داستان سریال توکیو غول

داستان سریال توکیو غول
داستان سریال توکیو غول

توکیو غول (Tokyo Ghoul) یک حق امتیاز رسانه‌ای بر اساس مجموعه مانگایی به همین نام است که توسط سوی ایشیدا نوشته و مصور شده است. دو انیمه توکیو غول (شامل دو فصل) و توکیو غول re: با اقتباس از این مجموعه توسط استودیو پیرو (Pierrot) تولید شده است.

داستان انیمه توکیو غول در فصل اول، اتفاقات مانگای اصلی را دنبال می‌کند در حالی که فصل دوم آن که با عنوان Tokyo Ghoul √A شناخته می‌شود یک چرخش داستانی متناوب را دنبال می‌کند و A√ یا ریشه‌ی A اشاره به درخت آئوگیری دارد. انیمه دیگر که با عنوان Tokyo Ghoul:re شناخته می‌شود هم بر اساس مانگایی با همین نام است.

مانگای توکیو غول از پرفروش‌ترین مانگاها در سبک وحشت ماوراء طبیعی است.

توکیو تبدیل به شهری بی‌رحم شده است، جایی که موجودات شرور با عنوان «غول» در کنار انسان‌ها قرار گرفته‌اند. شهروندان با نوعی ترس مداوم زندگی می‌کنند چرا که غول‌ها میل زیادی به گوشت انسان‌ها دارند. با این حال بزرگ‌ترین تهدید این غول‌ها وجود ویژگی ظاهری آن‌ها است که به آن‌ها اجازه می‌دهد در میان مردم و همانند آن‌ها زندگی کنند.

کن کانکی یک دانشجوی کالج و اهل کتاب است که مجذوب ریزه کامیشیرو می‌شود، دختری که او نیز دوستار کتاب بود. با این اوصاف ریزه آن کسی که کانکی فکر می‌کرد نبود و کانکی طی حادثه‌ای وارد دنیای غیرانسانی غول‌ها شده و تبدیل به یک دورگه نیمه-انسان و نیمه-غول می‌شود. او درگیر دو دنیای مختلف با مشکلات و جنگ‌های بین آن شد. کانکی به مرور زمان با پرورش دادن قدرت‌های خود و با ورود به سازمان‌ها و گروه‌های مختلف سعی کرد میان این دو نژاد رابطه‌ای صلح‌آمیز برقرار کند.

داستان سریال توکیو غول

شخصیت اصلی داستان انیمه توکیو غول کن کانکی، یک دانشجوی کالج است که طی حادثه‌ای به طور تصادفی تبدیل به یک غول یک-چشم می‌شود. در واقع او با فردی به نام ریزه با این تصور که او یک انسان است رابطه برقرار می‌کند. اما ریزه یک غول بود و در مکانی مناسب قصد شکار کانکی را داشت. در هنگامی که ریزه هویت خود را آشکار کرد و قصد شکار کانکی را داشت طی حادثه‌ای مرموز چند مصالح ساختمانی روی سر آن‌ها سقوط کرد و در طی این اتفاق ریزه کشته شد و کانکی هم زخمی و بیهوش شد.

در بیمارستان عضوی از بدن ریزه به کانکی پیوند زده شده و او بعد از مدتی مرخص شد. بعد از این اتفاق کانکی متوجه شد که هر غذایی می‌خورد طعم بسیار بد و غیرقابل تحملی دارد. او بعدا پی برد که چنین موضوعی برای غول‌ها نیز صادق است. او چند روز را نتوانست چیزی بخورد و در کوچه و خیابان سرگردان بود تا زمانی که با توکا، یک غول و پیشخدمت کافه آنتیک روبرو شد. این دیدار باعث شد تا کانکی به کافه آنتیک وارد شود، جایی که محفلی برای غول‌ها بود. او تحت حمایت یوشیمورا، رئیس کافه به تدریج یاد گرفت که چطور همانند یک غول زندگی کند و به عنوان یک پیشخدمت پاره-وقت در کافه مشغول به کار شد. غول‌ها برای حفاظت از هویتشان از ماسک‌هایی استفاده می‌کردند، بنابراین کانکی نیز همراه با توکا برای تهیه یک ماسک پیش فردی به نام اوتا رفت.

مدتی بعد بازرسان غول از سازمان CCG وارد بخش ۲۰ شهر توکیو شدند، جایی که کافه آنتیک در آن واقع شده بود و بازرسان به دنبال دو فرد به نام ریوکا و هینامی بودند. این اسامی مربوط به یک غول مادر و دختر کوچکش بود که ساکن آنتیک بودند و کانکی تازه با آن‌ها آشنا شده بود. در یک روز که این مادر و دختر کافه را ترک کردند، بازرسان آن‌ها را در کوچه‌ای محاصره کردند. ریوکا سعی کرد دخترش هینامی را فراری دهد و خودش مشغول مبارزه با بازرسان شد. هینامی با فرار از آنجا برای کمک به سوی کانکی رفت، وقتی آن دو به محل گشتند، ریوکا توسط بازرسان کشته شد.

بعد از این اتفاق هینامی بسیار غمگین بود، او روزی بدون این که به کسی اطلاع دهد از کافه فرار کرد. کانکی و توکا وقتی از فقدان او با خبر شدند، جدا از هم به جستجوی محل پرداختند. پس از مدتی توکا هینامی را پیدا کرد و به کانکی خبر داد اما قبل از این که آن دو بخواهند برگردند توسط بازرس کورئو مادو مورد حمله قرار گرفتند. کانکی مکالمه‌ی تلفنی مامور دیگر CCG یعنی کوتارو آمون با مادو را شنید. آمون بعد از اتمام مکالمه به سوی رودخانه کاساهارا یعنی جایی که هینامی و توکا آنجا بودند رفت. کانکی ماسک خودش را زد و جلوی آمون ایستاد تا برای فرار کردن توکا و هینامی زمان بخرد.

در ابتدا آمون به راحتی کانکی را شکست داد و او و تمام غول‌ها را به خاطر خوردن انسان‌ها و یتیم کردن بچه‌ها مورد سرزنش قرار داد. کانکی که خود قبلا یک انسان بود ابتدا این موضوع که غول‌ها باعث تباهی دنیا می‌شوند را رد نکرد اما بعد از اینکه که یاد قربانی شدن ریوکو برای دخترش افتاد دلیل تازه‌ای برای مبارزه پیدا کرد. او با آزادسازی کاگونه خود در نبرد برنده شد. بعد از شکست دادن آمون غریزه‌ی غولی او برانگیخته شد و کنترل خود را از دست داد. کانکی از آمون تقاضا کرد که زودتر آنجا را ترک کند تا او تبدیل به یک قاتل نشود.

در سوی دیگر، توکا و هینامی با بازرس مادو درگیر بودند که این درگیری در نهایت با مرگ مادو توسط توکا به سرانجام رسید و آن‌ها به آنتیک بازگشتند.

روزی سه فرد با نام‌های آیاتو کیریشیما، یاموری و نیکو برای یافتن ریزه به آنتیک حمله کردند. طبق اعلام آن‌ها این سه از طرف آئوگیری دستور گرفته بودند تا ریزه یا هر کسی که بوی او را بدهد دستگیر کنند. از این رو یاموری که غول بسیار نیرومندی بود، کانکی که بوی ریزه را می‌داد بیهوش و به اسارت گرفت. وقتی کانکی به هوش آمد تاتارا، یکی از رهبران آئوگیری برای او آشکار کرد که دکتری که عمل جراحی او را انجام داده از کاری کرده مطلع بوده و این عمل در واقع یک پیوند کلیه نبوده بلکه عمل پیوند کاکوهو بوده است.

ده روز پیش از این که CCG به مخفیگاه آئوگیری حمله کند، یاموری، کانکی را به اتاق سرگرمی خود برد. این اتاق در واقع یک اتاق شکنجه بود که یاموری در آن با شکنجه‌ی افراد لذت می‌برد. او ابتدا با تزریق موادی بدن کانکی را تضعیف کرد و سپس چندین روز او را مورد شکنجه قرار داد. این شکنجه‌ها بر وضعیت فیزیکی و روانی کانکی بسیار تاثیر گذاشت به طوری که تمام موهای او سفید شد. او همچنین در این دوران توهماتی از ریزه می‌دید که او را به یادگیری در استفاده از کاگونه‌اش تشویق می‌کرد.

زمانی که یک غول به غول‌خواری روی بیاورد، سلول‌های RC زیادی جذب می‌کند. با افزایش میزان این سلول‌ها غول کنترل خودش را به مرور از دست می‌دهد و به نوعی جنون کشیده می‌شود. یاموری نمونه‌ای از این دست غول‌ها بود که قربانی جنون شده بود. در زمان حمله‌ی CCG، یاموری دوباره پیش کانکی بازگشت، او سعی داشت کانکی را بخورد تا به این وسیله قدرت بیشتری به دست آورد. در این زمان بود که کانکی خود را از بند رها کرد و با او به یک مبارزه‌ی نفس‌گیر پرداخت. در نهایت کانکی او را شکست داده و کاگونه‌ی یاموری را خورد و سرانجام او را کشت. این شروعی برای غول‌خواری کانکی نیز بود.

کانکی کمی بعد با آیاتو مبارزه کرد و در طی این نبرد آن‌ها مکالمه‌ی کوتاهی در مورد انگیزه‌ی آیاتو برای پیوستن به آئوگیری داشتند. کانکی باور داشت که او به خاطر محافظت از خواهرش یعنی توکا در برابر یاموری به این سازمان پیوسته است. در نهایت مبارزه‌ی آن‌ها با پیروزی کانکی به پایان رسید.

کانکی هنگام بازگشت به سوی دوستانش از تصمیم خود برای ترک کردن آنتیک گفت. او پیشنهاد کمک بانجو، سوکیاما و حتی هینامی را قبول کرد اما اجازه نداد که توکا او را دنبال کند. کانکی حالا به عضویت آئوگیری درآمده بود.

کن کانکی به عنوان یکی از مجریان آئوگیری در چندین عملیات برای اهداف این سازمان فعالیت کرد تا این که متوجه وقوع جنگی در بخش بیستم شد. او برای کمک به دوستانش علیه نیروهای CCG جنگید. او برای نجات کوما، موگان تاناکامارو را شکست داد و برای رهایی ایریمی، چو هاچیکاوا را فراری و جوخه‌ی او را شکست داد. کانکی باری دیگر با کوتارو آمون نیز روبرو شد و نبردی سخت بین آن‌ها شکل گرفت که این نبرد با جراحات حیاتی برای هر دو طرف همراه بود.

او در نهایت با کیشو آریما، «دروگر» افسانه‌ای CCG رو در رو شد. آریما کویینکه خود را برای مبارزه بیرون آورد و سرنوشت کانکی بعد از آن در هاله‌ای از ابهام قرار گرفت.

داستان انیمه توکیو غول re: به زمانی بعد از مبارزه با آریما می‌رود، جایی که کانکی در نبرد زنده مانده و به زندان کوکلیا منتقل شده است. او در مدتی که در آن جا بود از خوردن غذا امتناع می‌کرد و ذهن و روانش در وضعیت بسیار آشفته‌ای قرار داشت به طوری که مبتلا به فراموشی شده بود و آگاهی‌اش نسبت به شخصیت خود را فراموش کرده بود. آریما سعی داشت با آوردن کتاب‌هایی وضعیت روحی او را بهبود ببخشد و همین طور هم شد، مراحل توانبخشی او به خوبی طی شد و کانکی به مرور وضعیت بهتری پیدا کرد.

او حالا با هویت جدیدی تحت نام هایسه ساساکی و تحت مراقبت CCG زندگی می‌کرد. او یک بازرس غول کلاس ویژه‌ی معاون و مربی جوخه‌ی کویینکس و همین طور عضوی از تیم مادو شده بود. خدمات کانکی تحت نظارت آکیرا مادو و کیشو آریما صورت می‌گرفت.

هایسه ساساکی در ماموریت‌های مختلفی برای سازمان CCG و علیه غول‌ها شرکت کرد؛ از جمله تحقیق در مورد غولی به نام تورسو و همین طور شرکت در عملیات پاکسازی مزایده که تحت نظارت درخت آئوگیری انجام می‌گرفت. ساساکی در این مزایده با غولی قدرتمند به نام تاکیزاوا روبرو شد و ضربه‌ی سختی از او خورد، دیگر نتیجه‌ی این عملیات دستگیری یکی از اعضای آئوگیری یعنی هینامی فوگوچی بود. ساساکی با توجه به عملکرد مناسبش در ماموریت‌ها به بازرس کلاس اول ترفیع پیدا کرد.

ساساکی برای بازدید از هینامی به زندان رفت و برای او چند کتاب برد. هینامی از او تشکر کرد و او را «برادر بزرگ‌تر» خطاب کرد که این موضوع باعث پریشانی او شد. ساساکی اذعان کرد که او فردی متفاوت از کانکی است و هینامی هم پذیرفت که این موضوع ممکن است درست باشد. هینامی توضیح داد که شخصیت او هنوز شباهت‌هایی با کانکی دارد و همین طور اشاره کرد که خود او و خیلی از غول‌های دیگری که کانکی را دوست دارند هم احتمالا چنین احساسی دارند.

ساساکی در آن روز به رشد وابستگی خود با هینامی فکر می‌کرد و این که این موضوع چطور می‌تواند به وظایفش ضربه بزند. او سپس با مردی کوتاه قامت که زخم‌هایی روی صورتش داشت روبرو شد، این مرد اشاراتی به دلایل خون‌گرمی او با غول‌ها کرد. ساساکی از مرد پرسید که از کجا نام او را می‌داند و او در جواب پاسخ داد که این مرد جوان یعنی ساساکی بسیار معروف است. کمی بعد یکی از آشنایان آن مرد به آنجا رسید و اعلام کرد که بازجویی‌اش تمام شده است، مرد خود را با نام شیکی کیجیما معرفی کرد و اذعان کرد که او با ساساکی در «پروند رز» همکاری خواهد داشت. سپس با همکار زیردستش یعنی فوروتا آنجا را ترک کرد.

چند وقت بعد، ساساکی و جوخه کویینکس در حال بازرسی یک پارکینگ بودند که کانائه در آنجا آشکار شد و اقدام به فریب دادن اوریه و شیرازو کرد. بازرسان باقی مانده نیز توسط گروهی از لباس سفیدها به دام افتادند. ساسکی به دو عضو جوخه یعنی موتسوکی و سایکو دستور ترک محل را داد تا در دام غول‌ها نیفتند. او در این حادثه موفق شد بیشتر مهاجمان را بکشد و بر سایر غول‌ها غلبه پیدا کند. هوگورو و شوسی دو رهبر لباس سفیدها با دیدن اوضاع اقدام به فرار کردند. ساسکی و سایر بازرسان به جایی که سایکو در آنجا پنهان شده بود رفتند و وقتی او را بدون آسیب دیدند متعجب شدند، سایکو به آن‌ها اطلاع داد که یک مرد بزرگ او را نجات داده است.

پس از آن کویینکس گزارشی مبنی بر کمینگاه رز و درخت آئوگیری را در جلسه‌ای ارائه کرد. بازرسان تصمیم گرفتند تحقیقاتی را برای یافتن مقیاس همکاری میان درخت آئوگیری و رز شروع کنند. اعضای جوخه ساساکی با گذاشتن ماسک‌هایی به صورتشان و نفوذ میان غول‌ها موفق به دستیابی به جزئیاتی از فعالیت‌های غول‌ها در سراسر توکیو شدند. با این حال تحقیقات خود ساساکی آنچنان نتیجه بخش نبود چرا که غول‌ها با دیدن ماسک چشم‌بند از او فرار می‌کردند. ساساکی برای تحقیق در مورد غول چشم‌بند به اتاق پرونده‌ها رفت تا در این مورد اطلاعاتی به دست آورد. او هیچ اسناد رسمی در این مورد نیافت اما فایل پیش‌نویسی از بازرس کوتارو آمون یافت که در آن به طور خلاصه به رویارویی با غول چشم‌بند اشاره شده بود. با خواندن این فایل ساساکی متوجه شد که غول چشم‌بند عینا گذشته‌ی خودش در هویت یک غول است. او همچنین متوجه شد که کوتارو آمون در عملیات سرکوب جغد کشته شده است.

تحقیقات او ادامه داشت و در همین موضوع با شو سوکیاما ملاقاتی داشت اما چیز زیادی از این دیدار دستگیرش نشد. ساسکی همچنین مجادله‌ای با آکیرا مادو داشت و از این بابت که هیچ اطلاعاتی در مورد غول چشم‌بند به او نمی‌دهد شاکی بود، آکیرا سعی داشت ساساکی را آرام کند و به او گفت که صرف نظر از هر نامی که دارد او خودش مهم است.

هایسه در ماموریت انهدام خانواده سوکیاما شرکت کرد و متوجه شد که جانشین این خانواده پیش از این عملیات فرار کرده است، بنابراین آن‌ها رد او را تا ساختمان ماه‌گرفتکی گرفتند. ساساکی مدتی بعد متوجه حضور سوکیاما در ساختمان شد و وقتی فهمید او همان غولی است که پیشتر با او ملاقات داشته شوکه شد. هایسه پیشنهاد داد تا سوکیاما تسلیم شود اما سوکیاما آن را رد کرد و به سوی ساساکی حمله‌ور شد. بعد از مبارزه‌ای کوتاه هایسه بر این غول غلبه کرد و او را زمین‌گیر کرد. سوکیاما اذعان کرد که ساساکی حقیقتا قدرتمند است و ساساکی باید کار او را تمام کند. اما صدای درون سر هایسه فریاد می‌زد که این غول را نکش. پیش از این که هایسه بتواند تصمیمی بگیرد، به طور ناگهانی دست راستش توسط کانائه قطع شد.

ساساکی در حالتی نیمه-هوش قرار داشت و کانائه با گرفتن گردنش او را بلند کرد و قصد داشت از پشت بام ساختمان به پایین بیندازد. با این حال ساساکی صدای آریما را در ذهن خود می‌شنید که می‌گفت «بلند شو هایسه و مثل من بکش»، با رد شدن این جملات از ذهنش ناگهان او هوشیاری خود را به دست آورد و با ضربه‌ای ناگهانی سر کانائه را از تنش جدا کرد. با این وجود کانائه بلافاصله سر خود را به تنش پیوند زد و نبردی میان این دو شکل گرفت. ساساکی به آسانی موفق به غلبه بر کانائه شد اما وقتی خواست تا کار او را تمام کند شو سوکیاما با گرفتن لباس او سعی کرد مانع این کار شود. در همین حین جغد یک-چشم به سمت ساختمان در حرکت بود و با خرد کردن دیوار ضربه‌ای را به ساساکی زد. با ضربه خوردن ساساکی، کانائه دوباره فرصتی پیدا کرد تا به او حمله کند و این در حالی بود که اتو در حال تماشای مبارزه‌ی آن‌ها بود. با لگدهای پی در پی که کانائه به صورت او می‌زد، ساساکی بار دیگر در خیال خود با کانکی روبرو شد و به یاد آورد که هنگام نبرد با آریما می‌خواسته که بمیرد. وقتی ساسکی از خیالاتش بیرون آمد بلافاصله اقدام به قطع کردن بازوی راست کانائه کرد، سپس میله‌ای را در چشم چپ او فرو کرد و در نهایت به وسیله کاگونه خود کمر او را سوراخ کرد. او سپس به سراغ سوکیاما رفت و کاگونه خود را در شکم او نیز فرو کرد.

حالا تنها ساساکی و اتو مقابل هم قرار داشتند. اتو در حالی که مشغول مبارزه با ساساکی بود از انگیزه‌های خود برای آمدن به آن جا گفت، او می‌خواست ببیند که برنده‌ی مبارزه میان ساسکی، سوکیاما و کانائه چه کسی است. ساساکی به او گفت که پدر اتو از او خواسته تا از دخترش محافظت کند، اما او کمی بعد اذعان کرد که چرا باید این چنین هیولایی محافظت کند. تقابل آن‌ها تا بالای ساختمان ادامه پیدا کرد و در نهایت طی یک حمله‌ی همزمان ساساکی موفق به غلبه بر اتو شد و در ادامه بدن او را به دو نیم تقسیم کرد و اتو به پایین ساختمان سقوط کرد.

بعد از این مبارزه ساساکی به سراغ سوکیاما رفت تا با انداختن او به پایین کارش را تمام کند، زمانی که سوکیاما به پایین پرت شد کانائه که تمام هدفش جلب توجه اربابش یعنی سوکیاما بود با حالتی نیمه-جان خود را برای نجات سوکیاما به پایین پرتاب کرد، اقدامی که با موفقیت همراه بود.

یوشیتوکی واشو به سازمان CCG اعلام کرد که پایگاه درخت آئوگیری در نزدیکی جزیره‌ی روشیما کشف شده است. او نقشه‌ی سازمان برای حمله و نابودی آئوگیری را یک بار برای همیشه اعلام کرد.

بعد از عملیات نابودی سوکیاما، ساساکی به یک بازرس کلاس ویژه معاون ترفیع پیدا کرد و موقعیت خود به عنوان مربی جوخه‌ی کویینکس را رها کرد. او به تلاش‌های CCG برای نابودی درخت آئوگیری کمک کرد و در میان غول‌ها با نام مستعار «دروگر سیاه» شناخته شد.

ساساکی برای چند ماه به دیدار هینامی نرفته بود و او را افسرده و پریشان رها کرده بود. شش ماه بعد او و همکار جدیدش نیمورا فوروتا به مدیر برنامه‌های تاکاتسوکی یعنی شونجی شینو نزدیک شدند. آن‌ها به دنبال تاکاتسوکی آمده بودند، اما متوجه غیاب او شدند. ساساکی به منظور بازجویی اقدام به بازداشت شینو کرد. او به شینو گفت که اگر با CCG همکاری نکند متهم به پنهان‌کاری در مورد جایگاه غول‌ها خواهد شد.

ساساکی موفق به گرفتن شهادت شینو علیه اتو شد. او سپس اتو را به داخل اتاق بازجویی آورد و رو به شینو گفت که می‌تواند به خانه برود. ساساکی اتو را تحت نظارت ثابت قرار داد و او را برای رفتن به کنفرانسی در مورد آخرین اثرش همراهی کرد. اتو در این کنفرانس زنده از هویت خود به عنوان یک غول گفت و این موضوع باعث شوکه شدن بسیاری از جمله ساساکی شد. او از داستان کتاب جدید و آخر خود پرده برداشت که در مورد مبارزه‌ی غول‌ها بود.

بعد از این کنفرانس و مشخص شدن هویت غولی اتو تماس‌های زیادی از طرف مردم با CCG گرفته شد و این در حالی بود که اتو تحت بازداشت سازمان بود.

در جایی دیگر کیشو آریما و فوروتا یک ملاقات در قالب سازمان V را داشتند. جایی که یکی از اعضای این سازمان یعنی کایکو از فوروتا خواست تا در مورد رابطه‌ی میان اتو و شاه یک-چشم تحقیق کند. کایکو همین طور از آریما خواست تا ماتاساکا کامیشیرو ملقب به ساچی را شکار کند و موقعیت ریزه کامیشیرو را بیابد.

اتو در هنگام بازگشت به سلولش در کورنوکوپیا اطلاعاتی در مورد رابطه‌ی سازمان V و CCG را به ساساکی داد و در مورد امکان گذر خودش و ساساکی از گیت‌های Rc توضیح داد. این گیت‌ها که برای شناسایی غول‌ها ساخته شده بودند در واقع به نوعی طراحی شده بودند تا نسبت به برخی الگوهای سلول‌های Rc چشم‌پوشی کنند. به طور خاص این الگوها مرتبط به سلول‌های درون کویینکه و همین طور افرادی بود که برای سازمان V کار می‌کردند. در مورد اتو، گیت‌ها به این خاطر واکنشی نداشتند چون پدر او برای سازمان V کار می‌کرد و سلول‌های اتو نیز با پدرش مشترک بود. اما دلیل گذشتن هایسه از گیت‌ها به دلیل الگوی سلول‌های ریزه در بدن او بود، غولی که در گذشته از سازمان V فرار کرده بود.

فوروتا به سلول اتو رفت تا در مورد شاه یک-چشم از او سوالاتی بپرسد اما اتو به او گفت که نمی‌داند شاه یک-چشم چه کسی است. بعد از این مکالمه مشخص شد که هایسه و اتو میکروفنی را در سلول جاسازی کرده‌اند تا حرف‌های فوروتا را زیر نظر بگیرند. اتو در رویارویی با هایسه آخرین خواسته‌اش را مطرح کرد: این که هایسه شاه یک-چشم را بکشد.

بعد از آن ساساکی با جوخه‌ی جدید کویینکس و اوریه دیدار کرد. او به اوریه گفت که از آن جایی که عضو جوخه‌ی آریما است و باید از کوکلیا محافظت کند، قادر به همراهی آن‌ها در عملیات روشیما نخواهد بود. او همچنین از اوریه خواست تا موتسوکی را که هنوز در این جزیره گرفتار شده بود نجات دهد.

بیرون از کوکلیا آیاتو با کمک بانجو در حال تدارک نقشه‌ی خود برای رخنه کردن در کولیا و آزاد کردن هینامی بودند. توکا و رنجی یومو نیز نظاره‌گر آن‌ها بودند و به دنبال آن‌ها در حرکت بودند.

داستان سریال توکیو غول

ساساکی در روز عملیات روشیما به عنوان عضو جوخه‌ی آریما به دفاع از کوکلیا اختصاص یافته بود. او در حالی که به گشت‌زنی سلول‌ها می‌پرداخت به یاد زمان حبس شدن خودش در کوکیا و نقش آریما در هویت جدیدش به عنوان یک بازرس افتاد. او تصمیم خود را گرفته بود، این که هینامی را آزاد کند و در نهایت به دست آریما کشته شود.

کمی بعد زندانیان طبقات ۰ و ۱ رها شدند. پس از ساماندهی به زندانیان یک نگهبان به نام شینمه هایساکی دستور دستگیری ساساکی را به خاطر باز کردن سلول‌ها اعلام کرد. ساساکی از طریق سیستم‌های کامپیوتری کوکلیا موفق به یافتن هینامی در طبقه‌ی سوم شد. ساساکی قصد خارج کردن هینامی را از کوکلیا داشت اما آن دو در میان راه با فوروتا روبرو شدند. این تقابل در نهایت با کمک هینامی و ضربه خوردن فوروتا به پایان رسید و این دو راه خود را ادامه داند.

زمانی که آریما قصد ضربه زدن نهایی به رنجو یومو را داشت، ساساکی به موقع دخالت کرد و از یومو محافظت کرد. به این ترتیب نبردی میان ساساکی و آریما شکل گرفت. هایسه، آیاتو را به سمت تنها خروجی هدایت کرد و قبل از این که آن‌ها بروند توکا رو به کانکی گفت که بعدا باید دوباره او را ببیند.

نبرد طولانی کانکی و آریما با چندین ضربه‌ی اساسی آریما به کانکی از جمله قطع شدن پاهای او همراه بود. در این نبرد آریما برای اولین بار از کویینکه جدید خود یعنی جغد استفاده کرد. در نهایت کانکی اعلام کرد که این جنگ تمام است و هیچ واکنشی در برابر حمله‌ی آریما از خود نشان نداد تا این که کویینکه‌ی شکسته‌ی آریما در شکمش فرو رفت. کانکی شکست خود را قبول کرد و آریما به عقب قدم برداشت. آریما از کانکی پرسید که آیا قصد کشتنش را ندارد و کانکی نیز این موضوع را تائید کرد. آریما به بالا نگاه کرد و اذعان کرد که در این هجده سال هیچ حریفی نبوده که نتواند شکستش دهد. او باری دیگر از کانکی انگیزه‌اش برای کشتن خود را جویا شد و کانکی نیز دوباره تائید کرد که هیچ انگیزه‌ای برای این کار ندارد. سپس آریما با سلاحش گلوی خود را برید.

کانکی که وحشت‌زده شده بود دلیل این کار آریما را از او پرسید و آریما پاسخ داد که عمر او رو به پایان بوده است. آریما از این حقیقت پرده برداشت که افرادی که در باغ آفتاب پرورش پیدا می‌کنند انسان نیستند بلکه نیمه-انسان و دورگه‌های ناموفق انسان و غول هستند که نسبت به انسان‌ها از قدرت فیزیکی بالاتری برخوردارند اما طول عمر کوتاه‌تری دارند. آریما از بین رفتن تدریجی بینایی‌اش را نشانه‌ای از نیمه-انسان بودن و مرگ قریب‌الوقوع‌اش دانست. کانکی در مورد دلیل ایجاد نیمه-انسان‌ها پرسید و آریما پاسخ داد که اعضای قبیله‌ی واشو غول‌هایی هستند که با سازمان V همکاری می‌کنند تا راهی برای تبدیل غول‌ها به انسان‌ها را بیابند.

آریما آخرین خواسته‌ی خود را نیز به کانکی گفت: این که CCG فکر کند کانکی او را کشته است. او گفت که ممکن است هدف این کار برای کانکی غیرقابل فهم باشد اما به زودی متوجه خواهد شد که تنها او قادر به این انجام این کار است. کانکی نیز بعد از کمی تردید این خواسته را قبول کرد. قبل از وداع کانکی با آریما، در آخرین حرف‌های قبل از مرگ او مشخص شد شاه یک-چشم آریما بوده است و حالا کانکی باید این لقب را حمل کند. سپس هیراکو و جوخه‌ی ۰ به کانکی نزدیک شدند و ماموریت خود را کمک به کانکی برای فرار اعلام کردند.

در هنگام عملیات روشیما، تورسو اقدام به خفه کردن موتسوکی و و اسیر کردن او در یک غار کرد. جوخه‌ی کویینکس ارتباط خود را با او از دست داد و تصمیم گرفت برای یافتن او پیشروی کند.

در داخل یک ساختمان در آن نزدیکی، آکیرا، هوجی و یک جوخه‌ی CCG با تاتارا روبرو شدند. در میان نبرد آن‌ها، تاکیزاوا وارد شد و با خیانت به تاتارا او را کشت. او در واقع می‌خواست انتقام زمان حمله به آنتیک را از تاتارا بگیرد که توسط او مورد حمله و اسارت واقع شده بود. تاکیزاوا همین طور هوجی و جوخه را قتل عام کرد و زمانی که قصد کشتن آکیرا را داشت ناگهان آمون وارد شد و با دخالت او جان آکیرا حفظ شد. آمون افشا کرد که او نیز اسیر شده و توسط دکتر کانو تبدیل به غول شده است اما از نظر این دکتر یک نمونه‌ی «ناموفق» بوده است. آمون ادعا می‌کند که برای نجات تاکیزاوا آمده است با این حال تاکیزاوا این حرف او را تمسخرآمیز تلقی و به او حمله کرد. تاکیزاوا خیلی زود آمون را شکست داد و کمی بعد جوخه‌ی کویینکس برای از بین بردن تاکیزاوا از راه رسید.

یکی از اعضای جوخه‌ی مذکور یعنی اوریه اقدام به حمله به سوی تاکیزاوا کرد و در همین حین جایگاه موتسوکی را از تاکیزاوا پرسید. اما تاکیزاوا در جوابی تمسخرآمیز گفت که نمی‌داند و شاید او را خورده باشد. کویینکه‌ی اوریه یعنی گینکوکی قادر به غیرفعال‌سازی کاگونه‌ی جغد را داشت و به این فرصتی طلایی برای اوریه بود تا با یک ضربه‌ی نهایی تاکیزاوا را ناکار کند اما در این لحظه آکیرا مادو خود را قربانی کرد و جلوی ضربه‌ی اوریه قرار داد تا جان تاکیزاوا را نجات دهد. قبل از این که آکیرا از حال برود خاطره‌ای را از زمان حضور خودش و تاکیزاوا در آکادمی یادآوری کرد. خاطره‌ای که در آن تاکیزاوا در حال مشاهده‌ی فهرست افتخارات آکیرا مادو بود و با دیدن آکیرا با حسادت به او تبریک گفت.

در بازگشت به زمان حال، مادو در حالی که جراحتی حیاتی دیده بود به جوخه‌ی کویینکس دستور داد تا عقب بایستند، موضوعی که تاکیزاوا را گیج کرده بود و او از آکیرا سوال کرد چه کاری دارد انجام می‌دهد. آکیرا پاسخ داد از یک غول دفاع می‌کند و این جرم بزرگی است. او ادعا کرد که در مورد این موضوع نتوانسته با خودش کنار بیاید و به عنوان یک بازرس شکست خورده است، و سپس از حال رفت. اوریه سعی کرد تا نزدیک شود اما با آمون جلوی او ایستاد. آمون از تاکیزاوا خواست تا آکیرا را به اسکله ببرد، تاکیزاوا نیز بعد از کمی تردید این کار را انجام داد.

تقریبا یک ماه بعد از رویدادهای اتفاق افتاده در روشیما و کوکلیا، کانکی همراه با تاکه هیراکو و اعضای جوخه‌ی ۰ در خانه‌ای امن زندگی می‌کردند.

کانکی با تعدادی از غول‌ها از جمله ایریمی و کوما (که فکر می‌کرد در عملیات سرکوب جغد کشته شده‌اند)، همنین طور توکا، نیشیکی نیشیو، شو سوکیاما، آیاتو، میزا، ناکی و کورونا دیدار کرد و به عنوان شاه جدید تک-چشم از هدف خود برای رسیدن به درک متقابل غول‌ها و انسان‌ها گفت. با وجود برخی مخالفت‌ها اما کانکی سازمانی به نام Goat را به منظور دستیابی به همین هدف ایجاد کرد.

کانکی همچنین ملاقاتی با فردی به نام اوگورا از سازمان Great Wheel Act داشت و متوجه وجود اشتراکاتی میان اهداف این سازمان و Goat شد. به این ترتیب او حمایت سازمان نام برده را به دست آورد. اوگورا در توضیحات خود به سلول‌های Rc و درمان غول‌ها و انسان‌ها اشاره کرد، موضوعی که نشان می‌داد برای درمان آکیرا به داروهای سرکوب سلول‌های Rc نیاز است و این داروها در اختیار CCG بود. بنابراین کانکی پیشنهاد نفوذ در آزمایشگاه CCG را مطرح کرد.

بعد از دستیابی به داروها و بهبود آکیرا، توکا به دیدار آکیرا رفت و او را به یک قدم‌زنی دعوت کرد. در همین حین او افشا کرد که قاتل پدر آکیرا است. در حالی که آکیرا ابتدا بسیار شوکه و خشمگین شد اما در ادامه با دیدن غول‌های دیگر از جمله بچه‌ها و توضیحات بیشتر توکا از کشتار غول‌ها توسط پدر آکیرا، این خشم فروکش کرد. با رو در رو شدن آکیرا و هنامی (غولی که والدینش توسط مادوی پدر کشته شده بود)، آکیرا احساس سردرگمی پیدا کرد.

مدتی بعد کانکی و توکا مدت کوتاهی را با هم در کافه سپری کردند. با وجود این که Goat سازمانی پنهان بود اما به تدریج پایگاه‌های آن توسط جوخه‌های اوگای در حال کشف و نابود شدن بود. به این ترتیب کانکی تصمیم گرفت تا پایگاه‌ها را به چند جوخه تقسیم کند. کانکی و توکا قصد ترک کافه را داشتند اما در همین حین سر و کله‌ی موتسوکی پیدا شد.

موتسوکی از دیدن کانکی به عنوان مربی خود خوشحال بود و از او تقاضا کرد تا دوباره به CCG برگردد. اما با رد کردن این درخواست توسط کانکی، موتسوکی این اقدام را یک خیانت به سازمان و مردم تلقی کرد و به سمت او حمله‌ور شد. در نهایت این درگیری با فرار کانکی و توکا از دست حملات اوگای‌ها پایان یافت.

آن‌ها مجبور شدند در یک ساختمان رها شده پناه بگیرند و شب را در آن جا سپری کنند. روز بعد آن‌ها از روی یک تپه شاهد مراسم عروسی یوریکو بودند. در حین مشاهده‌ی این مراسم کانکی حلقه‌ای را از توکا دریافت کرد که مربوط به پدر و مادر توکا بود. کانکی بعد از گرفتن حلقه همراه با توکا محل را برای ملاقات با دیگر اعضای Goat ترک کرد.

آن‌ها به پایگاه Goat در بخش ۲۴ام بازگشتند. در هنگام حضور در آن جا نیشیکی از تغییر حالات توکا به حامله بودن او پی برد و این موضوع به اطلاع کانکی رسید. کانکی که خودش از این موضوع اطلاع نداشت به دیدار توکا رفت تا از احوال او با خبر شود. کانکی و توکا همراه با دیگر اعضا شب را جشن گرفتند. همه چیز به نظر خوب می‌رسید اما وجود یک جاسوس داخلی موجب شده بود تا موقعیت پایگاه لو برود و پای موتسوکی، اوگای و دیگر افراد وابسته به CCG به آن جا کشیده شود.

به این ترتیب نبردی میان افراد CCG و Goat در گرفت. در این میان موتسوکی قصد از بین بردن توکا را داشت و جوزو سوزویا نیز مسئول نابود کردن کانکی بود. ضربه‌ای حیاتی به کانکی وارد شد و او در حالتی نیمه‌هوش قرار گرفت. اما او که شاهد ضربه خوردن توکا توسط موتسوکی بود به طور مداوم نام توکا را صدا می‌زد و با حمله‌ای ناگهانی به سمت یکی از اوگای‌ها و خوردن خون او بدنش دچار یک تغییر و تحول اساسی شد.

کاکوجای عظیم‌الجثه‌ی کانکی هر چیزی در راه خود و در شهر توکیو بود را نابود کرد. شهروندان شهر نیز از این حادثه بی‌نصیب نبودند و جانشان تهدید می‌شد. نیروهای دفاعی ژاپن نیز وارد عمل شدند و تمام تلاش خود را برای نابودی این هیولای نابودگر کردند هر چند که اقدامات آن‌ها ثمر زیادی نداشت.

کانکی در داخل اژدها در حالتی متوهم بیدار شد و خود را در مکانی مانند یک معبد یافت، معبدی که توسط اقیانوسی بزرگ محاصره شده بود و ردیفی از دروازه‌ها در آنجا دیده می‌شد. او گیج و سردرگم به تدریج به یاد آورد که در پایگاه Goat در حال نبرد با CCG بوده و توسط سوزویا شکست خورده و پس از آن‌ها اوگای‌ها را بلعیده است. بعد از آن او درون چیز بزرگ غرق شد و دیگر چیزی به یادش نبود.

کانکی به بیرون رفت و به درون آب پرید. در هنگام شنا چشمان بزرگی در زیر آب او را می‌پایید. موج‌ها او را به عقب می‌کشید، او به زیر آب شیرجه زد، جایی که تعداد بیشماری از اجساد را در آب دید. وحشت‌زده به سطح آب آمد و آن جا ریزه کامیشیرو را دید که روی ستونی نشسته است. ریزه از او پرسید که به کجا می‌روی و در همین حین کانکی را یک قاتل خطاب کرد. کانکی که از ظاهر متفاوت ریزه شوکه شده بود از او پرسید که این جا چه می‌کند و منظورش از این حرف‌ها چیست. ریزه دوباره از او پرسید که به کجا می‌خواهی بروی. کانکی ناامیدانه گفت که می‌خواهد همه را از دست فاخته‌ها نجات دهد و می‌خواهد که به پایگاه بازگردد.

طعنه‌های مداوم ریزه به کانکی و پرسش از احساسات و انگیزه‌های او باعث شد تا کانکی به گناهکار بودن خود پی ببرد. او با دانستن این حقیقت و پس از این که ذهن خود را سامان داد شروع به شنا کردن کرد. ریزه از او پرسید که حالا با دانستن جنایت‌هایی که انجام داده‌ای آیا قادری از این دریا بگذری و کانکی در پاسخ گفت که تلاش خواهد کرد تا بار گناهانش را به دوش بکشد.

کانکی در دنیای واقعی توسط توکا از اژدها بیرون آورده شد. کیمی و همکارانش اندام‌های ناشناسی را درون کانکی یافتند. مدتی بعد کانکی در جمع دوستانش به هوش آمد.

در نقطه‌ای تمام نمایشگرهای ساختمان‌ها روشن شدند. فوروتا در میان نبرد ارتش ژاپن با موجوداتی که از اژدها بیرون آمده بودند نشان داده شد. فوروتا نشان داد که کشتن این موجودات باعث تولید گازهای سمی می‌شود که افراد را دچار مرض ROS خواهد کرد. بعد از اتمام پخش تصاویر، سایکو بلافاصله اندوهناک شد چرا که او در زمان نجات کانکی از بدن اژدها به این سم آلوده شده بود. در همان لحظه تعدادی از این موجودات از یکی از مجراهای تخم‌ریزی بیرون آمدند. اوریه به کانکی اعلام کرد که همراه با سایکو فرار کند چرا که وضعیت کانکی در حال حاضر برای مبارزه پایدار نبود. با این حال سایکو این اقدام را رد کرد و خود را طعمه کرد تا کانکی و اوریه فرار کنند. کانکی که شاهد این گرفتاری بود، از این که نمی‌تواند کاری بکند درمانده شده بود، او ناگهان کاگونه‌ی خود را رها کرد و دو عضو همانند بال در پشتش شکل گرفت و موجودات آنجا را پاکسازی کرد.

در بازگشت به پایگاه، سایکو بستری شد و کیمی افشا کرد که کانکی به واسطه‌ی اعضای بدنش نسبت به سموم مصون است. صبح روز بعد کانکی و گروه در مورد اقدامات بعدی تصمیم گرفتند. مقداری از ساختار باقی مانده از اژدها در حال تجزیه شدن بود اما هنوز نُه مجرای دیگر باقی مانده بود. در نهایت قرار شد تا کانکی به همراه آیاتو به این مجراها بروند.

کانکی در مجرا به پیشروی خود ادامه داد تا این که متوجه شد فوروتا نیز در حال جستجوی آنجا است. فوروتا با گفتن این حرف که کانکی تنها مهره‌ای در طرحی بزرگ بوده است، سعی کرد تا او را خشمگین کند. کانکی نیز در پاسخ گفت که این موضوع اهمیتی برایش ندارد و سپس کاگونه‌ی عظیم خود را برای فوروتا رها کرد. جنگ سختی بین آن‌ها در گرفت و فوروتا حتی بدون استفاده از کاگونه‌اش دست بالا را گرفته بود. کانکی تحت فشار ترکیبی از کویینکه و کاگونه پایمال شد. فوروتا خندید و در همین حال از کاگونه‌ی خود که حالا شکل اژدها به خود گرفته بود پرده برداشت.

در نقطه‌ای هر دو طرف کاکوجای خود را رها کردند و نبرد ادامه پیدا کرد. فوروتا موفق شد تا از یکی از شاخک‌ها دفاعی کانکی گذر کند و بلافاصله به بالای کانکی بپرد تا ضربه‌ای را با کاکوجای خود به او بزند. با این حال کانکی در این بحبوحه نقطه‌ای را برای ضربه زدن به حریف خود پیدا کرد و با یک ضربه فوروتا را ناکار کرد.

بعد از سقوط فوروتا، این دو صحبت‌هایی پیرامون دلایل و اهداف فوروتا انجام دادند. بعد از آن کانکی فوروتا را رها کرد و در مجرا به پیشروی خود ادامه داد. کیمی او را به سمت مرکز یک ساختار هدایت کرد، جایی که منبع سم در داخل آن بود.

کانکی در آنجا با سازه‌های کاگونه‌ای که در داخل اژدها بود مبارزه کرد، او در همین حین به تمام اتفاقاتی که برای او افتاده بود فکر کرد. او بازیگر اصلی این تراژدی بود اما دیدن افراد دیگری چون فوروتا و ریزه که در تمام زندگی‌شان رنج کشیده‌اند باعث می‌شد تا زندگی‌اش آنچنان هم ویژه نباشد. ما در زندگی شکل می‌دهیم و شکل می‌گیریم، غارت می‌کنیم و عارت می‌شویم، زندانی می‌کنیم و زندانی می‌شویم؛ زندگی ناراحت‌کننده است و همه روزی خواهند مرد اما با وجود همه‌ی این‌ها تلاش می‌کنیم تا بهتر شویم.

کانکی در حین فکر کردن به تمام این‌ها، آخرین دفاع اژدها را شکست و سرانجام به هسته‌ی اژدها رسید، جایی که ریزه درون آن قرار داشت. او در حالی که اشک می‌ریخت از ریزه عذرخواهی کرد و آخرین ضربه را به او وارد کرد.

زمانی که کانکی در بالای جسد ریزه ایستاده بود حس کرد که اژدها در حال تحلیل است. او برای یافتن آیاتو اقدام کرد اما توسط بقایای اژدها غرق شد.

با گذر زمان به شش سال بعد، کانکی و توکا در کنار هم زندگی خوشی داشتند. آن‌ها یک دختر و فرزند دیگر در راه داشتند، و این در حالی بود که انسان‌ها و غول‌ها متحد شده بودند. سرانجام رویای صلح کانکی به حقیقت پیوسته بود.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان سریال توکیو غول


در پروژه‌های دیگر

فهرست

توکیو غول (ژاپنی: 東京喰種-トーキョーグール-, هپبورن: Tōkyō Gūru؟) یک مجموعه مانگا خیال‌پردازی تاریک ژاپنی که توسط سوئی ایشیدا نوشته و مصورسازی شده‌است[۱] و به‌وسیلهٔ انتشارات شوئیشا از ۸ سپتامبر ۲۰۱۱ تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۴ در مجلهٔ سینن مانگا ویکلی یانگ جامپ منتشر می‌شد. دنباله‌ای با عنوان توکیو غول: ر از اکتبر ۲۰۱۴ در همان مجله شروع به انتشار شده‌است.

یک مجموعه تلویزیونی انیمه ۱۲ قسمتی نیز توسط استودیوی پیرو بر پایه نسخه مانگا ساخته شده‌است، که برای اولین بار در شبکه توکیو ام‌ایکس از ۳ ژوئیه ۲۰۱۴ شروع شده و تا ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۴ ادامه داشت.[۲] فصل دوم این سری با عنوان توکیو غول √A که مستقیماً دنبالهٔ فصل نخست است، از ۸ ژانویه تا ۲۶ مارس ۲۰۱۵ در شبکه توکیو ام‌ایکس پخش شد. خبر ساخت فیلمی سینمایی به همین نام نیز بر اساس نسخه مانگا و به کارگردانی کنتارو هاگیوارا در ژوئن ۲۰۱۶ اعلام شد و در ژوئیه ۲۰۱۷ در ژاپن اکران شد. فصل سوم این مجموعه نیز تحت نام توکیو غول: بازگشت به تعداد ۲۴ قسمت و در دو فصل مجزا از تاریخ ۳ آوریل ۲۰۱۸ تا ۲۵ دسامبر ۲۰۱۸ به پخش رسید. کارگردانی این فصل برخلاف دو سری قبل توسط توشینوری واتانابه انجام شده‌است.

داستان دربارهٔ پسری ۱۸ ساله به نام کن کانکی است که با دختری به نام ریزه که هر دو همسن هستند و در خواندن کتاب با یکدیگر تفاهم دارند، در کافه‌ای که معمولاً به آنجا می‌رود آشنا می‌شود. کانکی غافل از اینکه ریزه یک غول (موجودات مرموزی شبیه به انسان که در پی شکار و خوردن گوشت انسان‌ها هستند) است مورد حمله او قرار می‌گیرد، اما در پی ناباوری کانکی جان سالم بدر می‌برد و به شدت مجروح می‌شود. پس از انتقال کانکی به بیمارستان، از آن غول بر روی او پیوند اعضا انجام می‌گیرد. پس از به هوش آمدن، کانکی در می‌یابد که خود او نیز تبدیل به یک نیمه‌انسان/نیمه‌غول شده و در دنیایی که دیگر انسان‌ها در بالاترین زنجیره غذایی قرار ندارند گرفتار می‌شود. در واقع تنها ماده غذایی که غول‌ها می‌توانند از آن تغذیه کنند گوشت انسان است و خوراک انسان‌ها برای آن‌ها به شدت زننده و غیرقابل تحمل است. غول‌ها در صورت مصرف غذای انسان در شرایط اضطراری بیمار می‌شوند. تنها ماده خوراکی مشترک بین غول‌ها و انسان‌ها قهوه است.

در ادامه کانکی به استخدام در کافی‌شاپ مذکور با نام آنتیک در می‌آید، و تلاش می‌کند جایی در میان دنیای غول‌ها پیدا کرده و بتواند صلحی میان غول‌ها و انسان‌ها و درک متقابلی پدید آورد. اما در میان راه فشارها، شکست‌ها و شکنجه‌ها او را به اهدافی دیگر می‌کشاند.

کانکی کن شخصیت اصلی انیمه و مانگا توکیو غول است. توکیو غول دربارهٔ پسری ۱۸ ساله به نام کن کانکی است که در خردسالی پدرش و در کودکی مادرش را از دست داده‌است و تنها دوستی به نام هیده دارد. کانکی کن پسری زیباروی، صلح طلب، عاشق کتاب و مهربان است. او بعد از تبدیل شدن به یک نیمه غول، تلاش می‌کند بدون خوردن گوشت انسان زندگی کند و حس درونی‌اش به او اجازه نمی‌دهد انسان‌ها را به قتل برساند و از آن‌ها تغذیه کند و تنها از گوشت انسان‌هایی که خودکشی کرده‌اند تغذیه می‌کند. کانکی کم‌کم به زندگی عادی با دوستانش از جمله توکا عادت می‌کند تا اینکه روزی به دست دشمنان آنتیک گرفتار می‌شود و در میان آزارهای روحی و جسمی‌ای که به او می‌رسانند روح ریزه به تفکراتش نفوذ می‌کند و باعث تحولی در ذهن کانکی می‌شود و او را تبدیل به انسانی خشن تر می‌کند و باعث تغییر اهدافش می‌شود. در پایان فصل بر اثر شکنجه‌های زیاد تمام موهای کانکی سفید می‌شود و افکار و عقیده‌اش تغییر می‌کنند.

شخصیت کانکی در فصل دوم نسبت به فصل اول کاملاً متفاوت است. او حالا قوی‌تر از قبل شده و سعی دارد همچنان تلاش کند و قوی‌تر شود تا بتواند از دوستانش محافظت کند. تلاش‌های او به جایی می‌رسد که حتی از گوشت غول‌ها هم تغذیه می‌کند تا قدرت بیشتری به دست آورد. در پایان فصل دوم، هیده که بهترین و تنها دوست کانکی بود توسط یک غول زخمی شد و در آغوش کانکی جان داد. این اتفاق باعث شد کانکی از جنگیدن دست بکشد و در حالی که جسد هیده را حمل می‌کند خود را تسلیم آریما کیشو (قوی ترین مأمور غول کش) کند. اما آریما او را نمی‌کشد و در عوض او را شستشوی مغزی می‌دهد و شخصیت جدیدی برای او خلق می‌کند. شخصیتی به شدت شبیه فصل اول به نام: هایسه ساساکی.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان سریال توکیو غول

ویکلی یانگ جامپ (به ژاپنی: 週刊ヤングジャンプ ,Shūkan Yangu Janpu) نام یک هفته‌نامه سینن مانگای ژاپنی که نخستین شماره آن در سال ۱۹۷۹ به چاپ رسید. این مجله توسط شوئیشا در زیر سطر مجلات جامپ انتشار می‌یابد. مجموعه مانگاهای تشکیل دهندهٔ این مجلات اغلب مخاطبان مرد بالغ را هدف قرار می‌دهد که تمایل بیشتری به ویژگی‌هایی همچون خشونت بالا، موضوعات هنر هنجارشکن و مقداری منصفانه از مسائل جنسی، اچی و قمار دارند. ستاد مرکزی این مجله واقع در توکیو، ژاپن است.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان سریال توکیو غول


در پروژه‌های دیگر

پیِرو (به ژاپنی: 株式会社ぴえろ Kabushiki-gaisha Piero، به انگلیسی: Pierrot Co., Ltd.‎) یک استودیوی انیمه در ژاپن است که در سال ۱۹۷۹، توسط تعدادی از کارمندان سابق Tatsunoko Production بنیان نهاده شد.

نام پیرو (پیه‌رو) از یک شخصیت دلقک در نمایش‌های اروپایی به همین نام گرفته شده است. از بهترین ومشهور ترین انیمه های این استودیو می توان به توکیو غول،ناروتو و بلیچ اشاره کرد.

Wikipedia contributors, “Studio Pierrot,” Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Studio_Pierrot&oldid=205326693 (accessed April 21, 2008).

انیمه Tokyo Ghoul درمورد موجوداتی به اسم غول که در جست و جوی شکار انسان ها هستند، می باشد. مردم هم بسیار وحشت زده اند، زیرا نمیدانند غول ها پشت کدام چهره انسانی مخفی شده اند. کانکی یک دانشجوی ساده می باشد که پس از آشنایی با دختری به اسم ریزه که علایق مشترکی به خواندن کتاب دارند سرنوشتش برای همیشه تغییر میکند…


Copyright © filmr 2020 – 2021

انیمه توکیو غول ، انیمه ای که خیانت بسیار بزرگی به یه ابرشاهکار کرده با نقد این فاجعه همراه من باشید

خلاصه‌ی داستان:

داستان سریال توکیو غول

انیمه توکیو غول دارای فن های زیادی هستش (بهتره بگیم فن بوی) که کلا 2 تا انیمه دیدن و این انیمه رو بهترین در تاریخ بشریت و کهکشان می دونن پس اگر شما از این دسته افراد هستید این نقد به مزاج شما خوش نمیاد چون بدجور قراره از ابرشاهکار توکیو غول بگیم …

سیزن یک انیمه شاهکاره هستش و در این شکی نیستش

سیزن یک یه اکشن نفص گیر داستانی با پیچش های خیلی خوب و فایت های بی نظیر داره ولی متسفانه تیم بی نظیر سازنده می گه چجوری خفن باشیم ؟ بیان گند بزنیم به مانگا و مسیر خودمون رو بریم و اره مسیر خودشون رو می رن و از انتهای سیزن یک می بینید که چجوری این مسیر شروع می شه مسیری که کاش با گل می بستنش !

فصل دو اوکی هستش و در حد ایده خوبش اوکی ولی متسفانه مشکل ای که هست مانگا ابرشاهکار هستش !!!! ولی انیمه صرفا خوبه

اما فصل سه جایی که سازنده ها می گن اوکی خیلی خفن بودیم حالا چی کار کنیم خفن تر باشیم ؟ افرین مانگای 180 چپتری رو توی 24 قسمت میاریم و نشون می دیم که خواستن توانستن است !

تیم نویسنده می گن اقا بیا مانگا رو خلاصه کنیم و در کنار مانکا اتقافات خودمون هم زوری بکنیم توی داستان

و اره این می شه نتیجه این فصل! فصل یک و دو رو هرجوری بود می شد تحمل کرد حداقل ارت و کارکتر دیزاین بسیار خوبی داشت ولی این فصل فاجعه بشری هستش !

تنها دلیلی که بهتون توصیه می کنم این فصل رو ببنید این هستش که وویس اکتینگ بی نظیری مثل همیشه داره و تنها نکته مثبت این فصل وویس اکتینگ بسیار خوبش هستش وگرنه نه موسیقی درست حسابی داره نه داستان نه شخصیت پردازی نه چیز دیگه ای انگار تیم نویسنده می خواسته زوری یه سری کارکتر بریزه توی انیمه !

کارکتر های زیادی هستن میان می رن بدون هیچ هیچ هیچ شخصیت پردازی ! یعنی در حدی که من واقعا فکر می کنم نوزاد 9 ماهه این فیلمنامه رو نوشته !!!

تیم سازنده به جای اینکه هزاران قسمت فیلر بی ارزش برای نارتو بسازن می تونست این مانگا رو بدون هیچ فیلری بسازه و قطعا جزو 10 انیمه برتر تاریخ بشه !!!

اما چه کنیم که تیم سازنده عقل که چه عرض کنم هیچی نداره !

و اما قراره وضعیت از اینی که هست هم بدتر شه بله ! قراره در فصل چهار (سیزن دو توکیو غول ری) فاجعه ای ببینیم که در عمرم ندیدم !

این فصل حدود 90 چیتر رو در 12 قسمت دراورده !!!!

این چیتر ها هرکدوم ابرشاهکاری هست که به بدترین شکل ممکن خراب شده !

این فصل انقدر بی ارزش هست که ارزش نوشتن نداره ! در یک کلام این فصل زباله ای به تمام معناست که در زباله دان تاریخ جا داره ! این فصل مرز های زباله بودن رو یک تنه جابجا می کنه ! و اگر تا الان فکر می کردید که پرامیس نورلند سیزن دوش بدترین سیزن تاریخه (ناکجااباد معود) سخت در اشتباه هستید ! به این دلیل که هیچ سیزنی در هیچ جای چهان حق نداره این لقب رو از این سیزن توکیو غول بگیره و تنها دلیلی که این فصل رو تماشا کردم شنیدن جمله معروف چپتر 121 با صدای بی نظیر کانکی و توکا بود و بس !

در کل اگز قراره این اثر رو ببینید دست نگه دارید برید مانگا رو بخونید و بعد تا سیزن یک ببینید و ولش کن !

اینجا اومدیم در مورد هنر صحبت کنیم 🙂
از سینما بگیر تا نقاشی و عکاسی
امیدوارم لحظات خوبی براتون درست کنیم.


مطلبی دیگر از این انتشارات


مطلبی دیگر از این انتشارات


مطلبی دیگر از این انتشارات



انیمه Tokyo Ghoul مناسب اکثر افراد ناآشنا با جهان انیمه‌های ژاپنی نیست. ولی اگر اهل دیدن این آثار هستید و از دنبال کردن فانتزی‌های پرشده از خشونت و خون ابایی ندارید، باید یک بار پا به دنیای عجیب آن بگذارید.

خلاصه‌ی داستان:

در نسخه‌ای از شهر توکیو کشور ژاپن که تقریبا از همه نظر مشابه با دنیای امروز ما به نظر می‌رسد، انسان‌ها درکنار غول‌ها زندگی می‌کنند؛ غول‌هایی که اکثر اوقات، ظاهری دقیقا مشابه آدم‌های عادی دارند و اقلیت جامعه را تشکیل می‌دهند. دولت تیم‌هایی را برای مبارزه با غول‌ها ایجاد کرده است و از افرادی خاص برای کشتن حداکثری آن‌ها بهره می‌برد. مردم هم تک‌تک غول‌ها را به‌عنوان موجوداتی ترسناک و لایق قطعه‌قطعه شدن می‌شناسند که باید از دست‌شان فرار کرد. به همین خاطر به محض اینکه هویت یک غول نزد یک انسان فاش شود، آن فرد می‌رود و با یک گزارش، شرایط کشته شدن غول را فراهم می‌کند.

غول‌ها موجوداتی مانند خون‌آشام‌های آشنا برای مخاطب سینما و تلویزیون نیستند. آن‌ها به‌معنی واقعی کلمه باید از گوشت انسان تغذیه کنند و عملا راهی به جز کشتن افراد مختلف برای زنده ماندن ندارند. تازه غذاهای عادی هم نه‌تنها برای آن‌ها به‌شدت بدمزه هستند، بلکه می‌توانند غول‌ها را شدیدا مریض کنند. در نتیجه هر چند هفته یک بار، یک غول برای زنده ماندن به شکار به دور از چشم همگان می‌پردازد و زندگی یک نفر را به پایان می‌رساند.

داستان سریال توکیو غول

قصه‌ی اصلی اما از وقتی آغاز می‌شود که پسری جوان و ظاهرا عادی به اسم کانکی کن به خاطر رخدادی عجیب، عملا تبدیل به یک غول می‌شود و به جامعه‌ی کوچک اما قوی این موجودات می‌پیوندد. او تازه پس از وارد شدن به این مسیر جدید می‌فهمد که چه‌قدر تصورات غالب انسان‌ها از غول‌ها و تصورات غالب غول‌ها از انسان‌ها پوچ و نادرست به نظر می‌رسند. در این بین اوضاع هر روز چه برای انسان‌ها و چه برای غول‌ها، خونین‌تر و ترسناک‌تر از روز قبل می‌شود.

خوش‌بختانه «غول توکیو» یکی از آن انیمه‌هایی نیست که در مسیر تلاش برای تماشای آن‌ها گم شوید. این انیمه از ۴ فصل تشکیل می‌شود که هرکدام ۱۲ قسمت دارند و صرفا در نام‌گذاری می‌توانند گیج‌کننده به نظر برسند. وقتی هم که دو انیمیشن جداگانه‌ی ساخته‌شده برای آن‌ها را در نظر بگیرید، در کل می‌توان گفت با مجموعه‌ای متشکل از ۵۰ اپیزود روبه‌رو هستیم.

این انیمه اقتباس‌شده از روی یک سری مانگا است. همچنین به عقیده‌ی درصد قابل توجهی از افرادی که داستان را در هر دو مدیوم مانگا و انیمه دنبال کرده‌اند، انیمه‌ی Tokyo Ghoul هیچ‌وقت نتوانست به قدرت و دقت مانگا خود برسد. پس اگر می‌خواهید تجربه‌ی کاملی از قصه‌ی «غول توکیو» داشته باشید، احتمالا نمی‌توانید مطالعه‌ی رمان‌های نه‌چندان بلند و چندین و چند مانگای آن را پشت گوش بیاندازید.

اولین سری مانگا مجموعه با نام Tokyo Ghoul و در ۱۴ شماره منتشر شد. سپس نوبت به انتشار یک Light novel با همین نام در ۳ قسمت رسید. بعد با انتشار مانگا تک‌شماره‌ای [Tokyo Ghoul [Jack روبه‌رو بودیم و سپس مانگا ۱۶قسمتی Tokyo Ghoul:re را خواندیم. درنهایت هم با انتشار یک Light novel تک‌قسمتی با نام Tokyo Ghoul:re مواجه شدیم.

همه‌ی مانگاهای نام‌برده توسط سوئی ایشیدا نوشته شدند و در این بین شین تاوادا (Shin Towada) وظیفه داشت دو Light novel نام‌برده را تقدیم طرفدارها کند. راستی این مجموعه ۵ بازی ویدیویی اقتباسی و دو فیلم لایواکشن اقتباسی هم دارد که هیچ‌کس با نرفتن به سراغ آن‌ها، کوچک‌ترین ضرری نکرده است. هیچ‌کدام از صحبت‌های بالا هم‌معنی با این نیستند که انیمه Tokyo Ghoul ارزش تماشا ندارد. زیرا اگر به ژانرها و زیرژانرهای فهرست‌شده برای آن علاقه دارید، حتما می‌توانید به‌عنوان یک مخاطب بزرگ‌سال با آن سرگرم شوید و طی برخی لحظات، واقعا تحت تاثیر بحث‌های زیرمتنی اثر مورد بحث قرار بگیرید. ولی به هیچ عنوان هنگام رفتن به سراغ این مجموعه‌ی ۵۰ قسمتی، انتظار رویارویی با اثری بدون نقص و خالی از دقایق اضافه را نداشته باشید.

مسئله‌ی مورد ظلم واقع شدن اقلیت‌ها در جوامع گوناگون همواره یکی از مباحث بررسی‌شده توسط آثار سینمایی و تلویزیونی قدرتمند بوده است. اما در درصد بسیار بالایی از آثاری که موفق به بیانِ تأثیرگذار حرفی درست در این رابطه می‌شوند، می‌بینیم سازنده پشت برخی تابلوها مخفی شده است. در حقیقت حتی بعضی از آثار قدرتمندی که احساسات مخاطب را درگیر می‌کنند و نابرابری‌های اجتماعی را زیر سؤال می‌برند، انگار همیشه اقلیت‌های مورد پسندِ مخاطبِ آگاهِ امروز را در مرکز قصه‌ی خود قرار می‌دهند.

اگر جهان یا حداقل روشن‌فکرهای آن مشغول حمایت از افراد دارای ویژگی X باشند، غالب فیلم‌های این‌گونه هم چگونگی مورد ظلم قرار گرفتن افراد دارای ویژگی X را به تصویر می‌کشند. این یعنی ما با سیلی از قصه‌گویی‌های محافظه‌کارانه روبه‌رو می‌شویم که گاهی از بیان داستانی و استعاری می‌ترسند. ما آثاری را می‌بینیم که حرف شجاعانه و ارزشمندی را بیان می‌کنند اما روشی امن و نه‌چندان جسورانه را برای بیان آن به کار می‌گیرند.

به همین خاطر اثری مثل انیمه Tokyo Ghoul را می‌توان تابوشکن صدا زد. چرا؟ چون اقلیت به تصویر کشیده‌شده در جامعه‌ی آن رسما مشتی آدم‌خوار هستند؛ موجوداتی با نام غول که واقعا به گوشت انسان‌ها احتیاج دارند و مرگ‌وزندگی را بین کشتن یا نکشتن انسان‌ها می‌بینند. این‌جا دیگر خبری از هم‌ذات‌پنداری‌های فرامتنی نیست. زیرا تماشاگر به یاد ظلم‌های جامعه‌ی واقعی به افراد دارای ویژگی X نمی‌افتد و خود به خود با اقلیت حاضر در این نسخه از توکیو هم‌ذات‌پنداری نمی‌کند. در حقیقت اگر در جامعه‌ی واقعی امروز موجوداتی انسان‌مانند و مثل ما وجود داشته باشند که برای زنده ماندن باید گوشت آدم بخورند، قطعا توسط جامعه سلاخی می‌شوند و مورد تنفر درصد بسیار بسیار بالایی از مردم قرار می‌گیرند.

پس سازنده مجبور است درون فانتزی تاریک خود، ما را به هم‌ذات‌پنداری با اقلیتی برساند که امکان ندارد در دنیای واقعی با آن هم‌ذات‌پنداری و موافقت کنیم. با انتخاب همین مسیر، Tokyo Ghoul تبدیل به محصولی می‌شود که اولا قطعا زیر فشار برخی انتقادها قرار می‌گیرد و ثانیا هرگز نمی‌تواند شدیدا عامه‌پسند باشد. اما دقیقا به خاطر انتخاب همین مسیر، گفت‌وگوهای اثر با تماشاگر تکان‌دهنده‌تر هستند؛ استعاره‌پردازی‌ها معمولا اثرگذاری طولانی‌مدتی روی مخاطب‌های هدف چنین محصولاتی دارند.

تابوشکنی دوم انیمه هم در عمق تصویرسازی از همین غول‌ها اتفاق می‌افتد؛ جایی که مخاطب می‌بیند در «توکیو غول» خبری از هیولاهای جذاب و مرسوم داستان‌های این‌گونه نیست و کارهای این موجودات، واقعا تنفربرانگیز و آزاردهنده هستند. سینما و تلویزیون امروز از موجوداتی مانند خون‌آشام‌ها انقدر استفاده کرده است که انگار دیگر نمی‌شود از آن‌ها ترسید. اصلا محصولات عامه‌پسند به جایی رسیده‌اند که لحظه‌ی حمله‌ی یک خون‌آشام را به‌شدت جذاب نشان می‌دهند! مثلا اکنون در بسیاری از آثار نوجوانانه، نخستین حمله‌ی یک خون‌آشام به گردن یک انسان می‌تواند عاشقانه یا بامزه باشد.

به خاطر همین آثار نیز مخاطب گارد خود را به‌شدت در مقابل موجودات هیولامنندِ داستان‌های فانتزی، پایین آورده است. تماشاگر نه‌تنها از آن‌ها نمی‌ترسد، بلکه غالبا انقدر سبک زندگی این موجودات را جذاب می‌داند که دیگر انسان‌های معمولیِ قصه برای او اضافی و مسخره به نظر می‌رسند. انگار وقتی می‌توانی خون‌آشام، دارای عمر بی‌نهایت، سرعت زیاد، قدرت قابل‌توجه و توانایی تحمیل حرف خود به دیگران باشی، احمقانه به نظر می‌رسد که بخواهی انسان بمانی! ماجرا هم جایی به اوج ترسناکی خود می‌رسد که وقتی سازندگان بخواهند در دل داستان، جنگ یک انسان بین پذیرش یا نپذیرفتن تبدیل شدن به یک هیولا را به تصویر بکشند، توسط مخاطب مسخره می‌شوند. به بیان بهتر مخاطب امروز انقدر عاشق این هیولاهای جذب‌کننده شده است که بدون ذره‌ای هم‌ذات‌پنداری با برخی شخصیت‌ها، مثلا شک و تردید او نسبت به خون‌آشام شدن یا نشدن را احمقانه می‌داند.

این تصویر بزرگ اکنون بخشی از فرهنگ عامه‌ی امروز را تشکیل می‌دهد و شاید شانس انیمه‌ها برای شکستن آن، بیشتر از آثار هر مدیوم داستان‌گویی دیگری باشد. چرا که یک انیمه نه‌تنها می‌تواند با اغراق‌های تصویری همه‌چیز را عوض کند، بلکه فرم تصویری آن هم بیشتر از هر انیمیشن یا فیلم لایواکشن، به درد خلق بعضی از لحظات عجیب‌وغریب می‌خورد. انیمه Tokyo Ghoul هم دقیقا چنین کاری را به شکلی عالی انجام می‌دهد؛ تصویرسازی هیولاوار، تنفربرانگیز و ترسناک از هیولاهایی که باید از گوشت انسان تغذیه کنند.

دیگر حتی وقتی با دختربچه‌ای کم سن‌وسال، بی‌گناه و دردکشیده هم روبه‌رو باشیم، از تماشای لحظه‌ی بلعیده شدن گوشت آدم توسط او به ستوه می‌آییم. این یعنی انیمه به خود جسارت پس زدن مخاطب را می‌دهد؛ تا نداند آیا به درون‌ریزی این شخصیت توجه می‌کند و او را می‌پذیرد یا نمی‌تواند دربرابر تصاویر خشن و بعضا آزاردهنده، میزان توجه خود به شخصیت‌پردازی چند آدم‌کش را افزایش دهد.

سریال در کل نمی‌خواهد شما برای یک طرف قصه هورا بکشید و بر افراد ایستاده در مقابل آن‌ها لعنت بفرستید. همه‌ی شخصیت‌ها و همه‌ی گروه‌ها، سیاهی‌ها و سفیدی‌های مخصوص به خود را دارند. البته که همه‌ی کاراکترها به یک اندازه خاکستری نیستند. ولی در طولانی‌مدت می‌بینیم نمی‌شود حتی یک شخصیت را به آسانی «خوب» یا «بد» خطاب کرد.

متاسفانه انیمه‌ی Tokyo Ghoul در تکمیل قوس شخصیتی هر کاراکتر عالی نیست و گاهی شتاب‌زده و خالی از توضیحات لازم به نظر می‌رسد. برخی مواقع شخصیت‌ها به مراتب سریع‌تر از زمانی‌که مخاطب انتظار دارد، رفتار خود را تغییر می‌دهند. به‌گونه‌ای که انگار فیلم‌نامه‌نویس گاهی انقدر مجذوب به‌روز کردن درک مخاطب از یک شخصیت شده است که احترام گذاشتن به آن شخصیت را از یاد می‌برد. نتیجه هم می‌شود آن که در عین جذاب بودن تغییرات کاراکترها، گاهی آن‌چه امروز از آن‌ها می‌بینیم، در تضاد کامل با تصاویر قبلی‌شان قرار دارد. مثلا یک کاراکتر بعد از افشای یک راز، به شکلی غیر قابل باور و ناگهانی تبدیل به یک فرد نسبتا مثبت می‌شود. درحالی‌که مخاطب مدام به خود می‌گوید همه‌ی سکانس‌های بد قبلی مرتبط با این کاراکتر، در تضاد با وجود آن راز درون زندگی او قرار می‌گیرند. سازنده چند بار اطلاعاتی تازه را رو می‌کند و انتظار دارد به محض افشای آن داده‌ها، نظر مخاطب راجع به یک شخصیت عوض شود. ولی مشکل این‌جا است که ما می‌بینیم همین اطلاعات فاش‌نشده، تا آن روز هیچ تاثیری روی زندگی فرد نداشتند. این یعنی کاراکتر صرفا منتظر افشای رازهای لایق احترام زندگی خود بود تا ناگهان تبدیل به شخصیت مثبتی شود؟

در طرف مقابل، هرچه‌قدر که فیلم‌نامه‌ی اثر گاهی شتاب‌زده می‌شود، قدرت کارگردانی Tokyo Ghoul را نباید انکار کرد. سازندگان هم دنیای انیمه را از لحاظ بصری به جلوه‌ی منحصر‌به‌فرد خود می‌رسانند و هم از بسیاری از ثانیه‌ها برای قصه‌گویی نمادین و تصویری بهره می‌برند. «غول توکیو» اکشن‌هایی پرانرژی دارد و نبردهای آن غالبا فیزیکی هستند و از نزدیک دنبال می‌شوند. دوربین هم به‌جای اینکه دائما مشغول دنبال کردن کاراکترها باشد، با درک ماهیت خاص سلاح‌های کشنده‌ی این جهان، روی آن‌ها متمرکز می‌شود.

وقتی یک غول با عضو بلند و خاص بدن خود به سمت یک نفر یورش می‌برد، حرکت پرسرعت دوربین باعث می‌شود تنش لحظات افزایش بیابد. مخاطب به خاطر مواجهه با نزدیک شدن تیزی به بدن کاراکتر دوم می‌ترسد و رنگ‌بندی قرمز آسمان طی دقایق هم سنگینی اتمسفر را افزایش می‌دهد. جذاب‌ترین ویژگی بسیاری از کاراکترهای این انیمه را می‌توان ظاهر آن‌ها و توانایی‌های فیزیکی آن‌ها دانست. پس حتی اگر چند بار بتوانید متوجه کمبودهای فیلم‌نامه شوید، در اکثر مواقع تصویرسازی‌ها را کم‌ایراد می‌بینید.

Tokyo Ghoul شوربختانه به طرز واضحی بین داستان‌گویی واقعی و صرفا پر کردن برخی دقایق از موارد سرگرم‌کننده برای مخاطب‌های آثار این‌گونه جابه‌جا می‌شود. ولی حداقل وقتی می‌فهمیم به طرز جدی مشغول قصه‌گویی و گفت‌وگو با مخاطب است، هرگز فرصت موجود برای استفاده از جزئیات را از دست نمی‌دهد. به همین خاطر طی آن دقایقی که دلایل اصلی علاقه‌مند شدن چندین و نفر به این اثر هستند، از موسیقی تا تدوین قصه می‌گوید.

این انیمه واقعا آلبوم موسیقی متن پرکششی دارد که همزمان ترس و هیجان حاضر در قصه‌ی آن را به وجود مخاطب انتقال می‌دهد. همچنین استفاده‌ی هوشمندانه‌ی سازندگان از فلش‌بک‌ها و رونمایی به موقع کاراکترهای جدید، باعث می‌شوند محصول مورد بحث به سرعت از نفس نیافتد. این‌ها را به‌علاوه چند پیچش داستانی سرگرم‌کننده و تلاش نکردن اثر برای پاسخ‌گویی سریع و بی‌معنی به تمام سوالات کنید تا بفهمید چرا اگر فانتزی‌های سیاه هیولامحور را می‌پسندید، یک بار همراه شدن با کانکی و توکا اشتباه نیست.

(۴ پاراگراف بعدی مقاله بخش‌هایی از داستان فصل اول انیمه Tokyo Ghoul را اسپویل می‌کنند)

یکی از مهم‌ترین نقاط قوت Tokyo Ghoul را می‌شود روابط دوطرفه و خاص اکثر کاراکترهای اصلی با یکدیگر دانست. در این سریال اگر فرضا ۵ کاراکتر به‌صورت مقطعی در مرکز قصه قرار گرفته باشند، می‌شود تفاوت‌های واضح جنس رابطه‌ی هرکدام از این پنج نفر با چهار نفر دیگر را احساس کرد. این‌گونه در روابط دوستانه، جنگ‌جویانه یا حتی پدرانه‌ی چند کاراکتر با هم می‌توان از مواجهه با شیمی عالی بین شخصیت‌ها لذت برد و مدام برای هر سکانس هیجان‌زده شد.

به بیان بهتر وقتی جنس رابطه‌ی کاراکتر الف با کاراکتر ب واقعا نسبت به رابطه‌ی کاراکتر الف با کاراکتر ج منحصر‌به‌فرد باشد، تنها حضور دو کاراکتر اصلی در یک موقعیت می‌تواند به‌شدت جذاب به نظر برسد. چون مدل گفت‌وگوها و حتی جنس داستان‌گویی خود را دارد. مثلا وقتی توکا مقابل برادر سابق خود می‌ایستد، فضا به‌شدت سنگین می‌شود و مخاطب را به یاد گذشته‌ی فاش‌نشده‌ی آن‌ها می‌اندازد. وقتی کانکی و هیده نزدیک هم قرار می‌گیرند، همه‌چیز دوستانه می‌شود و حتی به سمت کمدی می‌رود. وقتی کورئو کنار آمون راه می‌رود، می‌شود یاد گرفتن یک شاگرد از استاد خود را دید و وقتی ریزه با کانکی صحبت می‌کند، نقش وسوسه و حیله در هر صحنه را می‌توان درک کرد.

«توکیو غول» با استفاده از همین ویژگی مخاطب را هم به چالش می‌کشد. هنگامی که انتظارات مخاطب از یک لحظه تنظیم شد، به چالش کشیدن لحظه‌ی آن انتظارات، شدیدا هیجان‌انگیز خواهد بود. مثلا تماشاگر عادت کرده است که هنگام همراهی هیده و کانکی هیچ اتفاق ترسناک مرتبط با زندگی غول‌ها را نبیند. سپس نیشیکی هیده را به انتهای کوچه پرتاب می‌کند و کانکی و دوست عادی او تا آستانه‌ی مرگ می‌روند. این لحظه انقدر منزجرکننده و برای مخاطب شوکه‌کننده است که بدون شک نفشی کلیدی روی تبدیل شدن کانکی به یک کاراکتر خاص می‌گذارد؛ لحظه‌ای که اگر مخاطب از آن انتظارات ساده‌ای نداشت، نمی‌توانست این‌چنین میخکوب‌کننده ظاهر شود.

تعدد لحن سریال هنگام داستان‌گویی و اغراق‌آمیز بودن بعضی از سکانس‌های آن باعث می‌شوند این محصول را به افراد آشنا با انیمه‌ها معرفی کنیم. ولی همین گستردگی سبک‌های ذوب‌شده در دل انیمه Tokyo Ghoul آن را به محصول جالبی تبدیل می‌کند که اگر ضعف‌ها را بپذیریم و با آن‌ها کنار بیاییم، تبدیل به خاطره‌ی جالبی در ذهن تماشاگر می‌شود؛ انیمه‌ای که اگر دقایق اضافه‌ی آن حذف می‌شدند، قطعا می‌توانست رتبه‌ی بالاتری بین انیمه‌های برتر دهه‌ی گذشته داشته باشد.

(پایان اسپویل)

خشونت، هیولاهای عجیب، لحظات اکشن باورنکردنی و جذاب، پیوستن ناخواسته و ناگهانی فرد به قصه‌ای بزرگ‌تر از خود، در خطر قرار گرفتن جوامع انسانی، هم‌زیستی اجباری موجودات متفاوت، عناصر رازآلود، سکانس‌های دلهره‌آور، برخی ثانیه‌های بزرگ‌سالانه و حتی طی بعضی دقایق، سرگرم‌کنندگی نه‌چندان معنی‌دار به سبک انیمه‌های مشابه، همه و همه جزو عناصر تشکیل‌دهنده‌ی انیمه‌ی Tokyo Ghoul هستند.

داستان سریال توکیو غول

اگر در دنیای انیمه‌های ژاپنی به‌دنبال چنین مواردی می‌گردید و ترجیح می‌دهید محصولاتی دارای حس‌وحال نسبتا مشابه با اثر مورد بحث را ببینید، ما در پایان این مقاله‌ی زومجی ۵ پیشنهاد داریم.

چه می‌شود اگر در جهانی تخیلی، حاکم مکان-زمان به‌دنبال جانشین بگردد؟ چگونه می‌توان شخصی لایق این جایگاه را پیدا کرد؟ مگر نه اینکه تلاش برای انجام چنین کاری می‌تواند سرنوشت هستی و تمام ساکنین آن را دچار تغییر کند؟

برای این بازی ۱۲ بازیکن انتخاب می‌شوند. آن‌ها باید در مسابقاتی بر سر مرگ و زندگی بجنگند و فقط از عقل، توانایی‌های شخصی خود و دفترچه‌ی خاطرات آینده (Future Diary) بهره ببرند؛ دفترچه‌ای که تقدیم بازیکن‌ها شده است. با این دفترچه هر شخص می‌تواند به شکلی منحصر‌به‌فرد، به آینده نگاه بیاندازد. این وسط یکی از شرکت‌کنندگان خاص در بازی، دانش‌آموزی ظاهرا عادی است. او دفترچه‌ی خاطرات رندوم (Random Diary) را در اختیار دارد و هرگز فکر نمی‌کرد وارد چنین رقابت ترسناک و عجیبی شود. اگر به‌دنبال فانتزی‌های عجیب و همزمان دارای تِم عاشقانه می‌گردید، Mirai Nikki/Future Diary را از دست ندهید.

درون جهانی که از ابتدا هم مشکلات زیادی داشت، یک اتفاق در حال نابود کردن زندگی‌ها و رساندن حیات اجتماعی به بی‌نظمی مطلق است. همه هم خوب می‌دانیم که داخل چنین دنیایی، خود انسان‌ها تبدیل به بزرگ‌ترین خطر ممکن می‌شوند. هرچه که نباشد، دنبال کردن آثاری مانند داستان شاهکار The Road از کورمک مک‌کارتی چنین مواردی را خوب به مخاطب‌ها آموخت. بسیاری از انسان‌ها وقتی آب باشد، به قول معروف شناگرهای کاربلدی هستند. Akame ga Kill هم نشان‌دهنده‌ی همین حقیقت است؛ تصویری از بدترین کارهایی که در بدترین شرایط، توسط بدترین انسان‌ها انجام می‌شوند.

یک مبارز به سمت پایتخت می‌رود. چون می‌خواهد روستای محل زندگی خود را از فقر نجات دهد. اما وقتی به شهر می‌رسد، روبه‌روی اوضاعی به مراتب خراب‌تر از وضع روستا قرار می‌گیرد. ماجرای اصلی هم از جایی کلید می‌خورد که او گروهی از قاتل‌ها به اسم Night Raid را می‌بیند. آن‌ها شاید آخرین امید سرباز باشند. در حقیقت وی تمام دوست‌های خود را در وضعیت اسفناک پایتخت، از دست داده است.

مثل کانکی در «توکیو غول»، این‌جا هم با کاراکتری روبه‌رو هستیم که ناگهان درک او از وضعیت دنیا کامل‌تر می‌شود. سپس وقتی که چشم‌ها به حقیقت باز شدند، فرد مورد نظر برای بازگرداندن صلح و نظم به این جهان می‌جنگد. گروه Night Raid که حالا مبارز هم یکی از اعضای آن است، دو هدف را دنبال می‌کنند؛ نابود کردن شیطان سایه‌انداخته بر جهان و برگزاری انقلابی که پرچم حکومت فاسد و ظالمانه‌ی وزیر مختار را بسوزاند.

یک ویروس آخرالزمان را برپا می‌کند و به همین خاطر ژاپن وارد دوران پسا-آخرالزمان می‌شود. این کشور اکنون دیگر سیستم قضایی درستی ندارد و مردم حاضر در آن زیر سایه‌ی سیستم GHQ روزگار می‌گذرانند. GHQ یک واحد ارتشی مستقل است که به حفظ نظم و صلح می‌پردازد. البته که وقتی چنین نیرویی حکم‌فرمایی کند، نیروهای انقلابی هم علیه آن به پا می‌خیزند. Funeral Parlor نیز نام یکی از مهم‌ترین گروه‌های شورشی داستان Guilty Crown است. مشکلات اما از جایی بر سر کاراکترهای مختلف فرود می‌آیند که طی فرار یک نفر از تشکیلاتی به‌خصوص، پای یک دانش‌آموز عادی هم به این ماجراهای عجیب باز می‌شود.

اما پیوستن این دو نفر به یکدیگر در دل اوضاع عجیب به وجود آمده، قدرت پادشاهان را تقدیم یکی از آن‌ها می‌کند؛ قدرتی پر رمز و راز که به قلب مردم گره می‌خورد و ابزار و سلاح‌های گوناگون را تحویل وی می‌دهد. باز هم به مانند آن‌چه برای کانکی اتفاق افتاد، پسری را می‌بینیم که به قصه‌ای بزرگ‌تر از خود گره خورده است. او حالا یکی از شخصیت‌های اصلی داستانی است که سرنوشت جهان را رقم خواهد زد.

موجودات فضایی انگل‌مانند به زمین می‌آیند و تبدیل به بخش‌های مختلفی از بدن‌های افراد گوناگون می‌شوند. چنین داستان‌هایی پیش‌تر هم در مدیوم‌های گوناگون روایت شده‌اند. ولی کم پیش می‌آید که یکی از آن‌ها خشونت تصویری مریض و آزاردهنده‌ی این انیمه را داشته باشد. در داستان این انیمه، موجودات فضایی ازطریق گوش‌های چندین و چند آدم وارد مغز افراد گوناگون می‌شوند و آن‌ها را تبدیل به موجوداتی انسان‌مانند و به‌شدت خطرناک می‌کنند.

در همین حین انسانی قرارگرفته در آستانه‌ی تبدیل شدن به یکی از همین قاتل‌های عجیب‌وغریب نجات می‌یابد. در حقیقت موجود فضایی واردشده به اتاق او، باتوجه‌به قرار داشتن هدفون روی گوش‌های وی وارد دست پسر ۱۷ساله می‌شود. این‌گونه هویت پسر دست‌نخورده می‌ماند و همزمان او به یک نوع هم‌زیستی با دست جدید می‌رسد؛ دستی قدرتمند که حتی چشم‌های خود را دارد. حالا شخصیت نوجوان سریال که در ابتدا از این دست می‌ترسید، به هم‌زیستی با موجود فضایی تن می‌دهد و قدرت کسب‌کرده را در آغوش می‌کشد تا به جنگ خطرهای بزرگ‌تر برود. می‌دانم که قطعا افراد علاقه‌مند به «توکیو غول» با خواندن این توضیح به یاد هم‌زیستی ریزه و کانکی می‌افتند.

دنیا در Blue Exorcist دو بُعد دارد و اصلا آن جهانی نیست که در ظاهر به نظر می‌رسد. بعد اول دنیا Assiah نامیده می‌شود که انسان‌ها ساکن آن هستند و بعد دوم، Gehenna نام دارد. می‌پرسید Gehenna محل زندگی چه موجوداتی است؟ اهریمن‌های قوی و سیاه که قصد تصرف بعد Assiah را دارند. در اصل راهی برای رفتن از این بعد به بعد دیگر وجود ندارد. ولی مشکل این‌جا است که شیاطین راهی برای تصرف جسم چند انسان پیدا کرده‌اند و می‌خواهند از داخل به Assiah حمله کنند.

شیاطین بدون رقیب هم نیستند و تحت فشار جن‌گیرها قرار دارند؛ آموزش‌دیدگانی که می‌خواهند جلوی حمله را بگیرند و نظم را حفظ کنند. این وسط شاید بزرگ‌ترین برگ برنده‌ی بعد Assiah فردی گره‌خورده به شیاطین باشد که همان‌گونه که حدس می‌زنید، بیشترین شانس برای به چالش کشیدن آن‌ها را دارد.

پوشش زنده نقل و انتقالات تابستانی اروپا ۲۰۲۲ رو از دست ندید!

سلام دوستان اسمارتینی! من حباب هستم و اومدم تا انیمه Tokyo Ghoul، شاهکار پر اشکال دنیای انیمه رو برای کسایی که ندیدن معرفی و برای کسایی که دیدن، بررسی کنم. بزن که بریم! ✌ برای معرفی و بررسی انیمه tokyo ghoul، همراه اسمارتین باشید.

داستان پسری به اسم کانکی کن که در توکیو زندگی می‌کند. پلیس‌های توکیو درگیر با موجوداتی به نام غول‌ها هستند. غول‌هایی که در ظاهر مانند انسان‌ها هستند؛ ولی آدم‌خوارند!

داستان سریال توکیو غول

کانکی با غولی به نام ریزه آشنا می‌شود؛ ولی از غول بودن او خبر ندارد. ریزه طی حادثه‌ای می‌میرد و اعضای بدن او به کانکی پیوند زده می‌شوند. این کار باعث می‌شود تا کانکی تبدیل به یک غول شود…

خب یکی از دوستان مجازیم بهم معرفی کرد. اون‌موقع من به هیچ عنوان سریال نمی‌دیدم؛ چون می‌ترسیدم وسطش نتونم ببینم و غصه دلمو بگیره که ندیدم ادامه‌اش چی شد! ?

بعد از اینکه یکی از قسمتای دفترچه مرگ رو دیدم، توی کامنتای آپارات یه کاربری گفته بود: «از توکیوغول بهتر بود!»

این اتفاق باعث شد که توجهم بهش جلب بشه و یه جستجویی توی اینترنت بکنم. یکی از سایتا گفته بود که بعد از فصل دو رو نبینین. منم فکر کردم که فقط ۲۴ قسمت می‌بینم و شروعش کردم!

نظرات بسیار و رنگ و وارنگی درمورد انیمه tokyo ghoul وجود داره؛ بعضیا عاشقشن و بعضیام ازش متنفرن! (البته بیشتریا عاشقشن. ساختن دو تا لایواکشن و چند تا بازی اندروید ازش، محبوب بودن این انیمه رو با قاطعیت اثبات می‌کنه!)

منم خیلی دوستش دارم؛ ولی نقص‌هاش رو هم قبول دارم.

این انیمه خیلی سرگرم کننده هست. حس‌های بد و خوب رو همراه هم داره. باعث می‌شه در دنیای فکری خودتون غرق بشید. نمی‌گم معتادش می‌شید؛ اما مطمئنم یک نم‌نمکی ته دلتون جا می‌گیره! شایدم مثل من تبدیل به یکی از طرفداراش بشید!

من همیشه با دوبله می‌بینم. اصلاً با زیرنویس مشکل دارم! ولی اگه با زیرنویس مشکل ندارید، بهتره زیرنویس ببینید؛ چون از روی زیرنویس انگلیسی ترجمه و دوبله شده مشکلاتی داره؛ مثلا سوکیاما رو می‌خونن تسوکیاما. کلمات ژاپنی وقتی انگلیسی نوشته می‌شن، اگه با s شروع بشن، یه t ناخوانا هم اولشون اضافه می‌شه؛ مثل tsubasa که همون سوباسای خودمونه.

دوبلورها، دوبلورهای حرفه‌ای هستن؛ اما خب چند تا دوبلور مثل ناهید امیریان و شهراد بانکی بیشتر از یک شخصیت رو دوبله کردن و این یه‌کمی روی مخه!

اگه توی گوگل عبارت Opening (همون تیتراژ ابتدایی) رو تایپ کنید، یکی از اولین چیزهایی که بهتون پیشنهاد می‌ده، «اوپنینگ توکیو غول» هستش.

موسیقی این انیمه شاهکاره! در تمام صحنه‌ها عصارۀ صحنه رو می‌کشه و ته احساسی رو که می‌تونه بده رو استفاده می‌کنه.

اولین اوپنینگ و معروف‌ترین قطعهٔ انیمه توکیو غول “unravel” هست که خیلی قشنگه؛ خیلی! اینجا براتون گذاشتم تا گوشش بدید. ? می‌دونم تکراریه؛ ولی بازم ارزش گوش دادن داره!

به سختی می‌شه شخصیتی رو پیدا کرد که توی کل انیمه بهش پرداخته نشده باشه؛ البته از اونایی که نمردن و چند قسمت بودن! ? مثلاً جوزو، یه دیوونه با پتانسیل زیادی برای شخصیت پردازیه.

البته توی فصل اول فقط به شخصیت اول، کانکی کن، پرداخته شده؛ ولی از فصل دو پرداخت به سایر شخصیت‌ها بیشتر می‌شه.

توکیو غول راجع به موجوداتی به اسم غوله. (اا خدایییی؟! نمی‌دونستم! ?) غول‌ها هم که آدم می‌خورن. (به اطلاعاتتون بسیار می‌افزایم! برین کیف کنین! ?)

حالا ما توی این انیمه از غول‌ها طرفداری می‌کنیم؛ اما اون‌ها اقلیتی هستن که اگه در دنیای واقعی وجود داشتن، عمراً طرفشونو می‌گرفتیم. مگه کسی هست که دلش بخواد خوراک کسی بشه؟! البته در فصل یک و دو، طرف هیچ‌کدوم از طرفین به‌طور مستقیم گرفته نمی‌شه. با این حال همین که غول‌ها مثل تایتان‌ها (در Attack On Titan) نیستن خودش خیلیه. البته طراحی شخصیت‌ها طرفدارانه هست؛ مثلا مادو به عنوان یک پلیس، هینامی و توکا به عنوان غول!

از اون جایی که غول‌ها آدم‌خوارهای معمولی نیستند و یک بازویی دارند به اسم کاگونه، مبارزاتشون با انسان‌ها جالبه. مخصوصاً وقتی که غول‌ها خیلی زخمی می‌شن و خون این‌طرف و اون‌طرف می‌پاشه؛ ولی بازم نمی‌میرن!

قسمت آخر فصل یک هم که بهترین قسمت توکیو غوله؛ هم از نظر داستانی و هم از نظر اکشن بودن. مبارزات خیلی خیلی جذابه!

این انیمه تمام تلاش خودش رو به کار می‌گیره تا ظاهر شخص رو با شخصیتش یکی کنه. و مهم‌ترین و شاخص‌ترین چیزی که ازش زیاد استفاده می‌کنه، رنگ مو هستش.

رنگ مو خیلی روی دید ما از یک شخصیت تاثیر داره و این انیمه هم ازش غافل نشده.

مهم ترین اشکالش، آشفتگی داستانیه. به جز این، من باقی اشکالات رو می‌تونم فاکتور بگیرم!

خب چرا دارم اشکالاتش بعد از فصل سه رو جدا می‌کنم؟ این انیمه از فصل یک با نام Tokyo ghoul، با استقبال فراوانی روبرو شد و امتیاز خوبی هم از وبسایت imdb گرفت. فصل دو با نام Tokyo ghoul:√a، با اینکه هوادارا خیلی دوسش داشتن؛ ولی از نظر منتقدها افت کرد و نمرهٔ آی‌ام‌دی‌بیش هم پایین اومد. فصل سه و چهار هم با نام Tokyo ghoul:re، دیگه به صورت آسانسوری نمره‌اش پایین اومد و صدای خیلی از هوادارها و منتقدها رو درآورد! چون سه سال طول کشید تا بسازن و منتشرش کنن و طراح شخصیت و کارگردان عوض شد. داستان هم که توی فصل دو بر اساس مانگاش نبود، قرار بود بر اساس مانگا پیش بره! انتظارات ازش به طرز وحشتناکی بالا بود و استودیو پیروت از پس این انتظارات بر نیومد. همین باعث شد تا مردم اون رو به عنوان یک فاجعه بشناسند!

حالا اون‌طوری‌هام که می‌گن نیست. من هنوزم دوستش دارم و توصیه می‌کنم ببینینش. هرچند بیشتر شبیه یک خلاصه از داستان اصلیه تا این که خود داستان باشه.

اصلاً به این کاری نداره که ما مانگاشو نخوندیم و انیمه رو دیدیم. یک‌سری چیزایی رو میاره توی داستان که توی انیمه نبودن و حذف شدن. همه‌چیز سرسری رد می‌شه. نمی‌دونم استودیوی پیروت چه اصراری داشته که نزدیک ۱۸۰ چپتر مانگا توی ۲۴ قسمت خلاصه بشه!

آخه خب نویسنده و کارگردان معجزه هم بکنن باز هم کلی مشکل پیدا می‌کنه!این جاست که باید گفت: «پیروت، وات ده فاز؟!»

اصلاً چرا طراح شخصیت‌ها عوض شد؟ مگه چه مشکلی داشت؟ عوض شدن طراحی شخصیت‌ها همیشه اعتراض به همراه داره؛ مثل فصل چهار هایکیو.

شخصیت‌ها چشم‌های براق و درشتی دارن؛ مثل عروسک شدن! ولی مشکل اینه که دقیقا شدن مثل عروسک! احساس خیلی کم شده! به‌جای شخصیت با تعدادی عروسک بی‌روح روبرو می‌شیم!

توی فصل اول تمرکز روی این بود که غول ها آدم‌خوارن و این چیز عجیبی بود؛ چون با اینکه می‌دونستیم آدم‌خوارن، بازم دوستشون می‌داشتیم. با این حال توی فصل سه و چهار، غول‌ها به‌جای آدم‌خوار بودن، بیشتر به موجوداتی تبدیل شدن که «دارای کاگونه هستند»!

جواب کوتاه: خیر!

مانگا به پایان رسیده. انیمه هم همین‌طور. جنجال‌های توئیتری هوادارا هم فایده‌ای نداره؛ چون داستان دیگه قابل ادامه دادن نیست. تنها امیدی که می‌تونیم داشته باشیم، اینه که پیروت یا استودیوی دیگه‌ای توکیو غول رو ریبوت کنه؛ یعنی بکوبه از اول بسازه! یه شایعاتی هم پخش شده بود که مدهاوس این کار رو خواهد کرد که بعدش تکذیب شد.

راستی چند تا سوال از دوستانی که مانگا رو خوندن و بیشتر از من می‌دونن:

اگه چیزی رو جا انداختم، تو کامنتا بهم بگین تا ویرایشش کنم.

اگه خوشتون اومد، نظراتتون رو بگین. کامنت دلگرمی من و تمام اسمارتینی‌هاست برای ادامه دادن!

و در آخر هم، برای خنده، این ویدیو رو ببینید:

داستان سریال توکیو غول

با دیدن این ویدیو نرید! وایسین کامنت بذارین!

ولی حالا علی الحساب:

بیشتر بخوانید:

دیوانگی هم عالمی دارد!

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );

وب‌سایت

شاید تابحال این سوال برایتان پیش آمده باشد که اسمارتین چیست و چرا به وجود آمده است؛ در جواب، باید بگوییم که اسمارتین، رسانه‌ای با محوریت سرگرمی برای جوان و نوجوان است که در تاریخ سه شنبه ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۷ افتتاح شد. نویسنده‌ها و تولیدکنندگان محتوا در اسمارتین، سعی ‌‌بر این دارند که محتوایی خاص و تازه را در راستای سرگرمی تولید کنند.

بیشتر بخوانید…

وب‌سایت

شاید تابحال این سوال برایتان پیش آمده باشد که اسمارتین چیست و چرا به وجود آمده است؛ در جواب، باید بگوییم که اسمارتین، رسانه‌ای با محوریت سرگرمی برای جوان و نوجوان است که در تاریخ سه شنبه ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۷ افتتاح شد. نویسنده‌ها و تولیدکنندگان محتوا در اسمارتین، سعی ‌‌بر این دارند که محتوایی خاص و تازه را در راستای سرگرمی تولید کنند.

بیشتر بخوانید…

© کپی‌برداری از محتوای اسمارتین بدون ذکر منبع کار درستی نیست.

در این مطلب قصد بررسی محتوایی انیمه توکیو غول را داریم. داستان انیمه در زمان نوین در شهر توکیو رقم می‌خورد. در فضایی تاریک که موجوداتی به نام Ghoul لابه‌لای انسان‌ها زندگی می‌کنند. مردم عادی اطلاع زیادی راجع به این موجودات ندارند و برخی افراد اصلاً اعتقادی به وجود آن‌ها ندارند، اما به‌مرور ردپای حضور و تأثیر غول‌ها(۱) در جامعه‌ی انسانی پررنگ‌تر می‌شود.

پیش از ورود به اصل مطلب، لازم است یک توضیح کلی درباره‌ی مفاهیمی کلیدی این انیمه ارائه دهیم:

🔸️انسان‌ها: همان افراد عادی جامعه که نیاز به توضیح ندارند اما در این داستان یک نهاد انسانی وجود دارد که باید بدان اشاره کرد.
سازمان CCG: این سازمان یک نهاد پلیسی-نظامی برای مقابله با غول‌ها و محافظت از جامعه‌ی انسانی‌ست. افراد این سازمان تحت آموز‌ش هایی قرار می‌گیرند تا با استفاده از ابزارهایی خاص، غول‌ها را از پای درآورند.

🔸️غول‌ها: موجوداتی که کاملاً ظواهر انسانی دارند و درحالت عادی اصلاً نمی‌توان آن‌ها را از انسان‌ها تشخیص داد. غول‌ها بین انسان‌ها زندگی می‌کنند و دارای اندام‌هایی به اسم ” کاگونه” هستند. کاگونه را می‌توان برای شکار یا دفاع به‌کار برد. ماموران CCG هم برای ساخت سلاح از کاگونه‌ی غول‌ها استفاده می‌کنند. چراکه سلاح‌های عادی روی غول‌ها کارساز نیست. علاوه بر این موارد، چشم غول‌ها دارای حالت ویژه‌ای‌ست که هنگام حضور بین انسان‌ها، پنهانش می‌کنند.
اصلی ترین و مهم‌ترین شاخصه‌ی غول‌ها، انسان‌خواری آن‌هاست. غول‌ها موجوداتی هستند که برای بقا از گوشت، خون و موی(۲) انسان یا غول تغذيه می‌کنند و به هیچ‌وجه نمی‌توانند غذای عادی مصرف کنند. این عامل در ابتدا یک حالت منفی و جنایتکارانه به غول‌ها می‌دهد و موجب می‌شود که غول‌ها در افکار مخاطب شبیه قاتل‌ها و آدمکش‌ها جلوه کنند. اما این روند ثابت نیست و خیلی زود دگرگون خواهد شد.

محور داستان توکیو غول پسری ۱۸-۱۹ ساله به نام ” کانکی کن” است. کانکی یک دوست صمیمی به اسم ” هیده‌یوشی” و یک دوست دختر به اسم “ریزه” دارد. کانکی و ریزه معمولاً در کافه‌ای به نام ” آنتیک” با هم ملاقات می‌کنند تا اینکه بالأخره ریزه غول بودنش را برای کانکی فاش می‌کند. او به سمت کانکی حمله‌ور می‌شود. در همین حال یک کانتینر روی ریزه سقوط کرده و افرادی کانکی مجروح‌ را به بیمارستان منتقل می‌کنند.

داستان سریال توکیو غول

 کانکی جوان در اثر پیوند اعضای ریزه به یک “نیمه‌غول” یا همان “غول تک‌چشم” تبدیل می‌شود. او در اوایل متوجه نیست به‌چه بلایی  مبتلا شده اما به‌مرور در می‌یابد که غذاهای عادی دیگه برایش خوشمزه و قابل خوردن نیست.
کانکی وحشت‌زده بود و اصلاً نمی‌توانست غول شدنش را قبول کند، اما کاری نمی‌شد کرد و باید “سالب الاختیار” بودن در قبالِ این غول‌بودن را می‌پذیرفت.

کانکیِ سرگردان حین پرسه زدن در کوچه و خیابان‌های توکیو به یکی از کارکنان آنتیک(توکا) برخورد می‌کند. او متوجه می‌شود که همه‌ی اعضای آنتیک، غول هستند. آن‌ها کانکی را که از خوردن گوشت انسان اجتناب می‌کند، نزد رئیس کافه می‌برند تا کمی با او صحبت کند. مشخص می‌شود که همه‌ی غول‌ها آدم‌کشی نمی‌کنند، بلکه برخی غول‌ها -مثل اعضای آنتیک- تغذیه‌ی خود را از جسد انسان‌های خودکشی کرده به‌دست‌ می‌آورند.

ازین‌پس اندک‌اندک، آن حالت جنایتکارانه‌ی غول‌ها در ذهن مخاطب کم‌رنگ شده و روایت تغییر می‌کند. غول‌ها مقصر نیستند. همونطور که ما نمی‌توانیم یک انسان را بخاطر خوردن تخم مرغ مقصر بدانیم، نمی‌توانیم یک غول را هم بخاطر انسان‌خواری مقصر تقلی کنیم. او که خودش نخواسته یک غول باشد، او اینطور متولد شده و چاره‌ای جز خوردن گوشت انسان‌ها ندارد.

نویسنده‌ها معمولاً برای نوشتن داستان‌های‌شان از عقاید، تفکرات، فرقه‌ها، مذاهب و جریان‌های ایدئولوژیک گوناگون الگوبرداری می‌کنند. در این‌جا نیز قصد داریم به یک ” عقیده” اشاره کنیم که شباهت عجیبی با ماجرای غول‌ها دارد.
در بین جریان‌های تجربه‌گرا، رویکردهایی هست که معتقدند چیزی جز ماده (Material) وجود ندارد. این رویکرد‌ها چنین می‌پندارند که تمام جهان و انسان صرفاً ماده است و هیچ فراماده‌ای در کار نیست. در نتیجه معتقدند که حتی درونیات انسان مثل عقل، عشق، اخلاق و… هم یک چیز مادی بوده و ریشه در مسائل مادی دارند.

یکی از پیروان این تفکر مثل ” ریچارد داوکینز ” می‌گوید ریشه‌ی اخلاقیات، ژنتیک انسان‌هاست. در این تفکر، امور اخلاقی یک‌سری امور مثبت و برتری نیستند، بلکه صرفاً رفتارهایی ناشی از ژنتیکند. به‌عبارت ساده‌تر، داوکینز خیال می‌کند که انسان در قبال رفتارهای اخلاقی، از هیچ اختیاری برخوردار نیست و اگر راستگو و عدالت‌خواه باشد یا جنایتکار، این صرفاً ناشی از ژنتیک اوست. این افراد از ابتدا همینطور متولد شده و هیچ اختیار و مسئولیتی در قبال رفتارهای خوب یا بدِ خود، ندارند. در نتیجه تحسین کردن یک فرد خوب یا مجازات کردن یک فرد بد، بی‌معناست.

توکیو غول دقیقاً همین تفکر را در قالب یک داستان خیالی به تصویر می‌کشد. غول‌ها در این‌جا نمادی از افراد بد و منفی در دنیای حقیقی‌اند. توکیو غول قصد دارد این افراد را با چنین توجیهی مورد تطهیر قرار داده و تبرئه کند. البته که ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود.توکیو غول در ادامه‌ی روند داستانی این تطهیر را به اشکال مختلف و به دفعات پی‌درپی به تصویر خواهد کشید. وقتی یک نویسنده شدیداً و در تمام طول داستانش روی یک مبحث خاص تأکید می‌کند، قطعاً کارش ناآگاهانه نبوده و قصد دارد که پیامی به مخاطب خود انتقال دهد.

پیش از ملاقات کانکی و توکا، کانکی با شخصیتی به اسم نیشیکی برخورد کرده بود و بخاطر گوشت یک انسان با هم درگیر شدند. در اوایل انیمه بار دیگر هم نیشیکی را با جلوه‌ای نفرت‌انگیز مشاهده می‌کنیم. اما در ادامه به‌طور ناگهانی شاهد فلش‌بک‌هایی از زندگی نیشیکی و تغییر روایت داستان هستیم که موجب می‌شود علی‌رغم نفرت قبلی، کارهای این شخصیت را موجه بدانیم. درواقع باید گفت چیزی شبیه روند داستانی Demon Slayer که پس از کشتن هر کدام از شیاطین یک گذشته‌ی تلخ و به عبارت واضح‌تر، یک‌جور مظلوم‌نمایی در توجیه اعمال آن شخصیت ارائه می‌شد. این فرایندِ نفرت‌زدایی از منفی‌ها با کم و زیادهایی یا با روش‌های دیگر درمورد شخصیت‌های کانکی، جیسون، میتسوکی، کانائه و تاکیزاوا هم با وضوحی بالا تکرار خواهد شد.

جامعه آمیخته‌ای از محاسن و معایب است. اکثریت افراد سفید یا سیاه نیستن، بلکه بیشتر خاکستری‌اند. در زندگی واقعی با افراد بسیاری سروکار داریم که دارای ویژگی و رفتارهای مثبت و منفی‌اند و صرفاً با اشاره به چند رفتار نمی‌توان آن‌ها را خوب یا بد شمرد. همچنین گاهی افرادی بخاطر مشکلات زندگی‌ رفتارهایی بروز می‌دهند که ممکن است حقیقتاً خوب نباشد. برای مثال افرادی که معمولاً در فشار روانی باشند، ممکن است دچار پرخاشگری شوند.

ولی باید اظهار داشت که اشاره‌ی توکیو غول را مربوط به چنین مواردی نمی‌دانم. اگر کسی قصد اشاره به چنین مباحثی داشته باشد، سراغ مثال های واقع‌گرایانه‌تری خواهد رفت. البته این مباحث تا حدودی به خرافات آسیای شرقی نیز مرتبط است. اما در حقیقت، چیزی که ما در توکیو غول شاهدش هستیم، بیش از هر چیز، تطهیر چهره‌ی مجرم است.

صرف اینکه فردی گذشته‌ی بدی داشته و یا تحت فشار شدید باشد، او را به یک قاتل و جنایتکار تمام عیار تبدیل نخواهد کرد. درواقع عامل اصلی میل به جنایت، وضعیت نامناسب زندگی نیست. شخصیت‌های توکا، شیرازو و آمون کوتارو هم گذشته‌ی خوبی نداشتند اما یک حالت دیوانه‌وار پیدا نکردند.  با این‌حال توکیو غول نه‌تنها چندان روی این اشخاص مانور نمی‌داد، بلکه به دفعات، چنین رفتار متعادلی را سرزنش می‌کرد.

نمی‌توان انکار کرد که حتی با در نظر گرفتن بدرفتاری و عوامل محیطی منفی، انسان هرگز ” اختیار ” خودش را از دست نمی‌دهد. افکار و درونیات افراد در مواجهه با رفتارها و عوامل محیطی به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرند اما انسان همواره کارهای خود را با “اختیار” انجام می‌دهد. بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان بدرفتاری دیگران را توجیهی برای ارتکاب جنایت دانست. افراد جنایتکاری که در اینجا مورد تطهیر قرار می‌گیرند، مشغول بازپس‌گیری حق خود از اشخاص ظالم نیستند. آن‌ها معمولاً عقده‌های خود را با ظلم کردن به بیگناهان دیگر تخلیه می‌کنند. این طرز تفکر توسط نویسنده با یک زیرکی خاص در دو موقعیت مهم بیان می‌شود. یکبار در اواخر فصل اول و یکبار در اواخر فصل سوم.

درجریان شکنجه‌ی کانکی، جیسون به سخنرانی می‌پردازد که بخشی مهمی از آن به سرزنش “ضعیف بودن” اختصاص دارد. منطق جیسون جامعه را دو دسته می‌کند: قوی و ضعیف. افراد قوی حق دارند هرکاری انجام دهند ولی افراد ضعیف از هیچ حقی -حتی حق حیات- برخوردار نیستند.

در این‌جا توجه شما را به عقاید لیبرالیستی جلب می‌کنم‌. در لیبرالیسم اولیه یا متقدم فقر‌زدایی یک کار بی‌معنا و منفور بود. لیبرال‌هایی نظیر توماس مالتوس معتقدند که افراد باید قدرت اجتماعی خود را از والدین خود دریافت کنند.در غیر این صورت، محکوم به فلاکت خواهند بود و از هیچ حقوق انسانی‌ای برخوردار نیستند. مالتوس می‌گوید کسی‌که در فقیر متولد شود، حق زندگی نداشته و در طبیعت جایی برای او نیست.

کسی‌که ضعیف باشد مدام مورد ظلم واقع می‌شود اما هیچ حق اعتراضی ندارد. در قسمت ۱۲ فصل سوم، ساساکی هایسه(نام مستعار کانکی) پیش گروهش برمی‌گردد که دور جنازه‌ی شیرازو جمع شده‌اند. هایسه با یک لحن تحقیر آمیز اوریه را خطاب می‌کند و ضعیف بودن او و دوستانش را عامل مرگ شیرازو می‌داند. آن‌ها حق ندارند فرد قاتل را مقصر به‌حساب آورند! بلکه باید خود را سرزنش کنند.

این جامعه‌ی لیبرالیستی و کاپیتالیستی، جامعه از دو گروه تشکیل می‌شود. اقلیت سلطه‌گر و اکثریت سلطه‌پذیر. به عبارتی، همان قوی و ضعیف. در این نظام اجتماعی سکولاریستی و دنیوی هیچ‌گونه عدالتخواهی و حرف از حقانیت پسندیده نیست و عملاً دین -که عامل تلاش برای رسیدن به حقوق و عدالت است- یک مبحث فردی و نه اجتماعی خواهد بود. دین نباید از محدوده‌ی زندگی فردیِ افراد، فراتر رفته و به یک جنبش اجتماعی عدالت‌خواه بدل شود.
در این نظام اجتماعی هیچ‌گونه مخالفتی با اقلیت سلطه‌گر قابل پذیرش نیست. علاوه‌بر این، هیچ ملاکی هم برای متهم کردن این اقلیت در دست نیست. چراکه در لیبرالیسم معیار درستی و نادرستی امور، میل شخصی افراد است و نه حقانیت. در چنین وضعیتی، تمام تقصیر متوجه اکثریت مردم است که جرم آن‌ها، ضعیف‌بودن آن‌هاست. یک علت قابل توجه عملکرد‌های رسانه‌ای برای تطهیر شخصیت‌های منفی و سلطه‌گر، همین مسئله است. به‌خصوص که ژاپن هم به‌عنوان یک کشور غربی(۳) پیروی سیاست‌های لیبرالیستی‌ست.

در لیبرالیسم اولیه، سلطه‌گران غربی به بهره کشی از مردمان جوامع خود می‌پرداختند. ولی با گذشت زمان جامعه‌ی جهانی دچار تغییراتی شد. کشور‌ها از جهات گوناگونی دسته بندی شدند. (جهان چندمی، توسعه‌ای و…) در یک مورد این تقسیم بندی‌ها، جوامع غرب(۴) با عنوان جوامع مرکزی و سایر جوامع با عنوان جوامع پیرامونی(۵) نام‌برده می‌شوند. در این‌جریان، مرکز، مشکلات خویش را با بهره‌کشی از جوامع پیرامونی موقتاً می‌پوشاند.(۶) البته تا وقتی که جوامع پیرامون مقابل مرکز سکوت کنند.
با خیزش پیرامون علیه مرکز، رابطه‌ی سلطه‌گر-سلطه‌پذیر به‌هم می‌ریزد. در نتیجه‌ی بهم خوردنِ این ارتباط، مشکلاتِ حل‌نشده‌ی مرکز دوباره فعال شده و به فروپاشی جامعه‌ی مرکز منتهی خواهند شد. بنابراین مرکز باید حدالامکان یک تفکر و ایدئولوژی‌ سلطه‌پذیر را بر کشورهای دیگر تحمیل و در آن‌ها نهادینه کند، که مانع یک خیزش موفقیت آمیز شود.(۷) تفکری که در اون بحث از حق و حقوق، بحث از حقانیت و عدالت بی معنا باشد. تفکری که از طریق آن بتوان سلطه‌ را تطهیر و تبرئه کرد و انگشت اتهام را از سمت سلطه‌گر برداشت.(در خصوص مبحث لیبرالیسم و سرمایه‌داری می‌توانید به نقد و بررسی سریال Squid Game رجوع کنید.)

حالا بار دیگر به گفتگوی کانکی و اوریه دقت نمائید. شاید در ابتدا فکر می‌کردید که این حرف درستی‌ست. ما باید خود را قوی کنیم تا مورد ظلم قرار نگیریم. اما باید بدانید که این برداشت، مقصود توکیو غول نیست! نویسنده در یک حرکت زیرکانه‌ی دیگر راه این برداشت را برای ناخودآگاه مخاطب مسدود کرده و ذهن مخاطب را به نتیجه‌گیری متفاوتی هدایت می‌کند.

برگردیم به فصل اول. در جریان شکنجه، کانکی به‌طور متعدد روح ریزه را ملاقات و با او صحبت می‌کند. در این بین ما به دوران کودکی کانکی می‌رویم و شاهد وضعیت افتضاح زندگی‌اش خواهیم بود. خاله‌ی کانکی فردی سوءاستفاده‌گر بوده که در نهایت همه‌ی دار و ندار مادر کانکی رو به باد می‌دهد. با این‌حال مادر کانکی چون دوست دارد مثل یک آدم خوب به کسی “صدمه” نزند، مقابل سوءاستفاده‌ها سکوت می‌کند. کانکی نیز مثل مادرش همین را ترجیح می‌دهد.

این گفتگو، یک دو قطبی کاذب درون ناخودآگاه مخاطب ایجاد می‌کند: هرگونه اقدام برای حفظ حقوق خود، مساوی‌ست با صدمه و ظلم به دیگران. هیچ راه عادلانه‌ای وجود ندارد که از طریقش به حقوق خود برسیم. درواقع ما یا باید به دیگران ظلم کنیم، یا مورد ظلم دیگران قرار بگیریم. هیچ روش عادلانه و راه سومی هم در کار نیست. کانکی یا باید به هیولایی مثل جیسون تبدیل شود، یا مورد ظلم هیولایی چون جیسون قرار بگیرد. این همان حالت مطلوب جامعه‌ی لیبرالیستی‌ست. شما یا باید همراه غرب، یک جامعه‌ی مرکزی باشید(که معمولاً غرب برای حفظ منافعش، چنین اجازه‌ای نمی‌دهد) یا باید یک جامعه‌ی پیرامونی بوده و مقابل سلطه‌ی غرب سکوت کنید.(جرمِ شما، غربی نبودنِ شماست.)

کانکی در پایان تصمیم می‌گیرد ” صدمه زدن ” را انتخاب کرده و با جیسون بجنگد. کانکی رفتارهایی بروز داد که دیگه عملاً تفاوتی با جیسون نداشت. کانکی هم یک هیولا بود، مثل جیسون، بی هیچ تفاوتی. لازم می‌دانیم برای درک بهتر به دیالوگی از “حمله به تایتان” اشاره کنم.‌ آرمین در فصل اول حمله به تایتان چنین حرفی زد:” برای شکست دادن یک شیطان، اول باید خودت شیطان باشی.” یک چیز کثیف، با یک چیز کثیف دیگر پاک شدنی نیست، بلکه تنها میزان کثیف بودنش افزایش خواهد یافت. به عبارتی، “از نردبان حرام نمی‌توان به بام سعادت رسید.”(۸)

افراط و تفریط دو روی یک سکه‌اند. ظالم و ظلم‌پذیر(با مظلوم اشتباه نشود) دو روی یک سکه‌اند. شما تنها وقتی برنده‌اید که ” تعادل ” داشته باشید. همان حالتی که توکیو غول و امثالهم مخاطب را از آن دور می‌کنند. در طول داستان مدام سعی می‌شد تا برای این حالت سوم سیاه‌نمایی شود. توکا که نسبت به دیگران متعادل‌تر بود، مورد ظلم قرار می‌گرفت. شیرازو کشته شد. آکیرا مادو مدام ناموفق می‌ماند و آمون کوتارو، در نهایت خودش هم به یک غول(نماد جنایتکار) تبدیل شد. این یعنی نویسنده حقیقتاً سعی دارد مخاطب را از انتخاب ” تعادل ” منصرف کند.‌ او می‌خواهد مخاطب را اقناع کند که هیچ راه صحیح و عادلانه‌ای در کار نیست.

کانکی همواره وقتی سعی می‌کرد فرد متعادلی باشد، شکست می‌خورد. او وقتی قدرت می‌گرفت به تسلیم نیمه‌ی شیطانی‌اش می‌شد. این روند سعی‌دارد راه هرگونه مقابله‌ای با سلطه‌را در ناخودآگاه مخاطب، مسدود و یا منفور جلوه دهد.

البته توکیو غول صرفاً به نفرت پراکنی علیه سلطه‌ستیزی و مظلوم‌نمایی برای سلطه‌گری بسنده نمی‌کند. بلکه در کنار این‌ها ذهن مخاطب را از تعادل دور کرده و  افراط و تفریط را به‌صورتی پسندیده و مطلوب جلوه می‌دهد. در این حالت وجود ظالم و ظلم‌پذیر نه‌تنها ناپسند نیست، بلکه مطلوب و ضروری‌ست. در قسمت پایانی فصل دوم شخصیت‌های کانکی و آریما با یکدیگر روبه‌رو می‌شوند. کانکی به علت نبرد قبلی‌اش ناتوان شده و در این‌حال دوستش هیده، به کانکی اجازه می‌دهد کمی از پوست گردن او را بخورد تا نیرو بگیرد(۹و۱۰)، یعنی همان ظلم‌پذیری. داستان طوری روایت می‌شود که ما جای ظلم‌پذیری اسمش را فداکاری گذاشته و تحسین کنیم. غول‌ها در نگاه گسترده‌تر می‌توانند اشاره‌ای به جوامع سلطه‌گر باشند، جوامعی که نویسنده می‌خواهد بگوید هیچ‌کس حق اعتراضی به‌آن‌ها ندارد. دیگران تنها وقتی توسط رسانه‌ها قابل تحسین معرفی خواهند شد که سلطه‌پذیر خوبی باشند.

داستان‌ها همواره با دو مفهوم آشنا همراه بوده‌اند: قهرمان و ضد قهرمان. هر داستانی برای جذابیت بیشتر نیازمند یک چهره‌ی قهرمان و مثبت و متقابلاً یک چهره‌ی ضد قهرمان و منفی‌ست. این دو مفهوم به اشکال مختلفی در داستان‌های گوناگون قابل مشاهده‌اند. حالا ما قصد داریم به ردپای این‌ مفاهیم در توکیو غول بپردازیم.

چنانچه در ابتدا گفتیم، سازمان CCG مسئولیت دفاع از جامعه‌ی انسانی را بر عهده دارد. این یعنی در فضایی که ابتدا مخاطب احساس می‌کند غول‌ها موجوداتی جنایتکار و منفی هستند، گروهی معرفی می‌شود که مقابل این غول‌ها می‌ایستد و از انسان‌ها دفاع می‌کند. با این حساب در حقیقت CCG به نوعی، قهرمان داستان است. اما نیست! روند داستانی انیمه به‌گونه‌ای‌ست که مخاطب نه‌تنها CCG را قهرمان نمی‌داند، بلکه از آن نفرت خواهد داشت.

دقیقاً هم‌پای تطهیر غول‌ها، ما شاهد به تصویر کشیدن چهره‌هایی سادیسمی و منفی از CCG هستیم. برای مثال در اوایل انیمه می بینیم که آمون و کورئو مادو(پدر آکیرا) بی‌رحمانه، مادر هینامی را می‌کشند و حتی قصد کشتن خود هینامی را هم دارند(درصورتی‌که او تنها یک کودک است). حتی عامل دیوانگی شخصیت جیسون نیز یکی از ماموران CCG عنوان می‌شود.(۱۱)

این روند تا فصل چهارم انیمه درحال آماده‌سازی ذهن مخاطب است تا در نهایت با یک تیر خلاص، حرف خودش را به کرسی بنشاند. در فصل آخرِ توکیو غول افشا خواهد شد که تمامی روسای سازمان CCG یا همان خاندان واشو، غول هستند. این موضوع مثل بمبی در ناخودآگاه مخاطب منفجر شده و تمام پیام‌هایی که تابه‌حال دریافت کرده را به هم پیوند می‌دهد. دوباره به دیالوگ آرمین دقت کنید:” برای شکست دادن یک شیطان، باید خودتم شیطان باشی.” این یعنی مخالفین سلطه‌گرها شخصیت‌هایی منفی‌اند و دشمن اصلی بشر، نه سلطه‌گرها، بلکه عدالت‌طلب‌ها هستند.

در توکیو غول حرف از یک منجی هست. یک منجی که بنا بر گفته‌ی کتابی در آینده خواهد اومد. این منجی چه کسی‌ست؟ پادشاه تک‌چشم(کانکی).
مبحثی در بین اسلام، مسیحیت و یهود هست که با عنوان “دجال”. (۱۲) شناخته می‌شود. دجال، یهودی‌زاده‌ای‌ست که همه‌ی زمین بجز مکه و مدینه و اطراف این دو شهر را فتح خواهد کرد. دجال چشم راست ندارد و به عبارتی تک‌چشم است و در آخرالزمان برای گمراهی بشر اقدام می‌کند. البته لازم به ذکر است، اشخاصی چون شهید صدر و آیت‌الله مکارم شیرازی معتقدند که “دجال” یک نماد می‌باشد. بنابر برخی نظرات دجال بیش از اینکه یک شخص باشد، احتمالاً یک جریان و فرهنگ منحرف است.

داستان سریال توکیو غول

حالا به چهره‌ی کانکی وقتی‌که ماسک می‌زند، دقت کنید. چشم غولیِ کانکی، چشم چپش است و چهره‌اش با ماسک طوری‌ست که انگار چشمِ راست ندارد. جالب این‌که توکیو غول همین تک‌چشم را به‌عنوان “منجی” می‌نامد. در نهایت شخصیت منفی و ضدقهرمان داستان چه کسانی‌اند؟ دشمنان پادشاه تک‌چشم و در رأس آن‌ها کیچیمورا واشو. کیچیمورا نیز یک غول تک‌چشم است و دقیقاً مانند کانکی، کاگونه‌ی ریزه را دارد. توکیو غول به‌وضوح بیان می‌کند که جامعه‌ی مطلوب انسانی، نه یک جامعه‌ی عادلانه و متعادل، که یک جامعه سلطه‌آمیز و سرشار از افراط و تفریط است. دشمن اصلی این جامعه، سلطه‌گران نیستند، بلکه مخالفین سلطه‌اند. در فصل آخر می‌بینیم که غول‌ها و انسان‌ها برای مقابله با کیچیمورا با هم متحد ‌می‌شوند. درحالی‌که انسان‌ها غذای غول‌ها هستند و عملاً چنین صلح و اتحادی پوچ و ناممکن است.

در طول زندگی با دو مفهوم مهم سرو کار داریم: خوب و بد. ما تقریباً همه‌چیز را در یک دو قطبی خوب و بد یا حق و باطل قرار داده و تقسیم‌بندی می‌کنیم. در این دو قطبی همواره اموری چون عدالت در ردیف خوب و اموری چون ظلم در ردیف بد قرار می‌گیرند. حالا بیاید تصور کنیم که جای این خوب و بد عوض شود! چه خواهد شد؟

در فصل اول جیسون لباسی روشن و کانکی شمایلی تیره و سیاه داشت. سفیدی و روشنی معمولاً جنبه‌ی مثبت و سیاهی و تیرگی جلوه‌ی منفی دارد. در اینجا ما از جیسون متنفریم، پس کاربرد رنگ‌های سفید و روشن درمورد او چه معنایی دارد؟ قرار بر این است که ما از “خوب بودن” بدمان بیاید. توکیو غول سلطه‌گری را توجیه و در آخر دجال رو به‌عنوان منجی معرفی می‌کند. بنابراین باید با استفاده‌ از نمادها جای خوب و بد را هم برای ما عوض کند.

این خوب‌ها بودند که به بد‌ها ظلم کردند و خوب‌ها بودند که از بد‌ها هیولا ساختند. بنابراین کسی حق اعتراض به بدی‌ها را ندارد. چون عامل بد بودن سلطه‌گران، جنایات و اعمال بدشان نیست. در این حالت کسی‌که قصد تقابل با سلطه داشته باشد، نه تنها فرد خوبی نیست، بلکه بد اصلی به شمار می‌رود. در فصل آخر نیز کیچیمورا را در شمایلی سیاه و کانکی را در شمایلی سفید می‌بینیم. در اواخر انیمه غول‌ها و انسان‌ها با هم صلح می‌کنند، و خب صلح جلوه‌ی مثبتی دارد. در این موقعیت کسی‌که این جلوه‌ی مثبت را تهدید کند در ذهن مخاطب شخصیت منفی قلمداد می‌شود، و این تهدید گروهی به رهبری کیچیمورا واشوست. یک کشیش(نماد دین) به‌عنوان شخصیت منفی

در فصل اول گروهی از غول‌ها با نام ” درخت آئوگیری ” داخل منطقه‌ی ۱۱ قیام کرده و شروع به تسخیر توکیو می‌کنند. جیسون هم به‌عنوان یکی از اعضای این گروه به کافه‌ی آنتیک در منطقه‌ی ۲۰ حمله کرده و کانکی را گروگان می‌گیرد. کانکی برای ۱۰ روز در فضایی تاریک با سطحی شطرنجی مورد شکنجه‌های دیوانه‌وار و وحشیانه‌ای قرار گرفت. ولی در نهایت با شکست دادن جیسون از آن مهلکه نجات پیدا کرد.

کانکی در تمام این مدت، توان شکست دادن جیسون را داشت ولی چون دوست نداشت “صدمه بزند” و ” بد باشد”، ترجیح می‌داد “صدمه ببیند” و “خوب باشد”. نتیجه‌ی این انتخابِ کانکی ۱۰ روز شکنجه‌ی شدید و مرگ دو نفر بود. جیسون دو نفر از زیردست‌هایش را جلوی کانکی گذاشت و از او خواست یکی را برای نجات انتخاب کند. کانکی مردد بود و سرانجام نتوانست انتخابی کند. در نتیجه هر دو نفر توسط جیسون کشته شدند. چنانچه قبل‌تر هم گفتیم، توکیو غول با حذف حالت تعادل یک دو قطبی کاذب ایجاد کرده‌است: یا صدمه ببین یا صدمه بزن. هیچ گزینه‌ی سومی هم با مبنای عدالت، وجود ندارد. این درحالی‌‌ست‌که ما همیشه می‌توانیم بدون ظلم به دیگران از حقوق خود دفاع کنیم.

کانکی در فصل چهارم سازمانی با نام “بز سیاه” تأسیس می‌کند که احتمالاً اشاره ای به “بز بافومت” در شیطان‌پرستی است. خود کانکی هم به معنای درخت طلایی است که می تواند به درخت کابالا اشاره داشته باشد.

توکیو غول به مخاطب چنین پیام هایی را هم منتقل می‌کند: خدا بندگانش را تنها گذاشته و هیچ کمکی به آن‌ها نمی‌کند. تمام التماس‌ها و تلاش بندگان هیچ نجاتی از طرف خدا برای‌شان نخواهد آورد. در این بین تنها شیطان است که به داد انسان خواهد رسید و به او قدرت خواهد داد. البته توکیو غول به همین اکتفا نکرده و در ادامه شاهد فضایی کاملاً الحادی هستیم. این فضا طوری جلوه می‌دهد که انگار هیچ خدایی در کار نیست. (برای اطلاعات بیشتر به مقالات نقد و بررسی انیمه ضربان فرشته و ژه مرگ با کلیک بر روی اسم آنها مراجعه فرمائید)

در اواخر فصل دوم CCG به آنتیک حمله می‌کند و مسلماً مخاطب که شاهد چهره‌ای مثبت و صلح‌آمیز از آنتیک بوده، در این‌جا دیدش نسبت به CCG (نماد افراد خوب و عدالت‌طلب) بدتر خواهد شد. در جریان این درگیری ماموران CCG در تاریکی رها شده‌اند و یکی‌یکی به قتل می‌رسند. هیچ کمکی هم در کار نیست اما برعکس، دجال به کمک دوستانش در آنتیک خواهد آمد و آن‌ها را تنها نخواهد گذاشت.
در جریان درگیری یکی اعضای آنتیک به یکی از افراد CCG چنین می‌گوید: تو جهنم میبینمت. اشاره به اینکه شما هم مثل ما هیولایید و هیچ تفاوتی با ما ندارید.
مامور: جهنمی برای شما غول‌ها در کار نیست. غول: مگه برای شما انسان‌ها هست؟!
محور این مکالمه نفی عدالت و انکار آخرت است. چنانچه گفتیم، فضای الحادی توکیو غول چنین جلوه می‌دهد که انگار هیچ خدایی در کار نیست، هیچ عدالتی و هیچ حق و باطی در کار نیست. ماموران CCG نه برای خیر و نه در یک راه درست، که برای هیچ می‌میرند. توکیو غول با غول بودن خاندان واشو داستان را اینطور روایت می‌کند که حق‌طلبی و مبارزه علیه باطل و ظلم، تنها یک توهم است. خوب و بد نیز تفاوتی با هم ندارند و از این نتیجه‌گیری برای نفرت علیه حق‌طلبی و تبرئه‌ی گروه سلطه‌گر استفاده می‌کند.

پی‌نوشت:
۱- لفظ Ghoul را غول یا گول می‌گویند.
۲- در توکیو غول جک که درباره‌ی گذشته‌ی شخصیت آریماست، یکی از غول‌ها سلمانی داشته و موی افرادی که به مغازه‌اش می‌آیند را می‌خورد.
۳- در این‌جا مقصود از غرب، غربِ جغرافیایی نیست، بلکه ایدئولوژی بلوک غرب مد نظر است. نکته: حتی شوروی و متحدانش هم که در جریان جنگ‌سرد، به‌عنوان بلوک شرق می‌شناسیم، ریشه در ایدئولوژی غربی دارند و عملاً فرهنگی جدای از غرب نیستند. (لیبرالیسم و کمونیسم هردو فرزندان سکولاریسم غربی‌اند.)
۴- جوامع غربی: آمریکای شمالی، اروپا، ژاپن و استرالیا. نکته: کشورهای وابسته به غرب نظیر کره‌ی جنوبی، امارات، عربستان و… برخلاف جایی مثل ژاپن، هنوز به‌طور کامل و رسمی جزو جهان غرب تلقی نمی‌شوند.
۵- مقصود از پیرامون بیشتر کشورهای جهان سوم و بعضی کشورهای جهان دوم‌اند. نکته: کشور‌هایی مثل چین و کره و…  ” نیمه‌پیرامونی” شمرده می‌شوند.
۶- توجه کنید که این مشکلات برخواسته از ذات جامعه‌ی غربی هستند و هرگز با حفظ فرهنگ فعلی غرب، قابل حل نمی‌باشند. به عبارتی، این مشکلات بیرونی نیستند، بلکه نتیجه‌ی طبیعی فرهنگ این جوامعند و خود این فرهنگ غرب مانع حل آن‌هاست.
۷- تمام مبارزات جریان‌های چپ(مارکسیستی، سوسالیستی، کمونیستی) و حتی مبارزات ناسیونالیستی مقابل جهان غرب، پوچ و بیهوده‌ بوده‌اند. تمام این چهار مورد از ریشه متصل به سکولاریسم غربی‌اند و با این ریشه‌ی مشترک توان مقابله با برادران خود(لیبرالیسم و کاپیتالیسم) را ندارند. تمام مشکلات این جوامع از این ریشه(غرب نوین) شروع می‌شود ولی چون خودشان شاخه‌های این ریشه‌اند، نمی‌توانند آن را قطع کنند و در نتیجه، در یک هزارتوی بی پایان اسیر خواهند بود. درواقع تقابل بلوک‌های شرق و غرب یک جنگ درون فرهنگی‌ست اما تقابل جهان اسلام و جهان غرب، یک ستیز بین تمدنی‌ست و می‌تواند به سقوط غرب نوین منجر شود.
۸- شهید بهشتی
۹- این بخش داخل انیمه نبود.
۱۰- برای همین داخل فصل چهارم پوست گردن هیده کنده شده بود
۱۱- جیسونی که ما در توکیو غول جک می‌بینیم یک غول عادی‌ست و نه یک غول دیوانه.
۱۲- مسیحیان می‌گویند “ضد مسیح”.

چقد جالب.ممنون از نقد خوب و کاملتون

متشکر، کاری نکردیم

عالی بود واقعا خسته نباشید

سلامت باشید

سلام آقای عبدالهی نقد جالب و مفیدی بود. راستی نظر شما در مورد این حملات سایبری چند روز اخیر چیه؟

سلام
نویسنده این مقاله بنده نیستم بلکه نویسنده جدیدمون هستن که انیمه از دنیای جدید رو هم نقد کردند.

در مورد حملات سایبری خیلی خندم گرفت. جوونای دنیا اینستا و فیسبوک و امثالهم رو حک میکنن کلی پول میزنن به جیب، بعد اینا جایگاه سوختو🤣

اما با توجه به خبر کشته شدن جانشین محمد حسین زاده و سعی در حذف سهمیه کارت سوخت و حک بیلبورد ها و توپیدن به رهبری، این اقدام انتقام یا تلاش جدید معاندین بوده برای براندازی نظام

اما خب خدا در قرآن فرموده دشمنان شما رو از احمق ترین ها قرار دادیم. جز خنده، واکنش دیگه ای واسه حمله سایبری نداشتم. بگو شما که تو سه ساعت کلکتون کندس، چیکارتون به براندازی. حالا گیریم براندازی هم کردید، خدایی عرضه مملکت داری دارین؟ شک دارم واقعا🤣

از دشمنم شانس نیاوردیم

آقا عبدالهی سلام.
ببخشید میتونیم در نقد فیلم dune همکاری داشته باشیم؟ یعنی بنده در سایت درج کنم؟
با اینکه در دفعات قبلی جواب منفی دادم ولی خوشحال میشم بصورت پاره وقت همکاری ای با هم داشته باشیم

سلام
چقدر عالی. بله حتما. اگر ممکنه پیام رسان ایتا را نصب کنید و به آیدی بنده که در بخش تماس با ما درج شده پیام دهید. من تیمی رو تشکیل دادم که به صورت پاره وقت دارن روی نقد و بررسی کار می کنند و چند تاشون هم نویسنده از آب در اومدن و به سایت اضافه شدند. اونجا به صورت گروهی نقد فیلم رو جلو می بریم. خیلی از حضورتون خرسند میشیم. از فیلم دون هم یک کلیپ داریم که به درد بخوره راجع بهشم زیاد میشه بحث کنیم داخل گروه.

مانگاش از انیمه خیلی جذاب تر ، کاملتر و مفهومی تره از مانگاش میشه ۱۰۰ تا نکته در آورد

نقد عالی بود کلا تو انیمه توکیو غول این مطالب موج میزد من تازه با سایتتون آشنا شدم خیلی سایت عالیه واقعا وجودش نیاز بود لطفاً اگه میشه
انیمه های
مای هیرو آکادمی(مدرسه قهرمانانه من)
کیمیتسونویابا(اهریمن کش)
رو هم نقد کنید

سلام علیکم
دمون اسلیر در دستور کارمون هست و به محض تمام شدن پخش انیمه انشاءالله نقدشو قرار میدیم. الانم مانگاشو تموم کردیم ها ولی اگر نقدشو بذاریم اسپویل میشه اونم از همون اولای داستان یا جبهه گیری صورت میگیره یا کامل نمیخوننش

تا الان ناکجا آباد موعود، اتک تایتان، ددپاراده، انجل بیتز، کد گیاس، از دنیای جدید و کیمیاگر تمام فلزی نقد شده اند و مقاله کلی و جامعی هم در مورد صنعت انیمه های ژاپنی تدوین گشته

در دستور کارمون نوراگامی، سایکو پس، فرشتگان مرگ و دمون اسلیر قرار دارند که انشاءالله سه تای اول تا انتهای بهمن ماه منتشر می شوند

سلام ، نقد کامل و مفیدی بود، به نظرم دید خوبی نسبت به دنیای رسانه دارید، وخیلی خوب اِلِمان ها رو تشخیص دادید ، من نقد هایی دیگه تون هم خوندم؛ اگه میشه انیمه های معروف بیشتری نقد کنید. مثل قمارباز ، هیولا ،دفترچه مرگ، ناروتو ، دارلینگ در فرانکس…
امیدوارم افرادی که کورکورانه عاشق این انیمه(وچه بسا امثالش) هستند؛ با خوندن این مطلب از خواب غفلت بیدارشن وبفهمن دنیای رسانه چه بلایی سرشون آورده .

سلام علیکم
ممنون لابت حسن نیتتون
در فکرش هستیم و امیواریم بتونیم نقدهای خوبی رو ارائه بدیم. انیمه های نام تو، دفترچه مرگ، سایکو پس و فرشتگان مرگ در دستور کار قرار دارند. انشاءالله به زودی شروع به انتشارشون میکنیم

منی که یه عمر توکیو غول انیمه مورد علاقم بوده… اینارو خوندم… واقعا حرفی ندارم
یجورایی دلم میخواد مقالتونو نقد کنم ولی خب حرف هاتون کاملا درسته…نقدهاتون درباره انیمه ها تاجایی که مطالعه کردم واقعا عالی بود. خسته نباشید ✿

اصلا انقدر عمیق به انیمه و سمبلها و نماد هاش فکر نکرده بودم ولی از همون اول از انیمه خوشم اومد چون دیدگاهم به دنیا دقیقا اونچیزیه که تو انیمه وجود داره.واقعیت دنیای ما همینه.متاسفانه.نقد خوبی بود

سلام
دیدگاه بدی نبود ولی خدایی نباید یک انیمه رو از لحاظ فلسفی بررسی کنیم بلکه باید از لحاظ داستان و محتوا بررسی بشه که البته شما کلن اومدین از لحاظ فلسفی بررسی کردین درمورد داستانش انیمه توکیو غول لنیمه فوق العاده خوبیه و من به عنوان یکی از کسایی که این اثر عالی رو نگاه کردم خیلی دوست دارم بازم با جنبه های منفی و مثبتش
ممنون از نقدتون

سلام.خواهش میکنم.
در مورد نقد یک انیمه باید گفت که باید هر دو را در نظر بگیریم.اما محتوا و پیامی که یک انیمه میخواد منتقل کنه مهم تر هست.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

ایمیل شما رو از حفظم داداش اشتباه نمیشه…

سلام این کاربر بالا بنده نیستم خواستم سو تفاهم نشه…

سلام علیکم به نظرم اونجا منظور چیز دیگه اس. توی قرآن داره می…

رو چه حسابی میگین ماتریکس سعی داره ایمانافرادا سیت کنه مگه ت…

سلام نقد و بررسی خیلی خوب و کاملی کردید درواقع همه چیز رو بر…

داستان سریال توکیو غول
داستان سریال توکیو غول
0


منتشر شده

در

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *