سریال My Brilliant Friend یکی از آثار تلویزیونی معروف ایتالیا در چندین سال اخیر است و براساس یک رمان معروف ساخته شده است. در این مقاله از «پلازا» با معرفی سریال دوست نابغه من همراه ما باشید.
سریال دوست نابغه من براساس چهارگانه معروفی به همین نام ساخته شده است. نویسنده این مجموعه کتاب معروف که النا فرانته (Elena Ferrante) نام دارد، به چهارگانه ناپلی خود معروف است. این چهارگانه پرطرفدار که از کتاب دوست نابغه من (2012)، داستان یک نام جدید (2013)، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند (2014) و داستان فرزند گمشده (2015) تشکیل شده است، دستمایه ساخت سریالی با نام اولین جلد این مجموعه شد.
در حال حاضر فصل اول و دوم سریال My Brilliant Friend براساس کتابهای دوست نابغه من و داستان یک نام جدید ساخته شده و فصل سوم و چهارم نیز بر اساس کتابهای آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند و داستان فرزند گمشده، در دست ساخت است. روزنامه «نیویورک تایمز» در سال 2015، اعلام کرد که کتاب اول این چهارگانه یعنی دوست نابغه من در فهرست ده کتاب برتر این روزنامه قرار دارد. پخش این سریال ایتالیایی موفق را شبکه آمریکایی HBO و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن برعهده دارند.
در ویدیوی زیر میتوانید «تریلر سریال My Brilliant Friend با زیرنویس فارسی» را تماشا کنید.
فصل اول این سریال در تاریخ 18 نوامبر 2018 (27 آبان 1397) و فصل دوم آن در تاریخ 16 مارس 2020 (26 اسفند 1398) از شبکه HBO منتشر شد و طرفداران بسیار زیادی نیز خارج از مرزهای ایتالیا پیدا کرد. کارگردان سریال دوست نابغه من ساوریو کوستانتسو (Saverio Costanzo) است و النا فرانته نیز در نوشتن فیلمنامه با کارگردان و سایر تیم نویسندگی سریال ارتباط مستقیم داشته است.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
سریال My Brilliant Friend پس از پخش موفقیتهای بسیاری به دست آورد. برای مثال این سریال درام توانست در جشنواره مونت کارلو بدرخشد و جایزه بهترین سریال را کسب کند. سریال دوست نابغه من در مراسم گلدن گلوب مخصوص کشور ایتالیا نیز مورد تقدیر قرار گرفت. در این سریال بازیگرانی مانند الیزا دلجنیو (Elisa del Genio)، لودویکا ناستی (Ludovica Nasti)، مارگارتا مازوکو (Margherita Mazzucco) و گایا گیریش (Gaia Girace) ایفای نقش کردهاند. با بررسی سریال دوست نابغه من همراه پلازا باشید.
آنچه در ادامه میخوانید:
در این بخش از مقاله، میتوانید برای دانلود سریال دوست نابغه من به این صفحه مراجعه کنید.
سریال My Brilliant Friend در ابتدا با ناپدید شدن لیلا در روزهای پیری شروع میشود که دوست دوران کودکی النا است. النا که در حال حاضر زنی در دهه ششم زندگیش است، ناگهان خاطرات دوران کودکی خود و لیلا را به یاد میآورد که پس از جنگ جهانی دوم در ناپل با یکدیگر آشنا شده بودند. آشنایی که پس از مدت کوتاهی منجر به رابطهای عجیب و قابل تامل بین این دو نفر شد. النا در همان حال و در شروع سریال، تصمیم به نوشتن خاطرات خود با لیلا از دوران کودکی میکند و ما نیز در این مسیر به عنوان مخاطبین سریال با او همراه میشویم.
داستان سریال دوست نابغه من در شهر ناپل و سال 1950 میگذرد که ایتالیا مانند بسیاری از کشورهای درگیر جنگ، در بیکاری و چند دستگی غرق شده است. در این میان دو دختربچه کوچک و هفت ساله به نام النا و لیلا در یک مدرسه کوچک در این شهر به تحصیل مشغول هستند. دنیای النا و لیلا که فرزندان خانوادههای فقیری هستند، با تمام بچههای اطرافشان متفاوت است. آنها کودکانی با درجه هوشی بالا و قوه تخیلی قوی هستند که بارها با یکدیگر درباره آینده خیالی خود صحبت کردهاند و تصمیم دارند روزی کتابی مانند زنان کوچک بنویسند تا بتوانند از طریق آن پولدار شده و به خانوادههای خود کمک کنند.
پدر لیلا کفاش و پدر النا دربان یک ساختمان است. در آن سالها و با وجود احاطه شدن شهرهای ایتالیا و مخصوصا ناپل با فقر و فلاکت، خانوادههای بسیار کمی وجود داشتند که اجازه ادامه تحصیل به فرزندانشان بدهند. پس از پایان دوران ابتدایی، لیلا به اجبار خانوادهاش و به دلیل نداشتن درآمد خوب پدر، از ادامه تحصیل منع میشود. بااینحال النا به لطف معلم دوران ابتداییش که علاقه بسیاری به او دارد، همچنان به درس خواندن تشویق میشود و خانوادهاش با وجود مشکلات مالی راضی به ادامه تحصیل او میشوند.
لیلا با وجود علاقه بسیار زیادش به تحصیل، مجبور میشود تا در کفاشی پدرش کار کند و شروع روزهای نوجوانی این دو نفر، یکی در مدرسه و دیگری در کفاشی میگذرد. بااینحال لیلا با عضویت در کتابخوانه کوچک محلهشان، عطش و میلی را که خواندن دارد جبران میکند. پس از پایان دوره راهنمایی، النا همچنان به تحصیل ادامه میدهد و به دبیرستان میرود.
در سریال دوست نابغه من مشاهده میکنیم که لیلا نیز در همان سالها علیرغم میل خود با پسری از یک خانواده نسبتا ثروتمند در محله خود ازدواج میکند؛ ازدواجی که دردسرهای بسیار زیادی به دنبال داشته و هیچگاه نمیتواند لیلا را راضی نگه دارد. النا نیز در تمام این سالها عاشق یکی از پسران هممحلهای به نام نینو بوده که در حال حاضر با او به دبیرستان میرود.
تمام افکار و علاقه النا از کودکی در تصرف نینو است. در سالهای آخر دبیرستان، النا و لیلا سفری تابستانی به یکی از جزایر ناپل دارند و در آن جزیره النا متوجه حضور نینو میشود. بااینحال نینو در آن سفر علاقه خود را به لیلا نشان میدهد و این شروع رابطه عاشقانه آن دو نفر است. النا پس از این اتفاق تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل از آن شهر و محله خارج شود و تمام اتفاقات تلخی را که تجربه کرده است، همراه با طعم تلخ فقر پشت سر بگذارد و به دانشگاهی در شهر پیزا برود.
در اواخر فصل دوم سریال My Brilliant Friend، النا در پیزا مشغول به تحصیل میشود و جزو دانشجویان برتر دانشکده به حساب میآید. او در آنجا با انسانهایی ثروتمند با مدارج بالای علمی آشنا شده و مسیر زندگیش در آستانه متحول شدن است. النا در همان سالها با پسری ثروتمند نامزد میکند و سپس کتابی مینویسد که سرگذشت زندگیش از کودکی تا همان لحظه است. این کتاب توسط انتشاراتی که متعلق به خانواده نامزد الناست، منتشر میشود. او پس از بازگشتی کوتاه به محله قدیمیش در ناپل متوجه میشود که لیلا از همسرش جدا شده و عشقش با نینو نیز به سرانجامی نرسیده است.
لیلا در حال حاضر با داشتن یک فرزند پسر از محله دور شده و در یک خوکدانی مشغول به کار است. النا و لیلا در محل کار لیلا دیداری نسبتا کوتاه دارند و پس از آن النا مجددا به پیزا بازمیگردد تا مراسم معارفه کتابش را انجام دهد و به دیدار با نامزدش برود. همهچیز برای النا خوب پیش میرود تا لحظهای که در جلسه معارفه برای کتابش، نینو، عشق دوران کودکیش را میبیند.
در خلاصه داستان فصلهای بعدی اینطور ذکر شده است که رابطه میان لیلا و النا رابطهای طولانی میشود و تا انتهای میانسالی آنها ادامه دارد. بااینحال در همان سنین میانسالی، یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود که رابطه عمیق این دو دوست دچار دستاندازهای عاطفی و چالشهای تازهای شود. این چالشها تا جایی پیش میرود که هرکدام از آنها دچار بحران هویت میشوند و تمام زخمهای عمیق و کهنهای که داشتند ناگهان سر باز میکند.
در ادامه با بازیگران سریال My Brilliant Friend بیشتر آشنا میشویم.
گایا گیریش، بازیگر 17 ساله متولد شهر ویکو اکوئنه ایتالیا است. او به خاطر بازی در نقش لیلا چرولو در سریال دوست نابغه من در سطح بینالمللی شناخته شده و در فیلم یا سریال دیگری ایفای نقش نکرده است. این بازیگر که سالهای زیادی علاقه به بازی در عرصه سینما و تلویزیون داشت، با وجود بیتجربه بودنش در کلاسهای بازیگری شرکت کرد و پس از تست دادن برای نقش لیلا پذیرفته شد. گایا گیریش با این سریال فرصتی یافت تا مهارتهای خود را با جهانیان در میان بگذارد.
مارگارتا مازوکو 17 ساله، متولد شهر ناپل در ایتالیا است. او نیز مانند گایا گیریش، پیش از بازی در سریال My Brilliant Friend، تجربه بازیگری نداشته است. بااینحال مارگریتا مازوکو حتی به دنبال فعالیت حرفهای بازیگری نبود و در کلاسهای بازیگری نیز شرکت نمیکرد. او علاقهمند بود که در رشته زبان یا معماری تحصیلات خود را ادامه دهد. بااینحال او با دیدن آگهی تست بازیگری برای سریال دوست نابغه من، مشتاق شد که در این تست شرکت کند و از بین 9000 نفر، برای ایفای نقش النا انتخاب شد.
سایر بازیگران دوست نابغه من عبارتند از:
در این بخش از مقاله به نقد سریال My Brilliant Friend میپردازیم. سریال دوست نابغه از آنجایی که یک سریال اقتباسی است، مسیر سختی را به نسبت دیگر سریالهای غیراقتباسی پیش روی خود داشت. سازندگان سریال میدانستند که سریال پس از پخش، هم از نقطه نظر وفادار ماندن به منبع اقتباسی خود بررسی میشود و هم باید تمام استانداردها و جذابیتهای لازم را که یک سریال تلویزیونی چندفصلی نیاز دارد، داشته باشد.
از این نظر سریال دوست نابغه من را میتوان هم یک نمونه اقتباسی وفادار به منبع اقتباس و هم یک نمونه وفادار به فاکتورهای جذبکننده یک سریال تلویزیونی دانست. برای ساخت این سریال هزینههای بسیار زیادی شده است. در این سریال لازم بود که محلهای را در دهه 50 ایتالیا در قلب ناپل طراحی کنند و سریال را از نظر به تصویر کشیدن و فضاسازی آن دوران، بینیاز سازند. در ساخت این شهرک سینمایی، دقت بسیار زیادی دخیل بوده است تا به منبع اقتباسی خود شباهت داشته باشد و مخاطب را به قلب ایتالیای دهه 50 بکشاند.
از طرفی دیگر سریال در داستان خود نیز به لطف منبع اقتباسیش از شخصیتپردازیهای خوبی برخوردار است و تعریف منسجم و قابل باوری از کاراکترها و روابطی که دارند، ارائه کرده است. در این سریال حتی شخصیتهای فرعی نیز به حال خود رها نشدهاند و هرکدام برای خود روایتگر یک خرده داستان هستند.
داستان سریال دوست نابغه من به ظرافت و زیبایی حول محور توصیف حالوهوای شهر ناپل میگردد و در جستوجوی روابط انسانی، اجتماعی و یافتن هویت فردی انسانها از کودکی تا بزرگسالی است. در این سریال روابطی به تصویر کشیده شده است که توانستهاند رابطهای واقعی با قلب و روح شخصیتها برقرار کنند و زندگی آنها را تا انتهای عمر نیز تحتتاثیر خود قرار دهند.
سریال از نقطه نظر فمینیستی نیز قابل بررسی است و نقش زنان را در دهههای پنجاه و شصت ایتالیا، فقط به عنوان زنهای خانهداری که وظیفه دارند ازدواج کنند و خیلی زود بچهدار شوند به تصویر کشیده است. زنانی که با ازدواج شاید بتوانند از فقر فرار کرده و در خانههای بزرگتری زندگی کنند و لباسهای گرانقیمتتری بپوشند، اما روحشان همچنان اسیر خانهای است که خواستههای آنها را به رسمیت نمیشناسد و ارزشی برای موجودیت آنها قائل نیست.
سریال دوست نابغه من را میتوان سریالی در مورد ماهیت پیچیده دوستیهای زنانه دانست. سریال به زیبایی دنیایی که بین دختران در سنین پایینتر و نوجوانی وجود دارد و اینکه چگونه میتوانند رقابت و تحسین را در یکدیگر تحریک کنند، به تصویر کشیده است. لیلا و النا زنانی هستند که در جامعهای رشد میکنند که گویا به زنها و مخصوصا زنهای باهوش نیازی ندارد.
بااینحال آنها جزو آن دسته از زنانی هستند که رویاهای بزرگتری دارند و جلوتر از زمانه خود فکر میکنند. آنها تسلیم نمیشوند و اجازه نمیدهند که محیط آنها را به شکل خود درآورد و در چنگال خود اسیر کند. النا و لیلا ترجیح میدهند به رویاهای خود وفادار بمانند و برای رسیدن به آنها تلاش کنند. آنها به یکدیگر قول دادهاند که حتی اگر در این مسیر یکی از آنها خسته شد یا قادر به ادامه دادن مسیر نبود، دیگری باید به جای او ادامه دهد.
میانگین امتیازات سریال My Brilliant Friend در سایت متاکریتیک 88 درصد است. این سریال در بخش رتبهبندی سایت IMDb توانسته است امتیاز 8.6 از 10 را به دست آورد. همچنین امتیاز آن در سایت راتن تومیتوز 96% است. در ادامه نگاهی به نظرات منتقدین این سریال در وبسایت متاکریتیک میاندازیم.
این شاهکار شبکه HBO از آن دسته سریالهایی نیست که قدرتش به پیچشهای داستانی و تعلیق قصهاش بستگی داشته باشد. هر قسمت از این داستان جهان عمیقا متحرکی به درون خود است. دوست نابغه من، دستاوردی خیرهکننده و درخشان است که هر لحظهاش در تمام روشهایی که برای یک سریال درام اهمیت دارد، زندگی میکند.
سریال My Brilliant Friend به گونهای است که در طول آن میتوانیم دنیا را از دریچه نگاه یک دختربچه تماشا کنیم و چیزی را که آنها میدانند ما نیز بدانیم. در آن سن دنیا از نظر آنها بزرگتر به نظر میرسد و آنها احساسات عمیقتر و بزرگتری را نیز تجربه میکنند تا سریال را هیجانانگیزتر کنند. دوست نابغه من یک نمایش عالی با قلبی بزرگ است. فقط برای آن آماده باشید که هر از گاهی قلب شما را بشکند.
به سبب تعدد شخصیتهای داستان سریال دوست نابغه من، طرفداران کتاب ممکن است از مزایای بیشتری برخوردار باشند؛ زیرا در این وضعیت اگر شخصیتی را در داستان فراموش کرده باشند و ندانند که او چه کسی بود، میتوانند چند صفحه به عقب برگردند و مطالعه کنند و به یاد بیاورند. این موضوع یک شکایت جزئی در روبرو شدن با سریالی است که از قاب اولش مرا در خود گرفتار کرده است. با وجود اینکه تمام قصه این سریال حول محور داستانی کوچک و صمیمی از دو دختر میگردد که در حال یادگیری روش زندگی هستند.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
ویژگیهای داستانی که در سریال دوست نابغه من وجود دارد باعث غرق شدن مخاطبین سریال در ریتم و چرخه چالشهای آن میشود. سریال به گونهای پیش میرود که مخاطب سریال هم با سختیها و تقلاهای دو شخصیت اصلی داستان احساس همذاتپنداری میکند و هم همزمان برای او بیگانه به نظر میرسد.
در نهایت اگر مشتاق تماشای یک سریال خوش ساخت در ژانر درام هستید که از تماشای آن همراه با خانواده لذت ببرید، سریال My Brilliant Friend، گزینه مناسبی برای شماست. این سریال هم از نظر کارگردانی، هم انتخاب بازیگر و هم نوع روایت خود، در سطح استاندارد و بالایی قرار دارد. با تماشای این سریال میتوانید سفری به قلب ایتالیای دهه 50 داشته باشید و تغییرات و تحولات شهرها و محلههای کوچک و بزرگ این کشور را پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد حزبهای مختلفی مانند کمونیست، فاشیست و… تماشا کنید.
بنابراین اگر طرفدار چنین موضوعاتی هستید، تماشای سریال دوست نابغه من را از دست ندهید. در این مقاله از داستان و بازیگران این سریال گفتیم و به نقد و بررسی آن پرداختیم. آیا این مقاله برایتان مفید بود؟ شما این سریال را تماشا کردهاید؟ نظر شما راجع به آن چیست؟ شما میتوانید نظراتتان را در پایین همین صفحه برای ما بنویسید و با دیگر کاربران پلازا به اشتراک بگذارید.
سریال My Brilliant Friend یکی از آثار تلویزیونی معروف ایتالیا در چندین سال اخیر است و براساس یک رمان معروف ساخته شده است. در این مقاله از «پلازا» با معرفی سریال دوست نابغه من همراه ما باشید.
سریال دوست نابغه من براساس چهارگانه معروفی به همین نام ساخته شده است. نویسنده این مجموعه کتاب معروف که النا فرانته (Elena Ferrante) نام دارد، به چهارگانه ناپلی خود معروف است. این چهارگانه پرطرفدار که از کتاب دوست نابغه من (2012)، داستان یک نام جدید (2013)، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند (2014) و داستان فرزند گمشده (2015) تشکیل شده است، دستمایه ساخت سریالی با نام اولین جلد این مجموعه شد.
در حال حاضر فصل اول و دوم سریال My Brilliant Friend براساس کتابهای دوست نابغه من و داستان یک نام جدید ساخته شده و فصل سوم و چهارم نیز بر اساس کتابهای آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند و داستان فرزند گمشده، در دست ساخت است. روزنامه «نیویورک تایمز» در سال 2015، اعلام کرد که کتاب اول این چهارگانه یعنی دوست نابغه من در فهرست ده کتاب برتر این روزنامه قرار دارد. پخش این سریال ایتالیایی موفق را شبکه آمریکایی HBO و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن برعهده دارند.
در ویدیوی زیر میتوانید «تریلر سریال My Brilliant Friend با زیرنویس فارسی» را تماشا کنید.
فصل اول این سریال در تاریخ 18 نوامبر 2018 (27 آبان 1397) و فصل دوم آن در تاریخ 16 مارس 2020 (26 اسفند 1398) از شبکه HBO منتشر شد و طرفداران بسیار زیادی نیز خارج از مرزهای ایتالیا پیدا کرد. کارگردان سریال دوست نابغه من ساوریو کوستانتسو (Saverio Costanzo) است و النا فرانته نیز در نوشتن فیلمنامه با کارگردان و سایر تیم نویسندگی سریال ارتباط مستقیم داشته است.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
سریال My Brilliant Friend پس از پخش موفقیتهای بسیاری به دست آورد. برای مثال این سریال درام توانست در جشنواره مونت کارلو بدرخشد و جایزه بهترین سریال را کسب کند. سریال دوست نابغه من در مراسم گلدن گلوب مخصوص کشور ایتالیا نیز مورد تقدیر قرار گرفت. در این سریال بازیگرانی مانند الیزا دلجنیو (Elisa del Genio)، لودویکا ناستی (Ludovica Nasti)، مارگارتا مازوکو (Margherita Mazzucco) و گایا گیریش (Gaia Girace) ایفای نقش کردهاند. با بررسی سریال دوست نابغه من همراه پلازا باشید.
آنچه در ادامه میخوانید:
در این بخش از مقاله، میتوانید برای دانلود سریال دوست نابغه من به این صفحه مراجعه کنید.
سریال My Brilliant Friend در ابتدا با ناپدید شدن لیلا در روزهای پیری شروع میشود که دوست دوران کودکی النا است. النا که در حال حاضر زنی در دهه ششم زندگیش است، ناگهان خاطرات دوران کودکی خود و لیلا را به یاد میآورد که پس از جنگ جهانی دوم در ناپل با یکدیگر آشنا شده بودند. آشنایی که پس از مدت کوتاهی منجر به رابطهای عجیب و قابل تامل بین این دو نفر شد. النا در همان حال و در شروع سریال، تصمیم به نوشتن خاطرات خود با لیلا از دوران کودکی میکند و ما نیز در این مسیر به عنوان مخاطبین سریال با او همراه میشویم.
داستان سریال دوست نابغه من در شهر ناپل و سال 1950 میگذرد که ایتالیا مانند بسیاری از کشورهای درگیر جنگ، در بیکاری و چند دستگی غرق شده است. در این میان دو دختربچه کوچک و هفت ساله به نام النا و لیلا در یک مدرسه کوچک در این شهر به تحصیل مشغول هستند. دنیای النا و لیلا که فرزندان خانوادههای فقیری هستند، با تمام بچههای اطرافشان متفاوت است. آنها کودکانی با درجه هوشی بالا و قوه تخیلی قوی هستند که بارها با یکدیگر درباره آینده خیالی خود صحبت کردهاند و تصمیم دارند روزی کتابی مانند زنان کوچک بنویسند تا بتوانند از طریق آن پولدار شده و به خانوادههای خود کمک کنند.
پدر لیلا کفاش و پدر النا دربان یک ساختمان است. در آن سالها و با وجود احاطه شدن شهرهای ایتالیا و مخصوصا ناپل با فقر و فلاکت، خانوادههای بسیار کمی وجود داشتند که اجازه ادامه تحصیل به فرزندانشان بدهند. پس از پایان دوران ابتدایی، لیلا به اجبار خانوادهاش و به دلیل نداشتن درآمد خوب پدر، از ادامه تحصیل منع میشود. بااینحال النا به لطف معلم دوران ابتداییش که علاقه بسیاری به او دارد، همچنان به درس خواندن تشویق میشود و خانوادهاش با وجود مشکلات مالی راضی به ادامه تحصیل او میشوند.
لیلا با وجود علاقه بسیار زیادش به تحصیل، مجبور میشود تا در کفاشی پدرش کار کند و شروع روزهای نوجوانی این دو نفر، یکی در مدرسه و دیگری در کفاشی میگذرد. بااینحال لیلا با عضویت در کتابخوانه کوچک محلهشان، عطش و میلی را که خواندن دارد جبران میکند. پس از پایان دوره راهنمایی، النا همچنان به تحصیل ادامه میدهد و به دبیرستان میرود.
در سریال دوست نابغه من مشاهده میکنیم که لیلا نیز در همان سالها علیرغم میل خود با پسری از یک خانواده نسبتا ثروتمند در محله خود ازدواج میکند؛ ازدواجی که دردسرهای بسیار زیادی به دنبال داشته و هیچگاه نمیتواند لیلا را راضی نگه دارد. النا نیز در تمام این سالها عاشق یکی از پسران هممحلهای به نام نینو بوده که در حال حاضر با او به دبیرستان میرود.
تمام افکار و علاقه النا از کودکی در تصرف نینو است. در سالهای آخر دبیرستان، النا و لیلا سفری تابستانی به یکی از جزایر ناپل دارند و در آن جزیره النا متوجه حضور نینو میشود. بااینحال نینو در آن سفر علاقه خود را به لیلا نشان میدهد و این شروع رابطه عاشقانه آن دو نفر است. النا پس از این اتفاق تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل از آن شهر و محله خارج شود و تمام اتفاقات تلخی را که تجربه کرده است، همراه با طعم تلخ فقر پشت سر بگذارد و به دانشگاهی در شهر پیزا برود.
در اواخر فصل دوم سریال My Brilliant Friend، النا در پیزا مشغول به تحصیل میشود و جزو دانشجویان برتر دانشکده به حساب میآید. او در آنجا با انسانهایی ثروتمند با مدارج بالای علمی آشنا شده و مسیر زندگیش در آستانه متحول شدن است. النا در همان سالها با پسری ثروتمند نامزد میکند و سپس کتابی مینویسد که سرگذشت زندگیش از کودکی تا همان لحظه است. این کتاب توسط انتشاراتی که متعلق به خانواده نامزد الناست، منتشر میشود. او پس از بازگشتی کوتاه به محله قدیمیش در ناپل متوجه میشود که لیلا از همسرش جدا شده و عشقش با نینو نیز به سرانجامی نرسیده است.
لیلا در حال حاضر با داشتن یک فرزند پسر از محله دور شده و در یک خوکدانی مشغول به کار است. النا و لیلا در محل کار لیلا دیداری نسبتا کوتاه دارند و پس از آن النا مجددا به پیزا بازمیگردد تا مراسم معارفه کتابش را انجام دهد و به دیدار با نامزدش برود. همهچیز برای النا خوب پیش میرود تا لحظهای که در جلسه معارفه برای کتابش، نینو، عشق دوران کودکیش را میبیند.
در خلاصه داستان فصلهای بعدی اینطور ذکر شده است که رابطه میان لیلا و النا رابطهای طولانی میشود و تا انتهای میانسالی آنها ادامه دارد. بااینحال در همان سنین میانسالی، یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود که رابطه عمیق این دو دوست دچار دستاندازهای عاطفی و چالشهای تازهای شود. این چالشها تا جایی پیش میرود که هرکدام از آنها دچار بحران هویت میشوند و تمام زخمهای عمیق و کهنهای که داشتند ناگهان سر باز میکند.
در ادامه با بازیگران سریال My Brilliant Friend بیشتر آشنا میشویم.
گایا گیریش، بازیگر 17 ساله متولد شهر ویکو اکوئنه ایتالیا است. او به خاطر بازی در نقش لیلا چرولو در سریال دوست نابغه من در سطح بینالمللی شناخته شده و در فیلم یا سریال دیگری ایفای نقش نکرده است. این بازیگر که سالهای زیادی علاقه به بازی در عرصه سینما و تلویزیون داشت، با وجود بیتجربه بودنش در کلاسهای بازیگری شرکت کرد و پس از تست دادن برای نقش لیلا پذیرفته شد. گایا گیریش با این سریال فرصتی یافت تا مهارتهای خود را با جهانیان در میان بگذارد.
مارگارتا مازوکو 17 ساله، متولد شهر ناپل در ایتالیا است. او نیز مانند گایا گیریش، پیش از بازی در سریال My Brilliant Friend، تجربه بازیگری نداشته است. بااینحال مارگریتا مازوکو حتی به دنبال فعالیت حرفهای بازیگری نبود و در کلاسهای بازیگری نیز شرکت نمیکرد. او علاقهمند بود که در رشته زبان یا معماری تحصیلات خود را ادامه دهد. بااینحال او با دیدن آگهی تست بازیگری برای سریال دوست نابغه من، مشتاق شد که در این تست شرکت کند و از بین 9000 نفر، برای ایفای نقش النا انتخاب شد.
سایر بازیگران دوست نابغه من عبارتند از:
در این بخش از مقاله به نقد سریال My Brilliant Friend میپردازیم. سریال دوست نابغه از آنجایی که یک سریال اقتباسی است، مسیر سختی را به نسبت دیگر سریالهای غیراقتباسی پیش روی خود داشت. سازندگان سریال میدانستند که سریال پس از پخش، هم از نقطه نظر وفادار ماندن به منبع اقتباسی خود بررسی میشود و هم باید تمام استانداردها و جذابیتهای لازم را که یک سریال تلویزیونی چندفصلی نیاز دارد، داشته باشد.
از این نظر سریال دوست نابغه من را میتوان هم یک نمونه اقتباسی وفادار به منبع اقتباس و هم یک نمونه وفادار به فاکتورهای جذبکننده یک سریال تلویزیونی دانست. برای ساخت این سریال هزینههای بسیار زیادی شده است. در این سریال لازم بود که محلهای را در دهه 50 ایتالیا در قلب ناپل طراحی کنند و سریال را از نظر به تصویر کشیدن و فضاسازی آن دوران، بینیاز سازند. در ساخت این شهرک سینمایی، دقت بسیار زیادی دخیل بوده است تا به منبع اقتباسی خود شباهت داشته باشد و مخاطب را به قلب ایتالیای دهه 50 بکشاند.
از طرفی دیگر سریال در داستان خود نیز به لطف منبع اقتباسیش از شخصیتپردازیهای خوبی برخوردار است و تعریف منسجم و قابل باوری از کاراکترها و روابطی که دارند، ارائه کرده است. در این سریال حتی شخصیتهای فرعی نیز به حال خود رها نشدهاند و هرکدام برای خود روایتگر یک خرده داستان هستند.
داستان سریال دوست نابغه من به ظرافت و زیبایی حول محور توصیف حالوهوای شهر ناپل میگردد و در جستوجوی روابط انسانی، اجتماعی و یافتن هویت فردی انسانها از کودکی تا بزرگسالی است. در این سریال روابطی به تصویر کشیده شده است که توانستهاند رابطهای واقعی با قلب و روح شخصیتها برقرار کنند و زندگی آنها را تا انتهای عمر نیز تحتتاثیر خود قرار دهند.
سریال از نقطه نظر فمینیستی نیز قابل بررسی است و نقش زنان را در دهههای پنجاه و شصت ایتالیا، فقط به عنوان زنهای خانهداری که وظیفه دارند ازدواج کنند و خیلی زود بچهدار شوند به تصویر کشیده است. زنانی که با ازدواج شاید بتوانند از فقر فرار کرده و در خانههای بزرگتری زندگی کنند و لباسهای گرانقیمتتری بپوشند، اما روحشان همچنان اسیر خانهای است که خواستههای آنها را به رسمیت نمیشناسد و ارزشی برای موجودیت آنها قائل نیست.
سریال دوست نابغه من را میتوان سریالی در مورد ماهیت پیچیده دوستیهای زنانه دانست. سریال به زیبایی دنیایی که بین دختران در سنین پایینتر و نوجوانی وجود دارد و اینکه چگونه میتوانند رقابت و تحسین را در یکدیگر تحریک کنند، به تصویر کشیده است. لیلا و النا زنانی هستند که در جامعهای رشد میکنند که گویا به زنها و مخصوصا زنهای باهوش نیازی ندارد.
بااینحال آنها جزو آن دسته از زنانی هستند که رویاهای بزرگتری دارند و جلوتر از زمانه خود فکر میکنند. آنها تسلیم نمیشوند و اجازه نمیدهند که محیط آنها را به شکل خود درآورد و در چنگال خود اسیر کند. النا و لیلا ترجیح میدهند به رویاهای خود وفادار بمانند و برای رسیدن به آنها تلاش کنند. آنها به یکدیگر قول دادهاند که حتی اگر در این مسیر یکی از آنها خسته شد یا قادر به ادامه دادن مسیر نبود، دیگری باید به جای او ادامه دهد.
میانگین امتیازات سریال My Brilliant Friend در سایت متاکریتیک 88 درصد است. این سریال در بخش رتبهبندی سایت IMDb توانسته است امتیاز 8.6 از 10 را به دست آورد. همچنین امتیاز آن در سایت راتن تومیتوز 96% است. در ادامه نگاهی به نظرات منتقدین این سریال در وبسایت متاکریتیک میاندازیم.
این شاهکار شبکه HBO از آن دسته سریالهایی نیست که قدرتش به پیچشهای داستانی و تعلیق قصهاش بستگی داشته باشد. هر قسمت از این داستان جهان عمیقا متحرکی به درون خود است. دوست نابغه من، دستاوردی خیرهکننده و درخشان است که هر لحظهاش در تمام روشهایی که برای یک سریال درام اهمیت دارد، زندگی میکند.
سریال My Brilliant Friend به گونهای است که در طول آن میتوانیم دنیا را از دریچه نگاه یک دختربچه تماشا کنیم و چیزی را که آنها میدانند ما نیز بدانیم. در آن سن دنیا از نظر آنها بزرگتر به نظر میرسد و آنها احساسات عمیقتر و بزرگتری را نیز تجربه میکنند تا سریال را هیجانانگیزتر کنند. دوست نابغه من یک نمایش عالی با قلبی بزرگ است. فقط برای آن آماده باشید که هر از گاهی قلب شما را بشکند.
به سبب تعدد شخصیتهای داستان سریال دوست نابغه من، طرفداران کتاب ممکن است از مزایای بیشتری برخوردار باشند؛ زیرا در این وضعیت اگر شخصیتی را در داستان فراموش کرده باشند و ندانند که او چه کسی بود، میتوانند چند صفحه به عقب برگردند و مطالعه کنند و به یاد بیاورند. این موضوع یک شکایت جزئی در روبرو شدن با سریالی است که از قاب اولش مرا در خود گرفتار کرده است. با وجود اینکه تمام قصه این سریال حول محور داستانی کوچک و صمیمی از دو دختر میگردد که در حال یادگیری روش زندگی هستند.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
ویژگیهای داستانی که در سریال دوست نابغه من وجود دارد باعث غرق شدن مخاطبین سریال در ریتم و چرخه چالشهای آن میشود. سریال به گونهای پیش میرود که مخاطب سریال هم با سختیها و تقلاهای دو شخصیت اصلی داستان احساس همذاتپنداری میکند و هم همزمان برای او بیگانه به نظر میرسد.
در نهایت اگر مشتاق تماشای یک سریال خوش ساخت در ژانر درام هستید که از تماشای آن همراه با خانواده لذت ببرید، سریال My Brilliant Friend، گزینه مناسبی برای شماست. این سریال هم از نظر کارگردانی، هم انتخاب بازیگر و هم نوع روایت خود، در سطح استاندارد و بالایی قرار دارد. با تماشای این سریال میتوانید سفری به قلب ایتالیای دهه 50 داشته باشید و تغییرات و تحولات شهرها و محلههای کوچک و بزرگ این کشور را پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد حزبهای مختلفی مانند کمونیست، فاشیست و… تماشا کنید.
بنابراین اگر طرفدار چنین موضوعاتی هستید، تماشای سریال دوست نابغه من را از دست ندهید. در این مقاله از داستان و بازیگران این سریال گفتیم و به نقد و بررسی آن پرداختیم. آیا این مقاله برایتان مفید بود؟ شما این سریال را تماشا کردهاید؟ نظر شما راجع به آن چیست؟ شما میتوانید نظراتتان را در پایین همین صفحه برای ما بنویسید و با دیگر کاربران پلازا به اشتراک بگذارید.
سریال My Brilliant Friend یکی از آثار تلویزیونی معروف ایتالیا در چندین سال اخیر است و براساس یک رمان معروف ساخته شده است. در این مقاله از «پلازا» با معرفی سریال دوست نابغه من همراه ما باشید.
سریال دوست نابغه من براساس چهارگانه معروفی به همین نام ساخته شده است. نویسنده این مجموعه کتاب معروف که النا فرانته (Elena Ferrante) نام دارد، به چهارگانه ناپلی خود معروف است. این چهارگانه پرطرفدار که از کتاب دوست نابغه من (2012)، داستان یک نام جدید (2013)، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند (2014) و داستان فرزند گمشده (2015) تشکیل شده است، دستمایه ساخت سریالی با نام اولین جلد این مجموعه شد.
در حال حاضر فصل اول و دوم سریال My Brilliant Friend براساس کتابهای دوست نابغه من و داستان یک نام جدید ساخته شده و فصل سوم و چهارم نیز بر اساس کتابهای آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند و داستان فرزند گمشده، در دست ساخت است. روزنامه «نیویورک تایمز» در سال 2015، اعلام کرد که کتاب اول این چهارگانه یعنی دوست نابغه من در فهرست ده کتاب برتر این روزنامه قرار دارد. پخش این سریال ایتالیایی موفق را شبکه آمریکایی HBO و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن برعهده دارند.
در ویدیوی زیر میتوانید «تریلر سریال My Brilliant Friend با زیرنویس فارسی» را تماشا کنید.
فصل اول این سریال در تاریخ 18 نوامبر 2018 (27 آبان 1397) و فصل دوم آن در تاریخ 16 مارس 2020 (26 اسفند 1398) از شبکه HBO منتشر شد و طرفداران بسیار زیادی نیز خارج از مرزهای ایتالیا پیدا کرد. کارگردان سریال دوست نابغه من ساوریو کوستانتسو (Saverio Costanzo) است و النا فرانته نیز در نوشتن فیلمنامه با کارگردان و سایر تیم نویسندگی سریال ارتباط مستقیم داشته است.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
سریال My Brilliant Friend پس از پخش موفقیتهای بسیاری به دست آورد. برای مثال این سریال درام توانست در جشنواره مونت کارلو بدرخشد و جایزه بهترین سریال را کسب کند. سریال دوست نابغه من در مراسم گلدن گلوب مخصوص کشور ایتالیا نیز مورد تقدیر قرار گرفت. در این سریال بازیگرانی مانند الیزا دلجنیو (Elisa del Genio)، لودویکا ناستی (Ludovica Nasti)، مارگارتا مازوکو (Margherita Mazzucco) و گایا گیریش (Gaia Girace) ایفای نقش کردهاند. با بررسی سریال دوست نابغه من همراه پلازا باشید.
آنچه در ادامه میخوانید:
در این بخش از مقاله، میتوانید برای دانلود سریال دوست نابغه من به این صفحه مراجعه کنید.
سریال My Brilliant Friend در ابتدا با ناپدید شدن لیلا در روزهای پیری شروع میشود که دوست دوران کودکی النا است. النا که در حال حاضر زنی در دهه ششم زندگیش است، ناگهان خاطرات دوران کودکی خود و لیلا را به یاد میآورد که پس از جنگ جهانی دوم در ناپل با یکدیگر آشنا شده بودند. آشنایی که پس از مدت کوتاهی منجر به رابطهای عجیب و قابل تامل بین این دو نفر شد. النا در همان حال و در شروع سریال، تصمیم به نوشتن خاطرات خود با لیلا از دوران کودکی میکند و ما نیز در این مسیر به عنوان مخاطبین سریال با او همراه میشویم.
داستان سریال دوست نابغه من در شهر ناپل و سال 1950 میگذرد که ایتالیا مانند بسیاری از کشورهای درگیر جنگ، در بیکاری و چند دستگی غرق شده است. در این میان دو دختربچه کوچک و هفت ساله به نام النا و لیلا در یک مدرسه کوچک در این شهر به تحصیل مشغول هستند. دنیای النا و لیلا که فرزندان خانوادههای فقیری هستند، با تمام بچههای اطرافشان متفاوت است. آنها کودکانی با درجه هوشی بالا و قوه تخیلی قوی هستند که بارها با یکدیگر درباره آینده خیالی خود صحبت کردهاند و تصمیم دارند روزی کتابی مانند زنان کوچک بنویسند تا بتوانند از طریق آن پولدار شده و به خانوادههای خود کمک کنند.
پدر لیلا کفاش و پدر النا دربان یک ساختمان است. در آن سالها و با وجود احاطه شدن شهرهای ایتالیا و مخصوصا ناپل با فقر و فلاکت، خانوادههای بسیار کمی وجود داشتند که اجازه ادامه تحصیل به فرزندانشان بدهند. پس از پایان دوران ابتدایی، لیلا به اجبار خانوادهاش و به دلیل نداشتن درآمد خوب پدر، از ادامه تحصیل منع میشود. بااینحال النا به لطف معلم دوران ابتداییش که علاقه بسیاری به او دارد، همچنان به درس خواندن تشویق میشود و خانوادهاش با وجود مشکلات مالی راضی به ادامه تحصیل او میشوند.
لیلا با وجود علاقه بسیار زیادش به تحصیل، مجبور میشود تا در کفاشی پدرش کار کند و شروع روزهای نوجوانی این دو نفر، یکی در مدرسه و دیگری در کفاشی میگذرد. بااینحال لیلا با عضویت در کتابخوانه کوچک محلهشان، عطش و میلی را که خواندن دارد جبران میکند. پس از پایان دوره راهنمایی، النا همچنان به تحصیل ادامه میدهد و به دبیرستان میرود.
در سریال دوست نابغه من مشاهده میکنیم که لیلا نیز در همان سالها علیرغم میل خود با پسری از یک خانواده نسبتا ثروتمند در محله خود ازدواج میکند؛ ازدواجی که دردسرهای بسیار زیادی به دنبال داشته و هیچگاه نمیتواند لیلا را راضی نگه دارد. النا نیز در تمام این سالها عاشق یکی از پسران هممحلهای به نام نینو بوده که در حال حاضر با او به دبیرستان میرود.
تمام افکار و علاقه النا از کودکی در تصرف نینو است. در سالهای آخر دبیرستان، النا و لیلا سفری تابستانی به یکی از جزایر ناپل دارند و در آن جزیره النا متوجه حضور نینو میشود. بااینحال نینو در آن سفر علاقه خود را به لیلا نشان میدهد و این شروع رابطه عاشقانه آن دو نفر است. النا پس از این اتفاق تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل از آن شهر و محله خارج شود و تمام اتفاقات تلخی را که تجربه کرده است، همراه با طعم تلخ فقر پشت سر بگذارد و به دانشگاهی در شهر پیزا برود.
در اواخر فصل دوم سریال My Brilliant Friend، النا در پیزا مشغول به تحصیل میشود و جزو دانشجویان برتر دانشکده به حساب میآید. او در آنجا با انسانهایی ثروتمند با مدارج بالای علمی آشنا شده و مسیر زندگیش در آستانه متحول شدن است. النا در همان سالها با پسری ثروتمند نامزد میکند و سپس کتابی مینویسد که سرگذشت زندگیش از کودکی تا همان لحظه است. این کتاب توسط انتشاراتی که متعلق به خانواده نامزد الناست، منتشر میشود. او پس از بازگشتی کوتاه به محله قدیمیش در ناپل متوجه میشود که لیلا از همسرش جدا شده و عشقش با نینو نیز به سرانجامی نرسیده است.
لیلا در حال حاضر با داشتن یک فرزند پسر از محله دور شده و در یک خوکدانی مشغول به کار است. النا و لیلا در محل کار لیلا دیداری نسبتا کوتاه دارند و پس از آن النا مجددا به پیزا بازمیگردد تا مراسم معارفه کتابش را انجام دهد و به دیدار با نامزدش برود. همهچیز برای النا خوب پیش میرود تا لحظهای که در جلسه معارفه برای کتابش، نینو، عشق دوران کودکیش را میبیند.
در خلاصه داستان فصلهای بعدی اینطور ذکر شده است که رابطه میان لیلا و النا رابطهای طولانی میشود و تا انتهای میانسالی آنها ادامه دارد. بااینحال در همان سنین میانسالی، یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود که رابطه عمیق این دو دوست دچار دستاندازهای عاطفی و چالشهای تازهای شود. این چالشها تا جایی پیش میرود که هرکدام از آنها دچار بحران هویت میشوند و تمام زخمهای عمیق و کهنهای که داشتند ناگهان سر باز میکند.
در ادامه با بازیگران سریال My Brilliant Friend بیشتر آشنا میشویم.
گایا گیریش، بازیگر 17 ساله متولد شهر ویکو اکوئنه ایتالیا است. او به خاطر بازی در نقش لیلا چرولو در سریال دوست نابغه من در سطح بینالمللی شناخته شده و در فیلم یا سریال دیگری ایفای نقش نکرده است. این بازیگر که سالهای زیادی علاقه به بازی در عرصه سینما و تلویزیون داشت، با وجود بیتجربه بودنش در کلاسهای بازیگری شرکت کرد و پس از تست دادن برای نقش لیلا پذیرفته شد. گایا گیریش با این سریال فرصتی یافت تا مهارتهای خود را با جهانیان در میان بگذارد.
مارگارتا مازوکو 17 ساله، متولد شهر ناپل در ایتالیا است. او نیز مانند گایا گیریش، پیش از بازی در سریال My Brilliant Friend، تجربه بازیگری نداشته است. بااینحال مارگریتا مازوکو حتی به دنبال فعالیت حرفهای بازیگری نبود و در کلاسهای بازیگری نیز شرکت نمیکرد. او علاقهمند بود که در رشته زبان یا معماری تحصیلات خود را ادامه دهد. بااینحال او با دیدن آگهی تست بازیگری برای سریال دوست نابغه من، مشتاق شد که در این تست شرکت کند و از بین 9000 نفر، برای ایفای نقش النا انتخاب شد.
سایر بازیگران دوست نابغه من عبارتند از:
در این بخش از مقاله به نقد سریال My Brilliant Friend میپردازیم. سریال دوست نابغه از آنجایی که یک سریال اقتباسی است، مسیر سختی را به نسبت دیگر سریالهای غیراقتباسی پیش روی خود داشت. سازندگان سریال میدانستند که سریال پس از پخش، هم از نقطه نظر وفادار ماندن به منبع اقتباسی خود بررسی میشود و هم باید تمام استانداردها و جذابیتهای لازم را که یک سریال تلویزیونی چندفصلی نیاز دارد، داشته باشد.
از این نظر سریال دوست نابغه من را میتوان هم یک نمونه اقتباسی وفادار به منبع اقتباس و هم یک نمونه وفادار به فاکتورهای جذبکننده یک سریال تلویزیونی دانست. برای ساخت این سریال هزینههای بسیار زیادی شده است. در این سریال لازم بود که محلهای را در دهه 50 ایتالیا در قلب ناپل طراحی کنند و سریال را از نظر به تصویر کشیدن و فضاسازی آن دوران، بینیاز سازند. در ساخت این شهرک سینمایی، دقت بسیار زیادی دخیل بوده است تا به منبع اقتباسی خود شباهت داشته باشد و مخاطب را به قلب ایتالیای دهه 50 بکشاند.
از طرفی دیگر سریال در داستان خود نیز به لطف منبع اقتباسیش از شخصیتپردازیهای خوبی برخوردار است و تعریف منسجم و قابل باوری از کاراکترها و روابطی که دارند، ارائه کرده است. در این سریال حتی شخصیتهای فرعی نیز به حال خود رها نشدهاند و هرکدام برای خود روایتگر یک خرده داستان هستند.
داستان سریال دوست نابغه من به ظرافت و زیبایی حول محور توصیف حالوهوای شهر ناپل میگردد و در جستوجوی روابط انسانی، اجتماعی و یافتن هویت فردی انسانها از کودکی تا بزرگسالی است. در این سریال روابطی به تصویر کشیده شده است که توانستهاند رابطهای واقعی با قلب و روح شخصیتها برقرار کنند و زندگی آنها را تا انتهای عمر نیز تحتتاثیر خود قرار دهند.
سریال از نقطه نظر فمینیستی نیز قابل بررسی است و نقش زنان را در دهههای پنجاه و شصت ایتالیا، فقط به عنوان زنهای خانهداری که وظیفه دارند ازدواج کنند و خیلی زود بچهدار شوند به تصویر کشیده است. زنانی که با ازدواج شاید بتوانند از فقر فرار کرده و در خانههای بزرگتری زندگی کنند و لباسهای گرانقیمتتری بپوشند، اما روحشان همچنان اسیر خانهای است که خواستههای آنها را به رسمیت نمیشناسد و ارزشی برای موجودیت آنها قائل نیست.
سریال دوست نابغه من را میتوان سریالی در مورد ماهیت پیچیده دوستیهای زنانه دانست. سریال به زیبایی دنیایی که بین دختران در سنین پایینتر و نوجوانی وجود دارد و اینکه چگونه میتوانند رقابت و تحسین را در یکدیگر تحریک کنند، به تصویر کشیده است. لیلا و النا زنانی هستند که در جامعهای رشد میکنند که گویا به زنها و مخصوصا زنهای باهوش نیازی ندارد.
بااینحال آنها جزو آن دسته از زنانی هستند که رویاهای بزرگتری دارند و جلوتر از زمانه خود فکر میکنند. آنها تسلیم نمیشوند و اجازه نمیدهند که محیط آنها را به شکل خود درآورد و در چنگال خود اسیر کند. النا و لیلا ترجیح میدهند به رویاهای خود وفادار بمانند و برای رسیدن به آنها تلاش کنند. آنها به یکدیگر قول دادهاند که حتی اگر در این مسیر یکی از آنها خسته شد یا قادر به ادامه دادن مسیر نبود، دیگری باید به جای او ادامه دهد.
میانگین امتیازات سریال My Brilliant Friend در سایت متاکریتیک 88 درصد است. این سریال در بخش رتبهبندی سایت IMDb توانسته است امتیاز 8.6 از 10 را به دست آورد. همچنین امتیاز آن در سایت راتن تومیتوز 96% است. در ادامه نگاهی به نظرات منتقدین این سریال در وبسایت متاکریتیک میاندازیم.
این شاهکار شبکه HBO از آن دسته سریالهایی نیست که قدرتش به پیچشهای داستانی و تعلیق قصهاش بستگی داشته باشد. هر قسمت از این داستان جهان عمیقا متحرکی به درون خود است. دوست نابغه من، دستاوردی خیرهکننده و درخشان است که هر لحظهاش در تمام روشهایی که برای یک سریال درام اهمیت دارد، زندگی میکند.
سریال My Brilliant Friend به گونهای است که در طول آن میتوانیم دنیا را از دریچه نگاه یک دختربچه تماشا کنیم و چیزی را که آنها میدانند ما نیز بدانیم. در آن سن دنیا از نظر آنها بزرگتر به نظر میرسد و آنها احساسات عمیقتر و بزرگتری را نیز تجربه میکنند تا سریال را هیجانانگیزتر کنند. دوست نابغه من یک نمایش عالی با قلبی بزرگ است. فقط برای آن آماده باشید که هر از گاهی قلب شما را بشکند.
به سبب تعدد شخصیتهای داستان سریال دوست نابغه من، طرفداران کتاب ممکن است از مزایای بیشتری برخوردار باشند؛ زیرا در این وضعیت اگر شخصیتی را در داستان فراموش کرده باشند و ندانند که او چه کسی بود، میتوانند چند صفحه به عقب برگردند و مطالعه کنند و به یاد بیاورند. این موضوع یک شکایت جزئی در روبرو شدن با سریالی است که از قاب اولش مرا در خود گرفتار کرده است. با وجود اینکه تمام قصه این سریال حول محور داستانی کوچک و صمیمی از دو دختر میگردد که در حال یادگیری روش زندگی هستند.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
ویژگیهای داستانی که در سریال دوست نابغه من وجود دارد باعث غرق شدن مخاطبین سریال در ریتم و چرخه چالشهای آن میشود. سریال به گونهای پیش میرود که مخاطب سریال هم با سختیها و تقلاهای دو شخصیت اصلی داستان احساس همذاتپنداری میکند و هم همزمان برای او بیگانه به نظر میرسد.
در نهایت اگر مشتاق تماشای یک سریال خوش ساخت در ژانر درام هستید که از تماشای آن همراه با خانواده لذت ببرید، سریال My Brilliant Friend، گزینه مناسبی برای شماست. این سریال هم از نظر کارگردانی، هم انتخاب بازیگر و هم نوع روایت خود، در سطح استاندارد و بالایی قرار دارد. با تماشای این سریال میتوانید سفری به قلب ایتالیای دهه 50 داشته باشید و تغییرات و تحولات شهرها و محلههای کوچک و بزرگ این کشور را پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد حزبهای مختلفی مانند کمونیست، فاشیست و… تماشا کنید.
بنابراین اگر طرفدار چنین موضوعاتی هستید، تماشای سریال دوست نابغه من را از دست ندهید. در این مقاله از داستان و بازیگران این سریال گفتیم و به نقد و بررسی آن پرداختیم. آیا این مقاله برایتان مفید بود؟ شما این سریال را تماشا کردهاید؟ نظر شما راجع به آن چیست؟ شما میتوانید نظراتتان را در پایین همین صفحه برای ما بنویسید و با دیگر کاربران پلازا به اشتراک بگذارید.
سریال My Brilliant Friend یکی از آثار تلویزیونی معروف ایتالیا در چندین سال اخیر است و براساس یک رمان معروف ساخته شده است. در این مقاله از «پلازا» با معرفی سریال دوست نابغه من همراه ما باشید.
سریال دوست نابغه من براساس چهارگانه معروفی به همین نام ساخته شده است. نویسنده این مجموعه کتاب معروف که النا فرانته (Elena Ferrante) نام دارد، به چهارگانه ناپلی خود معروف است. این چهارگانه پرطرفدار که از کتاب دوست نابغه من (2012)، داستان یک نام جدید (2013)، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند (2014) و داستان فرزند گمشده (2015) تشکیل شده است، دستمایه ساخت سریالی با نام اولین جلد این مجموعه شد.
در حال حاضر فصل اول و دوم سریال My Brilliant Friend براساس کتابهای دوست نابغه من و داستان یک نام جدید ساخته شده و فصل سوم و چهارم نیز بر اساس کتابهای آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند و داستان فرزند گمشده، در دست ساخت است. روزنامه «نیویورک تایمز» در سال 2015، اعلام کرد که کتاب اول این چهارگانه یعنی دوست نابغه من در فهرست ده کتاب برتر این روزنامه قرار دارد. پخش این سریال ایتالیایی موفق را شبکه آمریکایی HBO و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن برعهده دارند.
در ویدیوی زیر میتوانید «تریلر سریال My Brilliant Friend با زیرنویس فارسی» را تماشا کنید.
فصل اول این سریال در تاریخ 18 نوامبر 2018 (27 آبان 1397) و فصل دوم آن در تاریخ 16 مارس 2020 (26 اسفند 1398) از شبکه HBO منتشر شد و طرفداران بسیار زیادی نیز خارج از مرزهای ایتالیا پیدا کرد. کارگردان سریال دوست نابغه من ساوریو کوستانتسو (Saverio Costanzo) است و النا فرانته نیز در نوشتن فیلمنامه با کارگردان و سایر تیم نویسندگی سریال ارتباط مستقیم داشته است.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
سریال My Brilliant Friend پس از پخش موفقیتهای بسیاری به دست آورد. برای مثال این سریال درام توانست در جشنواره مونت کارلو بدرخشد و جایزه بهترین سریال را کسب کند. سریال دوست نابغه من در مراسم گلدن گلوب مخصوص کشور ایتالیا نیز مورد تقدیر قرار گرفت. در این سریال بازیگرانی مانند الیزا دلجنیو (Elisa del Genio)، لودویکا ناستی (Ludovica Nasti)، مارگارتا مازوکو (Margherita Mazzucco) و گایا گیریش (Gaia Girace) ایفای نقش کردهاند. با بررسی سریال دوست نابغه من همراه پلازا باشید.
آنچه در ادامه میخوانید:
در این بخش از مقاله، میتوانید برای دانلود سریال دوست نابغه من به این صفحه مراجعه کنید.
سریال My Brilliant Friend در ابتدا با ناپدید شدن لیلا در روزهای پیری شروع میشود که دوست دوران کودکی النا است. النا که در حال حاضر زنی در دهه ششم زندگیش است، ناگهان خاطرات دوران کودکی خود و لیلا را به یاد میآورد که پس از جنگ جهانی دوم در ناپل با یکدیگر آشنا شده بودند. آشنایی که پس از مدت کوتاهی منجر به رابطهای عجیب و قابل تامل بین این دو نفر شد. النا در همان حال و در شروع سریال، تصمیم به نوشتن خاطرات خود با لیلا از دوران کودکی میکند و ما نیز در این مسیر به عنوان مخاطبین سریال با او همراه میشویم.
داستان سریال دوست نابغه من در شهر ناپل و سال 1950 میگذرد که ایتالیا مانند بسیاری از کشورهای درگیر جنگ، در بیکاری و چند دستگی غرق شده است. در این میان دو دختربچه کوچک و هفت ساله به نام النا و لیلا در یک مدرسه کوچک در این شهر به تحصیل مشغول هستند. دنیای النا و لیلا که فرزندان خانوادههای فقیری هستند، با تمام بچههای اطرافشان متفاوت است. آنها کودکانی با درجه هوشی بالا و قوه تخیلی قوی هستند که بارها با یکدیگر درباره آینده خیالی خود صحبت کردهاند و تصمیم دارند روزی کتابی مانند زنان کوچک بنویسند تا بتوانند از طریق آن پولدار شده و به خانوادههای خود کمک کنند.
پدر لیلا کفاش و پدر النا دربان یک ساختمان است. در آن سالها و با وجود احاطه شدن شهرهای ایتالیا و مخصوصا ناپل با فقر و فلاکت، خانوادههای بسیار کمی وجود داشتند که اجازه ادامه تحصیل به فرزندانشان بدهند. پس از پایان دوران ابتدایی، لیلا به اجبار خانوادهاش و به دلیل نداشتن درآمد خوب پدر، از ادامه تحصیل منع میشود. بااینحال النا به لطف معلم دوران ابتداییش که علاقه بسیاری به او دارد، همچنان به درس خواندن تشویق میشود و خانوادهاش با وجود مشکلات مالی راضی به ادامه تحصیل او میشوند.
لیلا با وجود علاقه بسیار زیادش به تحصیل، مجبور میشود تا در کفاشی پدرش کار کند و شروع روزهای نوجوانی این دو نفر، یکی در مدرسه و دیگری در کفاشی میگذرد. بااینحال لیلا با عضویت در کتابخوانه کوچک محلهشان، عطش و میلی را که خواندن دارد جبران میکند. پس از پایان دوره راهنمایی، النا همچنان به تحصیل ادامه میدهد و به دبیرستان میرود.
در سریال دوست نابغه من مشاهده میکنیم که لیلا نیز در همان سالها علیرغم میل خود با پسری از یک خانواده نسبتا ثروتمند در محله خود ازدواج میکند؛ ازدواجی که دردسرهای بسیار زیادی به دنبال داشته و هیچگاه نمیتواند لیلا را راضی نگه دارد. النا نیز در تمام این سالها عاشق یکی از پسران هممحلهای به نام نینو بوده که در حال حاضر با او به دبیرستان میرود.
تمام افکار و علاقه النا از کودکی در تصرف نینو است. در سالهای آخر دبیرستان، النا و لیلا سفری تابستانی به یکی از جزایر ناپل دارند و در آن جزیره النا متوجه حضور نینو میشود. بااینحال نینو در آن سفر علاقه خود را به لیلا نشان میدهد و این شروع رابطه عاشقانه آن دو نفر است. النا پس از این اتفاق تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل از آن شهر و محله خارج شود و تمام اتفاقات تلخی را که تجربه کرده است، همراه با طعم تلخ فقر پشت سر بگذارد و به دانشگاهی در شهر پیزا برود.
در اواخر فصل دوم سریال My Brilliant Friend، النا در پیزا مشغول به تحصیل میشود و جزو دانشجویان برتر دانشکده به حساب میآید. او در آنجا با انسانهایی ثروتمند با مدارج بالای علمی آشنا شده و مسیر زندگیش در آستانه متحول شدن است. النا در همان سالها با پسری ثروتمند نامزد میکند و سپس کتابی مینویسد که سرگذشت زندگیش از کودکی تا همان لحظه است. این کتاب توسط انتشاراتی که متعلق به خانواده نامزد الناست، منتشر میشود. او پس از بازگشتی کوتاه به محله قدیمیش در ناپل متوجه میشود که لیلا از همسرش جدا شده و عشقش با نینو نیز به سرانجامی نرسیده است.
لیلا در حال حاضر با داشتن یک فرزند پسر از محله دور شده و در یک خوکدانی مشغول به کار است. النا و لیلا در محل کار لیلا دیداری نسبتا کوتاه دارند و پس از آن النا مجددا به پیزا بازمیگردد تا مراسم معارفه کتابش را انجام دهد و به دیدار با نامزدش برود. همهچیز برای النا خوب پیش میرود تا لحظهای که در جلسه معارفه برای کتابش، نینو، عشق دوران کودکیش را میبیند.
در خلاصه داستان فصلهای بعدی اینطور ذکر شده است که رابطه میان لیلا و النا رابطهای طولانی میشود و تا انتهای میانسالی آنها ادامه دارد. بااینحال در همان سنین میانسالی، یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود که رابطه عمیق این دو دوست دچار دستاندازهای عاطفی و چالشهای تازهای شود. این چالشها تا جایی پیش میرود که هرکدام از آنها دچار بحران هویت میشوند و تمام زخمهای عمیق و کهنهای که داشتند ناگهان سر باز میکند.
در ادامه با بازیگران سریال My Brilliant Friend بیشتر آشنا میشویم.
گایا گیریش، بازیگر 17 ساله متولد شهر ویکو اکوئنه ایتالیا است. او به خاطر بازی در نقش لیلا چرولو در سریال دوست نابغه من در سطح بینالمللی شناخته شده و در فیلم یا سریال دیگری ایفای نقش نکرده است. این بازیگر که سالهای زیادی علاقه به بازی در عرصه سینما و تلویزیون داشت، با وجود بیتجربه بودنش در کلاسهای بازیگری شرکت کرد و پس از تست دادن برای نقش لیلا پذیرفته شد. گایا گیریش با این سریال فرصتی یافت تا مهارتهای خود را با جهانیان در میان بگذارد.
مارگارتا مازوکو 17 ساله، متولد شهر ناپل در ایتالیا است. او نیز مانند گایا گیریش، پیش از بازی در سریال My Brilliant Friend، تجربه بازیگری نداشته است. بااینحال مارگریتا مازوکو حتی به دنبال فعالیت حرفهای بازیگری نبود و در کلاسهای بازیگری نیز شرکت نمیکرد. او علاقهمند بود که در رشته زبان یا معماری تحصیلات خود را ادامه دهد. بااینحال او با دیدن آگهی تست بازیگری برای سریال دوست نابغه من، مشتاق شد که در این تست شرکت کند و از بین 9000 نفر، برای ایفای نقش النا انتخاب شد.
سایر بازیگران دوست نابغه من عبارتند از:
در این بخش از مقاله به نقد سریال My Brilliant Friend میپردازیم. سریال دوست نابغه از آنجایی که یک سریال اقتباسی است، مسیر سختی را به نسبت دیگر سریالهای غیراقتباسی پیش روی خود داشت. سازندگان سریال میدانستند که سریال پس از پخش، هم از نقطه نظر وفادار ماندن به منبع اقتباسی خود بررسی میشود و هم باید تمام استانداردها و جذابیتهای لازم را که یک سریال تلویزیونی چندفصلی نیاز دارد، داشته باشد.
از این نظر سریال دوست نابغه من را میتوان هم یک نمونه اقتباسی وفادار به منبع اقتباس و هم یک نمونه وفادار به فاکتورهای جذبکننده یک سریال تلویزیونی دانست. برای ساخت این سریال هزینههای بسیار زیادی شده است. در این سریال لازم بود که محلهای را در دهه 50 ایتالیا در قلب ناپل طراحی کنند و سریال را از نظر به تصویر کشیدن و فضاسازی آن دوران، بینیاز سازند. در ساخت این شهرک سینمایی، دقت بسیار زیادی دخیل بوده است تا به منبع اقتباسی خود شباهت داشته باشد و مخاطب را به قلب ایتالیای دهه 50 بکشاند.
از طرفی دیگر سریال در داستان خود نیز به لطف منبع اقتباسیش از شخصیتپردازیهای خوبی برخوردار است و تعریف منسجم و قابل باوری از کاراکترها و روابطی که دارند، ارائه کرده است. در این سریال حتی شخصیتهای فرعی نیز به حال خود رها نشدهاند و هرکدام برای خود روایتگر یک خرده داستان هستند.
داستان سریال دوست نابغه من به ظرافت و زیبایی حول محور توصیف حالوهوای شهر ناپل میگردد و در جستوجوی روابط انسانی، اجتماعی و یافتن هویت فردی انسانها از کودکی تا بزرگسالی است. در این سریال روابطی به تصویر کشیده شده است که توانستهاند رابطهای واقعی با قلب و روح شخصیتها برقرار کنند و زندگی آنها را تا انتهای عمر نیز تحتتاثیر خود قرار دهند.
سریال از نقطه نظر فمینیستی نیز قابل بررسی است و نقش زنان را در دهههای پنجاه و شصت ایتالیا، فقط به عنوان زنهای خانهداری که وظیفه دارند ازدواج کنند و خیلی زود بچهدار شوند به تصویر کشیده است. زنانی که با ازدواج شاید بتوانند از فقر فرار کرده و در خانههای بزرگتری زندگی کنند و لباسهای گرانقیمتتری بپوشند، اما روحشان همچنان اسیر خانهای است که خواستههای آنها را به رسمیت نمیشناسد و ارزشی برای موجودیت آنها قائل نیست.
سریال دوست نابغه من را میتوان سریالی در مورد ماهیت پیچیده دوستیهای زنانه دانست. سریال به زیبایی دنیایی که بین دختران در سنین پایینتر و نوجوانی وجود دارد و اینکه چگونه میتوانند رقابت و تحسین را در یکدیگر تحریک کنند، به تصویر کشیده است. لیلا و النا زنانی هستند که در جامعهای رشد میکنند که گویا به زنها و مخصوصا زنهای باهوش نیازی ندارد.
بااینحال آنها جزو آن دسته از زنانی هستند که رویاهای بزرگتری دارند و جلوتر از زمانه خود فکر میکنند. آنها تسلیم نمیشوند و اجازه نمیدهند که محیط آنها را به شکل خود درآورد و در چنگال خود اسیر کند. النا و لیلا ترجیح میدهند به رویاهای خود وفادار بمانند و برای رسیدن به آنها تلاش کنند. آنها به یکدیگر قول دادهاند که حتی اگر در این مسیر یکی از آنها خسته شد یا قادر به ادامه دادن مسیر نبود، دیگری باید به جای او ادامه دهد.
میانگین امتیازات سریال My Brilliant Friend در سایت متاکریتیک 88 درصد است. این سریال در بخش رتبهبندی سایت IMDb توانسته است امتیاز 8.6 از 10 را به دست آورد. همچنین امتیاز آن در سایت راتن تومیتوز 96% است. در ادامه نگاهی به نظرات منتقدین این سریال در وبسایت متاکریتیک میاندازیم.
این شاهکار شبکه HBO از آن دسته سریالهایی نیست که قدرتش به پیچشهای داستانی و تعلیق قصهاش بستگی داشته باشد. هر قسمت از این داستان جهان عمیقا متحرکی به درون خود است. دوست نابغه من، دستاوردی خیرهکننده و درخشان است که هر لحظهاش در تمام روشهایی که برای یک سریال درام اهمیت دارد، زندگی میکند.
سریال My Brilliant Friend به گونهای است که در طول آن میتوانیم دنیا را از دریچه نگاه یک دختربچه تماشا کنیم و چیزی را که آنها میدانند ما نیز بدانیم. در آن سن دنیا از نظر آنها بزرگتر به نظر میرسد و آنها احساسات عمیقتر و بزرگتری را نیز تجربه میکنند تا سریال را هیجانانگیزتر کنند. دوست نابغه من یک نمایش عالی با قلبی بزرگ است. فقط برای آن آماده باشید که هر از گاهی قلب شما را بشکند.
به سبب تعدد شخصیتهای داستان سریال دوست نابغه من، طرفداران کتاب ممکن است از مزایای بیشتری برخوردار باشند؛ زیرا در این وضعیت اگر شخصیتی را در داستان فراموش کرده باشند و ندانند که او چه کسی بود، میتوانند چند صفحه به عقب برگردند و مطالعه کنند و به یاد بیاورند. این موضوع یک شکایت جزئی در روبرو شدن با سریالی است که از قاب اولش مرا در خود گرفتار کرده است. با وجود اینکه تمام قصه این سریال حول محور داستانی کوچک و صمیمی از دو دختر میگردد که در حال یادگیری روش زندگی هستند.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
ویژگیهای داستانی که در سریال دوست نابغه من وجود دارد باعث غرق شدن مخاطبین سریال در ریتم و چرخه چالشهای آن میشود. سریال به گونهای پیش میرود که مخاطب سریال هم با سختیها و تقلاهای دو شخصیت اصلی داستان احساس همذاتپنداری میکند و هم همزمان برای او بیگانه به نظر میرسد.
در نهایت اگر مشتاق تماشای یک سریال خوش ساخت در ژانر درام هستید که از تماشای آن همراه با خانواده لذت ببرید، سریال My Brilliant Friend، گزینه مناسبی برای شماست. این سریال هم از نظر کارگردانی، هم انتخاب بازیگر و هم نوع روایت خود، در سطح استاندارد و بالایی قرار دارد. با تماشای این سریال میتوانید سفری به قلب ایتالیای دهه 50 داشته باشید و تغییرات و تحولات شهرها و محلههای کوچک و بزرگ این کشور را پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد حزبهای مختلفی مانند کمونیست، فاشیست و… تماشا کنید.
بنابراین اگر طرفدار چنین موضوعاتی هستید، تماشای سریال دوست نابغه من را از دست ندهید. در این مقاله از داستان و بازیگران این سریال گفتیم و به نقد و بررسی آن پرداختیم. آیا این مقاله برایتان مفید بود؟ شما این سریال را تماشا کردهاید؟ نظر شما راجع به آن چیست؟ شما میتوانید نظراتتان را در پایین همین صفحه برای ما بنویسید و با دیگر کاربران پلازا به اشتراک بگذارید.
مخاطبانی که تا کنون سه فصل از ” دوست نابغه من ” ( My Brilliant Friend ) یا سه جلد اول رمان را خوانده اند منتظر فصل چهارم سریال دوست نابغه من یا همان رمان آخر تحت عنوان ” داستان کودک گمشده ” هستند. اما ما انتظار چه چیزی را باید داشته باشیم .
توجه : این مطلب درباره آخرین فصل ( جلد ) دوست نابغه من ( چهارگانه ناپلی ) می باشد ، نکاتی از بخش آخر مطرح شده اما تا جای ممکن از افشای وقایع حساس پرهیز شده است.
رمان ناپلی النا فرانته با داستان کودک گمشده The Story of the Lost Child کامل می شود و امکان دیدن کل ساختار را فراهم می کند که خود را در لایه هایی مانند ناپل نشان می دهد، جایی که مناظر شهری سابق توسط زمان، خشونت سیاسی و بلایای طبیعی مدفون شده اند.
با خواندن این جلد پایانی، به راحتی می توان فراموش کرد که اولین کتاب، دوست نابغه من ( My Brilliant Friend ) ، کل اثر را به عنوان یک راز در نظر می گیرد – جدای از رازداری بسیار مورد بحث فرانته، که از نام مستعار استفاده می کند، اجازه عکسبرداری نمی دهد، و در موارد استثنا، فقط از طریق ایمیل یا تلفن مصاحبه می شود. با این حجم، فرانته دوباره به ما یادآوری میکند که یک پرسش در مورد نویسندگی در روایت گنجانده شده است – چه کسی این داستان را روایت میکند؟ لیلا یا النا؟
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در دوست درخشان من، النا به ما میگوید بهترین دوستش لیلا در سن ۶۰ سالگی تمام آثار خود را محو کرده است. سپس النا دوران کودکی خود را با هم در محلههای فقیر نشین ناپل بازگو میکند. لیلا باهوش است، نویسنده ای با استعداد زودرس با شخصیتی فریبنده و نامنظم. النا نیز دانش آموز ممتازی است، اما می داند که لیلا اعجوبه است. با این حال والدین لیلا به او اجازه ادامه تحصیل را نمی دهند. کارهای النا – هرچند با اشتیاق کمتر از لیلا – و مسیرهایشان از هم جدا می شود. النا نویسنده موفقی می شود. لیلا خیلی زود ازدواج می کند و در محله خشونت آمیز دوران کودکی آنها می ماند. اولین کتاب ما را پس از عروسی ویرانگر لیلا رها میکند، و تا آن زمان، ما به احتمال زیاد مقدمه قاببندی مربوط به ناپدید شدن لیلا میانسال را فراموش کردهایم و داستانِ دوستی عمیق و پیچیده دختران ، بسیار جذاب و در دسترس است و مسائل طبقاتی، تاریخی، و سیاست فمینیسم در حالی که به یک هسته صمیمی و بی رحمانه چسبیده ایم ، جریان دارد.
کتاب دوم ، داستان یک نام جدید؛ ما را به دوران بزرگسالی می برد. النا از ناپل میگریزد و به زندگی دانشگاهی روشنفکری پناه می برد و کار خود را بهعنوان رماننویس آغاز میکند، در حالی که لیلا با ثروت و قدرت جدید به چهرهای جذاب در محله قدیمی تبدیل میشود. در کتاب سوم، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند، لیلا که از شوهر بدسرپرستش طلاق گرفته است، در حالی که در یک کارخانه کار میکند، برای بزرگکردن پسر خردسالش تلاش میکند. النا با یک استاد معمولی از خانواده ای روشنفکر ازدواج می کند و دو دختر دارد، اما آنها را برای یک رابطه مخرب با نینو، عشق اول لیلا ، ترک می کند. این دو زن همچنان تحت تعقیب انتخاب های یکدیگر هستند. اولین رمان الینا بر اساس دفترچه یادداشت دوران کودکی لیلا بود که او آن را سوزاند ، اما لیلا تنها کسی است که النا خواهان تاییدش است.
النا در ابتدای جلد آخر به ما یادآوری میکند که ناپدید شدن ناگهانی لیلا او را به نوشتن داستانشان تشویق کرد. داستان کودک گمشده از دیدگاه النا روایت می شود، اما در صفحات ابتدایی، النا با نوعی پارانویا می نویسد:
فقط او می تواند بگوید که آیا در واقع، او توانسته است خود را در این زنجیره بسیار طولانی از کلمات وارد کند تا متن من را اصلاح کند، عمداً پیوندهای گمشده را ارائه دهد، بدون اینکه بگذارد نشان داده شود، از من بیشتر بگوید، بیشتر از آنچه می خواهم بگویم.
ممکن است. با گذشت سالها، لیلا به یک نابغه کامپیوتری خودآموخته تبدیل شده باشد. فرانته این پاراگراف را با گفتگوی خیالی با دوستش به پایان میرساند که میگوید:
لنو، فراموشش کن، آدم داستان یک محو شده را تعریف نمیکند.
اما این دقیقا همان چیزی است که فرانته قصد انجام آن را دارد. کتابی که ما می خوانیم در واقع ممکن است توسط هر دو زن گفته شود، که نه تنها با دوستی مادام العمر، بلکه با رقابت پیوند خورده اند. آیا لیلا روایت را از دوست کم استعداد، اما منتشر شده و موفق خود که از تاریخ مشترک آنها برای بزرگترین موفقیت ادبی خود استفاده کرده است، پس می گیرد؟ آیا این در مورد خودِ چهارمین رمان ناپلی فرانته و همچنین دنیای داستانی درون آن صادق است؟ جسارت محض این فرض، که مانند یک نوار موبیوس به خود حلقه می زند، تصورش را سخت می کند.
فرانته احتمالاً در زمان تصور رمانها نمیدانست که این کتابها در واقع به بزرگترین موفقیت ادبی او تبدیل میشوند. یا اینکه او در اواخر زندگی اش حس ادبی ایجاد می کند، آیا زندگی به دنبال هنر است؟ آیا این یک فراآزمایشی است که در آن لیلا و النا دو جنبه از زنان ایتالیاییِ یک نسل خاص هستند که توسط نویسندهای تصور میشود که فقط قلمش نام او را فاش میکند؟ در حالی که این جلد پایانی ، به دلیل ناپدید شدن دختر لیلا نگارش شده ، نمیتوانید فکر نکنید که آیا این دختر، مادر یا خودش است که النا واقعاً در تلاش برای پیدا کردن اوست.
در کتاب اول صحنه ای وجود دارد که مانند یک کابوس کودکی آشکار می شود. لیلا عروسک دوست داشتنی الینا “تینا” را به زیرزمین مخوف ترین مرد محله، دان آشیل کاراکی می اندازد. النا با انداختن عروسک لیلا به دنبال عروسک خودش ، انتقام میگیرد، نه آنکه عروسکی بازیابی شود. در این جلد، النا و لیلا در عرض چند هفته دخترانی به دنیا می آورند و لیلا نام فرزندش را «تینا» می گذارد. النا به او یادآوری می کند که این نام عروسکی بود که لیلا با بدخواهی به داخل انبار انداخت:
به نظر می رسد این روش لیلا است. او از بررسی نیروهای درونی در رابطه آنها اجتناب می کند: رقابت بی رحمانه و ظلم، و همچنین عشق و وفاداری. با این حال، یک رویداد اصلی در این کتاب وجود دارد که به طور خلاصه ماهیت واقعی لیلا را آشکار میکند، و ظاهر سخت او را از درون میچرخاند. این زلزله ویرانگری است که در ۲۳ نوامبر ۱۹۸۰ ناپل را لرزاند. لیلا و النا با هم هستند، هر دو در اوج بارداری، هنگام وقوع زلزله، آنها در داخل ماشین لیلا و پارک شده در خیابان، پناه می گیرند. هر دو ترسیده اند، اما لیلا طوری می ترکد که النا تا به حال ندیده بود.
او یک جور جغجغه مرگ ساطع می کرد، چشم هایش گشاد می شد، می لرزید، شکمش را نوازش می کرد، دیگر به پیوند های محکم اعتقاد نداشت… فریاد می زد که ” مرزهای ماشین در حال از بین رفتن است.”
وقتی النا سعی می کند با اشاره به یکی از همسایه هایشان به نام مارچلو که در حال خروج از محله است، او را آرام کند، لیلا می گوید که ” محو شدگی مرزها ، این بیشتر از وحشت ناشی از یک زلزله قدرتمند است. ”
النا از لیلا ی بعد از زلزله می نویسد :
هر قدر هم که همیشه بر همه ما مسلط بود و در رنج کینه و خشم خود ، راهی برای بودن ، تحمیل کرده بود و همچنان تحمیل می کرد، خود را سیال می دانست و تمام تلاشش در نهایت فقط برای مهار خود بود. … لیلا ، لیلا را از دست داد، هرج و مرج تنها حقیقتش به نظر می رسید، و او – خیلی فعال، خیلی شجاع، خودش را محو کرد و وحشت زده، به هیچ تبدیل شد.
لیلا، زن طبقه کارگر، در واقع توسط نیروهای ناخودآگاهی که ادراکات ما را هدایت می کنند، اداره می شود و النا، رمان نویس تحصیل کرده، ریشه در دنیای مادی دارد. این لیلا است که از خشم خود به عنوان سلاحی برای کنترل ماهیت خود استفاده می کند، اما در نهایت با درک عمیق و شهودی او از ماهیت توهم ، واقعیت از بین می رود. همانطور که او در این لحظه به النا می گوید:
پارچه ای که من در روز می بافم، شب باز می شود، سررشته آن راهی برایش پیدا می کند. اما چندان فایده ای ندارد ؛ همیشه در شکاف بین یک چیز عادی و چیز دیگر ، دهشت باقی می ماند.
لیلا دیوانه یا بی بند و بار نیست، اما تصوراتش آنقدر اوج گرفته که زندگیِ راحت در دنیا برایش غیرممکن است. این ادراک افزایش یافته همچنین ممکن است منشأ درخشش او باشد، و النا بیش از هر کسی آن را تشخیص می دهد.
چهارمین رمان درباره خشم زنان مطالب زیادی نوشته است. (آیا هنوز هم می تواند تعجب آور باشد که زنان هم عصبانی می شوند؟) لیلا و النا با استفاده از لهجه ناپولیکی که النا در هنگام عصبانیت به آن بازمی گردد، تمایل دارند از دنیا و به طور مستقیم تر از مردان اطرافشان عصبانی شوند. (نکته: فرانته در این بخش ها در واقع با لهجه نمی نویسد. در ایتالیایی، مانند ترجمه انگلیسی آن گلدشتاین، به ما می گویند ” زمانی که شخصیت ها به گویش ناپلی صحبت می کنند.” ) اما در این جلد آخر، مادری ، به اندازه خشم در رابطه آنها نقش محوری دارد – و هر دو مادر عصبانی هستند. این عرصه دیگری است که در آن ، می توانند هم رقابت کنند و هم از یکدیگر مراقبت کنند.
داستان کودک گمشده با عصبانیت النا از قضاوت لیلا در مورد مادرش آغاز می شود. او می نویسد:
آه، من عیوب خودم را داشتم، اما مطمئناً بیشتر از او مادر بودم.
در واقع، النا شوهر و دو فرزند خردسالش را رها کرده تا با نینو فرار کنند. او نوشت:
اعترافش وحشتناک است ، اما من هنوز او را می خواستم. من او را بیشتر از دو دخترم دوست داشتم. با این فکر که او را آزار دهم و دیگر او را نبینم، به شدت پژمرده شدم، زن آزاده و تحصیل کرده گلبرگ هایش را گم کرد، از زن-مادر جدا شد و زن-مادر از زن-عاشق جدا شد و زن-عاشق از فاحشه خشمگین … ، و به نظر می رسید همه ما در حال پرواز در جهات مختلف هستیم.
النا به محله قدیمی باز می گردد و تلاش او برای فرار از ریشه های طبقه کارگرش به طبقه روشنفکر ایتالیایی شمالی مورد تحقیر و تحسین لیلا قرار می گیرد. النا در حالی که شغل خود را حفظ می کند، با نینو زندگی جدیدی در ناپل ایجاد می کند، اما پس از سومین فرزندش، ناامید و عصبانی می شود. النا می نویسد:
دختران و ناپل مرا زنده زنده خورده اند.من درس نمی خوانم. من نمی نویسم من تمام نظم و انضباطم را از دست داده ام.
بعداً، وقتی النا به شناخت گستردهتری دست یافت و فرصتهایی را که برای یک نویسنده موفق پیش میآید به دست آورد، فرزندانش را به لیلا واگذار کرد:
طیفی از امکانات جذاب در عرض چند ساعت به روی من باز شد. زنجیر مادری سست می شد، گاهی یادم می رفت به لیلا زنگ بزنم تا به دخترها شب بخیر بگویم. فقط وقتیکه متوجه شدم که بدون آنها می توانم زندگی کنم، به خودم برگشتم، احساس پشیمانی کردم.
ما دوست نداریم مادران را به خاطر جاه طلبی هایشان و بدون فرزندان خود ، تماشا کنیم. این هنوز یک راز کثیف است که مادران ممکن است به اندازه پدران در این کار توانایی داشته باشند. بله، النا احساس پشیمانی می کند، او کاملاً سه دخترش را دوست دارد، اما حرفه خود را در اولویت قرار می دهد. لیلا بچهها را میگیرد و بهای احساسیِ آن را در رنجش و نادیده گرفتنِ موفقیت ادبی النا به سختی پنهان میکند. مهم نیست که النا چقدر می تواند به دست آورد، هر دو زن می دانند که لیلا ذهن ظریف و موهبت بیشتری دارد، مهم نیست که چقدر ممکن است آن را انکار کند. همانطور که الینا می نویسد،
طبق معمول، نیم جمله لیلا کافی بود، و مغز من هاله او را شناخت، فعال شد، هوش مرا آزاد کرد.
دوستی، نفرت، از دست دادن و در نهایت محو شدن. در پایان این کتاب چهارم، لیلا متحمل بدترین ضرری شده است که هر والدینی می تواند متحمل شود، وقتی تینا به طور غیرقابل توضیحی در مدت زمانی که طول می کشد تا سرتان را برگردانید ناپدید می شود. واکنش این دو زن به این رویداد وحشتناک، آخرین امتحان سخت کاراکترهای آنهاست و ناپدید شدن نهایی خود لیلا را رقم می زند.
فرانته در مصاحبه ای در پاریس ریویو می گوید:
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
نوشتن ، به حداکثرِ جاه طلبی، حداکثرِ جسارت و نافرمانی منظمی نیاز دارد.
فرانته نویسندهای نترس است و در این کتابها میتواند دنیای روزمره مشاغل سخت، شوهران سابق، پوشک بچه و خرید را به طور همزمان با دنیای درونی ای که در آن همه مرزها حل میشود، تداعی کند. در این جلد پایانی، کاملاً روشن میشود که این کنار هم قرار دادن واقعیتها که فرانته به خوبی به تصویر میکشد، منبع درخشش لیلا و محدودیتهای اوست.
پس از زلزله، النا از خوابیدن در داخل ساختمان خود عصبی و نگران می شود، اما مشاهده می کند که لیلا فوراً به کار بازگشت، برای دستکاری، ایجاد انگیزه، تمسخر، حمله…
به آن وحشتی فکر کردم که در چند ثانیه او را نابود کرده بود، ردِ آن وحشت را در ژست معمولی اش دیدم که دستانش را با انگشتان باز دور شکمش می گرفت. و من با دلهره پرسيدم: او حالا كيست، چه می شود، چگونه میتواند واكنش نشان دهد؟ یک بار به او گفتم که آن لحظه بد گذشته است: “دنیا به جای خود بازگشته ” او با تمسخر جواب داد: “چه جایی؟”
این توهین به این اثر است که چهارگانه ناپلی را کتابی درباره «دوستی زنان» بنامیم. رابطه النا و لیلا از چنین قدرتی بالایی برخوردار است زیرا آنها یکدیگر را با درک کاملی می بینند ، بصیرتی که فقط آنها می توانند به اشتراک بگذارند.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
وب سایت
سریال دوست نابغه من ویکی پدیا را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
دوست نابغه من (ایتالیایی: L’amica geniale) یک سریال تلویزیونی ایتالیایی آمریکایی است که بر اساس رمانی به همین نام که توسط النا فرنته نوشته شده ساخته شدهاست. این اولین رمان از چهار رمانهای ناپلی است، که برای ساخت سریال و نمایش در تلویزیون طراحی شدهاست.[۱] هشت قسمت این سریال تولید مشترک شبکه آمریکایی اچبیاو و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن است.[۲] که در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۸ در شبکه اچبیاو HBO عرضه شد.[۲][۳]
سری اول این مجموعه تلویزیونی از شبکه ماهوارهای من و تو با دوبله پارسی در سال ۱۳۹۸ ه.ش پخش شد.[۴]
فصل دوم، بر اساس دومین رمان ناپلی فرانت، «داستان یک نام جدید» در دسامبر ۲۰۱۸ برای تولید تأیید شد و از تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۲۰ از شبکه HBO پخش شد.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
ساخت این سریال برای فصل سوم نیز تأیید شدهاست.[۵]
موسیقی متن این سریال از ماکس ریشتر است.
ریحانون لوسی کاسیلت، از گاردین، اظهار داشت:
چه احساس انقلابی در رابطه دوستی زنان در راه است
بدون شک میتوان گفت آزمون بکدل طول میکشد متوجه این رخداد شود.[۷]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
رمانهای ناپلی (به انگلیسی: Neapolitan Novels) یک رمان چهار قسمتی به نگارش نویسنده ایتالیایی النا فرانته، ترجمه شده توسط آن گلدستاین و منتشر شده توسط نسخههای اروپایی (نیویورک) است. رمانهای شامل قسمتهای زیر است: دوست نابغه من (۲۰۱۲)، داستان نام جدید (۲۰۱۳)، کسانی که ترک و کسانی که اقامت دارند (۲۰۱۴)، و داستان کودک از دست رفته (۲۰۱۵). این مجموعه به عنوان یک داستان بیلدونزورامن یا داستان آیندهای شناخته شدهاست.[۱] النا فرنت در مصاحبه ای با مجله هارپر اظهار داشت که او چهار کتاب را «یک رمان» مینامد، که بهطور سریالی به دلیل طول و مدت آن منتشر شدهاست.[۲] این مجموعه بیش از ۱۰ میلیون نسخه در ۴۰ کشور جهان فروختهاست.[۳]
کتابها دربارهٔ زندگی دو دختر باهوش و هوشمند، النا (گاهی اوقات به نام “Lenù”) گرکو و رافائلا (“لیلا”) سرولو، از دوران کودکی به بزرگسالی و سالخوردگی، که در تلاش برای ایجاد زندگی خوب برای خود در محلهای سرشار از خشونت، فقر فرهنگی و فقیر نشین در حومه ناپل ایتالیا که خانه آنها در آن واقع است میباشند.[۴] رمانها از زبان النا گرکو نقل میشود.
از این مجموعه نمایشنامهای توسط آوریل دی آنجلیس اقتباس شدهاست که در مارس ۲۰۱۷ در تئاتر رز، کینگستون به روی صحنه رفت.[۵] اولین کتاب در این مجموعه نیز به یک سریال تلویزیونی با نام دوست نابغه من (مجموعه تلویزیونی) (پخش شده توسط اچبیاو تبدیل شدهاست؛ که این مجموعه به دوبله پارسی از شبکه منوتو در سال ۱۳۸۹ ه.ش پخش شد.
رمانهای ناپلی در سال ۲۰۱۰ هنگامی شروع میشود که پسر دوست قدیمی النا که اکنون ۶۰ ساله است تلفنی با النا (به خلاصه «لنو» نامیده میشود) تماس میگیرد؛ و خبر میدهد که دوست دوران کودکی النا، لیلا، ناپدید شدهاست، و پسرش نمیتواند او را پیدا کند. النا ناپدید شدن او را تصمیمی آگاهانه میداند که قبلاً لیلا از آن صحبت کردهاست. النا با بازگشت به ۱۹۵۰ میلادی شروع به نگارش هر آنچه به یاد میآورد دربارهٔ نحوه دوستی و رابطه آنها میکند.
النا و لیلا در یک محله فقیرانه پر از خشونت و نزاع رشد میکنند، جایی که لیلا به تنهایی متوجه میشود که یک مرد بیگناه توسط قاتلان محلی، خانواده سولارا، کشته شدهاست. هیچکس انتظار ندارد که دختران بیش از مدرسه ابتدایی تحصیل کنند. النا مشتاق است و توجه ماسترا اولیویو، یکی از معلمان مدارس ابتدایی او را به خود جلب میکند که او را تشویق میکند تا از زندگی طبقه فقیر فرار کند. در کمال تعجب همه، لیلا که بسیار آشوبگر به نظر میرسد که باهوش خود به تنهایی یادمیگیرد که بخواند و بنویسید. او به سرعت به بالاترین نمره در کلاس میرسد، اما بدون تلاش و بدون نیاز به کلاس و معلم. النا از او میترسد چرا که رقیب درسی جدیدی پیدا کردهاست. النا تصور میکند نابغه واقعی است. او شروع به تلاش میکند تا با لیلا هماهنگ شود و هشدار معلمش را نادیده میگیرد تا با «پلبرت» ارتباط برقرار نکند. یک بار وقتی لیلا عروسک النا را به زیر زمین تاریک خانه میاندازد، النا هم همین کار را با عروسک لیلا انجام میدهد، عروسکها توسط قلدر محل برداشته میشود و هنگامی لیلا تصمیم میگیرد که برای پس گرفتن عروسکها به در منزل قلدر محل برود النا هم با او همراه میشود و در نهایت قلدر عروسکها را میخرد و پولی خوبی به آنها میدهد آنها هم به پیشنهاد لیلا پول را برای روز مبادا پنهان میکنند.
مسیر دو دختران هنگامی که والدین لیلا پس از مدرسه ابتدایی به پرداخت هزینه تحصیل ادامه میدهند، از هم جدا میشود. پدر النا، برخلاف نظر مادر بداخلاق و حسود النا با توصیه و فشار معلم النا، با ادامه تحصیل او موافقت میکند. لیلا برخلاف نظر پدر و بدون معلم و کمک در امتحانات مقطع بالاتر شرکت و قبول میشود، که پدرش ناراحت شده و او را از پنجره بسته و دارای شیشه به بیرون پرتاب میکند، که پنجره شکسته و لیلا روی پیادهرو سقوط میکند. پس از بهبودی از جراحات لیلا، الینا را تشویق میکند تا مدرسه را ترک کند تا والدین النا برای حمایت از تحصیل او کمک کنند. اما الینا لیلا را میبخشد، دانستن این که لیلا با آن همه توانایی عقب بماند سخت است. النا در مدرسه راهنمایی و در نهایت دبیرستان شرکت میکند. لیلا اصرار دارد که النا هرگز نباید از ادامه تحصیل منصرف شود.
با ادامه تحصیل النا، لیلا خودش را با فروشگاه کفش پدرش مشغول میکند. به دلیل هوشش، او آرزوی طراحی انواع جدید کفش را دارد تا آنها را بهتر کند. با بزرگتر شدن او بسیار زیبا میشود و بسیاری از مردان جوان محله را جذب خود میکند از جمله مارسلو سولارا، پسر جوان رهبر محلی قدرتمند کامورا. لیلا، علیرغم فشار خانوادهاش برای ازدواج با مارچلو، مخالف است. برای فرار از مارچلو، هنگامی که استفان کراچی، صاحب فروشگاه خواربار محل، پیشنهاد ازدواج میدهد، میپذیرد. البته پس از اینکه کاراسیس تأمین مالی پروژه کفش لایلا، را با قرارداد مالی تقویت میکند، خانواده اش هم رضایت میدهند. لیلا و استفانو در شانزده سالگی ازدواج میکنند. در جشن عروسی، النا، که با آنتونیو کاپوسیا، مکانیک خودرو آشنا شدهاست، و به درخواست نامزدی او جواب مثبت داده با رفتار بی رحمانه «پلبرت» روبه رو میشود. استفانو دو قول به لیلا میدهد که اولی عدم دعوت از برادران سولارا به عروسی است و دیگری اینکه هرگز کفشی که لیلا و برادرش درست کردهاند و او خریده را از دست نخواهد داد. هر دو قول در روز عروسی شکسته میشود برادران سولارا به جشن میآیند در حالی که کفش دست ساخته لیلا پای یکی از برادران سولار است که خواستگار لیبا بودهاست.
دیگر هیچ چیز برای استفانو درست نخواهد شد، لیلا در طول ازدواجش با او سرد است. استیفن در ماه عسل به او تجاوز میکند و موجب شکاف بیشتر میشود. سولارا به تدریج پروژه کفش را گسترش میدهند و لیلا، علیرغم ستیزهجویی، مجبور است به آنها در فروشگاه کفش کمک کند.
همانطور که لیلا به شیوههای مختلف ادامه میدهد، شور و هیجان دارد، خانوادهاش نگرانند که او هنوز باردار نشدهاست. دکترش دلیل این امر را استرس میداند و دارودی آرام بخش تجویز میکند. لیلا، ناامید است و تنها با النا صحبت میکند. النا، که درگیر مدرسه و پیشرفت فراینده در آن است در عین حال درگیر عشق نینو ساراتوره هم میباشد، موافقت کردهاست که با آنها به ساحل برود، النا مطلقاً از کمبود علاقه نینو به او و حسادت او نسبت به استعداد نوشتنش بی اطلاع است. به زودی النا و لیلا بهطور فزاینده روز خود را با نینو صرف میکنند. به طرز شگفتانگیزی، لیلا و نینو همدیگر را دوست دارند و با استفاده از النا رابطه مخفی مشترک خود را شروع میکنند. احساس تنهایی، النا به دوناتو سرتره، پدر نینو، فرصت میدهد تا بکارت النا را بگیرد.
تعطیلات به پایان میرسد، لیلا باردار میشود او و نینو برنامهریزی میکنند تا با هم فرار کنند. همه چیز آنگونه که باید پیش نمیرود و نینو ناگهان او را ترک میکند. لیلا در نهایت به شوهرش استفانو بازمیگردد. پس از تولد پسرش، او با این ایده که آموزش ابتدایی دوران کودکی مهمترین است، تلاش میکند تا به فرزند خود خواندن و نوشتن یاد بدهد. پس از کشف این که استفانو با آدا کاپوسیو رابطه دارد، لیلا تصمیم میگیرد او را ترک کند تا آنها خوشبخت شوند. او پس از اینکه از انزو، دوست دوران کودکی و همسایه آنها که دوستش دارد قول میگیرد که از او محافظت کند، فرار میکند.
النا از دبیرستان فارغالتحصیل میشود در حالی که هیچ برنامه ای ندارد. پس از اینکه دربارهٔ یک دانشگاه رایگان در پیزا، مطلع میشود در امتحانات آن شرکت کرده و قبول میشود و میتواند به دانشگاه برود. النا زمان دشواری دارد به خاطر فقر آشکار و این واقعیت که او علاقه زیادی به کنشهای جنسی دارد. در نهایت، او با پیترو آیرتا ملاقات میکند، که دارای خانواده بیاهمیت، خشک است ولی خودش مهربان است. با پیشنهاد او و پذیرش النا این دو پیش از فارغالتحصیل شدن دوست میشوند، النا یک داستان کوچک بر اساس زندگی اش مینویسد که حاوی یک داستان تخیلی از شب است که او بکارت خود را توسط دوناتو ساراتره از دست میدهند. النا کتاب را به پیترو میدهد. او، به نوبه خود، به مادرش، آدل میدهد، که او هم آن را به ناشری میدهد، که بلافاصله پذیرفته و چاپ میشود. این کتاب منجر به موفقیت مالی و تحسین منتقدان برای الینا میشود؛ و ناامیدی، از اینکه هیچکس از محله به این کتاب توجه نمیکند مگر اینکه در مورد مسائل جنسی توضیح دهد، حتی لیلا علاقه ای به آن نشان نمیدهد.
قبل از عروسی النا، او لیلا را خیلی کوتاه ملاقات میکند و متوجه میشود که او در یک کارخانه کفش سوسیسی مشغول به کار است، که در آنجا مداوم و بی رحمانه مورد آزار جنسی قرار میگیرد. او در عین حالی که با انزو برنامهنویسی کامپیوتر را یادمیگیرد عاشقش شدهاست، اما حاضر نیست رابطه جنسی با او داشته باشد زیرا نمیخواهد دوباره باردار شود. الینا به او کمک میکند تا قرص ضدبارداری بدست آورد، و این باعث میشود روابط لیلا و انزو تغییر کند و به سکس بینجامد. در عین حال، النا، نمیخواهد پیش از اتمام نوشتن کتاب دوم خود بچه دار شود، اما بلافاصله باردار میشود. چند سال طول میکشد و النا قادر به نوشتن کتاب دیگری نمیشود تا اینکه صاحب دختر دومش میشود، در این هنگام لیلا و آدل به او متذکر میشوند اصلاً خوب نیست که او نگارش را کنار گذاشتهاست، سرانجام النا تصمیم میگیرد پروژه را ترک کند و نقش خود را به عنوان همسر و مادر بپذیرد.
النا دوباره به نینو جذب میشود، پس از اینکه همسرش پیترو او را به خانه میبرد. او متوجه میشود که دایم به نینو فکر میکند. با الهام از این عشق، یک متن فمینیستی مینویسد که آدل تأیید میکند ارزش انتشار دارد. نهایتاً او و نینو یک رابطه را شروع میکنند، که باعث میشود النا متوجه این مهم بشود که از ازدواج خود ناراضی است و تصمیم به ترک پیترو میگیرد.
النا برنامههای خود را با لیلا، در میان میگذارد؛ که این موضوع لیلا را وحشت زده میکند. لیلا متوجه میشود که پسرش، که او فکر میکرد، فرزند نینو است، در واقع فرزند بیولوژیکی استفانو است، او در عین حال از نینو ناراحت است و او را به عنوان یک فرد تهی میبیند. ثروت لیلا در حال افزایش است: او و انزو با موفقیت به عنوان برنامهنویس کامپیوتر کار میکنند. لیلا وسوسه میشود که برای مایکل سولارا کار کند، چراکه مبلغ زیادی به او پیشنهاد دادهاست. در همین حین النا متوجه میشود خواهر کوچکترش با مارچلو سولارا خوابیدهاست.
پس از چند ماه درگیری، الینا در نهایت موفق به ترک پیترو میشود. با این حال، لیلا به او خبر میدهد با وجود وعدههایی نینو او همسرش را ترک نکردهاست، با وجود تلاش اولیه برای ترک او، الینا در نهایت تصمیم میگیرد که نینو را به همین شکل (با همسر) بپذیرد و با دخترانش به ناپل میرود، تا به او نزدیک باشد. او همزمان با فرزند نینو باردار میشود لیلا هم از انزو باردار است. دختران به فاصله یک ماه از هم متولد میشود. لیلا نام فرزندش را تینا، نام عروسک از دست رفته النا میگذارد، النا هم پس از تولد دخترش مادرش را از دست میدهد. با وجود کمکهای پیترو و نینو، النا با مشکلات مالی روبرو میشود. یک روز او نینو را در حال رابطه جنسی با کلفت خود میبیند. لیلا به او خبر میدهد که نینو با هر زنی که میبیند رابطه بر قرار میکند حتی هنگامی که با لینا بودهاست حتی به خود لیلا هم پیشنهاد دادهاست. در نهایت با نینو مخالف بود، النا در نهایت قدرت را به دست میآورد تا با او هماهنگ شود. این باعث انزجار النا از نینو میشود و به او قدرت میدهد تا با او به هم بزند.
در اواسط این آشفتگی، الینا در تلاش است تا کتاب سومش را که طبق قرار داد باید تمام کند را بنویسد، اما زمان کافی ندارد، بنابراین تصمیم میگیرد کتابی را که در دوران بارداری دومش دربارهٔ دوران کودکی اش نوشته برای ناشر بفرستد هرچند انتظار دارد کتاب موصوف پذیرفته نشود، اما در کمال تعجب ناشر از کتاب استقبال میکند و آن را کاری بزرگ میداند.
النا از سوی ناشرش تشویق میشود و با فرزندانش به آپارتمان بالای آپارتمان دوست قدیمی اش لیلا نقل مکان میکنند. او متوجه میشود که محله به شدت نسبت به زمان کودکی اش تغییر کردهاست، بسیاری از مردم، از جمله برادران النا درگیر فروش و استفاده از مواد مخدر برای سولارازها هستند، و لیلا تنها کسی است که میتواند جلو سولارازها قد علم کند و با دانش و تجارت کامپیوتر خود آنها را نجات دهد.
انتشار موفقیتآمیز کتاب النا و توجه روزنامهها به آن برای سولارازها مشکل ایجاد میکند چرا که در مقاله روزنامه پرده از معاملات غیرقانونی آنها که در کتاب النا شرح آن رفته برداشته میشود. سولارازها از النا شکایت میکنند وکیل آنها کارمن پلوسو است همکلاسی، دوست کودکی و هم محله ای آنها در این هنگام محله با مشکلات خشونت بیشتر روبه رو میشود. پس از اینکه میکله لیلا را آزار میدهد. لیلا تمامی مدارک معاملات بزهکاری آنها را به النا میدهد و با هم مقاله ای را دربارهٔ جرمهای سولارازها مینویسند. النا متوجه میشود نمیتوانند کاری برای متوقف کردن بزهکاری آنها انجام بدهند اما لیلا به هر حال مقاله را به چاپ میرساند برای نشان دادن واقعیت تلخ جامعه که این باعث مشهور شدن بیشتر النا میشود.
مدت کوتاهی پس از آن، النا از نینو میخواهد برگردد و بخشی از زندگی دخترش باشد. در طی سفر با همه بچهها، تینا به شکل مرموز ناپدید میشود. انزو معتقد است سولارازها او را ربوده یا کشتهاند. در حالی که لیلا معتقد است که دخترشان هنوز زنده است و روزی برخواهد گشت.
النا و لیلا بهطور فزاینده ای از یکدیگر جدا میشوند؛ لیلا در ناامیدی دختر گمشده اش است. النا، دیگر نویسنده بسیار معروفی شدهاست از نوشتههای او در مورد کودکی اش و محله فیلم تهیه شدهاست. لیلا با تاریخ ناپل و ماهیت چرخه حیات انسانی درگیر میشود. قبول این واقعیت بسیار سخت است، که ناپدید شدن در عصر کامپیوتر کاری بسیار سخت و غیرممکن است. آنها با هم تماس هستند تا اینکه النا نهایتاً یک رمان کوچک دربارهٔ دوستیشان مینویسد. در آن لحظه، لیلا، النا را از زندگی اش بیرون میکند اما در نهایت شروع به خواندن کتاب، میکند. هنوز هیچ خبری از لیلا نیست تا اینکه یک روز پست دو عروسک کودکی آنها را به دست لینا میرساند و برداشت لینا آن را به جدایی آنها از هم تعبیر میکند.
تمهای مرکزی در رمان شامل دوستی زنان و تلاش برای ایجاد هویتشان در اجتماع، حسادت جنسی و رقابت در دوستیهای زنانه، دوگانگی شخصیت زنان ایفای نقشهای زوج و مادر، پیشرفت و خروج کودکان هوشمند از محیطهای خشن اجتماعی، درگیریهای طبقاتی، نقش ادبیات و مسئولیت اجتماعی نویسنده در میان تحولات اجتماعی و جنبشهای اعتراضی، شرایط در حال تغییر زنان در دهه ۱۹۷۰، کامپیوتری سازی اولیه و اعتصابات کارخانههای ایتالیا در دهه 1970.[۶][۷]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
اِلنا فرانته (ایتالیایی: Elena Ferrante, تلفظ ایتالیایی: [ˌɛ:lena ferˈrante]، زادهٔ ۱۹۴۳ در ناپل)، نام مستعار نویسندهٔ ایتالیایی است. وی بهصورت ناشناس فعالیت میکند. کتابهای فرانته تاکنون به چندین زبان از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، هلندی، اسپانیایی و فارسی در بیش از ۳۹ کشور ترجمه شدهاست. خوانندگان در کتابهای او، که معروفترین آنها رمانهای ناپلی است، دربارهٔ هویت، تمایلات سرکش، عشق، خانواده و دوستی؛ قدرت و زیبایی مسحورکنندهای کشف میکنند، حال آنکه همهٔ اینها در یک زمینه اجتماعی همچون کلافی درهم پیچیده شدهاند.[۱] فرانته در سال ۲۰۱۶ در فهرست صد نویسندهٔ تأثیرگذار جهان از طرف مجلهٔ تایم ۱۰۰ انتخاب شد.[۲] در سال ۲۰۱۶ جایزه جهانی من بوکر را برای کتاب داستان فرزند گمشده دریافت کرد.[۳][۴]
چهارگانهٔ ناپلیِ معروف او عبارت هستند از: دوست اعجوبهٔ من (۲۰۱۲)، داستان یک نام جدید (۲۰۱۳)، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند (۲۰۱۴) و داستان فرزند گمشده (۲۰۱۵).[۵]
از میان آثار او میتوان از دوست اعجوبهٔ من و داستان یک نام جدید و روزی که رهایم کردی و دختر پنهانم نام برد.[۶]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
این مطالب توسط ربات جمع آوری شده است در صورت نارضایتی به ما اطلاع دهید تا محتوای مطلب شما را
حذف کنیم. این سایت توسط سرور های قدرتمند پارس
وب سرور پشتیبانی میشود.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در پروژههای دیگر
فهرست
دوست نابغه من ([L’amica geniale] Error: {{Lang-xx}}: متن دارای نشانهگذاری ایتالیک است (راهنما)) یک سریال تلویزیونی ایتالیایی آمریکایی است که بر اساس رمانی به همین نام که توسط النا فرنته نوشته شده ساخته شدهاست. این اولین رمان از چهار رمانهای ناپلی است، که برای ساخت سریال و نمایش در تلویزیون طراحی شدهاست.[۱] هشت قسمت این سریال تولید مشترک شبکه آمریکایی اچبیاو و شبکههای ایتالیایی رای و تیآیام ویژن است.[۲] که در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۸ در شبکه اچبیاو HBO عرضه شد.[۲][۳]
سری اول این مجموعه تلویزیونی از شبکه ماهوارهای من و تو با دوبله پارسی در سال ۱۳۹۸ ه.ش پخش شد.[۴]
فصل دوم، بر اساس دومین رمان ناپلی فرانت، «داستان یک نام جدید» در دسامبر ۲۰۱۸ برای تولید تأیید شد و از تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۲۰ از شبکه HBO پخش شد.
ساخت این سریال برای فصل سوم نیز تأیید شدهاست.[۵]
موسیقی متن این سریال از ماکس ریشتر است.
کل یا بخشی از این مقاله به زبانی بهجز زبان فارسی نوشته شدهاست. اگر مقصود ارائهٔ مقاله برای مخاطبان آن زبان است، باید در نسخهای از ویکیپدیا به همان زبان نوشته شود (فهرست ویکیپدیاها را ببینید). در غیر این صورت، خواهشمند است ترجمهٔ این مقاله را با توجه به متن اصلی و با رعایت سیاست ویرایش، دستور خط فارسی و برابر سازی به زبان فارسی بهبود دهید و سپس این الگو را از بالای صفحه بردارید. همچنین برای بحثهای مرتبط، مدخل این مقاله در فهرست صفحههای نیازمند ترجمه به فارسی را ببینید. اگر این مقاله به زبان فارسی بازنویسی نشود، تا دو هفتهٔ دیگر نامزد حذف میشود و/یا به نسخهٔ زبانی مرتبط ویکیپدیا منتقل خواهد شد.
اگر شما اخیراً این مقاله را بهعنوان صفحهٔ نیازمند ترجمه برچسب زدهاید، لطفاً عبارت{{جا:نیاز به ترجمه |صفحه=دوست نابغه من (مجموعه تلویزیونی) |زبان=نامشخص |نظر= }} ~~~~را به پایین این بخش از فهرست صفحههای نیازمند ترجمه به فارسی بیفزایید. لطفاً
«ریانِـن لوسی کاسلت»، از گاردین اظهار داشت:
چه احساس انقلابی در رابطه دوستی زنان در راه است
بدون شک میتوان گفت آزمون بکدل طول میکشد متوجه این رخداد شود.[۷]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
فابیو جانکتی (ایتالیایی: Fabio Cianchetti؛ زادهٔ ۲۲ آوریل ۱۹۵۲) فیلمبردار اهل ایتالیا است.
از فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که وی در آنها نقش داشتهاست، میتوان به ببر و برف، رؤیاپردازان، زمین ما و دوست نابغه من اشاره نمود.
این یک مقالهٔ خرد فیلمبردار است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
الن لووار (فرانسوی: Hélène Louvart؛ زادهٔ ۱۹۶۴ میلادی) یک فیلمبردار اهل فرانسه است.
از فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که وی در آنها نقش داشتهاست میتوان به پائو و برادرش، شگفتیها، لازاروی خوشحال و پینا اشاره نمود.
این یک مقالهٔ خرد فیلمبردار است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در پروژههای دیگر
فهرست
ایتالیا (به ایتالیایی: Italia) با نام رسمی جمهوری ایتالیا (به ایتالیایی: Repubblica Italiana) کشوری است که در اروپای جنوبی قرار گرفته و پایتخت آن، شهر تاریخی رم است. این کشور، نهمین اقتصاد بزرگ جهان از نظر تولید ناخالص داخلی است.[۱] کشور از شبهجزیره ایتالیا و دو جزیرهٔ سیسیل و ساردِنی در دریای مدیترانه تشکیل شدهاست. امروزه ایتالیا کشوری توسعهیافته است و جزو گروه هشت بهشمار میآید. کشور ایتالیا به دلیل شکل ظاهری قلمرو آن به کشور چکمه معروف است.
واحد پول این کشور یورو و زبان رسمی آن ایتالیایی است. جمعیت ایتالیا حدود ۶۰٫۴ میلیون نفر است[۲] و ۹۳/۹ درصد مردم آن مسیحی هستند. ایتالیا پنجمین کشور پرجمعیت اروپا و بیست و سومین کشور پرجمعیت دنیا است. ایتالیا آبوهوای معتدل فصلی دارد و آبوهوای مناطق ساحلی آن با شرایط هوایی کوهستانهای داخلی تفاوت زیادی دارد. دو کشور مستقل بسیار کوچک به نامهای واتیکان و سان مارینو در درون خاک ایتالیا قرار دارند و یک تکه از خاک ایتالیا هم در داخل سوئیس قرار دارد که کامپیونه دیتالیا نامیده میشود. رم، به عنوان پایتخت امپراتوری روم و اقامتگاه پاپ، برای سدههای پیاپی از مراکز سیاسی و مذهبی تمدن غرب بود. پس از فروپاشی امپراتوری روم، منطقهٔ ایتالیا به مناطق و شهرهای خودگردان بسیاری تقسیم شدهبود (ازجمله جمهوری ونیز و دولت کلیسا) ولی واحدهای مختلف سیاسی در منطقه ایتالیا در سال ۱۸۶۱ متحد شده و کشور کنونی ایتالیا را بهوجود آوردند.
نام ایتالیا و روم باستان مناسبات تاریخی فراوانی با ایران دارد و از نظر نژادی و فرهنگ با ایرانیان قرابت دارد.
یکی از فرضیههای بیشمار خاستگاه نام ایتالیا این است که از واژه Víteliú در زبان باستانی اتروسکی وام گرفته که همریشه آن در زبان لتونیایی، تلش به معنای گوساله است. واژه همریشه آن در فارسی واژه تلیسه به معنای گاو ماده جوان است.
اتروسکها، یونانیها و سپس رومیها در دوران باستان بر ایتالیا حکمرانی میکردند و در قرون وسطی کنترل ایتالیا در دست پاپها، فرانکها، بیزانسیها و سپس نورمنها در پارهای از اوقات بودهاست. از میان مشکلات پرشماری که اتحاد ایتالیا (۱۸۷۰–۱۸۴۸) در پی داشت، آنچه بیش از همه اضطراری مینمود، همانا یکدست ساختن سرزمینی بود که از لحاظ سیاسی و اقتصادی بسیار متفاوت بود.
بهکارگیری ساختارهای اداری دوره رژیم سلطنتی ساوویا در طول زمان باعث وخیمتر شدن اختلافات قبلی میان مناطق مختلف ایتالیا شد و به دنبال آن موج مهاجرت طبقهٔ روستایی به سوی آمریکای شمالی و جنوبی آغاز شد. میان سالهای پایانی سده نوزدهم و سالهای آغازین سده بیستم، چند میلیون ایتالیایی به خارج از کشور مهاجرت کردند.
از دیدگاه اقتصادی و اجتماعی، دورهٔ قبل از اتحاد تا زمان آغاز جنگ جهانی اول با پدیده رشد کلی کشور همراه بود که با تکیه بر موقعیت بینالمللی مثبت، این امکان را یافت تا سر و سامانی به وضعیت مالی و ساختارهای دولتی داده و بخشهای اصلی برای کمک به پیشرفت و توسعهٔ صنعتی را گسترش دهد و در این راستا البته از کمک سخاوتمندانه سرمایههای خارجی نیز بهره برد. شرایط اجتماعی کشور که همراه با اختلافات میان مناطق روستایی و شهری بود، سالهای اولیه صنعتیسازی کشور و نخستین گامها به سوی یک ساختار نوین اجتماعی را با شکلگیری احزاب سیاسی رقم زد. ظهور این احزاب سیاسی و تنشهای اجتماعی ناشی از آن تأثیر گستردهای بر جریانهای بعدی تاریخی ایتالیا بر جای گذاشت.
به دنبال برخورداری شهروندان از حق رأی در سال ۱۹۱۳، روند یکپارچهسازی سیاسی کشور تکمیل شد. چهرهٔ بینالمللی ایتالیا که به دنبال اصلاحات آغاز شده پس از اتحاد هماهنگتر و مدرنتر شده بود، وجهه بیشتری یافته و تقویت شد. در آستانهٔ جنگ جهانی اول، ایتالیا چشمانداز ترسیم شده تا آن زمان را دگرگون ساخته و در کنار قدرتهای متحد فرانسه، انگلیس و ایالات متحده وارد جنگ شد. بهدنبال کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ مناطق ترنتینو، التوادیجه و ونتریا جولیا بهدستآورد.
ایتالیا هر چند از جنگ پیروز خارج شده بود اما از دیدگاه اقتصادی زیر بار فشارهای وارده دچار چنان آشفتگیهایی شد که دولتهای وقت توان هدایت آن را بهسوی دستاوردهای مثبت را نداشتند. در این برهه برخی از تشکیلات سیاسی که بعدها دهها سال بر آینده کشور تأثیرات عمیقی گذاشت، پا به عرصه وجود گذاردند. از جمله حزب ملت (۱۹۱۹) که بعدها به حزب دموکرات مسیحی تغییر شکل داد، حزب سوسیالیست، حزب کمونیست که توسط گرامشی پایهگذاری شد (۱۹۲۱) و طبقات مبارز که توسط موسولینی شکل گرفت (۱۹۱۹) و بعداً در سال ۱۹۲۱ به حزب فاشیست ملی تغییر شکل داد و عامل به قدرت رسیدن موسولینی شد.
در سال ۱۹۲۵ با ممنوع شدن فعالیت تمامی دیگر احزاب، دوره رژیم فاشیست آغاز شد که با سیاست استبدادی و در پوشش ملیگرایی، باعث دگرگونیهای ریشهای در زندگی مردم این کشور گردید. این رژیم برای ممانعت از دشمنی کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۲۹ به توافقی با واتیکان دست یافت. در این سالها اقدامات جدی برای تقویت و توسعه فعالیتهای صنعتی و کشاورزی صورت گرفت. در زمینه سیاست خارجی، موسولینی سعی کرد با اتکا به سیاست توسعهطلبانه و قدرتهای متحد، برای خود آبرو آفرینی کند که نقطهٔ اوج آن اتحاد با آلمان و ورود به جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵–۱۹۴۰) علیه متفقین و متعاقباً سقوط رژیم فاشیست بهدنبال ناکامیهای نظامی بود. ایتالیا در مجموع ۳.۵ میلیون را جنگ جهانی دوم بسیج کرد و بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ متحمل ۲۳۰ هزار نفر تلفات گردید.[۳] بازسازی دموکراسی و اداره وضعیت سخت کشور پس از پایان جنگ و کوشش در از بین بردن هر آنچه از رژیم فاشیست به ارث مانده بود، باعث شد تا مجمع قانون اساسی شکل بگیرد. در دوم ژوئیه سال ۱۹۴۶، و بهدنبال انجام همهپرسی «جمهوری ایتالیا» متولد شد و این تاریخ تبدیل به جشن ملی شد. قانون اساسی جدید از تاریخ اول ژانویه ۱۹۴۸ رسمیت یافته و به مرحله اجرا درآمد.
ایتالیا بعد از جنگ، تلاش زیادی برای نزدیکی به کشورهای غرب انجام داد و در این راستا به ناتو ملحق شد. در سطح اروپا، ایتالیا در آن دوره از جمله کشورهایی بود با حداکثر توان در راستای یکپارچگی اروپا در طی مراحل مختلف آن، چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی کوشش کرد. از اول ژانویه ۱۹۹۹، ایتالیا از جمله ۱۱ کشوری است که واحد پولی یورو را به عنوان پول واحد برگزید.
ایتالیا با نقشهای شبیه چکمه در جنوب اروپا با مختصات جغرافیایی تقریبی ۵۰ ۲۲ شمالی، ۳۰ ۱۲ شرقی قرار دارد. مساحت کل آن ۳۰۱٬۳۴۰ کیلومتر مربع (تقریباً یک پنجم ایران) است که از آن ۲۹۴٬۰۲۹ کیلومتر مربع خشکی و ۷۲۱۰ کیلومتر مربع آب است. ۷۶۰۰ کیلومتر ساحل دارد. جزایر ساردنی و سیسیل در دریای مدیترانه نیز جزو ایتالیا است. آب و هوای ایتالیا مدیترانهای است. در شمال به دلیل وجود رشتهکوه آلپ سرد، در جنوب خشک و در کل کشوری تقریباً گرم است. بلندترین نقطه آن کوه مونته بیانکو با ارتفاع ۴۸۰۸ متر از سطح دریا و کمترین ارتفاع آن همسطح با دریای مدیترانهاست.
مرزهای این کشور ۲۹۳۲۱ کیلومتر است. با کشورهای زیر مرز مشترک دارد:
ایتالیا از نظر جغرافیایی به ۲۰ ناحیه تقسیم میشود که ۵ ناحیهٔ آن دارای نوعی خودمختاری در وضع قوانین محلی است و امور این نواحی توسط انتخابشدگان محلی انجام میشود. از سوی دیگر ایتالیا به ۱۱۰ استان و ۸٬۱۰۰ شهرداری تقسیم میشود. علاوه بر این در سال ۲۰۰۹ میلادی ۱۵ شهر ایتالیا به عنوان ابرشهر یا متروپولیس در نظر گرفته شدند که البته این تقسیمات جدید هنوز به مرحله رسمی و اجرایی نرسیدهاست.
ایتالیاییها. گروههای نژادی آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی اسلاوتبار در شمال و آلبانیاییتبار و ایتالیایی یونانیتبار نیز در جنوب هستند. در سال ۲۰۰۵ نزدیک به ۵٪ از جمعیت ایتالیا خارجیها بودهاند. ۱۰٪ کودکانی که در سال ۲۰۰۷ در ایتالیا به دنیا آمدهاند دستکم یکی از والدینشان خارجی بودهاند. در سال ۲۰۰۷ بیشترین مهاجرتها به ایتالیا به ترتیب ازاروپای شرقی(۵۲٫۰۲٪) شمال آفریقا (۱۶٫۱۷٪) آسیا (۱۶٫۰۸٪) و آمریکا لاتین (۸٫۵٪) بودهاست.
عمده ایتالیاییها رومیتبار هستند و زبانهای رایج در ایتالیا هم تقریباً همگی شاخههایی از زبان رومی بهشمار میروند. با وجود اینکه زبان رسمی ایتالیا زبان ایتالیایی است اما زبانهای پرگویشور دیگری در این کشور وجود دارند که حالتی نیمه رسمی و گاه محلی دارند. بسیاری از این زبانها در معرض نابودی قرار گرفتهاند که شروع مرگ تدریجی این زبانها به دوره حکومت فاشیسم بر ایتالیا بازمیگردد.
ایتالیایی زبان رسمی این کشور است که از سال ۱۸۶۱ تاکنون این مقام را دارد.
حاکمیت و آیین مسیحیت است و اکثریت با مسیحیت کاتولیک است، ولی پروتستانها، یهودیها و مسلمانان (که اکثراً مهاجر هستند) نیز در این کشور زندگی میکنند. ۹۳/۹٪ جمعیت ایتالیا مسیحی و بیشتر کاتولیک هستند که کمی بیشتر از یک سوم آنها (۳۷/۵٪) عضو فعال هستند. امروزه ۷۱۵۰۰۰ نفر مسلمان در ایتالیا زندگی میکنند که (۱٪) جمعیت ایتالیا را تشکیل میدهند که از بین آنها فقط ۳۰۰۰۰ نفر ملیت ایتالیایی دارند.
ایتالیا دارای اقتصادی پیشرفته در نظام سرمایهداری و از اعضای مهم آن نظام است. از جمله مهمترین صنایع کشور میتوان به صنایع فلزکاری، ماشینآلات، شیمیایی، وسائل نقلیه، مواد غذایی و مشروبات، منسوجات و البسه، هواپیماسازی، کشتیسازی، پتروشیمی، الکتریکی، اتمی و جنگافزار و انرژی پاک اشاره نمود. گندم، چغندر قند، ذرت، برنج، گوجهفرنگی، سبزی، میوه (نظیر هلو، گلابی و کیوی)، انگور، ماهی، گاو و خوک نیز مهمترین محصولات کشاورزی و دامپروری کشور را تشکیل میدهند. تا سال ۲۰۱۰ تعداد ۱٫۶ میلیون مزرعهٔ کشاورزی در ایتالیا وجود داشته که این رقم ۳۲٫۴٪ کمتر از آمار سال ۲۰۰۰ است.
سرانه زمین مزروعی برای هر نفر بالغ بر ۳۲٫۰ هکتار است. تولید سالیانه گوشت گاو ۴۰۰٫۱ هزار تن، گوشت خوک ۵۰۰٫۱ هزار تن، گوشت گوسفند ۹۰۰٫۱۵۴ تن و ۸۰۶ هزار تن صید ماهی است. تولید سالیانه نیروی الکتریسیته نیز معادل ۱٫۲۴۱ میلیارد کیلووات ساعت است. جنوب ایتالیا بیشتر کشاورزی و به نسبت فقیرتر و شمال آن صنعتی و ثروتمندتر است.[۵]در دورههای اخیر با سرمایهگذاری و سیستم حمل و نقل مدرن و سریع در جنوب این کشور و با داشتن زیر ساختهای مناسب، تنوع غذا، اب و هوای عالی و طبیعت و تاریخ منحصر به فرد ایتالیا، امروزه محل مناسب تعطیلات شخصیتهای شناخته شده و ستارگان سینما و موسیقی جهان شدهاست
فستیوال بسیاری از هنرها، مد، طراحی، مطالعات زمین، تاریخ و محل مشاهیر و بزرگان جهان بوده.
ایتالیا دارای نظام جمهوری پارلمانی است. رئیسجمهور برای مدت هفت سال توسط یک مجمع ملی متشکل از پارلمان به علاوه اعضای پارلمانهای محلی به ترتیبی که در قانون اساسی آمده انتخاب شده و عملاً نقشی تشریفاتی برعهده دارد. هماکنون سر جیو ماتارلا رئیسجمهور بوده که سابقاً عضو دیوان قانون اساسی بودهاست.
نخستوزیر توسط رئیسجمهور مأمور تشکیل دولت شده و باید از مجلسین رای اعتماد بگیرد. پارلمان ایتالیا از دو مجلس نمایندگان و سنا تشکیل شده که مجلس نمایندگان با رای مستقیم و مخفی مردم انتخاب میشود و مجلس سنا از نمایندگان منطقه ای که آنها نیز توسط مردم انتخاب میگردند. احزاب در ایتالیا نقش عمده ای در پارلمان ایفا میکنند. حزب چپ میانه دموکراتیک و احزاب راست افراطی و پوپولیست لیگا به رهبری ماتئو سالوینی و جنبش پنج ستاره به رهبری لوئیجی دی مایو و سایر احزاب مانند فورزا ایتالیا در صحنه سیاسی این کشور حاضر هستند. در انتخابات که در سال ۲۰۱۸ برگزار شد جنبش پنج ستاره و حزب لیگا بیشترین آرا را به خود اختصاص داده و پس از گفتگوها برای تشکیل دولت سرانجام دولت ائتلافی به ریاست یک حقوق دان و استاد دانشگاه به نام جوزپه کونته تشکیل شده و ماتئو سالوینی به عنوان وزیر کشور و دی مایو به عنوان وزیر اقتصادی معرفی شدند. پس از ۱۴ ماه از پدید آمدن راست افراطی در ایتالیا که حکومتی ضد ساختار و ضد مهاجرت بود و با اتحادیه اروپا به مشکل برخورد چهارده ماه پس از تشکیل دولت ماتئو سالوینی که به خیال خود در نظرسنجیها محبوبیتش افزایش داشته درخواست انتخابات زودهنگام کرده و در نتیجه پس از استعفای نخستوزیر در صحن سنا دولت سقوط کرد. رئیسجمهور به احزاب فرصت داد تا بتوانند بر سر تشکیل یک دولت جدید به نتیجه برسند که پس از گفتگوهای بسیار میان دوحزب پنج ستاره و دموکراتیک بالاخره هر دو بر سر دولت جدید توافق کرده و دوباره کونته نخستوزیر شد.[۱] ماتئو سالوینی که حالا باید در جایگاه اپوزسیون بنشیند در پیامی تنها وجه اشتراک این دو حزب را ضدیت با لیگا خواند . انتظار میرود کابینه جدید ایتالیا سیاستهای ملایم تری نسبت به دوره قبل اتخاذ کند.
بر اساس محاسبهای که یونسکو انجام داده، بیش از نیمی از میراث فرهنگی جهانی در کشور ایتالیا واقع شدهاست، کشوری کوچک که مساحتش فقط ۰/۲۵ ٪ از کل خشکیهای جهان است.
نشانههای باقیمانده از گذشته، آثار هنری و تنوع فوقالعاده طبیعت در شبه جزیره ایتالیا از جمله عوامل جذب توریست در ایتالیا یکی از توریستیترین کشورهای جهان بهشمار میآید.
رم، فلورانس، ونیز و بسیاری شهرهای دیگر، از جمله مقصدهای هنری هستند که برنامه هر بازدیدکنندهای از شبه جزیره ایتالیا را تشکیل میدهند. در کنار این شهرهای بزرگ و معروف، میراثهای فرهنگی پنهانی هم در شهرهایی با تاریخ هزار ساله وجود دارند که البته در مسیر اصلی بازدیدها قرار ندارند و علیرغم اینکه کمتر شناخته شدهاند، اما به همان اندازه شهرهای هنری ایتالیا دارای جذابیت هستند.
هر ساله بهطور میانگین حدود شصت میلیون گردشگر خارجی از ایتالیا بازدید میکنند[۶] و از این نظر پنجمین کشور پربازدید شده در جهان است.
توریسم در عمل یکی از مهمترین منابع اقتصادی ایتالیا بهشمار میرود که حدود ۵/۵٪ از تولید داخلی کشور را به خود اختصاص دادهاست و این به معنای آنست که از نظر ارزش بالاتر از کل تولید بخش کشاورزی قرار دارد. به همین خاطر گردشگران خارجی در ایتالیا تمام ویژگیهای مورد نظر خود از قبیل محلهای تاریخی، کلاسیک، هنری، مدرن و تمام نیاز آرامش و رضایتمندی را تجربه خواهید کرد.
ایتالیا در نقشه ساموئل دان
آلبانی ·
آلمان ·
آندورا ·
اتریش ·
ارمنستان ·
اسپانیا ·
استونی ·
اسلواکی ·
اسلوونی ·
اوکراین ·
ایتالیا ·
ایرلند ·
ایسلند ·
بریتانیای کبیر ·
بلاروس ·
بلژیک ·
بلغارستان ·
بوسنی و هرزگوین ·
پرتغال ·
ترکیه ·
جمهوری آذربایجان ·
جمهوری چک ·
جمهوری مقدونیه ·
دانمارک ·
روسیه ·
رومانی ·
سان مارینو ·
سوئد ·
سوئیس ·
صربستان ·
فرانسه ·
فنلاند ·
قبرس ·
قزاقستان ·
کرواسی ·
گرجستان ·
لتونی ·
لوکزامبورگ ·
لهستان ·
لیتوانی ·
لیختناشتاین ·
مالت ·
مجارستان ·
مولداوی ·
موناکو ·
مونتهنگرو ·
نروژ ·
واتیکان ·
هلند ·
یونان
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در پروژههای دیگر
ایالات متحدهٔ آمریکا (به انگلیسی: United States of America و به اختصار: USA) که به صورت خلاصه ایالات متحده یا آمریکا خوانده میشود، یک کشور مستقل در آمریکای شمالی میان کشور کانادا و مکزیک و اقیانوس اطلس و آرام است. آمریکا بهجز سرزمین اصلی؛ با شیوهٔ حکومت جمهوری فدرال متشکل از ۵۰ ایالت، یک حوزهٔ فدرال، پنج سرزمین خودمختار و مجموعهای از جزایر پراکنده که مجموعاً دارای مساحتی معادل ۳٫۸ میلیون مایل مربع (۹٫۸ میلیون کیلومتر مربع)؛ سومین کشور پهناور جهان محسوب میشود و با جمعیتی بیش از ۳۳۵میلیون (آمار سال ۲۰۲۲) سومین کشور پرجمعیت جهان است.[۲۰][۲۱] پایتخت آمریکا واشینگتن، دی.سی. و پرجمعیتترین شهر آن نیویورک سیتی در ایالت نیویورک است.
چهل و هشت ایالت آمریکا و منطقهٔ فدرال پایتخت در سرزمین اصلی ایالات متحدهٔ آمریکا واقع در آمریکای شمالی میان کانادا از شمال و مکزیک از جنوب، میان اقیانوس اطلس از شرق و اقیانوس آرام از غرب قرار دارند. ایالت آلاسکا یک برونبوم در گوشهٔ شمال غربی آمریکای شمالی میان کانادا از شرق و تنگهٔ برینگ و روسیه از غرب جای گرفتهاست. ایالت هاوایی نیز یک برونبوم که به صورت مجمعالجزایری میباشد، در میانه اقیانوس آرام واقع شدهاست. قلمروهای ایالات متحدهٔ آمریکا که در دریای کارائیب و اقیانوس آرام پراکنده هستند، نُه منطقهٔ زمانی را شامل میشوند. جغرافیا، آب و هوا و حیات وحش فوقالعاده متنوع و گوناگون آمریکا، این کشور را در زمرهٔ ۱۷ کشور دارای تنوع زیستی فراوان قرار دادهاست. سرخپوستان دیرین و رنگین پوستان، ۱۵٬۰۰۰ سال پیش از سیبری از تنگه برینگ به قاره آمریکا مهاجرت کردند. استعمار قاره آمریکا توسط اروپاییها از سده شانزدهم میلادی آغاز شد. در آغاز ایالات متحدهٔ آمریکا با ورود امپراتوری بریتانیا در ویرجینیا و برمودا، امپراتوری هلند در نیو هلند، امپراتوری فرانسه در شمال و غرب و امپراتوری اسپانیا در تصرف رود میسیسیپی و جنوب غربی همراه بود. ۱۳ مستعمره بریتانیایی توسط امپراتوری بریتانیا در ساحل شرقی پدیدار گردید. درگیریهای متعدد بر سر قانون مالیات و نبود نماینده از میان مردم، پیرو جنگ انقلاب آمریکا (سال ۱۷۷۵–۱۷۸۳)، منجر به تشکیل نخستین کشور مستقل از یک امپراتوری خصوصاً بزرگترین امپراتوری جهان، آغاز انقلاب آمریکا (سال ۱۷۷۵) و نهایتاً اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا گردید.
قانون اساسی آمریکا در سال ۱۷۸۸ با اصلاحات دهگانه که مجموعاً با نام منشور حقوق ایالات متحده آمریکا میباشد، پیریزی گردید. در سال ۱۷۹۱ قانون اساسی که تضمینکننده حقوق طبیعی و قانونی بود، تصویب گردید. در خلال سده نوزدهم میلادی ایالات متحدهٔ آمریکا به شکلی قاطعانه، به توسعه ارضی آمریکای شمالی مشغول شد.
همچنین در خلال این سده پس از جنگهای سرخپوستان؛ نهایتاً منجر به توافق شد و ایالات جدید به شکلی تدریجی تأسیس گردیدند. در سال ۱۸۴۴ توسعهٔ سرزمینهای آمریکا در سراسر قارهٔ آمریکای شمالی به پایان رسید. در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، جنگ داخلی آمریکا منجر به منسوخ شدن بردهداری در این کشور شد. در سالهای پایانی سده نوزدهم، آمریکا به جزایر و آبهای اقیانوس آرام مسلط شد و اقتصاد این کشور نیز در نتیجه انقلاب صنعتی فراگیر در دنیا، رشد بیسابقهای کرد. جنگ آمریکا و اسپانیا و جنگ جهانی اول، موقعیت آمریکا را به شکل یک ابرقدرت نظامی جهانی تثبیت کرد. ایالات متحده در جنگ جهانی دوم به شکل یک ابرقدرت، نخستین کشور تولیدکننده و تنها کشور استفادهکنندهٔ بمبهای اتمی در جنگ و بهعنوان اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد ظاهر گردید. در خلال جنگ سرد ایالت متحده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رقابت فضایی قابل توجهای داشتند که این رقابت در پروژهٔ آپولو ۱۱ به اوج خود رسید. بعد از پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده تبدیل به بزرگترین ابرقدرت جهان شد.[۲۲]
ایالات متحده از اعضاء بنیانگذار سازمان ملل متحد، صندوق میانجهانی پول، بانک جهانی، سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) و تعدادی دیگر از سازمانهای میانجهانی است. ایالات متحده کشوری فوق پیشرفته بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی و دومین کشور دنیا بر پایه تولید ناخالص داخلی (برابری قدرت خرید) تقریباً یکچهارم تولید ناخالص داخلی کل کشورهای جهان میباشد. اقتصاد ایالات متحده یک اقتصاد فرا صنعتی و عظیم است که در فعالیتهای خدماتی به شکلی عالی عمل کرده و در زمینهٔ اقتصاد دانشبنیان جزء سرآمدهای دنیا محسوب میشود. از لحاظ تولید ایالات متحده دارندهٔ رتبهٔ دوم در جهان است. ایالات متحده اولین کشور واردکننده و دومین کشور صادرکننده جهان است. با وجود اینکه جمعیت آمریکا فقط ۴٫۳٪ جمعیت جهان است، این کشور مالک ۲۹٫۴٪ ثروت جهان است. ایالات متحده دارای بیشترین سهم ثروت جهانی در میان کشورهای دنیاست. آمریکا از لحاظ چندین شاخص اجتماعی ـ اقتصادی مثل دستمزد متوسط، شاخص توسعهٔ انسانی سرانهٔ تولید ناخالص داخلی و سوددهی سرانه جزء رتبههای بالا در میان کشورهای جهان بهشمار میرود. ایالات متحده دارندهٔ قدرتمندترین نیروی مسلح جهان است. بودجه و هزینهکرد نظامی آمریکا، بیش از یک سوم کل بودجهٔ نظامی دنیا است.[۲۳] ایالات متحده یک قدرت پیشرو و راهبر در زمینه سیاست، فرهنگ و دانش در جهان بهشمار میرود.
نام آمریکا نخستین بار در یک نقشه جهان مربوط به سال ۱۵۰۷ میلادی که توسط مارتین والدسیمولر نقشهنگار و کشیش اهل فرایبورگ آلمان تهیه شده بود، دیده شدهاست. در این نقشه، آمریکای جنوب به افتخار جهانگرد ایتالیایی آمریگو وسپوچی، «آمریکا» خوانده شدهاست.[۲۴] وسپوچی پس از بازگشت از سفر خود، متذکر شد که هند غربی در واقع، برخلاف گفته کلمب، شرق آسیا نیست؛ بلکه یک خشکی جداگانهاست که تا آن زمان برای اروپاییها ناشناخته مانده بود.[۲۵] در ۱۵۳۸، گراردوس مرکاتور نام «آمریکا» را در نقشه جهان خود به تمام نیمکره غربی اطلاق کرد.[۲۶]
«ایالات متحده آمریکا» نخستین بار در دوم ژانویه ۱۷۷۶ در نامهای از استیون مویلان به جوزف رید، از نزدیکان جورج واشینگتن، به چشم میخورد. مویلان امیدوار بود که با «قدرت تمام از ایالات متحده آمریکا به اسپانیا برود» تا برای جنگهای انقلابی، حامی پیدا کند.[۲۷][۲۸][۲۹] اولین مرتبهای که این اسم در یک نوشته چاپی مورد استفاده قرار گرفت، مربوط است به مقالهای ناشناس که در ۶ آوریل ۱۷۷۶ در روزنامه «گازت ویرجینیا»، نشریهای در ویلیامزبرگِ ویرجینیا، منتشر شد.[۳۰]
در دومین پیشنویس اصول کنفدراسیون که در ۱۷ ژوئن ۱۷۷۶ توسط جان دیکنسون نوشته شد، آمده که «نام این کنفدراسیون «ایالات متحده آمریکا» خواهد بود.»[۳۱] در نسخه نهایی که در اواخر ۱۷۷۷ برای تأیید به ایالات فرستاده شد، آمده بود که «عنوان این فدراسیون ایالات متحده آمریکا خواهد بود.»[۳۲] توماس جفرسون در ژوئن ۱۷۷۶ در پیشنویس اعلامیه استقلال، آن را با حروف تمام بزرگ به شکل UNITED STATES OF AMERICA نوشت.[۳۱] مشخص نیست که جفرسون این پیشنویس را قبل از استفاده از این عنوان توسط دیکنسون نوشت، یا پس از آن.[۳۱]
مخفف رایج نام این کشور، «ایالات متحده» است؛ اما آن را U.S یا USA یا آمریکا هم میگویند. در حالت محاورهای U.S. of A. یا به صورت بینالمللی، «ایالات» میگویند.[۳۳] عبارت «ایالات متحده» در ابتدا به صورت جمع کار میرفت؛ یعنی عنوانی برای مجموعهای از دولتهای مستقل بود — «ایالات متحده اعلام میدارند…»[۳۴] حالت مفرد آن پس از جنگ داخلی آمریکا باب شد — «ایالات متحده اعلام میدارد…» حالت مفرد امروزه حالت استاندارد نام کشور مذکور است و زمانی که بخواهند آن را به صورت جمع استفاده کنند، به صورت «این ایالات متحده…» به کار میبرند. تفاوت موجود، بیش از یک موضوع گرامری است، چرا که فرق میان یک واحد و مجموعهای از دولتها را میرساند.[۳۵] یک شهروند ایالات متحده آمریکا، «آمریکایی» خطاب میشود.[۳۶]
سابقاً در فارسی به این کشور در گفتگوی عامیانه ینگه دنیا[۳۷] و در نوشتهها، اتازونی (برگرفته از États-Unis، نام فرانسوی ایالات متحده)[۳۸] میگفتند. «ینگی دنیا» برگرفته از ترکی عثمانی و بهمعنی «دنیای جدید» است.[۳۷]
در زبان فارسی آمریکا و اِمریکا هر دو به یک منظور بیان میشوند.
نظر پذیرفته شده این است که نخستین ساکنان آمریکای شمالی از راه برینجیا حدود ۱۲٬۰۰۰ سال پیش از سیبری به این ناحیه نقل مکان کردهاند؛ اما شواهد جدید نشان میدهد که سابقه حضور انسان در این منطقه بیش از این است.[۳۹][۴۰][۴۱] پس از عبور از راه زمینی، نخستین آمریکاییها در کنار سواحل اقیانوس آرام مسیر جنوب در پیش گرفتند.[۴۲] در ابتدا تصور میشد تمدن کلویس که ۱۱٬۰۰۰ قبل از مسیح به وجود آمد، نشانگر نخستین موج سکونت انسانی در قاره آمریکاست.[۴۳][۴۴] اما جدیداً شواهدی از تمدنهای «پیشا-کلویسی» هم پیدا شده که در یکی از آنها ابزارهایی متعلق به ۱۵٬۵۵۰ سال پیش یافت شدهاست. این محتمل است که این یافتهها مربوط به نخستین موج از سه موج بزرگ مهاجرت انسانی به آمریکای شمالی است.[۴۵]
با گذر زمان، تمدنهای بومی آمریکای شمالی رشد پیدا کردند و برخی، مانند تمدن میسیسیپی، در کشاورزی پیشرفت کردند، بناهای بزرگ به جا گذاشتند و برای خود دولت تشکیل دادند.[۴۶] تمدن میسیسیپی که از مرز مکزیک تا فلوریدا گسترده بود، در سالهای ۸۰۰ تا ۱۶۰۰ میلادی به اوج خود رسید. دولت-شهر کاهوکیا که در این تمدن واقع بود، مهمترین سایت باستانشناسی پیشاکلمبی در مرزهای امروز ایالات متحده است.[۴۷] در منطقه چهار گوشه، تمدن پوئبلو قرار داشت که در نتیجه قرنها آزمایش در کشاورزی به وجود آمده بود.[۴۸]
۳ مورد از میراثهای جهانی یونسکو در ایالات متحده متعلق به تمدن پوئبلو است: پارک ملی میزا ورده، پارک ملی تاریخی فرهنگ چاکو و تائوس پوئبلو.[۴۹][۵۰] همچنین کندهکاریهای زمینی متعلق به بومیان آمریکا در پوتری پوینت هم توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی به رسمیت شناخته شدهاست. در منطقه دریاچههای بزرگ، اتحادیه ایروکوا وجود داشت که مابین قرون دوازدهم تا پانزدهم میلادی به وجود آمده بود.[۵۱] قبایل الگونکیان که به شکار، تلهگذاری و تا حدی زراعت میپرداختند هم مهمترین قبایل سواحل اقیانوس اطلس بودند.
با پیشروی استعمارگران اروپایی در قلمروی امروز ایالات متحده، زمینهای بومیان معمولاً فتح میشد یا آنان از سرزمینهایشان رانده میشدند.[۵۲] جمعیت سرخپوستان پس از ورود اروپاییها به قاره آمریکا به شدت کاهش پیدا کرد که دلایل مختلفی داشت؛[۵۳][۵۴] از جمله آن شایع شدن بیماریهایی چون آبله و سرخک در میانشان بود.[۵۵][۵۶]
برآورد جمعیت بومیان آمریکای شمالی در زمان ورود اروپاییان دشوار است.[۵۷][۵۸] داگلاس اچ. اوبلیکر از مؤسسه اسمیتسونین معتقد است که ۹۲٬۹۱۶ نفر در ایالتهای جنوبی مجاور اقیانوس اطلس زندگی میکردند و ۴۷۳٬۶۱۶ نفر در ایالاتهای خلیجی،[۵۹] اما بیشتر محققان دانشگاهی این تخمین را خیلی کم میدانند.[۵۷] هنری اف. دوبینز، انسانشناس، معتقد است که جمعیت سرخپوستان بسیار بیشتر بودهاست؛ او میگوید در سواحل خلیج مکزیک ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ نفر زندگی میکردند، ۲٬۲۱۱٬۰۰۰ نفر بین فلوریدا و ماساچوست، ۵٬۲۵۰٬۰۰۰ نفر در دره میسیسیپی و ۶۹۷٬۰۰۰ نفر در شبهجزیره فلوریدا.[۵۷][۵۸]
در نخستین روزهای استعمار، بسیاری از اروپاییان با کمبود غذا، بیماری و حملات سرخپوستان روبرو شدند. همچنین سرخپوستان معمولاً با دیگر قبایل بومی در جنگ بودند و با اروپاییها در جنگهای استعماریشان متحد میشدند. در بسیاری از موارد، مهاجران و بومیان به یکدیگر نیاز داشتند. اروپاییها غذا و پوست حیوان خریداری میکردند و سرخپوستان اسلحه، مهمات و دیگر محصولات اروپایی را.[۶۰] بومیان به بسیاری از مهاجران یاد دادند که ذرت، لوبیا و کدو را پرورش دهند و میسیونرهای اروپایی «متمدن» کردن سرخپوستها را مهم میدانستند و سبک زندگی و شیوههای کشاورزی اروپایی را در میانشان تبلیغ میکردند.[۶۱][۶۲]
اولین گروهی که به صورت پیوسته به ایالات متحده امروزی رسیدند، کنکیستادورهای اسپانیایی مانند خوان پونسه د لئون که در ۱۵۱۳ از فلوریدا بازدید کرد، بودند. پیش از او، کریستف کلمب به سفری در سال ۱۴۹۳ در پورتوریکو پیاده شده بود. اسپانیاییها نخستین سکونتگاهها را در فلوریدا و نیومکزیکو در مناطقی چون سنت آگوستین[۶۳] و سانتافه به پا کردند. فرانسویها در کرانه رود میسیسیپی ساکن شدند. حضور انگلیسیها در آمریکای شمالی با سکونت در ویرجینا در ساحل شرقی ایالات متحده در جیمزتاون در ۱۶۰۷ و حضور زائران در پلیموت در ۱۶۲۰ آغاز شد. بسیاری از مهاجران مسیحیهایی بودند که به برای فرار از آزارهای مذهبی به دنیای جدید مهاجرت کرده بودند. نخستین مجمع منتخب قانونگذار قاره آمریکا، مجلس بورگسها بود که در ۱۶۱۹ تأسیس شد. زائران پیش از پیاده شدن پیمان میفلاور را امضا کردند و دستورهای بنیادین کنتیکت برقرار گردید که به الگویی برای خودمختاری و حاکمیت قانون در سراسر مستعمرات آمریکایی تبدیل شد.[۶۴][۶۵]
بیشتر کسانی که در همه مستعمرات ساکن شدند، کشاورزان خرده زمیندار بودند، هرچند برخی صنایع نیز در آنجا شکل گرفتند. کشاورزی نقدی شامل تنباکو، برنج و گندم میشد و صنایعی چون ماهیگیری، خز و الوار رشد کردند. تولیدکنندگان به ساخت نیشکر و کشتی هم پرداختند و تا اواخر دوران استعماری، آمریکاییها یک هفتم صادرات آهن دنیا را در دست داشتند.[۶۶] شهرها در کنار سواحل ساخته شدند تا اقتصادهای محلی را حمایت کنند و نقش مرکز تجارت را داشته باشند. مدتی بعد مهاجران اسکاتلندی-ایرلندی و دیگران هم به مهاجران انگلیسی پیوستند و چون زمینهای کنار ساحل گران شد، آنانی که از بیگاری آزاد شده بودند، زمینهای مناطق غربیتر را تصاحب کردند.[۶۷]
موج بزرگی از خرید برده توسط تجار خصوصی انگلیسی آغاز شد.[۶۸] از آنجا که بیماریهای کمتری بود و غدا و رفتار صاحبان هم بهتر بود، امید به زندگی بردگان در آمریکای شمالی بسیار بالاتر از مناطق جنوبیتر بود که منجر به افزایش شدید شمار بردگان شد.[۶۹][۷۰] دیدگاه جامعه مستعمراتی در ربط با پیامدهای دینی و اخلاقی بردهداری متفاوت بود و مستعمرات قوانینی له یا علیه این عمل صادر کردند.[۷۱][۷۲] اما در آغاز سده هجدهم میلادی، استفاده از بردههای آفریقایی جایگزین بیگاری شده بود، به خصوص در جنوب.[۷۳]
با ایجاد استان جرجیا در ۱۷۳۲، مستعمرات سیزدهگانه که در آینده به ایالات متحده آمریکا تبدیل شدند، کامل شده و توسط بریتانیا به عنوان متعلقات فرادریایی اداره میشدند.[۷۴] همه مستعمرات دولتهای محلی خودشان را داشتند، با انتخاباتی که بیشتر مردان آزاد میتوانستند در آن شرکت کنند.[۷۵] با نرخ باروری شدیداً بالا، نرخ مرگ پایین و مهاجرت گسترده، جمعیت مستعمرات به شدت افزایش پیدا میکرد و سرخپوستان تقریباً کم جمعیت در اقلیت قرار گرفتند.[۷۶] جنبشی برای احیای ارزشهای مسیحی موسوم به بیداری بزرگ در دهههای ۱۷۳۰ و ۱۷۴۰ به راه افتاد که علاقه به دین و البته آزادی دینی را افزایش داد.[۷۷]
در جریان جنگ هفتساله (معروف به جنگ فرانسویان و سرخپوستان در ایالات متحده) بریتانیا موفق شد کانادا را از فرانسه فتح کند اما جمعیت فرانسوی زبان آن به لحاظ سیاسی نسبت به مستعمرات جنوبیتر در انزوا باقی ماندند. در ۱۷۷۰، مستعمرات سیزدهگانه ۲٫۱ میلیون جمعیت داشتند (صرف نظر از سرخپوستان) که حدود یک سوم جمعیت بریتانیا بود. با وجود اینکه مهاجرت ادامهدار بود، اما در دهه ۱۷۷۰ تنها بخش اندکی از آمریکاییها خارج از خود آمریکا متولد شده بودند.[۷۸] فاصله زیاد میان مستعمرات و بریتانیا منجر به خودمختاری آنان شد اما به دلیل موفقیتهای زیادشان، پادشاهان بریتانیا به دفعات تلاش کردند قدرت خود را در آنجا برقرار سازند.[۷۹]
در ۱۷۷۴، یک کشتی نیروی دریایی اسپانیا به نام سانتیاگو تحت هدایت خوان پرز در یکی از ورودیهای ونکوور لنگر گرفت. با وجود اینکه اسپانیاییها از کشتی خود پیاده نشدند، سرخپوستان در ازای آبالون کالیفرنیایی، به تجارت خز با آنان پرداختند.[۸۰] در آن زمان، اسپانیا انحصار تجارت آمریکای شمالی و آسیا را در دست داشت و امتیازات محدودی به پرتغال میداد. زمانی که روسیه تلاش کرد در آلاسکا تجارت خز راه اندازد، اسپانیاییها آنها را به چالش کشیدند و سفر پرز از سفرهای پرشمار آنان به مناطق شمال غربی اقیانوس آرام بود.[۸۱]
کاپیتان جیمز کوک در سومین و آخرین سفر خود، به نخستین اروپایی که با هاوایی ارتباط برقرار کرد، تبدیل شد.[۸۲] سفر آخر کاپیتان کوک همچنین شامل سفر در کرانههای آمریکای شمالی و آلاسکا در پی یافتن گذرگاهی در شمال غربی هم بود که حدود ۹ ماه به طول انجامید.[۸۳]
جنگ انقلاب آمریکا نخستین جنگی استعماری بود که به صورت موفقیتآمیز منجر به استقلال یک مستعمره از یک قدرت اروپایی شد. جمهوریخواهی در میان آمریکاییها رشد پیدا کرده بود و بر آن بودند که دولت باید بر پایه خواسته مردم که از طریق مراجع قانونگذار محلی بیان میشد، برپا شود. آنها «حقوق مردان انگلیسی» را میخواستند و شعار «بدون نمایندگی، مالیاتی در کار نیست» سر میدادند. اما بریتانیاییها اصرار داشتند که امپراتوری را از طریق پارلمان اداره کنند و مناقشه در نهایت منجر به جنگ شد.[۸۴]
اعلامیه استقلال آمریکا که فحوای آن «عدم محافظت از حقوق اساسی آمریکاییها توسط بریتانیای کبیر» بود توسط دومین کنگره قارهای به اتفاق آرا تصویب شد. از آن زمان تاکنون، چهارم ژوئیه بهصورت سالانه به عنوان روز استقلال ایالات متحده جشن گرفته میشود.[۸۵] در ۱۷۷۷، دولتی غیرمتمرکز بر پایه اصول کنفدراسیون تشکیل شد که تا ۱۷۸۹ بر سر کار بود.[۸۵]
پس از پیروزی قطعی آمریکایی-فرانسوی در نبرد یورکتاون در ۱۷۸۱،[۸۶] بریتانیا پیمان صلح ۱۷۸۳ را اعلام کرد؛ استقلال آمریکا توسط جامعه بینالملل به رسمیت شناخته شد و تمام سرزمینهای شرق رود میسیسیپی به این کشور واگذار شد. قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۷ تدوین شد و تا ۱۷۸۸ توسط ایالاتها مورد پذیرش قرار گرفت. دولت فدرال به سال ۱۷۸۹ در ۳ شاخه مجزا به وجود آمد تا از طریق چک و بالانس، از تمرکز قدرت جلوگیری شود. جرج واشینگتن که ارتش قارهای را در جنگهای استقلال رهبری کرده بود، تحت قانون اساسی جدید به عنوان اولین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد. حقوق طبیعی و قانونی که مانع از محدودیتهای شخصی توسط دولت فدرال میشد و برخی محافظتهای قانونی را ضمانت میکرد، در ۱۷۹۱ به جریان افتاد.[۸۷]
با وجود اینکه تجارت جهانی برده از ۱۸۰۸ توسط دولت فدرال ممنوع اعلام شده بود، زراعت پرسود پنبه در جنوب عمیق پس از ۱۸۲۰ رشد شدیدی داشت و در پی آن جمعیت بردگان هم افزایش پیدا کرد.[۸۸][۸۹][۹۰] در جریان بیداری بزرگ دوم طی سالهای ۱۸۰۰–۱۸۴۰، میلیونها نفر در آمریکا به مسیحیت پروتستان انجیلی درآمدند. در شمال، این موضوع منجر به جنبشهای اصلاحات اجتماعی شامل لغو بردهداری شد.[۹۱] در جنوب، متدیستها و باپتیستها میان بردهها به تبلیغ مسیحیت پرداختند.[۹۲]
تمایل ایالات متحده برای فتح مناطق غربی قاره منجر به شروع جنگهایی طولانی به نام جنگهای سرخپوستان شد.[۹۳] خرید لوئیزیانا از فرانسه در ۱۸۰۳ مساحت کشور را تقریباً دو برابر کرد.[۹۴] جنگ ۱۸۱۲ که در پی برخی مسائل روی داد و با پیروزی هیچکدام از طرفین به پایان نرسید، باعث تقویت ملیگرایی آمریکایی شد.[۹۵] برخی برخوردهای نظامی در ۱۸۱۹ اسپانیا را مجبور به امضای پیمان فلوریدا کرد که این منطقه و سایر قلمروهای خلیجی خود را به ایالات متحده ضمیمه کرد.[۹۶] نیروی بخار نیز به گسترش قلمروی ایالات متحده یاری رساند، زمانی که کشتیهای بخاری شروع به کشتیرانی در راههای آبی بزرگ آمریکا کردند. مدتی بعد راههای ریلی در سراسر کشور ایجاد شد.[۹۷]
در میان سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، اصلاحاتی موسوم به دموکراسی جکسونی انجام پذیرفت که باعث شد تا حق رای به بیشتر مردان سفیدپوست بالای ۲۱ سال داده شود؛ این موضوع باعث به وجود آمدن «نظام حزب دوم» شد که در طی آن دموکراتها و ویگها میان سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۸۵۴ احزاب حاکم بر سیاست این کشور شوند. «گذر اشکها» در دهه ۱۸۳۰ نمونهای از پیامدهای قانون جابهجایی سرخپوستان و جابهجایی اجباری سرخپوستان و اسکان داده شدن آنها در منطقه اختصاصی سرخپوستی بود. ایالات متحده در ۱۸۴۵ جمهوری تگزاس را ضمیمه کرد؛ این اتفاق در دوره گسترشطلبی تحت تأثیر عقیده «مانیفست سرنوشت» روی داد.[۹۸] پیمان ارژون با بریتانیا در ۱۸۴۶ باعث شد که ایالات متحده سرزمینهای شمال غربی کنونیاش را تحت کنترل گیرد.[۹۹] پیروزی در جنگ آمریکا و مکزیک منجر شد که مکزیک مجبور شود کالیفرنیا و ایالتهای کنونی جنوب غربی آمریکا را به این کشور واگذار کند.[۱۰۰] تب طلا در کالیفرنیا در ۱۸۴۸–۴۹ منجر به موجی از مهاجرتها به سواحل اقیانوس آرام شد که نتیجه آن نسلکشی سرخپوستان در کالیفرنیا[۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴] و ایجاد ایالاتهای غربی بود.[۱۰۵] پس از جنگ داخلی، راههای ریلی سراسرقارهای نقلمکان را برای مهاجران سادهتر کرد، تجارت داخلی را رونق بخشید و درگیری با سرخپوستها را افزایش داد.[۱۰۶] در ۱۸۶۹، «سیاست صلح» به سرخپوستها وعده داد که به آزار آنها پایان داده شود، از جنگ جدید اجتناب، و به آنها شهروندی ایالات متحده داده شود. با این حال درگیریهای گسترده با سرخپوستها تا آغاز سده بیستم میلادی در غرب این کشور ادامه داشت.
اختلافات حل نشدنی بر سر بردهداری سرانجام منجر به جنگی داخلی آمریکا شد.[۱۰۷] در ابتدا، ایالاتها به دو گروه ایالات بردهدار و ایالات آزاد تقسیم میشدند و هر دو گروه در سنا قدرت متوازنی داشتند اما به دلیل جمعیت بیشترشان، ایالات آزاد در کنگره از نمایندگان بیشتری برخوردار بودند. اما با اضافه شدن قلمروهای جدیدی در غرب که ایالات آزاد بیشتری را به این کشور اضافه کرد، تنش میان ایالات بردهدار و ایالات آزاد بر سر فدرالیسم و مواردی مانند گسترش دادن یا محدود کردن بردهداری بالا گرفت.[۱۰۸]
با انتخابات ۱۸۶۰ ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا و انتخاب شدن نامزد جمهوریخواه، آبراهام لینکلن، ایالات بردهداری بالاخره اعلام جدایی کردند و ایالات مؤتلفه آمریکا («جنوب») را تشکیل دادند، درحالی که دولت فدرال این جدایی را غیرقانونی میدانست.[۱۰۸] برای به انجام رساندن جدایی، ایالات جدا شده دست به اقدام نظامی زدند و پاسخ مشابهی از سوی دولت فدرال روبرو گردیدند. جنگی درگرفت که نتیجه آن خونینترین درگیری تاریخ ایالات متحده آمریکا بود؛ با ۶۱۸٬۰۰۰ سرباز کشته شده و تعداد زیادی قربانی غیرنظامی.[۱۰۹] هدف اولیه دولت فدرال تنها این بود که ایالات متحده را یکپارچه نگه دارد. اما پس از اینکه تلفات پس از ۱۸۶۳ بالا گرفت، اعلامیه آزادی بردگان توسط آبراهام لینکلن صادر شد و از آن پس، الغای بردهداری به هدف دولت از این جنگ تبدیل گردید. این جنگ با پیروزی دولت فدرال در آوریل ۱۸۶۳ به پایان رسید و تکتک ایالات شکست خورده جنوب مجبور شدند متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا را بپذیرند.
۳ متمم دیگر به قانون اساسی ایالات متحده پس از جنگ اضافه شد: متمم سیزدهم که در بالا ذکر شده، متمم چهاردهم که به حدود ۴ میلیون آمریکایی آفریقایی حق شهروندای ایالات متحده اعطا کرد[۱۱۰] و متمم پانزدهم که بر روی کاغذ به آنها حق رای داد. جنگ داخلی و قوانین وضع شده پس از آن باعث افزایش قدرت دولت فدرال گردید؛[۱۱۱] زیرا نیاز بود که برای بازسازی جنوب اعطای حقوق به سیاهپوستان در جنوب دخالت کند.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
دوره بازسازی پس از جنگ آغاز شد. رئیسجمهور لینکلن که در پی ایجاد آشتی میان دولت فدرال و بازماندگان دولت موتلفه بود، در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ ترور شد که مجدداً سبب ایجاد فاصله میان شمال و جنوب گردید. جمهوریخواهان دولت فدرال بازسازی جنوب و تضمین حقوق آمریکاییهای آفریقایی با را به هدف خود تبدیل کردند؛ تا اینکه مطابق مصالحه ۱۸۷۷ پذیرفتند که در ازای پذیرفته شدن انتخابات ۱۸۷۶ از سوی دموکراتها، از این موضوع دست بردارند.
برخی از دموکراتهای سفیدپوست که خودشان را «نجاتدهندگان» مینامیدند، پس از پایان دوره بازسازی کنترل ایالات جنوبی را به دست گرفتند. از ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۰، قوانین موسوم به جیم کرو بیشتر سیاهپوستان و گروهی از سفیدپوستان فقیر را از حقوق خودشان محروم کردند. سیاهپوستان با جدایی نژادی روبرو شدند، به خصوص در جنوب.[۱۱۲] آنها به دفعات با خشونتهای پارتیزانی نظیر لینچکردن روبرو شدند.[۱۱۳]
در شمال، شهرنشینی و ورود بیسابقه مهاجران از جنوب و شرق اروپا نیروی کار بسیار زیادی برای صنعت این کشور فراهم کرد و باعث تغییر در فرهنگ آن شد.[۱۱۴] زیرساختهای ملی مانند تلگراف و راههای ریلی سراسری باعث رشد اقتصادی و افزایش مهاجرت به «غرب وحشی» وحشی شد. بعدها اختراع لامپ رشتهای و تلفن بر ارتباطات و زندگی شهری تأثیر گذاشت.[۱۱۵]
ایالات متحده از ۱۸۱۰ تا ۱۸۹۰ در جنگهای سرخپوستان در غرب میسیسیپی جنگید.[۱۱۶] نتیجه بیشتر این درگیریها، این بود که بومیها قلمروهای خود را از دست دادند و به منطقه اختصاصی سرخپوستی محدود شدند. مناطق تازه فتح شده به صورت ماشینی تحت کشت قرار گرفتند و باعث شد تا صادرات محصول کشاورزی به بازارهای جهانی گسترش پیدا کند.[۱۱۷] گسترش سرزمین اصلی ایالات متحده همچنین شامل خرید آلاسکا از روسیه در ۱۸۶۷ هم میشد.[۱۱۸] در ۱۸۹۳، نیروهای طرفدار آمریکا در هاوایی پادشاهی آن کشور را سرنگون کردند و جمهوری هاوایی را تأسیس کردند؛ ایالات متحده این قلمرو را در ۱۸۹۸ ضمیمه کرد. پورتوریکو، گوآم و فیلیپین هم در همان سال از اسپانیاییها، پس از جنگ آمریکا و اسپانیا، گرفته شد.[۱۱۹] پس از پایان دومین جنگ داخلی ساموآ در ۱۹۰۰، ایالات متحده ساموآی آمریکا را نیز به دست آورد.[۱۲۰] جزایر ویرجین ایالات متحده آمریکا هم در ۱۹۱۷ از دانمارک خریداری شدند.[۱۲۱]
توسعه اقتصادی سریع در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم باعث ظهور تعداد زیادی از صنعتگران برجسته شد. افرادی نظیر کرنلیوس وندربیلت، جان دیویس راکفلر و اندرو کارنگی صنایع ریلی، نفت و فلز کشور را را رهبری کردند. بانکداری به یکی از بخشهای مهم اقتصاد تبدیل شد که جیپی مورگان در آن نقش بزرگی بازی کرد. اقتصاد آمریکا شکوفا شد، به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شد و ایالات متحده در نتیجه آن به یک قدرت بزرگ مبدل شد.[۱۲۲] این تغییرات دراماتیک با ظهور جنبشهای پوپولیستی، سوسیالیستی و آنارشیستی همراه بود. این دوره در نهایت با آغاز عصر ترقیخواهی در آمریکا به پایان رسید؛ این دوره شاهد اصلاحات مهمی مانند اعطای حق رای به زنان، ممنوعیت الکل، نظارت بر کالاهای مصرفی، تصویب قانون رقابت و توجه به وضعیت نیروی کار بود.[۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵]
ایالات متحده در آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ بیطرف ماند؛ تا ۱۹۱۷، زمانی که با «قدرت پیوسته» به متفقین پیوست و در تغییر روند جنگ علیه قدرتهای مرکز مؤثر بود. در ۱۹۱۹، رئیسجمهور آمریکا وودرو ویلسون نقش مهمی در کنفرانس صلح پاریس بازی کرد و سیاست پیوستن ایالات متحده به جامعه ملل را دنبال کرد اما سنا پیمان ورسای که جامعه ملل مطابق آن تأسیس شده بود را نپذیرفت.[۱۲۶]
در ۱۹۲۰، جنبشهای حقوق زنان موفق شدند متممی به قانون اساسی اضافه کنند که مطابق آن، به زنان حق رای داده شد.[۱۲۷] دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شاهد ظهور رادیو به عنوان وسیلهای جهت ارتباط جمعی و اختراع نخستین تلویزیونها بودند.[۱۲۸] رشد اقتصادی دهه ۱۹۲۰ سرانجام با سقوط والاستریت در سال ۱۹۲۹ و رکود بزرگ به پایان رسید. فرانکلین دلانو روزولت پس از اینکه به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد با طرح «نیو دیل» به این بحران اقتصادی پاسخ داد.[۱۲۹] در جریان مهاجرت بزرگ میلیونها آمریکایی سیاهپوست از جنوب آمریکا به مناطق دیگرش مهاجرت کردند. این روند قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده بود و تا دهه ۱۹۶۰ ادامه داشت.[۱۳۰] داست بول در میانههای دهه ۱۹۳۰ باعث شد گسترش فقر میان کشاورزان و مهاجرتهای بزرگ درون کشوری دیگری در پی آن اتفاق افتاد.[۱۳۱]
آمریکا در آغاز جنگ جهانی دوم بیطرف بود اما از مارس ۱۹۴۱ از طریق قانون وام و اجاره شروع به حمایت تجهیزاتی از متفقین کرد. در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، امپراتوری ژاپن حملهای غافلگیر کننده به پرل هاربر انجام داد که باعث شد ایالات متحده به نیروهای متفق پیوندد و علیه نیروهای محور وارد جنگ شود.[۱۳۲] با وجود اینکه ابتدا ژاپن به ایالات متحده حمله کرد، آمریکاییها سیاست دفاعی «اول اروپا» را در پیش گرفتند.[۱۳۳] نتیجتاً ایالات متحده مستعمره وسیع آسیایی خود، فیلیپین، را که تحت اشغال ژاپن بود را رها کرد زیرا منابع نظامیاش به جنگ در اروپا معطوف بود. در طول جنگ آمریکا را یکی از «چهار پاسبان» متفقین خطاب میکردند[۱۳۴] زیرا در کنار بریتانیا، شوروی و چین برنامه جهان پس از جنگ را طرحریزی کردند.[۱۳۵][۱۳۶] با وجود اینکه آمریکا تلفاتی چون ۴۰۰٬۰۰۰ نیروی نظامی متحمل شد،[۱۳۷] از ویرانیهای جنگ در امان ماند و حتی پس از آن نفوذ اقتصادی و نظامیاش افزایش پیدا کرد.[۱۳۸]
ایالات متحده در کنار شوروی، بریتانیا و دیگر متفقین در کنفرانسهای برتون وودز و یالتا حضور داشت و نقش مهمی در آنها بازی کرد. در آنجا قراردادهایی برای ارگانهای مالی جدید بینالمللی و سازماندهی اروپای پس از جنگ به امضا رسید. همزمان با پایان جنگ و پیروزی متفقین در اروپا، کنفرانس سانفرانسیسکو در ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو به وقوع پیوست که در آنجا منشور ملل متحد تهیه شد و پس از جنگ به جریان افتاد.[۱۳۹] آمریکا و ژاپن در نبرد خلیج لیته، بزرگترین نبرد دریایی تاریخ، با یکدیگر جنگیدند که نتیجهاش پیروزی آمریکا بود.[۱۴۰][۱۴۱] سرانجام آمریکا موفق به توسعه بمب هستهای شد و هیروشیما و ناکازاکی را بمباران هستهای کرد. ژاپن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ تسلیم شد و جنگ جهانی دوم به پایان رسید.[۱۴۲][۱۴۳]
پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و اتحاد شوروی شروع به رقابتی بر سر قدرت، نفوذ و پرستیژ کردند که این رقابتها در جریان دورهای موسوم به «جنگ سرد» اتفاق افتاد و تفاوتهای عقیدتی مانند کمونیسم و کاپیتالیسم در آن تأثیرگذار بودند.[۱۴۴] این دو قدرت، اتفاقات نظامی اروپا را تحت کنترل خود گرفتند: در غرب اروپا ایالات متحده و کشورهای عضو ناتو و در شرق اروپا اتحاد شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو. ایالات متحده سیاستی مبنی بر جلوگیری از افزایش نفوذ کمونیسم را اختیار کرد و دو کشور در جنگهای نیابتی برابر یکدیگر قرار گرفتند و زرادخانههای هستهای قدرتمندی ساختند؛ هرچند از درگیری مستقیم اجتناب شد.
ایالات متحده با جنبشهای جهان سوم مقابله میکرد زیرا آنها را تحت حمایت شوروی میدید و به دفعات دست به اقدام عملی جهت ساقط کردن دولتهای چپگرا در کشورهای مختلف زد و حتی از رژیمهای اقتدارگرای راستگرا نیز حمایت میکرد.[۱۴۵] سربازان آمریکایی با کشورهای کمونیستی چین و شوروی در جنگ کره بین سالهای ۱۹۵۰–۵۳ جنگیدند.[۱۴۶] در ۱۹۵۷ شوروی اولین ماهواره خود را تولید کرد و در ۱۹۶۱ اولین سفینه دارای سرنشین خود را به فضا پرتاب کرد. رقابی موسوم به «رقابت فضایی» بین دو کشور درگرفت و سرانجام ایالات متحده در ۱۹۶۹ به اولین کشوری تبدیل شد که موفق به ارسال انسان به ماه میشود.[۱۴۶] یک جنگ نیابتی در جنوبشرقی آسیا، جنگ ویتنام، منجر به حضور تمام عیار آمریکا در آن جنگ و حمله این کشور به ویتنام گردید.
در داخل آمریکا، این کشور شاهد توسعه اقتصادی پایدار و رشد سریع جمعیت و طبقه متوسط خود بود. ساخت سامانه بزرگراههای میان ایالتی منجر به تغییر زیرساختهای آمریکا در دهههای آتی شد و میلیونها نفر از مزارع و شهرهای داخلی به حومه شهرها مهاجرت کردند.[۱۴۷][۱۴۸] در ۱۹۵۹، هاوایی به پنجاهمین و تا به امروز آخرین ایالت آمریکا تبدیل شد.[۱۴۹] جنبشهای رو به رشد حقوق مدنی با استفاده از متدهای بدون خشونت به مقابله با جداسازی و تبعیض نژادی پرداختند و مارتین لوتر کینگ جونیور به رهبر آنان تبدیل شد. ترکیبی از احکام دادگاه و قوانین جدید منجر به لایحه ۱۹۶۸ حقوق شهروندی شد و به تبعیض نژادی پایان داد.[۱۵۰][۱۵۱][۱۵۲] در همان زمان، پادفرهنگ دهه ۱۹۶۰، تحت تأثیر مخالفتها با جنگ ویتنام، ملیگرایی سیاهپوستی و انقلاب جنسی سر برآورد.
آغاز «جنگ علیه فقر» باعث شد که هزینهها برای رفاه شهروندان و پرداختی آنان افزایش پیدا کند. جنگ علیه فقر همچنین شامل دو برنامه مدیکر و مدیکید، دو برنامه جهت ارائه خدمات درمانی به سالمندان و فقرا در کنار برنامه کمکی تغذیه الحاقی و کمک به خانوادههای دارای فرزندان تحت تکفل هم میشد.[۱۵۳]
دههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد رکود تورمی در ایالات متحده بود. رونالد ریگان پس از اینکه در سال ۱۹۸۰ به ریاست جمهوری انتخاب شد، با انجام اصلاحاتی اقتصادی موسوم به ریگانومیکس به این مسئله پاسخ داد. پس از عدم موفقیت دتانت، ریگان سیاست «سد نفوذ» در برابر اتحاد شوروی را رها کرده و به استراتژی هجومیتر رولبک رو آورد.[۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶][۱۵۷][۱۵۸] پس از افزایش حضور زنان در مشاغل در طی دهه گذشته، در سال ۱۹۸۵ اکثریت زنان ۱۶ ساله یا بیشتر شاغل بودند.[۱۵۹]
اواخر دهه ۱۹۸۰ شاهد بهبود روابط ایالات متحده با اتحاد شوروی بود و با سقوط شوروی در ۱۹۹۱، جنگ سرد به پایان رسید.[۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳] نتیجه این اتفاق یک جهان تک قطبی با ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت آن بود.[۱۶۴] عبارت پکس امریکانا که پس از جنگ جهانی دوم شایع شده بود، با پایان جنگ سرد به عبارت رایجی برای توصیف نظم نوین جهانی تبدیل شد.
پس از جنگ سرد، منازعات خاورمیانه باعث ایجاد بحرانی در ۱۹۹۰ شد، زمانی که عراق تحت فرمان صدام حسین به کویت، یک متحد آمریکا، حمله کرد و خواست آن کشور را ضمیمه کند. از بیم گسترش بیثباتی به سایر مناطق، جرج اچ. دابلیو بوش عملیات سپر صحرا را برای دفاع از عربستان سعودی و عملیات طوفان صحرا را برای حمله به عراق آغاز کرد. نتیجتاً، ائتلافی از نیروهای ۳۴ کشور به رهبری ایالات متحده با عراق جنگیدند و نیروهای آن کشور را از کویت بیرون رانده و پادشاهی کویت را از نو برقرار ساختند.[۱۶۵]
اینترنت که برخاسته از شبکههای دفاع نظامی ایالات متحده بود، در سطح پلتفرمهای دانشگاه و سپس در سطح عمومی در دهه ۱۹۹۰ گسترش پیدا کرد و بر اقتصاد، جامعه و فرهنگ جهان تأثیر گذاشت. در نتیجه حباب دات-کام، سیاست پولی با ثبات در زمان آلن گرینسپن و کاهش هزینههای رفاه اجتماعی، دهه ۹۰ شاهد بزرگترین رشد اقتصادی تاریخ معاصر ایالات متحده بود و در ۲۰۰۱ به پایان رسید.[۱۶۶] در ۱۹۹۴، آمریکا وارد قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) که ۴۵۰ میلیون نفر با اقتصادی معادل ۱۷ تریلیون دلار را بهم پیوند میداد، شد. هدف قرارداد این بود که موانع تجارت و سرمایهگذاری میان آمریکا، کانادا و مکزیک تا اول ژانویه ۲۰۰۸ از بین برود. تجارت میان ۳ کشور با اجرای NAFTA اوج گرفت.[۱۶۷]
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، گروه تروریستی القاعده به برج مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون حمله کرد که منجر به کشته شدن نزدیک به ۳٬۰۰۰ نفر شد.[۱۶۸] در پاسخ، ایالات متحده جنگ تروریسم را آغاز کرد که شامل جنگ در افغانستان و جنگ در عراق بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میشود.[۱۶۹][۱۷۰]
سیاستهای دولت جهت فراهم کردن مسکن ارزان قیمت،[۱۷۱] عدم موفقیت گسترده در راهبری شرکتی و نظارتی[۱۷۲] و نرخ بهره پایین تعیین شده توسط فدرال رزرو،[۱۷۳] باعث شد در میانههای دهه ۲۰۰۰ قیمت مسکن افزایش پیدا کند که این موضوع با بحران مالی ۲۰۰۸، بزرگترین بحران مالی آمریکا از زمان رکورد بزرگ، به اوج رسید.[۱۷۴] باراک اوباما، اولین رئیسجمهور سیاهپوست[۱۷۵] ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ در جریان بحران مالی انتخاب شد[۱۷۶] که پس از ورود به کاخ سفید، قانون بهبود و سرمایهگذاری مجدد و قانون داد–فرانک را در تلاش برای کاهش اثرات منفی بحران ۲۰۰۸ و اطمینان از عدم وقوع مجدد آن به جریان انداخت. نتیجه بهبود در زیرساختها[۱۷۷] و کاهش نسبی در نرخ بیکاری بود.[۱۷۸] قانون داد–فرانک ثبات مالی و حمایت از مصرفکننده را بهبود داد،[۱۷۹] هرچند دربارهٔ تأثیر آن بر روی اقتصاد هنوز بحثهایی وجود دارد.[۱۸۰]
در ۲۰۱۰، دولت اوباما لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرونبهصرفه را به تصویب رساند که با ایجاد سازوکارهایی نظیر الزامات، یارانهها و تبادلات بیمه، گستردهترین اصلاحات بر را بر نظام سلامت ایالات متحده آمریکا در پنج دهه گذشته اعمال کرد. این قانون که تا سال ۲۰۱۶ حدود ۲۴ میلیون نفر را تحت پوشش خود قرار داد، باعث کاهش قابل توجه افراد بدون بیمه گردید؛[۱۸۱] هرچند به دلیل تاثیراتش بر هزینههای درمان، حق بیمه و عملکرد اقتصادی مناقشه برانگیز بودهاست.[۱۸۲] هرچند رکود اقتصادی در ژوئن ۲۰۰۹ به پایان خودش رسید، رایدهندگان از سرعت پایین احیای اقتصاد عصبانی بودند. جمهوریخواهان که با سیاستهای اوباما مخالف بودند، در مجلس نمایندگان را با یک نتیجه قاطع در ۲۰۱۰ و سنا را در ۲۰۱۴ تحت اختیار خود گرفتند.[۱۸۳]
نیروهای آمریکایی در عراق طی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در دستههای بزرگی از آن کشور خارج شدند و جنگ به صورت رسمی در دسامبر ۲۰۱۱ پایان یافته اعلام شد.[۱۸۴] چند ماه پیش از آن، عملیات نیزه نپتون منجر به مرگ رهبر القاعده اسامه بن لادن در پاکستان شد.[۱۸۵] خروج نیروهای آمریکایی منجر به درگیریهای فرقهای در عراق شد[۱۸۶] که نتیجه آن ظهور دولت اسلامی عراق و شام در منطقه به عنوان جانشین القاعده بود.[۱۸۷] در ۲۰۱۴، اوباما برقراری مجدد روابط کامل دیپلماتیک بین آمریکا و کوبا را برای اولین بار از سال ۱۹۶۱ اعلام کرد،[۱۸۸] هرچند در ژوئن ۲۰۱۹ دولت ترامپ بر سفر آمریکاییها به آن کشور محدودیتهایی اعمال کرد.[۱۸۹] در ۲۰۱۵، آمریکا به عنوان یکی از کشورهای گروه پنج به علاوه یک برنامه جامع اقدام مشترک را با هدف کاهش سرعت توسعه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به امضا رساند؛[۱۹۰] هرچند این کشور در مه ۲۰۱۸ از آن عهدنامه خارج شد.[۱۹۱] در ۲۰۱۶، نامزد جمهوریخواه دونالد ترامپ به عنوان ۴۵امین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد که او را به پیرترین و ثروتمندترین رئیسجمهور تاریخ این کشور مبدل ساخت.[۱۹۲]
ایالات متحدهٔ آمریکا در نیمکرهٔ غربی زمین، و در شمال قارهٔ آمریکا واقع است. این کشور از ۴۸ ایالت همجوار، و دو ایالت جدا از دیگران (شبه جزیره آلاسکا در شمال شرق قارهٔ آمریکا و مجمعالجزایر هاوایی در اقیانوس آرام) تشکیل شدهاست. همچنین، در دو منطقهٔ حوزهٔ دریای کارائیب، و نیز بخشهایی از اقیانوس آرام، جزایر کوچک و پراکندهای وجود دارند که قلمرو آمریکا محسوب میشوند، ولی به گونهای خودگردان اداره میشوند (مانند پورتو ریکو).[۱۹۳]آلاسکا بزرگترین[۱۹۴] و رودآیلند کوچکترین ایالت در آمریکا میباشند.[۱۹۵]
قسمتی از رشته کوههای راکی در غرب آمریکا قرار گرفتهاست که بزرگترین قله آن در ایالت کلرادو قرار دارد. مرتفعترین نقطه در آمریکا قله کوه مک کینلی (۶۱۹۴ متر) در آلاسکا میباشد. در ۴۸ ایالت پایین نیز مرتفعترین قله بر فراز کوه ویتنی (۴۴۲۱ متر) در کالیفرنیا قرار دارد. رود میسیسیپی بزرگترین و مهمترین رودخانه آمریکای شمالی و چهارمین رودخانه طولانی جهان در آمریکا قرار دارد. این رودخانه که به رود میزوری میپیوندد، نقش تجاری و اقتصادی مهمی برای آمریکا دارد. قسمتی از آبشارهای نیاگارا در مرز بین آمریکا و کانادا قرار دارد و از جاذبههای طبیعی توریستی در آمریکا بهشمار میرود.[نیازمند منبع]
از نظر کل وسعت آب و خاک، آمریکا بعد از روسیه و کانادا، سومین کشور پهناور جهان است.[۱۹۶]
ایالات متحدهٔ آمریکا از شمال با کشور کانادا، و در جنوب با کشور مکزیک مرز خاکی دارد. این کشور در شمال غرب قارهٔ آمریکا و سواحل آلاسکا نیز با روسیه مرزهای مشترک آبی دارد. ۴۸ ایالت بههم پیوسته که خاک اصلی آمریکا را تشکیل میدهند، از شرق و جنوب شرقی به اقیانوس اطلس و خلیج مکزیک، و از غرب به اقیانوس آرام منتهی میشوند. ایالت آلاسکا نیز از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از غرب به تنگهٔ برینگ، و از جنوب غربی به اقیانوس آرام ختم میشود. مجمعالجزایر هاوایی هم در جنوب غرب خاک اصلی آمریکا و در اقیانوس آرام واقع شدهاند.[نیازمند منبع]
مناطق جغرافیایی و فرهنگی ایالات متحدهٔ آمریکا عبارتاند از: نیو انگلند، ایالتهای ساحلی اقیانوس اطلس، ایالتهای جنوب، ایالتهای غرب میانه (میدوست)، ایالتهای جنوب غربی آمریکا و ایالتهای غرب.[نیازمند منبع]
کشور ایالات متحدهٔ آمریکا در مجموع ۹٬۸۲۶٬۶۷۵ کیلومتر مربع وسعت دارد[۱۹۷] که البته ۴۷۰ هزار کیلومتر آن را جزایر پراکنده و تحت قلمرو آمریکا در اقیانوس آرام و دریای کارائیب تشکیل میدهند.[نیازمند منبع]
جمعیت ایالات متحده آمریکا بر پایه برآورد سال ۲۰۲۲ در حدود ۳۳۵ میلیون نفر تخمین زده شدهاست.[۱۹۸]
نرخ کلی باروری در ایالات متحده آمریکا بر پایه برآورد سال ۲۰۱۷ در حدود ۱٫۸۷ (۱۴۳ام) فرزند برای هر زن است.[۱۹۹]
بر اساس آمار منتشرهٔ سال ۲۰۰۳، ترکیب نژادی مردم ایالات متحده آمریکا، بدین شرح است:
در این آمار، نژاد اسپانیاییتبار (موسوم به هیسپانیک، یا لاتینو) همراه با نژاد سفید محاسبه شدهاست. بر اساس بررسی سال ۲۰۰۰ مهاجران کشورهای دیگر به ترتیب جمعیت برابر بودند: مکزیک(۱۷۳٬۹۱۹ مهاجر)، چین(۴۵٬۶۵۲)، فیلیپین(۴۲٬۴۷۴)، هند(۴۲٬۰۴۶)، ویتنام(۲۶٬۷۴۷)، السالوادور(۲۲٬۵۷۸)هائیتی(۲۲٬۳۶۴)، کوبا(۲۰٬۸۳۱)، جمهوری دومینکن(۱۷٬۵۳۶)، روسیه(۱۷٬۱۱۰)، جامائیکا(۱۶٬۰۰۰)کانادا(۱۶٬۲۱۰)، کره(۱۵٬۸۳۰)، اوکراین(۱۵٬۸۱۰)، پاکستان(۱۴٬۵۳۵)، کلمبیا(۱۴٬۴۹۸)، بریتانیا(۱۳٬۳۸۵)، بوسنی و هرزگوین(۱۱٬۸۲۸)، گواتمالا(۹٬۹۷۰)، ایران(۸٬۹۱۵ بنگرید به ایرانیان مقیم آمریکا)[۲۰۰]
انگلیسی (مخصوصا انگلیسی آمریکایی) به صورت دوفاکتو زبان ملی ایالات متحده است. با اینکه در سطح فدرال هیچ زبان رسمی وجود ندارد، برخی قوانین — مانند شرایط اعطای تابعیت آمریکا — انگلیسی را به صورت پیشفرض در نظر میگیرند. در سال ۲۰۱۰، حدود ۲۳۰ میلیون، یا ۸۰٪ جمعیت پنج ساله یا بیشتر، در خانه تنها انگلیسی صحبت میکردند. اسپانیایی، که توسط ۱۲٪ جمعیت در خانه تکلم میشود، دومین زبان رایج و رایجترین زبانی که به عنوان زبان دوم آموزش داده میشود، است.[۲۰۱][۲۰۲] انگلیسی در بیش از ۳۰ ایالت زبان رسمی است.[۲۰۳]
در هاوایی، هم انگلیسی و هم زبان هاوایی جایگاهی رسمی دارند.[۲۰۴] آلاسکا، در کنار انگلیسی، ۲۰ زبان بومی را به رسمیت میشناسد[۲۰۵] و داکوتای جنوبی زبان سو را.[۲۰۶] نیومکزیکو و لوئیزیانا، با وجود نداشتن زبان رسمی، قوانینی برای استفاده از، به ترتیب، اسپانیایی و انگلیسی، و فرانسوی و انگلیسی دارند.[۲۰۷] برخی دیگر از ایالات، چون کالیفرنیا، انتشار برخی از اسناد دولتی شامل فرمهای دادگاه به اسپانیایی را اجباری کردهاند.[۲۰۸]
برخی از قلمروهای ایالات متحده در کنار انگلیسی زبانهای رسمی دیگری هم دارند: زبان ساموآیی در ساموآی آمریکا[۲۰۹] و زبان چامورو در گوآم.[۲۱۰] کارولینی و چامورو در جزایر ماریانای شمالی به رسمیت شناخته شدهاند[۲۱۱] و اسپانیایی که در پورتوریکو از انگلیسی زبان رایجتری است، در آن قلمرو یک زبان رسمی بهشمار میرود.[۲۱۲]
زبانهای خارجی که در ایالات متحده بیش از دیگر زبانها، از مهدکودک تا دانشگاه (تا قبل از تحصیلات تکمیلی)، تدریس میشوند شامل اسپانیایی (۷٫۲ میلیون نفر)، فرانسوی (۱٫۵ میلیون نفر) و آلمانی (۰٫۵ میلیون نفر) میشود. دیگر زبانهایی که آموزششان در مدارس رایج است لاتین، ژاپنی، زبان اشاره آمریکایی، ایتالیایی و چینی هستند.[۲۱۳][۲۱۴] ۱۸٪ از آمریکاییها مدعی هستند میتوانند در کنار انگلیسی به یک زبان دیگر هم تکلم کنند.[۲۱۵]
نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا در چارچوب یک قانون اساسی و به صورت یک نظام فدرالی است که از ویژگیهای حکومتی این کشور بهشمار میرود. سیستم تفکیک قوا در این کشور به شکل کاملاً بارزی به مرحله اجرا درآمدهاست. بنیانگذاران و نویسندگان اعلامیه استقلال ایالات متحدهٔ آمریکا و قانون اساسی ایالات متحده به دلیل نگرانی از ظهور نظام سلطنتی اروپایی که در آن پادشاه قدرت مطلق را در دست داشت، نظام سیاسی جدید خود را به گونهای طراحی کردند که در آن فرد یا نهادی نتواند قدرت مطلق بدست آورد.[۲۱۶] این قوانین همچنین طوری در نظر گرفته شدهاند که از قدرت گرفتن بیش از حد اکثریت بر اقلیتها،[۲۱۷] و نیز هر یک از شاخههای ۳گانهٔ قدرت ممانعت به عمل آورد.[۲۱۸]
بر اساس قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، قوهٔ مقننه یا کنگره ایالات متحدهٔ آمریکا از دو مجلس تشکیل شدهاست که مسؤولیت قانونگذاری را بهطور کامل بر عهده دارند: مجلس نمایندگان و مجلس سنا. بر اساس نظام انتخاباتی آمریکا، نمایندگان با رأی مستقیم و برابر مردم انتخاب میشوند.[۲۱۹]
نظام سیاسی آمریکا
روش حفظ توازن قدرت در ارکان سیاسی آمریکا
قوهٔ قضائیه: دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا.
قوهٔ مجریه: کاخ سفید، محل کار و زندگی رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا.
قوهٔ مقننه: کاخ کنگره آمریکا محل دائم کنگره ایالات متحده آمریکا که شامل دو مجلس نمایندگان و سنا است.
جان رابرتس:، هفدهمین قاضی ارشد دیوان عالی ایالات متحده آمریکا.
جو بایدن: چهل و ششمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا.
نانسی پلوسی: شصت و سومین رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا.
کامالا هریس: چهل و نهمین معاون رئیسجمهور و رئیس مجلس سنای ایالات متحده آمریکا.
رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا نیز بهعنوان رئیس قوهٔ مجریه و فرمانده کل قوا با رأی مستقیم مردم و از طریق آرای هیئت گزینندگان انتخاب میشود و در برگزیدن مشاورانش بهعنوان وزرا اختیارات تام دارد. در حقیقت رئیسجمهور، نیازی به کسب رأی اعتماد از کنگره ندارد و کنگره نیز متقابلاً نمیتواند با رأی عدم اعتماد، هیئت دولت یا وزرا را برکنار کند.[نیازمند منبع]
بر اساس قانون اساسی، معاون رئیسجمهور رئیس رسمی مجلس سنای ایالات متحده آمریکا است. این سمت تقریباً تشریفاتی است که در مراسم رسمی از جمله تشکیل جلسه کنگره بر دوش معاون رئیسجمهور گذاشته میشود. وی عمدتاً در جریان رأیگیری در سنا حاضر نمیشود و تنها زمانی رأی میدهد که آرای سناتورها به صورت مساوی تقسیم شده باشد. هر گاه در مجلس سنا، مصوبهای ۵۰ رأی مثبت و ۵۰ رأی منفی داشته باشد، معاون رئیسجمهور به عنوان رئیس سنا، رأی خود را به صندوق میاندازد و به این شکل سرنوشت آن مصوبه تعیین میشود. در غیاب معاون رئیسجمهور که اغلب در هنگام مذاکرات در مجلس سنا حاضر نیست، عضو ارشد حزب اکثریت، جلسات را اداره میکند؛ که به زبانزد او را رئیس موقت مجلس سنا مینامند.[نیازمند منبع]
سومین شاخه از نظام سیاسی آمریکا، سیستم حقوقی ایالات متحدهٔ آمریکا است که کاملاً مستقل عمل میکند و نه قوهٔ مجریه و نه قوهٔ مقننه نمیتوانند بر روند تصمیمگیریهای آن تأثیر بگذارند. به عبارت دیگر، رئیسجمهور یا کنگره نمیتوانند مصوبات قانونی دیوان عالی فدرال ایالات متحدهٔ آمریکا را باطل اعلام کنند یا از اجرای آنان سر باز زنند. نظام حزبی در ایالات متحدهٔ آمریکا نیز در شکلدهی به سیاست و حکومت این کشور، نقش مهمی دارد.[نیازمند منبع]
ایالات متحده آمریکا به کمک تواناییهای اقتصادی و نظامی قابل توجه خود، نقش مهمی را درسیاست جهانی ایفا میکند. این کشور عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل است و دفتر مرکزی سازمان ملل در شهر نیویورک قرار دارد. به استثنای کشورهای ایران، کره شمالی و سودان، کوبا، ونزوئلا و بولیوی،[۲۲۰] سایر کشورها دارای روابط دیپلماتیک رسمی با آمریکا هستند.[نیازمند منبع]
آمریکا به وسیلهٔ قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی و سازمان کشورهای آمریکایی با همسایگان خود (کانادا و مکزیک) روابط نزدیکی دارد. دولت این کشور هرساله میلیاردها دلار کمک مالی برای توسعه کشورهای دیگر اختصاص میدهد، اما درصد این کمکها از تولید ناخالص ملی نسبت به دیگر کشورهای کمککننده، پائین است.[نیازمند منبع]
رئیسجمهور آمریکا یکی از عوامل اصلی تعیینکنندهٔ جهتهای کلی سیاست خارجی آمریکا است. بسیاری از مدارک و اسناد دوران هر رئیسجمهور امروزه در کتابخانههای ویژه هر رئیسجمهور موجود است. کنگره آمریکا بودجههای کمکهای خارجی را تعیین میکند، تحریمهای خارجی وضع میکند، و به کمک کمیتههای ویژه ای در مسائل سیاست خارجه اختیارات بررسی و بازبینی امور ویژه (همانند بررسی عملکرد افراد در ماجرای مکفارلین) را دارد.[نیازمند منبع]
بسته به نوع حزب یا گروه در قدرت در هر برهه از زمان (همانند حزب دموکرات یا حزب جمهوریخواه)، سیاست خارجهٔ آمریکا تحت تأثیر تحولات و گرایشهای خاص آن حزب یا گروه قرار میگیرد.[۲۲۱] گروههای لابی نیز دارای قدرت نفوذ زیادی در تصمیمگیریهای سیاست خارجه هستند.[نیازمند منبع]
کشور آمریکا ۵۰ ایالت دارد که هرکدام از آنها بنا بر سامانهٔ فدرالیِ حاکم، دارای سطح بالایی از خودگردانی هستند. تا سال ۲۰۲۱ ایالت (۵۱مین) میتواند مجمعالجزایر پورتوریکو باشد که با موافقت کنگره در ۲۸ ژوئن ۲۰۱۸ مقدمات آن آغاز شدهاست.[۲۲۲][۲۲۳]
البته ناحیهٔ واشینگتن، دی.سی. جزو هیچیک از ایالات آمریکا نیست و در منطقهٔ خودمختار کلمبیا قرار دارد. ناحیهٔ کلمبیا، در اصل بخشی از ایالات مریلند و ویرجینیا بود که در سال ۱۷۹۰ برای تأسیس مرکز آمریکا، یعنی شهر واشینگتن، دی.سی. در نظر گرفته شد.[نیازمند منبع]
اگر لس آنجلس بزرگ را متشکل از ریورساید، سن برناردینو، انتاریو، لانگ بیچ، سنتا آنا و خود شهر لس آنجلس حساب کنیم، این منطقه شهری بیش از ۱۷٬۸۰۰٬۰۰۰ سکنه خواهد داشت که پس از کلانشهر نیویورک بزرگترین منطقه شهری ایالات متحده خواهد بود.
در اواخر سده نوزدهم میلادی در ایالات متحده آمریکا نزدیک به ۱۶۰٬۰۰۰ دانشجو در ۱٬۰۰۰ دانشگاه در سرتاسر کشور مشغول به تحصیل بودند. برخی از موسسات دانشگاهی آمریکا (همانند دانشگاه تنسی بهطور نمونه) قبل از تأسیس ایالتی که در آن واقع بودند تأسیس شدند.[۲۲۷]
در این میان، و در بین موسسات آموزش عالی در آمریکا، موسسات زیر دارای کهنترین سابقه هستند:
امروزه هزینهٔ آموزش و تحصیلات در سطوح مدرسهای و متوسطه در ایالات متحده را اکثراً دولت پرداخت میکند.
ایالات متحده با داشتن قریب به ۵٬۸۰۰ دانشگاه یا مؤسسه آموزش عالی[۲۲۹] تقریباً امکان تحصیلات در سطوح آموزش عالی را برای تمامی افراد جامعه فراهم کردهاست. وامهای کمبهره، کمک هزینههای بلاعوض، و انواع بورسهای تحصیلی، از اقسام راههاییاند که دانشجویان اقدام به پرداخت شهریههای خود میکنند. در این میان دانشگاه ایالتی اوهایو با داشتن بیش از ۵۳٬۷۱۵ دانشجو در یک پردیس، پرجمعیتترین دانشگاه آمریکا محسوب میشود.[۲۳۰]
در میان آمریکاییان بالای ۲۵ سال، ۸۴٫۶ درصد از دبیرستان فارغالتحصیل شدهاند، ۵۲٫۶ درصد وارد کالج، دانشگاه یا مؤسسات دیگر آموزش عالی شدهاند، ۲۷٫۲ درصد مدرک کارشناسی دریافت کردهاند، و ۹٫۶ درصد دارای مدارک کارشناسی ارشد و بالاتر هستند.[۲۳۱]
تقریباً ۹۹ درصد آمریکاییان دارای حداقل سواد پایه هستند. در طبقهبندی سازمان ملل متحد، شاخص آموزشی در کشور ایالات متحده ۰٫۹۷ است که در رتبه دوازدهم جهانی جای دارد.[۲۳۲] در سال ۲۰۱۲ ایالات متحده آمریکا در میان کشورهای دنیا از نظر تعداد تحصیل کردگان آموزش عالی به نسبت جمعیت در رتبه چهارم جهان قرار داشت.[۲۳۳]
پژوهش و توسعه در آمریکا در دو جبهه دولتی و خصوصی با هم رقابت میکنند. سیلیکونولی نمونه بارزی از فعالیتهای بخش خصوصی در توسعه صنعت و فناوری آمریکاست. از سوی دیگر مراکز ملی همانند آزمایشگاههای فدرال، ناسا، و مؤسسات ملی بهداشت ایالات متحده آمریکا در پیشبرد صنعت و فناوری کشور نقش کلیدی بر عهده دارند.[۲۳۴] این مراکز و سیستم وسیع دانشگاهی کشور آمریکا تولیدکننده رتبه نخست جهان در تعداد جوایز نوبل (با ۳۷۵ جایزه نوبل تا سال ۲۰۱۸) بودهاند که این تعداد از جمع تعداد جوایز نوبل کشورهای رتبه دوم (انگلیس با ۱۲۹) و سوم (آلمان با ۱۰۸) نیز بیشتر است.[۲۳۵] از این تعداد، ۲۱۹ تای آنها به تنهایی متعلق به جوایز نوبل پزشکیست.[۲۳۶] و جالب اینجاست که برخی از این افراد همانند جان باردین دو بار برنده این جایزه شدهاند. آمریکا همچنین در رتبه نخست جهان در تعداد مدالهای فیلدز (۱۳ مدال تا سال ۲۰۱۸) و همچنان از نظر کل بودجه سالیانه پژوهشی در صدر جهان است.[۲۳۷]
آمریکا یکی از تنها سه کشور دنیا است که هنوز رسماً از دستگاه بینالمللی یکاها استفاده نمیکند و بلکه پایبند به واحدهای اندازهگیری بریتانیایی است.[۲۳۸] با اینحال سیستم متریک رفته رفته در صنعت و سطوح دانشگاهی به تدریج رواج مییابد.[۲۳۹]
کتابخانه آکادمی فیلیپس اکستر بزرگترین کتابخانه در مقطع دبیرستان در جهان.
پرچم ایالات متحده آمریکا بر روی کره ماه در سفر آپولو ۱۷.
مهندسین ناسا در حال معاینه نهایی مریخنورد اسپیریت قبل از پرتاب
توماس ادیسون مخترع جوان در سال ۱۸۷۸
برادران رایت و نخستین پرواز
بنجامین فرانکلین از رجال سیاسی بزرگ تاریخ آمریکا و از بنیانگذاران کشور میباشد. اما او همچنین دانشمندی حاذق بود بهطوریکه اختراع سوند ادراری، برقگیر، و عدسی دو دید از اوست.
توماس جفرسون دیگر بنیانگذار مهم و اصلی تاریخ کشور آمریکا است. اما او یک مخترع و معمار چیره دست نیز بود بهطوریکه طرح اولیه دانشگاه ویرجینیا از اوست، که امروزه یکی از ۲۳ اماکن میراث جهانی یونسکو در امریکا است.
تصویری از فارغالتحصیلی دکترای طبابت سه زن از ژاپن، سوریه و هند در سال ۱۸۸۶ از کالج پزشکی زنان پنسیلوانیا (دانشگاه درکسل امروزی).
ایالات متحدهٔ آمریکا اقتصاد کاپتالیستی از نوع سرمایهداری انحصاری دارد. ویژگی بارز اقتصاد ایالات متحدهٔ آمریکا عبارت است از تسلط انحصارها در رشتههای مختلف، که بر مبنای منابع طبیعی فراوان، زیربنای توسعهیافته، تولید انبوه، و مصرف زیاد استوار است. تولید ناخالص داخلی ایالات متحدهٔ آمریکا با بیش از ۱۹ تریلیون (۱۹٫۰۰۰ میلیارد) دلار،[۲۴۱] یعنی حدود ۲۰٪ تولید ناخالص جهان، نخستین اقتصاد بزرگ جهان است.[۲۴۲]
از لحاظ حجم مبادلات، ایالات متحده بزرگترین واردکننده، و – پس از آلمان و چین – سومین صادرکنندهٔ بزرگ جهان است.[۲۴۳] کانادا، چین، مکزیک، ژاپن و آلمان، به ترتیب بزرگترین شرکای تجاری آمریکا هستند.[۲۴۴] آمریکا در دههٔ اخیر بزرگترین بدهی جهان را نیز بر شانه داشتهاست.[۲۴۵]
بزرگترین اقلام صادراتی آمریکا به ترتیب تجهیزات صنعتی (۲۹٫۸٪)، ماشینآلات (۲۹٫۵٪)، کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۱۲٫۴٪)، خودرو و تولیدات وابسته (۹٫۳٪)، تولیدات صنایع غذایی (۸٫۳٪)، و تولیدات صنایع هوایی (۶٫۶٪) هستند، در حالی که بزرگترین اقلام وارداتی به آمریکا کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۲۳٪)، سوخت (۲۲٫۱٪)، ماشینآلات (۱۹٫۹٪)، تجهیزات صنعتی (۱۴٫۸٪)، تولیدات خودرو (۱۱٫۱٪)، صنایع غذایی (۴٫۲٪)، و صنایع هوایی (۱٫۷٪) هستند.[۲۴۶]
اما بزرگترین محصولات تولیدی آمریکا مواد شیمیایی، تولیدات نفتی، فولاد، خودرو، تولیدات صنایع هوایی، ارتباطات، الکترونیک، تولیدات غذایی و مصرفی، و صنایع معدن و چوب هستند.[۲۴۷] آمریکا همچنین در تولید برق،[۲۴۸] ظرفیت پالایش نفت،[۲۴۹] ذخیرههای زغال سنگ،[۲۵۰] تولید انرژی بادی،[۲۵۱] و انرژی هستهای[۲۵۲] در جهان، رتبه نخست را دارا است.
بیشتر چرخهای اقتصادی آمریکا متعلق به بخش خصوصی است، تا جاییکه بخش دولتی فقط ۱۲٫۴٪ تولید ناخالص داخلی را سالیانه باعث میشود.[۲۵۳] با اینحال ۷۵٪ تولید ناخالص ملی محصول بخش خدماتی بودهاست. با اینکه تولیدات کشاورزی آمریکا حدود ۱٪ تولید ناخالص ملی این کشور است، همین سطح تولید در رتبه نخست صادرات کل تولیدات مواد غذایی جهان قرار دارد.[۲۵۴]
بخش بهداشت و خدمات اجتماعی با داشتن ۱۶ میلیون نفر شاغل، بزرگترین بخش اشتغال آمریکا را تشکیل میدهد.[۲۶۰] از لحاظ مجموع ساعات کاری در طول سال، آمریکاییها بیشترین تعداد روز در سال را کار میکنند.[۲۶۱] با این حال در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، از نظر تولید بر حسب ساعات کاری آمریکاییها از برخی کشورهای اروپایی عقب ترند.[۲۶۲]
در میان ۵۰ ایالت آمریکا، از لحاظ درآمد سرانه،[۲۶۳] ایالت نیوجرسی در رتبه اول، و ایالت میسیسیپی در رتبه آخر در مقایسه با ایالات دیگر قرار دارند.[۲۶۴] نزدیک به ۱۳٪ آمریکاییان در زیر خط فقر تعیین شده توسط دولت فدرال قرار دارند[۲۶۵] و فاصله طبقاتی بین بالاترین و پایینترین قشرها جامعه آمریکا همچنان در حال افزایش است.[۲۶۶]
در سال ۲۰۱۰ به ازای هر ۱٬۰۰۰ آمریکایی ۷۹۷ اتومبیل در این کشور وجود داشت[۲۶۸] و برابر آمار بهطور متوسط هر آمریکایی بالغ روزانه ۵۵ دقیقه (یا ۲۹ مایل) از اتومبیل استفاده میکند.[۲۶۹] اما در مقایسه با گسترهٔ اتومبیل، پایانهٔ ریلی آن به نسبت کمتر است.[۲۷۰] از نظر حمل و نقل عمومی، تنها ۹٪ از سفرها از این طریق انجام میشود در صورتی که این مقدار برای اروپا ۳۸٪است.[۲۷۱] استفاده از دوچرخه نیز نسبت به اروپا کمتر است.[۲۷۲] پنج شرکت بزرگ هواپیمایی دنیا -بر اساس تعداد مسافران- آمریکایی هستند. شرکت امریکن ایرلاینز اولین رتبه را در این میان داراست.[۲۷۳] همچنین از سی فرودگاه پرترافیک دنیا شانزده فرودگاه متعلق به آمریکاست.[۲۷۴]
دین در ایالات متحده (۲۰۱۷)[۲۷۵]
متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا حق آزادی ادیان را برای مردم این کشور ضمانت کردهاست و کنگره را از تصویب قانونی جهت برپایی دین رسمی در آمریکا منع میکند.
بنا به یک نظرسنجی که سال ۲۰۱۳ انجام شد، ۵۶٪ آمریکاییها گفتند که دین «نقش خیلی پررنگی در زندگیشان بازی میکند» که این عدد با اختلاف از همه کشورهای غربی بیشتر است.[۲۷۶] در نظرسنجی ۲۰۰۹ گالوپ، ۴۲٪ آمریکاییها گفتند هر هفته یا تقریباً هر هفته به کلیسا میروند. بسته به هر ایالت در این نظرسنجی نتیجه متفاوتی به دست آمد، چنانکه در ورمانت ۲۳٪ بود و در میسیسیپی ۶۳٪.[۲۷۷]
در سال ۲۰۱۴، بیش از ۷۰٪ آمریکاییهای بزرگسال در یک نظرسنجی خودشان را مسیحی اعلام کردند.[۲۷۸] پروتستانها با ۴۶٫۵٪ و کاتولیکها با ۲۰٫۸٪ بیشترین سهم را در میان فرقهها داشتند.[۲۷۹] ۵٫۹٪ آمریکاییهای بزرگسال در سال ۲۰۱۴ اعلام کردند که به دینی غیر از مسیحیت باور دارند.[۲۸۰] این ادیان شامل یهودیت (۱٫۹٪)، اسلام (۰٫۹٪)، هندوئیسم (۰٫۷٪) و بودیسم (۰٫۷٪) میشود.[۲۸۰] همچنین ۲۲٫۸٪ آمریکاییها ندانمگرا، بیخدا یا بیدین بودند — عددی که نسبت به سال ۱۹۹۰ (۸٫۲٪) افزایش زیادی داشته.[۲۷۹][۲۸۱][۲۸۲] جوامع جهانگرای توحیدگرا، ساینتولوژیست، بهائی، سیک، جین، شینتویی، زرتشتی، کنفسیوسگرا، شیطانپرست، تائوئیست، دروئید، گنوسی، اومانیست، ویکا، دادارباور و پیرو ادیان بومی آمریکا، آفریقایی آمریکایی و ادیان سنتی آفریقایی هم در ایالات متحده وجود دارند[۲۸۳][۲۸۴]
پروتستانها بزرگترین گروه مسیحی ایالات متحده را تشکیل میدهند، نزدیکی به نیمی از آمریکاییها پیرو این دین هستند. ۱۵٫۴٪ آنها باپتیست هستند، بزرگترین شاخه پروتستانتیسم؛[۲۸۵] کنوانسیون باپتیست جنوبی هم بزرگترین فرقه پروتستان است.[۲۸۵] به جز باپتیستها، دیگر پروتستانهای آمریکا شامل غیرفرقهایها، متدیستها، پنطیکاستیستها، لوتریانیستها، پرسبیترینیستها، کنگرهگرایان، کالوینیستها، انگلیکانها، کوئیکرها، ادونتیستها، پیروان جنبش مقدس، بنیادگرایان مسیحی، آناباپتیستها، زهدباوران، پروتستانهایی که شاخه مذهب خود را مشخص نکردهاند و غیره میشود.[۲۸۵]
مانند سایر کشورهای غربی، آمریکا به سوی غیرمذهبی شدن پیش میرود. بیدینی میان آمریکاییهای زیر ۳۰ سال به سرعت در حال رشد است.[۲۸۶] نظرسنجیها نشان میدهد که اعتماد آمریکاییها به دین سازماندهی شده از دهه ۱۹۸۰ درحال کاهش است[۲۸۷] و آمریکاییهای جوانتر با سرعت زیادی بیدین میشوند.[۲۸۰][۲۸۸] مطابق یک مطالعه مربوط به سال ۲۰۱۲، درصد پروتستانها از جمعیت آمریکا به ۴۸٪ سقوط کردهاست؛ نتیجتاً جایگاه خود به عنوان دین اکثریت را برای اولین بار از دست دادهاست.[۲۸۹][۲۹۰] بیدینهای آمریکایی بهطور میانگین ۱٫۷ بچه دارند، حال آنکه مسیحیهای آمریکایی ۲٫۲ فرزند دارند. عدم ازدواج میان بیدینها نسبت به مسیحیها بیشتر است، چنانکه ۳۷٪ بیدینها در طول زندگی خود ازدواج میکنند، نسبت به ۵۲٪ مسیحیها.[۲۹۱]
کمربند انجیلی عبارتی غیررسمی برای مناطقی در ایالتهای جنوبی آمریکا آمریکاست، جایی که پروتستانتیسم انجیلی که از نظر اجتماعی محافظهکار است، بخش مهمی از فرهنگ را تشکیل میدهد و افرادی که به کلیساها میروند در همه فرقهها نسبت به سایر مناطق ایالات متحده بیشترند. نیو انگلند در غرب ایالات متحده آمریکا جایی است که دین کمترین تأثیر خود در ایالات متحده را دارد.[۲۷۷]
مطابق آمار سال ۲۰۱۸، در میان آمریکاییها با سن ۱۵ سال یا بیشتر، ۵۲٪ متأهل هستند یا بودند، ۶٪ بیوه هستند، ۱۰٪ طلاق گرفتهاند و ۳۲٪ هرگز ازدواج نکردهاند.[۲۹۲] امروزه زنان بیشتر در خارج از خانه کار میکنند و بیشتر مدارک کارشناسی در آمریکا هم توسط زنان آن کشور کسب میشود.[۲۹۳]
آمار بارداری نوجوان در آمریکا ۲۶٫۵ به ازای هر ۱٬۰۰۰ بودهاست. این آمار نسبت به سال ۱۹۹۱ با کاهشی ۵۷٪ روبرو شدهاست.[۲۹۴] سقط جنین در سراسر این کشور قانونی است. در حال حاضر نرخ سقط جنین ۲۴۱ به ازای هر ۱٬۰۰۰ تولد بچه است. از هر ۱٬۰۰۰ زن بین ۱۵ تا ۴۴ سال یک نفر سقط جنین داشتهاست. این اعداد درحال کاهش هستند اما هنوز از بیشتر کشورهای غربی بالاترند.[۲۹۵] در سال ۲۰۱۳، میانگین سن در زمان تولد اولیه بچه ۲۶ سال بودهاست و ۴۱٪ زایمانها توسط زنان مجرد انجام شدهاست.[۲۹۶]
نرخ باروری در ایالات متحده در سال ۲۰۱۶، به ازای هر ۱٬۰۰۰ زن، ۱۸۲۰٫۵ کودک بودهاست.[۲۹۷] به فرزندخواندگی گرفتن کودکان در این کشور رایج است و در مقایسه با دیگر کشورهای غربی پروسه قانونی آن نسبتاً سادهاست.[۲۹۸] ازدواج همجنسها در سطح آمریکا قانونی است و قانون به زوجهای همجنس اجازه میدهد که کودکان را به فرزندی بپذیرند. چندهمسری در ایالات متحده غیرقانونی است.[۲۹۹] آمریکا در سطح جهان بیشترین نرخ کودکانی که تنها با یکی از والدینشان زندگی میکنند را داراست.[۳۰۰]
در عرصه هنر و معماری هنرمندان آمریکایی از فرانک لوید رایت گرفته تا اندی وارهال آثار بسیار قابل توجهی در سطح جهانی خلق کردهاند. هرم لوور، کاخ مجلس ملی بنگلادش، برج خلیفه دوبی، و دروازهٔ اروپا در مادرید اسپانیا، نمونههایی از خلاقیت معماران آمریکایی در سراسر جهان است.
ادوارد مایبریج در سال ۱۸۷۸ برای نخستین بار تصاویر متحرکی را خلق کرد که اسب و بوفالوی وحشی آمریکایی را در حال دویدن نشان میداد. نخستین فیلم تجارتی آمریکا فیلمی بود که توسط دستگاه کینتسکوپ ساخت توماس ادیسون در ۱۸۹۴ در نیویورک به نمایش درآمد.[۳۰۱] از آن زمان تاکنون آمریکا دارای صنعت فیلمسازی و سینمایی بسیار بزرگی شدهاست که مرکز آن امروزه هالیوود در شهر لس آنجلس است. هالیوود امروزه با ۶۳ میلیارد دلار درآمد، ۳۵ درصد کل تولیدات صنعت فیلمسازی جهان را به خود اختصاص دادهاست.[۳۰۲] این صنعت با هنر تئاتر در آمریکا رابطهٔ تنگاتنگی دارد، اما بر خلاف سینما، مرکز هنر تئاتر همچنان در شهر نیویورک است، جاییکه عمدهترین مراکز هنرهای نمایشی در جهان در آن قرار دارند.[۳۰۳] برادوی از این لحاظ دارای شهرت و سابقهٔ بیهمتاییست.
ادبیات آمریکا در مدت نسبتاً کوتاه عمر این کشور، از مشهورترین چهرههای شناخته شده ادبیات بشری را به دنیا ارزانی داشته. از مارک توین و ادگار آلن پو و رالف والدو امرسون گرفته تا ارنست همینگوی و جک لندن و امیلی دیکینسون، ادبیات آمریکا را قطعاً از نقاط درخشان فرهنگ این کشور میتوان به حساب آورد که بر هنرهای کشورهای دیگر تأثیرات فراوانی داشتهاست. از دیگر نویسندگان برتر تاریخ آمریکا میتوان تی. اس. الیوت، ویلیام فاکنر، تنسی ویلیامز، جی دی سالینجر، آیزاک آسیموف، مایکل کرایتون، و ریموند کارور را نام برد که آشنای نزدیک صاحبان قلم ادبیات جهاناند.
یکی از اولین آهنگسازان آمریکایی فردی به نام ویلیام بیلینگز بود که در بوستون زاده شد و در دههٔ ۱۷۷۰ اشعار میهن پرستانه سرود.[۳۰۴] موسیقی امروزه به شکل تولید و اجرای زنده در آمریکا دارای فعالیت بسیار زیادیست بهطوریکه در سال ۲۰۰۸ میلادی بیش از ۱۰ میلیارد دلار درآمد تنها حاصل از صنعت ضبط و فروش موسیقی در آمریکا کسب گردید.[۳۰۵] از ژانر اصیل موسیقی آمریکایی میتوان به سبکهای جاز، بلوز، هیپ هاپ و کانتری اشاره کرد. از ژانر تازه پدید آمده در آمریکا میتوان به موسیقی هیپ هاپ، سالسا، تکنو و هاوس اشاره کرد.
الویس پریسلی و چاک بری از پیشگامان راک اند رول در اواسط دههٔ ۱۹۵۰ بودند. بندهای راک مانند متالیکا، ایگلز و اروسمیث نامشان در میان پرفروشترین هنرمندان جهان قرار گرفتهاست.[۳۰۶][۳۰۷][۳۰۸] باب دیلن در دههٔ ۱۹۶۰ در حین احیای فولک ظهور کرد و به یکی از مشهورترین ترانهسرایان آمریکا بدل شد و جیمز براون توسعهٔ فانک را هدایت کرد.
ستارههای پاپ آمریکایی در اواسط سده بیستم مانند بینگ کرازبی، فرانک سیناترا[۳۰۹] و الویس پریسلی به شهرت جهانی رسیدند.[۳۱۰] همانطور که هنرمندان اواخر سده بیستم مانند مایکل جکسون، پرینس، مدونا و ویتنی هیوستون نیز به شهرت رسیدند.[۳۱۱][۳۱۲] هنرمندان مشهور اواسط دههٔ ۱۹۹۰ تا اواخر دههٔ ۲۰۰۰ شامل ماریا کری، بریتنی اسپیرز، جاستین تیمبرلیک، کریستینا آگیلرا و بیانسه هستند. از خوانندگان مشهور آمریکایی در دههٔ ۲۰۱۰ میتوان به کیتی پری، برونو مارس، لیدی گاگا، تیلور سوئیفت و آریانا گرانده اشاره کرد.[۳۱۳][۳۱۴]
شاخص امید به زندگی در آمریکا حدود ۷۹/۱ سال است که در ایالت هاوایی از همه بالاتر گزارش شده.[۳۱۵]
آمریکا از قطبهای بزرگ فناوری و علوم پزشکی در جهان است. بهطور نمونه از سال ۱۹۶۶ تا کنون تعداد برندگان جایزه نوبل پزشکی در آمریکا از مجموع کل دیگر کشورهای جهان بیشتر بودهاست و آمریکا به مراتب از سایر کشورها بیشتر بودجه صرف پژوهش و دارو و درمان میکند.[۳۱۶] با این وجود این امکانات لزوماً برای تمام شهروندان آمریکا بهطور مساوی قابل دسترس نیست: در سال ۲۰۱۷ بیش از ۱۲ درصد جمعیت کل کشور آمریکا فاقد بیمه درمانی بودند.[۳۱۷]
آشپزی آمریکایی همچون سرزمین آمریکا دارای تنوع و گوناگونی فراوانیست و از آشپزی آمریکایی چینی تا آشپزی مستعمرات سیزدهگانه، غذای آمریکاییان دارای طعم و خواص منحصربهفردیست که برخی از این غذاها همانند استیک و باربیکیو و چیزبرگر در دنیا محبوبیت عام دارند و برخی دیگر همانند خوراک مار زنگی، پاستای گولاش آمریکایی، پیتزای نیویورکی و گامبو کمتر در خارج از مرزهای آمریکا شهرت یافتهاند.[نیازمند منبع]
از لحاظ تاریخی در سده نوزدهم بیسبال بهعنوان ورزش ملی آمریکا شناخته میشد؛ و در وهله بعد فوتبال آمریکایی، بسکتبال و هاکی روی یخ ورزشهای ملی آمریکا قرار گرفتند. اما امروزه این سلیقهها توزیع متفاوت جغرافیایی دارند، میتوان امروزه از فوتبال آمریکایی به عنوان پرطرفدارترین ورزش در آمریکا نام برد.
این ورزشها در سطوح مختلف نیز برگزار میشوند. بهطور نمونه فوتبال کالجی و بسکتبال کالجی در سطوح ملی و سراسری بسیار پرطرفدارند.[۳۱۸] بوکس و اسبدوانی نیز بسیار پرطرفدارند این ورزشها و دو ورزش گلف و اتومبیلرانی (به خصوص مسابقات نسکار) نیز از جمله ورزشهای پرطرفدار در ایالات متحده هستند.
ایالات متحده آمریکا در بازیهای المپیک سابقه درخشانی دارد. این کشور تاکنون هشت مرتبه به ترتیب در بازیهای سالهای ۱۹۰۴، ۱۹۳۲، ۱۹۳۲، ۱۹۶۰، ۱۹۸۰، ۱۹۸۴، ۱۹۹۶، و ۲۰۰۲ میزبان بازیهای المپیک بودهاست.
در مجموع آمریکا با داشتن ۲٬۵۲۰ مدال که تاکنون در بازیهای المپیک تابستانی کسب کرده موفقترین کشور دنیا در المپیک محسوب میشود،[۳۱۹] و با داشتن ۳۰۵ مدال در بازیهای المپیک زمستانی در ردهٔ دوم جای گرفتهاست.[۳۲۰]
مخترع ورزش والیبال، ویلیام جی. مورگان
فوتبال در میان زنان آمریکا بسیار ورزش محبوبیست. تیم ملی فوتبال زنان ایالات متحده آمریکا در جام جهانی فوتبال زنان تاکنون ۴ مرتبه قهرمان و نیز ۴ بار قهرمان المپیک شدهاست.
مایکل فلپس شناگر امریکایی صاحب ۲۸ مدال المپیک (بیشترین مدال در تاریخ المپیک)، از جمله ۲۳ طلا و ۴ رکورد جهانی در این ورزش[۳۲۱]
در حال حاضر فوتبال آمریکایی پرطرفدارترین ورزش ایالات متحده است.
لبران جیمز و دیگر ستارگان لیگ NBA طرفداران بیشماری دارند.
رئیسجمهور آمریکا فرمانده کل قوای نیروهای مسلح این کشور است و رهبران نظامی، وزیر دفاع و اعضای ستاد مشترک ارتش را منصوب میکند. وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا مسئول مدیریت نیروهای مسلح، شامل نیروی زمینی، سپاه تفنگداران دریایی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و نیروی فضایی است. گارد ساحلی ایالات متحده آمریکا در زمان صلح تحت نظر وزارت امنیت داخلی و در زمان جنگ تحت نظر وزارت نیروی دریایی اداره میشود. در سال ۲۰۰۸، نیروهای مسلح این کشور ۱٫۴ میلیون عضو درحال انجام وظیفه داشت که با اضافه کردن نیروهای ذخیره و گارد ملی عدد کلی به ۲٫۳ میلیون نفر میرسد. ضمناً وزارت دفاع ۷۰۰ هزار نیروی غیرنظامی هم در استخدام خود دارد که این رقم شامل پیمانکاران نمیشود.[۳۲۲]
خدمت نظامی در ایالات متحده آمریکا اختیاری است اما در زمان جنگ ممکن است خدمت وظیفه اجباری اعلام شود و افراد مذکر بین ۱۸ تا ۲۶ سال به خدمت گرفته شوند.[۳۲۳] نیروهای مسلح آمریکایی میتوانند به سرعت با استفاده از هواپیماهای نیروی هوایی، ۱۱ ناو هواپیمابر نیروی دریایی و واحدهای اعزامی تفنگداران دریایی در دریا با ناوگانهای اقیانوس آرام و اطلس به منطقه مورد نظر اعزام شوند. ایالات متحده ۸۶۵ پایگاه در خارج از کشور دارد[۳۲۴] و در ۲۵ کشور خارجی حداقل ۱۰۰ نیروی نظامی درحال خدمت دارد.[۳۲۵]
بودجه نظامی آمریکا در سال ۲۰۱۱ بیشتر از ۷۰۰ میلیارد دلار بود که ۴۱٪ از هزینههای نظامی جهان را شامل میشود. این کشور ۴٫۷٪ از تولید ناخالص داخلی خود را به هزینههای نظامی اختصاص داده که در میان ۱۵ کشوری که بیشترین بودجه نظامی را دارند، بعد از عربستان سعودی دوم است.[۳۲۶] هزینههای دفاعی آمریکا نقش مهمی در سرمایهگذاری در علم و تکنولوژی بازی میکند، چنانکه حداقل نیمی از هزینههای دولتی در این زمینه توسط وزارت دفاع پرداخت میشود.[۳۲۷] سهم مخارج نظامی از کل اقتصاد آمریکا در دهههای اخیر افت پیدا کردهاست؛ چنانکه از ۱۴٫۲٪ از تولید ناخالص داخلی در ۱۹۵۳ و ۶۹٫۵٪ از هزینههای دولت فدرال به سال ۱۹۵۴ در زمان جنگ سرد به ۴٫۷٪ تولید ناخالص داخلی و ۱۸٫۸٪ هزینههای دولت فدرال در ۲۰۱۱ کاهش داشتهاست.[۳۲۸]
آمریکا یکی از پنج دارنده به رسمیت شناخته شده سلاح هستهای جهان است و دومین زرادخانه هستهای بزرگ جهان را مالک است.[۳۲۹] در کل بالغ بر ۹۰٪ از ۱۴٬۰۰۰ سلاح هستهای موجود در جهان به یکی از دو کشور ایالات متحده و روسیه تعلق دارد.[۳۳۰]
نظم و امنیت در سطح شهر و ایالت را کلانتر و پلیسهای محلی و ایالتی بر عهده دارند. در برخی موارد و در مواقع مشخص و معینی، ارگانهای فدرال همانند افبیآی و مارشالها وارد عمل میشوند. سیستم قضایی نیز به همین گونه (و از سطوح محلی به سمت سطوح فدرال) بنا نهاده شدهاست. آمریکا در میان کشورهای پیشرفته دارای آمار جرم و جنایت بالاتری بودهاست، بهخصوص در موارد مربوط به سلاحهای گرم.[۳۳۱] در سال ۲۰۰۹ به ازای هر یکصد هزار نفر تعداد ۵ قتل در آمریکا رخ داد.[۳۳۲] نقش متمم دوم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا (در اعطای آزادی حمل سلاح گرم به شهروندان) همواره مورد توجه بحثهای فراوانی بودهاست. آمریکا همچنین دارای تعداد نسبی بیشتری جمعیت زندانی میباشد.[۳۳۳] و این کشور از معدود کشورهای پیشرفتهاست که هنوز مجرمین را (در ۳۴ ایالت و برخی موارد فدرال) اعدام میکند. از سال ۱۹۷۶ تا کنون، تعداد یکهزار اعدام صورت گرفته.[۳۳۴] در سال ۲۰۱۰ پس از کشورهای چین، ایران، کره شمالی، و یمن، آمریکا از این لحاظ در جهان در رتبه پنجم بود.[۳۳۵] با اینحال این قانون از ایالت به ایالت فرق میکند. بهطور مثال حکم اعدام در ایالات نیوجرسی، نیومکزیکو و ایلینوی ممنوع است.[۳۳۶]
به غیر از ارگانهایی همانند گروه فرارسی شمارهای، صدای آمریکا، یا هیئت رئیسه سخنپراکنی|هیئت کارفرمایان پخش که توسط ارگانهای دولتی برای مخاطبین خارج از آمریکا تنظیم میشوند، اکثر رسانههای درون آمریکا یا همانند شبکههایی نظیر فاکس، اچبیاو، امتیوی، و سیانان بهطور کاملاً خصوصی و با درآمد حاصل از تبلیغات و آگهیهای تجارتی اداره میگردند، یا همانند انپیآر و پیبیاس توسط موسسات و بنیادهای خیریه تأمین مالی میگردند.[نیازمند منبع]
از ۱۲۰۰ شبکهٔ تلویریونی آمریکا، از بزرگترین و نامدارترین آنان در تاریخ رسانههای آمریکا میتوان به ۳ شبکهٔ ایبیسی، انبیسی، و سیبیاس اشاره نمود.[۳۳۷]
قدیمیترین روزنامهٔ آمریکا با تیراژ ثابت و برنامهٔ چاپ روزانه در ۳۰ مهٔ سال ۱۷۸۳ شروع به کار کرد، و فیلادلفیا ایونینگ پست نام داشت. در سال ۲۰۰۸، ۶۲۵۳ هفتهنامه و ۱۴۲۲ روزنامه در آمریکا در حال فعالیت بود.[۳۳۸]
منابع آنلاین
“The Great Seal of the United States”
“Human Development Report 2020: The Next Frontier: Human Development and the Anthropocene”
“Pearl Harbor and America’s Entry into World War II: A Documentary History”
“American War and Military Operations Casualties: Lists and Statistics”
“The Dwight D. Eisenhower National System of Interstate and Defense Highways”
“Women in the Labor Force: A Databook”
Financial Crisis Inquiry Report
“The Financial Crisis and the Policy Responses: An Empirical Analysis of What Went Wrong”
“The Impact of the Dodd-Frank Act on Financial Stability and Economic Growth”
http://www.gao.gov/archive/1998/og98005.pdf
“Foreign Language Enrollments in United States Institutions of Higher Learning, Fall 2002”
“Foreign Language Enrollments in K–12 Public Schools”
“Educational Attainment in the United States: 2003”
https://www.nist.gov/sites/default/files/documents/pml/wmd/metric/1136a.pdf
Statistical Abstract of the United States: 2007
(PDF) “Emerging European-Style Planning in the United States: Transit-Oriented Development (p. 2)”
“Making Walking and Cycling Safer: Lessons from Europe”
“American Religious Identification Survey 2001”
“”Nones” on the Rise: One-in-Five Adults Have No Religious Affiliation”
“Births: Final Data for 2013, tables 2, 3”
“National Vital Statistics Volume 67, Number 1, January 31, 2018”
“The Air Force in Facts and Figures (Armed Forces Manpower Trends, End Strength in Thousands)”
“Base Structure Report, Fiscal Year 2008 Baseline”
“Active Duty Military Personnel Strengths by Regional Area and by Country (309A)”
“Fiscal Year 2013 Historical Tables”
“World Prison Population List”
“Colonial America in the 18th Century”
“Interracial Marriage in Early America: Motivation and the Colonial Project”
“Testing Theories of American Politics: Elites, Interest Groups, and Average Citizens”
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در پروژههای دیگر
زبان ناپولی زبانی از شاخه زبانهای ایتالیک-دالماتی است که جزو زبانهای رومی از خانواده هندواروپایی محسوب میشوند. این زبان در جنوب کشور ایتالیا و منطقه ناپولی و پالرمو در حدود هفت میلیون تن گویشور دارد. همچنین برخی گویشوران این زبان در کشورهای آمریکا، ونزوئلا، آرژانتین، استرالیا و کانادا به سر میبرند.[۵]
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
بازدید محتوا
همکاری
ابزارها
نسخهبرداری
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در پروژههای دیگر
فهرست
زبان ایتالیایی یا ایتالوی[۷] (La Lingua Italiana یا Italiano) زبانی رومیتبار از خانواده هندواروپایی است. ایتالیایی در کنار ساردنیایی نزدیکترین زبان به لاتین بهشمار میرود.[۸] ایتالیایی زبان رسمی ایتالیا، سوئیس (کانتون تیچینو و جنوب گراوبوندن)، سان مارینو و واتیکان است. این زبان همچنین در منطقه ایستریا (کرواسی و اسلوونی) رسمی است. ایتالیایی در گذشته در آلبانی، مالت، موناکو، مونتهنگرو (کوتور)، یونان (جزایر ایونی و دودکانسا)، آفریقای شرقی و لیبی نیز رسمی بوده و عموماً در جزیره کرس (به دلیل رابطه نزدیک آن با زبان کرسی) و ساووآی فرانسه نیز قابل فهم است. ایتالیایی همچنان در میان جامعه بزرگ مهاجران ایتالیاییتبار در قاره آمریکا و استرالیا رایج است.[۹] این زبان در بوسنی و هرزگوین و رومانی نیز تحت پوشش منشور اروپایی زبانهای محلی یا اقلیت است.[۱۰][۱۱] بیشتر گویشوران ایتالیایی به دو زبان ایتالیایی (چه ایتالیایی معیار و چه گویشهای محلی) و زبان محلی خویش مسلط هستند.[۱۲]
ایتالیایی زبان رسمی سازمان امنیت و همکاری اروپا و یکی از زبانهای کاری شورای اروپا است. این زبان با داشتن ۶۷ میلیون گویشور (۱۵٪ از جمعیت اتحادیه) دومین زبان پرگویشور اتحادیه اروپا است و توسط ۱۳٫۴ میلیون نفر دیگر (۳٪) نیز به عنوان زبان دوم گویش میشود.[۱۳][۱۴] با در نظر گرفتن ایتالیاییزبانان کشورهای خارج از اتحادیه اروپا (همچون سوئیس، آلبانی و بریتانیا) و سایر قارهها، شمار کل گویشوران این زبان حدود ۸۵ میلیون نفر است.[۱۵] ایتالیایی زبان کاری اصلی سریر مقدس است و به عنوان زبان میانجی (زبان مشترک) در سلسله مراتب کاتولیک روم و زبان رسمی شوالیههای مالت نیز به کار گرفته میشود. ایتالیایی به عنوان زبان موسیقی شناخته میشود چرا که در اصطلاحشناسی موسیقی و اپرا بسیاری از واژگان ایتالیایی به اصطلاحاتی بینالمللی تبدیل شدهاند که در زبانهای مختلف سراسر جهان به وام گرفته شدهاند.[۱۶] تأثیرات این زبان در هنر، خوراک و بازارهای کالاهای لوکس نیز دیده میشود.
ایتالیایی توسط دولت ایتالیا پس از وحدت به عنوان زبان رسمی پذیرفته شد، زیرا پیشتر گونه ادبی گویش توسکانی بود که بیشتر توسط جامعه اشراف فلورانس گویش میشد.[۱۷] ایتالیایی از دیگر زبانهای ایتالیایی و تا حد کمتری از زبانهای ژرمنی مهاجمان پساروم تأثیر پذیرفتهاست. روش دیگر وامگیری واژگان در ایتالیایی مراجعه به لاتین است. در طول قرون وسطی و در اوایل دوره نوین، بیشتر ایتالیاییهای باسواد به لاتین نیز تسلط داشتند و بنابراین آنها به راحتی کلمات لاتین را در نوشتار – و در نهایت گفتار – به ایتالیایی وارد میکردند. ایتالیایی برخلاف دیگر زبانهای رومی اختلاف میان همخوانهای کوتاه و بلند را حفظ کردهاست. تقریباً همه واژگان بومی ایتالیایی با واکه (حرف صدادار) پایان مییابند؛ عاملی که استفاده از این زبان را در شعر و قافیهسازی بسیار آسان کردهاست.
در قرون وسطی، زبان نوشتاری اروپا بیشتر لاتین بود، اگرچه بیشتر مردم بیسواد بودند و فقط تعداد اندکی به این زبان مسلط بودند. در شبهجزیره ایتالیا نیز مانند بیشتر اروپا، بیشتر مردم به جای لاتین به زبان محلی خویش صحبت میکردند. این گویشها در طول قرنها از لاتین عامیانه تکامل یافته و تحت تأثیر گونههای معیار و آموزشی قرار نگرفتهاند. آنها به هیچ وجه «گویش» های ایتالیایی معیار، که خود یکی از این زبانهای محلی بودهاست، نیستند و خواهران آن بهشمار میروند. درک متقابل این زبانها نسبت به ایتالیایی بسیار متفاوت است، همانطور که بهطور کلی این پدیده میان زبانهای رومی متفاوت است. گویشهای رومی ایتالیا میتوانند با ایتالیایی در تمام سطوح (واجشناسی، صرف، نحو، واژگان، کاربردشناسی) تفاوت زیادی داشته باشند و از نظر گونهشناسی نیز به عنوان زبانهایی مجزا دستهبندی میشوند.[۱۸]
زبان ایتالیایی معیار ریشهای شاعرانه و ادبی در نوشتههای نویسندگان توسکانی قرن ۱۲ دارد ولی حتی اگر اساساً دستور زبان و واژگان هستهای آن نسبت به گویش قرن ۱۳ فلورانس تغییری نکرده باشد، گونه معیار نوین آن عمدتاً توسط وقایع نسبتاً اخیر شکل گرفتهاست. با این حال، زبان رومی گفتاری که در شبهجزیره ایتالیا گویش میشود، پیشینه طولانیتری دارد. در حقیقت، نخستین متونی که بهطور قطع میتوان آنها را رومی گفتاری این ناحیه نامید (به این صورت که از نیای لاتین آن متمایز باشد) متونی به نام پلاچیتی کاسینزی از استان بنونتو هستند که مربوط به سال ۹۶۰ تا ۹۶۳ میباشند، اگرچه چیستان ورونی که احتمالاً مربوط به قرن ۸ یا اوایل قرن ۹ است، دربرگیرنده گونهای دیرینه از لاتین عامیانه است که میتواند به عنوان نمونهای بسیار کهن از یک گویش بومی ایتالیا دیده شود.[۱۹]
زبانی که به عنوان زبان ایتالیایی در مرکز توسکان در حال توسعه بود، نخستین بار در اوایل قرن ۱۴ از طریق آثار دانته آلیگیری، نویسنده توسکانی، که به گویش زادگاهش فلورانس مینوشت، رسمیت یافت. شعرهای حماسی دانته، که در مجموع به عنوان کمدی شناخته میشوند (بعداً جووانی بوکاچو، شاعر اهل توسکان، عنوان الهی را به آن افزود) در سراسر شبهجزیره خوانده شدند و گویش نوشتاری وی به گونه «معیار متعارف» تبدیل شد که همه ایتالیاییهای تحصیلکرده میتوانستند آن را بفهمند. هنوز هم معیارسازی ایتالیایی دانته اعتبار دارد. گویش فلورانسی علاوه بر توجه گستردهای که به دلیل ادبیات به دست آورد، به دلیل اهمیت سیاسی و فرهنگی فلورانس در آن زمان و این که از آن گویش واسطهای میان گویشهای شمالی و جنوبی ایتالیایی بود، اعتباری بیش از پیش یافت.[۲۰] بنابراین گویش فلورانس مبنایی برای زبان رسمی ایتالیا قرار گرفت.
ایتالیایی به تدریج در بیشتر ایالتهای ایتالیا پیش از وحدت به یک زبان رسمی تبدیل شده و به آرامی جای لاتین را گرفته بود. حتی در زمانهایی که بخشهایی از ایتالیا تحت کنترل قدرتهای خارجی بود (مانند دوران پادشاهی ناپل) با وجود اینکه تودهها در درجه اول به زبان محلی خود صحبت میکردند، ایتالیایی زبان رسمی آن منطقه بهشمار میرفت. ایتالیایی همچنین یکی از زبانهای پرشمار به رسمیت شناخته شده در امپراتوری اتریش-مجارستان بود.
ایتالیا همیشه برای هر شهر گویش متمایزی داشتهاست زیرا این شهرها، تا همین اواخر، به صورت دولتشهر بودند. این گویشها اکنون تنوع قابل توجهی دارند. همانطور که ایتالیایی توسکانی در سرتاسر ایتالیا مورد استفاده قرار گرفت، طبیعتاً ویژگیهای گفتار محلی در آن وارد شد و نسخههای پرشمار ایتالیایی منطقهای را تولید کرد. به عنوان مثال، مشخصترین تفاوتها میان ایتالیایی رمی و ایتالیایی میلانی، وجود همخوانهای نخستین تشدیددار و تلفظ «e» و «s» در برخی موارد است: به عنوان مثال va bene «خیلی خوب» توسط یک رمی (و توسط هر سخنران ایتالیایی معیار) [vabˈbɛ:ne] و توسط یک میلانی (و توسط هر سخنران دیگری که گویش بومی آن در شمال خط لا اسپتزیا-ریمینی قرار دارد) [vaˈbe:ne] تلفظ میشود؛ یا مثلاً a casa «در خانه» در رمی [akˈka:sa] در زبان معیار [akˈka:sa] یا [akˈka:za] و در میلانی و بهطور کلی شمالی [aˈka:za] تلفظ میشود.[۲۱]
دوران رنسانس، معروف به il Rinascimento در ایتالیایی، به عنوان زمان «نوزایی» دیده میشود، که معنای واقعی هر دو واژه renaissance (از فرانسوی) و rinascimento (ایتالیایی) است.
در این مدت، انسانگرایان – افرادی که بر بدن انسان و پتانسیل کامل آن تأکید داشتند – از دیدگاههای جدیدی شروع به درک اعتقادات دیرینهای که از آموزههای کلیسای کاتولیک روم ریشه میگرفت، کردند و تمرکز را از روی کلیسا به روی خود انسان گذاشتند.[۲۲] انسانگرایان شروع به شکلگیری باورهای جدید در اشکال مختلف اجتماعی، سیاسی و فکری کردند. آرمانهای دوره رنسانس در طول اصلاحات پروتستانی، که همزمان با رنسانس اتفاق افتاد، مشهود بود. اصلاحات پروتستان با عدم پذیرش زیادهخواهیهای یوهان تتزل و سایر مقامات کلیسای کاتولیک روم توسط مارتین لوتر آغاز شد و در نتیجه آن لوتر از مجلس ورمس کلیسای کاتولیک روم جدا شد. لوتر پس از تکفیر شدن از طرف کلیسای کاتولیک روم، فرقهای بنیان نهاد که در آن زمان شاخهای از کاتولیک شناخته میشد، اما بعدها لوتریانیسم نام گرفت. موعظههای لوتر به نفع ایمان و کتاب مقدس به جای سنت، وی را بر آن داشت تا کتاب مقدس را به زبانهای دیگر اروپا ترجمه و امکان خواندن آن را برای مردم سراسر قاره فراهم میکند. پیش از این، کتاب مقدس فقط به لاتین ترجمه میشد، اما در پی آن فهمیدن کتاب مقدس در بسیاری از زبانهای دیگر از جمله ایتالیایی ممکن شد. زبان ایتالیایی با کمک لوتر و اختراع چاپ فشاری توسط یوهانس گوتنبرگ توانست حتی بیشتر گسترش یابد. چاپ ترویج زبان ایتالیایی را تسهیل کرد، زیرا میتوانست به سرعت متونی از جمله کتاب مقدس را تولید کند و هزینههای کتابهای را بکاهد که دسترسی بیشتر افراد به کتاب مقدس ترجمهشده و ادبیات جدید را در پی داشت.[۲۳] کلیسای کاتولیک روم در حال از دست دادن کنترل خود بر مردم بود، زیرا امکان تغییر نداشت و شمار فزایندهای از اصلاحخوهان با باورهای متفاوتی وجود داشتند.[۲۴]
در این دوران ایتالیایی به زبان مورد استفاده در دادگاههای هر ایالت در شبهجزیره ایتالیا و همچنین گونه معیار جزیره کرس تبدیل شد.[۲۵] (اما در ساردنیای همسایه که در اواخر هجدهم تحت ایتالیاییسازی قرار گرفت، نه. زبان دیوانی ساردینیا تحت تأثیر حکومت ساویها اسپانیایی بود و در نتیجه روند همگونسازی کندی برای ورود به حوزه فرهنگی ایتالیا داشت.[۲۶][۲۷]) دوباره یافتن متن از سخنوری زبان محلی (De vulgari eloquentia) از دانته و همچنین علاقه دوباره مردم به زبانشناسی در قرن شانزدهم، به بحثی که در سراسر ایتالیا در مورد معیارهایی پایهگذاری زبان ادبی و گفتاری نوین ایتالیایی پیش گرفته بود، دامن زد. این بحث، معروف به questione della lingua (پرسش زبان) تا اواخر قرن نوزدهم در فرهنگ ایتالیایی جریان داشت که اغلب با بحث سیاسی در مورد دستیابی به یک کشور متحد ایتالیا مرتبط بود. دانشمندان دوره رنسانس به سه گروه اصلی تقسیم میشوند:
گروه چهارمی نیز ادعا میکرد که بهترین گونه ایتالیایی آن است که دادگاه پاپی به کار میگیرد که مخلوطی از گویشهای توسکانی و رمی بود. سرانجام، ایدههای بمبو غالب و بنیاد Accademia della Crusca، نهاد قانونگذاری رسمی زبان ایتالیایی، در فلورانس (۱۵۸۲–۱۵۸۳) بازگشایی شد که کتاب Floris italicae linguae libri novem (گل زبان ایتالیایی در نه کتاب) از آنیولو مونوسینی در سال ۱۶۰۴ و به دنبال آن نخستین فرهنگ واژگان ایتالیایی در سال ۱۶۱۲ منتشر شد.
پیشرفت مداوم در فناوری نقش مهمی در انتشار زبانها دارد. پس از اختراع چاپ فشاری در قرن پانزدهم، تعداد چاپخانهها در ایتالیا به سرعت رشد کرد و در سال ۱۵۰۰ به مجموع ۵۶ دستگاه چاپ رسید که بیشترین تعداد چاپخانه در کل اروپا در آن دوران بود. این کار چاپ کتابهای بیشتر را با هزینه کمتر امکانپذیر کرد و ایتالیایی را به عنوان زبان غالب گسترش داد.[۲۸]
فتح و اشغال ایتالیا توسط ناپلئون (که خود از نژاد ایتالیایی-کورسی بود) در اوایل قرن نوزدهم رخداد مهمی بود که به گسترش زبان ایتالیایی کمک شایانی کرد. این فتح اتحاد ایتالیا در چند دهه بعد به پیش راند و زبان ایتالیایی را به یک زبان میانجی سوق داد که نه تنها در میان دفتریاران، اشراف و کارمندان در دادگاههای ایتالیا بلکه توسط بورژوازی نیز مورد استفاده قرار گرفت.
نخستین رمان نوین ادبیات ایتالیا، I promessi sposi (نامزد) از آلساندرو مانزونی بود که ایتالیایی معیار بر اساس آن، همانگونه که خود در پیشگفتار نسخه ۱۸۴۰ این رمان «آبکشی» گوش میلانی «در آبهای آرنو» (رودخانه فلورانس) نامیدش، تعریف شد.
پس از اتحاد، شمار زیادی از کارمندان و سربازان استخدامشده از سراسر کشور واژگان و اصطلاحات بیشتری را از زبانهای محلی خود به ایتالیایی وارد کردند؛ مثلاً ciao از واژه ونتی s-cia[v]o («برده») و panettone از واژه لومباردی panetton گرفته شدهاست و غیره. در سال ۱۸۶۱ در زمان اتحاد ایتالیا فقط ۲٫۵ درصد از جمعیت کشور میتوانستند زبان ایتالیایی معیار را به درستی صحبت میکنند.[۳۰]
ایتالیایی یک زبانی رومی و از نوادگان لاتین عامیانه (لاتین محاورهای) است. ایتالیایی معیار مبتنی بر زبان توسکانی، به ویژه گویش فلورانس آن است و بنابراین یک زبان ایتالیایی-دالمیایی بهشمار میرود، گروهی که شامل بیشتر زبانهای ایتالیای مرکزی و جنوبی و زبان منقرضشده دالماسیایی است.
بر طبق منابع بسیاری، ایتالیاییی از نظر دایره واژگان نزدیکترین زبان به لاتین است.[۳۱] مطابق اتنولوگ شباهت واژگانی آن با فرانسوی ۸۹٪، با کاتالان ۸۷٪، با ساردنیایی ۸۵٪، با اسپانیایی ۸۲٪، با پرتغالی ۸۰٪، با لادین ۷۸٪ و با رومانیایی ۷۷٪ است.[۹] برآوردهای دیگر منابع ممکن است کمی متفاوت باشند.[۳۲][۳۳]
پژوهشی که درجه تمایز زبانهای رومی در مقایسه با زبان لاتین از نظر واجشناسی، تصریف، گفتمان، نحو، واژگان و آهنگ را برآورد میکرد، بیان میکند که فاصله میان ایتالیایی و لاتین بیشتر از فاصله میان ساردنیایی و لاتین است.[۳۴] در واکهها نیز ایتالیایی پس از ساردنیایی دومین زبان نزدیک به لاتین است.[۳۵][۳۶] تکیههای ایتالیایی همانند بیشتر زبانهای رومی متمایز است.[۳۷]
ایتالیایی زبان رسمی ایتالیا و سان مارینو است و توسط بیشتر جمعیت این کشورها به راحتی صحبت میشود. ایتالیایی (پس از آلمانی و فرانسوی) سومین زبان گفتاری در سوئیس است، اگرچه استفاده از آن از دهه ۱۹۷۰ تاکنون نسبتاً کاهش یافتهاست.[۳۸] در اسناد رسمی و اداری در شهر واتیکان نیز از ایتالیایی استفاده میشود.[۳۹]
به دلیل نفوذ شدید ایتالیا در دوران استعمار، ایتالیایی هنوز در برخی از مستعمرات پیشین درک میشود.[۹] ایتالیایی از زمان استعمار در لیبی زبان اصلی آنجا بود اما استفاده از آن تحت حاکمیت معمر قذافی، که جمعیت ایتالیاییهای لیبی را اخراج کرد و عربی را به عنوان تنها زبان رسمی کشور قرار داد، بسیار کاهش یافت.[۴۰] چند صد مهاجر ایتالیایی در دهه ۲۰۰۰ به لیبی بازگشتند. امروز ایتالیایی پرگویشورترین زبان دوم در کشور است و به عنوان یک زبان تجاری و گاهی به عنوان زبان میانجی میان لیبیاییها و خارجیها عمل میکند.[۴۱]
ایتالیایی زبان رسمی اریتره در زمان استعمارش توسط ایتالیا نیز بود. امروزه در این کشور از ایتالیایی در تجارت استفاده میشود و هنوز هم خصوصاً در میان سالخوردگان صحبت میشود. علاوه بر این، واژگان ایتالیایی بسیاری به عنوان وامواژه به زبان اصلی کشور (تیگرینیا) وارد شدهاند. پایتخت اریتره، اسمره، هنوز دارای چندین مدرسه ایتالیایی است که در دوره استعمار تأسیس شدهاند. در اوایل قرن نوزدهم، اریتره کشوری بود که بیشترین تعداد ایتالیاییها را در خارج از کشور داشت و ایتالیاییهای اریتره از ۴٫۰۰۰ نفر در طول جنگ جهانی اول به تقریباً ۱۰۰٫۰۰۰ نفر در آغاز جنگ جهانی دوم رسیدند.[۴۲]
زبان ایتالیایی نیز از طریق استعمار به سومالی نیز وارد شد و تنها زبان رسمی اداری و آموزشی آن در دوره استعمار بود اما پس از تخریب زیرساختهای آموزشی، اقتصادی و اقتصادی در جنگ داخلی سومالی کاربرد آن کم شد.
آلبانی و مالت دارای جمعیت زیادی از گویشوران غیربومی ایتالیایی هستند و بیش از نیمی از مردم این کشورها از زبان ایتالیایی آگاهی دارند.[۴۳]
اگرچه بیش از ۱۷ میلیون از آمریکاییها ایتالیاییتبار هستند، اما فقط کمی بیش از یک میلیون نفر در ایالات متحده در خانه به ایتالیایی صحبت میکنند.[۴۴] با این وجود، چندین رسانه ایتالیاییزبان در این کشور وجود دارد.[۴۵]
مهاجران ایتالیایی به آمریکای جنوبی نیز این زبان را به آن قاره بردند. طبق برخی منابع، ایتالیایی بعد از اسپانیایی، زبان رسمی، دومین زبان پرکاربرد در آرژانتین است،[۴۶] اگرچه گویشوران آن، عمدتاً از نسل سالخورده هستند و شمار آنها در حال کاهش است.
از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم، هزاران ایتالیایی در آرژانتین، اروگوئه، برزیل جنوبی و ونزوئلا و همچنین در کانادا و ایالات متحده مستقر شدند و در آنجا حضور فیزیکی و فرهنگی خود را تشکیل دادند.
در برخی موارد، مستعمرهنشینهایی ایجاد شد که مردم آن بیشتر از زبانهای منطقهای ایتالیا استفاده میکردند و امروزه برخی همچنان به استفاده از این زبانها ادامه میدهند. به عنوان نمونه در ریو گرانده جنوبی، برزیل که از تالیان استفاده میشود و در چیپیلو در نزدیکی پوئبلای مکزیک؛ همچنان گونهای مشتقشده از ونتی را که قدمت آن به قرن نوزدهم بازمیگردد، استفاده میکنند. مثال دیگر کوکولیکه، یک پیجین ایتالیایی-اسپانیایی است که روزی آرژانتین و به خصوص در بوئنوس آیرس و لونفاردو گویش میشد.
در اواخر قرون وسطی در بیشتر اروپا و مدیترانه، زبانهای اصلی ایتالیا (به ویژه توسکانی و ونتی) به عنوان زبان اصلی تجارت، جایگزین لاتین شدند. این گونهها در دوران رنسانس با قدرت یافتن ایتالیا و پدیداری انسانگرایی و هنرها بیش از پیش تحکیم یافتند.
در آن دوره، ایتالیا نفوذ هنری خود را نسبت به بقیه اروپا حفظ کرد. برای همه فرهیختگان آن دوران انجام تور بزرگ و بازدید از ایتالیا و آثار تاریخی و هنری عالی آن تبدیل به عادت شده بود و بنابراین انتظار میرفت که آنها حداقل کمی ایتالیایی بلد باشند. در انگلستان، در حالی که زبانهای کلاسیک لاتین و یونانی نخستین زبانهایی بودند که آموزش داده میشدند، ایتالیایی پس از فرانسوی به دومین زبان رایج نوین تبدیل شده بود و این موقعیت تا اواخر قرن هجدهم با جایگزینی آلمانی حفظ شد. برای نمونه، جان میلتون، برخی از شعرهای نخستین خود را به ایتالیایی نوشتهاست.
درون کلیسای کاتولیک، بخش بزرگی از سلسله مراتب کلیسایی زبان ایتالیایی را میدانند و در برخی از اسناد رسمی از آن به عنوان جایگزین زبان لاتین استفاده میکنند.
وامواژههای ایتالیایی در بیشتر زبانها در امور هنری و موسیقی (به ویژه موسیقی کلاسیک از جمله اپرا)، در صنایع طراحی و مد، در برخی از ورزشها مانند فوتبال و به ویژه در آشپزی مورد استفاده قرار میگیرند.[۴۷]
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
در ایتالیا، تقریباً همه زبانهای بومی و محلی، حتی اگر با ایتالیایی معیار کاملاً متفاوت و متعلق به شاخههای مختلفی باشند، بیشتر بهطور نادرست «گویشهای ایتالیایی» خوانده میشوند.[۴۹] تنها استثنا در این مورد دوازده گروه «اقلیت زبانی تاریخی» هستند که طبق قانون رسماً به عنوان زبانهای اقلیت مجزا شناخته میشوند. از طرف دیگر، زبان کرسی (زبانی که در جزیره کرس فرانسه گویش میشود) ارتباط تنگاتنگی با توسکانی قرون وسطایی که ایتالیایی معیار از آن گرفته شده و تکامل یافتهاست، دارد.
در سراسر ایتالیا، گونههای منطقهای ایتالیایی معیار، که ایتالیایی منطقهای نامیده میشود، صحبت میشود. گونههای منطقهای توسط عوامل مختلفی شناخته میشوند: بازبودن واکهها، درازی همخوانها، و اثرات زبان محلی (به عنوان مثال، در شرایط غیررسمی andà، annà و nare به ترتیب در ناحیه توسکانی، رم و ونیز برای مصدر «رفتن» جایگزین andare ایتالیایی معیار میشوند).
تاریخ مشخصی وجود ندارد که گونههای مختلف ایتالیایی زبان لاتین – از جمله گونههای مختلفی که به پیریزی ایتالیایی معیار نوین کمک کردهاند – چه زمانی از لاتین به اندازه کافی متمایز شدهاند تا بتوان آنها را زبانهای جداگانهای نامید. یک معیار برای تعیین زبان یا گویش بودن دو گونه، میزان فهم متقابل میان گویشوران آن دو است. این روش درصورتی که درک متقابل کم باشد یا اصلاً نباشد (مثلاً در خانواده رومی میان رومانیایی و پرتغالی) مؤثر است، اما در مواردی مانند اسپانیایی-پرتغالی یا اسپانیایی-ایتالیایی شکست میخورد، زیرا بومیان هر دو گروه میتوانند یکدیگر را به خوبی درک کنند. با این وجود، با در نظر گرفتن اختلافات انباشتهشده در ریختشناسی، نحو، واجشناسی و تا حدودی دایره واژگان برای گونههای رومی ایتالیا، نخستین اسناد نوشتاری موجود در زبانهایی که دیگر نمیتوان آنها را لاتین دانست، مربوط به قرن نهم و دهم میلادی هستند. این منابع مکتوب خصوصیات بومی خاصی را نشان میدهند و گاهی اوقات در آنها صریحاً استفاده از زبان بومی ذکر شدهاست. نخستین نشانههای کامل ادبیات بومی در حدود قرن ۱۳ در قالب متون مختلف مذهبی و شعر یافت میشود.[۲۰]:۲۱ اگرچه این نخستین سوابق نوشتاری گونههای ایتالیایی مستقل از لاتین است، واگرایی زبان گفتاری احتمالاً مدتها قبل از نوشتن نخستین متنها آغاز شدهاست، زیرا کسانی که باسواد بودند، حتی اگر شخصاً با گونههای دیگر رومی صحبت میکردند، بهطور کلی به لاتین مینوشتند.
در طول سدههای ۱۹ و ۲۰، استفاده از ایتالیایی معیار بهطور فزایندهای گسترش یافت و کاهش استفاده از گویشها را در پی داشت. افزایش سواد یکی از عوامل محرکه اصلی بود (می توان فرض کرد که فقط باسوادان قادر به یادگیری ایتالیایی معیار هستند، در حالی که بیسوادان فقط به گویش بومی خود دسترسی داشتند). درصد باسوادان در ایتالیا از ۲۵٪ در ۱۸۶۱ به ۶۰٪ در ۱۹۱۱ و سپس به ۷۸٫۱٪ در ۱۹۵۱ افزایش یافت. تولیو دو مائورو، زبانشناس ایتالیایی، اظهار داشت که در سال ۱۸۶۱ تنها ۲٫۵٪ از جمعیت ایتالیا میتوانستند به ایتالیایی معیار صحبت کنند. او گزارش میدهد که در سال ۱۹۵۱ این درصد به ۸۷٪ رسیدهاست. توانایی صحبت به ایتالیایی در آن دوران لزوماً به معنای استفاده روزمره از آن نبود و بیشتر مردم (۶۳٫۵٪) هنوز با گویشهای بومی خود صحبت میکردند. علاوه بر این، عوامل دیگری مانند مهاجرت گسترده، صنعتی شدن و شهرنشینی و مهاجرتهای داخلی پس از جنگ جهانی دوم، در گسترش ایتالیایی معیار نقش داشتند. ایتالیاییهای مهاجری که از سال ۱۸۶۱ شروع به مهاجرت میکردند، اغلب از طبقه پایین و بیسواد بودند و بنابراین مهاجرت باعث افزایش درصد باسوادان در ایتالیا میشد که اغلب به ایتالیایی معیار مسلط بودند. درصد زیادی از مهاجران نیز سرانجام با تحصیلات بیشتری به ایتالیا بازگشتند.[۲۰]:۳۵
گویشهای ایتالیایی در دوران نوین افت کردهاند، زیرا ایتالیا با رسمیت ایتالیایی معیار متحد شد و این اتحاد با کمک رسانههای جمعی، از روزنامهها گرفته تا رادیو و تلویزیون، همچنان تداوم یافتهاست.[۲۰]
ایتالیایی دارای یک سامانه واکهای هفتتایی متشکل از /a, ɛ, e, i, ɔ, o, u/ و همچنین ۲۳ همخوان است. همخوانها و واکههای این زبان عبارتند از:
واجشناسی ایتالیایی در مقایسه با بیشتر زبانهای رومی محافظهکارانه است و این زبان بسیاری از واژگان را تقریباً بدون تغییر از لاتین عامیانه حفظ کردهاست. چند نمونه:
ماهیت محافظهکارانه واجشناسی ایتالیایی تا حدودی با ریشه آن توضیح داده میشود. زبان ایتالیایی از یک زبان ادبی ناشی میشود که پایه آن در قرن سیزدهم در شهر فلورانس در منطقه توسکانی بنیان نهاده شدهاست و در حدود ۷۰۰ سال اخیر تغییر چندانی نکردهاست. گویش توسکانی همچنین از محافظهکارترین گویشهای ایتالیایی است و با زبانهای گالی-ایتالی که در کمتر از ۱۶۰ کیلومتری شمال آن گویش میشوند، کاملاً متفاوت است.
ایتالیایی دارای املایی کمعمق است؛ نوشتار آن بسیار مطابق با گفتار است و همواره در آن به ازای هر حرف یک صدا وجود دارد. الفبای ایتالیایی گونهای از الفبای لاتین متشکل از ۲۱ حرف میباشد. حروف j ,k، w, x و y بهطور سنتی کنار گذاشته میشوند، اگرچه در وامواژگان دیده میشوند. این حروف در جدول زیر آمدهاند:
از نظر زبانشناختی، سامانه نوشتاری ایتالیایی تقریباً واجی است. مهمترین استثناهای آن عبارتند از:
دستور زبان ایتالیایی و بهطور کلی شبیه دستور سایر زبانهای رومی است. در این زبان برای ضمایر شخصی حالتهای دستوری (نهادی، غیر فعلی، مفعولی، برایی) وجود دارند، اما برای اسم وجود ندارد.
ساختار زبان ایتالیایی معمولاً به نه پارهگفتار (بخش دستوری)∗ یعنی فعل، اسم، حرف تعریف، صفت، ضمیر، قید، حرف اضافه، حرف ربط و علائم تقسیم میگردد، که تنها به شرح بخشهای فعل، اسم و حرف تعریف به شرح ذیل بسنده میکنیم:
شکل مؤنث حرف تعریف به پیچیدگی مذکر آن نیست و تنها برای مفرد یک شکل وجود دارد و آن La میباشد که قبل از کلماتی که باحروف باصدا شروع میشوند به شکل ‘L درمیاید، در جمع هم تنها یک شکل دارد آنهم Le که قبل از کلماتی که با e شروع شوند به صورت ‘L درمیاید.
Map showing the existence of the Eritrean Pidgin Italian in Africa
«اطفال و نوجوانان بدون همراه در سویس»
“Languages covered by the European Charter for Regional or Minority Languages”
“MULTILINGVISM ŞI LIMBI MINORITARE ÎN ROMÂNIA”
“Recensement Fédéral de la Population 2000 — Le Paysage Linguistique en Suisse”
http://www.ilcornodafrica.it/rds-01emigrazione.pdf
فصل اول تا سوم به صورت کامل با زیرنویس چسبیده قرار گرفت
ژانر : درام
امتیاز : 8.6از 11k رای در سایت IMDb
زبان : ایتالیایی
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
سال انتشار : 2018
محصول کشور : ایتالیا
کارگردان : Saverio Costanzo
بازیگران : Alba Rohrwacher, Margherita Mazzucco, Gaia Girace, Annarita Vitolo
خلاصه داستان : سریال دوست نابغه من My Brilliant Friend , داستان سریال درباره رابطه دو زن می باشد که از دوران دبستان در سال 1950 میلادی با یک دیگر بوده اند و به نوعی زندگی اشان به هم گره خورده است و در آینده نیز در سرنوشت هم تاثیر مستقیم می گذارند و اتفاقات عجیبی برایشان پیش می آید….
دانلود سریال گولایتدانلود فیلم پیشنهادی:
محتوای سایت مناسب جمع خانواده بوده و بازبینی شده.
ترافیک برای دانلود سریال نیمبها میباشد.
سریال دوست نابغه من (my brilliant friend), درامی متفاوت و جذاب که محصول سال 2018 کشور ایتالیا می باشد و به کارگردانی ساوریو کوستانزو و فیلم نامه نویسی النا فرانته ساخته شده است این سریال در قالب 2 فصل 8 قسمتی منتشر شده است و علارقم این که استقبال چندان زیادی از آن به عمل نیامده است اما نمرات بسیار بالایی از سوی مخاطبین و منتقدین دریافت کرده است همچنین در این عنوان بازیگرانی نظیر آلبا رورواچر ، مارگریتا مازوکو و گایا گیراس به عنوان شخصیت های اصلی داستان هنرنمایی کرده اند.
فصل دوم این اثر از سال 2020 آغاز به پخش گردید و قبل از انتشار آن نیز فصل سوم به صورت رسمی توسط عوامل ساخت تایید شده بود به طور کلی به دلیل این که این عنوان از مجموعه رمان های ناپولی که نوشته النا فرانته می باشد اقتنباس شده است قرار است 4 فصل داشته باشد و هر سری داستان های متفاوتی را برای مخاطبین به تصویر می کشاند.
فصل چهارم سریال My Brilliant Friend فصل آخر سریال می باشد که قرار است که اواخر سال 2022 منتشر شود.
سلام
این سریال نسخه اصلیه یا سانسور شده است?
ممنون
سلام بازبینی شده
هکس دانلود » سریال خارجی » دانلود سریال دوست نابغه من My Brilliant Friend
نقشه | خوراک
© طراحی با ، تمامی حقوق برای هکس دانلود محفوظ است.
HAMLONAGHL WEEKLY
TWEEKLY.IR
مجموعه My Brilliant Friend، مجموعهای ایتالیایی که بر اساس کتابی با همین نام به قلم النا فرانته، ساخته شده است و داستان دو دوست صمیمی به نامهای النا و لیلا را در دوران کودکی و نوجوانیشان به تصویر میکشد. سری کتابهای النا فرانته شامل چهار جلد است که فصل دوم سریال بر اساس دومین کتاب این نویسنده با نام The Story of a New Name تولید خواهد شد. روزنامه نیویورکتایمز در سال ۲۰۱۵ کتاب دوست نابغه من را جزء یکی از ده کتاب برتر دنیا معرفی کرد و مجله تایم در سال ۲۰۱۶ النا فرانته را جزء یکی از صد شخصیت مطرح و بانفوذ در جهان معرفی کرد.
النا فرانته نام مستعار این نویسنده اهل ناپل است که از سال ۱۹۹۲ با چاپ اولین کتابش طی نامهای از ناشرش خواست که هویت واقعیاش پنهان بماند و عقیدهاش بر این بود که هر کتابی بعد از نوشته شدن اگر حرفی برای گفتن داشته باشد، خوانندهاش را پیدا میکند. در اکتبر سال ۲۰۱۶ یک روزنامهنگار ایتالیایی، تحقیقات گستردهای را در زندگی شخصی و حسابهای مالی شخصیتهای مختلف، برای فاشکردن هویت اصلی نویسنده موردنظر انجام داد و طبق مدارک و اسنادی که او ارائه کرده، النا فرانته، آنیتا راجا مترجم ایتالیایی کتابهای آلمانی و همسر دومنیکو استارنونه یکی از نویسندگان مطرح ایتالیاست.
خلاصه داستان سریال دوست نابغه من
این اتفاق با برخوردهای تندی مواجه شد و بسیاری از طرفداران النا فرانته، این کار را تجاوز به حریم خصوصی این نویسنده و نقض حقوق انسانیاش توصیف کردند. فصل اول این سریال مخاطبان زیادی را با خود همراه کرد به همین دلیل شبکه HBO و RAI سازندگان این سریال ساخت سیزن دوم را هم در برنامههای تولیدشان قرار دادند. داستان سریال دوست نابغه من در قرن بیستم میگذرد و از سال ۱۹۵۰ در شهر ناپل ایتالیا آغاز میشود؛ جایی که هنوز قدرت اصلی شهر در دست گروههای مافیایی و خانوادههای ثروتمندی است که کمتر کسی جرئت رودررویی با آنها را دارد.
در خلال روایت این بخش از تاریخ ایتالیا، با داستان دختربچهای به نام النا گرکو و دوست صمیمیاش لیلا همراه میشویم. هردوی آنها مایل به تحصیل هستند اما زندگی برایشان سرنوشتی متفاوت را رقم زده است. در ادامه لیلا مدرسه را ترک میکند و در مغازه کفاشی پدرش مشغول به کار میشود اما النا از حمایت مربیاش برخوردار شده و به تحصیلش ادامه میدهد. پیشزمینه این ماجراها ناپل تاریک و پرغوغاست. سریال در کنار کشمکشهای این دو نفر با یکدیگر و مشکلات عدیدهشان، تصویری از محیط بسته، تاریک و ناگوار شهرهای کوچک و فقیرنشین ایتالیا نشان میدهد.
تعریف این دو بخش در کنار هم درام قابلتأمل و تلخی را برای مخاطبانش به ارمغان میآورد. با جلورفتن داستان، به ترتیب شاهد کاراکترهای اصلی سریال در سنین مختلفی خواهیم بود و همانند کتابهای النا فرانته، ماجراجویی دو شخصیت اصلی را در دوران مختلف و حساس زندگیشان مشاهده خواهیم کرد. در فصل اول این مجموعه، الیزا دلجنیو و لودویکا ناستی به ترتیب نقش دوران کودکی النا و لیلا را ایفا کردند و در ادامه نیز مارگارتا مازوکو و گایا گیریش بهعنوان بازیگران دوران نوجوانی این دو شخصیت وارد سریال شدند. کارگردانی تمام قسمتهای مجموعه بر عهده ساویرو کوستانزو است. این کارگردان در نوشتن فیلمنامه دخیل بوده است، اما بااینحال این قسمت از کار بیشتر توسط النا فرانته، فرانچسکو پیکولو و لورا پالوچی انجام شده است. فصل اول سریال دوست بااستعداد من شامل هشت قسمت است.
0
0
دیدگاهتان را بنویسید