سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
یک پزشک – اخبار فناوری، پزشکی، سینما و کتاب
روزی بود و روزگاری بود.
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
مردی بود که سه پسر داشت و تنها داراییش یک خانه ویک الاغ ویکگر به بود. وقتی که این مرد از دنیا رفت خانه را پسر بزرگتر برداشت و الاغ را پسر وسطی؛ گربه هم برای پسر کوچک ماند. اسم پسر کوچک تام بود. تام گفت: « با این گربه چکار بکنم؟ هیچ کس حاضر نیستگر به بخرد. »
در همین موقع گربه به حرف آمد و گفت: «غصه نخور، من به تو کمک میکنم و میدانم که چطور کمکت کنم. بایدیک جفت چکمه ویک کیسه برایم بخری تا صاحب لباسهای قشنگی و خانهای بزرگ بشوی و بتوانی با شاهزاده خانم عروسی کنی.
تام یک جفت چکمه ویک کیسه برای گربه خرید. گربه هم چکمهها را بپا کرد و چند هویج توی کیسه انداخت و کیسه را در جنگل گذاشت و خودش پشت بوتهها پنهان شد. کمی پس از آن خرگوشی سررسید و به قصد برداشتن هویجها توی کیسه رفت. گر به فورا در کیسه را بست و خرگوش را گرفتار کرد. سپس کیسه را برداشت و به سوی قصر پادشاه براه افتاد.
وقتی که پادشاه به بارگاه آمدگر به دست به سینه در آنجا ایستاده بود. او همینکه پادشاه را دید قدم به جلو گذاشت واحترام به جا آورد و گفت: «پادشاها! من نوکر شاهزاده تام هستم. او برایتان این خرگوش را پیشکش فرستاده است. امید است هدیهاش باعث خوشحالی شماشود. »
پادشاه پرسید: «شاهزاده تام کیست؟ »
گر به گفت: «شاهزاده تام! شما تا حال اسم شاهزاده تام بزرگی را نشنیدهاید؟ همه او را میشناسند. »
پادشاه گفت: «اوه، بله اسم شاهزاده تام به گوشم خورده است. از طرف من برای این خرگوش قشنگ از او تشکر کن.
فردای آن روزگر به در جنگل پرندهای گرفت و به قصر پادشاه برد و گفت: «پادشاها، شاهزاده تام بزرگی این پرنده را به شما پیشکش کرده است. »
پادشاه گفت: «از شاهزاده تام برای این پرنده تشکر کن، »
گر به وقتی که از قصر خارج شد از یکی از مستخدمها شنید که:
امروز پادشاه با شاهزاده خانم برای گردش به کنار رودخانه میروند. »
گربه فورا به خانه برگشت و به تام گفت: «زود باش به کنار رودخانه برو و توی آب بپر، اما لباسهایت را کنار رودخانه بگذار! »
تام همین کار را کرد: لباسهایش را کنار گذاشت و توی آب پرید.
گربه هم لباسهای او را پنهان کرد.
پادشاه و شاهزاده خانم سواره از کنار رودخانه میگذشتند. وقتی که به نزدیکیهای محلی که تام در آب بود رسیدند گربه فریاد کشید: «کمک کنید، کمک کنید، شاهزاده تام را نجات بدهید! »
پادشاه به سویی که صدا میآمد نگاه کرد و گربه را شناخت. سپس تام را در رودخانه دید و به یکی از خدمتکارهایش گفت: «شاهزاده را نجات بده.»
خدمتکار تام را از آب بیرون کشید. پس از آن گربه، در حالی که وانمود میکرد که پی چیزی میگردد گفت: «آه! عدهای لباسهای شاهزاده تام را دزدیدهاند. »
پادشاه دستور داد: « به شاهزاده تام لباسهای برازنده بدهید. » و همانطور که گربه گفته بود تام صاحب لباسهای زیبا شد.
در همان نزدیکی روی یک تپه قصری بود که غولی در آن زندگی میکرد. این غول جادوگر هم بود و میتوانست خود را به صورت شیر، سگ، خرس و یا هر حیوان دیگری در بیاورد.
گربه به قصرغول رفت و در دالان بزرگ قصر منتظر ماند. وقتی که غول آمدگر به به او گفت: «مردم خیلی از تو صحبت میکنند و میگویند که جادوگر بزرگی هستی و میتوانی خودت را به صورت هر حیوانی که بخواهی در بیاوری، اما نمیتوانی شیر بشوی.»
غول گفت: «البته که میتوانم خودم را به صورت شیر هم در آورم! »گریه گفت: «گمان نمیکنم بتوانی! | غول گفت: «میتوانم و میکنم! »
و در همان حال خود را به صورت شیری در آورد. گربه از ترس پا به فرار گذاشت. جادوگر باز به صورت اول در آمد و گربه را صدا زد.
گربه نزد او برگشت و گفت: «فهمیدم که میتوانی خود را به صورت شیر هم درآوری؛ اما هیچ وقت نمیتوانی به شکل موشی بشوی. »
غول گفت: این کار را هم میکنم و به آسانی هم میکنم! » گربه گفت: «گمان نمیکنم! »
غول گفت: «گفتم که میتوانم ومیکنم! » و برای اینکه حرفش را ثابت کند خود را به صورت موش در آورد؛ گربه هم فورا پرید و او را گرفت و خورد و به این ترتیب غول را از بین برد.
در همین موقع پادشاه و شاهزاده خانم و تام به قصرغول رسیدند. گربه در را به رویشان باز کرد و گفت: « بفرمایید، به قصر شاهزاده تام خوش آمدید! » و پادشاه و شاهزاده خانم و تام وارد قصر شدند.
گربه اتاقهای زیبا و باغ قصر را به پادشاه و شاهزاده خانم نشان داد. پادشاه از قصر بسیار خوشش آمد و آنرا پسندید. شاهزاده خانم هم گفت:
«چه قصر زیبایی! عجب باغ باصفایی دارد! »
پس از مدتی در یک زمستان، تام با شاهزاده خانم عروسی کرد و در قصر جدید زندگی خوشی را با هم شروع کردند. گر به هم با آنها بود، و بیشتر وقتها کنار بخاری دراز میکشید و از آنچه برای تام انجام داده بود، به خود میبالید.
منبع: مجموعه کتابهای داستانهای طلایی
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
اطلاعات من را ذخیره کن تا در آینده نیازی به ورود اطلاعات نداشته باشم
پستهای اخیر
راه را برای پادشاه منظومه شمسی باز کنید – تصاویر جدید جیمز وب از مشتری
نیروی دریایی آمریکا دوربینهایی را روی دلفینها نصب کرد تا در مورد فعالیتهایشان تحقیق انجام بدهد
تحقیق جدید: برخی از شیرینکنندههای مصنوعی مشکوک به تغییر ترکیب باکتریهای روده و قند خون هستند
توصیه میکنیم
سال ۲۰۰۸: زمانی که مردم همه شب را بیرون فروشگاه اپل در انتظار خرید آیفون میگذراندند!
همه ما در ماتریکس زندگی میکنیم، اما …
چشم دل: بیماری مردی که دیگر نمیتوانست در ذهنش تصاویر را مجسم کند!
دانلود کتاب مصور «چهار قصه از شارل پرو»
هیپرکلسترولمی خانوادگی: وقتی کلسترول شما خیلی بالا است و به صورت خانوادگی این استعداد را دارید
پنج عکس شاهکار و خیرهکننده تلسکوپ جیمز وب منتشر شدند: شرح و تفسیر این عکسها
توصیه میکنیم
فیلم یک قلب قدرتمند – معرفی، بررسی و تحلیل – A Mighty Heart (2007)
استیو جابز و «وینی خرسه»!
برخی از ماها به صورت «جزئی» نئاندرتال هستیم و همین مطلب روی نحوه تاثیر داروها تاثیر میگذارد!
فیلم ولگرد – خلاصه داستان، معرفی و بررسی
آیا میتوان داستانهای غمانگیز را خندهدار کرد؟
نگاهی به تاریخچه انتقال خون
سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
قصه شب”گربه چکمه پوش”: روزگاری آسیابان بسیار فقیری بود. او آنقدر فقیر بود که هنگام مرگ برای سه پسرش فقط آسیابش، الاغش و گربه اش را به ارث گذاشت. بزرگ ترین پسرش آسیاب را برداشت. پسر دومی الاغ را انتخاب کرد و برای پسر سومش جک فقط گربه باقی ماند.
جک فکر می کرد برادرانش به او ظلم کرده اند. به خود می گفت: «برادران من می توانند زندگی خود را بگذرانند ولی سهم من عادلانه نبوده است چون گربه می تواند برای خودش موش بگیرد و بخورد، اما من از گرسنگی خواهم مرد.»
گربه که حرف های صاحب جوانش را شنید، روی شانه اش پرید و خود را به نرمی به گونه او مالید و گفت: «ارباب عزیزم، غصه نخورد. من آن قدر که فکر می کنی به درد نخور نیستم و می توانم به تو کمک کنم تا ثروتمند شوی. فقط باید برایم یک جفت چکمه بخری و به من یک کیسه کهنه بدهی جک پول خیلی کمی داشت اما میدانست گربه دوستی قدیمی و وفادار است.
اینم بخون، جالبه! قصه “مرد بقال و طوطی”
پس تصمیم گرفت به او اعتماد کند. همه پولش را داد و برای گربه یک جفت چکمه بسیار زیبا که از بهترین چرم ساخه تشده بود، خرید و کیسه کهنه ای هم به او داد. گربه چکمه ها را پوشید و کیسه را برداشت و به بیشه ای در آن نزدیکی رفت که می دانست آنجا خرگوش زیادی پیدا می شود. به بیشه که رسید کیسه را از سبزی پر کرد و با در باز روی زمین گذاشت. بعد آن قدر منتظر ماند تا دو خرگوش ساده دل به خیال خوردن سبزی ها به درون کیسه رفتند.
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
گربه هم نخ سر کیسه را کشید و در آن را بست و خرگوش ها را به دام انداخت. پس کیسه را روی دوشش انداخت و به قصر رفت و تقاضا کرد پادشاه را ببیند. وقتی سرانجام پیش پادشاه رفت، تعظیم کرد و گفت:« اربابم مارکی کاراباس به من دستور داد تا به حضور شما بیایم و این خرگوش ها را همراه با درودهای او به شما تقدیم کنم.»
پادشاه که نمی دانست مارکی همان جک فقیر است، از گربه خواست تا از طرف او هم به مارکی درود برساند. بعد به آشپزش دستور داد تا خرگوش ها را برای شام حاضر کند. آن شب پادشاه و دخترش غذای خرگوش خوشمزه ای خوردند.
هر روز گربه برای پادشاه غذاهای مختلفی به عنوان هدیه می آورد و آنها را با بازی هایش سرگرم می کرد. هر بار هم می گفت از طرف اربابم مارکی کاراباس. حالا همه در دربار از این نجیب زاده ناشناس و عجیب حرف می زدند که برای آنها چنین هدایایی می فرستاد.
سرانجام گربه احساس کرد وقت معرفی اربابش به دربار رسیده است. پس روزی او را برای آبتنی به رودخانه ای در آن نزدیکی برد که پادشاه از کنار آن می گذشت.
جک تا گردن در آب فرو رفته بود و از سرما می لرزید که کالسکه پادشاه نزدیک شد.
گربه با دیدن کالسکه شروع به فریاد زدن کرد: «کمک، کمک! ارباب من مارکی کاراباس دارد غرق می شود.»
پادشاه با شنیدن فریادهای گربه از پنجره کالسکه بیرون را نگاه کرد و او را دید. پس همراهانش دستور داد برای نجات دادن مارکی که همان جک بود فورا دست به کار شوند وقتی آنها داشتند جک را زا آب بیرون می کشیدند، گربه نزد پادشاه رفت و به او گفت دزدها لباس های اربابش را وقتی سرگرم آبتنی بوده است، دزدیده اند، اما در واقع خود او لباس ها را زیر سنگی پنهان کرده بود. .
پادشاه با شنیدن این حرف کسانی را فرستاد تا لباسی گرانقیمت برای جک بیاورند. جک با پوشیدن لباس های تازه و زیبایش، شکوه و وقار پیدا کرد و نجیب زادهای واقعی شد.
پادشاه و دخترش از دیدن او آنقدر خوشحال شدند که او را به کالسکه خودشان دعوت کردند. جک هم با دیدن شاهزاده خانم که بسیار مهربان و خوش برخورد بود، فراموش کرد چه کسی است و تصمیم گرفت با او ازدواج کند.
گربه وقتی دید اربابش سوار بر کالسکه شد به کالسکهچی گفت از چه مسیری برود و خودش جلوتر از آنها دوان دوان به راه افتاد. در راه به هر گروه دهقانی که رسید، گفت: «پادشاه به زودی به اینجا می رسد اگر از شما پرسید این مزرعه مال کیست، بگویید به مارکی کاراباس تعلق دارد. اگر غیر از این بگویید همه شما را بیچاره می کنم.»
گربه به همه کسانی که سر راه دید این دستور را داد و همه را در صورت اطاعت نکردن به تنبیه های وحشتناک تهدید کرد.
از آن طرف پادشاه که آن روز خیلی خوش خلق بود، با دیدن مناظر زیبای اطراف از کالسکه چی خواست آهسته تر براند و از دهقانان پرسید: «چه مزرعه زیبایی اینجا مال کیست؟»
دهقانان که از حرف گربه ترسیده بودند، گفتند:«مال ارباب ما مارکی کاراباس.»
بعد به یک چراگاه بزرگ و پر از گاو رسیدند. باز پادشاه از مردم پرسید که آنجا مال کیست و آنها پاسخ دادند: «آنجا به مارکی کاراباس تعلق دارد. به هرجا که می رسیدند، پادشاه از مردم همین جواب را می شنید. جک با تعجب این جواب ها را می شنید و با خود فکر می کرد چه گربه باهوشی دارد. پادشاه هم فکر می کرد چه دوست خوب و ثروتمندی پیدا کرده است.
پایان قسمت اول
نویسنده: شارل پرو
قصه شب”گربه چکمه پوش” برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
اینم بخون، جالبه! قصه “چگونه صیاد قوباغه سپهسالار شد”
Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
12 مرداد 1398
داستان مصور کودکان
1 دیدگاه
8,086 بازدید
کتاب داستان کودکانه
گربه چکمه پوش
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
به نام خدا
یکی بود یکی نبود، آسیابانی بود که سه پسر داشت. آسیابان هنگام مرگ آسیاب را به پسر بزرگش داد و خرش را به پسر دومش ، ولی آنچه که به پسر کوچکش رسیديك گربه بود! آن گربه ناز و کوچولو به صاحب جوانش گفت : « نگران نباش ، صبر کن تا ببینی – سرانجام ، تو از همه بهتر خواهی شد . هم اکنون به من يك جفت چکمه بده و بگذار من برای مدتی از خانه بیرون بروم.»
فردای آنروز گربه چکمه پوش براه افتاد و در راه خود خرگوشی را در تله ای پیدا کرد.
گربه، خرگوش را برداشت و با خود به کاخ امیر برد و به امیر گفت این پیشکشی است از صاحب من ، بنام مار کوس کاراباس.
امیر خوشحال شد ، گربه ، بار دیگر ، دو تا کبك از صاحبش برای امیر برد . گربه، پس از چندی خبردار شد که امیر و دخترش از کنار رودخانه ای میگذرند، از این رو به صاحبش گفت لباسهایش را در بیاورد و بپرد توی رودخانه . .
پسر جوان گفت: «اما من شنا بلد نیستم ! » گر به گفت: «خب ، چه بهتر ، زودباش! امیر دارد نزدیک میشود.» جوان پرید توی رودخانه و همین که امیر نزدیکتر شد گربه با صدای بلند گفت : « كمك! كمك! صاحب من مارکوس کاراباس دارد غرق میشود! » امیر به آدمهایش دستور داد خود را به آب بزنند و مارکوس را نجات بدهند، خود امیر هم يك دست لباس نو و زیبا برای مارکوس فراهم کرد.
مارکوس در لباس نو ، چنان خوشگل و خوش اندام شده بود که چشم دختر امیر از دیدنش سیر نمیشد . امیر به مارکوس گفت : «تو باید با ما بیایی توی کالسکه ، من میخواهم از پیشکشهای تو سپاسگزاری کنم. در این میان، گربه چکمه پوش دوباره براه افتاد.
گربه چکمه پوش در دشت به پیش میرفت که به دو کشاورز برخورد و گفت: «اگر شما نگویید این زمینها مال مارکوس کاراباس هست کشته خواهید شد !»
کشاورزان گفتند که از فرمان او پیروی خواهند کرد.
سپس، گربه چکمه پوش رسید به دژ يك آدم غول آسا . آدم غول آسا ارباب اصلی آن زمینها بود. گربه چکمه پوش شروع کرد به گفت و گوی با او و چرب زبانی کردن ، او از آدم غول آسا خواهش کرد اگر می تواند خودش را بشکل يك آفریده دیگر در بیاورد.
آدم غول آسا گفت : «البته که میتوانم !» گر به گفت : « خودت را بكن يك شير »
و آن آدم غول آسا ناگهان بدل شد به یك شیر غران .
باز گربه گفت : « حالا خودت را بكن يك موش .» آدم غول آسا هم همین کار را کرد و گربه پرید اورا بچنگ گرفت وگذاشت توی دهان و لپ لپ کنان خوردش . آنگاه ، گربه به مهمانسرای امیر رفت و گفت آن دژ و زمینها از آن صاحب او مار کوس کاراباس است.
امیر به مارکوس برای داشتن چنین پیشکار زرنگی به نام گربه چکمه پوش شادباش گفت و همگی رفتند به آن دژ که جشنی در آن بر پا بود و امیر دست دخترش را به نشانه نامزدی و عروسی در دست مارکوس گذاشت.
مارکوس با شادمانی دست دختر را گرفت و پیشنهاد عروسی را پذیرفت .
زمانی که آن دو عروسی کردند گربه چکمه پوش در کاخ آنها ، شد گل سر سبد دم و دستگاه عروس و داماد جوان.
(این نوشته در تاریخ 29 شهریور 1400 بروزرسانی شد.)
برچسب هاپوتین شارل پرو گربه گربه چکمه پوش
16 مرداد 1401
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
24 خرداد 1401
25 اردیبهشت 1401
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام
ایمیل
وب سایت
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
برای دانلود قانونی کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
برای دانلود قانونی کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش، ماجراجوییهای هیجانانگیز گربهای را روایت میکند که تمام تلاش خود را میکند تا ارباب جوانش را به ثروت و قدرت برساند.
موضوع کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش چیست؟
داستان گربه چکمه پوش (Puss in Boots) با سه پسر آسیابان آغاز میشود که پس از مرگ پدر، هر کدام سهمی به ارث میبرند و به کوچکترین پسر، گربهی آسیابان میرسد. از قضا این گربه سخنگو و بسیار باهوش است و با زیرکی، صاحبش را به ثروت فراوان میرساند و … .
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
داستان گربه چکمه پوش، حکایتی جذاب دارد و یکی از معروفترین داستانهای سراسر دنیا محسوب میشود. مجموعهی قصههای شیرین جهان تلاش میکند تا با بازنویسی داستانهای قدیمی، روایتی نو ارائه دهد.
کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش برای چه کسانی مناسب است؟
این داستان مشهور و پرطرفدار شهرت و محبوبیتی جهانی دارد و برای کودکان 4 تا 8 سال آموزنده و دلنشین خواهد بود.
در بخشی از کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش میخوانیم:
گربه که حرفهای ارباب خود را میشنید، از دستان او بیرون پرید و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «ارباب، آنقدر که فکر میکنی به دردنخور نیستم. یک جفت چکمه به من بده و ببین که چهطور در مدت زمان کوتاهی، بخت به تو رو میآورد.»
برای دریافت کتاب قصههای شیرین جهان: گربه چکمه پوش و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتابها و نظرات کاربران درباره کتابها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابها در اپلیکیشن کتابراه با فرمتهای epub یا pdf و یا mp3 عرضه میشوند.
ارسال کتابراه به دوستان از طریق پیامک یا ایمیل
اشتراک در تلگرام
اشتراک در توییتر
اشتراک در فیسبوک
اشتراک در واتس آپ
اشتراک در لینکداین
اشتراک در گوگل پلاس
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم میکند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
برای اجرای این برنامه لطفا جاوا اسکریپت دستگاه خود را فعال کنید
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
در پروژههای دیگر
فهرست
انتقال به نوار کناری
نهفتن
گربهٔ چکمهپوش (به انگلیسی: Puss in Boots) یک پویانمایی رایانهای کمدی ماجراجویی است که توسط استودیوی شرکت دریمورکس و به کارگردانی کریس میلر ساخته شدهاست. این پویانمایی در تاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۱ اکران عمومی شد. قسمت دوم این انیمیشن قرار است در سال ۲۰۲۲ توسط درامورکس در تئاتر اکران شود.
این فیلم اسپین افی از فیلم شرک با عنوان گربهٔ چکمهپوش است، داستان فیلم پیش از دوستی او با شرک است. آنتونیو باندراس به جای این گربه صحبت میکند.
ماجرا از زمانی آغاز میشود که بچه گربهای سرراهی توسط مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست شهر سنت ریکاردو پیدا شده و بزرگ میشود. این بچه گربه در این مرکز با یک تخممرغ به نام هامپتی الکساندر دامپتی آشنا میشود و با یکدیگر پیمان برادری میبندند. از همان کودکی آن دو در جستجوی لوبیای سحرآمیز بودند و برای به دست آوردن آن دست به هر کاری از جمله سرقتهای کوچک و سرانجام بزهکاری میزدند. بارها توسط فرمانده نگهبانان شهر دستگیر شدند ولی به علت کم سن و سال بودن آزاد میشدند. درطی حادثهای گربه جان مادر فرمانده را نجات میدهد و به عنوان قهرمان شهر از دست فرمانده مدال و از دست نامادریاش یک جفت چکمه چرمی جایزه میگیرد. از آن به بعد به عنوان گربهٔ چکمه پوش شناخته میشود؛ ولی سرنوشت هامپتی چیز دیگری است. او بارها دستگیر میشود و به زندان میافتد. یک بار با پادرمیانی گربهٔ چکمه پوش از زندان آزاد میشود ولی تخممرغ طی دسیسهای از گربه برای اجرای نقشه سرقت از بانک سن ریکاردو سوءاستفاده میکند.
بعد از آن است که گربه به عنوان متهم تحت تعقیب قرار میگیرد و تمام افتخارهای قبلی خود را ازدست میدهد. بعد از گذشت ۷ سال که معادل ۳۵ سال گربهای است! گربه به صورت مخفیانه به زادگاهش بازمی گردد و متوجه میشود که لوبیاهای سحرآمیز در تصرف زوجی به نام جک و جیل است. درطی اقدام برای ربایش دانههای لوبیای سحرآمیز، با گربه مادهای به نام کیتی پنجه طلا آشنا میشود و همراه با هامپتی موفق به ربودن دانههای لوبیا و کاشت آنها در مکان مورد نظر میشوند. ساقههای لوبیا به سرعت رشد کرده و از ابرها میگذرند و این سه را با خود به بالای ابرها میبرند. در آنجا به قصر غولها وارد میشوند و با نگهبان تخمهای طلا (سایه مرگ) که یک غاز ماده بسیار بزرگ است برخورد میکنند. جوجه غاز کوچکی را میبینند که تخم طلا میگذارد. جوجه را با خود برداشته و فرار میکنند. از ساقه لوبیا پایین میپرند و آن را قطع میکنند ولی سایه مرگ بدنبال آنان میآید. هامپتی به میان اهالی سن ریکاردو رفته با توزیع طلای مجانی بین اهالی برای خود کسب محبوبیت میکند و سبب میشود گربه بدام مأموران بیفتد. در زندان گربه با پیرمردی ریش سپید هم سلول میشود و از او میشنود که سایه مرگ خون تمام اهالی را خواهد ریخت لذا از زندان میگریزد تا جان اهالی را نجات دهد. در طی تعقیب و گریزی که انجام میدهد هامپتی را با خود همراه کرده جوجه را به غاز بزرگ تحویل میدهند و خطر سایه مرگ را مرتفع میکنند ولی هامپتی از پل سقوط میکند و میشکند و معلوم میشود که هامتی در اصل یک تخم طلا بودهاست!
وارد شدن گربه چکمه پوش در سال ۲۰۰۴ میلادی به شرک ۲ با یک مأموریت برای او به همراه بود پدر فیونا (پادشاه هرول) به او این مأموریت را داده بود که در جنگ بر سر راه شرک قرار گیرد و شرک را به قتل برساند ولی موفق نشد که شرک را بکشد و تسلیم شرک شد و به شرک التماس کرد که شرک او را نکشد و شرک هم به او رحم کرد و او را به همراه خود برد و گربه چکمه پوش هم یکی از یاران شرک شد.
کاربر عزیز خوش آمدید
توسط :
گیتی بهامیر
ارزیاب کدومو
1 سال پیش
مدت زمان مطالعه:
4
دقیقه
705
بازدید
خلاصه داستان گربه ی چکمه پوش
دیدگاه کدومو
«گربهی چکمهپوش» داستان دوستی گربه و تخممرغی به نام هامتی است که در طول انیمیشن هامتی به گربه خیانت میکند و با همدستی یک زن و مرد شرور، غاز تخمطلای غولها را میدزدند و مردم شهر را به خطر میاندازند. ولی با رفتارهای درست گربه، هامتی پی به اشتباهات خود میبرد و با فداکردن جان خودش جوجه و مردم شهر را نجات میدهد.
ژانر :
ماجراجویی
دیدگاه والدین
هیچ دیدگاهی ثبت نشده است.
دیدگاه فرزندان
هیچ دیدگاهی ثبت نشده است.
شاخص های اثر
با فرزندان خود صحبت کنید درباره
از فرزند خود بپرسید چرا گربهی چکمهپوش با اینکه با هامتی پیمان برادری با خون خود میبندند ولی بازهم هامتی به او خیانت میکند؟ از فرزندتان بپرسید که هدف هامتی از بهدستآوردن لوبیای سحرآمیز چیست و چرا جان دوستانش را بهخاطر آن به خطر میاندازد؟ چرا گربهی چکمهپوش به هامتی در نجات شهر کمک میکند و غاز کوچولو را به مادرش برمیگرداند؟ از فرزندتان بخواهید که شرح دهد که عواقب کسی که به دیگران خیانت کند چیست؟ اگر جای گربهی چکمهپوش بودی، چه رفتاری با دوستانت میکردی؟
خلاصه: از فرزندتان بخواهید نظرش را دربارهی عواقب کسی که به دیگران خیانت کرده و از اعتماد آنها سوءاستفاده کرده است با شما حرف بزند.
داستان اثر
گربهی کوچک و بیکسی که در یتیمخانه بزرگ میشود در آنجا با تخممرغی به نام هامتی دوست میشود و بارها به او کمک میکند تا جایی که با هم پیمان برادری با خون خود میبندند. در یک درگیری با سربازان که بهخاطر دزدی در زندان افتادهاند، موقع فرار، هامتی جا میماند و گربه فرصت نجات او را ندارد. همین امر باعث میشود هامتی کینهی چکمهپوش را به دل گیرد و برای ضربهزدن به او اعتماد او را جلب میکند.
آنها با پیداکردن لوبیای سحرآمیز به قلعهی غولها میروند و غاز تخمطلا را میدزدند در این بین زن و مرد شروری به نام جکی و جیل که همدست هامتی بودند به آنها حمله میکنند و غاز کوچولو را میدزدند و به شهر میبرند.
جزئیات اثر
کارگردان:Chris Miller
نویسنده:Chris Miller
عکس های منتخب انیمیشن
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد گربهی چکمه پوش
شرح نظر خود را اینجا بنویسید :
در این اثر چه چیزی بیشتر به چشم میخورد؟
سرویس کدومو به عنوان دستیار چندرسانهای خانواده و سامانهی هدایت
مصرف خانواده اعلام میکند که کلیهی تصاویر استفادهشده در این
نرمافزار بهصورت رایگان و بدون مالکیت شخص یا نهادی است و همچنین
محتواهای متنی، پادکستهای صوتی و یا ویدیوهای تولید و ثبتشده در
بخشهای مختلف این نرم افزار متعلق به سرویس تولید محتوای کدومو
بوده و حق انحصاری پدیدآورندهی اثر برای بهرهبرداری مادی و معنوی
برای این مجموعه محفوظ است.
شما والدین عزیز تنها نیستید. هم میتوانید با تیمی از کارشناسان
زبده و با تجربه همراه شوید و هم از تجارب دیگر والدین نسبت به
محصولات رسانهای استفاده کنید.
با هم میتوانیم دنیای رسانهای امن برای فرزندانمان بسازیم. فقط
کافیست با ما همراه شوید تا در این مسیر دستیار شما باشیم!
Close
Click here to request access and see full URLs.
0
دیدگاهتان را بنویسید