسندیده اند، شاید اگر در لایه زیرین فیلم، خیانتی به وجود می آمد و مثلاً امیر علی با خواهر نوشین رابطه جدیدی ایجاد میکرد و فیلم وارد فاز عشق مثلثی و مربعی و ذوزنقه ای می گشت، برای دوستان به ظاهر روشنفکر جذابتر می شد و البته برای جشنواره های آن سوی آب نیز. اتفاقاً سهیلی توانست کارکتر عاشقی ایرانی را به خوبی درآورد.
بعد از مدتها شاهد آنیم که دوگانه «رفتارهای انقلابی و تشخیصهای فردی» و «تدبیر عاقلانه و رفتار قانونی» همچون فیلمهای حاتمی کیا، تا پایان داستان به موازات هم پیش میرود و هیچ کدام بر دیگری ترجیح پیدا نمیکند. گسست فرهنگی جوانان با نسل گذشته، رویای مهاجرت، روابط سرد و خشک والدین و فرزندان، باندهای فساد و فعالیتشان و حتی رکود اقتصادی و گسترش فقر در روایت فیلم به خوبی دیده شده است .بعد از مدتها شاهد قهرمانهای کوچکی هستیم که در قالب داستان هستند (البته به جز پایان بندی که تمام ساختارها می شکند). حتی نگاههایشان برای مخاطب قابل باور است. لذاست که بعد از مدتها شاهد شنیده شدن دست زدنها و دیده شدن اشکها در سینما هستیم.
من نیز لاتاری را با احساسم دیدم. لذاست که وقتی در کل نگاه میکنم میبینم لاتاری ضعفهایی داشته و چون کارهای بزرگ مهدویان را در ذهن داریم، پس این ضعفها هم باید هم بزرگ باشند و هم خطرناک. ولی باز هم می گویم فیلم را نمی شود نقد کرد… چون این فیلمی نیست که مهدویان ساخته باشد. نهایتاً این فیلمی است که مسئولان محترم! به آن راضی شده اند.
در پایان می خواهم اشاره ای بسیار کوتاه در نقدِ نقد داشته باشم. در نقدِ درست دیدن. در سیاسی ندیدن همه پدیده های جهان هستی. چرا براستی ما ایرانیها اینگونه شده ایم؟ در کجای تاریخ چه اتفاقی برای ما رخ داده است؟ چه حادثه ای پیشامد کرده که بیشتر از آنکه عناصر داستان، نوع فیلمبرداری، موسیقی، بازیها و نورپردازی و… برای منتقد کشور مهم باشد، سوابق سیاسی تهیه کننده فیلم، مبنای نقدش می شود. براستی اگر دقت کنیم، این سانسور نه تنها در فضای نظارتی حاکمیتی کشور وجود دارد، بلکه شکل افراطی و بزرگتر و خطرناکتر آن در ذهن من و شماست. قیچی بسیار برنده تری در ذهن ما وجود دارد، که باعث حکمرانی قضاوتهای به دور از انصاف ما می شود. ما فیلم نمیبینیم، بلکه بیشتر جریانهای سیاسی حامی یا ضد فیلم برایمان مهم است. آن موارد است که یک فیلم را برای ما هنری و ارزشی می کند؛ نه هنر به کار رفته شده در یک اثر هنری. این مصائب تا اینجا نفس میکشیم ادامه دارد!!!
محمدحسین مهدویان که ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز را ساخته است، در جدیدترین اثر خود به سراغ موضوعی اجتماعی و بسیار متفاوت نسبت به دو کار قبلی خود رفته است. موضوع فیلم قاچاق زنان به کشورهای عربی است. موضوعی حساسیت برانگیز، که پرداختن به آن جسارت می خواهد.محمدحسین مهدویان که ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز را ساخته است، در جدیدترین اثر خود به سراغ موضوعی اجتماعی و بسیار متفاوت نسبت به دو کار قبلی خود رفته است. موضوع فیلم قاچاق زنان به کشورهای عربی است. موضوعی حساسیت برانگیز، که پرداختن به آن جسارت می خواهد.
فیلمنامه لاتاری متوسط است.
نقطه ی عطف فیلمنامه این است که از انسجام خوبی برخوردار است، از پرده نخستین تا پرده پایانی این انسجام را حفظ می کند و فیلم از ریتم نمی افتد؛ از لحاظ انسجام و ریتم مناسب در فیلمنامه، مهدویان نسبت به دو اثر قبلی خویش پیشرفت داشته است.
در پرده نخستین فیلم شاهد یک رابطه ی عاشقانه بین امیرعلی و نوشین هستیم؛ رابطه ای که همانند کاراکتر نوشین آن طور که باید پردازش نمی شود و می توان گفت که یکی از اساسی ترین ایرادات فیلمنامه شخصیت پردازی ضعیف و ناقص نوشین است چراکه تمام داستان فیلم پیرامون نوشین، شخصیت او و مشکلی که در طی فیلم برایش ایجاد می شود شکل گرفته است.
فیلمنامه در برخی سکانس ها کلیشه ای عمل کرده است و مخاطب سکانس هایی را می یابد که وقوع آنها را از قبل پیش بینی کرده است. همچنین فیلمنامه در بسیاری از سکانس هایش، شعار های نویسنده را فریاد می زند. فیلمنامه بیش از حد شعاری است و به مذاق بسیاری از مخاطبان فیلم خوش نمی آید.
سکانس های مربوط به دوبی و پرده پایانی فیلمنامه چه در نگارش و چه در ساخت ضعیف هستند.
پرده پایانی بسیار غیر حقیقی، تصنعی و سطحی است؛ به خصوص که کاراکتر مرتضی نیز در این پرده حضوری فعال و البته غیر منطقی دارد، همچنین اقدام کاراکتر موسی بسیار غیرمنطقی و تا حدودی تخیلی به نظر می رسد؛ البته این پایان بندی باب طبع مخاطبان عام است اما برای مخاطبان حرفه ای تر و همچنین منتقدین آنچنان قابل پذیرش نیست.
کارگردانی مهدویان در لاتاری درخشان است چراکه ایفای نقش همه ی بازیگران عالی است و سرآمد این بازی های عالی ایفای نقش ساعد سهیلی در نقش امیرعلی و هادی حجازی فر در نقش موسی است که نتیجه ی اولاً انتخاب درست و بجای بازیگران، ثانیاً فیلمنامه ای با قابلیت درخشش بازیگر و کارگردانی قوی مهدویان و ثالثاً توانایی های شخصی بازیگران است. ساعد سهیلی و هادی حجازی فر برای بازی و مهدویان برای کارگردانی می توانند از شانس های سیمرغ باشند.
یکی دیگر از ایرادات فیلم لرزش بیش از حد و تحرک نامناسب و بیجای دوربین در برخی از سکانس هاست تا جایی که مخاطب را کلافه می کند؛ البته لرزش دوربین، تکنیک مناسبی برای القای صحنه های دعوا، انتقال استرس و حسِ بجای فیلم به مخاطب است اما در استفاده از این تکنیک دقت لازم صورت نگرفته بود.
طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی نیز قابل قبول است که در باورپذیرتر شدن داستان فیلمنامه و حقیقی تر نشان دادن فضای فیلم کمک کرده است.
در پایان، لاتاری اثری متوسط است و پایین تر از دو اثر قبلی مهدویان قرار می گیرد. به نظر می رسد که مهدویان، به گفته ی خودش، فیلمی باب طبع مخاطبین عام ساخته تا حین تماشای فیلمش “کف” بزنند و برای شعارهای فیلمش “سوت” بزنند. لاتاری سعی در تحریک حس میهن پرستی بینندگانش را دارد که به اعتقاد من با تصاویری که در پایان فیلم از شبکه عربی پخش می شود، لاتاری در این امر شکست خورده است.
لاتاری از لحاظ محتوی و داستان من را به یاد فیلم دوست داشتی قیصر انداخت و به همین خاطر من از تماشای لاتاری خشنودم.
مهدویان بعد از سینمای مستندِ داستانی، در «لاتاری» همان حاتمیکیای جوان است: سرشار از خشم نسبت به آنچه هست و یأس نسبت به آنچه باید میبود و حضورِ قهرمانی که برابر مصلحتها، سر خم نمیکند. نیمه نخستِ «لاتاری» به قدری آرام و سر حوصله قصه تعریف میکند که با شوکِ خودکشی نوشین به اوجی تحسینبرانگیز میرسد و دقیقاً از همین نقطهی اوج اندک اندک، سقوطش آغاز میشود و در نیمه دوم، با یک فیلمفارسیِ غیرت و انتقام بر سر ناموس، رو به روایم که تیزی همان تیزیست و جای سیبیل، ریش مینشیند و روزبه بمانی هم برای عاشقِ در غمِ وداع، ترانه میخواند؛ قیصری ناامید از حاکمیت، پاشنه کفشش را بالا میکشد تا خود یکتنه، قصاصِ جنایت کند و در اینجا، «حاج موسی» استحالهی «حاج کاظم» آژانس شیشهایست؛ یعنی نماینده نسلِ جنگرفتهای که سهم و غنیمتی از جنگ نداشت اما کماکان، جنگ برایش تمام نشده و فقط میدان آن و ارزشها تغییر شکل دادهاند. فیلمساز، همچون حاج موسی خودش را فدای مصلحتها نمیکند و دادگاه و قانون و دادگستری را به هیچ میانگارد و مروج دادگستری شخصی و ترغیب به انتقام است. همین امر موجب شده که نتوان بین شخصیت حاج موسی و لاتهای وردآورد هم تفکیکی قائل شد چرا که در نهایت هدف هر دو یکسان است ولو آنکه هر یک، طریق دیگری برای رسیدن بدان برگزیده باشند. شاید، در نگاه نخست مخاطب از اینکه قهرمانی هست که برای دفاع از ناموس در برابر اجانب، میزند و میکشد، لذت ببرد اما همین اتفاق اگر در پس پرده سینما رخ دهد، بدون تردید همان لباس داعش را بر تن خواهد کرد؛ منتها این مرتبه با ایدئولوژیای متفاوتتر. «لاتاری» فیلم این زمانه و حال مردمان این روزها نیست: آن هم موضوع تجارت دختران به دبی که دستکم دو دهه پیشتر، سوژه نوتری بود و حالا حاج موسی، ریشه نابسامانی و فسادِ وطن را در آنسوی مرزهای ایران میخواهد بجوید: قهرمانی که آنقدر در لاک خودش فرورفته که از شنیدن ناموس، رگ گردنش ورم میکند و در همین سطح هم میماند، بیآنکه ارزشهای اخلاقی دیگر، برایش رنگی داشته باشد و بخواهد برای آنها تیزی به کف بگیرد.
منصرف از قصه و نحوه روایت مهدویان، بیتردید بازی «هادی حجازیفر» به قدری درست و به جاست که از نیمه دوم فیلم، بارِ جریان قصه را به تنهایی به دوش میکشد: به گمانم تا اینجای جشنواره، همین بازی، او را دستکم لایقِ نامزدی سمیرغ میکند.
فیلم “لاتاری” سومین ساخته ی “محمد حسین مهدویان” ، کارگردانی که با فیلم اولش درخشید اما در آخرین ساخته اش ، خود و روند فیلمسازیش را زیر سوال برد.
داستان فیلم درباره دوجوان است که قصد ازدواج دارند، اما دختر که رویاهایی در سر می پروراند در جریاناتی توسط باند قاچاق دختران به دبی سفرمیکند. فیلم آن چنان پریشان است که انتخاب آن برای حضور در جشنواره باعث تعجب میشود .فیلم تا نیمه و تا زمانی که میفهمیم نوشین فوت کرده قابل تحمل است اما به یک باره وارد سرازیری روایی ، فرمی و حتی بازی بازیگران میشود.
تنها نکته ی مثبتی که میتوان به آن اشاره کرد تغییر روند فیلمسازی مهدویان و درآمدن از فرم تکراری ست.
فیلمساز نه تنها موفق به پرداخت موضوع مهم و عمیق “قاچاق دختران ایرانی” نشده ، بلکه کاملا سطحی و شعار زده عمل کرده است. فیلمنامه نکات ضعیفی همچون شخصیت پردازی( که کاملا سطحی است) ، دیالوگ نویسی (که کاملا شعارزده و کلیشه ای است) سکانس بندی (که بی ربط و بدون منطق روایی است) ،گریز از پیرنگ اصلی به حاشیه های غیر مرتبط و… را در خود گنجانده است. پایان فیلم نیز پایان عجیب و ترسناکی است که از یک ایدئولوژی بدون اندیشه و فاشیستی حمایت می کند. قتل بزرگان عرب به دلیل حمایت از ناموس و غیرت و … . کافی است فیلم جدید مهدویان از مرزها خارج شود تا چهره ی جدیدی از ایران ، مردمان و مسئولانش را به نمایش بگذارد.
مشکل جدی دیگر درفرم فیلم ،تصویر برداری و رفتار دوربین است که همان روی دست مستند گونه ی فیلم های قبلی مهدویان را به یاد مخاطب می آورد. اما این نوع تصویر برداری و قاب بندی در یک فیلم داستان گوی کلاسیک که هیچ تاریخ نگاری خاصی هم در آن نیست ، لزوم و کاربردی نخواهد داشت ، بلکه باعث اذیت مخاطب هم می شود.
بازی ها مصنوعی و تکراری است ، ساعد سهیلی ، حمید فرخ نژاد ،نادر سلیمانی و جواد عزتی همان جنس بازی را به نمایش میگذارند. هادی حجازی فر ، بازی غیر قابل باوری را ارائه می دهد ، البته به نظر می رسد، مشکل از کاراکتر است.
فیلم در تلخ ترین لحظات با رگه های کمدی مضحک ، مخاطب را میخنداند ، حتی هنگام پخش فیلم در سکانس های متعدد تماشاگران دست و سوت میزنند و تشویق میکنند که سالنهای سینما هنگام پخش فیلم فارسی های قبل انقلاب را تداعی می کند.
در آخر میتوان گفت “لاتاری” نه فیلم خوبی است نه حس میهن پرستانه ایجاد می کند و نه اعتراضی را مطرح می کندبلکه تنها یک نئو فیلمفارسی است.
عرفان زردهی
“لاتاری”
کارگردان : محمد حسین مهدویان
نویسنده : ابراهیم امینی
تهیه کننده : سید محمود رضوی
بازیگران : حمید فرخنژاد / ساعد سهیلی / هادی حجازیفر / نادر سلیمانی / جواد عزتی / علیرضا استادی / زیبا کرمعلی / مهدی زمینپرداز
مدیر فیلمبرداری : هادی بهروز
صدابردار : هادی ساعد محکم
طراح چهره پردازی : شهرام خلج
طراح و صحنه لباس : بهزاد جعفری طادی
موسیقی : حبیب خزاییفر
تدوین : حسین جمشیدی گوهری / سجاد پهلوانزاده
توضیحات :
محمد حسین مهدویان در سومین فیلم بلند سینمایی خود پس از فیلم های موفق “ایستاده در غبار” که به موضوع زندگی حاج احمد متوسلیان می پردازد و “ماجرای نیمروز” که به ترورهای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۰ و اتفاقات بعد از عزل ابوالحسن بنی صدر میپردازد سراغ فیلمنامه ای با مضمون قاچاق دختران به کشور های حاشیه خلیج فارس رفته است ؛ محمد حسین مهدویان که نامش با مجموعه “آخرین روزهای زمستان” (۱۳۹۱) که مستندی درباره شهید باقری از فرماندهان جنگ بود برسر زبان ها افتاد از سینمای مستند میآید و حتی ارتباطش با سینمای مستند را کماکان حفظ کرده و در جشنواره سینما حقیقت امسال نیز فیلم “ترور سرچشمه” را روی پرده داشته که به حوادث تروری میپرداخت که در آن آیتالله بهشتی شهید شد ، مسئله اصلی آن فیلم یافتن حقیقت ماجرایی بود که سالها پیش رخ داده و پروندهاش نیمهتمام مانده است ؛ فیلم لاتاری با تصاویری مستند گونه و فرم تدوینی مشابه ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار آغاز میشود وی که در دو تجربه اول سینمايیاش تلاش کرد فیلمی با حال و هوای مستند- داستانی بسازد و انصافاً نیز تصمیمی درست گرفته است ، چون فیلم اولش ایستاده در غبار به نوعی مستند داستانی حاج احمد متوسلیان است و درکنار استفاده از صدای سخنرانی های حاج احمد و تصاویر آرشیوی، بازسازی مابقی صحنه با تمهید دوربین روی دست طبیعی جلوه میدهد و در فیلم دومش یعنی ماجرای نیمروز هم چون بسیار از کاراکتر ما به ازای بیرونی دارند و تنها یکی از کاراکتر ها ما به ازای بیرونی ندارد و همان یک نفر هم چون در فیلم در نقش عکاس حاضر است و ما خیلی از صحنه ها را از قاب دوربین او می بینیم این تمهید کاربرد دارد اما در لاتاری به دلیل فضای کاملاً داستانی این لرزش دوربین توجیحی ندارد و طبیعتاً بيننده را اذيت خواهد کرد ؛ وقتی فیلمسازی چون محمد حسین مهدویان جوان خوشفکری که همیشه دغدغه تاریخ معاصر ایران و خصوصاً تاریخ انقلاب اسلامی را داشته است با ایستاده در غبار اسم در می کند و بعد با ماجرای نیمروز به اوج می رسد در فیلم سومش سراغ سوژه ای ملتهب و بکر که همیشه جذابیت دارد موضوع اجتماعی بهروزی در دل یک درام عاشقانه و انتقامجویانه با مضمون قاچاق دختران ایرانی به دبی، میرود توقعات ناخودآگاه از او به عنوان یک فیلمساز که به مستند علاقه دارد بالا می رود و توقع این است که با یک اثر افشاگرانه طرف باشیم ، مهدویان در لاتاری دوربین خود را بهجای صفحات تاریخ به خیابانهای شلوغ و کثیف تهران برده است تا داستانی عجیبتر از فیلمهای دیگرش را برای تماشاگران تعریف کند.
لاتاري قيصر زمانه محسوب مي شود ؛ فیلمی اجتماعی جسورانه و بی پروا كه به غيرت ملي اشاره دارد و داستان قصه اميرعلي با بازی ساعد سهيلي و نوشین با بازی زیبا کرمعلی است که قرار است با هم ازدواج کنند است ، اما خانواده نوشین دچار یک ورشکستگی سنگین شده اند و پدر دختر با بازی علیرضا استادی مخالف ازدواج است ، نوشين برای جبران بدهی های پدرش و به وعده یک دلال به نام سامي با بازی مهدی زمین پرداز برای کار مدلينگ به دبي ميرود غافل از اينكه سامي دختران را به بهانه مدلينگ براي خلوت بن هلال ، یکی از خلیفه زادگان دبی كه در كار الماس است ميبرد ، پدر دختر موافق است چون نیما برادر نوشین با بازی جواد عزتی پسر بزرگ خانواده در زندان گرفتار شده و 300 میلیون بدهی بالا آورده است، چند روز پس از عزیمت نوشین به دبی خبر خودکشی او می رسد و امیرعلی دیوانهوار به دنبال حقیقت میرود ، او در این راه تنها نیست؛ حاج موسی با بازی هادی حجازی فر رزمنده سالهای دور جنگ (جانباز اعصاب و روان) و مربی فوتبال امیر علی نیز هست و شباهت هايي به حاج كاظم آژانس شيشه اي و محمد مايلي كهن دارد براي انتقام با او به دوبی می رود، البته آن ها برای رسیدن به حقیقت در تهران از حاج مرتضی همرزم موسی با بازی حمید فرخ نژاد کمک گرفته اند اما به نتیجه نرسیدهاند ، امیر علی و حاج موسی در دوبی با کمک راننده ایرانی مقیم آنجا با بازی نادر سلیمانی که از همرزمان حاج مرتضی و حاج موسی می باشد واسطه قاچاقچی یعنی سامی را پیدا می کنند اما درست سر بزنگاه و در موعد انتقام حاج مرتضی می رسد و جلوی کار را می گیرد ، امیرعلی و موسی متوجه می شوند در قضیه نوشین پای یکی از خلیفه زادگان دبی وسط است و …
فیلم لاتاری حد وسط ندارد یا مخاطب آن را دوست خواهد داشت یا اینکه از او بیزاری خواهد جست و در اواسط داستان فیلم از یک عاشقانه تینایجری به فیلمی انتقامجویانه انقلابی تبدیل میشود که قهرمان زخمخورده عاصی شبیه به حاج کاظم آژانس شیشه ای علیه سیستم یا به عبارتی علیه گذشته و سبقه خود بر میخیزد ، سكانس هايي از فيلم شباهت هايي به فيلم هاي فرزان دلجو و قيصر کیمیایی دارد ، حتي ديالوگ ها بعضاً از فیلم های حاتمی کیا عيناً كپي شده است.
فیلم لاتاری را به دو قسمت می توان تقسیم کرد قسمت ایران و قسمت دبی ، ریتم قسمت اول که در ایران می باشد بسیار کند است و پر از صحنه های جدل و جر و بحث است که در فضای یک رئالیسم اجتماعی جای می گیرد، تلخ و گزنده مثل خیلی دیگر از آثار این سالهای سینمای ایران تاکید روی تبعات اوضاع نابسامان مالی و مسائل فرهنگی است و قسمت دبی که ریتمش بر عکس نیمه اول فیلم بسیار تند است و بیشتر شبیه یک تریلر مهیج است که دائما دنبال این هستید که بدانید ادامه قصه چه می شود ، به عبارتی دیگر حقیقتاً اگر قصه فیلم از دبی شروع میشد ضربه چندانی به فیلم وارد نمیشد و تمام نیمه اول فیلم (60–۷۰ دقیقه ابتدایی فیلم) میتوانست در عرض ۲۰ دقیقه روایت شود ، هرچند لاتاری کمی طولانی به نظر میرسد و داستانش را بسیار دیر شروع میکند تا وارد فاز دوم انتقامجویانه فیلم شود و حد فاصل میان رفتن دختر و کشف حقیقت توسط امیرعلی و برادر دختر در زیرزمین بیش از اندازه کشدار است و یا در لحظاتی فیلم سوپر ملودراماتیک میشود و رنگی از سریالهای صداوسیما به خود میگیرد اما کارگردانی مهدویان و دست و پنجه نرم کردنش با فرم کار سرپوشی بر این ضعفها میگذارد ، از نکات جالب فیلم استفاده از موسیقی تکراری فیلم “ربوده شده” با صدای روزبه بمانی در تیتراژ پایانی فیلم است.
فيلم لاتاری از لحاظ روايت و باور پذيري عيب هايي اساسي دارد و با منطق پسران امروزي اصلاً سازگاري ندارد و اينكه اگر اين فيلم سالها پيش ساخته ميشد هم بيشتر قابل باور بود و هم منطقي تر و هم اینکه جز مسائل روز محسوب میشد ؛ شاید امروز دیگر برای ساخت اینگونه آثار کمی دیر باشد اما به دلیل سوژه این فیلم ، زمان نمی تواند هرگز از جذابیتش بکاهد ، در پایان به این نکته باید اشاره کرد که فیلم لاتاری فیلمی سرگرم کننده با سوژه ای ملتهب با بازی خوب بازیگرانش و کارگردانی یکدست و روان محمد حسین مهدویان در کنار سایر عوامل، فیلمی خوش ساختی را تقدیم تماشاگران می کند.
سومین سینماییِ مهدویان می توانست بدترین فیلم عمر او باشد. ولی نبود. و این نشان دهنده نبوغِ جوان 35 ساله سینمای ایران است. «لاتاری» آن قدر خوب بود که بدون عذاب وجدان آن را در مقام قیاس با ساخته های «اصغر فرهادی» قرار دهم. و ترجیح میدهم فیلم قریب المضمون لاتاری را ذکر کنم ، «فروشنده». لاتاری برای من همان فروشندۀ واقع گرا بود با تمام اِلِمان های رئالیستی اش، تمام داستان جذابش، تمام شخصیت پردازی های هوشمندانه اش، تمام بازی های درخشانش، و تنها یک فرق که البته اختلاف 180 درجه ای را می سازد. دقیقاً همان عنصری که دهان اسکار و کن را آب انداخت برای اینکه جوایزشان را به پایش بریزند. این که « غیرت فروشی نیست.»
فیلم همان تهران همیشگی را نشانمان می دهد. با همان پایین شهر خاکستری و مردمان در حال جنب و جوش و صدای موتور سیکلت کاربرات سوخته و صدای محمود کریمی ایام محرم. و جوانی در لابه لای همه این شلوغی ها که مثل خیلی های دیگر دل به رؤیاهایش خوش کرده است. امیرعلی که خوشبختی اش خلاصه می شود در یک زندگی آرام به همراه دختری به نام نوشین در خارج کشور.
داستان بسیار ملموس است و راحت می توان با آن ارتباط گرفت. و تا جاییکه نوشین برای کسب خرج مجبور میشود همراه فردی به نام سامی سرمایه دار که دوستی با پدر دست فروش نوشین دارد به خارج کشور برود. در این جا شاهد ناراحتی امیرعلی هستیم که این اتفاق در بسیاری فیلم های خارجی و داخلی معمول است. با این تفاوت که این رخداد مذموم قلمداد میشود و به آن میگویند «حسادت». اما اینجا تفاوت ها ساخته می شوند. همه در اینجا درباره احساس امیرعلی از لفظ متفاوتی استفاده میکنند. «غیرت». آن زمان پای مردی مسن با ریش فراوان و از نظر عامه اصطلاحاً موجیِ جنگ به میان می آید. و اتفاقاً نکته ویژه فیلم همینجاست که لفظ غیرت در روح بیننده فیلم ضبط شده و او دیگر مجبور نیست که خودش را در قالبی دیگر فرض کند و نظرات انتلکتئولیستی بدهد.
کلافگی امیرعلی در طی مدت زمان خروج نوشین از کشور تا زمانی که خبر مرگ او میرسد کاملاً طبیعی است ،علاوه بر اینکه نباید از هنرنمایی ساعد سهیلی به راحتی گذر کرد. از این جا به بعد با روندی متفاوت رو برو میشویم. فیلمفارسی عاشقانه این جا تبدیل به سمفونی غیرت می شود. چه زمانی که برادر نوشین خبردار از بطن ماجرا می شود و چه هنگام ورود مستقیم حاج موسی برای کمک به امیرعلی.
نوع برخورد موسی به اتفاق از نظر بعضی نقادان غیر منطقی میرسد ولی باید به ابراهیم امینی و حسین مهدویان جهت شخصیت پردازی هوشمندانه شان تبریک گفت. برخورد موسی کاملاً متناسب با شخصیت جبهه ای اوست حتی اگر زمانه او را مجبور به یک زندگی بی دغدغه کرده باشد. درباره شخصیت امیرعلی هم باید گفت که تغییر موضع او و آتشی که روز به روز در وجودش زبانه می زند اقتضای فیلمی ست که قرار است هنجار شکنی محتوایی انجام دهد. تا جایی که چاقو به دست تمام دوبی را برای انتقام گرفتن از شخصی میگردد که حتی درست نمیداند که اتفاق از چه قرار بوده. و به قول خود مهدویان قهرمانان همیشه در سینما کارهای نامتعارف می کنند. این جریان تا اتمام فیلم هم صدق می کند.
جریان فیلمنامه دارای سرعت متعارفی است و اگر هم گاهی شتابزدگی حین روایت ها و نقطه عطف ها حس می شود باید آن را تابع ژانر رئال فیلم و نیز تجربه اول کارگردان در ورود به این سبک دانست.
بازی ها از سطح بالایی برخوردار است و در این میان باید دوباره به ساعد سهیلی اشاره کرد که از نظر بسیاری عدم نامزدی او در جشنواره فجر امسال عجیب ترین اتفاق ممکن بود. بازیگری جواد عزتی در همان مقطع کوتاه هم اثبات کننده توانمندی بالای او در کارهای غیر کمدی است. احتمالاً بعدها از زیبا کرمعلی 19 ساله هم خواهیم شنید.
برخی نکات تکنیکی هم مکمل فیلمنامه نسبتاً غنی فیلم می شود. از بین آن ها چشمگیر و خاص ترین ویژگی فیلمبرداری هادی بهروز و ترکیبات تازه اوست که در سینمای ایران بی نظیر است. هم چنین باید به موسیقی متن و نیز موزیک شنیدنی روزبه بمانی اشاره کرد. فراموش نکنیم که بعضاً موزیک های تیتراژ و یا موزیک حین فیلم می تواند آن اثر را بسیار ماندگار کند.
در کل می توان گفت تنها دلیلی که میتواند باعث بستن چشمان به روی تمامی نکات مثبت فیلم شود پشتوانه سیاسی محکمی است که خودش در کلام تلفیق سیاست و هنر را نهی می کند!
���H���>�y���
لاتاری سومین فیلم بلند مهدویان بعد از (ایستاده در غبار) و (ماجرای نیمروز) است.
موضوع فیلم قاچاق دختران به خارج از کشور است.
فیلم از همان ابتدا می خواهد مشکلات جامعه را نشان دهد و از همان صحنه های آغازین میگوید که زنان جوان موضوع اصلی فیلم هستند.
فیلم مستند گونه فیلمبرداری شده تا شاید واقعی تر به نظر برسد اما در خیلی از قسمتها این گونه فیلمبرداری جذابیت فیلم را از بین برده و مخاطب را دلزده میکند.
در بعضی از دیالوگ ها، شخصیت ها بیان می کنند که مشکل اصلی در داخل کشور است و قرار نبود اینگونه شود (به امام هشتم قرار نبود اینجوری بشه – دیالوگ هادی حجازی فر). اما باز برای حل مشکل به خارج از ایران می روند. یک نکته غیرقابل قبول فیلم همین است. جرمی رخ داده که قطعا باند بزرگی پشت آن است. شخصیت های اصلی فیلم دست خالی تصمیم می گیرند خودشان بروند و موضوع را حل کنند آن هم نه کل موضوع را بلکه می روند تا فقط انتقام خود را قیصروار بگیرند و بگویند ایرانی غیرت دارد.
نکته اینجاست که آیا کاری که قیصر انجام داد در جامعه امروزی مورد قبول است؟ در آن فیلم کارگردان بنا بر شرایط زمان خودش حرفی را در فیلم میزند که همان حرف در فیلم تازه ساخته شده لاتاری زده میشود و لاتاری حتی انتقام را به خارج از ایران میکشاند.
شعار فیلم این است : ایرانی غیرت دارد . اما در جایی از فیلم عکس این گفته می شود. پدری ناموسش را به غریبه ای که زیاد نمی شناسد می سپارد تا او را به خارج ببرد و بعد از اتفاقی که می افتد حتی حاضر نمیشود شکایت بکند.
شخصیت های فیلم بدرستی نمیدانند هدفشان چیست. گاهی جوری رفتار میکنند که انگار میخواهند مشکل را اساسی حل کنند و گاهی حرف از انتقام میزنند. و در آخر هم انتقام میگیرند. سوال اینجاست آیا با انتقام گرفتن آنها همه چیز تغییر میکند و دیگر قرار نیست از این اتفاقها بیافتد؟
فیلم اساسا زیاد کشدار شده و میشد قسمتهایی که در ایران میگذرد کوتاهتر شود . از جمله قسمتهای مربوط به رابطه پسر(ساعد سهیلی) با پدرش.
بطور کلی باید گفت فیلمنامه فیلم شتابزده نوشته شده که شاید دلیلش رساندن فیلم به جشنواره باشد.
بازی ساعد سهیلی ، جواد عزتی و زیباکرمعلی در فیلم عالیست.
فیلم (لاتاری ) نسبت به( ماجرای نیمروز ) برای مهدویان یک پسرفت است.
لاتاری نمونه امروزی و ضعیف قیصر است.
لاتاری یکی از فیلمهای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بود که تبلیغات و حواشی زیادی به همراه داشت . از حواشی برنامه هفت تلویزیون تا اظهارنظرهای جنجالی عواملش ،تا حضور عواملش همزمان بااکران در سینماهای شهرستانها. اتهام نژاد پرستی هم بیش از پیش به حواشی پیرامون این فیلم دامن زد و البته به معروفتر شدنش هم کمک کرد .
لاتاری ماجرای پسری ایرانی ست که نامزدش را برای مدلینگ به امارات میبرند ، و بعداز مدتی خبر مرگش را می آورند . پسر برای کشف ماجرا با مربی ورزشش که از رزمندگان دفاع مقدس بوده به امارات میرود و متوجه میشود یکی از فرزندان شیخ دبی قصد هتک حرمت به نامزدش راداشته و او خودکشی کرده است. آندو تصمیم میگیرند انتقام هتک حرمت ناموس ایرانی را در قلب امارات ازشیوخ دبی بگیرد و به همین دلیل پسرشیخ دبی و رابط ایرانیش را درروز روشن میکُشند .
فیلم به غایت بدنبال تهییج احساس غیرتمندی و غرور ملی است و عواملش تابدانجا پیش رفتند که هرکس را که فیلم را نژادپرستانه خطاب کرده ، بیغیرت خواندند.
درسراسر فیلم میبینیم و میشنویم که عربهای اماراتی بدنبال نوامیس ما هستند . القائات مستقیم و غیر مستقیم فیلم مارا متقاعد میکند که عربها و شیوخ امارات انسانهایی هرزه و شهوت پرست هستند ، چشمشان بدنبال دختران پاک و معصوم ایرانی ست ودلار بدست منتظر گول زدن دختران ایرانی هستند .در عوض هموطنان غیرتمند ما از پای ننشسته ، دشمن را در خاک خودش در روز روشن نفله میکنند . لاتاری امریکا را رد میکنند و اماراتی ها در قلب خاکشان مثل بازی آتاری محو میکنند . ارائه این تصویر اکشن ، خوشایند هموطنان ما و مهیج اما خیلی هم مصداق واقعی ندارد .
فیلم در احساسی ترن حالت ممکن ، راه حل ارائه میدهد، راه حلی اشتباه برای صورت مسئله ای اشتباه . سالهاست که با پدیده ی قاچاق دختران ایرانی مواجهیم . آیا تمام این قاچاق ها با اعمال زور و نفوذ عربها انجام میشود یا آنها فقط مشتری هستند ؟و این هموطنان ما هستند که مقدمات خروج و پاسپورت و ویزا را مهیا میکنند ؟ چرا رگ گردنمان برای رابطین ایرانی باد نمیکند که اگر خیانتی است ، اینان خائنین اصلی هستند.
از حق نگذریم خیلی از مسافران این بهشت گم شده بارضایت و داوطلبانه میروند . فیلم فقروفحشای مسعود ده نمکی سالها قبل پرده از ناموس فروشی های هولناکی درهمین ایران خودمان برداشت. اما چه شد؟ آمار تن فروشی و فحشا کم شد ؟یا عاملان و مسببانش دستگیر شدند ؟ وقتی این مشکل را داخل مرزها نتواستیم حل کنیم چرا باید فکر کنیم با کشتن دو عرب دشداشه پوش ، میشود هزاران رابط ایرانی این تجارت کثیف را از کار بیکار کرد ؟ بقول یکی از توییت ها ، لاتاری ماکت شیوه درک و حل مسئله در کشور است .مشکل قاچاق دختران ایرانی را با کُشتن دو شیخ اماراتی حل میکند .
گذشته از آن ، هیچ اندیشیده اید اگر امارات فیلمی با موضوعی مشابه بسازد و در آن همانطور که ما شیوخ دبی را هرزه نشان دادیم و آنها را باتحقیر کشتیم ، بزرگان و مسولین و قومیت های مارا تحقیر کنند یا به آنها توهین کنند آنوقت صدای همه در می آیدکه وای بازهم عربها بما توهین کردند و چنین و چنان…اگر دبی اینقدر بد است چرا نصف تجار ایرانی در آن مشغول کارند؟ چرا شخصیت نادر سلیمانی که خود نیز رزمنده بود آنجا راننده تاکسی ست ؟ نمیتواست درمیهن خودمان راننده تاکسی شود ؟ سامی قاچاقچی و نادرسلیمانی راننده تاکسی ، دو شخصیت ایرانی که در خدمت عربهای امارات بودند چه پیامی داشتند ؟ صادقانه بگویم این فیلم همانقدر که در ژانر اکشن و مهیج خوب از آب درآمده ، در گفتمان سیاسی و بین المللی بشدت جهت دار ، تند و غیرواقعی است . اگر دختران ما برای مادلینگ یا هرچیز دیگری به آنجا میروند ، باید دید اینجا ما چه بلایی سرشان آوردیم که خاک وطن را به سودای اندکی پول و شهرت میفروشند.
محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم که دانش آموخته ی کارگردانی از دانشگاه سوره و متولد۶۰ است پیش ازاین ایستاده درغبار(۹۴) و ماجرای نیمروز(۹۵) را روی پرده داشت و از کارگردان صاحب سبک و خوش آتیه ی سینماست ولی ظاهرا استعدادش در سفارشی کارکردن دارد کار دستش میدهد . انتخاب هوشمندانه ی بازیگران و گرفتن بازیهای عالی از آنها در کنار دیالوگهای مهیج و ریتم سریع فیلم و شخصیت های متنوع ، لاتاری را یک سروگردن از بقیه آثار همدوره ش بالاتر آورده است .حضور فرخ نژاد ، پرفروشترین بازیگر سال ، جواد عزتی وساعد سهیل پرکارترین بازیگران سال و هادی حجازی فر ، بازیگر محبوب مهدویان ، همه باهم فیلم را جذاب کرده اند. رگه های طنز جاری در فیلم و دانش فنی بکار رفته در آن هم به جلب نظر و توجه مخاطب فیلم کمک کرده است
اما فیلم در در روایتِ درست شکست میخورد . ملغمه ای از ناموس پرستی و اختلاف طبقاتی و تنفر از عربها و مظلومیت نسل پس از جنگ و اداره کشور و عشق نافرجام که همه قرار است در لاتاری بهم متصل شوند نتیجه ای جز شعاری شدن فیلم ندارد . شعاری که گویا قرار است فقط در صورت اماراتی ها فریاد زده شود و برای پدر نوشین که براحتی اجازه رفتن دخترش را میدهد یا سامی که کارهای سفرش را انجام میدهد یا هر ایرانی دیگر که خواسته یاناخواسته نوشین را بدنبال سرنوشت راهی مملکت غربت میکنند کاربردی ندارد . شخصیت پردازی ها نصفه و نیمه رها شده و جزییات غیرضروری در فیلم زیاد دید میشود . نیمه اول فیلم که باید صرف شناساندن شخصیتها هم میشد فقط به تداوم قصه اختصاص یافته است.و درنهایت پایانی کاملا شکست خورده ، تکراری ، شعاری و تروریست گونه . انتشار تصویر موسی درحالی که بالای جسد شیخ دبی ایستاده وفریاد میزند را جهان چه میبیند؟ یک میهن پرست یا یک تروریست؟ ساخت فیلم برای مصرف داخلی به چه قیمتی ؟مهدویان را با سینمای مستند میشناختیم. میزانسن های دقیق و توجه به جزئیات از المانهای کار اوست . سینمای مستند یعنی رئالیسم . رئالیسمی که در لاتاری زیر تیغ شعار زدگی پرپر شد .
شعار زدگی که در دوربین مخفی کاملا مشابهی از رسانه کبریت تکرار شد. شیخ عربی که بالباس عربی کناری ایستاده و دیلماج ایرانی ش ، دختری را درخیابان به زور برای شیخ معامله میکند و دوربین واکنش عابران را رصد میکند. انتخاب این موضوع جهت دار و خلق فضایی کاملا موذیانه هرچقدر در قاب دوربین مخفی غیرتمندانه نشان داده شد در فضای مجازی با دیسلایک کاربران مواجه شد . القای تنفر از عربها بخصوص دربحث ناموس و ذهنیت سازی برای مخاطب در شهوت طلبی اماراتی ها ماحصل این دوربین مخفی نژاد پرستانه است . فراموش نکنیم خیل عظیمی از هموطنان ما در خوزستان و اقصی نقاط ایران عرب هستند و لباس و زبان و فرهنگشان فارغ از جزئیات مشترک است. اینگونه نشود که همه عربها با یک چشم دیده شوند ، همانطور که لاتاری و رسانه کبریت قصد داشتند.
قطعا این فیلم با فروش بالایش تااین لحظه توانسته نظر خیلی از مردم را به خود جلب کند و یاحتی به فیلم مورد علاقه ی بعضی ها تبدیل شود اما با همان قاطعیت میتوان گفت دوفیلم قبلی مهدویان همچنان ازفیلم سومش بهتر بوده اند.
محمد حسین مهدویان از جمله کارگردانان جوانی است که کار خود را با مستند سازی آغاز نمود و رفته رفته پا به عرصه سینمای داستانی گذاشت. او در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر با معرفی ایستاده در غبار که روایتگر زندگی حاج احمد متوسلیان است، فعالیت حرفه ای سینمایی خود را آغاز نمود و پس از آن در جشنواره سی و چهارم ماجرای نیمروز را با روایتی جذاب از دهه شصت و مقابله با گروهک منافقین، ارائه کرد.
لاتاری سومین ساخته محمد حسین مهدویان است که در جشنواره امسال با استقبال زیادی روبرو شد و حاشیه های گوناگونی را به همراه داشت. موضوع این فیلم غیرت است که با تم و درونمایه عاشقی و قاچاق دختران ایرانی به دُبی روایت می شود که می توان آن را نقطه قوت اصلی این فیلم دانست چرا که اهمیت آن سبب می شود تا علاوه بر متوجه نمودن مخاطب نسبت به این آسیب، خلأهای قانونی موجود در کشور نیز معرفی شده و مطالبه عمومی در رفع آن ها ایجاد شود. به مثابه جذابیت این موضوع و نوع روایت آن، حساسیت آن نیز افزایش می یابد چرا که لاتاری روایتی سیاسی_اجتماعی داشته که فارغ از موضوع و نوع پرداختن به آن، خود دارای حساسیت های ویژه ای است.
اگر بتوان گفت ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز، نقطه صعود سینمای مهدویان است، لاتاری به لحاظ فرم سینمایی آغاز نزول و افول او می باشد. فیلم با نماهایی از خیابان های تهران آغاز می شود؛ نماهایی از صورت زنان، حرکت مردم، بوتیک ها و در نهایت آژانس های مسافرتی که انواع و اقسام تورها به کشورهای مختلف را تبلیغ می نمایند. نوشین و امیرعلی که هر دو از طبقه آسیب خورده اجتماع هستند با خیال پردازی های جوانی سعی در گرفتن گرین کارت امریکا داشته و از همین رو در لاتاری ثبت نام می کنند؛ داستان از آن جا اوج می گیرد که نوشین به دلیل تامین نیاز خانواده و آزادنمودن برادر خود(نیما) به یک شرکت مدلینگ پیوسته و در این مسیر، به دبی سفر کرده و در آن جا کشته می شود. گره داستان از این جا شروع می شود و رفته رفته اوج می گیرد. اکنون شخصیت اصلی داستان یعنی امیر علی که به عشق خود وفادار مانده به دنبال انتقام جویی است.
قصه های مشابه لاتاری را می توان در فیلم های دیگری نیز جست و جو کرد که شکل متعالی آن آژانس شیشه ای است. با وجود جذابیت موضوع، قصه لاتاری خوب شکل نگرفته است و این مشکل را می توان ناشی از عدم شخصیت پردازی صحیح و منطق روایی نادرست دانست. مهدویان با بازی های خوبی که از بازیگران خود گرفته نتوانسته به درستی شخصیت پردازی نموده و مخاطب را از سردرگمی در بیاورد. باید گفت فیلمنامه در لاتاری کمی آشفته و شتابزده است به گونه ای که خیلی سوالات را در ذهن مخاطب ایجاد می نماید.
چرا پدر نوشین با امیر علی مشکل دارد؟ چرا پدر نوشین با سامی(مهدی زمین پرداز) بر سر دختر خویش قمار نموده و او را به دُبی می فرستد؟ چرا موسی اکنون خانه نشین شده؟ و به چه دلیل این حجم از همراهی را با امیر علی دارد؟
این ها تنها بخشی از سوالاتی است که در ذهن مخاطب ایجاد شده و پاسخی برای آن نمی یابد، چرا که مهدویان از عهده شخصیت پردازی بر نیامده است. این نکته در خصوص شخصیت موسی برجسته تر می نماید. موسی شخصیتی است که در دفاع مقدس حضور داشته و روابط بسیار خوبی دارد. او سرشناس است و گویا همان شخصیت کمال در ماجرای نیمروز است که در دهه نود پیر و بازنشسته شده و ترجیح داده خانه نشین باشد تا وسط میدان. موسای امروز و یا کمال ماجرای نیمروز احساس گناه میکند و همراه امیرعلی برای انتقام جویی به دبی می رود. موسی چه علقه ای به امیرعلی دارد؟ صرفا چون مربی اوست به دنبال مشکل او می رود؟ آیا این احساس گناه دلیل موجهی برای این حجم از همراهی های اوست؟ نکته دیگر انتخاب کاراکترها و بازیگران است؛ بازی در نقش های مختلف خوب از آب درآمده است؛ هرچند استفاده از نابازیگرانی همچون زیبا کرمعلی در نقش نوشین کار را کمی دشوار نموده اما به هر حال به خوبی از پس نقش خود برآمده است. نکته ای اما در اینجا جلب توجه می کند و آن انتخاب شخصیت سامی است. مهدی زمین پرداز که پیش از این نقش شهید حسن باقری را در آخرین روزهای زمستان و نقش مسعود را در ماجرای نیمروز با مهدویان تجربه کرده است؛ اکنون در قامت دلال زنان هموطن خود ظاهر شده است؛ یکی از نکاتی که سینمای ما از آن رنج می برد، از بین بردن کاراکترهای قهرمان و تبدیل آن ها به ضد قهرمان با ایفای نقش های دم دستی است. البته که مهدی زمین پرداز از پس تمامی نقش هایش به خوبی برآمده اما آیا مهدویان نمی توانست بازیگر دیگری را جایگزین او کند؟ مخاطب اگر موسی را می بیند، متوسیان و کمال در ذهن او تداعی می شود؛ اما زمانی که سامی را می بیند، چهره قهرمان قبلی به صورت دیگری درآمده و اکنون باید در فضایی ضد فضای قبل به ایفای نقش بپردازد.
مهدویان در تمامی آثارش به دنبال معرفی قهرمان است، قهرمانی که در این جامعه و میان مردم زیست می کند اما ویژگی های شخصیتی و اخلاقی او سبب شده تا او تبدیل به قهرمان شود؛ در این فیلم موسی قهرمان است، چرا که نه با انگیزه شخصی و صرفا به دلیل انگیزه های اخلاقی، دست به انتقام می زند حال آن که شخصیت اصلی یعنی امیرعلی انگیزه شخصی خود را پیگیری می نماید.
نکته دیگر در لاتاری، استفاده از تکنیک های خاص در فضاسازی هاست؛ مهدویان سعی کرده تا در لاتاری به مانند دیگر آثارش فضای رئالیستی را از طریق دوربین روی دست و سبک فیلم برداری خاصش که سینمای مستند گونه است روایت کند؛ گویی راوی در گوشه ای ایستاده و وقایع را از پشت سر آدم ها و اشیاء دیگر می بیند و برای مخاطب روایت می کند. این سبک فیلم سازی که از آن به داکیودراما به معنای اجرای روایی مستندات یاد می شود، هر چند در ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز در خدمت فیلمساز درآمده و شکل روایی مستند را داستان گونه می نمود اما در لاتاری که ژانر سیاسی اجتماعی دارد، قابلیت خود را از دست داده و توانایی روایتگری جامعی را ندارد.
همانگونه که بیان شد، مهدویان در لاتاری موضوع ارزشمندی را نمایش داده که شاید کمتر کارگردانی توان پرداختن به آن را داشته باشد. غیرت صفتی شایسته و ممدوح بوده که از ولنگاری جلوگیری کرده و جایگاه انسانیت را تثبیت می کند. شاید در لاتاری بتوان گفت که این غیرت در تمام عناصر فیلم موجود است؛ دختری که حاضر به تن فروشی نشده و مرگ را بر حیات ترجیح داده؛ امیر علی که با انگیزه عاشقانه به دنبال انتقام بوده و غیرت را عاملی در این مسیر می داند؛ موسی که به دنبال امیر علی راه افتاده تا احساس گناهش را جبران کند و حتی حاج مرتضی که با وجود مصلحت سنجی، غیرت ملی را در نظر می گیرد. البته که پدر نوشین در این مسئله بی تفاوت بوده و چندین بار مورد اتهام بی غیرتی قرار می گیرد. آنچه اهمیت دارد این است که مدل غیرت ورزی شخصیت ها در لاتاری متفاوت است. انگیزه امیر علی و نیما کاملا شخصی است چرا که اگر فردی غیر از نوشین در این مهلکه افتاده بود، به دنبال انتقام گیری نمی بودند. اما در طرف مقابل موسی قرار دارد. شخصیتی که مدت ها حضور فعال اجتماعی و سیاسی نداشته و حالا پشیمان است! پشیمان از چه؟ از نبودنش در اجتماع؟ از ناکارآمدی دستگاهی که متهم می کند؟ یا از کناره گیری از مسئولیت و جایگاه خویش؟
علت غیرت موسی امری مقدس است؛ او هر چند خود را دارای احساس گناه می داند اما توجیه گری به سراغ او نیامده و غیرتش را در راه ناموس وطن خرج می کند. محتوای نادرست و به تعبیر بهتر دیالوگ اشتباه موسی است که ما را به اشتباه می اندازد! اشتباه؟ احساس گناه؟ این ها تعابیری است که تنها توجیه گر سطحی اقدام موسی است چرا که حرکت او به سمت انتقام فقط ناشی از حس گناه نیست. موسی خود را در قبال این نسل مسئول میداند! اوست که به دلیل ویژگی های شخصیتی و شرایط پیرامونی خود عمل به وظیفه نموده و خطر می کند. تا آن جا که انتقام اصلی را موسی گرفته و شخصیت اصلی داستان رضایتمندانه از اقدام او، لبخند موفقیت میزند. انگیزه موسی و نسل موسی در فیلم به درستی بیان نشده است. احساس گناه انگیزه خوبی برای این حجم از حس انتقام جویی نیست. اگر تنها دلیل، احساس گناه نسبت به این نسل بود چرا با حرف نامربوط پدر نوشین برآشفته شده و به او حمله می کند؟
لانتوری یا لاتاری؛ خشونت یا غیرت
عده ای از منتقدان جانب انصاف را رعایت ننموده و لاتاری را همان لانتوری می دانند که در هر دو، قهرمان ضد جامعه است و سعی در تخریب فضای اجتماعی دارد با این تفاوت که یکی از عشقش انتقام گرفته و دیگری از مسبب مرگ عشقش.
اساسا لانتوری با لاتاری تفاوت ماهوی دارد؛ لانتوری قهرمان ندارد اما لاتاری تلاش برای ساخت قهرمان دارد. لاتاری عنصر ضد اجتماع است اما امیر علی و موسای لاتاری کاملا همراه با اجتماع بوده و عناصر صدمه زننده را مجازات می کنند. لانتوری تم خشونت دارد اما لاتاری موضوع غیرت و تم عشق. لاتاری از جنس خشونت نیست. آن که می گوید فیلم به دنبال ترویج خشونت و اقدامات فراقانونی در جامعه است کاملا بیراهه رفته است. موسی و امیرعلی در لاتاری غیرتمندانه، شرافت ناموس ایرانی را محافظت نموده اند. خشونت زمانی است که منشای غیر منطقی و غیرعقلانی داشته باشد؛ آنجا که انگیزه ای مقدس و فطری با نام غیرت به کارآمده و در دفاع از عفت ناموس خود اقدامی را انجام می دهد خشونت به معنای منفی خود یعنی انتحار نیست؛ به کارگیری این نیرو در حد اعتدال خود، یعنی شجاعت در جهت مقابله با دشمن است. البته مدل اجرای این قانون و عدالت در لاتاری خود مورد بحث و گفت و گو می باشد، چرا که بیشتر به صحنه های غیر واقعی بدل شده که مخاطب توان برقراری ارتباط با آن را نداشته و صرفا سبب راحتی روانش خواهد شد.
در طرف مقابل اما لانتوری است که شخصیتی افسار گسیخته را تصویر می کند که با زورگیری سعی دارد به وضعیت یتیمان سر و سامان دهد. این هدف به ظاهر مقدس و در باطن نامقدس سبب زورگیری، قتل، جرح و حتی اجبار نمودن به تن فروشی برای اخاذی بیشتر می شود. این شخصیت ناهنجار زمانی که از عشق موهوم خود نتیجه ای نمی گیرد با توسل به خشونت اقدام به اسید پاشی می نماید. کارگردان لانتوری حتی ذوب شدن صورت مریم را نشان می دهد و با این حرکت مازوخیستی سعی در تحریک احساسات مخاطب دارد. این خشونت در داستان و در نوع بازنمایی آن کاملا مشهود است در حالی که مهدویان با سردادن فریاد غیرت و دفاع از ناموس، دفاع و حفاظت را ترویج نموده و حتی در قاب دوربین مدل قتل شیخ اماراتی را به وضوح به تصویر نکشیده و خشونت را ترویج نمی نماید؛ موید این گفته حس خوب مخاطب پس از دیدن لاتاری و انزجار همان مخاطب از رفتار لانتوری است.
لاتاری، عمل گرایی یا مصلحت سنجی
لاتاری در مسیر روایت خود حاج مرتضی و موسی را با شخصیت اصلی یعنی امیر علی همراه می نماید؛ دوستان دیرینه ای که سابقه پشت سرگذاشتن میدان های سختی را با یکدیگر داشته و اختلاف نظر نیز دارند. حاج مرتضی به امیر علی توصیه می کند که دست از عشق مقتول خود کشیده و زندگی اش را ادامه دهد چرا که در صورت انتقام مصالح نظام و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به خطر می افتد. نوعی مصلحت سنجی مقتدرانه! از سوی دیگر موسی با توصیه به پیگیری ماجرای قتل نوشین، با امیر علی همراه شده و او را تا پایان ماجرا هدایت می کند؛ موسی، حاج مرتضی و امثال او را مسبب خروج آسیب های موجود دانسته و این مصلحت سنجی را به صلاح نمی داند. این تضاد فکری و بنیادین تا پایان داستان نیز ادامه می یابد تا جایی که تفکر مصلحت سنجانه حاج مرتضی، عمل گرایی قاطعانه امیر علی را کانالیزه نموده و خود در این مسیر قدم بر می دارد. امیر علی جنس دیگری است؛ او عمل گراست اما انگیزه اش کاملا شخصی و از روی احساسات است؛ اقتضای جوانی و عدم کنترل احساسات نیز او را همراهی نموده و از این جهت در مسیر انجام انتقام دچار تزلزل شده و از پس آن بر نمی آید و در کانال مصلحت سنجی های اجباری حاج مرتضی، گیر می کند.
اما عمل گرایی موسی نوع دیگری است. این عمل گرایی برخاسته از احساسات نیست چرا که موسی سرد و گرم زندگی را چشیده و خود نیز در دوره جوانی محصور این مصلحت ها بوده است. او اکنون با روحیه عمل گرا که برخاسته از بنیان های فکری او در مسیر تجربه اندوزی زندگی بوده است، قدم در مسیر انتقام جویی گذاشته است؛ همین عامل است که حتی نیروهای مرتضی نیز توان جلوگیری از اقداماتش را ندارند.
این نکته که آیا عمل گرایی قاطعانه موسی صحیح است یا مصلحت سنجی مقتدرانه حاج مرتضی سوالی است که شرایط، جواب آن را مشخص می نماید اما آن چه به نظر می آید این است که گاه مصلحت سنجی های موهوم و خلأهای موجود در روابط میان ملت ها یا دولت ها سبب آن شده تا عمل گرایی در وقت خود کنارگذاشته شود. موسی هنگامی که این خلأها را می بیند اقدام می نماید و حتی از موضع خود پا پس نمی کشد و این خود قابل ستایش است.
از رهگذر این عمل گرایی مسئولیت پذیری نسل اول نسبت به نسل های بعد انقلاب را مشاهده می کنیم؛ موسی با اعتقادات خاص خود، سعی در راهنمایی جامعه جوان پیرامون خود داشته به گونه ای که در قامت مربی فوتبال درس اخلاق و مردانگی به شاگردانش می آموزد. موسی نسبت به مشکلات جامعه منفعلانه برخورد ننموده و جوان امروزی و دغدغه های او را می شناسد؛ همین ویژگی است که خود را نسبت به امیر علی و نسل او بدهکار دانسته و از موضع پدرانه در صدد حل مشکل اوست. حال آنکه این خصوصیات در شخصیت های دیگری همچون پدر نوشین یا حاج مرتضی یافت نمی شود بلکه حتی ضد آن را می توان یافت.
همه این موارد سبب آن می شد تا مهدویان بتواند پایان فیلم را بهتر از آب درآورد و وارد فضای غیرواقعی و به شدت شعارزده نشود. شاید اگر پایان بندی لاتاری خصوصا روایت تلوزیونی انتقام موسی، شکل دیگری رقم می خورد، باورپذیرتر و بهتر می بود.
نکته ای که در پایان باید ذکر شود گفته های مهدویان پیرامون فیلم لاتاری و تفکرش نسبت به ماهیت سینماست. مهدویان از جوانان آینده داری است که در این مسیر قدم برداشته تا تحولی را در عرصه سینما ایجاد نماید اما تفکر او تحول خواهانه نیست. سینمای ایران به فیلم هایی از جنس لاتاری نیازمند است در صورتی که ارزش گذاری های صحیحی نسبت به آن وجود داشته باشد. او همانطور که ماجرای دیروز و نیمروز را به خوبی روایت نموده، می تواند ماجرای امروز را نیز به خوبی آن به نمایش درآورده و سینمای اجتماعی را از سطح پرداخت های بی خاصیت و غیرفراگیر، وارد آسیب های جدی و واقعی تر نماید. ان شاء الله.
عصبانی و ناامید با چشمانی گرد شده از ناباوری به تیتراژ پایانی چشم دوخته ای تا مطمئن شوی نام مهدویان در قسمت کارگردانی آمده است همان مهدویانی که ایستاده در غبارش بدعتی بود چه در فرم روایی و چه در به تصویر کشیدن یک بسیجی در سینمای جنگ، همان مهدویانی که ماجرای نیمروزش ژانر سیاسی را در سینمای ما ارتقاع میبخشد و قهرمان جمعی شکل میدهد در این سینمایی که توان خلق یک قهرمان هم ندارد. دوست داری فکر کنی یک تجاری سازی این فیلم را با تقلید صرف از فرم تصویری فیلمهای مهدویان ساخته است بدون اینکه متوجه باشد فرم تصویری اش( فیلمبرداری مستندگونه) هیچ ربطی با غلظت دراماتیک قصه ای که تصویر میکند ندارد. قطعا میزانسنهای ظاهرا چیده نشده، قاب بندی های ظاهرا تنظیم نشده و فیلمبرداری ظاهرا بدون مقدمه هیچ ارتباطی با این حد از نمایشگری دراماتیزه که جاهایی به سانتی مانتالیسم و کلیشه گرایی با بخش ترانه و موتورسواری با حالتی پریشان و شعارهای مرسوم پهلو میزند ندارد. نمیدانم در این یک سال در نگاه و سلیقه فیلممسازی که به خوبی دریافته بودکه بدون شلوغ بازی و احساساتگرایی رقیقه میتوان صحنه های به یاد ماندنی خلق کرد چه آمده. همان سلیقه ای که سکانس پایانی ایستاده در غبار را جوری خلق میکند که حتی با اینکه نه چهره مادر متوسلیان مفقودالاثر را میبینیم و نه صدایی از او میشنویم اما با فضاسازی مهدویان حس عمیقی از انتظار او تکانمان میدهد.همان سلیقه ای که در ماجرای نیمروز حس ناامنی و خیانت در فضای سیاسی دهه شصت را با نمایی دور از منفجر شدن دو خواهر در بغل هم در لحظه ای کوتاه بی رحمانه وتکان دهنده تصویر میکند.
بله در کل فیلم لاتاری چشم به پرده دوخته ای و حیرت میکنی که این ظرافتهای دراماتیک روایی جایش را به چنین روایتگری رو و سهل الوصول داده است. به طور مثال ما چندین بار شاهد تصاویری از نگاه های غم آلود پسر به عکسهای دختر بر روی تبلت اش هستیم، وقتی هم موسی در حال خفه کردن مرد عرب است عکس دختر روی زمین میافتد تا باز ما تصویر دختر را ببینیم در زمان خطابه سر دادن موسی او تصویر دختر را به طرف دوربین میگیرد تا ما باز چهره دختر را ببینیم. این تکرارها واقعا اذیت کننده است نوعی حقنه کردن غلیظ تصویری که از فرط تکرار تاثیر احساسی اش را هم از دست می دهد. یا نگاه کنید به کاراکتر پدر دختر که اتفاقا باید جزو کاراکترهای بسیار مهم فیلم باشد اما با تصویری تک بعدی و سطحی از آدمی فحاش روبه روییم که حتی به شکل عجیبی در میانه داستان به جای آنکه بولد شود محو میشود نه فقط از دید فیلمساز بلکه به چشم قهرمان کنشگرش موسی هم نمیآید چرا؟! آدمی که ماشینش را برای خرج سفر امارات میفروشد و در دبی کلی قایم موشک بازی میکند چرا به پدر دختر توجه ای ندارد مگر او با انگیزه عذاب وجدان نسبت به بی توجه ای به ناهنجاری های اطرافش به انتقام رو نیاورد پس چرا بیشتر توجه اش به سمت کشوری دیگر و ادمهایی از فرهنگی دیگر است؟ آیا مقصر از دست دادن آرمانهای انقلاب و جنگ هشت ساله آن شیخ عرب است یا آدم های اطرافش؟ اگر قرار بر حمله باشد بر چه کسانی باید حمله کرد؟ خیلی بد است قیصربازی در آوریم اما جسارت بازی در زمین خودی را نداشته باشیم! صرفا با توضیح غیرتمندی قهرمان فیلم نمیتوان این بی منطقی های روایی را توجیه کرد.
اوج تخیل گرایی فیلمساز که تناقضا استاد واقع گرایی نامیده میشد در سکانس آخر فیلم نمایان است. موسی خیلی راحت به دم و دستگاه خفن شیخ فاسد نفوذ میکند او را میکشد چندمتر به زمین میکشدش در وسط سالن خطابه سر میدهد و به شکل عجیبی در طول این مدت هیچ مامور یا محافظی سراغش نمی آید. و بدتر از آن که احساس میکنی اینجا استفاده از تصاویر دوربین مدار بسته و دور تند آن یک جور فرار از نشان ندادن باگهای این صحنه کاملا بی توجیه است که به نوعی فریبکاری محسوب میشود. از بدعت ایستاده در غبار و ظرافت ماجرای نیمروز تا هندی بازی فریبکارانه در لاتاری عقبگردی برای مهدویان نیست بلکه سقوط آزاد است از سلیقه ی با طمع خلاقیت هنری تا سلیقه ای بازاری با طمع پاپ کورن!
لاتاري فيلمي است که قهرمان دارد برخلاف حال اين روزهاي سينماي ايران که قهرمان در آن گوهر ناياب است.
اما داشتن اين ويژگي خوب نبايد باعث شود مشکلات لاتاري را نبينيم.
مهدويان و اميني قواعد فيلمنامه را تا حد زيادي رعايت کرده اند اما چند نکته درباره آن وجود دارد :
شخصيت موسي بر خلاف بازي خوب هادي حجازي فر دچار اشکال است چطور موسي که خود زماني
چنين مسئوليت داشته هم اکنون از اوضاع جامعه با خبر نيست و موضوعي که سالها از اتفاق آن مي گذرد برايش تازگي دارد ؟
شخصيت پدر نوشين بدترين کاراکتر داستان است و اصلا قابل باور نيست و با آوردن بهانه اي ناچيز از شکايت صرف نظر ميکند
و ادامه فيلم هم به اين شکل دقيقا مديون اين تصميم اوست يعني درست در اوج کار دست نويسنده در کار ديده مي شود
که خود يک ضعف براي فيلمنامه محسوب مي شود.
اما فيلمبرداري فيلم : کاري به نوع فيلمبرداري و آن گونه خبرنگاري اش ندارم ولي سينما و فيلمي که براي پرده
ساخته شده لانگ شات مي خواهد.
در واقع يکي از اصلي ترين نکات در فيلمبرداري رعايت لانگ شات براي پلان هايي است که لوکيشن آنها براي
بار اول در فيلم به نمايش در مي آيند .
در اين فيلم چند سکانس مهم از اين قاعده پيروي نمي کنند و باعث مي شود مخاطب درکي از صحنه نداشته باشد
بازي هاي فيلم قابل قبول و درست هستند مخصوصا بازي ساعد سهيلي و هادي حجازي فر
يکي ديگر از مهمترين ويژگي هاي فيلم هم موسيقي متن حبيب خزايي فر است که به درستي در خدمت لحن اثر است.
.شاید مهمترین ویژگی فیلم اتحاد دو تفکر با یکدیگر سر یک مسئله ملی باشد که در جای خود قابل ستایش است.
در کل لاتاري يکي از فيلم هايي بود که علي رغم شايستگي در جشنواره فجر ديده نشد.
يکي از هيئت داوران اعلام کرده بود که لاتاري ما را آزار داد.
در جواب به ايشان بايد گفت لطف کنيد و چند قسمت از سريال هاي تلويزيوني رو ببينيد شايد در اين صورت نظرتان عوض شد .
به بهانه قهرمانان #لاتاری و #به_وقت_شام به سینمایی پرداخته بود که سالهاست مردانش رنگی از مردانگی به چهره نداشتند سینمایی که سالهاست مغلوب هجوم داستان های کلیشه ای و نقش های تکراری شده است.
اگر تاریخ سینما را از “دلیجان” و “بر باد رفته” تا “The Shape of Wate” و “gravity” بررسی کنیم کمتر فیلمی در طول چند هزار فیلم مشاهده خواهیم کرد که عاری از قهرمان و عناصر قهرمانانه باشند . حتی در فیلم های کمدی و درام نیز شاهد قهرمان داستانی یا آرمان کلی هستیم . حلقه مفقوده ای که سالهاست از سینمای ایران رخت بربسته است . نبود قهرمان و عناصر قهرمانانه از یک سو و تضعیف نقش مرد در فیلم ها را میتوان از مهم ترین عناصر فیلم های سالهای اخیر سینمای ایران دانست . فیلم هایی که در آنها معیار های مردانگی تغییر یافته اند و خبری از مردان غیور و قابل اتکا نیست .
آنچه امثال باعث شد مخاطبان ارتباط خوبی با #لاتاری برقرار کنند وجود یک مرد به معنای واقعی بود . شاید #به_وقت_شام نیز قهرمان داشته باشد اما به دلیل ژانر حماسی کار این اتفاق طبیعی محسوب میشود . ولی در فیلم عاشقانه ای همچون #لاتاری این اتفاق چندان طبیعی نیست .
در هر حال اتفاقی که امسال با حضور قهرمانان این فیلم ها رخ داد آن است که هنوز #قهرمان خواهان دارد . حتی اگر نگوییم که سینمای ایران تشنه سینمای قهرمان پرور است ، این را میتوان گفت که این ژانر مخاطب خاص خود را دارد که اتفاقا کم هم نیست . اگر ژانر های کمدی و هنری و اجتماعی خواهان دارد ، سینمای قهرمانانه نیز مخاطبنان خود را دارد .
در آخر باید یاد آور شد که سینما فقط یک ژانر نیست . سینما را 10 ها ژانر تشکیل داده که تمامی آنها در کنار هم سینما را تشکیل میدهند .
#ehsanization
https://t.me/Cnama3nama/703
لاتاری سومین فیلم سینمایی محمد حسین مهدویان است، کارگردانی که با مستند های خوش ساخت از جمله سریال مستند ده قسمتی (آخرین روزهای زمستان) بر سر زبان ها افتاد و بعد از آن با دو فیلم تحسین شده ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز نشان داد که چه کارگردان ماهری است.
در لاتاری اما حساب کار مهدویان کاملا جدا است، سومین فیلم سینمایی او، قصه، داستان، روایت، ریتم و قهرمان دارد. اما متاسفانه پر از ایراد است، پر از ایراد در قصه و روایت آن، در پرداخت قهرمان و انگیزه های او و در سر شکل سینمایی و قاب بندی ها.
مهدویان به خوبی می داند که برای جذب مخاطب باید داستان و قصه برای تعریف داشته باشد و از همه مهمتر یک قهرمان عدالت جو در فیلم خود بگنجاند.
پس مخاطب عادی سینما، لاتاری را دوست خواهد داشت و پای آن خواهد ایستاد.
خوب همین کافی است، مگر غیر از این است! قرار است به عنوان یک فیلمساز از دل جامعه مخاطب عام داشته باشی که از فیلم لذت ببرد؛ اما از چشم مخاطب تیز بین سینما (که امروزه تعدادشان کم هم نیست) ضعف ها و ایراد ها چه در قصه و چه در اجرا مخفی نخواهد ماند.
این نکته هم حائز اهمیت است که فیلم لاتاری (برخلاف نظر های متعدد صورت گرفته در خصوص فیلم) به هیچ وجه زیر سایه فیلم های قبلی و موفق مهدویان چون ایستاده در غبار یا ماجرای نیمروز قرار نمی گیرد بلکه به خودی خود یک فیلم ضعیف در کارنامه او محسوب می شود.
لاتاری یک ملودرام عاشقانه است که دو نیمه دارد، نیمه اول آن به ارتباط عاشقانه بین نوشین با بازی زیبا کرمعلی و امیرعلی با بازی ساعد سهیلی می پردازد اما در نیمه دیگر متاسفانه مهدویان فیلمش را دوپاره کرده و سعی در بیان و القای آرمان های سیاسی خود به تماشاگر می کند، در واقع فیلم وارد فضای جنگ داخلی بین مصلحت سیاسی یا پرسوناژ مرتضی با بازی حمید فرخ نژاد، و اصول سیاسی یا پرسوناژ موسی با بازی هادی حجازی فر می شود، درنتیجه در نیمه دوم تماشاگر شاهد یک فیلم شعار زده است با این تفاوت که مهدویان در انتها، تیر خلاص خود را می زند و نظر و ایده سیاسی خود را به صراحت بیان می کند تا مخاطب شاهد این باشد که موسی بدون هیچ مقدمه چینی و منطق، به یکباره به این نتیجه برسد که باید روش انتقام خود را از مصلحت به اصول تغییر دهد.
این بزرگترین و اساسی ترین مشکل فیلم لاتاری است که بهتر بود مهدویان به عنوان کارگردان، نتیجه و قضاوت را به مخاطب و نظر او واگذار می کرد تا اعمال نظر خود.
ایراد دیگری که متاسفانه به فیلمنامه وارد است، در پرداخت ضعیف و سطحی شخصیت ها است، بطور مثال پدر نوشین، پدر یک خانواده است، یک پدرِ غیرتی با تعصب های پدرانه، که برای نجات خانواده از بدهی های مالی ناچار می شود عقبه اجتماعی خود را فراموش کند و یک کاسب دست فروش ساده شود؛ پس نه یک پدر معتاد داریم و نه یک پدر بی غیرت و بی تعصب، اما کاملا مشخص نمی شود با چه منطق و هدفی او مجبور می شود یگانه دختر خود را برای مدلینگ (که البته همه می دانیم به بهانه مدلینگ) به کشور های حاشیه خلیج فارس راهی کند.
مسئله انتقام در فیلم لاتاری هم کاملا عجیب و بی منطق است، درحالی که مصوب اصلی این تراژدی پدر نوشین است و بعد از آن یک رابط ایرانی به نام سامی، اما مهدویان در لاتاری فقط از سامی (که ایرانی است) انتقام میگیرد و از همه بدتر اینکه در ادامه از یک شیخ عرب نیز انتقام میگیرد، شیخی که هیچ نقشی در این اتفاق نداشته بلکه او بین تعدادی کالای جنسی موجود، فارغ از ملیت آن ها فقط انتخاب کرده است. پس در این که شیخ ثروتمند عربی در این فیلم یک انسان نمای کثیف و پست است شکی نیست، بلکه می خواهم بگویم مسئله انتقام در فیلمنامه یک مسیر اشتباه را طی کرده است.
همانطور که قبل تر گفتیم، فیلم لاتاری یک فیلم پر ایراد است، از دوربین روی دست و پر تکانِ مستند گونه که به هیج وجه با کلیت و قاب فیلم تجانس و تناسبی ندارد تا پخش موسیقی عاشقانه در میانه فیلم و آن هم در زمانی که فیلم در تراژدی ترین روایت خودش از داستان قرار دارد تا شوخی مضحک و بی جایِ نقش موسی با نام خلیج فارس پس از گرفتن انتقام از سامی (فکرش را بکنید قیصر مسعود کیمیایی پس از انتقام از ظالم از حمام بیرون بیاید و شروع کند به لودگی!).
اما بازی بازیگران در فیلم تنها نقطه قوت و بی حرف و حدیث اثر است از بازی بسیار عالی ساعد سهیلی گرفته تا خانم زیبا کرمعلی که فیلم اول خود را تجربه می کند.
مهدویان از سینمای مستند میآید. حتی ارتباطش با سینمای مستند را کماکان حفظ کرده و در جشنواره سینما حقیقت امسال فیلم ترور سرچشمه را روی پرده داشته که به حوادث تروری میپرداخت که در آن آیتالله بهشتی شهید شد. مسئله اصلی آن فیلم یافتن حقیقت ماجرایی بود که سالها پیش رخ داده و پروندهاش نیمهتمام مانده است. در دو تجربه اول سینمايیاش تلاش کرد فیلمی با حال و هوای مستند-داستانی بسازد. حال و هوایی که باعث میشود که تصور رئالیستی بودن از فیلم داشته باشیم و به همین دلیل راحتتر واقعی بودن فیلم و حرف فیلمساز را بپذیریم. اما، یک اثر هنری را نمیتوان به صرف آنکه به امور ملموس زندگی روزمره یا شخصیتهای معمولی یا حتی غیر مرفه جامعه میپردازد، اثری رئالیستی تلقی کرد.
فیلم لاتاری با تصاویری مستندگونه و فرم تدوینی مشابه ماجرای نیمروز آغاز میشود. بالطبع از آنجایی که زمان فیلم در حال حاضر است جذابیتهای مربوط به فضاسازی را هم ندارد. از آن گذشته در ماجرای نیمروز روایت دوربین همراستا میشود با روایت جوان اصلی فیلم که به عکاسی از شرایط ملتهب آن روزها مشغول شده اما راوی در لاتاری نامشخص است. فیلمساز از همان لحظه آغازین خودش را نشانمان میدهد و نگاه از بالا به پایین فیلم و به زعم خود فیلمساز شعاری (خشت اول کج فیلم) درست از همین نقطه شروع میشود. آشکارترین نشانهای که نشاندهنده ساختار فیلم به انگیزه رئالیستی باشد، از طریق میزانسن فیلم، آن هم با استفاده از بازیگران غیرحرفهای و فیلمبرداری در مکانهای واقعی و محیطهای آزاد نمود پیدا کند. استفاده از مکانهای شهری و واقعی و القای فرم مستندگونه یک پاسخ مشخص برای بیننده دارد: با یک فیلم اجتماعی سر و کار داریم که سعی دارد واقعگرا هم باشد. اما سوال اینجا است که این فرم مستند گونه و فیلمی که شبیه به فضای کلی اجتماع ساخته شده است آیا انگیزه رئالیستی و واقعگرایانه دارد یا فقط ظاهری از واقعیت را برای رسیدن به اهداف دیگر به ما نشان میدهد. اتفاقاً تصور من این است که نگاه فیلمساز شباهت زیادی به شخصیت سامی در فیلم دارد. سامی با وعده مدلینگ، دختران ایرانی را فریب میدهد و به دبی میبرد تا از آنها سواستفاده کند. درست شبیه بلایی که فیلمساز بر سر مخاطب میآورد. یک فضای عشقی، با طعم دغدغههای اجتماعی روزِ جامعه به مخاطب نشان میدهد و از فضای رئالیستی فیلمش برای نزدیک شدن به مستند و واقعگرایی هم بهره میبرد و ما را به دبی میبرد تا از ما سواستفادههای ایدئولوژیک کند. از این نظر ابراهیم حاتمیکیا فیلمساز شریفتر و به وقت شام فیلم شریفتری به حساب میآید چرا که اگر نقطه نظر ایديولوژیکی دارد، دستش را از رو نمیبندد و با فریب موضع خود را به مخاطب نمیخوراند.
مخاطب کاملاً نسبت به مسئله آگاه است و از لحظهای که نوشین میگوید که قرار است برای کاری به دبی برود چیدمان فیلمساز کاملاً لو میرود. نمود این عقبماندگی شخصیت از مخاطب آنجایی است که ساعد سهیلی در دبی متوجه میشود که دلیل مرگ نوشین چیز دیگری بوده است و تصمیم به انتقام میگیرد. راستی مگر تصوری جز این داشته است؟ اگر به این مسئله شک داشته رفتنش به دبی احمقانه نبوده است؟ در این عقبماندگی فیلمساز چارهای ندارد که با الگو گرفتن از فیلم به رنگ ارغوان شوکهایی نامنتاسب با ساختار فیلمش به مخاطب بدهد و یک فیلم رئالیستی را با حضور حمید فرخ نژاد تبدیل به جیمزباند کند و همراه با تشویقهای تماشاگران بر سر جنازه واقعگرایی که از دست رفته زاری کند.
در «لاتاری» با مجموعه ای از کلیشه ها مواجه هستیم؛ حاج موسی با آن محاسن و آن صورت کشیده که روزنامه سیاه و سفید 500 تومانی هم می خواند از سمت دوستش مرتضی این گونه خطاب می شود که در جامعه نیست و از دنیا خبر ندارد. آیا او قرار است نماینده اصولگرایان افراطی باشد؟ آیا آن مونولوگ آخر در دوبی و آن صحنه قتل و رجز خوانی برای شیخ نشین ودفاع از ناموسش ایرانی دارد یک نوع تفکر را در فیلم نمایندگی می کند؟ از آژانس شیشهای به این طرف چند حاج کاظم قرار است ببینیم؟ این شخصیت از فرط تکرار به تیپ نزدیک نشده؟ اصلا وقتی یک حاتمی کیا داریم که حدود بیست سال پیش همین فضا را به اوج رساند و از دوگانهی رزمنده های بیرون گود و در گود گفت، از تقابل منفعت طلبی و مماشات برخی رزمندههای دیروز و ایدهآل گرایی رزمندگان خانه نشین گفت ، قرار است با تکرار و تاکید روی این تقابل به چه چیزی برسیم؟ در سکانس مراجعه موسی به مرتضی چه حرف تازهای هست؟ یکی به آن یکی میگوید چرتکه می اندازی و دیگری آن یکی را افراطی خطاب می کند، سکانس همسان در دوبی اتفاق میافتد؛ مرتضی به موسی میگوید: 90 ساله ات شده از این افراطیگری دست بکش، موسی هم مرتضی را اهل معامله می داند! این دوگانه اگر هم جای تکرار داشته باشد در سینمای حاتمیکیاست که در «بادیگارد» به شدت تکرارش کرد برای مهدویانی که «ماجرای نیمروز» را می سازد حیف است که وامدار موتیفهای فیلمساز دیگری باشد. فیلم با این تقابل رنگ کهنگی می گیرد
نگاهی به فیلم لاتاری ساخته محمدحسین مهدویان
ماجرای نیمه شب
سومین ساخته بلند محمدحسین مهدویان در حال اکران است: لاتاری با مضمونی اجتماعی و با نگاهی به زندگی نسل جوان ایرانی در سودای مهاجرت و زندگی است. لاتاری گرچه نسبت به دو ساخته قبلی کارگردان از نظر داستانی و الفبای بصری کمتر می تواند انتظار مخاطب را برآورده کند، اما ترتیب و چینش دلالت ها و ارجاعات عمدتا برون متنی را تا حد متوسط حفظ می کند.
در نیمه نخست فیلم، روایت داستانی عاطفی و عاشقانه میان نوشین (زیبا کرمعلی) و امیرعلی (ساعد سهیلی) از مرز یک رمانس آغاز می شود و به تدریج در نیمه دوم اثر تبدیل به فیلم اجتماعی می شود؛ با این همه چند نقطه کانونی که باید نسبت میان قصه گویی و واقعیت را متعادل کنند، در پس زمینه به طور متعادل و منظم قرار نمی گیرند و فیلم را خواسته یا ناخواسته از «بازتاب واقعیت» به معرض خطر اصالت یافتن بازتاب متمایل می کنند. حرکت میان دو یا چند ژانر با تاکید روی قصه، نظمی از دلالت ها و ارجاعات بصری و زبانی را طلب می کند که در ارتباط با متن و بطن یاری گر مخاطب شوند، مساله ای که در مورد “لاتاری” و لحاظ فضای خارج قاب «Off- Screen Space» وضوح ارجاعات و نظم آن را تا حد لازم حفظ نمی کند.
بخش قابل توجه ارجاعات فیلم به موسی (و بازی هادی حجازی فر) مرتبط می شود که فزون از زندگی دو جوان، مساله را به نسبت میان دیروز و امروز منتقل می کند. نسبت میان دیروز و امروز هم البته در بخش های پایانی و پلان داخل ماشین در دوبی با تعارف تخمه به او و از رهگذر یک ارجاع برون متنی به شخصیت ” کمال” در «ماجرای نیمروز» است که می تواند همین طول زمان و چندوجهی بودن مساله را به مخاطب یادآوری کند.
حجازی فر در نقش موسی، با مجموعه دیالوگ ها و بازی روان خود به یک معنا همه بزرگمردانی را نمایندگی می کند که مسیرشان در نیمروز و نیمه شب تغییر نکرده است: کسانی که دیروز آمدند و رفتند تا از جبهه بهرهمند شوند و در مقابل گوهرهایی که به دست آوردند، سالهای جنگ را زندگی کردند و اتفاقا پس از آن مبارزهشان شروع شد؛ مبارزهای آرام برای پاسداری از مکتب یا لااقل خاطره ی حیات طیبه ای که چشیده بودند.
«لاتاری» اما زمانی ساخته و اکران شده که گویی نمی تواند به روی دیگر سکه اشاره کند و تنها به تصویر پرسه زنی امیرعلی و نوشین در خیابان های شلوغ، ایستگاه مترو وردآورد – ارجاع به حاشیه کلانشهر و بازنویسی مناسبات بر حاشیه نمایش – و بالاخره سنگینی نتیجه مسیر “کالایی شدن” روی زندگی آنها اکتفاء می کند که در زمان شبه چرخشی ادواری جز آگاهی از اکنونی دائمی آگاهی دیگری ندارند.
مواجهه با کشمکش « Struggle» در لاتاری البته از حیث بسط دراماتیک متوسط پیش می رود و گویی تداعی مساله در گرو رفتن و پیام خداحافظی نوشین تا خبر مرگ او در تعلیق می ماند. در همین نقطه یک لطمه و یا اشتباه غیر قابل پذیرش اتفاق می افتد: تبلت امیرعلی رو به دوربین از دست او می افتد تا تماشاگر پیام خداحافظی نوشین را ببیند و سیاق افتادن تبلت رو به دوربین، روایت را در معرض تصنعی شدن قرار میدهد.
مرگ نوشین و ابهام در چرایی آن کامل کننده کشمکش و آغاز بسط و گسترش قرار می گیرد؛ از نظر فرم و قواعد درام زمان نیمه فیلم می تواند روی کلیت اثر تاثیر منفی بگذارد، اما از سوی دیگر وجه شناختی امیرعلی از سنگینی مساله و چرایی آن را در دو وجه شخصی و ساختاری پیش می برد.
همراهی مخاطب با امیرعلی و موسی در این وجه شناخت تا کنش در دوبی «از وجه پارانویید به وجه شیزویید» از جهاتی به واسطه دو پاره شدن شخصی و کلان مساله با خطر لکنت بیشتر مواجه می شود و اگر نقاط کانونی در دیالوگ های موسی نبود، آگاهی از زمان و چرایی مساله برای مخاطب ممکن نبود و صفر تا صد فیلم به کاتارسیس و برانگیختن عاطفه مخاطب سقوط می کرد.
موسی و مواجهه صادقانه و انتقادی او با سرنوشت دو جوان، کانون وجه شناختی و پارانویید فیلم قرار می گیرد: در تداوم روزمرگی، هر شناختی به حافظه قدیمی ترها – موسی- محدود و همواره توسط زندگان حمل میشود. نه مرگ نه تولید مثل هیچیک همچون قانون مندی زمان دریافته نمی شود. زمان همچون فضایی بسته، راکد و بی تحرک می ماند. هنگامی که جامعه ای پیچیده تر به کسب آگاهی از زمان می رسد، کارش بیشتر نفی کردن آن است زیرا در زمان نه گذشتن بلکه بازگشتن به عقب را می بیند.
پرش ها و ناتمام ماندن ارجاعات در تهران و وردآورد نسبت به حلقه های انباشت سرمایه و سلب مالکیت شدگی حاشیه – خانواده امیرعلی و نوشین- در دوبی با یک ارجاع بصری مناسب کامل می شود که فهم کامل مساله را به زیرمتن برده و در واقع به مخاطب سپرده می شود: مسیرهای خروج و شیفت سرمایه در کلان-روایت با نمای دور برج های دوبی و از جمله برج خلیفه به تصویر کشیده می شوند.
سامی و تمامی ارجاعات نیمه نخست فیلم در این نقطه و به مدد نمای برج ها می توانند کامل کننده پاسخ به چرایی تصمیم پایانی موسی و امیرعلی باشند، اما مساله خودکشی نوشین در مرز ابهام قرار می گیرد و باعث می شود مخاطب نتواند به نتیجه ای همسان و همگن از روایت شخصی و ارجاعات برون متنی فیلم برسد.
گذر از وجه شیزویید به وجه پارانویید – کنشگری در دوبی- درست در امتداد همین گفتارها و بهترین دیالوگ بغض آلود موسی نیمه شب قبل از ماجرا برای مخاطب قابل فهم می شود، وقتی که او به مسیر زندگی اش طی سالهای پس از جنگ(سالهای تولد امیرعلی و نوشین تا آن اکنون) اشاره می کند و با صداقت قسم می خورد:
« قرار نبود اینجوری بشه …! »
گفتار موسی به یک معنا حتی مهم تر از پایان اکشن و خونین است، چه اینکه سنگینی کابوس امیرعلی در زندگی بسیاری از مخاطبان جوان تر فیلم، هزاران ماجرای نیمه شب را در بطن خود دارد!
اصولا داشتن قهرمان از جنس مردم برای هر سینمایی لازم و ضروری بوده و هست از قهرمان های سینمای قبل انقلاب تا جدید ترین قهرمان سینمای ایران امیر علی و موسی! . بیان مطالب سیاسی در قالب یک درام عاشقانه هوشمندانه ترین برنامه و طرح نویسنده بوده تا هم مخاطب در تمام روال این اتفاقات قرار بگیره که چه اتفاقی یش می آید تا دختری با سن کم و زیبایی و دلبستگی دست به خودکشی در کشور دیگری میزند . داستان فیلم به شدت کند پیش میره طوری که نا امید میشی از اینکه پس اینا چرا انقد دارن دست دست میکنن چرا زودتر یه اکت اتفاق نمیفته اما پایان پر هیجان و دیالوگ های ایران دوستانه آخر فیلم این کندی و رخوتو جبران میکنه و تبدیلش میکنه به یک فیلم قوی . شخصیت ها توسط بازیگرها به خوبی ادا شدند کاملا باور پذیر و عادی طوری که روزانه چندین موسی و امیرعلی و … دیدیم و این مینی قهرمان های جدید کاملا باور پذیرند . داستان یک تعرض میشگی در طول تاریخ ایرانه یعنی دست اندازی کشور های متمول حاشیه خلیج فارس به دختر های در معرض فریب ایران این مسعله توام شده با سیاست و عملکرد سیاسی کشور که موسی رو به تنگ آورده و تصمیم میگیره خودش راه بیفته و کاری که بایدو انجام بده . امیر علی نماینده قشر جوون و زحمتکشی که بدون اینکه کنترلی به شرایط داشته باشند متاثر از تصمیمات کشور . خونواده و… زندگی مورد علاقشونو ندارن و عشقش هم در این چرخه از بین رفته و موسی منفی در امیر علی منفی میشن مثبت ترین اتفاق فیلم حالا همه چیز کامله برای ظهور رگ غیرت . فیلم فارغ از مطالب سیاسی و اجتماعی باعث ورم کردن رگ غیرت ما میشه و این نشونه ی خوبی تو سینمای تک سویه ایرانه ساختن این دست فیلم ها موجب برانگیخته شدن حس وطن دوستی مردم و افتخار به قهرمان هایی از جنس خودشون میشه و این کمبود سینمای ما حداقل در دو دهه اخیر میباشد . فیلم برداری خاص که کاملا تبدیل به امضای آثار مهدویان شده باز جذابع و به چشم میاد قاب بندی های درست و حرمات دوربین رو دست عالی . در مجموعه فیلم خوب و اثر گذار مهدویان لیاقت دیده شدن داره.
نقد و بررسی فیلم لاتاری
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی
درست زمانیکه از سالن سینما بیرون آمدم احساسی در وجودم رخنه کرد که شبیه یاس و نا امیدی بود
نا امید شدم از چشم انداز روشنی که به خیال و باور خودم در دور دورای کارگردانان تازه واردی همچون مهدویان میدیدم
و برای من این حقیقت اثبات شد که همانطور که هر شکستی میتواند سرمنشا موفقیت باشد برعکسش هم صادق است
چرا که وقتی نگاه به دو اثر سابق ایشان میاندازیم به طور واضح درک و باور میکنیم که جناب مهدویان از ایستاده در غبار تا ماجرای نیمروز یک روند صعودی و رو به رشدی را ادامه داده است که متاسفانه در لاتاری به قهقرا میرود
اما قبل اینکه حکم قطعی در رابطه با خوب یا بد اثر بدهیم در تلاش هستم به عنوان منتقد و شاید راهنما کمی با شما در رابطه با چرایی این موضوع گپ بزنیم به عبارت دیگر ما در نقد اینجا هستیم تا ببینیم که تحلیمان از یک اثر نسبت به چگونگی امور و چرایی مسائل مطرح شده چیست؟
نقطه قوت لاتاری طرح موضوعیست که مدت ها به دلیل حضور ممیزی های فراوان جایش در سینمای ایران خالی بوده است و آن مساله قاچاق دختران ایرانی و تن فروشی آنها در کشور های عربیست
از این جهت بدون شک شهامت مهدویان و جناب امینی به دلیل مواجهه با این رویداد تحسین برانگیز است اما باید همینجا قویا تاکید کرد که این جذابیت در اثر پیش رو در مرحله ایده باقی مانده و هیچگاه پایش را فراتر نمیگذارد
لذا ما هیچ زمان با اثری طرف نیستیم که توانایی تحلیل شرایط .تشریح شفاف موضوع و یا ارائه راه حل را داشته باشد به جای ان با یک خط روایی ساده مبتنی بر انتقام طرف هستیم که کلیت شیوه پرداخت خود را وام دار آثار و المان های برون مرزی میداند نکته قابل توجه اینجاست که علیرغم طرح مسائل قابل فهم همچون خلیج عربی و دغدغه های این چنین در دل قصه،ما هیچگاه پرداخت را به شکل ایرانیزه شده و وطنی شاهد نیستیم.
لذا مخاطب در بهترین حالت میتواند با حفظ فاصله از اثر بدون وقوع همذات پنداری سرگرم شود سرگرمی که قرار نیست توانایی القای مفاهیم زیر لایه ای مورد نظر صاحب اثر را داشته باشد
لاتاری اولین اثر از مجموعه آثار مهدویان است که به شرح واقعه ای در زمان حال میپردازد
تا قبل از این، در ماجرای نیمروز و سایر آثار ایشان ما با سلسله اتفاقاتی طرف بودیم که همگی به دلیل حضور و وجود سابقه تصویری و حتی صوتی فراوان ،از حیث دکوپاژ ،طراحی صحنه و لباس ،شخصیت پردازی کاراکتر ها و خیلی مسایل دیگر قبلا معلوم بوده است برای همین کارگردان به ناچار میبایست ضمن وفادار بودن به اصل موضوع و شرح روایت ،با طرح یک میزانسن صحیح و شبیه، حادثه را تشریح کند اما در لاتاری همه چیز از صفر باید طراحی و پرداخت گردد
مهدویان در زمینه طراحی شخصیت هایی از جمله حجازی فر بسیار تحت تاثیر ماجرای نیمروز بوده است به نوعی من با تماشای این شخص تکرار تیپی را مشاهده کردم که اتفاقا از تیپ پیشین چند قدمی عقب تر وحتی کمیک تر بوده است
دیالوگ نویسی ها و طراحی میزانسن ها بسیار پر اشتباه و غلط بوده است بدین ترتیب در هیچ کدام از موارد ذکر شده شاهد وجود منطق روایی نیستیم به عبارت دیگر در جای جای اثر میتوان احساس کرد که عقاید و تفکرات کارگردان به شکلی تحمیلی و کاملا خارج از فیلم در قالب شعار و مسایلی از این دست شنیده و دیده میشود
این اثر همچون آثار دیگر مهدویان با دوربین روی دستی کار شده است که به نوعی این موضوع امضای کار ایشان شده است این دوربین روی دست فضای پویا و پرتنشی را به فیلم القا میکند که استفاده دائمی از این تکنیک در فیلمبرداری در برخی پلان ها به خصوص پلان های ابتدایی غیر ضروری بوده است
مهدویان در لاتاری سعی داشته است دنباله روی آثاری همچون ربوده شده با بازی لیام نسون باشد
این آثار ساختار رواییشان شکل کلاسیک دارد اما از قواعد سینمای مدرن پیروی میکنند
یعنی کارگردان به دنبال قهرمان سازی بوده است
باید در ابتدا بپرسیم قهرمان کیست ؟
قهرمان شخصیست که از بطن جامعه برمیخیزد
خصوصیات ظاهری اش شبیه مردم عامه بوده است
اما از حیث تفکر و توانایی های جسمی میتواند متمایز باشد
این شخص نامیرا و تنها میباشد
به همین دلیل مخاطب به محض مشاهده او با او دچار همذات پنداری میشود
لاتاری باید قهرمان میداشت اما به دلیل شکاف و حفره های فراوانی که در فیلمنامه و محتوا دچارش است هیچگاه مخاطب نقش اول فیلم را جدی نمیگیرد
نکته بعدی اینکه ما در هیچ کجای قصه نمیتوانیم به فهم چگونه و یا چرا های فیلم دست پیدا کنیم
چگونه این دختر گرفتار این باند مخوف شد ؟
چرا پدرش آنقدر ساده لوحانه دخترش را واگذار کرد ؟
و…
از حق و انصاف نگذریم که برخی پلان ها به سبب بازی های درخور به صورت مقطعی مخاطب را درگیر خود نگه میدارد و بعد با یک گاف در بزنگاه سکانس بعدی مخاطب را رها و سردرگم میکند
جمع بندی پایانی :
لاتاری اثر بدی نبود اگر مفاهیم تیز و برنده خود را خیلی صریح تر و شفاف تر با محتوایی بدون اشکال طرح میکرد
اما متاسفانه چیزی که شاهدش هستیم یک افول جدی در پرونده کاری مهدویان است
اثری که نه میتوان به خوبی ماجرای نیمروز تحسینش کرد و نه میتوان ان را در حد و اندازه ایستاده دانست
بدون شک لاتاری نه در حد و اندازه مدیوم سینما است و نه حتی سرگرمی مطلق است
اثری شعار زده .بی هویت .بدون خط روایی مشخص میباشدکه
فقط به دنبال طعنه زنی به مسایلیست که میتوان مشروح انها را در روزنامه ها و اخبار شبانگاهی نیز جستجو کرد
نمره ارزشیابی از ده :۴
#مهیارمحمدملکی
در سینمای ایران کم پیش می آید که فیلمی درگیرت کند. وقتی چاره ای نداری جز دل دادن به شوخی های بی مایه و به شدت تمام شدنی که خنده ای بر لبانت می نشاند و… تمام! این است بار سنگین بر دوش سینماگران چندین میلیاردی!
در این میانه شاید گاه گاه کسی پیدا شود که حرفی داشته باشد. نه فقط حرفی که “دردی”. درد یک ملت. غرور لگد مال شده یک تاریخ انسان که به پوزخند گرفته شده. پوزخندی از جنس تهدید، تحریم، اختلاس، فرار، فساد و فرا تر از آن.
دردِ فیلم، به مانند قهوه ایست بدجور تلخ. کارگردان می داند چطور این قهوه ی مثل “زهرِمار” را با شیر و شکرِ “عشق تین ایجری” و تکاپوی “چه شد؟” بیامیزد تا بتوانی بنشینی و ببینی و لذت ببری و مغموم نشوی.
می داند چطور یک قهرمان، یک مرد، می تواند بارقه ی امیدی در دلت روشن کند تا همه ی این جهان پست را بتوانی تاب بیاوری به دلخوشیِ آن یک نفر.
کارگردان می داند، خیلی هم خوب می فهمد چطور میخکوبت کند روی صندلی ات. دو ساعت تمام می نشینی و متوجه گذر زمان نیستی. اصلا دوست داری زمان بایستد و با تو بنشیند به تماشا. دلت نمی خواهد تمام شود این همه شکوه و عظمتی که می شود در قابی بگنجد.
خیلی خوب با داستان همراه می شوی و در وجودت تحسینش می کنی. اگر برایت رگی مانده باشد، بیرون می زند. اگر خونی مانده باشد، می جوشد. اگر چشمی مانده باشد می گرید و اگر صدایی مانده باشد درونت فریاد می زند: “زنده باد مردانگی!”
آنجا که بی اختیار زانو می زنی در برابر کوهی از غیرت، قهرمانِ این جهان پست را می بینی در قاموس مردی شبیه خودت. که دور نیست از تو. آنقدر نزدیک است که می توانی “او” باشی اگر بخواهی. و نخواسته اند و نخواسته ای و از این نخواستن هاست که قرن هاست رنج می بریم و زخم می خوریم.
کم کم که پیش می روی خشم تو هم عمیق و بزرگ می شود. تا آنجا که عاجزانه می خواهی مشتی بکوبی، عطش داری ماشه ای را بچکانی؛ و آن گاه که بجای تو می کوبد و می چکاند، غرق در غرور و لذت می شوی. بی اختیار کف میزنی غافل از اینکه در جمعی چند صد نفره هستی. تمام ملاحظات را فراموش می کنی. انگار فقط خودت هستی و یک قاب نقره ای که حالا پر شده از همه ی آرزو ها و از همه ی آنچه می خواستی باشد و نبوده. از همه ی آنچه میخواسته ای داشته باشی و نداشته ای. و حالا که می بینی هست، و شده، می خواهی سراسر وجودت غرق در این رویای تلخ و شیرین باشد.
بی اختیار کف می زنی و صدای کف تو محو می شود در صدای تشویق جمعیت. سینما یکپارچه در حال تشویقند و شگفت زده شده اند. کارگردان به این حد از شگفتی قانع نیست. هنوز بر موج، سواری که موجی بزرگ تر از راه می رسد. این دیگر موج نیست! یک سونامی بی مانند است که می بَرَد و می شوید تمام زخم های رسوب کرده در دلت را. و سند قلبت را می زنی به نام عشق، و به نام مردانگی که بالاتر از عشق است!
سالهاست بیتی را زمزمه می کنم و در حسرت زیستن آنم. با “لاتاری” توانستم دو ساعت تمام، این بیت را زندگی کنم:
“ما زنده به آنیم که آرام نگیریم… موجیم که آسودگی ما، عدم ماست. “
نقد فیلم لاتاری
خلاصه ی فیلم:
زوج جوانی به نام امیر علی و نوشین که با علاقه ی شدید قصد ازدواج دارند و خانواده های آنها با این وصلت مخالف هستند رویای برنده شدن لاتاری و گرفتن گرین کارت و سفر به آمریکا را در سر دارند.
نقد فیلم:
محمدحسین مهدویان در این اثر نیز با سبک مستند گونه و خاص خود مثل دیگر آثاراش امضای خود را نشان می دهد و فیلم جوان پسندی را می سازد ولی از مشکلات و ایرادهای آن که برخلاف آثار قبلیش این بار خیلی زیاد است نمی توان چشم پوشی کرد. مهدویانی که با ایستاده در غبار و سپس ماجرای نیمروز مستند و داستان را به نحوه ای خاص و رئالیستی تلفیق کرد که برای مخاطب باورپذیر بود و توقعات را از خود بالا برد در این اثر نیز بر امر مستند پافشاری دارد که این بار دیگر با موضوع و داستان هم خوانی نداشته و به هم نمی آیند. فرم فیلمبرداری و تدوینیِ مستند گونه و نامناسب برای فیلم های داستانی بیش از هر چیزی در این فیلم به چشم می آید و گاهاً چشم مخاطب را خسته می کند.
از این موارد بگذریم به رکن اصلی یعنی فیلمنامه و اصل ماجرا می رسیم. فیلم درباره ی قاچاق دختران ایرانی به دبی است. با متوجه شدن بیننده از از ماجرای اصلی فیلم بدون شک خوشحال می شود نه از این فعالیت بلکه از موضوع بکر و جالبی که اکثراً نهایتاً در حد چند جمله از آن شنیده اند و در هیچ اثر حرفه ایی به صورت جد به آن پرداخته نشده است و شاید بیننده با توجه به سبک کاری مهدویان انتظار داشته باشد که به مستندات و دست های داخل و خارج ماجرا پرداخته شده و در نهایت یک سند تاریخی و قابل استناد به جای بماند ولی با جلو رفتن داستان متوجه فیلم شعار زده و فیلمنامه ی کلیشه ایی که استادش ابراهیم حاتمی کیاست می شویم. نقش حاج حیدر و حاج کاظم حاتمی کیا را این بار موسی ( با بازی هادی حجازی فر) که با عالم و آدم بجز هم کیشان و هم فکران خود مشکل دارد بازی می کند. کسی که با خودکار دولتی امضا نمی زند ولی با اجرای عدالت با معیارهای شخصی توسط شخص خودش و قضاوت کردن های یک طرفه که راه رسیدن به هدف را فقط خشونت و تهدید می داند آن هم در سطح جهانی، انگ ترویست را برای ایران و ایرانی به ارمغان می آورد.
در سر تا سر فیلم اشتباهات ریز و درشت فیلمنامه ای وجود دارد برای مثال وقتی امیرعلی فهمید نوشین چطور کشته شده به هم ریخت و رفتار و ریکشن غیر منطقیی داشت یعنی واقعاً غیر از این انتظار داشت؟! یا موسی ایی که سر تا سر زندگی در راهی کوشیده که برای کسی مشکلی را پیش نیاورد (به گفته خودش) ولی زمانی که برای فعالیتی که بدون شک نمی تواند بدون چالش و درگیری باشد به دبی رفته و کارت جانبازی، فعالیت در جبهه، بسیجی یا هر چیزی که وابسته به نظام است را با خود به همراه برده است که می تواند برای کل نظام مشکل به بار بیاورد. پدر غیرتیی که رگ گردنش برای دخترش بالا می زند ولی با دبی رفتن و کار کردن دخترش بعنوان مدلی که گاهاً باید لباس های نیمه پوشیده به تن کند آن هم برای پرداخت قرض های شخصی خود نه خوشبختی خود دختر مشکلی ندارد. صحبت کردن بیش از این در رابطه با مشکلات فیلمنامه به درازا می کشد.
داستان عشق و عاشقی و برخورد خانواده ی دختر و پسر ماجرا را اینقدر در فیلم های فارسی دیده ایم که اگر به هر نوعی روایت شود جذابیتی برای بیننده ندارد حتی با کمدی و شوخی های نا به جایی که در سر تاسر فیلم شاهد آن هستیم.
ماجرای فرد اطلاعاتی و وابسته به حکومت (با بازی حمید فرخ نژاد) نیز واقعاً یک کارکتر و کار هنری نیست. مانور دادن روی دشمنی ایرانی با اعراب و کلمه ی خلیج فارس و گاهاً نارضایتی های مردم از برخورد این افراد در زندگی واقعی که شاید در طول فیلم سوت و کف مخاطبین را به دنبال داشته باشد را واقعاً نمی توان یک فعالیت و اثر هنری دانست. این سواستفاده از غیرت مخاطب است. بدون شک اگر کسی وسط خیابان بایستد و شعارهای این چنینی نیز بدهد مردم همین برخورد را با او می کنند و تشویق های زیادی را می تواند در پی داشته باشد.
فیلم از دو بخش تشکیل شده قبل از مرگ نوشین و بعد از مرگ نوشین، بخش اول ریتم بسیار کند و کش دادن های الکی و بی مورد است که همین باعث رسیدن زمان فیلم به 114 دقیقه شده است.
و آخرین مشکل فیلم که واقعا نمی توان از آن چشم پوشی کرد انتخاب نامناسب و بد جواد عزتی برای بازی در نقش برادر نوشین است که یکی از نقاط قوت فیلم که بازی های یکدست و باور پذیر است را خدشه دار می کند.
از نقاط ضعف که بگذریم به نقاط قوت فیلم می رسیم که بی انصافی است به آنها نپردازیم. بازی های بسیار خوب و مخصوصاً ساعد سهیلی و هادی حجازی فر در این فیلم به خوبی دیده می شود. موسیقی متن نیز بسیار جذاب روی فیلم نشسته و تاثیر و ارتباط مخاطب را دو چندان می کند. طراحی صحنه و لباس نیز از دیگر نقاط قوت فیلم می باشد.
در کل با توجه به خط سیاسی داستانی و برانگیختن رگ غیرت مخاطب و کارگردانی یک دست و بازی های خوب که بیشتر برای بیننده عام ملموس است فیلمی در خور دیدن و جوان پسند با موضوع بکری و قابل توجهی است.
نمره کلی:
6.5 از 10
#لاتاری:سازش طلب یا ارزشی
جدال بین دو شخصیت، بین دو نگاه
#محمد_حسین_مهدویان کارگردانی که آینده بسیار روشنی در سینما ایران دارد و سوژه هایی که در فیلم هایش استفاده می کند همه جنجالی و بحث برانگیز و فیلم نامه ها حرف های بسیاری با نسل جوان دارد،خیلی ها می گویند ادامه راه حاتمی کیا ست ولی باید گفت که مهدویان دنبال کسی نیست ، خودش را دنبال می کند.
#هادی_حجازی_فر قهرمان داستان های مهدویان اگرچه او گفته بود شخصیت مورد علاقه من در لاتاری موسی نیست ولی از حاج احمد#ایستاده_در_غبار و کمال #ماجرای_نیمروز و موسی لاتاری می شود فهمید که قهرمان او جان بر کف ،لج باز ، باهوش و غیرتی است و اصلا دنبال سازش نیست.
اما موسی که با خودکارش یک امضای شخصی نکرده و آن قدر حرفش برش دارد که همه او را قبول دارند اما از این سفر چیزی گیرش نیامده و موقعیت اجتماعی او مناسب نیست اما موسی که خالص و پاک دست است مال اش (فروختن ماشین برای سفر دبی) و جانش(کشتن شیخ) را در راه حمایت از جوان نسل سومی این خاک فدا می کند.
چرا داری به من کمک می کنی:
دیالوگ ساعد سهیلی که به نظر می رسد هدف اصلی این فیلم را دنبال می کند که بگوید جوان دهه هفتادی و هشتادی اگر می خواهی به کسی تکیه کنی بهترین تکیه گاه تو موسی ست موسی ای که غیرت دارد و جان و مال و آرامش اش را فدای تو می کند نه سازش کاران که جرات خطر ندارند و مناصب خوب و موقعیت و امکانات عالی دارند تکیه نکن.
قیصر فیلم اما که یک بار برای پدرش به زندان می رود و بار دیگر برای خواهرش بسیار عالی نقش خود را ایفا کرده و مستحق سیمرغ نقش مکمل است.
با تمام این تفاسیر مهدویان جدال بین این دو تفکر را به خوبی نشان داده و به مخاطبش که با ساعد سهیلی همزاد پندار است فرصت انتخاب بین دو شخصیت داده ست. جدال بین دو شخصیت، بین دو نگاه
#محمد_حسین_مهدویان کارگردانی که آینده بسیار روشنی در سینما ایران دارد و سوژه هایی که در فیلم هایش استفاده می کند همه جنجالی و بحث برانگیز و فیلم نامه ها حرف های بسیاری با نسل جوان دارد،خیلی ها می گویند ادامه راه حاتمی کیا ست ولی باید گفت که مهدویان دنبال کسی نیست ، خودش را دنبال می کند.
#هادی_حجازی_فر قهرمان داستان های مهدویان اگرچه او گفته بود شخصیت مورد علاقه من در لاتاری موسی نیست ولی از حاج احمد#ایستاده_در_غبار و کمال #ماجرای_نیمروز و موسی لاتاری می شود فهمید که قهرمان او جان بر کف ،لج باز ، باهوش و غیرتی است و اصلا دنبال سازش نیست.
اما موسی که با خودکارش یک امضای شخصی نکرده و آن قدر حرفش برش دارد که همه او را قبول دارند اما از این سفر چیزی گیرش نیامده و موقعیت اجتماعی او مناسب نیست اما موسی که خالص و پاک دست است مال اش (فروختن ماشین برای سفر دبی) و جانش(کشتن شیخ) را در راه حمایت از جوان نسل سومی این خاک فدا می کند.
چرا داری به من کمک می کنی:
دیالوگ ساعد سهیلی که به نظر می رسد هدف اصلی این فیلم را دنبال می کند که بگوید جوان دهه هفتادی و هشتادی اگر می خواهی به کسی تکیه کنی بهترین تکیه گاه تو موسی ست موسی ای که غیرت دارد و جان و مال و آرامش اش را فدای تو می کند نه سازش کاران که جرات خطر ندارند و مناصب خوب و موقعیت و امکانات عالی دارند تکیه نکن.
قیصر فیلم اما که یک بار برای پدرش به زندان می رود و بار دیگر برای خواهرش بسیار عالی نقش خود را ایفا کرده و مستحق سیمرغ نقش مکمل است.
با تمام این تفاسیر مهدویان جدال بین این دو تفکر را به خوبی نشان داده و به مخاطبش که با ساعد سهیلی همزاد پندار است فرصت انتخاب بین دو شخصیت داده ست.
ضد یادداشتی دربارهی آخرین فیلمِ محمدحسین مهدویان
نویسنده : محمدحسین ترکمان
لاتاری ،از مهمترین فیلمهای سال و جشنواره سی و ششم که باید دید و در مورد آن صحبت کرد ، چه با نگاهی مثبت و یا منفی فرقی نمیکند اساسا هر میزان درجه از رضایت مخاطب را میتوان در زمره حقوق مخاطبین یک فیلم برشمرد اما هدفِ اصلی متنِ حاضر ارائهی زاویه نگاهی متفاوتتر نسبت به آنچه تا کنون درباره لاتاری شنیدهایم و خواندهایم میباشد.
کلیت حاکم بر لاتاری را میتوان در دو بخش نقد سینمایی و دفاع غیرسینمایی تقسیم نمود . با استناد و زیرنظرگرفتن ساختههای پیشین مهدویان یکی از وجوه پررنگ سناریوهای او ، طراحی یک فیلمنامهی مهندسی شده برای داستان است که سبب میشود فیلم بعد از اتمام و روشن شدن چراغهای سالن سینما در ذهن تماشاگر همچنان زنده بماند و ادامه پیدا کند . لاتاری هم از این قاعده مستثنی نیست ، فیلمنامهای پرکشش که انواعی از احساسات را در بیننده ایجاد میکند ، خند ، گریه و شور حماسی که نهایتا منجر به عدم خستگی از دیدن فیلم خواهد شد. عاری از هرگونه پیچیدگی ، داستان صریح و روشن تا انتها با هیجانی بالا جلو میرود. از پلانهای ابتدایی فیلم گرفته (که نماهایی از زندگی روزمرهی شهری است، صحنههایی آشنا برای هر بیننده و اینطور دریافت میشود که انگار قرار است اتفاقی در این شهر بیفتد ، یک چیزی آرامش این شهر را برهم زند) تا عکسالعمل نهایی قهرمان داستان .
در بررسی روایت داستان باید گفت ، مخاطب سینمای ایران حداقل اگر از فیلمهای رئالیستی اجتماعی خسته نشده باشد اما از تکرار و تماشای آن اشباع شده و دلش قهرمانی میخواهد که مثل بقیه جامعه فکر نکند ، عمل نکند ، کنشگر باشد و به مصحلتها تن ندهد. مخاطب خیلی از مواقع نیاز دارد آدمهایی را روی پردهی سینما بببیند که تجربهای فرارتر از زندگی روزمره ارائه میدهند و قهرمان فیلم برای او بازتابی باشد از غلبه برناکامیها ، موانع و مشکلات . حتی شاید خیلیها علاقهای نداشته باشند تا فرضا شخصیتی مانند حاج موسی داشته باشند ، اما همیشه خواهان و هوادارِ موسیها هستند.
شعار دادن و فیلمفارسی بودن از جمله نقدهای پرتکرار وارد شده به داستان است که منتقدین بارها آن را بر سر فیلم کوبیدهاند اما مهدویان در واکنشی هوشمندانه خودش نیز این اتهامات را تاییده کرده و ابایی از پذیرش آن نداشته است. استفاده از دورن مایههایِ فیلمفارسی بودن و یا شعار دادن را چیز بدی نمیداند. و به واقع هم استفاده درست و بجا از آن بد نیست ، چراکه اساسا بازیهای درخشان بازیگران فیلم و موقعیتهایی که در طول داستان ایجاد میشود ، تمام لحظاتِ فیلم را برای تماشاگر باورپذیر و قابل لمس میکند و آن را پس نمیزند بلکه استقبال میکند. و دیگر عقیده قابل ستایش کارگردانِ اثر، تاکید بر یادآوری ارزشهای مشترکی بوده که گاها به دست فراموشی سپرده شده است و همچنین نشان میدهد فرصتهای زیادی برای یکدل شدنِ افرادی که طبیعتا با عقاید و افکار مختلفی کنار یکدیگر در سالن سینما نشستهاند وجود دارد و در فیلم میشود از آنها استفاده کرد. پس اگر در سالنی که فیلم برای منتقدان به اکران درآمده هنگامِ رسیدن به دیالوگ “خلیج فارس” آنها را به خنده وامیدارد اما این طرف مردم در همین موقعیت همگی یکپارچه با تشویق و حسی غرورآفرین واکنش نشان میدهند که نشانگرِ بر هدف زدن و درست بودنِ استفاده از مقوله “شعار دادن” است و اصل مطلب نیز همین نکته است که فیلمساز برای جامعه و مردم باید فیلم بسازد.
فرم طراحی شده برای فیلم که با “ایستاده در غبار” به سینما معرفی شد ، با “ماجرای نیمروز” به اوج و بلوغ خود رسید و در لاتاری تثبیت شد، فرم مستندنمایی است که نشان داد استعدادِ به کاربسته شدن در یک سینمای اجتماعی و فضای ملودرام را هم دارد. ازین حیث جسارت کارگردان ستودنیست . شاید برای برخی از مخاطبان، استفاده ازین سبک در چنین ژانری مورد پسند نباشد اما در مجموع رضایت تماشاگر را جلب کرده است. دوربین در سینمای مهدویان دارای شخصیت شده است ، شخصیتی که تمام اتفاقات را زیر نظر داشته و میبیند . فیلمبرداریها جذاب است و مرکز ثقل دوربین و نماها طوریست که دوربین در فیلم چشمهای ناظر شماست و حس بازسازی تصاویر برای شما به حداقلِ ممکن میرسد که این امتیازِ مثبتی برای فیلم محسوب میشود.
در حیطه نقد غیرسینمایی فیلم و دفاع از عملکرد شخصیتهای داستان ، حاج موسی محوریترین شخصیت داستان است که قضاوتهای زیادی را هم در ذهن هر بینندهای ایجاد میکند، به طوریکه اصلا انگار حاج موسی باعث شد تا فیلم به طرز بیرحمانه و البته کاملا بیمنطقی در نگاهِ داوران جشنواره کنار گذاشته شود.
ایثار و گذشت ، اصلیترین خصیصهی حاج موسیست . وقتی که امیرعلی هنگام فروش خودروی موسی ( برای تامین خرج سفر دبی) در کنارش ایستاده و میگوید ، خانوادت چی ؟ و موسی میگوید “اونا عادت دارن ” خود گویای همه چیز است . یعنی بخشندگی و گذشت همیشهی زندگی موسیست . نمایندهی افرادی از جامعه که چه در سالهای دورترِ هشت سال دفاع مقدس و چه در حال حاضر ، همیشه در میدان بوده و داوطلبانه از همه چیز خود گذشتهاند و حفظ آرمانهای والا و اعتقادات برایشان در اولویت بوده است .
خشن بودن و خشونت ، انگ نچسبی به عملکرد موسیست ، موسی فردی قانون شکننیست ، زمانی که به قانون و مجریان پناه میبرد ، دستخالی و مایوس برمیگردد ، منطقی درمقابل انفعال دستگاهی که باید پاسخگو باشد نمیبیند و در مقابل نسل جوانی که همراه اوست (امیرعلی) شرمنده میشود. متهم ردیف اول قصه یعنی سامی هم از کشور گریخته و شرایط دشوارتر شده است، تصمیم گرفته از سیستم نه به قصد مقابله بلکه خیرخواهانه و به مقصد مبازره با ظالم عبور کند، آن هم نه از ابتدا زمانی که ماجراجویی میکنند و متوجه میشوند دقیقا چه فاجعهای رخ داده.
آنتاگونیست هوسباز داستان “هلال” نمایندهی اشراف زاده های پَستی که انگار قانون توانایی مجازات آنها را ندارد و اصلا هیچ وقت دستش هم به آنها نمیرسد. توجه به این نکته ضروریست که دراینجا اصلا مسئله قومیت و اعراب مطرح نیست. فرضا مگر شخصیت “سامی” در داستان که یک ایرانی است ، جرم و کثیفیاش کمتر از هلال است ؟ قطعا خیر، هلال را میتوان نماینده بعضی از شیوخزادههای ممالک عربی درنظرگفت که چون پول و سرمایه بسیار هنگفتی دارند پس همه کار میتوانند انجام دهند و هیچ کس جلودار آنها نیست ، در عرصه سیاست هم متاسفانه چنین است ، دلارهای سعودی که بمب و موشک میشود بر سر مردم بیگناه یمن و … پس در اینجا ما با قهرمان شجاعی طرفیم که به مقابله میپردازد و تمام هزینههای آن را هم به جان میخرد و هلال غافل است ازینکه ممکن است روزی موسایی پیدا شود و او را به سزای عملش برساند. شاید بهتر باشد از خود بپرسیم بعد از آن اتفاق چه سرنوشتی در انتظار موسی خواهد بود؟ آیا موسی به ایران بازمیگردد؟ آیا موسی زن و بچه اش را دوباره خواهد دید؟ رسانهها چه تفسیر و تحلیلی از موسی به دنیا مخابره میکنند؟ آیا دستگاه دیپلماسی کشور تلاشی برای دفاع از موسی خواهد کرد ؟ این پرسشهاست که قهرمان داستان را میتواند در ذهن زنده نگه داشته و ما را بیشتر درگیر ماجرا کند. نگران خشونت فیلم هم نباشید ، روشها لزوما تکثیر نمیشوند و بیشتر میتوان فداکار بودن موسی را درنظر داشت که از هیچ چیز واهمه و ترسی ندارد و تا آخر متعهد و مسئولیتپذیر باقی میماند. البته شایان ذکر است که چه بهتر بود وزرات ارشاد به نسخهی اولیهی فیلم که به نقل از کارگردان پایانبندیه مهیجتر و جذابتری نسبت به نسخه اکران شده داشته است ، مجوز میداد. به زعم نگارنده و با توجه به شناختی که از خلاقیت مهدویان انتظار میرود ، قطعا نسخهی ابتدایی این پتانسیل را داشته است که تا حدودی از حجم نقد شیوهی انتقامجویی حاج موسی بکاهد.
درپایان، لاتاری اتفاقی ارزشمند و قابل ستایش در سینمایِ کم قهرمان سالهای اخیر ایران است و از این نظر باید به محمدحسین مهدویانِ جوان بابت این لباس تازه ای که به فرم سینمای ایران دوخته است و وفادار بودن به دغدغههای ارزشمندش، تبریک گفت؛ امید می رود که این نگاه متمایز در شیوه برخورد با آثار هنری که بیش از همه باید متکی به پرداختی سینمایی و خلاقانه باشد در آینده برای سینمای ایران تکرار شود و این برآمده از خلاقیت و دغدغهای دلبسته به هنرِ سینما بدور از هرگونه روشنفکر نمایی و ابتذال است که می تواند چنین فیلم های فاخر و مخاطبپسندی را به ارمغان آورد.
فیلم ریتم خوبی دارد،نگاه مستندی مهدویان یاری اش کرده است تا ریزبینانه به چالش های فیلم بپردازد،در کارگردانی مثل همیشه خوب ظاهر شده است،زمان فیلم به چشم مخاطب نمیاد و مخاطب را تا لحظه ی آخر میخکوب میکند،شاهد بازی های عالی هستیم،برایم جالب است که داوران جشنواره چگونه از بازی جواد عزتی،ساعد سهیلی و هادی حجازی فر گذشتند،مخصوصا جواد عزتی که در نقش مکمل بینظیر ظاهر شد،لاتاری و عواملش در جشنواره مظلوم واقع شدند،جالب بود که هیچ کدام از عوامل لاتاری برای فیلم های خوب دیگه ای که در آن ها حضور داشتند نیز کاندید نشدند،لاتاری فیلمی خشنی نبود،بلکه به خوبی مرز غیرت و خشونت رو رعایت کرد،لاتاری ضعف هایی نیز داشت مخصوصا در برخورد با چالش های محتوایی،اما با همه ی این ها فیلم ارزش دیدن را دارد،فیلم محترم و جذابیست با محاسن بسیار زیاد،اما چند مسئله وجود دارد که به راحتی نمی شود از آن گذشت،چه بخواهیم و چه نه نوشین و خانواده اش اشتباه بزرگی انجام دادند حالا برای غیرت و هر چه یک عده وارد بازی میشوند و در نهایت کاری میکنند که عواقب سیاسی در پی دارد،چیزی مثل شروع جنگ جهانی اول،هیچگاه نباید بخاطر اشتباه یک نفر و غیرت ۴ نفر کاری کرد که شاهد یک جنگ بین ایران و امارات باشیم،که بدون شک متحدان بزرگ مثل عربستان وارد این جنگ میشوند،و ما بخاطر این مسئله جان،مال و ناموس ۸۰ میلیون ایرانی را در خطر بیندازیم،فیلم یک نگاه سینمایی و فردی به ماجرا دارد که محترم و قابل درک است،اما باید مواظب اثرش در جامعه باشیم،یادمان نرود وقتی که عده ایی از سفارت عربستان بالا رفتند اوج نفرت ما از دولت سعودی بود،یادمان باشد بعد ماجرای نوجوانان و توهین های سعودی دولت واکنشی که باعث دفاع از عزت مردم باشد و رضایت آنان را در پی داشته باشد از خود بروز نداد و این حمله به سفارت به نوعی بروز فریاد های خورده شده جامعه بود،بدون شک این ماجرا دلایل سیاسی هم داشت اما من بصورت جامعه شناسی از آن سخن میگویم،به هر حال هر چه بود باعث ضرر یک ملت شد از فوتبال گرفته تا اقتصاد، نگاه لاتاری این ترس را در من زنده میکند.
مسئله ی دیگر بحث ترور در این فیلم بود،هر گاه واژه ترور را میشنوم یاد ابن زیاد و حضرت مسلم می افتم،از ابن زیاد بدتر نمیشناسم،مسلم او را ترور نکرد چون یاد سخن پیامبر(ص) افتاد که جوانمرد از پشت ضربه نمی زند،با مقوله ی ترور در این فیلم مشکل دارم،و مسئله ی آخر را قانون مداری و دوری از هیاهو میدانم،اگر هر کدام از ما خود را حق بداند و در اجرای خواسته ها با این توجیه هر عملی که بخواهیم انجام دهیم،دیگر امنیت روانی جامعه وجود نخواهد داشت،حتی اگر به حق باشیم و مثلا آدمی بکشیم و این سنت نا درست را نهادینه کنیم،باعث میشود که هر کسی خود را توجیه کند و به هر شکلی که میخواهد در جامعه بتازاند و چه حق هایی که به این شکل پایمال میشود،این برای جامعه خطرناک است،در کل فیلم را محترم میدانم و از عواملش تشکر میکنم که به این موضوع پرداختند،شاید باعث شود مسئولین ببینند و قبل از آنکه دیر شود و مردم کاری کنند،اقدامی کنند،چون به هر حال غیرت در آدمی بخصوص مردمان شریف این سرزمین وجود دارد،بهتر است قبل از آنکه دیر شود کاری کنیم.
لاتاری سومین ساخته مهدویان پس از ایستاده در غبار و ماجرای نیم روز است. موضوع و نوع پرداخت به موضوع فیلم بسیار جذاب است اما رسیدن به جشنواره اصلی ترین دلیل برای تمامی ضعف های لاتاری است.
مهدویان پس از فیلم درخشان ماجرای نیم روز سراغ موضوعی ملتهب و جنجالی در لاتاری رفته، موضوع سو استفاده از دخترهای ایرانی در دبی. فیلم در نگاه اول آنقدر برای مخاطب جذاب است که بیشتر نقص های موجود در فیلم را متوجه نمی شود، اما وقتی چندین بار به تماشای فیلم می نشیند و در آن ریز میشود متوجه این نواقص می شود.
لاتاری فیلمنامه کارشده ای دارد و نقطه عطف های داستان و نقاط اوج و فرود به درستی رعایت شده است ولی شخصیت پردازی های فیلمنامه ضعیف است. ما از کل شخصیت های فیلم فقط امیرعلی رو از اول فیلم میشناسیم، ما بقی شخصیت ها را یا اصلاٌ شناخت درستی از آنها پیدا نمی کنیم و یا اواخر فیلم شخصیت آنها را میشناسیم. موضوع غیرت گم شده در جامعه امروزی بسیار موضوع خوب و قابل توجهی است. شاید شخصیت ها دنبال گرفتن گرین کارت غیرت بوده اند.
مهدویان از بازیگرانش به بهترین شکل ممکن بازی گرفته است. اما در میزانسن ها و جایگاه دوربین در سکانس دعوای امیرعلی و سامی و سکانس دعوای نیما و امیرعلی جلوی درب خانه نوشین کمی ضعیف ظاهر شده است. شاید همه اینها به خاطر رساندن فیلم به جشنواره باشد چون مهدویان در دو فیلم قبلی اش اثبات کرد کارگردانی دقیق و ریز است.
همه بازیگران شخصیت های خود را پیدا کرده و به خوبی توانسته اند در آن نقش ظاهر شوند، از ساعد سهیلی و هادی حجازی فر گرفته تا جواد عزتی و علی استادی.
نگاه سیاسی داوران جشنواره باعث شد تا دست لاتاری و عواملش از سیمرغ دور بماند، اما مردم در استقبال از این فیلم ثابت کردن دریافت سیمرغ ملاک آنها برای تماشای فیلم نیست.
لاتاری را ببینید تا مانند فیلم های قبلی مهدویان سینما را به درستی تجربه کنید ولی کمی ضعیف تر از کارهای قبلی مهدویان در شخصیت پردازی و کارگردانی.
هر گاه نامی از کارگردان جوان سینمای ایران ” محمد حسین مهدویان ” به میان می آید بی شک کارهای ماندگار او که روایتگر حوادث انقلاب اسلامی سال 1357 و پس از آن دوران جنگ است ( مستند روزهای سرد زمستان و ماجرای نیمروز ) را به ما یاد آوری می کند اما مهدویان این بار دست به کار تازه ای زده و به سراغ اثری متفاوت رفته است، انتخاب چنین موضوعی و به کار گرفتن بازیگران جوانی همچون ساعد سهیلی، جواد عزتی و زیبا کرمعلی نشان دهنده این است که این کارگردان بی شک توجه ویژه ای به فروش فیلمش در گیشه داشته و انتظار این می رفت که در صدر جدول پرفروش های اکران باشد و در ادامه با بخت و اقبال خوبی نیز همراه شد و توانست اکران نوروزی سال 1397 را نیز از آن خود کند که کمتر کسی چنین تصوری از این انتخاب در اکران نوروزی داشت ولی به هر حال فیلم در این روزها به روی پرده سینما رفت و به اکران عمومی در این بازه زمانی در آمد.
جنگ لفظی و روانی میان ایران و اعراب به ویژه اعراب حاشیه نشین خلیج فارس ( هنگام رویدادهای ورزشی گرفته تا روابط سیاسی و دیپلماسی و … ) اتفاق تازه ای نیست، چه در گذشته نه چندان دور و چه اکنون که آتش این درگیری ها ادامه دارد و می توانیم نمونه های آن را در شبکه های اجتماعی مشاهده کنیم، اما اینکه مهدویان در این بازه زمانی بر اینگونه مسائل دامن می زند بسیار بحث برانگیز است.
به هر حال از حواشی دوری می کنیم و به سراغ فیلم می رویم، ابتدا به بررسی شخصیت موسی با بازی هادی حجازی فر می پردازیم، چهره ای انقلابی و از جنگ بازگشته که هنوز حال و هوای دهه شصت را در سر دارد و پند و نصایح آن دوران را به جوانان امروزی می کند. کارگردان چهره ای خشن را از این مرد در ابتدای فیلم به مخاطب معرفی می کند. هنگام اتمام نماز و تکبیر گفتن با حرص و ولع و بزرگنمایی بر این کار اصرار می ورزد، که اصلاً نیازی به نمایش آن نبود زیرا در ادامه مخاطب با این شخصیت آشنا می شد و امری دور از تصور نبود. در بسیاری از سکانس های فیلم این کنش ها و فریادهای مصنوعی و بی مورد از موسی ( هادی حجازی فر ) مورد تمسخر و حتی مضحکه واقع می شد و تماشاگر را به خنده وا می داشت ( از جمله اصرار به کندن تبلیغات روی دیوار و پاره کردن آن ها که بی مورد و بی جا بود ) و نسنجیده تر سفر او به همراه امیر علی ( ساعد سهیلی ) به دبی و خارج شدن از منطق روایی داستان که نیازی برای جا به جایی یک تیم فیلمسازی به کشور دیگری نبود و یا بهتر می توان گفت الزامی در این کار دیده نمی شد.
در ادامه اضافه شدن حمید فرخ نژاد با آن شکل و شمایل همیشگی منتقد سیاسی یا مهره سیاسی که در فیلمی چون ( دموکراسی تو روز روشن ) از وی دیده بودیم، جناح مقابل موسی ( هادی حجازی فر ) را می گیرد تا یاد آور دو طیف سیاسی کشور شود و دیالوگ های بین این دو بازیگر ( هادی حجازی فر و حمید فرخ نژاد ) همچون جنگ های مطبوعات داخلی و ادبیات بین دو جناح روزنامه های سیاسی کشور می باشد، که گویی هر دو زخمی از روزگار به دنبال راه چاره یکی تدبیر و دیگری عمل است. در این سکانس ها سخیف ترین، ابتدایی و دم دستی ترین دیالوگ های تاریخ سینما را مرور می کنیم که برای مخاطب تمام این شلوغ کاری ها بی معنی و فکاهی تلقی می شود.
در جایی از فیلم دوست امیر علی ( امیرحسین هاشمی ) به او یاد آوری می کند که محرم است ولی کارگردان تصویر درستی از این ایام به ما نمی دهد و فقط به یک پیراهن مشکی و در جایی دیگر به یک مداحی که در خیابان در حال پخش می باشد بسنده کرده است. لاتاری در ادامه چند سکانس نیز از فیلمفارسی ها قرض گرفته است. برای نمونه پرسه زدن امیر علی ( ساعد سهیلی ) با موتور در خیابان ها و همزمان صدای آهنگ متن ( یاد آور فیلم بوی گندم و فرزان دل جو ) یا صحنه درگیری که در دفتر کار صورت می گیرد یاد آور به زد و خورد ( اسلپ استیک ) در کافه ها در فیلمفارسی ها است.
نحوه تصویربرداری نیز همان دوربین هایی است که در مستندهای خود استفاده کرده که در این کار نباید گنجانده می شد و بسیاری از فریم های خود را نابود کرده است. یک اشاره کوچک می کنیم به صحنه صحبت کردن پدر نوشین ( علیرضا استادی ) و برادر نوشین ( جواد عزتی ) و امیر علی ( ساعد سهیلی ) در زیر زمین خانه، که فیلمبردار تا این حد اصرار بر این امر دارد تا از فاصله ای بسیار دور ( تکرار این کار را در بسیاری از صحنه های دیگر فیلم شاهد هستیم ) و از پنجره کوچک زیر زمین این صحنه را ضبط کند.
سایر کارهای مهدویان تا قبل از فیلم لاتاری روایت و مستند بوده است ولی این کار او یک داستان جدیدی بود ( جدا از آثار قبلی او ) که به نمایش در آمد و این امر بیان گر این موضوع است که مهدویان در کارهای مستند بسیار قوی تر و پخته تر عمل کرده و با این کار ریسک بزرگی انجام داده و در نهایت نتیجه مطلوبی برای وی به همراه نداشت. از محمد حسین مهدویان ساختن چنین کاری دور از انتظار بود و نمی توان انگیزه و قصد او از چنین کاری را مورد بررسی قرار داد، فیلمی با این همه ضعف و آشفتگی در فیلمنامه و الکن در بیان و در پی آن اعتراض وی به جشنواره فیلم فجر همه حاکی از آن است که کارگردان با لحنی دیگر گفته است تعمداً بد می سازم تا سطح انتظارات را از خود پایین بیاورم.
محمد حسین مهدویان، کارگردان نسل نو سینمای ایران، با ساخت فیلم های “ایستاده در غبار” و “ماجرای نیمروز” توانست نظر مساعد مخاطبین سینما را به خود جلب کند. فیلم هایی که در زمان گذشته روایت شدند و به زندگی احمد متوسلیان و ترور های سال 1360 به دست گروه مجاهدین پرداختند. مهدویان این بار به سراغ ساخت فیلمی رفت که با آثار قبلی اش تفاوت های چشمگیری داشت. فیلمی به دور از جنگ و شخصیت های سیاسی آن دوران و فیلمی که در زمان حال، داستان دو جوان را در دل شهری شلوغ به نمایش می گذاشت.
“لاتاری” داستان دو جوان به نام های امیرعلی و نوشین را روایت می کرد که قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند و در رویای برنده شدن در لاتاری به سر می بردند. اما نوشین به واسطه ی یکی از دوستان پدرش به دبی سفر می کند. پس از مدتی که امیرعلی متوجه می شود نوشین خودکشی کرده، به همراه موسی (مربی فوتبالش) به دبی سفر می کند تا دلیل خودکشی نوشین را بفهمد. زمانی که امیرعلی می فهمد که نوشین گرفتار باند های قاچاق دختران شده، به همراه موسی منطق قیصری را در پیش می گیرند و انتقام خون نوشین را می گیرند.
محمد حسین مهدویان در “لاتاری” نیز مانند دیگر آثارش از فرم مستند گونه برای روایت داستان فیلمش استفاده کرده است. دوربینی دور از سوژه که تبدیل به امضای مهدویان نیز شده است. اما این فرم مستند گونه ابدا مناسب “لاتاری” نبود. زمانی که ما قصد داریم فیلمی بسازیم و آن را برای مخاطبین به نمایش بگذاریم به این نیاز داریم که مخاطب را با کاراکتر های داخل فیلم همراه کنیم و دوربین نقش بسزایی در این امر دارد. سینما تک پلان یا دو پلان نیست، اینکه ما دوربین را در جایی ثابت بگذاریم و بازیگران را بدون هیچ میزانسن خاصی به جلوی دوربین هدایت کنیم، که متاسفانه این روش فیلم ساختن در سینمای ایران بسیار رایج است، یعنی در واقع ما سینما را بلد نیستیم. وقتی که ما صحبت از سینما می کنیم یعنی صحبت از هنر می کنیم و هنر یعنی فرم و محتوا. یک کارگردان با توجه به ژانر فیلمش، موضوع را به اندازه ای که فرم می گیرد به محتوا تبدیل می کند که مهدویان کاملا در انجام این کار ناتوان بود.
“لاتاری” علاوه بر مشکلات کارگردانی که با خود به همراه دارد از نظر فیلمنامه هم با مشکلات جدی روبرو است. فیلمنامه ای که از پایه ویران است و داستانی بی منطق و پر تناقض را روایت می کند. یکی از بزرگترین مشکلات فیلمنامه شیرازه آن است. “لاتاری” شیرازه ی مشخصی ندارد و تکلیفش را با خودش نمی داند: مهاجرت؟ قاچاق دختران؟ انتقام؟ غیرت ایرانی؟ یا نفرت از اعراب؟ شاید هم بی کفایتی مسئولینی که از این اتفاقات با خبرند و دست روی دست گذاشته اند؟
کدام یک را می توان به عنوان شیرازه فیلم پذیرفت؟ “لاتاری” کدامیک را به عنوان پیرنگ اصلی اش و کدام را به عنوان پیرنگ فرعی اش پذیرفته بود؟ شیرازه ی فیلم هر چه که بود به هیچ عنوان به آن پرداخته نشد. “لاتاری” هر آن چه که می خواست بگوید را نتوانست درست بیان کند و نتیجه آن فیلمی مغشوش، سر در گم و به هم ریخته بود. علاوه بر این شخصیت پردازی بسیار ضعیف از دیگر مشکلاتی بود که “لاتاری” با خود به همراه داشت. کاراکتر ها و رابطه هایی که بین آن ها وجود دارد به هیچ عنوان به عمق نمی رسد و تصنعی و غیر واقعی جلوه می دهد و این دلایلی کافی است برای آنکه مخاطب نتواند با شخصیت ها همزاد پنداری کند و با آن ها همراه شود. برای همین زمانی که خبر مرگ نوشین نشان داده می شود، به مخاطب شوک وارد نمی شود و مخاطب را درگیر هیچ حس عاطفی نمی کند.
“لاتاری” هرچه جلوتر می رفت بی منطق تر می شد و سوالات بی پاسخ زیادی را در ذهن مخاطبانش ایجاد می کرد.
بر فرض مثال موسی چه دلیلی داشت به امیرعلی کمک کند؟ چه دلیلی داشت زن و بچه اش را ترک کند و با امیرعلی به دبی سفر کند؟ آیا فیلم به جز رابطه ی مربی و بازیکن رابطه ی دیگری به ما نشان داده بود؟ آیا تمام مربیان بدون هیچ دلیل و منطقی برای بازیکنانشان دست به چنین فداکاری هایی می زنند؟ امیرعلی چه دلیلی داشت تا انتقام نوشین را بگیرد؟ آیا در رابطه ی آن ها عشقی وجود داشت که به عمق رسیده باشد؟
و از همه قابل توجه تر پدر نوشین، کسی که به ادعایش دچار ورشکستگی شده بود و خوب و بد زندگی را
به خوبی حس کرده بود. در حالیکه پسرش در زندان در حال تقاص پس دادن پدرش بود! پدری که آینده ی دخترش اینقدر برایش مهم بود که اجازه ی ازدواج دخترش با امیرعلی را نمی داد، چه دلیلی باعث شد تا به سامی اعتماد کند؟ سرو کله سامی از کجا پیدا شد؟ سامی ، نوشین را در آژانس مسافرتی دیده بود. نوشین چه مدت در آژانس کار می کرد؟ به گفته ی نوشین 2 هفته!
آیا تمام شخصیت های فیلم تصنعی و بی منطق نبودند؟ آیا تمام شخصیت ها برای پیش بردن یک داستان قلابی ساخته نشده بودند؟
شخصیت های “لاتاری” با وجود آنکه از تیپ های آشنای اجتماعی بیرون آمده اند، دروغین تر از آنند که به عنوان یک انسان صاحب هویت فردی جدی گرفته شوند، هرچند بازیگران مطرحی همچون ساعد سهیلی، هادی حجازی فر، حمید فرخ نژاد و … در آن ایفای نقش کرده اند اما هیچ یک از این بازیگران نیز نتوانستند شخصیت های “لاتاری” را صاحب هویت کنند. هادی حجازی فر، بازیگر محبوب مهدویان، که سومین همکاری مشترکش را در “لاتاری” با این کارگردان تجربه می کرد، شخصیتی هم تیپ با کاراکترش در “ماجرای نیمروز” را نقش آفرینی می کرد که در همان تیپ باقی ماند. ساعد سهیلی که شخصیت اصلی “لاتاری” بود، تقریبا در نقش آفرینی اش موفق ظاهر شد اما ضعف های بسیار فیلم، نقش آفرینی اش را نیز تحت شعاع قرار داد و دیده نشد.
“لاتاری” با وجود تمام ضعف ها و نقص های فراوانش، دچار شعارزدگی و عقده گشایی هم شد. از زمانی که امیرعلی و موسی به دبی سفر می کنند، به وضوح می توان در دیالوگ های شخصیت ها کینه توزی و نفرت از اعراب را حس کرد. صحبت هایی از عمد و به کنایه که کاملا سطحی اند. خشونتی کلامی که شبیه به فیلم سینمایی نیست و بیشتر شبیه یک عقده گشایی شخصی از کشور های حاشیه خلیج فارس است. بهتر بود مهدویان این نظرات شخصی و سطحی اش را در سینما نمی آورد و در همان فضای مجازی که هم راستای همین تفکرات عقب افتاده است، به اشتراک می گذاشت. هنر و هنرمند والاتر و با ارزش تر از این کنایه های توهین آمیز اند. همین کینه توزی ها از دبی و کشور های حاشیه خلیج فارس باعث شد “لاتاری” پایانی را رقم بزند که علاوه بر عجیب بودن، تفکری خشونت آمیز و خطرناک را با خود به همراه داشته باشد. پایانی ضد ایرانی که با شعار هایی مضحک قصد در ساده جلوه دادن مسئله ترور و تروریست و ربط دادن آن به غیرت را داشتند. بازی کردن با کلمه خلیج فارس به منظور سوء استفاده از احساسات ملی گرایانه مخاطبان در جهت توجیه خشونت، تبدیل به کمدی موقعیت نا خواسته شد. شعار های موسی با در دست گرفتن عکس نوشین، در جهت توجیه قتل نیز بسیار مضحک بود. بهتر نبود کارگردان که قصد ساخت همچین فیلمی را داشت بیشتر به موضوع قاچاق دختران می پرداخت؟ ما در فیلم “ربوده شده 1 ” به کارگردانی پیر مورل نیز تقریبا شاهد همچین داستانی هستیم: پدری که دخترش توسط قاچاقچیان انسان ربوده می شود و به پاریس سفر می کند و با توجه به مهارت های شغل پیشین خود موفق به یافتن رد دخترش شده و خریدار دخترش را که یک میلیونر عرب است را به همراه محافظانش به قتل می رساند و دخترش را به آمریکا بر می گرداند.
اما این دو فیلم چه تفاوت هایی با هم دارند؟ در نسخه فرانسوی فیلم ادعایی ندارد و صرفا یک فیلم اکشن و تجاری است اما “لاتاری” ادعا دارد و بیانیه ساده لوحانه سیاسی صادر می کند. در نسخه فرانسوی و در لحظه ربوده شدن دختر ما در کنارش حضور داریم و می توانیم همزاد پنداری کنیم اما در “لاتاری” ما چیزی از قاچاق نمی بینیم! در “ربوده شده 1” ما شاهد به قتل رسیدن، به فروش رسیدن و به تباه کشیده شدن زندگی دخترانی هستیم که در دام قاچاقچیان افتاده اند اما ما در “لاتاری” باز هم به جزء صحنه هایی لانگ شات از سامی و چند دختر چیز دیگری نمی بینیم. همچنین روابط علت و معلولی باعث می شد مخاطب بیشتر در خدمت “ربوده شده 1” قرار بگیرد تا در خدمت “لاتاری” باشد.
همچنین آیا “لاتاری” که آمیخته نگاه خام و خشونت آمیز مهدویان است و پایانی تروریستی را در بر دارد، مسندی بر گفته های کسانی که از ایران تصویری تروریستی دارند، نیست؟
“لاتاری” در مجموع اثری عقب افتاده و سطحی از کارگردانی است که توانسته بود در مدتی اندک خود را با دو فیلم اولش مطرح کند و نوید یک کارگردان خوش آتی را به سینما بدهد که متاسفانه این فیلم تصورات را از محمد حسین مهدویان عوض کرد. در آخر آرزومندیم که این کارگردان در آینده فیلم هایی را بسازد که مورد توجه همگان قرار گیرد.
چکیده:
در این متن، نگارنده میکوشد تا فیلم لاتاری (ساخته محمدحسین مهدویان،1396) را با چشمی تاریخینگر ببیند، توجه سازندگان اثر به هویتمندیِ ایرانی و رگههای نژادگرایی را در زیرمتن فیلم تحلیل کرده، و سابقهی چنین رویکردی را در تاریخ ادبیات و فرهنگ ایران روشن سازد.
خلاصه ی فیلم:
امیرعلی و نوشین میخواهند ازدواج کنند. خانوادهها چندان موافق نیستند اما آن دو یک رؤیای مشترک دارند: برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا. اما نوشین به واسطهی دوست پدرش به دبی میرود. پس از مدتی امیرعلی خبردار میشود نوشین خودکشی کرده، پس به همراه موسی (در نقش حامی و پدر معنوی او) برای پی بردن به راز خودکشی به دبی میرود و درمییابد که پای باندهای قاچاق جنسی درمیان بوده است؛ پس پروسهی انتقامگیری آغاز میشود. (برگرفته از سورهسینما، با تخلیص)
یک) دین و قومیت، دو کفه ی ترازو
اشاره به فرهنگی که در سنتِ ایران به ناموسپرستی تعبیر میشود، در تأویل این ماجرا راهگشاست. آنگونه که نگارندگانی دیگر هم گفتهاند، “قیصر” (1348) نیز بر همین راه میرود. اما انتقام از بیگانهی متجاوز به خواهر و همسر نه فقط در سینمای ایران که نمونههایی جهانی دارد – “بازگشت ناپذیر” (2002) – پس این موضوعی محصور در فرهنگ روایی ایران نیست. با این همه، لاتاری تنها از انتقام و هتکِ حرمتِ نوامیس حرف نمیزند، که مایه هایی از تعصب بر نژاد و هویت ایرانی را برمیتابد. دغدغهی قهرمان فیلم تنها انتقام از متجاوز به حریم یک زن نیست، هویتِ ایرانیِ زن اهمیت انتقام را دوچندان میکند. این جملهی کلیدی “موسی” در سکانس پایانی فیلم، یعنی لحظهی فریاد زدن او در اشاره به مقتول، شنیدنی است: «خوب این صحنه رو ببینید، اون بیرونم به همه بگید… بگید اگر کسی بخواد از این غلطا با دختر “ایرونی” بکنه، توی خونه ی خودش خفهش میکنیم.»
با کمی فاصله از دلبستگیمان به هویت ایرانیِ خود، این را می توان پرسید که ریشههای تاریخیِ هویتمندیِ ایرانی کجا و چگونه است که در گفتمان این فیلم، اهمیت به نژاد و هویت اگر مقدم بر موضوع هتک حرمت نباشد، مؤخر نیست. در جستوجوی این پاسخ، ریشه های تاریخی بروز هویت ایرانی را در تقابل با هویت دینی یا در خلال آن بررسی کرده و باور خویش را شرح میدهم که اگر در ادواری از تاریخ، هویت ملی ما همتراز و آمیخته بوده است با هویت دینی، در فیلم لاتاری به عنوان متنی از فرهنگ امروز، بر آن مقدم شده است.
کتابهای نویسندگان پسامشروطه را تنها تورقی کافی است، تا از ملیگراییِ تازهای آگاه شویم که در متونِ فارسی پیش از آن نخواهیم یافت. نوشتاری از فتحعلی آخوندزاده (1878 – 1812) از همین رو اهمیت دارد: «ما فرزندان پارسیانیم و بر ما تعصب پارسیان فرض است… یعنى تعصب وطن و همجنسان و همزبانان… نه اینکه تعصب دین، چنان که شعار فرنگیان است که تعصب وطن را علامت غیرتمندى و باعث نیکنامى مىدانند.»1
اما اگر ادعا کنیم ملیگرایی ایرانی صدای تازهی عصر ماست و پیشینهای دورتر نداشته، میتوان پرسید که اینگونه توجه به اصالت نژادی چگونه قوام یافته است؟
«قرن نوزدهم آغاز تحرک ملیگرایان ایران است که با مقایسهی عقبماندگی ایران با توسعه و تحول و مدنیت غرب، نظر مردم را به ملیگرایی نوین جلب کردند. این ملیگرایی هم از آغاز بر آن شد تا علت عقبماندگی ایران را در ظهور اسلام اعلام کند و از همین نقطه اندیشهی باستانپرستی و والانگاری تاریخ و تمدن ایران و پیش از اسلام آغاز شد. فتحعلی آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی (1896 – 1853) و بسیاری از معاصران آنها تصویر باشکوهی از تمدن دوران هخامنشی و ساسانی ترسیم و عرب بادیهنشین وحشی را مسئول از میان رفتن آن تمدن باعظمت معرفی کردند. کرمانی اسلام را دینی بیگانه میانگارد، که توسط سامیها بر ملت نجیب آریایی تحمیل شده است.»2
این گرایش به ملیت باستانی که بر نژاد آریایی تکیه دارد و دلتنگ دوران پیش از اسلام است، در دوران پهلوی تواناتر شد. چنانکه رضاشاه زبان فارسی و تاریخ شمسی را رسمیت بخشید، فرهنگستان فارسی را تأسیس و سفرهی دستگاه مذهب را تنگتر کرد. اما تلاش برای جستنِ هویت از اصالت نژاد و ادوار تاریخ، همواره مخالفین خود را داشته است؛ از سویی می توان به آرایی اشاره کرد که اصالت نژادی را یکسره مردود میشمارد: «در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، دانش نژادشناسی کاملا از اعتبار ساقط شد، اگر به زبان زیستشناسی سخن بگوییم، هیچ نژاد شستهرفتهای وجود ندارد… تفاوت در شکل و شمایل گروههای بشری از آمیزش و تولید مثل در جمعیتها ناشی میشود که بر اساس میزان ارتباط و تماس میان گروههای مختلف اجتماعی یا فرهنگی تفاوت پیدا میکند… تنوع ژنتیکی در جمعیتی که در آنها صفات مشترکی دیده میشود به اندازهی تنوع ژنتیکی بین این جمعیتهاست. با عنایت به این واقعیتهاست که اجتماع علمی مفهوم نژاد را تقریبا کنار گذاشته است.»3
از دیگرسو دیدگاهی که چنین هویتی را امری غیرواقعی و برساختهی دولتهای مدرن میداند: « به نظر اریک هابسام، مورخ برجسته و مترقى انگلیسى، «ملت» مفهومى ساختگى است، که در دو قرن اخیر آگاهانه از سوى طبقات حاکم در دولتهاى ملى ابداع شده است. وى بر این باور است که بسیارى از خاطرات تاریخى و یا بازنگرىهاى تاریخى و آنچه به نام سنتهاى کهن در میان ملل امروز دیده مىشود غالباً ساختهی دولتهاى ملى در عصر جدید است، بهخصوص سنتهایى که حکایت از قدمت «هویت ملى» در معناى امروزى کلام دارد… ناسیونالیزم پیش از پیدایش ملتها ظهور مىکند. ملتها «دولتهاى ملى و ناسیونالیزم» را پدید نمىآورند بلکه دولت ملى با آرمانهاى ناسیونالیستى است که موجب پیدایش ملتها در عصر جدید شده است.»4
اگر برخورد علمی زیستشناسان با اصالت نژادی را بپذیریم و ملیگرایی را برساختهی دولت های مدرن بدانیم، آیا به جانب ملیگرایانی حقی باقی میماند که هویتشان را از نژاد آریایی بجویند؟ مینویسم نه، اما این تمام ماجرا نیست. چرا که وقتی از هویت حرف میزنیم، نگاه ما تنها به نژاد نیست بلکه به قول شاهرخ مسکوب، زبان و تاریخ ایرانی است که منشأ هویت ماست، چنانکه پس از اسلام هم همواره با زبان و تاریخ خویش هویتی متمایز یافتهایم:
«در ساحت هستی شناسانه، در شناخت و بازرسیدن به خود از راه عالم بالا، هویت ما خصلت تازهای یافته بود، بهصورت و حتی سیرت تازهای درآمده بود: مسلمان شده بودیم، مثل دیگر مسلمانان. یعنی در این مقام، هویت ما نه تنها پایگاه یا پناهگاهی برای جدا ماندن و خود بودن نبود، برعکس مایهی آمیختن با دیگران و از بین رفتن تمایز بود. اما در ساحت جامعهشناسانه (و در روند تاریخ) در برابر اقوام همدین و در نتیجه همهویت – به ویژه عربها – ما همچنان به عنوان مردمی متفاوت و دارای هویت خود برجا ماندیم.»5
از این رهیافت میتوان نتیجه گرفت با اینکه ملیگرایی در ایران مسئلهای پسامشروطه و معاصر است، هویتمندیِ ایرانی در خاک تاریخ ریشهای بلند دارد و استوار است بر میراثِ پیش از اسلام:
«بىشبهه مفهوم سیاسى ملت و هویت ملى را دولتها ایجاد مىکنند و براى آن قباله تاریخى تدارک مىبینند و به گفته هابسام دست به «ابداع سنتها» مىزنند. ایران نیز از این قاعده کلى مستثنى نبوده است. اما همانطور که هابسام گفته است و احسان یارشاطر بدان پرداخته…در مورد ایران این کار را ساسانیان به انجام رساندند و همگام با تأسیس نوعى دولت «شبه ملى قومى ابتدایى» به تنظیم و تدوین و بازسازى اساطیر اقوام ایرانى پرداختند و تاریخ اساطیرى ایران را از نخستین انسان و نخستین پادشاه تا حملهی اسکندر به ایران و تاریخ واقعى را از دوران پارتها تا آخر ساسانیان براى نخستین بار در خداینامکها و شاهنامهها به ثبت رساندند.»6
این هویتمندی پس از اسلام نیز تا آنجا که مجالی برای تنفس یافت به حیات خود باقی ماند و چنانکه میدانیم در ادواری نظیر سامانیان تبلوری دوباره پیدا کرد؛ شاهنامهها جمعآوری و متونی مثل تاریخ بلعمی و مجملالتواریخ نوشته شدند که روایتِ پیشینهی دو قوم ایران و عرب است به موازات هم. «این تاریخها گذشتهی دو قوم را آشتی میدادند تا همزیستیِ آنها ممکن شود… آنها ترجمان حسی قوم مغلوبی هستند که دین قوم غالب را میپذیرد اما دولتش را نه، از قبول برتری سیاسی و نژادیاش سرباز میزند و حاضر نیست در شمار موالی باشد.»7 این هویت زبانی و تاریخی در ادوار بعد شکلهای تازهتری به خود میگیرد. در صفویه با تشیع درمیآمیزد، به زمانهی ما منتقل میشود و تا گفتمانها و آرمانهای معاصر گسترش مییابد: اتحاد هویت ایرانی و هویت اسلامی بر محور تشیع در یک انسان ایدهآل؛ هویتی که در قرن ما توسط علی شریعتی و همفکرانِ او بازتولید شد.
اکنون میتوان با گوشی تازه جمله ی مذکور موسی را شنید. لایه ی اولش انتقام از هتاکانِ به حرمت است، دومش اشاره به هویتمندی ایرانی مقدم بر هویتِ هستی شناسانه دینی به قول مسکوب؛ پربیراه نیست مقایسه ی لاتاری با رمانی نظیر “سووشون”(1348) از سیمین دانشور (1390 – 1300)، متنی که هویتمندی ایرانی را با میراث دینی یگانه ساخته و مرگ سیاوش را در عاشورای حسینی میآمیزد. با نگاهی دیگر به دیالوگهای سکانس پایانیِ لاتاری، درخواهیم یافت که هویتمندی ایرانی در اندیشهی مهدویان نیز با گفتمان دین درآمیخته، اما بر آن مقدم است.
دو) عربستیزی، از هدایت تا موسی!
در لاتاری با چه مواجهایم؟ یک ناهنجاری اجتماعی که حاصل فشار فقر است؛ بیچارگی پدر در تأمینِ نیارمندیهای خانواده و رضایت به این پیشنهاد که دخترش را به دوبی ببرند برای مدلینگ، تا پول بدست آورده را بازگرداند. مدلینگ و فراتر از آن: کارگریِ جنسی. کاری که در فرهنگ ما نشانهای از پایمالی ارزشهای دینی و اجتماعی است.
تضادهای طبقاتی و روابط قدرت، موقعیت مناسبی میسازند برای شرکت های مدلینگ کشورهای عرب، تا دخترِ خانوادهی فرودست ایرانی را با پیشنهاد پول پیش خود بیاورند. حاصل اگرچه سودی مادی و دوسویه دارد، با ارزشهای ایرانی در تضاد است؛ در این ترازو چنین کنشی کاستی پدر است در پاسداری از حریم خانواده و البته بیشرمی و پستیِ صاحبانِ عربنژادِ آن شرکت ها از منظر اخلاق دینی. اینجاست که استفاده به سوءاستفاده تعبیر میشود و اهمیت مبارزه با فقر فرودستان که علت اولیهی کاستیهاست، جای خود را به مبارزهای فرهنگی میان ما و آنها میدهد و حاصلش کنشی ستیزهجویانه است. تیغِ نقدِ نگارنده، نگاه مولفانِ فیلم را در همین دایره نشانه میرود؛ که چرا قهرمانانی در این روایت آفریدهاند که بهجای مبارزه با ریشههای تضاد طبقاتیِ داخلی که دلیل راستین تنگدستیِ خانواده است و مشکلاتِ ثانویهی آن، مبارزه را در بیرون از مرزها میجویند؟
بر این باور ام که چنین چشم پوشیدنی بر کاستی های داخلی، و انتقام نهایی را از مسئول خارجی گرفتن، برآمده از یک سنت فرهنگیِ معاصر است. با استناد به تاریخ و ادبیاتِ پس از مشروطه، به اثباتِ این گزاره خواهم کوشید که عربستیزیِ موجود در متن فیلم نه یک اتفاق, که در روند جریانی معاصر است.
بی حاشیه، سراغ دو تن از اُدبای بزرگ معاصر میروم و اشاره میکنم به آرای آنها در اثبات ادعای خویش: صادق هدایت (1330 – 1281) و جلال آلاحمد (1348 – 1302)؛ که از انبوه مثالهایی که از عربستیزی در ادبیات معاصر ماست، این دو به منظور نگارنده نزدیکترند.
داستان های هدایت را که میخوانیم، همواره رگههایی از عربستیزی مییابیم، در “بوف کور” و “زنده به گور” و “طلب آمرزش”. اما نمایشنامهی “پروین دختر ساسان” (1309) تجسم بحث ماست؛ داستانی دربارهی حملهی اعراب به ایران و توحش و بدویت آنها، و البته بیانیهی نویسنده دربارهی این حادثه، که در زبان شخصیتهای داستان گنجانده شده؛ «…آيا كيش شما دستور داده دختران را از خانمانشان دزديده سر گذرها بفروشيد؟ خانه ها را آتش بزنيد؟ كشتزارها را ويران بكنيد؟ زنها و بچهها را از جلو تيغ بگذرانيد؟ آيا همه اينها كار اهريمن نيست؟ آري ما آغاز جنگ را كرديم چون آئين شما بدرد ما ايرانيان نميخورد. شايد براي خودتان خوبست زيرا كه شما مانند جانوران درنده زندگاني ميكنيد. او شما را به راه راست رهبري كرد ليكن ما ديريست كه نيك و بد را ميشناسيم» و از زبان شخصیتی دیگر اعراب را چنین توصیف میکند: «چشم های آنان مانند جانوران درنده میدرخشد… از ریخت آنان میترسم. مانند میمون هستند: سیاه، چشم های دریده، ریش خشکشدهی زیر چانهشان…»8
دیدگاهِ “جویا بلوندل سعد” دربارهی هدایت خواندنی است:
«دیدگاههای ضدعرب و ضداسلام او زیرمجموعهی تعصبی فراگیرتر یعنی ضدیت با نژاد سامی است. عقاید او در راستای تئوری نژادپرستی غربی است و معتقد است دو نژاد کاملا متفاوت یعنی آریایی و سامی وجود دارد، که آریاییها برتر از دیگریاند… او به شدت از عرب بیزار است و همین طور از اسلام که مذهبی عربی است.»9
اما قیاسِ رهیافت هدایت و همفکران او نظیر نادر نادرپور (1378 – 1308)10 و مهدی اخوانثالث (1369 – 1307)11, با دیدگاههای ضدعرب آلاحمد در کتاب “خسی در میقات”(1343), ما را به هدف بحث میرساند. آلاحمد از سویی برتری نژاد آریایی را نمیپذیرد: «مالیخولیای افتخار به گذشتههای باستانی… لاف در غربت زدن، تفاخرات تخرخرانگیز، کوروش و داریوش»12 و از دیگرسو اسلام ایرانی و غیرعربی را پاس میدارد. البته او پس از جنگ 1967 میان اسرائیل و اعراب, در مقالهی “آغاز یک نفرت” آنها را برادران خود می نامد: «…وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشند.»13 اما آرای ضدعربش در کتاب “خسی در میقات” که شرح سفرش به مکه است، در حافظهی ادبی ما به یادگار مانده که به روشنی بیانگر برتری جویی نسبت به اعراب است: «سر این عربیت جاهلی سلامت باد که به اسم اسلام، در این گوشهی عالم حکومت میکند.»14 از کثیفیِ آنها صحبت میکند: «مکهی اصلی را در این قسمت باید دید و در این کوچهها، کف کوچه معبر فاضلاب و هرگوشهای فضولات و خاکروبه ریخته.»14″ بیسوادشان میخواند: «وقتی پرسیدم حنفی هستید یا مالکی یا چه چیز دیگر؟ اول درماندند. و بعد فکری کردند و بعد یکیشان گفت حنبلی، ولی داد میزد که پرت میگوید، یعنی شیوع هرهریمآبی در هرجا.»14″” و در لایههای زیرین متن از توحش آنها حرف میزند.
در مجموع رأی او را چنین میتوان دریافت: «مصالحهی مشکلی بین ملیگرایی فرهنگی ایرانی پارسی، در برابر عربِ بیگانه، و اسلام در برابر غربِ بیگانه»15
و پایان سخن؛ مهدویان را گرچه در عربستیزی میراثبر ادبیات پس از مشروطه است، میتوان فرزند خلف آلاحمد دانست. با این تفاوت که در زمانهی آلاحمد، عربِ بیگانه با غرب در جنگ و جدایی بود، اما حالا که با امپریالیسم غربی درآمیخته، در نگاه فیلمساز به دشمنی راستین و یگانه تعبیر شده، و این آغاز ستیزی واحد و بزرگتر است.
منابع:
1. به نقل از احمد اشرف، هویت ایرانی در سه روایت، مجله بخارا، شماره 66
2. عربستیزی در ادبیات معاصر ایران، جویا بلوندل سعد، کارنگ، 1382 – صفحه17
3. جامعهشناسی گیدنز، ترجمه حسن چاوشیان، نی، 1387 – صفحه357
4. هویت ایرانی در سه روایت، احمد اشرف، مجله بخارا، شماره 66
5. هویت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، نشر و پژوهش فروزان روز، 1378 – صفحه28
6. .هویت ایرانی در سه روایت، احمد اشرف، مجله بخارا، شماره 66
7. هویت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، نشر و پژوهش فروزان روز، 1378 – صفحه58
8. پروین دختر ساسان، صادق هدایت، امیرکبیر، 1963، صفحات 8 تا 56
9. عربستیزی در ادبیات معاصر ایران، جویا بلوندل سعد، کارنگ، 1382 – صفحه 62
10. ر.ک. مهدی اخوانثالث، مقدمهی از این اوستا، مروارید، 1965 – صفحات 109 تا 222
11. ر.ک. صبح دروغین، نهضت مقاومت ملی ایران، 1360
12. جلال آلاحمد، غربزدگی، آگاه، 1342 – صفحه 128
13. جلال آلاحمد، سفر به ولایت عزرائیل، رواق، 1984 – صفحه 91
14. جلال آلاحمد، خسی در میقات، نیل، 1345 – صفحه 146 و 33 و 106
15. عربستیزی در ادبیات معاصر ایران، جویا بلوندل سعد، کارنگ، 1382 – صفحه 157
لاتاری سومین فیلم مهدویان فیلمساز جوانی که برخلاف بسیاری از هم نسل هایش درگیر تقلید از فرهادی نشد، از انتخاب موضوعات چالش برانگیز واهمه نداشت و سراغ قصه های آپارتمانی نرفت.در کنار این ویژگی ها نوآوری و نبوغ مهدویان در شیوه روایت و انتخاب بازیگران تاثیر بسزایی در دیده شدن آثار او داشت. شاید تعداد فیلم های مهدویان هنوز به تعداد انگشتان یک دست نرسیده باشد اما او توانسته در همین کارنامه محدود شیوه خود در روایت و تصویر برداری را به بلوغ برساند. از مستند آخرین روزهای زمستان تا ماجرای نیمروز، مهدویان به تدریج مخاطب خود را پیدا کرد و در طی این مسیر به فیلمسازی مهم و تاثیرگذار میان نسل جدید سینماگران ایرانی بدل گشت به گونه ای که حتی منتقدین نیز نتوانستند پیشرفت او را انکار کنند. روند رو به رشد مهدویان اما با ساخت لاتاری متوقف شد به بیان دیگر لاتاری عقبگرد مهدویان است ولی نه صرفا از خودش بلکه از سینمای فعلی به دوران فیلم فارسی. مهدویان در لاتاری به طرزفاحشی اسیرسانتی مانتالیسم شده و به هر ابزاری برای تحریک مخاطب چنگ میزند. در فیلم های قبلی کارگردان ما با روایت بخشی از تاریخ مواجه بودیم که شعار جزئی از آن بود اما این بار مهدویان در باتلاق شعار فرو رفته و بیانیه صادر میکند. فیلمساز که به سینمای اجتماعی تسلط کافی ندارد برای رفع معضلات و مشکلات اجتماعی به جایی خارج از اجتماع رجوع میکند جایی که ریشه مشکلات نیست نتیجه آن است. او سعی میکند با کنار هم قرار دادن دو نسل، آرمان مشترکی را به تصویر بکشد اما به جای وطن پرستی، فاشیسم را نمایش میدهد. فیلم را میتوان به دو نیمه بد و بدتر تقسیم کرد یک نیمه فیلم فارسی با حضور دختر و پسر عاشق ، رقیب عشقی پولدار و والدینی مخالف ازدواج (که حداقل قابل دیدن است) و نیمه دیگر بیانیه فاشیستی که در غالب وطن پرستی و غیرت به خورد مخاطب داده میشود. در نیمه ی ابتدایی فیلم(بد) که ریتم نسبتا مناسبی دارد مخاطب با جوانانی که مابه ازاء عینی آن ها را در اجتماع دیده رو به رو میشود، رابطه بین امیرعلی و نوشین را میفهمد و به واسطه همین تصویرسازی نصفه و نیمه ،تا پایان با فیلم همراهی میکند ولی لاتاری نمیتواند رابطه را از این جلوتر ببرد و عشق بسازد.در میان کاراکترها امیرعلی و کنش هایش تا حدودی قابل لمس هستند و توانسته نماینده ی نسل خود باشد.در بازی اما سهیلی تکرار خودش است و ملغمه ای از تمام فیلم هایی که تاکنون بازی کرده؛ کاراکتر نوشین نیز رفتار ها و دغدغه هایی متناسب با دختر امروزی دارد و زیبا کرمعلی بازی اندازه ای به نمایش گذاشته ولی شخصیت او در فیلمنامه شکل نگرفته. نوشین در فیلمنامه سردرگم است در حالی که در تدارک سفر به دوبی بوده؛ لاتاری ثبت نام میکند. تغییر رفتار دختر نیز به همین دلیل غیر قابل باور است نوشین از همان ابتدا در حالی که مشغول تفریح با امیرعلی بود از موضوع مهاجرت به دوبی اطلاع داشت و تغییر رفتار او بعد از اطلاع مخاطب از قصدش آغاز شد در حقیقت نوشین به یکباره از چیزی ناراحت شد که قبلا از آن مطلع بود! ناراحتی او از رفتن، دستور فیلمساز است نه از روی احساسات واقعی شخصیت؛ چرا که اگر واقعی بود یا باید از ابتدا با این حس روبرو میشدیم و یا فیلم از جای دیگری شروع میشد.
پدر نوشین یک نمونه تیپیکال کلیشه ای با همان منطق و دلایل تکراری فیلم های ایرانی که صرفا میگوید نه؛ در طول فیلم هیچ گونه رابطه پدرانه ای بین او و فرزندانش شکل نمیگیرد و مخاطب نمیفهمد چگونه پدری به سختگیری او به سامی اعتماد میکند و دخترش را به دوبی میفرستد! کاراکتر پدر امیرعلی از کلیشه، قدمی به جلو آمده و رابطه پدرانه تری با فرزندش دارد ولی اختلافات و عدم درک متقابل تکراری بین والدین و فرزندان را از او نیز میبینیم.
عجیب ترین کاراکتر، قطع به یقین موسی است قهرمان بازگشته از جنگ فیلم های ایرانی(که همان هم نیست!) مربی فوتبالی که به مرور تبدیل به مربی زندگی شاگردش میشود، کسی که در ابتدای فیلم شاگردش را از تکل خشن منع میکند و در انتها خشونت تارانتینویی بروز میدهد،کندن کاغذ های تبلیغاتی از در و دیوار شهر عادتش است و با دیدن زنان بدحجاب عصبی میشود، بواسطه حضور در جنگ دوستان با نفوذی دارد و به خاطر شاگرد ، دخترش را رها میکند. مهمترین سوال من از مهدویان این است که در پلان خداحافظی موسی با دخترش با چه منطقی حق را به موسی میدهد؟ رها کردن فرزند به بهانه انتقام! سرنوشت دختر چه میشود؟ چه فرقی بین پدر نوشین و موسی در رها کردن فرزند وجود دارد؟ به عقیده من این دیدگاه هنرمند در عقب ماندگی کمتر از نگاه فاشیستی پایان فیلم نیست. کاراکتر نیما (عزتی) قرار بوده برادر بیگناهی باشد که به خاطر جبران بدهی های پدر به زندان می افتد و نوشین برای جبران بدهی او به دوبی میرود اما عملا با شخصیت دیگری مواجه میشویم. رابطه اش با امیرعلی صمیمی تر از خواستگار خواهر است و درخواست هایش از او برای گرفتن تقاص خون نوشین فیلم فارسی گونه. تیپ سامی به خاطر بازی قابل قبول مهدی زمین پرداز تا حدودی شکل میگیرد اما ضعف داستانی و عدم منطق روایی باعث شده بازی خوب او نیز هدر برود در شروع نیمه دوم فیلم، ریتم آن به شدت افت میکند و با اضافه شدن مرتضی (حمید فرخ نژاد) که به تنهایی نقش سازمان حفاظت اطلاعات ایران را بازی میکند، لاتاری به فاجعه نزدیک و نزدیک تر میشود. مهدویان درست مثل کودکی که رنگ آمیزی نقاشی اش از خطوط تعیین شده بیرون میزند بدون توجه به ویژگی های هر شخصیت، دیالوگی را در دهانش چپانده؛ “خلیج نه خلیج فارسی” که مرتضی بعد از کشتن سامی به او میگوید از کجا و با چه منطقی بیان میشود؟ لزوم این حجم از شعار چیست؟ جز این که قصد داریم مخاطب را با چیزی که دوست دارد بشنود فریب دهیم؟ در ادامه ی فیلم با ورود نعیم (سلیمانی) فاجعه کامل و کامل تر میشود نعیم حتی از نوشین هم سردرگم تر است به طوری که مخاطب تا انتها نمیفهمد نعیم در جبهه موسی قرار دارد یا مرتضی! قطع به یقین خود مهدویان نیز از این موضوع اطلاعی ندارد و رفتار های نعیم نیز مانند رفتار سایر شخصیت های لاتاری تصنعی ست.از ایرادات شخصیت پردازی که بگذریم باید بپرسیم دوربین مستند گونه روایت فتحی در درام عاشقانه چه میکند؟! آیا قرار است درام را فدای سبک فیلمسازی(اگر با اغماض شیوه مهدویان را سبک در نظر بگیریم) بکنیم؟! چرا در بخش دوبی (سکانس های خارجی) عملا با دوربین مخفی مواجه میشویم؟ آیا این اتفاق به دلیل عدم صدور مجوزهای لازمه برای تصویربرداری در دوبی نیست؟ هرچند تلاش مهدویان برای خلق قهرمان (چیزی که به شدت جای خالی اش در سینمای ما احساس میشود) قابل ستایش است اما مهدویان باید بداند که نه امیرعلی قهرمان است و نه موسی ؛ صرف اراده رسیدن به هدف یک شخصیت را تبدیل به قهرمان نمیکند بلکه قبل از قدرت اراده، قدرت تصمیم گیری درست در ارتباط با هدف است که قهرمان را شکل میدهد آیا این بدین معنا است که قهرمان عاری از هرگونه خطا و اشتباهی است؟! مسلما خیر؛ اما باید دارای حداقل عقلانیتی باشد و فیلمساز بتواند علل چرایی تصمیمات او را به مخاطب نشان دهد. قهرمان محصول شرایط است و هر فیلم باید قهرمان دنیای خود را داشته باشد در واقع قهرمان در فرم و محتوای همسو شکل میگیرد. این که حاتمی کیا و کیمیایی هر کدام در بهترین آثارشان موفق به خلق قهرمان گشته اند به این علت است که قهرمان آن ها زاییده ی دنیای خودشان است و نه تقلید دنیای دیگران؛ مهدویان در لاتاری به سراغ آرمان های حاتمی کیا رفته اما برای دستیابی به این آرمان ها از روش کیمیایی استفاده میکند و حاصل این ادغام فیلمی الکن، گیج و فاشیستی شده که شاید اگر در شرایط دیگری به اکران در می آمد به جای تشویق و تمجید مورد انتقاد قرار میگرفت. نیاز جامعه فعلی برای باز پس گرفتن غرور ملی ،محرک ساخت و اشاعه چنین عقایدی است؛ اما وظیفه هنرمند در چنین شرایطی چیست؟ دامن زدن به این عقاید یا جلوگیری از آن ها؟! متاسفانه فیلمساز به جای این که بر شرایط تاثیر بگذارد خود از آن تاثیر پذیرفته و به جای بیان حقیقت چیزی را میگوید که مخاطب دوست دارد بشنود. مهدویان که در آثار قبلی خود توانسته بود نسبت درستی بین شخصیت ها و ایدئولوژی حاکم بر فیلم هایش برقرار کند این بار نتوانست. دلیل این ناتوانی به عقیده من این است که شخصیت ها و قهرمان های آثار قبلی بازسازی شده نمونه واقعی خود بودند؛از باقری آخرین روزهای زمستان و متوسلیان ایستاده در غبار تا صادق و احمد ماجرای نیمروز مابه ازاء واقعی داشتند و مهدویان مؤلف آن ها نبود اما اینبار موسی محصول مهدویان است. شخصیتی که شاید نماینده نسل خود باشد اما قهرمان آن نیست، رجز خوانی هایش در پایان فیلم غرور آفرین نیست ذلت بار است فیلمساز گمان میکند فیلمی وطن پرستانه ساخته اما این فیلم ضد وطن است این نمایش تحقیر است نه غیرت؛ در فوتبال زمانی که یک بازیکن توپ را به اشتباه وارد دروازه خودی میکند اصطلاحا میگویند گل به خودی زده این دقیقا همان کاری است که مهدویان با ساخت لاتاری انجام داد:
زدن گل به خودی…
فیلمی که در خاطر می ماند. فیلمی که بی مایه نیست. و میان مایه هم نیست… در روزگاری که تجربه گرایی مبتذل و کاسبکاری مبتذل بیداد می کند و به مدد سانسور سلیقه ای محافظه کار, گیشه به شکلی غیر طبیعی در اختیار کمدی های وقت پرکن گذری است. و باقی گیشه عمدتا فیلم هایی که اغلب حتی دخلشان به خرجشان نمی رسد.
شاید به دور از انصاف باشد به رسمیت شناختن مهدویان ها و روستایی ها در صدر سینمای شاه پیرنگ قهرمانی, در روزگاری که کیمیایی ها با خون دل فیلم می سازند, بیضایی ها جلای وطن می کنند و تقوایی ها خانه نشین اند. اما از این بی انصافی ها که بگذیم, اگر بشود گذشت….
محمدحسین مهدویان اینبار بیش از قبل ثابت کرد جامعه اش را با پوست و خونش می شناسد, و مرد این میدان است. و اگر اجازه بدهند جای خالی اسطوره های نسل های قبل پر شدنی است.
از خود سینمای قهرمانی و جای خالی اش در یکی دو دهه گذشته که بگذریم, لاتاری نکته حائز اهمیت دیگری هم دارد. وجه مشترکی که لاتاری را از ایستاده در غبار, ماجرای نیمروز و همینطور نزدیک به تمام فیلمهای جریان ابراهیم حاتمی کیا جدا می کند و به قیصر, تنگسیر و یا سگ کشی پیوند می دهد. در اینجا قهرمان های قصه ما قهرمان های معمولی و یا معمولی شده ای هستند که تنها برای دل خودشان است که قهرمان می شوند و تنها برای دل خودشان است که می میرند. برای قهرمان شدن و زندگی را زنده زنده زندگی کردن نه نیازی به ایدئولوژی دارند و نه هیچ چیز دیگر. پسر برای عشقی که در دل دارد و دل خودش که آرام نمی گیرد, مرد برای وجدانش که عذاب می کشد, و دختر – که قهرمان کمتر توجه شده قصه است – برای پای بندی به عشقش.
شاید به مذاق عده ای از دوستان خوش نیاید اگر بگوییم این دقیقا همان کیمیای فراموش شده ای است که جامعه سرخورده از ایدئولوژی امروز ما با تمام سرگشتگی ها و از خود بی خود شدگی ها و اعتماد به نفس جمعی سردرگمش, با تمام وجود به آن نیاز دارد تا دوباره جان بگیرد و از این بی رمقی امروزمان فاصله بگیرد.
پسری عاشق می شود. دختری فریب می خورد و برای خاطر عشق می میرد. و مردی مردمدار بیدار می شود. پسر و مرد تمام درهای قانون و قاعده را بسته می بینند. و راسا دست به اقدام می زنند تا از حیثیت خود و از حیثیت وطن دفاع کنند. و درپایان موفق می شوند و این قهرمان مردم است که آخر قصه سربلند می شود. بی خود نیست که لاتاری ها می فروشند و خیلی های دیگر نه.
در فرم, چه در روایت و چه در کارگردانی و فیلمبرداری بار دیگر خبرگی مهدویان خود را می نمایاند. در انسجامی تنگاتنگ شاهد ماجرایی سر راست, روشن و به دور از تجربه گرایی مرسوم عمده کارگردانان حوان این روز ها هستیم. یک فیلمنامه شاهپیرنگ کلاسیک استاندارد که ریتمی به اندازه دارد, که نه آنقدر کند و بی قصه می شود که بیننده را از نفس بی اندازد و نه آنقدر تند که بیننده سرِ رشته را از دست بدهد. شاید بشود گفت فیلمنامه بهترین ریتم ممکن را دارد. و همزمان این فیلمنامه خوب با بازی های یکدست و کارگردانی یکدست همراهی می شود تا حظ مخاطب را کامل کند.
شاید بشود گفت تنها بخشی از کار که کمی و فقط کمی از انسجام کلی فیلم بیرون می زند فیلمبرداری آن باشد. که قطعا سبقه مستندسازی کارگردان در آن بی تاثیر نیست. علی القاعده کاشتن دوربین پشت اشیا و موانع بیشتر در مورد فیلمهای کاراگاهی-جنایی کاربرد دارد با این قصد که بیننده را در عمق رازآلود بودگی قصه و موقعیت ها درگیر کند. و نه در قصه ای که -جز در مقاطعی کوتاه- همه چیز آشکار است. جنایتکار آشکار, کرده او آشکار, قصد و نقشه قهرمان ها آشکار, و حتی فضایی که قصه از پلشتی های دبی ارائه می دهد هم عاری از رازآلودگی و آشکار است. گره ها قابل حدس زدن هستند و در نهایت به شکلی ضمنی می دانیم که ماجرا, ماجرای تکراری سوء استفاده شیوخ عرب از دختران ایرانی است. و این پیش آگاهی تمام تعلیق ها و گره ها و رازآلودگی ها را تحت الشعاع خود قرار داده است. شاید بشود گفت منطق سینمایی مشخصی نمی شود برای این انتخاب پیدا کرد. و بیشتر به نظر می رسد منطق عادت و تجربه گذشته و غیره در انتخاب دخیل بوده باشد. یا لااقل استنباط من مخاطب عام نوعی این طور است.
مگر اینکه انتخابی غیر سینمایی و یا ضد سینمایی را دلیل بگیریم. یعنی فاصله گذاشتن عمدی میان بیننده و سوژه برای کاستن از بار دراماتیک اتفاق ها. قاعدتا اگر کارگردان اجازه می داد تا بدون پرده با صحنه ها روبرو بشویم آن وقت با فیلمی به غایت سیاه و حتی شاید زننده روبرو می شدیم که البته چیزی از واقع نمایی حسی کم نمی داشت. و علی قاعده کار هنر و علی الخصوص سینما و علی الخصوص سینمای واقع گرا نمی بایست چیزی غیر از این باشد؛ باز نمایاندن آنچه در حقیقت اتفاق افتاده یا می تواند بی افتد و شریک کردن بیننده با آن تجربه مشخص, جوری که بیننده حس کند خودش در صحنه حضور داشته است….
مگر اینکه اما و اگرهایی در کار بوده باشد…. در واقع شاید به این شکل تلاش شده باشد تا این حجم عظیم از خشونت و همینطور بی رحمیِ بی پردهِ جاری در طیفی از جامعه تلطیف شود. یعنی در واقع حقیقت تلخ و سیاه و زننده جامعه ات را می بینی اما دریافت حسی ای که باید از حقیقت بگیری را نمی گیری و همچنان حالت شبیه یک ناظر خارجی است که فقط قصه را شنیده باشد بدون اینکه مثل سینما رفتن تجربه اش کرده باشد. که خب, خوب از کار درآمده است, اما به قیمت نزدیک به بیش از یک ساعت از مزاحمت بصری که گاهی حتی آزاردهنده هم می شود. شاید اگر این اصرار نمی بود. می شد بار خفیف کارآگاهی فیلم را مثل سینمای کلاسیک با یک موزیک متن ظریف ممتد القا کرد و در عوض به نظم بصری فیلم اضافه کرد. خلاصه اینکه بابای چشممان درآمد از بس از پشت فولویی درخت و پراید و ماشین قصه را دنبال کردیم (J).
اما از این نکته شاید حتی فرعی که بگذریم -و علی القاعده انتخابی است که کارگردان بر اساس اقتضاعات ساخت فیلم و نظریات و افکار خودش و تیمش گرفته است, -و قابل احترام- در مجموع با یک فیلم متوسط استاندارد روبرو هستیم. یک فیلم متوسط واقعی, که عاری از ادا و اطفار های معمول این روز های جامعهِ ایرانی است, و چون واقعا و در قیاس یا تاریخ سینما متوسط است -و نه چیز دیگر-, به دل می نشیند و دیدن دارد.
اما واقعا؟ چه می شود که لاتاری ها می شوند, و خیلی های دیگر نه؟ واقعا؟ چه می شود؟ از فشار سانسور و بی عدالتی های توزیع که بگذریم….
کارگردان آدم امروز است. می خواهد در شهرش زندگی کند, فیلم بسازد و با مردمش حرف بزند. از ابتدا راه درست را پیش گرفته, درس سینما خوانده, تاریخ سینما را از بر است. و به اندازه لازم درگم نامی و نسبتا گم نامی با دوربین و مدیوم فیلم سر و کله زده است و حالا و مثل چند کار قبلیش بلد است مثل یک حرفه ای رفتار کند. فیلم ساختن برای فیلم ساختن را بلد است. و زندگی کردن برای زندگی کردن را می داند.
شاید آنچه که بیش از هرچیز محمدحسین مهدویان و سایر کار بلد های این نسل را از کار نابلدهای آن جدا می کند توانایی و یا شانسی باشد که در حفظ کردن خودشان داشته اند. اینکه نه زرق و برق مدرنیته هواییشان و از خود-بی-خودشان کرده است. و هم اینکه از ابتذال و کم مایگی مرسوم ایرانی جان سالم به در برده اند.
آنچه این فیلم ها را از آن فیلم ها جدا می کند, قابل دفاع بودنشان است. حقیقت این است که ساختن درام و نوشتن درام با فاصله خیلی زیادی با کمدی موقعیت فرق دارد و عمل ظریف تری است. نکته ای که به نظر می رسد بخشی از دوستان درام ساز از آن غافل باشند. در درام نمی شود مثل کمدی موقعیت, یک قصه کلی تعریف کرد, برایش ابتدا و انتها تعریف کرد و بعد موقعیت های مابین این ابتدا و انتها را جدای از کلیت محتوا و مضمون و حرف کلی قصه پر کرد. این کار در کمدی موقیعت می گیرد و اصلا قرار نیست و دلیلی ندارد جز این باشد. اما درام نویسی قبل از هر چیزی کاراکتر می خواهد. کاراکتری که پشت فیلم باشد, و واقعا برای مخاطب روبروی فیلم حرف داشته باشد. لازم است کسی که پشت فیلمنامه و فیلم است قبل از دست به کار زدن, خودش را درست کرده باشد و تکلیفش را با خودش روشن کرده باشد, تا فیلم بشود.
اصولا عرصه درام, عرصه بازی با فرم و تجربه بازی و پول درآوردن برای پول درآوردن نیست. یعنی نمی تواند باشد…. و البته که تجربه گرایی اصولی محترم است و کسب درآمد به قاعده هم همینطور.
شاید فکر کنیم؛ خب, این حرف ها که مال درام اجتماعی است و سینمای معمولی سرگرم کننده بازاری قرار است محل پول در آوردن باشد و جایی برای سرگرم کردن مردم…. شاید مضمون زدگی سینمای بعد از انقلاب فیلمساز و مخاطب را سرخورده کرده باشد و از سر واکنش, به این کج راهه افتاده باشیم. اما به هر حال, یک نگاه ساده به تاریخ سینما و سینمای سرگرم کننده خلاف این را نشان می دهد. نشان می دهد که درام, بدون محتوا, بدون تعهد و عشق و تعلق به جامعه, و با سبکسری شدنی نیست, هرچند با تحمیل محتوا و خفه کردن مخاطب در محتوای مطلوب خود هم شدنی نیست. مثلا “آپارتمان” بیلی وایلدر که تمام فیلم حول محور پیدا کردن پاسخی است برای سرگردانی مرد و زن اول فیلم, و در نهایت عشق واقعی را به عنوان جواب ارائه می دهد. یا مثلا “این یک زندگی فوق العاده است” فرانک کاپرا, که در تمام فیلم به سرخوردگی و گرفتار شدگی شخصیت اصلی در شهر کوچکش می پردازد, و در نهایت تلاش دارد تا اثبات کند که این زندگی به ظاهر کوچک در یک شهر کوچک, هیچ کم از یک زندگی پر سر و صدا و پر اسم و رسم ندارد. یا حتی به هیچکاک هم که نگاه کنیم, با وجود تمام ظاهرِ ظاهرا فاقد مضمونش -مثلا در “شمال از شمال غربی”- تمام فیلم درباره ذات قهرمان شدن, ذات تقلا کردن برای تسلیم بد نشدن, و ذات موفق شدن است, که مخاطب را پای فیلم نگه می دارد, و فیلم را فیلم می کند. حالا بگذریم از ظرافت های معنایی فیلم سازان فرانسه و ایتالیا و لهستان و غیره….
خلاصه اینکه تا وقتی که ذهن و ذهن های پشت فیلم به آن بلوغ درام پردازانه نرسیده باشند, با درآوردن ادای سرجیو لئونه و کیشلوفسکی و فلینی و غیره فیلم فیلم نمی شود. حتی اگر اجرای همه تکنیک ها را از بر باشیم, یا بتوانیم همه تکنیک و لحظه های مهم را در همه فیلم ها از بر بشماریم….
خلاصه اینکه اگر لاتاری لاتاری می شود و باقی درام های موفق سینمای ایران می شوند و برخی دیگر, بدون اینکه کسی سانسورشان کرده باشد, یا سالن بهشان نداده باشد, یا سالن ازشان گرفته باشد, نمی توانند بالا بیایند, و حتی از پس خرج و مخارج خودشان بر بیایند, به خاطر این است که مهدویان ها, بلدند توی شهرشان زندگی کنند, و بلدند از زندگی توی شهرشان حرف بزنند, و الباقی بلد شهر خودشان نیستند, متاسفانه!.
حالا بگذریم از اینکه چه می شود که اینهمه آدم مدعی, و خیلی وقت ها صاحب ذوق و سلیقه توی شهر خودشان سرگردان اند. و توی شهر خودشان, حتی توی خودشان هم سرگردانند!.
سلام سینما، بزرگترین مرجع آنلاین فیلم و سینما
سایت سلام سینما با هدف ساخت کاملترین مرجع محتوای سینمایی و تلویزیونی در سال ۱۳۹۲ همزمان با جشنواره فیلم فجر راهاندازی شد.
در سلام سینما، ما به روشهای مختلف به شما مخاطبان سینمایی کمک میکنیم تا فیلم موردنظرتون رو انتخاب کنید و یا درباره فیلمهای محبوبتون، اطلاعات بیشتری کسب کنید.
امیدواریم در کنار شما، نقشی در اعتلا و غنی شدن فرهنگ جامعه در زمینه فیلم و سینما داشته باشیم.
کلیه حقوق این سایت برای سلامسینما محفوظ میباشد.
فیلم سینمایی لاتاری یکی از ساخته های عجیب کارگردان به نامش است و همین عجیب بودن فیلم لاتاری را وارد حواشی زیادی کرده است.
فهرست مطالب
امیرعلی (ساعد سهیلی) و نوشین (زیبا کرمعلی) دو جوان بیست و یک-بیست و دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانوادههایشان چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کردهاند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یک رؤیای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا، اما نوشین به واسطه دوست یکی از آشنایان برای کار ترجمه به دبی میرود. پس از مدتی امیرعلی خبر دار میشود نوشین خودکشی کرده و او برای پی بردن به راز خودکشی به دبی میرود و میفهمد نوشین گرفتار باندهای قاچاق جنسی شده بودهاست.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
داستان فیلم لاتار
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
افراد مشهور اهل مشهد
افراد مشهور متولد آبان
افراد مشهور متولد آذر
افراد مشهور متولد اردیبهشت
افراد مشهور متولد اسفند
افراد مشهور متولد اصفهان
افراد مشهور متولد بهمن
افراد مشهور متولد تهران
افراد مشهور متولد تیر
افراد مشهور متولد خرداد
افراد مشهور متولد خوزستان
افراد مشهور متولد دی
افراد مشهور متولد شهریور
افراد مشهور متولد شیراز
افراد مشهور متولد فروردین
افراد مشهور متولد مرداد
افراد مشهور متولد مهر
افراد مشهور متولد گیلان
بازیگران زن متولد مرداد
بازیگران متولد آبان
بازیگران متولد آذر
بازیگران متولد اردیبهشت
بازیگران متولد اسفند
بازیگران متولد بهمن
بازیگران متولد تیر
بازیگران متولد خرداد
بازیگران متولد دی
بازیگران متولد شهریور
بازیگران متولد فروردین
بازیگران متولد مرداد
بازیگران متولد مهر
بازیگران مرد متولد اردیبهشت
بازیگران مرد متولد شهریور
بازیگران مرد متولد فروردین
بازیگران مرد متولد مرداد
بیوگرافی بازیگران زن
بیوگرافی بازیگران مرد
بیوگرافی بانوان ورزشکار
بیوگرافی خوانندگان
بیوگرافی شاخ های اینستاگرام
بیوگرافی مجریان
بیوگرافی مردان ورزشکار
بیوگرافی کارگردانان
سریال نمایش خانگی
فیلم درام اجتماعی
هتل عباسی اصفهان
یکی از فیلم های معروف محمدحسین مهدویان، «فیلم لاتاری» است. در این بخش از فیلم و سینما آسمونی، به معرفی فیلم-لاتاری می پردازیم.
فیلم لاتاری در تاریخ 23 اسفند 1396 در سینماهای ایران اکران شد و پرمخاطب ترین فیلم سی و ششمین جشنواره فجر شد. لاتاری به دلیل موضوع خاصی که داشت ماهها در انتظار گرفتن پروانه ساخت بود.
امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یکی دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند.
خانوادهها چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کردهاند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یک رؤیای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا، اما نوشین به واسطه دوست پدرش به دبی میرود.داستان فیلم لاتار
پس از مدتی امیرعلی خبر دار میشود نوشین خودکشی کرده و او برای پی بردن به راز خودکشی به دبی میرود و میفهمد نوشین گرفتار باندهای قاچاق جنسی شده بوده.
«لاتاری» فیلم محمدحسین مهدویان که «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» را در کارنامه دارد، یکی از بحث برانگیزترین فیلمهای جشنواره بود؛ فیلمی که میشود به خاطر مضمون تلخ و سیاهش در نیمه اول داستان دوستش نداشته باشیم به خصوص که به قدر کافی جامعه با تلخکامیها مواجه است و تحمل تماشای این همه تلخی در سینما که خروجی فیلمهای مختلف است برای مخاطب سخت است.
«لاتاری» را میشود به خاطر دوربین روی دست و حرکات عجیب دوربین که جذابیت فرم مستندگونه فیلمهای قبلی مهدویان را دارد دوست نداشت چون این فیلم نه مربوط به دهه 60 است نه میخواهد روی مرز درام و مستند حرکت کند.
برای همین دیدن شخصیتها از پشت بوته و کنار دیوار نه تنها به دوربین شخصیت نمیدهد بلکه امضای غلطی است که مهدویان پای فیلم گذاشته.
فیلم را میشود به خاطر نبود چاکوبست درست داستانی مثل ماجرای رسیدن لپتاپ معشوقه فقید به دست جوان شخصیت اول که به منزله دخالت شدید فیلم نامهنویس در روند طبیعی یک داستان است هم دوست نداشت.
با این حال، همه این موارد منفی در کنار داستانی دوپاره که آهنگش بدجور تغییر میکند در برابر پایانبندی موفق فیلم رنگ میبازد و یک دلیل قوی برای دوست داشتن فیلم، در برابر چند دلیل متوسط برای دوست نداشتنش پیروز میشود و آن دلیل مهم این است که مخاطب سینمای ایران از فیلمهای رئالیستی اجتماعی خسته شده، دلش قهرمان میخواهد، قهرمانی که مثل بقیه جامعه فکر نکند، عمل نکند، کنشگر باشد و به مصلحتها تن ندهد.
بحث دفاع از اقدام نهایی قهرمانان «لاتاری» نیست، نمیشود مطلق گفت اقدام فراقانونی آنها در انتهای فیلم درست است یا غلط، اما قطعاً میشود بگوییم سینما برای زنده ماندن به قهرمان نیاز دارد نه شخصیت اصلی. مخاطب خیلی وقتها باید آدمهایی را روی پرده ببیند که مثل خودش نیستند تا تجربهای فراتر از زندگی روزمره را در سینما احساس کند و قهرمان فیلم برای او بازتابی باشد از غلبه بر ناکامیها و مشکلات. به همین خاطر، فیلم مهدویان با این که مخلوطی است از سینمای هند و سینمای اجتماعی ایران دوستداشتنی است و مخاطب را به وجد میآورد. در یک کلام به قول خودش: «دل مخاطب خنک میشود».
یکی از حاشیه های لاتاری جدال لفظی رشیدپور مجری برنامه «هفت» با محمدحسین مهدویان کارگردان «لاتاری» و میز نقد این فیلم بود، سه نفر از سازندگان فیلم به این برنامه اعتراض کردند. آنها به روایت قصه فیلم و لو دادن اتفاقات آن اعتراض داشتند که به زعمشان سرمایه و تلاش گروه فیلمساز را از بین میبرد.
هادی حجازیفر بازیگر فیلم با لحنی تند در اینستاگرامش نوشته بود: «از حسین مهدویان به شدت ناراحتم که چرا با پشت دست نزد توی دهن مجری پرت و بیاطلاع صبحگاهی برنامه، آن هم زمانی که داشت داستان کامل و ریز فیلم اکراننشده را لای خواهشهای حسین، تعریف میکرد.»
محمدحسین مهدویان کارگردان اثر هم در اعتراضی ریز که از چشم بسیاری دور ماند، در کامنتی پای پست حجازیفر نوشت: «من معذرت میخوام. باید میزدم واقعا. زیادی خویشتنداری کردم.»
سیدمحمود رضوی تهیهکننده فیلم نیز توئیتی انتقادی درباره این موضوع منتشر کرد: «یکی از غیرحرفهایترین اتفاقات رسانه ملی این که در برنامه هفت طوری از فیلم لاتاری حرف زدند که قصه را لو دادند.»
رضا رشیدپور هم در پستی بلندبالا، ضمن انتقاد از کارگردان این فیلم برای فاشیستی خواندن شاهنامه فردوسی، نوشت:
«وقتی تمام داستان یک فیلم پرهیاهو از چند کلمه فراتر نمیرود و با چند اشاره کوتاه به گمان دوستان لو میرود، به جای فحش دادن به من، باید دنبال منشأ این اشکال رفت». در ادامه حجازیفر که پست اول را پاک کرده بود و به نظر میرسید از عصبانیت اولیهاش کاسته شده ، در پستی جدید که لحنی ملایمتر داشت، نوشت: «آقای رشیدپور کار شما اشتباه بود. اسپویل کردن یک اثر میتواند همه جای دنیا عوارض حقوقی داشته باشد ولی متأسفانه این جا از این خبرها نیست.» او در ادامه به خاطر آنچه که «بیادبیِ ناشی از عصبانیت» خواند، از رشیدپور عذرخواهی هم کرد.
دومین حاشیه «هفت» ماجرای استفاده غلامعباس فاضلی، منتقد این برنامه از واژه «خلیج» به جای «خلیج فارس» بود که مورد اعتراض سیدمحمود رضوی تهیهکننده فیلم هم واقع شد.
رضوی نوشت: «لاتاری را ساختیم و کلی فحش شعار دادن به جون خریدیم که تو یک سکانس بگیم خلیج نه، خلیج فارس. بعد منتقد هفت میگه کشورهای خلیج.»
او در ادامه در توئیتی دیگر، اینگونه اعتراضش را ادامه داد: «آقایان مسئول رسانه ملی لطفاً کلاهتان را بالاتر بگذارید، این فاجعه در رسانه شما اتفاق افتاده، نه الجزیره و العربیه
نویسنده رُمان های راز گورستان مخفی و سکوت پرستو, همچنین فعال در بخشهای مُد و زیبایی و سینمایی بخصوص معرفی جدیدترین فیلم و سریالهای کرهای داخل آسمونی
Educated in EnglishInterested in Korean
کلیه حقوق مادی و معنوی متعلق به شرکت درگاه داده آسمان می باشد، باز نشر مطالب با ذکر منبع و لینک آسمونی Asemooni.com مجاز است
‘);
mywindow.document.close(); // necessary for IE >= 10
mywindow.focus(); // necessary for IE >= 10*/
// mywindow.print();
// mywindow.close();
return true;
}
$(document).on(‘click’, ‘.hdl-sharepost-link.print’, function(){
var content = $(“#hdl-content”).html();
var title = $(“#hdl-title”).html();
PrintElem(content, title);
});
$(document).on(‘click’, ‘.do-copy’, function(){
var val = $(this).attr(‘data-value’);
var $temp = $(“”);
$(“body”).append($temp);
$temp.val(val).select();
document.execCommand(“copy”);
$temp.remove();
});
$(document).on(‘click’, ‘.show-remain-of-comments’, function(){
var content = $(this).parent().attr(‘data-content’);
$(this).parent().html(content);
});
var persianNumbers = [‘۰’, ‘۱’, ‘۲’, ‘۳’, ‘۴’, ‘۵’, ‘۶’, ‘۷’, ‘۸’, ‘۹’],
numberToPersian = function (str)
{
if(typeof str === ‘string’)
{
for(var i=0; i= limit) {
val.value = val.value.substring(0, limit);
$(‘#’+counter_id).text(limit+” واژه وارد شده است.”);
} else {
var remain = limit – len;
$(‘#’+counter_id).text(remain+” واژه مانده”);
}
};
$(document).on(‘click’, ‘.question-row’, function() {
$(‘.answer-row’).each(function(){
if( !$(this).hasClass(‘hide’) ) {
$(this).slideUp(500, function(){
$(this).addClass(‘hide’).removeAttr(‘style’);
});
}
});
$(this).parent().find(‘.answer-row’).hide().removeClass(‘hide’).slideDown(500);
});
if ( $(‘#hdl-carousel-popular’).length ) {
var hdlCrslSelectedBox = $(‘#hdl-carousel-popular’).flickity({
rightToLeft: true,
cellAlign: ‘right’,
contain: true,
pageDots: false,
autoPlay: true,
selectedAttraction: 0.01,
friction: 0.15,
freeScroll: true,
cellSelector: ‘.hdl-crsl-cell’,
on: {
pointerUp: function( event, pointer ) {
hdlCrslSelectedBox.flickity(‘playPlayer’);
}
}
});
}
var hdlCrslCategories = $(‘#hdl-carousel-categories’).flickity({
rightToLeft: true,
cellAlign: ‘right’,
contain: true,
pageDots: false,
autoPlay: true,
selectedAttraction: 0.01,
friction: 0.15,
freeScroll: true,
cellSelector: ‘.hdl-crsl-cats-cell’,
on: {
pointerUp: function( event, pointer ) {
hdlCrslCategories.flickity(‘playPlayer’);
}
}
});
$(document).ready(function () {
let p = $( “#respond” ).first();
$(“#insert-comment”).on(‘click’, function () {
// console.log(p);
$(“html , body”).animate({scrollTop: p[0].offsetTop + 150}, 800);
});
$(“#hdl-insert-comment, #hdl-single-post-header-insert-comment, #hdl-add-your-comment”).on(‘click’, function (e) {
e.preventDefault();
$(“html , body”).animate({scrollTop: p[0].offsetTop + 150}, 800);
return false;
});
$(“#hdl-single-post-header-show-new-comment”).on(‘click’, function(e) {
e.preventDefault();
$([document.documentElement, document.body]).animate({
scrollTop: $(“#hdl-add-your-comment”).offset().top
}, 1000);
});
$(“#hdl-more-tags”).on(‘click’, function (e) {
e.preventDefault();
$(this).remove();
$(‘.hdl-post-footer-tag’).removeClass(‘hdl-hidden’);
return false;
});
// if ( $(‘.alert’).length ) {
// setTimeout(function() {
// $(“html , body”).animate({scrollTop: p[0].offsetTop + 150}, 800);
// }, 500);
// }
});
$(document).ready(function () {
$( “#active” ).prev().addClass(“prev”);
$( “#active” ).next().addClass(“next”);
});
$(document).ready(function () {
$( “.btn-refresh” ).click(function () {
$.ajax({
method:’GET’,
url: “https://asemooni.com/comments/refresh-captcha”,
success: function (data) {
$(‘.captcha span’).html(data);
}
});
});
});
$(document).ready(function() {
// var images = $(“.entry-content”).find(‘img’);
// var title = ”;
// var width = ‘fit-content’;
// $.each(images, function(){
// title = $(this).attr(‘title’);
// width = $(this).attr(‘width’);
// width = typeof width !== ‘undefined’ && width !== false ? width+”px” : ‘fit-content’;
// if( typeof title !== ‘undefined’ && title !== false ) {
// $(‘
‘+title+’
‘).insertAfter($(this));
// }
// });
$(document).on(‘click’, ‘.hdl-subjects-toggle-txt’, function() {
var subjectList = $(this).parents(‘.hdl-subjects’).first().find(‘ul’).first();
$(this).html($(this).html() == ‘بستن’ ? ‘باز کردن’ : ‘بستن’);
subjectList.slideToggle();
});
const Toast = Swal.mixin({
toast: true,
customClass: {
container : ‘swal-support-rtl’
},
showConfirmButton: false,
timer: 3000,
timerProgressBar: true,
position: ‘top’,
didOpen: (toast) => {
toast.addEventListener(‘mouseenter’, Swal.stopTimer);
toast.addEventListener(‘mouseleave’, Swal.resumeTimer);
}
});
$(document).on(‘click’, ‘#hdl-submit-reason’, function(){
var post = $(‘.hdl-col-likes-holder’).attr(‘data-post’);
var option = $(‘input[name=”reason”]:checked’).val();
var description = $(‘#hdl-reason-desc’).css(‘display’) == ‘block’ ? $(‘textarea[name=”hdl-reason-desc”]’).val() : ”;
$(this).attr(‘disabled’, ‘disabled’).html(”);
$.ajaxSetup({
headers: {
‘X-CSRF-TOKEN’: $(‘meta[name=”csrf-token”]’).attr(‘content’)
}
});
$.ajax({
url: ‘/post/dislike’,
method: ‘POST’,
data: {post:post, option:option, description:description},
success: function (response) {
$(‘.hdl-colbtn-dislikes’).addClass(‘active’);
$(‘.hdl-colbtn’).addClass(‘no-action’);
$(‘#likes-count’).html(response.likes);
$(‘#dislikes-count’).html(response.dislikes);
$(‘#hdl-reason-box’).fadeOut();
Toast.fire({
icon: ‘success’,
title: ‘بازخورد شما برای این مطلب با موفقیت ثبت شد.’
});
},
error: function (err) {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: بازخورد شما ثبت نشد!’
});
$(‘#hdl-reason-box’).fadeOut();
}
});
});
$(document).on(‘change’, ‘input[name=”reason”]’, function() {
if( $(this).val() == 10 ) {
$(‘#hdl-reason-desc’).slideDown();
} else {
$(‘#hdl-reason-desc’).slideUp();
}
});
$(document).on(‘click’, ‘.hdl-colbtn-likes:not(.no-action)’, function() {
var post = $(‘.hdl-col-likes-holder’).attr(‘data-post’);
$.ajaxSetup({
headers: {
‘X-CSRF-TOKEN’: $(‘meta[name=”csrf-token”]’).attr(‘content’)
}
});
$.ajax({
url: ‘/post/like’,
method: ‘POST’,
data: {post:post},
success: function (response) {
$(‘.hdl-colbtn-likes’).addClass(‘active’);
$(‘.hdl-colbtn’).addClass(‘no-action’);
$(‘#likes-count’).html(response.likes);
$(‘#dislikes-count’).html(response.dislikes);
Toast.fire({
icon: ‘success’,
title: ‘بازخورد شما برای این مطلب با موفقیت ثبت شد.’
});
},
error: function (err) {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: بازخورد شما ثبت نشد!’
});
}
});
});
$(document).on(‘click’, ‘.hdl-colbtn-dislikes:not(.no-action)’, function() {
$(‘#hdl-reason-box’).fadeIn();
});
$(document).on(‘click’, ‘#hdl-cancel-reason’, function() {
$(‘#hdl-reason-box’).fadeOut();
});
$(document).on(‘click’, ‘.comment-like:not(.not-allowed)’, function(){
var comment = $(this).data(‘comment’);
var post = $(this).data(‘post’);
var parentReply = $(this).parent();
if ( post && comment ) {
$.ajaxSetup({
headers: {
‘X-CSRF-TOKEN’: $(‘meta[name=”csrf-token”]’).attr(‘content’)
}
});
$.ajax({
url: ‘/comment/like’,
method: ‘POST’,
data: {comment:comment, post:post},
success: function(response) {
parentReply.find(‘.comment-like, .comment-dislike’).addClass(‘not-allowed’);
parentReply.find(‘.comment-like .comment-like-value’).html(response.likes);
Toast.fire({
icon: ‘success’,
title: ‘بازخورد شما برای این نظر با موفقیت ثبت شد.’
});
},
error: function(err) {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: بازخورد شما ثبت نشد!’
});
}
});
} else {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: شما قبلاً به این نظر امتیاز داده اید!’
});
}
});
$(document).on(‘click’, ‘.comment-dislike:not(.not-allowed)’, function(){
var comment = $(this).data(‘comment’);
var post = $(this).data(‘post’);
var parentReply = $(this).parent();
if ( post && comment ) {
$.ajaxSetup({
headers: {
‘X-CSRF-TOKEN’: $(‘meta[name=”csrf-token”]’).attr(‘content’)
}
});
$.ajax({
url: ‘/comment/dislike’,
method: ‘POST’,
data: {comment:comment, post:post},
success: function(response) {
parentReply.find(‘.comment-like, .comment-dislike’).addClass(‘not-allowed’);
parentReply.find(‘.comment-dislike .comment-dislike-value’).html(response.dislikes);
Toast.fire({
icon: ‘success’,
title: ‘بازخورد شما برای این نظر با موفقیت ثبت شد.’
});
},
error: function(err) {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: بازخورد شما ثبت نشد!’
});
}
});
} else {
Toast.fire({
icon: ‘error’,
title: ‘خطا: شما قبلاً به این نظر امتیاز داده اید!’
});
}
});
$(document).on(‘click’, ‘#load-more-comments’, function() {
var from = parseInt($(this).attr(‘data-from’));
var post = $(this).attr(‘data-post’);
$.ajaxSetup({
headers: {
‘X-CSRF-TOKEN’: $(‘meta[name=”csrf-token”]’).attr(‘content’)
}
});
$.ajax({
url: ‘/post/load-more-comments’,
method: ‘POST’,
data: {post:post, from:from},
success: function (response) {
if ( response.count > 0 ) {
$(‘#load-more-comments’).attr(‘data-from’, from + response.count);
$(‘.comments-list’).append(response.output);
}
if ( response.count
Close
Click here to request access and see full URLs.
0
توسط
برچسبها:
دیدگاهتان را بنویسید