داستان طوطی و بقال به زبان ساده

داستان طوطی و بقال به زبان ساده
داستان طوطی و بقال به زبان ساده

مثنوی معنوی یکی از آثار ادبی ارزشمند فارسی است که توسط مولوی سروده شده است. این کتاب دارای قصه ها و حکایت های فراوانی است.

قصه شب: یکی بود، یکی نبود. مرد بقالی بود که طوطی بسیار زیبایی داشت. طوطی او هم باهوش بود و هم خیلی خوب حرف میزد. هر روز از اول صبح تا غروب در دکان بود و با صحبت های شیرین خود مرد بقال و مشتریان او را سرگرم می کرد.

یک روز ظهر مرد بقال دکان را به طوطی سپرد و برای ناهار به خانه رفت. کمی بعد یک موش توی دکان آمد و به دنبال آن گربه ای هم وارد شد. طوطی از ترس پر زد تا به طرف دیگری برود، اما پایش به شیشه های روغن بادام گیر کرد و تمام روغن ها به زمین ریختند.

اینم بخون، جالبه! قصه “ماجرای گرگ و روباه”

موش و گربه از دکان فرار کردند و طوطی بیچاره که نمی توانست روغن ها را جمع کند نگران و ناراحت باقی ماند. مرد بقال که رسید و دید روغن ها ریخته اند خیلی عصبانی شد و بی آنکه از طوطی بپرسد چه شده است دستش را بلند کرد و محکم به سر او کوبید. طوطی هم سرش گیج رفت و به زمین افتاد.

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

بعد از مدتی حال طوطی بهتر شد و پر زد و گوشه ای نشست. اما از آن به بعد غذا نخورد و روز به روز لاغرتر و ضعیف تر شد. کم کم پرهای زیبای سر طوطی ریخت و یک روز دیدند که دیگر پری به سرش نیست. از آن روز به بعد با هیچ کس حرف نزد.

مرد بقال که از رفتارش پشیمان و ناراحت بود هرچه توانست کرد تا طوطی زیبایش دوباره سالم شود، اما بی فایده بود. طوطی غمگین بود و حرف نمی زد. عاقبت یک روز چند نفر از دوستان مرد بقال به دکان آمدند. بین آنها مردی بود که سرش مو نداشت.

تا چشم طوطی به آن مرد افتاد زبانش باز شد و گفت: «آقا چرا موهای شما ریخته است؟ ببینم  شما هم روغن را ریخته اید و کتک خورده اید؟»

مرد بقال که از حرف زدن طوطی هم خوشحال شده بود و هم خیلی خجالت کشیده بود طوطی زیبایش را نوازش کرد و از آن به بعد هرگز با او بدرفتاری نکرد.

باز نویس: مهسا صدیق

برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”

اینم بخون، جالبه! قصه “بهترین دوست کاتی”

Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.

Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );

(قسمت اول).

در این مقاله با هم مروری خواهیم داشت بر حکایت “طوطی و بقال”:

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

بود بقالی و وی را طوطیی                     خوش نوایی، سبز گویا طوطیی

در دکان بودی نگهبان دکان                    نکته گفتی با همه سوداگران

در خطابِ آدمی ناطق بدی                    در نوای طوطیان، حاذق بدی

مرد بقالی طوطی بسیار زیبا و خوش صدایی داشت که با تمام مشتریان مرد صحبت  و سر آنها را گرم می کرد. هرگاه مرد بقال از دکان بیرون می رفت او در دکان مواظب همه چیز بود.

جست از سوی دکان، سویی گریخت         شیشه های روغنِ گُل را بریخت

از سوی خانه بیامد خواجه اش                بر دکان بنشست فارغ، خواجه وش

دید گر روغن دکان و جامه چرب           بر سرش زد، گشت طوطی کَل ز ضرب

یک روز طوطی در دکان پرواز کرده و باعث ریختن شیشه های روغن گُل می شود، مرد بقال از خانه به دکان آمده و دکان را به هم ریخته و چرب می بیند، عصبانی شده و بر سر طوطی می زند و طوطی بر اثر این ضرب کچل می شود.

روزکی چندی سخن کوتاه کرد                                      مرد بقال از ندامت آه کرد

ریش بر می کند و می گفت: ای دریغ                           کآفتاب نعمتم شد زیر میغ

دست من بشکسته بودی آن زمان                   چون زدم من بر سر آن خوش زبان

هدیه ها می داد هر درویش را                                    تا بیابد نطق مرغِ خویش را

بعدِ سه روز و سه شب، حیران و زار                       بر دکان بنشسته بود نومیدوار

می نمود آن مرغ را هرگون شگُفت                       تا که باشد کاندر آید او به گُفت

به خاطر ضربه ای که مرد بقال به سر طوطی زده بود طوطی دیگر حرف نمی زد و همین باعث پریشان حالی مرد بقال شده بود. ناراحت بود و مدام خودش را سرزنش می کرد و به هر درویش پولی میداد تا بلکه طوطی دوباره به حرف بیاید.

جولقیی سر برهنه می گذشت                 تا سر بی مو، چو پشت طاس و طشت

طوطی اندر گفت آمد در زمان                             بانگ بر درویش زد که: هی فلان

از چه ای کَل با کلان آمیختی؟                            تو مگر از شیشه روغن ریختی؟

از قیاسش خنده آمد خلق را                          کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

یک روز درویش کچل از جلوی دکان مرد بقال گذشت، طوطی آن مرد را دید و همان لحظه به حرف آمد و گفت: ای مرد کچل تو چطور به دسته کچل ها پیوسته ای؟ مگر تو هم شیشه روغن را ریخته ای؟ و همین امر و اینکه طوطی کچلی مرد را با خود مقایسه کرده و این قیاس ظاهری باعث خنده دیگران شد.

این داستان بهانه ای می شود که مولانا، انسانهای ظاهر بین و کسانی را که مقایسه های بیجا وناروا می کنند را مخاطب قرار داده و آنها را آگاه گردانده و خطاب به آنها بگوید:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر                       گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد                      کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند                                     اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته: اینک ما بشر، ایشان بشر                       ما و ایشان بسته خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی                           هست فرقی در میان، بی منتها

مولانا خطاب به خواننده می گوید: هیچ وقت کار انسانهای پاک را با کار خودت مقایسه نکن، اگرچه املای شیر درنده و شیر خوردنی در ظاهر مانند هم است اما در باطن با یکدیگر کلی تفاوت دارند. تمام انسانها به این دلیل گمراه شدند که با قیاس های نابه جا نتوانستند مردان حق و اولیا الله را تشخیص دهند و آنها را مانند خود فرض کردند. گفتند آنها انسانند و ما هم انسان و به خاطر کوردلی نتوانستند درک کنند که میان آنها و اولیای حق تفاوت بسیار وجود دارد.

آنگاه چند شاهد مثال می آورد:

هردو گون زنبور خوردند از محل                        لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب                    زین یکی سرگین شد و ز آن مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آبخور                                    این یکی خالی و آن دیگر شکر

صد هزاران زین چنین اشباه بین                                 فرق شان هفتاد ساله راه بین

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

این خورد گردد پلیدی زو جدا                                            آن خورد گردد همه نور خدا

این خورد زاید همه بخل و حسد                                 آن خورد، زاید همه عشق احد

این زمین پاک و آن شوره است و بد                      این فرشته پاک و آن دیو است و دد

مولانا با چند مثال، داستان را به زیبایی توضیح می دهد و می گوید: هر دو نوع زنبور هم زنبور عسل و هم زنبور معمولی از یک گل تغذیه می کنند ولی از یکی عسل به دست می آید و از آن یکی نیش، هر دو آهو، هم آهوی معمولی و هم آهوی ختن گیاه و آب می خورند، ولی از یکی مدفوع حاصل می شود و از آن یکی مشک معطر، هر دو نوع نی، هم نی معمولی و هم نی شکر از یک جا آب می خورند ولی یکی خالی از شکر است و دیگری پر از شکر. سپس می گوید صد هزار مثال این چنینی وجود دارد که در ظاهر یکی بوده و میان ذات آنها با هم فرق بسیار است.

یکی غذا می خورد و تمام آن غذا تبدیل به پلید می شود ولی دیگری همان غذا را می خورد و تمام وجودش نور خدا می شود. یکی غذا خورده و تمام وجودش همه بخل و حسادت می شود، اما دیگری آن غذا را خورده و عشق الهی را پدید می آورد. انبیا و اولیا حق مثل زمین پاک و حاصل خیزند و کافران مانند زمین شوره زار، گروه اول مانند فرشته پاک اند و گروه دوم مثل دیو می مانند.

مولانا به همین شکل شاهد مثال های مختلف آورده و در مورد هر کدام توضیح می دهد و مدام مخاطب را هوشیار کرده که حواست باشد که قیاس نابه جا نکرده و بر اساس ظاهر تصمیم نگیری. در مورد انسانها منافق صحبت می کند که حواستان به آنها باشد چرا که آنها در ظاهر مومن هستند و تمام اعمال مومنان را انجام می دهند اما در حقیقت در باطن منافقند.

آن منافق با موافق در  نماز                                   از پی استیزه آید نی نیاز

در نماز و روزه و حج و زکات                             با منافق مومنان در برد و مات

مومنان را برد باشد عاقبت                                   بر منافق، مات اندر آخرت

آنگاه در باره این دو گروه صحبت کرده و از خصوصیات آنها صحبت می کند و سرانجام به انسانهای مومنی می رسد که غرق و حیران حق شده اند.

گه چنین بنماید و گه ضد این                                        جز که حیرانی نباشد کار دین

نی چنان حیران که پشتش سوی دوست          بل چنین حیران و غرق و مست دوست

آن یکی را روی او شد سوی دوست                      وآن یکی را روی او خود، روی اوست

روی هر کس می نگر می دار پاس                            بود که گردب تو ز خدمت روشناس

چون بسی ابلیس آدم روی هست                         پس به هر دستی نشاید داد دست

و به این ترتیب مولانا با ابیات بسیار زیبا و اخلاقی خویش، هر انسان گمراه و از راه افتاده را دوباره به راه باز می گرداند.

ادامه دارد….

آسیه ترک بیاتانی

بخش ادبیات تبیان

منابع:

مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانی

مثنوی معنوی، گلپینارلی

بحر در کوزه، عبدالحسین زرین کوب

تبیان، دستیار هوشمند زندگی

پل های ارتباطی

بلوار کشاورز،خیابان نادری،نبش حجت دوست،پلاک 12

public@tebyan.com

02181200000

دسترسی سریع

محصولات و خدمات

اشتراک در خبرنامه

کلیه حقوق این سایت مربوط به موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان می‌باشد.

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

خلاصه ی داستان طوطی و بقال

بقالی طوطی زیبا و خوش نوایی داشت و با مشتریان ، نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می داشت. و هروقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد .

روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گلرا بر زمین ریخت ، بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده ، خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فروریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد. این گذشت تا اینکه روزی مرد طاسی از کنار دکان می گذاشتو همین که چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی ان مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد. پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید: «تو مگر از شیشه روغن ریختی؟» مردم از شنیدن این سخن و مقایسه ی طوطی به خنده افتادند، زیرا که طوطی ، قیاس نابه جا  کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد ، یکی فرض کرده بود .( زمانی/123)

نیکلسون می گوید:« این داستان مثنوی را نخستین ماخذ شرقی می دانیم که در ادبیات غرب راه یافته و در فرهنگ عامه تاثیر کرده است.» ( به نقل از زمانی / 123)

 

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

 

اگر پیش‌تر در گنجینه یا پیشخان خوانشگران گنجور نام‌نویسی کرده‌اید می‌توانید با همان اطلاعات کاربری به گنجور وارد شوید.

بود بقالی و وی را طوطیی

خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

بر دکان بودی نگهبان دکان

نکته گفتی با همه سوداگران

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

در خطاب آدمی ناطق بدی

در نوای طوطیان حاذق بدی

خواجه روزی سوی خانه رفته بود

بر دکان طوطی نگهبانی نمود

گربه‌ای برجست ناگه بر دکان

بهر موشی طوطیک از بیم جان

جست از سوی دکان سویی گریخت

شیشه‌های روغن گل را بریخت

از سوی خانه بیامد خواجه‌اش

بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

دید پر روغن دکان و جامه چرب

بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

روزکی چندی سخن کوتاه کرد

مرد بقال از ندامت آه کرد

ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ

کافتاب نعمتم شد زیر میغ

دست من بشکسته بودی آن زمان

که زدم من بر سر آن خوش زبان

هدیه‌ها می‌داد هر درویش را

تا بیابد نطق مرغ خویش را

بعد سه روز و سه شب حیران و زار

بر دکان بنشسته بد نومیدوار

می‌نمود آن مرغ را هر گون نهفت

تا که باشد اندر آید او بگفت

جولقیی سر برهنه می‌گذشت

با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

آمد اندر گفت طوطی آن زمان

بانگ بر درویش زد چون عاقلان

کز چه ای کل با کلان آمیختی

تو مگر از شیشه روغن ریختی

از قیاسش خنده آمد خلق را

کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند

اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر

ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی

هست فرقی درمیان بی‌منتهی

هر دو گون زنبور خوردند از محل

لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب

زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آب‌خور

این یکی خالی و آن پر از شکر

صد هزاران این چنین اشباه بین

فرقشان هفتاد ساله راه بین

این خورد گردد پلیدی زو جدا

آن خورد گردد همه نور خدا

این خورد زاید همه بخل و حسد

وآن خورد زاید همه نور احد

این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد

این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد

هر دو صورت گر به هم ماند رواست

آب تلخ و آب شیرین را صفاست

جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب

او شناسد آب خوش از شوره آب

سحر را با معجزه کرده قیاس

هر دو را بر مکر پندارد اساس

ساحران موسی از استیزه را

برگرفته چون عصای او عصا

زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف

زین عمل تا آن عمل راهی شگرف

لعنة الله این عمل را در قفا

رحمة الله آن عمل را در وفا

کافران اندر مری بوزینه طبع

آفتی آمد درون سینه طبع

هرچه مردم می‌کند بوزینه هم

آن کند کز مرد بیند دم بدم

او گمان برده که من کردم چو او

فرق را کی داند آن استیزه‌رو

این کند از امر و او بهر ستیز

بر سر استیزه‌رویان خاک ریز

آن منافق با موافق در نماز

از پی استیزه آید نه نیاز

در نماز و روزه و حج و زکات

با منافق مؤمنان در برد و مات

مؤمنان را برد باشد عاقبت

بر منافق مات اندر آخرت

گرچه هر دو بر سر یک بازی‌اند

هر دو با هم مروزی و رازی‌اند

هر یکی سوی مقام خود رود

هر یکی بر وفق نام خود رود

مؤمنش خوانند جانش خوش شود

ور منافق تیز و پر آتش شود

نام او محبوب از ذات وی است

نام این مبغوض از آفات وی است

میم و واو و میم و نون تشریف نیست

لطف مؤمن جز پی تعریف نیست

گر منافق خوانیش این نام دون

همچو کزدم می‌خلد در اندرون

گرنه این نام اشتقاق دوزخست

پس چرا در وی مذاق دوزخست

زشتی آن نام بد از حرف نیست

تلخی آن آب بحر از ظرف نیست

حرف ظرف آمد درو معنی چون آب

بحر معنی عنده ام الکتاب

بحر تلخ و بحر شیرین در جهان

در میانشان برزخ لا یبغیان

وانگه این هر دو ز یک اصلی روان

بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن

زر قلب و زر نیکو در عیار

بی محک هرگز ندانی ز اعتبار

هر که را در جان خدا بنهد محک

هر یقین را باز داند او ز شک

در دهان زنده خاشاکی جهد

آنگه آرامد که بیرونش نهد

در هزاران لقمه یک خاشاک خرد

چون در آمد حس زنده پی ببرد

حس دنیا نردبان این جهان

حس دینی نردبان آسمان

صحت این حس بجویید از طبیب

صحت آن حس بجویید از حبیب

صحت این حس ز معموری تن

صحت آن حس ز تخریب بدن

راه جان مر جسم را ویران کند

بعد از آن ویرانی آبادان کند

کرد ویران خانه بهر گنج زر

وز همان گنجش کند معمورتر

آب را ببرید و جو را پاک کرد

بعد از آن در جو روان کرد آب خورد

پوست را بشکافت و پیکان را کشید

پوست تازه بعد از آنش بر دمید

قلعه ویران کرد و از کافر ستد

بعد از آن بر ساختش صد برج و سد

کار بی‌چون را که کیفیت نهد

اینک گفتم این ضرورت می‌دهد

گه چنین بنماید و گه ضد این

جز که حیرانی نباشد کار دین

نه چنان حیران که پشتش سوی اوست

بل چنان حیران و غرق و مست دوست

آن یکی را روی او شد سوی دوست

وان یکی را روی او خود روی اوست

روی هر یک می‌نگر می‌دار پاس

بوک گردی تو ز خدمت روشناس

چون بسی ابلیس آدم‌روی هست

پس بهر دستی نشاید داد دست

زانک صیاد آورد بانگ صفیر

تا فریبد مرغ را آن مرغ‌گیر

بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش

از هوا آید بیاید دام و نیش

حرف درویشان بدزدد مرد دون

تا بخواند بر سلیمی زان فسون

کار مردان روشنی و گرمیست

کار دونان حیله و بی‌شرمیست

شیر پشمین از برای کد کنند

بومسیلم را لقب احمد کنند

بومسیلم را لقب کذاب ماند

مر محمد را اولوا الالباب ماند

آن شراب حق ختامش مشک ناب

باده را ختمش بود گند و عذاب

با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است

پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی

راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور

تا به حال ۶۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید …

بنام خداداستانی جالب است خلاصه اینکه یک طوطی از صاحبش بواسطه ریختن شیشه روغن بادام ضربه خورده وپرهای سرش ریخته بوداین طوطی بعدا چون یک مرد کله طا س را دید ناگهان گفت که مگرتو هم از شیشه روغن ریختی! “از قیا سش خنده آمد خلق را”مولوی نتایج زیادی از داستان میگیرد وتفاوت اولیا وانبیا راکه گاه با مردم عادی یکسان تلقی میشوند وتفاوت زنبور عسل وزنبور گزنده وتفاوت زمین حاصلخیزو زمین شوره و بالاخره تفاوت حس دنیا وحس عقبی وتفاوت مسیلمه کذاب وپیامبر را خاطر نشان میکند که با نگاه ظاهری و نگرش پزیتیویسمی (باصطلاح غربی) یکسان دیده نشوندجز اینها نکات دیگری مانند عیب خود را در دیگران دیدن و شخصیت خودرا در دیگران دیدن ومحو آنها شدن وشخصیت دیگری را در خود دیدن وغیره در روابط اجتماعی معمول است مثلا بسیاری از تهمت ها که به بیگناهی زده میشود ریشه اش در نفس گوینده است ونوعی فرا فکنی است ومربیان اطفا ل چه بسا حال کودک را درک نمیکنند وذهنیت خود را بر او تحمیل مکنند و در نتیجه طفل تصور غیر واقعی از خود پیدا میکند وتصور ما از اشخاص مشهورهم چه بسااز قیاس به نفس وتوهم پیدا میشود مولوی در جای دیگر میگوید محبوب ومعشوق تو هم در ذات تست نه در بیرون تو(ویسه معشوق هم در ذات تست..) تا وقتیکه ما انسانها یگا نگی واستقلال ذاتی خودرا نیافته ایم از این اشکالات مصون نبستیم وذهنیت ما برغم بینش درست حرف اول را میزند ود یگران را باخود میآمیزیم( البته یافتن هویت اصلی خویش کار آسانی نیست) هم مولوی گوید:ای تو در پیکار خود را باختهدیگران را تو زخود نشناخته نتیجه سخن اینکه توفیق بزرگی است اگر بتوانیم توجه کنیم که در عین نیاز به دیگران یگانه ومنحصربه فرد آفریده شده ایم وصفت یگانگی خداوند انعکاسی بر ما دارد که”الواحد لا یصدر الی الواحد” واز شرک وشرکا فاصله بگیریم وبدانیم حتی نشئه هستی ما از دیگران پنهان وافاضه غیبی است آنکه از پشت چشمان ما بیرون را مینگرد برای هیچکس جز خدا شناخته نیست (به قول شهید مطهری این بهترین نمونه غیب است) متاسفانه طبق ذهنیت شرطی شده خود را از قیاس با دیگران میشنا سیم و گمان میکنیم اصل وجودمان دیده میشود در حالیکه فقط صفات ظاهر ما مرئی است. قابل توجه است که هر کسی مفهوم ومصداق بشریت است وبیهوده مصداق بشررا خارج از خود میجوید اگر کسی پپرسد بشر کیست وچیست پاسخش تنها در خودش است بقول مولوی:ازهمانجا جو جواب ای مرتضیکه سوال آمد از آنجا مر ترا

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بعد از بیتدر خطاب آدمی ناطق بدیدر نوای طوطیان حاذق بدیاین دو بیت را جا انداخته اید:خواجه روزی سوی خانه رفته بودبر دکان طوطی نگهبانی نمودگربه ای برجست ناگه بر دکانبهر موشی طوطیک از بیم جانجست از سوی دکان سویی گریختشیشه‌های روغن گل را بریخت—پاسخ: با تشکر از شما، ابیات جا افتاده طبق فرموده اضافه شدند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

موضوع دو بیت جا افتاده مطابق چاپ نیکلسون آن دو بیت فوق الذکر در متن نیست بلکه در حاشیه است. همان صورت اول صواب تر است.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

من در کتاب ادبیات سال اول دبیرستان این بیت رو اینجوری دیدم:طوطی اندر گفت آمد در زمان بانگ بر درویش زد که هی فلان از چه ای کل با کلان آمیختی؟ تو مگر از شیشه روغن ریختی؟

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

به نام الله.جناب مولوی به چند مسئله اشاره دارند 1-بطلان قیاس.یکی از مسائل مهم واختلافی بین امامیه وغالب اهل سنت مسئله حجیت وعدم حجیت قیاس است که شیعه معتقد به بطلان قیاس از نوع تمثیل می باشد. 2-بحث ام الکتاب ولوح محفوظ ونزول قرآن از لوح محفوظ که در مقام لدن قرار دارد.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

در لغت نامه دهخدا بیت شیر پشمین از برای کد کنندبومسیلم را لقب احمد کنندبه صورت جامه پشمین از برای کد کندبومسیلم را لقب احمد کندآمده است که به نظر معنی آن درست تر است. خواهشمندم اصلاح فرمایید.—پاسخ: با تشکر، با متن چاپی مثنوی معنوی انتشارات زوار به سعی دکتر محمدرضا برزگر خالقی بر اساس متن نسخهٔ قونیه 677 مقابله شد: همین است که در متن آمده، تغییری اعمال نشد.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

ازبیت: چون بسی ابلیس آدم روی هست/پس بهردستی نشایدداددست/تاچهاربیت بعدازآن مولوی به مامی آموزد که این اصطلاحی که بین مردم رایج است که نبین کیه ببین چی میگه .کاملااشتباه میباشد.حرف درویشان بدزددمرددون/تابخواندبرسلیمی زان فسون/آدمهای شیطان صفت چهارتاآیه وحدیث واشعارزیباراحفظ میکنندوباافسونگری که خودبلدندبکارمیبرندتادیگران رافریب بدهند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بعد از بیت:کار پاکان را قیاس از خود مگیرگر چه ماند در نبشتن شیر و شیرچرا یک سری ابیات حذف شده؟! مثل:این یکی شیر است اندر بادیه / آن یکی شیر است …این یکی شیر است که آدم می خورد / و آن یکی شیر است که آدم می خورد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

این دو بیت در شعر وجود ندارند و چنین به نظر می رسد که شاعری در دوران قاجاریه یا صفویه این ابیات را سروده و در نسخه ای وارد کرده باشد.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

دز بیت اول :بود بقالی و وی را طوطییخوش نوایی سبز گویا طوطیی درست میباشد آوردن (و) بعد از سبز ترکیب سبز گویا را از بین میبرد (سبز گویا) اضافه تشبیهی که گویش طوطی را به سبز بودن و زیبایی تشبیه میکند لبته بیت برگرفته از تصحیح نیکلسون میباشد بدون واو

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

در بیت 14 به جای گفت باید شگفت باشد به تصحیح نیکلسون که از نظز معنی هم درست تر استمی نمود آن مرغ را هر گون شگُفتتا که باشد کاندر آید او بگفت یعنی برای طوطی کارهای شگفت انگیز انجام میداد یا کاریی میکرد که از تعجب و حیرت به زبان بیاید

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

ببخشید بجای نهفت باید شگفت باشد با پوزش فراوان

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

عالی

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

مولانا در این حکایت شیرین ضمن محکوم کردن قیاس می خواهد نکات عرفانی خاصی را بشرح زیر متذکر شود.1) طوطی : (3) نماد مقلدانی که سخن اولیا الهی را تکرار می کنند بدون آنکه حقیقت آن را دریابند. (تاجدینی ، 1382؛ 656-654 )گفت را آموخت زان مرد هنر لیک از معنی و سرّش بی خبراز بشر بگفت منطق یک به یک از بشر جز این چه داند طوطیکهم چنان در آینه جسم ولی خویش را بیند مرید ممثلیاز پس آینه عقل کل را کی ببیند وقت گفت ماجرا (مثنوی دفتر پنجم بیت های 8و35،14)2) بقال : کنایه از مراد و راهنمایی سالک الی الله است.3) روغن گل: کنایه است از مبانی و ارزش های طریقت4) موهایی که از سر طوطی می ریزد: کنایه است از حیثیت و ارزش ظاهری مرید که قرآن از آن به عنوان ریش یاد می کند و می فرماید:یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباساً یواری سوآتکم و ریشاًای فرزند آدم، لباسی برای شما فرو فروستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه ریش و زینت شماست (سید حسین حق شناس، 1384 ؛27 )

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

فضل الله شهیدی حق مطلب را ادا کردی . در واقع وقتی انسان خود را بیابد . به درستی بر دروازه دل می نشیند و اجازه ورود بیگانه ها را نمی دهد.و اصولا تصویر و یاد کسانی که خوشایند انسان نیستند تصورشان هم لطفی ندارد. در این صورت انسان کمتر قضاوت می کند و به غیر خود می پردازد. اینکه فرموده اید: هویت یابی کار آسانی نیست کاملا درست است زیرا به صبرو حوصله نیاز دارد. و علیرغم اینکه برخی می گویند. انسان ناگهان به شناخت خود می رسد. تجربه نشان می دهد. که ضمیر تکه تکه شده انسان . اندک اندک و بسیار خردخرد . به جمعیت می رسد. و دوبین ها گام به گام کمرنگ می شود. و سرانجام وجود انسان یک پارچه می گردد. و انسان از رنج و نگرانی و شک و تردید و دو دلی رها می گردد. شاد باشید.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

معادل جان کلام مولوی در یک ضرب المثل انگلیسی :appearences are deceptive ظواهر گمراه کننده هستند …

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

روی هر یک می نگر می دار پاسبوک گردی تو ز خدمت روشناسیعنی چه ؟ایا یعنی تو عجالتا احترام هر رویی را نگاه دار تا زمانی که در اثر خدمت به خلق بصیرتی بیابی و بتوانی تفاوت چیزهای ظاهرا مشابه را تشخیص دهی ؟

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

اقای فضل ا… شهیدی گرامیالبته نباید فراموش کرد که مقایسه از ابزارهای اولیه ذهن بشر در درک شباهت ها و تفاوت ها و پیشرفت علم است . نخستین دانشمندان چگونه گروه های مختلف مخلوقات را رده بندی کردند به حمادات و گیاهان و حیوانات تا به امروز که این جدول بسیار مفصل شده است ؟امروزه از همین رده بندی ها و درک شباهت ها و تفاوت ها استفاده کرده در درمان بیماریها مسیر کوتاهتری را طی می کنند .ولی این قیاسی که مولانا ما را از ان برحذر می دارد قیاس در شباهت های ظاهریست . خود مولانا راهکار را در جای دیگر میفرماید :چون غرض امد هنر پوشیده شدصد حجاب از دل به سوی دیده شدهمه جا این غرض است که مانع از دیدن حق می شود .غرض یعنی اینکه ما در رویارویی با یک مسئله بیطرف نباشیم . مثلا می پنداریم اگر این را بگوییم منافع حزبمان یا ایدئولوژیمان تامین می شود یا مثل مادری که به دروغ گناه فرزندش را کتمان کند .او می پندارد میتواند بدین وسیله قانون عدل الهی را دور بزند . در حالیکه بی غرضی از این اندیشه توحیدی نشات میگیرد که ما بدانیم قوانین حاکم بر دهر قدرتمند و غالب و خطا ناپذیر هستند و حقیقت همیشه برنده داستان است و ما کوچکتر از انیم که این قوانین را دور بزنیم . بنابر این تسلیم محض حقیقت شده و بی هیچ مقاومتی و بی غرض و مرض حقیقت را می پذیریم . حجابها از جلوی دیدگانمان به کنار میرود و حقیقت را به تمام و کمال میبینیم .

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

روفیای گرامینظر شما ودوستان دیگر را خواندم بلی قیاس ومقایسه در رشته های علوم خیلی ارزشمند است وباعث کشفیات حدید شده ومیشوداما قیاس در معنویات وامور روانی بنحو دیگراست هرچه از علوم مادی دور تر شویم ارزش قیاس کمتر میشود تا جائی که مولانا گوید:پای استدلالیان چوبین بودپای چوبین سخت بی تمکین بود میدانیم که قیاس واستلال بیک معناستودر عرفان بجای استدلال بینش وبصیرت اهمیت دارد ودر داستان فوق اگر فرضا طوطی بصیرت داشت متوحه میشد که مرد کله طاس با خودش قابل مقایسه نیست

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلامبنظر حقیر این بیت یه مشکلی دارهجز که صاحب ذوق کی شناسد بیاباو شناسد آب خوش از شوره آب

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلامگر منافق خوانیش این نام دونهمچو (کزدم ) می‌خلد در اندرونبنظرم کژدم باشه بمعنی عقرب

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

ایا بصیرت با قیاس و استدلال منافات دارد ؟ایا براستی معنویات و مادیات دو مقوله مجزا از هم هستند ؟!این پرسش همواره ذهن مرا به خود مشغول داشته که ایا انسانهای عارف و اندیشمند ابزاری غیر از حواس پنجگانه دارند یا نه ابزارشان همان است با این تفاوت که انها خوب میبینند خوب میشنوند خوب می بویند خوب لمس میکنند و خوب می چشند ؟!بنابراین خوب فکر می کنند ؟!

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

روفیای عزیز ببخشید که این گونه می گویم ولی دلم میخواهد نظر شما را بدانم انسانهای عارف و دانشمند ابزاری غیر ازحواس پنجگانه ندارند از بنده هم چیزی بیشتر ندارند فقط میدان دیدشان با من نوعی که عارف نیستم متفاوت استآنها خوب را چیز دیگری می بینند من چیز دیگری ، یکی پول و دنیا را خوب می داند با همین حواس ، عارف مقوله ی دیگری را خوب می داند که شاید من از آن بی خبرمشاید من همین زندگی را بدون غرق شدن در معنویات بیشتر دوست داشته باشم و شما برعکس ارزش را در علوم معنوی و عشق و ایمان بدانید پس خوبِ هرکس با دیگری تفاوت می کندمن هم مادیات را خوب می بینم هم صحبت دنیاداران راخوب می شنوم هم بوی گل باغ و عطر کلینیک را خوب می بویم هم زلف دلبر را خوب لمس مکنم و هم نوشیدنی خوشمزه را خوب می نوشم و چون چنینم از حال عارف و اندیشمند بی خبرمدنیای من دنیای دیگریست و اینطور فکر کردن را خوب میدانمضمناً : من را من نوعی فرض بفرمایید منتظر نظرتان هستم چون برایم مهم است

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام مرسده گرامیسخنی از تی اس الیوت :where is the life we have lost in living where is the wisdom we have lost in knowledgewhere is the knowledge we have lost in informationمرسده عزیز چنین بر میاید که اطلاعات در ارتباط با یکدیگر دانش و دانش ها در کنار هم عقل و عقل ها با هم عشق را پدید می اورند .مثلا فرض کنید کودک سه ساله ای هستید که میبینید کودکی اسباب بازی جذابی دارد . این جزو مقوله اطلاعات است . اسباب بازی کودک را ازو می ربایید . واکنش او به شما نشان می دهد که این حرکت برای او ناخوشایند است . این جزو مقوله دانش است . ممکن است کودک به شما صدمه ای بزند . یک دانش دیگر . اسباب بازی را به او برمی گردانید و همه چیز ارام میشود . این در محدوده عقل است و اگر هنگام بازگرداندن او را ببوسید او با شما رفیق میشود . این عشق است . کدام یک از این ادراکات و تجربیات خارج از محدوده حواس پنجگانه است ؟ایا انها که نانها و جانها را از چنگ انسانها ربودند و دنیا را به میدان جنگ تبدیل کردند غیر از این است که یکی از این مراحل را ندیدند یا نشنیدند یا لمس نکردند ؟ و نفهمیدند ؟

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

کر امل را دان که مرگ ما شنیدمرگ خود نشنید و نقل خود ندیدحرص نابیناست بیند مو بموعیب خلقان و بگوید کو بکوعیب خود یک ذره چشم کور اومی‌نبیند گرچه هست او عیب‌جوعور می‌ترسد که دامانش برنددامن مرد برهنه چون درندمرد دنیا مفلس است و ترسناکهیچ او را نیست از دزدانش باکاو برهنه آمد و عریان رودوز غم دزدش جگر خون می‌شودمرسده جان اینکه همه میمیرند و عریان این جهان را ترک می کنند دیدنی است . گریه کودکان ستمدیده شنیدنی است .تعفن حاصل از الودن محیط زیست بوییدنیست . گرمایش زمین حاصل از زیاده خواهی کشورهای صنعتی لمس کردنیست . طعم فقر همسایه چشیدنیست . برای حس اینها نیازی به بصیرت نیست . کافیست خود را به کوری و کری نزنیم .

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

جمله عالم زین سبب گمراه شدکم کسی ز ابدال حق آگاه شد این موضوع آن قدر برای مولانا مهم است که می‌گوید همه مردم عالم به خاطر این که فرق بین خود و اولیاء خدا را تشخیص ندادند و کارهای آنها را مانند کارهای خود پنداشتند، گمراه شدند. فقط عده‌ی کمی از حقیقت ابدال حق (اولیاء حق) و راز و رازدانی آنها آگاه شدند.همسری با انبیا برداشتنداولیا را همچو خود پنداشتند گفته: ” اینک ما بشر، ایشان بشرما و ایشان بسته خوابیم و خور”گمراهان و ظاهربینان که از اسرار انبیا و اولیا بی‌خبرند، ادعای برابری با آنها می‌کنند و همان‌گونه که در قرآن از قول آنان آمده است: “اِن انتم الا بشر مثلنا” (سوره‌ی ابراهیم آیه 10) خطاب به انبیا می‌گفتند که شما هم انسانی مانند ما هستید و همچنین می‌گفتند: “این چه رسولی است که مانند ما غذا می‌خورد و در بازار و معابر راه می‌رود؟” (آیه 7 سوره فرقان) یعنی اینها هم مثل ما به خواب و خور وابسته‌اند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

کافران اندر مری بوزینه طبعآفتی آمد درون سینه، طبع هر چه مردم می‌کند، بوزینه همآن کند کز مرد بیند دم به دم او گمان برده که : ” من کردم چو اوفرق را کی داند آن استیزه رو؟این کند از امر، و او بهر ستیزبر سر استیزه رویان خاک ریز ساحران بارگاه فرعون برای ستیزه( مری= مراء : جدل و ستیزه ) با موسی(ع) میمون‌وار سعی می‌کردند از موسی(ع) تقلید کنند. همین سرشت بوزینگی آفت وجود آنها شده بود. بوزینه و بوزینه‌صفتان سعی می‌‌کنند کار انسان را تقلید کنند و گمان می‌کنند که کارشان با کار انسان یکسان است و فرق ماهوی آن را درک نمی‌کنند. آنها درنمی‌یابند که کار انبیا و اولیا به فرمان خداوند است ولی کار آنها از روی تقلید و لجاجت. پس تو بر سر چنین افرادی ستیزه‌جو ومقلد خاک بریز و طردشان کن.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

گر چه هر دو بر سر یک بازی‌اندهر دو با هم مروزی و رازی‌انداگرچه ظاهر کار مومن و منافق با هم شبیه است و به نظر می‌رسد هر دو در یک بازی شرکت دارند اما به اندازه‌ی کسانی که در شهر مرو زندگی می‌کنند با کسانی که در شهر ری زندگی می‌کنند از یکدیگر فاصله دارند. این فاصله‌ی مردم مرو از مردم ری که به صورت ضرب‌المثل در مورد دو چیز دور از هم و مخالف به کار می‌رود، هم می‌تواند برگرفته از دوری این دو شهر از نظر جغرافیایی باشد، و هم اشاره به دوری مرام و مذهب اهل این دو شهر از یکدیگر باشد، زیرا می‌گویند مردم مرو از سنی مذهب‌های متعصب بودند، در حالی که مردم ری نسبت به تشیع تعصب می‌ورزیدند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

غلط؛ جز که صاحب ذوق کی شناسد بیابصحیح؛ جز که صاحب ذوق کشناسد (که اشناسد) بیاب

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بعد از بیت:”کار پاکان را قیاس از خود مگیرگر چه ماند در نبشتن شیر و شیر”چرا دو بیت زیر نیامده؟ این یکی شیر است اندر بادیه / آن دگر شیر است اندر بادیهاین یکی شیر است کآدم می خورد / و آن دگر شیر است کآدم می خورداین دو بیت از مولانا نیست؟

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

در داستان طوطی و بقـّـال، طوطی از صاحبش بواسطه ریختن شیشه روغن بادام ضربه خورده؛ مو های سرش ریخته است. طوطی بعدا چون یک مرد کله طا س را می بیند، می پرسد که مگر تو هم شیشه روغن شکستی! “این قیاس ِمع الفارغ” همانا فلسفیدن است که آدمی خود را در قیاس با دیگران مورد ارزیابی قرار می دهد. در روابط اجتماعی همین نوع گفتمانها؛ ریشه در نفس ِگویندگان یا نهاد ها دارد. نکته دیگر آنکه، بدین نحو نوعی فرا-فکنی می شود وآدمی ذهنیت خود را بر دیگران و در امر ِقضاوت تحمیل می کند. تا وقتیکه ما انسانها یگانگی واستقرار در ذات کبریائی نیافته ایم؛ از این نوع اشکالات مصون نخواهیم بود. مولوی گوید:ای تو در پیکار خود را باختهدیگران را تو ز خود نشناختهصفت حضور همانا یگانگی و استحالهء ماست در ذات خداوندگاری. طبق ذهنیت شرطی شده، ما خود را همواره از طریق قیاس و بمدّد ِمقایسهء شرایط تاریخی شناسائی می کنیم. لذا تکیه بر صفات ظاهریه همان سیستم صُغراء و کبراء غلط فلسفیدن است. بـقـّـال نیز طی همین سیستم ِعلّت و معلولی، کارهای شگفت انگیز انجام میداد تا شاید از تعجب و حیرت؛ طوطی را به گفتار باز آورد. البته مولانا در حکایت دیگری، ضمن محکوم کردن قیاس نکات عرفانی دیگری را نیز مطرح می کند. مثلاً اینکه طوطی نماد مقلدانی ست که سخن اولیا را بدون آنکه حقیقت را دریابند؛ بی مهابا تکرار می نمایند:گفت را آموخت زان مرد هنرلیک از معنی و سرّش بی خبراز بشر بگفت منطق یک به یکاز بشر جز این چه داند طوطیکهم چنان در آینه جسم ولیخویش را بیند مرید ممثلیاز پس آینه عقل کل راکی ببیند وقت گفت ماجرا (مثنوی دفتر پنجم بیت های 8و35،14)البته مقایسه و روش استقراء از ابزارهای اولیه ذهن بشر در درک شباهت ها و تفاوت ها و از لوازم پیشرفت علم است؛ منتها حقایق جهان هستی را از این طرق نمی توان شناسائی کرد. دانشمندان امروزه از همین رده بندی ها و درک شباهت ها و تفاوت ها استفاده کرده و در درمان بیماریها و یا در جهت فن آوری؛ مسیری از آزمون و خطا را طی می کنند. باری قیاس و مقایسه در رشته های علوم باعث کشفیات حدید شده ومیشود.در عرفان بجای استدلال، بینش و بصیرت اهمیت دارد که همانا معرفت برآمده از کشف و شهود ِاشراقی می باشد. مولوی در آغاز دفتر دوم مثنوی به این امر بصراحت اشاره میکند که :راه حس راه خران است ای سوار / ای خران را تو مزاحم شرم دارپنج حسی هست جز این پنج حس / آن چو زرّ سرخ و این حس ها چو مساندر آن بازار کیشان ماهرند / حس مس را چون حس زر کی خرندحس ابدان قوت ظلمت می خورد / حس جان از آفتابی می چرد———————————————–

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سلام بیت حرف درویشان بدزدد مرد دون تا بخواند بر سلیمی زان فسوندر تصحیح استاد میر خانی امده حرف درویشان بدزدد مرد دون تا بخواند بر سبیلی زان فسونبه نظر می رسد تصحیح میر خانی درست تر باشد زیرابه معنی کسی است که از راه افسون کردن دیگران می خواهد به مقصود خود برسد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام روفیای عزیزبه نظر بنده هر انسانی علاوه بر پنج حس ظاهری، پنج حس باطنی طبق شعر مولانا دارد، منتهی خیلی از انسانها حس باطنیشان کور شده و اون مربوط به دل است، چون قرآن در آیه 46 حج میفرماید :آیا در ( روی ) این زمین سیر نکرده اند تا برای آنها دل هایی پیدا شود که بدان بیندیشند یا گوش هایی که بدان بشنوند؟! زیرا در حقیقت چشم های ظاهر کور نمی شود و لکن دل هایی که در میان سینه هاست کور می گردد. پس کسانی که راه خلاف را میروند چشم ظاهری دارند منتهی دلشان کور شده و خودشان کور کرده اند نه خدا، همچنین در آیه 36 اسراء میفرماید که : از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن که گوش و چشم و دل بازخواست میشوند، چرا دل بازخواست میشود؟ کسانی که به خرافات معتقد هستن به هیچ وجه حقیقت را قبول نمیکنند زیرا دلهایشان کور شده، ولی مغزشان سالم است، در همان آیه قبل اومده که دل تفکر میکند، و این رو موسسه heart math در امریکا مورد بررسی قرار دادند و فهمیدند که روی قلب سلولهای عصبی وجود داره و بین قلب و مغز ارتباطی وجود داره و گویا قلب مغز را فرماندهی میکند. البته در نی نامه هم مولانا همینو میگه: سر من از ناله من دور نیست، لیک چشم و گوش را آن نور نیست، تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست. و طبق حدیث پیامبر همه انسانها با فطرت پاک به دنیا میان و بعد پدر مادرشان آنهارا مسیحی و غیره می کنند. منظور اینکه خدا به همه استعداد داشتن دل پاکو داده منتهی باید خود شخص دلشو از همه چی غیر از خدا خالی کنه و مراقبه و دوری از گناه و ذکر و … تا چشم دلش روشن بشه.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

صحت این حس ز معموری تنصحت آن حس ز تخریب بدنواقعا همین طوره:من از بینوایی نیم روی زردغم بینوایان رخم زرد کرد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با مراجعه ب سایت archive.org و مقایسه نسخ خطی متفاوت، خواهید دید که ابیات متعددی کم و زیاد شده ولی در هیچ کدام این دو بیت ذکر نشده:این یکی شیر است اندر بادیه / آن دگر شیر است اندر بادیهاین یکی شیر است کآدم می خورد / و آن دگر شیر است کآدم می خوردحالا این دو بیت از کجا اومده خدا داند…

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بیتاین یکی شیر است اندر بادیه / آن دگر شیر است اندر بادیهاگر این بیت جز شعر نبوده پس از کجا تو کتاب فارسی اومده بود ؟؟ چرا باید اختلاف شعری وجود داشته باشه؟؟؟

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

عظمت علوم و کشفیات علمی در دوران ما که بر پایه مشاهده و تجربه و با روش ها و ابزارهای علمی بدست آمده را نمی توان با دوران مولوی مقایسه کرد . در آن دوران افسانه و اسطوره پایه فکری مردم را تشکیل میداد . معرفت شهودی و مکاشفه اموری غیر مادی اند و چون هیچ ابزار علمی برای اثبات آنها نداریم چگونه میشود توهمات و خیالات را از واقعیت ها در حوزه معرفت شهودی تشخیص داد ؟! اگر پای استدلالیان چوبین است مدعیان معرفت شهودی هم دلیلی برای مدعای خود ندارند و ناچار به گفتمانی پر رمز و راز متوسل میشوند !!

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

ضمن احترام بتمام نظرات عزیزان،یادآوری میکنم که آقای دکتر سروش اخیرا از داستان طوطی وبقال و امر قیاس برداشت جدید وجالبی نموده اند که بفرمایش خود ایشان شاید مولانا هم چنین منظوری نداشته است وآن اینکه علت یک پدیده میتواند عوامل مختلف باشد.چون مطلب خیلی طولانیست دوستان را ارجاع میدهم به سخنرانی دکتر سروش درشرح مثنوی جلسه 22

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام به همگینه قصد توهین دارم و نه قصد اظهار فضلفقط دوست دارم نظرمو اینجا بنویسمبه نظر من این داستان طوطی و کچل شدنش، جز یه داستان تخیلی چیز دیگه ای نمیتونه باشه! یعنی درصد اتفاق افتادنش تو واقعیت واقعا کمه، تقریبا نزدیک به صفراولا چطور ممکنه یه طوطی آزاد رو با یه گربه تو مغازه دربسته تنها بزارناگه گربه بعدا اومده پس حتما مغازه یه سوراخی داشته که طوطی از اون سوراخ میتونست فرار کنه، بر فرض اینکه مغازه سوراخ داشته و طوطی هم اینقدر اهلی بوده که صاحبشو ترک نمیکرد، و باز فرض اینکه در لحظه ی برگشت مغازه دار، گربه از همون سوراخی که اومده بود فرار کرده و طوطی باوفا اونجا مونده، میرسیم به نشانه گیری بسیار دقیق و معجزه آسای مغازه دار که صاف با چوب دستی میزنه تو سر طوطی آزاد و البته قدرت ضربه رو هم طوری تنظیم میکنه که طوطی نمیمیره و فقط کچل میشه که البته کچل کردن یک طوطی با ضرب چوبدستی در واقعیت کاملا غیر عملی و غیر قابل اجراست

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

حالا مولانای ادیب و متفکر، از یک داستان عامیانه ی زمان خودش که سینه به سینه بین مردم میچرخیده و نقل میشده، اومده یه سری حقایق ماورایی و معنوی رو پدیدار کرده، الان نمیتونم نظری راجع به شخص مولانا بدم، چون متاسفانه هنوز فرصت نکردم کل دیوانش رو مطالعه کنمامیدوارم با نظردادنم خلق کسی رو تنگ نکرده باشم….دوستدار نوع بشر محمدمشفق

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

دوست گرامیشوخی می کنید دیگر؟یا ما را دست انداخته اید؟؟البته که مولوی یک گزارش خبری ارایه نکرده است. این یک تمثیل است. مثل اسب است. مرکب سخن است. معنایی که گوینده تمثیل اراده کرده است سوار بر این مرکب می شود تا به من و شما برسد. این لطافت و ظرافت ادبیات است. وگرنه مولانا می توانست بگوید همه چیزهای ظاهرا مشابه، یکسان نیستند و علل یکسان ندارند. ولی این معنا را با چنین اطواری در قالب چنین داستانی گفته است تا بر جذابیتش بیفزاید.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

دوست گرامیآن وقت چرا معترض نشدید به اینکه طوطی حرف می زند، نه به تقلید و تکرار بلکه از روی قیاس و استنتاج تازه حرف هایش هم همه به شعر و در نهایت فصاحت و بلاغت هستند!

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سلام و تشکر، به یاد حواس مادی چندین گانه (حس بینایی ،شنوایی، بویایی، لمسایی، چشایی،…..) افتادم که با هیچکدام نمیتوان به صورت مستقیم گردش زمین را به دور خودش “احساس کرد !؟.ولی وقتیکه سوار “چرخ و فلک”میشویم با همه وجودمان ! و حواسمان ، گردش آن را “احساس میکنیم. آیا با این حواس مادی ناقص میتوان “هستی ” را حتی تصور کرد؟.آیا “نقاشی”میتواند “نقاش “را حتی به تخیل بیاورد؟!.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

روفیای عزیز:مولانا در جایی میفرماید : پنج حسی از برون میسور او//// پنج حسی از درون مامور اوده حس است و هفت اندام و دگر/////آنچ اندر گفت ناید می‌شمریعنی علاوه بر پنح حس ظاهری، پنج حس باطنی هم داریم، ما در حالت عادی فقط حس های ظاهری را میتوانیم درک کنیم، ولی بعنوان مثال وقتی به خواب می رویم حس های باطنی ما فعال می شوند ……یعنی ما بصورت ناخودآگاه حس های باطنی را درک می کنیم….. اما عرفا میتوانند بصورت خود اگاهانه این حس ها را فعال کنند … (همان که حافظ میفرماید : چشم دل باز کن که جان بینی……

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

حمید جان همه کس میتواند ادعای عرفان و عارف بودن بکند . هر کس که چند خطی شعر در عرفان گفت ، عارف نیست، به نظر من کمتر عارفی وجود دارد که شناخته شده باشد ، این مردم هستند که این القاب را به عده ای می دهند ، بیشتر دنیای واهیِِ خیالات ، با عرفان و شناخت حقیقت اشتباه می شود.ضمناً : چشم دل باز کن که جان بینینیز از حافظ نیست ، از هاتف اصفهانی ست.با اجازه شما و با پوزش ، بهتر است بنویسیم: بصورت خود اگاه ، یا خود آگاهانه، {بصورت خود اگاهانه} به نظر درست نمی آید.ممکن است یکی دو حسی که در خواب درک کرده ای را ذکر کنی .ممنون

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

جناب شمسمی فرماید : راه حس راه خران است ای سوارای خران را تو مزاحم شرم دار !!ای بسا روی سخن با خود دارد که از واقعیت بریده به خیال پناه آورده استبه او که دسترسی نداریم سرکار که وی و اندیشه های خرد گریز اورا گویا خوانده و درس داده ایداین چریدن حس جان از آفتاب را برای مایان روشن فرمایید.سپاس می گزاریم

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

آیا مگر گردش زمین را به دور خودش و به دور خورشید با حواس بینایی و چشایی و لمسایی و شنیداری و …….میتوان متوجه شد و “درک”کرد؟!.آیا حواس ما ، ما را به بیراهه نمیبرند و از واقعیات و حقایق دورمان نمیکنند؟!.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام حاشیه ای ندارم فقط “گرچه باشددر نوشتن شیر شیر صحیح است وبین آن واو وجود ندارد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بود بقالی و وی را طوطیی / خوش نوایی ، سبز گویا طوطییدر دوران پیشین بقالی بود که طوطی خوش آواز و سبز رنگی داشت و این طوطی با مردم حرف می زد .شرح و تفسیر بیت 248در دکان بودی نگهبان دکان / نکته گفتی با همه سوداگراناین طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته و لطیفه می گفت .شرح و تفسیر بیت 249در خطاب آدمی ناطق بوی / در نوای طوطیان ، حاذق بویاین طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرائی طوطیان نیز بسیار ماهر بود .– در برخی از نسخه ها بعد از بیت فوق دو بیت الحاقی آمده که مضمونش این است : روزی صاحب دکان به منزلش رفته بود و طوطی مواظب دکان بود که ناگهان گربه ای برای شکار موشی داخل دکان پرید و طوطی از ترس جانش .شرح و تفسیر بیت 250جست از سوی دکان ، سویی گریخت / شیشه های روغن گل را بریختاز یک طرف دکان پرید طرف دگر و شیشه های روغن گل را روی زمین ریخت .شرح و تفسیر بیت 251از سوی خانه بیامد خواجه اش / بر دکان بنشست فارغ ، خواجه وشصاحب طوطی از سوی خانه اش به دکان آمد و فارغ و آسوده با متانت و بزرگی در آنجا نشست .شرح و تفسیر بیت 252دید پر روغن دکان و و جامه چرب / بر سرش زد ، گشت طوطی کل ز ضرببقال دید که دکان پر از روغن شده و لباسش چرب گشته است از اینرو چنان خشمگین شد که بر سر طوطی زد و از شدت ضرب دستش طوطی کچل شد .شرح و تفسیر بیت 253روزکی چندی سخن ، کوتاه کرد / مرد بقال از ندامت، آه کردطوطی چند روزی سخن نگفت و مرد بقال از مشاهده این وضع آه ندامت برکشید .شرح و تفسیر بیت 254ریش برمی کند و می گفت : ای دریغ / کافتاب نعمتم شد زیر میغبقال از شدت اندوه ریش خود را می کند و می گفت افسوس که آفتاب نعمت و دولتم زیر ابر نهان شد یعنی کلام طوطی و نوای آن نعمتی بود که به زوال رفت .شرح و تفسیر بیت 255دست من بشکسته بودی آن زمان / چون زدم من بر سر آن خوش زبانای کاش در آن وقت که طوطی خوش آوازم را زدم دستم می شکست .شرح و تفسیر بیت 256هدیه ها می داد هر درویش را  / تا بیابد نطق مرغ خویش رابقال برایعشق مولانایی:آنکه طوطی به آواز و سخن باز گردد به هر درویش و بینوائی هدیه ها می داد .شرح و تفسیر بیت 257بعد سه روز و سه شب ، حیران و زار / بر دکان بنشسته بد نومیدوارپس از سپری شدن سه شبانه روز ، مرد بقال حیران و نومید و گریان بر دکان نشست .شرح و تفسیر بیت 258می نمود آن مرغ را هر گون شگفت / تا که باشد اندر آید او به گفتبقال برای آن طوطی هر گونه کار شگفت و غریب انجام می داد تا شاید طوطی را به نغمه سرائی درآورد .شرح و تفسیر بیت 259جولقیی سر برهنه می گذشت / تا سر بی مو ، چو پشت طاس و طشتروزی درویشی سر برهنه و موی سترده از آنجا می گذشت که سرش مانند پشت طاس و طشت ، صاف بود .– جولقی به دسته ای از قلندران می گفتند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند و گاهی این لباس مرکب بوده است از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را “دلق مرقع” می گفته اند . بنابراین جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم .شرح و تفسیر بیت 260طوطی اندر گفت آمد در زمان / بانگ بر درویش زد که ، هی فلانطوطی همینکه آن درویش بی موی را دید به سخن آمد و بر او بانگ زذ که آهای فلانی .شرح و تفسیر بیت 261از چه ای کل با کلان آمیختی ؟ / تو مگر از شیشه روغن ریختی ؟ای کچل ، برای چه تو نیز در سلک کچلان درآمده ای ؟ مگر تو هم از شیشه روغن ریختی ؟شرح و تفسیر بیت 262از قیاسش خنده آمد خلق را / کو چو خود پنداشت صاحب دلق رااز اینکه طوطی ، درویش را با خود قیاس کرده بود مردم به خنده افتادند .شرح و تفسیر بیت 263کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گر چه ماند در نبشتن شیر و شیرکار انسانهای پاک و وارسته را نباید با کار خودت مقایسه کنی اگر چه املای شیر درنده با شیر خوردنی مانند هم نوشته می شود .شرح و تفسیر بیت 264جمله عالم زین سبب گمراه شد / کم کسی ز ابدال حق آگاه شدهمه مردم دنیا بدان جهت گمراه شده اند که کار انسانهای پاک و وارسته را با کار خود قیاس می کنند ، براستی که شمار اندکی از مردم از حال اولیاءالله آگاهند .– ابدال جمع بدل است و در اصطلاح صوفیه و عرفا به گروهی از اولیاءالله گفته شود که صفات زشت بشری خود را به اوصاف نیک الهی مبدل کرده اند . برخی گویند از آنرو بدان اولیاء ، ابدال گویند که اگر یکی از آنان از جایی رود . بدل خود را در آنجا می گذارد . ولی به هر حال منظور از ابدال در اینجا مطلق اولیاءالله است . مولانا می فرماید : علت گمراهی بیشتر جهانیان این است که حقیقت اولیاءالله را نشناخته اند . آنان نیز که مدعی شناختن ایشانند . دعوی بیهوده کرده اند . ابن عربی گوید : « ابدال عبارت است از ابدال سبعه ( هفت مرد ) . که یکی از آنان از محلّی می کوچد و در آنجا شخصی را در صورت خود می نهد بطوریکه کسی نمی داند که او مفقود شده است »شرح و تفسیر بیت 265همسری با انبیا برداشتند / اولیا را همچو خود پنداشتندافراد ظاهر بین و قشری مدعی برابری با پیامبران شدند و اولیای خدا را مانند خودشان تصور کردند .شرح و تفسیر بیت 266گفته : اینک ما بشر ، ایشان بشر / ما و ایشان ، بسته خوابیم و خوراین ظاهر بینان گفتند : ما بشریم و اولیاءالله هم بشرند ، و ما و ایشان وابسته به خوابیدن و خوردن و نیازهای طبیعی و مقتضیات غریزی هستیم . [ در آیه 10 سوره ابراهیم آمده است « … گفتند ، شما نیستید مگر بشری همچو ما … » مصراع دوم نیز ناظر است به آیه 7 سوره فرقان « و گفتند این چه رسولی است که (همانند ما) طعام خورَد و در بازار (و معابر) راه رود »شرح و تفسیر بیت 267این ندانستند ایشان از عمی / هست فرقی در میان ، بی منتهااین افراد ظاهربین بواسطه کوردلی خود این حقیقت را درک نکردند که میان آنان و انبیا و اولیا فرقی بی نهایت وجود دارد .شرح و تفسیر بیت 268هر دو گون زنبور خوردند از محل / لیک شد زان نیش و زین دیگر عسلبرای مثال هر دو نوع زنبور ( زنبور عسل و معمولی ) از یک محل شیره می خورند ولی از یکی عسل بدست می آید و از یکی نیش .شرح و تفسیر بیت 269هر دو گون آهو گیا خوردند و آب / زین یکی سرگین شد و زان مشک نابمثال دیگر ، هر دو نوع آهو ( آهوی معمولی و آهوی ختن ) گیاه می خورند و آب می نوشند ولی از یکی مدفوع حاصل می شود و از دیگری مشک معطر .شرح و تفسیر بیت 270هر دو نی خوردند از یک آبخور / این یکی خالی و آن دیگر شکرمثال دیگر ، هر دو نوع نی ( نی معمولی و نی شکر ) از یک محل آب می خورند ولی یکی خالی از شکر است و یکی پر از شکر .شرح و تفسیر بیت 271صد هزاران این چنین اشباه بین / فرق شان هفتاد ساله راه بیننظیر این مثالهائی که گفتیم صد هزار مثال دیگر پیدا می شود که میان ذات آنها فرقی بسیار به طول هفتاد سال راه است .شرح و تفسیر بیت 272این خورد ، گردد پلیدی زو جدا / آن خورد گردد همه نور خدایکی غذا می خورد و آن غذا در او پلیدی می زاید و دیگری همان غذا را می خورد ولی یک پارچه نور الهی می شود .شرح و تفسیر بیت 273این خورد ، زاید همه بخل و حسد / آن خورد ، زاید همه عشق احداین یکی غذا می خورد و آن غذا در او صفات مذمومی نظیر بخل و حسادت پدید می آورد ولی آن یکی همان غذا را می خورد و عشق الهی را پدید می آورد .شرح و تفسیر بیت 274این زمین پاک و آن ، شوره است و بد / این فرشته پاک و آن دیو است و ددانبیا و اولیا مانند زمین پاک و حاصلخیزند و کافران مانند شوره زار . دسته اول مانند فرشته پاک اند و دسته دوم مانند دیو و جانور وحشی .شرح و تفسیر بیت 275هر دو صورت گر به هم ماند ، رواست / آب تلخ و آب شیرین را صفاستاگر ظاهر دو چیز به هم شبیه باشد مسئله مهمی نیست بلکه امری جایز است زیرا تشابه در ظاهر امری طبیعی و قهری است چنانکه آب تلخ و شیرین هردو ظاهر صاف و شفاف دارند ولی اگر چشیده شود تفاوت میان آنها آشکار گردد .شرح و تفسیر بیت 276جز که صاحب ذوق که شناسد ، بیاب / او شناسد آب خوش از شوره آببجز شخص صاحب ذوق ( کسی که قوه ذائقه اش خوب کار میکند ) چه کسی می تواند مزه این دو آب تلخ و شیرین را متوجه شود ؟ مسلما هیچ کس ، پس جستجوی او باش ، اوست که مزه آب گوار از ناگوار را تمیز می دهد .– این بیت اشاره به این دارد که در امر سیر و سلوک باید به هادی و راهنمای صادق اقتدا کرد .شرح و تفسیر بیت 277سحر را با معجزه کرده قیاس / هر دو را بر مکر پندارد اساسظاهر بینان سحر و معجزه را مانند هم می دانند و گمان می دارند که مبنای هر دو مکر و حیله است .سِحر = به معنی حیله و تخیّلاتِ یاوه است امّا در اصل به معنی پوشیدگی و استتار است . طبرسی گوید : سِحر ، عملی است که اسباب آن از درکِ عموم پوشیده است و عملی است وارونه نما ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 170 و تفسیر ابوالفتوح ، ج 1 ، ص 256 ) حاجی خلیفه نیز می گوید : سِحر ، امری پنهان و درک آن برای اکثریّتِ عقول دشوار است و آن دانشی است که در بارۀ معرفت احوالِ فلکی و اوضاع کواکب و رابطۀ آن با امور زمینی و موالیدِ ثلاثه بطور اخص بحث می کند ( کشف الضون ، ج 2 ، ص 980 و 981 ) ابن خلدون نیز در تعریف سِحرگوید : و آن آگاهی به چگونگی استعدادهایی است که نفوسِ بشری در بارۀ آنها بر عالَم عناصر تأثیر می گذارد . خواه مستقیم و بی واسطه باشد و یا بوسیلۀ یاریگری از امور آسمانی . گونۀ نخستین ، ساحری و گونۀ دوم ، طلسمات است ( مقدمه ، ج 2 ، ص 1039 )سِحر ، تاریخی دیرینه دارد و خاصه در میان سریانیان و کلدانیان و قبطیان کشور مصر متداول بوده است . خاصیّت سِحر در ساحران مانند همۀ قوای بشری بصورت قوه و استعداد وجود دارد و برای به ظهور رساندن و فعلیّت بخشیدن به آن باید ریاضت ها کشید و کلیّه ریاضت های ساحری عبارت است از توجّه به افلاک و ستارگان و عوالِمِ عِلوی و شیاطین با انواع تعظیم وعبادت و خضوع و اظهارِ فروتنی و خاکساری است . و از اینرو ساحری ، وجهه ای بجز خدا و سجود به غیرِ اوست . و روی آوردن به غیر خدا کفر است و بدین سبب ساحری کفر به شمار آید . ( مقدمه ، ج2 ، ص 1042 و رسائل اخوان الصفا ، ج 4 ، ص 295 به بعد ) بی گمان سِحر ، در افراد و نفوس تأثیر می گذارد و این امری است که قرآن کریم بدان تصریح دارد ( آیه 102 سورۀ بقره ) و از حضرت علی (ع) روایت شده « … و سحر حق است … ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 392 ) یعنی سحر تأثیرش حقیقت دارد . از اینرو تعلیم و تعلّمِ سِحر شرعاََ حرام است مگر به قصد ابطال سِحر و رهاندن مسحور از شرِ ساحر . چنانکه از امام صادق (ع) مروی است که « گرۀ سِحر را بگشا ولی گرۀ سِحر مزن »معجزه = خرق عادتی است که فقط از انبیاء صادر می شود و دیگران از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان اند . البته اظهار معجزه منوط به اِذنِ الهی است . هر چند خوارق عادت بر خلافِ جریان معتاد طبیعی است ولی محالِ ذاتی نیست . مولانا می گوید اساسِ سِحر توجّه به نیروهای شیطانی است در حالیکه مبنای معجزه ، اذنِ رحمانی است پس میان ای دو خرق عادت تفاوت بسیار است ولی ظاهربینان هر دو را یکسان می پندارند . بنابراین بیت فوق سِحر و معجزه را تمثیلاََ ذکر کرده تا ظاهربینان را موردِ نقد قرار دهد . چرا که آنان خود را با اولیاء و کاملان یکسان مقایسه کنند . شرح و تفسیر بیت 278ساحران موسی از استیزه را / بر گرفته چون عصای او عصاساحران در دوران حضرت موسی (ع) از سر عناد و مجادله ، خود را مانند حضرت موسی (ع) پنداشتند و عصائی مانند عصای او بدست گرفتند .شرح و تفسیر بیت 279زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف / زین عمل تا آن عمل راهی شگرفمیان عصای ساحران فرعونی تا عصای موسی (ع) فرقی فاحش است و کار حیله گرانه ساحران با معجزه موسی (ع) خیلی تفاوت دارد .شرح و تفسیر بیت 280لعنت الله این عمل را در قفا / رحمت الله آن عمل را در وفاکار ساحران لعنت خدا را به دنبال خود دارد و کار موسی (ع) رحمت الهی را .شرح و تفسیر بیت 281کافران اندر مری بوزینه طبع / آفتی آمد درون سینه ، طبعکافران در عناد و ستیز خود طبعی بوزینه وش دارند یعنی مخالفت هاشان تقلیدی است نه از روی تحقیق چرا که طبیعت نفسانی در نهاد آدمی آفتی بزرگ است . مری به معنی عناد و ستیز است و بوزینه طبع به معنی مانند بوزینه .– آنان بر گونه آبا و اجداد خود مشی می کنند و بر آئین موروثی هستند . ( رجوع شود به آیه 21 سوره لقمان )شرح و تفسیر بیت 282هرچه مردم می کند ، بوزینه هم / آن کند کز مرد بیند دم به دمهر کاری که انسان می کند بوزینه هم لحظه به لحظه هر چه می بیند همان را تقلید می کند .شرح و تفسیر بیت 283او گمان برده که من کردم چو او / فرق را کی داند آن استیزه رو ؟بوزینه گمان کرده که کارش مانند کار انسان است ولی آن حیوان لجوج و گستاخ چگونه ممکن است دریابد که میان این دو عمل فرقی شگرف است .شرح و تفسیر بیت 284این کند از امر و ، او بهر ستیز / بر سر استیزه رویان خاک ، ریزانبیا و اولیا به امر خداوند کار می کنند و حال آنکه مقلدان بوزینه صفت کارشان بر اساس تقلید است پس بر سر گستاخان ستیزه گر خاک بریز یعنی ترکشان کن .شرح و تفسیر بیت 285آن منافق با موافق در نماز / از پی استیزه آید ، نی نیازاین درست است منافق هم مانند مومن راستین به نماز می ایستد ولی نماز منافق از روی حق ستیزی است نه از روی اخلاص و نیاز قلبی .شرح و تفسیر بیت 286در نماز و روزه و حج و زکات / با منافق ، مومنان در برد و ماتدر نماز و روزه و حج و زکات ، مومنان و منافقان حالت برد و باخت دارند ، مومنان چون خلوص دارند عبادات را خالصانه انجام می دهند ولی منافقان به سبب عدم خلوص بازنده و حرمان زده هستند .شرح و تفسیر بیت 287مومنان را برد باشد عاقبت / بر منافق ، مات اندر آخرتسرانجام مومنان به رستگاری رسند ولی منافقان در آخرت زیانکار و گرفتار شوند .–  قسمتی از آیه 83 سوره قصص : نیک فرجامی از آن پرهیزگاران است و در آیه 145 سوره نسا آمده است : همانا منافقان در پست ترین مرتبه دوزخ اند و برای ایشان یاوری نیابی .شرح و تفسیر بیت 288گرچه هر دو بر سر یک بازی اند / هر دو با هم مروزی و رازی اندهر چند مومن و منافق هر دو یک عمل را پیش گرفته اند ولی هر دو نسبت به یکدیگر بسیار دور و بیگانه اند .– رازی و مروزی دو چیز دور از هم و مخالف . ظاهرا به مناسبت آنکه مرو در مشرق ایران و ری در مغرب ایران واقع است .شرح و تفسیر بیت 289هر یکی سوی مقام خود رود / هر یکی بر وفق نام خود رودسرانجام هر یک از مومن و منافق به جایگاه و مرتبه اصلی خود می رود و هر یک از آن دو مطابق حقیقت نام خود راهی را می پیماید .شرح و تفسیر بیت 290مومنین خوانند ، جانش خوش شود / ور منافق گویی ، پر آتش شوداگر به منافق ، مومن بگوئی شادمان گردد زیرا او دوست دارد که وی را بر خلاف باطن تیره اش در صف پاکدلان به شمار آرند و اگر او را منافق صدا زنند سخت خشمگین شود زیرا در اینصورت باطنش هویدا شود .شرح و تفسیر بیت 291نام او محبوب از ذات وی است / نام این مبغوض از آفات وی استمحبوبیت نام مومن ناشی از حقیقت ذات اوست ، و سبب منفور شدن منافق نیز آفات بیماری روحی و نفاق اوست .شرح و تفسیر بیت 292میم و واو و میم و نون تشریف نیست / لفظ مومن ، جز پی تعریف نیستلفظ ” مومن” که از چهار حرف میم و واو و میم و نون تشکیل شده به ذات مومن شرافتی نمی بخشد بلکه لفظ “مومن” برای تعریف و توصیف ذاتی وضع شده که حقیقتا ایمان داشته باشد نه اینکه الفاظی را لقلقه لسان کند .شرح و تفسیر بیت 293گر منافق خوانی اش ، این نام دون / همچو کژدم می خلد در اندروناگر منافق را بدین نام بخوانی ، این نام پست و حقیر قلب او را مانند عقرب نیش می زند .شرح و تفسیر بیت 294گر نه این نام اشتقاق دوزخ است / پس چرا در وی مذاق دوزخ است ؟اگر نام ” منافق ” از صفت دوزخی نفاق سرچشمه نگرفته پس چرا منافق طبعی دوزخی دارد .– مولانا و عموم عرفا بهشت و دوزخ را مکان خارجی نمی دانند بلکه آنرا تجسم اخلاق و ملکات روحی شخص می شمرند .شرح و تفسیر بیت 295زشتی آن نام بد ، از حرف نیست / تلخی آن آب بحر ، از ظرف نیستزشتی و قباحت نام ” منافق ” از حروف آن نیست همانگونه که تلخی آب دریا از کوزه ای که آب دریا را در آن می ریزند نیست بلکه از خود دریاست .شرح و تفسیر بیت 296حرف ، ظرف آمد در او معنی چو آب / بحر معنی ، عنده ام الکتابحروف مانند ظرف است و معنی در آن مانند آب است ، یعنی همانطور که آب را در ظرف می ریزند معنی را نیز در قالب حروف می ریزند ، همانا ام الکتاب که دریای معنویات است در نزد خداوند است .– نیکلسون می گوید : ام الکتاب ، کتاب علم الهی و قضاء سابق نیز هست . این کتاب هر چیز گذشته ، حال و آینده را از ازل تا به ابد شامل در سال نهم هجری شخصی به نام مسلمه با گروهی از افراد قبیله یمامه به خدمت رسول خدا رسیدند و چون از محضر ایشان بازگشتند راه ارتداد پیشه خود ساختند . سپس نامه ای به حضرت رسول نوشت و مدعی پیامبری شد از اینرو پیامبر برای تخفیف شأن او ، وی را مسیلمه کذاب خواند . پس از وفات رسول خدا کار مرتدان بالا گرفت و تنها قبیله ثقیف و قریش به ارتداد نرفتند . او سرانجام به سال یازدهم هجری در جنگی کشته شد .شرح و تفسیر بیت 322بو مسیلم را لقب کذاب ماند / مر محمد را اولوالالباب ماندسرانجام مسیلمه به لقب کذاب یعنی بسیار دروغگو ملقب شد و حضرت محمد (ص) به لقب اولوالالباب یعنی صاحبان عقل و خرد ملقب شدند .شرح و تفسیر بیت 323آن شراب حق ختامش مشک ناب / باده راختمش بود گند و عذابمردان الهی مانند شراب حق اند که مهرش مشک ناب است در حالیکه شراب دنیوی طعم تلخ و زننده دارد .– ختام یا مهر ، همان گلی است که دهانه شیشه شراب را با آن می پوشاند ، می گوید دهانه شیشه شراب بهشتی با مشک پوشانده می شود . است . معنی اصلی نام هایی چون مومن و منافق از علم ازلی خداوند نشات می گیرد و روح هایی که این نام ها بدان تعلق دارد مقدر و اطلاق می گردد . خداوند مومن راستین را ظرفی ساخته است از لطف و رحمت خویش و منافق را ظرفی از قهر و غضب خویش .شرح و تفسیر بیت 297بحر تلخ و بحر شیرین در جهان / در میانشان برزخ لایبغیاندر این جهان میان دریای تلخ و شیرین سدی است نامرئی که در هم نمی آمیزند . [ دریای تلخ کنایه از کافران و دریای شیرین کنایه از مومنان است . گرچه مومن و کافر بر حسب ظاهر در کنار هم حشر و نشر می کنند ولی بر حسب باطن از هم جدا هستند و آن سد و برزخی که آنان را از هم جدا می کند حقیقت ذات آنان است . ]– مصراع دوم مقتبس است از آیه 19 و 20 سوره رحمن که می فرماید « اوست که اندر آمیزد دو دریا را اما میان آن دو دریا حائلی است که در هم نیامیزند » و هم چنین اشاره ای است به آیه 53 سوره فرقان که می فرماید « و اوست که اندر آمیزد دو دریا را ، آب این دریا زلال و گواراست و آب آن یکی تلخ و شورگین و میان این دو دریا مانع و حائلی نهاده که در هم نیامیزند » . بعضی از مفسران قرآن کریم در پی آن رفته اند که دو دریای مورد اشاره قرآن کریم را پیدا کنند و در این باب تحقیقاتی نیز شده است . بعضی گفته اند که مراد از آن حائل یا برزخ ، درجۀ غلظت آب شور و شیرین و یا وزن مخصوص که سبب می شود برای مدتی این دو نوع آب در هم نیامیزند . به هر حال مولانا آن را استعاره ای از اختلاط ظاهری و تمایز باطنی صالحان و طالحان گرفته است .شرح و تفسیر بیت 298دان که این هر دو ز یک اصلی روان / بر گذر زین هر دو ، رو تا اصل آناین حقیقت را بدان که این دو دریای تلخ و شیرین یعنی حقیقت آدمیان صالح و طالح از یک اصل سرچشمه گرفته است . تو باید از ظاهر این دو بگذری و به اصل حقیقت آنها برسی .– پس مادام که در ظواهر توقف کرده ای نمی توانی حقیقت ذات اهل کفر و ایمان را باز شناسی . جمیع صوفیه ، همه هستی را مظهر اسماء و صفات حق می دانند . از اینرو کفر را وظهر اسم مضل و ایمان را مظهر اسم هادی می شمرند .شرح و تفسیر بیت 299زر قلب و زر نیکو در عیار / بی محک هرگز ندانی ز اعتباربرای مثال عیار طلای خالص و ناخالص را نمی توانی بدون سنگ محک تعیین کنی .شرح و تفسیر بیت 300هر که را در جان خدا بنهد محک / مر یقین را باز داند او ز شکاگر خداوند در باطن کسی محک علم و عرفان را به ودیعت نهد ، چنین کسی هرگونه یقین را از شک باز خواهد شناخت .شرح و تفسیر بیت 301در دهان زنده خاشاکی جهد / آنگه آرامد ، که بیرونش نهدبرای مثال اگر در دهان زنده ای خس و خاشاکی داخل شود ، مادام که آن خس و خاشاک را از دهان خود بیرون نیاورده آرام نمی گیرد .شرح و تفسیر بیت 302در هزاران لقمه یک خاشاک خرد / چون درآمد ، حس زنده پی ببرددر میان هزاران لقمه اگر فقط یک خاشاک وارد دهان شود حس آدم زنده آنرا درمی یابد .–  مولانا در چند بیت اخیر می فرماید چون حق و باطل در ظاهر  یکسان به نظر می آید از اینرو میزان و محکی لازم می آید که تمیز این دو میسر گزدد و به نظر مولانا این میزان دل پاک و زدوده از هواهای نفسانی است و سپس این حس باطنی مهذب را به دهان آدم زنده تشبیه کرده که می تواند خس و خار را در میان لقمه غذا احساس کند .شرح و تفسیر بیت 303حس دنیا ، نردبان این جهان / حس دینی ، نردبان آسمانحس دنیوی نردبان این جهان محسوس است یعنی عقل معاش و حس ظاهری و دنیوی فقط می تواند مدرکات مربوط به این جهان فرودین را دریابد ولی حس دینی مدرکات عرفانی را درمی یابد .– نیکلسون می گوید همانگونه که سلامت جسم به فعالیت حواس طبیعی وابسته است ، سلامت روح نیز به پالایش حواس روحانی وابسته است که عارف بوسیله این حواس به معرفت خدا نائل می شود .شرح و تفسیر بیت 304صحت این حس ، بجویید از طبیب / صحت آن حس ، بخواهید از حبیبسلامتی حواس ظاهری را از طبیب جسم جویا شوید ولیکن سلامتی حواس دینی و عرفانی را از خداوند طلب کنید .شرح و تفسیر بیت 305صحت این حس ز معموری تن / صحت آن حس ، ز ویرانی بدنسلامتی حواس ظاهری از سلامتی کالبد جسمانی حاصل می آید ، ولیکن سلامتی حواس دینی و عرفانی از ویرانی کالبد ، یعنی ترک هواهای نفسانی و حظوظ جسمانی .شرح و تفسیر بیت 306راه جان ، مر جسم را ویران کند / بعد از آن ویرانی آبادان کندراه جان ابتدا کالبد عنصری را ویران می کند یعنی ترک شهوات می کند و سپس آنرا آباد می کند یعنی بعد از فنای اوصاف جسمانی به مقام شهود قلبی میرسد.شرح و تفسیر بیت 307کرد ویران ، خانه بهر گنج زر / وز همان گنجش کند معمورتربعنوان مثال ، هرگاه کسی اطلاع یابد که در خانه اش گنجی از طلا نهفته است ، ابتدا خانه اش را ویران می کند و سپس گنج را می یابد و چون بدان گنج دست یافت مجددا خانه اش را می سازد منتهی بسیار آبادتر و زیباتر از خانه پیشین .شرح و تفسیر بیت 308آب را ببرید و جو را پاک کرد / بعد از آن در جو روان کرد آب خوردمثال دیگر ، کسی که بخواهد جوی آبی را از مواد زائد پاک کند ابتدا جریان آب را به جوی قطع کرده و سپس آنرا تمیز میکند و آنگاه آب زلال را بدان روان می سازد .– این بیت به ضرورت تهذیب و تخلیه باطن اشاره دارد .شرح و تفسیر بیت 309پوست را بشکافت و پیکان را کشید / پوست تازه بعد از آنش بردمیدمثال دیگر ، هنگامی که سرنیزه ای در پوست بدن فرو می رود باید پوست را شکافت و آن تیر را بیرون آورد تا پوست و گوشت تازه بروید و جراحت التیام یابد .– ریاضت و تهذیب نفس اگرچه سخت است ولی سبب می شود که تیرهای حیوانیت و شهوت از درون آدمی بیرون کشیده شود .شرح و تفسیر بیت 310قلعه ویران کرد و از کافر ستد / بعد از آن برساختش صد برج و سدمثال دیگر ، امیری از لشکر ابتدا به دژ دشمنان حمله و آن را از چنگشان بیرون می آورد و پس از تصرف صد نوع برج و بارو و حصار بر آن می سازد .– نیکلسون می گوید : جسم مانند قطعه ای است که خداوند روح و روان را با امر به دفاع از آن در برابر “کافر” یعنی در برابر نفس اماره در آن قرار داده است و در آن زمان که جسم را هوس های پلید نفسانی اشغال کند . روح باید آن را ویران سازد . مهاجمان را بیرون راند و آن را دوباره عمارت کند و غیر قابل تسخیر سازد .شرح و تفسیر بیت 311کار بی چون را که کیفیت نهد ؟ / این که گفتم هم ضرورت می دهدچه کسی می تواند کیفیتی برای کار خداوند قائل شود ؟ و تازه این حرفهائی را که زدم از روی ناچاری بود .( فعل خداوند فاقد کیفیت است و عقل محدود بشر نمی تواند افعال الهی را شرح دهد )شرح و تفسیر بیت 312گه چنین بنماید و گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دینکارهای خداوند روی قواعد معهود بشری صورت نمی گیرد از این رو گاهی بدین صورت انجام می شود و گاهی بدان صورت ، اصولا کار دین جز حیرت چیز دیگری نیست .شرح و تفسیر بیت 313نی چنان حیران که پشتش سوی اوست / بل چنین حیران و غرق و مست دوستالبته منظورم از حیران شدن این نیست که شخص حیران ، از حق رخ برتابد بلکه مرادم حیرتی است که شخص حیران ، مست و مستغرق حق شود .حیرت = حالی ناگهانی که بر قلب عارفان به هنگام تامل و تفکر درآید و آنان را از تامل و اندیشه بازدارد . حیرت بر دو نوع است . حیرتی که منشا آن علم و معرفت است و دوم حیرتی که منشا آن جهل و لاشعوری است . حیرت عارفان از نوع اول است .شرح و تفسیر بیت 314آن یکی را روی او شد سوی دوست / و آن یکی را روی او ، خود روی اوستآنکه حیران جمال حق است هماره متوجه حق است و روی به حضرت دوست دارد اما آنکه حیران جمال کاذب دنیاست پشت به حق دارد و رویش هماره به سوی دنیا و نفسانیات است .شرح و تفسیر بیت 315روی هر یک می نگر ، می دارپاس / برکه گردی تو ز خدمت روشناسبه حقیقت و ذات حیرانان حق و حیرانان دنیا خوب درنگر ، شاید تو نیز حقیقت شناس شوی .شرح و تفسیر بیت 316چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دستزیرا همیشه بسیاری از مردم هستند که باطنی شیطانی و ظاهری انسانی دارند ، اینان خود را به صورت اهل حقیقت می آرایند و دعوی پیشوائی می کنند و افراد ساده لوح را به دام می افکنند ، پس روا نیست که به هر دستی ، دست بیعت و اطاعت داد .شرح و تفسیر بیت 317ز آنکه صیاد آورد بانگ صفیر / تا فریبد آن مرغ را ، آن مرغ گیرمثلا شکارچی برای صید طیور ، صدای آنها را تقلید می کند و آوائی مانند پرندگان در می آورد .– صفیر به معنی آوازی است که برای طلب مرغان کنند که شبیه آواز همان مرغ است .شرح و تفسیر بیت 318بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش / از هوا آید ، بیابد دام و نیشوقتی که پرنده صدای همجنس خود را می شنود از هوا پائین می آید و به دام صیاد می افتد .شرح و تفسیر بیت 319حرف درویشان بدزد مرد دون / تا بخواند بر سلیمی ز آن فسونفرد فرومایه ، سخنان درویشان راستین را می دزد و آن را حفظ می کند تا برای اشخاص ساده لوح بازگوید و آنان را بدین وسیله خام و گمراه سازد .شرح و تفسیر بیت 320کار مردان روشنی و گرمی است / کار دونان ، حیله و بی شرمی استدر حالی که کار مردان الهی این است که به مردم گرمی معنوی بخشند و آنان را از دل مردگی و  افسردگی  روحی برهانند ، ولی کار مدعیان ، نیرنگ بازی و بی حیائی است که الفاظی چند از اهل حقیقت اقتباس می کنند تا خود را در سلک اهل الله جا بزنند و ساده لوحان را بفریبند .شرح و تفسیر بیت 321شیر پشمین از برای گد کنند / بو مسیلم را لقب ، احمد کنندمثلا شیر پشمین ساختگی را برای گدائی بکار می برند ، یعنی برای خود ظاهری مانند شیران طریقت درست می کنند تا به مطامع دنیوی برسند . این سیاهکاران مسیلمه کذاب را احمد ( ص ) لقب می دهند یعنی شخص عاطل و بی حقیقتی را حق جلوه می دهند .– در اواخر دوران حیات رسول الله (ص) یعنی

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

آقا فرهاد بابت وقتی که گذاشتید و این تشریح کامل ازتون ممنونم .این واقعا خیلی کمک کننده است و منم به نوبه ی خودم قدردان این کارتون هستم .

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سپاس فراوان آقای فرهاد عزیز برای معنی و تفصیر

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

بسیار عالی.متشکرم

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 10 حکایت طوطی کل و قیاس اوانکار مردان حق و مقایسه خود با آنهابقالی طوطی ای زیبا و شیرین گفتار داشت.روزی در دکان پرواز کرد و شیشه روغن را شکست .بقال بازگشت و دید زمین دکان پر از روغن است.خشمگین شد و بر سر طوطی کوبید .پرهای طوطی ریخت و طاس شد و از سخن گفتن باز ماند.بقال بسیار ناراحت شد..روزی مرد طاسی وارد مغاره شد و طوطی ناگهان به گفتن آمد:از چه ای کل با کلان آمیختی؟261تو مگر از شیشه روغن ریختی؟طوطی در مقایسه ای خنده دار به مشتری طاس می گوید مگر تو هم از شیشه روغن ریخته ای؟!مولانا از این که عارفان حقیقی مانند شمس(این حکایت دقیقا بعد از ذکر مقامات شمس در حکایت اول آمده است) مورد انکار و مقایسه قرار می گیرند بسیار ناراحت است.این قیاس در قرآن از دو منظر مورد توجه است یکی این که پیامبران مثل ما غذا می خورند و … و دیگر در داستان خضر که ظاهر آن گناه است.تمثیلات فراوان این قیاس باطل:-دو گونه زنبور از یک گل شهد می گیرند اما یکی عسل می دهد و دیگری نیش.-دو گونه آهو گیاه می خورند اما یکی مشک می دهد و دیگری سرگین.-دو نی از یک آب می خورند اما یکی نیشکر می شود و دیگری خالی.-دو نفر غذا می خورند یکی بخل و حسد می شود و دیگری عشق خدا یکی زمین شوره زار و دیگری زمین پاک.-آب تلخ و آب شور،سحر و معجزه یکی نیستند.منافق آب تلخ است که در قرآن آمده بین دو آب برزخ و مانعی است.-تقلید میمون وار و پیروی ارادتمندانه-مسیلم کذاب که ادعای پیامبری می کند با احمد فرق می کند.آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ )arameshsahafian@

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام این داستان بسیار جالب و خوبه اما متاسفانه چن بیتی مانن بیت های زیر از آن حذف شدهآن یکی شیر است اندر بادیه آن دگر شیر است اندر بادیهآن یکی شیر است که آدم می‏خورد آن دگر شیر است، که آدم میخورد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

درود به دوستاداران مولوی و سایت خوب گنجوریادم هست چه در دوران مدرسه این شعر کامل در کتب درسی نبود و معنی و تعریف دیگری برای ما در رابطه با اشعار مولوی میگفتند. اما این داستان واقعا مهم و معنی واقعی و تلخی را داشت. ممنون از دوستانی که نظراتی را ارسال کردند و مفید واقع شد

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

این دو بیت زیر:آن یکی شیر است اندر بادیه/آن دگر شیر است اندربادیهآن یکی شیراست کآدم می‌خورد/ وآن دگر شیر است کآدم می‌خورددر کتاب درسی مدرسه هم جزء اشعار مولانا نیست.و فقط در بخش خودآزمایی درس، برای شباهت معنایی و مفهومش با این شعر مولانا بهش اشاره شده. اما گفته نشده این دو بیت از کیه.دو عکس زیر موید این مطلب است:پیوند به وبگاه بیرونیپیوند به وبگاه بیرونیتوضیح: این عکسها را در کامنتی در آدرس زیر یافتم:پیوند به وبگاه بیرونی

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سپاس از مولانا ( به دور از هر افراط و خودباختگی)و با تشکر از دست اندرکاران سایت گنجور و امتنان از شما فرهنگ دوستان و قدردانی ویژه از آقای فرهاد به خاطر معنی هاشون .واقعا احساس مسئولیت ایشان ستودنی است .بهروزی همگان را خواهانم

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سپاس از مولانا ( به دور از هر افراط و خودباختگی)و با تشکر از دست اندرکاران سایت گنجور و امتنان از شما فرهنگ دوستان و قدردانی ویژه از آقای فرهاد به خاطر معنی هاشون .واقعا احساس مسئولیت ایشان ستودنی است .بهروزی همگان را خواهانم

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سلامدر بیت ” میم و واو و میم و نون تشریف نیست/لطف مومن جز پی تعریف نیست”، خوانش صحیح “لفظ مومن” است.لفظ مومن جز پی تعریف نیست.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

طبق تصحیح دکتر سروش بر اساس نسخه قونیه

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

با سلام در مصرع (جست از سوی دکان سویی گریخت) غلط کلامی وجود دارد و در واقع اینطور نوشته میشود ( جست از صدر دکار سویی گریخت)

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

در مقالهٔ منتشره در مجلهٔ بخارا شمارهٔ 137، بخش کاریز به قلم مجید سلیمانی، بخش 2 با عنوان «آن یکی شیر است اندر بادیه»، دربارهٔ این دو بیت معروف:«آن یکی شیر است اندر بادیهآن دگر شیر است اندر بادیهآن یکی شیر است کآدم می‌خوردوآن دگر شیر است کآدم می‌خورد»تأکید شده که این دو بیت از مولانا نیست و در نسخه‌های کهن و چاپهای صحیح مثنوی دیده نمی‌شود.بر طبق این مقاله ظهور این دو بیت در نسخه‌های مثنوی سابقه‌ای در حد از قرن سیزدهم هجری قمری به بعد دارد. علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر به اصل مقاله در این مجله مراجعه کنند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

زمانی از رادیو شرح مثنوی پخش می شد که بسیار عالی و بسیار آموزنده بود هم اکنون رادیو جمهوری اسلامی ایران با امکان جستجوی ارشیو زمانی خود شرح گوشه ای از این کتاب ارزشمند را به زبان امروزی در اختیار عموم مردم قرار داده است .1)دوستانی که تمایل دارند شرح تعدادی از داستان های مثنوی را بصورت صوتی مختصر و مفید و جذاب با نتیجه گیری پایان داستان با صدای امیر حسین مدرس گوش کنند میتوانند با مراجعه به سایت ایران صدا و انتخاب ارشیو زمانی (کلیک بر روی دکمه شبیه تقویم و انتخاب زمان و ساعت پخش ) آن را بشنوند و یا دانلود کنند نام این برنامه قند پارسی بود که از رادیو صبا از ساعت 21:30 هرروز از تاریخ 98/4/1 به مدت حدود دوماه هم ادامه داشت . به غیر از روزهای پنجشنبه و جمعه و ایام سوگواری پخش میشد . نمونه اجرا : پیوند به وبگاه بیرونی2)دوستانی که تمایل دارند به شرح کامل و طولانی مثنوی با صدای غلامحسین حداد عادل گوش کنند میتوانند با مراجعه به سایت زیر و انتخاب ارشیو زمانی (کلیک بر روی دکمه شبیه تقویم و انتخاب زمان و ساعت پخش ) آن را بشنوند و یا دانلود کنند نام این برنامه درس مثنوی بود که از رادیو فرهنگ از ساعت 2:00 بامداد هر روز از تاریخ 7 اردیبهشت 1398 تا حدود یک سال ونیم ادامه داشتنمونه اجرا : پیوند به وبگاه بیرونی

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

سلام بر ناظر های عزیز

من مولانا هستم و آمده‌ام تا بگویم لطفا بس کنید این بطلان گفتن ها را

تا کی میخواهید مفهوم اصلی را نگیرید و دنبال ایرادات خود ساخته باشید

خدانگهدارتان انشالله که صالح شوید

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

واقعا یکی از بهترین اشعاری بود که در زندگیم خوانده ام و چقدر حضرت مولانا توصیف های زیبا و به جایی دارند.

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

این بخش از مثنوی را “در سکوت” بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی

replyپاسخگویی به این حاشیه
flagگزارش حاشیهٔ نامناسب
linkرونوشت نشانی حاشیه

برای حاشیه‌گذاری باید در گنجور نام‌نویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.

چطور میشه در سریع ترین زمان آب را تصفیه کرد؟

16 روش زیبایی دندان که تا حالا نمی دونستی !!!

داستان طوطی و بقال طوطی و بقال

 

یک فروشنده در دکان خود, یک طوطی سبز و زیبا داشت. طوطی, مثل آدم ها حرف می زد و زبان انسان ها را بلد بود. نگهبان فروشگاه بود و با مشتری ها شوخی می کرد و آنها را می خنداند. و بازار فروشنده را گرم می کرد.

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

یک روز از یک فروشگاه به طرف دیگر پرید. بالش به شیشة روغن خورد. شیشه افتاد و شکست و روغن ها ریخت. وقتی فروشنده آمد, دید که روغن ها ریخته و دکان چرب و کثیف شده است. فهمید که کار طوطی است. چوب برداشت و بر سر طوطی زد. سر طوطی زخمی شد و موهایش ریخت و کَچَل شد. سرش طاس طاس شد.

طوطی دیگر سخن نمی گفت و شیرین سخنی نمی کرد. فروشنده و مشتری هایش ناراحت بودند. مرد فروشنده از کار خود پیشمان بود و می گفت کاش دستم می شکست تا طوطی را نمی زدم او دعا می کرد تا طوطی دوباره سخن بگوید و بازار او را گرم کند.

روزی فروشنده غمگین کنار دکان نشسته بود. یک مرد کچل طاس از خیابان می گذشت سرش صاف صاف بود مثل پشت کاسة مسی.

ناگهان طوطی گفت: ای مرد کچل , چرا شیشة روغن را شکستی و کچل شدی؟

تو با این کار به انجمن کچل ها آمدی و عضو انجمن ما شدی¿ نباید روغن ها را می ریختی. مردم از مقایسة طوطی خندیدند. او فکر می کرد هر که کچل باشد. روغن ریخته است.

 

منبع: داستاهای مثنوی معنوی

داستان های جالب و خواندنی

7000 بیت کوین رو فقط با ثبت نام جایزه بگیر

هدیه تابستانی شاتل : 150 گیگ ترافیک + 5000 گیگ هدیه

5000 گیگ اینترنتو ، هدیه بگیر!

چطور آب سالم بنوشیم؟! ◀مشاهده راهکار

ارزانترین بلیط هواپیما فقط با این کد تخفیف:RSP

اقامتگاهٍ ارزان و لاکچکری برای سفر را اینجا پیدا کن؟

جستجوی ارزانترین بلیط مشهد◀تیکبان

تخفیف فوق العاده CP کالاف دیوتی+روش دریافت CP رایگان

7000 بیت کوین و ساتوشی هدیه ی یک معامله امن!

فقط کافیه ثبت نام کنی و 7000 ساتوشی بیت کوین هدیه بگیری

30 میلیون تومان کمک هزینه سفر◀معامله کن و درمسابقه اول شو

سفارش تبلیغات بنری ، رپورتاژ اگهی ، ویدئویی، متنی

دنبال راهکاری ساده برای افزایش فالوور پیجتی؟

5میلیون پول سفر داخلیه،تو باهاش برو ترکیه!

تو این گرانی ها هم میشه باهزینه کم سفر بری

1000 عدد فالوور واقعی فقط با 13 هزار تومان

جنسیت بچتو خودت تعیین کن ! (مرکز باروری و درمان ناباروری)

با این کیت، فرزندت رو از کودکی مهندس کن!

بلیط آنلاین اتوبوس،متناسب با بودجه ای که میخوای!

با نوشیدن آب خالص از سلامت فرزندت محافظت کن

تالار مورد نظر خود را اینجا پیدا کنید + تخفیف ویژه ورودی

لیست بهترین تورهای لوکس و ارزان قیمت استانبول ◀مشاهده

تا 50% تخفیف مجلل ترین تالارها + مشاهده لیست مزون و آتلیه

یه سفر تابستونی مهیج،با هتل جنگلی در دیدنی ترین جای ایران

تمیزکاری خونه کلافت کرده؟ حتما اینجا سر بزن

با کاربرد های شگفت انگیز ووچر پرفکت مانی آشنا شو !

میخوای بدونی پرسودترین ارز دیجیتال کدومه؟

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

درمان افتادگی پلک در کمترین زمان و بدون جراحی !

چه کسانی نباید از لیزر موهای زائد استفاده کنند ؟!

بهترین نرخ های بلیط هواپیما و هتل ◀برای سفری هیجان انگیر

کالا ها و خدمات منتخب

Makan Inc.| All Rights Reserved – © 2013 – 2022


داستان طوطی و بقال / totti-o-baDownloads-icon


دریافتDownloads-icon


طوطی و بقال دانش افزایی برای دبیران / tootiDownloads-icon


دریافتDownloads-icon

2 خرداد 1400
قصه‌های مثنوی مولوی

نظر بدهید
303 بازدید

قصه‌ها و داستان‌های آموزنده‌ی مثنوی مولوی

بقال و طوطی

نگارش: مهدی آذریزدی

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

به نام خدا

یک روزی بود و یک روزگاری. یک بقال بود و یک طوطی داشت. این طوطی علاوه بر اینکه خیلی زیبا و خوش‌صدا بود خیلی هم باهوش بود و چون مدتی در دکان بقالی مانده بود مشتری‌های دکان را می‌شناخت و با آن‌ها سلام و علیک و احوال‌پرسی می‌کرد.

مرد بقال هم گاهی که کاری داشت طوطی را با بندی که بر پایش بود روی پیشخوان دکان می‌گذاشت و خودش به خانه می‌رفت و برمی‌گشت و طوطی که می‌دانست وقتی صاحبش در دکان نیست هیچ‌کس نباید چیزی از دکان ببرد وقتی کسی سر می‌رسید می‌گفت: «سلام، صبر کنید، بقال حالا برمی‌گردد.»

مردم هم آن‌ها که آشنا بودند، که آشنا بودند. کسی هم که ناشناس بود وقتی این را می‌دید تعجب می‌کرد و مثل‌اینکه کسی نگهبان دکان است صبر می‌کردند تا بقال بیاید، یا می‌رفتند و برمی‌گشتند.

این بود تا یک روز اتفاق افتاد که یک گربه‌ی غریبه وارد دکان شد و چون صدای یک موش را شنید به‌طرف موش حمله برد و طوطی که هرگز حمله گربه را ندیده بود از ترس جان خودش از روی پیشخوان پرید که به کنج دکان بگریزد و بند پایش به یک شیشه بزرگ روغن بادام گیر کرد و شیشه افتاد و روغن‌ها ریخت. طوطی هم رفت روی قفسه نشست و گربه هم از صدای پروبال زدن طوطی ترسید و دررفت.

وقتی مرد بقال از خانه برگشت، اول چیزی نفهمید و رفت سر جایش نشست بعد نگاه کرد دید شیشه روغن بادام شکسته و پر و پای طوطی چرب شده و فهمید که طوطی شیشه روغن را انداخته، این بود که اوقاتش تلخ شد و طوطی را گرفت و چند تا فحش و ناسزا به او داد و گفت: «مرغ بدصدای بدترکیب، کارت به‌جایی رسیده که شیشه روغن را بشکنی، حالا حقت را بگیر…» و با چوبی که دم دستش بود به سر طوطی زد و او را پرت کرد گوشه دکان.

سر طوطی از ضرب چوب شکست و پوست سرش کنده شد و بعد از ساعتی بقال از زدن طوطی پشیمان شد ولی طوطی که خود را بی‌گناه می‌دانست و هم فحش شنیده بود و هم کتک خورده بود یک کلمه حرف نزد.

بقال سر طوطی را پاک کرد و دارو مالید. ولی بعدازاینکه زخم سر طوطی خوب شد و پوست نو آورد همان‌طور سرش طاس ماند و خودش هم ساکت ماند و حرف نمی‌زد.

هر چه آشنایان بقال می‌آمدند و می‌رفتند و حرف می‌زدند و می‌خواستند گفتگوی طوطی را بشنوند فایده نداشت. بقال هم که به طوطی سخنگو دل بسته بود و او را مایه سرگرمی خود و رونق دکان خود می‌دانست از کتکی که به طوطی زده بود خیلی پشیمان بود. اما طوطی هم از لجی که داشت سکوت خود را نمی‌شکست.

دوست و آشنا از مرد بقال احوال طوطی را می‌پرسیدند که چرا حرف نمی‌زند و سرش چه شده؟ بقال هم جواب می‌داد: «آمدم دیدم طوطی، شیشه را شکسته و روغن را ریخته. من هم عصبانی شدم و چوبی به فرقش زدم و این‌طور شد، حالا، هم سرش طاس شده و هم زبانش بند آمده.»

مدتی گذشت و طوطی حرف نمی‌زد و از بس بقال داستان شکستن شیشه و ریختن روغن را به مردم گفته بود و طاس شدن سر طوطی را شرح داده بود خود طوطی هم یاد گرفته بود که چون شیشه را شکسته و روغن را ریخته و کتک‌خورده، سرش طاس شده. این بود که می‌رفت جلو آینه می‌نشست و سر خود را که دیگر پَر و مو نداشت تماشا می‌کرد: بله، شیشه را شکسته و… و… و… و هیچ حرف نمی‌زد.

بقال برای اینکه طوطی را دوباره به حرف بیاورد مخصوصاً با مشتری‌ها بیشتر حرف می‌زد و از طوطی و صدای او و حرف زدن او قصه‌ها می‌گفت و تعریف‌ها می‌کرد. ولی هرقدر به او محبت می‌کرد و نوازش می‌کرد نتیجه نمی‌بخشید و طوطی می‌دانست که شیشه را شکسته و روغن را ریخته و کتک ‌خورده و سرش طاس شده و بهتر است ساکت باشد.

این بود، تا یک روز چند نفر از آشناها و همسایه‌های بقال در دکان جمع شده بودند و از هر دری سخنی می‌گفتند و یکی از کسانی که آنجا آمده بود سرش طاس بود و هیچ مو نداشت. وقتی‌که این مرد رفت یکی از حاضران گفت: «من او را می‌شناسم. تا چند سال پیش سرش زلف و کاکل داشت. اما نمی‌دانم چرا موهایش ریخته و سرش طاس شده؟»

در این وقت ناگهان طوطی به سخن آمد و گفت: «من می‌دانم، شیشه را شکسته و روغن را ریخته و کتک خورده و سرش طاس شده.»

و کسانی که آنجا بودند همه از شنیدن این حرف خندیدند. چون دیدند که طوطی از بس در فکر سر خودش است سر مردم را هم با سرخودش مقایسه می‌کند.

بقال از حرف زدن طوطی خوشحال شد و گفت: «این حرف طوطی درس خوبی هم به ما می‌دهد، ما هم گاهی در کارها قیاس به نفس می‌کنیم. مثلاً یکی کار بدی کرده و گرفتار شده، بعد خیال می‌کند هر کس گرفتار است گناهی دارد، یا برعکس یکی بی‌گناه گرفتار شده تصور می‌کند هر که گرفتار است بی‌گناه است. درحالی‌که کار هرکسی را با هرکسی قیاس نمی‌توان کرد.»

برچسب هاطوطی مثنوی معنوی مثنوی مولوی مهدی آذریزدی

8 تیر 1401

5 دی 1400

18 آذر 1400

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام

ایمیل

وب‌ سایت

Δ

 

ویکی پاوه | سایتی برای همه ایرانیان | گلچینی از بهترین مطالب اینترنت | آخرین مطالب روز دنیا و مطالب علمی و دانستنیها | ویکی پاوه

103 · معنی شعر طوطی و بقال با آرایه ها و پیام درس. ستاره سرویس فرهنگ و هنر – درس چهاردهم کتاب فارسی پایه دهم. حکایتی از مثنوی مولوی با عنوان طوطی و بقال است که به طور خلاصه آمده است. در این مطلب معنی شعر طوطی و بقال را به همراه آرایه های ادبی. معنی کلمات و .

الف- هدف کلی. «تحلیل و شرح یکی از تمثیل های مولوی (داستان بقال و طوطی)». ب- هدف های رفتاری. ۱- شعررا صحیح و دقیق روخوانی کند (بارعایت وزن و مراعات سکت ها و کسره ترکیبات وصفی و اضافی ) نمونه : در خطاب آدمی . ناطق بدی در نوای طوطیان. حاذق بدی. ۲- .

خلاصه داستان چنین است: بقال طوطی سخن گویی داشت روزی تصادفا روغن را در دکان روی زمین می ریزد بقال ناراحت شد ضربه ای به سرش می زند موهای طوطی می ریزد و کچل می شود. طوطی دیگر سخن نمی گوید. ناراحتی بقال چاره ساز نمی شود تا اینکه روزی مرد کچلی از کنار مغازه بقال می گذرد و طوطی .

011 · ۱- بود بقالی و وی را طوطییخوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی. معنی: بقالی بود که طوطی خوش صدا و سبز رنگی داشت که سخن گفتنش بسیار گویا و روان بود

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

006 · یک روز طوطی در دکان پرواز کرده و باعث ریختن شیشه های روغن گُل می شود. مرد بقال از خانه به دکان آمده و دکان را به هم ریخته و چرب می بیند. عصبانی شده و بر سر طوطی می زند و طوطی بر اثر این ضرب کچل می شود. روزکی چندی سخن کوتاه کرد مرد بقال از ندامت آه کرد. ریش بر می کند و می گفت: ای دریغ 3

طوطی و بقال. داستان طوطی و بقال طوطی و بقال. یک فروشنده در دکان خود, یک طوطی سبز و زیبا داشت. طوطی, مثل آدم ها حرف می زد و زبان انسان ها را بلد بود. نگهبان فروشگاه بود و با مشتری ها شوخی می کرد و آنها را می خنداند. و . 2

. «طوطی»نماد انسان هایی است که شتاب زده و براساس ظاهر داوری می کنند؛ هدف مولانا از بیان این داستان. نکوهش سطحی نگری و شتاب زدگی در داوری است. جناس 6

یک روزی بود و یک روزگاری. یک بقال بود و یک طوطی داشت. این طوطی علاوه بر اینکه خیلی زیبا و خوش‌صدا بود خیلی هم باهوش بود و چون مدتی در دکان بقالی مانده بود مشتری‌های دکان را می‌شناخت و با آن‌ها سلام و علیک و احوال‌پرسی می

مطالب پیشنهادی :

ادمین تبلیغات اینستاگرام چیست و چه وظایفی دارد؟

آموزش کامل نحوه استیکینگ اتریوم

اطلاعاتی درباره آمپول نوروبیون

قرص گیاهی سینارکول

روش‌های سنتی جِرم‌گیریِ دندان در خانه

خواص شکوفه لیمو شیرین

چگونه کودک نابینای خود را تربیت کنم؟

سیگاری‌های عزیز، این مطلب برای شماست!

استرس این بیماری ها را با خودش می آورد

صرع چه نشانه‌ها و علائمی دارد؟

نکته مهم و عجیب و خواندنی در مورد زنان زیبا!

چگونه از شر جوش های سفت و دردناک خلاص شویم؟

نوشیدنی های زنجبیلی، مخصوص آب کردن چربی های شکم

عوارض لتروزول بر تخمدان

خواص انگور | فواید سلامتی و خواص باور نکردنی انگور

۶ ماده غذایی عالی برای رسیدن به شکم شش تکه

بعد از جدایی با عکس‌ها و خاطرات‌مان چه کنیم؟

جدیدترین مطالب سایت

آموزش کامل نحوه استیکینگ اتریوم

ادمین تبلیغات اینستاگرام چیست و چه وظایفی دارد؟

چرا لازم است حتما از بالم استفاده کنیم؟

خواص درمانی نبات؛ شاهکار طب سنتی

رژیم غذایی گیاهی بر بارداری تاثیر دارد؟

رژیم غذایی مناسب کودکان چیست؟

علائم سکته قلبی؛ ۱۲ نشانه ساده اما مرگبار

ویتامین B6 برای بدن چه مزایایی دارد؟

بهترین روش های طبیعی برای ترک سیگار

آیا طب سوزنی می‌تواند افسردگی را درمان کند؟

چگونه از شر جوش های سفت و دردناک خلاص شویم؟

چگونه گل مژه را از بین ببریم؟

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

عصرانه‌ مقوی برای ورزشکاران

رژیم لاغری جدید مخصوص آقایان چاق!

چگونه تورم و باد معده را برطرف کنیم؟

چگونه از اضافه وزن جلوگیری کنیم؟

۶ ماده غذایی عالی برای رسیدن به شکم شش تکه

تمام حقوق برای سایت ویکی پاوه محفوظ است.

wikipaveh.com | All Rights Reserved – © 2020

ادبیات

ارسال دیدگاه

معنی و مفهوم شعر طوطی و بقال فارسی پایه دهم از مولوی

در این پست، معنی و مفهوم شعر زیبای طوطی و بقال از مولوی ( کتاب فارسی دهم ) را برای شما دوستان عزیز آماده کرده ایم. با دانشچی همراه باشید.

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

۱- بود بقالی و وی را طوطیی
خوش‌نوایی سبز و گویا طوطیی

معنی: بقالی بود که طوطی خوش صدا و سبز رنگی داشت که سخن گفتنش بسیار گویا و روان بود.

 

۲- بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران

معنی: طوطی در دکان نگهبانی می داد و با مشتری ها شوخی می کرد.

نکته گفتن: شوخی کردن

 

۳- در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی

معنی: در صحبت کردن با آدم ها بسیار سخنور بود و در آواز خواندن به زبان طوطی ها بسیار ماهر.

 

۴- جست از صدر دکان سویی گریخت
شیشه‌های روغن گل را بریخت

معنی: طوطی درحال پریدن از بالای مغازه بود که ناگهان به شیشه های روغن گل خورد و روغن ها به زمین ریخته شدند.

صدر: بالا
جست: پرید

 

۵- از سوی خانه بیامد خواجه‌اش
بر دکان بنشست فارغ خواجه‌وش

معنی: خواجه (صاحب طوطی) از خانه برگشت و فارغ از هر چیزی با خیال راحت مثل سروران در دکانش نشست.

 

۶- دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب

معنی: صاحب دکان که مغازه اش را پر از روغن و لباس ها را چرب دید، ضربه ای محکم بر سر طوطی کوبید و از این ضربه، طوطی کچل شد!

کَل: کچل

 

۷- روزک چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد

معنی: طوطی چندروز سخن گفت و دیگر حرفی نزد. مرد بقال حسابی از کارش پشیمان شد و آه کشید.

 

۸- ریش بر می‌کند و می‌گفت ای دریغ
کآفتاب نعمتم شد زیر میغ

معنی: مرد بقال موهای صورتش را می کند و افسوس می خورد و با خودش می گفت که دیگر نعمتم را از دست دادم.

ریش برکندن: کنایه از پشیمانی شدید و سرزنش کردن خود

آفتاب نعمت زیر میغ (ابر) شدن: از دست دادن نعمت

میغ: ابر

 

۹- دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان

معنی: کاش آن زمان که می خواستم بر سر طوطی خوش زبانم بزنم، دستم می شکست.

 

۱۰- هدیه ها می داد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را

معنی: مرد بقال به هر فقیر و نیازمندی نذر و هدیه می داد به امید اینکه زبان طوطی باز شود و دوباره بتواند سخن بگوید.

داستان طوطی و بقال به زبان ساده

 

۱۱- بعدِ سه روز و سه شب، حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار

معنی: بعد از سه شبانه روز که اشک ریخت و ناراحت بود، با قطع امید از همه جا، در دکانش نشسته بود.

 

۱۲- می‌نمود آن مرغ را هر گون شگفت
تا که باشد اندر آید او به گفت

معنی: کارهای عجیب و بامزه انجام میداد تا طوطی شگفت زده شود و به زبان بیاید.

 

۱۳- جولقیی سر برهنه می‌گذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت

معنی: گدایی کچل از آنجا می گذشت. سر بی مویش همچون کاسه مسی صاف بود ( و برق میزد)

جولقی: گدا
سر برهنه: کچل

 

۱۴- طوطی اندر گفت آمد آن زمان
بانگ بر درویش زد که هی فلان

معنی: طوطی آن لحظه با دیدن مرد کچل، زبان باز کرد و داد زد: ای فلانی!

 

۱۵- کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی

معنی: که ای کچل! چه شده که کچل شدی؟ آیا تو هم شیشه روغن را زمین ریختی؟ (طوطی فکر کرد او هم مثل خودش روغن را زمین ریخته و چون به سرش کوبیده اند، کچل شده!)

 

۱۶- از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را

معنی: از این مقایسه کردن طوطی، مردم خنده شان گرفت. چرا که او مرد گدای کچل را مثل خودش می دانست!

 

۱۷- کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه باشد در نبشتن شیر شیر

معنی: کار کسانی که اشتباه نکردند را با کار خودت که مرتکب اشتباه شدی، مقایسه نکن. هرچند ظاهر آن مانند ظاهر کار تو باشد ولی در آن فرق است. مثل نوشتن دو کلمه شیر و شیر (با اینکه مثل هم نوشته میشوند اما) یکی به معنای شیر خوردنی است و دیگری به معنای شیر جنگل.

 

۱۸- جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

معنی: مردم جهان به دلیل این مقایسه کردن های اشتباه، گمراه میشوند و در بین اینها کمتر کسی متوجه تغییردادن سخن حق میشود.

توجه: اگر واژه ابدال را با دو حرکت متفاوت در نظر بگیریم معنایشان هم متفاوت خواهد شد:

اِبدال: یعنی بدل کردن، جابجایی معنای اصلی با معنای فرعی

اَبدال: مردان بزرگ

 

۱۹- هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

معنی: هردو گونه زنبور ( بی عسل و با عسل) از یک محل غذا می خورند ولی آن غذا برای یکیشان تبدیل به نیش و زهر میشود و برای دیگری تبدیل به عسل.

 

۲۰- هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

معنی: هردو گونه ی آهو، از یک جا گیاه و آب خوردند اما برای یکیشان تبدیل به سرگین بدبو شد و برای دیگری تبدیل به مشک ناب خوشبو.

 

۲۱- هر دو نی خوردند از یک آب‌خور
این یکی خالی و آن پر از شکر

معنی: هر دو نی، از یک جا آب خوردند اما یکیشان داخلش خالی شد ولی دیگری داخلش پر از شکر شد. (نیشکر)

 

۲۲- صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین

معنی: صدها هزار شباهت این چنینی در عالم وجود دارد. با اینکه شبیه اند اما فرقشان بسیار زیاد است.

 

۲۳- چون بسی ابلیس آدم‌روی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست

معنی: هم چنین، بسیاری از ابلیس ها در لباس آدمیان ظاهر میشوند. پس به حساب اینکه ظاهرشان شبیه آدمیزاد است نباید گول آنها را خورد و دست دوستی با آنها داد. ( باید مراقب بود)

 

پیام درس: انسان باید در هر اتفاقی به دنبال پیدا کردن دلیل عاقلانه برای آن باشد نه از روی مقایسه کردن با مسائل مشابه با آن، برای خودش چیزی را دلیل قرار دهد.

اختصاصی-دانشچی

برچسبپیام درس طوطی و بقال طوطی و بقال طوطی و بقال اول دبیرستان فارسی دهم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

نُه
 − 
هشت
 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

وب‌سایت دانش‌چی با هدف یک سایت آموزشی، تحقیقی، وبگردی و اطلاع رسانی در جهت پیشرفت علمی دانش آموزان، دانشجویان و کاربران اینترنت راه‌اندازی شده است.

داستان طوطی و بقال به زبان ساده
داستان طوطی و بقال به زبان ساده
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *