داستان دخترک کبریت فروش

داستان دخترک کبریت فروش
داستان دخترک کبریت فروش

17 مرداد 1398
قصه های کودکانه

1 دیدگاه
114,824 بازدید

کتاب داستان کودکانه

دخترک کبریت فروش

داستان دخترک کبریت فروش

به نام خدای مهربان

شب سال نو بود. هوا سرد بود. برف می‌بارید.

دخترک کبریت فروش، در خیابانهای سرد و پربرف می‌گشت و با صدای بلند می‌گفت: «کبریت … کبریت دارم، خواهش می‌کنم بخرید!»

اما کسی به او اعتنایی نمی‌کرد. همه تند و تیز از کنارش می‌گذشتند و می‌رفتند. زنی از دور پیدا شد.دخترک به طرفش دوید و التماس کرد: «خانم ، خواهش می‌کنم از من کبریت بخرید!»

– لازم ندارم دخترجان . در خانه، کبریت زیاد دارم.

برف تندتر می‌بارید. دخترک از سرما می‌لرزید.

– وای، چقدر سرد است! باید به خانه برگردم. اما نه … تا کبریتها را نفروشم نمی‌توانم برگردم، چون پدرم دوباره کتکم میزند.

دخترک ایستاد. دستهای یخ زده خود را جلوی دهانش برد و به آنها « ها » کرد؛ و بعد دوباره به راه افتاد .

– کبریت … کبریت دارم، خواهش می‌کنم بخرید!

اما کسی به سراغش نیامد. هیچ کس از او کبریتی نخرید.

دخترک گرسنه بود. از صبح چیزی نخورده بود. دلش از گرسنگی ضعف می‌رفت. از خانه‌ای بوی خوش غذایی بلند شد.

– وای … چه بوی خوبی! چقدر گرسنه‌ام! باید زودتر کبریتها را بفروشم و به خانه برگردم. اگر عجله نکنم، مردم به خانه‌هایشان می‌روند.

قدم‌هایش را تندتر کرد و صدایش را بلندتر :

– آی … کبریت دارم، کبریت …

دخترک می‌خواست از وسط خیابان بگذردکه ناگهان صدایی شنید: « تالاپ، تالاپ، تاپ، تاپ… »

این صدای پای اسب گاری کشی بود که با سرعت به سوی او می‌آمد. دخترک هول شد. زود خودش را از سر راه اسب و گاری کنار کشید، اما کفشهای چوبی‌اش از پایش در آمد و به میان برفها پرت شد.

– وای … کفش‌های چوبی‌ام! یادگار مادر عزیزم ! حالا چه کنم؟ کجا افتادند؟ چطور پیدایشان کنم؟ …

دخترک با دستهای سرد و یخ زده خود، برف‌ها را کنار می‌زد و به دنبال کفشهای چوبی‌اش می‌گشت. یک مرتبه چشمش به آن سوی خیابان افتاد. یک لنگه کفشش، آنجا میان برفها افتاده بود . دخترک با شادی فریاد زد: «آنجاست!» و به آن سوی خیابان دوید؛ اما همین که خواست کفش را بردارد، بچه‌ای موذی و شیطان از راه رسید، کفش را از دست او قاپید و با شیطنت گفت: «به به! چه چیز خوبی پیدا کردم! وقتی بزرگ شدم، آن را گهواره بچه‌ام می‌کنم.»

بعد هم پا به فرار گذاشت.

دخترک با پاهای برهنه، در خیابان سرد و پربرف قدم می‌زد. برف به شدت می‌بارید. موهای دخترک از برف سفید شده بود. دیگر کسی در خیابان نمانده بود. همه به خانه‌هایشان رفته بودند. از پنجره خانه‌ها نور و روشنایی می‌تابید. صدای خنده بچه‌هایی که با شادی منتظر خوردن دست پخت مادرشان بودند به گوش می‌رسید. دخترک کبریت فروش آهی کشید و گفت : «خوش به حالشان! من هم دست پخت مادرم را خیلی دوست داشتم. وقتی او زنده بود، چقدر خوشبخت بودم!»

پاهایش از سرما بی حس شده بود. دلش می‌خواست به خانه برگردد، اما هنوز حتی یک کبریت هم نفروخته بود.

دیگر نمی‌توانست قدمی بردارد. زیر طاق ایوان خانه‌ای نشست. سعی کرد با نفس خود دست و پاهایش را گرم کند. اما بی فایده بود! گرم نمی‌شد !

دخترک با خودش گفت : « سردم است ! خوب است کبریتی آتش بزنم، شاید کمی گرم شوم.»

آن وقت یکی از چوب کبریتها را به دیوار کشید. کبریت روشن شد و در میان شعله آن، بخاری گرم و روشنی ظاهر گشت. دخترک با شادی گفت: « چه خوب! … حالا می‌توانم با این بخاری خودم را گرم کنم.»

اما همین که خواست به بخاری نزدیک شود و خودش را گرم کند، بخاری خاموش شد. در دست او فقط یک چوب کبریت سوخته باقی ماند. دخترک چوب کبریت دیگری برداشت و به دیوار کشید. کبریت روشن شد. این بار دخترک در میان شعله کبریت، یک ظرف پر از غذا دید.

– وای … چه غذایی!

داستان دخترک کبریت فروش

در ظرف غذا، آلو، سیب و یک غاز سرخ کرده بود که از آن بخار خوش بویی بلند می‌شد. دخترک با شادی و تعجب به ظرف غذا نگاه می‌کرد. ناگهان در پیش چشم او، غاز سرخ کرده با کارد و چنگالی که به پشتش فرو رفته بود پرواز کرد. دخترک دستش را دراز کرد تا غاز را بگیرد، اما …

شعله کبریت تمام شد و غذاهای خیالی ناپدید شدند.

هیچ نشانی از غذاها نبود! پیش چشمهای دخترک فقط یک دیوار سرد و بلند پیدا بود. او سومين چوب کبریت را هم روشن کرد. آتش شعله کشید و درخت کریسمس با چند شمع روشن ظاهر شد. چشمهای دخترک از شادی برق زد:

– چه درختی ! حتی از درخت کریسمس پولدارها هم قشنگ‌تر است!

دخترک دستش را به طرف درخت دراز کرد. اما در همان موقع کبریت خاموش شد. درخت کریسمس هم ناپدید شد. فقط شعله یکی از شمعها باقی ماند، که آن هم به سرعت بالا رفت، و چیزی نگذشت که ستاره‌ای شد و به سینه آسمان چسبید. انگار درخت کریسمس را در آسمان نقاشی کرده بودند.

دخترک با تعجب به آسمان نگاه می‌کرد.

– چقدر قشنگ است؟

و ناگهان دید که ستاره‌ای از آسمان جدا شد و افتاد پایین. با خودش گفت: « … پس امشب یک نفر می‌میرد!» این را از مادر بزرگش یاد گرفته بود. مادر بزرگ وقتی که زنده بود می‌گفت: «اگر ستاره‌ای به زمین بیفتد، معنی‌اش این است که کسی می‌میرد و روحش پیش خدا می‌رود .»

دخترک به یاد مادر بزرگ مهربانش افتاد و آهسته گفت : «مادر بزرگ، دلم برایت خیلی تنگ شده!»

چهارمین کبریت را هم روشن کرد. آن وقت در میان شعله آتش، مادر بزرگ مهربانش را دید .

– آه … مادر بزرگ عزیزم!

و به آغوش او پرید.

مادر بزرگ با مهربانی او را بغل کرد و بوسید .

دخترک از سختیها و مشکلاتش برای مادر بزرگ تعریف کرد. بعد هم با گریه گفت : « مادر بزرگ خوبم، از پیش من نرو! می دانم، وقتی کبریت خاموش شود، تو هم مثل بخاری گرم و غاز سرخ کرده و درخت کریسمس ناپدید می‌شوی، مگر نه؟»

در همین موقع ، شعله کبریت خاموش شد. صورت مادر بزرگ هم در تاریکی فرو رفت. دخترک فریاد زد: «نه … مادر بزرگ نرو! من نمی‌خواهم تو بروی! می‌خواهم پیش من بمانی !»

بعد هم تمام چوب کبریتها را از جعبه در آورد و با خود گفت: «تمامشان را آتش می‌زنم، شاید بتوانم مادر بزرگ را نگهدارم.»

دخترک دسته چوب کبریتها را به دیوار کشید .

آتش شعله ور شد و اطراف را روشن کرد.

در روشنایی آتش دوباره صورت مادر بزرگ پیدا شد.

دخترک فریاد زد: « مادر بزرگ خوبم، مادربزرگ عزیزم، من را تنها نگذار!»

مادر بزرگ لبخندی زد. بعد با مهربانی، دخترک را در آغوش کشید.

در آسمان سیاه شب، راهی روشن و نورانی باز شد.

از این راه روشن، دخترک و مادر بزرگش بالا و بالاتر رفتند.

– مادر بزرگ، داریم کجا میرویم؟

– به بهشت می رویم، عزیزم!

– بهشت ؟! بهشت چه جور جایی است؟

– بهشت یک جای گرم و پر گل است؛ پر از خوراکیهای خوشمزه است. تازه! مادرت هم آنجاست. او الان منتظر توست. از این به بعد، ما سه تایی در کنار هم با خوشی زندگی می‌کنیم. دیگر سختیها و مشکلات تو تمام شد، عزیزم!

قلب کوچک دخترک پر از شادی شد. احساس کرد که خیلی خوشبخت است. آن وقت به آرامی چشمهایش را بست.

به این ترتیب، دخترک به سوی خدا پرواز کرد. او تبدیل به ستاره‌ای در آسمان شب شد.

شب به پایان رسید. خورشید طلوع کرد.

زنگ‌ها به صدا درآمدند و نزدیک شدن تحویل سال را خبر دادند.

مردمی که به خیابان آمده بودند، دخترک را دیدند که روی زمین افتاده و چشمهایش بسته بود.

دویدند و پزشک خبر کردند؛ اما بدن دخترک سرد سرد بود. او ساعتها پیش، از این دنیا رفته بود!

لبهایش مثل سیب سرخ بود. لبخند زیبایی بر آن نقش بسته بود . مثل این بود که به خواب خوشی فرو رفته است.

دور و برش پر از چوب کبریتهای سوخته بود. یک دسته چوب کبریت سوخته هم در دستهایش دیده می‌شد. یک نفر گفت: «طفلکی، این بچه می‌خواسته با آتش کبریت خودش را گرم کند! »

اشک در چشمهای مردم حلقه زد.

در این میان، صدای گریه زنی بلند شد.

او همان زنی بود که شب پیش، دخترک از او خواسته بود تا کبریتی بخرد.

صدای زن در میان گریه‌اش شنیده می شد: «من را ببخش! ببخش دخترک بیچاره‌ام ! اگر دیشب از تو کبریتی خریده بودم، شاید این اتفاق نمی‌افتاد !»

چند نفر آه کشیدند و چشمهای اندوهگین خود را به زمین دوختند. آن‌ها کسانی بودند که شب پیش دخترک را دیده بودند و از او کبریتی نخریده بودند .

مردم بدن سرد دخترک را بلند کردند و به کلیسا بردند. همه برای آرامش روح او دعا خواندند؛ اما هیچ کس نمی‌دانست که دخترک در میان شعله کبریتها چه چیز قشنگی دیده بود و با چه شادی بزرگی به آسمان پرواز کرده بود.

حالا او در بهشت بود. در کنار مادر و مادر بزرگش. آنها سال نو را در بهشت، جشن گرفته بودند. شاید اگر مردم خوب گوش می‌دادند، صدای خنده و شادی دخترک را از بهشت می‌شنیدند!

(این نوشته در تاریخ 22 مهر 1400 بروزرسانی شد.)

برچسب هاداستان غم انگیز دختر کبریت فروش دخترک کبریت فروش کبریت کریسمس

24 مهر 1400

22 مهر 1400

23 شهریور 1400

ممنون از شما بابت زحماتتون….اما لعنت به این داستان ….. غم انگیزترین داستان دروغی بود که از کودکی دیدم و خوندم….به زور جلوی گریه مو گرفتم تا بتونم تا آخرش برای دخترام بعنوان قصه بخونم….

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام

ایمیل

وب‌ سایت

Δ

 

برای خرید و دانلود  کتاب دخترک کبریت فروش  نوشته  شاگا هیراتا  و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر،  اپلیکیشن طاقچه  را رایگان نصب کنید.

کتاب دخترک کبریت‌فروش نوشته هانس کریستین اندرسن از سری کتاب‌های نشر دانی برای کودکان و نوجوانان است. این کتاب را زهره فنایی ترجمه کرده است. دخترک کبریت فروش علاوه بر سرگرم‌کردن بچه‌ها و فراهم کردن اوقاتی لذت‌بخش برای آنان، آموزش‌هایی کاربردی در زمینه‌های مختلفی مثل افزایش خلاقیت، یادگیری مهارت‌های زندگی و…. دارند.

نشر دانی در سال ۱۳۹۵ با هدف خدمت در زمینه آموزش فرزندان ایران و ارائه راهکارهای نوین در آسان‌سازی فرآیند آموزش شروع به فعالیت نمود.

این کتاب را به تمام کودکان پیشنهاد می‌کنیم

خیلی غمگین بود کاشکی هیچ کس تو دنیا مثل دختر کبریت فروش نباشه( البته بعدش خوش بخت شد) ولی خب غمگین بود

داستان دخترک کبریت فروش

داستانی روان با طعم تلخ یتیمی و فقیری و پایانی خوش. دختری که مجبور بود حتی نزدیک های سال نو ، توی شب داخل خیابون های سرد و پر برف کبریت بفروشه. پیشنهاد میشه که حتما بخونین👍👌کیا این کتابو خوندن؟

عالی بود ولی خیلی دلم براش سوخت😢😢

این کتاب خیلی خیلی خوب بود حتما دانلودش کنید👌🏼👌🏼

منکه بچه بودم کتابشو داشتم😍

عالی بود ❤

عاشقش هستم

واقعا داستان قشنگی است😇یکی وقتی این داستان رو میخونه آرامش میگیره و تازه منو یاد بچگیام میندازه من عاشق این قصه هستم واقعا خیلی خوبه پیشنهاد میکنم بخونید و لذت ببرید چون 10 تا صفحه است عالی هست پیشنهاد میکنم👩‍🎨

خیلی گران است اما داستان جذابی است و غم انگیز 😭😭

چرا کتاب ها رو از قسمت بینهایت خارج کردید؟

طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را می‌توانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آن‌ها را بخوانید. در طاقچه کتاب‌های روانشناسی، رمان و داستان، کتاب‌های تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.

© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.


“The Little Match Girl” (Danish: Den Lille Pige med Svovlstikkerne, meaning “The little girl with the matchsticks”) is a literary fairy tale by Danish poet and author Hans Christian Andersen. The story, about a dying child’s dreams and hope, was first published in 1845. It has been adapted to various media, including animated, live-action, and VR films as well as television musicals.[1]

On a freezing New Year’s Eve, a poor young girl, shivering and barefoot, tries to sell matches in the street. Afraid to go home because her father will beat her for failing to sell any matches, she huddles in the alley between two houses and lights matches, one by one, to warm herself. However, the girl is ignored by passersby as no one buys from her, leaving her to suffer alone in the cold weather.

In the flame of the matches, she sees a series of comforting visions: the warm iron stove, the lovely roast goose, the great glorious Christmas tree. Each vision disappears as its match burns out. In the sky she sees a shooting star, which her late grandmother had told her means someone is on their way to Heaven. In the flame of the next match she sees her grandmother, the only person that ever treated her with love and kindness. To keep the vision of her grandmother alive as long as possible, the girl lights the entire bundle of matches.

When the matches are gone the girl freezes to death, and her grandmother carries her soul to Heaven. The next morning, passers-by find the girl’s body with a smile on her face, and express pity. They do not know about the wonderful visions she had seen, or how happy she is with her grandmother in Heaven.[2]

داستان دخترک کبریت فروش

“The Little Match Girl” was first published on December 1845, in Dansk Folkekalender for 1846. The work was re-published as a part of New Fairy Tales (4 March 1848), Second Volume, Second Collection (Nye Eventyr (1848), Andet Bind, Anden Samling), and again 18 December 1849 as a part of Fairy Tales (1850; Eventyr). The work was also published 30 March 1863 as a part of Fairy Tales and Stories (1863), Second Volume (Eventyr og Historier (1863), Andet Bind).[3]

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید

قصه
كودك

دخترك
كبريت فروش 

 

هوا
خيلي سرد
بود و برف مي
باريد .
 آخرين
شب سال بود .

داستان دخترک کبریت فروش


دختري
كوچك و فقير
در سرما راه
مي رفت .
دمپايي
هايش خيلي
بزرگ بودند
و براي همين
وقتي خواست
با عجله از
خيابان رد
شود دمپايي
هايش از
پايش
درآمدند .
ولي
تنوانست يك
لنگه از
دمپايي ها
را پيدا كند ..


پاهايش
از سرما ورم
كرده بود .
مقداري
كبريت براي
فروش داشت
ولي در طول
روز كسي
كبريت
نخريده بود .


سال نو
بود و بوي
خوش غذا در
خيابان
پيجيده بود ..جرات
نداشت به
خانه برود
چون
نتوانسته
بود حتي بك
كبريت
بفروشد و مي
ترسيد پدرش
كتكش بزند .


دستان
كوچكش از
سرما كرخ
شده بود
شايد شعله
آتش بتواند
آنها را گرم
كند 

 

 

يك
چوب كبريت
برداشت و آن
را روشن كرد
، دختر
كوچولو
احساس كرد
جلوي
شومينه اي
بزرگ نشسته
است پاهايش
را هم دراز
كرد تا گرم
شود اما
شعله خاموش
شد و ديد ته
مانده
كبريت
سوخته در
دستش است .


كبريت
ديگري روشن
كرد خود را
دراتاقي
ديد با ميزي
پر از غذا .
خواست بطرف
غذا برود
ولي كبريت
خاموش شد  

 

 

 

 

سومين
كبريت را
روشن كرد ،
ديد زير
درخت
كريسمس
نشسته ،
دختر
كوچولو مي
خواست درخت
را بگيد ولي
كبريت
خاموش شد .


ستاره
دنباله
داري رد شد و
دنباله آن
در آسمان
ماند .


دختر
كوچولو به
ياد
مادربزرگش
افتاد .
مادربزرگش
هميشه مي
گفت : اگر
ستاره
دنباله
داري
بيافتد
يعني روحي
به سوي خدا
مي رود . مادر
بزرگش كه
حالا مرده
بود تنها
كسي بود كه
به او
مهرباني مي
كرد 

 

 

 

 

دخترك
كبريت
ديگري را
روشن كرد . در
نور آن مادر
بزرگ پيرش
را ديد . دختر
كوچولو
فرياد زد :‌مادر
بزرگ مرا هم
با خودت ببر .


او با
عجله بقيه
كبريتها را
روشن كرد
زيرا مي
دانست اگر
كبريت
خاموش شود
مادر بزرگ
هم مي رود .همانطور
كه اجاق گرم
و عذا و درخت
كريسمس رفت .


مادر بزرگ
دختر
كوچولو را
در آغوش
گرفت و با
لذت و شادي
پرواز
كردند به
جايي كه
سرما ندارد

 

داستان دخترک کبریت فروش

 

 

فردا
صبح مردم
دختر
كوچولو را
پيدا
كردند . در
حاليكه يخ
زده بود و
اطراف او
پر از
كبريتهاي
سوخته
بودند .


همه
فكر كردند
كه او سعي
كرده خود
را گرم كند
،‌ولي نمي
دانستند
كه او چه
چيزهاي
جالبي را
ديده و در
سال جديد
با چه لذتي
نزد مادر
بزرگش
رفته است .

 

    
طراحي
صفحات توسط سايت
كودكان دات
او آر جي  ،
هر نوع كپي
برداري
پيگرد
قانوني دارد

برای دانلود قانونی کتاب دخترک کبریت فروش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب دخترک کبریت فروش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

کتاب دخترک کبریت فروش به قلم شاگاهیراتا از مجموعه قصه‌های شیرین جهان، یکی از مشهور‌ترین آثار کلاسیک جهان است که در میان مردم ایران نیز طرفداران بسیاری داشته. این اثر پرفروش روایت تلخ زندگی دختر بچه‌ای فقیر را بازگو می‌کند که در شب کریسمس قصد دارد کبریت‌هایش را به عابران پیاده‌ای که برای خرید سال نو آمده‌اند، بفروشد.

دخترک کبریت فروش (The Little Match Girl) اولین بار در سال 1845 منتشر شد. این اثر شگرف و پر احساس که توانسته فقر، گرسنگی و… را به شکلی قابل لمس به تصویر بکشد، قصه‌ای کودکانه از سرگذشت دختر کوچولوی فقیری است که در سرمای شدید کریسمس سعی دارد تا کبریت‌هایش را به فروش برساند، ولی هیچکدام از مردم شهر به او توجه نمی‌کنند.

در نهایت دختر کوچولو که آخر شب تک و تنها در خیابان مانده است. با آتش زدن تک ‌تک کبریت‌هایش و دیدن آرزوهایش در نور آن‌ها در گوشه‌ی خیابان از سرما یخ زده و می‌میرد.

داستان دخترک کبریت فروش

لازم به ذکر است بدانید از این اثر پر احساس و معروف آثار سینمایی و نمایشی بسیاری ساخته شده است.

این داستان‌ مشهور برای کلیه کودکان دبستانی قطعا آموزنده و دلنشین خواهد بود.

مردم بدن سرد دخترک را بلند کردند و به کلیسا بردند. همه برای آرامش روح او دعا خواندند، اما هیچکس نمی‌دانست دخترک در میان شعله کبریت‌ها، چه چیزهای قشنگی دیده بود و با چه شادی بزرگی، به آسمان پرواز کرده بود. حالا او در بهشت بود. کنار مادر و مادربزرگش. آن‌ها سال نو را در بهشت جشن گرفته بودند. شاید اگر مردم خوب گوش می‌دادند، صدای خنده و شادی دخترک را از بهشت می‌شنیدند

برای دریافت کتاب دخترک کبریت فروش و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.

ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل

اشتراک در تلگرام

اشتراک در توییتر

اشتراک در فیسبوک

اشتراک در واتس آپ

اشتراک در لینکداین

اشتراک در گوگل پلاس

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می‌کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

هوا خیلی سرد بود و برف می بارید. آخرین شب سال بود. دختری کوچک و فقیر با پاهایی برهنه در خیابان راه میرفت.پاهایش از سرما ورم کرده بود.مقداری کبریت برای فروش داشت ولی در طول روز کسی کبریت نخریده بود.بوی خوش غذا در خیابان ها پیچیده بود اما دخترک جرات نداشت به خانه باز گردد چون نتوانسته بود کبریت ها را بفروشد و می ترسید پدرش کتکش بزند. دختر کوچولو کبریتی روشن کرد تا کمی خودش را گرم کند. احساس کرد جلوی شومینه ای بزرگ نشسته و پاهایش را دراز کرده تا گرم شود اما شعله خاموش شد و دید ته مانده چوب کبریت در دستش است. کبریتی دیگر روشن کرد و خود را در اتاقی دید با میزی پر از غذا. خواست به طرف غذاها برود ولی کبریت خاموش شد.دخترک کبریت فروش

دختر کوچولو یاد مادربزرگش افتاد که حالا مرده بود و تنها کسی بود که به دخترک محبت می کرد.

دخترک کبریت دیگری روشن کرد. در نور آن مادربزرگش را دید. دخترک فریاد زد: مادربزرگ مرا هم با خودت ببر. مادربزرگ دختر کوچولو را در آغوش گرفت و با لذت و شادی پرواز کردند به جایی که سرما ندارد.

فردا صبح مردم دختر کوچولو را پیدا کردند. در حالیکه یخ زده بود و اطراف او پر از کبریتهای سوخته بودند.

همه فکر کردند که او سعی داشته خود را گرم کند، ولی نمی دانستند او چه چیزهای جالبی دیده و با چه لذتی نزد مادربزرگش رفته است.

داستان دخترک کبریت فروش

منبع:ساینس دیلی

دسته بندی ها: کتاب کودک

داستان دخترک کبریت فروش, قصه دخترک کبریت فروش

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان دخترک کبریت فروش


در پروژه‌های دیگر

فهرست

دخترک کبریت‌فروش (به دانمارکی: Den Lille Pige med Svovlstikkerne) نام داستان کوتاهی از نویسنده و شاعر بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخست در دسامبر ۱۸۴۵[۱] به چاپ رسید. این داستان دربارهٔ دخترک کبریت‌فروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمی‌کند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقی‌مانده است با روشن کردن تک‌تک کبریت‌ها و دیدن رویاهایش در نور آن‌ها در گوشهٔ خیابان از سرما جان می‌سپارد.

همچنین اقتباس‌هایی در قالب فیلم‌های پویانمایی و یک فیلم تلویزیونی موزیکال[۲] از این داستان صورت گرفته‌است.

در شب سال نو، دخترکی فقیر و ژنده‌پوش که از شدت سرما به خود می‌پیچد سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردمی که برای خرید سال نو آمده‌اند بفروشد اما کسی توجهی به او نمی‌کند. پدر دخترک او را تهدید کرده که اگر تمام کبریت‌هایش را به فروش نرساند حق بازگشت به خانه را ندارد و اکنون که شب سربرآورده و خیابان‌ها خالی از مردمی شده که در کنار آتش گرم خانه‌هایشان مشغول جشن گرفتن سال جدید هستند، او تک و تنها با کبریت‌هایی که به فروش نرفته‌اند باقی‌مانده و جرأت بازگشت به خانه را ندارد.

سرما بیداد می‌کند و دخترک درگوشه‌ای پناه می‌گیرد و برای گرم کردن خود شروع به روشن کردن کبریت‌هایش می‌کند. در نور کبریت‌ها، او صحنه‌های دلپذیری همچون درخت کریسمس و شام سال نو را می‌بیند. سپس سرش را رو به آسمان گرفته و شهابی را می‌بیند و به یاد مادربزرگ درگذشته‌اش می‌افتد که به او گفته بود این ستاره‌ها نشانگر مرگ کسی هستند. با یاد مادربزرگش، دخترک کبریت دیگری را روشن می‌کند و در نور آن مادربزرگش را می‌بیند. دخترک تا آنجا که می‌تواند تمام کبریت‌هایش را یکی پس از دیگری روشن می‌کند تا مادربزرگش که تنها کسی بوده که دخترک را دوست داشته و به او محبت می‌کرده بیشتر در کنارش باقی بماند. دخترک می‌میرد و مادربزرگش روح او را با خود به بهشت می‌برد.

صبح روز بعد، مردم پیکر بی‌جان دخترک را، با گونه‌هایی سرخ و لبخندی بر لب در کنار کبریت‌های سوخته‌اش در گوشهٔ خیابان پیدا می‌کنند. مرگ او آن‌ها را اندوهگین ساخته و می‌گویند که او برای گرم کردن خودش این کبریت‌ها را آتش زده است، اما چیزی که نمی‌دانند این است که دخترک در نور شعلهٔ این کبریت‌ها چه مناظر دلپذیری را دیده است و چگونه آغاز سال نو را در کنار مادربزرگش جشن گرفته‌است.

این داستان که پر از احساسات انسانی یک دختر بچه می‌باشد در ایران بسیار مورد استقبال قرار گرفت و تبدیل به یکی از پربیننده‌ترین برنامه کودک در ایران شد. در همین راستا یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی محسن صرامی دلیل دوباره مطرح شدن این فیلم را جنبش فکری دخترک ولاشان دانست. لازم است ذکر شود این جنبش فکری بزرگترین گروه‌های فیسبوکی و وبلاگ نویسی ایران موسوم به درد و دل دخترک را دارند.[۳][۴][۵]

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان دخترک کبریت فروش


در پروژه‌های دیگر

فهرست

هانس کریستیان آندرسن (به دانمارکی: Hans Christian Andersen) (دوم آوریل ۱۸۰۵ – چهارم اوت ۱۸۷۵) نویسنده معروف اهل دانمارک است که از معروف‌ترین داستان‌هایش می‌توان از پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجه‌اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریت‌فروش و لباس جدید پادشاه نام برد.

هانس کریستیان آندرسن روز سه شنبه ۲ آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر ادنسه در دانمارک به دنیا آمد. پدرش معتقد بود که از خانواده‌ای اصیل هستند، و بنابر تحقیقات انجام شده در مرکز هانس کریستیان آندرسن پدربزرگش بر این باور بود که خانواده‌شان جزو طبقات بالای اجتماع بوده‌اند.[۱] اما تحقیقات بیشتر صحت این ادعاها را رد کرده‌است.[۱][۲] گرچه خانوادهٔ آندرسن با خانوادهٔ سلطنتی بی ارتباط نبوده‌اند، ولی این ارتباط تنها در زمینهٔ کاری بوده‌است. شایعه‌ای مبنی بر این که آندرسن پسر نامشروع پادشاه بوده همچنان در دانمارک بر سر زبان هاست[۱]؛ زیرا پادشاه دانمارک علاقهٔ زیادی به آندرسن داشت و مخارج تحصیل وی را شخصاً به عهده گرفت. آندرسن در دوران جوانی از هوش و قوهٔ تخیل بسیار بالایی برخوردار بود و علاقه وافری به ادبیات و تئاتر داشت. در دوران کودکی برای خود صحنهٔ تئاتر درست می‌کرد و آثار ویلیام شکسپیر را با استفاده از عروسک‌های چوبی به عنوان بازیگران از حفظ بازی می‌کرد.

آندرسن در سال ۱۸۱۶ پدرش را از دست داد. برای گذران زندگی به عنوان شاگرد نزد یک خیّاط و یک بافنده کار می‌کرد. پس از آن در یک کارخانهٔ تولید سیگار شروع به‌کار کرد، اما همواره توسط یکی از همکارانش که او را دختر می‌خواند، تحقیر می‌شد. در چهارده سالگی به کپنهاگ رفت و و در تئاتر مشغول کار شد. به خاطر صدای زیبایش در تئاتر سلطنتی دانمارک استخدام شد، اما پس از چندین بار از دست دادن صدایش کار خود را از دست داد. یکی از همکارانش او را دارای قریحهٔ شاعری می‌دانست. اندرسن عقیدهٔ همکارش را بسیار جدی تلقی کرد و وقت خود را برنوشتن متمرکز نمود.
جالب این است که بدانید آندرسن در اصل کتاب جوجه اردک زشت را از روی وصف حال خودش نوشته‌است.
در یک ملاقات تصادفی اندرسن مورد توجه ژوناس کالین[الف] قرار گرفت. او آندرسن را به مدرسه گرامر در اسلاگلس[ب] فرستاد و تمام مخارج مدرسه را شخصاً به عهده گرفت. قبل از رفتن به مدرسه گرامر آندرسن موفق شد اولین داستان خود را به نام شبح در قبر پالناتُکه[پ] در سال ۱۸۲۲ منتشر کند. آندرسن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور[ت] درس خواند. آندرسن بعدها اظهار داشت که این چند سال بدترین و تلخ‌ترین سال‌های زندگی اش بوده‌است. او همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوء استفاده قرار گرفت و همکلاسی‌هایش به خاطر سن بیشترش و همچنین به خاطر عدم جذابیتش با او بدرفتاری می‌کردند. او بعدها زبان انگلیسی، آلمانی و اسکاندیناوی را فراگرفت.

در ۱۸۲۹ اولین کتابش گزارش یک پیاده‌روی[ث] منتشر شد. پس از آن به‌طور منظم کتاب‌هایی منتشر کرد. در ابتدا کتاب‌هایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهم‌تر از فانتزی‌هایش بودند، اما به مرور زمان دریافت که همین داستان‌های عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر می‌کشند. این امر دو پی‌آمد داشت.

او زمانی گفته که ایده‌های داستان‌هایش .mw-parser-output .templatequote{overflow:hidden;margin:1em 0;padding:0 40px}.mw-parser-output .templatequote .templatequotecite{line-height:1.5em;text-align:right;padding-right:1.6em;margin-top:0}

مانند بذری کاشته‌شده در ذهنش هستند که تنها به بوسهٔ تلألویی از خورشید یا قطرهٔ دارویی نیاز دارند تا بشکفند.

او به‌طرز ظریفی مردمی را که دوست می‌داشت یا از آن‌ها متنفر یود در قالب شخصیت‌های داستان‌هایش ارائه می‌داد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در پری دریایی کوچولو به شاهزاده‌ای احمق بدل می‌شود، زشتی و خباثتش، یا خیال پردازی‌های پدرش برای میراث‌خواری از یک خانوادهٔ قدرتمند و متمول، در جوجه‌اردک زشت بازتاب می‌یابد.

در بهار سال ۱۸۷۲ آندرسن بر اثر افتادن از تخت به شدت صدمه دید. او در ۴ اوت ۱۸۷۵ با درد فراوان در خانه‌ای به نام رولیگد[ج] در نزدیکی کپنهاگ که متعلق به دوست صمیمی اش موریتز ملچوار[چ] و همسرش بود درگذشت. پیش از مرگش با یک آهنگ ساز دربارهٔ موزیک مراسم تدفینش صحبت کرده بود. آندرسن چنین گفته بود: «بیشتر کسانی که در مراسم تدفین مرا بدرقه خواهند کرد کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدم‌های کوچکشان هماهنگ کن». جسد آندرسن در کپنهاگ به خاک سپرده شد. پیش از مرگش به شهرت جهانی رسیده بود. از طرف دولت دانمارک به عنوان «گنجینه ملّی» حقوقی به او تعلق می‌گرفت. پیش از مرگش اقدام به ساختن تندیسی از او شده بود و بعد از اتمام آن را در شهرداری کپنهاگ قرار دادند.

یکی از منتقدان به نام گئورگ براندس از آندرسن سؤال کرد آیا او روزی داستان زندگی خودش را خواهد نوشت؟ آندرسن جواب داد من قبلاً آن را نوشته‌ام؛ نام آن جوجه اردک زشت است.

زادروز آندرسن روز جهانی کتاب کودک نام‌گذاری شده‌است.

خانواده او از افراد سرشناس دانمارکی بودند، اما آندرسن شهرت خود را از نوشتن داستانهای تخیلی اش کسب کرد.

از معروف‌ترین داستان‌های او می‌توان از پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجه اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریت فروش و لباس جدید پادشاه نام برد.

داستان‌هایش به ۱۵۰ زبان ترجمه شده‌است و همچنان میلیون‌ها نسخه از آن‌ها در سراسر جهان چاپ می‌شود.
او حدود ۲۲۰ داستان تخیلی نوشته‌است.

داستان ملکه برفی در سال ۲۰۱۳ به کارگردانی کریس باک و جنیفر لی و با حمایت کمپانی والت دیزنی، به صورت انیمیشن و با نام frozen (منجمد) ساخته شد.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان دخترک کبریت فروش


در پروژه‌های دیگر

فهرست

داستان کوتاه گونه‌ای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم بسیار کم‌تری دارد و نویسنده در آن برشی از زندگی یا حوادث را می‌نویسد درحالی که در داستان بلند یا رمان، نویسنده به جنبه‌های مختلف زندگی یک یا چند شخصیت می‌پردازد و دستش برای استفاده از کلمات باز است. به همین دلیل ایجاز در داستان کوتاه مهم است و نویسنده نباید به موارد حاشیه‌ای بپردازد.

تعریف داستان کوتاه، تفاوت این نوع ادبی را با انواع دیگر مشخص می‌کند. به‌طور کلی داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شوند که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه مثل دریچه یا دریچه‌هایی است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی، برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده فقط امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع است نگاه کند.
شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. «ادگار آلن پو» نویسنده آمریکایی می‌گوید:

داستان کوتاه قطعه‌ای تخیلی است که حادثه واحدی را، خواه مادی باشد و خواه معنوی، مورد بحث قرار دهد. این قطعه تخیلی بدیع باید بدرخشد، خواننده را به هیجان بیاورد، یا در او اثر گذارد باید از نقطه ظهور تا پایان داستان در خط صاف و همواری حرکت کند.

داستان کوتاه «باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. ادگار آلن پو» در این مورد نیز گفته‌است:

داستان کوتاه” روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند، یک اثر واحد را

در داستان کوتاه تعداد شخصیت‌ها محدود است. فضای کافی برای تجزیه و تحلیل‌های مفصل و پرداختن به امور جزئی در تکامل شخصیت‌ها وجود ندارد و معمولاً نمی‌توان در آن تحول و تکامل دقیق اوضاع و احوال اجتماعی بررسی کرد. حادثه اصلی به نحوی انتخاب می‌شود که هر چه بیشتر شخصیت قهرمان را تبیین کند و حوادث فرعی باید همه در جهت کمک به این وضع باشند. البته بسیاری از داستان‌های کوتاه خوب هم هست که در آن این قوانین رعایت نشده‌است.

داستان کوتاه ممکن است خیلی کوتاه باشد و مثلاً حدود ۵۰۰ کلمه بیشتر نداشته باشد. در داستان کوتاه شخصیت قبلاً تکوین یافته‌است و پیش چشم خوانندهٔ منتظر، در گیرودار کاری است که به اوج و لحظه حساس و بحرانی خود رسیده یا در جریان کاری است که قبلاً وقوع یافته اما به نتیجه نرسیده‌است. پس می‌توان گفت که

داستان کوتاه اثری است کوتاه که درآن نویسنده به یاری یک طرح منظم شخصیتی اصلی را دریک واقعهٔ اصلی نشان می‌دهد، و این اثر بر روی هم تأثیرِ واحدی را القا می‌کند

تاریخ داستان‌نویسی به کمتر از چهار قرن پیش می‌رسد. رمان‌نویسی به شیوه کلاسیک و امروزی آن اوایل قرن هفدهم و با رمان معروف دن کیشوت اثر میگل د سروانتس متولد شد. داستان کوتاه گذشتهٔ کوتاه‌تری نسبت به رمان‌نویسی دارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم خلق شدند. با این حال رد پای داستان کوتاه را دیرتر هم می‌توان یافت: قرن چهاردهم میلادی و در دکامرون اثر جووانی بوکاچیو و نیز حکایت‌های کنتربری نوشته جفری چاوسر. در ایران و در قرن هفتم هجری گرچه حکایات گلستان سعدی از جهت کوتاهی و وحدت موضوع به آنچه که امروزه به آن داستان کوتاه می‌گویند کم شباهت نیست، اما این قصه‌ها و حکایات با همه اهمیت واعتبارشان به دلیل عدم شخصیت پردازی نمی‌توانند داستان کوتاه – به مفهوم امروزی آن- تلقی شوند. دراوایل قرن نوزدهم، ادگار آلن پو (۱۸۴۹–۱۸۰۹) در آمریکا و نیکلای گوگول (۱۸۵۲–۱۸۰۹) در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود.

آلن پو (۱۸۴۹–۱۸۰۹) و نیکلای گوگول (۱۸۵۲–۱۸۰۹) را پدران داستان‌نویسی کوتاه می‌دانند؛ آلن پو نخستین بار داستان کوتاه را تعریف کرد و با نوشتن داستان‌های کوتاه مرگ سرخ و آوار خانه آشر کوتاه‌نویسی را آغاز کرد. گوگول نیز داستان‌های کوتاه واقع گرایانه می‌نوشت و داستان «شنل» او را آغازگر سبک واقع گرایی دانسته‌اند و اشارهٔ داستایوفسکی به داستان «شنل» او ناظر به همین معناست که «همهٔ ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده‌ایم!»

این نوع داستان‌نویسی در قرن نوزدهم شکل گرفت. در اوایل همین قرن سالنامه‌ها و جنگ‌های ادبی وسیله‌ای در اختیار خوانندگان گذاشت تا خود را از راه داستان کوتاه به خوانندگان معرفی کند. از این رو در قرن نوزدهم داستان‌های کوتاه بیش از زمان‌های دیگر نوشته شدند؛ زیرا منظوری بهتر از این داشت که طی یک رمان طولانی فقط به علاقهٔ خواننده تلنگر بزند و آن را تحریک کند.

پس از گوگول و آلن پو، تأثیر دو نویسنده بعدی؛ یعنی گی دو موپاسان و آنتوان چخوف بر نویسندگان بعد از خود بسیار چشمگیر است. نویسندگان بزرگ دیگری چون او. هنری جیمز جویس، ارنست همینگوی، سالینجر، فاکنر نیز از پیشکسوتان این نوع داستان‌نویسی به‌شمار می‌آیند.

در قرن بیستم پیشرفت صنعت و زندگی ماشینی وقت و فراغت زیادی برای خوانندگان باقی نگذاشت تا به رمان خوانی اشتیاق نشان دهند بر این اساس نهضت کوتاه‌نویسی کوشید تا با پرداختن به داستان‌های کوتاه مانع از آن شود که خوانندگان از داستان خوانی فاصله بگیرند؛ بدین گونه داستان‌های زیادی با این فرم نوشته شد.

مبحث این‌که یک داستان کوتاه، چقدر باید باشد، از دیرباز نویسنده‌ها را دچار مشکل کرده که چرا که هیچ منبعی نیست که با اطمینان به ما بگوید محدودهٔ یک داستان کوتاه، به‌طور ثابت چقدر است؟ داستان‌های کوتاهی وجود دارد که به سی یا چهل صفحه می‌رسند و هم‌چنین داستان‌های کوتاهی هست که داستان برق‌آسا نیستند و خصوصیات یک داستان کوتاه را دارند، اما به سختی به ۲۰۰۰ کلمه می‌رسند. داستان‌های کوتاهی هم وجود دارد که بین این دو هستند و چیزی در حدود ۵۰۰۰ کلمه هستند. با این حساب، داستان‌های کوتاه انواع مختلفی دارند و قالب نوشتاری آن‌ها می‌تواند هم بزرگ و هم کوچک باشد.

البته شایان ذکر است که طول یک داستان کوتاه، به کشور و رسوم و ادبیات آن نیز بستگی دارد. مثلاً در ایالات متحده یک داستان کوتاه می‌تواند بالای ۱۰۰۰۰ کلمه داشته باشد (که آن‌ها را «داستان کوتاه بلند»[الف] می‌نامند) در حالی که در بریتانیا متوسط تعداد کلمات داستان‌های کوتاه حدود ۵۰۰۰ کلمه است و در استرالیا دست کم داستان کوتاه بیش از ۳۵۰۰ کلمه دارد. گرچه داستان‌های کوتاهی نیز هستند که تنها چندصد کلمه دارند (که آن‌ها را اغلب «روایت کوچک»[ب] می‌نامند)، خوانندگان معاصر داستان کوتاه انتظار دارند که داستان کوتاهی که می‌خوانند حداقل ۱۰۰۰ کلمه را داشته باشد.
در کشور ما نیز امروزه، داستان‌های کوتاهی که توسط نویسنده‌ها نگارش می‌شنود ، چیزی بین ۲۰۰۰ تا ۵۰۰۰ کلمه هستند و بلندتر از آن کم پیدا می‌شود و کوتاه تر از آن ، دارای سبکِ داستان‌های برق‌آسا[پ] هستند.

سازه‌های داستان کوتاه، عناصری از آن هستند که حتماً باید در داستان وجود داشته باشند. به زبان دیگر، ارکان اصلی داستان که وجودشان ضروری است را عناصر داستان یا سازه‌های داستان کوتاه می‌نامیم.

موضوع هر داستان مفهومی است که داستان دربارهٔ آن نوشته می‌شود. موضوع را نویسنده در پیرنگ (طرح) نمایان کرده و خواننده با خواندن داستان پی به آن می‌برد.

در داستان کوتاه موضوع به لحاظ ساختاری مانند پیکری است که اندام‌های داستان به آن مربوط اند و رویدادهای داستان مستقیم یا غیر مستقیم به آن مربوط است. موضوع داستان اندوه نوشته چخوف مرگ فرزند است یا موضوع داستان گردنبند نوشته موپاسان امانت داری است. در داستان کوتاه اغلب یک موضوع اصلی وجود دارد که داستان دربارهٔ آن گسترش پیدا می‌کند. هر داستان ناگزیر ِ داشتن موضوعی است. این موضوع در شکل کلی می‌تواند فقر، جنگ، عشق، مرگ، تنهایی، ترس یا هر مفهوم انسانی دیگری باشد. هر کدام از این موضوع هاو این مفاهیم کلی زیر مجموعه‌های زیادی دارند و داستان‌های زیادی می‌توان یافت که زیر مجموعه یکی از مفاهیم کلی قرار می‌گیرند. یافتن موضوع تازه برای داستان معمولاً با سختی همراه است. موضوع‌های ناگفته یا کمتر گفته شده که مفهومی شریف و انسانی و نه لزوماً اخلاقی را در خود داشته باشند موضوعات طلاییاند.

موضوع‌های یک داستان را می‌توان به موضوع‌های اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، فلسفی، شخصی، تخیلی، عاشقانه و انواع دیگر تقسیم کرد. این تقسیم‌بندی تأکیدی است بر این نکته که داستان‌نویسی از چنان نیرویی برخوردار است که تقریباً در همه حوزه‌های انسانی می‌تواند زمینه مناسبی برای نمایش هنرمندانه اندیشه‌ها و عواطف انسانی باشد.

درون‌مایه یا مضمون دیدگاهی است که از خواندن داستان دریافت می‌شود.
درون‌مایه در داستان کوتاه اهمیت ویژه‌ای دارد. داستان کوتاه باید درون‌مایه واحدی داشته باشد. درون‌مایه هماهنگ‌کننده سایر عناصر داستان است. جمال میرصادقی دربارهٔ تعریف درون‌مایه می‌نویسد:

درونمایه، مضمون یا تم، فکر اصلی و مسلط هر اثر ادبی است. خط یا رشته‌ای که در خلال اثر کشیده می‌شود و وضعیت و موقعیت‌های داستان را به هم پیوند می‌دهد. به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده‌اند که نویسنده در داستان اعمال می‌کند؛ و به همین جهت است که می‌گویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده‌اش را نشان می‌دهد.

تشخیص درون‌مایه در یک داستان کوتاه پیچیده‌است. نویسندگان غالباً ترجیح می‌دهند که درون‌مایه را واضح به خواننده تحمیل نکنند و خواننده باید با خواندن داستان درون‌مایه را درک کند، گاهی اندیشهٔ مسلط بر داستان، در قالب سخنان شخصیت‌های داستان (به ویژه قهرمان-شخصیت اول-) نقل می‌شود. پیرنگ، زاویه ی دید، توصیف‌ها، عنوان داستان، لحظات کلیدی و تأکیدهای نمادین معمولاً شواهد خوبی برای یافتن معنای داستان به‌شمار می‌رود. درون‌مایه، یکی از عناصر اصلی داستان کوتاه است، اما برخی از داستان‌ها فاقد این عنصر هستند، مانند داستان‌های جنایی و پلیسی یا داستان‌های ترسناک که هدف آن‌ها صرفاً سرگرمی مخاطب است.[۱][۲]

شامل زمان و مکان داستان است. وضعیت آب و هوایی، شرایط اجتماعی و حس کلی داستان نیز از دیگر شاخص‌های زمینه به‌شمار می‌روند.

طرح یا پیرنگ، چارچوب هر داستان است با تکیه بر روابط علّی و معلولی. در طرح خطوط اصلی داستان به گونه‌ای مرتبط و فشرده و بر اساس منطق سببیت روایت می‌شوند. در واقع طرح داستان پاسخی دقیق و مختصر به این پرسش که داستان دربارهٔ چه بود است.
توجه به این نکته که طرح و خلاصه داستان با هم فرق دارند، ضروری است. در خلاصه داستان هدف نقل موجز و اجمالیِ داستان است در حالی که طرح، روایت نقشه (اسکلت) داستان با تأکید بر سببیت (Causality) داستان شکل گسترده طرحی است که نویسنده پیش از آفرینش داستان آن را ذهنی یا مکتوب طراحی کرده‌است. نسبت طرح و داستان در ادبیات (داستانی) با مفهوم طرح اولیه و نقاشی کامل شده در هنر نقاشی کم شباهت نیست.

تعریف طرح بر خلاف تعریف داستان کوتاه کمتر مورد مناقشه قرار گرفته‌است. منتقدین اغلب طرح را نقل وقایع داستان بر اساس سببیت تعریف می‌کنند. ادوارد مورگان فوستر مثال می‌زند که «سلطان درگذشت و سپس ملکه مرد» داستان است اما «سلطان درگذشت و پس از چندی ملکه از اندوه بسیار درگذشت» طرح است.
طرح را نقشه داستان نیز تعریف کردند.

ساختارِ طرح شامل شروع، ناپایداری، گسترش، تعلیق، نقطه اوج، گره گشایی، پایان است.

ویژگی‌های یک طرح:

این ویژگی‌ها بدون توجه به چگونگی استفاده آن‌ها در داستان در طرح توسط نویسنده باید ملحوظ شود.

می‌تواند بین دو فرد، دو جامعه، یک فرد و طبیعت، یک فرد با احساسات خود و… باشد.

شخصیت پردازی به میزان هنرمندی نویسنده بستگی دارد. نویسنده ممکن است شخصیت‌هایی یک وجهی، چند وجهی، ایستا یا پویا خلق کند. در معرفی شخصیت‌ها، مؤلف می‌تواند از فن تصویرگری مستقیم یا تصویرگری غیرمستقیم بهره بگیرد.

داستان باید از زاویه دید مشخصی تعریف شود. در اینجا نویسنده ممکن است از زاویه دید «از بالا» (سوم شخص)، از بالای محدود (سوم شخص اما از زبان یکی از شخصیت‌های داستان)، اول شخص (روایت توسط شخصیت داستان، اما با استفاده از اول شخص)، یا زاویه دید واقعی (مانند یک دوربین آزاد) باشد.

صفحه‌هایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید


بازدید محتوا


همکاری


ابزارها


نسخه‌برداری

داستان دخترک کبریت فروش


در پروژه‌های دیگر

فهرست

دانمارک (به دانمارکی: Danmark) با نام رسمی پادشاهی دانمارک (به دانمارکی: Kongeriget Danmark) کشوری است در شمال اروپا و پایتخت آن کپنهاگ است. جمعیت این کشور در سال ۲۰۱۹ حدود ۵٫۸ میلیون نفر برآورد شده‌است. زبان رسمی آن دانمارکی است. زبان‌های فاروئی، گرینلندی و آلمانی نیز به عنوان زبان‌های محلّی در این کشور رسمیت دارند.
واحد پول این کشور کرون دانمارک است و با اینکه این کشور در سال ۱۹۷۳ به اتحادیه اروپا پیوسته اما به منطقه یورو نپیوسته‌است. ۸۰٪ مردم دانمارک مسیحی پروتستان هستند.

جزایر فارو و گرینلند بخشی از پادشاهی دانمارک به‌شمار می‌آیند اما به ترتیب در سال‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۷۹ به آن‌ها خودگردانی اعطا شده‌است. دانمارک جنوبی‌ترین کشور اسکاندیناوی است و تنها مرزی که دارد با کشور آلمان است. پلی دریایی به نام پل اورسوند، دانمارک را به سوئد متصل می‌کند.

دانمارک از اعضای مؤسس سازمان ملل و ناتو است. کشور دانمارک دارای دولت رفاه‌است و از نظر کم بودن اختلاف درآمد مردم، در رتبه اول جهان قرار دارد. دانمارک از نظر درآمد سرانه در رتبه هفتم جهان قرار دارد و در بررسی‌های سالانه، مردم آن مکرراً به عنوان «راضی‌ترین» مردم جهان اعلام می‌شوند و همچنین در سال ۲۰۱۶ شرکت یونیورسام با انتشار شاخص سالانه شادی، کشور دانمارک را در رتبه نخست شادترین و راضی‌ترین نیروی کار در دنیا قرار داد. این کشور به عنوان کشوری با کمترین فساد اداری در جهان به‌شمار می‌آید.

پرچم این کشور که شامل یک صلیب سپید در میان آن است قدیمی‌ترین پرچمی در جهان است که از سال ۱۸۲۱ تا به حال استفاده می‌شود. صلیب سفید این پرچم را در پرچم کشورهای انگلیس، سوئد، نروژ، فنلاند و ایسلند هم می‌توان دید.

کشور پادشاهی دانمارک بعد از کشور ژاپن دارای قدیمی‌ترین خاندان پادشاهی است.
دانمارک دو سرود ملی دارد: یکی سرود شهروندان (با نام سرزمینی است دوست‌داشتنی) و دیگری سرود سلطنتی (به نام شاه کریستیان نزد دکل رفیع ایستاد).

دانمارک از حدود ۱۲٬۵۰۰ سال پیش مسکونی بوده و پیشینه کشاورزی در این سرزمین به ۳۹۰۰ پیش از میلاد بازمی‌گردد.

به باور تاریخدانان، پیش از مهاجرت مردم دانمارکی که گروهی از ژرمن‌ها هستند، قوم دیگری از ژرمن‌ها به نام ژوت‌ها به این منطقه آمده‌بودند و ژوتلند و جزایر پیرامون آن را مسکونی کرده‌بودند. ژوت‌ها به همراه آنگل‌ها و ساکسون‌ها سه قوم نیرومند ژرمن در زمان خود به‌شمار می‌آمدند.

از سده سوم به بعد در این منطقه به مرور سازه‌های دفاعی دانه‌ویرکه ساخته شد و با ظهور شاهان دانمارکی، تلاش‌های ساخت‌وساز در سال ۷۳۷ گسترده‌تر شد. دانمارکی‌ها از سده هشتم تا دهم میلادی به عنوان وایکینگ شناخته می‌شدند. دانمارکی‌ها همراه با نروژی‌ها و سوئدی‌ها به اقصی نقاط اروپا حمله برده و به غارت و تجارت پرداختند. وایکینگ‌های دانمارکی بیشتر در جزایر بریتانیا و غرب اروپا فعالیت داشتند.

به‌سال ۱۳۱۹ و در ۱۵ ژوئن، شاه «والدمار دوّم» دانمارکی که او را فاتح می‌نامیدند در تنگنای بدی گرفتار شده بود. در این وضعیت، اسقف‌های دانمارکی که همراه لشکر جنگی بودند، بر تپه‌ای گرد آمده و به دعا پرداختند. بنا بر داستان‌های در این هنگام، ناگاه ابرها کنار رفتند و پارچهٔ سرخ‌رنگ بزرگی از آسمان به زیر افتاد که صلیب سپید رنگی برآن دیده می‌شد. به قول داستان‌ها این نشانه‌ای عینی از جانب خداوند بود که نشان می‌داد او برای دانمارکی‌ها بخشنده و خیرخواه خواهد بود.

تاریخ روشن و آشکار دانمارک به سده دهم میلادی بازمی‌گردد. در اوایل سده یازدهم کانوت بزرگ فرزند اسون فتوحات زیادی را در اروپا برای دانمارک کسب کرد که از آن جمله انگلستان و نروژ بود.

پس از مرگ کنوت، دانمارک مدت‌ها درگیر کشمکش‌های داخلی بود. در طی سده‌های دوازده و سیزدهم میلادی نیز بر وسعت متصرفات دانمارک افزوده شد و به خاطر وجود پادشاهانی مانند والدمار یکم و دوم بود در قرن چهاردهم والدمار چهارم پادشاه وقت، کوشش‌های زیادی را برای عظمت دانمارک آغاز کرد که تا اندازه‌ای هم به پیشرفت‌هایی نایل آمد ولی سرانجام مغلوب رقبای اروپائیش گردید.

در سال ۱۳۹۷ میلادی پادشاه وقت ملکه مارگریت (دختر والدمار چهارم) اتحادیه کالمار را بین دانمارک و سوئد و نروژ برقرار ساخت. اتحاد با نروژ تا سال ۱۸۱۴ دوام داشت ولی اتحاد با سوئد در سال ۱۵۲۳ پایان یافت. در سال ۱۴۴۸ کریستیان اول به پادشاهی دانمارک رسید. او از خاندان اولندنبورگ بوده و نواحی شلسویگ و هولشتاین (دو ناحیه در جنوب دانمارک که در آن زمان دوک‌نشین آلمانی بودند) را تحت تسلط دانمارک درآورد.

پس از کریستیان اول پسرش ژان و سپس پسر ژان، کریستیان دوم به پادشاهی رسیدند. کریستیان دوم در سال ۱۵۱۳ به سلطنت دانمارک رسید. وی در سال ۱۵۲۰ با اقداماتی که انجام داد سوئد را تسخیر و ضمیمه دانمارک کرد. اما سوئدی‌ها در سال ۱۵۲۳ متحد شده و با لغو قرارداد کالمار کشور خود را مستقل اعلام نمودند. در همان سال اشراف دانمارک علیه کریستیان قیام نموده و پس از سرنگون کردن او عمویش فردریک اول را به سلطنت منصوب کردند.

در سال ۱۵۳۴ میلادی پس از مرگ فردریک اول (۱۵۳۳)، فرزند او کریستیان سوم به پادشاهی دانمارک (و همچنین نروژ) رسید. وی با کمک گوستاو اول پادشاه سوئد نیروهای لویک را که به دانمارک تجاوز کرده بودند شکست داد (۱۵۳۶). او مذهب لوتری را در دانمارک تثبیت کرده و به نروژی‌ها نیز تحمیل نمود. در دوران سلطنت او دانمارک به عظمت زیادی رسید. در سال ۱۵۵۹ فردریک دوم فرزند کریستیان سوم به پادشاهی رسید. در زمان وی اصلاحات اقتصادی و سیاسی زیادی انجام گرفت و دانمارک دارای نیروی دریایی گردید. پس از وی، پسر اول کریستیان چهارم به پادشاهی کشور رسید (۱۵۵۸). لیکن به علت خردسالی وی، تا سال ۱۵۹۶ حکومت در دست نایب السلطنه‌اش بود که در آن سال خود حکومت را به دست گرفت. در زمان سلطنت ۶۰ ساله وی، بارها با سوئد جنگید؛ و همچنین در جنگ‌های سی ساله درگیر شد ولی سیاست اقتصادی وی باعث رونق بازارهای کشور گردید.

در سال ۱۶۴۸ فرزند کریستیان با نام فردریک سوم به تخت نشست. در زمان او نیز جنگ‌هایی با سوئد واقع شد. جانشین کریستیان فرزند وی، فردریک چهارم بود. وی نیز طی جنگ‌هایی با سوئد کوشید تا نواحی شلسویگ و سوئد جنوبی را به دست بیآورد ولی فقط موفق به دست آوردن ناحیه اولی شد. پس از او به ترتیب: کریستیان ششم (۱۷۳۰ میلادی)، فردریک پنجم (۱۷۴۶)، کریستیان هفتم (۱۷۶۶)، و سپس فردریک ششم (۱۸۰۸) به سلطنت دانمارک و نروژ رسیدند.

در زمان فردریک ششم جنگ‌هایی میان دانمارک و انگلستان درگرفت. در سال‌های ۱۵ – ۱۸۱۴ برپایه پیمان وین، نروژ از دانمارک تجزیه شد و ضمیمه سوئد گردید؛ ولی سایر مستعمرات همچنان در دست دانمارک باقی‌ماند. پس از فردریک ششم حکومت به دست یکی از خویشان او (کریستیان هشتم) افتاد. در این دوره دانمارک پیشرفت‌های اقتصادی فراوانی یافت. پس از درگذشت وی (۱۸۴۸) پسرش فردریک هفتم و سپس کریستیان نهم (۱۸۶۳) به سلطنت رسیدند. کریستیان نهم که از خاندان سوندربورگ گلوکسبورگ بود در کنفرانس سال ۱۸۵۲ لندن مقامش در ولایتعهدی تثبت شده بود. او در آغاز سلطنتش در سال ۱۸۶۳ ناحیه شلسویگ – هولشتاین را به دانمارک الحاق نمود. در نتیجه این عمل جنگی میان دانمارک با پروس (آلمان) و اتریش روی داد که موجب از دست رفتن ناحیه نام‌برده و چند منطقه دیگر شد. در طول پادشاهی کریستیان نهم فعالیت آزادی‌خواهان برای تدوین قانون اساسی جدید تشدید شد.

پس از کریستیان نهم فرزندش فردریک هشتم در سال ۱۹۰۶ به سلطنت رسید. وی بیشتر به مسائل نظامی توجه داشت. بعد از وی کریستیان دهم در سال ۱۹۱۲ به سلطنت نشست. دانمارک در جنگ جهانی اول بی‌طرف باقی‌ماند ولی در طی جنگ جهانی دوم، در سال‌های ۴۵ – ۱۹۴۰ به اشغال آلمان نازی درآمده و کریستیان تحت نظر قرار گرفت. در پایان جنگ جهانی دوم دانمارک از اشغال آلمان نازی خارج شد. در سال ۱۹۴۷ با درگذشت کریستیان دهم، فردریک نهم پادشاه شد. در زمان او دانمارک به حد اعلای پیشرفت‌های اقتصادی و سیاسی خویش رسید. در سال ۱۹۷۲ با مرگ فردریک نهم، دختر وی مارگرت دوم به پادشاهی رسید.

ولی در ۱۹۲۰ و طی یک رای‌گیری، قسمت شمالی شلسویگ به دانمارک پس داده شد. در قرن بیستم، آخرین مستعمرات دانمارک یا فروخته شد (جزایر ویرجین) یا به استقلال رسید (ایسلند) یا خود مختار گشت (گرینلند و جزایر فارو). این کشور در جنگ جهانی دوم به اشغال آلمان نازی درآمد (۱۹۴۰تا ۱۹۴۵) و از آن پس یکی از اعضای اتحاد غربی بوده‌است. از دههٔ ۱۹۶۰ روابط دانمارک به‌طور فزاینده‌ای با آلمان و بریتانیا بوده‌است تا با کشورهای شمالی (نروژ و سوئد) که با آن‌ها روابط منفی دارد. دانمارک در ۱۹۷۳ به جامعهٔ اروپا ملحق شد، ولی پیامد پیوستن به این بازار مشترک دسته‌بندی هر چه بیشتر بین احزاب سیاسی کشور بوده و تشکیل دولت‌های ائتلافی و اقلیت را فرایندی وقت‌گیر و مشکل ساخته‌است. عدم پذیرش پیمان ماستریخت (۱۹۹۲) از سوی رأی دهندگان دانمارکی اقدام برای اتحاد اروپا را زیر سؤال برد.

دانمارک بخشی از اسکاندیناوی است.
دانمارک، ۴۳٬۰۶۹ کیلومتر مربع مساحت دارد و از خاور به دریای بالتیک، از باختر به دریای شمال، از جنوب به کشور آلمان و از شمال به تنگه اسکاگِراک محدود می‌شود. به دلیل شمار زیاد جزایر، دانمارک دارای خط طولانی ساحلی به درازای ۷٫۴۱۳ کیلومتر است. بیشتر نقاط دانمارک در نزدیکی ساحل دریا قرار دارند و بخش اعظم خاک کشور دانمارک را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌دهند. خاک اصلی دانمارک سرزمینی فاقد کوهستان است و بلندترین نقطه طبیعی آن موله‌هوی (Møllehøj) نام دارد که ارتفاع آن از سطح دریا ۱۷۰٫۸۶ متر[۱][۲] است.[۳]

دانمارک سرزمینی کم ارتفاع بوده و بر روی هم از جلگه‌ای سرسبز و بسیار حاصلخیز، و مراتع فراوان تشکیل یافته‌است. رودهای آن کوتاه ولی پرآب است، از جمله استورو، اسکیرن، وارده و گودنا. بلندترین نقطه کشور ۱۷۳ متر ارتفاع دارد. آب و هوای آن معتدل و مرطوب و پرباران است.

مهم‌ترین شهرهای دانمارک عبارت‌اند از کپنهاگ (پایتخت) در جزیره شیلند، آرهوس، آلبورگ و اسبیا در شبه جزیره یولاند و ادنسه در جزیره فون.

خاک اصلی دانمارک از یک شبه جزیره به نام شبه جزیره یوتلاند (به دانمارکی: یولند jylland) و ۴۰۶ جزیره شکل گرفته‌است. تنها ۷۶ جزیره مسکونی هستند و بسیاری از جزیره‌ها کوچک هستند و افراد کمی در آن‌ها سکونت دارند. مهم‌ترین آن‌ها جزیره شیلند (به دانمارکی: Sjælland)، جزیره فون (به دانمارکی: Fyn) و برنهلم (bornholm) (شرقی‌ترین مکان دانمارک) هستند.[۳]

جزایر فارو و گرینلند بخشی از اتحاد مشترک پادشاهی دانمارک* بوده، ولی خودمختار می‌باشند؛ یعنی مردم آن‌ها شهروند دانمارک محسوب شده و نمایندگان خود را برای «پارلمان دانمارک» انتخاب می‌کنند و علاوه بر آن مجامع دموکراتیک خود را دارند.

در تقسیمات کشوری جدید دانمارک که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، خاک اصلی کشور دانمارک به پنج استان (که در دانمارکی Region نامیده می‌شود) تقسیم گردید.

خاک اصلی دانمارک به پنج استان و ۹۸ شهرستان تقسیم شده‌است. استان‌های دانمارک عبارتند از استان هوودستادن یعنی پایتخت، نوردیولند یعنی یوتلاند شمالی، میدیولند، شیلند، و سوددانمارک یعنی دانمارک جنوبی.

گرینلند و جزایر فارو نیز دو قلمرو برون‌مرزی و خودگردان دانمارک به‌شمار می‌آیند.

این کشور حکومت مشروطهٔ پادشاهی دارد و از سال ۱۹۴۵ در سازمان ملل متحد عضو است.

نظام دموکراسی دانمارک بر اساس قانون اساسی دانمارک در سال ۱۸۴۹ بنیاد گذاشته شده‌است. این قانون اساسی در تمام این سال‌ها تغییر کرده‌است که آخرین بار آن سال ۱۹۴۵ بوده، به عنوان مثال در سال ۱۹۱۵، حق رأی به زنان نیز اعطا شد. قانون اساسی کنونی در سال ۱۹۵۳ تعدیل شده‌است، ولی بیشتر اصول آن از شکل اولیه خود بدون تغییر باقی مانده‌است.

پارلمان دانمارک که فُلکِتین (Folketinget) نام دارد قوانین دانمارک را به رأی گذاشته و تصویب می‌کند. پارلمان دانمارک دارای ۱۷۹ عضو می‌باشد که از احزاب سیاسی مختلف برخاسته‌اند. اعضای پارلمان در هر نوبت برای یک دوره خدمت چهار ساله انتخاب می‌شوند. با این حال نخست‌وزیر می‌تواند قبل از این دوره چهار ساله پارلمان را منحل کرده و خواستار انتخابات عمومی شود.

دو تن از اعضای پارلمان دانمارک در گرینلند و دو تن از آن‌ها در جزایر فارو انتخاب می‌شوند.

در انتخابات سپتامبر ۲۰۱۱ (شهریور ۱۳۹۰) در دانمارک سوسیال دموکرات‌ها به رهبری هله تورنینگ اشمیت، با فاصله اندکی توانستند پیروز شوند و با این کار، دولت راست میانه پس از یک دهه حکومت، جای خود را به احزاب چپ و اولین نخست‌وزیر زن در دانمارک داد.

هله تورنینگ اشمیت، جایگزین لارس لوک راسموسن شد و راسموسن را متهم کرد که با اعمال سیاست‌های غلط باعث افزایش کسری بودجه شده‌است. هله تورنینگ اشمیت در این انتخابات قول داد قوانین مهاجرتی سختگیرانه را تغییر دهد، سیاست‌های مالیاتی و هزینه‌های عمومی را اصلاح کند.[۴]

در دانمارک «حزب مردم» از حدود سال ۲۰۰۱ با نمایندگان خود در مجلس حامی یک دولت اقلیت دست راستی است توانسته با این حمایت تا حدود زیادی بر سیاست‌های مهاجرتی دولت تأثیر بگذارد و آن را به سوی سخت‌تر شدن سوق دهد.

داستان دخترک کبریت فروش

در دانمارک قانون اساسی دانمارک یا حکومت مردمی در سال ۱۸۴۹ بنیاد گذاشته شد. این قانون جانشین حکومت مطلق شد که بر طبق آن پادشاه از سال ۱۶۶۰ اختیار تام را داشت.

پایه آن، قانون اساسی ژوئن ۱۸۴۹ بود که اولین قانون اساسی دمکراتیک دانمارک بود. با وجود تغییرات در قانون اساسی، اصول آن را می‌توان هنوز در قانون اساسی فعلی مورخ ۱۹۵۳ یافت. با تغییر قانون اساسی در سال ۱۹۱۵ به زنان حق رأی داده شد.[۵]

دانمارک یکسری عهدنامه‌های بین‌المللی به منظور دفاع از حقوق بشر را امضاء کرده‌است؛ مثلاً قطعنامه‌های سازمان ملل علیه شکنجه، مبارزه با هر نوع تبعیض نژادی، هر نوع تبعیض علیه زنان و حقوق کودکان را امضا کرده‌است.[۵]

دانمارک با عضویت در شورای اروپا به عهدنامه حقوق بشر اروپا پیوسته‌است که خود تأثیر فراوانی روی قوانین دانمارک دارد.
از سال ۱۹۷۳ دانمارک عضو اتحادیه اروپا – که سابقاً بازار مشترک اروپا نامیده می‌شد – بوده‌است. در طی دوران عضویت دانمارک، اتحادیه اروپا در فعالیت‌های بیشماری نفوذ پیدا کرده‌است و مردم دانمارک اغلب در مسائل مربوط به رابطه کشور با اتحادیه اروپا به دو دسته تقسیم شده‌اند.[۵]
دانمارک با عضویت خود در سازمان ملل در کمک به نیازمندان و برقراری صلح و ایجاد رشد و پیشرفت در دنیا و پیشبرد احترام به حقوق بشر کوشیده‌است.[۵]
عضویت دانمارک در سازمان نظامی ناتو و سازمان همکاری‌های اقتصادی و بنیادی جهان غرب (او ای سی دی) این کشور را به ایالات متحده آمریکا، کانادا و یکسری کشورهای اروپایی نزدیکتر کرده‌است.[۵]

دانمارک یکی از کشورهای معدودی است که بیش از میزان تعیین شده سازمان ملل برابر هفت دهم درصد از درآمد ناخالص ملی را صرف همکاری‌های بنیادی در کشورهای فقیر قاره آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین می‌کند.[۵]
این کمک مالی از طریق سازمان ملل و دیگر سازمان‌های بین‌المللی و همچنین مستقیماً از دانمارک به کشورهای دریافت‌کننده تقدیم می‌شود. این کمک بر پایه همکاری با ممالک دریافت‌کننده قرار دارد تا آنان شخصاً مسئولیت رشد و پیشرفت جوامع خود را بعهده بگیرند.[۵]

فراورده‌های لبنی و گوشتی، کشتی و نفتکش، توربین‌های بادی، پوست سمور و روباه، اسباب‌بازی، دارو و تجهیزات پزشکی مهم‌ترین کالاهای صادراتی دانمارک هستند.

واحد پولی دانمارک کرون دانمارک است. هر کرون دانمارک معادل ۰٫۱۴۵ دلار آمریکاست و هر دلار معادل ۶٫۸۵ کرون است. (آوریل ۲۰۲۲).[۶]

از نظر شاخص فساد اقتصادی، دانمارک (به همراه کشورهای دیگری همچون فنلاند و نیوزیلند) سال‌های زیادی به عنوان کشور نمونه که کمترین فساد اقتصادی را داشته‌است، معرفی شده‌است.[۷]

دانمارک به عنوان یکی از کشورهای اتحادیه اروپا که از واحد پول یورو استفاده نمی‌کند با رکود اقتصادی شدیدی روبه‌روست. این کشور از جنگ جهانی دوم تاکنون با چنین رکودی مواجه نبوده‌است.

بحران اقتصادی سبب شده که مازاد مالی به کسری بودجه تبدیل شود و تصور می‌شود که این کسری در سال ۲۰۱۲ معادل ۴٫۶ درصد تولید ناخالص داخلی باشد.

بیشینهٔ مردم دانمارک اسکاندیناویایی و با مردم سوئد و نروژ خویشاوندند. اسکاندیناویایی‌ها از تبار وایکینگ‌ها و شاخه‌ای از نژاد ژرمن هستند. ۸٫۵٪ مردم مهاجرانی هستند که بیشتر از کشورهای جنوب آسیا و خاورمیانه به دانمارک آمده‌اند.
جمعیت دانمارک بیش از ۵٬۴ میلیون نفر است. ۸۵ درصد از این جمعیت در شهرها زندگی می‌کنند. تقریباً ۱٬۶ میلیون نفر در پایتخت آن کپنهاگ و حوزه کپنهاگ بزرگ زندگی می‌کنند. دومین شهر بزرگ دانمارک آرهوس (Århus) با جمعیتی در حدود۳۰۰۰۰۰ نفر می‌باشد. زبان رایج در سراسر کشور دانمارکی است. تقریباً ۵ درصد از کل جمعیت دانمارک یعنی حدود ۲۷۰۰۰۰ نفر خارجی هستند – که شامل مردم کشورهای شمال اروپا، اروپای مرکزی، آمریکای شمالی، خاورمیانه و آفریقا و آسیای جنوبی می‌شوند.[۳]

طبق تحقیقات سازمان یونسکو مردم دانمارک بعد از مردم کشور نروژ به خوشبخت‌ترین مردم روی زمین شهرت دارند ولی طی چندین سال متوالی اخیر مقام اول در رضایتمندی از زندگی را کسب کرده‌اند.

زبان رسمی کشور، زبان دانمارکی است که از خانواده زبان‌های هندواروپایی، شاخه زبانهای ژرمنی بوده و با زبان‌های سوئدی و نروژی زیرشاخه شمالی زبان‌های ژرمن را می‌سازد.

تحصیل در دانمارک رایگان و برای کودکان ۷ تا ۱۶ ساله (دوره ابتدایی و سیکل اول متوسطه) اجباری است. حدود ۹۰ درصد دانش آموزان ۷–۱۶ ساله در مدارس دولتی و ۱۰ درصد بقیه در مدارس خصوصی که تحت حمایت مالی دولت هستند، تحصیل می‌کنند.
تا کلاس هفتم محتوای آموزش برای همه دانش آموزان یکسان است. اما دانش آموزان ممکن است در پایه‌های هشتم تا دهم در دروس ریاضی، انگلیسی، آلمانی فیزیک و شیمی، به کلاس‌های با سطوح پایه و پیشرفته هدایت شوند. تحصیل در پایه دهم اختیاری است. دانش آموزان می‌توانند پس از گذراندن پایه نهم مدرسه را ترک کنند. پایه دهم با دو هدف آماده‌سازی دانش آموزان برای زندگی خارج از مدرسه و دادن دانش لازم برای تحصیل در دوره‌های بالاتر در نظر گرفته شده‌است.

در تمام مدارس دانمارک، دانش آموزان به صورت طبیعی و بر اساس سن به کلاس بالاتر ارتقاء می‌یابند. در هفت سال اول تحصیل هیچگونه امتحانی وجود ندارد و هیچگونه نمره‌ای به دانش‌آموزان داده نمی‌شود.

در پایه‌های هشتم تا دهم نمره در مقیاس ۱۰، ممکن است به دانش آموزان داده شود. در پایان کلاس نهم و در پایان کلاس دهم امتحان وجود دارد که در دروس مختلف به عمل می‌آید. دانش آموزان در شرکت یا عدم شرکت در این امتحانات آزادند و به هر حال نمره قبولی وجود ندارد.[۸]

۸۰٫۴ درصد مردم پیرو کلیسای پروتستان لوتری (لوتران) هستند به غیر از کلیسای مردمی پروتستان، جوامع مذهبی بسیاری در دانمارک هست. برآورد شده‌است که حدود۱۵۰ جامعه مذهبی بزرگ و کوچک در دانمارک وجود دارد. کاتولیک‌ها، مسلمانان و یهودیان اقلیت جمعیت دانمارک را تشکیل می‌دهند.

در دانمارک، تمام افراد تا زمانی که قانون را رعایت کنند، می‌توانند آزادانه به امور دینی خود پرداخته و عقاید خود در مورد زندگی را دنبال نمایند. تمام افراد آزادند که عقاید یا وابستگی‌های مذهبی خود را تغییر دهند – و این کار را می‌توانند به عنوان مثال با ترک یک جامعه مذهبی و عضویت در یک جامعه مذهبی دیگر انجام دهند.

به دنبال چاپ کاریکاتورهای پیامبر اسلام در دانمارک و اعتراض‌های مسلمانان به این حرکت، مجامع فرهنگی آن کشور برنامه‌های مختلفی را برای آشنایی بیشتر مردم با اسلام و دیدگاه‌های آن به اجرا می‌گذارند که طرح انتخاب ملکه روسری دانمارک نیز، یکی از برنامه‌های تشویقی جوانان برای پیوستن به این مباحث است.[۹]
یک شبکه تلویزیونی در دانمارک اعلام کرد، خانم هدی فلاح، دختر عراقی مقیم آن کشور را به عنوان نفر برگزیده ملکه روسری دانمارک در سال ۲۰۰۸ معرفی کرد. جایزه نفر اول مسابقه یک دستگاه آی پاد، یک روسری طراحی شده به‌وسیله Danish fashion boutique و یک سال آبونمان رایگان مجله انگلیسی «دختر مسلمان» است.[۹]

مسابقه روسری در حالی انجام می‌شود که دولت دانمارک در تلاش است، استفاده از نمادهای مختلف مذهبی، از جمله حجاب، صلیب، عرقچین یهودی و عمامه هندی را در کشور ممنوع کند.[۹]

بر طبق نظر سنجی ۲۰۱۰ یوروبارومتر، ۲۸ درصد از شهروندان دانمارک پاسخ دادند که آن‌ها «باور به وجود خدا دارند»، ۴۷ درصد پاسخ دادند که «آنها معتقدند که نوعی روح یا قدرت حیات وجود دارد» و ۲۴ درصد پاسخ دادند که «باور ندارم که هیچ نوع روح، خدا یا قدرت حیات وجود دارد».[۱۰][۱۱] نظرسنجی دیگر که در سال ۲۰۰۹ انجام شد، دریافت که ۲۵ درصد دانمارکی‌ها باور دارند که عیسی پسر خدا است و ۱۸ درصد معتقدند که او منجی جهان است.[۱۲]

در سال ۱۹۶۹ دانمارک نخستین کشور جهان بود که پورنوگرافی را قانوناً آزاد کرد. پارلمان دانمارک در ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ (۷ ژوئن ۲۰۱۲) به ازدواج همجنسگرایان رأی مثبت داد.[۱۳]

برابری اجتماعی، میانه‌روی و وقت‌شناسی از جنبه‌های مهم روش زندگی دانمارکی است.[۱۴]

دانمارک متشکل از جمعیتها است و در جهان دانمارک جزو کشورهایی است که بالاترین تعداد عضویت در انجمن‌ها و جمعیتها را دارد. ۷۳٪ افراد دست کم عضو ۲ انجمن یا کلوپ هستند.[۱۵]
از دهه ۱۹۹۰ فیلم‌های دانمارکی توجه بین‌المللی را به خود جلب کرده و کارل تئودور درایر از کارگردان‌های معروف این کشور در عرصه بین‌المللی است.

فوتبال، پرطرفدارترین ورزش دانمارک است. قایقرانی و دیگر ورزش‌های آبی نیز طرفداران فراوان دارد، و هم‌چنین هندبال، بدمینتون و ژیمناستیک. گروهی از مردم نیز به ورزش اتومبیل‌رانی علاقه‌مندند. یکی از قهرمانان مسابقات ۲۴ ساعته لا مانس، تام کریستنسن اهل دانمارک است.
دانمارک یکی از کشورهایی است که در جهان دارای بیشترین تعداد دوچرخه‌سوار می‌باشد. در ساعات شلوغی ترافیک شهر، تعداد زیادی دوچرخه سوار- والدینی که فرزندان خود را حمل می‌کنند – را در راه منزل یا محل کار، مهدکودک و کودکستان مشاهده خواهید نمود.[۳]

آشپزی دانمارکی مانند سایر کشورهای شمال اروپا و همچنین شمال آلمان، عمدتاً شامل گوشت قرمز و ماهی است. این ناشی از پیشینه کشاورزی کشور، و همچنین جغرافیای کشور و زمستان‌های سرد و طولانی آن است. با مصرف سرانه ۱۴۵٫۹ کیلوگرم گوشت در سال ۲۰۰۲، دانمارکی‌ها در آن سال گوشتخوارترین مردم جهان به‌شمار آمدند.[۱۶]
ساندویچ‌های باز، معروف به عنوان اسموربرود (smørrebrød) را می‌توان غذای ویژه دانمارک به‌شمار آورد. آبجوهای کارلسبرگ و توبورگ دانمارک معروف هستند.

در دانمارک مزاح در روابط مردمی نقش بسزایی دارد. به‌علاوه بسیاری نیز طعنه می‌زنند. به این دلیل نحوه صحبت به خصوص در بسیاری از محیط‌های کار تند بنظر می‌آید. افراد می‌توانند چیزهایی به یکدیگر بگویند که به گوش شنونده ناخوشایند است و به راحتی باعث ترس و وحشت یک فرد جدید می‌شود؛ ولی اغلب نشانه رفاقت و احترام متقابل است، گرچه یکدیگر را کمی مسخره می‌کنند.[۸]

بدون شک پرآوازه‌ترین نویسنده دانمارکی در سطح جهان هانس کریستین آندرسن (دانمارکی: H.C. Andersen)، نویسنده افسانه‌های مشهوری چون پری کوچک دریایی (دانمارکی: Den Lille Havfrue) و جوجه اردک زشت (دانمارکی: Den Grimme Ælling)، می‌باشد.

بقیه نویسندگان مشهور دانمارکی عبارت‌اند از: سورن کیرکه گارد (دانمارکی: Søren Kierkegaard)(نویسنده و فیلسوف)، کارِن بلیکسن (دانمارکی:Karen Blixen) و یوهانس ویلهلم ینسن (دانمارکی: Johannes V. Jensen).

پرآوازه‌ترین موسیقی دانان دانمارکی کارل نیلسن (دانمارکی: Carl Nielsen)، بنت فابریک (دانمارکی: Bent Fabricius-Bjerre)، یورگن اینگمن (دانمارکی: Jørgen Ingmann)، سافری دوو (دانمارکی: Safri Duo)، آکوا (Aqua (musik)|Aqua) و توی باکس (Toy-Box) می‌باشند.

دیگر شخصیت‌های سرشناس دانمارکی:


«Wayback Machine»Downloads-icon

برای خرید و دانلود  کتاب دخترک کبریت فروش  نوشته  شاگا هیراتا  و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر،  اپلیکیشن طاقچه  را رایگان نصب کنید.

کتاب دخترک کبریت‌فروش نوشته هانس کریستین اندرسن از سری کتاب‌های نشر دانی برای کودکان و نوجوانان است. این کتاب را زهره فنایی ترجمه کرده است. دخترک کبریت فروش علاوه بر سرگرم‌کردن بچه‌ها و فراهم کردن اوقاتی لذت‌بخش برای آنان، آموزش‌هایی کاربردی در زمینه‌های مختلفی مثل افزایش خلاقیت، یادگیری مهارت‌های زندگی و…. دارند.

نشر دانی در سال ۱۳۹۵ با هدف خدمت در زمینه آموزش فرزندان ایران و ارائه راهکارهای نوین در آسان‌سازی فرآیند آموزش شروع به فعالیت نمود.

این کتاب را به تمام کودکان پیشنهاد می‌کنیم

خیلی غمگین بود کاشکی هیچ کس تو دنیا مثل دختر کبریت فروش نباشه( البته بعدش خوش بخت شد) ولی خب غمگین بود

داستان دخترک کبریت فروش

داستانی روان با طعم تلخ یتیمی و فقیری و پایانی خوش. دختری که مجبور بود حتی نزدیک های سال نو ، توی شب داخل خیابون های سرد و پر برف کبریت بفروشه. پیشنهاد میشه که حتما بخونین👍👌کیا این کتابو خوندن؟

عالی بود ولی خیلی دلم براش سوخت😢😢

این کتاب خیلی خیلی خوب بود حتما دانلودش کنید👌🏼👌🏼

منکه بچه بودم کتابشو داشتم😍

عالی بود ❤

عاشقش هستم

واقعا داستان قشنگی است😇یکی وقتی این داستان رو میخونه آرامش میگیره و تازه منو یاد بچگیام میندازه من عاشق این قصه هستم واقعا خیلی خوبه پیشنهاد میکنم بخونید و لذت ببرید چون 10 تا صفحه است عالی هست پیشنهاد میکنم👩‍🎨

خیلی گران است اما داستان جذابی است و غم انگیز 😭😭

چرا کتاب ها رو از قسمت بینهایت خارج کردید؟

طاقچه سایت و اپلیکیشن دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است. در طاقچه هزاران کتاب، مجله، روزنامه و کتاب گویا را می‌توانید دانلود کنید و با موبایل، تبلت و رایانه آن‌ها را بخوانید. در طاقچه کتاب‌های روانشناسی، رمان و داستان، کتاب‌های تاریخی، کتاب فلسفی و هزاران کتاب رایگان برای دانلود وجود دارد.

© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه است.

داستان دخترک کبریت فروش
داستان دخترک کبریت فروش
0

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *