از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

خواص دارویی و گیاهی

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم
از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

پورتال جوانان ایرانی

هرکسی استعدادی دارد. شاید استعداد شما پاشیدن شیر از دماغتان باشد…اما هرچه که باشد این هم استعدادی است. و تقریباً از همه استعددها می شود پول درآورد. کلید کار این است که آن استعداد پنهانتان را پیدا کنید و بعد آنرا به شکل یک بیزنس دربیاورید. متاسفانه خیلی ها در آن قسمت پیدا کردن استعداد درجا می زنند. به همین خاطر در این مقاله ۵۵ راه برای پیدا کردن استعدادهای پنهانتان معرفی می کنیم تا کار برایتان ساده تر شود.

۱٫ متاسفم، هیچ بهانه ای پذیرفته نیست.

اول ببینید که با پیدا نکردن استعدادهایتان چه منافعی نصیبتان می شود. مثلاً فرض کنید که شدیداً از امتحان کردن چیزهای جدید واهمه دارید چون ممکن است عمل نکند، پس اجازه ندادن به شکوفایی استعدادتان بهانه ای برای عدم موفقیتتان است. شاید هم راحت ترید که مشکلاتتان (خستگی، بی پولی) را گردن کسان دیگر یا چیزهای دیگر بیندازید؟

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

وقتی بفهمید که با نشناختن استعدادهایتان چه چیزی عایدتان می شود آنوقت خیلی راحت تر می توانید آن عقاید و باورهای قدیمی درمورد خودتان را دور بریزید و به سمت ایده های جدید گرایش پیدا کنید.

۲٫ از سر ناچاری کوزه نقاشی کنید.

من استعداد پنهانم را با نقاشی کردن کوزه در ۱۹۹۸ پیدا کردم که می خواستم برای ۸۰ طعم مختلف چای روی کانتر آشپزخانه ام ظرف های مخصوص داشته باشم.  تا حالا ۵۰۰۰ کوزه شیشه ای نقاشی کرده ام که هیچکدام شبیه هم نیستند و بیشتر آنها را هم یا فروخته ام یا هدیه داده ام.

۳٫ آینه، آینه روی دیوار

به چیزهایی فکر کنید که به طور طبیعی انجام می دهید و بقیه می گویند، “کاش می توانستم من هم اینکار را به خوبی تو بکنم”. اینکار را همان استعداد ذاتی خود بدانید و در آینه نگاهی به خودتان بیندازید و خودتان را به خودتان معرفی کنید و مثلاً بگویید: “سلام، من آدریان گارلند هستم و میتوانم زندگی شما را ساده تر کنم”. و مطمئنم که دقیقاً همان احساس را پیدا خواهید کرد.

۴٫ بقیه قبل از شما آنرا می بینند

یک راه برای کشف استعداد پنهانتان این است که با رویی باز با ایده های جدید برخورد کنید—حتی اگر احمقانه به نظر برسند. سالیان سال کارمندان و ارباب رجوع هایی که در محل کار به من مراجعه می کردند می گفتند که من معلم خیلی خوبی می شوم. من هیچوقت این ایده را جدی نگرفتم چون فکر می کردم اصلاً با درس دادن راحت نیستم. در سال ۱۹۹۴ موضوعی پیدا کردم که شدیداً به آن علاقه داشتم—شکلات—و الان از درس دادن لذت می برم چون برایم مثل تفریح است و شباهتی به کار ندارد.

۵٫ نقاط قوتتان را پیدا کنید

بهترین راه برای پیدا کردن نقاط قوت یا استعدادهای پنهانتان این است که تست آنلاین کتاب “توانایی هایتان را کشف کنید” (Now, Discover your strength) نوشته مارکیز بوکینگهام را انجام دهید. این تست آنلاین استعدادهای پنهانتان را به شما نشان می دهد.

۶٫ توانایی هایتان را قدرت بدهید.

کتاب پیدا کردن استعداد ۲ نوشته تام راث ۲٫۰) (SrengthFinder را بخوانید. ارزشیابی های آنرا انجام دهید و به پیامهایی که می دهد توجه کنید.

۷٫ دنبال غریزه تان بروید

هر چیزی که بیشترین رضایت فردی را به شما می دهد به احتمال خیلی زیاد همان استعداد ذاتی شماست.

۸٫ هرکاری که دوست دارید بکنید.

بهترین راه برای کشف استعداد پنهان این است که فکر کنید به چه کارهایی علاقه دارید. چه کاری را همیشه دوست داشتید انجام دهید اما تا حالا اقدام نکرده اید؟ کدام کار که دیگران انجام می دهند را می بیند و دوست دارید که شما هم می توانستید آنکار را بکنید. مهمترین نکته در کشف استعداد این است که به کارهایی فکر کنید که دوست دارید.

۹٫ در کلاس های Improv شرکت کنید

 کلاس های Improv شمار ا ترغیب می کند فکرتان را به ژانرهای مختلف معطوف کنید: مثل سینما، کشورها، لهجه ها، دوره های زمانی و … آنوقت همانی می شوید که برای آن صحنه لازم است: مثلاً یک خارجی، یک اشراف زاده قرن هجدهم، یک راننده تریلی ۶۰ ساله، یک دختربچه ۵ ساله و … می شوید. صداهای مختلف از خودتان دربیاورید، مدل های مختلف راه بروید، برقصید، آواز بخوانید. خودتان را روی صحنه به چهره ها و شخصیت های مختلف تبدیل کنید و مطمئن باشید که با این راه پی به خیلی از علایق پنهان خود می برید.

۱۰٫ خوب گوش کنید

اگر خوب گوش کنید مردم خیلی چیزها درمورد خودشان می گویند. همیشه برای استخدام کردن کسی، دوستیابی یا هر بیزنسی کمی درمورد پیشینه افراد تحقیق کنید.

۱۱٫ توصیه الینور روزولت را دنبال کنید

“کاری را بکنید که بیشتری واهمه را از آن دارید:. این جمله را دنبال کنید و مطمئن باشید که به پیدا کردن استعداد پنهانتان کمک می کند.

۱۲٫ همه چیز را امتحان کنید

وقتی دست به هر کاری بزنید مطمئن باشید که استعداد پنهانتان خواه ناخواه پدیدار می شود. فقط باید زود بفهمید که در کدام کارها استعداد ندارید و سریعاً آن را کنار گذاشته و وقتتان را هدر ندهید.

۱۳٫ قلمرو آسایش مانع رشدتان می شود

بهترین راه برای پیدا کردن استعدادهای پنهان این است که کارهایی کاملاً جدید و ترسناک انجام دهید. چتربازی را امتحان کنید، در رستوران زیر آواز بزنید، برای دیدن مکانی بروید که هیچ چیز درمورد آن نمی دانید، برای یک مرکز بحران داوطلب شوید، در رشته ای تحصیل کنید که هیچ چیز از آن نمی دانید. دیوارهای قلمرو آسایشتان را بشکنید و مطمئن باشید که بااینکار چیزهایی در خودتان پیدا میکنید که هیچوقت فکرش را هم نمی کردید.

۱۴٫ خلاق باشید

هر روز ۳-۲ دقیقه ازوقت آرامشتان را برای فکر کردن روی یک پروژه یا ایده ای که روی آن کار می کنید اختصاص دهید. برای اینکار به خودتان وقت و فضا بدهید. اگر حواستان پرت می شود نت برداری کنید. هدف این است که اجازه بدهید فکرتان سرگردان شود. همه ما می دانیم که بهترین ایده ها زمانی به فکرمان خطور می کنند که به هیچ چیز خاصی فکر نمی کنیم. پس بنشینید، آرام باشید و فقط فکرتان را سرگردان کنید و مطمئن باشید که ایده های بسیار خلاقانه و جدیدی به ذهنتان می رسد و باعث می شود به دنیا از یک دریچه تازه نگاه کنید.

۱۵٫ گوش کنید

به حرفهای کسانی که می شناسید گوش کنید. شاید ندانید که چه کارهایی را می توانید خوب انجام دهید اما آنهایی که می شناسید حتماً می دانند. دفعه بعد که کسی چیزی درموردتان به شما می گوید، از آن سرسری نگذرید، آن کار را دنبال کنید.

۱۶٫ وقتی بچه بودید می دانستید

 به یاد بیاورید که وقتی در زمان کودکی (قبل از هفت سالگی) با خودتان بازی می کردید چه تخیلاتی داشتید. این شما را به هدف روحتان می رساند. آیا آنموقع وانمود می کردید که معلم هستید، یا همیشه چیزهایی می ساختید، یا برای عروسک هایتان لباس می دوختید، یا به مداوای حیواناتتان می پرداختید؟ باید به یاد بیاورید که موقع تنهایی در آن سنین که تحت تاثیر هیچ کسی نبودید و خود درونیتان بسیار پررنگ تر از ذهن آگاهتان بوده، درمورد چه چیزهایی خیالپردازی می کردید.

۱۷٫ آیا واقعاً پنهان است؟

من فکر می کنم گاهی اوقات استعدادهای پنهان ما چندان هم پنهان نیستند. بیشتر به نظر می رسد که سرکوب شده اند یا نادیده گرفته شده اند. بیشتر به آنچه که دیگران در شما می بینند و خودتان چندان اعتقادی به آن ندارید توجه کنید.

۱۸٫ چه کاری برایتان ساده تر است

همه ما فکر می کنیم کارهایی را که خوب انجام می دهیم کارهای ساده ای هستند به همین خاطر ارزش و اعتبار چندانی برای آنها قائل نیستیم. و برعکس به چیزهایی ارزش می گذاریم که انجام دادن آن برایمان دشوار است و برای بقیه افراد ساده است. وقتی انجام کاری برایتان ساده است این احتمال وجود دارد که خوب هم انجامشان می دهید و مطمئن باشید که آنهایی که برایشان انجام آن سخت است برای انجام آن به شما پول می دهند.

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

۱۹٫  موهبت الهیتان را کشف کنید

برای پیدا کردن آن موهبت خاص الهی در خودتان به چیزهایی فکر کنید که برایتان ساده است. یعنی کارهایی که برای شما خیلی ساده اند اما برای دیگران اینطور نیست. چه کارهایی هست که دیگران برای انجام آن سراغ شما می آیند چون برای شما مثل آب خوردن است و برایتان مهم نیست که حتی درقبال آن به شما پولی بپردازند.

۲۰٫ یک چیز بدون هیچ تلاشی؟

۱) چه کاری بوده که همیشه رویای انجام آن را در سر داشته اید؟ وقتی بچه بودید در انجام چه کاری خیالپردازی می کردید؟ چه موفقیتی در زندگی افراد دیگر باعث می شود احساس حسادت کنید؟

۲) چه کاری است که بدون تلاش و زحمت و به آسانی انجام می دهید؟

۳) انجام چه کاری را بیشتر از هر چیز دیگر دوست دارید؟ آنکاری که وقتی انجامش می دهید انگار زمان ایستاده است و دقایق بدون اینکه احساسشان کنید می گذرند.

۴) هر چیزی حول و حوش آن استعداد پنهان اتوماتیک وار توجه شما را جلب می کند.

۵) هر زمان که این کار را انجام می دهید، حتی اگر ناآگاهانه انجامش می دهید، احساس شادی، راحتی،آرامش، و امنیت میکنید.

۲۱٫ جرقه درونیتان را آتش بزنید

استعدادهای واقعی ما با احساس خود ما شعله می گیرند. به ضربان قلبتان گوش دهید. وقتی سرعت آن بالا می رود، هدفمان با احساس سوختگیری می کند و باعث می شود بتوانیم وارد عمل شویم. عمل کلید کار برای یافتن استعدادهای درونیمان است. اگر آن جرقه آنجا نباشد شما استقامت کافی برای عبور از موانع و مشکلات راه را نخواهید داشت.

۲۲٫ به صدای درونتان گوش کنید

ببینید صدای درونتان چه می گوید. گاهی وقت ها قبل از اینکه آن صدا را بشنویم راه میافتیم و سقوط می کنیم.

 ۲۳٫ شکلک خندان J

چه کاری باعث می شود که روی لبهایتان لبخند بنشیند؟ همان کار را بکنید.

۲۴٫ عصبانی نشوید، پول دربیاورید

وقتی می بینید یک جای کار اشتباه است چرا سعی نمی کنید درستش کنید؟ اگر فکر می کنید چیزی مشکل دارد، مطمئن باشید ایجاد تغییر در آن پولدارتان می کند. این احتمال وجود دارد که وقتی چیزی شما را اذیت می کند، برای دیگران هم همینطور باشد. چه بهتر که بتوانید کاری بکنید که به نفع همه باشد.

۲۵٫ ناامیدی هایتان را برطرف کنید

از خودتان بپرسید، چه چیزی ناامیدتان یمکند؟ آیا می توانید آن را درست کنید؟ شاید درست کردن آن منبع ناامیدی همان استعداد پنهان شما باشد یا همان توانایی که شما را از بقیه آدم ها متمایز می کند.

۲۶٫ دنبال بزرگترین باشید

همه ایده هایتان را در نظر بگیرید و آنها را یادداشت کنید. دور همه آن کارهایی که دوست دارید یک دایره بکشید و چند روز درمورد آنها فکر کنید. حالا باید آنی را پیدا کنید که از بقیه بزرگتر است و بقیه موارد را هم درخود می گنجاند. حالا همان را انجام دهید.

۲۷٫ به خودتان روی بیاورید

بهترین راه برای کشف استعداد پنهانتان این است که … گاهی اوقات استعدادهای ما به این دلیل پنهان می شوند که ما خودمان را مشغول کارهای دیگری می کنیم تا پول دربیاوریم. به جای این باید به کارهایی فکر کنیم که واقعاً دوست داریم. مثلاً من همیشه نویسنده خیلی خوبی بودم ولی هیچوقت فکر نمی کردم که این می تواند شغلم باشد. در دانشگاه محیط زیست خواندم و بعد از فارغ التحصیلی در صنعت محیط زیست وارد کار شدم. آنجا بود که موقع نوشتن گزارش ها فهمیدم استعداد واقعی من نویسندگی است و از آنجا بود که وارد اینکار شدم.

۲۸٫ از قلمروتان بیرون بیایید

در کلاسی شرکت کنید یا سرگرمی برای خودتان انتخاب کنید که کاملاً خارج از قلمرو آرامشتان است. اگر مطمئن نیستید چه کاری را انتخاب کنید می توانید از دوستانتان، خانواده یا همکارانتان بپرسید.

۲۹٫ روی سنگ قبرها را بخوانید

به قبرستان بروید و کمی قدم بزنید. روی خیلی از سنگ قبرها هنرها و استعدادهای متوفیان را می توانید بخوانید. خیلی وقت ها به این فکر می کنم که روی سنگ قبر من چه می نویسند، اینکه در چه کاری مهارت دارم و چه چیزهایی را هنوز کشف نکرده ام؟ من استعدادم در شعر را از همین راه خواندن یک سنگ قبر در قبرستان کشف کردم.

۳۰٫ آیا ماهی می تواند آب را توصیف کند؟

دانستن بهترین استعدادتان مثل شناخت ماهی از آب است. بهترین استعدادهای شما بااینکه خیلی طبیعی هستند اما شناختنشان سخت است. می توانید از گروهی از دوستان و نزدیکانتان، چه متعلق به گذشته و چه حال، استفاده کنید و از آنها بپرسید که به نظرشان در کاری خوب هستید.

۳۱٫ گروه های مشاوره استعدادیابی

در گروه های مشاوره به اعضاء آموزش داده می شود که چطور استعدادهای پنهان اعضای دیگر را حدس بزنند. با شرکت در این گروه ها می توانید به بحث و بررسی استعدادهای خودتان و دیگران بپردازید.

۳۲٫ پرافتخارترین لحظه های زندگیتان را به یاد بیاورید

موفقیت ها و دستاوردهای زندگی گذشته تان را به یاد آورده و جایی یادداشت کنید، حتی موفقیت هایی که در کودکی به آن دست پیدا کردید. مطمئناً یک نقطه مشترک در همه آنها احساس خواهید کرد و به همین ترتیب استعداد پنهانتان را کشف می کنید.

۳۳٫ به فرزندانتان گوش کنید

وقتی به یک خانه جدید اسبابکشی کردیم، دختر ۹ ساله ام گفت که دوست دارد روی سقف اتاقش یک آسمان نقاشی شود و روی دیوارها هم گل کشیده شود. اصرار داشت که من اینکار را انجام دهم و می گفت که میداند از عهده اش برمی آیم. اول گیج بودم ولی با پرسیدن از چند نفر درمورد نحوه قاطی کردن رنگ ها و کشیدن یک طرح جالب کارم را شروع کردم. از همانجا بود که کارم را شروع کردم.

۳۴٫ دوست دارید زندگیتان چه شکلی باشد؟

خیلی وقت ها برای اینکه بفهمیم علاقه مان چیست از ما می پرسند که دوست داریم چه کار کنیم. اما برای خیلی از ما این لیست چندان طول و دراز نیست. من معمولاً بهترین اطلاعات را از ارباب رجوع هایم وقتی به دست می آورم که از آنها می خواهم یک روز/یک ماه یا یک سال از زندگی ایدآلشان را برای من توصیف کنند. اینکار باعث می شود دقیقاً بفهمید که دوست دارید زندگیتان را چطور بگذرانید و خیلی از علایقتان را کشف خواهید کرد.

۳۵٫ چه چیزی ضربان قلبتان را بالا می برد و چشهایتان را برق می اندازد؟

چه کارهایی هست که گذر زمان را برایتان ساده تر می کند و می توانید ساعت ها درمورد آن حرف بزنید؟ شاید به نظرتان اینها استعداد نباشد اما اگر اینقدر از انجام آنها لذت می برید، این احتمال وجود دارد که بتواند شما را به استعدادهایتان برساند.

۳۶٫ توانایی های منحصربه فرد—فقط سوال کنید

یک تمرینی بود که من برای پیدا کردن توانایی منحصر بفردم از آن استفاده کردم. در این تمرین سوالی را برای همه دوستان، اعضای خانواده و همکارانم می فرستادم و از آنها می خواستم بگویند که چه چیزی من را فردی خاص می کند. اکثر آنها جواب دادند و من همه پاسخها را نگه داشتم. بین همه آنها پاسخ های مشترکی پیدا کردم که باعث شد بتوانم استعداد پنهانم را کشف کنم.

۳۷٫ ذهن ناخودآگاهتان را آشکار کنید

یاد بگیرید که چطور وقتی حتی یک درخت ساده نقاشی می کنید، آنرا بخوانید و تفسیر کنید. این تکنیک ساده به شما این امکان را می دهد تا خود درونیتان را کشف کنید. هرچه بیشتر درمورد ذهن ناخودآگاهتان بدانید بیشتر پی به استعدادهای ذاتی خود می برید.

۳۸٫ ساز زدن همراه با عشق

اگر فرصت این را نداشتم که موقع جوانی ساز زدن یاد بگیرم، فکر نمی کنم به موقعیتی که الان دارم دست پیدا می کردم.

۳۹٫ تعریف و تمجیدها را جدی بگیرید

به تعریف و تمجیدهایی که دیگران از شما می کنند خوب فکر کنید. بااینکار متوجه می شوید که در انجام چه کارهایی مهارت و استعداد دارید.

۴۰٫  به لذت های دوران کودکی فکر کنید

به دوران کودکی خود فکر کنید و ببینید چه کارها و فعالیت هایی بیشترین لذت و رضایت را به شما می داده است. شاید به یاد بیاورید که دوست داشتید با دست هایتان کار کنید یا وقت خود را به آشپزی بپردازید یا تمام روز را نقاشی کنید. شاید هم دوست داشتید که بیرون از خانه بروید و دست به اکتشاف بزنید یا اینکه برای دوستان و خانواده هنرنمایی می کردید و سرگرمشان می کردید. شاید عاشق کتاب خواندن بوده اید یا اینکه دوست داشتید چیزهای خراب و شکسته را درست کنید. وقتی بفهمید که چه فعالیت هایی در دوران بپگی باعث شادی و رضایت شما می شده راحت تر می توانید استعداد و توانایی پنهان خودتان را کشف کنید.

۴۱٫ نیایش معنوی و درونی برای یافتن هدف

 به درون خودتان برگردید و راهنمایی معنوی طلب کنید. احساسات و ایده هایی که منجر به عشق و هدف می شوند را شناسایی کنید. خودتان را از این زمین بکنید و کمی آسمانی شوید.

۴۲٫ به علایقتان فکر کنید

به فعالیت هایی فکر کنید که بیشتر به آنها علاقه دارید و تحقیق کنید که بازار کاری برای آن وجود دارد یا نه.

۴۳٫ گنج های پنهان را در خاطرات جستجو کنید

 به آن چیزهای ساده ای فکر کنید که در کودکی شادتان می کرده است. استعدادهای پنهان ما معمولاً در گذشته مخفی شده اند و در زندگی بزرگسالی دیده نمی شوند. به شادترین زمان های زندگیتان فکر کنید و آن نمونه ها را وارد زندگی حالتان کنید. شاید به این وسیله بتوانید استعدادهای پنهانتان را کشف کنید.

۴۴٫ استعدادها در علایق نهفته اند

این احتمال وجود دارد که کسان دیگری به چیزهایی که شما به آن علاقه دارید، حتی اگر فکر کنید که به هیچ طریقی نمی توانید از آنها پول دربیاورید، علاقه داشته باشند. پس کسان دیگری را باهمان علایق پیدا کنید و ببینید دیگران چطور علایقشان را به استعداد تبدیل می کنند.

۴۵٫ با پرسیدن یک سوال در ۱۰ دقیقه استعدادتان را کشف کنید

اگر واقعاً می خواهید استعدادتان را کشف کنید و درعین حال یک نفر را در زندگیتان بهتر بشناسید اینکار را انجام دهید: کنار هم بنشینید و از طرفتان بخواهید از شما بپرسد که “تو کی هستی؟”. آنوقت شروع کنید به مدت ۱۰ دقیقه با پاسخ های یک کلمه ای جواب او را بدهید، مثلا: “یک شنونده، یک کمدین، انرژی و …”. بعد نوبت به فرد مقابل می رسد. وقتی هر دو شما اینکار را انجام دادید، به همدیگر بگویید که چه شنیده اید.

۴۶٫ یاد بگیرید که استعدادهایتان را کشف کنید

یک دفترچه بردارید و محیط آرامی پیدا کنید. از قدیمی ترین خاطراتتان در دوران کودکی شروع کنید که سرشار از لذت و خوشبختی بودید. زمانی که همه تعریف و تمجیدها متوجه شما بود. همه کارهایی که می کردید، جاهایی که می رفتید، کسانی که با آنها وقت می گذراندید را یادداشت کنید. آن خیال و رویایی که درمورد آینده خود داشتید را هم یادداشت کنید.

۴۷٫ چطور استعدادهای پنهانتان را پیدا کنید

برای پیدا کردن استعداد پنهانتان این تمرین را انجام دهید: یک تکه کاغذ بردارید و دو ستون روی آن بکشید. روی ستون راستی همه کارها و سرگرمی هایی که قبلا داشتید و الان دارید را یادداشت کنید. زیر ستون چپی همه مهارت هایی که برای انجام آن فعالیت ها استفاده می کردید یا می کنید را بنویسید. لیست را بررسی کنید و تکراری ها را خط بزنید. آنهایی که باقی می مانند استعدادهای پنهان شما هستند. آنها به این دلیل چنهاند که نمی دانید وقتی کاری را انجام می دهید از آنها استفاده می کنید.

۴۸٫ پنهان شوید و جستجو کنید

 به این فکر کنید که در دوران کودکی از چه کارهایی لذت می بردید. کودکی آزادی بیشتری دارد و ما دنبال علایقی می رویم که به طور طبیعی در ما وجود دارند. ببینید آیا می توانید آن علایق و استعدادها را به چیزی که در زمان بزرگسالی قابل استفاده باشد تبدیل کنید.

۴۹٫ به تعریف و تمجیدها گوش کنید. خوب گوش کنید.

بقیه خیلی خوب می فهمند که شما در چه کاری مهارت دارید، خیلی کارهایی که خودمان جدی نمی گیریم و توجهی به آنها نمی کنیم. سعی کنید توجه بیشتری به این قبیل تمجیدها بکنید تا به استعدادهای ذاتی خود پی ببرید.

۵۰٫ از دیگران بپرسید

برای پیدا کردن استعداد ذاتی خود باید از دیگران بپرسید که در چه کاری مهارت دارید. این استعداد به این دلیل پنهان است که خودتان هنوز آنرا کشف نکرده اید. یک راه بسیار عالی برای یافتن این استعدادها این است که از خانواده، دوستان، همکارانتان و حتی خودتان بپرسید.

۵۱٫ ساختن عطر از رایحه لیمو

من و برادرم همیشه حس بویایی بسیار قوی داشتیم اما بعد از اینکه هاوایی را ترک کردیم، دلتنگیمان برای وطن تنها چیزی بود که به ما کمک کرد اولین عطرهای مخلوط برای کودکان را بسازیم.

۵۲٫ مهارت یاب برای کشف استعداد

من از تست مهارت یابی گالوپ (Gallup’s Strength Finder 2.0) استفاده کردم و وقتی نتیجه تستم را دیدم متوجه شدم که چطور تک تک استعدادهایم برای تکمیل سایر استعدادهایم عمل می کنند. همچنین متوجه شدم تقریباً همه استعدادهایم نقاط مشترکی داشتند و همین من را ترغیب کرد به سمت کار مشاوره خلاق روی بیاورم.

۵۳٫ ردپاهای دوران کودکی را دنبال کنید

وقتی درمورد علایق دوران کودکیم فکر می کنم ردپای همه استعدادها و توانایی های امروزم را می بینم.  و مطمئنم که احتمالاً ردپاهای دیگری هم در دوران کودکیم هست که من هنوز متوجهشان نشده ام. مطمئناً برای شما هم همینطور است. با کمی بررسی ریشه هایی را در دوران کودکیتان  پیدا می کنید که می توانند رشد کرده و شکوفا شوند.

۵۴٫ به چیزهایی فکر کنید که خوشحالتان می کنند

لیستی از همه کارهایی که در تمام شغل هایی که در تمام طول زندگی داشته اید تهیه کنید. آن شغل هایی که در شادترین دوران زندگیتان داشته اید احتمالاً همان استعدادهای پنهانتان هستند.

۵۵٫ استعدادتان در روزنامه است

 کدام قسمت از روزنامه یا مجله را بیشتر دوست دارید؟ بخش فیلم، مسافرت، ورزش، سلامتی، مذهب، یا سیاست؟ ممکن است استعدادتان در این قسمت پنهان شده باشد.

برچسب ها : استعداد بالقوهاستعداد ندارمچطور به استعدادهایمان پی ببریمچگونه استعداد خود را کشف کنیمراه کشف استعدادروش کشف استعدادمردمان

۲۳ خرداد, ۱۳۸۷

۲۲ خرداد, ۱۳۸۷

۸ مهر, ۱۳۸۹

خیلی مسخره بود ، من که نفهمیدم ……..

من میدونم اقا میثم.مثلا:
با کار حرام میشه راحت پول در اورد .بدون تجربه و مهارت خاصی.
مثالم راحت میتونم بزنم ولی اینجا جاش نیس.
در کل مثل کم فروشی در ….ک خیلی پول توشه

عالی بود -به این متن میتوانید ای کاش دیگران – چیزهایی که شما براحتی انجامش میدهید و دیگران از انجام آن عاجزند چیزهایی که دیگران به شما پیشنهاد میدهند رو اضافه کنید متشکر از اطلاعات مفید شما

من فوق العاده به نقاشي علاقه دارم ولي ميدونم استعدادشو ندارم…:):

دقیقن مثل من

سلام .اینقدری که دنبال استعدادم گشتم اگه کاریو شروع کرده بودم الان توش اوستا بودم.البته الانم دیر نیس.من از اول یه مدت به یه چیزی علاقه مند میشدم یه مدت می رفتم بعد ولش میکردم.مثل گیتار تکواندو بسکتبال بدنسازی خیاطی برنامه نویسی زبان انگلیسی نقاشی آهنگ سازی کامپیوتر(دانشگاه)!من متولد۷۷ ام. این تنوع طلبی خودمو هم خسته کرده میرم تو یه حرفه کلی قمپز در میکنم بعد اخر ولش میکنم.ولی ولی ولی تنها چیزی که هنوز کنار نزاشتم اینترنت و وبلاگ نویسیه .از همون اول که کامپیوتر دار شدیم (سال۸۶)وبا کارت می رفتیم اینترنت من محو این جادوی تکنولوژی شدم و دگه ولش نکردماز همون اول وبلاگ زدم تو بلاگفا البته تو وبلاگم تنوع طلبی داشتم و هیچوقت رو یه وبلاگ نموندم و هی جدید میزدم!!!اگه حتی اون موقع پشت کار داشتم الان صفحه اول گوگل بودم!!!
ولی تصمیم گرفتم دگه وقتمو رو اینکه استعدادم چیه تلف نکنم.یه وبلاگ زدم با موضوع خیاطی(البته خیاطی بلد نیستم از نت یاد میگیرم مطلب میزارم)و قوووول میدم تا آخرش برم

هی هی هی.خیاطی؟؟این چیزیه که تو علاقه داری؟؟؟
باید علاقه تو بسنجی خواهر.
هر چیزی که الان بگی علاقه دارم و توش پشتکار دارم من باور نمیکنم.باید ببینی از چه کاری خوشت میاد و باید ببینی چه کاری رو نسبت به همه کار هایی که دوست داری انجام بدی با انگبزه ترت مبکنه.

براي ادمي كه سال هاي زندگي شو تلف كرده اين كافي نيست راه حلي مي خواد كه جواب قطعي بهش بده تا عمرش بيش تر از اين هدر نره

سلاااااااااام خیلی مطالب مفیدی بود لطفا آزمون استعداد سنجی هم بزارید

بسیار عالی بود.ممنون.همه کار ها باید با تلاش انجام شود.

مشکل اینه که ما استعداد و علاقه رو با هم اشتباه میگیریم به عنوان مثال فكر ميكنيم اگه من به چیزی علاقه داشته باشم در اون استعداد هم دارم در صورتی که اینطور نیست درسته لزومه ی استعداد علاقه است اما حتما داشتن علاقه واجبه داشتن استعداد در اون زمینه نیست

من که گیج شدم نمیدونم چیکار باید کرد

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وبسایت

دنبال کردن

مد و مسائل زندگی

غلبه بر نیاز تایید و پذیرش دیگران

۱ تیر, ۱۳۸۷

روشهای موفقیت

۱۲ روش برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ در ذهن

۵ مرداد, ۱۳۸۷

مد و مسائل زندگی

چرا مهربانی‌ های تصادفی اهمیت بسیاری دارد

۱۲ مرداد, ۱۳۹۳

مد و مسائل زندگی

روش ‌هایی برای شروع یک گفتگو

۲۵ بهمن, ۱۳۹۱

مد و مسائل زندگی

رابطه عقل و احساس

۲۶ خرداد, ۱۳۸۷

چطور کسی که عاشقش بودید را فراموش کنید

بررسی خودارضایی از نقطه نظر علمی

تنفر از والدین: چرا برخی فرزندان از والدین خود متنفر میشوند؟

وقتی مردی شما را بخواهد…

عشق یکطرفه: کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد؟

بیشتر

مد و مسائل زندگی

۹ روش برای خواندن درس‌های تحلیلی و دشوار

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۸ روش ساده برای اینکه کتاب خواندن جزئی از عادات روزمره‌تان شود

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

مهم‌ترین وسایلی که قبل از سفر به شهر ساحلی باید به همراه داشته باشید

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

انواع محیط کاری و لباس‌هایی که مناسب آن‌هاست

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

چطور در مهمانی لباس خود را با فرزندتان ست کنید

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ نکته شگفت انگیز برای پذیرایی از مهمان‌ها

۲۶ دی, ۱۳۹۷

تغذیه و تناسب اندام

۹ نکته برای داشتن رژیم غذایی سالم و تناسب اندام

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ روش برای این‌که زندگی کسِ دیگری را زندگی نکنید

۱۵ دی, ۱۳۹۷

سلامتی و بهداشت

۱۰ روش برای از بین بردن اضطراب قبل از رویدادها

۱۰ دی, ۱۳۹۷

سلامتی و بهداشت

تأثیر احساسات بر سلامت جسمانی

۷ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

ویژگی‌های شخصیتی: ارثی یا اکتسابی؟

۲۹ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۱۱ هدیه که بیشتر از هر چیز خانم‌ها را هیجان زده می‌کند

۲۶ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

لباس‌هایی که حتما باید در کمد یک خانم امروزی پیدا شود

۲۶ آذر, ۱۳۹۷

سلامتی و بهداشت

ایست قلبی : علائم، علل، پیشگیری و کمکهای اولیه

۲۵ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

وقتی زندگی بر وفق مراد نیست چه کنیم؟

۲۰ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۱۰ ایده ساده برای ست کردن مادر و دختری

۲۰ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۸ قانون مهم قبل از ست کردن کیف و کفش برای خانم‌های خوش سلیقه

۲۰ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

هفت لباس و اکسسوری زمستانه ضروری برای پسربچه‌ها

۲۰ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ روش افراد موفق برای مقابله با استرس

۱۴ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۱۳ نکته درمورد روابط که از درد کشیدن‌تان جلوگیری می‌کند

۱۲ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

ویژگی‌های شخصیتی: ارثی یا اکتسابی؟

۲۹ آذر, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۸ روش ساده برای اینکه کتاب خواندن جزئی از عادات روزمره‌تان شود

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

مهم‌ترین وسایلی که قبل از سفر به شهر ساحلی باید به همراه داشته باشید

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

انواع محیط کاری و لباس‌هایی که مناسب آن‌هاست

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

چطور در مهمانی لباس خود را با فرزندتان ست کنید

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ نکته شگفت انگیز برای پذیرایی از مهمان‌ها

۲۶ دی, ۱۳۹۷

تغذیه و تناسب اندام

۹ نکته برای داشتن رژیم غذایی سالم و تناسب اندام

۲۶ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ روش برای این‌که زندگی کسِ دیگری را زندگی نکنید

۱۵ دی, ۱۳۹۷

سلامتی و بهداشت

۱۰ روش برای از بین بردن اضطراب قبل از رویدادها

۱۰ دی, ۱۳۹۷

سلامتی و بهداشت

تأثیر احساسات بر سلامت جسمانی

۷ دی, ۱۳۹۷

مد و مسائل زندگی

۹ روش برای خواندن درس‌های تحلیلی و دشوار

۲۶ دی, ۱۳۹۷

کلیه حقوق سایت برای مردمان محفوظ است . استفاده غیر تجاری مطلب همراه با ذکر منبع و لینک مجاز می باشد.

خوش آمدید. به حساب کاربری خود وارد شوید.

آدرس ایمیلی که با آن ثبت‌نام کرده‌اید را وارد نمائید تا یک رمز عبور جدید برای شما ارسال شود.

بهتر زندگی کردن یاد گرفتنی است – مرجع مقالات آموزشی و فیلم آموزشی برای موفقیت و پیشرفت

وقتی پای انتخاب و تصمیم گیری به‌میان می‌آید، کار خیلی سخت می‌شود. سردرگمی، شک و دوراهی‌های موجود در مسیر انتخاب‌هایی که با علایق سروکار دارند، بسیار پیچیده هستند. مثلا انتخاب رشته تحصیلی یا دانشگاهی برای بعضی از افراد واقعا سخت است چون نمی‌دانند دقیقا به چه چیزهایی علاقه دارند و از چشم‌انداز آینده تصویر واضحی ندارند. درواقع قبل از اینکه کاری را شروع کنیم، لازم است میزان علاقه خود نسبت به پیگیری و انجام آن را بدانیم. اگر بی‌هدف و بدون شناسایی درست خواسته‌ها، قدم در راه بگذاریم با احتمال بسیار کمی می‌توانیم متعهدانه و با موفقیت پیش برویم. در این نوشته مواردی عنوان‌ شده که به ما یاد می‌دهند چگونه علایق‌مان را کشف کنیم و آنها را رشد بدهیم. با ما همراه باشید.

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

در گام اول باید چشم‌انداز و مسیری دقیق و دلخواه برای خود ترسیم کنیم. وقتی با نگاه منفی پیش می‌رویم و از قبل خود را بی‌میل و بازنده می‌پنداریم، بدیهی است که نمی‌توانیم هدف گذاری مطلوبی داشته باشیم. باید باور کنیم، برخی از کارها برای‌مان دل‌پذیر است و زندگی ما نیز با وجود برخی اهداف و حضور در برخی مسیرها خواستنی‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌شود. پس با شناخت علاقه و تعریف چشم‌اندازی زیبا از آن، به‌سمت رشد و شکوفایی پیش خواهیم رفت.

تابه‌حال دقت کرده‌اید که رفتن به یک رستوران با این پیش‌فرض که گرسنه نیستید و میل به غذا ندارید یا منوی رستوران برای‌تان جالب نخواهد بود، امکان اینکه در آن رستوران غذایی انتخاب کنید و بالذت بخورید، بسیار کم می‌شود؟ زندگی نیز دقیقا به همین شکل است. اگر مدام به خود بگویید که امکان یافتن و رسیدن به علایق و آرزوها برای شما وجود ندارد، به جایی نمی‌رسید. باید با نگاهی باز در پی کشف فرصت‌ها باشید. مدام به خود نگویید که “من نمی‌دانم به چه چیزی علاقه دارم”، “پیگیری علایق و آرزوها سخت و دشوار است” و… . این حجم از منفی‌گرایی شما را از دیدن فرصت‌ها و امکان‌های کوچکی که دور و اطراف‌تان وجود دارند، با فاصله‌ای زیاد دور می‌کنند.

نکته مهم دیگر، اطرافیان شما هستند. چند نفر از اطرافیان شما به دنبال علاقه و آرزوهای خود می‌روند و در این زمینه موفق عمل می‌کنند؟ اگر پاسخ‌تان این است که تقریبا هیچ‌کس، باید درباره حلقه ارتباطی خود تجدیدنظر کنید. وجود کسانی که با ذوق و اشتیاق در پی یافتن و رسیدن به علایق‌شان هستند، شما را نیز تشویق می‌کند و برای‌تان الهام‌بخش است.

گاهی‌اوقات آن‌قدر می‌ترسیم و خود را ضعیف می‌پنداریم که جرئتی برای ابراز علایق‌مان پیدا نمی‌کنیم. همه‌ی ما توانا هستیم و ارزشمند. پس کافی است دل به دریا بزنیم، علایق‌مان را با صدای بلند مطرح کنیم و با اشتیاقی که حاصل می‌شود در جهت دست‌یابی به آنها تلاش کنیم.

بعد از اینکه دریافتیم چه چیزها و کارهایی را دوست داریم و بیشتر می‌پسندیم، باید به سراغ ابعاد عمیق‌تر علایق برویم. مثلا شاید احساس می‌کنیم که تمایل زیادی به تدریس داریم و سعی می‌کنیم این مهارت را تجربه کنیم. خب، در اینجا لازم و ضروری است که ریشه‌های این علاقه را به‌خوبی و بادقت شناسایی کنیم. چرا دوست داریم تدریس کنیم؟ ارتباط با دانش‌آموزان؟ تکرار آموخته‌ها؟ یا شاید میل به رهبری.

همان‌طور که دیدید در پاسخ به دو مورد اول، بدیهیاتی درباره علایق آشکار شد، اما گزینه میل به رهبری نوعی لایه پنهانی و عمیق در تدریس بود که با واشکافی خواسته‌ها و علایق به آن رسیدیم. کشف نیت‌های درونی بسیار مهم است و باعث می‌شود دقیق‌تر خودمان را بشناسیم. در واقع در زندگی تمام ما لحظات و تجربه‌هایی وجود دارد که آنها را به سایر موارد ترجیح می‌دهیم. باید تلاش کنید که این لحظات و گزینه‌ها را کشف کنید. نگذارید که احساس شادی و خرسندی‌ای که از انجام برخی تجربه‌ها نصیب‌تان می‌شود، زیر حجمی از روزمرگی و بی‌علاقگی مدفون بشود.

بعضی از افراد در پاسخ به اینکه غذای مورد علاقه‌تان چیست، جواب می‌دهند که برایم فرقی نمی‌کند یا همه را اندازه هم دوست دارم. اگر شما نیز در این دسته از افراد قرار می‌گیرد، سریعا در رفتارتان تجدید نظر کنید. مگر می‌شود آدمی میان دو گزینه مختلف هر دو را به یک اندازه دوست بدارد؟ قطعا خیر. پس تلاش کنید تا لحظات استثنایی‌ای از تجربه‌هایی همراه با شور و اشتیاق را شناسایی کنید و در مسیر رسیدن به آنها و حضورشان در زندگی روزمره نهایت تلاش‌تان را به‌کار ببندید.

باید بتوانید علایق مختلف خود را شناسایی کنید و همه‌ی آنها را به‌شکلی متحد و هم‌سو در کنار یکدیگر داشته باشید. مثلا اگر از ما بخواهند فهرستی از علایق‌مان را نام ببریم، ممکن است با مواردی رو‌به‌رو شویم که در ظاهر کوچک‌ترین ارتباطی با یکدیگر ندارند، اما حتما راه و روشی وجود دارد که این گزینه‌های در ظاهر بی‌ربط را زیر یک چتر باهم جمع می‌کند. درواقع باید ریشه علایق خود را پیدا کنیم و ببینیم که موارد مختلف در کنار هم چگونه به رشد بهتر ما کمک می‌کنند.

مثلا فرض کنید، فردی علایق خود را این‌چنین نام می‌برد: نقاشی، زبان فرانسه، رژيم گیاهخواری، مطالعه، تبلیغات و برندینگ و… . خب، ظاهرا این گزینه‌ها باهم ارتباطی ندارند، اما در حقیقت این فرد گنجینه‌ای از علایق در اختیار دارد که هر یک با بقیه علایق، سبک و شیوه رفتاری او را می‌سازد.

مثلا در زمینه شغلی، این فرد می‌تواند کار تبلیغات و برندینگ را برگزیند و با توجه به مهارت و دانشش در نقاشی و زبان فرانسه و رویکردی که در انتخاب رژيم غذایی دارد، نگاهی خاص و منحصربه‌فرد در انجام پروژه‌های کاری‌اش داشته باشد. نکته مهمی که باید به‌خاطر داشته باشیم، این است که انتخاب‌های ما شخصیت و سلیقه ما را منعکس می‌کنند و در نهایت این انتخاب‌ها با محوریت ما، شخصیت و نوع نگاه‌مان به زندگی را می‌سازند. علایقی که از آنها نام برده شد در یک فرد می‌تواند منجر به جذب مشتریان و هدایت آنها برای کار تبلیغات و برندینگ باشد. فرض کنید این فرد با میل به سازماندهی امور و اشخاص، داشتن صفحات اجتماعی جذاب و پرمخاطب در شبکه‌های اجتماعی مختلف، پینترست و… و قرار دادن تصاویر زیبا از کافه‌های مورد علاقه‌اش و استفاده از زبان فرانسه به عنوان چاشنی شعارها و تگ‌لاین‌های تبلیغاتی چقدر می‌تواند در کارش موفق باشد.

نکته‌‌ی ظریف و مهمی در شناسایی و به‌کاربستن علایق وجود دارد. باید بدانیم که چه چیزهایی در ردیف علایق باثبات ما قرار دارند و قابلیت و انعطاف لازم را برای به‌کارگیری در زمینه‌های مختلف کاری و… فراهم می‌کنند. به‌عبارت بهتر، برخی از علایق ما در حد سرگرمی هستند و تبدیل آنها به ابزاری برای کارهای جدی‌تر مثل کسب درآمد، باعث می‌شود که لطف و شیرینی‌شان از دست برود.

اگر به‌دنبال کسب درآمد از طریق انجام کارهای موردعلاقه خود هستید، باید بپذیرید که ملزومات کاری نیز به آن اضافه خواهد شد و طبیعتا به سرگرم‌کنندگی اوقات فراغت نمی‌تواند برای‌تان جذاب باشد. پس مرز باریکی که میان سرگرمی و علاقه وجود دارد، باید به‌دقت شناسایی شود. مثلا فردی که گرافیست و نقاش خوبی است و از این کار لذت فراوانی می‌برد باید بداند که با وارد کردن این علاقه به دنیای تجارت، مسیر حرکتش از لذت بردن تام دستخوش اجرای الزاماتی خواهد شد که حرفه‌ای کار کردن و تجاری کردن علاقه باعث آن می‌شود. این طراح باید بداند که برای طراحی وبسایت‌ها، وبلاگ‌ها و محصولات مختلف نیازمند ایجاد تغییرات مورد علاقه ارباب‌رجوعان خواهد بود.

دقت کرده‌اید که گاهی حتی از ابراز علایق‌مان نیز واهمه داریم؟ سال‌ها نظارت خانواده، مدرسه و هنجارهای ریز و درشتی که بعضا پایه‌هایی نامناسب و اشتباه داشته‌اند، باعث خودسانسوری و اسارت علایق ما در عمق قلب‌مان شده‌اند. به‌طوری‌که اصلا جرئت نداریم علاقه‌ها و شوق خود نسبت به چیزی را کشف و ابراز کنیم. باید شجاع باشیم. ترس و واهمه همیشه وجود دارد. فقط نباید به آن بها داد و با شجاعت و اشتیاق، آگاهانه و مصرانه تلاش‌های خود را نسبت به پیگیری علایق‌مان دنبال کنیم. وقتی بحث پیگیری علایق و ارزوها به میان می‌آید ترس‌ها، واهمه‌ها، اضطراب و… به سراغ‌مان می آیند. اما به جای گریختن و پاک کردن مسأله باید باییستیم و ریشه تک تک این موانع را کشف و برطرف سازیم.

زندگی کردن در محدوده آرامش و آسودگی، بدون پیگیری چالش‌ها، ما را تنبل خواهد کرد. باید از محوطه امن خود خارج بشویم و آگاهانه خطرهایی را دنبال کنیم. لازم نیست با سربه‌هوایی و بی‌دقتی خود را به‌خطر بیندازیم، اما باید محوطه امن خود را گسترش بدهیم. ترس‌ها، اندوه‌های بیهوده و خجالت ها را کنار بگذاریم و در مسیر رسیدن به علایق‌مان تلاش کنیم، تجربه کسب کنیم و به خود یادآوری کنیم که فقط یک بار زندگی می‌کنیم و روزها و هفته‌های این عمر به‌سرعت می‌گذرند. یادمان باشد که منبع زایش علایق و اشتیاق ما در زندگی، قلب‌مان است. قلب هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید.

دنیا به شوق و شور ما نیازمند است. پس باید برای رسیدن به آنچه ندای درونی قلب‌مان به ما می‌گوید مقاومت و تلاش به خرج بدهیم. وقتی ندای درونی را عمیقا درک کردیم، مسیر رسیدن به آرزوها و علایق هموار خواهد شد.

(function(a){function c(){try{return 0===a(‘.single-container .post’).attr(‘class’).toString().split(‘ ‘).reduce(function(f,g){return 0<=g.indexOf('category-')

مجموعه بهترین مقالات «چطور» برای داشتن حافظه‌ای قدرتمند و تقویت هوش و قدرت یادگیری

10000تومان

now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/js/chetor/article.v1.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);

now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/template/bnrs/yn_bnr.min.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);

var head = document.getElementsByTagName(“head”)[0];
var script = document.createElement(“script”);
script.type = “text/javascript”;
script.async=1;
script.src = “https://s1.mediaad.org/serve/chetor.com/loader.js” ;
head.appendChild(script);

خانم شهدوست بسیارعالی بود و گره گشا

سپاس از همراهی شما دوست خوب.

خوب بود.
ولی کاش یکم سرگرم کننده تر بود:)

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

ممنون از نظرتون دوست عزیز.

خوب بود.
ولی کاش یکم سرگرم کننده تر بود 🙂

هوش و خلاقیت

سبک های یادگیری؛ چطور هر چیزی را سریع‌تر یاد بگیریم؟

مسیر یادگیری؛ ۴ مرحله‌ای که برای استادشدن در هر مهارتی طی می‌کنیم

استدلال استقرایی چیست و چگونه به‌کار برده می‌شود؟‌

میانبرهای ذهنی چه هستند و چه کاربردی دارند؟

روش سیمپلکس چیست و چه کاربردی در حل مسئله دارد؟‌

آخرین مطالب

منحنی یادگیری و نقش آن در افزایش بهره‌وری و کاهش هزینه‌ها

عوارض راکوتان و هر آنچه باید دربارهٔ این دارو و عملکرد آن بدانید

۱۶ تکنیک برای افزایش فروش فروشگاه اینترنتی

آنتی هیستامین؛ انواع، موارد استفاده و عوارض آن

مدل یادگیری گنیه؛ چطور فرایند آموزش را جذاب کنیم؟

ترین های جهان

پردرآمدترین ورزشکاران جهان را بشناسید


ایمن ترین خودروها در دنیا را بشناسید

بهترین فیلم های عاشقانه جهان که شما را در فضایی رمانتیک غرق می‌کنند


بهترین کتاب هایی که تبدیل به فیلم شدند

مرگ‌بارترین بیماری های دنیا که قربانیان زیادی می‌گیرند


سالم ترین میوه های جهان را بشناسید

۶۸ راه اثبات شده برایافزایـش قــدرت مــغـز

وای چه سعادتی .همیشه میخواستم بدونم
اینجا بودن چه حسی داره

خوب ۸ سال پیش، بدترین مشاوره شغلیه
زندگیم رو گرفتم.
یکی از دوستام به من گفت،
“نگران این نباش کاری که الان داری
رو چقدر دوست داری.
همه این ها برای ساختن سابقه کاریته.”

من هم تازه از اسپانیا برگشته بودم،
و به این شرکت جزو ۵۰۰ شرکت برتره ملحق
شده بودم با خودم فکر کردم، “این عالیه.
قراره تأثیر بزرگی روی دنیا بذارم”.
با همه این ایده ها تو سرم.
طی ۲ ماه،
متوجه شدم که هر روز صبح حدود ساعت ۱۰
تمایل عجیبی دارم
تا سرم را به صفحه
کامپیوترم بکوبم.
نمی دونم تا حالا
تجربش کردین یا نه.
خیلی زود بعد از اون متوجه شدم که همه رقبا
در کارهای ما
کار من رو خودکار کردند.
و این دقیقاً همون وقتیه که به من مشاوره
دادند که سابقه خودم رو درست کنم.

خوب ، چونکه میخوام بفهمم
دارم قدم تو چه مسیری میذارم
تا اوضاع را تغییر بدم،
چند توصیه کاملا متفاوت از وارن بوفت را
مطالعه کردم که می گفت:
“انتخاب شغل برای ساختن سابقه مثل نگه
داشتن رابطه جنسی برای دوران پیریه”


(خنده حضار)

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم

و تمام اون چیزی رو که باید میشندم رو شنیدم
بعداز ۲ هفته، اون کار رو ول کردم و فقط
یک هدف داشتم:
اینکه یه چیزی پیدا کنم و بترکونمش
قضیه تا این حد جدی شده بود.
می خواستم تأثیرگذار باشم
حالا هرچی که میخواست باشه

و خیلی زود فهمیدم که من تنها نیستم:
معلوم شد که بیش از ۸۰ درصد مردم
از کارشان لذت نمی برن.
فکر کنم شماها فرق داشته باشید،
اما این عددی بود که در مطالعات Deloitte
بدست آمده بود
میخواستم بفهمم اون چیه که این دو دسته از
آدمها رو از هم جدا میکنه
اونهایی که عاشق کارشونن
وبا کارشون دنیاروتکون میدن
هر صبح با روحیه بیدار می شن
از طرف دیگه،
منظورم اون ۸۰ درصده
اون هایی که زندگیشون سراسر
یأس و نا امیدیه.

پس شروع کردم به مصاحبه با همه افرادی
که شغلشون براشون الهام بخش بود
کتاب خواندم و مطالعات موردی انجام دادم،
در کل ۳۰۰ کتاب در زمینه
هدف و شغل و این چیزها،
کاملا در خودم غرق شده بودم
شاید دلیلش خود خواهی باشه —
که می خواستم کاری پیدا کنم
که نتونم انجامش بدم،
چیزی که فقط مال من بود.

هرچی جلوتر میرفتم افراد
بیشتر و بیشتری ازم می پرسیدند،
“کارشما پیدا کردن شغل مناسبه.
کارمو دوست ندارم.
می تونیم با هم ناهار بخوریم؟”
میگفتم: “حتما”
اما باید بهشون هشدار بدم
چون در این مرحله
تا ۸۰ درصد کارشونو ترک میکردن
از همه کسایی که باهاشون ناهار می خوردم
۸۰ درصد شغلشون رو ول می کردن
اونهم طی دو ماه.
من به خودم می بالیدم و درواقع
جادویی هم در کار نبود.
و اینجا بود که یک سوال ساده
می پرسیدم.
“چرا مشغول این کاری؟”
و در اکثر موارد جوابشون این بود:
“خوب، چون یکی بهم گفته
که باید اینکارو بکنم.”
تازه فهمیدم که خیلی از افراد دوروبرمون
مشغول کاری هستن که دیگران بهشون گفتن،
و خوب آخرش هم به در بسته می خورن،
یا اصلا دری در کار نیست.

هر چه بیشتر با این افراد وقت گذروندم
و مشکل را دیدم،
فکر کردم، چی میشد
یه گروه تشکیل می دادیم،
جایی که مردم احساس می کردند
که بهش تعلق دارند
و عیبی نداشت اگه کارها
را جور دیگه انجام بدید،
راهی رو بریم که کمتر کسی رفته
جایی که خیلی‌ها تمایل نداشتن،
و افراد رو تشویق به تغییر کنیم؟
و این همانی شد که بهش می گم
“افسانه ات رو زندگی کن”
که در موردش توضیح مختصری خواهم داد.
اما همچنان که به این کشف رسیدم
متوجه ساختاری
متشکل از ۳ چیزساده
شدم که درهمه این افراد پر شور و
مشتاق به تغییرمشترکه،
فرقی نمی کنه که استیو جابز باشید
یا فقط، مثلا،
یا یک نانوا در پایین همین خیابان.
شما کاری رو انجام می دید که
توش خودتونید.
میخوام این ۳ ویژگی رو بگم
تا ازشون مثل یه ذره‌بین استفاده کنیم
همین امروزو امید وارم برای تمام عمرمان.

اولین گام از این ساختار ساختار سه مرحله ای
برای کار با اشتیاق
تبدیل شدن به متخصص شناخت
و فهم خودتونه،
چون اگه ندونید که دنبال چی هستید
هیچ وقت اونو پیدا نمی کنید،
ونکته اینه که هیچ کس اینکار رو
واسه ما انجام نمی ده.
هیچ رشته دانشگاهی درمورد علاقه،
هدف و شغل وجود نداره.
نمی دونم چرا برای این رشته
لیسانس نداریم،
حاضرم قسم بخورم که
شما وقت بیشتری رو برای انتخاب
تلویزیون خوابگاه میذارید
تا انتخاب رشته دانشگاهی تون.
اما نکته اینه که
این وظیفه ماست که حلش کنیم،
ما نیاز به یک چهارچوب داریم
تا ازش عبورکنیم.

پس اولین گام پی بردن به نقاط قوت
منحصر به فردمونه.
اون چیه که وقتی از خواب بیدار می شیم
دوست داریم انجام بدیم؟
چه براش پول بدند چه ندند، کاری
که مردم به خاطرش از ما تشکر کنن.
و” Strengths Finder 2.0″
هم یک کتاب و هم یک ابزارآنلاینه.
من اونو شدیداً توصیه می کنم
تا بفهمید در چی مهارت دارید.

گام بعدی اینه که بفهمیم
سلسله مراتب تصمیم گیری ماچیه؟
آیا ما به مردم، خانواده و
سلامتی اهمیت می دیم
ویا به موفقیت و اینجور چیزها؟
ما باید اول این رو بدونیم
تا بتونیم تصمیم بگیریم،
بنابراین مامی دونیم باطنمون چیه
تا اونو به خاطر هدفی که بهش اهمیت نمی دیم
نفروشیمش.

گام بعدی تجارب ماست.
همه چنین تجربه هایی داریم. ما هر روز و هر
دقیقه در حال یادگیری هستیم
درباره انچه عاشقشیم
یا ازش متنفریم،
چیزی که توش ماهریم و
چیزی که نیستیم
و اگر برای توجه به این موضوع
وقت نذاریم
و اونچه یادگرفتیم رو وجذب نکنیم
و در مابقی زندگیمان به کار نبندیم
به هیچ دردی نمی خوره.
هر روز، هر هفته و هر ماه از سال،
من هم به اتفاقات درست زندگیم
فکر می کنم،
و هم به اتفاقات غلط و
به چیزایی که می خوام تکرار کنم،
چطور میتونم مفیدتر باشم

و حتی بیشتر از آن. به ویژه امروزه شما
کسانی را می بینید،
که الهام بخشن. کاری می کنند که
شما می گید
«خدای من. جف داره چیکار می کنه
من میخوام مثل او باشم.»
چرا این حرف رومیزنید؟
یه دفتر بردارید.
بنویسید چی باعث میشه اونها
منبع الهامتون باشن.
لازم نیست همه چیز زندگی اونها رو بنویسید،
اما هر چیزیه
بنویسیدش،
به مروز زمان ما یک مجموعه خواهیم داشت
که می تونیم تو زندگی خودمون به کار ببریم
و زندگی دوست داشتنی‌تری داشته باشیم
وتاثیر بهتری بزاریم.
چون وقتی شروع می کنیم به کنار هم
گذاشتن این ها،
می تونیم واسه خودمون تعریفی ازموفقیت
داشته باشیم،
که البته بدون داشتن همه اجزای این
قطب نما،غیرممکنه.
به وضعیتی میرسیم — که زندگی یکنواخت و
تکراری میشه
مثل همه که دارند و از یک نردبونی که
راه به جایی نمیبره بالا میریم.

تقریبا شبیه جنبش وال استریت ۲.اگه کسی اونو
دیده باشه،
کارمند معمولی از مدیر ارشد بانکی در وال
استریت می پرسه،
«چقدر پول بسته؟ همه یه عددی دارند،
که اگه اینقدرپول در بیارند
همه چیز رو رها کنند.»
او جواب می ده، «معلومه. بیشتر.»
وفقط لبخند می زنه،
این وضعیته غمبارِ
بیشترافرادیه
که تلاش نکردند که بفهمند چه
چیزی واسشمون مهمه،
که می خوان به چیزی برسند که هیچ معنی
براشون نداره،
اما کاری رو می‌کنیم که همه گفتند
باید انجام بدیم.
اما همینکه ما این قالب روشکل می دیم،
چیز هایی رو درک می کنیم که ما رو به
زندگی بر میگردونه.
میدونید، قبل از این، ممکن بود یه علاقه
شدید سر راه شما سبز بشه،
یا ممکنه تو مسیرکاری، اونو دور بندازید
چون راهی برای شناسایی اون ندارید.
اما همینکه بشناسیدش، می بینید چیزیه که
سازگار با نقاط مثبت شماست،
با ارزشهاتون و انچه هویت شمارو
شکل میده،
پس شما می‌گید من می خوام بهش بچسبم
من می خوام کاری باهاش بکنم،
من می خوام دنبالش کنم
و با اون تاثیر بزارم.

جنبش “افسانه ات رو زندگی کن” رو
که ما ساختیم
ساخته نمیشد اگه من این قطب نمارو
برای تشخیص این نداشتم که،
“وای، این همونیه که میخام دنبال کنم و
باهاش در دنیا تغییر ایجاد کنم”.
اگه ندونید دنباله چی هستید
هیچ وقت بهش نمیرسید،
اما با داشتن این چهارچوب
یعنی این قطب نما
میریم به مرحله بعد
—البته اون بالا من نیستم—
انجام غیر ممکن ها
و گذر از محدودیت ها.
بخاطر همین دو دلیل
مردم دست بکار نمیشن.
اولاً به خودشون میگن
نمیتونن انجامش بدن،
یا اینکه آدمای دور و برشون
بهشون اینو میگن.
به هر حال،
باید اینو باور کنیم
که چه تسلیم بشیم،
چه دست به به شروع کار نزنیم.

هر کاری غیر مممکنه مگر اینکه شروعش کنی.
هر اختراعی و هر چیز جدیدی در جهان،
به نظر مردم در ابتدا احمقانه بوده
برای “راجر بانیستر”
به لحاظ فیزیکی غیر ممکن بود که چهار مایل
رو با دویدن در یک دقیقه طی کند
اما راجر بانیستر باورش کرد
و انجامش داد.
اما بعدش چی شد؟
دو ماه بعدش
۱۶ نفر دیگه این رکورد رو شکستن.
چیزهایی که تو سرمون داریم و
فکر میکنیم غیرممکنند
اغلب جایی منتظرند
که انجامشون بدید
به شرطی محدودیت هارو
کنار بزنیم.
فکر میکنم این کار با وضعیت جسمی
و تناسب اندام بیشتر از هر چیزی
شروع میشه چون ما نمیتونیم
کنترلش کنیم
اگه فکر نمیکنید بتونید
یک مایل رو،
بدوید،به خودتون نشون بدید
میتونید بیشتر برید،
یا تو ماراتون بدوید، یا وزن کم کنید
هر چی میخواد باشه،
میفهمی اعتماد به نفس پیدا کردی
و اون رو به تمام جهانت
منتقل میکنی.

من و دوستانم یه کمی به این کار عادت کردیم
با هم یه گروه کوچک داریم
و میریم ماجراجویی،
اخیراً هم رفتم یه جای خطرناک.
من از آب پر عمق و تاریک وحشت دارم.
نمیدونم شما هم این ترس رو داشتید یا نه
این ترس برمیگرده به شش بار دیدن فیلم های
“آرواره ۱و۲و۳و۴”
وقتی که بچه بودم.
آب که بالاتر از اینجا میاد،اگه تیره باشه
الان دارم حسش میکنم.
قسم میخورم الان یه چیزی اینجا هست.
حتی اگه دریاچه تاهو باشه
با وجود آب تازه همچنان یه ترسی دارم،
احمقانه‌ است ولی هست دیگه.
بگذریم،سه سال پیش این یدک کش
رو برایه خودم پیدا کردم
همین جاها تو خلیج سان فرانسیسکو.
یه روز بارونی و طوفانی از همونایی
که حال مردم رو توقایق به هم میزنه،
منم که نشسته بودم و مایو تنم بود
و از پنجره داشتم بیرون رو نگاه میکردم
در نهایت ترس فکر میکردم
شنا میکنم تا بمیرم.
انگار میخواستم با شنا از پل
گلدن گیت رد شم.
فکر کنم بعضی هاتون این جوری شده باشید.
همونطور که نشسته بودم دوستم جاناتان
که قبلاً قضیه رو بهش گفته بودم،
اومد پیشم و اوضاعمو دید.
بهم گفت”اسکات ببین بدترین چیزی که
ممکنه پیش بیاد چیه؟”
الان لباس شنا تنته
و قرار نیست غرق بشی.
اگرم نتونستی از پسش برای
بپر تو یکی از اون ۲۰ تا قایق کایاک
تازه اگرم کوسه حمله کنه
کی گفته
از بین ۸۰ نفرتورو میبره؟
دستش درد نکنه، خیلی کمک کرد.
اون یه جورایی با این قضیبه حال میکرد
خدا به همراش باشه.
بعد هم شیرجه زد و شناکنان رفت. خوب.

انگار حرفاش خیلی روم اثر کرد،
و واقعاً احساس آرامش کردم،
فکر کنم دلیلش این بود که جاناتان
فقط ۱۳ سالش بود.


(خنده حضار)

و از بین هشتاد نفری که اون روز
زدند به آب،
سن ۶۵ نفرشون بین ۹ تا ۱۳ سال بود.
فکر کنید دنیارو چقدر متفاوت میدیدین
اگه بچه های ۹ ساله ای که بهشون برخوردی
بتونن یه مایل ونیم شنا کنن
اون هم تو آب ۱۳ درجه
اون هم از آلکاتراز تا سانفرانسیسکو.
به چی جواب مثبت میدادید؟
حاضر بودید به خاطرش از چی بگذرید؟
دست به چه تلاشی میزدید؟
آخرای شنا کردن بودم
که رسیدم به پارک آبی،
و از آب بیرون اومدم
البته تا اون موقع نصف
بچه ها رسیده بودن،
همشون برام هورا کشیدن و
به وجد اومده بودن.
شده بودم مثله آب نبات چوبی
معلوم بود تو خلیج شنا کردم،
داشتم صورتم رو تر و تمیز میکردم و
بقیه رو که تموم کرده بودن نگاه میکردم.
تا چشمم افتاد به این بچه که
انگار یه جای کارش می‌لنگید.
داشت تلو تلو می‌خورد و می‌اومد.
انگار به زور نفس میکشید
و سرش و به سختی بالا میگرفت.
انگار بقیه پدر و مادرام متوجه شده بودن،
شرط میبندم به همون چیزی فکر
میکردن که من فکر میکردم:
اینم دلیله اینکه نباید به یه بچه ۹ ساله
اجازه بدید از آلکاتراز این همه راه شنا کنه
مسئله خستگی نبود.
یهو دوتا از پدر و مادرا
پریدن و گرفتنش،
انداختنش روی شونه هاشون و
این جوری کشون کشون بردنش،
کاملا می‌لنگید.
یهو چند قدم دیگه رفتن و
بعدش تلپی انداختنش روی صندلی چرخدارش.
بعدش جوری دستاشو به نشونه پیروزی
بالا برد که تا آون موقع ندیده بودم.
هنوزم اون گرمی و انرژی شو میتونم
حس کنم
وقتی به این موفقیت رسید.
من قبلاً اونو روی صندای چرخدارش دیده بودم.
اما عمراً فکر نمیکردم بخواد شنا کنه.
میخام بگم این پسر تو ۲۰ سالگی
به کجا میرسه؟
میدونید چند نفر بش گفتن اگه این کارو
بکنی میمیری؟

به همه اون آدما و به خودت
خلافش رو ثابت میکنی،
میتونی کم کم پیشرفت
کنید به سمت
چیزی که باور داری
انجامش ممکنه.
نیازی نیست رکود دار دو ماراتون
تو جهان باشی،
فقط ناممکن هاتونو
ممکن کنید،
همش با قدمهای خیلی کوچیک شروع میشه.
و بهترین کار هم برای عملی کردنش
اینه که دور و برتون روبا آدمای
مشتاق پر کنید.
با سریع ترین چیزهایی که فکر میکنید
نمیتونید از پسشون براید
و با افرادی که قبلا
از پسش برومدن.

به قول جیم رون.
“شما میانگین پنج نفری هستی که بیشترین
وقت رو باشون می گذرونی”
و در طول تاریخ بزرگترین ترفند برای موفقیت
از هرجایی که هستی تا هر کجا میخواهی باشی
افرادی هستن که انتخاب میکنی
تا هواتونو داشته باشن.
اونا همه چیزو عوض میکنن
این حقیقت اثبات شده.
سال ۱۸۹۸، نورمن تریپلت این
تحقیق رو روی یه سری دوچرخه سوار انجام داد،
زمان حرکت دور مسیر
را هم به صورت گروهی اندازه گرفت،
و هم به صورت انفرادی.
و فهمید که دوچرخه سوارها وقتی
با گروهن تندتر رکاب میزنن.
و این مسئله در تمامی
جنبه های زندگی صدق میکنه،
و باز هم اینو اثبات میکنه که،
افراد دور و برتو مهمند
محیط همه چیزه.
اما کنترلش دیگه با شماست
چون دومسیر براتون میذاره.
۸۰ درصد از آدمای اون بیرون کارشونو
دوست ندارن،
این یعنی بیشتر آدمای دور و برمون
نه فقط اونایی که اینجان،
احساس رضایت می کنن و مارو از دنبال کردن
چیزایی که برامون مهمه باز میدارن
پس باید هواسمون به اطرافیانمون باشه.

من خودم تو این موقعیت بودم —
مثلا یکی دو سال پیش.
اینجا کسی سرگرمی ای داره
که با جون و دل انجامش بده،
همه وقتتونو براش بذارید و
اسمش رو بذارید کار،
اما کسی اهمیت نمیده و
ریالی هم پول ازش در نمیاد؟
خوبه، من چهار سال تو اینطور بودم تا
جنبش “افسانه ات رو زندگی کن” رو بسازم
تا به مردم کمک کنم کاری روانجام بدن که
واقعاً میخوانش وبهشون انگیزه میده،
از جون و دل مایه گذاشتم،
فقط سه نفر واقعاً جدی گرفتنم،
اوناها اونجا نشستن
مادرم، پدرم و همسرم چلسی.
ازتون به خاطر حمایتتون ممنونم.


(تشویق حضار)

ولی واقعا می‌خواستمش،
تو چهار سال رشدش صفر درصد بود،
نزدیک بود بی خیالش بشم،
و همون موقع بود که،
رفتم سانفرانسیسکو و آدمای
فوق العاده ای رو دیدم
که زندگیشون دیونگی بود و هیجان،
از تجارت و صفحات وب و وب نوشته هایی که
دور و برشون رو گرفته بود و به مردم
به شکل معناداری کمک میکردن،
یکی از دوستانم که الان خونواده ای
۸ نفری داره
و کل خونواده رو حمایت میکنه
اونم فقط با وب نوشته ای که دوبار
در هفته توش مطلب مینویسه.
اون ها تازه از سفر یک ماهه شون به
اروپا برگشتن.
منو تحت تأثیر قرا داد.
آخه چطوری میشه؟
شدیداً تحت تأثیر این چیزی که دیدم
قرار گرفتم،
و به جای اینکه بی خیالش بشم
جدیش گرفتم.
همه کاری کردم تا بتونم براش وقت بذارم،
همه وقتمو گذاشتم
و سعی کردم پا به پای این آدما باشم،
با هم بیرون میرفتیم، اب جو میزدیم
ورزش میکردیم از این کارا.
و بعد از چهار سال که پیشرفتم صفر بود،
بعد ازاینکه شش ماه رو با این
آدما گذروندم،
رشد انجمن “افسانه‌ات رو زندگی کن”
۱۰ برابر شد.
۱۲ ماه بعد رشدش ۱۶۰ برابر شد.
الان هم که بیشتر از ۳۰ هزار نفر
از ۱۵۸ کشور
از ابزارهای کاریابی و ارتباطی ما
به طور ماهانه استفاده میکنن.
و اون افراد این اجتماع رو با
آدمای پر انگیزه ساختن
کسایی که الهام بخش چیزی بودن
که من ارزوشو داشتم
برای “افسانه‌ات رو زندگی کن” خیلی سال پیش.

این مردم بودن که همه چیزو عوض کردن
به همین خاطره—
از خودتون سوال میکنید
چی شد
چهار سال من هیچ کس رو
این جا نمیشناختم،
من حتی خبر نداشتم چنین چیزی هست،
و آدمایی هستن که این کارهارو میکنن،
یا اینکه میشه جنبش های اینجوری داشت.
اما وقتی اومدم سانفرانسیسکو
همه آدمای دور و برم داشتن این کارو میکردن.
خیلی عادی بود، پس فکر منم رفت به اون سمت
که من چی جوری میتونم این کارو بکنم
تا اینکه چطور میشه نکنم.
و درست همون موقست که اون اتفاقه میوفته
و چراغ مغزتون روشن میشه،
و همه دنیاتون رو میگیره.
و حتی بدون تلاش هم،
استانداردهاتون از صفر میرسه به صد.
نیازی نیست اهدافتون رو تغییر بدید
بلکه باید اطرافتون رو تغییر بدید.
همینه، برای همینه که عاشقه اینم که
با همه این آدما باشم،
تا جایی که بتونم
تو TED شرکت میکنم،
توراه رفتن به سر کار تو آی‌پدم هم
نگاشون میکنم، هرچی میخواد باشه
چون این گروهیه که افرادش
انگیزه دارن.
یه روز تمام رو با هم میگذرونیم
و خیلی هم بیشتر.

بحثم رو این جوری ببندم که
در این سه رکن،
یک چیز بیشتر از هر چیزی
بینشون مشترکه.
اون ها صد در صد تحت کنترل ما هستن.
هیچ کس نمیتونه بتون بگه که نمیتونید
خودتون رو بشناسید.
هیچ کس نمیتونه بگه نمیتونید
یه قدم به جلوبرید
و محدودیت هاتون رو بشناسید و
ازشون عبور کنید.
هیچ کس نمیتونه بگه نمیشه دور رو برتون
آدمایه با انگیزه باشه
یا اینکه نباید از آدمای نا امید کننده
دور بشین
کسادی و رکود دست شما نیست.
اخراج شدن یا تصادف
دست شما نیست.
خیلی چیزا از دست ما خارجه.
اما این سه چیز کاملا دسته خودمونه،
و مینونن کل دنیامون رو عوض کنن
اگه ما تصمیمش رو داشته باشیم.

و این چیز داره اتفاق میافته اونهم
تو یه سطح وسیع.
بار اول در مجله فوربس گزارش
دولت آمریکارو خوندم
که در یک ماه افراد بیشتری
کارشون رو ترک کرده بودن
از اونهایی که اخراج شده بودند.
به نظر اونا این غیر عادی بود
اما سه ماه پشت هم اتفاق افتاد.
درست وقتی مردم ادعا میکنن
اوضاع سخت شده،
مردم دل خوشی از این زندگی
از پیش نوشته ندارند،
و نمیخوان کاری رو که بهشون
دیکته میشه بکنن،
اونم در عوض چیزایی که براشون مهمه
چیزایی که بهشون الهام میده.

مسئله اینه که مردم دارن بیدار میشن،
و میفهمن تنها چیزی که میتونه سد راه
اتفاق افتادن چیزی بشه، تخیله.
این حرفا دیگه کلیشه نیستن.
برایه من مهم نیست تو به چی علاقه داری
سرگرمیت چیه و این حرفا.
اگر توکار بافتنی هستی
میتونی کسی رو پیدا کنی که دیوونه بافتنیه،
میتونید ازشون یاد بگیری. این عالیه.
و تمام حرف امروزم اینه اینکه
از تو دل حرفهای همین مردم یاد بگیریم،
ما هر روز در “افسانه‌ات رو زندگی کن”
مشخصات این آدمها روتهیه میکنیم،
چون همین آدمهای عادی
کارای خارق العاده‌ای میکنن،
و ما میتونیم باهاشون باشیم،
و برامون عادی میشه.
قرارم نیست گاندی یا استیو جابز بشم
یا دیوونه بازی کنیم.
فقط باید کاری رو بکنی که برات مهمه،
و تأثیری بذاری که فقط و فقط از
پس تو برمیاد

حرف گاندی شد،
اون یه وکیل مسائل مالی بود،
من این اصطلاح رو شنیدم،
اون رفت دنباله یه دلیل بزرگتر
چیزی که براش مهم بود،
که نمی‌تونست انجامش بده.
من با این گفته گاندی زندگی میکنم.
“ابتدا نادیده‌ات می‌انگارند،
سپس به سخره‌ات میگیرند،
سپس به جنگ با تو برمی‌خیزند،
آنگاه پیروز میشوی”

هر چیزی فقط تا وقتی غیر ممکنه که
یه نفر انجامش بده.
میتونی با آدمهایی باشی که
همش بهت بگن نمیتونی
و تلاشت احمقانست،
یا با آدمهایی باشی که بهت انگیزه انجام
کارهارو میدن،
مثل آدمهایی که اینجا تو این اتاقند.
مسئولیت خودمون میدونم که
به دنیا نشون بدیم که
چیزایی که یه روز غیر ممکن بنظر میرسن
خیلی زود عادی میشند.
و همین الان در حال رخ دادنند.
اول باید کاری رو بکنیم
که برامون الهام بخشه،
تا بتونیم به بقیه انگیزه بدیم
تا کارایی بکنن که بهشون الهام بده.
اما نمیتونیم پیداش کنیم
مگر این که بدونیم دنبال چی هستیم.
باید روی خودمون کار کنیم.
باید اراده داشته باشیم و
دست به کشف بزنیم.
چون دنیایی رو تصور میکنم که در اون
۸۰ درصد مردم کاری رو میکنن که دوستش دارند
اما این دنیا چه جوریه؟
نوآوری چه شکلی میشه؟
شما با آدمای اتاق‌تون چطور برخورد میکنین؟
تغغیر داره شروع میشه.

همینطور که به پایان وقتمون نزدیک میشیم
میخوام فقط یه سوال ازتون بپرسم،
شاید تنها سوالیه که اهمیت داره.
و اون اینه که چه کاریه که
شما نمیتونید انجامش بدین؟
کشفش کنید، باهاش زندگی کنید،
نه فقط برای خودتون
بلکه برای همه اطرافیانتون،
چون این همون نقطه شروع
تغیر دنیاست.
اون چه کاریه که
نمی‌تونید انجامش بدید؟
ممنونم دوستان،
(تشویق حضار)

TED.com translations are made possible by volunteer
translators. Learn more about the
Open Translation Project.


© TED Conferences, LLC. All rights reserved.

از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم
از کجا بفهمم به چه کاری علاقه دارم
10

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *